استاد حدائق روز دوشنبه 10 اردیبهشت ماه 1403 در مسجدالنبی(ص) شیراز با توجه به ایام گرامیداشت مقام معلم به بیان این موضوع پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَم عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم»[1]
صدق الله العلی العظيم
خوب همانطور که اشاره کردند ايام ايام تجليل از مقام علم، معلم، و روز معلم را پيشرو داريم سالروز شهادت آيتالله شهيد مطهری اعلیالله مقامه، من امشب را يک مقدار اختصار را رعايت میکنم چون عزيزان ما از شهرداری منطقه دو زحمت کشيدند امشب را وعده کردند که در خدمت نمازگزاران محترم باشند جناب آقای مقدسزاده شهردار محترم و همراهان ايشان عزيزانی که سؤالاتی داريد نسبت به مسائل مربوط به شهداری گاهی اوقات دسترسی شايد به مسئولين سخت باشند، آقايان تشريف میآورند که حرفهاي شما را بشنوند و پاسخگويي سؤالات شما عزيزان باشند، اما موضوع مجلس ما که بحث علم و فضيلت مقام و تجليل از مقام رفيع معلم من در حد وقت مجلس آيهای که از سوره مبارکه علق قرائت شد از آيات اوليهای که بر شخص رسولالله نازل شد جزء آيات اوليه نازل شده بر رسولالله رسالت بيست و سه ساله پيغمبر را خداوند تبيين میفرمايد، رسولالله سخن بگو: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق»[2] با ياد خدا حرف بزن، اين برای همه ما درس است، يک جاهايي ما چيزهايي بلد هستيم سرمان میشود میتوانيم حرف بزنيم نمیزنيم ساکت هستيم، خطا را میبينيم خطا را میشنويم، سخن اشتباه را میشنويم يک دفاعيهای از دين نمیکنيم خدا اولين توصيهای که به پيامبر میفرمايد حرف بزن: «اقْرَأْ»[3] بگو: «بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق»[4] نمیفرمايند افعل انجام بده، دفاع کن، بابا در خانوادهات نشستی يک حرف اشتباهی از کسی میشنوی با مهربانی با عطوفت راهنمايي کن، نصيحتکن ارشاد کن: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق»[5] آن هم برای خدا، به يادخدا به نام خدا، خدايي که ما را آفريد، از آن نطفهای اين انسان را پديد آورد خدايي که نادانستهها را به ما آموخت: «الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَم عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم»[6] آنچه را که بشر نمیدانست خداوند به او آموزش داد، از اين چند آيه بزرگان استفاده میکنند مرحوم شهيدثانی و خيلی از بزرگان که از اين چند آيه استفاده میشود رسالت پيغمبر تعليم و تعلم بود، اصلاً پيامبر آمده برای همين، بشر را رشد بدهد بشر را آگاه بکند، قرآن هم میفرمايد خطاب به رسولالله: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي إِلَيْهِ»[7] ما تمام انبيائی که قبل از شما فرستاديم يا رسولالله و به اينها وحی شد همه آمدند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون»[8] همه آمدند تا مردم را به خدا آشنا کنند اصلاً رسالت همه انبياء تربيت بنده بود، حالا يکی بشود آقای مهندس، يکی بشود دکتر، يکی بشود تاجر، يکی بشود صنعتگر اينها مهم نيست انسان باشند، خودشان را فراموش نکنند خدا را از ياد نبرند: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون»[9] انبياء آمدند مردم را بنده تربيت کنند و روز قيامت هم عزيزان نسبت به کارهای که نکرديد از شما بازخواست میکنند، خطاب میکنند: «هلا عملت»، بيشتر میتوانستی کار کنی چرا نکردی؟ از تو بيشتر میآمد؟ تو قدرت داشتی؟ تو موقعيت داشتی؟ «هلا عملت»، چرا بهتر کار نکردی، پس اصل اهداف انبياء تربيت انسان است و اصل ارزش انسانها هم در خانه خدا به همين تربيت به تقواست: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[10]:
کس نمیداند در اين بحر عميق، سنگريزه قرب دارد يا عقيق
اصل به همان تربيت به همان تهذيب، به همان تقوی، به همان رسالتی که انبياء برای او آمدند، برای او مسئوليت پذيرفتند و رسالت را قبول کردند: «فَاعْبُدُون»[11]بنده را تربيت کنند بنده بسازند، خب از عواملی که انسان را در مسير بندگی کمک میکند علم است من علم را میخواهم امشب از نگاه اميرالمؤمنين يک تعريف کنم، اصلاً عالم کيست؟ عالم به چهارتا مدرک است؟ به چهارتا لوح تقدير است؟ بنده بگويم آقا چهارتا کتاب فقهی و اصولی را خواندم، چندتا تفسير هم ديدم يک سری رواياتی هم بلد هستم، اصطلاحاتی هم بلد هستم من شدم عالم، علم به همينی است که بعضیها میآيد من معذرت میخواهم، يک وقتی در يکی از دانشگاهها سؤال کردم از اساتيد علم را يکی تعريف کند، ديدم همه دارند سواد را تعريف میکند سواد يعنی سياهکاری يعنی بتوانی يک چيزی را بنويسی، سواد يعنی اينکه يک مسألهای را روی تابلو حل میکنی، چهارتا غزل مینويسی، چهارتا روايت مینويسی، اين را میگويند سواد آدم با سواد، اما هر با سوادی عالم است امروز در مدارس ما علم دارد آموخته میشود يا سواد؟ امروز در دانشگاهها داريم با سواد تربيت میکنيم يا عالم؟ اين را بايد ريشهيابی کرد، علمی که پيامبر فرمود برای تحصيل آن، زن و مرد بايد تلاش کنند: طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ»[12] تحصيل اين علم بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است، علمی که پيغمبر فرمود از گهواره تا گور دنبالش باشيد يعنی بازنشستگی ندارد، آقا پرفسور هستی نياز داری، آيتالله العظمی آقای سيدابوالحسن اصفهانی من اين را با دو واسطه نقل میکنم خدا رحمت آقای حاج شيخ محمدحسين عراقی بود که پدرش از خطبای معروف عراق مرحوم حاج شيخ محمدعلی عراقی اين سال شصت و چهار يعنی حدود تقريباً سی و هشت سال قبل، سی و نه سال قبل آمد ديدن آيتالله والد از عراق آمده بود از طريق کويت، منزل آيتالله والد بود داشت خاطراتی نقل میکرد يک جريان از دورانی نوجوانی خودش و پدرش نقل کرد، گفت من نوجوانی بودم پدر من منبر بود، مجلس مجلس شلوغی بود، در نجف يک مناسبتی بود پدر مرحوم حاج شيخ محمدعلی از منبریهای معروفی در نجف بود، گفت در آن مجلس آيتالله العظمی آقای سيدابوالحسن اصفهانی وارد شد اول مرجع عالم شيعه، گفت تا مرحوم سيد وارد شد، خب مردم تجليل کردند ادب کردند، احترام کردند، گفت پدر ما هم رو منبر احترام کرد که مرجع اول عالم شيعه وارد شد، گفت آقای حاج سيدابوالحسن که نشست گفت پدر ما از روی منبر گفت حضرت آيتالله العظمی سيدابوالحسن اصفهانی من معذرت میخواهم اين حرفهايي که دارم میزنم خطابم مردم هستند با شما نيستم، حالا داشت نصيحت میکرد، موعظه میکرد حالا هرچه بود، گفت اين احترام را کرد، گفت تا اين حرف را زد آقای حاج سيدابوالحسن از پايين منبر صدا زد آقای حاج شيخ محمدعلی عراقی ما هم نياز به نصيحت داريم، ما هم نيازی به موعظه داريم من آمدهام نصيحت بشوم، بله بالاخره همه نياز داريم، آقا اميرالمؤمنين گاهی اوقات به بعضی از اصحابشان میفرمودند من را نصيحت کنيد، جبرئيل بر پيغمبر نازل میشد رسولالله به جبرئيل میفرمودند: «يَا جَبْرَئِيلُ عِظْنِي»[13] نصيحت کن من را، يک وقت آقا آبدارچیات بايد نصيحتت کند، يک وقت پدربزرگ نوهات بايد نصيحتت کند، يک وقت تاجر اول بازار حمال بازار بايد نصيحتت کند، غرور ور نداريم اين فرصتها ما را سرگرم از انجام وظايفمان نکند، خب حالا اين علمی که میگويند از گهواره تا گور يعنی آقا محدوديت نداری، تا نفس آخر هم بايد نصيحت