استاد حدائق روز چهارشنبه 29 فروردین ماه 1403 در مسجدالرسول(ص) شیراز با توجه به سالروز تخریب قبر ائمه بقیع(ع) به بیان مطلبی در این خصوص با عنوان «نورخدا خاموش شدنی نیست»پرداختند.

 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

 قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

با توجه به اين­که امروز يوم الهدم ناميده شد، يعنی روز تخريب، در حدود صد و يک سال قبل از نظر قمری سال هزار و سيصد و چهل و چهار هجری قمری با شيطنت وهابيت و مسئولين دولت سعودی مجموعه آثاری که بر قبور ائمه بقيع و شخصيت­های بزرگ عالم اسلام که در بقيع مدفون بودند همه را تخريب کردند، گرچه يک مقطع ديگر هم قبل از آن تاريخ اين اتفاق افتاد، دوباره بازسازی شد، مرتبه پايانی سال هزار و سيصد و چهل و چهار به قمری حدود صد و يک سال قبل که شما تصاويری را از آن موقع بعضاً مشاهده کرده باشد که قبر که چهار امام و عموی پيغمبر عباس و مادر اميرالمؤمنين فاطمه بنت اسد در يک مجموعه گنبد و بارگاه و مشخص است که آثار بوده اين­ها خراب شد و امروز را روز تخريب در ادبيات فارسی ما، در ادبيات عربی يوم الهدم، خدا انشاءالله که شر اين فرقه گمراه وهابيت منحوس را از سر بشريت کم و کوتاه کند که اين داعش و سلفی­ها و اين­ها همه ريشه گرفته از همين افکار غلط و منحرف و گمراه است، آيه­ای که تلاوت شد آيه سی و دو از سوره مبارکه توبه اين آيه از آيات مهدوی در قرآن هست، هم آيه­ای است که هشدار می­دهد به مسلمان و تذکر می­دهد که بيدار کارتان باشيد دشمن غافل نيست، ترجمه­ای من از اين آيه عرض کنم و چند نکته را ذيل اين آيه محضر جمع محترم نکاتی را تقديم کنم.

قرآن می­فرمايد: «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ»[2] تلاش دشمنان اسلام پيوسته برای خاموش کردن نور خداست: «بِأَفْواهِهِمْ»[3] يعنی با تبليغات­شان دشمن بی­کار ننشسته اين از ناحيه دشمن خداوند هم کار خودش را انجام می­دهد خدا می­فرمايد: «وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ»[4] خدا هم چاره اين­ گونه انديشيده که نور خودش را تمام کند و به کمال برساند اين دوتا مطلب: «وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون‏»[5] گرچه کافرون اين را نمی­پسندد کافرون در صدد خاموش کردن نور خدا هستند اين ترجمه آيه شريفه اما نکاتی در اين آيه هست که بايد بهش توجه کرد و نکات حساسی است.

نکته اول فعل مضارع هر کجا در ادبيات عرب استعمال می­شود ازش معنای تداوم و استمرار فهميده می­شود يعنی پيوسته اين جوری است: «يُريدُونَ»[6] يعنی دشمن هميشه در صدد کار است، بحث انقلاب اسلامی نيست صد سالی قبل جمهوری اسلامی نبود، اين­ها با اصل نور خدا مشکل دارند: «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ»[7] دشمن هميشه در صدد به خاموش کشيدن نور خداست و اطفاء نور الهی است اين کار دشمن است اگر اين کار را نکند تعجب است، اين جمله از مرحوم امام نقل شده و بارها من در جلسات عرض کردم که امام می­فرمودند اگر زمانی دشمنان ما از ما تعريف کردند در کار خودمان بايد شک کنيم، اگر يک زمانی اسرائيل از شما تعريف کرد، امريکا از شما تعريف کرد، آن­هايي که با امام زاويه دارند با شما خوب شدند ما در ارادت­مان با امام زمان مشکل داريم، الآن هم  بعضی­هايمان نشان می­دهيم، دعای ندبه می­خوانيم يک جمعی هم نشستيم دارند ناسزا می­گويند نامربوط حرف می­زنند خنده تحويل می­دهيم من در ارادتم به امام زمان ارادت خالص ندارم مگر می­شود کسی بگويد من به کسی ارادت دارم توهين به طرف را بشنود خنده تحويل بدهد اين يکی از معانی کلام اميرالمؤمنين که حضرت می­فرمايد انسان­های با تقوی: «قُلُوبُهُمْ‏ مَحْزُونَةٌ»[8] قلب اندوهگين دارند به خودمان نمره بدهيم ببينيم هستيم يا نيستيم؟ اين ماه رمضانی که گذشته شديم که اينی که بايد بشويم چرا: «قُلُوبُهُمْ‏ مَحْزُونَةٌ»[9]مؤمن تو کارت را داری انجام می­دهی، تو که نمازت را می­خوانی، تو که وظايفت را انجام می­دهی، تو که خمست را می­دهی، ناراحت بايد کسی باشد که کار نمی­کند نه کسی کار می­کند نادم بايد آن دانش­آموز مردودی باشد نه دانش آموز مقبول يعنی چه يا اميرالمؤمنين؟ «قُلُوبُهُمْ‏ مَحْزُونَةٌ»[10]چرا خوب­ها قلب­شان اندوهگين است چندتا وجه ذکر کردند من يکش را بگويم وقت مجلس را نمی­خواهم بگيرم يک جهتش اين است حالا اين را رو خودمان مرور کنيم ببينيم اين هستيم که آقا می­فرمايد يکی از جهات اين­که چرا قلب متقين اندوهگين است می­گويند انسان با تقوی وقتی بی­حرمتی به محبوبش که خدا و اولياست را می­شنود و می­بيند بهم می­ريزد اين نمی­تواند ببيند به خدا بی­حرمتی بشود نمی­تواند بشنود کلامی که به امام زمان جسارت بشود، اگر شنيديم بی­تفاوت بوديم درجه تقوايمان خيلی پايين است، خدا رحمت آيت­الله العظمی اراکی را مرحوم آيت­الله العظمی اراکی در خاطرات­شان من خواندم ايشان هم شاگرد هم آيت­الله ميرزاجواد آقای ملکي تبريزی هم آيت­الله شيخ عبدالکريم حائری هم آيت­الله شيخ محمدعلی شاه آبادی همدرس امام بود ايشان، آيت­الله اراکی می­گويد استاد حاج شيخ عبدالکريم تولدش عجيب بود ادامه زندگی­اش عجيب بود مرگش هم عجيب بود من رو مرگی برای حاج شيخ عبدالکريم بنيانگذار حوزه، استاد امام ايشان می­فرمايد که چرا حاج شيخ عبدالکريم مرگش عجيب بود می­گويد آقای حاج شيخ عبدالکريم کسالتی نداشت، توانمند در ايام عزاداری محرم و صفر پای برهنه دنبال هيئت­ها راه می­افتاد در دوران جوانی­اش در عراق در هيئت­ها مداحی می­کرد حاج شيخ عبدالکريم کسالتش چه بود که رحمت خدا رفت حالا بعضی­ها می­گويند آقا فلانی بيمار شد سرطان گرفت خب ايشان هيچ بيماری نداشت، علت اصلی مرگ آقای حاج شيخ عبدالکريم، آيت­الله العظمی اراکی شاگرد ايشان فرموده بود به اتفاق رأی شاگردانش نبود جز کشف حجاب رضاخان کشف حجاب ايشان را از پا در آورد، گفت ايشان کشف حجاب آمد رو کار از منزل می­رفت مسجد، می­رفت حوزه درس، حرم، منزل در اين رفت و آمدها که خانم­های بی­حجاب را ناخواسته می­ديد گفت آقای حاج شيخ عبدالکريم روز به روز ذوب شد ذوب شد ذوب شد تا دق کرد و مرد با تقوی يعنی اين، حالا گنهکار می­بينی خنده تحويل می­دهي، بگو: «استغفر الله ربی و اتوبه اليه»، خدايا خلاف می­گوييم دوستت داريم، دشمنانت را هم دوست داريم، بی­گانگان با شما را هم ما دوست داريم، در مجلسی که قلب امام زمان آزرده می­شود حضور پيدا می­کنی رصدت می­کنند نشستی جای که نبايد بنشينی داری خلاف می­گويي، آيت­الله اراکی می­گفتند علت اصلی مرگ آقای حاج شيخ عبدالکريم و فوت آقای حاج شيخ عبدالکريم همين بود کشف حجاب رضاخان ايشان از پا درآمد: «قُلُوبُهُمْ‏ مَحْزُونَةٌ»[11]  خب دشمن دارد کار می­کند دشمن بی­کار ننشسته: «يُريدُونَ»[12] اين­ها پيوسته از شروع عالم شيطان که در رأس دشمنی­های بشريت است و شيطان صفت­ها کار کردند در زمان همه انبياء در زمان همه اولياء به انحاء مختلف اين­ها تلاش کردند نور خدا را خاموش کنند: «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ»[13] اين يک، آقايون از دشمن خيالتان راحت نباشد خدا می­فرمايد بيدار باشد البته در هر عصری به سبک خودش در اين دوره تکنولوژی پيشرفته به سبک خودش، بچه­هايتان در جيب لباس­هايشان گوشی همراه­هايشان است که دشمن دارد بمب­باران می­کند اين­ها را، من يک خانم معلمی در همين شيراز آمد به من گفت آقای حدائق شاگرد مقطع ابتدايي يک سؤال­های از ما می­پرسد که معلم­ها دور هم جمع می­شويم جوابش را پيدا نمی­کنيم، گفتم حق دارید، اين سؤال سؤال اين دانش­آموز نيست سؤال شب می­آيد در گوشی­ اين از آن سر دنيا، کسانی که ساعت­ها و ما­ه­ها نشستند کار کردند فکرهايشان را رو هم ريختند شبهه القاء کنند سؤال تخصصی است بايد تخصصی جواب داد، من همين پریشب يک خانمی زندگ زده بود می­گفت حاج­آقا من معلم هستم می­گفت در جمع فاميلی­مان يک صحبت­های به پيغمبر می­کنند نسبت­های به رسول­الله می­دهند در همين فضای مجازی گفتم خانم خب حداقل بپرسيد از کدام کتاب است؟ اين­ها از کجا دارند نقل می­کنند؟ اين نسبت­هايي ناروايي که به رسول­الله می­دهند که پيغمبر ظلم کرد، پيغمبر العياذ بالله دنبال شهوترانی بود يک جور ديگر عنوان می­کنند و حال آن­که رسول­الله اگر تعدد زوجات داشت من و شما هيچ وقت اين کار را نمی­کرديم کدام يکی از ما حاضر هستيم دختر دشمن خودمان را برای خدا بگيريم دست بکنيم در لانه زنبور می­کنيد؟ پيغمبر اين کار را کرد برای چه؟ برای تحبيب قلوب مردم به سوی خدا پيغمبر از خودش مايه گذاشت دختر ابوسفيان را گرفت، ابوسفيانی که قامت راست کرده بود به قتل رسول­الله دختر ابوسفيان را رسول­الله گرفت اين هم نه اين­که پيغمبر حالا در مکه گرفتند دختر ابوسفيان با شوهرش اين­ها از دست ابوسفيان فرار کردند رفتند حبشه مسلمان شده بودند شوهرش در حبشه رفت مسيحی شد اين دختر ديگر نه روی بازگشت به مکه داشت، پدرش ابوسفيان سرآمد کفر بود يک زن تنها در حبشه معطل مانده بود پيغمبر شنيدند که اين زن بلاتکليف شده بحث شهوترانی نيست، به نجاشی پيامبر پيغام دادند که به اين دختر، به اين خانم بگوييد اگر حاضر است من حاضر هستم به همسری من در بيايد بيايد مدينه حالا کسی ما يک شکرآبی بين دو نفر است ديگر ارتباطشان را قطع می­کنند می­گويد من رو به اين آقا نمی­کنم چون يک زمانی با من اين طور بود و آن طور بود يکی از همسران رسول­­الله بود کدام آدم را سراغ داريد برويد از نظر اجتماعی پايين­ترين زن در جامعه را از نظر اجتماعی بگيرد و حال آن­که خودش در رأس جامعه است ما گاهی اوقات خانه­هايمان در دوتا خيابان است در انتخاب همسرمان اثر می­گذارد، گاهی اوقات اين آقا شهرستانی است اين مال يک شهر ديگر است نمی­روند جلو اين­ها مصيبت­نامه­های زندگی­هاست آقا ما فلان طائفه هستيم شما مال فلان طائفه هستيد، شما در شأن ما نيستيد ما اين چيزها را داريم تو چه داری؟ اين­ها را نمی­گويند تو قيافه­ات به ما نمی­آيد ما سوادمان اين است شما آن هستيد؟ ما مال سمسام السلطنه هستيم شما قمقام السلطنه، پيغمبر ماريه قبطيه را به همسری انتخاب کرد، که کنيز بود کنيز يعنی کسی که خريد و فروش می­شود البته همين را هم من عرض کنم يکی از قوانين زمان اسلام پرده فروشی بود و برداری اين را هم بنشويد اين هم باز از همان تهمت­هايي که به اسلام می­زنند می­گويند اسلام مروج برده­داری است اسلام می­گويد اگر روزه­ات را عمداً افطار به حرام کردی بايد بروی يک برده آزاد کنی اسلام اصلاً دنبال برده گرفتن است من اين را عرض کنم اسلام زمانی طلوع کرد که برده­داری در ايران، در عربستان، در ساير بلاد مطرح آن زمان رسم بود سنت بود در جنگ­ها اسراء را می­گرفتند می­فروختند اسلام آمد از اين شرائط تلخق مديريت کرد در راستايي آزادی برده­ها اين را از من بشنويد برويد دنبال جوابش اگر کسی توانست يک روايت بياورد که اسلام فرموده باشد برده­داری مزيت است، برده گرفتن امتياز است هرچه ما در اسلام داريم در راستای آزادسازی برده است نه اسير کردن برده، می­گويند برده را برو بخر آزاد کن، روزه­ات را اگر عمداً افطار به حرام کردی بايد بروی برده آزاد کنی، نمی­گويند برده بخر وقف کن برده بخر آزاد کن، اين اسلام است، پيامبر يک خانمی برده است از نظر شئونات اجتماعی رسول­الله فرد اول نظام خلقت با اين خانم ازدواج می­کند حالا چقدر اين ظواهر زندگی دست و پاهايمان را برده در هم، آقا اين خانواده در شأن ما نيست اصلاً شأن يعنی چه؟ بابا: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[14] شأن يعنی انسانيت، شأن يعنی تقوی، شأن پول نيست، شأن سواد نيست، شأن قيافه نيست، شأن طائفه نيست، قرآن می­فرمايد شأنيت، اعتبار، ارزش به تقواست:

کس نمی­داند در اين بحر عميق، سنگريزه قرب دارد يا عقيق

يک وقت می­بينی يک آبدارچی شأنش نزد خدا از مديرکل اداره بالاتر است يک حمال بازار از تاجر بازار در خانه خدا مقامش بالاتر است چون شأنيت به تقواست از نگاه قرآن قرآن می­فرمايد اين­ها دارند تلاش می­کنند الآن هم با پيشرفت شيطنت­ها شکل جديد می­گيرد: «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ»[15] اين­ها می­خواهند نور خدا را خاموش کنند اين تهاجم فرهنگی که می­گويند همين است: «بِأَفْواهِهِمْ»[16]يعنی با تبليغات­شان دارند تبليغ می­کنند، دارند کار می­کنند بی­کار ننشستند من پدر رو فرزند خودم کار نکردم دشمن دارد کار می­کند، دشمن دارد می­برد او را من فرزندم را با معارف اسلامی آشنا نکردم دشمن با آن اباطل خودش اين­ها را آشنا کرده شما امروز اين وضع فاصله گرفتن بخشی از جوان­ها، و مردم از ارزش­های دينی مردم که عناد به دين ندارند، مردم نهادشان پاک است ذات­ها پاک است کار نشده اين زمين مساعد و اين مزرعه رشد درست ازش بهره­برداری نشد دشمن آمده خار و خاشاک را دارد درش پرورش می­دهد ما بذر و گل و گياه را پرورش نداديم، من روی فرزندم کار نکردم دشمن دارد کار می­کند يک جايي در يکی از دبيرستان­های دخترانه شيراز رفته بوديم يک وقتی گذاشتيم برای پرسش و پاسخ من ديدم سؤالاتی که دارد می­آيد اين مدير بعض از اين سؤال را می­گيرد می­گذارد کنار بعضی­ها را می­دهد به ما يک سر سؤال­ها را خودش بر می­داشت من تصورم اين بود که سؤال­های تکراری را ايشان دارد بر می­دارد گفتم خانم مدير اين سؤال­هايي که شما بر می­دارد به ما نمی­دهيد تکراری است؟ گفت نه حاج­آقا اين­ها صلاح نيست به دست شما برسد گفتم صلاح نيست يعنی چه؟ ما آمديم اين­جا جواب سؤال اين دانش­آموزها را بدهيم اين­هاي که می­گوييد صلاح نيست به من دارند بد می­گويند که می­گوييد، من بفهمم اگر به من دارند می­گويند آقايون اين را هم برايتان بگويم اگر دشنام به­تان دادند خدا وکيلی يا در ما هست يا نيست؟ حالا در قالب دشنام دارد می­گويد اگر در تو هست بدت نيايد اصلاح کن خود را، اگر در شما نيست خدا را شکر کن که خدايا اينی که می­گويند در ما نيست و مراقب باشيم که پيدا نشود نبوده دارند ناسزا می­گويند اگر آمد چه­ها می­کنند؟ گفتم اين­ها را بده به من، گرفتم ديدم اتفاقاً سؤالاتی است که بايد اين­ها جواب داده بشود ديدم يکی نوشته ما چرا بايد نماز بخوانيم؟ اصلاً چرا بايد حجاب رعايت کنيم؟ چه کسی می­گويد قيامتی است؟ چرا بايد خدا را پرستيد؟ خدا در دل ماست، خدا که نياز به پرستش ندارد؟ گفتم خانم اين­ها را بايد جواب داد، شما اين­هايي که اصل کار است داری حذف می­کنی، خب ما اين­ها را آموزش نداديم آموزش نداديم چه کسانی ندادند؟ اول پدر و مادرها ما در اين سفری که آيت­الله شهرستانی آمده بودند شيراز يک نابغه قرآنی همراه ايشان بود جوان بيست و سه، چهار ساله­ای است استاد دانشگاه هم است و در مقطع دکتری اين می­گفت از هفت سالگی پدر و مادرم سعی داشتند به حفظ قرآن نه سالگی شدم حافظ و عجيب بود يک آيه را می­خواندند می­گفتند صفحه بعد پنج صفحه بعد، ده صفحه بعد، صد صفحه بعد آيه را سريع سريع­تر از کامپيوتر، عجيب بود می­گفتند اين آيه­ای که خوانديد صد صفحه قبل کدام آيه است؟ هنوز تمام نشده آيه را می­گفت، آيات را قهقرايي می­خواند آيه به آيه بر می­گشت عقب، پروانه­ای می­خواند من از اين چيزی که ديدم تا کنون نديده بودم و برای من خيلی عجيب بود، قرآن را می­دادند دست بعضی­ها می­گفتند که آقا يک نقطه در اين صفحه را شما دست بگذار رويش، اين را من خودم نفهميدم جز معاجزه چيز ديگری نيست، دست می­گذاشتند روی آيه که خود من گذاشتم بعد آنی که جلسه را مديريت می­کرد می­گفت آقای فلانی، فلان دست گذاشته رو يک نقطه از يک حرف از يک کلمه، از يک آيه اين نقطه نقطه­ای رو کدام حرف؟ و کدام کلمه؟ و کدام آيه است؟ اين جز معجزه چيزی نيست، علما هم نشسته بودند چندتا از شهرستان­ها ديدند علما، مردم، مسئولين، اين يک مکثی می­کرد در حد ده پانزده ثانيه، می­گفت نقطه رو حرف مثلاً ذال است آيه حرف اين است آيه اين است، سوره اين است، خب بالاخره بعد گفت من پدر و مادرم خيلی زحمت کشيدند در امری، خب حالا ماها هم فرزندانی داريم ولی خب آن دقتی که بايد بشود اهتمامی که بايد بدهيم، تشويقی که بايد بکنيم گاهی اوقات کوتاهی می­شود: «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ»[17] دشمن دارد کار می­کند خدا هم دارد کار می­کند.

آقايون صد و يک سال قبل بقيع را تخريب کردند امام حسن فراموش شد! اين کار خداست امام صادق را فراموش کردند من يک خاطره­ای را از مدينه منوره بگويم خدمت­تان يک سالی از حرم رسول­خدا آمدم بيرون بين­الحرمين ايستاده بودم خيلی شلوغ بود بقيع، من رو به قبله ايستادم اين کتاب آداب الحرمين که زيارت ائمه بقيع بود و کتاب را باز کردم همان بيرون در صحن زيارت­ها را بخوانم بعد برويم داخل از نزديک هم يک سلام کنيم، همين که داشتم ورق می­زدم که زيارت را بياورم ديدم يک خانمی مصری آمد سمت من، ماشاءالله خدا حفظت کند، آفرين، قضا و بلايت بخورد در سر اسرائيلی­ها، انشاءالله ديدم يک خانم مصری، خانم جوانی هم بود آمد سمت من متوجه شد که من کتاب دعا دستم هست، سنی هم بود گفت: «هل عندکم زيارة ابناء رسول­الله المدفونين فی البقيع» گفت زيارت بچه­های پيغمبر را در بقيع داريد؟ من کتاب دعا را باز کردم ورق زدم زيارت امام حسن را آوردم گفتم: «هذه الزيارة زيارة سبط رسول­الله الحسن ابن علی» آقايون اين ادب را من کمتر ديده بودم من خودم خجالت کشديم من خجالت کشيدم، ديدم اين خانم اول کاری که کرد کفشش را درآورد پا را از داخل کفش درآورد اين کيف رو دوشش را گذاشت زمين اين زيارت را گرفت کلمه به کلمه می­خواند اشک می­ريخت، شافعی بود مال مصر بود، من تصوری که در ذهنم حاصل شد اين بود گفتم مثل اين­که اين خانم امام حسن را دارد به رأی العين می­بيند و حرف می­زند اصلاً با کلمه­ به کلمه­اش داشت يک حال معنوی پيدا کرده بود، اشک می­ريخت و جمله به جمله می­خواند و می­رفت من يک مدتی نگاه کردم از حال اين زن توجه اين زن گفتم چه حالی اين خانم دارد؟ و ما گاهی اوقات می­آييم اين بيرون بقيع پايش را برهنه کرد: «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ»[18] قبر امام حسن را خراب می­کنی؟ ما عشق امام حسن را در دلها نهادينه می­کنيم اين کار خداست من حالش را که ديدم گفتم: «هذا الکتاب هدية لک و نلتمس منک الدعاء» گفتم کتاب را هديه کردم و التماس دعا و رفتم گفتم اين کتاب بايد پيش همين باشد اين کار خداست مردم بوديد بوديد، نبوديد خدايي که تا به امروز اسلام را حفظ کرده حفظ می­کند فکر نکنيد اگر يک کاری کرديد شاه­کار کرديد بايد شاکر باشيد در روايت داريم که وقتی يک کار خوبی هم به توسط انجام می­شود بگوييد: «الحمدلله رب­العالمين» ما عدد و رقمی نيستيم که اگر کنار کشيديم دين خدا آسيب ببيند خدا می­فرمايد ما دين را حفظ می­کنيم ولی شما هم داريد امتحان می­شويد کار کرديد کرديد، نکرديد خدايي که از اول عالم نام انبياء را و دينش را حفظ کرده از اين به بعد هم حفظ می­کند ولی بشريت دارد امتحان می­شود آقا با پولت داری امتحان می­شوی، با سوادت داری امتحان می­شوی، با مقامت داری امتحان می­شوی، با موقعيت­ات داری امتحان می­شوی، دارند می­آزمايند ما را چه کاره هستيم؟ چه کرديم؟ يک جايي می­توانستی دوتا حرف بزنی زدی؟ يک جايي با پولت می­توانستی دين را حمايت کنی، کردی؟ يک جايي با اعتبارت از دين دفاع می­توانستی بکنی کردی؟ «وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ»[19] امام حسين را خواستند خاموش کنند برای هميشه و تا زمان امام صادق هم قبر امام حسين مشخص نبود، در مقاطعی قبر امام را به آب بستند که اصلاً آثار نماند اما ببينيد کربلا را: «وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ»[20] اين احمد ابن موسی­ که افتخار شيرازی­هاست ساليان متمادی قبر حضرت مخفی بود، غريبانه مدفون شد در جايي که به شهادت رسيد، در زمان عزدالدوله ديليمی پيدا شد اين قبر آشکار شد با آن شرحی که دارد و ببينيد امروز قبر احمد ابن موسی مزار است اين­هایی که مظلومانه به شهادت رسيدند امروز شدند کعبه آمال مردم و بارها من اين را عرض کردم ما مردم امروز به مراتب بايد ايمان­مان به وعده­های خدا قوی­تر از مردم صدر اسلام باشد، اصحاب امام حسين اين آيه را می­شنيدند آيه سی و دو سوره توبه: «وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ»[21] خدا نورش را تمام می­کند اين­ها شهادت امام حسين را داشتند می­ديدند، شهادت خودشان را می­ديدند ولی شما داريد می­بينيد امروز خدا با شهداء، با سيدالشهداء چه کرد؟ با نيکان عالم خدا چه کرد؟ امروز با موسی و با فرعون، با اميرالمؤمنين و معاويه، با رسول­الله و ابولهب و عتبه و شيبه: «وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ»[22] خب خدا کار خودش را انجام می­دهد ما يک وظايفی داريم، خدا می­خواهد بفرمايد اگر کار هم کردی به خودت خدمت کردی، نکردی دين زمين نمی­ماند، حاج­آقا نماز خواندی به خودت خدمت کردی، صدقه دادی به خودت خدمت کردی، فکر نکن به دين و خدا خدمت کردی، اميرالمؤمنين می­فرمايد انسان­های با تقوی در مقدمه خطبه حمام آقا می­فرمايد کسانی که در مسير تقوا هستند اين باور را دارند که اگر تمام عالم خوب بشود برای خدا امتياز و قدرتی نيست، همه بد بشوند آسيبی به دين نمی­رسد خوب بودن و بد بودن­ها به خود افراد بر می­گردد البته آزمون دارند پس می­دهند امتحان دارند پس می­دهند افراد، و در اين آزمون آزموده می­شوند: «وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ»[23] خب در اين فاصله ما هم داريم آزموده می­شويم، امتحان می­شويم، در زمان ائمه مردم امتحان شدند، حر امتحان شد، عبيدالله حرّ جعفی هم امتحان شد، بعضی­ها در مدينه، در کوفه ماندند، مدينه ماندند نيامدند و بعضی­ها آمدند و با حضرت به شهادت رسيدند اين آزمون الهی است الآن هم ما داريم امتحان می­شويم: «وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون‏»[24] خب من يک دو نکته ديگر هم اين­جا عرض کنم خدمت عزيزان قرآن می­فرمايد دشمن تلاشش برای خاموش کردن نور خداست، اين تلاش هم تلاش پيوسته است، يعنی می­بينيد دشمن چه را هدف رفته؟ آموزه­های الهی را هدف رفته يعنی شما الآن می­بينيد در دنيا اين­­ها می­خواهند آن باورهای اعتقادی را متزلزل کنند، طرف معتقد به هيچ اصل اخلاقی، و عقلی نباشد يعنی يک لجام گسيختگی نور اولاً اين نکته را خدمت عزيزان عرض کنم از مصاديق نور ذات مقدس الهی است: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[25] خدا نور است اين يک، از مظاهر نور خداوند می­فرمايد پيغمبر: «سِراجاً مُنيراً»[26]، «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً [27]پيغمبر هم نور است، اين دو، قرآن را خداوند در سوره مائده آيه پانزده می­فرمايد نور است: «وَ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبين»[28] اصلاً قرآن نور است، ائمه نور هستند و سخنان­شان نور است: «وَكَلَامُكُمْ‏ نُورٌ»[29] پس خدا، پيغمبر، ائمه، قرآن اين­ها نور هستند دشمن می­خواهد اين­ها را خاموش کند ببينيد کار دشمن اين است که مردم اعتقادی به خدا نداشته باشند به پيغمبر، به ائمه، به قرآن، اين­ها برود در حاشيه، بگويند اين­ها چه است؟ با کمال تأسف بگويم، بگويم يا نگويم؟ چند روزی قبل يک کسی برای من نقل کرد، گفت که حاج­آقا اين فرزند ما شيرينی برده بود در مدرسه ميلاد پيامبر اکرم، گفت به بچه­ها داشت شيرينی می­داد اين به تعبير ميلاد رسول­الله است گفت بچه­ها اول گرفتند، بعضی­ها گرفتند نمی­دانستند که، گفت بابت چه است اين؟ سالگرد تولدت است فلان است؟ گفت نه اين به اعتبار ميلاد پيغمبر است، گفت بعضی از اين بچه­ها شيرينی را دهن در آوردند پرت کردند، آيندتان دست اين بچه­هاست، اين بچه­ها کجا دارند بزرگ می­شوند در کدام خانه؟ در کدام مدرسه؟ در کدام جامعه؟ دشمن دارد کار می­کند، آنی که پيغمبر برايش مهم نيست بابايش برايش مهم است؟ آنی که پيغمبر برايش مهم نيست من و شما اهميت داريم؟ مردم بترسيم از اين گسترش شيطنت دشمن در تخريب عقايد، بچه مقطع دبيرستان با اين هتاکی؟ و جسارت الآن ما اين دانش­آموزهايي که می­آيند در مسجد، من داشتم وضوء می­گرفتم واقعاً بايد تلاش و زحمت اين عزيزانی که اين بچه­ها را می­آورند در مسجد قدردانی کرد من داشتم وضوء می­گرفتم ديدم دوتايشان دارند با هم صحبت می­کنند يکش می­گفت وضوء برای چه می­گيری؟ گفت می­خواهم نماز بخوانم، گفت من اصلاً نماز نمی­خوانم نماز چه است؟ خب به داد اين­ها نرسی دشمن می­برد اين­ها را، حاج­آقا اين پول را نمی­بری در قبر، اين اعتبار را با خودت نمی­بری، ای که دستت می­رسد کاری بکن، در همين امشب، اذان مغرب داشتند می­گفتند من داشتم وضوء می­گرفتم اين حرف را خودم شنيدم گفت من اصلاً نماز نمی­خوانم حالا اين دوستان زحمت کشيدند رفتند در مدرسه­ها با اخلاق اين­ها را جذب کردند آوردند سرگرم می­کنند، يواش يواش کاری که پدر و مادر بايد می­کرده و نکرده اين­ها دارند انجام می­دهند حالا تا چه حدی آن­ها مزاحمت ايجاد نکنند، مانع نشوند بتوانند به اسم چهارتا بازی بياورند چهارتا معارف دينی هم به اين­ها بگويند اثر کار همين دوستان خودمان را می­خواهم بگويم، چند سال قبل يک خانمی آمد گفت که آقا اين پسر من به من می­گويد مادر با من مسجد نيا، گفتم چرا پسر اين حرف را می­زند؟ گفت می­گويد خجالت می­کشم البته اين خانم پوشش هم مناسب نبود گفتم از چه خجالت می­کشد؟ گفت از پوششم، گفتم پسرت راست می­گويد يا دروغ می­گويد؟ گفتم خانم خودت خواب هستی، اين پسر آمده با معارف آشنا شده می­فهمد که داری اشتباه می­کنی، ولی تو خودت متوجه نيستی، قدر اين بچه را بدان، خب بچه­ای که آمده جلساتی در مسجد با معارف آشنا شده، اخلاق دينی را می­فهمد دشمن دارد کار می­کند، اين کار دشمن است، حالا بهانه هم پيدا می­کنند به لطايف الحيلی بتوانند عقايد را منحرف کنند، ارتباط انسان­ها را با خدا، با پيغمبر، با قرآن، با ائمه قطع کنند، يک نکته هم من اين­جا اضافه کنم اين­که خدا می­فرمايد نور را می­خواهند خاموش کنند مگر نور چه خاصيتی دارد؟ من چندتا از خواص نور را بگويم دشمن دنبال همين­هاست.

يک نور عامل رشد و شکوفايي است شما هرجا نور است رشد است؟ در ظلمت­ها رشد اتفاق نمی­افتد در روشنايي­ها رشد اتفاق می­افتد، در درخشش­ها در پرتو نورها بالندگی­ها شکل می­گيرد اين يک، دو نور عامل آرامش است ظلمت عامل اضطراب است، هميشه ما در يک محيط تاريک گاهی اوقات آدم وحشت می­کند و خدا نصيب هيچ کدام از ما نکند، اين را بگويم بشنويد يکی از عذاب­های جهنم ما در روايت داريم تاريکی مطلق است، يعنی مردم در جهنم در آن تاريکی مطلق دارند مجازات می­شوند روشنايي آرامش است، تاريکی اضطراب است اين دو، نور عامل وحدت است تاريکی عامل تشتت است، الآن در همين مجلسی که شما تشريف داريد مسجد اگر اين­جا محيط کاملاً تاريک بود و اين جمعيت برادران و خواهران می­خواستيد بياييد و بنشينيد يقيناً اين طوری که نشستيد نمی­نشستيد نمی­ديد که کجا بنشينيد، پراکندگی بود بی­نظمی بود، اين نظمی که هر کسی جای خودش، مناسب برای خودش نشسته می­فهم کجا برود و کجا بيايد اين به خاطر نور است پس از برکات نور رشد و شکوفايي است، نظم و آرامش و وحدت، اتحاد، انسجام در پرتو نور شکل می­گيرد در تاريکی پراکندگی­هاست در تاريکی اضطراب است، دقيقاً دشمن می­خواهد اين اتفاقات بيفتد، ببينيد کارهایی که دشمن می­کند می­خواهد وحدت را بهم بريزد دل‌ها را از هم دور کند تسويلات شيطانی اضطراب آور است يعنی آرامش را از انسان­ها می­گيرد شما گناه را ببينيد يکی از خروجی­های گناه اضطراب است، يکی از خروجی­های نافرمانی خدا آن تزلزل درونی و آن اضطراب باطنی است، مؤمنين بعد از کار خوب يک آرامشی، نفس راحتی می­کشد طرف بعد از گناه می­بينيد يک اضطراب و ندامت باطنی دارد، گاهی اوقات بعضی­ها می­آيند می­گويد آقا ما بيست سال قبل يک خطايي کرديم هنوز وجدان­مان ناراحت است اين اثر گناه است، طرف هم می­آيد می­گويد آقا بيست سال قبل حج بودم هر وقت يادم می­آيد لذت می­برم، اين اثر معنويت است دشمن می­خواهد آرامش را از شما بگيرد، دشمن می­خواهد وحدت را بگيرد، دشمن می­خواهد رشد و شکوفايي را بگيرد، دشمن می­خواهد نظم را بگيرد: «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ»[30] و اسلام آمده اين­ها را به بشريت عرضه کند، اسلام می­گويد دلها بايد بهم نزديک باشد اسلام می­گويد از فرصت­هايتان خوب استفاده کنيد، اين کار دشمن و تلاش دشمن است که با تبليغات سوء: «بِأَفْواهِهِمْ»[31] اشاره­ای به همان تبليغات دارد، در گفتارشان، در تبليغات­شان، در جرائدشان و رسانه­هايشان و خدا می­فرمايد اما ما حفظ می­کنيم دين را مردم اگر نيامدند پای کار ما نگه می­داريم امام حسين را ياری نکرديد، بيست هزار نامه نوشتيد و نيامديد: «وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ»[32] ما حسين ابن علی را جاويدانه تاريخ می­کنيم، علی ابن ابی­طالب را در صفين تنها گذاشتيد ما علی را ماندگار تاريخ می­کنيم: «وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ»[33] که خداوند نور را به اتمام می­رساند اين بشارت الهی است: «وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون‏»[34] گرچه کافرون نمی­پسندند يعنی هر کسی که با اين نور مخالفت می­کند کفر است هرکسی نمی­خواهد رشد و شکوفايي اتفاق بيفتد کفر است اين نکات ذيل اين آيه شريفه البته اين آيه عرض کردم از آيات مهدوی در قرآن است که جلوه تمام عيار: «أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ»[35] زمان ظهور است، ببينيد الآن دشمن بر عليه امام زمان دارد تبليغ می­کند می­گويند خدا رحمت کند آيت­الله العظمی بروجردی اين را من از چند نفر از شاگردان آيت­الله العظمی بروجردی شنيدم من جمله مرحوم آيت­الله آقای حاج شيخ مجدالدين محلاتی رحمت­الله عليه می­گفتند يک روزی بود روز پايان درس خارج بود ديگر تابستان داشت می­رسيد درس تعطيل بود آخرين جلسه درس بود آيت­الله بروجردی منبر که رفتند درس نگفتند يک ارشاد و نصيحتی، گفتند آقايون علما، طلاب، فضلاء داريد می­رويد شهرستان­ها و مناطق خودتان، هرجا هر کاری می­کنيد به نام امام زمان بکنيد چون امروز مظلوم­ترين فرد در روی کرة زمين ولی­عصر است مظلوميت از اين بالاتر که گاهی اوقات بين شيعيان خودش هم غريب است گاهی اوقات به لفظ صدا می­زنم بيا، به عمل دفع می­کنم، مجالس­مان موجب دلشکستگی حضرت است فقط ياد می­کنيم مهدی کجايي؟ يابن الحسن کجايي؟ داد از غم جدايي؟ اما اخلاق، رفتار، درآمد زندگی­ها آنی نيست که حضرت می­خواهد بعد می­گفتند آيت­الله العظمی بروجردی فرموده بودند در بلاد خودتان و مناطق خودتان هرچه می­سازيد به نام امام زمان بگذاريد، لذا مرحوم آيت­الله محلاتی مدرسه به نام ولی­عصر مسجد به نام ولی­عصر، درمانگاه به نام ولی­عصر، خيريه به نام ولی­عصر، اين توصيه مرحوم آيت­الله العظمی بروجردی بود که دشمن هم امروز دارد کار می­کند و پر حجم­ترين شيطنت­ها در تخريب عقايد مردم نسبت به ولی­عصری است که عدالت گستر است و بزرگترين مرکز ضد مهدويت در حیفای اسرائيل، با آن هزينه­های میليارد دلاری که بر عليه امام زمان دارند تبليغ می­کنند و کار می­کنند اما خدا می­فرمايد شما کار نکرديد خدا حفظ می­کند، خب صد و يک سالی قبل قمری در مثل چنين روزی قبول مقدس و مطهر اولياء بقيع را اين­ها تخريب کردند اما شما می­بينيد در ايام حج، اين­ها می­خواهند نور خدا را خاموش کنند اما همين در قبرستان بقيع که باز می­شود در ايام ذی­الحجه هزاران انسان از سراسر دنيا گرچه اين وهابی­های خبيث اجازه نمی­دهند اين­ها بايستند با آرامش زيارت بخوانند اما همين­که اين­ها وارد بقيع می­شوند غربت اولياءالهی را می­بينند و از معنويت مکان بهره می­برند و استفاده می­کنند خدا رحمت کند مرحوم حاج محمود ­آقای سيفی:

اين­جا بقيع و بقعه دلهای کباب است، اين­جا چراغش روزها هم آفتاب است

يک سالی در بقيع مقابل قبر چهار امام ايستاده بوديم يک عربی آمد کنار دست ما يکدفعه رو کرد به من، گفت: «يا شيخ ما الامام الغريب» امام غريب کيست؟ من يک خرده تأمل کردم که گفتم شايد يک وقت اين تعمد دارد از من چيزی بشنود يا وقتی عناد داشته باشد من چيزی جواب ندادم، نگاهش کردم دوباره سؤالش را تکرار کرد، گفت: «و ما الغريب» امام غريب را تو چه کسی­ می­دانی؟ حالا در بقيع بوديم و ايستاده بوديم داشتيم زيارت می­خوانديم گفت: «انتم تقولون» حالا انتم منظورش ايرانی­ها بود گفت: انتم تقولون الامام الرضا» امام غريب است گفت من مشهد آمدم بارگاه و تشکيلاتی علی ابن موسی­الرضا را ديده­ام با دستش يک اشاره به قبر امام حسن و اين چهار امام مظلوم کرد گفت: «هولاء الائمه غرباء الائمه» گفت ائمه­های غريب اين­ها هستند امام حسن است که در شهر خودش، زادگاه خودش، مدفون است به زائرش اجازه نمی­دهند با آرامش برود سلام کند، من گاهی اوقات ديدم بعضی از اين زائرها وارد قبرستان بقيع که می­شوند کفش را در می­آورند جوراب­شان را هم در می­آورند، اين يک پيام زيبايي دارد يعنی آقا گرچه گنبد و بارگاه نداری، ما جاي جای اين قبرستان را حرم می­دانيم ما پا در حرمت داريم می­گذاريم.

صلّی الله عليک يا سيدی و يا مولاي يا ابامحمد يا حسن ابن علی، پيکر مطهر آقا را آوردند در همين قبرستان، قبر را آماده کردند سيدالشهداء بدن برادر را در آغوش گرفت، وارد در قبر کرد، بنی­هاشم و اصحاب اطراف قبر ايستاده دارند نگاه می­کنند، صدای گريه سيدالشهداء بلند شد ديدند آقا دست کرد صورت برادر را از کفن خارج کرد، صورت يوسف اهل­البيت را رو خاک قبر گذاشت اين اشعار را آقا خواند:

«أ أدهن رأسي أم تطيب مجالسي، و رأسك‏ معفور و أنت سليب»‏[36]

برادر ديگر بعد از شما نبايد عطر استعمال کرد، نبايد محاسن خضاب کرد، به احترام آن بدن تيرباران شده ديگر نبايد عطر زد، به احترامی آن صورتی که رو خاک قرار گرفت، ديگر نبايد محاسن خضاب کرد، اين­جا آقا اين جمله را گفت کربلا کنار علقمه آمد کنار پيکر قطعه قطعه برادر ديگرش ابالفضل فرمود يا عباس: «الان انكسر ظهرى‏ و قلّت‏ حيلتى»[37]

رفتی و شکست محفل ما، هم محفل ما و هم دل ما

الا لعنة الله علی القوم الظالمين و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظيم

اللهم عجل لوليک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج.

 

[1] توبه32.

[2] توبه32.

[3] توبه32.

[4] توبه32.

[5] توبه32.

[6] توبه32.

[7] توبه32.

[8] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص303.

[9] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص303.

[10] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص303.

[11] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص303.

[12] توبه32.

[13] توبه32.

[14] حجرات13.

[15] توبه32.

[16] توبه32.

[17] توبه32.

[18] توبه32.

[19] توبه32.

[20] توبه32.

[21] توبه32.

[22] توبه32.

[23] توبه32.

[24] توبه32.

[25] نور35.

[26] احزاب46.

[27] احزاب45- 46.

[28] مائده15.

[29] من لا يحضره الفقيه ج2 ص616.

[30] احزاب45.

[31] توبه32.

[32] توبه32.

[33] توبه32.

[34] توبه32.

[35] توبه32.

[36] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج3 ص132.

[37] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص259.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه