استادحدائق روز شنبه 18 فروردین ماه 1403 در حسینیه جباری شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث عوامل رستگاری از نگاه قرآن پرداختند.

 

دانلود

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

الحمدلله ربّ العالمين و العاقبة لاهل التقوی و اليقين و الصلاة و السلام علی سيدنا و نبينا حبيب الهی العالمين و شفيع المذنبين العبد المؤيد و الرسول المسدد المصطفی الامجد ابی­القاسم محمد صلّی الله عليه و علی اهل بيته المعصومين الائمة الهداة المهديين لاسيما بقية الله فی الارضين سيدنا و مولانا حجة ابن الحسن العسکری روحی و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء.

ای پادشاه خوبان داد از غم تنهايي، جان بی­تو به لب آمد وقت است که باز آيي

يابن الحسن امام زمان،

ای درد تو هم درمان در بستر بيماری، وی ياد تو هم مونس در گوشه تنهايي

يابن الحسن امام زمان،

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُون‏»[1].

صدق الله العلی العظيم

در ادامه عرايض شب گذشته با محوريت موضوع عوامل رستگاری از نگاه قرآن، ما چه کنيم عاقبت­مان ختم  بخير بشويد بالاخره زندگی را بايد گذاشت و رفت. اين حسينيه جباری می­ماند و من شما می­رويم اين خانه­های که در مسير می­بينيد، آقا اميرالمؤمنين آمدند مدائن برای دفن سلمان، ساختمان­های کهن مدائن را ديدند تاق کسری را فرمودند: «أين بانوك، أين‏ ساكنوك‏»[2] کجا رفتند آن­هايي که اين ساختمان­ها را ساختند و بنا گذاشتند؟ و کجا رفتند آن­هايي که در اين امارت­ها زندگی می­کردند؟ روی اين زمينی که شما داريد زندگی می­کنيد صد سال قبل کسان ديگری مالک بودند، صد سال ديگر کسانی ديگر هستند، ما در اين فرصت گذرایي که نوبت ماست سهميه ما از اين زندگی دنيايي همين عمر جاری ماست چگونه استفاده کنيم که مشمول رحمت و رستگاری بشويم؟

