استادحدائق روز یکشنبه 5 فروردین ماه 1403 مصادف با دوازدهمین روز از ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث عوامل رحمت از نگاه قرآن پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون»[1].
صدق الله العلی العظيم
محور بحث مجلس ما در اين ماه مبارک عوامل رحمت از نگاه قرآن در زندگی بشر، دو عامل مورد بحث قرار گرفت توجه جدی به قرآن و رعايت تقوی در زندگی، بحث پيرامون تقوی بود که عرض کرديم در آيات فراوانی قرآن و تقوی اينها عجين و شرط هستند و قطعاً شخص يا خانواده يا جامعهای که با قرآن مأنوس است و رعايت تقوی میکند شما اين جامعه را يک جامعه آسيب ديده نمیبينيد، هر کجا آسيب است در هر بخشی، بخشهای اقتصادی، اجتماعی، تربيتی، خانوادگی، يا ما ضعف در ارتباط با کلام خدا و شناختن فرامين الهی يا ضعف در اجرايي کردن اين آموختهها که تقواست، سخنی از فرمايشات اميرالمؤمنين ذکر شد بخشی از اين سخن باقی ماند من امروز کلام مولا را تکميل کنم بعد وارد يک بحث ديگری بشويم که ما اگر رعايت تقوی کرديم در عرصههای اجتماعی چه اتفاقاتی میافتد اين هم يک سؤال است، امروز اگر جامعه ما رعايت تقوی بکند يکش همين باران است آيهاش را من خواندم يک توضيح هم ذيل اين آيه بعد از فرمايشات اميرالمؤمنين دارم، آيه نود و شش سوره مبارکه اعراف، قرآن میفرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»[2] اگر مردم شهرها و روستاها ايمان میآوردند يعنی پيوندشان را با خدا قوی میکردند، همين ارتباط با خدا، ارتباط با قرآن: «وَ اتَّقَوْا»[3] تقوی را هم رعايت میکردند خدا میفرمايد اگر اينها اين دو کار را میکردند ما هم اين کار را میکرديم: «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[4] ما برکاتمان را میگشيديم بر اينها از آسمان و زمين هم زمين میشد منشأ برکت هم آسمان: «وَ لكِنْ كَذَّبُوا»[5] اينها تکذيب کردند زيربار انجام وظيفه نرفتند: «فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون»[6] نتيجه کار اينها را گرفت اين سختیها و مشکلات بر میگردد به عملکرد انسانها و الا قاعده در نظام خلقت دو دوتا چهارتاست اگر ما چهار دريافت نمیکنيم مقدمهها را خوب نچيديم لذا قاعده الهی اين است الآن هم که باران میبارد من کراراً عرض کردم گاهی اوقات لغزشها، آسيبها، خطاها را انسان میبيند يک مقدار دچار يأس میشود باران رحمت نشانگر اين است که يک نفسهای پاک، انسانهای آبرومند تأثيرگذار هستند بر اينکه رحمت ساری و جاری بشود، اين هم از مواهب الهی است قرآن میفرمايد شما خوب بندگی کنيد، خدايي خدا را شک نداشته باشيد و ترديد نداشته باشيد حالا من ذيل اين آيه چندتا نکته کليدی است عرض خواهم کرد، اما اين کلام اميرالمؤمنين را من کامل کنم و تکميل کنم در خطبه صد و نود و هشت نهج البلاغه آقا در خطبه صد و نود و هشت يک اشاره میکنند به آثار تقوی و وظيفه ما نسبت به خدا چرا بايد تقوی را در پيشگاه خدا رعايت کنيم؟ اصلاً خداوند که نيازی ندارد به تقوای ما، حالا بنده دروغ نگويم، بنده واجباتم را انجام بدهم، بنده حرام مرتکب نشوم، ذات مقدس الهی بینياز از اين مسائل است اصلاً احتياجی ندارد خداوند اين نمازی که ما خوانديم خدا محتاج است زکاتی که بنده میدهم خدا احتياج دارد، خمس من خدا نياز دارد قطعاً اين طور نيست امام فرمودند يک بخش تقوی در مقايسه خود با خدا چند نکته را امام فرمودند فراموش نکنيم، شروعتان از اوست: «ابْتَدَأَ خَلْقَكُمْ وَ إِلَيْهِ يَكُونُ مَعَادُكُمْ»[7] بازگشتتان هم به سوی اوست، حرمت خدايي را رعايت کنيد که از او هستيد و به او بر میگرديد، بايد پاسخگو باشيم: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»[8] حرمت خدايي را رعايت کنيد که: «نَجَاحُ طَلِبَتِكُمْ»[9] حوايجتان را برآورده میکند، حرمت خدايي را رعايت کنيد: «إِلَيْهِ مُنْتَهَى رَغْبَتِكُمْ»[10] حضرت فرمودند آخرين نقطه آرزوهای شما اوست، يعنی چيزی که برای مردم يک وقت میبينی شدنی نيست برای خدا ناشدنی نيست، خدا مسيطر است قدرتش بر همه امور و بر همه مسائل، حرمت خدايي را رعايت کنيد: «وَ نَحْوَهُ قَصْدُ سَبِيلِكُمْ»[11] راه راست شما به او ختم میشود درست رفتيد به او میرسيد بیراهه رفتيد از او فاصله میگيريد و حرمت خدايي را رعايت کنيد که: «إِلَيْهِ مَرَامِي مَفْزَعِكُمْ»[12]در هنگام ترسها که همه ولتان میکنند، رهايتان میکنند پناهگاهتان اوست من يک چيزی بگويم بعد از صد و بيست سال بهش میرسی وقتی انسان از دنيا میرود دفنش که میکنند لحد میگذارند حالا نمرده، مرده که ديدي، در بستگانمان چند نفر جلو چشمان ما دفن شدند چرا بعضیها عبرت نمیگيرند؟ چرا سرگرم شدند؟ ميت را میسپارند با سادهترين لباس، در يک حفره تاريک خاک هم میريزند رويش که تکان نخورند میآيند بيرون، و میروند در روايت داريم ميت وقتی به خاک سپرده میشود نگاه میکند میبيند يکی يکی رفتند، فرزندانش برادرانش، خواهرانش دوستانش، شاگردانش، همسايهها همه رفتند و او را تنهای تنها در اين حفره گذاشتند! من کراراً عرض کردم اگر شما ساعت بگيريد از دفن ميت از خاکسپاری ميت، زمانی که قبر پوشيده شد شما زمان بگيريد نهايتاً تجاوز از دو سه ساعت نمیکند ديگر کسی سر قبر نيست همه میروند، آنهايي هم که میخواهند بنشينند میبرندشان آقا اينقدر گريه نکن، به خودت رحم کن اين راهی است که همه بايد بروند دلت برای خودت بسوزد او که ديگر با گريه تو بر نمیگردد اين حرفها را هم میزنند، اين را بشنويد کلام اميرالمؤمنين: «نَحْوَهُ قَصْدُ سَبِيلِكُمْ»[13] آقا میفرمايد در هنگام ترس پناهگاه شما خداست حالا در دنيا را بماند من در برزخش را میخواهم بگويم در روايت داريم وقتی اين بنده وحشت وجود او را میگيرد، اين آقايي که يک روز در خانهای تنها نمینشست میگفت روحم بهم میريزد اعصابم خورد میشود حوصلهام سر میرود، حالا در يک جايي گذاشتنش که تکان هم نمیتواند بخورد در آن وحشت قبر صدای فضای قبر را پر میکند: «عبدی اوحدوک، عبدی اوحشوک و انا انيس فی وحدتک و وحشتک» ، بنده من تنهايت گذاشتند، بنده من ترساندند تو را همه رفتند، من انيس تو هستم، منی خدا، من در اين تنهايي کنار تو هستم، مردم اين خدا را فراموش نکنيد، به بعضیها که خطشان فاصله گرفته از خط الهی، بگويي بابا يک روز روز مردن است يک روز روزی است که همه تو را میسپارند و میروند آن روز اگر در دنيا با خدا همراهی کردی، خدا تو را در عالم برزخ تنهايت نمیگذارد و در وحشتهای دنيای هم همين است گاهی اوقات در اضطرابهای دنيای در بن بستها در سختیها گاهی اوقات افراد ول میکنند انسان را رها میکنند افراد طرف را اما خداوند اميرالمؤمنين میفرمايد: «وَ نَحْوَهُ قَصْدُ سَبِيلِكُمْ»[14] در هنگام ترس پناهگاهتان خداست، حرمت اين خدا را حفظ کنيد اين پنجتا اثر نسبت به الطاف الهی به ما چندتا اثر هم اينی که گاهی اوقات افراد از ما میپرسند آقا ما با تقوی بشويم چه گيرمان میآيد؟ اين حرف را میزنند، حالا ما دروغ نگفتيم ما نمازهايمان را خوانديم اول وقت هم خوانديم پاک زندگی کرديم که چه بشود؟ که به کجا برسند انسانهای که تقوی را رعايت میکنند؟ ببينيد اميرالمؤمنين میفرمايد به اينجاها میرسيد فرد به اينجاها برسد به همهجا رسيده امام میفرمايد: «فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ»[15] اين را گاهی اوقات به افرادی که هنوز شبهه برايشان است آقا راستی چه اثری دارد؟ تواضع چه اثری دارد؟ امانتداری چه خاصيتی دارد؟ بندگی خدا انسان را به کجا میرساند؟ حضرت فرمود از آثار تقوی: «دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ»[16] دردهای درونیتان را درمان میکند اين «دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ»[17] يعنی آسيبهای درونی شما، مثل حسد، مثل حرص، مثل تکبر، مثل بخل، مثل خودخواهی و انانيت و منيت، اينی که بعضیها مبتلا هستند ديگر، تقوی اول درمانتان میکند اين درهای درونی شما را اصلاح میکند طرف پول دارد بخيل نيست، مقام دارد متکبر نيست، جايگاه دارد خودش را گم نکرده، فراموش نکرده: «دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ»[18] اين قلب تطهير میشود، پاک میشود حالا اينکه حضرت میفرمايد قلب چون اين درون انسانها و قلب يک جايگاه حساسی است از پيغمبر سؤال شد که محل تجلی خدا کجاست؟ «اين الله» ، خدا کجاست؟ «فی السموات او فی الارضين» ، رسولالله فرمود: «فی قلوب عباده المؤمنين» ، خدا را میخواهی پيدا کنی در قلب بندههای مؤمن اينکه میگويند: «قلب المؤمن عرش اللّه»[19] قلب مؤمن عرش خداست، محل تجلی انوار الهی است ولی قلبی که مؤمن نيست مؤمن آن قلب را ندارد، تجلی نور خدا هم نيست قرآن میفرمايد: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها»[20] بله بعضیها قلب دارند ولی تفقه ندارند اذان دارند، گوش دارند شنوايي ندارند: «لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها»[21] چشم دارند، بصيرت ندارند: «لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها»[22] من جايي عرض کردم دارالرحمه رفته بوديم ميت را داشتند دفن میکردند طرف کنار قبر ميت داشت نرخ دلار میپرسيد، به بغل دستیاش میگفت دلار چند بود امروز؟ خب اينها ببينيد اينها همان قلبهای بيمار است که ما بهترين مذکر برای بيدار شدن انسانها اموات هستند و قبرستان، کسی کنار قبر بيدار نشود ديگر خيلی قلب آسيب ديده: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ»[23] قرآن میفرمايد بعض قلبها، بعضی از انسانها مثل حيوانات هستند از حيوان پستتر چون ما به ايشان داديم ولی از اين قلب درست استفاده نمیکنند، تقوی اين قلب را میآورد در چارچوب استاندارد الهی اين قلب میشود عرشالله اين قلب میشود محل تجلی نور الهی چه چيزی اين قلب را احياء میکند؟ تقوی، «دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ»[24] من يک جريانی را بگويم از بزرگانی که قلبها سالم، آيتالله العظمی بروجردی ايشان زمانی که بروجرد بودند در درس اگر کسی سؤال میکرد وسط درس بدشان میآمد و بارها هم گفته بودند که در درس از من سؤال نکنيد رشته کلام گسسته میشود بعد از درس من هستم سؤالهايتان را بپرسيد جواب میدهم و اگر کسی هم رعايت نمیکرد ايشان تند میشد يک تشری میزدند آقا ساکت باش، گفتم بعداً بپرس، بعد ايشان فرموده بودند ديدم اين اخلاق اخلاق خوبی نيست حالا آن رعايت نمیکند تو چرا رعايت نمیکنی؟
