استاد حدائق دوشنبه 18 تیرماه 1403 مصادف با سومین شب از ماه محرم در مسجد النبی(ص) شیراز به بیان خصوصیات امام حسین(ع) پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
شب گذشته آيه سوم از سوره مبارکه البقره قرائت شد که عرض کرديم اين آيه از آيات مهدوی قرآن است اين آيه پيام مهدوی هم دارد نکاتی در اين آيه است که خب با سيره اهلالبيت مخصوصاً سيدالشهدای که سفره خان حضرت گسترده است در اين و محافل و مجالس به ياد امام حسين است يک ارتباط عجيبی دارد عرض کرديم که قرآن خداوند میفرمايد کتابی است که در آن ترديدی نيست ولی اين کتابی که سخن خداست گفتار الهی است و وحی الهی است همه را هدايت نمیکند متقين را هدايت میکند: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين»[1] يعنی حاجآقا اگر يک جايي آيه قرآن خوانديد دستت انداختند خودت را نباز در طرفت شککن ببين چه نکبتی گرفته او را که حق نمیپذيرد زيربار حرف حساب نمیرود او مشکل دارد دارو میدهی به مريض تبش نمیآيد پايين مشکل در دارو نيست مشکل در مريض است آن چه درد بیدرمانی گرفته که اين دارو ديگر از کار افتاده، اگر اين دارو درمان نمیکند بيماری را آن بيمار: «وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً»[2] اين جز خسران چيز ديگری برای او قرآن ايجاد نمیکند چون ظرفيت پذيرش را ندارد ببينيد عزيزان در موعظه میگويند دوتا نکته است که اينها اگر هردو تکميل بشود رشد کافی اتفاق میافتد يکی صدور سخن و کلام از کيست؟ بالاخره آن صادر شدن اين حرف يا آن توليد از کجاست؟ و يکی گيرنده فرستنده و گرينده اگر اينها درش خلل ايجاد بشود در اين ارتباط ضعف اتفاق میافتد، فرستنده اگر فرستنده فرستنده موفقی نبود شما همين گوشیهای همراهتان يک وقت میگوييد آنتن نمیدهد يعنی تلفن شما مشکل ندارد فرستنده در امواجش مشکل دارد گوشی سالم است مشکل ندارد آن پيامی که بايد بيايد و اين بگيرد نمیتواند برساند آن منطقهای که شما هستيد فرستنده پوشش نمیدهد يک وقتی فرستنده هست برق تا پشت درخانه بنده آمده اما سيستم برق کشی خانه من مشکل دارد، خانه تاريک است میگويند آقا مشکل از شماست بيرون خانه شما روشنايي است توی خانه شما تاريکی است چون شما برقرار نکردی ارتباط را فرستنده ذات مقدس الهی آيات وحی در اين هيچ خللی نيست و هيچ ترديدی نيست قرآن میفرمايد: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ»[3] ترديد درش نکنيد، ما درگيرندههايمان مشکل داريم گيرنده اگر متقی بود، اينها را دريافت میکند گيرنده اگر بیتقوی بود و لايزيد الظالمين الا خساراً میشود ظالم جز خسران چيز ديگری عايدش نمیشود خب ما میخواهيم قرآن بر جان ما اثر بگذارد بر روح ما اثر بگذارد اين قرآنی که کتاب هدايت است کتاب سعادت است، قرآن راهکار را میفرمايد متقی بشويد متقی در آيه سوم خداوند سهتا ويژگی را نام میبرد، ويژگی اول: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[4] به عالم غيب اينها بايد مؤمن و معتقد باشد: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[5] نماز را برپا دارند: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»[6] از آنچه هم که به آنها میرسد انفاق کنند و اکرام کنند، که البته من اشاره کردم: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»[7] فقط بحث مالی نيست حاجآقا اگر آبرو برايت دادند: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[8] اين را میگيرد بزرگ فاميل آبرودار خانواده هستی، وقتی ديدی دو نفر در خانواده و طائفهات دارند جدا میشوند پا در ميانیکن رويت را زمين نمیاندازند برای خدا برو و اصلاح کن، آبرو: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[9]هست ثروت: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[10] هست دانش: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[11] هست هرچه خدا لطف کرده به شما: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[12] رزق يا مادی است يا معنوی است هرچه رزقتان است هرچه گيرتان آمده الطاف الهی است اين تن سالم: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[13] است، دستگيری کن از بيماران اين وقتی که داريد اين زندگی داريد، همهاش: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[14] است از اين فرصتها از اين امکانات و ظرفيتهايتان استفاده کنيد بخل نورزيد خب در بحث: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[15] سخن بود من يکی دو حديث ديگر را اينجا تکميل کنم در ذيل مطالبی که عرض شد در جلسات گذشته، در اينکه اين: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[16]«يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[17]در سخنان معصومين: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[18]در بعضی از روايات ائمه معصومين تصريح فرمودند که مقصود و منظور از: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[19]میفرمايد: «شيعتنا» حضرت میفرمايد: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[20]«شيعتنا و هم المتقون» ، شيعه، شيعه نه محب آنکه میگويد سر و جانم فدای علی نماز نمیخواند اين محب است اين را نمیگويند شيعه، امام حسين شيعه را تعريف کرده اميرالمؤمنين شيعه را تعريف کرده امام صادق شيعه را تعريف کرده، امام رضا شيعه را تعريف کرده، شيعه به کسی نمیگويند که ادعا کند، آقا میگويد من شيعه اميرالمؤمنين هستم نمازش شد شد نشد نشد، مشتری از خدا برايش مهمتر است کار دنيا از آخرت برايش مهمتر است اين را نمیگويند شيعه اميرالمؤمنين فرمود شيعيان ما را دو جا محک بزنيد: «اخْتَبِرُوا شِيعَتِي بِخَصْلَتَيْنِ فَإِنْ كَانَتَا فِيهِمْ فَهُمْ شِيعَتِي»[21] يک: «مُحَافَظَتُهُمْ عَلَى أَوْقَاتِ الصَّلَوَاتِ»[22] اول اينها نمازشان را در وقت میخوانند محافظت يعنی نماز اول وقت، يعنی حاجآقا کارت را با نماز تنظيم کن، خواهرم طبخ غذايت را با نماز تنظيم کن، جلسهات را با نماز تنظيم کن، خدا رحمت کند آيتالله والد ما میفرمودند سابقاً که ساعت به رسم امروز نبود مردم زمانشان با نماز تنظيم میشد، حالا بزرگترها پدرها، پدر بزرگها بهتر درک میکنيد وقتی که میخواستند بگذارند میگفتند يک ساعت بعد از ظهر اصلاً خود نماز ساعت بود، تراز بود، نيم ساعت به ظهر مانده کجا همديگر را ببينيم، دو ساعت بعد از طلوع شمس ما همديگر را ببينيم در ساعت فجر فلانجا قرار ما اصلاً زمان نماز تراز وقت بود، و بايد هم همين باشد ما بايد زندگیمان با نماز تنظيم بشود سيدالشهدايي که سفره عزايش پهن است، شماها ادب میکنيد و شرکت میکنيد، يکی از درسهايي که امام حسين به بشريت داد روز عاشورا نماز اول وقت بود، در آن اوج جنگ ظهر عاشورا که جمع از ياران حضرت شهيد شده بودند تشنگی فشار آورده بود بر اهل حرم بر ياران حضرت دشمن مثل حلقه انگشتر خيام حسينی و ياران امام حسين را محاصره کرده بود آقای ابوتمامه صيداوی محضر امام حسين عرض کرد که آقا وسط جنگ، در حال نبرد با دشمن گفت آقا وقت نماز داخل شد، آقا يک نگاه به آسمان کردند فرمودند: «ذكرت الصلاة، جعلك اللّه من المصلّين الذاكرين»[23] بعضی از بزرگان اگر بالاتر از اين دعايي بود امام حسين میکرد، امام حسين نفرمود: «جعلک الله من الشهداء» امام میداند اين ابوتمامه شهيد میشود ساعت ديگر، فرمود خدا تو را از نمازگزاران ذاکر قرار بدهد، تو رکاب ولايت دارد میجنگد امام اين دعا را برای ابوتمامه کرد: «جعلك اللّه من المصلّين الذاكرين»[24] آقا فرمودند به عمر سعد بگوييد جنگ را متوقف کنيد ما يک نماز بخوانيم بعد جنگ را شروع کنيم آقا نمازشان دو رکعت بود، نماز ظهر يک نماز ظهری از اينها فرصت خواستند که در اول وقت بخوانند اين نامردمان اجازه ندادند اينها رو آن فکر پليد خودشان گفتند امام حسين میخواهد دفع الوقت کند نماز بهانه است اينها میخواهند فرصت بخرند زمان بخرند، تا کار به شب بکشد شبانه يک برنامه ديگری دارد گفتند ما دستور توقف جنگ نمیدهيم آقا از اسب پياده شد، تعدادی از ياران حضرت جلو حضرت پياده شدند سپرها را گرفتند، زير آماج تيرهايي که دشمن داشت تيرباران میکرد، عدهای با سپرها جلو ولیخدا ايستادند برای دفاع، عدهای پشت سر حضرت اقتدای به امام کردند، همهشان هم به امام حسين اقتداء کردند، آقا رکعت اول را خواندند در رکعت دوم صبر کردند اينهايي که پشت سر حضرت بودند نيت فرادی کردند سريع نماز را سلام دادند رفتند جلو، سپرها را گرفتند آنها آمدند به امام اقتداء کردند من عرضم اين است خدا روز قيامت نماز امام حسين را در محشر به نمايش بگذارد کدام يکی از ما میتوانيم حرف بزنيم، حاجی مهمان داشتي، آقا جلسه داشتی، تلفن داشتند با شما حرف میزدند، وضعيتات بحرانی بود مريض داشتی، میگويند شرائط شما بحرانیتر بود يا شرائط امام حسين ظهر عاشورا:
يا حسين و با حسين يک نقطه باشد فرق آن، يا حسين گفتن کجا و با حسين ماندن کجا
حواسمان جمع باشد، گاهی يا حسينهای که میگوييم با حسين هم بمانيم، سالها يک آقايي گفت که شاهچراغ بود گفت اذان ظهر گفته شد روز عاشورا گفت اذان پخش شد عزادارها دست از عزاداری کشيدند اذان تمام شد دوباره حسين، حسين حسين، بابا بايست نمازت را بخوان امام حسين جنگ را تعطيل کرد برای خدا، میخواهيم آنها از ما راضی باشند ببينيم تراز چيست؟ «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[25] شيعه کسی است که اميرالمؤمنين فرمود اول محافظت بر نماز دارد من اين را چندتا مجلس عرض کردم، سابق من میگفتم مردم بترسيم از اينکه نماز امام حسين را خداوند قيامت نشان بدهد بنده که بايد سر بيندازيم پايين، شما وقتی نماز میرسد شهر را ببينيد خدا شاهد است گره کور زندگیها در پشت کردن به خداست، من خدا را شاهد میگيرم در عمرم نديدم يک نفر را شما سراغ داريد بياييد بگوييد يک نفر را من نديدم بگويد با خدا بودم حقيقتاً خدا ياری نکرد، سراغ داريد، يکی را پيدا کنيد بگويد برای خدا خرج کردم خدا حمايت نکرده، کارم را برای خدا تعطيل کردم، خدا هم ياری نکرد، ما گير کارمان در پشت کردن به دين است اين مشکلات اقتصادی، مشکلات اخلاقی، مشکلات اجتماعی، اين گرفتاریها بندگی نمیکنيم که دريافت نداريم، يک آقاي مهندسی آمد به من گفت حاجآقا دوتا مهندسی دارم هرجا میروم کار گيرم نمیآيد گفتم آقای مهندس نماز میخوانی، گفت ای گفتم خدا میفرمايد کار: ای، من امشب يک جدولی میدهم دستتان اين را با خودتان حلش کنيد آبرويتان را حالا پيش ديگران نبريد ولی خودتان را فريب ندهيد وای به حال کسی که به خودش هم تعارف بکند وای به حال کسی که بخواهد خودش را فريب بدهد يعنی خودش خودش را فريب بدهد میدانيد نيست بگويد هستم، اين دومی ندارد اين را زيادی امشب بشنويد زن و مرد بشنويد جبرئيل بر پيغمبر نازل شد، اين حرف الآن من را دو ساعت ديگر در خلوت تنهايي خودتان نه جلو خانوادهتان در خلوت خودتان به خودتان يک نمره بدهيد يک ويزيتی بکنيد خودتان را من امشب به همهتان میخواهم جايگاهتان را نزد خدا بگويم، سخنی که خدا به جبرئيل فرمود و جبرئيل به پيغمبر عرض کرد جبرئيل عرض کرد يا رسولالله خدا میفرمايد به بندگان ما بگو میخواهيد بدانيد جايگاه شما نزد خدا چه جايگاهی است؟ به خودتان رجوع کنيد ببينيد خدا نزد شما چه جايگاهی دارد اين را نمیخواهد به پدرت و مادرت، همسرت، شوهرت، فرزندت بگذار کنار اينها را خودت و خدا، خدا چقدر برايتان مهم است همان اندازه مهم هستيد، خدا حرف اول است يقين بدان حرف اولی، خدا در حاشيهاست خدا در حاشيهای، خودت خودت را بردی در حاشيه، به آن آقای مهندس نماز اَی، بعد میگويي بيکارم تو به امر خدا اهتمام دادی خدا کار نکرد برايت، خدا به دادت نرسيد، خدا حمايت نکرد، بارها و بارها من ديدم بعضیها مستجاب الدعوه اصلاً اينهايي که مستجاب الدعوه شدند که خدا در عمر من بعضیها را نشان داد اينها رمز موفقيتشان در اين بود که خودشان را با تراز خدايي سنجيدند آقا، روستايي، کشاور مستجاب الدعوه، چرا؟ چون حرف اول خداست، بچههايش را برای خدا دوست میدارد، خودش را برای خدا میخواهد، پول را برای خدا میخواهد يکجايي ديد اين پول ظلم است نمیگيرد، يک جايي ديد حمايت ظلم است نمیگيرد، يکجايي ديد حمايت ظلم است عقب مینشيند تراز بشود آن، آقا اميرالمؤمنين فرمود شيعيان ما يکی تو نمازهايشان نگاهشان کنيد من معذرت میخواهم ما شيراز جنتتراز سومين حرم اهلالبيت وقت اذان میشود مسجدها را ببينيد بازارها را هم ببينيد حدود شايد دهسالی قبل بود من روضه بازار سخنرانی داشتم، روز هشتم محرم بود از منبر آمدم پايين داشتم از راهرو بازار خارج میشدم يک جوان اهل سنتی من را خجالت داد که من فقط سرم را انداختم پايين آمدم بيرون میدانی چه گفت؟ گفت آقای حدائق من پای منبر شما نشسته بودم شما روی منبر از نماز اول وقت گفتيد و از نماز اول وقت علی در جنگ صفين گفتيد که علی وسط جنگ جنگ را تعطيل کرد و نماز اول، گفت اين بازاریها شيعه هستند مسلماناند؟ گفتم بله، گفت شيعه هستند؟ گفتم بله، گفت شما نيم ساعت ديگر بمان، آن جوان اهل سنت گفت، گفت من اهل سنت هم هستم، گفت نيم ساعت ديگر بمانيد وقت اذان است مسجد وکيل را ببينيد، بازار وکيل را هم ببينيد حرف حق است، من فقط خجالت کشيدم آمدم بيرون، حسين حسين حسين، بعد نمازمان، اين درس بندگی که امام حسين به بشريت آموخت شما در هر شرائط سختی باشيد سختتر از شرائط سيدالشهداء نيست، اين حاجقاسم سليمانی را ديديد خدا با ايشان چه کرد؟ يک صحنهای را از حاجقاسم تلويزيون نشان داد من از زمانی که اين صحنه را ديدم میگويم مردم ديگر امام حسين نمیخواهد تراز بشود اصلاً ما عددی نيستيم که بخواهيم با امام حسين مقايسه بشويم و سنجيده بشوم اصلاً تو آن کلاسها ما نيستيم گفتم حاج قاسم سليمانی را خدا میکند ميزان الاعمال، وسط جبهه جنگ با داعشیها، در صحرای سوريه ظهر شد، حاجقاسم و چند نفر اين را تلويزيون من خودم ديدم ايستاد اول وقت، وسط جنگ الله اکبر، نماز خواند حاجقاسم ما را از جانت ارجح دانستی، جانهای مردم را مشتاق تو میکنيم ديديد خدا با او چه کرد؟ ميليونها انسان زير تابوتش نجف، کربلا، کاظمين، سامراء، مشهد، قم، تهران، کرمان، آقا میميرد گاهی اوقات بستگانش هم خبردار نمیشوند شما در همين شهر البته حالا من نمیخواهم بگويم بعضیها شايد موفق نيستند بعضیها قسمت نيست ما حرم شاه چراغ است چند درصد از اموات را میبرند خدمت احمد ابن موسی يک طواف بدهند ببرند، خدمت سيد علاءالدين حسينی، چند درصد از اموات را میبرند در همين شيراز هستيم گاهی اوقات میبينيد بعضیها هم زير تابوت نمیآيند حاجقاسم تو چه کردی؟ پيکرت را حرم اميرالمؤمنين میبرند کربلا میبرند کاظمين میبرند سامراء میبرند مشهد میبرند:
تو بندگی چو گدايان به شرط مزد مکن، که خواجه خود روش بنده پروری داند
خودت را برای ما خرج کردی، همه چيز را برايت خرج میکنيم خرج نشديم که خرجمان نمیکنند هزينه نکرديم که هزينهمان نمیکنند، خب قرآن اميرالمؤمنين فرمود يکی تو نمازهايتان دوم، امام فرمود: «وَ مُوَاسَاتُهُمْ مَعَ إِخْوَانِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ بِالْمَالِ»[26] شيعه بايد در مسائل مالی ديگران را فراموش نکند خودنگر نباشد، آقا خدا برايت داده دستت به دهنت میرسد زيربغل برادرت را هم بگير، زير بغل برادرت را هم بگير، زير بغل خواهرت را هم بگير اين پول که با خودت نياوردی که با خودت ببری اينها را بايد بگذاری، من سراغ داشتم يک آقايي دوران نوجوانیام از ميليادرهای شيراز بود يک روز عيدی بود يک فقيری آمد به آن آقا گفت که آقا يک کمکی کن، حالا خدا رحمتش کند، قبل از انقلاب بود اين زد زير جيب کتش پول خرد خيلی ارزش داشت، صدای پولها بلند شد به آن فقير گفت میشنوی؟ پول دارم ولی نمیدهمت، اين پول مال کيست؟ خدا میفرمايد: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»[27]ما داديم حاجآقا سپردههايت مال خداست، سلامتیات مال خداست، آبرويت مال خداست، سواد، دانش، تخصصات مال خداست، يک وقت از تو میگيرند اصلاً اسم خودت را هم يادت میرود، آلزايمر میگيری بچههايت را ديگر نمیشناسی، ما از هر انگشتمان هنرها میبارد فتيلهات را میکشند پايين ما يک طائفهای را اداره میکنيم يک جور سرت میآيد که يک طائفه بايد بسيج بشوند ادارهات کنند، اين آقا همان آقايي که زد زير جيب کتش و کمک هم نکرد از دنيا رفت، تا مدتها سنگتراش قبرش پول سنگش را میخواست ورثه بهش نمیدادند، ميلياردر، ثروت چنان، بابا خدا برايتان ظرفيت داده، از اين ظرفيتها استفاده کنيد، در اين: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[28] يکی دو روايت ديگر عرض کنم، خدمت جمع محترم آقا امام صادق(ع) میفرمايند از مصاديق: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[29] «وَ أَمَّا الْغَيْبُ فَهُوَ الْحُجَّةُ الْغَائِبُ»[30] امام زمان: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[31] است يعنی اگر میخواهيد در دائره متقين قرار بگيری گفتم آيه آيه مهدوی است روايات فراوانی از ائمه داريم که اين آيه يک جهتش هم به امام زمان توجهها را جلب میکند آقای محترم به حجت غائب اعتقاد داري؟ به امام زمان معتقد هستی؟ اگر هستی در دائره متقين هستی، آدمی که امام زمان را قبول نداشته باشد متقی نيست متقی نشد قرآن بر او اثر نمیگذارد، وجود مقدس امام صادق در جلد پنجاه و يک بحار روايات فراوانی يک روايت هم از امام عسکری باز حضرت وجود مقدس امام باقر هم: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[32] حضرت فرمودند منظور از: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[33] «أي بالبعث و النشور»[34] هم قيامت را هم آخرت را فراموش نکنيد قيام امام زمان را باور داشته باشيد، رجعت را پذيرا باشيد اينها در يؤمنون بالغيب تعريف میشود و در يک حديث ديگر باز امام عسکری میفرمايد: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[35] «قال: يصدقون بالبعث و النشور، و الوعد و الوعيد»[36] مردم يک روزی میآورند، آمديد میرويد دوباره بر میگرديد آنهايي که معتقد اند روزگاری بر خواهند گشت، اينها آدمهای با تقوا هستند اثر تربيتی اين فکر میدانيد چيست؟ من وقتی فهميدم يک روزی رو به رو میکنند با همه، امام صادق فرمود در قيامت افراد را که میآورند اينها را معرفی میکنند به محشر میگويند آقای فلانی فرزند فلان در فلان دوره زندگی میکرد هر کسی از او طلبی دارد بيايد جلو: «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيه وَ أُمِّهِ وَ أَبيهوَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيه»[37] امام صادق فرمود وای به حال کسی که در آن صحرای وانفسای قيامت طلبکار پيدا کند اينجا با يک معذرتخواهی تمام است اينجا با يک عذرخواهی آقا من اشتباه کردم معذرت میخواهم طرف میگذرد اما قيامت يقين بدانيد پدر از اولاد نمیگذرد يقين بدانيد برادر از برادر نمیگذرد چون روزگار وانفسايي است مردم خودشان گير اند خودشان گرفتار اند، و قاعده تصفيه و حساب هم اين است که از اعمال و حسنات بر میدارند و در نامه طلبکارها وارد میکند آدم با تقوی معتقد است روزگاری خواهد آمد که بايد پاسخگويي هر خير و شری باشد و امام عسکری میفرمايد از مصاديق«يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[38] «و الوعد و الوعيد»[39] کسانی که معتقدند به وعدههای خدا و معتقد اند به وعيدهای خدا، وعد و وعيد تفاوتش در اين است وعد بشارتهای به خير، وعيد تهديدهای به شر و مجازات آيات جهنم وعيد است، آيات بهشت وعد است کسانی که به اينها معتقد اند آدم با تقوی معتقد است روزگاری ذرة المثقالها را خواهد ديد آقا امام صادق فرمود، آقای ابابصير آمد خدمت امام صادق حضرت پشت دست ابابصير را اين جوری گرفتند، به نرمی گفتند آقای ابابصير اگر به همين اندازه کسی در دنيا به کسی بدی کرد نمیميرد تا سزايش را ببيند يا جبران کند اين قاعده الهی است، خدا در حديث قدسی میفرمايد: «ان لم انتقم من الظالم فانا الظالم»، آبرو بردی آبرويت را میبرند، مال مردم خوردی مالت را میخورند.
من يک معجزهای را يک سالی در حج ديدم واقعاً معجزه است بگويم و تمام کنم، يک حاجی بود اين بنده خدا غروب روز عرفه اين داستان شايد پانزده سال قبل اين آدم را من ديدم اين غروب روز عرفه دو هزار دلار با خودش داشت آورده بود حالا برای خريد يا هر چيزی در کمر بند احرامش گذاشته بود و بعد حالا رفته بود وضوء بگيرد اين درآورده بود جای گذاشته بود در آن بحرانی که بايد حرکت میکردند به سمت مشعر پولش در عرفات گم شد، آقايونی که حج رفتيد میدانيد ديگر تصويری از قيامت است شب مشعر، شب مشعر رئيس جمهورش روی زمين خوابيده، مدير کلاش روی زمين خوابيده آيتاللهاش روی زمين خوابيده همه در يک بيابان در روايت داريم خدا قيامت را نشانتان میدهد همه با يک کيف دستی يعنی مردم قيامت در گرو اعمالتان هستيد هرچه داشتيد گذاشتيد و آمديد دل را ستانديم آمديم اين آقا آمد مشعر يادش نيامد شب عيدقربان فردا آمد منی بعد از ظهر روز عيد قربان يادش آمد، که پولهايش را در عرفات جا گذاشت آمد مشورت کرد گفت من پولهايم آنجا جا ماند گوشه خيمه توی يک کيف کوچکی بود گذاشتم يادم رفت بردارم، من گفتم آقا نرو وقتت را هم تلف نکن اين مسافت طولانی را شما میخواهی از منی دوباره برگردی عرفات، آنگهی اينها حاجیها هم آن شب که میروند چادرها جمع میشود ديگر بساط جمع میشود اين گوش نکرد از منی حرکت کرد آمد عرفات و پيدا هم نشد و برگشت آمد منی، بعدها که من ديدمش تعريف کرد گفت آقای حدائق روز دهم گذشت، روز يازدهم گذشت، روز دوازده ذیالحجه گذشت، شب سيزده ذیالحجه اين پول را غروب روز نهم گم کرد، شب سيزدهم ذیالحجه يکی از شلوغترين شبهای مسجدالحرام است آن زمان هنوز اين پلههای دور مسجدالحرام بود گفت در آن اجتماع ميليونی مسجدالحرام من در اين پلههای اطراف نشسته بودم رو به کعبه داشتم نگاه کعبه میکردم يکی از نگاههای که عبادت است نگاه به کعبه است میگويند حاجی خسته هستی نمیتوانی نماز بخوانی حال نداری طواف هم شلوغ است نمیتوانی بنشين نگاه کعبه کن، همين چشمت دارد عبادت میکند و تا زمانی که داری نگاه میکنی گناهانی که با چشمت مرتکب شدی اينها بخشيده میشود ريزش پيدا میکند، گفت داشت نگاه کعبه میکردم يکدفعه يک صدايي شنيدم ديدم يک کسی آهسته میگويد در عرفات کسی پول گم نکرده؟ گفت اين را میگفت داشت میرفت هی پاورچين پاورچين بين زائرها داشت رد میشد گفت يکدفعه بر گشتم ديدم يک آقايي است نمیشناختم گفتم من پول گم کردم، گفت چقدر؟ گفتم دو هزار دو هزار دلار داخل يک کيف کوچکی بود، اين را اسمش چه میگذاری؟ حالا آقا میگويد داخل خانهمان پول گم میشود پيدا نمیشود قدرت خدا است پول در عرفات گم میکند در مسجدالحرام چهار شب بعد به او بر میگردانند هيچ اتفاقی اتفاقی نيست، گفتم چه کار کردی؟ چرا ما پولهايمان را بعضاً میبرند میخورند نمیآيد؟ گفت آقای حدائق من از سال اول تکليف سال خمسی داشتم ياد ندارم سالی رسيده باشد و خمس نداده باشم به سمت درآمدهای که احتمال حرمت میدهم دست دراز نکردم، اگر کاری معاملهای درش ترديد دارم نزديک نمیروم گفت اين را من به شما بگويم من مطمئن بودم اين پول بر میگردد اما نگفت تا برگردد گفتم اين پول را ما به حلال در آورديم نبايد به حرام برود، و لذا امام صادق میفرمايد اگر پولی به حلال تحصيل شد داخل آتش بيفتد خدا برش میگرداند در دريا بيفتد خدا حافظ است حالا بنده اگر يکجايي مالم کم و زياد شد کجا کم و زياد کردم؟ که اينجا کم و زياد شد اين را بايد پيدايش کرد اين لطف الهی است که خدا تضمين کرده، امام صادق فرموده کارها همينجا در همين دنيا به شما جواب میدهند ضمن اينکه آخرت هم وعد و وعيد را ما فراموش نکنيم.
صلّی الله عليک يا اباعبدالله، مسلم ابن عقيل داماد اميرالمؤمنين بود شوهر خواهر امام حسين بود و سفير کبير امام حسين در کوفه بود، در منزلگاه زباله نامهای به امام حسين رسيد و خبر شهادت مسلم به امام حسين داده شد خب عدهای با حضرت راه افتادند از مکه با حضرت بيايند عراق بعضی از اينها به طمع مقام بود میگفتند آقا میرود میشود خليفه ما را هم میکند استاندار سمتی به ما میدهند آقا وقتی نامه خبر شهادت مسلم را خواندند گفتند همه جمع بشويد، ببينيد رهبران الهی اين گونه هستند، امام حسين عزيزان يک نفر را در تاريخ نداريم تکليف به ماندن کرده باشد، تازه بر عکس شب عاشورا امام به همه گفتند برويد به آقا ابالفضل فرمودند دست برادرهايت را بگير و برو که اشک از چشمانت جاری شد به زهير فرمودند برو، به مسلم ابن عوسجه فرمودند برو، همه اينها ماندند عاشقانه امام به يک نفر تکليف به ماندن نکرد آقا همه را جمع کردند فرمودند: «بسمالله الرحمن الرحيم لقد اتانی بخبر فضيع خبر قتل مسلم ابن عقيل و هانی ابن عروه و عبدالله ابن يقطير»، الآن خبر سختی به من رسيد، خبر درناکی رسيد مسلم را شهيد کردند، هانی را شهيد کردند، عبدالله ابن يقطير را به شهادت رساندند هر کسی با ماست مسير به شهادت است:
گفت ای گروه هرکه ندارد هوای ما، ره گيرد و برون رود از کربلای ما
ناداده تن به خواری ناکرده ترک سر، نتوان نهاد پای به خلوت سرای ما
آقا اين را که فرمودند يک عده آمدند خدا حافظی کردند يک عده خدا حافظی نکرده، رفتند اين ريزش در زباله بود شب عاشورا يک نفر از امام حسين جدا نشد بر عکس در شب عاشورا يک تعدادی از اين اصحاب الحسين شب عاشورا اصحاب الحسين شدند حالا اشاره میکنم که بعضیها عاقبت بخير شدند در آن لحظات فرصتهای پايانی خب آقا مسلم خانمش که خواهر امام حسين بود و يک دختر هشت ساله داشت اينها در کاروان سيدالشهداء بودند و دوتا آقازاده داشت حضرت فرمودند برويد دختر مسلم را بياوريد:
با يتيمان مهربانی پيشه کن، تا پس از تو با يتيمانت کنند
دختر مسلم را آوردند آقا دايي اين دختر هستند اين دختر هشت ساله را نشاندند رو پايشان اين دختر از شهدای کربلاست، میگويند غرور روز عاشورا زير سم اسبها به شهادت رسيد تعدادی از اين بچههای خرد سال زير اسبها جاندادند يکش دختر مسلم بود آقا اين دختر را که اسمش حميده بود نشاندند روی زانوی خودشان شروع کردند بوسيدند، نوازش کردند مهربانی کردند، دختر دختر زيرک و عاقلهای بود گفت يا اباعبدالله گوئيا پدرم شهيد شده باشد محبت يتيمانه داريد به من میکنيد نوازش يتيمانه میکنيد آقا دختر مسلم را بوسيدند گريستند فرمودند اگر بابايت شهيد شد من جای پدر تو، بچههای من جای برادران و خواهران تو تو تنها نيستی ما هستيم با تو، يکی از کسانی که اين صحنه را داشت میديد سکينه بود دختر امام حسين اين صحنه را ديد گذشت عاشورا رسيد لحظهای وداع آخر امام حسين با اهل حرم آقا وقتی حرکت کردند به سمت ميدان يک وقت حضرت ديدند مرکب حرکت نمیکند نگاه کردند ديدند سکينه مقابل مرکب پدر ايستاده آقا فرمودند دخترم چه میخواهی؟ گفت بابا از اسب پياده بشويد من با شما سخنی دارم، آقا از اسب پياده شدند گفت بابا يادتان است در منزلگاه زباله خبر شهادت مسلم را به شما دادند دختر مسلم را مورد مهر و محبت قرار داديد دلم میخواهد برای آخرين مرتبه آن دستهاي يتيم نواز شما بر سر و روی من کشيده شود ما که میدانيم ديگر بعد از شما کسی دست نوازش بر سر و روی ما نمیکشد امام سکينه را مورد محبت و ملاطفت قرار دادند اين اشعار منسوب به سيدالشهداست:
«لَا تُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَةً، مَا دَامَ مِنِّي الرُّوحُ فِي جُثْمَانِي
سَيَطُولُ بَعْدِي يَا سُكَيْنَةُ فَاعْلَمِي، مِنْكِ الْبُكَاءُ إِذَا الْحَمَامُ دَهَانِي»[40]
يعنی دخترم گريه نکن، با گريههايت دل بابايت را آتش نزن، گريهها از ادب است، تو گريهها پيشرو داری: «لَا تُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَةً»[41] با اشکهايت دل بابايت را مشکن، دل بابايت را آتش نزن: «مَا دَامَ مِنِّي الرُّوحُ فِي جُثْمَانِي»[42] تا بابايت زنده است گريه نکن، همه بگوييم يا حسين.
[1] بقره2.
[2] اسراء82.
[3] بقره2.
[4] بقره3.
[5] بقره3.
[6] بقره3.
[7] بقره3.
[8] بقره3.
[9] بقره3.
[10] بقره3.
[11] بقره3.
[12] بقره3.
[13] بقره3.
[14] بقره3.
[15] بقره3.
[16] بقره3.
[17] بقره3.
[18] بقره3.
[19] بقره3.
[20] بقره3.
[21] جامع الأخبار(للشعيري) ص35.
[22] جامع الأخبار(للشعيري) ص35.
[23] وقعة الطف ص229.
[24] وقعة الطف ص229.
[25] بقره3.
[26] جامع الأخبار(للشعيري) ص35.
[27] بقره3.
[28] بقره3.
[29] بقره3.
[30] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج51 ص52.
[31] بقره3.
[32] بقره3.
[33] بقره3.
[34] كمال الدين و تمام النعمة ج1 ص18.
[35] بقره3.
[36] البرهان في تفسير القرآن ج1 ص129.
[37] عبس34- 36.
[38] بقره3.
[39] البرهان في تفسير القرآن ج1 ص129.
[40] مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ج4 ص109.
[41] مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ج4 ص109.
[42] مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ج4 ص109.