شب گذشته آيه­ای را از سوره مبارکه آل­عمران آيه صد و پنجاه و شش خوانده شد که خداوند می­فرمايد رعايت دو اصل اطاعت از خدا و اطاعت از رسول شما را مشمول رحمت و لطف الهی قرار می­دهد، آيه­ای که امشب تلاوت شد باز مؤيد همين آيه شب قبل خداوند می­فرمايد: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏»[3] آن­هايي که از خدا و پيغمبر اطاعت می­کنند و خشيت الهی را رعايت می­کنند و تقوی را در زندگی به کار می­گيرند، چهار گزينه اطاعت از خدا، اطاعت از رسول، خشيت يعنی آن خوف درونی و باطنی، تقوی يعنی آن پرهيز و خوف ظاهری که انسان به خاطر تقوی هر حرفی را نمی­زند، هر کاری را نمی­کند، هر پولی را در نمی­آورد، قرآن می­فرمايد: «فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُون‏»[4] رستگاران اين­ها هستند، امشب من سفارشی را از خداوند به پيامبر که در هر دو آيه خدا اطاعت از رسول و اطاعت از خدا را رمز رستگاری و رمز مشمول رحمت قرار گرفتن، يک توصيه­­نامه را پيغمبر می­فرمايد خدا به من فرمود، من مقدمه­ای پرداختن به اين نصيحت يک مقدمه عرض کنم در نصيحت­ها نصيحت کننده و نصيحت شونده مهم است، چه کسی؟ چه کسی را دارد نصيحت می­کند اين­ها اهميت می­دهد به سخن، شما در بين سخنان بندگان خدا عالی­ترين نصايح پيغمبر نصايحی است که مخاطب رسول­الله اميرالمؤمنين است شما در اين قال رسول­الله­ها گل سرسبد رواياتی است که خطاب به اميرالمؤمنين است يعنی ظرفيـت نصيحت کننده نامحدود، ظرفيت نصيحت شونده هم نامحدود، بالاتر از اين سفارش­های خدا به بهترين بندگانش احاديث قدسی در رأس احاديث قدسی در بين انبياء شاخص انبياء پيغمبر است، بعد از قرآن سخنان ذات مقدس ربوبی به نبی مکرم اسلام اين سخن­های که خدا نصيحت کرده پيغمبر را در اين حديثی که من امشب تقديم می­کنم چون بحث اطاعت از خدا و اطاعت از رسول­ است و اين حديث حاوی هردو اطاعت است يعنی اگر ما اين را رعايت کرديم هم اطاعت از خدا کرديم هم اطاعت از رسول پيغمبر می­فرمايد خداوند به من نه­تا سفارش کرد، بايد اين­ها را اول ما خودمان به کار بگيريم بعد بچه­هايمان را نصيحت کنيم، آقا در وصيت­نامه­ات بنويس اين­ها را گاهی اوقات وصيت نمی­نويسيم، بابا تذکر بدهيد اين را آينده نسل­های شما بخوانند يک تلنگری بشود برای اين­ها برای دنيا و آخرت­تان بس است، رسول­الله می­فرمايد خداوند سبحان را من به نه­سفارش توصيه کرد اين­ها حساس­ترين نکاتی است و مطالبی است که اگر انسان­ اين­ها را رعايت کند ضامن سعادت دنيا و آخرت اوست در همه شئونات، در همه عرصه­ها، اقتصادی، اجتماعی، سياسی، خانوادگی، در همه ابعاد زندگی اين­ها اگر رعايت بشود: «فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُون‏»[5]  «تُرْحَمُون‏»[6]، «تَهْتَدُون‏»[7]همه اين­ها انشاءالله رقم می­خورد، پيامبر می­فرمايد خداوند نه­تا سفارش به من کرد، ببينيد آفريدگار دارد اين سفارش­ها را می­کند به چه کسی؟ به فرد شاخص نظام خلقت يک: «بِالْإِخْلَاصِ‏ فِي‏ السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ»[8] آقا رسول­الله می­فرمايد خدا به من سفارش کرد رعايت اخلاص را در خلوت و جلوت، ببينيد اخلاص را اول من تعريف کنم بعد خلوت و جلوت را توضيح بدهم، اخلاص يعنی کارهايتان صد درصد رنگ الهی بگيرد دنبال اسم و رسم و تعريف و تأييد نباشيد کاری که می­کنيد فقط نظر اين باشد که خدا بپسندد، هيئت می­آيي برای خدا بيا، نه آقايي فلانی بدش می­آيد اگر نيامديم دلگير می­شود اين کار درش اخلاص نيست تعارف هم ندارد، امشب می­رويم منزل فلانی نشد بد می­شود، بابا خدا را در نظر بگير ما اين حرف را اگر نزنيم يا بزنيم به صلاح ما نيست، به صلاح ماست، همين مسائلی که ما گاهی اوقات در روابط­مان خيلی پر رنگ اين­ها را می­بينيم، اخلاص يعنی «تنزيه‏ العمل‏ عن أن يكون لغير اللّه فيه نصيب»[9] اخلاص يعنی برادر من کارهايت را يک جوری پاک کن که غير خدا در کار شما کسی سهمی نداشته باشد، صدقه می­دهی برای خدا، حالا درست است مردم تشکر می­کنند ولی دنبال تشکر نيستی، حرف می­زنی برای خدا، مردم می­پسندند برای پسند مردم حرف نزنی اين می­شود اخلاص اولين توصيه خداوند به رسول­الله اخلاص را رعايت کن در سر و علانيه، آقا امام صادق می­فرمايد: «لَا يَصِيرُ الْعَبْدُ عَبْداً خَالِصاً لِلَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏»[10]انسان به مقام اخلاص نمی­رسد مگر اين­که اين حالت درش اتفاق بيفتد اگر در ما هست اين حالت اخلاص آمده: «حَتَّى يَصِيرَ الْمَدْحُ وَ الذَّمُّ عِنْدَهُ سَوَاءً»[11] آن­هايي که تعريف و دشنام نزدشان يکی است اين­ها برای خدا کار می­کنند دنبال لوح تقدير نيست دنبال تجليل نيست ديديد به بعضی­ها می­گويي چرا هيئت نمی­آيي؟ می­گويد تحويل نمی­گيرند ندادند دعا بخوانيم ديگر هيئت نمی­آييم، تو برای دعا خواندن می­آيي نه برای خدا، آقا سلام کرديم جواب­مان ندادند تو برای که سلام کردی؟ برای خدا يا برای فرد، اگر برای خداست تو جوابت را گرفتی، سلام کردی شصت و نه­تا ثواب بردی ديگر چرا نق می­زنی؟ ما يک بخشی از ماها متدينين از کارهای خوب عقب نشينی می­کنيم مال بی­اخلاصی است آقا ديگر مسجد پيدايت نيست؟ می­گويد آقا آمديم خوب برخورد نکردند فلان هيئت تحويل نگرفت، فلان کار کرديم تجليل نشد گاهی اوقات می­گوييم بشکند دستی که، از اين حرف­ها می­زنيم اين معلوم است برای خدا نيست من يک جمله از امام رضا بگويم خدمت­تان، آقا امام رضا می­فرمايد بنده­های خوب خدا پنج­تا نشانه دارد يکش اين است حضرت می­فرمايد، از امام سؤال شد خيار عباد چه کسانی هستند؟ فرمود: «إِذَا أَحْسَنُوا اسْتَبْشَرُوا»[12] خوب­ها کسانی هستند که وقتی کار خوب هم می­کنند شاد است مگر می­شود کسی کار خوبی بکند پيشمان باشد بله بعضی­ها ديديد می­گويد حيف است خدمتی که به فلانی کردم، حيف از زبانی که برای فلانی گذاشتم، يک زمانی زير بغلش را گرفتيم حالا يادش رفته ما اشتباه کرديم اين­جا کمک کرديم، اشتباه کرديم در اين تشکيلات اين خدمات را انجام داديم، بسمه­تعالی کارت برای خدا نبود يقين بدان آخرت اجری نداری، عزيزان اگر کسی از انجام کار خوبش پيشيمانی آمد سراغش خودش را فريب ندهد برای خدا کار نکرده، کار برای خدا: «إِذَا أَحْسَنُوا اسْتَبْشَرُوا»[13]مردم بفهمند نفهمند، بدانند ندانند، در خانه اگر کس است يک حرف بس است.

من اين خاطره را بعضی از جلسات عرض کردم حالا هم ياد کنيم گذشتگان را زمان صدام ملعون بود سال هفتاد و نه بود تقريباً بيست و سه سالی قبل، بيست و سه، چهار سال قبل، ما در محضر آيت­الله والد مشرف شديم عتبات، عزيزان آن زمان که مشرف می­شديد خاطرتان هست هواپيما می­رفت کرمانشاه می­نشست زمينی می­رفتند از مرز خسروی وارد عراق می­شدند و بعد دوباره بر می­گشتند از کرمانشاه بر می­گشتند هوايي به شيراز، ما در مسير حرمت به سوی نجف در جاده­ای بين حد فاصل سامراء به سمت نجف، مرحوم آيت­الله والد به من گفتند فلانی به اين راننده بگو اگر جايي دستشويي بود نگهدارد من يک دستشويي بروم، من رفتم به راننده گفتم که اگر در مسير دورات ميات هست حاج شيخ می­خواهند بروند دستشويي، گفت بعد خمس دقايق، گفت يک پنج دقيقه­ای صبر کنيد ما می­رسيم بلد بود، جاده راننده عراقی بود در هر اتوبوسی هم آقايون خاطرتان، دوتا مأمور بعثی هم مراقب بودند اين­ها غير راننده دوتا مأمور هم مراقب زائرها بودند، يک پنج دقيقه­ای گذشت و نگهداشت و اشاره کرد وسط صحری يعنی به فاصله صد متر از لب جاده يک توالت بيابانی صحرايي بود گفت آن­جا يک دستشويي است برويد آن­جا حاج­آقا پياده شدند من هم همراه­شان حرکت کردم همراهی­شان کردم، يک دويست متر آن طرف اين دستشويي­ها دوتا باب مغازه بود در دل صحری وسط بيابان عراق خب ايشان عبايشان را در آوردند، قبايشان را در آوردند سپردند به من رفتند داخل دستشويي يک خرده زمان طول کشيد راننده هم عجول بود هی بوق می­زد که زود بياييد، من رفتم پشت دستشويي گفتم حاج­آقا آب هست؟ گفتم شايد آب نيست در اين دستشويي وسط بيابان ديدم صدای شستن دارد می­آيد، تا گفتم آب هست ديدم ايشان خودشان در را باز کردند اين پايين لباس­هايشان را زده بودند بالا، توالت کثيف و به قول شيرازی­ها چلوم، وسط بيابان يک توالت کثيف يک جارويي کهنه­ای بود حاج­آقا آفتابه را آب می­کردند می­ريختند با اين جارو توالت را می­شستند، دوباره آفتابه را پر می­کردند دوباره می­شستند من تا اين صحنه را ديدم گفتم حاج­آقا چه کار داريد می­کنيد؟ توالت توی بيابان عراق را داريد می­شویيد! اين راننده هم که هی بوق می­زند حاج­آقا ول کنيد برويد، دوتا درس ايشان به من دادند، من اين دوتا درس را خدمت شما بگويم آقايون بزرگ شدن خمره رنگرزی نيست در خانه خدا بی­خود نيست، خدا ذرة المثقال­ها را می­بيند کار کردی مزد می­گيری، کار نکردی توقع مزد نداشته باش، بنده کار نمی­کنم می­گويم پيشانی نداريم، شانس نداريم، ما اقبال نداريم بابا اين شرک است خدا می­فرمايد ما ذرة المثقال­ها را جواب می­دهيم، دوتا درس ايشان به من دادند، درس اول گفتند بابای من زيادی بشنويد، عالم عالم نه خانه­تان، نه حسينيه جباری، نه شيراز، عالم متعلق به خداست نگاهت اين باشد، خدا دوست دارد از امکاناتی که در اختيار بنده­هايش هست بنده­هايش خوب استفاده کند، من آمدم داخل اين دستشويي دستشويي کردم ديدم خيلی کثيف است نگاه نمی­کنيم که در عراق هستيم يا ايران؟ می­گوييم مال خداست: «إِنَّا لِلَّهِ‏»[14] گفتند به شکرانه­ای که آمدم اين­جا دستشويي کردم توالت را بشويم و بروم، ما بعضی­هايمان توالت مسجد را می­شوريم عارمان می­شود بعضی­ها هنر کنيم خادم را صدا می­زند بيا اين سنگ توالت کثيف است بشور، خادم مگر مزد نمی­گيری؟ مگر پول نمی­گيری اين وضع توالت است؟ خيلی هنر کنيم در بيابان عراق گفتند عالم متعلق به خداست گفتم اين­جا را تميز کنم و بروم اين درس کنم، گفتم آقا اگر با اين نگاه شما داشتيد اين توالت را تميز می­کريد به من می­گفتيد بياييم اين کار را کنم شما می­آمديد بيرون من را صدا می­زديد می­گفتی برو اين­جا را تميز کن، درس دوم گفتند بابای من اگر خوبی است چرا خودم انجام ندهم؟ حاجی­ پدر بزرگی، خودت ياد نوه­ات بده، آقای هيئتی تو درس آن کسی بده که نمی­آيد هيئت، اگر کار خوب است چرا خودتان انجام نمی­دهید؟ فقط می­گوييم بابا نماز اول وقت خوب است؟ آقای تاجر بازار دست از کار بکش اول وقت نماز بخوان، شاگردهايت از تو ياد می­گيرند، آقای مدير اداره اول وقت نماز، کارمندهايت ياد می­گيرند، اول خودمان گفتند اگر کار خوب است چرا خودم انجام ندهم، لذا پيغمبر را هم خدا مأمور می­کند اول خودت مأمور باش برای ديگران امام صادق هم می­فرمايد: «كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ»[15] مردم را در اعمالتان و رفتارتان به خدا دعوت کنيد، يعنی می­گويد من از بابايم غيبت نشنيدم من پدرم بد اخلاقی نشنيدم من از اين آقا، از اين بزرگ هيئت، از اين استاد، از اين تاجر، از اين مسئول خلاف نديدم درس پاکی و راستی را از رفتار افراد ياد بگيرند اين دوتا درس را من از ايشان در آن سفر ياد گرفتم، پيغمبر فرمود خدا به من سفارش کرد: «بِالْإِخْلَاصِ‏ فِي‏ السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ»[16] حالا در علانيه رعايت اخلاص خيلی مؤونه ندارد الآن ما در اين هيئت برای حفظ ظاهر و اعتبارمان هم که شده هر حرفی نمی­زنيم، هر کاری نمی­کنيم، اما عزيزان هنر اخلاص در خلوت است هنر اخلاص آن­جايي است که کسی نيست ولی خدا هست، هنر اخلاص در آن اتاق­های در بسته است، هنر اخلاص در آن سفرهای خارج از کشور است، هنر اخلاص در آن محفل­های انسی است که می­گوييم همه از خود هستند و غريب بين ما نيست، کسی صدايمان را ضبط نمی­کند، کسی فيلم­مان را نمی­گيرد، آن­جا اخلاص، حسينيه جباری رعايت اخلاص هنر نمی­خواهد در جامعه رعايت اخلاص برای آن کسی که متدين است او برای خودش لازم می­داند، در خلوت­ها، در خانه­ها، در محيط­های در بسته، خدايي که اين­جاست: «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد»[17]از رگ گردن به شماها نزديک­تر هستيم، خدايي که اين­جاست: «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُور»[18]نگاه­هايتان را می­فهميم با چه قصدی داری نگاه می­کنی؟ نگاه صادقانه است يا نگاه خائنانه است؟ خدايي که اين­جاست خدا می­فرمايد: «يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»[19]تو قلب شما هستيم، اين می­شود اخلاص اخلاص اگر آمد عزيزان مردم رو به شما بياورند، پشت به شما بکنند اصلاً در رفتار شما اثر نمی­گذارد آقا امام صادق می­فرمايد: «لَا يَصِيرُ الْعَبْدُ عَبْداً خَالِصاً لِلَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَ»[20] بنده به مقام اخلاص نمی­رسد مگر اين­که: «حَتَّى يَصِيرَ الْمَدْحُ وَ الذَّمُّ عِنْدَهُ سَوَاءً»[21] تعريف و دشنام نزدش يکی بشود اين حالت را ما داريم، زنده باد و مرده باد اگر برايمان يکی است مخلصيم، اخلاص در ما شکل گرفته، ولی بعضی­ها با يک حبه قند شيرين می­شوند با يک دانه غوره ترش می­شوند با يک بفرماييد باد می­شود با يک بی­توجهی خالی می­شود انسان با اخلاص نه تعريف مردم او را از مدار بندگی خارج می­کند و نه تکذيب مردم و مذمت مردم او را ملول می­کند آقا کارت برای خداست يک شيرازی مذمتت بکند نگران نباش، کارت رنگ الهی ندارد يک شيرازی تعريفت بکند نفعی به حالت ندارد: «حَتَّى يَصِيرَ الْمَدْحُ وَ الذَّمُّ عِنْدَهُ سَوَاءً»[22]اين روحيه روحيه اخلاص است.

