استاد حدائق روز پنج شنبه 21 تیرماه 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان دلیل انحراف برخی از دینداران پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
دینگریزی را ما در رفتارها و کردارها مشاهده میکنیم. علت این از نگاه قرآن و روایات چیست از آسیبهای اجتماعی؟
یک جهتش در این آیاتی که تلاوت شد بیان شد، معاشرت با کسانی که اینها صلاحیت و شایستگی معاشرت ندارند. در این سه آیهای که ذکر شد قرآن میفرماید در روز قیامت انسانهایی که به خودشان ظلم کردند دستها را میگزند و اظهار میکنند که ای کاش با پیامبر خدا همراهی میکردیم و اطاعت و تبعیت میکردیم! یکی از عزیزان سوال کردند که چرا مسلمانها با اینکه منابع عظیمی در اختیارشان هست، در طول تاریخ اینها شاید آن ظرفیت و قدرت واقعی که باید در اختیار اینها قرار بگیرد اتفاق نیفتاده؟ یک جهتش همین است، اینکه اینها از تبعیت «يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا»[1] تبعیت از رسول الله نکردند ادعا میکنیم مسلمانیم اما در رفتارها و گفتارها و مراودهها و معاشرتها آنچه که پیغمبر میخواست عمل نشد مرحوم آیت الله سید هبه الدین شهرستانی حدود یک قرن قبل سؤالی را از عالم اسلام پرسید ایشان سؤالی کرد برای نوع صاحب نظران و اندیشمندان عالم اسلام شیعه و سنی در جای جای این کرهی زمین این سؤال را فرستاد و دو کلمه بود «لم سقفنا و بمن نرتقی» ما چرا آسیب دیدیم و سقوط کردیم البته مسلمانها در آن قرن اول، دوم و سوم اسلام تا قلب اروپا رفت و همین اسپانیای امروز مساجد کهن و با سابقهی قرنها قبل موجود است و اینها آثار باستانی است و نگهداری میشود و بعضی از اینها را کلیسا کردندو از جهت مسجد بودن خارج کردن، چرا سقوط کردیم؟ و چه کنیم دوباره به آن جایگاه برگردیم ایشان مینویسد از جوابهایی که برایم آمد و 98% جوابها و آن هم صاحب صاحبنظران عالم اسلام و اعتراف کردند که ما از اصول اسلام فاصله گرفتیم و مسلمانی واقعی را نکردیم. از مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی نقل شده که زمانی از اروپا آمد و گفتند: در اروپا چه دیدی؟ گفتم: در اروپا اسلام دیدم و مسلمان ندیدم و در کشورهای اسلامی مسلمان دیدم ولی اسلام ندیدم.
یک سری از آموزههای ما را در رفتارها میبینیم و بیگانگان عمل میکنند حالا سیاست ظالمین و حکومتهای جور قطعا اینها را ما کنار میگذاریم و این یک بحث دیگری است ولی در یک سری از اصولهای اخلاقی مثلا احترام به بزرگتر و وفای به عهد، دروغ نگفتن اینها یک امتیازی است که در دین ماست اما میبینیم بیگانه عمل میکند و نانش را میخورد و ما فراموش میکنیم و آسیبش را میبینیم، یک جهت این است که در آن چهارچوبی که قرآن تعریف کرده است و پیامبر در آخرین لحظات عمر فرمود: این قرآن و عترت را تا مادامی که به اینها تمسک میجویید گمراهی سراغ شما نمیآید. ما در تبعیت قرآن یا در تبعیت از اهل بیت یا هر دو این نقصان هست و نتیجه میشود همین والا در عصر حضور آقا امام زمان با همین قرآن دنیا را مدیریت میکند در روایت داریم اینقدر مردم با قرآم بیگانه میشود که وقتی حضرت ظهور میکند و استناد آیات قرآن امام دستور میدهد و اجرا میکند تصور بخشی از مردم این است که امام زمان کتاب جدیدی آورده است. مثلا یک چیزی شما دارید ولی خودتان متوجه نیستید، کتابی در قفسهی کتابخانه دارید و دنبال موضوعی میگردید و شخصی میگوید اینکه در کتابی که داخل قفسهی شماست هست و شما آن را را دارید. من حالا یک نمونه را عرض کنم و وارد بحث بشویم، خدا رحمت کند من در یک جلسهای عرض کردم مرحوم حاج علی اکبر سیف ایشون از اساتید زبان فرانسوی دانشگاه شیراز بود و من در ختم ایشان این جریان را نقل کردم ایشان چهارسال فرانسه بودند برای تکمیل زبان فرانسه آنجا بودند پسر مرحوم حاج ملاعلی سیف پدر ایشان از پیشکسوتان هیئات و برادر ایشان حاج علی اصغر سیف. بعد که از فرانسه برگشت گفت: من در فرانسه میدیدم یک سری کارهایی که در اسلام ماست فرانسویها در رفتارشان عمل میکنند و با اینکه ایشان هیأتی زاده بود و در خانوادهی مذهبی بزرگ شده بود گفت مثلا سر خیابان اگر پیرمردی ایستاده بود ماشینهای نقلیه که میرفتند به احترام این پیرمرد توقف میکردند و سوار میکردند در وسایل عمومی اگر فرد کهنسالی وارد میشد و یا خانمی طفل شیرخواره بغل داشت دیگران برمیخاستند از آن صندلی به او جا میدادند و آیا این اخلاق اسلامی هست یا نیست؟ اینها را اسلام را تأیید میکند یا نمیکند؟ ما فاصله گرفتیم ما عمل نمیکنیم خب یک سری ویژگیهای عجیبی را میدیدم گفتند اول صبح بود و در یکی از خیابانهای اصلی در پاریس میخواستم عبور کنم خط عابر پیاده پایینتر بود و انداختم وسط بلوار که بروم آن سمت دیدم یک پسربچهی هفت هشت ساله با کیف مدرسه دنبال من دوید و خودش را رساند و گفت: با اجازهی کی روی چمنها حرکت میکنی؟ گفتم: مگر اجازه میخواد؟ گفت: بله. گفتم: از کی؟ گفت: از وجدانت.
از انصافت وجدانت به تو اجازه میدهد این چمنها را له کنی؟ گفت: با اینکه من تحصیلات دانشگاهی داشتم خجالت کشیدم و ایرادی که این پسر بچه از من گرفت.
زیادی بشنوید گفت: روزهای آخر در یک کتابفروشی در مرکز پاریس رفتم و این مکان بسیار بزرگ بود و به آن کتابفروش گفتم: یک کتابی میخوام در رابطه با آداب و سنن اخلاقی و اجتماعی و فردی و اقتصادی، یک کتاب زندگی، میخواستم بدانم اینها چه میخوانند که اینقدر خوب عمل میکنند مثلا ما در قال الصادق و قال الباقر ما این دستورات هست ولی ما کنار گذاشتیم. گفت: این کتابفروش لابلای قفسهها گشت و یک کتابی را بیرون آورد و به من آورد و گفت: ما بهترین این نداریم. ایشان گفتند: من کتاب را باز کردم و دیدم از صفحهی اول قرآن است که ترجمه شده است به زبان فرانسوی و ورق زدم دیدم تا پایان قرآن است ولی به زبان فرانسوی.
به کتابفروش گفتم: این قرآن است! کتابفروش با تعجب بیشتر گفت: مگر تو مسلمانی؟ گفتم: آری من مسلمان هستم. گفت: ما از کتاب شما استفاده میکنیم. من یاد این ضرب المثل افتادم آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم. ما قرآن شده حد استفادهاش شبهای قدر روی سر بگیریم و یک قرآن 4 سورهای در جیب بگذاریم چشم نخوریم و در ماشین بگذاریم دزد نبرد مسافر میخواهد سفر برود از زیر قرآن عبورش بدهیم سر سفرهی عقد یک قرآنی میگذاریم و همان جا هم دروغ میگوییم و آیات قرآن لگدمال میشود.
امیرالمؤمنین در آخرین لحظات عمرش فرمود: «الله الله فی القرآن لا یسبقکم بالعمل به غیرکم»[2] مسلمانان خدا را خدارا نسبت به قرآن درنظر بگیرید مراقب باشید بیگانهها در عمل به قران بر شما پیشی نگیرند، یک دانشجویی به من گفت چرا غربیها از ما جلوتر هستند؟ گفتم در کجاها جلوتر بگو و این فرد یکی یکی نام برد و گفتم: همهی اینها در آموزههای دینی ما هست دروغ نمیگویند اسلام و قرآن و ائمه هم همین را میگویند با رفیق بد رفاقت نکنیم اینکه اولیاء الهی گفتند ما عمل نمیکنیم یک آقایی در طب سنتی کار میکند میگفت من به اتریش دعوت شده بود 5 دقیقه به من وقت دادند برای صحبت، این دقیقه را روی حدیثی از امام صادق گذاشتم وبلند شدم دیدم تمام سالن بلند شدند و دست زدند و تشویق کردند من یک روایت امام رضا در مسجد نصیرالملک شیراز برای 30 توریست اسپانیایی خواندم و نوشتند و ضبط کردند و تشکر کردند و رفتند همه مسیحی، بارها این حدیث امام رضا را در مجالس اهلالبیت خواندم و نوشته نشد چرا جلو هستند؟ دارند استفاده میکنند یک حدیث از امام رضا خواندم در صفات بندگان خوب خدا یک پیرمرد هشتاد و چندسالهای جلو آمد و مترجم گفت با شما کار دارد، آن پیرمرد این حرف را زد اگر هستند این جا جلو هست. گفت: ما اگر از آمدنمان به ایران و سفرمان به شیراز هیچ چیز عائدمان نشده بود جز این جملهای که شما از یکی از رهبران دینی گفتید بهترین ارمغان سفر برای ماست. ولی من امام رضا را شاهد میگیرم این حدیث را در خیلی از جلسات خواندم و اگر بعد از جلسه میگفتند آقای حدائق چی گفت یادشان نمییاد ولی آنها ضبط کردند و بردند و به کار میگیرند در نتیجه پسرفت ما اینجاست. سرمایه هست ولی متاسفانه از این سرمایهها استفاده نمیشود و این هشدار را امیرالمؤمنین قرنها قبل به ما داده است و فرمودند: «لا یسبقکم بالعمل به غیرکم»[3] در عمل به قرآن مراقب باشید بیگانگان بر شما سبقیت و پیشی نگیرند.
از آداب زندگی کردن قرآن میفرماید: با انسانهایی که شما را از ارزشها دور میکنند فاصله بگیرید و دقت کنید و انسان ظالم روز قیامت چون وجدان او بیدار میشود اظهار میکند که ای کاش من پیروی میکردم از رسول الله و ای کاش ما افراد نااهل رفاقت نمیکردیم اینها ما را از یاد خدا بازداشته است و شیطان دشمنی خطرناک برای بشریت است.
من یک چند مطلب باقی ماند از بحثم خدمت عزیزان ذیل این آیه، از این آیه استفاده میشود ما مختار هستیم و اختیار داریم، میگویند یک شاعر جبری مسلکی زمان خواجه نصیرالدین طوسی یک دو بیت شعری خواند خطاب به خداوند، بعضی را دیدید گناه میکنند میگویند خدا خواسته است و اگر نمیخواست نمیشد، نظام خلقت نظام جبری نیست. امام صادق فرمود: نه جبر نه تفویض بلکه امری بین دو این امر است، ما وجودمان در دنیا با خلعت اختیار آراسته شده است و رفتارها و گفتارها و عملکردها برگرفته از اختیار است. آن شاعر جبری مسلک دو بیت شعر سرود:
ای آنکه بر هم گام دوصد دام نهی ، گویی کشمت اگر در او گام نهی
خود دام نهی اگر در او گام نهد، گیری و کشی و عاصیاش نام نهی
خطاب به خداست که شیطان و شهوت و چشم و مظاهر گناه هم محیاست بعد میگی گناه نکن خب شیطان و شهوت را خلق نمیکردی. خدا رحمت کند عالم فرزانه خواجه نصیرالدین طوسی را، ایشان این دوبیت را جواب داد:
ای آنکه از جهل گام در دام نهی ، وآن را غضب و قهر خدا نام نهی
حق دام نهد ولی خبردار کند، عیب از تو بود اگر در او دام نهی
«إنا هدیناه سبیل»[4] خدا میفرماید راه را بازکردم و تعریف کردیم «إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا» ما تذکر دادیم و دشمن را معرفی کردیم و شیطان را تذکر داریم و از شیطان تبعیت نکنید انبیاء را فرستادیم برای هدایت شما اگر این خیابان بنبست هست تابلو هم نصب شده است و اگر این خیابان بن بست هست مأمور قانون هم ایستاده است و تذکر میدهد و مأمور خدا انبیاء، قوانین الهی کتابهای آسمانی عزیزان ما خلعت اختیار آراسته شدیم از دلائلی گواه بر این است که بشر مختار است همین پشیمانی قیامت است «يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا»[5] ای وای کاش با فلانی رفیق نشده بودم این برگرفته از اختیار انسانهاست و رفیق ناباب اوامر شیطان است دوستان منحرف «لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ»[6] انسان را از یاد خدا بازمیدارد و دور میکنند، نکتهی دیگر ایمان به تنهایی عزیزان کفایت نمیکند، مثلا ما نمازمان را که میخوانیم و عبادت میکنیم با نااهل اگر رفیق شدی زمینت میزنند، ما نماز شب میخوانیم عیسی و موسی به دینش ما در مجلس گناه هم اگر هستیم ذکر میگوییم این حرف غلطی است اینکه ما ادعا کنیم مؤمن هستیم ولی با کسانی معاشرت کنیم که آنها با خدا دشمن هستند با کسانی معاشرت کنیم که آنها با اهلالبیت مخالف هستند این در صداقتمان صادق نیستیم اگر من اظهار میکنم که ارادت به اهلالبیت دارم با کسانی که با اهلالبیت زاویه دارند نباید همراهی بکنم و لذا کربلا یک تصویری از زیباییهای تاریخ است که کسانی که به امام حسین اظهار ارادت کردند از خیلی چیزها گذشتند ولی با امام حسین ماندند و خیلی از کسانی که اظهار ارادت به امام حسین میکردند ولی با دشمنان خدا هم کاسه بودند نیامدند فرزدق در بین راهی که امام حسین میآمدند به سمت عراق با امام روبرو شد و خود فرزدق هم نیامد شاعر زبردستی هم بود یک جمله به امام حسین عرض کرد و گفت: این مردم کوفه قلوبهم معک، سیوفهم مع بنی امیه، دلهایشان با شماست ولی شمشیرهایشان با بنی امیه است این انسان را به جای خوبی نمیکشاند مثلا با امام حسین دوستیم ولی با چه کسانی رفیق هستی؟ این حال مردم کوفه بود اینها قلبا حضرت را دوست میدارند ولی با دشمنانشان همراهی میکنند و نیامدند و این نوع دوستی نافع نیست و این نوع ارادت کافی نخواهد بود این هم یک نکتهی دیگر که ما همراهی با دوستان صالح در کنار ایمان باید داشته باشیم اگر امام حسین را قبول داریم ببینید در زیارت عاشورا عزیزان صد لعن بر صد سلام مقدم است و اول شما لعن میکنید بعد سلام یعنی اول باید فاصله بگیرید و نزدیک بشوید در ایت الکرسی اول کفر به طاغوت است بعد ایمان به خدا «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى»[7] من بگویم خدا را قبول دارم ولی با دشمنان خدا هم هستم این نیست ایمان و ما را به العروه الوثقی متمسک نمیکند یاران پیغمبر چه کسانی هستند قرآن بیان فرموده است کسانی با محمد رسول الله که این دو تا ویژگی را داشته باشند «وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ»[8] اول با کسانی که با اسلام مخالف هستند فاصله بگیرد سپس «رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»[9] من اگر بگویم با پیغمبر و مؤمنین رحیم هستم ولی با کفار مخالفین هم رفیق هستم این دروغ است و این یاری با پیغمبر نیست من بگویم به بالعروه الوثقی متمسک بشوم ولی کفر به طاغوت ندارم به سیدالشهداء سلام میکنم ولی با دشمنان با امام حسین هم همراه هستم این آن صداقتی که باید در انسان حقیقتا شکل بگیرد نیست و مطلب دیگر دو دوستی در یک مملکت وجود انسانها نمیگنجد خدا یا شیطان، پیغمبر یا مخالفین پیغمبر. تکلیفمان را روشن کنیم طراز باید مشخص بشود علت اینکه بعضیها آسیب میبینند میخواهند این دو دوستی را جمع کنند مثلا میگویند عیسی و موسی به دینش، خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو این منطق، منطق صحیحی نیست. و نکتهی پایانی در ذیل این آیهی شریفه گاهی اوقات میبینید در زندگی عواطف دوستی بر استدلال و منطق غلبه پیدا میکند اسلام میفرماید با منطق و با استدلال و باعقلانیت زندگی را مدیریت کن نه با عواطف و احساسات، عواطف و احساسات تحت الشعاع منطق و عقلانیت باشد در آیهی قرآن «لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ»[10] اینها را ما از یاد بازداشتهاند و گمراه کردند یعنی احساسات غلبه پیدا کرد بر منطق و عقلانیت و ما دور شدیم. البته عزیزان مستحضر هستید این بعد از ساختمان دانشگاه مهدویت این پارکینگ نبش خیابان که در کوچه هست باز است عزیزانی که با وسیلهی نقلیه میآیند آنجا میتوانند پارک کنند. یک جملهی دیگر و یک روایت عرض کنم و تقدیم کنم از ویژگیهای خطرناک رفیق بد ایجاد غفلت و ایجاد بیخبری است آقا خبری نیست خدا کوهی را به کاهی میبخشد، یک شب هزار شب نمیشود، خدا بالاخره میگذرد خدا ارحم الراحمین است از این تعابیری که انسان را میبرد به سمت دور شدن از انجام وظایفش «لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ»[11] رفیق بد انسان را به سمت غفلت و غافل شدن میکشاند و این غفلت ویژگیهایی دارد مثل غرور، فراموشی، لجاجت و توجیهگری. اینها از عوارض غفلت است. عین غفلت غرور، فای غفلت فراموشی، لام غفلت لجاجت، تاء غفلت توجیهگری. آدمیهایی که دچار غفلت هستند این ویژگیها را دارند و غرور پیدا میکنند، و میگویند ما خودمان بلد هستیم و سرمان میشود.
این آدم غافل است این همان کسی است که در دام شیطان افتاده است و گاهی اوقات فراموش میکنیم و میدانیم این کار خطاست و تکرار میکنیم و اینها از عوارض غفلت است. رفیق نامناسب و کار شیطان هم همین است، شیطان انسانها را دچار فراموشی میکند و فراموش نکردید آسیبهایتان را تکرار نمیکنید، فراموش کردی تکرار میشود.
حاج شیخ عباس قمی در مجموعهی هفتاد و چند سال یک دروغ گفته بود و یادش نرفت و دوتا دروغ نشد، اواخر عمرم نگران همان یک دروغ دوران جوانیاش بود و این فراموش نکردن است، فراموش کردیم روزها دهها خطا پایان روز بگویند چند اشتباه کردیم و بگوییم یادمون نیست، کار شیطان همین است انسان را به فراموشی از آسیبها سوق میدهد. از ویژگیهای انسانهای غافل لجاجت است میگویند کار نکن لجبازی میکند، لجاجت از صفات زشتی است که در افرادی که در گناه اسیر شدهاند پافشاری بر گناه میکنند، یک وقتی من در همین بلوار شهید چمران سالها اولیهای که سال 90 بود مشاوره میدادیم در پیاده رو و هنوز ساختمان ساخته نشده بود و خب آغاز کار بود و آغاز برنامه بود یک شبی ساعت یکم بامداد بود جمعیتی صندلی زده بودند و ما نشسته بودیم به نوبت میآمدند و سؤالات میپرسیدند و یک خانم و آقایی آمدند و حالا آن آقا ادعا میکرد من تحصیلاتم فلان و فلان است همان زمان در شیراز یک همایش بحث حجاب و عفافی بود و بنرها در شیراز نصب شده بود این آقا آمد و گفت: آقا این بحث حجاب چیست؟ یعنی اگر کسی حجاب نداشته باشد عفت ندارد؟ که این شما بنر کردید در سطح شهر همان طور که صحبت میکرد و این روسری خانمش را از سرش برداشت جلو همه و جلو ما، گفت: مثلا این روسری سر خانم من باشد خانم من الان بیعفت شد؟! بعد دیدم خانمش روسری را گرفت و دوباره سر کرد و پوشاند گفتم: من تعجب میکنم از شما که میگویید تحصیلات دانشگاهی دارید، گفتم کارت خطابود. گفت چه خطایی؟ گفتم: خانومت با همین دوباره به سر گذاشتن به تو ایراد گرفت آموخت به تو که کارت اشتباه است و تو خطا کردی و گفتم: برادر عزیز در بحث و حجاب اسلام میفرماید: ای زن تو خلیفه اللهی تو ابزار شهوت نیستی که نگاههای هرزه به سمت افکنده شود تو نمایندهی خدا روی زمین هستی، تو نباید زیباییهای خودت به حراج بگذاری و چوب حراج بزنی که افراد آلوده نگاه تو بکنند، آنهایی که از نظر اخلاقی سالم هستند حالا یک لحظه نظرشان به گناهی هم افتاد برمیگردانند و استغفار میکنند و بعد بحث شد به این آقا که من میخواهم خارج بروم و بعد از یک بحثی یک مقدار آرام شد قبول کرد و پذیرفت اینی که گاهی اوقات لجاجت است و طرف برسبیل لجاجت با ارزشها مخالفت میکند و توجیهگری، این هم نشانههای غفلت است، کار اشتباه کرده است و شروع به توجیه کردن میکند آقا این کارت غلط بود و این سخنت درست نبود ولی میگوید درست است و حق با من است و غیبت را توجیه کردن و ظلم را توجیه میکند این از نشانههای غفلت و از ویژگیهای انسانهایی است که انسان روی آنها کار کرده است خب این یک قسمت از بحث ماست، من یک حدیث از در این قسمت بحث محضر عزیزان عرض کرده باشم ما در بحث ویژگیهای منفی رفیق نامناسب روایتی را از وجود مقدس آقا زین العابدین به امام باقر عرض کردیم این بیان شد که 5 ویژگی را امام هشدار دارند اگر در کسی هست از او حذر کنید و با او ارتباط بگیرید برادرت باشد به تو آسیب میزند مراقب باش، آن 5 مطلب را ما گفتیم که توصیهی چند امام به هم بودند و مخصوصاً هم خودمان و هم جوانانمان را آشنا کنیم به این مسائل، اما امروز من یک روایتی از امام صادق عرض کنم در آن روی برنامه ویژگیهای دوستان خوب و رفیقهای شایسته و بایدهای دوستی این را هم ائمه بیان کردند، نبایدها را گفتند و فرمودند بایدها را ما امروز اشاره کنیم، ما رفیق خوب به چه کسی میگوییم که ما را از خدا دور نکند و معاشرت با این رفیق ما را انسانیتمان و وظائفمان و اخلاق و درستی و راستی نزدیک کند آقا امام صادق علیه السلام در کتاب شریف خصال میفرماید: الصداقه، محدوده دوستی یک حدودی دارد، یک آدابی دارد، «فمن لم تکن فیه تلک الحدود و لا تنسب علی کمال صداقه»[12] اگر کسی این حدود کاملا در او نیست رفیق کامل نیست، بعضی رفیقها ناقص هستند از این 5 مطلبی که امام صادق فرمود مثلا سه تا دارد، بعد حضرت فرمود «و من لم یکن فیه شی من تلک الحدود»[13] اگر کسی هیچ کدام از اینها را ندارد حضرت فرمود «فلاتنسبه الی شی من الصداقة»[14] اصلا اسمش را رفیق نگذار و این رفیق نیست و ساده نباش اگر بعضی اینها رفیق نیست و ساده نباش اگر بعضی از اینها را دارد رفیق کامل نیست اگر اصلا ندارد اصلا رفیق نیست این 5 ویژگی را دقت کنید آقا فرمود «اولها ان یکون سریرته و علانیته لک واحده»[15] دوست شایسته کسی است که ظاهر و باطنش برای تو یک باشد دورو نباشد جلو شما نگوید شما سرم به فدایت پشت سر بگوید خدا ریشهات را بکند، جلو شما سلام علیکم و پشت سر میگوید خدا شرش را کم کند، این نفاق است رفیق باید صادق باشد نه منافق، سریره و علانیهی او برای تو یکسان باشد، اگر از یک رفیق نفاق دیدید دلت برای خودت بسوزد خواهرم مراقب باش این صلاحیت ندارد، دومین ویژگی را آقا فرمود: «أن یری زینتک زینه و شینک شینه»[16] رفیق شایسته کسی است که زینت تو را زینب خودش و سرافکندگی تو را سرافکندگی خودش میداند، موفقیت تو را موفقیت خودش میبیند اگر شما رشد کردی موفق شدی در کاری و در زندگی، در اجتماع آن خوشحال است مثل اینکه خودم موفق شدم و او که نمیتواند موفقیت تو را ببیند و آن کسی سرافکندگیات تو را خوشحال میکند این رفیق نیست «أن یری زینتک زینه و شینک شینه»[17] سوم حضرت فرمود: ثالثه لایغیره عنک مال و لا ولایه»[18]، دوستان شایسته کسانی هستند که ثروت و قدرت اینها را عوض نمیکند. این ثروت و قدرت دو تا بحث دارد من هر دو را بگویم یک وقتهایی کسانی دورتان هستند و خانمها و آقایان پول داری رفیقت هستند مثلا تا پول داری رفیق بند کیفت هستم میگویند فلانی آدم باحالیه و باید هوایش را داشته باشیم این رفیق نیست این به خاطر پول رفیق شماست. یا اینکه آقا حالا فعلا موقعیت خوبی دارد و پشت میزی نشسته و مدیری است و جایگاهی در اجتماع دارد مثلا میگویند هوای فلانی را داشته باشیم به درد میخورد این به خاطر خودت نیست، فردا بازنشست شدی جواب سلامت را نمیدهد کما اینکه نمیدهند، من این آقای مدیر کلی را سراغ دارم در زمانی که مدیر کل بود و وقتی که بازنشست شد وارد مجلسی شد و همکارانش بودند و جواب سلامش را هم نمیدادند آنها رفیق نبودند، دوستانی را انتخاب کنید که برای شخصیتتان شما را دوست داشته باشند نه برای موقعیت اقتصادی نه برای موقعیت اجتماعیتان، اگر آن ارادت به خاطر ثروت و مقام شد روزی که از این ثروت و مقام شما را گرفتند یقیناً قید شما را میزنند این یک جهت روایت است.
جهت دیگر ناظر به این مطلب هم هست بعضیها تا پول ندارند با شما رفیق هستند تا مسئولیتی گیرش نیامده به شما ارادت به شما دارد آقا تا هنوز کارهای نشده در جلسات او را میبینید تا وضعیتش رشد نکرده است در هیأت و مسجد او را میبینید بعد مشاهد میکنید دیگر نیست و بهانه میآورد گرفتاریم و سرمان شلوغ هست. اتفاقا آقایان من خدمتتان عرض کنم خانمها هر چه خدا به شما میدهد باید شما را در مسیر بندگی کوشاتر کند درخت میوه را دیدید هر چه میوهها بیشتر است افتادهتر است. انسانهای موفق هر چه مقامشان بالاتر میرود جایگاهشان بالاتر میرود فروتنی و تواضع اینها باید بیشتر بشود، رئیس جمهور شهیدتان را دیدید قیامت هم خواهی دید، آیت الله رئیسی میشود میزان الاعمال تمام مسئولین، آقا رئیس اداره است از حال کارمند خودش خبر ندارد، این که بود این سید شهید در نقاط محروم این مملکت خودش میرفت و دیگران مینشینند دورکاری میکنند، گزارش بیارید ببینید تازه نمیپذیرد ارباب رجوع را در سیل خوزشتان ایشان در ماشین میرفت یک کسی دنبال ماشین دوید و ایشان را صدا زد و ایشان به راننده گفت نگه دار، اگه میخواهید بامن باشید حرفم را گوش کنید و راننده نگه داشت و رئیس در میان گلها پیاده شد و این اخلاق پیغمبر است، رئیس جمهور شدی خودت را گم میکنی طول و عرض این ریاست غافلت کرد، حجت روی تمام کرد میشود فرد اول قوهی اجرایی مملکت بود با ضعیفترین فرد مملکت هم ارتباط گرفت و مشکلات از زبان خودشان شنید.
اینها تربیت دینی است این آیت الله رئیسی به درد رفاقت میخورد و پست عوضش نکرد مادر ایشان تا ایشان زنده بود با مادر ایشان یک مصاحبه کردند که مادر ایشان گفت من به سید ابراهیم گفتم مادر حالا که رئیس جمهور شدی یک خانهی بهتر و جای بهتر ما را ببر حالا که دستت باز است گفت: مادر من را آتش جهنم نسوزان، مادر یا خدا؟ خدا خرج مادر یا مادر برای خدا. این تعالیم سیدالشهداء است این درسنامهی امام حسین است امام حسین آموخت مردم همه چیز برای خداست، آقا یک موقعیت جزئی پیدا میکند به آسمان و زمین متوسل میشود، برادر رئیس جمهور در تشییع پیکر رئیس جمهور یک خبرنگار مصاحبه کرد این مردم میدانند برادر رئیس جمهور هستید گفت: نه. اینجور مسئولیت و اینجور خدمت مقام انسان را عوض نکند، ثروت انسان را تغییر ندهد، بعضیها با یک ترفیع مقام خدا را بنده نیستند. با یک کثرت ثروت و توسعهی مال همه چیز را فراموش میکنند دوست شایسته این است که مقام و قدرت و ثروت و مال او را عوض نکند و او را تغییر ندهد ببین اینها تربیتیافتگان مکتب امیرالمؤمنین هستند، ایت الله رئیسی اجراء سیرهی امیرالمؤمنین میکند و امام علی در رأس قدرت 6 کشور اسلام امروز تحت حکومت ایشان بود و آقا به خانهی خانمی میرود که شوهرش شهید شد و درجنگ کشته شده است بچههای کوچکی دارد و آقا برای اینها آذوقه میبرد و میگوید من بچههایت را میگیرم و تو برای اینها غذا آماده کن کاری که به ندرت پدری با فرزندان خودش میکند امام با این بچههای یتیم کرد و این بچههای یتیم را روی شانهی خودش نشاند و فرمود من مرکب شما و سواری بر من، من میچرخم شما هم استفاده کنید کی امیرالمؤمنین چرا عقبیم چون عوض نمیکنیم، امیرالمؤمنین در دعای توسل میشناسیم، امیرالمؤمنین را شب 21 ماه رمضان لباس مشکی میپوشیم ولی فضایل امیرالمؤمنین رفتار امیرالمؤمنین و سلوک امیرالمؤمنین را در زندگی اجرایی میکنیم.
ویژگی چهارم و پنجم عرض کنم امام صادق فرمود: رفیق شایسته کسی است «لایمنعک شیئاً مما تصل إلیه مغفرته»[19] در حد توان و امکاناتش مضایقه در حد تو نکند اگر کاری از او ساخته است فروگذاری نکند در حد توانش نه بیشتر از توانش اگر میتواند یاری کند در رفع مشکلات. پنجم «لایسلبک عند نکبات»[20] در گرفتاریها رهایت نکند، در سختیها فراموشت نکند ببینید آقایان وقتی مریض میشوید چه کسانی احوالتان را میپرسد زمانی که مشکلات شما را احاطه میکند چه کسانی سراغ شما میآید، یکسال از این عالم رفته است تازه یادش افتاده آیا تو رفیقی؟
آقایی بود از خطباء به نام شهر بعضی از عزیزان شاید ایشان را دیده باشید مرحوم حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای بلاغت ایشان بالای صدسال زندگی کرده است آن ماههای آخر عمر ایشان با مرحوم آیت الله والد ما رفتیم به دیدن ایشان و ایشان دایی آیت الله العظمی مکارم شیرازی هم بودند ما رفتیم دیدن ایشان در منزل ایشان به عنوان گلایه و دردل این حرف را زد به ابوی گفت: آقای حدائق من در شیراز برای بعضی خانوادههای برای سه نسلشان منبر رفتم دوسال هست در خانه افتادم از اون خانواده یک نفر احوال من را نپرسید این نشانهرفاقت خوب نیست! رفیق خوب این است که در گرفتاریها و بحرانها و سختیها کنارت باشد، پیگیر باشد یا مثلا چرا اینجور داری میآیی یا نمازت چی شد؟ بسنده کنم یادی کنیم از آن شهیدی که مسیحی بود و مسلمان شد و اصحاب الحسین شد در بین شهداء کربلا شهید 25 سالهای به نام وهب این شهید عزیز تازه داماد هم بوددر منزلگاه ثعلبیه امام وقتی توقف کردند خب وضعیت جوری بود که محرم سال 61 هجری در مهرماه بوده و به وقت تقویم شمسی بعضیها میگویند که 12 مهر تا 22 مهر، مهرماه در عراق خیلی گرم است اوج گرماست و روزهای بسیار گرم و شبهای فصل پاییز خنک امام به خاطر حال زن و بچهها روزها را توقف میکردند و شب حرکت میکردند، روزها گرم بود و بچهها استراحت کنند و خانمها قرار بگیرند در خیمهها صبحی بود در ثعلبیه یک روز مانده بود به محرم آقا در ثعلبیه خیمهها را برپا کردند دیدند که در دوردست صحرا یک خیمهای برپاست آقا رفتند به سمت اون خیمه رسیدند به آن خیمه صدا زدند کسی در این خیمه هست؟ یک خانمی آمد بیرون آقا جویای حال شدند و احوالپرسی کردند این خانم به نام قمر یا ام وهب کنیهی او، آقا فرمود شما اینجا چه کار میکنید در این صحرا؟ ببینید امام در مسیحی جویای حال میشود، مسلمان از رحمت بیخبر نباش! مسلمان از حال مسلمان بیخبر نباش! من فقط یا حسین نگویم ولی با حسین نباشم.
یک جلسهای داشتم آقایی گله میکرد و میگفت در مسیر حرکت در خیابانی یک هیأتی معروف خیابان را سد کرده بودند و ما هم عقب اینها بودیم نه راه میدادند و نه میرفتند و نیم ساعت ما را نگه داشتند نزدیک بود با ما دعوا کنند و آمدیم برگردیم که بعضی از مسئولین شورای هیئات آمدند به زحمت اینها را حرکت دادند این چه ارادتی به امام حسین هست من با خودخواهی و لجاجت و نادانی دارم میگویم یا حسین، بابا حسین مظهر گذشت بود، امام حسین مظهر اخلاق بود مظهر ایثار بود لباس مشکی پوشیدن زنجیر میزدند و ناسزا هم میگفتند.
آقا به این خانم گفتند خانم من حسین بن علی هستم نوهی پیامبر آخرالزمان داریم به عراق میرویم شما اینجا با چه کسی زندگی میکنم من یک پسر و عروسی دارم پسرم 25 سال عروسی 17 ساله اینها هفت روز است ازدواج کردهاند یعنی دوران ماه عسل اینها بود و امام پرسید: کجا هستند، خانم گفت: گوسفند داریم و اینجا کم آبی است آنها رفتند گوسفندها را به چرا بردند و غروب برمیگردند، حضرت فرمودند: شما چیزی نمیخواهید؟ اگر چیزی لازم دارید به شما بدهیم.
گفت: ما فقط مشکلمان کم آبی است، آقا به بیرون از خیمه آمدند پشت خیمه، حضرت با نوک عصا به زمین زدند آب جوشید آمد بالا آقا فرمودند این هم آب ، حالا شاید در ذهن بعضیها این سؤال بیاید اقا امام حسینی که در ثعلبیه آب خلق کردی چرا در کربلا علی اصغر تشنه شهید شود چرا در کربلا علی اکبر باید بگوید العطش قد قتلنی، تفاوت اولیاء خدا با عامهی مردم همین است، اولیاء خدا ولایت تکوینی به اینها داده است. «إنما أمره اذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون» امام حسین گوشهی چشمی به زمین کربلا میکرد دریا میجوشید، ثعلبیه رضایت خدا خلق آب بود کربلا رضایت خدا عطش هست، ما از زادههای الهی آن گونه استفاده میکنیم که خودمان دوست داریم اولیاء خدا از دادههای خدا آن گونه استفاده میکنند که او دوست دارد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد.
آقا برگشتند به خیمه آمد به خانم گفت: پسرت اگر آمد از طرف من از او دعوت کن که من او را دعوت کردم به اردوی ما بپیوندد، غروب بود آقا حرکت میکردند و زن و بچهها سوار شدند و خیمهها جمع شده بود و آن جوان با خانمش برگشت و پشت خیمهشان آب میجوشید، از مادر پرسید و مادش گفت: آقایی آمد و گفت من حسین بن علی هستم جویای حال ما شد و گفت به کربلا میروم و به سمت کربلا حرکت میکنم و از ما دعوت کرد به او بپیوندیم و این آب اعجاز اوست، آقا این جوان مسیحی گفت: مادر تا نرفتهاند برسیم.
من گاهی خودم فکر میکنم قیامت این جوان 25 سال مسیحی که ده روز مسلمان بود در اعلی علیین بهشت در جوار امام حسین قرار میگیرد بعد بنده خودم را مقایسه میکنم و یک عمر مسلمان بودم اما آنگونه که باید میبودم نبودم، آن جوان ده روز آمد و رفت شد اصحابالحسین، اینها آمدند در همان غروب ثعلبیه که فردا اول محرم بود شهادتین مادر پسر و عروس جاری کردند کربلا مسلمان شدند و ده روز با سیدالشهداء بودند روز عاشورا رسید این زن و شوهر یک خیمهی جدا داشتند صبح عاشورا این مادر به خیمهی پسرش زد و گفت پسرم بیا بیرون و گفت: امروز باید جانت را فدای حسین کنی. این خانم اسوهی هر مادری در تاریخ شد بچههایتان را برای امام زمان تربیت کنید، بچههایتان برای امام زمانتان دوست بدارید، این جوان شمشیرش دست گرفت و به بیرون آمد و گفت: مادر آمادهام خانمش دنبالش آمد و این دختر 17 ساله دخترانمان باید درس بگیرند و گفت: من اجازه نمیدهم به میدان بروی تا در حضور امام حسین جملاتی دارم باید بگویم، زن و شوهری خدمت سیدالشهداء آمدند این دختر جوان با معرفت گفت: یا اباعبدالله نهایت آرزوی من شهادت شوهرم در مسیر شماست. اما دو تا نگرانی دارم اینها را من میگویم و اگر شما تضمین کنید من حرفی ندارم، نگرانی اولم من میدانم شوهرم وقتی شهید شد در قیامت در اعلی علیین بهشت شوهرم در کنار شماست من میترسم شوهرم قیامت من را فراموش کند گفت: آقا شما قول میدهید شوهرم ما را فراموش نکند و آقا فرمود: من تضمین میکنم که شما را فراموش نکند. گفت: حرف دوم آقا من یک دختر جوان تنهایی هستم محرمی ندارم و سرپرستی ندارم، سرپرستم این شوهر است اگر ایشان شهید شود آیا شما من را در جمع بچههایتان راه میدهید؟ در کانون ولایت ما را میپذیرید؟ آقا فرمودند من تضمین میکنم تو را در جمع بچههای خودم و دخترهای خودم راه میدهم و میپذیرم. به شوهرش گفت به میدان برو، این وهب جوان رشیدی بود میگویند پای پیاده به دشمن حمله کرد خدا لعنت کند عمر سعد داشت نگاه میکرد صحنهجنگ را، گفت: «ما أشد صولتک»[21] چقد این جوان با قدرت میجنگد و گفت زنده این آدم را برایم بیاورید و هیچ کس حریفش نمیشدند و مادر ایستاده بود کنار خیمه داشت نگاه میکرد و وهب به سمت خیمهها آمد و مادر با یک دستمال عرقهای صورت فرزندش را پاک کرد و گفت: مادر منتظرم جانت را فدا کنی این هم مادر بود.
گاهی اوقات من به عنوان مادر و پدر یک حرف حق نمیزنم یک تذکر نمیدهم منتظرم جانت را قربانی کنی، دوباره به سمت میدان رفت و این جوان را تیرباران کردند و به زمین افتاد یورش آوردند که سر جوان را از بدن جدا کنند، خانمش داشت نگاه میکرد و عمود را برداشت وبه سمت میدان دوید دور پیکر نیمهجان شوهرش شروع به دفاع کرد این دختر جوان هم به شهادت رسید.
وقتی زیارت عاشورا میخوانی السلام علیک یا اباعبدالله بعد سلام میکنی السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین یکی از اصحاب الحسین این جوان 25 ساله و دختر 18 سالهاش که ده روز با امام حسین آشنا شدند و به شهادت رسیدند سر این جوان را بریدند دیدند مادر داره نگاه میکند و دل مادرش را آتش زدند و سر غرق خون را پرتاب کردند به طرف خیمهها، درود خدا بر مادر باکمال این سر خون آلود را در دست گرفت و دستمال خونها را پاک کرد یه بوسه پیشانی پسرش زد گفت: مادر ممنونم من را نزد زهرای مرضیه روسفید کردی سر را پرتاب کرد به طرف دشمن گفت: ما چیزی که در راه خدا دادیم پس نمیگیریم.
[1] .فرقان آیه27
[2] نهجالبلاغه نامه47
[3] نهجالبلاغه نامه47
[4] انسان آیه3
[5] فرقان آیه28
[6] فرقان آیه29
[7] بقره آیه256
[8] فتح آیه29
[9] فتح آیه29
[10] فرقان آیه29
[11] فرقان آیه29
[12] الخصال ج1 ص277
[13] الخصال ج1 ص277
[14] الخصال ج1 ص277
[15] الخصال ج1 ص277
[16] الخصال ج1 ص277
[17] الخصال ج1 ص277
[18] الخصال ج1 ص277
[19] الخصال ج1 ص277
[20] الخصال ج1 ص277
[21] بحارالانوار ج45 ص17