استاد حدائق روز چهارشنبه 20 تیرماه 1403 در مراسم بزرگداشت آیت الله حاج شیخ محمدرضا حدائق(ره) در مهدیه بزرگ شیراز به این سوال که دلیل انحرافی برخی از دینداران چیست پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله حکيم فی کتابه الکريم: «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً»[1]
صدق الله العلی العظيم
مجلس امروز را چون مصادف با بيستم تيرماه و ششمين سال در گذشت مرحوم آيتالله آقای حاج شيخ محمدرضا حدائق که کلنگ شروع اين مجموعه را ايشان زدند، بنيانگذار اين بناء مقدس اين عزيز بود و آثارش را هم میبينند امروز اين حضور اين شرکت شما برادران عزيز، خواهران محترمه و اين بهرهبرداریهای معنوی ايشان، از اين آثار و برکات متنعم و بهرهمند خواهند بود، که پيامبر فرمود: «مَنْ سَنَ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْر مَنْ عَمِلَ بِهَا»[2] کسانی که سنتهاي خيری را تأسيس میکنند تا زمانی که اين بنا و اين سنت برپاست و مردم بهره میبرند آنها هم در آن عالم بهرهمند اند و استفاده میکنند.
من ادامه عرايض گذشته را نکاتی محضر عزيزان عرض کنم از همه عزيزانی که محبت نموديد امروز را، گرچه ادب شما و تکريم شما نسبت به مجلس سيدالشهداست بنده هم به نيابت از طرف فاميل از برادران عزيزان، خواهران محترمه مخصوصاً ويژه امروز را هم تشکر و تقدير داريم مسئولين محترمی که در مجلس شرف حضور دارند، برادر عزيزمان جناب آقای دکتر اسدی شهردار محترم و مکرم و معاونين محترم ايشان برادر عزيزمان جناب آقای دکتر قادری، نماينده محترم مجلس، و همه شما عزيزان که همه از خوبان و نيکان و معتقدين و خواهران محترمه سخن پيرامون اين موضوع بود که چرا در جامعه ما شاهد دين گريزی هستيم؟ و بعضیها از ارزشهای دينی فاصله میگيرد علت کجاست؟ با علت بايد مبارزه کرد نه با معلول، اين ضعف مسائل اخلاقی اينها معلول است علت را بايد جويا شد، به همين اعتبار آياتی از سوره مبارکه فرقان قرائت شد که يکی از اسرار تزلزل اعتقادی و رفتاری و اخلاقی معاشرت با نا اهلان است، اين دوستی و رفاقت و مجالست با کسانی که اسلام اينها را شايسته دوستی نمیداند آسيب میزنند به انسان، تعبير آقا علی ابن موسیالرضا اين است طبع شما بدی میدزدد شما نمیفهمي، سالها بعد میفهمي که ديگر آسيب ديدی، گاهی اوقات گذشته را مرور میکند میبيند يک توفيقاتی در گذشته داشت که الآن ديگر آن توفيقات در او نيست اينها نتيجه همين ارتباط گرفتن با کسانی است که از نظر اسلام و دين صلاحيت دوستی را ندارد روايتی را محضر عزيزان تقديم کرديم که بخشی از اين روايت ماند و اين روايت توصيه چند امام به امام بعد از خود است، آقا زينالعابدين به امام باقر، امام باقر به امام صادق سفارش میکند که فرزندم با اين پنج گروه ارتباط نگيريد، البته من اين را هم محضر عزيزان عرض کنم اخلاق اسلامی اقتضاء میکند با همه با احترام برخورد کنيم، ولو آنهايي که عقيده شما مخالفاند، يهودی است، مسيحی است، شما مسلمان هستی، شما با اخلاق رفتار کن، اخلاق اجتماعی و ادب در رفتار اين يک بحث است دوستی و رفاقت يک بحث ديگر است، آقا با مخاطبات بد رفتاری نکن، اما با اين مخاطب دوستی کردن شرائطی دارد، بنده فروشندهام، بنده مسئول هستم، در جامعه هستم با مردم میخواهم حرف بزنم با يک ادبيات سالم و درست، ديگر خود آقا امام باقر که نامشان در مجلس بود من يک گوشهای از زندگی حضرت عرض کنم يک فرد نصرانی آمد خدمت امام، از روی توهين و عناد و تعمد به حضرت گفت شما باقر هستيد يا بقر؟ آقا فرمودند پدرم نام من را باقر ناميده من باقر هستم، بقر نيستم، ما بوديم بر آشفته میشديم، به يک کسی توهين کنند بگويند تا گاو هستی، میگويد آباء و اجدادت است، ديد نتوانست امام را بهم بريزد گفت شما فرزند آن خانمی هستيد که در آشپزخانه کار میکرد، خانمها هنر يک زن در کانون خانواده مديريت خانه اين يک ارزشی برای زن است، اين کسر شأن نيست يک وقت يک خانمی گفت ما عمرمان همهاش در آشپزخانه گذشت، گفتم برای چه کسی گذشت؟ برای چه کسی کار کردی؟ برای خدا در خانه کار کردی عبادت است، برای تعريف و مقبوليت نزد ديگران کار کردی خدا در حاشيه بود اين عبادت نيست، عبادت يعنی اينکه هر کاری که خدا بپسندد کار معقولی که خدا بپسندد میشود عبادت و اين شعر سعدی را من ديدم بعضیها بد معنی میکند، سعدی میگويد:
عبادت به جز خدمت خلق نيست، به تسبيح و سجاده و دلق نيست
در هردو نيم بيت سعدی، من اين را با خيلی از ادباء و صاحبنظران صحبت کردم با آن مرام نامه سعدی و فکر سعدی اين تفسير منطبق با واقعيت است و روايات ما، سعدی در هردو نيم بيت مرز عبادت را بر میدارد، عبادت به جز خدمت خلق نيست، عبادت که فقط خدمت خلق نيست، خدمت خلق جزء از عبادت است قسمتی از عبادت است، همه عبادت نيست، امروز بعضیها به همين استناد میکنند میگويد برو به مردم خدمت کن، نماز نخوان، پول حجات را بده به فقراء حج نرو، الآن شما ببينيد اربعين هنوز نيامده در اين فضاهای مجازی دشمن دارد کار میکند، آقا پولتان را میبريد کربلا برای چه؟ بدهيد به مردم عبادت يعنی خدمت خلق، سعدی هم میگويد عبادت به جز خدمت خلق نيست بابا بفهم سعدی چه میگويد؟ سعدی میگويد عبادت فقط منحصر در خدمت خلق نيست، بله يک گوشه، يک جلوه از عبادت خدمت به مردم است اين يک قسمت عبادت است، به تسبيح و سجاده و دلق نيست، تسبيح و سجاده و دلق هم عبادت است اما همه عبادت نيست، بنده بپردازم به نماز، بپردازم به روزه، بپردازم به روزه، بپردازم به قرآن، کارهای مردم را رها کنم رفع مشکلات مردم را فراموش کنم خب اين هم عبادت نيست، عبادت يک قسمتش نماز است، حج است، زيارت است، قرآن است، همه عبادت نيست عبادت پس چه است؟ عبادت يعنی هر کاری مشروعی که خدا بپسندد عبادت است، آمدن شما در اين مجلس عبادت است، خواب، بخوابيد برای خدا عبادت است مجلس امروز به ياد مرحوم آيتالله آقای حاج شيخ ابوالحسن حدائق هم هست که ايشان متوفای در همين تيرماه بودند سال هزار و سيصد و چهل و هفت يعنی حدود پنجاه و شش سال قبل من يک جريانی از مرحوم آيتالله والد از ايشان نقل کنم حالا اينجا بحث رسيد، ايشان يک درسی داشتند بعد از نماز صبح در مسجد علمدار محله لب آب، يکی از درسهايشان را بعد از نماز صبح میگفتند حاجآقا میفرمودند که شاگردها میآمدند نماز صبح را که ايشان میخواندند تمام میشود حلقه درس در مسجد برپا میشد يک آقايي بود خدا رحمتش کند به نام حاجآقای موجدپور اين کارمند اداره بود و فرد بسيار موفقی بود يکی از فرزندانش هم در دفاع مقدس شهيد شد يعنی ابوالشهيد شد، پدر شهيد بود، من آقايون خيلی برايم عجيب بود دوران طفوليت ما قبل از انقلاب زمان طاغوت اين آقای موجدپور با پول کارمندی آن دوره میرفت چندتا نان شيرينی میگرفت میآورد اينها را تکه تکه میکرد داخل ظرف میگذاشت بچههای که صبح میآمدند نماز تشويقشان میکرد، پولهايت در سپرده میخوابد خرج اسلام نمیشود، با همين نان شيرينیها اين تابستانها بچهها را میکشيد داخل مسجد در حد خودش، قيامت اينها را خدا میآورد پای ميزان اعمال، خدا میفرمايد يک کارمند ساده بود اين کار را میکرد، تو چه کردی؟ تو داشتی؟ به تو داده بوديم تو چه کردی؟ و اين حرف امام را فراموش نکنيم امام میفرمودند خدا ميزان الاعمال هر کسی را خدا کسی مثل خودش قرار میدهد، ميزان الاعمال يک روحانی يک روحانی، يک نظامی يک نظامی، يک اداری يک اداری، يک دانشگاهی يک دانشگاهی، يک خانم خانهدار يک خانم خانهدار، قيامت اگر کسی بخواهد بگويد خدايا بهتر از اين نمیشد کار کرد میگويند فلانی زمان تو، شهر تو، همکار تو، او بهتر زيست چرا تو عقب ماندی؟
ساعتی ميزان اينی ساعتی موزون آن، ساعتی ميزان خود شو تا شوی موزون خويش
حاجآقای والد من از ايشان شنيدم از حاجآقای شيخ الاسلامی هم شنيدم از مرحوم آقای آيتاللهی هم شنيدم اين نکتهای را که الآن خدمتتان عرض میکنم اين آقای موجدپور چايي دم میکرد میآورد بعد از درس پذيرايي کند گفتند آقای حاج شيخ يک روز سينی چايي را که آورد گفتند آقايون طلاب اين آقای موجدپور میتواند با اين چای کردنش ثواب عبادت کسب کند و من و شما هم با چای نوشيدنمان ثواب عبادت کسب کنيم، آقا سفره پهن است، استفاده کننده کم است، مردم لحظه به لحظه زندگیتان را میتوانيد بکنيد عبادت ثانيه به ثانيه زندگیتان را بکنيد عبادت خوابتان بشود عبادت، روايت هم داريم بعضیها خوابشان هم عبادت است بعد ايشان توضيح داده بودند حالا چای نوشيدن عبادت است؟ گفت ايشان فرموده بودند اگر اين آقای موجدپور چايي دم کرده با اين نيت که خدايا ما چايي دم میکنيم میآوريم برای يک عده اهل علم اينها چايي بنوشند رفع خستگیشان بشود بتوانند بهتر به مطالعات علمی و خدمات اجتماعی بپردازند با آن نگاه اين چايي میشود عبادت ولی يک وقت خدا را فاکتور میگيريم میگوييم آقا خدا کنار، میآوريم که آقا خوشش بيايد تعريفمان کند اين میشود دنيايي بعد فرمودند ما هم میتوانيم از نوشيدن اين چايي کسب عبادت کنيم بنده اگر چايي بنوشم خدايا مینوشم اين کار را نمیتوانيم سر سفره غذا بکنيم؟ موقع خواب نمیتوانيم اين نيت را بکنيم اينکه دست ماست فرمودند ما چايي بنوشيم با اين نيت که خدايا مینوشيم رفع خستگی بشود بتوانيم بهتر در مسير شما زندگی کنيم اين چايي نوشيدن هم میشود عبادت، میخواهی بخوابی خدايا میخوابم تا به اين بدن استراحتی بدهم دوباره بيدار بشوم دوباره در مسير رضای شما کار کنم و تلاش کنم میشود عبادت اينکه علامه مجلسی میفرمايد هر کاری که برای خداست، ولو ظاهر کار دنيايي است آخرتی است، و هر کاری که برای خدا نيست ولو ظاهر کار آخرتی است دنيايي است يعنی بنده قرآن بخوانم برای اينکه تعريفم کنند، نماز بخوانم برای اينکه تمجيدم کنند، انفاق کنم برای اينکه لوح تقدير برايم بدهند اين میشود دنيايي اين همان نيتی است که: «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ»[3] خب اين برگرديم به اصل بحث از علتهای آسيبپذيری مردم معاشرت با کسانی است که اينها صلاحيت و شايستگی معاشرت ندارند البته عرض کردم در رفتار بايد رفتار شايسته باشد، همان روشی که امام باقر به کار گرفتند به حضرت توهين میکند امام با روی باز فرمودند من باقر هستم بقر نيستم، به مادر حضرت يک توهينی کرد مادر شما در آشپزخانه کار میکرده، امام فرمودند مادر من اگر در آشپزخانه کار میکرده: «ذلک حرفتها»، اين شغل خانمهاست اين نقد نيست نقص نيست حسن است، اين اکتفاء نکرد حرف سومی زد که توهين بود گفت شما فرزند آن خانم بد زبان، بد اخلاقی چند جمله گفت اينجا ديگر هر کسی جای امام باقر بود کوتاه نمیآمد حالا يا يک سيلی به صورتش مینواخت يا صد و ده خبر میکرد صورت جلسه میکرد، آن هم چه مادری؟ فاطمه بنت الحسن امام صادق میفرمايد: «لم ير فی آل الحسن مثلها»، در نسل امام حسن نظير اين خانم ديده نشده، خانمی با کمال، حافظ قرآن، خانمی که همسر امام، دختر امام، عروس امام، نوه امام، مادر امام، مادر بزرگ امام، اين منحصر به فرد است، شما هيچ کدام از مادران در بيت ولايت اين ويژگی را ندارد با شش امام مرتبط، نوه اميرالمؤمنين، دختر امام مجتبی، عروس سيدالشهداء، همسر زينالعابدين، مادر امام باقر، مادر بزرگ امام صادق با آن فضائلی که ايشان بالذات داشت، اين را هم باز من جمله را بگويم خدمتتان خدا رحمت کند آيتالله والد میفرمودند از امام باقر به بعد شما به هر کدام از ائمه و امام زادهها خطاب يابن الحسن بکنيد درست است بقيع رفتی به امام باقر بگوييد: «السلام عليک يابن الحسن و يابن الحسين» از امام باقر تمام ائمه سادات حسنی و حسينیاند امام زمان هم سيد حسنی است هم سيد حسينی است، مشهد رفتيد به امام رضا بگوييد: «السلام عليک يابن»، احمد ابن موسی، شاهچراغ که میرويد سلام به شاهچراغ میکنيد: «السلام عليک يابن الحسين الشهيد» قبل از آن میگوييد: «السلام عليک يابن الحسن و يابن الحسين» حضرت احمد ابن موسی سيد حسنی و حسينی است، سيد علاءالدين حسين، ائمهای از امام باقر به بعد که اينها به واسطه همين فاطمه بنتالحسن وقتی توهين سوم کرد امام فرمودند اين مطالب را بس کن ببينيد رفتار صحيح در برخورد با افراد مغرض امام فرمودند اگر اين صحبتهای که تو نسبت به مادر ما کردی، در مادر ماست خدا مادر ما را ببخشد و بيامرزد و حال آنکه داشت تهمت میزد دروغ میگفت، اما اگر اين مطالبی که گفتی در مادر ما نيست خدا تو را ببخشد و بيامرزد، آقايان خانم ها با چه کسی که عناد داشت اين گونه با اين ادبيات ما حرف زديم تغيير نکرد، ما حداقلش میگوييم واگذارت به خدا، قيامتی هم هست جلوت را میگيريم امام نفرمود واگذارت به خدا، امام میخواهد تربيت کند، امام میخواهد هدايت کند اين منحرف را، آقا فرمودند اگر تو اشتباه میکنی، خدا تو را ببخشد، اگر تو راست میگويي خدا مادر ما را ببخشد همين جمله اين نصرانی عوض شد، گفت آقا هرچه گفتم خودم شايسته آن بودم، و خاندان شما از اين مسائل مبری، مسلمان شد، اين در اخلاق اجتماعی ما و در روابط ما با مردم حتی با مغرضينی که قصد تخريب دارد ديگر ما بدتر از ابوسفيان که نداريم ابوسفيان را پيغمبر بعد از جنگ احد در آن غاری که حضرت رفته بودند دعا به هدايتش کردند: «اللَّهُمَ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُون»[4] خدايا هدايت کن اينها را خدا رحمت کند باز آيتالله والد باز اين را هم من از ايشان بگويم حالا روز سالگرد ايشان است میفرمودند بهشت پر کردن هنر است، جهنم پر کردن هنر نيست، در دعای ابوحمزه هم میخوانيم امام سجاد به خدا عرض میکند خدايا اگر ما را بهشتی کردی، رضايت پيامبر شما رقم میخورد و اگر ما را دوزخ بردی شيطان خوشحال میشود و خدايا به عزت و جلالت قسم میدانم خشنودی پيغمبر از خشنودی شيطان نزد شما محبوبتر است ما پيغمبر را خوشحال کنيم اين: «إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ عَدُوِّكَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي الْجَنَّةَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ نَبِيِّكَ»[5] لذا ما در حرفها، دعاها، گفتارها سعی کنيم بهشتی را زياد کنيم و بهشت را پر کنيم گاهی اوقات نفرينهايمان جهنم را پر میکند حالا بعضیها عناد دارند صد درصد زاويه دارند دشمناند آن يک بحثی است اما اينهای که فريب خوردند در جامعه ما هستند، در کنار ما هستند، بستگان ما هستند اين را دعا به هدايت کنيم.
خب در اين حديث نورانی که از امام زينالعابدين ذکر شد چند گروه را برحذر میدارند از معاشرت با اينها اين همان آسيبهايي است که امروز سبب شده بعضیها دين گريز شدند بعضیها از ارزشهای دينی فاصله گرفتند و عرض کردم خدمت عزيزان معاشرت با اين جماعتها سن و سال نمیشناسد رتبه و مقام نمیشناسد بعضیها میبينيد در يک مقطعهای يک دفعه فاصله میگيرند از آن چه بودند و انتظار میرفت يک گروه امام فرمودند گنهکاراناند از گنهکاران فاصله بگيريد، آدم فاسقی که حرمت خدا را رعايت نکرده، يقيناً حرمت شما را رعايت نخواهد کرد اين يک، آنی که خدا برايش محترم نيست، مؤمن احترام بگذاريد به خاطر خدا، خدا در حاشيه است يقيناً ما در حاشيه هستيم دوم آقا فرمودند پسرم با انسانهای دروغگو هم ارتباط نگيريد آدمی که دروغ میگويد مثل سراب است دور را نزديک میکند، نزديک را برای شما دور میکند اين انسان هم صلاحيت و شايستگی رفاقت را ندارد، کسی که دورغگوی او برای ما محرز است، سوم امام فرمودند پسرم با بخيل دوستی نکن: «لاتصاحبن بخيلاً»، انسانهای بخيل در نياز شما را رها میکند آن لحظهای که بايد کمک کند نمیکند دارد نمیدهد، اين بخل صفت ناپسندی است که در کسی اگر بود صلاحيت رفاقت و دوستی نيست، چهارم امام فرمودند با انسانهای احمق، با کسانی که از روی درايت و عقل سخن نمیگويند و تصميمات آنها برگرفته از عقل نيست با آنها هم در ارتباطها دقت کنيد و پنجم امام فرمودند با قاطع رحم، با قاطع رحم هم ارتباط نگيريد قاطع رحم حضرت فرمودند در سهجای قرآن ديدم خدا اينها را لعنت کرده، کسانی که قطع رحم میکند آن کسی که حرمت پدر خودش را مادر خودش را بستگان خودش را رعايت نمیکند يقيناً حرمت داری نمیکند نسبت به ديگران، آقا میآيد من پدرم را، مادرم را چنين گفتم، چنان کردم اين صلاحيت دوستی ندارد، صلاحيت رفاقت ندارد، حالا من خاطره يادم آمد از مرحوم آيتالله والد اين خاطره مربوط به تقريباً حدود پنجاه سال قبل است من شايد هفت، هشت سالم بود در خدمت ايشان رفتيم ديدن يک از بستگانشان آن بستگان قطع ارتباط کرد، اينها درس زندگی است که میخواهم بگويم، آن خانواده از منسوبين ايشان بودند ولی آنها حالا بیجهت ارتباطشان را با همه قطع کرده بودند و من هم نمیدانستم حاجآقا آمدند در آن خانه در زدند، زنگ زدند پسر آن خانواده پسر بزرگی بود، حالا آن را هم خدا رحمت کند همه رفتهگان را آمد و پشت در گفت چه کسی هستيد؟ آقا گفتند من هستم آمدم برای صله رحم، گفت مزاحم نشويد برويد فرمودند من میخواهم يک سلامی بکنم به رحم خودم، گفت آقا مزاحمت ايجاد نکنيد برويد من خيلی برايم گران تمام شد، درست هم آشنا نبودم با آنها اينها چه فرد بیادبی، ايشان آمدند با احترام میگويند میخواهم يک ديداری کنم آن هم با بیادبی در باز نکرد، در برگشتن در آن عالم ناپختگی خودم گفتم آقا اين کجا بود ما رفتيم؟ شما يک جاهايي التماستان میکنند بياييد خانه ما قدم بگذاريد نمیرويد اينجا میآييد در باز نمیکنند؟ گفتند بابا من به وظيفهام عمل کردم، من برای خدا آمدم نه برای اينها به تکليفم عمل کردم اينها در باز نکردند نکردند بالاخره اينها اخلاق اسلامی است و اينها ويژگیهای ارزشمند است خود ايشان میفرمودند بزرگ شدن اين تعبير ايشان بود خمره رنگريزی نيست که بزنند در آورند مثلاً يک آيتالله بيايد بيرون يک شخصيت مذهبی متدين، يک انسان خدوم اينها زحمت کشيدند، کار کردند و من خدا را شاهد میگيرم در پنجاه و چهار سال دوره آشنايي با ايشان و پدر ما بودند در خدمت ايشان بوديم يک غيبت من از ايشان نشنيدم آيتالله يعنی اين، يک بداخلاقی من از ايشان نديدم ايشان گاهی اوقات در مجالسی هم که بودند اگر غيبت میشد اول نهی میکردند میگفتند آقا غيبت نکنيد اگر طرف اعتناء نمیکرد بلند میشدند از مجلس میرفتند، خيلیها تجربهاش را داريد، عزيزانی که در مجلس هستند با حاجآقا محشور بوديد فرصتها را از دست نمیدادند تا مخاطب داشتند حالا در ماشين، در مجلس، جای نشسته بودند میگفتند آقا از کجا میخواهيد من سخنی، روايتی، آيهای برايتان بگويم يک موضوعی بگوييد من آيهاش را، روايتش را برايتان بخوانم ملائکهها را بياورم در مجلس تعبير ايشان اين بود اين همين سيره اهلالبيت است من روزهای نخست مجلس عرض کردم عزيزان امام حسين در مسير حرکت هرجا امام مخاطب داشت سخن گفت، ما يک مخاطبهای خوبی هم داريم حرف نمیزنيم، در جلسه فاميلی نشستيم سخن نمیگوييم، بلد هستيم سکوت میکنيم شبهه میشنويم جواب نمیدهيم اين بد است، سيدالشهداء هرجا با مردم مواجه میشد حتی روز عاشورا امام نماز صبحش را که خواندند سخنرانی کردند جنگ شروع شد سخنرانی کردند، تا داخل گودی قتلگاه امام داشت صحبت میکرد، حالا مردم پذيرفتند نپذيرفتند آن يک بحث است بحث عمل به تکليف که درس عاشوراست اينکه ما از اين فرصتها استفاده کنيم در اين جامعهای که امروز دشمن دارد کار میکند در اين فضاهای مجازی بر عليه ارزشهای دينی آمدند به صحنه به تعبير مقام معظم رهبری بالاخره تهاجم فرهنگی نيست قتل عام فرهنگی است، ما بعضیهايمان جوانهايمان، نوجوانهايمان را رها کرديم اينها اسير اين شبهات و القائات دشمناند بنده هم فرزندم را خدا پاک تحويلم دادم، دقت نکردم از دست دادم رفت بعد هم میگوييم آقا جامعه چنين و چنان خب ما وظيفه داريم اين آموزههای که اهلالبيت بيان فرمودند را ما به کار بگيريم من يک جمله از آيه را يک اشارهای عرض کنم جمعبندی کنم مطالب را و يک مطلبی را تکميل عرايض و عرضم تمام در اين آيه بيست و هفت سوره فرقان که خداوند میفرمايد: «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً»[6] اصلاً قيامت سرای است که وجدانها بيدار میشود در دنيا بعضی از مردم وجدانهايشان خفته است حالا وجدان خفته را برايتان میگويم، ديديد گاهی اوقات به بعضیها میگوييد آقا ما گرفتار هستيم میگويد خودت میدانی اين وجدان خفته است، آقا گير افتاديم میگويد به من ربطی ندارد مشکل خودت است، آقا فرصتم بده دارم میبرد من را زندان، میگويم من اين چيزها سرم نمیشود در همين مجلس، سال گذشته يک بنده خدا خانمی آمد، گفت حاجآقا فلانی شما را میشناسد ما مستأجر هستيم خواهش کنيد يک فرصتی به ما بدهد يک ماه به ما فرصت بدهد ما داريم آواره میشويم وسائل ما را بيرون نريزد، من گفتم به آن آقا بگوييد بيايد به آن خانم هم گفتم فردا شما بياييد، آن خانم آمد و آن آقا هم آمد، آقا يا حسين گفتن هنر نيست، با حسين باش، پخت میکنی برای امام حسين، صدها من برنج پخت کن اين کاری که میکنی میزنی خرابش میکنی، از همين در آقا آمد آن خانم هم آمد گفتم آقای فلانی مستأجر شماست؟ گفت بله، من اين زن متدينهای است گرفتار آمده مشکل دارد کمک کن فرصت بده، گفت حاجآقا من ديگر فرصت نمیدهم، گفتم خانه خانه امام زمان است مجلس مجلس امام حسين است به احترام امام زمان و امام حسين فرصت بده، گفت حاجآقا من فرصت نمیدهم، بعد گفت من شما هرچه بگوييد قبول میکنم ولی اينجا من کار خودم را میکنم گفتم شعار خلاف هم نده، من الآن دارم به شما میگويم يک فرصت به اين بده، و نداد و آن بیچاره را بلند کرد يکی دو روز قبل از يک کسی پرسيدم گفتم آنها چه؟ گفت حاجآقا بیچاره شدند و نابود شدند اينها وجدانهای خفته است مردم، اميرالمؤمنين میفرمايد وقتی دنيا آورد شما را لخت آوردن شما را، وقتی شما را میبرند با يک دست کفنی میبرد شما را، اينهايي که در دنيا به شما دادند مال دنياست اينها امانت الهی است رياست، ثروت، آبرو، سواد، قلم، قدرت اينها مال دنياست بعضیها وجدانهايشان خفته است، گاهی اوقات میبينيد دل طرف را هم میشکند طرف را متأثر میکند ولی کمک نمیکند اما در قيامت ديگر وجدان همه بشريت بيدار میشود دليلش هم اين آيه شريفه که خداوند میفرمايد، ظالمين تأثر میخورند و تحسر و تأسف بر اينکه چرا ما با پيامبر همراه نشديم آنجا وجدان بيدار میشود وجدان خفته اما در دنيا اين وجدان به خواب رفته، گاهی اوقات در رفتارها و وظايف و عواطف آنگونه که بايد باشيم نيستيم: « يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ»[7] ظالم میگويد اي کاش ما رسول بوديم: «يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً»[8] ای کاش با فلانی رفيق نشده بوديم آن رفيق بد ما را از ياد خدا دور داشت ما را از خدا غافل کرد بسنده کنم اين حالا بخشی از حالا آسيبهای اجتماعی که بحث ما بود، نکات ديگری ذيل اين آيه را انشاءالله فرصتهای آينده محضر عزيزان تقديم خواهيم کرد، من چندتا عزيزان ديشب امروز اصرار کردند که آقا يکی دو جريان را از مرحوم آقای حاج شيخ و مرحوم آيتالله والد من يک جريان را عرض کنم حالا چون مجلس به نام اين بزرگان هست، و به ياد اينها منعقد است خدا رحمت کند همه بزرگانی که از جامعه ما روحانيت ما، به رحمت الهی پيوستند خدا رحمت کند حضرت آيتالله آقای حاج سيدمحمد مهدی دستغيب، حضرت آيتالله فالهسيری که از منسوبين و آيتالله طوبايي آيتالله اديب، خدا رحمت کند حضرت حجتالاسلام و المسلمين حاجآقای مؤيد الاسلام پدر بزرگ مادری ما و خدا رحمت کند مرحوم حضرت حجتالاسلام و المسلمين آقای حاج شيخ محمد آيتاللهی را و همهای، مرحوم حضرت حجتالاسلام و المسلمين آقای حاج سيد جلال الدين واعظی، من يک جريان را که حالا عزيزان خيلی اصرار داشتند محضر عزيزان اشاره کنم جريان خريداری بيت مرحوم آقای حاج شيخ که خود آيتالله والد شاهد بودند، ابوی میفرمودند من در سن پانزده شانزده سالگی بودم منزل اوليه مرحوم آيتالله آقای حاج شيخ ابوالحسن اينها را دارم میگويم که بدانيد صاحب داريد امام داريد پدر داريد، جوابمان نمیدهند چون درست صدا نمیزنيم:
گفت پيغمبر که هر کس زد دری، عاقبت زان در برون آيد سری