مقام معظم رهبری حفظه­الله تعالی در دوران رياست جمهوری­شان نقل می­کردند می­گفتند يک وقتی امام در همين جماران امام آمدند در همين بالکنی که سخنرانی می­کردند، تا امام وارد شدند گفتند مردم قيام کردند شعار دادند روح منی خمينی، بت شکنی خمينی، امام هم داشتند به عواطف مردم پاسخ می­دادند، گفتند يک لحظه بر گشتند يک نگاهی به من کردند گفتند آقای خامنه­ای آن زمان ايشان رئيس جمهور بودند آقای خامنه­ای اگر تمام اين مردمی که الآن يکپارچه دارند بر له من و نفع من شعار می­دهند که در روحيه­ای من ذره اثر نمی­گذارد همه يکپارچه عليه من شعار بدهند در روحيه من خللی ايجاد نمی­کند اين می­شود خلاص و لذا شيطان هم تنها جايي که گفته حريف نيستم، مخلصين است: «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين‏»[23]تفاوت بين مخلِص و مخلَص چيست؟ مخلِص به کسانی می­گويند که در گرفتاری­ها، مشکلات رو به خدا می­آورند، مشکلات­شان که حل شد يادشان می­رود ابالفضل را کجا می­شناسد؟ در چک فرم خورده، در مريض سرطانی، در ماشين در حال چپ شدن، در حالتی که مشکل ندارد يادی از خدا و اولياء نمی­کند اين را می­گويند: مخلِص شيطان اين­ها را فريب می­دهد اين­ها در گرفتاری­ها رو به سمت دين می­آورند، گرفتاری­هايشان که مرتفع شد ديگر يادشان می­رود يکی آمد به امام زين­العابدين گفت آقا دعايمان کنيد ما گرفتار هستيم مشکل داريم، حضرت فرمودند چرا شما در گرفتاری­ها به ياد ما هستي؟ ما دعايتان می­کنيم که انشاءالله مشکلات­تان حل بشود ولی خب در زمانی هم که گرفتار نيستيد ياد کنيد، دعای توسل که فقط برای گرفتاری نيست مؤمن وقتی هيچ مشکلی هم نداری توسل پيدا کن، پس مخلِص به کسی می­گويند که در شدائد و گرفتاری و مشکلات رو به خدا می­آورد مشکلات که حل شد يادش می­رود مخلص در همه حالات زندگی با خداست چه مشکل باشد چه نباشد؟ سالم باشد يا بيمار؟ غنی باشد يا فقير؟ مشکلات داشته باشد يا مشکلات نباشد؟ او کار به خدا دارد دنبال اين مسائل دنيايي نيست شيطان گفت اين­ها را من نمی­توانم فريب بدهم، خدا به رسول­الله فرمود من سفارش می­کنم شما را به رعايت اخلاص: «فِي‏ السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ»[24] يک، دوم: «وَ الْعَدْلِ فِي الرِّضَا وَ الْغَضَبِ»[25] از سفارش­های خدا به پيغمبر رعايت عدالت در رضايت و خشنودی و در سخت و عصبانيت، اين دو حالت مردم دچار افراط و تفريط می­شوند، بعضی­ها در حالت رضا عدالت را رعايت نمی­کنند، گاهی اوقات می­گويد آقا اين از خودمان است حالا خلاف هم کرد ناديده می­گيريم پارتی بازی می­کنيم، همين حرفی که بعضی­ها می­زنند آقا اين از خودماست، از ماست، در رضا ناديده می­گيرد تخلف را، گاهی اوقات در غضب بعضی‌ها تندروی می­کنند طرف عصبانی می­شود فراتر از آن برخوردی که بايد بکند برخورد می­کند! اعتدال در رضا و غضب اگر کسی رعايت کرد عدل را اگر رعايت کرد اين می­شود توصيه خدا به پيغمبر مردم حواستان جمع باشد در اين روابط اجتماعی و خانوادگی­تان خدا را و عدالت را بکنيد تراز عدل يعنی هر چيزی در جای خودش قرار گرفتن. یکدفعه آقایی آمد گفت آقا من يکی از فرزندهايم را از ارث محروم کردم گفتم چرا؟ گفت من بهش گفتم چنين نکن، چنان نکن، و گوش نکرد خب اين ببينيد تندروی است ما يک سالی در مدينه منوره در بعثه آيت­الله العظمی مکارم بوديم يک آقايي زائر تهرانی بود آمد در بعثه حرف پانزده شانزده سالی قبل است آمد گفت من امشب می­خواهم بروم مسجد شجره محرم بشوم آخرين روز اقامت ما مدينه است، گفتم بيست و دو سال است دخترم را نديدم، گفتم دخترت کجاست؟ گفت تهران است، گفتم بيست و دو سال گفت نه دخترم را ديدم نه دامادم نه نوه­هايم گفتم چرا؟ گفت من اين دخترم خواستگارهای زيادی داشت من به ايشان گفتم بايد زن پسر عمويت، اين گفت بابا من با پسر عمويم خوشبخت نمی­شوم، من نمی­پسندم يک جوانی آمد به امام صادق گفت آقا بابايم می­گويد برو فلانی را بگير من خودم کس ديگری را می­خواهم، حضرت فرمود برو همانی را که خودت می­خواهی بگير، بابايت که نمی­خواهد زن بگيرد تو می­خواهی بگيری، بابا راهنمايي بکن بزرگتر ولی مکلف به تکليف سخت نکن، راه را نشان بده، فردا اگر اين در بن بست قرار گرفت تو سهيمی در اين گرفتاری، گفت پدرم گفت اگر زن پسر عمويت نشدی، زن هر کسی شدی قيد من را بزن، نه در مجلس عقدت می­آيم، نه ديگر شما را می­بينم، گفت اين رفت زن کس ديگری، من در عقدش هم نرفتم شرکت نکردم، نوه خودم را دو سه تا نوه دارم اصلاً نديدم الآن هم آمدم حج، روحانی کاروان ما گفته حواست­تان باشد، به خود بگوييد لبيک بگوييد دل شکسته بدرقه کار در راه­تان نباشد گفت من مقلد آيت­الله العظمی مکارم هستم حالا آمدم امشب می­خواهم بروم مسجد شجره آيا لبيک من قبول است ديدم اين بايد يک تلنگر محکمی بهش بزنم، گفتم مسجد شجره نروی، رفتي اگر گوشت می­شنيد صدا می­زدی لبيک جواب می­آمد لا لبيک و لا سعديک، جواب را رد را از خدا می­شنيدی، گفت برای چه؟ گفتم تو پدری بيست و دو سال دخترت را نديدی به خاطر هوايي نفست گفتم اين دختر خوشبخت شد يا بدبخت؟ گفت نه اتفاقاً شوهر خوبی هم گيرش آمده خيلی هم خوب­اند باهم بچه­هايش هم خوب است ولی من رو تعصب خودم اين­ها را ديگر نديدم با اين اخلاق می­خواهيد برويد بهشت، با اين اخلاق می­خواهيم شب اول قبر عذاب سراغ­مان نيايد فشار قبر نيايد، گفتم آقا مسجد شجره نرو خودت را به زحمت نينداز، گفت چه بکنم؟ گفت برو دل شکسته دخترت به دست بياور الآن از در اين دفتر برو بيرون تماس بگير به دخترت التماسش کن از تو بگذرد آقا رفت، يک ساعت بعد ديدم با چشم قرمز بر افروخته آمد گفت حاج­آقا زنگ زدم به دخترم، تا سلام کردم گفت به تو می­گويند پدر، بيست و سال آرزوی ديدنت را داشتم، اين بچه­های بی­چاره من می­گفتند پدر بزرگ­مان را می­خواهيم ببينيم اين بچه­ها الآن رسيدند به سن هجده ساله، نوزده ساله، پدر بزرگ­شان را بعضی­ها چه جوری هستيم؟ می­خواهيم با اولياء هم همنشين بشويم، گفت من گريه می­کردم دختر گريه می­کرد، گفتم بابا بد پدری بودم حلالم کن، چند روز از رمضان گذشت نکند دل شکسته­ای بچه­هايتان بدرقه زندگی­تان باشد نکند دل شکسته خانواده بدرقه زندگی­مان باشد فقط سرگرم باشيم دعای سحر می­خوانيم بابا آن­جا تصفيه کن خودت را دل شکسته را به دست بياور، گفت آخر امر گفتم دختر حلالم کردی؟ گفت حلالت­ کردم، گفتم حالا برو مسجد شجره عدالت داشته باشيم در ناراحتی کنترل کن خودت را در رضايتمندی رضايت خدا را بکنيم: «وَ الْعَدْلِ فِي الرِّضَا وَ الْغَضَبِ»[26]. آقا اميرالمؤمنين ببينيد حضرت در بستر بيماری بودند به امام حسن وصيت کردند روز بيستم ماه رمضان، به امام حسن فرمودند پسرم من اگر از بستر برخواستم خودم می­دانم با ابن ملجم چه کنم؟ طرف من ابن ملجم است اما اگر با اين بيماری رفتم، يک ضربت زده شما يک ضربت بزنيد، مثله نکنيد او را، بدنش را قطعه قطعه نکند، پيغمبر نهی کرد مجازات و مکافات سخت نکنيد چون علی را کشته، يک ضربت زده يک ضربت بزنيد اين می­شود عدالت: «وَ الْعَدْلِ فِي الرِّضَا وَ الْغَضَبِ»[27]حالا فرازهای ديگر انشاءالله شب­های باقی­مانده تکميل کنيم اين حديث نورانی گهربار را.

امشب دست توسل به ذيل عنايت کريم اهل­البيت آقا امام حسن مجتبی همه متوسل هستيم و به سمت و سوی حضرت يک سالی در قبرستان بقيع پايين قبور چهار امام ايستاده بودم مشغول زيارتنامه خواندن بودم انشاءالله که خداوند اين جمع محترم را توفيق عنايت کند مدينه منوره زيارت قبر رسول­خدا و اولياء بقيع از خدا هر ساله بخواهيد همينی که امام صادق يادمان داد، امام کاظم يادمان داد: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي عَامِي هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ مَا أَبْقَيْتَنِي‏ فِي‏ يُسْرٍ مِنْكَ وَ عَافِيَةٍ وَ سَعَةِ رِزْقٍ وَ لَا تُخْلِنِي مِنْ تِلْكَ الْمَوَاقِفِ الْكَرِيمَةِ»[28] از خدا بخواهيم تا هستيم برويم، من داشتم زيارت امام حسن می­خواندم ديدم يک آقايي عربی کنار دست من قرار گرفت يک نگاهی به من کرد گفت «يا شيخ من امام الغريب» امام غريب کيست؟ من يک خرده اول تأمل کردم نکند اين حالا از اين عرب­های سعودی و وهابی است می­خواهد از ما حرف بشنويد نکته­ای بگيرد يک نگاهی بهش کردم، گفتم: «ما الامام الغريب» امام غريب کيست؟ شما چه می­خواهيد؟ گفت: «انتم تقولون الامام الغريب الامام الرضا» شما می­گوييد امام رضا امام غريب است بعد گفت من مشهد آمدم حرم رضوي را ديدم، بارگاه علی ابن موسی­الرضا را ديدم با دستش يک اشاره به قبر امام حسن کرد گفت: «هذا الامام امام الغريب».

اين­جا بقيع و بقعه دلهای کباب است، اين­جا چراغش روزها آفتاب است

سلام بر آن امام مظلومی که در تشييع پيکرش تابوتش را تيرباران کردند، پيکر امام مجتبی را آوردند در قبرستان بقيع همين­جايي که محل قبر آقاست قبری را آماده کردند سيدالشهداء بدن برادر را وارد در قبر کرد بگويم عزيزان پيغمبر فرمود چشمی که بر حسينم گريه کند قيامت گريان وارد محشر نخواهد شد قدمی که برای زيارت حسنم برداشته شود بر پل صراط نخواهيد لرزيد، آقا پيکر برادر را در قبر گذاشت، صورت يوسف اهل­البيت را از کفن خارج نمود روی خاک قبر قرارداد، بنی­هاشم اطراف قبر احاطه کرده بودند ديدن سيدالشهداء گريه می­کند اين شعر را می­خواند:

«أ أدهن‏ رأسي‏ أم‏ تطيب مجالسي و رأسك معفور و أنت سليب‏»[29]

برادر ديگر بعد از شما نبايد عطر استعمال کرد، بعد از شما ديگر نبايد محاسن خضاب کرد، به احترام آن صورتی که رو خاک قبر قرار گرفت ديگر نبايد محاسن را خضاب کرد، به احترام آن پيکر تيرباران شده نبايد ديگر عطر استعمال کرد، هيئت محترم ابالفضل اين­جا امام کنار پيکر.

 

[1] نور52.

[2] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ج‏2 ص57.

[3] نور52.

[4] نور52.

[5] نور52.

[6] آل­عمران132.

[7] بقره53.

[8] تحف العقول النص ص36.

[9] شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني) ج‏1ص330.

[10] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏70 ص294.

[11] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏70 ص294.

[12] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص354.

[13] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص354.

[14] بقره156.

[15] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص46.

[16] تحف العقول النص ص36.

[17] ق16.

[18] غافر19.

[19] انفال24.

[20] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏70 ص294.

[21] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏70 ص294.

[22] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏70 ص294.

[23] حجر40.

[24] تحف العقول النص ص36.

[25] تحف العقول النص ص36.

[26] تحف العقول النص ص36.

[27] تحف العقول النص ص36.

[28] إقبال الأعمال (ط - القديمة) ج‏1 ص24.

[29] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج‏3 ص132.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه