استاد حدائق روز شنبه 15 اردیبهشت 1403 در مهدیه بزرگ شیراز به مناسبت ایام شهادت امام جعفر صادق(ع) به بیان شرح حدیثی از آن حضرت پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
«جَاءَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي عِظْنِي مَوْعِظَةً فَقَالَ ع إِنْ كَانَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ تَكَفَّلَ بِالرِّزْقِ فَاهْتِمَامُكَ لِمَا ذَا وَ إِنْ كَانَ الرِّزْقُ مَقْسُوماً فَالْحِرْصُ لِمَا ذَا»[1].
خب روز شهادت رئيس مذهب آقا امام جعفر صادق است روز گذشته وعده کرديم که يکی از نصايح شافيه و کافيه حضرت که مرحوم شيخ صدوق و بزرگان روايي شيعه اين روايت را نقل کردند، شخصی محضر امام صادق عليهالسلام رسيد اين توصيهنامه حضرت را که من اعتقادم اين است که اينها را بايد قاب گرفت حالا نمیگويم با آب طلا که حق هم همين است ولی در خانه بگذاريد بيست و چهار ساعت ببينيد مشکل امروز جامعه ما فراموش کردن اين نکاتی است که امام صادق دارد میفرمايد، گاهی اوقات تدين هم داريم ائمه را هم دوست میداريم، میگوييم معتقد به خدا و قيامت هستيم اما اين نکاتی که حضرت میفرمايد به فراموشی میرود و انسان فراموشش میشود، ضمن اينکه امروز هم اشاره کردند برادر عزيزمان جناب آقای حاج ناصر آقای بناکار که جمعی از جانبازان عزيز دفاع مقدس هم در مجلس هستند خداوند انشاءالله که طول عمر با عزت به همه ارادتمندان اهلالبيت خصوصاً عزيزانی که سلامتی خود را برای بقاء اين نظام و اين مملکت تقديم کردند خداوند طول عمر با عزت به همه عزيزان مرحمت و عنايت بفرمايد، وقتی از حضرت تقاضا کرد که ما را نصيحتی و موعظهای کنيد به حضرت عرض کرد: «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي عِظْنِي مَوْعِظَةً»[2] اينجا من يک نکته هم عرض کنم ما در روايت هم از اميرالمؤمنين نقل شده هم از آقا امام جواد که يکی از خصوصيات مؤمن: «قَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُه»[3] خصلت نصيحت پذيری است حاجآقا دارای هر مرتبهای که هستی، دارای هر جايگاهی که هستی هر موقعيتی که داری نيازی به نصيحت داری غرور ما را بر ندارد، موقعيتها حجاب نشود آقا به ما میخواهيد بگوييد، در قرآن خدا موری را مأمور نصيحت سليمان میکند، هرچه بزرگ بشوی سليمان نمیشوی، نصيحت کننده هرچه خرد و کوچک باشد مور نمیشود، آن مور يک نصيحتی به سليمان کرد اشک از چشمان سليمان گرفت، آقا همه چيز بلد هستيم به ما نمیخواهد بگوييد اينها غرور است اينها حجاب است اينها را ما میدانيم برو به آنهايي بگو که نمیدانند خب میدانی عمل هم میکنی، اين درس است که وجود مقدس امام جواد فرمود: «الْمُؤْمِنُ يَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ تَوْفِيقٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُه»[4] مؤمن اگر بخواهد مؤمن بماند بايد يک نصيحتگر درونی در خودش ايجاد کند، پيوسته به خودش تذکر بدهد مرور کند آقايان اطباء میگويند اگر کسی میخواهد سلامتیاش حفظ بشود بايد چکاب کند، چند مدتی يکبار مرور کند ببيند اين بدن چه حالت دارد بابا امام جواد میفرمايد چکاب کن خودت را خودت مراقب خودت باش: «خذ لنفسک علی نفسک رقيباً»، اين فرمايش اميرالمؤمنين به امام حسن است يعنی خودت حواست به خودت باشد، قبل از ديگران بخواهند بگويند اشتباه کردی خودت مراقب خودت باشد اين يک خصلت مؤمن، يک خصلت ديگر هم: «قَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُه»[5] نصيحت پذيری خصلت اندرز پذيری که بدمان نيايد، حالا بعضیها رو غرض حرف میزنند حالا همين را من محضر عزيزان عرض کنم، حضار محترم يک وقت موعظهای به بنده میکنند که اين موعظه عناد است نفاق است، واقعيت نيست شما اگر ديديد چيزی دارند به شما میگويند که در شما نيست، شما اين کاره نيستيد، ناراحت نشويد، مراقب باش نيست در تو دارند نسبت به تو میدهند، اگر بود چه میکنند حالا همين ديروز يک آقايي آمد گفت آقا در يک مجلسی بوديم جمعی از متدينين میگفتند آقای حدائق و بچههايش همهشان خيابان زرگری کوچه چند منزلشان آنجاست، من خنديدم گفتم ما سی و چند سال کوی زهراء هستيم افتخار هم میکنم جنوب شهر دارم زندگی میکنم، شرائط زندگی هم همهجای شهر برای من بود و نرفتم خانه من مشخص است همان خانهای که از سال شصت و هشت بوديم، الآن هم هستيم گفت حاجآقا اين آدم متدينی بود، گفتم بعضیها ظاهراً متدين هستند نماز شب میخواند ذکر هم میگويد اما: «هَباءً مُنْبَثًّا»[6] بله وقتی در شما نيست چرا ناراحت بشوی، بايد بخندی بايد تبسم کني به اين فکر غلط، به اين فکر اشتباه، به سلمان گفتند يک کسی پشت سر شما گفته محاسنت مثل دم سگ است سلمان خنديد، بايد خنديد به اين کوته فکری، سلمان گفت همه ما يک روزی داريم به نام روز قيامت و يک عبوری داريم از صراط اگر من سلمان با اين محاسن از صراط گذشتم بعد از پل صراط برايتان ثابت میکنم محاسن من دم سگ نبود، ولی اگر با همين محاسن سقوط کردم در دوزخ حرف شما درست است بالاتر از آن هم درست است چون خدا سگ را در آتش مجازات نمیکند ولی محاسن گنهکار را، بدن گنهکار را در آتش میسوزاند، اين واعظ: «مِمَّنْ يَنْصَحُه»[7] خصلت نصيحت پذيری از صفات خوبی است که متأسفانه بعضی از مؤمنين هراس دارند، حذر دارند بدشان میآيد يک جمله میخواهيد بگوييد آقا به دل میگيرد ناراحت میشود حق هم میخواهی بگويي سختش میآيد اين شخص آمد خدمت امام صادق عرض کردم يابن رسولالله پدر و مادرم به فدايت ما را نصيحتی کنيد امام دوازدهتا نصيحت کردند اينها را من تلگرافی میگويم و میگذرم، ولی به امام صادق قسم اگر کسی اين را يادش نرود دنيايش دنيايي موفقی است دنيايش دنيايي حسنهای است در هر حالی که باشد در ثروت باشد يا فقر، سلامتی باشد يا مريضی، شهرت باشد يا گمنامی، اجتماع باشد يا تنهايي، دنيا دنياي موفقی است امام دوازده نکته را فرمودند اول فرمودند: «إِنْ كَانَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ تَكَفَّلَ بِالرِّزْقِ فَاهْتِمَامُكَ لِمَا ذَا»[8] اگر خدا متعهد رزق شده اهتمام دوتا معنی دارد يکی به معنی هم و اندوه، يکی به معنای جد و تلاش هردو را اين روايت دربر میگيرد اگر خداوند متعهد و متصدی رزق شده که خدا میفرمايد ما ارزاق را تقسيم کرديم ما رزقتان را میدهيم اين جديتها و شب و روز دويدنها برای چه است؟ نمیگويند کار نکن، زيادی کار نکن، آقا میگويد من از بيست و چهار ساعت هجده ساعت دارم کار میکنم، چه خبرت هست؟ کار به قيمت ترک صله رحم؟ کار به قيمت نمازهای به تأخير افتاده؟ آقا يک کسی میخواست زمان امام صادق برود تجارت از تجار بود، آمد محضر امام صادق مشورت کرد، گفت آقا يک سفر تجاری پيش آمده میخواهيم برويم شام، بروم يا نروم؟ آقا امام صادق فرمودند نرو در اين سفر ضرر است اين آمد از محضر امام صادق بيرون و يک ارزيابی کرد و دو دوتا چهارتايي کرد، گفت خب اين سفری که میخواهيم برويم همفسریهايمان فلانیها هستند راه هم میگويند امن است مشتری جنس هم که میگويند در شام آماده است امام صادق شايد سر و رشتهای در بحث اقتصاد ندارد آقا يک حالا لطفی فرمودند جملهای گفتند اعتناء نکرد و رفت، رفت و اتفاقاً در آن سفر منفعت کلانی هم گيرش آمد، بر خلاف سفرهای قبل گفت بر عکس شد آقا فرمودند ضرر درش هست، سفری به اين خوبی منفعت برای ما ايجاد نکرد، از سفر شام که برگشت بعضیها خيلی کم ظرفيت هستند، حالا آمده مچگيری کند به امام صادق آمد منزل حضرت، تا نشست سلام کرد هنوز لب به سخن نگشوده بود آقا فرمودند آمدهای که به من بگويي در اين سفر ضرر نکردی؟ گفت بله يابن رسولالله منفعت زيادی هم گيرمان آمد، آقا فرمودند يادت هست در اين سفر در فلان منزلگاه به خاطر خستگی سفر نماز صبحت قضا شد تمام اين ثروتی که به دست آوردی جای آن دو رکعت نماز قضا شده را نمیگيرد مردم ما نمیفهميم نماز چه میکند؟ امام صادق میداند، امام صادقی که در آخرين لحظات عمرشان ام حميده همسر امام صادق مادر امام کاظم فرمود حضرت توصيهای به نماز میکرد، حضرت فرمود: «إِنَ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاةِ»[9] شفاعت ما قيامت شامل حال آنهايي که نماز را سبک میشمارند نمیشود، نه نمیخوانند میخوانند هر وقتی شد نماز ظهر و عصرش را عصر دم دم غروب نماز صبحش را در آستانه طلوع آفتاب مغرب و عشاء نيمه شب اينها مشمول شفاعت نمیشوند امام صادق فرمود من که گفتم ضرر در اين سفر است ضرر اساسی را من نيتم بود نه مسائل مادی پول به چه قيمتی؟ دنيا به چه نرخی؟ مقام به چه بهايي؟ خب بعضیها ديديد تمام وقتشان را صرف کردند در اين مسائل دنيايي از آن اصل قضيه باز ماندند امام صادق میفرمايد: «إِنْ كَانَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ تَكَفَّلَ بِالرِّزْقِ فَاهْتِمَامُكَ لِمَا ذَا»[10] اگر خدا متصدی ارزاق است خدا میفرمايد ما رزق را میدهيم خدا به حضرت موسی فرمود ما رزق اين کرمی که زير اين تخته سنگ در زير اموال خروشنده رود نيل است ما از اين کرم زير اين امواج نيل لای اين تخته سنگ غافل نمیشويم از رزق دادن به بندههايمان غافل میشويم خدا خوب و بدش را رزق میدهد، فرعون را رزق میداد موسی را هم رزق میداد، رسولالله را هم رزق میداد، ابولهب را هم رزق میداد، حمزه را هم رزق میداد اين قاعده الهی است گاهی اوقات ما خدا را با خودمان مقايسه میکنيم خدا چرا نان را رو بدها نمیبرد، بابا دنياست دنيا را خدا آفريده سرای امتحان است فرصت امتحان برای همه فراهم است به حضرت موسی خدا فرمود موسی وقتی موسی عرض کردم خدايا رزق را رو فرعون ببنديد اينی که بعضیها گله میکنند آقا يک نفر را میشناسيم يک رکعت نماز نمیخواند، خلاف میکند، جنايت میکند، وضعش خوب است، خب تو خدا را نشناختی، خدا که مثل ما کار نمیکند با کريمان کارها دشوار نيست خدا در دنيا میدهد به همه، تقسيم میکنند ارزاق را خوب و بد، زشت و زيبا همه را میدهند، وقتی موسی عرض کرد خدايا رزق را رو فرعون ببنديد خطاب شد موسی فرعون وظيفه بندگی را فراموش کرده، ما که خدای فرعون هستيم وظيفه خداييمان را فراموش نمیکنيم آخرت سرای حساب است دنيا سرای عمل است، اميرالمؤمنين فرمود: «إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ بِلَا حِسَابٍ»[11]امروز روز کار است حساب از شما نمیخواهند فردا قيامت، برزخ: «حِسَابٌ بِلَا عَمَل»[12]حسابرسیها شروع میشود ديگر عمل از کسی نمیپذيرد، اين اصل اول يادمان نرود خدا متکفل من و شماست حاجآقا، حاج خانم از قبل از تولدت رزقت را بستند امروز صبح رزق معنویتان مجلس امام صادق در خانه امام زمان بوده اين رزق معنوی است و لذا ببينيد اولياء به ما آموختند رزق زياد بخواهيد، در دعای ابوحمزه شبهای قدر خوانديد: «وَ ارْزُقْنِي رِزْقاً وَاسِعاً مِنْ فَضْلِكَ الْوَاسِع»[13]خدايا رزق فراوان به ما بده، از فضل بیپايانت همين الآن من در شيراز سراغ دارم ميلياردر تا حالا کربلا نرفته، آقا هم میبينيد وضع حداقلی اندکی دارد خدا توفيق عنايت میکند سال يکبار، سال دو بار میرود کربلا آن پر رزق است، اين بیرزق است پول رزق نمیآورد مقام رزق نمیآورد، سواد رزق نمیآورد، مردم از او بخواهيد از او طلب کنيد، از خدا بخواهيد، اين نکته اول که حضرت میفرمايد اگر خدا متکفل ارزاق است چرا ناراحت میشوي؟ چرا اندوه پيدا میکنی؟ آقا فلانی خانه ده هزار متری دارد، ما يک واحد پنجاه متری، اصلاً میدانی در آن خانه ده هزار متری آسايش دارد؟ آرامش دارد؟ من ميلياردر در شيراز خودم ديدم به خانهاش رفتم اين را از داخل کتابها نقل نمیکنم خودم در آن خانه رفتم سالن آن خانه نصف اين سالن مهديه بود سالن آن خانه اين داستان مال پانزده شانزده سال قبل است بيش از صد ميليون اشياء نفيس گران قيمت از سراسر دنيا آن زمان که دلار خيلی ارزان بود حالا بخواهيد به نرخ امروز بياوريد سرسام آور است اين دور تا دور اين سالن چيده بود کوزه را از چين آورده بود، کله مجسمه را از رم ايتاليا آورده بود از هر جايي دنيا يک چيزی خريده بود در اين خانه همه چيز بود آرامش نبود، میدانيد به من چه گفت؟ گفت آقای حدائق من شب که میخوابم اين را من خودم شنيدم از اين آقا، خودم در آن خانه بودم من را هم به اصرار دعوت کرد گفت بياييد پسرم را نصيحت کنيد، گفتم پسرت را بياور مسجد گفت نمیآيد گفت پسرم روحانيت را قبول ندارد گفت به داد زندگی ما برسيد، داريم نابود میشويم من از باب تکليف شرعی رفتم گفتم يک کمکی به اينها بشود، گفت من شب که میخوابم در اتاق با خانمم در را از داخل قفل میکنيم که پسر ما نيايد ما را خفه کند، خانهات ده هزار متری است، کاخ داری ذرهای آرامش نداری، بعضیها در کوه زندگی میکنند آرامش دارند، سر را رو يک باليش میگذارد زمين راحت استراحت میکند آقا بايد دهتا نوع قرص و دارو بخورد تا يک ساعت بخوابد کجا هستيم بعضیها؟ آرامش را کجا میشود پيدا کرد، گفت چند روز قبل اگر من چند دقيقه ديرتر رسيده بودم اين جوان داشت مادرش را خفه میکرد جوان تحصيل کردهای دانشگاهی، ما انصافاً بايد در وضع آموزشمان يک تجديد نظر جدی بشود در عرصه آموزش اساتيد و دبيران حاذق لايق شايسته بايد نقش آفرينی کنند، بچههای ما بعضاً زير دستی، شما مدارسی که متعهد هستند خروجیاش دانشآموزان متعهد، مدارسی که متأسفانه دقت نمیکنند دانشآموزها هم راه را گم میکنند، امام صادق فرمود اگر رزق را خداوند متکفل است ناراحتی، نگرانی، تلاش بيش از حد برای چه است؟ اين يک، دوم حضرت فرمود: «إِنْ كَانَ الرِّزْقُ مَقْسُوماً فَالْحِرْصُ لِمَا ذَا»[14] رزق را تقسيم کردند چرا حرص میزنيد آقا بيش از آنی که بايد بخوری نمیتوانی بخوری، گاهی اوقات پای سفره غذا برايتان غذا میکشند سفره، غذا يکی از جلوههای توحيدی است قرآن هم میفرمايد سوره واقعه: «أ فرأيتم ماتشربون»، وقتی داری میآشامی دقت کردی، گاهی اوقات نصف آب را میخوری میگويي ديگر ميلم نيست، ميلم نيست ظاهر قضيه است رزقت نيست، غذا برايت میکشند نصفش میماند، گاهی اوقات يک خرده غذا کنار میماند يک مقدار میخوری يک مقدار میماند اين ديگر رزق تو نيست، اين رزق آنی است که بايد بهش برسد حالا يا انسان است يا حيوان است؟ حضرت فرمود اگر رزق تقسيم شده چرا حرص میزنيد؟ امروز يک بخشی از تلاشهای مردم، برگرفته از حرص است به دست میآورند ولی مصرف نمیکنند من چند سال قبل اطراف شيراز رفته بوديم يک آقايي يک کاخی را به ما نشان داد، گفت آقای حدائق میدانی اين کاخ مال چه کسی است؟ يک باغ مجلل ساختمان زيبا از دور ما داشتيم میديديم گفت مال آقای فلانی است اسم آورد حالا اسم نمیآورم از ثروتمندان جنوب در خليج، گفت مال آقای فلانی است که کارخانه دارد در امارات گفتم اين که در امارات کار میکند اينجا مگر سر میزند گفتم در سال چند مرتبه میآيد اينجا، گفت از سيصد و شصت و پنج روز سال پنج روز بيشتر اينجا اين نمیآيد، گفتم سيصد و شصت روز ديگر چه کسی اينجاست؟ در اين ساختمان با اين عظمت، باغی به اين وسعت، گفت يک آقاي افغانی با زن و بچهاش، گفتم بسمه تعالی رزق آن خانواده محترم افغانی از اين کاخ، از اين باغ از صاحب باغ بيشتر است مردم حواستان نباشد داشته باشی رزق ديگران از اموال شما بيشتر باشد دلتان براي خودتان بسوزد، و لذا در روايت داريم آن چيزهايي که میدهيد انفاق میکنيد با دست خودتان کار میکني اينها رزقتان است اينها بر میگردد به شما، آنهايي که میماند و سهم ديگران میشود ديگر اينها از حيطه کار شما خارج است ما يکی از معضلات امروز هم همين حرصی است که امروز در جامعه رشد کرده من اين را در يک جلسهای عرض کردم به جرأت عرض میکنم حداقل شصت درصد از تلاشهای مردم معاصر ما زمان ما برای امروزشان نيست، برای آينده نيامده است حداقل شصت درصد، شما کمتر میبينيد کسی که بگويد من اگر امروز کار نکنم، امشب زن و بچهام گرسنهاند، ما اين هفته اگر نرويم سرکار، گرفتار هستيم، اينها نادر هستند کم هستند، طرف دارد میدود برای کی؟ برای بيست سال ديگر، برای سی سال ديگر اين حرص است اميرالمؤمنين فرمود به امروزتان برسيد، امروز که زمان در اختيارتان است فرصت هست اين نقدت را از دست نده، برای نسيه کار نکن، نمیگويند کار نکنيد، کاری که لطمه به تکليف امروزت نزند، کاری که به واجباتت آسيب نزند، صله رحمت را دريافتی، واجباتت را انجام دادی، حجت را به جا آوردی؟ اگر اينها آسيب نبيند بله کار کردن برای مرد، برای انسان زينت است اين نکته دوم، نصيحت سوم حضرت آقا فرمودند: «إِنْ كَانَ الْحِسَابُ حَقّاً فَالْجَمْعُ لِمَا ذَا»[15]مردم يک روزی میآورند ما را پای حساب، که ذرة المثقالها را حساب میکنند قرآن میفرمايد فتيل را حساب میکنيم، فتيل فتيل آن تار و پود نازکی است که لای هسته خرماست، و خيلی ما هم بیتوجه هستيم خرما را که میخوريم اصلاً نگاهی به فتيل هم نمیکنيم خدا میفرمايد به اندازه فتيل کار خوب و بد کرده باشيد بايد جواب بدهيد، لقمان حکيم به پسرش گفت پسرم قيامت وقتی مردم وارد محشر که اين روايت را هم آقا امام صادق از لقمان نقل میکنند چهارتا سؤال از همه میپرسند لدی الورود به محشر يعنی اجازه حرکتتان نمیدهند میگويند اول اين چهارتا تست را جواب بدهيد بعد برويد جلو، روز سختی است هنوز ما به سختی نرسيديم امام سجاد میفرمايد سختترين ساعات هر کسی که هيچ کدام از ما هنوز نرسيديم و انشاءالله خداوند به سهولت بگذراند اين ساعات را بر ما، يکش ساعت مردن است، يکش ساعت آمدن در محشر است: «يُبْعَثُ حَيًّا»[16] و يکش ساعت حضور پای ميزان اعمال است میخواهند حکم شما را صادر کنند آقا بهشتی يا دوزخی؟ ديگر راه سومی ندارد امام فرمود: «أَشَدُّ سَاعَاتِ ابْنِ آدَمَ ثَلَاثُ»[17] ما از اينها سختتر نداريم لقمان به پسرش گفت پسرم وقتی انسانها میآيند در محشر اجازه حرکت به ايشان نمیدهند مگر اين چهارتا سؤال را جواب بدهند، يک از همين الآن من سؤال را رساندم تست را رساندم برويد دنبال جوابش تا قيامت، تقلب نکرديم اولياء گفتند ما بفهميم که چه کنيم؟ و چه جوابی آماده کنيم؟ سؤال اول عمرتان را چگونه گذرانديد؟ برای عمرتان جواب پيدا کنيد، سؤال دوم جوانیتان را چگونه سپری کرديد؟ دوران جوانیات چگونه گذشت؟ با چه کسانی بودی؟ چه میکردی؟ سؤال سوم اموالتان را از کجا به دست آورديد؟ ريال ريال اين پولها را بايد جواب بدهيم، بله آدم خوبی هستی زحمت کشيدی، خمس میدادي دقت میکردي، احتکار نمیکرد، ولی بايد بيايي تسويه و حساب بگيری بايد بيايي ثابت کنی، ما اينها را از حلال به دست آورديم پول يتيم در اموالمان نبود، ناحت ثروت جمع نکرديم، از کجا درآوردی؟ سه سختتر از سؤال سوم: «و فی این صرفت»، کجا خرج کردی؟ اين پول حلال خمس دادهات را کجا بردی؟ در اسراف، آقا میگويد آقا ما خمسش را هم داديم دلمان میخواهد ديگر اختيارش را داريم، میگويند آقا تو حق نداشتی پول مال خداست، از حلال به دست آوردی بايد در حلال خرج میکردی، بعضیها در اين گزينهها معطل میشوند در پاسخ دادن به اينکه عمرمان، جوانیمان، دريافتهايمان، پرداختهايمان آقا امام صادق هم اين نکته را متذکر میشود اگر حسابرسی حق است: «فَالْجَمْعُ لِمَا ذَا»[18] اين جمع کردن انبوهی که گاهی اوقات از حساب خودمان هم خارج میشود چرا؟ من آقايي در شيراز سراغ داشتم از دنيا رفت خانههای داشت که خودش يادش رفته بود ورثهاش بعداً استعلام کردند از ثبت، تازه فهميدند چه خانههای داشته که خودش هم نمیدانست خب اينها حساب ندارد: «فَالْجَمْعُ لِمَا ذَا»[19] مردم به حدی جمع کنيد که بتوانيد جوابش را پس بدهيد دنيا گذراست آخرت روز محاسبه است قرآن میفرمايد، پيغمبر فرمود خوفناکترين آيه قرآن اين آيه است: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه»[20] ذرة المثقال خوبیها و بدیها را نشانتان میدهند و آثارش را خواهيد ديد، اين هم نکته سوم. ما حسابرسی الهی را اگر فراموش نکنيم يک خرده در جمع کردنها دقت میکنيم حداقلش اين است که جمعمان حلال است صرفمان حلال است از هر جايي به هر نحوی تحصيل ثروت نمیکنيم.
نکته چهارم حضرت فرمودند: «وَ إِنْ كَانَ الثَّوَابُ مِنَ اللَّهِ»[21] اگر ثواب از ناحيه خدا حق است و خدا پاداش میدهد: «فَالْكَسَلُ لِمَا ذَا»[22] چرا کسالت میورزيد؟ اگر خدا پاداش میدهد چرا با سختی کار میکنید؟ چرا وقتی میخواهی صدقه بدهی سختت میآيد؟ وقتی واجباتت را میخواهی انجام بدهی، با کسالت انجام میدهی او پاداش میدهد ذات مقدسی که ذرة المثقالها را فراموش نمیکند پاسخ از او میخواهيد بگيريد نه از خلق، اينی که بعضیها در کارهای خيرشان سستی میورزند، چون ثواب را از ناحيه خدا يادشان رفته، گاهی اوقات عزيزان اين قدر خدا به سرعت جواب میدهد بارها و بارها من ديدم افرادی نقل کردند میگويد حاجآقا نيت کردم اين کار را بکنم نيت کردم خدا رساند، در ذهنم آمد که اين کار را بکنم که بروم برای اين کار با اخلاص خدا پاداش داد، اين هم مطلب ديگر من حالا مرور میکنم میخواهم فرمايش حضرت را تکميل کنم عرض کردم اين را تابلو کنيد در منزلتان بزنيد هم خودتان هم بچههايتان ببينند يادمان نرود اينها تذکار روزانه است، نکتهای حضرت فرمود: «إِنْ كَانَ الْخَلَفُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقّاً فَالْبُخْلُ لِمَا ذَا»[23] اگر خدا عوض میدهد، خدا پاداش میدهد چرا بغل میورزيد، خدا تضمين کرده که من میدهم: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[24] بدهيد ما ده برابر میدهيم اگر ضامن پاداش، ضامن جبران خداست، چرا کسالت میورزيد، بله من بايد جای يک خرده ترديد کنم کسالت بورزم که طرفی که تضمين کرده روش خيلی حساب نمیشود باز کرد، خدا تضمين کرده، و خدا ضمانت کرده که ما میدهيم پاداش را چرا کسالت میورزيم، اين کسالتها هم ريشه در اين دارد که ما پاداش دهی خدا را فراموش میکنيم حضرت فرمود: «اِنْ كَانَتِ الْعُقُوبَةُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَالْمَعْصِيَةُ لِمَا ذَا»[25] اگر عقوبت را خدا جهنم قرار داده چرا نافرمانی میکنيد؟ بشری که قدرت تحمل آتش نداری چرا نافرمانی میکنی؟ يک جوانی آمد خدمت امام حسين سلامالله عليه به حضرت گفت من گنهکار هستم قدرت ترک گناه ندارم، نصيحتی به من بکنيد، آقا پنجتا نصيحت کردند يکش اين بود حضرت فرمودند که اول مکانت را جای قرار بده، خدا نبيند تو را از حکومت خدا بيرون برو بعد گناه کن، رزق خدا را نخور بعد نافرمانی کن، بعد حضرت فرمودند قيامت اگر قدرتی پيدا کردی که مأمورهای عذاب میخواهند ببرند تو را جهنم، بتوانی نروی گناه کن يعنی بشر يادت نرود در برابر مجازات الهی خيلی خيلی ضعيف هستي، خدا رحمت کند والده ما را من از ايشان شنيدم گفتند يک وقت در مجلسی بوديم خانمها دور هم نشسته بودند يک خانمی داشت غيبت يک کسی را میکرد محکم داشت غيبت میکرد، گفتند من بهش گفتم غيبت نکن، حالا گاهی اوقات میگوييم غيبت نکن، میگويد آقا درش هست اين چيزها که درش هست اصلاً غيبت يعنی چه؟ غيبت يعنی پشت سر کسی حرفی بزنی که به گوشش اگر رسيد ناراحت بشود آنکه درش نيست داری نسبت بهش میدهی که تهمت است، دروغ است، بله آقای فلانی اين جوری غذا میخورد، فلانی اين جوری راه میرود ژستش اين است، صوتش اين است، لحنش اين است اينها غيبت است اگر بشنود بدش بيايد ناراحت میشود و ما متأسفانه آلوده به غيبت بعضیها هستند و نمیدانند دارند غيبت هم میکنند اصلاً يک چيز ديگر از غيبت در ذهنشان است والده ما میگفتند بهش گفتم غيبت نکن، گفت نه اين غيبت نيست اينها واقعيت است، گفتم بابا اين بشنود ناراحت میشود، میگفت غيبت نيست گفتند آن شب تمام شد ايشان گفتند من شب قبل از خواب، گفتم خدايا با اينها چه رفتاری میشود در قيامت که با گستاخی ما میگوييم غيبت نکن، اين میگويد غيبت نيست؟ میگفتند همان شب خواب ديدم خواب صحرای قيامت و عرصات محشر و آن گريز و فرار مردم از يکديگر که همه در حال فرار همه فرار میکنند که طلبکار پيدا نکنند شرمنده نشوند، از نزديکترين کسانیاش هم انسان فرار میکند: «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ»[26] انسان از پدر، مادر، برادر، خواهر، اولاد، که اينها نزديکترين کسانی به او هستند فرار میکند طلبکار پيدا نکند، ايشان گفتند من ديدم همان خانمی که داشت غيبت میکرد کنار دست من ايستاده بود، من از خدا خواسته بودم که ببينم مکافات اين کار، عقوبتش چيست؟ گفتند يکدفعه يک صدایی در محشر پخش شد این خانم را صدا زدند که خانم فلانی را بياوريد، گفت بلندگو نبود ولی صدا تمام صحری را پر کرد گفتند تا اسم اين خانم برده شد يک وقت ديدم که اين خانم وحشت کرد آمد حرکت بکند، دوتا مأمور که والده ما میگفتند اين قدر من وحشت کردم از قيافه اينها قرآن میفرمايد: «عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُون»[27] ما يک مأمورهایی داريم برای گرفتن مجرمين که اينها هم غليظ هستند هم شديد هستند، يعنی ذرهای رأفت ندارند، حالا مأمورهای جلب دنيا میآيد تا اشک خانم يا آقا را میبيند میگويد حالا من میگويم رفتم نبود برويد کارهايتان را درست کنيد، میگويم نديدمش، قيامت اينطور نيست: «لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ»[28] نافرمانی و سرپيچی از امر خدا نمیشود میگيرند مجرم را میبرند، گفتند اين خانم تا آمد به خودش بيايد اين دوتا مأمور گرفتنش، والده میگفتند يک تخته سنگی مثل سنگ قبر مثلاً به ارتفاع يک متر آوردند پشت کمرش از پشت پايش گذاشتند تا کمر بر عکس خمش کردند و با طناب بستند و اين را کشيدند روی زمين برای بردن، گفتند اين فريادی زد زبانش از حلقش آمد بيرون، گفتند يکی از آن مأمورها رو کرد به من گفت سزای کسی که غيبت بکند قيامت اين است، من به شما بگويم تا هستيد فرصت جبران هست، رفتيد ديگر رفتيد الآن با يک معذرت میخواهی، آقا من عذرخواهی میکنم پشت سر شما يک حرفی زدم حلال کن، ما را ببخش اينجا با يک معذرت خواهی با يک عذرخواهی در همه مسائل، طرف دلجويي بشود رضايتش را جلب کرد، ولی قيامت از جزئیترين حقوق انسانها نمیگذرد الآن اگر ما نسبت به خانواده، نسبت به اطرافيانمان دوستانمان، همکارانمان همشهریهايمان، کوتاهی کرديم با عذرخواهی فرصتش هست، رحمت خدا رفتند با طلب مغفرت، استغفار، خيرات، راه دارد اما اگر کار به قيامت کشيد ديگر آنجا تسويه و حساب است حضرت فرمودند: «إِنْ كَانَ الْمَوْتُ حَقّاً فَالْفَرَحُ لِمَا ذَا»[29] مردم اگر مرگی در کار است آن فرح و نشاطهای که انسانها دچار غفلت میشوند ببينيد اسلام با شادی مخالف نيست اسلام دين شادی است.
اين را من اول بگويم شبههای ايجاد نشود ما يک وقت در يکی از دانشگاههای شيراز همايشی بود به نام شرع و شادی، من آنجا عرض کردم گفتم در هيچ دينی از اديان آسمانی مثل اسلام شادی بهش توجه نشده، اسلام میفرمايد شادی را، اميرالمؤمنين میفرمايد: «بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ»[30] مؤمن بايست شادی در چهره او باشد، اندوه در دل او باشد، مردم شاديتان را با ديگران را تقسيم کنيد، اصل شادی را اسلام مخالف نيست، مجلس سرور بله مجلس سرور بگيريد مجلس معصيت نگيريد، با عروسی که اسلام مخالف نيست، با گردش و تفريح و باغ شهری که اسلام مخالف نيست اسلام با گناه مخالف است اسلام میگويد مجلس فاميلیات را مجلس گناه نکن، شاديت را مجلس نافرمانی خدا قرار نده، و الا بگيريد جشن بگيريد شادی بکنيد اصلاً امام صادق صاحب امروز فرمود، شيعيان ما نشانه آنها اين است: «خلقوا من شعاع انوار ولايتنا»، از نور ولايت ما شيعه خلق شده: «يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا»[31] در شادیما شاد هستند، در حزن ما اندوهگين هستند، لذا اصل شادی را اسلام مخالف نيست، اما اين شادیها و فرحهای کاذب که بابا دم غنيمت است خوش باش، ولکن آقا ما يک شب هزار شب نمیشود همين حرفهايي که میزنند آقا امام صادق میفرمايد اگر مرگی هست، حواستان باشد اين فرحهای کاذب اين شادیهای که انسان را میبرد در گناه: «لِمَا ذَا»[32] بعد قيامت بايد جواب بدهی يک خانمی آمد سالها قبل آمد پيش من گفت حاجآقا من شب عروسیام عروسی خوبی نبود، با نامحرمها عکس گرفتم عکسهای من در آلبومهای ديگران هست، بعد از سالها متوجه شدم پی به اشتباهم بردم، من بارها به جوانها توصيه میکنم مجلسی بگيريد که اگر بنا بود امام زمان کارت دعوت برايش میفرستادی حضرت در مجلست میآمد، ما بعضی از مجالسمان دلشکستگی امام زمان را به دنبال دارد برای ما سرور است برای ولی خدا حزن است و اندوه آن خانم حاجآقا حالا پيشيمان شدم عکسهای با نامحرمها را در آلبومهای خودم جمع کردم، ولی يک سری عکسهای من در آلبوم فاميل هست هرچه التماس میکنم اين عکسها را به من بر نمیگرداند و اين شده سوهان روح من گفتم همينکه بين خودت و خدا پيشيمان شدی، شخصی به امام صادق باز صاحب امروز عرض کردم که آقا ما نشانه توبه مقبول چيست؟ آقا امام صادق فرمودند نشانه توبه مقبول اين است که آن کار اشتباه را ديگر تکرار نکنی اين بهترين نشانه برای پذيرش شماست، بنده اگر اخلاق بدی داشتم، رفتار ناشايست داشتم ديگر تکرار نکنم ديگر ترک کنم. نکته ديگری که آقا فرمودند: «إِنْ كَانَ الْمَمَرُّ عَلَى الصِّرَاطِ حَقّاً فَالْعُجْبُ لِمَا ذَا»[33] مردم يک روزی گذرگاهی را بايد بگذرانيد به نام پل صراط امام صادق فرمود اگر آن روز حق است صراط حق است و گذر از آن مسير خطرناکی که روی جهنم نصب شده از نظر معماری پل صراط عبوری از جهنم است يعنی زيرپايتان آتشهای جهنم و نالههای دوزخيان شما از اين مسير پرخطر بايد عبور کنيد، امام صادق میفرمايد اگر صراطی هست چرا عجب پيدا میکنی؟ من فلانی هستم من از طائفه سمسام السلطنه هستم، ما بالا شهری هستيم شما گودرگونی، ما شهری هستيم شما دهاتی، ما تحصيل کرده هستيم شما بیسواد، بريز دور اينها آقای پر ادعا بايد از پل صراط بگذری، اينها مغرورت نکند، ما زيبا چهره هستيم شما زشت چهره ما در کلاس هم نمیآييم شما ببينيد در جامعه، يک بخشی از اين ازدواجهای که شکل نمیگيرد بهانهها همينهاست، شما زير بوته بزرگ شديد، شما اصل و تبار نداريد، اصل و تبار نداريم، همهمان اصل و تبارمان حضرت آدم است، اولين پيغمبر نظام خلقت پدر بزرگ همهماست اين چه حرفهايي است که بهم میزنيم میخواهيد عُجبتان را درمان کنيد صراط يادتان نرود آن روزگاری پرخطری که بعضیها به برکت ايمان مثل شهاب ثاقب لحظهای میگذرند و در روايت داريم پيغمبر فرمود بعضیها هزار سال رو پل صراط نگهشان میدارند بعد هم سقوط میکنند در دوزخ، اين هم فراموش نشود.
نکته ديگر آقا فرمودند: «إِنْ كَانَ كُلُّ شَيْءٍ بِقَضَاءٍ وَ قَدَرٍ فَالْحُزْنُ لِمَا ذَا»[34] اگر نظام خلقت قدرت الهی دارد اداره میکند، قضا و قدری است چرا ناراحت میشوی؟ من اين عبارت مقام معظم رهبری ر ابگويم که اين عبارت ريشه در روايات ما دارد، ريشه در سيره اهلالبيت دارد مقام معظم رهبری میگفتند مثلاً در امر به معروف و نهی از منکر بگوييد و بگذريد يعنی دنبال نتيجه نباشيد امام میفرمودند ما مأمور به تکليف هستيم و انجام وظيفه نه نتيجه، نتيجه کار ما نيست وظيفه کار ماست آقا وظيفهات را انجام بده چه میشود؟ به شما ربطی ندارد، سيدالشهداء يکی از درسهای عاشورا اين بود امام حسين آموخت به وظيفه عمل کنيد دنبال نتيجه نباشيد، نتيجه کربلای سال شصت و يک شهادت بود، نتيجه کربلای سال شصت و يک اسارت بود، سرهای بريده بود، اسراء بودند که به شام بردند اينها را همه را امام حسين میدانست، اما امام حسين به وظيفه عمل کرد حضرت وظيفهاش را انجام داد، نتيجه با خداست اين فرمايش امام صادق اشاره به همين است يک قضا و قدری در کار است آن اراده الهی است، يک تکليفی شما داريد تکليفتان را انجام بدهيد آقا من کردم نشد، میگويند خدا پاداش میدهد:
تو نيکی می کن و در دجله انداز، که ايزد در بيابانت دهد باز
بعضیها ديد من ديدم بعضی از متدينين محزون هستند آقا جامعه از دست رفت ما میگوييم مسخرهمان میکنند شما میگوييد که تعريفت بکنند يا میگويي که خدا تجليل بکند؟ اگر میگويي برای رضايت خدا، همه ناسزا برايت بگويند نگران نباش، قضا و قدر الهی حاکم و مسيطر است ولی بنده اگر کار میکنم برای نتيجه وقتی نتيجه نمیگيرم نا اميد میشوم، مردم به وظايف عمل کنيد بدانيد که قضا و قدری است تقديرات الهی است، ببينيد حضرت زينب معتقد به قضا و قدر بود، يک خانمی در شيراز در کمتر از پنج دقيقه شوهر و پسر شانزده سالهاش خفه شدند جلو چشمانش به ما گفتند آقای حدائق اين خانم دارد روانی میشود برويم برای عرض تسليت و آرامش خانه اينها شوهر هيئتی بسيار مرد خوب، جوان جوان شانزده ساله مادرش گفت نماز شب میخواند شوهر و اولاد جلو همس و اين خانم که هم مادر بود هم همسر بود در کمتر از پنج دقيقه اينها هردو خفه شدند روخانهای رفته بودند کنار آب گرداب بود رفتند رای شنا، هردو از بين رفتند ما رفتيم خانه اين خانم، ببينيد اگر به قضا و قدر معتقد باشی حزن سراغت نمیآيد، اينکه بعضیها میگويد آقا نا اميد هستيم از زندگی، چون نا اميد هستی از قضا و قدر ما رفتيم منزل اينها ديدم اين خانم خيلی ناراحت بود گفت حاجآقا من در اعتقاداتم دارد خلل ايجاد میشود شوهر من صبح جمعه دعای ندبه را رفت، بعد بر گشت ما سوار ماشين کرد ببرد برای گردش و تفريح اين از دعای ندبه آمده بود، پسر من نماز شب میخواند من خودم يک بانوی محجبهای مؤمنهای هستم، زندگی ما اين جوری بود شوهرم خمسش ترک نشد، حجش ترک نشد گفت بعضیها به ما میگويند که شما ديگر چرا؟ شما کجای کارتان خراب بود؟ شما که میگوييد خدا پس کجاست آن خدا؟ همان حرفی که ابن زياد به حضرت زينب زد، گفت شما میگوييد خدا، کجاست خدا؟ اين سر حسين در طشت مقابل من، شما هم در بند اسارت ايستاده آن خدايي که ازش دم میزنيد کجاست؟ اين خانم وقتی گفت که من دارم دچار ضعف اعتقاد میشوم با يک جمله گفتم خانم آرامت میکنم، گفتم خانم مقام تو در پيشگاه خدا بالاتر است يا حضرت زينب؟ ديدم اين خانم گريه کرد گفت من خاک پای زينب نيستم، گفتم تو مصيبت بيشتری ديدی و سختتر يا زينب؟ تو يک شوهر از دست دادی، يک پسر، حضرت زينب دو پسر هفت برادر، چه برادرهایي، سيدالشهدای که از جانش عزيزتر بود، سی خواهرزاده و برادرزاده و آن سختیهای که اين خانم کشيد اما روز دوازده محرم وقتی آوردنش در مجلس ابن زياد فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً»[35] ما از خدا جز زيبايي چيزی نديديم اين اعتقاد به قضا و قدر است بشر تو يک وظيفهای داری وظيفهات را انجام بده آنچه ميلت هست شد شد نشد راضی باش، به قضا و قدر الهی تسليم باش يکی دو نکته ديگر عرضم تمام.
حضرت فرمودند نکته پايانی، دو نکته پايانی: «إِنْ كَانَ الشَّيْطَانُ عَدُوّاً فَالْغَفْلَةُ لِمَا ذَا»[36] اگر شيطان دشمن است چرا از او غافل میشويد؟ بابا چرا از اين دشمن غافل میشويد؟ خدا در قرآن فرموده: «إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ»[37] خدا میفرمايد اين دشمن است، خدا به حضرت موسی میفرمايد موسی چهارتا نصيحتات میکنم فراموش نکن يکش اين است: «مَا دُمْتَ لَا تَرَى الشَّيْطَانَ مَيِّتاً فَلَا تَأْمَنْ مَكْرَهُ»[38] تا نديدی شيطان بميرد از مکرش در امان نباش مردم تا شيطان هست که هست، از مکر اين دشمن غافل نشويد حالا هيئتی هستيم روحانی هستيم، جلسهای هستيم، متدين هستيم اينها را بگذار کنار دشمن ذوالفنون شيطان ذوالفنون است برای هر کسی به سبک خودش، روش خودش راه را برای او هموار میکند در مسير انحراف هرکسی را نبضش را میگيرد چگونه میزند امام فرمود اگر شيطان دشمن است چرا از اين دشمن غافل میشوی.
و عرض پايانیام آقا فرمودند: «إِنْ كَانَتِ الدُّنْيَا فَانِيَةً فَالطُّمَأْنِينَةُ إِلَيْهَا لِمَا ذَا»[39] اگر اين دنيا گذراست چرا آرامش پيدا کردی در اين دنيا؟ چرا در اين سرای موقت گذرای که يک دقيقه ديگر معلوم نيست يعنی اين قدر دنيا فانی است که الآن اين جمع حاضر نمیتوانيد ادعا کنيد ما امروز ظهر هستيم ما امشب را هستيم، پيغمبر میفرمايد قدم از قدم بر میدارم نمیدانم قدم ديگر هستم يا نيستم؟ دنيای فاني است چرا آرامش درش پيدا کرديد؟ ديديد گاهی اوقات يک جايي میبرند شما را میگويند آقا اينجا با چه سفرهای زيارتی يا مسافرتهايي که میگويند آقا اينجا يک توقفگاه موقت است باشيد تا خبرتان بدهيم کی حرکت کنيم؟ مسافرها آنجا مینشينند در استراحتگاه و دنيا حقيقتش همين است يک استراحتگاهی است هفتاد ساله يک استراحتگاهی است نود ساله ولی میبرند شما را در آن استراحتگاه ديگر طرف بساطش را پهن نمیکند ديگر دنبال جا نيست میگويد آقا الآن صدايمان میزند بايد برويم وسائلها را پهن نکنيم جای ديگر بايد پهن کرد، حضرت عيسی فرمود: «الدُّنْيَا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوهَا»[40] بايد از اين پل بگذريد: «وَ لَا تَعْمُرُوهَا»[41] اينجا جای ماندن نيست در دنيا باشيد ولی به دنيا دل نبنديد، اين هم دوازده توصيه از امام صادق عليهالسلام که آن فرد از محضر آقا تقاضا کرد من يک درسی تربيتی اخلاقی را از امام صادق انشاءالله به فيض کاملتر خواهند رساند جناب آقای بناکار هستند دوستان ما هم در مجلس هستند همکاری کنيد، روز روز شهادت رئيس مذهب است که همه ما پای سفره خان امام صادق نشستيم، ما برای جذب جوانها در اين جلسات من يک درس از امام صادق امروز میگويم روضه و عزاداری را هم واگذار میکنم به عزيزانمان که وقت در اختيار اينها باشد ما متأسفانه در جلساتمان مواجه هستيم با افت حضور جوانان، کار امام صادقی بکنيد، يک درس از آقا من امروز بگويم آقای بود به نام شقرانی، اين جد اعلايش برده بود پيغمبر خريدند آزاد کردند، اين از نوادگان آن پدر بزرگی بود که پدر بزرگش از ارادتمندان به امام صادق بود، رسولالله بود پدر بزرگ منصور دوانيقی لعنة الله عليه در يک سفری به مدينه خب امام صادق حدود ده سال از دوران امامتشان مقارن شد با حکومت منصور، منصور هم يک عفريت مستکبری بود در بين خلفای بنیالعباس جزء آن پستترين خليفهها بود خيلی از شيعيان را کشت، خيلی از سادات را شهيد کرد، جلساتی میگرفت امام صادق را با يک وضعی میآوردند توهين میکرد، آخرالامر هم به دست منصور امام مسموم شدند با انگور مسموم سمی به حضرت خورانده شد که همان سم موجب شهادت شد، منصور آمده بود مدينه روز عيدی بود، بزرگان مدينه را خواسته بود که با منصور ملاقات کنند يکی از آن کسانی هم که دعوت شده بود امام صادق بود، آقا امام صادق آمدند طرف منزل منصور جمعيت زيادی ايستاده بودند که بروند داخل خانه خليفه ولی راهشان نمیدادند، خليفه وقتش خاص بود و افراد خاص را آن روز بايد میديد لذا هر کسی را نمیپذيرفتند، گاهی اوقات ديدید مسئولی وارد میشود در منطقهای خب اين آقای مسئول را يک مهمانهای خاصی دارد خب اقتضای کار هم همين است میخواهد بيايد رسيدگی کند نمیتواند با همه در وقت محدود ديدار داشته باشد امام صادق که آمدند مردم راه باز کردند که حضرت بروند طرف خانه منصور يک دفعه حضرت شقرانی را ديدند، شقرانی اين نوه آن شقرانی زمان رسولالله جوابی بود که شراب میخورد، با افرادی بیبند و بار رفت و آمد داشت نام خوشی هم در مدينه نداشت اسمش به بدی سر زبانها میگذشت امام صادق هم با خبر بودند، حضرت همين طور که داشتند میرفتند طرف خانه منصور شقرانی را ديدند عقب جمعيت ايستاده آقا صدايي زدند گفتند بيا، آمد طرف حضرت حضرت فرمودند که اينجا چه میخواهی؟ گفت آقا آمدم بروم پيش منصور ولی ما را راه نمیدهند، خب معلوم بود راهش نمیدادند يک جوان بیسر و بیپايي پيش خليفه راهش نمیدادند، حضرت فرمودند از خليفه چه میخواهی؟ گفت آمدم يک پولی از خليفه کمک بگيرم برای گذران زندگیام، گذران زندگیاش هم معلوم بود چه بود؟ همين عيش و نوش و عياشیهای کاذب و حرام آقا فرمودند همينجا بايست من میروم داخل برايت هديهای میگيرم حضرت رفتند داخل با منصور ملاقات کردند به منصور گفتند يک آقايي بيرون دم در است جوانی است جدش از صحابه پيغمبر بود اجازه نمیدهند بيايد داخل اين از شما يک کمک مالی میخواهيد وقتی امام صادق فرمودند منصور برای حفظ آبرو هم که شد کمک خوبی کرد، هديه خوبی داد گفت اين را بدهيد به آن جوان، يک هديهای هم منصور به امام صادق داد تظاهر اينها میکردند گاهی اوقات برای فريب مردم که آقا ما به ائمه ارادت داريم در جمع عمومی اينها اظهار ارادت میکردند در جمع خصوصی توهين میکردند، يک هديه هم به امام صادق داد حضرت از خانه منصور که آمدند بيرون در جمعيت نگاه کردند شقرانی را ديدند که آن عقبه جمعيت ايستاده بود صدايش زدند گفتند بيا، آمد آقا فرمودند من سفارشت را به منصور کردم اين هديه را منصور برای شما داد بگير، و اين هديه را هم به خودم داد اين را هم میدهم به تو خدا وکيلی با چندتا جوان اين کار را کرديد و نيامد ما زودی فيلتر میگذاريم قيافهات را درست کن، زلفت را ببر داخل، خب اين بايد بيايد اينجا زلفش را ببرد داخل، اين بايد ياد بگيرد، بايد بشنود بايد اخلاق ببيند ما بعضیها با بد اخلاقی شديم دافعه، آقا پول منصور را بهش دادند، هديه خودش را هم دادند يک نصيحت کردند، اين نصيحت را بشنويد و تمام آقا فرمودند: «يَا شَقْرَانِيُ إِنَ الْحَسَن مِنْ كُلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَحْسَنُ لِمَكَانِكَ مِنَّا»[42] آقای شقرانی هر کار خوبی از هر کسی سر بزند خوب است، خدا پاداش میدهد اما از تو سر بزند خوبتر است، احسن است چون به ما مربوط هستی، به ما نسبت داری، تو جدت صحابه پيغمبر بوده، تا با ارتباط با ما داری، بعد حضرت فرمود: «وَ إِنَّ الْقَبِيحَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ قَبِيحٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَقْبَحُ»[43] هر کار بدی از هر کسی بد، از تو بدتر چون به ما مربوط هستی، آقايون اين حديث امام صادق، خانمها همه را دربر میگيرد به ما میگويند شيعه، يکجايي اگر بد رفتاری کردی گناهش دو گناهه است يکی کار بدت يکی آبرو بردن اهلالبيت، يکی کار بد، يکی آبرو بردن اهلالبيت، همين کار امام صادق شقرانی را آورد سرخط شقرانی پيوست به حضرت تمام آن بیبند و باریها رفت خانمی در يکی از سفرهای عمره با چشم اشک آلود در بين الحرمين مدينه در حرم پيغمبر بوديم يک خانمی مال يک استان ديگری بود با يک وضعی نامناسبی آمده بود در حرم برای زيارت آن وقتی که خانمها میآمدند شيفت خانمها بود، اين خانم به من گفت اين خانم شيرازی است نقل کرد، گفت يکی از اين زنهای مبلغه وهابی از اين چوب دستیها دستش بود اين خانم را ديد که با يک وضعی پای بیجوراب، صورت آرايش کرده آمده در حرم رسولالله در جمع زائرها، گفت آن خانم مبلغه وهابی با اين چوب دستیاش زنهايي کشورهای ديگر را کشورهای اسلامی هی به آنها اشاره میکرد و اين خانم را نشان میداد میگفت هن شيعه علی، هن شيعه فاطمه، اينها شيعيان علی هستند، اينها شيعيان فاطمه هستند، آبرو داری کنيم، يک وقت نگويند آقا تو شيعه امام صادق غيبت میکنی، حق خوری میکنی، حق کشی میکنی، مجازات ما اگر خدای ناخواسته خطای از ما سرزد دوتا مجازات هست، يکی کار بد ما، يکی آسيب زدن به جايگاه اهلالبيت کار خوبتان را هم خدا دوتا ثواب میدهد، يکی کار خوبتان يکی حفظ جايگاه اهلالبيت.
سلام علی«صَالِحٌ بَعْدَ صَالِحٍ، وَ صَادِقٌ بَعْدَ صَادِق»[44] اين روايت از رسولخداست اين هم از اعجازهای گفتاری پيغمبر است: «جَعْفَرٌ صَادِقٌ فِي قَوْلِهِ وَ فِعَالِهِ»[45] جعفر در قول و فعلش صادق است اين لقب صادق از پيغمبر به امام صادق رسيده: «الطَّاعِنُ عَلَيْهِ كَالطَّاعِنِ عَلَيَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ»[46] آقا امام صادق مثل امروز حضرت را تشييع کردند تجليل کردند، با احترام امام مورد تشييع قرار گرفت و امام را به خاک سپردند، گرچه سختیهای زيادی امام صادق در ايام دوران پايانی عمر شريفشان و مقارنت با دوران بنیالعباس امام خيلی تحمل نمودند سختیها را در تاريخ نوشتند چهار هزار استاد از محضر امام صادق تربيت شد، چهار هزار استاد در تمام رشتهها امام متخصصينی تربيت کرد، در علم کلام، در فقه، در علوم طبيعی، در همه علوم در نجوم امام کارشناسانی را پرورش داد و برای عالم اسلام تربيت کرد که ما امروز پدر علم شيمی را جابر ابن حيان میدانند که از شاگردان امام صادق و از تربيت يافتگان مکتب امام صادق بود، آقا امروز گرچه مظلومانه در مدينه امام به شهادت رسيد و غريبانه در آن دوران سخت پرخفقانی که حضرت مجبور شد اوصياء خودش را برای اينکه آقا موسی ابن جعفر حفظ بشود پنج نفر را امام به عنوان اوصياء معين کردند، دو نفر از اين پنج نفر يکی منصوردوانيقی بود يکی حاکم مدينه بود که منصور نتواند رديابی کند، چون منصور به حاکم مدينه گفت وصی امام صادق را گردن بزنيد حاکم مدينه گفت، يکی از وصیهای امام صادق خودت هستی، يکش من هستم و سه نفر ديگر را هم آقا معين کرده شرائط اين قدر سخت بود در يک مقطعی خانه امام صادق را آتش زدند در مدينه، عزيزان اين اسلامی که من و شما امروز مفتخر هستيم و به راحتی به دست ما رسيده هزينهها را ائمه پرداخت کردند هزينه را پيغمبر پرداخت کرد، به خانه کدامتان به خاطر حقگويي آتش انداختند، زندگیتان را به آتش کشيدند، نيمه شب شما را در منزل و پای برهنه بيرون کشيدند اين اتفاقات برای امام صادق رقم خورد راوی میگويد خانه امام صادق را نيمه شب آتش زدند ديدم آقا از بين شعلههای آتش آقا خارج شد، فرمود: «أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ ع»[47] من فرزند ابراهيم خليل الرحمن هستم، من فرزند آن پيوندها و رگهای هستم که بشريت وامدار آنهاست بگوييم آقا امام صادق به خانه شما آتش افکندند به خانه جدت سيدالشهداء هم آتش افکندند در آن بحران، در آن سختیها خيمهها را آتش زدند، يک وقتی حضرت زينب لابهلای اين خيمههای نيم سوخته به دنبال اين عزيزانش میدويد حميد ابن مسلم میگويد ديدم يک دختر بچهای دامنش آتش گرفته بود خودم را به او رساندم از اسب به زير آمدم دلم به حال اين دختر سوخت آمدم آتش لباسش را خاموش کنم تا من را ديد گفت آی مرد قرآن خواندهای يا نه؟ گفتم آری قرآن خواندهام گفت اين آيه را خواندهای؟ «فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَر»[48] يعنی حميد ابن مسلم به خدا من بابا ندارم، گفت آتش را خاموش کردم میدانستم اين دختر تشنه است يک ظرف آب برايش آوردم، آب را پس زد عزيزم چرا آب نمینوشی؟ گفت آی مرد خودم ديدم بابايم را با لب تنشه، همه بگوييم يا حسين.
[1] التوحيد (للصدوق) ص376.
[2] التوحيد (للصدوق) ص376.
[3] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج8 ص329.
[4] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج8 ص329.
[5] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج8 ص329.
[6] واقعه6.
[7] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج8 ص329.
[8] التوحيد (للصدوق) ص376.
[9] المحاسن ج1 ص80.
[10] التوحيد (للصدوق) ص376.
[11] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1ص192.
[12] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1ص192.
[13] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2ص595.
[14] التوحيد (للصدوق) ص376.
[15] التوحيد (للصدوق) ص376.
[16] مریم15.
[17] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج7 ص105.
[18] التوحيد (للصدوق) ص376.
[19] التوحيد (للصدوق) ص376.
[20] زلزله7-8.
[21] الأمالي( للصدوق) النص ص7.
[22] الأمالي( للصدوق) النص ص7.
[23] التوحيد (للصدوق) ص376.
[24] انعام160.
[25] التوحيد (للصدوق) ص376.
[26] عبس34.
[27] تحريم6.
[28] تحريم6.
[29] التوحيد (للصدوق) ص376.
[30] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص226.
[31] كامل الزيارات النص ص101.
[32] التوحيد (للصدوق) ص376.
[33] التوحيد (للصدوق) ص376.
[34] التوحيد (للصدوق) ص376.
[35] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص160.
[36] التوحيد (للصدوق) ص376.
[37] فاطر6.
[38] التوحيد (للصدوق) ص372.
[39] التوحيد (للصدوق) ص376.
[40] الخصال ج1ص65.
[41] الخصال ج1ص65.
[42] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج47 ص349.
[43] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج47 ص349.
[44] المزار الكبير (لابن المشهدي) ص578.
[45] كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ص83.
[46] كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ص83.
[47] الكافي (ط - الإسلامية) ج1، ص473.
[48] ضحی9.