استاد حدائق روز جمعه 22 تیرماه 1403 در مسجدالنبی(ص) شیراز به بیان ویژگی انسان های باتقوا پرداختند.

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

در ادامه مطالب در شب­های گذشته مجلس عرض کرديم که در آيه سوم از سوره مبارکه البقره خداوند سه ويژگی را برای انسان­ها با تقوی ياد می­کند و ثمره تقوی در آيه دوم هدايت­گری قرآن بر جان و نفس و فکر انسان­های با تقواست، آدم­های با تقوی ظرفيتی پيدا می­کنند که قرآن هادی آن­ها می­شود و اگر کسی از تقوی فاصله گرفت، قرآن که: «لا رَيْبَ فيهِ‏»[2] ترديدی در حجيت و حقيقتش نيست در وجود بخشی از مردم بی­تأثير است چون بی­تقوا هستند: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين‏»[3] جای ديگر خدا می­فرمايد اين قرآن نور است اما برای ظالمين خسران است، و برای ظالمين جز خسران جز ديگری رقم نمی­خورد.

سخن در اين اوصاف سه­گانه بود که اصل برپايی اين جلسات و محافل برای نزديک شدن ما با معارف الهی است که سيدالشهداء يکی از رموز عظمت خودش را بندگی خدا ياد می­کند، اگر امام حسين اين عزت، اين آبرو اين عظمت را پيدا کرد، در پرتو بندگی خدا و اطاعت الهی به اين مقام رسيد امام حسين اسوه تقوی بود، و الگوی متقين بود، خب يک ويژگی از ويژگی­ها تقوی اعتقاد به غيب که گفتيم اين آيه از آيات مهدوی قرآن هم هست، هم اعتقاد به روز قيامت، حساب­رسی هم اعتقاد به ظهور امام زمان، اين را انسان باور داشته باشد که ريز و درشت و خرد و کلان کارهايش را بايد جواب پس بدهد بعد از اين دنيا برزخی و آخرتی است که بايد پاسخ­گو باشيم در برابر تمامی اعمالی که انجام داديم، آن­هايي که اين باور را دارند حساب شده زندگی می­کنند، حساب شده سخن می­گويند حساب شده برنامه­ها را تنظيم می­کنند چون می­گويد فردا بايد جواب پس داد، پول را از هرجايي به دست نمی­آورد، ثروت را در هر جايي مصرف نمی­کند، هر سخنی بر زبان او جاری نمی­شود او معتقد است که تمام اين­ها را قيامت بايد پاسخ بدهد و جواب بدهد لذا کاری می­کند که قدرت پاسخ­گويي­اش را داشته باشد اين ايمان به غيب: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ‏»[4] هم اشاره شد که نماز را بر پا می­دارند اين اقامه نماز هم روايتی را ما از فرمايشات امام يازدهم تقديم کرديم که اين اقامه نماز با خواندن نماز متفاوت است اقامه يعنی برپا داشتن نماز، حدود نماز، شرائط صحت نماز، وقت نماز و آثار و برکات که از اين نماز حاصل می­شود ما اين­ها را ضايع نکنيم و خنثی نکنيم اين هم اشاره شد اما ويژگی سوم: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[5] انسان­های با تقوی از آنچه خدا به آن­ها مرحمت نموده انفاق می­کنند و بخشش می­کنند اولاً من يک نکته را محضر عزيزان عرض کنم خود اين: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[6] يک پيام دارد برای همه يعنی آقای مهندس مهندسی­ات مال خداست، آقای دکتر تخصص­ات از اوست، آقای تاجر ثروت­ات از اوست، خواهرم زيبايي­ات از اوست، برادرم هرچه داری از اوست: «رَزَقْناهُمْ»[7]ما داديم چه آورديد با خودتان؟ چه مال ماست؟ روزی که آمديد آورديد؟ حالا چند کلمه سواد به بنده ياد دادند دارم سوء استفاده می­کنم، چهار شاهی مال دنيا در اختيار من است دارم ظلم می­کنم، يک دوره قدرت به من رسيده از اين قدرت دارم سوء استفاده می­کنم، يک چهره زيبا دادند با اين چهره زيبا دارم مخالفت می­کنم با آفريدگار اولاً اين يادمان نرود هرچه داريد مال اوست: «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ»[8] همه چيز از آن اوست: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏»[9] از او هستيم به سوی او بر می­گرديم اين يک نکته بسيار دقيقی است که نگاه ما بايد به مجموعه دارايي­هايمان، فرصت­هايمان: «رَزَقْناهُمْ»[10]باشد يعنی بگوييم مال خداست، بچه­هايتان مال خدا هستند، زندگی­تان مال خداست، خودتان مال خدا هستيد او آفريده يک وقت در يک مجلسی جوانی حالا به عنوان مثلاً ايراد گفت آقا ما اختيار خودمان را که داريم، چشم مال ماست، زبان مال ماست، من دلم می­خواهم به يک صحنه­ای نگاه کنم، به يک صحنه­ای نگاه نکنم، حرفی بزنم، نزنم چرا اسلام اين همه بايد و نبايد دارد اين را نگاه کن، آن را نگاه نکن، اين حرف را نزن، اين حرف را بزن، گفت ما مگر اختيار خودمان را نداريم؟ گفتم من يک سؤال از شما می­پرسم روزی که تو را می­خواستند خلق کنند، از شما سؤال کردند که می­خواهی جنست مرد باشد يا زن؟ گفت خير، گفتم از شما پرسيدند که چشم­هايت مثلاً چشم­هايي می­خواهی درشت باشد يا کوچک؟ رنگ پوست­ات تيره يا روشن؟ قد بلند قامت يا کوتاه قامت؟ کی به دنيا بياوريم تو را؟ کجا به دنيا بياوريم تو را؟ اين­ها را پرسيدند از ما؟ گفت خير، گفتم خدا ين قالب را طراحی کرده سليقه سليقه الهی است و همين­جا در پرانتز يک جمله بگويم بعضی از بزرگان علم اخلاق می­گويند اگر کسی غيبت کسی کرد که اين غيبت به خلقت فرد بر می­گردد يک وقت ما می­گوييم اخلاق فرد بد است رفتار فرد بد است، يک وقت می­گوييم قيافه­اش قيافه زشتی است، اين توهين به خداست، غيبتی که به صورت بر گردد، آقا فلانی خيلی چاق است، فلانی خيلی لاغر است، فلانی اين جوری می­نشيند، فلانی حرف زدنش اين گونه است اين­ها توهين به خداست خدا اين جوری خلق کرده فضولی نبايد کرد، همه را خدا زيبا آفريده، صليقه­های ما يک خرده کم و زياد دارد ما به يکی می­گوييم زشت، به يکی می­گوييم زيبا، من مشکل دارم و الا از نگاه الهی همه زيباست، همه را خدا زيبا آفريده، زشتی­ها دست انسان­هاست، خب حضار محترم به آن آقا گفتم شما بدو خلقت­ات از شما نظر خواستند؟ گفت خير، گفتم خدا اين قامت را آراسته، اين وجود را خلق کرده، امکاناتی در اختيار شما قرار داده می­فرمايد اين­ها مال من است آن­گونه استفاده کن که من می­خواهم لذا خود اين: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[11]سبب می­شود که غرور پيدا نکنيم بعضی­ها ديديد دنيا را بريزند در دامن­شان طغيان نمی­کنند: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[12]در حالات اميرالمؤمنين دارد بيت­المال آورده بودند خزانه پر بود از اموال بيت­المال فردای آن روز ظاهراً ابن عباس بوده می­آيد می­بيند آقا دارند بيت­المال را خزانه را جارو می­کنند، همه را دادند رفته، می­گويد گفتم آقا اين همه اموال آورده بودند شما يک روزه رد کرديد؟ آقا فرمودند می­خواهم نمازی هم بخوانم و سجده شکری هم به جا بياورم که حقوق مردم را به مردم برگرداندم مردم اگر باورتان شد: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[13]دانش­تان، من در اين «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[14] چندتا روايت را محضر عزيزان تقديم کنم حالا امشب يکی دو حديث و يک حديث مفصلی است از وجود مقدس آقا امام عسکری که آن را هم محضر عزيزان اشاره خواهيم کرد آقا امام صادق از مصاديق: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[15] که خيلی­ها غافل هستيم و عمل نمی­کنيم امشب زيادی بشنويد امام حسين عمل می­کرد، حالا من روايت را بخوانم بعد توضيح بدهم، امام صادق می­فرمايد: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[16]آقا فرمودند يکی از وجوه: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[17]«ما علمناهم‏ من‏ القرآن‏ يتلون»[18]مردم هرچه ما از قرآن به شما آموختيم و هرچه شما از ما اهل­البيت ياد گرفتيد بخوانيد بگوييد برای مردم، ما خيلی چيزها سرمان می­شود حرف نمی­زنيم، در يک جلسه­ نشستی می­بينیم حرام بين دارد اتفاق می­افتد ساکت هستيم، واجب الهی دارد تعطيل می­شود حرف نمی­زنيم وقت نماز همه سرگرم يک کار ديگری هستن داز نماز ياد نمی­کنيم آقا می­دانی نماز واجب است، می­دانی نماز را بايد اول وقت خواند، که گفتيم: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ‏»[19] امام عسکری فرمود يکی از نشانه­های اقامه صلات نماز در وقت است، در وقتش بخوانيد خب ما اين را می­گوييم برای ديگران، در خانه خودمان می­گوييم ما خدا رحمت کند پدر بزرگ مادری داشتيم مرحوم حضرت حجت­الاسلام و المسلمين حاج آقای مؤيدالاسلام ايشان گاهی اوقات پدرها و بزرگترها که می­آمدند ديدن­ايشان به عنوان نصيحت اين را می­گفتند حالا من نصيحت ايشان را خدمت تمامی پدرها و مادرها می­گويم ما هم عمل کنيم، ايشان می­فرمودند وقت مشترک معمولاً اعضای خانواده يکش پای سفره غذاست، يکی از جاهايي که همه دور همه­اند پای سفره است حالا آقا بيرون کار می­کند فرزند دانشجو است دانش آموز است حالا نهار، شام صبحانه يک فرصتی پيش می­آيد که همه باهم­اند دور هم­اند، يا جلسات فاميلی جلسه­ای است فاميل همه دور يک سفره ايشان فرمودند از اين ظرفيت استفاده کنيد، بزرگتر پدر، مادر وقتی ديدی همه جمع­اند دوتا مطلب ارزشمندی اخلاقی تربيتی آن­ها دارند غذايشان را می­خورند شما هم با يک لسان مؤدبانه تذکر بدهيد، و ما مأمور به وظيفه هستيم نه نتيجه حرف­مان را بزنيم حالا می­پذيرند يا نمی­پذيرند؟ اين­ها ديگر به ما مربوط نيست، ما اين هم يک اشتباهی است که خيلی­ها مرتکب می­شويم حرف نمی­زنيم چون می­گوييم نمی­پذيرند اين منطق امام حسين نبود، امام حسين اگر با اين منطق اشتباهی که امروز بعضی از ما مردم داريم عمل می­کنيم می­خواست عمل کند کربلا نبايد می­آمد، خيلی­ها به امام حسين گفتند آقا رفتن کربلای شما اثری درش نيست، کربلا يعنی شکست، کربلا يعنی شهادت، کربلا يعنی اسارت در آن مقطع و همين طور هم بود، محمدحنفيه اين حرف را زد خيلی­ها اين تذکر را دادند در بين راه فرزدق با امام حسين رو به رو شد گفت آقا نرويد طرف کوفه: «قُلُوبُهُمْ‏ مَعَكَ‏ وَ سُيُوفُهُمْ عَلَيْك‏»[20]قلب اين­ها با شماست، شمشيرهايشان در اختيار بنی­اميه است به تعبير امروزی­ها زير پرچم امام حسين سينه می­زند پای سفره يزيد پلو می­خورد: «قُلُوبُهُمْ‏ مَعَكَ‏ وَ سُيُوفُهُمْ عَلَيْك‏»[21] امام حسين همه اين­ها را می­دانست امام عمل به تکليف کرد، امام وظيفه خودش می­دانست که در پاسخ به اين تقاضای مردمی که عنوان کرده بودند ای حسين به جانب ما بشتاب و ما را نجات بده و ما را سرپرستی کن آقا آمدند به وظيفه عمل کردند نتيجه را خدا داد، نتيجه را ديد نجات عالم اسلام يکی از برکات قيام امام حسين نجات عالم اسلام بود نهضت امام حسين سبب شد بنياد بنی­اميه متزلزل شد، نهضت امام حسين سبب شد در طول تاريخ هر کجا که فکری برای مبارزه با ظلم رقم بخورد، الگوپذيری از نهضت امام حسين است، سال چهل و دو در ايام عزای امام حسين شروع نهضت در قم شد، سال پنجاه و هفت در محرم به اوج رسيد، يعنی ياد امام هم فرمودند اين نهضت عاشورا محرم و صفر اسلام را زنده نگه داشت اين عمل به وظيفه بود امام حسين آموخت آقا حرفت را بزن کارت را بکن، نتيجه با خداست، ما به تکليف عمل کنيم، حرف را بزنيم حالا مخاطب ما بپذيرد يا نپذيرد، امام صادق می­فرمايد از مصاديق: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[22] «ما علمناهم‏ من‏ القرآن‏ يتلون»[23]آنچه که ما به شما آموختيم از ما اهل­البيت ياد گرفتيد چندتا حديث بلد هستيم اين­ها را بگوييم اين­ها را بازگو کنيم فرزندان­مان را با اين معارف آشنا کنيم: «ما علمناهم‏ من‏ القرآن‏ يتلون»[24] جای ديگر حضرت در کتاب شريف بحار جلد دوم امام می­فرمايد: مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[25]«مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ‏ يَبُثُّونَ‏»[26]نشر بدهيد انتشار بدهيد آن چيزی که از ما ائمه ياد گرفتيد اين را بازگو کنيد چهره به چهره با هر کسی رو به رو می­شويد آقا من يک حديث از امام صادق شنيدم حديث اين است ما يک جمله از اميرالمؤمنين شنيديم اين جمله اين است آقا اثر می­گذارد من شايد حدود شانزده هفده سال قبل بود يک روايتی را ما از وجود مقدس امام حسين حالا شب تاسوعا يا شب عاشورا بود در يکی از مجالس شيراز ما روی منبر گفتيم برای مردم، اين­ها گاهی اوقات می­بينيد اثر کار آينده خودش را نشان می­دهد پيامبر سخن می­گفت، پيامبر ارشاد می­کرد بعضی­ها فی المجلس می­پذيرفتند، بعضی­ها دو سال بعد، سه سال بعد بعضی­ها بيست سال بعد بعضی­ها هم نمی­پذيرفتند آنی­که نمی­پذيرفت رسول­الله مأجور حرف را زده، آنی هم که می­پذيرفت مأجور هستيد که حرف­تان اثر کرده، ما شب تاسوعا يا عاشورايي بود سخنی را از امام حسين نقل کردم که شخصی به حضرت گفته بود من يک انسان آلوده به گناه هستم، جوانی هستم گنهکار قدرت ترک گناه ندارم، يک نصيحتی کنيد به ما ديگر گناه از ما سر نزند امام چندتا مطلب فرموده بودند پنج­تا نکته را و می­فرمايد اول اين­ها را انجام بده بعد هرچه می­خواهی گناه کن، ما اين روايت را خوانديم آن شب در آن مجلس دو ماه بعد در ماه ربيع الاول بود ديدم يک جوانی آمد در دفتر ما مسجد، گفت آقا من آمدم تشکر کنم من در شب تاسوعای حسينی پای منبر شما بودم، اين سخن را از امام حسين گفتيد و اين سخن سبب شد چهل، پنجاه روز بعد از آن شنيدن من رفته بودم تايلند من را آن سخن از يک کاواره­ای در تاليند آورد بيرون، آقا حرفت را بزن، خيلی پر توقع هستيم توقع داريم تا گفتيم همه بگويند چشم، بابا ما خاک پای پيغمبر نيستيم رسول­الله حرف می­زد ابوجهل زاويه می­گرفت، رسول­الله سخن می­گفت ابوسفيان مخالفت می­کرد، پيغمبر نصيحت می­کرد شکمبه­ای گاو و شتر رو سر رسول­الله می­ريختند ما توقع داريم اگر حرف حقی زديم همه تسليم باشند، بابا بله حرف حق يک وقت طرف زاويه هم می­گيرد يک وقت نمی­پذيرد ولی شما برای خدا بگوييد، با بيان خوب، با احترام برای خدا، نهايتش اين است که شما در پيشگاه خدا ثواب خودتان را می­بريد، بعد اين جوان تعريف کرد، گفت ما با چندتا از دوستان­مان رفتيم برای تفريح تايلند از قشر ثروتمندان شيراز بود گفت يک روز ما رفتيم در يک کاواره­ای از کاواره­های مرکز فساد تايلند گفت همه نوع گناهی آن­جا بود، من با دوستانم نشسته بودم حالا من به همين اندازه اکتفاء می­کنم، که گفت هر گناهی آن­جا مهيا بود و آماده بود مجلس صد درصد مجلس معصيت، گفت يکدفعه ذهن من، حافظه من برگشت به شب تاسوعای امام حسين و اين حديثی که شما از امام حسين گفتيد در ذهن من مرور شد، ببينيد آقا يک وقتی می­بينيد اين­جا بذرش را می­پوشی در تايلند درو می­کني، اين­جا حرف می­زنی، امريکا جواب می­دهد، شما به وظيفه عمل کن به تکليف­ات عمل کن، کلام حضرت هم اين بود که امام در ارشاد به اين جوان گنهکار فرمودند اگر می­خواهی گناه کنی اول از حکومت خدا برو بيرون، آقا حرمت خدا را می­خواهی بشکنی پايت رو ملک خدا نباشد، ما گاهی اوقات اين مسائل را رعايت می­کنيم می­گويند آقا چرا جواب فلانی را ندادی؟ می­گويد پايم رو فرشش بود، آقا فرمود: «اخرج‏ من‏ ولاية اللَّه‏ و اذنب ما شئت»[27] مردم، جوان­ها، خواهرها اگر کسی توانست بگويد من يک جايي سراغ دارم متعلق به خدا نيست برود گناه کند، امام حسين فرمود برو گناه کن، جای پيدا می­کنيد در اين نظام خلقت محيطی، مکانی، هست که مربوط به او نباشد ما همين يادمان نرود گناه نمی­کنيم، دو امام فرمود: «اطلب موضعا لا تراك اللَّه و اذنب ما شئت»[28] محيط گناه و مکان گناه را جايي انتخاب کن که خدا تو را نبيند، خدا رحمت کند امام را فرمودند عالم محضر خداست در محضر خدا معصيت نکنيم، ما دو نفر دارند نگاه­مان می­کنند، رو نشستن­ما، رو حرف زدن­ما اثر می­گذارد يک دوربين دارد ضبط می­کند هر حرفی نمی­زنيم مردم در پيشگاه خدای هستيد که آفريدگار نظام خلقت، قدرت مطلق، عالم مطلق، مقتدر هستی، ما از يک فردی ضعيف حيا می­کنيم خجالت می­کشيم اما نظارت الهی از يادمان رفته اين دو، سوم امام فرمودند رزق خدا را هم نخور هرچه می­خواهی گناه کن: «لا تأكل رزق اللَّه»[29] تو که می­خواهی نافرمانی خدا کنی از پای سفره خدا بلند شو، داری رزق خدا را می­خوری اين وجودت رزق اوست، اين چشم مال اوست، اين زبان مال اوست، اين بدن مال اوست، اين اموالی که داريد مصرف می­کنيد مال اوست، هرچه می­بينيد متعلق به اوست امام فرمود اگر رسيدی به جايي که بگويي من چيزی که دارم مصرف می­کنم مال خدا نيست آن وقت برو نافرمانی بکن، ببين شما يکی از اين­ها هم يادمان نرود ديگر گناه نمی­کنيم نصيحت بعدی آقا فرمودند اگر توانستی لحظه جان دادن تسليم مرگ نشوی و ملک الموت جان تو را نستاند برو گناه کن، و حال آن­که ما هيچ کدام­مان نسبت به ادامه حيات­مان اختياری نداريم، گاهی اوقات می­بينيد مقتدرترين افراد را خدا چنان با ذلت می­برد فرعون را وسط نيل با تمام همراهانش غرق می­کند حضرت فرمود می­توانی تسليم مردن نشوی و پنجم امام از قيامت ياد کردند، در روز قيامت وقتی مأموران عذاب الهی می­خواهند تو را به سمت دوزخ ببرند اگر توانستی جهنم نروی هرچه می­خواهی گناه کن، اين جوان گفت اين روايت در آن کاواره تايلند آمد در ذهن من، يکدفعه مرور کردم: «اطلب موضعا لا تراك اللَّه و اذنب ما شئت»[30] عالم محضر خداست خدا همه­جا هست، خدا اين­جاست: «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد»[31] از رگ گردن به شماها نزديک­تر هستيم، خدا در قلب ماست: «يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»[32] خدا اين­جاست خدا هر جايي که شما تصور کنيد: «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى»[33]، «اينما کنتم فهو معکم»، هر جا هستيد هستيم، خب عزيزان گفت از آن مجلس بلند شدم، گفت رفقا گفتند کجا داری می­روی؟ گفتم من رفتم هتل، گفتند حالا نشستيم می­خواهيم اول خوشگذرانی است، گفت آقا آمدم هتل ساکم را بستم گريه می­کردم خدايا پول به ما دادی، جوانی دادی، سلامتی دادی، همه را داريم در مبارزه با تو خرج می­کنيم اين خيلی بی­صفتی است يک کسی بيايد به شما محبت بکند با محبت او با طرف مخالفت کني، با محبت او خرابش کنيد، اين کمال بی­صفتی است گناه کمال بی­صفتی است خدا لطف کرده زبان گويا داده داريم با خدا مبارزه می­کنيم، خدا لطف کرده ثروت داده داريم مخالفت می­کنيم، خدا جوانی و نشاط و شادابی داده داريم با او مبارزه می­کنيم با همين نعمت، گفت گريه می­کردم که خدايا چقدر ما ناقابل هستيم به ما پول دادی، جوانی دادی، امکانات دادی اما همه را داريم با تو مبارزه می­کنيم گفت وسائل­هايم را جمع کردم، رفقاء آمدند گفتند وسائل­ات را جمع کردی برای چه؟ ما تازه اول سفر است گفتم من می­خواهم برگردم ايران، ما هنوز می­خواهيم بمانيم اين­جا چند روزی هستيم، گفتم من الآن دارم می­روم بليط­ام را امروز جلو بيندازم و بروم گفت حاج­آقا همان روز برگشتم يکی دو روز هم دنبال شما می­گشتم الآن آمدم که بگويم قدر گفتن اين سخنان را بدانيد من در مجلس امام حسين شنيدم اين جمله را ولی در کاواره تايلند به دادم رسيد آقا امام صادق می­فرمايد آنچه از ما ياد گرفتيد بگوييد بازگو کنيد آقا در مغازه رفتيد، خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله والد ما اين اخلاق را داشتند ايشان ايشان هرجا با مخاطب رو به رو می­شدند وقت را استفاده می­کردند می­گفتند از کجا می­خواهی برايت بگويم؟ از چه موضوعی و چه امامی؟ و ايشان مسلط هم بودند، می­گفتند از هر امامی که می­خواهی در هر موضوعی که دوست داری من برايت حرف بزنم و اين عبارت را هم به کار می­بردند می­گفتند من قدرت اين را دارم که ملائکه­ها را بياورم در مجلس شما زمين و بعد استناد می­کردند که امام صادق فرمود جای که معارف ما گفته می­شود فرشتگان نزول پيدا می­کند، جای که معارف دينی بازگو می­شود خانه­هايتان را محل نزول ملائکه­الله قرار بدهيد تلاوت قرآن بيان سخنان اولياء معصومين، اين­ها همه سبب می­شود که خانه­های ما نورانی بشود در حديث ديگر امام باقر فرمود: «ما علمناهم‏ من‏ القرآن‏»[34] اشاره می­کنند از آنچه از ما ياد گرفتيد، از آنچه از ما آموختيد نسبت به قرآن، روش ما، سخن ما اين­ها را بازگو کنيد و اين­ها را بيان کنيد، بعضی­ها ديديد وصيتنامه­هایی می­نويسند که اين وصيتنامه­ها درس زندگی است، دارد می­رود در همين وصيتنامه يک تذکرهای هم به فرزندانش می­دهد، بعضی­ها هم می­بينيد اين توفيق برايشان نيست و اين کار را نمی­کنند، من بارها شده که افرادی آمدند برای حساب خمس می­گويد آقا ما اعتقادی به خمس نداشتيم بابايمان در وصيتنامه­اش نوشته من خودم خمس می­دادم با خمس داده شما را پرورش دادم و رسيدگی کردم، و انتظارم به عنوان يک پدر اين است که همين مسير را ادامه بدهيد گفتند آقا از اين وصيت پدر ما درس گرفتيم می­خواهيم بياييم حساب کنيم: «ما علمناهم‏ من‏ القرآن‏»[35] آنچه که ياد گرفتيد بگوييد اين بخش: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[36] هست رزق علمی شما، رزق معنوی شما، رزق اخلاقی شما، يک تجربه­های خوبی در زندگی­تان ديديد بازگو کنيد برای جوان­ها، برای ديگران، آقا ما اين را ديديم در زندگی ما اين درس را گرفتيم شما هم مراقب باش يک حديثی هم وجود مقدس آقا امام عسکری مفصل: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[37]را بيان می­کند حديث مفصلی است من يک قسمت از اين حديث را عرض کنم بقيه حديث بماند انشاءالله در جلسه ديگر طليعه حديث امام عسکری می­فرمايد: «الْأَمْوَالِ‏ وَ الْقُوَى‏ فِي‏ الْأَبْدَانِ‏ وَ الْجَاهِ، وَ الْمِقْدَارِ. يُنْفِقُونَ‏»[38] مردم در اين­ها بايد انفاق کنيد، در دارايي­هايتان، اين پول­ها امانت است، خدا داده از داده خدا برای خدا خرج کنيد، بحث انفاق معنوی را گفتيم، آنچه از دين ياد گرفتيد بگوييد حالا آنچه که داريد، آنچه که داريد دارايي­هايتان امام عسکری می­فرمايد انفاق کنيد، خدا داده به شما روزی که آمديد که اين­ها را نداشتيد: «الْقُوَى‏»[39] قدرت­تان بابا اين قدرت را انفاق کن، گاهی اوقات با همين سلامتی جسمت قدرت جسمی، با قدرت اجتماعی­ات، می­توانی از يک کسی دفاع کنی، از يک مظلومی حمايت کنی، خدا قدرت به تو داده، هم قدرت جسم، هم قدرت و اعتبار اجتماعی، گاهی اوقات با يک تلفن می­توانی مشکل يک بی­چاره­ای را حل کنی، اين­ها انفاق است: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[40] اين قدرت لطف خداست، اين اموال لطف خداست: «الْجَاهِ»[41] اعتباری به شما دادند در جامعه اين اعتبار می­گويد مرحوم آيت­الله برقانی داشت رحمت خدا می­رفت، ميرزا محمدحسن شيرازی ميرزای بزرگ محرّم تنباکو رفت ديدن ايشان، مرحوم ميرزا ديد مرحوم آيت­الله برقانی خيلی ناراحت است گفت آقا چرا ناراحت هستيد؟ گفت جناب ميرزا به حسب روايات ما روح مؤمنين وقتی از کالبد خارج می­شود اولاً روح اين­ها را بر پيغمبر عرضه می­کنند، گفت من در اين فکر هستم که الآن که من مردم و بر پيغمبر وارد شدم رسول­الله اگر به من بفرمايد برقانی ما به تو آبرو داده بوديم چرا بيشتر استفاده نکردی، گاهی اوقات ديدی به يک کسی می­گويد آقا شما يک زبان خيری بگذار می­گويي به ما مربوط نيست اين وجدان خفته است، آقا شما بگوييد مشکلش حل است می­گويي من دخالت نمی­کنم اين وجدان خفته است، امام عسکری می­فرمايد اين آبرو را بايد انفاق کرد، و اتفاقاً بگويم عزيزان در خانه خدا هرچه بدهيد بيشترتان می­دهند آبرو را برای خدا خرج کرديد آبرو دارترت می­کنند، ثروت را برای خدا خرج کردی، افزايشش می­دهند يکی دادی حداقل ده برابر می­دهند امام فرمود آبروی شما و آنچه از اموال در اختيار شماست شما رعايت جود و بخشش و سخاوت کنيد، گاهی اوقات پول­ها در سپرده­ها می­ماند ولی رحم و انصاف­ها به فراموشی می­رود در بستگان خودمان، خويشاوندان خودمان طرف می­گفت از يک آقايي طلب دارم سال­هاست بدهی­اش را نمی­دهد می­­گويم آقا بدهی­ما را بده، بدهی­ات را بپرداز می­گويد نه ما پير هستيم نه خدا بخيل تازه واجبش را انجام نمی­دهد اين­ها نمی­توانند متقی باشند آدم با تقوی آنچه خدا به او لطف کرده از اين­ها در راه خدا خرج می­کند و هزينه می­کند.

صلّ الله علیک يا اباعبدالله سلام بر شهدای کربلا که اين­ها همه مصداق: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[42] بوده­اند خب شب ششم محرم است و شب جمعه است معمولاً در جمعه اول عرض ادب و احترام به ساحت آن شيرخواره­ای امام حسين در اين ايام و ليالی ما يک عرض سلامی به ساحت مقدس علی­اصغر پيدا کنيم، امام حسين علی­اصغر «مِمَّا رَزَقْناهُمْ‏»[43]بود سيدالشهداء هرچه داشت در راه خدا داد، آبرو را، فرزندانش را، جانش را، اموالش را، خانواده­اش را يکی از بزرگان علما محضر امام عصر مشرف شده بود و سؤال کرده بود آقا چرا خدا اين همه به امام حسين عزت، آبرو، عظمت داده، آقا فرموده بودند اين آيه قرآن را نخواندی: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها‏»[44]؟ گفته بود چرا آقا، آقا فرمودند جد ما سيدالشهداء هرچه داشت داد، خدا هم طبق اين آيه شريفه بايد معامله کند ده برابر به سيدالشهداء بدهد اين قدرت، عظمت، بزرگی که خدا به امام حسين در دنيا داده آقا فرموده بودند اين معامله يک به يک است، نه برابر ديگرش را خدا در قيامت می­دهد، بخشودگی اهل گنه در صف محشر وابسته به يک گردش چشمان حسين است، امام حسين آموخت مردم طفل شيرخوارت را هم برای خدا دوست بدار، جوانت را هم برای خدا دوست بدار، خواهرت را، همسرت را، ما گاهی اوقات خدا را برای اين­ها دوست می­داريم، در دو راهی بين خدا و فرزند فرزند را انتخاب می­کنيم اين ايام ايام آموختن چگونه زيستنی است که امام حسين به بشريت ياد داد، در آن وداع آخر آقا امام حسين وقتی خدا حافظی کرد بعضی­ها می­گويند بعد از اين­که آقا فرمود: «هل من ناصر ينصرونی»، «هَلْ‏ مِنْ‏ مُعِينٍ‏ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا»[45] صدای گريه علی­اصغر از داخل خيمه برخواست يعنی بابا هنوز تو تنها نشدی، هنوز يک سرباز شش ماهه­ای در قنداقه داری، هنوز من هستم، يکی از بزرگان علما می­گويد امام حسين طومار شهداء را بست زير اين طومار بايد مهر بشود گاهی اوقات ديديد مهر کوچک يک متن را ارزش می­بخشد مهر زير طومار شهدای کربلا علی­اصغر بود، آقا آمدند صدا زدند خواهرم علی را بياور تا با او خدا حافظی کنم، اين آقازاده خيلی تشنه است من يک جمله می­گويم مادرها بهتر درک می­کنند بچه­های شيرخواره وقتی گرسنه می­شوند، تشنه می­شوند با گريه کردن تقاضايشان را اعلان می­کنند اين گريه بچه يعنی گرسنه­ام يعنی تشنه­ام اگر به اين گريه­ها توجه نشود اين قدر اين بچه گريه می­کند که ديگر از حال می­رود ديگر رمقی برايش نمی­ماند خانم­ها ديديد گاهی اوقات بچه­ها از شدت ضعف ولی گرسنه­اند، تشنه­اند، گاهی اوقات اين دهانش را باز می­کند سر می­کشد با دهان باز، با لب، با زبان به دنبال غذا می­گردد عرب به اين می­گويند تلظی، آقايان وقتی علی­اصغر را به آغوش امام حسين سپردند امام ديدند علی دارد تلظی می­کند دارد دست و پا می­زند از شدت آب و عطش دهان را باز کرده با دهان باز به دنبال آب می­گردد:

مگو آب، مگو آب، حرم آب ندارد، آقا می­خواستند خدا حافظی کنند اما اين حالت علی را که ديدند برای اين­که اين نامردمان قيامت نگويند ما نمی­دانستيم طفل شيرخواره حسين تشنه است آقا علی­ را رو دست گرفتند: «يا قوم‏ ان‏ لم‏ ترحمونى‏ فارحموا هذا الطفل‏»[46] «اما ترونه کيف يتلظی عطشاً»، اگر به حسين رحم نمی­کنيد به اين بچه شيرخواره رحم کنيد، نمی­بينيد از شدت آتش دارد جان می­دهد امشب در خانه باب الحوائج کربلا رفتيد، در بين شهداء کربلا دو شهيد خاصة باب الحوائج­اند در خردسال‌ها علی­اصغر، در بزرگ­ سال­ها ابالفضل:

اين­که بدين کودکی گناه ندارد، يا که سر رزم اين سپاه ندارد

بلکه دل افسرده است و آه ندارد، راه دهيد آن­که را پناه ندارد

خدا لعنت کند عمرو سعد و حرمله را عمرو سعد گفت حرمله چرا جواب حسين را نمی­دهی، گفت پدر را هدف بروم يا طفل شيرخواره را؟ گفت مگر سفيدی زير گلوی علی را نمی­بينی؟

ز سوز تير چنان دست و پای خود گم کرد

حاضری بشنوي

که خواست ناله کند در عوض تبسم کرد

يک تبسم به چهره بابا کرد و جان داد، يعنی بابا من هم رفتم همه بگوييم يا حسين.

 

[1] بقره3.

[2] بقره3.

[3] بقره3.

[4] بقره3.

[5] بقره3.

[6] بقره3.

[7] بقره3.

[8] محمد19.

[9] بقره156.

[10] بقره3.

[11] بقره3.

[12] بقره3.

[13] بقره3.

[14] بقره3.

[15] بقره3.

[16] بقره3.

[17] بقره3.

[18] البرهان في تفسير القرآن ج‏1 ص124.

[19] بقره3.

[20] دلائل الإمامة (ط - الحديثة) ص182.

[21] دلائل الإمامة (ط - الحديثة) ص182.

[22] بقره3.

[23] البرهان في تفسير القرآن ج‏1 ص124.

[24] البرهان في تفسير القرآن ج‏1 ص124.

[25] بقره3.

[26] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏2 ص17.

[27] محاسبه نفس يا روش پيشگيرى از وقوع جرم (ترجمه محاسبة النفس) ص26.

[28] محاسبه نفس يا روش پيشگيرى از وقوع جرم (ترجمه محاسبة النفس) ص26.

[29] محاسبه نفس يا روش پيشگيرى از وقوع جرم (ترجمه محاسبة النفس) ص26.

[30] محاسبه نفس يا روش پيشگيرى از وقوع جرم (ترجمه محاسبة النفس) ص26.

[31] ق16.

[32] انفاق24.

[33] علق14.

[34] البرهان في تفسير القرآن ج‏1 ص124.

[35] البرهان في تفسير القرآن ج‏1 ص124.

[36] بقره3.

[37] بقره3.

[38] التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام ص75.

[39] التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام ص75.

[40] بقره3.

[41] التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام ص75.

[42] بقره3.

[43] بقره3.

[44] انعام160.

[45] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص116.

[46] وقعة الطف ص246.

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه