استاد حدائق روز چهارشنبه 12 اردیبهشت ماه 1403 در مسجدالرسول(ص) شیراز با توجه به ایام گرامیداشت مقام معلم به بیان این موضوع پرداختند.

 

دانلود

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي‏ إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون‏»[1].

صدق الله العلی العظيم

همانطوری که اشاره فرمودند امروز دوازده ارديبهشت مصادف هم با سالگرد شهادت فيلسوف متفکر و انديشمند فرزانه مرحوم آيت­الله شهيدمرتضی مطهری اعلی­ الله مقامه و هم روز تجليل از مقام علم و فضيلت و استاد و معلم، بالاخره حالا معلم همه­اش قاعده­اش اين نيست که در حوزه و مدرسه و دانشگاه باشد اگر کسی در زندگی­تان يک چيزی يادتان داده معلم است ولو يک آدم بی­سواد ولی با معرفت درسی را به شما گفت از طفوليت تا الآن آن قدر اين مقام بالاست که اميرالمؤمنين فرمود: «مَن‏ عَلّمني‏ حَرفاً، فقد صَيَّرني‏ عبداً»[2] کسی يک حرف به من بياموزد مثلی اين­که من را بنده خودش قرار داده اين مقام تکريم و تجليل و تعظيم از علم و فضيلت خب به همين مناسبت من با آيه بيست و پنج سوره مبارکه انبياء بحث را شروع می­کنم و يک حديث از فرمايشات اميرالمؤمنين را محور بحث و مجلس خودمان قرار بدهيم.

اما آيه آيه بيست و پنج سوره مبارکه انبياء کراراً شايد از ماها هم بپرسند بعضی­ها آقا اصلاً دين آمده که چه بکند؟ حاجی نماز می­خوانی به کجا برسی؟ انبياء آمدند که چه اتفاقی بيفتد؟ چه کار نشده­ای را جامعه عمل بپوشانند يکصد و بيست و چهار هزار پيغمبر برای چه آمدند؟ اينی که گاهی اوقات بعضی­ها اين شبهه در ذهن­شان هست اصلاً اهداف انبياء چه بود؟ من يک وقتی در دانشگاه علوم پزشکی شيراز جلسه­ای سخنرانی بود يکی از دانشجوها دست بلند کرد، گفت آقا پيغمبر پزشکی بلد بود؟ گفتم اول پزشک روزگار رسول­الله است اين را من از روی تعصب نمی­گويم علماً عقلاً منطقاً خدا کسانی را به نمايندگی بر می­گزيند که در همه رشته­ها، علوم، حرف، مهن حرف اول باشد گفتم اول مهندس عالم رسول­الله است اول طبيب عالم پيغمبر است، اول اقتصاد دان عالم رسول­الله بود شما ببينيد پيامبر دوتا تجارت قبل از بعثت کرد نه احتکار کرد نه دروغ گفت نه کلاه سر کسی گذاشت منفعت کثيری هم آورد و به خديجه برگرداند تجار بايد ياد بگيرند پيامبر اجحاف نکرد، تعدی نکرد، جنس در انبار نگه نداشت مردم را در سختی قرار بدهد، دروغ را چاشنی معامله نکرد خب ياد بگيريم از رسول­الله خدا می­فرمايد اين پيغمبر الگوست در همه زمينه­ها در همسرداری، در تربيت اولاد، در معاشرت با مردم، در عرصه اقتصادی، اجتماعی، سياسی، نظامی، در همه ابعاد پيغمبر الگوست، آن آقای دانشجو وقتی من گفتم پيغمبر در همه علوم و حرف و ميهن حرف اول است، گفت آقا چرا پيغمبر طبابت نمی­کرد؟ گرچه اين را من عرض کنم شما الآن طب الصادق داريد، طب الرضا داريد رواياتی که از رسول­الله در زمينه علوم پزشکی نقل شده از اميرالمؤمنين نقل شده شما يک روايت از اين روايات را دانشگاه­های امروز پر سر و صدای دنيا نمی­توانند به چالش بکشند يک روايت، شما کسی نمی­تواند بگويد که اين حديث دانش پزشکی امروز دارد اين را انکار می­کند من يک جريانی برايتان بگويم شنيدنی، سال­ها قبل بنده مشهود بودم يکی از علمای مشهد يک چيزی نقل کرد گفت آقای حدائق يکی از ثروتمندان متمکن در مشهد سرطان معده گرفت، اطبای مشهد متفق شدند بر اين­که اين معده بايد برداشته بشود، گفت تهران مراجعه کرد، نظر اطبای پزشکی تهران هم بر اين شد که اين معده ديگر قابل ترميم و اصلاح نيست گفت وضع مالی خوب اين آقا داشت برايش در امريکا پيش بالاخره اطباء و پزشکان و اساتيد مطرح امريکا هم يک وقتی گرفتند اين با پرونده پزشکی رفت امريکا آن­جا اساتيد گوارش هم ايشان را ديدند بررسی کردند آن­ها متفق القول گفتند ديگر اين معده آسيب ديده و کار ديگر نمی­شود کرد، آن­جا بهش پيشنهاد کردند که آقايي است، دکتری است، آن هم پرفسور در بحث بالاخره معده و بيماری­های گوارشی در تيلاويب اسرائل، گفتند اين دکتر هم شما که تا اين­جا آمدي آن­جا را همه برو ببيند تو را، اين حرف پنج، شش سال قبل است گفت از امريکا بليط می­گيرد تلاويب وقت برايش می­گيرند از امريکا که آن دکتر جراح و آن متخصص پرفسور ايشان را ببيند گفت وقتی که وارد تيلاويب شد و دانشگاه رفت و پيش آن استاد پرفسور وارد شد گفت وارد اتاق آن آقا که شد پرونده پزشکی­اش را که ديد گفت ديد اين آقا پرفسور فارسی هم حرف می­زند، ايرانی هم بود ولی يهودی بود اسرائيل بود البته من يک جمله هم برايتان عرض کنم امام رضا فرمود، يکی از نشانه­های مؤمن اين است سختی در کنار مؤمنين برای او از رفاه در کنار کافرين بهتر است ديديد بعضی­ها می­گويد آقا آن سر دنيا برو خوش باش اين نشانه ايمان نيست بمان به جامعه خدمت کن، به مؤمنين خدمت کن ولو به سختی بگذرد: «الذُّلُّ فِي اللَّهِ أَحَبُ‏ إِلَيْهِ‏ مِنَ‏ الْعِزِّ فِي عَدُوِّهِ»[3] اين­جا هم بعضی­ها خودشان را نشان می­دهند آسايش دنيايي­اش را دنبال می­کند می­گويد برويم خارج، برويم اروپا برويم کجا؟ کنار اين مردم و زادگاهش همفکرانش، قومش، ايلش، عشيره­اش باقی نمی­ماند آن آقا دکتر هم ايرانی بود گفت وقتی رفتم پرونده پزشکی من را ديد گفت شما از کجا آمديد؟ گفتم از ايران، گفت کدام شهر ايران زندگی می­کنی؟ گفتم مشهد، گفت درمان تو را علی ابن موسی­الرضا ذکر کرده کجا داری می­گردی؟ مردم آب در کوزه و ما تشنه لبان می­گرديم، خدا وکيلی نهج البلاغه را چند مرتبه از اول تا آخر خواندي، فقط يا علی می­گوييم با سخنان اميرالمؤمنين آشنا شديم، با سخنان اهل­البيت جوانان ما چقدر آشنا شدند که بعد فاصله گرفتند، گفت اين آقای دکتر يهودی دست کرد از قفسه کتابخانه پشت سرش يک کتاب آورد بيرون کتاب کتاب طب­الرضا بود گفت کتاب را باز کرد، گفت درمان بيماری­ شما را علی ابن موسی­الرضا در اين کتاب ذکر کرده اين را رعايت کن معده­ات خوب می­شود می­خواهيد بدانيد چه بود؟ صلوات بفرستيد، آقا دستوری دادند که خيلی­هايمان رعايت نمی­کنيم و اين کسالت­ها، مريضی­ها، بيماری­ها منشأش همين است همين توصيه امام رضا را من خودم اين را من خودم شنيدم از مرحوم آيت­الله آقای حاج شيخ مجدالدين محلاتی گفتند من امريکا بودم مريض شدم يک چند روزی بيمارستان بستری شدم يک پزشکی مسيحی آمد داشت ويزيت می­کرد ما را و می­ديد دقيقاً اين توصيه امام را برای سلامتی معده به ما گفت، آقا داخل سفره­ات گذاشتند دنبال چه می­کردی؟ گفت آقا امام رضا در طب الرضا فرموده بودند اگر می­خواهيد معده سالم داشته باشيد از نيم ساعت به غذا تا دو ساعت بعد از غذا بعد از غذا مايعات اصلاً مصرف نکنيد حالا ما يک لقمه غذا، يک جرعه آب يک لقمه آب نوشابه، يک لقمه غذا دوغ محلی، خب معده برايت نمی­ماند جلو شکم را بگير از نيم ساعت به غذا تا دو ساعت بعد از غذا معده را آسيب نزنيد گفت آن پرفسور يهودی در تلاويب گفت راه درمان معده­ات اين است از اين لحظه به بعد، گفت من اين البته اخلاق بد را داشتم با غذا مايعات می­خوردم گفت همين را رعايت کن خوب می­شود گفت عجيب است که ما آمديم يک چند ماهی به اين دستور عمل کرديم سلامتی برگشت بله اولياء الهی در همه علوم و فنون حرف اول هستند آن دانشجو در دانشگاه از من پرسيد چرا پيغمبر پزشکی نمی­کرد؟ گفتم خدا پيغمبر را برای مهم­تر از اين مبعوث کرده شما ببينيد مرحوم حضرت امام بنيانگذار نظام امام خط زيبايي شکسته­ای هم داشت جامعه عقلاء از امام انتظار داشت کلاس خوشنويسی راه بيندازد يا امام تربيت انسان بکند حالا يک استاد فرهيخته­ای است نقاشی خوبی هم بلد است به اين استاد می­گويند برو کلاس نقاشی راه بينداز يا کلاس انسان­شناسی و تربيت انسان پيغمبر را خدا برای انسان­سازی فرستاده، بله ضمن اين­که رسول­الله بر همه علوم و حرف و مهن مسلط و آگاه است: «المعدة بيت الداء و الحمية رأس‏ الدواء»[4] يعنی معده همه بيماری­ها البته همين است بازگشت همه بيماری­ها به تغذيه است، اعصاب، فشارخون، قندخون، چربی خون می­گويند آقا جلو شکمت را بگير: «وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا..‏»[5] حالا همچو می­خورد تا: «إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُوم‏»[6] می­گويد مال تبرکی است مال امام حسين است بخور تا نفست در نيايد، خب اين جور خوردنی بايد وصيت­نامه را آماده کرد، نوع بيماری­ها همين است ديگر، وجود مقدس رسول­الله من به آن دانشجو گفتم در همه علوم رسول­الله حرف اول، اما رسالت اصلی تربيت انسان است اميرالمؤمنين، آقا اميرالمؤمنين در مسجد کوفه فرمودند به خدای عالم قسم من راه­های آسمان­ها را از راه­های زمين بهتر بلد هستم اين حرف مال هزار و چهار صد سالی قبل است که تلسکوپی نبود، امکانات امروزی نبود، دنيا آگاه به اين عجايب هستی نبود، که يک آدم نادانی ابن کواب گفت يا علی از راه­های آسمان نمی­خواهی به ما بگويي از موهای در بدن من به من بگو که آقا هم فرمودند همين اندازه برايت بگويم به تعداد هر مويي که در بدنت هست خدا يک عذابی برايت در نظر گرفته حالا برو موهايت را بشمار، بله در همه رشته­ها در همه علوم ولی اصل کار اين است اين اتفاق اگر افتاد جامعه جمعه ايده­آل است قرآن می­فرمايد آيه بيست و پنج سوره مبارکه انبياء: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي‏ إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون‏»[7] رسول­الله ما قبل از شما هيچ پيغمبری را نفرستاديم يعنی تمام اين يک صد و بيست و چهار هزار پيغمبر يک رسالت واحد داشتند و آن تربيت انسان  پرورش انسان در بندگی خدا و بس آقا بنده باش کارگر باش، بنده باش استاد دانشگاه باش، بنده باش تاجر باش بنده باش مسئول باش، بنده نکردي در هر جايگاهی می­شوی خطر و ضرر ما بيش از سی مورد در قرآن داريم: «مِنْ قَبْلِكَ»[8] اين آيه از آياتی است که دليل بر خاتميت رسول­الله هم هست سوره انبياء امشب هم سوره انبياء را قرائت کرديد، از آياتی که دليل بر خاتميت پيغمبر است همين آيه بيست و پنج است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ»[9] خدا می­فرمايد ما قبل از شما يک آيه ما در قرآن نداريم خدا فرموده باشد: «من بعدک» بعد از شما بحث از انبياء گذشته است و پيامبر پيامبر خاتم است خب خدا می­فرمايد ما انبياء قبل از شما را فرستاديم همه آمدند با اين رسالت وحی کرديم به اين­ها که: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون‏»[10] نيست خدايي جز خدايي يکتا و يگانه خدا را بپرستيد و پرستش کنيد خدا را پس اصل رسالت انبياء برای آشنا کردن بشر به آفريدگار مهربان است اگر اين اتفاق بيفتد ديگر مشکلات جامعه حل است شما امروز هرچه داريد آسيب می­بينيد از خدا گريزی است يک مورد کسی نمی­تواند نام ببرد بگويد من يک انسان بده راستين خدا را سراغ دارم کلاه سر کسی گذاشت من که نديدم تظاهر با بندگی با بندگی فرق می­کند، محاسن داشتن يک امتياز است اما بعضی­ها هستند با داشتن محاسن تخلف هم می­کند، گاهی اوقات نماز می­خواند ظلم هم می­کند: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون‏»[11] باورداشتن اين­که خدايي جز خدايي يگانه نيست و آن خدا را بپرستم اين شد حقيقت رسالت انبياء، من تکميل اين بحث تکميل اين بحث را جمله­ای قرار بدهم از فرمايشات حضرت آقا موسی ابن جعفر گرچه در حقيقت تبيين است، چون روز روز تجليل از مقام علم و معلم بود اين­که حقيقتاً علم چيست؟ اين علمی که اسلام خيلی برای آن تجليل قائل شده، تقدير کرده­اند، تشويق کرده­اند به تفقه، به تعلم و خود پيامبر اصلاً وقتی رسول­الله وارد مسجد شدند ديدند جمعی نشستند مشغول تلاوت قرآن­اند پيامبر اين­ها را تشويق کردند گذشتند، جمع ديگری بودند مشغول خواندن نمازهای حالا يا قضاء يا مستحبی بودند پيغمبر اين­ها را هم تشويق کردند حلقه سومی رسول­الله برخورد کردند ديدند اين­ها نشستند مشغول بحث­های علمی هستند پيامبر فرمود: «بعثت للتعليم»، و نشستند در آن حلقه و اصل کار رسول­­الله هم همين بود پيغمبر آمده است برای اين­که سطح آگاهی­ها را بالا ببرد نسبت به خدا شناسی، و بندگی الهی اين­جا من جمله­ای را از فرمايشات آقای موسی ابن جعفر تقديم کنم محضر عزيزان گرچه قرين اين روايات را ما در روايات ديگر هم از اولياء معصومين داريم که اين­ها در بيان اين­که حقيقت علم چيست؟ حقيقت علم در يک سخنی آقا اميرالمؤمنين حالا اينی­که من دارم عرض می­کنم ما در خودمان يک بررسی بکنيم ببينيم تا به امشب تا به اين ساعت به اين ارزش­ها رسيده­ايم، اگر رسيده­ايم مسير مسير علم بوده، حالا اين­که من می­گويم علم بعضی­ها سواد هم ندارند ولی عالم هستند، پيغمبر درس نخوانده بود:

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مسأله آموز صد

سيد هاشم حداد آهنگر که حالا نفس کميا اثری سيدعلی قاضی عارف درش دميده شده بود اين آقا علامه سيدمحمدحسين حسينی تهرانی می­فرمايد سيد هاشم حداد آمد تهران مهمان ما شد، می­گويد آيت­الله شهيدمطهری وقت گرفت از من که آقای سيد محمدحسين حسينی يک يک ساعتی برای من وقت بگيريد پيش سيدهاشم حداد، می­گويد آيت­الله مطهری آمد رفت آن طبقه فوقانی منزل ما يک اتاقی زير شيربانی بود يک ساعت شهيد مطهری فيلسوف با سيدهاشم حداد آهنگر کربلايي در آن اتاق باهم صحبت می­کردند می­گويد بعد که سيدهاشم آمد و شهيد مطهری آمد بيرون به شهيد مطهری گفتم آقا چه می­گفتی به اين بابای آهنگر؟ گفت شهيدمطهری فرمود سر مگو را می­پرسيدم، علم يعنی اين، چهارتا مدرک تابلو کردی و لی می­بينی که هيچ بار اخلاقی و اجتماعی ندارد، ديشب خانمی آمده بود مسجد، از شهرستان آمده بود اين عازم حج بود داشت مسائل مربوط به خمسش را می­پرسيد بعد گفت آقای حدائق يک بخشی از پول حجم را شوهر من به من داده، گفتم شوهر شما اگر سال خمسی دارد و از درآمد ضمن سالش است اشکال ندارد گفت نه شوهر من که اصلاً خمس نمی­دهد که هيچ، توهين به پيغمبر هم می­کند توهين به ائمه هم می­کند توهين به مقدسات دين می­کند و اصلاً شوهر من مرتد شده، گفتم شهر شما شغلش چه است؟ گفت دکتر است و پزشک، گفتم چرا اين شوهر را تو انتخاب کردی؟ گفت روزی که همسرش شدم اين طور نبود، آقايون امشب اين­جا هستيد فردا شب کجا هستيد؟ از خدا بخواهيد يک لحظه به حال خودتان رهايتان نکنند، حاجی هستی، منشأ خير هستی، رها بکنند سقوط می­کنی، دم دم مردن­ها را شيطان جهنمی کرد، اينی­که می­گويند مؤمن بايد بين خوف و رجاء باشد امام صادق فرمود پنجاه درصد بترس پنجاه درصد اميد داشته باش گفت حاج­آقا اين آدم متدينی بود دوره دانشجويش، دکتر شد، مدرک گرفت مطب زد لاغذب شد، به ثروت رسيد به سواد رسيد، خدا را گم کرده، بیچاره اين خانم می­گفت من از مراجع استفتاء کردم می­گويند در منزل جلو اين شوهر بايد چادر سر کنی، اين مرتد است ديگر بايد رعايت کنی، اين ديگر با تو نامحرم است، عزيزان بعضی­ها سواد بالاست معرفت سفر، حالا من نمی­خواهم تفصيلاً و مصداقاً بيان کنم آقا سوادش رفته بالا به پدر نگاه نوکری می­کند، به مادر نگاه کلفتی می­کند يک جور ديگر ديگران را می­بيند غرور او را فرا گرفته اين را من يک وقتی عرض کردم خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله ارباب در اصفهان حاج­آقا رحيم ارباب که امام می­رفتند خدمت ايشان و کسب فيض می­کردند حاج­آقا رحيم ارباب می­گويد يک عصری بود در تخته فولاد اصفهان زيارت اهل قبور داشتم قدم می­زدم ديدم يک جمجمه­ای سر ميتی شده توپ فوتبال بچه­ها، يک تعدادی بچه­های هفت، هشت ساله دارند بازی می­کنند توپ­شان جمجمه سر ميت است، هيچ اتفاقی اتفاقی نيست، چرا جمجمه بقيه­ها نيامده از زير خاک بيرون چرا مال اين آمد؟ حاج­آقا رحيم ارباب می­گويد يک تشری به بچه­ها زدم قبرستان مسلمين است جسد جسد مسلمين است بچه­ها را يک نهيب کردم رفتند اين جمجمه را برداشتند گوشه قبرستان خاک را زدم کنار دفن کردم ولی اين شد برای من سؤال اين جمجمه مال چه کسی بود؟ چرا بايد جمجمه سرش بشود توپ فوتبال بچه­ها، ايشان می­فرمايد از خدا خواستم حقيقت برای من روشن شد همان شب خواب ديدم، خواب ديدم در يک باغستانی هستم يک آقای آمد سمت من سلام کرد گفت حاج­آقا رحيم ارباب خدا خيرت بدهد که آبروی رفته ما را به ما باز گرداندی، نگاه کردم ديدم نمی­شناسيم اين را گفتم شما چه کسی هستی؟ گفت من صاحب همان جمجمه هستم، چه کاره بودی، گفت در طائفه ما تنها پزشک خانواده و فاميل من بودم و تنها تحصيل کرده اين سواد و موقعيت من را مغرور کرد بقيه را آدم حساب نمی­کردم، ديديد بعضی­ها می­گويد اين­ها در شأمن ما نيستند، تو چه کسی هستی که اين­ها در شأنت نيستند اصلاً شآن چيست؟ معيار تقرب چيست؟

کس نمی­داند در اين بحر عميق، سنگريزه قرب دارد يا عقيق

آقا اين­ها در کلاس ما نيستند ما با اين­ها همسفره نشويم چه حرف­های عبثی است؟ گفت من فاميل را به حساب نمی­آوردم ارتباط هم با اين­ها نداشتم، گفتم من با سواد هستم اين­ها بی­سواد، من تحصيل کرده­ام اين­ها فاقد تحصيل گفت همين سبک زندگی­ام بود تا مردم يک رکعت نماز قضاء نداشتم روزه ترک شده نداشتم واجبات فوق شده نداشتم، گفت در عالم برزخ گفتند چون اين سواد تو را مغرور کرد، مدتی بايد مکافات اين تکبر را بپردازي، گفت جمجمه ما شده بود توپ فوتبال بچه­ها، گفت برزخی­ها اين را می­ديدند و با تعجب به ما نگاه می­کردند آقای با سواد، بايد اين سوادی که تو را مطيع­تر کند در برابر خدا، مغرور کرده گفت امروز که شما اين جمجمه را دفن کرديد آبروی رفته باز گشت، علم چيست؟ ما امروز يکی از مشکلاتی که داريم سواد و علم را قاطی کرديم، سوادی يعنی همين مدرک­هاي که می­گيرم، آقا مهندس است لیسانس است، حجت­الاسلام است، کارشناس است، متخصص است تکنسين است اين­ها سواد است اين­ها علم نيست علم چارچوب دارد و ائمه برايش چارچوب ذکر کردند، علم بايد برسيد به آنچه که اولياء الهی گفتند اگر نرسيديد اول پرفسور روزگار باشيد با سواد است سواد يعنی سياه­کاری يعنی بتواني چهارتا مطلب بنويسيد علم يعنی رسيدن به اين حقيقت اين­هايي که من عرض می­کنم آقا موسی ابن جعفر فرمود من از حضرت سؤال کردم که علم چيست؟ حضرت فرمود علم را در چهار مطلب: «وَجَدْتُ عِلْمَ‏ النَّاسِ‏ فِي‏ أَرْبَعٍ‏»[12] آقا فرمود من علم مردم را در چهارتا ديدم حالا عرض کردم عزيزان يک مروری رو خودمان بکنيم واقعاً تا به امشب در اين چهار مطلبی که امام می­فرمايد رسيديم يا نرسيديم بنده نسبت به پنج سال قبلم رشد کردم اگر کردم مسير مسير علم است اگر نکردم مسير مسير سواد است و جهل است، نکته اول، امام فرمود عالم کسی است که خدا را بشناسد، آقايون به نسبت سال قبل در خداشناسی چقدر رشد کردی، بعضی­ها افت می­کند آقا آمده می­گويد پدر بزرگ ما نماز شب می­خواند حالا شده لا مذهب اين مسير سير قهقرايي است حاج­آقا امشب­ات از ديشب­ات بايد بهتر باشي در خداشناسی هرچه به رفتن نزديک­تر می­شوی معرفت خداشناسی بايد در شما قوی­تر بشود ما امروز يکی از اشکالاتی که به ساختار آموزشی مملکت ما وارد است روش آموزش روش علم نيست ما بچه­هايمان سال به سال هرچه سوادشان می­رود بالاتر معرفت و معنويت افت می­کند، ديگر پای اين دانش آموز به دانشگاه می­رسد حجاب می­رود کنار، فضيلت می­رود کنار، نماز می­رود کنار، اين سواد است اين علم نيست، علم يعنی اين­که بچه­ها سال به سال با سوادتر می­شوند خداشناس­تر بشوند: «أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ»[13] آقا موسی ابن جعفر فرمود نشانه اول علم خداشناسی است و دبيران ما، معلمان ما دغدغه اين امر را بايد داشته باشد، خدا رحمت کند مرحوم آقای سعدين را خدا رحمت کند معلمين متعهدی که دغدغه آشنا کردن دانش آموزان  با خدا داشتند، مرحوم حاج­ علی­اصغر سيف ديشب جلسه­ای بود من عرض کردم حاج علی­اصغر سيف زمان طاغوت ما شاگرد مدرسه رستاخيز بوديم سال پنجاه و شش بنده کلاس اول راهنمايي بودم رسم بود سر صبح­گاه که دانش آموزها صف می­کشيدند می­خواستند بروند سر کلاس ابلاغ کرده بودند بايد دعا می­شد به اعلی حضرت و والا حضرت و ولی­عهد اين جزء برنامه بود، اين دعا را که می­کردند بعد مرحوم آقای سيف می­آمد مکرفون می­گرفت دست می­گفت بسم­الله الرحمن الرحيم من اعتقادم اين است که قيامت حالا خواهيد ديد اين آقای حاج علی­اصغر سيف را خدا می­کند ميزان تمام مديران آموزش و پرورش ما در نظام جمهوری اسلامی است اين کارها را نمی­کنيم مرحوم سيف در نظام طاغوت اين کارها را می­کرد مکروفون را می­گرفت دست، می­گفت بسم­الله الرحمن الرحيم دانش آموزان عزيز روز شنبه است، روز شنبه روز رسول­الله است سخنی از پيغمبر برای شما می­گويم برويد سر کلاس، کی؟ سال پنجاه و شش حکومت طاغوت نه نظام اسلامی، حالا اين شعارها ندهد جمهوری راستی کدام بود؟ شما هم يکدفعه می­گويند يکی از اين ور يله شد، يکی از آن ور يله شد، حالا اين يک، اين آقای سيف راست است بله نه اصل نظام، نظامی که طاغوت بود، بله روش صحيح روش آقای سيف بود در طاغوت بود ولی به وظيفه عمل می­کرد و ايشان روايات ناب را متناسب با دانش آموزها را انتخاب می­کرد ما هزاران روايت از اهل­البيت داريم روز يک شنبه گفت بسم­الله الرحمن الرحيم دانش آموزان عزيز امروز روز يک شنبه است روز يک شنبه روز اميرالمؤمنين و حضرت زهراست سخنی را از علی ابن ابی­طالب می­گويم برويد سر کلاس نهايت وقتی که آقای سيف از دانش آموزها می­گرفت تجاوز از سه دقيقه نمی­کرد دانش آموزها را هم خسته نمی­کرد اين همانی است که مقام معظم رهبری هم فرمودند بگوييد و بگذريد آقا حرفت را بزن دنبال نتيجه نباش نتيجه را بگذار خداوند به نتيجه می­رساند اصلاً کار ايشان هر روز همين بود يک جمله از يک امام دانش آموزها روزهای هفته را شناخته بودند تا به يک دانش آموز می­گفتی روز چهار شنبه روز چه کسی است؟ اين دانش آموز سريع عنوان می­کرد آقا روز چهار شنبه اختصاص به آقا موسی ابن جعفر علی ابن موسی­الرضا امام جواد الائمه و امام هادی، پنج شنبه امام عسکری اصلاً روزهای هفته را دانش آموزها ياد گرفته بودند با اين پيام­هايي که ايشان می­داد البته من آثار ارزشمند اين کار را آقای سيفی را در مکه ديدم، ببينيد کار برای خدا وقتی کرديد می­شود اين، بنده يک همکلاسی داشتيم در کلاس ما، کنار ما، در کت ما، دانش آموز بسيار منظم، مؤدب درس­خوان و با رفيق، ما دوره راهنمايي که تمام شد ديگر از اين دانش آموز خبری نبود اصلاً مفقود شد از سال پنجاه و نه من از اين دانش آموز بی­خبر بودم تا سال هشتاد و چهار يعنی چند سال؟ رياضيات­تان چه شد؟ بيست و پنج سال، بيست و پنج سال گذشت سرزمين مقدس مکه معظمه ما در بعثه آيت­الله العظمی مکارم نشسته بوديم ديدم يک آقايي وارد شد خدا رحمت کند، آيت­الله ايمانی آن زمان امام جمعه بوشهر بود ايشان هم در بعثه بودند، آقايي رفت سراغ آيت­الله ايمانی گفتند برو پيش آقای حدائق ديدم آن آقا آمد و قبل از اين­که سؤالش را بپرسد گفت آقا من اصالتاً شيرازی هستم تا گفت شيرازی هستم گفتم اسم و فاميل شما؟ گفت من دکتر احمدعلی مع الحق فردم، تا اسم و فاميل را گفت ديدم همان رفيقی است که بيست و پنج سال ما در جستجوی او بوديم و از او بی­خبر باز ترديد پيدا کردم که شايد آن نباشد گفتم شما مقطع راهنمايي را در مدرسه رستاخيز بعد قائم شد نبوديد گفت چرا؟ گفتم مدير شما حاج­ علی­اصغر سيف نبود؟ گفت چرا، فلان دبير، فلان دبير گفت شما؟ گفتم بنده فلانی هستم بلند شد ما را در بغل گرفت آقای حدائق در اين بيست و پنج سال پيوسته من به فکر شما بودم گفتم شما کجا رفتی؟ گفت من سوم راهنمايي­ام را که گرفتم دايي­ما امريکا بود گفت دبيرستانت را بيا امريکا بخوان و ادامه تحصيل، گفت ايران جنگ بود گفت بيا آن­جا ادامه تحصيل بده، گفت من رفتم آن­جا درس خواندم و دانشگاه را گذراندم الآن رياست يک دانشکده دندانپزشکی را دارم، دکتر دندان پزشک بود در همان دانشکده تدريس دارم و هفته دو روز هم بيمار می­بينم گفتم آقای دکتر وضع ايمانت چگونه است؟ ببينيد علم يعنی اين؟ ما جوان تربيت نکرديم، که رنگ می­بازد گفت آقای حدائق خدا را شکر می­کنم بيست و پنج سال امريکا هستم يک رکعت نماز قضاء ندارم، يک روز روزه فوت شده ندارم دکتر يعنی اين، استاد دانشکده يعنی اين، و يقين بدانيد اين­ها را خدا می­کند ميزان الاعمال به چهار سواد رسيدي خودت را گم کردی، خب اين آقا هم در کاليفرنيا امريکا بود وظايفش را فراموش نکرد يک مسأله­ای داشت در بحث خمس گفت من هر سال خمس می­دهم يک ترديدی در يکی از اموالم پيدا کردم که آن­جا احتياطاً يک مبلغی خمسی هم داد، بعد آقايون يک چيزهايي اين تعريف کرد من تعجب کردم آقای دکتر دندان پزشک گفت ما يک مرکز اسلامی داريم اين بچه­ها را می­آوريم آن­جا جمع می­کنيم، يک موکت کعبه­ای است بچه­ها را وقتی می­خواهيم تشويق به نماز بکنيم اول از فلسفه رو به قبله نماز خواندن، کعبه چيست؟ معمار کعبه کيست؟ فضيلت رو به قبله نماز خواندن کدام است؟ اول اين را برای بچه­هايمان می­گوييم گفت من همين سفری که الآن آمدم حج، آن روحانی کاروان آموزش مناسک می­داد دور اين موکت کعبه ما احرامی می­پوشيديم شيوه طواف کردن را ياد ما می­داد ما برای بچه­هايمان هم لباس­های احرامی تهيه کرديم گفتيم گرچه اين­ها نمی­خواهند بيايند اما از همين الآن شوق طواف خانه خدا در وجود اين­ها نهادينه بشود بابا کار کردی نتيجه می­گيری: «من‏ جدّ وجد»[14] ما بچه­مان می­خواهد نماز بخواند جلوش را می­گيريم می­خواهد حجاب رعايت کند، زودت است وردار، کچل می­شوی، ما به جايي که مشوق باشيم مخرب هستيم، جوان آمده بود خمسش را به من داده بودم بعد گفت حاج­آقا اين بابای ما نفهمد، بابای که می­آيد مسجد نماز می­خواند گفت اين بابای من اگر فهميد می­آيد اين خمس را پس می­گيرد، گفتم بابايت بيايد تا من برش گردانم، دلم می­خواهد بابايت بيايد، اين چه دينداری است که ما داريم؟ ما ادعای دينداری می­کنيم ولی متأسفانه عقب هستيم، بعد به من گفت آقای حدائق اين موفقيت­های خودم را می­دانی از چه کسی دارم؟ گفتم نه، گفت بعد از خدا و اهل­البيت آقای سيف زنده است، آن موقع حاج­آقای سيف زنده بود، سال هشتاد و چهار بود، گفتم زنده است، گفتم از قول من سلام ايشان را برسانيد بگوييد شما يک شاگردی داری در کاليفرنيا خودش را وامدار زحمات شما می­داند، گفت من همه اين توفيقاتم را بعد از عنايت خدا و اهل­البيت آن صحبت­های يکی دو دقيقه­ای آقای سيف سر صبح­گاه گفت من اين سخن­ها را می­نوشتم سه سال دوره دانش آموزی شد يک کتابچه، آنچه من را در امريکا حفظ کرده همان­هاست ما گفتيم نتيجه نگرفتيم، ما چهارتا قال رسول­الله برای بچه­هايمان گفتيم، چهارتا نکته اخلاقی را تذکر داديم آقا گوش نمی­کند شما بگو و بگذر خدا به پيغمبر می­فرمايد: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق»[15] بگو، حرف بزن اثر می­کند يا نمی­کند؟ به شما ربطی ندارد، علم را آقا موسی ابن جعفر فرمود خدا را بشناسيد قطعاً عزيزان فرزندی که خدا را شناخت بابايش را خانه سالمندان نمی­گذارد، فرزندی که خدا را شناخت به مادرش توهين نمی­کند بی­حرمتی نمی­کند نوع اين توهين­ها، جسارت­ها، تحقيرها ريشه در بی­معرفتی نسبت به خدا دارد، علم يعنی خدا شناسی، يعنی بنده به موازات افزايش سواد معرفت خداشناسی در من تقويت بشود يک، دوم آقا موسی ابن جعفر فرمود علم يعنی خودشناسی، حاج­آقا خودت را هم بشناس، بشر اين قدر ضعيفی که يک لحظه به حال خودت رهايت کنند سقوط کردی، گاهی اوقات ديديد بعضی­ها در تخصص­هايشان می­روند، بعضی­ها در امکانات­شان خدا می­گيرد آن­ها را قارون با ثروت به اعماق خاک رفت، قارون پول مغرورت کرد با پول­ها می­کشيمت پايين، فرعون نيل تو را در برابر ما به صف­آرايي کشاند وسط نيل می­بريم بعضی­ها را ديديد شداد کاخ می­سازی که بگويي به بهشت خدا نيازی ندارم، جلو ورودی همان کاخ جانت را می­گيريم و روايت داريم اگر خدا به کسی نعمتی داد و آن نعمت او را از خدا غافل کرد، همان نعمت می­شود نقمت همان نعمت می­شود عذاب مردم اگر بچه­هايتان از خدا دورتان کرد بچه­هايتان می­شود سوهان روح­تان، اگر ثروت شما را از خدا گرفت ثروت می­شود عامل عذاب، اگر مقام شما را از خدا دور کرد همان مقام می­شود عامل عذاب بابا آنچه برايت می­دهند بايد بندگی­ات بيشتر بشود نه خدا گريزی نه مخلوقی هستيم سراسر ضعف، سراسر نياز، سراسر احتياج: «أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ مِنَ النِّعَمِ»[16] خودت را هم بشناس، سوم آقا موسی ابن جعفر فرمود علم يعنی وظيفه­شناسی: «أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ»[17] عالم کسی است که وظيفه­اش را خوب انجام می­دهد خدا از ما چه انتظاری دارد؟ ببينيد خداوند به اندازه امکاناتی که به همه ما داده از ما انتظار دارد حالا هر کسی خودش را بهتر می­شناسد: «الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصيرَة»[18] خدا از ميلياردرها يک جور انتظار دارد از فقراء يک جور ديگر، از مسئولين يک جور، از غير مسئولين يک طريق ديگر از علما يک جور، از آن­هايي که عالم نيستند سبک ديگر همه مسئول هستيم: «كلّكم‏ راع‏ و كلّكم مسئول»[19] به فراخور آنچه که داری، از آن کارگر خدا به اندازه خودش انتظار دارد، ما وظيفه­شناسی عالم يعنی انسان وظيفه شناس يعنی آن­که وظيفه خودش را به شايستگی انجام می­دهد، کاری هم ندارد حالا ديگران انجام می­دهند يا نمی­دهند؟ او کار خودش را می­کند:

تو نيکی می کن و در دجله انداز، که ايزان در بيابانت دهد باز

چهارمين نشانه علم، امام موسی ابن جعفر فرمود: «أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ ذَنْبِكَ‏»[20]علم يعنی آسيب­شناسی خطرشناسی و گناه شناسی اين را هم ما مراقب باشيم آسيب­ها را بشناسيم کلاه سرمان نرود، فريب نخوريم دشمن دورمان نزند اين آسيب­شناسی اول شيطان را بشناسيد و شيطان صفت­تان را بشناسيد ما به جوان­هايمان بگوييم بنا نيست با هر کسی رفاقت کنيد آقا امام باقر به امام صادق فرمود پسرم با پنج گروه دوستی کردن ممنوع يکی از اين پنج گروه آقا فرمود گنهکار است گنهکار يعنی کسی که حرمت خدا را می­شکند اين­که حرمت خدا را می­شکند حرمت شما را هم می­شکند الآن ارادت به شما می­ورزد نياز دارد، می­گويند بترس از کسی که از خدا نمی­ترسد، خب اين قطعاً بايد در نظام آموزشی ما پياده بشود دبيران ما، معلمان ما، همين آقای دکتر مع الحق فرد دو سال قبل آمد شيراز، پنج سالی قبل آمد يک خواهشی از من کرد با يکی از استادهای ديگر دانشگاه کاليفرنيا، گفت آقای حدائق يک شب به ما اجازه بدهيد در بقعه مدرسه منصوريه کنار قبر سيد سند تا صبح به عبادت بپردازيم حالا شما در شيراز بگرديد بگوييد سيد سند کيست؟ اصلاً مدرسه منصوريه کجاست؟ اين آقا از کجا فهميد؟ اين امکانات برای من و هم هست اين از کاليفرنيا می­آيد التماس می­کند يک شب می­خواهم بيايم عبادت کنم، و آمدند و رفتند در بقعه يک شب تا به صبح اين دوتا استاد دانشگاه کاليفرنيا به عبادت پرداختند دو سال قبل دوباره ايشان آمد گفت آقا دختر جوانم را می­خواهم بياورم پيش شما آقايون من لذت بردم از حجاب اين دختری که متولد در امريکا، بزرگ شده در امريکا اين دختر فارسی درست روان حرف نمی­زد ولی واقعاً حجاب اين دختر نمونه بود، چادر سرش نبود مانتوی بلند مقنعه کاملاً پوشيده، کار کرديد نتيجه می­گيريد، گفتيد آثارش را می­بينيد نگفتيد آقا جامعه بد شده، من پدر هم حرف زدم، منی مادر هم تلاش کردم، من هم قدم برداشتم اين چهار مطلب را آقا موسی ابن جعفر فرمودند نشانه علم است انشاءالله امشب يک مروری کنيد رو زندگی­تان، ببينيد به نسبت سال قبل ديشب، ماه قبل خدا را بهتر شناخته­ايد، خودتان را بهتر شناخته­ايد، وظايف­تان را بهتر فهميده­ايد، آسيب­ها را بهتر متوجه شده­ايد اگر اين جوری است اين همان علمی است که خدا پيغمبرش را فرستاده بشريت را به اين سمت و سو سوق دهد روز معلم بود خدا رحمت کند آيت­الله شهيدمطهری را که انصافاً از مصاديق دانشمندان و علمای واقعی بود شخصيتی که در علم، در فضيلت، در اخلاق، در ادب نمونه بود و امام تأليفات شهيد مطهری را کلاً تأييد کردند انشاءالله که جامعه آموزشی ما، جامعه علمی ما، دانشگاه­های ما، حوزه­هاي ما با همين نگاه پيش برود، يعنی بر حجم و اندوخته­های خداشناسی، خودشناسی، وظيفه­شناسی و آسيب­شناسی انشاءالله افزوده شود، دعای کنم و آمين بگوييد.

پروردگارا توفيق عالم زيستن و عالم ماندن و عالم مردن را آن گونه که مرضی ذات مقدس شماست به همه ما عنايت بفرما.

     

 

[1] انبياء25.

[2] مجموعه رسائل در شرح احاديثى از كافى ج‏1 ص321.

[3] تحف العقول النص ص443.

[4] طب الإمام الرضا عليه السلام (الرسالة الذهبية) المقدمة ص12.

[5] اعراف31.

[6] واقعه83.

[7] انبياء25.

[8] انبياء25.

[9] انبياء25.

[10] انبياء25.

[11] انبياء25.

[12] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص121.

[13] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص121.

[14] محاسبة النفس محاسبةالنفس‏للكفعمي ص57.

[15] علق1.

[16] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص121.

[17] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص121.

[18] قيامت14.

[19] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص611.

[20] نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ص121.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه