استاد حدائق روز شنبه 23 تیرماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان فلسفه قیام سیدالشهدا(ع) پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»[1]
صدق الله العلی العظيم
يکی از درسهای مهم از حرکت و قيام سيدالشهداء درس بندگی است، و تمامی کسانی با حضرت همراه شدند و با حضرت ماندند تا به شهادت رسيدند اينها اسوه بندگی بودند و آنهايي که دارای هر موقعيت و جايگاهی بودند ولی به هنگام عمل نکردند اينها ضعف در بندگی داشتند در آيات متعددی ما در قرآن داريم که اصلاً رسالت انبياء هم برای همين بود که انسانها را به بندگی خدا آشنا کند، خدا به پيغمبر میفرمايد: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون»[2] رسولالله ما هيچ پيامبری را هم قبل از شما نفرستاديم مگر اينکه مجموعه انبياء هدف و رسالتشان مردم را به بندگی آشنا کردن بود، حالا بنده باشيد دارای هر پستی، مقامی، جايگاهی، در هر نقطهای از عالم باشيد وجودتان منشأ خير است و برکت، اگر انسان بنده نباشد در مقدسترين مکانها میشود فتنه، ببينيد ابوجهل متولد مکه در مکه بزرگ شد عنصر استکبار، ابوسفيان متولد مکه است مکه حرم امن الهی است بعضیها در مدينه با پيغمبر بودند اما در اعتقاد با رسولالله نبودند بعضیها فرسنگها فاصله داشتند ولی اينها از نظر فکر با پيامبر همراه و همسو بودند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي إِلَيْهِ»[3] همه انبياء آمدند که بشريت را به بندگی آشنا کنند: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون»[4] مسير بندگی را طی کند اين بندگی اگر آمد فرد در هر مقطعی، در هر جايگاهی میدرخشد همين بيانات مقام معظم رهبری که الآن پخش شد شريح قاضی وابستگی دنيا که متضاد بندگی بود او را گرفت از معنويت، شريح در يک مقطعی هم در زمان اميرالمؤمنين هم قضاوت میکرد در زمان خليفه سوم جايگاه مهمی داشت، اما وابستگی کار دست انسان میدهد حالا بندگی را من اشارهای هم خواهيم کرد در يک روايتی محضر عزيزان در ذيل اين آيه شريفه، خب هدف انبياء اين بود که انسانها را به بندگی آشنا کند، سيدالشهداء هم قيام کرد که مردم را به خودشان آشنا کند، وظايف خودشان را فراموش نکنند اين ظلم پذيریها و گناه طلبیها همه ناشی از فاصله گرفتن از ارکان بندگی است در آيهای که تلاوت شد آيه بيست و يک سوره مبارکه البقره خداوند خطاب به عموم بشريت: «يا أَيُّهَا النَّاسُ»[5] خطاب به جماعت مسلمانها نيست، خطاب به جماعت مؤمنين نيست خطاب به قاطبه بشريت است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ»[6] ای بشريت خدا را پرستش کنيد، خدايي که شما را آفريده: «وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»[7] و خدايي که نياکان شما را آفريد، گذشتگان شما را هم خداوند خلق کرد: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»[8] من چند نکته را ذيل اين آيه شريفه محضر عزيزان اشاره کنم.
