استادحدائق روز چهارشنبه 8 فروردین ماه 1403 مصادف با شانزدهمین روز از ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث عوامل رحمت از نگاه قرآن پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون»[1]
صدق الله العلی العظيم
در ادامه عرايض جلسات گذشته سخن پيرامون موضوع موجبات رحمت در زندگی بشر از نگاه آيات و روايات بود، چند نکته در اين فرصتی که پشت سر گذاشته شد از قرآن اشاره شد اولاً خود قرآن موجب رحمت است رعايت تقوی در زندگی از عوامل رحمت و موجبات رحمت است، آيهای از سوره مبارکه نور قرائت شد که در اين آيه خداوند سه نکته را موجب رحمت نام میبرد اقامه نماز، پرداخت زکات و اطاعت از رسولالله: «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون»[2]اينها را رعايت کرديد مشمول رحمت قرار میگيرد، يکی از موجبات رحمت نماز است و يکی از معضلات جامعه ما هم فاصله گرفتن از نماز است، حالا حسن تصادف و تقارن، عزيزمان مسئولين ما هم از آموزش و پرورش امروز در مجلس صدای ما را میشنوند، من اولويت در کار آموزش و پرورش را میخواهم امروز بگويم آنچه که خدا قائل است نه ما که بنده خدا هستيم این است که اولويت اول در پرورش است نه در آموزش. در چهار جاي قرآن خدا آموزش و پرورش را باهم ياد کرده: «يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ»[3]، «يُزَكِّيهِمْ»[4] پرورش: «يُعَلِّمُهُمُ»[5] آموزش، در سه مورد از اين چهار مورد اول خدا میفرمايد: «يُزَكِّيهِمْ»[6]اول تربيت کنيد، الآن عزيزی يادداشتی را به بنده دادند که بنده معلم هستم متأسفانه در مورد حجاب با شاگردانم مشکل دارم، شاگردهای پايه چهارمی، پايه چهارمی يعنی ده يازده ساله، شاگردانم میگويد ای کاش مسيحی بوديم يا دوست داريم مسيحی شويم اينها روضه شهرتان است، دردها را هم میگويم درمان را هم میگويم که يادمان رفته، زنگ هديه و قرآن هم با آنها صحبت میکنم و متأسفانه خانوادههای اينها همراهی نمیکنند لطفاً راهنمايي کنيد، بله يک رکن از ارکان تربيت خانواده است. چهار چيز در تربيت نقش آفرينی میکند:
اول وراثت، میگويند آقا هر زنی را به همسری انتخاب نکن، خانم عيال هر کسی نشو، پسر نوح اگر کنعان شد زن نوح بريد، شوهر پيغمر اولوالعزم همسر ناسازگار پسر منحرف، ژن اثر میگذارد، نگاه قيافه و چهار تا چشم و ابرو نکن، پيغمبر فرمود در ازدواجهايتان معيار انتخاب نه پول باشد نه قيافه باشد نه عنوان باشد، معيار بايد ايمان و تقوی باشد که متأسفانه امروز در حاشيه است، آقا وضع مالیات چطور است؟ ماشين زيرپايت چيست؟ جوانی حاجآقا رفتم خواستگاری با يک دختر دانشجوی که هم دورهای ما، پدر دختر گفت چه داری؟ گفتم يک واحد دو خوابهای، گفت درآمدت چقدر است؟ گفتم حقوقم را میگيرم اين قدر گفت ماشين هم داری؟ گفتم بله، گفت ديگر چه داری؟ گفتم بهش گفتيم ماشاءالله به اين اشتهاي تو، پدرهای امروز ديروز که رفتيد خواستگاری چه داشتيد، چرا بیانصاف میشويم؟ روزی که ما رفتيم دست خالی زن به ما دادند، حالا داماد میآيد رای خواستگاری بهانه بنیاسرائيلی میگيری، زمانه عوض شده زمان عوض شده يعنی چه؟ قرآن کتابی است که برای هزار و چهار صد و سال پيش کتاب بود برای امروز راهنماست، برای آينده هم راهنماست اين تعبير تعبير درستی نيست زمان عوض شده، ما مردم مردم همراهی بعضاً نيستيم آقا روزی که رفته خواستگاری، تاجر ميلياردر شيراز گفت حاجآقا روزی که رفتم خواستگاری خانه نداشتم در شيراز غريب بودم شبها در بازار وکيل پشت در مغازه يک فرشی پهن میکردم میخوابيديم خب امروز صاحب زندگی، امکانات حجره، مغازه بعد هم بايد بگذاريد برويد، میدهند برای شما بعد هم از شما میگيرند دنيا همين است، با خودتان نمیبريد اينجا يک فرصتی است بابا يک بخشی آن اصالتها اثر میگذارد روی تربيت، آقا اميرالمؤمنين در جنگ جمل بود به محمد حنفيه گفتند برو اين شتر عايشه را پی کن، چون شتر شده بود پرچم دشمن، تا اين شتر پی نمیشد دشمن متفرق نمیشد گفتند شتر را بزن، يک خطبهای هم حضرت خواندند: «أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ»[7] جمجمهات را به خدا بسپار، يک خطبه حماسی يعنی نترس سر بدهی برای خدا میارزد چون سرت مال اوست آقا داشتند نگاه میکردند به محمدحنفيه ديدند محمد يک خرده رفت جلو ايستاد، بيست هزار شمشير زن دور اين شتر را گرفته بودند شکافتند اين صفوف کار آسانی نبود، آقا تا ديدند محمدحنفيه تعلل کرد و نرفت حضرت با اسب تاختند آمدند سمت محمد پرچمی را که دستش داده بودند ازش گرفتند يک اشارهای به محمد کردند فرمودند: «أدركك عرق امّك»[8] اين ترديدی که الآن در جنگ به تو دست داد از مادرت است من که علی هستم هيچگاه در رو به روی با دشمن دچار ترديد نشدم آقا فرمودند الآن پرچم را به دست کسی میدهم که شجاعت را از پدر و مادر به ارث برده، پرچم را دادند دست امام حسن فرمودند برو شتر را پی کن، آقا امام حسن دستاری به سر بستند شکافتند اين صفوف دشمن را رسيدند به شتر شتر را زدند که همين سبب پراکنده شدن لشکر دشمن شد و جلو کشته شدن جمع زيادی را گرفت ببينيد اصالت مهم است، ژن بله میگويند آقا دقت کن در ازدواجت. به يک عارفی گفتند تربيت از کی شروع میشود؟ گفت از ده سال از قبل از ازدواج، بیخود که نيست چه کسی را میخواهی بگيری، چه کسی میخواهد مادر بچه تو؟ چه کسی میخواهد مادر بچه تو؟ چه کسی میخواهد بشود پدر فرزند تو؟ اين اثر میگذارد اين يک.
يک بخشی از عوامل تربيتی تلقينی است که اولياء در خانه به بچهها میکند تلقين میگويند حالا در نصاب و درصد بندی میگويند بيست درصد در تربيت تلقين است پدر به بچهات چه داری ديکته میکنی؟ بعضیها ديديد بچهها از زمين میخواهد بلند بشود میگويد يا علی، بگو يا علی بابا، گاهی اوقات میگويد مادر وقت نماز است، نماز الله اکبر، دو سه روزی قبل يک جايي بوديم يک بچه يک سالهای نشسته بود يکدفعه ديدم پدرش گفت بابا بگو الله اکبر، اين دست برد بالا تکبيرة الاحرام گفت اين ماز خواندن ما را ديديده يا گرفته، رقصت را ببيند میرقصد، فسادت را ببيند فساد تحويل میدهد، خوبیات را ديديد خوبی تحويل میدهد، بعضی از پدرها متأسفانه فکر میکنند اولاد خوب اگر تربيت کردند به جمهوری اسلامی خدمت کردند، آقا از اين خبرها نيست اولاد خوب تربيت کردی، پدر، مادر آيندهات را تضمين کردی، حضار محترم فردای زندگی شما دست بچههای امروز شماست، يک روزگاری میرسد که پول میخواهی برداری آنها بايد نظر بدهند ميلياردر در اين شهر من خودم ديدم با مرحوم آيتالله والد رفتيم ديدنش گفت آقای حدائق به حاجآقا گفت، گفت رفتم بانک پول بردارم گفتند شما مهجور التصرف هستيد، ورثهاش رفته بودند مهجورش کرده بودند، و حال آنکه مهجور هم نبود، بعد رو کرد به ورثه گفت اين پولها مال شماست اينها را شما جمع کرديد؟ آنها سر انداخته بودند پايين، گفت من میخواهم يک کار خير کنم نمیگذارند، امروز کارت دستت است فردا میگويند حاجی ديوانه شده، سفيه شده، خانم عقلش را از دست داده میخواهند کار خير، نکنيد دوتا انگ سفاهت هم بهت میزنند، دوتا انگ نادانی هم بهت میزنند، آقا اولاد خوب تربيت کرديد آيندهات تضمين است اولادت را خوب تربيت نکردی شانس بياوری خانه سالمندان هستی، اين خانه سالمندان بیسرپرست را برويد ببينيد اکبر آباد سر بزنيد افرادی آنجا دارند نگهداری میشوند که عمدتاً سرپرست دارد، مسئولين آنجا میگويند آقا اينها را گذاشتند بيرون گفتند ما کارشان نداريم اولاد دارند میگويد بابايمان نيست، برسيم به داد خودمان اولاد تربيت کردي به خودت خدمت کرديد، آيندهات را تضمين کردی، عزتمندیات را رقم زدی، فردای زندگی بچهای که خدا را نشناخت پدر و مادر را هم نمیشناسد برای پدر و مادر ارزش قائل نيست، بله آن اولادی که میشناسد من يک وقتی عرض کردم در همين مسجد بود جای ديگری آقای با ما همسفر بود چهل و چهار سال امريکا استاد دانشگاه در کاليفرنيا اين ديگر فارسی خوب حرف نمیزد، آشنايي ما در عمره با اين فرد نکاتی من از اين آدم ديدم گفت آقای حدائق چهل و چهار سال امريکا هستم يک رکعت نماز قضاء ندارم، اولاد مؤمن اين جوری تربيت کن، نه در سومين حرم اهل البيت بگويد مسيحی بشوم، اولادت را يک جوری تربيت کن که کفرستان برود افتخار به اسلام بکند در امريکا میرود مباهات میکند به مسلمانی درود خدا بر آن پدر و مادر که آن اولاد را تربيت کردند اين را من خودم ديدم، گفت چهل و چهار سال امريکا هستم يک رکعت نماز قضاء ندارم، فارسی را خوب حرف نمیزد کلمه به کلمه صحبت میکرد گفت آقای دکتر خمس میدهی؟ بشنويد ما بعضی از تحصيل کردههايمان خمس را قبول دارند اصلاً نماز بعضیها میخوانند لا طائلات تحويل میدهند، همين سال گذشته در همين مسجد دانش آموزی آمد به من گفت، گفت آقا معلم ما از يهوديت ترويج میکند که البته پيگيری کرديم مسئولين پيگيری کردند، دنبال کردند آقای که بيست و هفت، هشت سال سابقه تدريس دارد سر کلاس از يهود تعريف میکند مسلمانها را تقبيح میکند، آن آقای دکتر گفت، گفت آقای حدائق، گفتم خمس میدهد گفت خدا را شکر میکنم از سال اول تکليفم تا به الآن که شصت و سه سال من است ياد ندارم سال خمسی من رسيده باشد خمس نداده باشم، کجا امريکا نه شيراز گفت هر سال وجوهاتم را میفرستم به ايران، محاسبه میکنم ارسال میکنم، گفت سال خمسی من بيست و نه اسفند هر سال است، يک توضيحاتی داد گفتم آقای دکتر اينها را چه جوری حاصل شد برايت اين توفيقات، آخر هيچ اتفاقی هم اتفاقی نيست کار کردند که نتيجه گرفتند، راه رفتند که به مقصد رسيدند گفت من همه موفقيتهايم را از پدر و مادر دارم، پدرها، مادرها تأثيرگذار هستيد، اينکه داش آموز میگويد ای کاش من مسيحی میشدم در خانه دارند يادش میدهند اين حرفها، يادش هم نمیدهند بیتفاوت هستند بعض پدرها فکر کردند رسالت فقط پول درآوردن است معاش است، مسکن، بابا فراتر از اين عزيزان تربيت روحی است پرورش اخلاقی است بنده همه امکاناتی برای اين بچه فراهم کردم يک شب اين بچه من تب کند خواب ندارم يک شب بينماز بیخوابد عين خيالم نيست، رنگ چهره فرزندم پريده باشد آقا چرا رنگت پريده چرا صورتت پيسی شده، نگران هستيم ولی از آن طرف حجاب از سرش میافتد عين خيالش نيست، میگويد جوان است جوانی میکند اينها هم يک دورهای دارند خدا وکيلی به مريضی بچههايمان حرفها را میزنيم کرونا گرفتيد گفتيد جوان است خوب میشود تا بيماری میگيرد تب میکند نمیگوييد برويم اين دکتر، اين آزمايشگاه با همين دوتا کلمه میگوييم جوان است جوانی میکند خوب میشود، ببينيد در امراض جسمانی اهميت میدهيم نتيجه میگيريم، در امراض اخلاقی و روحی و معنوی میگذريم و بیتوجه هستيم داريم آسيب میبينيم. يک آقای دکتر رياست دانشگاه کاليفرنيا را بر عهده داشت، گفت من تا نوزده سالگی کنار پدر و مادر بودم از نوزده سالگی آمدم امريکا، گفت دوران دانشآموزیام وقتی تابستانها تعطيل بوديم پدرم در بازار گلپايگان پارچه فروشی داشت، سواد نداشت ولی با معرفت و با تقوی بود، تقوی، تقوی مؤمن مشمول رحمتت میکند، تقوی داشته پسرت را بفرست امريکا برايت میماند بیتقوی شده کنار دستت است جانت را به لب میرساند، گفت پدری داشتم با تقوی ياد بگيريم گفت بابای ما نيم ساعت به اذان ظهر که میشد ديگر کار نمیکرد مشتریها هم شناخته بودنش: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[9]يکی از بحثهای: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[10]يعنی وقت نماز را رعايت کنيد، بابا از پشت ميزت پاشو برو نماز، مشتری رها کن بگو خدا، اين گونه عمل کن ببين در اقتصاد چقدر میبرند تو را جلو، میگويي آقا نماز میخوانيد، میگويد آقا نماز نخواندهاش عقب هستيم نماز بخونيم به کجا میرسيم؟ خب نماز نخواندی که عقب هستی، تو يک هفته با خدا خودت را تنظيم کن ببين خدا چه میکند با تو؟ يک هفته تجربه کنيم ما با خدا، نه خدا با ما، زندگی با او، اقتصاد با او، خانواده با او، ببينيد چه میشود؟ چون نديديم حقيقت ره افسانه زديم گفت پدرم از نيم ساعت به اذان ديگر کار نمیکرد مشتریها میشناختاش بلند میشد میرفت وضوء میگرفت با آرامش نه با عجله، میآمد سجاده را در مغازه پهن میکرد مینشست ذکر میگفت تا وقت اذان داخل بشود، از جاهايي که عبادت است: «انْتِظَاراً لِلصَّلَاةِ عِبَادَةٌ»[11]يعنی حاجآقا اگر پنج دقيقه زودتر آمدی سر سجاده نشستی لحظه به لحظهاش عبادت است ربع ساعت زودتر آمدی در مسجد نشستی برای نماز، حالا ما يک جوری میخوانيم که آقا آقا بخوانيد زود تمام کنيد کار داريم خب همين جوری میخوانيم که هيچ جا نمیرسيم اميرالمؤمنين به امام حسن فرمود پسرم نشاطت را در عبادت ببر، بینشاطیات را در برابر گناه عرضه کن، گفت پدر نماز را با آرامش میخواند بعد از نماز هم اذکار تعقيبات را میخواند بعد با آرامش بلند میشد مشتری میديد گفت اين نماز خواندن بابا برای ما شد درس، مادر از پدر متدينتر اين آقا میگفت سال بيست روز از امريکا میآيم گلپايگان خدمت پدر و مادر و مسائل ديگر من همين اندازهاش را بگويم گفت روزی سر کلاس درس بودم ببينيد خوب تربيت کرديد میشود اين، در کلاس بودم به من يادداشتی دادند که از ايران گفتند تماس بگيريد گفت آمدم از کلاس بيرون تماس گرفتم به برادر برادر کاری داشتی؟ گفت پدر ما ساعت پيش از دنيا رفت فقط خواستيم به شما خبر بدهيم گفتم پدر را دفن نکنيد تا من بيايم گفت آقای حدائق پرواز مستقيم به ايران نبود از آن شهری که ما بوديم به ايالت ديگر پرواز گرفتم دوباره از آن ايالت به کشور ديگر، گفت چند برابر پول هزينه معمول متعارف من پول بليط هواپيما داديم بيست و چهار ساعته رسيدم گلپايگان، اولاد خوب میشود اين، بابا هم در شيراز دفن شد بچهاش از تهران نيامد شيراز، نکرديم کار، نکرديم نمیبينيم هزينه کرديد برايتان هزينه میکنند، امريکا باشد میآيد گفت آمدم در قبرستان گلپايگان پدر را بردند در غسالخانه به غسال گفتم برو کنار، همه برويد کنار، گفت کتم را درآوردم آستينها را زدم بالا پدر را خودم غسل دادم آقايان اين شرح حال يک رئيس دانشگاه اقتصاد در کاليفرنيا امريکاست که چهل و چهار سال امريکا بوده، گفت پدر را خودم غسل دادم پدر را خودم کفن کردم، پدر را خودم در قبر گذاشتم تلقين پدر را خودم دادم، صورت پدر را خودم رو خاک، لحد بر قبر گذاشتم از قبر آمدم بيرون، ما در شيراز چند نفر سراغ داريد بگويد بابايم را خودم غسل دادم چند نفر، بابايم را خودم به خاک سپردم چند نفر، اين نتيجه کار است پدرها، مادرها تلقينهايتان اثر میگذارد حرفهای که میزنيد بچههايتان ياد میگيرند، آموزشهای که میدهيد اينها دارند فرا میگيرند بچهها فطرتشان پاک است، اصلاً خدا بد نيافريده در نظام خلقت خدا انسانی را بد نيافريده اگر کسی بگويد خدا انسانی را بد آفريده توهينی به عدل الهی است خدا يزيد را خوب آفريد، خدا صدام را خوب آفريد، خدا فرعون را خوب آفريد، فرعون اگر فرعون شد ببينيد چرا فرعون شد، يزيد اگر يزيد شد چرا يزيد؟ چرا معاويه؟ چرا صدام؟ اينها يک سری عواملی است که اينها تأثيرگذار است، پدر و مادرها، تلقينها، تقليدها، يک سری کارهایي را هم بچهها در خانواده از پدر و مادرها اتوماتيکوار ياد میگيرند نشستنهايتان، خوابيدنهايتان، حرف زدنهايتان، شوخی کردنهايتان، گاهی اوقات هی من میگويم غيبت بد است بد است جلو بچههای خودم دارم غيبت میکنم بابا به باد دادی همه چيز را من خدا رحمت کند مرحوم آيتالله والد من چهل، پنجاه و چهار سال توفيق فرزندی ايشان را داشتم خدا را شاهد میگيرم يک غيبت از ايشان نشنيدم که من بعض جاها گفتم خدا حجت را بر ما تمام کرد، يک غيبت اگر جايي هم غيبتی میشد نهی میکردند نکنيد، گوش نمیکردند بلند میشدند میرفتند، حالا ما خودمان باب غيبت را باز میکنيم، باب تهمت را باز میکنيم، پدر میخواهد ادب به فرزندش ياد بدهد جلو بچهها دست پدر را ببوسد احترام بگذاريم به بزرگترها تا کوچکترها ياد بگيرند اينها همان چارچوب تربيتی است تقليد، تلقين، اين پنجاه درصد کار است، پنجاه درصدش محيط اجتماع است محيط هم بیتأثير نيست لذاست که ما در ارتباطهاي اجتماعی، ائمه يک بايدها و نبايدهايي را تعريف کردند، بنا نيست شما با هر کسی رفيق باشيد بله با همه کس با احترام برخورد کنيم در جامعه با همه با ادبيات محترمانه اما به بچههايمان ياد بدهيم عزيزم در کلاس درسی که تا دانشآموز است بنا نيست اين سه تا دانشآموز رفيق تو باشند همکلاس تو هستند اما رفيق آداب دارد آدابش چيست؟ اين نصيحت سه امام به يکديگر است زينالعابدين به امام باقر امام باقر به امام صادق، آقا امام باقر فرمود پسرم نصيحتی میکنم که بابايم زينالعابدين به من کرد، با گنهکار دوستی نکنيد گنهکار به يک لقمه و کمتر از يک لقمه میفروشد شما را، گنهکار يعنی آدم بیتقوی آنی که خدا برايش اهميت ندارد يقين بدانيم ما هم اهميت نداريم، اينکه میگويند حاجآقا دخترت را به مؤمن بده، به متقی بده، آدم با تقوی گرسنه بماند دخترت را گرسنگی نمیدهد، زن با ايمان در تنگنای زندگی قرار بگيرد خلاف نمیکند اينکه ديديد شعار میدهند فقر مساوی است با فحشاء اين شعار کليت ندارد عموميت هم ندارد، اين طور نيست که هر کسی فقير شد فاسد بشود هستند کسانی که قرآن میفرمايد از شدت فقر در اوج فقر هستند ولی ديگران که نمیدانند فکر میکنند اينها ثروتمند هستند: «يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»[12]جاهل فکر میکند اينها ثروتمند هستند اين قدر مناعت طبع دارند بله کدام فقر مساوی است با فحشاء، فقری که قبل از فقر اقتصادی، فقر فرهنگی آمده، فقر اعتقای آمده، خدا را قبول ندارد، چون خدا را قبول ندارد برای خودش هم باور قائل نيست دست به هر جنايتی میزند، ما در همين زندان عادل آباد برای ده ميليون تومن قاتل نگهداری میشد برای ده ميليون اين همان فقر فرهنگی است که انسان را میکشاند به جنايت، آقا امام باقر فرمود با گنهکاران دوستی نکنيد، گنهکار مؤمن زير فی خرجت میکند، میگويد آدم مردی است لارج است، لارج است اين از خدا نمیترسد میگويند بترس از کسی که از خدا نمیترسد.
دوم امام فرمود اينها را ما مخصوصاً به دانشآموزهايمان بايد بگوييم به بچههايمان بايد بياموزيم در اين جامعه وانفساه بنا نيست با انسان دروغگو رفاقت کرد امام فرمود با دروغگو رفاقت نکنيد، دروغگو مثل سراب است دور را میکند نزديک نزديک را میکند دور، يعنی حاجآقا میگذاردت سرکار آدمی که دروغ میگويد به درد رفاقت نمیخورد.
سوم آقا فرمود با بخيل دوستی نکنيد، بخيل در اوج نياز ولت میکند آن زمانی که بايد به دادت برسد پشتت را خالی میکند اين هم به درد نمیخورد.
چهارم حضرت فرمود با انسانهای احمق دوستی نکنيد، احمد میخواهد بهت بکند ضربه بهت میزند: «يُرِيدُ أَنْ يَنْفَعَكَ فَيَضُرُّكَ»[13] و پنجم امام فرمود با قاطع رحم دوستی نکنيد آنی که به پدر خودش، به مادر خودش، به خانواده خودش بد رفتار است چطور حرمت من را رعايت میکند يک وقتی آقايي آمد به من گفت حاجآقا ما يک جايي میخواهيم استخدام بشويم شما را کرديم معرف گفتم برو اسم من را قلم بگير، نيايند از من بپرسند که من چيز ديگر میگويم به ضررت میشود يکی ديگر را بکن معرف، گفت برای چه؟ گفتم من يک رفتار بیادبانهای از تو به بابايت ديدم گفت چه ربطی به استخدام من دارد؟ گفتم خيلی ربط دارد، مردم که نزديکتر از پدر تو به تو نيستند تو به پدر خودت توهين کردي؟ به مردم بیچاره چه میکنی؟ من سبب نمیشوم که فردا يک جايگاهی پيدا کنی ما هم مسئول بشويم در پيشگاه خدا به مردم ظلم کنی و من هم بشوم: «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ»[14]هرچه اصرار کرد گفتم اسم ما را قلم بگير، گفتم يادت میآيد پدر پيرت را آوردی با چه ادبياتی و چه توهينی به پدر حرف زدی، گفت آقا اين پير است نمیفهمد، گفتم نفهم تويي، که اگر به دست تويي نفهم افتاد کار مردم زار است و نکردم هم، آقايون خدا رحمت کند مرحوم جد ما را يک نصيحتی به همهتان بکنم اين روز شانزدهمی ماه رمضان اين را در حافظهتان ضبطش کنيد البته من اين را از آيتالله والد شنيدم من درک زمان ايشان را به حدی که بتوانم درک کنم نبود، در طفوليت ايشان رحمت خدا رفتند من سن طفوليت بودم ايشان فوت کردند، میگفتند در درس اخلاقشان به طلاب اين را زيادی بشنويد، زيادی بشنويد به آقايان طلاب میگفتند آقايان طلاب اگر کسی هم میخواهد جهنم هم برود برای خودش برود برای ديگران خودتان را جهنمی نکنيد، نه برای بچههايتان نه برای همسر و شوهر نه برای همکار، نه برای رفيق، نه برای فاميل، برای هيچ کس خودتان را گير نيندازيد، خلاف انصاف است و کمال بیانصافی است که کسی بگويد آقا من آخرتم را خراب کردم برای رفيق برای همکار، برای اولاد، میخواهی بروی جهنم برای خودت برو، يک بخشی برای ديگران گرفتار هستند! خب اين نکاتی که در ما روايات داريم در آداب تربيت ائمه ما میفرمايند با اينها رفاقت نکنيد حضرت عيسی به حواريون فرمود با کسانی معاشرت کنيد که اين سهتا ويژگی را دارند اين کلام کلام حضرت مسيح از پيامبران بزرگ الهی است.
«يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ»[15]حضرت عيسی فرمود با کسی رفاقت کن که نگاهش میکنی به ياد خدا بيفتی، بعضیها نگاهش میکنی يادآوری همانی که شما میگوييد من نگويم، از خدا غافل میشويم ما را به خدا نزديک نمیکند حالا گرچه بعضیها اين قدر شيطان فريبشان داده است اين را هم بگذاريد پای حساب ديروز ديروز چه خبر بود؟ تولد بود اين را بگذار پای تولد، يک آقايي آمد گفت حاجآقا اين نگاه کردن به اين نامحرمها اشکال دارد؟ يعنی اشکال ندارد، گفت نيتمان اگر يک چيز خوبی باشد، گفتم مثلاً نيت تو چه است؟ گفت من نگاهی به اينها که میکنم نگاه به مظاهر جمال و جلال الهی میکنم، گفتم شيطان سوارت شده حسابی، توجيه چه توجيهی؟ جمال و جلال گفتم برو جمال و جلال را در نگاه بابايت ببين، برو بنشين بابايت را نگاه کن، گفت آنها را که نگاه میکنيم که ياد بدهکاریهايمان میافتيم گفتم خوب شيطان راهت را زده خوب برده تو را: «يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ»[16]با کسانی که رفت و آمد کنيد که وقتی میبينش يادآوری خدا بشود برايت اين يک، قيافه را میبينی يادآوری خدا.
دوم: «وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ»[17]حرف هم با تو میزند يک چيزی ياد بگيری، بگويي آقا نيم ساعت با فلانی بودم دوتا مطلب ياد گرفتم من ديدم اين موارد را، طرف میگويد که آقا من عزيزی بود، در مسجد هم میآيد حالا چند روز است نماز میآيد، ايشان آمد گفت حاجآقا در خط دين و مذهب نبودم يک همسر خوب گيرم آمد البته اين همسرم با ما شرط کرد که بايد نماز بخوانی و فلان گفت اصلاً اين زن ما را آورد سرخط و به برکت ايمان و تقوی خدا برکاتش را بر ما جاری کرد، با کسی نشست و برخواست کنيم که وقتی میشنويم از او مطلبی را گفتار او آگاهیهای معنوی، اخلاقی، علمی ما را زياد کند، تا میرسد میگويد آقا يک جُک دست اول فروردين چهار صد و سه برايت بگويم، يک حرف برايت میزند ماهها میبرد تو را عقب آقايان گفتارها دارای اثر هستند، الآن دانشگاههای دنيا يک درسی است به نام گفتار درمانی يعنی حرف اثر دارد حرف خوب اثر میگذارد حرف بد هم اثر میگذارد گاهی اوقات شما در يک مجلسی هستی يک جمله میشنوی شب نماز شبت از دست میرود يک وقت با يکی نيشستی دوتا جمله میشنوي يک توفيقاتی میآيد سر راهت، و لذا ائمه هم نهی کردند آقا با هر کسی معاشرت نکنيد، با هر کسی رفت و آمد نکنيد، حرفها تأثير میگذارد روی انسانها، گوش نسپاريد به هر سخنی، حضرت مسيح میفرمايد: «يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الْآخِرَةِ عَمَلُه»[18]رفيق رفيقی است که وقتی کارهايش را داری میبينی به آخرت تشويق بشوی، زندگیاش را میبينی به قيامت باور پيدا کنی بعضیها وقتی با ايشان معاشرت میکنيد غرق دنيا میشوی فدایی دنيا میشوی اصلاً از آخرت باز میمانی اين سه چيز را حضرت عيسی به حواريون فرمود، قيافه يادآوری خدا، گفتار افزايش آگاهی علم و معرفت، رفتار تشويق به جهان آخرت، در يک سخنی هم آقا موسی ابن جعفر میفرمايد با کسانی رفت و آمد کنيد که اول حضرت میفرمايد: «وَ يَخْلُصُونَ لَكُمْ فِي الْبَاطِنِ»[19] شما را به اخلاص برسانند از درون پاکتان کنند: «يُعَرِّفُونَكُمْ عُيُوبَكُمْ»[20]عيبهايتان را هم به شما بگويند البته اين هم متأسفانه يک ضعفی است در جامعه ما به بنده بيايند بگويند آقای حدائق اين عبايت مثلاً گوشهاش کج است، يک خرده به من بر میخورد، آقا به شما چه؟ شما چه کار به عبای ما داري؟ بابا درست میگويد يا دروغ میگويد؟ اگر دارد راست میگويد خوب عبايت را درست کن، آقا میگويد اخلاقت اينجا نبود چرا ناراحت میشوی؟ خب درست کن اخلاقت را میگويد اين رفتار رفتار پسنديدهای نبود حق دارد میگويد ما چون نمیخواهيم بپذيريم رشد نمیکنيم، ببينيد کلام متقيان را اميرالمؤمنين میفرمايد: «أَحَبُ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيُوبِي»[21]چقدر اين روايت عظمت دارد، امروز ما چقدر به اين روايت داريم عمل میکنيم؟ حضرت میفرمايد بهترين برادران من، خوبترين افراد میدانی چه کسانی هستند؟ آنهايي که عيبهايتان را به شما میگويند اينها دارند کمکتان میکنند در اصلاح، اينها دارند کمکتان میکنند در تربيت، آنی که عيب را میبيند حرف نمیزند اين رفيق نيست، آن کسی که عيب را میبيند و متذکر است اميرالمؤمنين میفرمايد بهترين برادران من هستند، چون ما معايب را اگر شناختيم در صدد جبران و اصلاح بر میآييم، بنده وقتی نفهميدم معايبم چيست؟ تلاشی برای جبران، اصلاح و ترميم اين کاستیها نمیکنم، خب اين در چارچوب اجتماع هم ما بايد دانشآموزان مان فرزندان مان، خودمان آقايون ما بيمه نيستيم، شيطان قسم خورده تا نفس آخر زندگی دنبال همه است: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين»[22]گفت خدايا به عزتت سوگند همه را گمراه میکنم: «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين»[23] جز بندهها مخلص، چند نفر سفر حج رفتی؟ ولت نمیکند تا نفس آخر، تا آن نفس آخر اينی که شاعر میگويد: هرکه از پل بگذرد، پل پل سيهسپور که نيست اين پلهای دنيايي نيست اين پل پل آخرت است پل صراط است، ببينيد سلمان خردمند است ايرانیها، فارسیها يک کسی آمد به سلمان گفت آقا پشت، معذرت میخواهم جناب سلمان میخواهم باز کنم که بفهميد عظمت سلمان را چون سر بسته بگويم باز عظمت اين بزرگ صحابی پيغمبر مشخص نمیشود يک کسی آمد به سلمان گفت در يک مجلسی نشسته بوديم يک کسی پشت سر شما گفت محاسن سلمان مثل دم سگ است، خدا وکيلی اين توهين را به ما میکردند چه کار میکرديم؟ میگويم خدا وکيلی نسبت سگ به خودش نمیداديم، به ايل و تبارش نمیداديم نمیگفتيم خودت هستی؟ صورت جلسه نمیکرديم ادعا حقوق و آبرو رفتن بکنيم؟ سلمان تا شنيد يک تبسم کرد انصافاً بايد به اين حرفها خنديد آقا دزد نيستی بهت میگويند دزد بخند، بخند به کوته فکری اين آدمی که فرق بين دزد و غير دزد نمیگذارد، بخند به اين کسی که شما نيستيد آنی که دارند میگويند ولی به شما نسبت میدهند، من میدانم نيستم اين، سلمان تبسم کرد ولی يک پيغام برای آن داد، گفت برو به آن آقای که اين حرف را زد بگو همه ما يک عقبهای به نام پل صراط پيشرو داريم قيامت، اگر من سلمان با اين محاسن از پل صراط رسد شدم و عبور کردم، آن سمت پل صراط به تو ثابت میکنم که محاسنم دم سگ نبود الآن چيزی نمیگويم برايت ولی آنجا اما اگر با اين محاسن من سقوط کردم در دوزخ حرف آن درست است بالاتر از آن هم درست است چون خدا سگ را در آتش نمیسوزاند ولی محاسن انسان گنهکار را در آتش میسوزاند، ببينيد اين خردمندی و توجه و بصيرت انسان در رويا رويي با حرفهای که در جامعه میزنند، مسائلی که میشنود تربيت اگر شده باشد انسان میشود اين، خب چون جمع عزيزان ما از آموزش و پرورش تشريف دارند اولويت به کار تربيتی است البته يک بخشی از عزيزان ما در آموزش و پرورش، يک بخش عمده خانوادهها نقش دارند و من بارها خدمت مسئولين آموزش و پرورش عرض کردم اين انجمن اولياء و مربيان جزء ضرورتهای آموزشی است پدر و مادرها را بياوريد سرخط به بهانه اينکه بايد بياييد حتی من يک وقتی گفتم به يک مديری گفتم جايزه بگذاريد، بگوييد هر دانشآموزی که پدرش آمد يک نمره، هر دانشآموزی که پدر و مادر آمد دو نمره بهش میدهيم اينها بيايند بشنوند بعضیها نمیدانند پدر است تربيت بلد نيست، مادر است مربیگری بلد نيست و نتيجتاً میشويد همينی که شما امروز اين وضعيت را در جامعه داريد میبينيد در بلوار شهيد چمران داستان مال شايد حدود شانزده هفده سال قبل است، يک جلسه انجمن اولياء و مربيانی بود دبيرستان شلوغی هم بود شايد بيش از ششصد نفر پدر و مادرها آمده بودند يک دبيرستان چهار صد نفره، صحبت ما تمام شد آمدم از مجموعه خارج بشوم عجله هم داشتيم جايي بايد میرفتم ببينيد ما مواجه هستيم با اين نوع پدر و مادرها اينها را چه کسی بايد تربيت کند؟ چه کسی بايد بگويد؟ مدارس، دبيرها، معلمها، مسئولين، منی طلبه همه: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»[24] فرزندی که زمام اختيارش دست اين مادر هست، حالا اين آمدم از سالن بيرون ديدم يک خانمی دنبال سر من هی میدويد می گفت حاجآقا حاجآقا من برگشتم يک لحظه نگاه کردم ديدم يک خانمی است با وضع بسيار نامناسب يعنی حجاب از بيست انصافاً دو و سه زيادش بود اگر نمره میخواستند بهش بدهند، خيلی وضع نامناسب هفت قلم آرايش، با يک پوشيش بسيار نامرغوب آقا، خانمها حضار محترم، اسلام که با رنگ مخالف نيست، اسلام که با شلوار مخالف نيست، اسلام که با کفش مخالف نيست اسلام با تابلو زندگی کردن مخالف است، اسلام میگويد خانم ارزش تو اين نيست که چشمهای آلوده و هوسران تو را نظر پيدا کنند، متدينين که نگاه نمیکنند متدين اگر نظرش افتاد میگويد: «استغفر الله ربی و اتوب اليه» نگاه نمیکند چه کسی ادامه میدهند نگاه را آدمهای بیتقوی، آدمهای هرزه، آدمهای هوسران، خودت را داری زيرفی خرج میکني نگاه را از انسانهای هرزه و آلوده گدايي میکنی، میگويد آقا برای دل خودم آمدم بيرون، برای دل خودت چرا داخل خانهات اين جوری نمیگردی، داخل که جلومبر، داخل خانه که بايد ببيندت نماز وحشت بخوانند، جلو شوهرت مثل دده و لولو، بيرون که میآيد شما بگوييد، مثل عروسی که میخواهد برود حجله، دل خودت را چرا تو اين جوری نمیگردی؟ به يک خانم گفتم گفت مگر ديوانه شديم داخل خانه اين جوری بگرديم، گفتم خودت را فريب نده، ديوانه شديم، اگر دل خودت است داخل خانه اين جوری باش، در جامعه میآيي میخواهی زندگیها را آسيب زنی، ديديم اين خانم وضع نامناسبی دارد اين را هم باز بگذاريدش پای حساب ديروز عيدی ديروزتان، ادخال سرور بشود، گرچه حالا واقعاً بايد گريه کرد بر برخی از زندگیها، ديدم خيلی وضع اين خانم وضع نامناسبی است گفتم خانم کاری به من داريد؟ گفت بله حاجآقا بايست يک چند دقيقهای با شما صحبت دارم، گفتم من معذرت میخواهم کار دارم میخواهم بروم، حقيقتاً گفتم الآن با اين خانم ايستاديم حرف میزنيم بعد دوتا عکس میگيرند، بعد میگويند مسجدالرسول پای منبر آقای حدائق میروی؟ بيا تا عکسش را نشانت بدهيم:
واعظان چون جلوه بر محراب منبر میکنند، چون به چمران میروند آن کار ديگر میکنند
دبيرستان هم در شهيد چمران بود آقا بايد آدم هم مراقب باشد عاقل باشد گفتم خانم من وقت ندارم، حالا جای هم منتظر بودند گفت حاجآقا خيلی وقتتان نمیگيرم گفتم سريع حرفت را بزن، حالا میپاييديم که کسی هم يک وقت فيلم نگيرند عکس نگيرند بعضی از اين شيرخام خوردهها منتظر سوء استفاده، گفت حاجآقا من، گفت شما از وضع جامعه مطلع هستيد؟ اين را ببينيد درد داريم نمیدانيم از کجاست؟ گفتم وضع جامعه منظورت چه است؟ گفت خيابان ملاصدرا را رفتيد، عفيف آباد؟ گفتم اينها را من بله رد میشويم میبينيم، گفت پاساژ ستاره، آن سالهای اولی بود که پاساژ ستاره راه افتاده بود، گفت پاساژ ستاره هم رفتيد؟ گفتم پاساژ ستاره رفتم ولی داخلش نرفتم، من يک بار در پاساژ ستاره رفتم آن برای سخنرانی، طبقه فوقانی يک آقايي از حج آمده بود وليمه حجش را آن سالن بالا گرفته بود، البته آن موقع هم نرفته بودم گفتم من نرفتم گفت حاجآقا وضع جامعه خراب است به داد جامعه برسيد، حالا خانمی که حجابش دو زيادش بود، ببينيد گير هستيم نمیدانيم چوب کجا را داريم میخوریم؟ و نمیدانيم خودمان داريم چوب میزنيم به زندگیها تا اين را گفت من يک درصد احتمال دادم شايد يک شايد يک مشکل ديگر در ذهنش است، گفتم وضع جامعه نظرت از نظر خرابی کدام مسائل اجتماعی است، گفت حاجآقا اين دخترهای هرزه اين زنهای هرزه ما انقلاب کرديم شروع کرد از انقلاب برای من گفتن، ما شهيد داديم اين شهداء انقلاب بايد اين جوری بشود، ديديم برای ما رفت منبر گفتم خانم برای من منبر نرو، روضه نخوان، خب حالا انقلاب کردید که چه بشود؟ گفت بايد اين جوری بشود وضع جامعه اسلامی ما، اين دخترهای هرزه، گفتم دخترهای هرزه چه کار دارند میکنند؟ گفت شوهرهايمان را دارند از دستمان میبرند بعد گفت يک دختری افتاده پای شوهر من، تعريف کرد، که گفت اين شوهر من دير میآيد خانه زود میرود از خانه بيرون، وقتی میآيد داخل دستشويي میرود ربع ساعت با تلفنش حرف میزند، گفتم شوهرت آدم پرکاری است در توالت هم دنبال کار است، حالا بعضیها هم واقعاً زندگی را هم فراموش کردند، راه را هم فراموش کردند، اصلاً سبک زندگی شده يک چيز ديگری گفت حاجآقا من که شوخی نمیکنم جدی دارم میگويم، جلو اين وضعيت و زنهاي بیتقوی را بگيريد، بیورع را بگيريد، گفتم خانم من يک سؤال از تو دارم خودت را در آينه نگاه کردی؟ ببين اينها اينجا نمیدانند، گفت بله، گفتم خودت را خوب ديدی؟ گفت مگر من چیام است؟ بدترين حالت اين است که انسان بيمار باشد قبول نکند مريض است خطا بکند خطا را قبول نکند: آن کس که نداند و نداند که نداند، وقتی نمیداند اصلاً و نمیخواهد هم بفهمد، در جهل مرکب ابدالدهر بماند، گفت مگر من چیام هست؟ گفتم چیات نيست؟ شما فکر میکني اين پوششت به جامعه خدمت میکند يا ضربه میزند؟ گفت من برای دل خودم است، دل خودت دارد زندگیها را بهم میزند، گفتم خانم من يک جمله برايت میگويم قيامت هم اگر همديگر را ديديم در محضر عدل الهی تکرار میکنم اين قيافه تو امروز خيلی زندگیها را خراب کرد که دست بالا دستی امروز زندگی تو را بهم زد مردم عالم يک بزرگتری دارد به نام خدا، خدا میفرمايد اگر ظالم انتقال نگيرم خودم ظالم هستم، خانم داری ظلم میکنی، تو با اين قيافهات زندگیهای خيلیها را بهم ريختی اين آرايش تو اين وضع نامناسب تو، حالا يک خوش قيافهتر از تو، جوانتر از تو، حالا اين خانم مادر دختر دبيرستانی بود آن آمده زندگی تو را زير و زبر میکند، گفتم برو خودت را اصلاح بکن، گله به ما نکن، گله به تو وارد است که تو جامعه را آسيب زدی، و حالا شوهرت هم گرفتار همين آسيبها شده ببين بالاخره اوضاع اجتماعی ما رعايت کنيم، قرآن در هشدارهای که میدهد همه مسئول هستيم، همه موظف بايد باشيم لذا در چارچوب تربيت و تعليم اولويت در تربيت است عرض کردم سهچهارم همتی هر استادی، هر مربی هر دانشمندی از پيش دبستانی گرفته تا سطوح عاليه دانشگاه، حوزههای علميه مراکز آموزشی ما، اولويت اول به تربيت است: «وَ يُزَكِّيهِمْ»[25] و سپس «وَ يُعَلِّمُهُمُ»[26] تزکيه اگر نيامد تعليم مؤثر نيست، تزکيه اگر نيامد آقا میشود به بابايش میگويد نوکر خانه، با مادر میگويد کلفت اينها را من موارد و مصداق سراغ دارم، که طرف در يک جامعيت علمی رشد کرده عارش میشود بگويد اين بابای ماست، عارش میشود بگويد اين مادر ماست، اما سردار سليمانی را ديديد زمانی که يک فرمانده ارش مملکت است میرود در منطقه روستای زادگاه خودش کنار مادر بیسواد ولی با معرفت دست مادر را میبوسد خودت را شناختی، خدا را شناختی به هرجا برسی اصالتت را گم نمیکنی، خدا را نشناختی، با قرآن آشنا نشدي، تقوی نداشتی به جای برسی يا نرسی؟ طغيانگری میکنی.
خب اين آيه سوره مبارکه نور از نکاتی که قرآن میفرمايد يکی: «أَقيمُوا الصَّلاةَ»[27]برپا داشتن نماز من يک اشارهای کنم حالا نقش تربيتی نماز چون وقت به تأخير افتاد انشاءالله استفاده کنيم از محضر عزيزانمان که زحمت کشيدند از آموزش و پرورش تشريف آوردند من به همين آيه بسنده کنم اين آيهای که من قرائت میکنم دو جايي قرآن بدون کم و زياد تکرار شده: «الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون»[28] يک آيه سه سوره مبارکه نمل، در اوصاف مؤمنين، اصلاً مؤمن کيست؟ مؤمن سهتا از کدهايش همين است برپا داشتن نماز، پرداخت حقوق ضعفاء و فقراء، به قيامت معتقد بودند خداباوری، معادباوری، خلق باوری، دو آيه چهار سوره مبارکه لقمان در اوصاف محسنين: «هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنين»[29]آيه سه، آيه چهار: «الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون»[30] نيکوکار کيست؟ نيکوکار کدش همين است که قرآن میفرمايد، مؤمن کيست؟ مؤمن به اين نيست که من تسبيح دستم باشد دائم الذکر آقا اينجاها میدرخشی، آقای مدير میخواهی بفهمي مؤمن هستی يا نه؟ «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[31]نماز را برپا دار، «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[32] بله تذکر هم دادند جناب آقای دکتر قاسمی هم مدير آب در مجلس هستند، انشاءالله يک فرصتی هم بايد در خدمت ايشان و همکاران محترمشان هم باشيم انشاءالله استفاده کنيم حالا در اين روزهای باقی مانده ماه مبارک رمضان گفتيم مسئولين ارزشمند ما و خدوم ما در جمع عزيزان بيايند حالا به تناسب مراجعاتی که عزيزان دارند دعوت بشوند ديروز هم مدير کل محترم دادگستری و دادستان محترم در مجلس بودند فردا هم ظاهراً يکی از نمايندگان محترم مجلس در خدمتشان خواهيم بود در اين ميز خدمت، خب مؤمن و محسن قرآن میفرمايد اين سهتا ويژگی را دارد، مشمول رحمت خدا میخواهيد بشويد باز قرآن میفرمايد نماز، زکات، نيکوکار نماز، زکات، مؤمن نماز، زکات، اين نماز با ما چه میکند؟ من عرضم را تمام کنم با اين جمله، پيامبر قبل از اينکه تکليف بکند به مردم به نماز خواندن، چرا نماز بخوانيم را تبيين میکرد، آقا بچهات را میخواهی نمازخوان کنی، چرا نماز؟ حق دارد بپرسد، میخواهی به حجاب دعوتش کني چرا حجاب؟ يک روز هم ما نسبت به حجاب مبسوط بحث میکنيم اصلاً چرايي حجاب؟ حجاب برای چه؟ اين روسری سرش باشد و نباشد چه نقشی دارد؟ اين پوشيش چه تأثيری در جامعه و خانواده میگذارد آسيب چيست؟ برکات کدام است؟ اين را حالا ما در ذيل نماز که يکی از ويژگیهای نمازگزاران: «وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُون»[33] نمازگزار کسی است که پاکدامنی میکند، خودش را میپوشاند با شورت پاچهدار نمیآيد دم در، آقا قيافهاش مثل رستم دستان زير پيراهنی رکابی و شورت پاچهدار خجالت هم نمیکشد میرود در سوپری، خب تو آدم بیتقوايي هستی، نماز هم اگر میخوانی نيست آن نمازی که در تو بايد اثر بکند، نماز بايد نقش آفرينی بکند نکرده در تو اين را، من يک راننده تاکسی در شيراز سراغ دارم گفت آقای حدائق چهارتا دختر بزرگ کردم خانه بخت فرستادم يکبار يکی از اين دخترها پای نيمه لخت من را نديد با شورت جلو اينها نگشتم بله محرمات است دخترت است ادب، احترام را تو بايد بياموزی، آقا امام رضا نشسته بودند جمعی نشسته بودند يک آقاي با دختر هشت سالهاش آمد در مجلس آمد سمت امام رضا، دخترش را هم آورد گفت آقا دخترم را آورد خدمتتان آقا با روی خوش با اين دختر صحبت کردند به پدر جواب دادند، تا دختر پشتش را وا کرد امام اشاره کردند ببرش از مجلس که دختر هم نفهمد، اين پدر دختر را برد و بعد برگشت، گفت آقا مثل اینکه شما نگران شدی، اين دختر ما هشت سالش است هنوز مکلف نيست آقا فرمودند میدانم اين دختر از کی بايد ياد بگيرد که سر برهنه که در جمع نامحرم نيايد؟ بابا فوتباليستهايتان میخواهند مسابقه بدهند يک سال پا به توپ میزنند، جام جهانی میخواهند بروند از الآن دارند هی مسابقات مقدماتی جام جهانی، ما میخواهيم بياييم در ميدان مبارزه با هوی و هوس و نفس و شيطان مسائل را ياد بچههايمان نمیدهيم میگوييم آقا حالا بالغ نيست بالغ که شد همه چيز ياد میگيرد يک شبه میشود سلمان، بابا از قبل بايد اينها را تدريجاً آموزش داد، تدريجاً شايدشان داد با تشويق امام فرمود اين دخترت الآن بالغ نيست ولی بعد که بالغ شد اگر يادش ندادی سخت میگذرد بر او رعايت حجاب، اين تعاليم دينی اهلالبيت است که ما اينها را رعايت کنيم پيغمبر اول چرايي را میفرمود، چرا حجاب؟ چرا نماز؟ چرا خمس؟ مردم اگر بفهمند خود امام رضا فرمود: «فَإِنَ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»[34] نماز با ما چه میکند؟ اين را بايد به جوانها گفت، آنهایي که از نماز فاصله گرفتند به نوجوانها اين باشد طلبتان به شرط حيات فردا.
[1] لقمان4.
[2] نور56.
[3] آلعمران164.
[4] آلعمران164.
[5] آلعمران164.
[6] آلعمران164.
[7] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص55.
[8] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) ج17 ص68.
[9] لقمان4.
[10] لقمان4.
[11] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج74 ص150.
[12] بقره273.
[13] الخصال ج1 ص244.
[14] مائده2.
[15] مصباح الشريعة ص21.
[16] مصباح الشريعة ص21.
[17] مصباح الشريعة ص21.
[18] مصباح الشريعة ص21.
[19] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج75 ص346.
[20] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج75 ص346.
[21] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص639.
[22] ص82.
[23] ص83.
[24] مجموعة ورام ج1 ص6.
[25] آلعمران164.
[26] آلعمران164.
[27] نور56.
[28] نمل3.
[29] لقمان3.
[30] لقمان4.
[31] نمل3.
[32] نمل3.
[33] مؤمنون5.
[34] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج1 ص307.