ابوی میفرمودند منزل سابق اينها پشت مدرسه منصوريه بود که الآن آن خانه هست، يک خانه صد و چهل، پنجاه متری بود خانه کوچکی، آقای حاج شيخ ابوالحسن حدائق فرزندانشان نهتا فرزند داشتند در آن خانه ديگر زندگی سخت بود، ابوی میگفتند که يک کسی میخواست برود مشهد ايشان يک توقيعی برای ولیعصر نوشتند دادند به آن گفتند ببر در ضريح امام رضا بينداز، چون حالا نامه برای حضرت داشتند، نامهای برای حضرت، حالا نامه را میگويند يا بايد در مسير آب داد، يا اينکه در يکی از ضريحهای مطهر انداخت، دادند گفتند اين نامه را در ضريح مطهر امام رضا بيندازيد بعد از مدتی آقای بود در شيراز حالا خدا رحمت کند همه رفتهگان را مرحوم آقای حاج سيدحسام الدين منصوری ايشان در کار املاک بود خانه پيدا میکرد بالاخره کارهای دلالی مسکن داشت، گفتند يک وقت آمد خدمت مرحوم آقای حاج شيخ گفت که آقا دوتا خانه من ديدم شما بياييد ببينيد بپسنديد يکش را ما بدهيم به شما و بخريد گفتند آقای حاج شيخ آمدند هردو خانه را ديدند آن خانهای که درش استقرار پيدا کردند که ديگر ساليان متمادی در همان منزل بودند اين خانه را پسنديدند اما قيمت خانه به قيمت آن وقت سه هزار تومن بود، سه هزار تومن قيمت خانه بود خانه خودشان را قيمت گذاری کردند نهصد تومن، و ششصد تومن هم داشتند دادند نصف پول خانه پرداخت شد، آن خانم ببينيد انصاف اين است، حالا امروز اگر بود میگفت حالا سود روزانهاش را میکشم رويش کی میخواهيد پول را پس بدهيد اين کار را میکنيم يا نمیکنيم؟ همين ديروز يک آقايي آمد گفت يک کسی زيارت عاشورا میخواند يک پولی داده دست ما قرض، گفته شش ماهه میخواهی اين قدر بايد بگذاری رويش بدهی، سه ماهه میخواهی اين قدر بايد بدهی، بعضیها خودمان را بازی داديم، وعده خدا يادمان رفته، تسويلات شيطانی را اجراء میکنيم گفتند آن خانم با ايمان گفت آقای حاج شيخ من خانه را در اختيار شما قرار میدهم، نصف پول خانه را پرداخت کرديد يک سال به شما فرصت میدهم اين هزار و پانصد تومن باقی مانده را بدهيد پرداخت کرديد سند کامل خانه را به نام شما، و اگر تا يک سال پول خانه را نپرداختيد باقی مانده را من سه دنگ خانه را به نام شما میکنم سه دنگ ديگر را هم حالا يا میفروشم يا به اجاره شما میدهم؟ گفتند توافق کردند و تمام شد، حالا نگفت که آقا بابت اين سه دنگی که مال من است شما اجاره بدهيد، گفتند يک سال گذشت حاجآقا فرمودند يک صبح اول وقتی بود ديدم در خانه را در میزنند آمدم در منزل ديدم آن خانم صاحبخانه است گفت به آقايتان بگوييد مروز موعد سال رسيده و آمديم برويم محضر، گفتند من گفتم آقا اين خانم آمده دم در صاحبخانه فرمودند دعوتش کنيد بياييد داخل منزل به مادرتان هم بگوييد يک چايي، پذيرايي ازش بکند من الآن میآيم، گفتند آمدم آن خانم را دعوت کردم آمد داخل و نشست و والده ما هم رفتند برايش چايي بردند، گفتند میخواستم ببينم پدرم چه میکند؟ و ايشان میخواهد، میدانستم که ايشان هيچ پول هم ندارند و ايشان خيلی هم محتاط بودند که از سهم امام در امورات زندگیشان استفاده نمیکردند گفتند ديدم پدرم آمدند در حياط منزل سر حوض آب، يک وضوء گرفتند رفتند داخل اتاق، رو سجاده ايستادند الله اکبر مشغول به نماز شد، حاجآقا گفتند من تعجب کردم اين خانم صاحبخانه آمده پولش را میخواهد میخواهد برود محضر ايشان ايستادند به نماز، گفتند از تسبيحی که دست ايشان بود و دانهها را میانداختند متوجه شدم نماز استغاثه به امام عصر را دارند میخوانند: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعين»[9] اين را دارند تکرار میکنند گفتند نماز که تمام شد تا سلام نماز داده شد صدای درب منزل بلند شد، گفتند خود ايشان ما میرفتيم در را باز میکرديم وقتی در میزدند کسی جز ما که در منزل بوديم و پسر خانه بوديم گفتند يک وقتی صدا زدند محمد محمد بابا نرو من خودم میروم، گفتند ديدم پدرم با شتاب سر بیعمامه رفتند در منزل حالا منزل آقای حاج شيخ آقايونی که ديده بوديد يک دهليزی بود که دالانی داشت که آنجا يک خرده دالان تاريک هم بود بعد در میخورد میآمد در منزل، گفتند من ديدم پدرم رفتند از داخل حياط هم ديده نمیشد در بعد از لحظاتی يک بستهای دست ايشان بود آمدند رفتند در اتاق به خانم صاحبخانه گفتند برويم محضر، گفتند رفتند آن روز محضر، پول خانم را دادند سند به نام ايشان شد گذشت تا بعد از بيست روز گفتند يک آقايي را آورده بودند پرده کرباسی درست میکرد برای جلو در اتاقها داشت پرده میدخت يک آقای خيمه دوزی بود، حاجآقا گفتند هم داخل حياط بودم يکدفعه پدرم من را صدا زدند گفتند بابا بيا بيا، گفتند اين را که میگويم که بدانی ما صاحب داريم، ما بیکس نيستيم آن روز يادت است خانم صاحبخانه آمد؟ گفتم بله، گفتند من پولی در خانه نداشتم، اينکه گفتم ببريد داخل اتاق ازش پذيرايي کنيد وضوء گرفتم گفتم پدر مهربان امت امام زمان است از اين پدر خواستيد و پدر کمک نکرد صدا زديم و جواب نگرفتيم، گفتند به وظيفهام عمل میکنم آمدم وضوء گرفتم در اتاق دو رکعت نماز استغاثه خواندم و گفتم آقا اگر شما میپسنديد ما صاحبخانه بشويم اگر شما نمیپسنديد ما هرچه شما میپسنديد ما راضی هستيم:
من از درمان و درد و وصل و هجران، پسندم آنچه را جانان پسندد
گفتند من اين را گفتم نماز را خواندم در زدند متوجه شدم که از ناحيه حضرتاند، گفتند به همين اندازه برايم پدرم نقل کرد، گفتند آمدم دم در ديدم آقايي است اين دستمال بسته را به من دادهاند که پر از پول بود فرمودند آقای حاج شيخ ابوالحسن حدائق احتياط نکنيد اين پول نه وجوهات است نه مظالم است، نه زکات است اين پول متعلق به شخص شماست بابت بدهی منزلتان پرداخت کنيد، حاجآقا میگفتند ابوی ما به هيچ کس هم نگفته بودند من بدهکارم عنوان هم نکرده بودند میگفتند آمدم داخل اتاق باز کردم ديدم هزار و هفتصد تومن در بسته است هزار و پانصد تومنش را بابت بديهی داديم و دويست تومن باقی مانده را هم خرج نيازهای منزل کردند پرده و فرش و چيزهاي ديگر:
کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو را، اين اعتقاد به همين صلواتهای که خدمتتان تقديم شد اين الهامی در سفر حج به ايشان بود که وقتی ايشان فوت کردند به خواب يکی از بزرگان آمده بودند فرموده بودند من گنجينهای را گذاشتم و رفتم در ايام کرونا يک خانم متدينهای مؤمنهای در اوج کرونا گفت حاجآقا من خواب پدرتان را ديدم مجلس عظيمی بود آقای حاج شيخ محمدرضای حدائق رو منبرنشسته بودند همه ساکت و محزون به خاطر کرونا، يک دفعه آقای حاج شيخ گفتند با اين مسأله پيش آمده چه میکنيد؟ منظورشان کرونا بود گفت گفتند آقا زندگیها فشل و فلج شد کارها تعطيل شده ارتباطها تعطيل شد يادتان هست، مساجدتان، مجالستان، محافلتان همه تحت تأثير قرار گرفت گفت آيتالله آقای حاج شيخ محمدرضا حدائق گفتند من يک ذکری میخوانم با من بخوانيد تا اين بليه مرتفع شود گفت شروع کردم همين صلوات نامه را خواندند گيرتان آمد، بگوييد بله، خانمها چه؟ خب الحمدلله بخوانيد اين را اين اکسر اعظم است.
خب اينها در خانه امام زمان خادمی کرده بودند من در اين قسمت از بحثم عزيزانما هم هستند در مجلس انشاءالله به فيض میرسانند من دو سه بيت حالا نام حضرت آمد و آقا پدر مهربان امت، بگوييم امام زمان:
دلبستهام مرا ز سر خويش وا مکن، از خود مرا جدا کن و از خود جدا مکن
هرگز مگويمات که بيا دست من بگير، عمری گرفتهای ز عنايت رها مکن
انشاءالله مجلس روضه تا روز سيزده محرم هم برپاست عزيزان برادران عزيز خواهران محترمه هم خودشان ديگران را هم دعوت به شرکت در مجالسی که در اين ايام در جای جای شهر منعقد میشود و يکی از آن مجالس هم همين مجلس صبحها در اين ساعتی که برپاست:
من با تو پيش از آمدنم امام زمان آشنا شدم، ای آشنا مفارقت آشنا مکن
زبان حال خودمان را به آقا بگوييم نامه اعمالمان را به آقا هر هفته عرضه میکنند:
تنها به نزد تو بود تومار جرم من، اين مژده بسته را به روی خلق وا مکن
يابن الحسن يابن الحسن.
[1] فرقان27.
[2] الكافي (ط - الإسلامية) ج5 ص9.
[3] مصباح الشريعة ص53.
[4] الخرائج و الجرائح ج1 ص164.
[5] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص596.
[6] فرقان27.
[7] فرقان27.
[8] فرقان28.
[9] فاتحه5.