نکته اول اينکه بعضیها میگويند آقا ما عبادت کنيم به کجا برسيم؟ بندگی خدا ما را به کجا میرساند؟ در اين آيه شريفه خداوند میفرمايد بندگی شما را به تقوی میرساند آقا میخواهی متقی بشوی، با تقوی بشوی، راه با تقوی شدن بندگی است، راه با تقوی شدن در نظر گرفتن رضايت خداست، مثل اينکه کسی میگويد من میخواهم دارای تحصيلات عاليه بشوم میگويند بايد زحمت بکشی بايد بخوانی، بايد تلاش کنی تا برسی به آنجا آن کسی که میخواهد يک سلامت جسمی را برای خودش رقم بزند بايد اصول سلامتی و بهداشت را رعايت کند و کسی که طالب با تقوی شدن است راهش بندگی خداست محال است کسی با تارک الصلاتی متقی بشود اين غير تصور است که کسی بگويد من واجبات خدا را انجام نمیدهم ولی متقی هستم صريح قرآن میفرمايد آيه شريفه: «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ»[9] خدا را پرستش کنيد: «وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»[10]اين آفريدگار مهربانتان را فراموش نکنيد که هم آفريدگار شما هم آفريدگار نياکان شماست اين بندگی و اين عبادت شما را میرساند به مقام تقوی، چند نکته را هم عرض کنم يکی اينکه در اين آيه و آيات ديگر در قرآن داريم که دعوت انبياء عمومی است انبياء برای هدايت بشريت آمدند برای يک قوم، برای يک ملت، برای يک جماعت نيامدند، اينکه بعضیها عناد دارند که آقا پيغمبر پيغمبر عربهاست ما عجم هستيم، پيامبر پيغمبر بشريت است، بله رسولالله متولد در مکه است شروع کار از مکه است، عيسی متولد در فلسطين است شروع کار از فلسطين است، موسی متولد مصر است آغاز کار او از مصر است، اما دائره تبليغ و هدايت اينها گسترده است به وسعت بشريت، از آن زادگاه خود بر خواستند و هدايت کردند انسانها را و نگاه دين هم همين است که اين نگاه نژاد پرستی اينها ضعف ايمان است، ما ترک هستيم شما لور هستيد، ما بلوچ هستيم شما عرب هستيد، ما اروپايي هستيم، اينها را بايد ريخت دور: «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى»[11] هنوز بعضیها اين رگ رگههای نژادپرستی را دارند فلانی از خودمان است بعد زيارت عاشورا هم میخواند پارتی بازی میکند بعد میگويد آقا قوم و قبيله، ايل و تبار ماست بابا قرآن میفرمايد همه از يک پدر و مادر هستيد، بلال سياه افريقای میآيد در کنار اباذر قرار میگيرد، سلمان فارسی میشود گل سرسبد اصحاب که عجم است آنچه معيار است: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[12] نژاد ما دليل بر معيار فضيلت نداريم، حتی سيادت، حتی موقعيتهای عالی، فرزند پيغمبر بودن، خدا میفرمايد اينها لازمهاش تقواست، پسر پيغمبر خدا شدی بیتقوی شدی میشوی کنعان سيل میبرد تو را اين نگاه توحيدی است که اسلام میفرمايد همه از يک پدر و مادر هستيد حالا اين قبائل و طوائف و گروههای مختلف اينها برای: «لِتَعارَفُوا»[13] معرفت شما بيشتر بشود که از يک پدر و مادر اين نسل گسترده، و اين چهرههای مختلف خدا از يک پدر و مادر آفريده و خلق کرده اين هم متأسفانه ضعف ايمان است که گاهی اوقات ما مزيتها را در همين ظواهر دنيايي ببينيم انبياء برای هدايت تمامی بشريت آمدند: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا» خطاب به بشريت و عامه انسانهاست، من اينجا يک جملهای را عرض کنم که گاهی اوقات از ما میپرسند و مورد سؤال قرار میگيريم آقا ما عبادت کنيم برای چه؟ خدا که محتاج نيست، خدا که نيازی به عبادت ما ندارد اين حرف اشتباه غلط بر سر زبان بعضیها شما میبينيد جاری میشود، قرآن میفرمايد يکی از فلسفههای عبادت شکرگزاری است، اصلاً شکرگزاری است، شکرگزاری که خدا میپسندد خدا تأمين نموده و خدا تعليم نموده که اين گونه بپرستيد خدا را لذا ما میگوييم برای شکرگزاری است اصلاً اين نماز اين تکاليف واجبی که انجام میدهيم يک نوع قدرشناسی از زحمات الهی است که اين را گاهی اوقات بعضیها نمیبينند اين نعمت خلقت را بعضیها يادشان رفته، میگويد آقا مگر خدا چه کرده برای ما؟ همينکه الآن هستيم، همينکه امروز اينجا هستيم اين شکر ندارد، همينکه خدا ما را قابل دانست و ما را خلق کرد و از کتم عدم به زندگی و حيات دنيايي آورد اين لطف الهی است و خدا شکرگزاری را در همين بندگی تعريف میفرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»[14]اين بالاخره فلسفه عبادت در حقيقت يک نوع شکرگزاری از الطاف الهی است، از موهبتهای الهی است لذا اولياء الهی گاهی اوقات نعمتهای که حاصل میشد اينها بلند میشدند دو رکعت نماز میخواندند به پاس تشکر، به پاس سپاس و اولين نعمتی که خدا به همه ما عنايت فرموده همين نعمت آفرينش است اين را هم باز ما غافل هستيم آقا خدا به ما چه داده؟ خدا چه کرده که ما بخواهيم نماز بخوانيم؟ میگويند همينکه نفس میکشی، همينکه هستی، همينکه حضور داري اين نعمت نيست؟ اين آفرينش تو اين بودن تو امروز نعمت نيست، تا هستی از اين نعمت قدردانی کن و سپاسگزاری کن بله بعد که رفتی ديگر از تو نمیخواهند ولی هستی داری بهره میبری از اين نعمت اين حضور ما اين بدن ما دليل بر لطف خداست، يقيناً خدا همه را دوست میداشته که خلق کرده، خدا فرعون را هم دوست میداشت، خدا نمرود را هم دوست میداشت، خدا هر کسی را آفريد آفريد که اينها نماينده خدا و خليفه خدا روی زمين بشوند اينها اگر فاصله گرفتند از ارزشها نتيجه عملکرد و انتخاب غلط آنها بود حضرت موسی به خدا عرض کردم پروردگارا چرا فرعون را مجازات نمیکنيد با اين استکبار، با اين همه جنايت، خطاب شد موسی، فرعون وظيفه بندگی را فراموش کرده، ما که خدای فرعون هستيم وظيفه خدايي را فراموش نکرديم: کريمان با بدان هم بد نکردند، خب اين هم نکته ديگر که ما اولين نعمتی که خدا به همه عنايت فرموده همين خلقت ماست و در کنار اين خلقت امکاناتی که در اختيار ماست حالا اينها نسبی است، بعضیها ثروت، بعضیها مقام، بعضیها شهرت اينها فرصتهايي است که خدا در اختيار بندههايش قرار داده و از اينها بايد انسان سپاسگزاری کند، قدرشناسی کند، يک نکته ديگر هم عرض کنم و يک روايتی را تکميل عرايضم در نشانههای بندگی که خدا میفرمايد بندگی کنيد، خدمت عزيزان تقديم کنم.
حضار محترم يک هشدار در اين آيه است، که قرآن میفرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»[15]اين عبادت شما را بايد به تقوی برساند: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»[16]از اين: «لَعَلَّكُمْ»[17] مفسرين میفرمايند استفاده میشود که بخشی از عبادتها هم غرور آفرين است، يعنی انسان را با تقوی نمیکند نماز میخواند، غرور پيدا میکند، صدقه میدهد دور میشود از خدا، عبادت خدا را کرده متکبر شده، نتيجه اثرگذاری عبادتهای شما در رساندن شما به تقواست اگر کسی عبادت، بندگی خدا به ظاهر دارد عبادت انجام میدهد موجب احساس غرور و خودمحوری و خودبهترين شد اين آن عبادتی که خدا میخواهد نيست لذا هر عبادتی انسانها را با تقوی نمیکند و تقوی ساز نيست بله در تاريخ داشتيد معاويه ابن ابیسفيان ملعون میگويد نماز جماعت صبحاش تعطيل نمیشد، حجاج ابن يوسف سقفی ملعون بيست سال استاندار کوفه شد صد هزار شيعه را کشت، بالاخره هر عبادتی، هر تلاوت قرآنی، خدا رحمت کند علامه طباطبايي را میفرمايد در صدر اسلام زمان پيغمبر در جريان مسجد ضرار پيامبر رفتند جنگ، منافقين با پول يهودیها آمدند مسجد ساختند به قصد تخريب و تضعيف اسلام، مگر هر مسجدی که به نام مسجد است محترم است، يک مسجد میشود مسجد ضرار که پيامبر در بازگشت به سمت مدينه جبرئيل آيه نازل کرد در سوره مبارکه توبه است: «وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً»[18] رسولالله در غياب شما مسجدی ساختند که به ضرر مسلمين است برای شکاف، تفرقه، نفاق اين مسجد ساخته شده، اين مسجد را دستور بدهيد تخريب شود پيامبر اولين کاری که کردند وارد مدينه شدند فرمودند مسجد را خراب کنيد آثار مسجد را به آتش بکشيد و مکان آن مسجدی که اينها میگفتند مسجد است را بکنيد مزبله دانی مدينه چرا؟ چون اين با يک قصد ديگری ساخته شده گاهی اوقات طرف يک بنای میسازد ولی با يک هدف ديگر نماز میخواند با يک قصد ديگر خروجی نماز آن نيست که بايد باشد لذا اين نکته را هم توجه کنيم که به عبادتهای خودمان مغرور نشويم يک وقت میبينيد بعضی از عبادتها تقوی ساز نيست، طرف زيارت میرود غرور پيدا میکند، ما اين توفيقات را داريم شماها نداريد، با اين عبادت بايد متقیات کند، تو هرچه بيشتر خدمت میکنی بايد فروتنتر، افتادهتر و متواضعتر قرآن میفرمايد خدا را بپرستيد و بندگی کنيد در اينکه بندگی چيست؟ من يک حديثی را از احاديث قدسيه که در کتاب ارشادالقلوب مرحوم ديلمی است صفحه دويست و پنج که از پيامهای الهی است در آن حديث قدسی به پيغمبر، که رسولالله در حديث معراج خداوند خطاب به پيغمبر کرد: «يَا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِي مَتَى يَكُونُ لِيَ الْعَبْدُ عَابِداً»[19]میدانی که بنده کی عابد میشود؟ انسانها کی بنده میشوند اصلاً عابد به چه میگويند؟ همينکه من فقط نماز بخوانم عابد هستم، يکی دو روزی قبل يک آقايي گفت ما از يکی از هيئات شيراز گفت ما داشتيم هيئتمان را میبرديم در مسجد يک هيئت ديگر بود اين نه راه میداد ما رد بشويم نه حرکت میکرد تذکر داديم شروع کردند ناسزا گفتند به ما حالا لباس مشکی هم برای امام حسين پوشيديم زنجير هم داريم میزنيم اما از اخلاق امام حسين کاملاً دور هستيم، گفت کاری کرد که اين هيئت میخواست برگردد بسته بودند خيابان را راه هم نمیدادند تا بعضی از اين مسئولين هيئات آمدند تذکر دادند با قاطعيت برخورد کردند اينها راه دادند ما حسينی هستيم، اخلاق امام حسين چه بود؟ اينهای که با امام حسين ماندند عاشورا شهيد شدند همه بنده بودند آيا اين اوصافی را که خداوند در اين حديث قدسی به پيامبر میفرمايد را من من اشاره کنم، اينها را شما در اصحاب الحسين میبينيد اينها اصحاب المهدی در عصر ظهور اين صفات را دارند و هر کسی که اين صفات را دارد امروز میتواند مفتخر باشد که من اگر کربلا عاشورا بودم با امام حسين بودم پيامبر میفرمايد خطاب به امر الهی که خدا خطاب کردند که عابد واقعی، و بنده حقيقی کيست؟ پيامبر عرض کرد: «لَا يَا رَبِّ»[20] خدايا نمیدانم بفرماييد: «قَالَ إِذَا اجْتَمَعَ فِيهِ سَبْعُ خِصَالٍ»[21] هفتتا ويژگی اگر در کسی جمع شد اين همان صفات بندگی درش تحقق يافته اين میشود همانی که بالاخره انسان را میبرد به سمت تقوی و پارسايي حالا اينها اگر در ما هست خدا را سپاسگزاری کنيم و از خدا بخواهيم برايمان بماند اگر نيست از خدا بخواهيم به عظمت امام حسين توفيق بدهد در اين فرصتهای پيشروی زندگانی اينها را کسب کنيد، يکی از آن صفات هفتگانه خداوند به پيغمبر میفرمايد: «وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ»[22] بنده کسی است وقتی میگويد من بنده خدا هستم اين بندگی ديگر او را از حرام باز میدارد ديگر حرام انجام نمیدهد او هرچه خدا نمیپسندد را ترک میکند: «يَحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ»[23]آن کسی که میگويد من بندهام و نافرمانی خدا را هم دارد انجام میدهد اين دارد خلاف میگويد شما به يک کسی میگوييد آقا من به شما ارادت دارم بعد در رفتار با او مخالفت میکني، در گفتار اظهار ادب و احترام در عملکرد مخالفت با فرد اين را نمیگويند ارادت، لذا نشانه بندگی را خداوند به پيغمبر میفرمايد اول: «وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ»[24]هرچه که خدا حرام میداند خودتان را باز داريد در گفتارها، در رفتارها، در روابط اجتماعی، هرچه که خدا نمیپسندد شما انجام ندهيد اين را میگويند بنده دوم: «وَ صَمْتٌ يَكُفُّهُ عَمَّا لَا يَعْنِيهِ»[25] از نشانههای بندگان خدا اين است که آن چيزهايي که فايده ندارد با سکوت خودشان را کنترل میکنند ما گاهی اوقات حرف میزنيم يک ساعت حرف میزنيم ضبطش کنند در اين يک ساعت میبينی غيبتها، تهمتها، افترائها، تأييد باطل اگر چيزی فايدهای درش نيست: «صَمْتٌ»[26] سکوت و خاموشی را بايد انتخاب کرد يعنی در گفتار هم مديريت در گفتار داشته باشيد حالا طرف میبينيد که آقا عبادت زياد به جا میآورد اما زبان هم کنترل نيست مديريت نمیشود من يک وقتی از يکی از عزيزان هيئت فدائيان ابالفضل شنيدم ايشان میگفت که آقای بود در هيئت فدائيان ابالفضل اين خيلی زحمت میکشيد تلاش میکرد، میآمد در هيئت اول وقت میآمد آخر از همه میرفت اما وقتی عصبانی هم میشد ناسزا زياد میگفت فحش میداد، حالا هيئتی بود، در عصبانيت ديگر کنترل زبان نداشت، گفت به مرحوم آيتالله العظمی آقای حاج سيدنورالدين الحسينی الهاشمی گفته بودند که اين آقا اين مشکل را دارد گاهی اوقات ناراحت که میشود ناسزا میگويد و نبايد بگويد کسی که برای امام حسين دارد وقت میگذارد زحمت میکشد گاهی وقت ايشان صدايش زدند آمد گفتند فلانی تو آدم خوبی هستی زحمت هم زياد میکشی، حيف است اين زحماتات را گاهی اوقات با يک حرف ناشايست تباه میکنی و خراب میکنی، گفت خوب که ايشان نصيحتش کردند بعد رو کرد به آيتالله حاج سيدنورالدين حسينی گفت آقا به جدت قسم گاهی اوقات فحش دادن از نان خوردن واجبتر است، خب اين با تقوا نيست بنده هم نيست، اين حمالی خوب میکند، بردار و بگذار خوب میکند اما آنچه خدا میخواهد نيست خروجی اين محافل بايد ما را ببرد به سمتی که خدا میپسندد امام حسين شخصيتی بود که سراپا مرضی خدا بود روش امام حسين، گفتار سيدالشهداء معاشرت با مردم اين بايد درس بشود برای انسانها، خانم دختر دانشجويي سالها قبل به من مراجعه کرد، گفت آقا اين مادر ما روز و شب در جلسات هستند اين جلسه، آن جلسه، اين مجلس، آن مجلس گفت ولی وقتی در خانه با پدرم حرفش میشود هرچه دم دستش بيايد پرت میکند حالا قرآن باشد، مفاتيح باشد ديگر فرق نمیگذارد آن خانمی که مفاتيح و قرآن را با پاراجور يکی میبيند حالا رو سر هم بگيرد: «بک يا الله، بمحمد» مفاتيح را از اول تا آخر بخوانيم اما از معارف اين ادعيه فاصله گرفته باشيم اين چه ارزشی دارد، زبانهايتان را کنترل کنيد تا بنده شويد، مديريت زبان، سوم: «وَ خَوْفٌ يَزْدَادُ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ بُكَائِهِ»[27] انسانهای بنده اينها دچا يک خوفی هستند و يک ترسی هستند اين ترس ارزشمند است امام صادق فرمود مؤمن بايد بين خوف و رجاء باشد، نه اميد مطلق، نه ترس مطلق بين خوف و رجاء به همان اندازه که اميدوار هستيم الطاف الهی شامل حال ما بشود به همان اندازه هراس داشته باشيم که يک وقتی آلودگیها، لغزشها، گناهان ما را دور نکند امروز را شاکر هستيم در مجلس عزای امام حسين آمدهايم اين اميد اما يک هراسی هم داشته باشيم خدايا نکند فردا اين توفيق از ما سلب بشود بعضیها در يک مقطعی خوب بودند در يک مقطعی بريدند رها کردند اين خوف، خوفی از ذات مقدس ربوی که: «يَزْدَادُ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ بُكَائِهِ»[28]سبب میشود که بکاء اين را و گريه اين را در خانه خدا افزايش میدهد، آقا اميرالمؤمنين نيمههای شب بود در نخلستان بنینجار مدينه يکی از مسلمانها میگويد من صدای زمزمه مناجاتی را شنيدم در تاريکی شب زمان رسولالله بود تا يک دفعه مناجات به اينجا رسيد: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ»[29] «طول الامل و بعد الطريق»، آه از اين زاد و توشه اندک آه از اين آرزوهای زياد و آه از اين راه طولانی میگويد صدا خاموش شد میگويد آمدم ديدم علی ابن ابیطالب فکر کردم حضرت از دنيا رفتهاند میگويد سراسيمه وحشت زده خودم را رساندم مدينه آمدم در خانه حضرت زهراء را کوبيدم خودم را معرفی کردم گفتم در نخلستان بنینجار بودم علی عليهالسلام از خوف خدا قالب تهی کرد، گفت حضرت زهراء فرمودند علی از دنيا نرفته اين حال هر شب علی است:
شب شنيده است مناجات علی، حالا آقا میگويد ما برای رفتن آخرت کفشهايمان جفت است، کفشها جفت است چه کار کردی؟ حالا يک حجی رفتی، غرور پيدا کردی؟ چهار شاهی مال دنيا هم صدقه دادی مغرور شدی؟ معلوم است اينها قبول است به تو تضمين دادند، نا اميد نباش اما مغرور هم نشو، علی عليهالسلام فرمود يکی از چيزهايي که جز خدا کسی نمیداند قبول اعمال است که خدا میداند کدام کار قبول و کدام کار مردود است لذا نه نا اميد شويم و نه از آن طرف اميدوار مطلق.
از نکات ديگر خداوند خطاب به پيغمبر فرمايد: «وَ حَيَاءٌ يَسْتَحِي مِنِّي فِي الْخَلَاءِ»[30] نشانه بنده اين است که در خلوتهايش از خدا خجالت میکشد مردم در اين مهديه رعايت شئونات اسلامی کردن و با حياء بودن خيلی هنر نيست در شهر در حضور ديگران خب بنده برای حالا حفظ آبرو و ديگری و ديگری رعايت میکنيم اما در آن خلوتی که هيچ کس نيست و خداست انسان رعايت حياء بکند: «وَ حَيَاءٌ يَسْتَحِي مِنِّي فِي الْخَلَاءِ»[31] در آن خلوتها بنده اين است، بنده در آن خلوتش هم مراقب است که خدا ناظر است و خدا شاهد است آنچه که سبب نجات حضرت يوسف شد در خلوتش با ذليخا حياء در خلوت بود، کار تمام بود زليخا اسباب گناه را مهيا کرده بود درها بسته بود، آن وقت اينجا حضرت يوسف از خدا کمک خواست و خدا هم به توسط کفرآميز ترين شئ موجود به داد يوسف رسيد که حضرت يوسف ديد ذليخا دستمالی را روی آن چيزی انداخت، گفت چه بود اين؟ گفت اين بت آمون است من جلو بت شرم میکنم که گناه بکنم، همين شد عامل نجات يوسف حضرت يوسف فرمود تو از يک بت فاقد شعور خجالت میکشی من از خدا حياء نکنم، اين حيای در خلوت نشانه بندگی است البته استعانت هم از خدا بخواهيم يوسف از خدا کمک خواست و خدا کمکش کرد بعضاً ما صدا نمیزنيم که جواب نمیشنويم در نمیزنيم که در گشوده نشده، اين: «حَيَاءٌ يَسْتَحِي مِنِّي فِي الْخَلَاءِ»[32]«وَ أَكْلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ»[33] اين: «أَكْلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ»[34]يعنی در خوردنهايتان هم به اندازه ضرورت بخوريد مراقب باشيد پرخوری کردن، افراط کردن، اسراف کردن، هر غذايي خوردن اينها زيانبار است عزيزان سيدالشهداء روز عاشورا يک خطبه خواندند، اين همه خطبه خواندند از مجموع اين جمعيت به تعدادی انگشت دست روز عاشورا به امام بر نگشتند، حالا ما بگوييم سخن چون از دل بر آيد لاجرم بر دل نشيند ولی اين طور نيست سيدالشهداء از دل سخن برخواسته بود چرا بر دل اين جماعت ننشست، خود حضرت فلسفهاش را بيان کردند علتش را عنوان کردند فرمودند: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ»[35] شکمهايتان از حرام پر شده، شکمی که از حرام پر شد سخن ولیخدا هم درش اثر نمیکند، امروز يکی از آسيبهای اجتماعی ما درآمدهای نامشروع است، پولهای که جايز نيست گرفتنش و ما میستانيم حالا من تفصيلش را نمیگويم اينجا هم صلاح نيست گفته شود، ولی در بخش بخش جامعه من وظيفهام است کاری انجام بدهم زياده طلبی میکنم، زياده خواهی میکنم اضافه از اين بیچاره میگيرم اين میشود لقمه حرام اين را حاجیآقا آوردی در سفره زندگی قرار دادی فردا يک اولادی برايت بزرگ میشود که شانس بياوری میگذاردت خانه سالمندان، روی خودت اثر میگذارد عبادتات ديگر آن عبادت نيست، بعد گله میکند آقا نمیدانيم چرا سلب توفيق شده ما سابق توفيق نماز شب داشتيم حالا نمیخوانيم سابق زيارت عاشورا می خوانديم حالا ترک شد اين کارهای خوب را انجام میداديم ديگر انجام داده نمیشود چه خوردهای؟ پای چه سفرهای نشستهای؟ اين دقت در مسائل مالی، از نشانههای بندگان خوب خداست که يک لقمه در روايت داريم لقمه شبههناک تا چهل شبانه روز حال عبادت را از شما میگيرد: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ»[36] اين هشدار امام حسين بود به جماعت کوفیها در روز عاشورا، لذا در اين روايت هم بنده کسی است: «أَكْلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ»[37] آنی که ضرورت است بنا نيست هر چيزی را بخوريم، بنا نيست پای هر سفرهای نشست و هر غذايي را وارد شکم کرد که اميرالمؤمنين میفرمايد بدترين گناه گناهی است که گوشت بروياند يعنی بيايد در فيزيک بدن انسان، و داخل وجود انسان بشود و اثر بگذارد روی معنويتها اين را هم دقت کنيم آن حکيم برجسته تاريخ حضرت لقمان که خدا در قرآن میفرمايد لقمان حکيم است، به پسرش گفت پسرم وقتی پای سفره غذا مینشينی حلقت را بپا، يعنی چه؟ يعنی يکی در کيفيت غذا يکی در کميت غذا، پرخوری نکن کميت، حلال خوری کن کيفيت، چه داری میخوردی؟ غذای کيست؟ از کجا آمده اين پول، يک وقت حال عبادت تو را سلب میکند معنويت تو را ساقط میکند و يکی دو نکته ديگر.
«يُبْغِضُ الدُّنْيَا لِبُغْضِي لَهَا»[38] بنده کسی است که به دنيا دل نبسته بغض دنيا دارد به خاطر اينکه خداوند نسبت به اين دنيا به عنوان يک جايگاهی که انسان دوست بدارد نظر الهی اين نيست دنيا قنطره است، دنيا گذرگاه است دنيا محل عبور است بعضیها اين محل موقتی را دوست میدارند نگاهتان به دنيا به عنوان يک گذرگاه و يک منزلگاه موقت باشد دنيا نزد محبوب نشود در دنيا باشيد ولی با دنيا نباشيد و ويژگی پايانی: «وَ يُحِبُّ الْأَخْيَارَ لِحُبِّي إِيَّاهُمْ»[39] بندگان واقعی کسانیاند که خوبان را دوست میدارند به خاطر اينکه خدا آنها را دوست میدارد با کسانی رفيق باشيد که آنها بنده خدا هستند يعنی اصلاً تراز و معيار دوستیها بايد الهی بشود و اگر هم فاصله میگيريم به خاطر خدا فاصله بگيريم، اخيار را و نيکان را دوست بداريم.
خب بسنده کنم: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ»[40] در جريان نهضت امام حسين يکی از درسهای مهم درس عبوديت بود همه کسانی که با حضرت آمدند و ماندند و شهيد شدند اينها همه در مسير بندگی انسانهای موفق و سرافراز و شايسته بودند، خب بسنده کنيم روز هفتم است و امروز را عرض سلامی به محضر مقدس آن شيرخواره امام حسين علیاصغر پيدا کنيم و عرض ادبی، حاجآقای نگهبان هم تشريف دارند آقای نگهبان امروز، خب در بين اين شهدای کربلا، قاسم ابن حسن، عبدالله ابن حسن اين نوجوانهای که اينها همه در عين حال سن کم اسوه بندگی بودند اينها رضايت الهی و منويات الهی برای اينها از همه چيز مهمتر بود من يک عرض سلامی به ساحت مقدس حضرت علیاصغر اين آقازادهای که در اوج عطش او را به آغوش پدر سپردند و از باب الحوائجهای کربلا علیاصغر است انشاءالله که خداوند به عظمت اين نازدانه امام حسين مشکلات جامعه بشری، جامعه اسلامی، ملت مظلوم غزه، فلسطين، لبنان، يمن را از زير يوغ ظلم و ستم ظالمهای تاريخ رهايي و خلاصی عنايت کنند اين آقازاده خيلی آبرو دارد خيلیها به توسط علیاصغر حاجت گرفتند يکی از اتفاقات که افتاد حالا گاهی اوقات در اين اشعار بعضیها میگويند که سر علیاصغر بالای نيزه رفت اين اشتباه است، علیاصغر به سر مبارکش جسارت نشد، سيدالشهداء دفن کردند بدن علی را، چون امام میدانستند که اين بدنها را زير سم اسبها پامال میکنند پيکر اين آقازاده شش ماهه تحمل آن جسارت و جنايت اين نامردمان را نداشت امام بدن را پشت خيمهها دفن کردند امام سجاد در روز سيزدهم محرم که برای خاکسپاری آمدند بنیاسد میگويند ديديم زينالعابدين وقتی که پيکر سيدالشهداء را در قبر گذاشت، عزيزان کربلا ديديد فاصله است بين قبر سيدالشهداء و خيمهگاه يک فاصله نسبتاً زيادی است آقا فرمودند صبر کنيد، رفتند سمت خيمهگاه پشت خيمههای نيم سوخته حضرت خاک را کنار زدند، پيکر علی را روی سينه امام حسين گذاشتند:
اينکه ببين کودکی گناه ندارد، يا که سر رزم اين سپاه ندارد
بلکه دل افسرده است و آه ندارد، راه دهيد آنکه را پناه ندارد
من يک گوشهای از تاريخ را بگويم دلها آماده بشود برای عزاداری بهتر، راوی آمد به امام سجاد در مدينه گفت آقا دست انتقام خدا از آستين مختار بيرون آمده، مختار دارد قصاص میکند جنايت کاران عاشورا را آقا فرمودند از حرمله چه خبر؟ گفت آقا چرا سراغ از حرمله میگيريد؟ آقا فرمودند حرمله چندتا تير داشت دل ما اهلالبيت را شکسته، با يک تير به چشمان عباس، با يک تير به حنجر علیاصغر، با يک تير ديگر به سينه مبارک حسين، همه بگوييم يا حسين.
[1] بقره21.
[2] انبياء25.
[3] انبياء25.
[4] انبياء25.
[5] بقره21.
[6] بقره21.
[7] بقره21.
[8] بقره21.
[9] بقره21.
[10] بقره21.
[11] حجرات13.
[12] حجرات13.
[13] حجرات13.
[14] بقره21.
[15] بقره21.
[16] بقره21.
[17] بقره21.
[18] توبه107.
[19] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[20] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[21] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[22] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[23] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[24] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[25] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[26] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[27] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[28] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[29] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص481.
[30] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[31] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[32] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[33] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[34] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[35] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص8.
[36] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص8.
[37] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[38] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[39] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[40] بقره21.