بشوی، در حالات ابوريحان بيرونی دارد ابوريحان صاحب آثار الباقيه از دوستان صميمی ابوعلی سينا و از شخصيتهای علمی عالم اسلام در حالات ابوريحان نقل میکنند آن ساعات آخر عمر ابوريحان افراد اطراف بسترش که جمع بودند به يکی از اينها گفت برويد کنار خانه من، خانه يک فقيهی است آن فقيه را خبر کنيد بيايد، اينها فکر کردند اين فقيه را ايشان خواسته که يا وصيتی کند، يا نظارت بر موت او داشته باشد، ديگر نفسهای آخر ابوريحان بود آن فقيه وقتی آمد يک وقتی ديدند ابوريحان بيرونی در آن نفسهای آخر زندگی رو کرد به آن فقيه گفت من يک مسأله شرعی فقهی الآن به ذهنم آمد که جوابش را نمیدانم جواب اين مسأله چيست؟ دارد میميرد اين همانکه پيغمبر فرمود از گهواره تا گور، آقا بازنشستگی نداريم، ما اين چيزها را بلد هستيم، روضه زياد رفتيم، خب اين قدر رفتي چقدر عمل کردی؟ اين قدر شنيدی چقدر به کار گرفتی؟ ابوريحان گفت من در اين مسأله ماندم، آن فقيه گفت آقای ابوريحان شما در حال رفتن هستی؟ اطرافيانت با چشم گريان دارند تو را نگاه میکنند، شما در فکر دانستن يک مسأله ديگر هستی؟ يک حرف ابوريحان زد گفت آقا اين مسأله را من بدانم و بميرم بهتر است يا ندانم و بميرم؟ گفت مسلماً بدانی و بميری که بهتر است يک مسأله با سوادتر در پيشگاه خدا حاضر میشوی، گفت جواب مسأله را بگو، آن فقيه میگويد جواب مسأله را گفتم هنوز از خانه ابوريحان بيرون نرفته بودم صدای ناله اطرافيان او برخواست و ابوريحان روحش به ملکوت پيوست: «من المهد إلى اللّحد»[14]، «اطلبوا العلم ولو بالصّين»[15] پيغمبر فرمود ولو چين برويد يعنی اين بعد مسافت را در آن شرائط زمان رسولالله طی طريق کنيد ارزش دارد به علم برسيد حالا بحث من اين است چون روز تجليل از مقام معلم و علم و فضيلت است اصل بحث من اين است اين علم چيست؟ اين علم همين چهارتا فرمولی که داريم ياد میگيريم، چهارتا اصطلاحی که بلد هستيم، چهارتا زبان بينالمللی بلد هستيم به ما میگويند عالم اين سواد است من علم را امشب میخواهم تلگرافی از نگاه اميرالمؤمنين برايتان تعريف کنم، زن و مرد اگر رسيديد به اينهايي که اميرالمؤمنين فرمود ولو بیسواد هستيد عالم هستيد، و اگر نرسيدهايد ولو با سواد هستيد جاهل هستيد، چهارتا نشانه را اميرالمؤمنين نام میبرد اينها در تبيين علم: «الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَم عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم»[16] آنچه که خدا آموخته بايد اين بشود، بايد خروجیاش بشود اين، آقا اميرالمؤمنين از حضرت سؤال کردند علم را برای ما تعريف کنيد آقا فرمود: «أَرْبَعُ كَلِمَاتٍ»[17] ببينيد بچههای ما در مدارس سال به سال سوادشان میرود بالاتر اگر در اين چهار مطلبی که من دارم عرض میکنم رشد کردند مسيرشان مسير علم است، اگر افت نکردند مسير مسير سواد است خانم آمده میگويد فرزندم تا دبيرستان بود نمازشب میخواند دانشگاه رفته تارک الصلاة شده اين سواد است آقا تا وقتی دانشجو است يک جور است، حالی که مدرک عالی گرفته اصلاً همه چيز را گذاشته کنار رفته، کراراً شنيديد میشنويد، میدانيد اينها با سواد هستند اينها عالم نيستند، به يک موقعيتی میرسد به پدرش خطاب نوکری میکند، به مادرش خطاب کلفتی میکند شما نمیفهميد چهار کلمه رفتی حفظ کردی، چه خبر است؟ پدر کهنسالت را مادر پيرت را بیسواد، نفهم تعبير میکنی، اميرالمؤمنين چهار تا نشانه را نام میبرد و به خودمان هم نمره بدهيم تا امشب، تا امشب آيا به اينها رسيديم اگر رسيديم مسير مسير علم است اگر نرسيديم تا اجل نيامده حضرت عزرائيل تشريف نياورده يک کاری بکنيم، اولين نشانه علم، علمی که پيغمبر مرزها را برای اندوختنش برداشت، هم مرز جنسی، هم مرز سنی، هم مرز جغرافيايي، علمی که اميرالمؤمنين فرمود قدم برداريد برای تحصيلش قدم بر بال فرشتگان میگذاريد: «مَنْ سَلَكَ طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْماً سَلَكَ اللَّهُ بِهِ طَرِيقاً إِلَى الْجَنَّةِ»[18] قدمت را به سوی بهشت راهنمايي میکند و صدها روايت در فضيلت علم، همه اين احاديثی که در فضيلت علم نقل شده بايد در اين چهارچوب، يک اميرالمؤمنين فرمود: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ بِقَدْرِ حَاجَتِكَ إِلَيْهِ»[19] عالم به کسی میگويند که خدا را به اندازه نيازش میپرستد ببينيد تا امشب معرفتتان نسبت به خدا چقدر رشد کرده؟ خدا را چقدر میشناسی؟ خدا را چقدر میپرستی؟ اين روايت يک منطوق دارد ظاهر حديث، خدا را بپرستند به اندازه نياز، يک مفهوم دارد مفهومش را من عرض کنم بشری که در نيازمندیات به خدا حد و اندازه نداری، در عبادت هم قائل به حد و اندازه نباش اين حداقل میگويند هفده رکعت نماز، حداقل میگويند يک ماه رمضان، روزه حداقل میگويند يکبار حج در عمرت اين کف کار است، ببينيد با خدا چقدر کار داری؟ چقدر نياز داری؟ ميلياردها سلول زنده در بدن شما دارد کار میکند، ديروز اسم يک پزشکی را کسی آورد گفت آقا اين فوق تخصص در اين زمينه بود در همان زمينه خودش سرطان گرفت رفت، خدا میخواهد نشان بدهد يک فتيلهات را در همان رشتهات میکشند پايين، در همانی که تخصص داری میبرند تو را، بشر در نياز به خدا محدود نيستی، در عبادتت حد و اندازه قائل نباش، آدم عالم کسی است که در بندگی خدا کم نمیگذارد آن کسی را که میبينيد نماز، عبادت، بندگی در حاشيه است اين عالم نيست ولو ده تا مدرک داشته باشد: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ بِقَدْرِ حَاجَتِكَ إِلَيْهِ»[20]اين نشانه اول، يعنی عالم کسی است که خدا شناس است و اين خداشناسیاش هم به اعتبار معرفتش در بندگی کم نمیگذارد دوم: «أَنْ تَعْصِيَهُ بِقَدْرِ صَبْرِكَ عَلَى النَّارِ»[21]اميرالمؤمنين فرمود عالم کسی است که نافرمانی خدا را به اندازه تحمل آتش انجام میدهد بشر چقدر تحمل آتش داری؟ چقدر تحمل مجازات داری؟ به همان اندازه نافرمانی کن، اين ظاهر حديث مفهوم حديث بشری که قدرت تحمل عذاب نداری گناه نکن، شما تحمل مجازات الهی را داريد، اگر نداری چرا نافرمانی میکنی، پس در بندگی اندازه برای خود قائل نباش، در نافرمانی خدا ظرفيت خودت را ببين و به نسبت ظرفيتت گناه کن چون ظرفيت نداری در تحمل عذاب نافرمانی کن دوتا نشانه عالمها از نگاه اميرالمؤمنين بندگی خداوند و ترک نافرمانی الهی، هر کسی میبينيد دارد گناه میکند اين دور عالم بودنش يک خطی بکشيد حالا گناه به هر معنایي، ظلم به مردم، غيبت، تهمت، دروغ حق کشی اجحاف بیانصافی، اعمال ناشايست و منافی عفت، حالا طرف ادعايش هم بشود آقا ما سوادمان اين قدر است مدرکمان چنين است، اين يک آدم با سواد بیمعرفت و بیعلمی است لذا ببينيد خداوند علمای يهود را میفرمايد: «اولئک قوم تجهلون»، اينها خيلی سواد داشتند ولی خدا میفرمايد جاهل هستند، چون عالم نيستند عالم کد دارد کد عالم اين دوتا، نشانه سوم من مختصرتر بگويم که انشاءالله استفاده کنيم از عزيزانمان جناب شهردار محترم و همراهانشان هم تشریف آوردند، انشاءالله وقت بيشتری را در خدمت عزيزان باشيم. نشانه سوم اميرالمؤمنين میفرمايد عالم کسی است که دنيا را به اندازه بودنش میخواهد، شما امروز خيلیها بايد دور عالم بودنشان در مسائل اقتصادی خط قرمز بکشيد، آقا دارد الآن میدود برای پنجاه سال ديگر اين عالم نيست اين جاهل است چقدر هستيد؟ مردم به آن اندازهای که میخواهيد زندگی کنيد کار کنيد بايد بگذاری بروی، گذشتگان شما گذاشتند و رفتند، شما هم میسپاريد و میرويد:
اين ملک که میبينی گاه از تو و گاه از من، جاويد نخواهد ماند خواه از تو و خواه از من
در همين مسجد هزاران نفر آمدند از آغاز تأسيس اين مسجد الآن ديگر بين ما نيستند دنيا تا چه حد؟ به حد بودنتان کار بکنيد در دنيا به حدی اقامتتان، در مسائل اقتصادی عالم کسی است که دنيا را به اندازه بودنش میخواهد آقا چند سال میخواهی زندگی کنی، تکليفت را روشن کن، اولاً اين را بگويم پيغمبر فرمود من قدم از قدم بر میدارم نمیدانم قدم ديگر را بر زمين میگذارم هستم يا نيستم؟ اين حرف رسولالله است خدا به همهتان طول عمر بدهد، هيچ کدام از اين جمع حاضر نمیتوانيد ادعا کنيد زنده از در اين مسجد میرويد بيرون ادعای عالمانه نه تيری در تاريکی، واقعاً با معرفت بگوييم آقا ما هستيم، چشم میگذاری روی هم معلوم نيست زنده باشی بازش کنی، به پيغمبر خدايش اجازه ندادند بنشيند جانش را بگيرند ايستاده سليمان را قبض روح کردند، بعضیها چنان سرگرم دنيا شدند مثلی اينکه اول و آخر همه چيز همين دنياست، غرق در زر اندوزی و مال اندوزی شدند به چه قيمتی؟ نمازهای قضاء شده، روزهای فراموش شده، حج تعطيل شده، اين را من در يک جلسهای هفته گذشته در شاهچراغ گفتم در جمع حجاج، دارالرحمه رفته بوديم نماز ميتی بخوانيم، جسد ديگری را آوردند گفتند آقا بر اين هم يک نماز خوانده شود آن نماز را هم جسد را آوردند نماز که خوانده شد بعد از نماز يکی آمد سمت من گفت آقای حدائق اين جنازه دوم که آوردند نماز خوانديد اين يکی از ميلياردهای شيراز بود و حج نرفته بود اين تا بچههايش هستند شما يک تذکری بدهيد اينها فکر حج پدرشان باشند، گفتم پسر بزرگ متوفی چه کسی است؟ گفتند آن آقاست گفتم صدايش بزنيد بيايد آمد، گفتم تسليت میگويم در گذشت پدر را به شما و خدا به شما صبر و اجر بدهد، گفتم اما يک نصيحت میخواهم بکنم، از پدر زندگی باخته درس زندگی را ياد بگيريد، به لقمان گفتند ادب از چه کسی آموختی؟ بابا آنکه راه را گم کرده تو درس راه يافتن را ياد بگير، بیراهه رفت تو ديگر نرو، از آن راه غلط او راه صحيح را فرا بگير، بنا نيست که هميشه استاد شما يک انسان مهذب باشد، همان گم کرده راهها میتوانند بشوند استاد، فرعون درس است، شداد درس است شداد به کجا رسيد؟ فرعون به کجا رسيد؟ نمرود به کجا رسيد؟ اينها درس هستند گفتم از اين پدر درس بگيريد، پدر زندگی باخته، گفتم پدرتان واجب الحج بود؟ گفت حاجآقا حج برايش واجب بود ولی نشد، گفتم هم به خودتان رحم کنيد و هم برای پدرتان در اسرع وقت برويد يک حجی استيجار کنيد، بابا: «أَنْ تَعْمَلَ لِدُنْيَاكَ بِقَدْرِ عُمُرِكَ فِيهَا»[22]خدا به حضرت موسی فرمود موسی ما عبادت فردا را جلو جلو از شما نخواستيم شما هم رزق و روزی فردا را جلو جلو از ما نخواهيد کار بکنيد تلاش بکنيد، فعاليت بکنيد نه به قيمت اينکه من تکليف امشبم فوت بشود برای فرداهای نيامده، من صله رحمم دارد تعطيل میشود اداء واجباتم دارد میرود در حاشيه، حجم تعطيل میشود نمازم قضاء میشود روزهام فراموش میگوييم آقا برای آينده بابا امروزت را درياب به اين نمیگويند عالم امروز بعضی از اين اقتصاد دانهای ما از نظر علمی زير سؤال هستند، امروز بعضی از تلاشهای مردم با علم نمیسازد و بعضیها خوب عالم هستند ما در جلسه همايش مهدويت و انقلاب اسلامی که در بهمن ماه در شيراز برگزار شد همايش کشوری بود من آنجا ياد کردم آقای قرائتی نشسته بودند آقای تيمسار جمشيدی هم در مجلس بود، گفت يک آقايي دکتری است در اروميه استان آذربايجان اين آقا دکتر چشم است يک مصاحبهای در تلويزيون با او کرده بودند، چهار هزار عمل جراحی رايگان، اين عالم است من البته بعد رفتم در اينترنت جسجو کردم مصاحبهاش هم الآن هست عزيزان برويد چهار هزار عمل جراحی رايگان ريالی نگرفته بود، افرادی نيازمندی که آمده بودند بعد میگفت آقا اين دانش اين سواد لطف خداست، ما از اين سواد خدمت کنيم به مردم از اين دانش خدمت کنيم بعد در صحبتش آن آقای دکتر که من خودم شنيدم تلويزيون هم پخش کرده بود چند سالی قبل خانمی داشت، خانمش هم دکتر قلب بود، گفت خانم من دکتر جراح قلب است اما کارتی که پول در حسابش میآيد دست يک کس ديگری است، به خانم گفتند خانم دکتر اين کارتت را دست چه کسی سپردی؟ گفت دست يک کسی هست، پول اصلاً میرود در آن کارت و ديگری هزينه میکند خيلی بهش اصرار کردند گفت دست پدرم است پدرم در ساخت و ساز مساجد و مساجدی که نياز به تعمير دارند از اين کارت استفاده میکند، اين دکتر خوب و عالم، بله هستند کسانی هم که میگويد آقا پول نداری برو بسوز و بساز نمیخواهم اسم بياورم، در همين شيراز جنتتراز میگويد رفتم گفتم آقا ما همه هزينهها را داديم البته اطباء خوب، اطباء حاذق متدين بحمدلله فراوان است اما گاهی اوقات يک تحفههای اين جوری هم پيدا میشوند آقا در صحن امام حسين به من گفت، اسم آن طبيب را هم آورد گفت آقا پول عمل را دادی، فردا بايد فرزندت را عمل کنم، همه خرجها را هم دادی، اما يک حق ويژه هم بايد به من بدهی، گفتم حق ويژه کدام است؟ شما که حق عمل را ما پرداخت کرديم گفت پرونده را پاره کرد گفت برو، شما به اين آقا چه میگوييد؟ اين عالم است اين جاهل است عالم آن است، چهار هزار عمل رايگان فی سبيلالله اينها نتيجه خداشناسی است مردم هرچه در اختيارتان است لطف خداست، موقعيتتان، سوادتان، ثروتتان، تواناييتان امکاناتتان ببينيد چه داريد؟ هرچه هست مال اوست: «إِنَّا لِلَّهِ»[23] از اين ظرفيتها در مسير خدا استفاده کنيد، نه در مسير بيگانگی با خدا: «أَنْ تَعْمَلَ لِدُنْيَاكَ بِقَدْرِ عُمُرِكَ فِيهَا»[24] عالم اين است دنيا را به اندازه بودنش میخواهد اما نسبت به نگاه آخرت آقا اميرالمؤمنين میفرمايد: «أَنْ تَعْمَلَ لِآخِرَتِكَ بِقَدْرِ بَقَائِكَ فِيهَا»[25]برای آخرت هرچه میتوانيد کار کنيد، دنيا سرای موقت است در حد خودش، آخرت سرای جاويد و باقی است هرچه برای آخرت کار کنيد باز کم است، خب اين چهار نکته قطعاً بايد حالا ما خودمان را نمره بدهيم ما عبادتمان به اندازه احتياجمان به خدا هست، اگر نافرمانی میکنيم تحمل مجازاتش را داريم، دنيا را به اندازه بودنمان میخواهيم، آخرت را به اندازه بقائمان داريم برايش کار میکنيم، لذا انسانهای عالم واقعی اين چنين هستند. خدا رحمت کند آيتالله شهيد مرتضی مطهری را من دوتا نقل قول کنم از اين شخصيت بزرگ برجسته عارف و فيلسوف بعد از شهادت ايشان بود، يک وقتی مصاحبهای بود سيمای جمهوری اسلامی پخش کرد با مرحوم آيتالله منتظری اينها باهم در مدرسه فيضيه هم حجره بودند، با آيتالله منتظری آن زمان البته خب ايشان مطرح بود و با ايشان مصاحبه شد که آقای مطهری که هم حجرهای شما بود خاطراتی از ايشان اگر داريد بگوييد يک جريانی که ايشان نقل کرد اين بود، گفت آقای مطهری مقيد بود به سحرخيزی و نماز شب از يک ساعت به اذان صبح ديگر برنامه داشت حافظ هم میگويد:
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ، از يمن دعای شب و ورد سحری بود
آنهايي که در روز به يکجايي میرسند شب حواله میگيرند روز پاس میکنند، بعضیها شب میخوابند صبح دنبال حواله میدوند، حوالهات را نيمه شب بگير، يکی از اساتيد ما خدا رحمت کند ايشان را میگفت حال نماز شب هم نداری، يک ده دقيقهای به اذان صبح ساعت کوک کن بلند شو بنشين، بيدار باش در وقتی که بيدار دلان بيدار هستند تا از آن نسيم شما را هم بهرهای برسد، آقای منتظری گفت شهيدمطهری مقيد به نافله شب بود، خب آن زمان قم اين داستان مثلاً مال حدود هفتاد سال قبل است گفتند آب لولهکشی نبود، آب چاه بود، از داخل فيضيه يک چاهي بود که طلاب آب میکشيدند برای وضوء و برای مصرفشان زمستان سردی بود خيلی هوا سرد بود، آقای منتظری میگفت من يک خرده تعلل میکردم در نماز شب به اين جهت که در آن سرمای سخت و تلخ قم، که يخبندان بود چشم تراخم داشت، اطباء هم به من گفته بودند که آب چاه استفاده نکن، شما چون چشمت بيمار است بايد حتماً از آب رودخانه که پاکتر است استفاده کنی، ايشان هم میگفت من سختم میآمد بلند شوم از حجره بيايم بيرون، از مدرسه بيايم بيروم کنار رودخانه آن نيمه شب در آن يخبندان وضوء بگيرم بيايم مثلاً نماز شب بخوانم، ديگر میگذاشتم اذان صبح که میشد بلند میشدم ديگر وضوء میگرفتيم و نماز را میخوانديم و ديگر بعد هم مطالعه و بيدار بوديم تا بعد برنامههای روز مان گفت شهيدمطهری میآمد در حجره میگفت که آقای منتظره نماز شب، گفت من يکی دوبار بهانه آوردم که اين آب چاه مدرسه دکتر گفته به چشمت نزن تو چشمت تراخم دارد برای چشمت ضرر دارد گفت مرحوم مطهری برای اين که جلو بهانه ما را بگيرد سحر که بلند میشد مثلاً يک ساعت و خردهای به اذان صبح در آن سرمای سخت يک ظرفی بر میداشت میرفت کنار رودخانه، برای ما آب از داخل آن رودخانه در ظرف میکرد خودش هم همانجا وضوء میگرفت بعد میآمد صدا میزد شيخ حسينعلی برخيز آب از رودخانه آوردم برايت وضوء بگير نماز شب بخوان، جلو بهانه رفيق خوب انسان را رشد میدهد، مردم يکی از علتهای موفقيت دوستی با کسانی است که حضرت عيسی فرمود نگاهش میکنی به يادخدا بيفتی حرف میزند سوادت را ببرد بالاتر، آگاهیات را بيشتر کند رفتارش تو را به آخرت تشويق کند، آقای منتظری گفت که آقای شهيدمطهری برای ما آب میآورد ما را بلند میکرد باری نماز شب ديگر، گفت يک شبی خوابيده بودم مرحوم آقای منتظری نقل کرد، در عالم خواب يکدفعه ديدم در اتاق باز شد پيرمردی وارد شد با تشر و عتاب به من گفت من عثمان ابن حنيف هستم، عثمان ابن حنيف از استانداران اميرالمؤمنين بود از نيروهای مورد توجه اميرالمؤمنين و از شيعيان شايسته اميرالمؤمنين به من گفت من عثمان ابن حنيف هستم اميرالمؤمنين فرمودند برخيز نماز شب بخوان گفت با يک تشری آقای منتظری گفت تا اين حرف را زد از وحشت از خواب بيدار شدم بلند شدم نشستم شهيدمطهری آمد داخل در را باز کرد ديدم ظرف آب در دستش است گفت بلند شو نماز بخوان، ديدم همان حرف عثمان ابن حنيف را با حذف مقدمهاش که اميرالمؤمنين فرمودند، آن را نگفت فقط گفت بلند شو نماز شب بخوان، که مرحوم آقای منتظری گفت من فهميدم که اين آقا آيندهای دارد:
باش تا صبح دولتت بدمد، کين هنوز از نتايج سحر است
و مقام معظم رهبری فرموده بودند که يک سالی شهيدمطهری مهمان ما بود نيمههای شب صدای گريه شهيدمطهری بلند شد، که خانواده ما به من گفت برسيد به داد اين آقا چه شده نصف شب زار زار دارد گريه میکند؟ اتفاقی افتاده، جريانی؟ که مقام معظم رهبری فرمودند من با عجله آمدم داخل آن اتاقی که شهيدمطهری بودم ديدم ايشان سر سجاده نشسته در خلوت با خدا مشغول اشک و گريه و توسل است عالم بماهو عالم، اينکه امام تمام کتابهای شهيدمطهری را تأييد کردند، و فرمودند همه تأليفات شهيد مطهری مفيد است.
پروردگارا توفيق تحصيل علم و عمل به آموزههای علمی را در اين فرصتهای باقیمانده به همه ما عنايت بفرما.
ببينيد الآن همين خروجی علم شما ببينيد دانشگاههای دنيا در امريکا خدا لعنت کند اين سردمداران استکبار را که دم از آزادی میزنند و حقوق بشر ببين چقدر از اساتيد و دانشجويان را زدند، کتک زدند زندان کردند، و حال آنکه اين دانشجوها و اساتيد میگويند آقا ما با ظلم مخالف هستيم، با اين ظلمی که به اين ملت بیچاره غزه دارد میشود ما اعلان انزجار میکنيم اصلاً علم بايد همين باشد علم بايد آن حقيقت طلبی، حقگويي در انسانها بيايد و همينهايي که شما امروز میبينيد بر عليه ظلم اسرائيل دارند ايستادگی میکنند، يقين بدانيد امام زمان ظهور کند اينها زير بيرق حضرت هستند، حالا نگاه نکنيد میگويد من مسيحی هستم من يهودی هستم، آنها اسوه عدالت که بيايد زير پرچم او قرار خواهند گرفت و حضور پيدا خواهند کرد خدا انشاءالله که شر اين اسرائيل، امريکا، صهيونيست را از سر بشريت خصوصاً ملت مظلوم و ستم رسيده غزه رفع و دفع و کوتاه بگرداند. يکی دوتا دعا کنم انشاءالله آماده میشويم عزيزان استفاده کنند از عزيزان ما آقای مهندس مقدسزاده و همراهان محترمشان که از شهرداری زحمت کشيدند و من به سهم خودم تشکر میکنم مجدداً از اين حضور و شرکت در جمع مؤمنين و مؤمنات که همان طوری که جناب آقای نطاق هم گفتند برکات زيادی داشت که بارها و بارها شده که يک سری مشکلاتی که مسئولين محترم آمدند در جمع مردم گاهی اوقات با يک امضاء با يک دستور گره کار حل شد، همين فاضلاب خيابان قاآنی نو اشاره کردند سالها معطل مانده بود با يک شب آمدن مسئول مربوطه ظرف دو سه هفته جمع شد چند سالی قبل.
پروردگارا فرج امام زمان ما را نزديک بگردان.
[1] علق4-5.
[2] علق1.
[3] علق1.
[4] علق1.
[5] علق1.
[6] علق4-5.
[7] انبياء25.
[8] انبياء25.
[9] انبياء25.
[10] حجرات13.
[11] انبياء25.
[12] مصباح الشريعة ص22.
[13] من لا يحضره الفقيه ج4 ص399.
[14] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص218.
[15] الذريعة إلى حافظ الشريعة (شرح أصول الكافي جيلانى) ج2 ص389.
[16] علق4-5.
[17] مجموعة ورام ج2 ص37.
[18] الأمالي( للصدوق) النص ص60.
[19] مجموعة ورام ج2 ص37.
[20] مجموعة ورام ج2 ص37.
[21] مجموعة ورام ج2 ص37.
[22] مجموعة ورام ج2 ص37.
[23] بقره156.
[24] مجموعة ورام ج2 ص37.
[25] مجموعة ورام ج2 ص37.