من بد کنم تو بد مکافات کنی، پس فرق ميان من و تو چيست بگو
او نا بهنگام پرسيد چرا شما نا بهنگام جواب میدهی؟ جواب درست نمیدهی، ايشان فرموده بودند من هر کاری کردم اين اخلاق زشت را ترک کنم نشد تا نذر کردم که خدايا اگر از اين به بعد به کسی تند شدم شصت روز متصلاً روزه بروم، خدا وکيلی چندتا را سراغ داريد برای ترک رذايل اخلاقیشان نذر روزه کرده باشند آدم نشده باشند، ما برای ترک غيبت ده روز روزه نيت کرديم که خدايا اگر غيبتی کردم ده روز روزه، آقا بیجهت نيست بعضیها به يکجاهايي میرسند، تا شب نروی روز به جايي نرسی، هزينه کرده وقت گذاشته، میشود آيتالله العظمی بروجردی ايشان فرموده بود من نذر کردم شصت روز روزه، ديگر مراقب بودم ديگر به کسی تند نشوم يک وقت در وسط درس يک طلبهای يک روز خيلی اصرار و سؤال، يک دفعه ما از مدار خارج شديم، تند شديم ايشان شصت روز متوالی روزه رفت من اين را از چند نفر شنيدم مرحوم آيتالله والد ما که شاگرد ايشان بودند، مرحوم آيتالله اديب که از شاگردان ايشان بودند و بعضی از شاگردان ديگر آيتالله بروجردی، میگفتند زمانی که ايشان آمدند قم حوزه درسشان در قم نسبت به بروجرد چند برابر شده بود يعنی صدها نفر میآمدند، گاهی اوقات ديده میشد که بعضی از طلبهها سؤالهای نامربوط هم میپرسيدند ايشان رو منبر يک تبسم میکردند درس را ادامه میدادند، گفتند يک وقت از ايشان سؤال شد آقا اينها بعضیهايشان سؤالشان ربطی اصلاً به درس ندارد، شما يک تشری بزنيد چرا اين سؤال را میپرسيد، اصلاً میدانی چه داری میپرسی؟ ارتباطی با بحث نيست، گفت ايشان فرمودند من آن شصت روز روزهی در بروجرد من را آدم کرد، اين قلب پاک است دارد.
در حالات ايشان يک جلسه در حوزه قم يک وقت يک طلبهای بود به نام جابلقی، از طلاب فاضل درس ايشان بود يک چندتا سؤال علمی وسط درس پرسيد آيتالله آقای بروجردی فقط بهش گفتند سکوت کن، ساکت باش، ديگر بيش از اين هم بهش نگفتند، آن روز درس گذشت، عصر شد يکی از علما میگويد ما وقتی ملاقات داشتيم با آيتالله العظمی بروجردی منزل ايشان رفتم منزل ايشان به خادم گفتم به آقا بگوييد که فلانی آمده، وقت دادند من يک ساعت به مغرب بايد ايشان را ببينم خادم گفت اصلاً آقا از بعد از درس قبل از ظهر که آمدند تمام برنامههای ملاقاتشان تعطيل شد، و ايشان رفتند در اتاق در حال خودشان هستند، گفتم به آقا فقط بگوييد من آمدم فرمودند يک ساعت به مغرب من آمدم، گفت خادم رفت و گفت و برگشت گفت آقا میگويند که باشيد نرويد، بمانيد گفت ما مانديم تا نزديک مغرب شد آقا از اتاق بيرون نيامدند خادم آقا که درشکهای میآورد آقا را سوار میکرد برای نماز مغرب میبرد حرم، خادم هم آمده بود با درشکه منتظر آقا بود، گفت اذان مغرب که شد ديدند آقا ديرتر از وقت مقرر هم آمدند، از اتاق خارج شدند و گفتند آن آقا آن عالم میگويد به من گفتند سوار شويد باهم برويم گفت خادم آن خادمی که مأمور بود درشکه را بيرون، گفت آقا کجا؟ فرمودند برو جنوب قم، فلان مسجد، امشب من مسجد نمیروم برو آنجا، آن هم راننده بود آن درشکه را هدايت کرد، ما هم کنار دست آيتالله العظمی بروجردی ايشان هيچ نمیگفت، ساکت! آقايون تا شب نروی روز به جايي نرسی، چندم رمضان است چندتا دل شکستيم و عذرخواهی کرديم! در اين سيزده روز، گاهی اوقات اين قدر غرور داريم يک معذرت خواهی نمیکنيم بیجهت اين آقا در جوار حضرت معصومه دفن میشود که روزانه هزاران نفر کنار تربتش عرض سلام میکنند همين طوری است اينها شانسی است تصادفی است؟ آن عالم میگويد رفتيم در جنوب قم يک مسجدی بود، مسجدی بود که جابلقی امام جماعت بود، منطقهای محروم قم يک مسجد خيلی ساده گفت وارد مسجد که آيتالله بروجردی شده بودند اينها نمازهای مغرب و عشايشان را خوانده بودند جابلقی رو منبر نشسته بود داشت احکام میگفت ده پانزده نفر هم آدم نشسته بودند داشتند گوش میکردند، گفت آيتالله بروجردی تا وارد شدند جابلقی آقا را ديد، ديد استاد آمده بلند شد رو منبر ايستاد گفت مردم ادب کنيد آيتالله العظمی بروجردی آمدند، گفت مردم خب نمیديدند آقا را روشان به منبر بود نگاه کردند ديدند فقيه اول عالم اسلام وارد شدند همه بلند شدند طلب صلواتی ديدند آيتالله بروجردی مستقيم آمد پای پله پله منبر، سرش را گذاشت رو پله منبر به جابلقی گفت پا بگذار روی سر من، جابلقی میگويد گريه کردم گفتم آقا قدم من خرد باد پای سر شما، گفتند حلالم کن، گفتم آقا برای چه؟ گفتند امروز تند با تو حرف زدم، در حوزه درس، از بعد از درس ديگر آدم خودم نبودم، میخواهم سر و کارم به قيامت کشيده نشود همينجا از من بگذر پايت را بگذار رو سر من بابت آن حرف تندی که صبح برايت زدم، گفتم آقا به جدت قسم، به دل نگرفتم ناراحت نشدم، سرتان را برداريد ما را جلو مردم خجالت ندهيد گفت آقا سر بلند کرد فرمود حلالم کردی؟ گفتم بله آقا، فرمودند تو به منبرت ادامه بده، من هنوز نماز مغرب و عشاء را نخواندم من بروم کنار مسجد نمازم را بخوانم، اين آقا میشود آيتالله العظمی بروجردی، میگويند آقا حال عذرخواهی کن، میگويد حالا گفتيم حقش بود، حقش بود يک روزی فتيله را میکشند پايين، يک روزی پولها را میگيرند مقامات را میگيرند عناوين را میگيرند آن روز روز سختی است: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر»[25] قلب درمان شده اين است میشود آيتالله بروجردی، قلب اصلاح شده هيچ آلودگی درش نيست رنگ الهی حاکم بر اين قلب است: «دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ»[26]از آثار تقوی در زندگی فردی ما چشمهايتان را بنا میکند، يک چيزهايي به شما نشان میدهند که به همه کس نشان نمیدهند: «بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ»[27] اين چشم را چشم دل را هم چشم دل و هم چشم سر اينها را هردو را بنا میکنند، هم با چشم دل میبينی آنچه که بايد ببيني، هم با چشم سر بعض از اسرار را به شما نشان میدهند که همه کس نمیدانند، اينکه:
چشم دل باز کن که جان بينی، آنچه ناديدنی است آن بينی
رسولالله در مسجد مدينه نشسته بودند حنظله غسيل الملائکه يک جوان حدود بيست سالهای بود اين هم گوشه مسجد نشسته بود زانوهايش را در بغل بود هراز گاهی چرت میزد چشم باز میکرد حرفهای پيغمبر را گوش میکرد کسی هم بهش توجهی نداشت، رسولالله فرمودند جوان: «كَيْفَ أَصْبَحْتَ»[28] چگونه مگر صبح کردی؟ مگر ديشب نخوابيدی؟ يک جمله گفت که اين جمله خيلی حرف بزرگی بود، آنهم جلو پيغمبر گفتن، گفت: «أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً»[29] صبح کردم در حالی که يقينم کامل است، رسولالله فرمودند دليل بر يقينت کامل است چه است؟ گفت يا رسولالله در پرتو بندگی خدا، رعايت تقوی و اطاعت از فرامين الهی به جايي رسيدهام که آيات الهی که نسبت به قيامت است مثلی که الآن دارم میبينم قيامت را دارم مشاهده میکنم صحرای محشر را میبينم محاسبه اعمال را دارم مشاهده میکنم، هی گفت گفت بعد گفت يا رسولالله بهشتیها را که میبرند به سوی بهشت، دوزخيان را که به سمت دوزخ، رسيد به اينجا گفت يا رسولالله الآن دارم میبينم کسانی که در اين مجلس بهشتی هستند و کسانی که دوزخی هستند، اجازه بدهيد من کفشهاي اين را بروم جدا کنم، اين جلو پيغمبر داشت میگفت جلو کس ديگری میگفتيم شعار است رسولالله که از مافی الضمير آشناست، پيغمبر فرمود بس کن، گفت پيغمبر، لب گزيدش پيغمبر، که ادامه نده: لب گزيدش مصطفی يعنی که بس، آقا فرمودند ديگر بس کن، بعد برای اينکه مردم فکر نکنند اين گزاف گفت فرمودند: «هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِيمَانِ»[30] قلب اين را خدا با ايمان روشن کرده، اين قلب روشن شد و بعد هم به رسولالله عرض کردم يا رسولالله يک حاجت دارم و آن هم اين است که دعا کنيد من زندگیام ختم به شهادت بشود که همين اتفاق هم افتاد و در احد شهيد شد و اجساد شهداء را که میآوردند حنظله جسدش بين شهداء نبود، مسلمانها گفتند يا رسولالله ديديم حنظله شهيد شد اما پيکرش بين شهداء نيست رسولالله يک نگاهی به آسمان کردند، فرمودند ديشب شب ازدواجش بود سحر از منزل که خارج شد برای حمام، منادی جهاد وقتی که اعلام کرد جهاد اين امر الهی را ديد لازم است با تيمم نماز را خواند آمد جبهه ملائکه بردند او را بين آسمان و زمين دارند غسل میدهند معروف شد به حنظله غسيل الملائکه خب بعضیها قلب اين قدر نورانی چشم اين قدر بصير: «وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ»[31] اميرالمؤمنين فرمود تقوی اين بيماریهای جسمی شما را درمان میکند، گاهی اوقت چشم بيمار است، به چيزی که نبايد نگاه کند نگاه میکند گوش بيمار است حرفهايي را میشنود که نبايد بشنود، زبان بيمار است اصلاً گناه يعنی بيماری، تقوی انسان را از اين بيماری خارج میکند: «وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ»[32] فساد درونی شما را تقوی اصلاح میکند: «وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ»[33] جانتان را پاک میکند انسانهای با تقوی خمير مايه وجودی اينها طاهر است، تميز میشود رعايت تقوی اين برکات را برای انسان به دنبال دارد: «وَ جِلَاءُ [غِشَاءِ] عَشَا أَبْصَارِكُم»[34] چشم دوتا تعبير اميرالمؤمنين دارند هم بينايي دل را باز میکند تقوی، هم بينايي سر را بصر را، بعضیها ديديد از نکتهها عبرت میگيرد، هارون الرشيد به امام هفتم عرض کردم آقا نصيحتم کنيد، آقا فرمودند هرچه نگاه میکنی نصيحت است ما همهمان برای همديگر نصيحت هستيم، مردم تصوير شما نصيحت است، موی سفيدتان نصيحت است جوانها قيافهتان نصيحت است، اين مسجد نصيحت است در همين مسجدالرسول صدها انسان اقامه نماز کردند الآن بين ما نيستند روی همين منبر چه کسانی منبر رفتند و نيستند؟ در اين شهر چه کسانی زندگی میکردند الآن زير خروارها خاک هستند؟ خانهها نصيحت، باغات نصيحت، مردم نصيحت، عکسهای بيست سال قبلتان نصيحت، عروسیها نصيحت، عزاها نصيحت، اصلاً چيزی نيست، آقا موسی ابن جعفر فرمود بينی و نصيحت درش نباشد اما چرا بعضیها نصيحت نمیگيرند؟ طرف مرده را میبيند عبرت نمیگيرد، قبر را میبيند متذکر نمیشود چرا؟ چون چشم سر کور است ظاهراً میبيند حقيقتاً نمیبيند اما بعضیها چشم سرشان عبرت است لذا امام هفتم به هارون الرشيد فرمودند هارون هرچه میبينی برايت عبرت است، بهار عبرت است، پاييز عبرت است، برگ ريزان عبرت است، رويش برگ عبرت است، بارش باران عبرت است، اينیکه آقای بابا طاهر عريان زيبا میگويم:
به دريا بنگرم دريا تو بينوم، به صحری بنگروم صحری تو بينم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت، نشان از قامت رعنا تو بينم
يک جمله علامه طباطبايي دارد من بازش نمیکنم چون اين در درسش هم که ايشان فرمود بعضیها ايراد گرفتند نفهميدند مرحوم علامه فرموده بود به هرچه انسان نگاه میکند بايد به ياد خدا بيفتد، حتی به پستترين چيزهای عالم آنها هم مسموع اوست، آنها مرتبط با اوست، آنها هم آثار قدرت اوست، لذا همه هستی، همه عالم، بايد انسان را به ياد خدا بيندازد، در حالات بعضی از بزرگان مینويسند مرحوم حاجآقا رحيم ارباب، مرحوم آيتالله ميرزا جواد آقای ملکی تبريزی میگويند اينها يک بخشی از عبادت نيمه شبشان میآمدند آسمان را نگاه میکردند ستارهها را میديدند آيات میخواندند اشک میريختند، در اين عبادت است، عبادت معنايش فقط همين نماز نيست هر چيزی که رنگ الهی پيدا بکند آن میشود عبادت، هر چيزی که صورت آن کار انسان را به خدا نزديک کند آن هم نوع عبادت است:
عبادت به جز خدمت خلق نيست، به تسبيح و سجاده و دلق نيست
سعدی يک دقت دارد در اين شعر، اين را هم من عرض کنم، در هر دو نيم بيت مرز عبادت را سعدی بر میدارد، میگويد عبادت به جز خدمت خلق نيست، يعنی خدمت خلق تنها يک گوشه عبادت است، همه عبادت نيست، به تسبيح و سجاده و دلق نيست، تسبيح، سجاده، مسجد، نماز شب تلاوت قرآن هم جلوهای از عبادت است، همه عبادت نيست، عبادت يعنی هر کاری که خدا راضی باشد آن میشود عبادت، مردم کسب و کارتان اگر خدا راضی است عبادت است کارمندان ادارهشان خدا راضی است عبادت است، بنده تفريح هستم خدا راضی است عبادت است، خواب من اگر خدا راضی است عبادت است، لذا روايت داريم بعضیها خوابشان عبادت است چون برای خداست، غذا خوردنش عبادت است چون برای اوست، يکی دو نکته ديگر هم عرض کنم، حضرت میفرمايد: «وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِكُمْ»[35] امنيت قيامت، در پرتو تقواست چه کسانی در قيامت در اضطراب نيستند، در وحشت نيستند انسانهای با تقوی، آنها در قيامت در آرامش مطلق به سر میبرند: «وَ ضِيَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِكُمْ»[36] قيامتی که تاريکی محض است روشنايي پيشروی انسانهای موفق تقواست آنها به اعتبار تقوی در قيامت هم امنيت دارند و هم نورانيت، اينها آثار تقوی اگر کسی پرسيد آقا ما متقی بشويم تا چه بشود؟ بگو متقی بشو تا به اينها برسی، هم دنيای تو و هم آخرت تو، يک اشاره هم در اين چند دقيقهای باقی مانده آيه نود و شش اعراف خب اين تا اينجا بحث قرآن و تقوی دو عامل رحمت، رعايت اينها در وضعيت فردیمان اينی بود که اميرالمؤمنين فرمود بين ما و خدا کلام حضرت فرمودند تعهدتان را نسبت به خدا فراموش نکنيد.
سؤال رعايت تقوی برای جامعه چه اثری دارد؟ حالا بنده حضرت فرمودند: «وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِكُمْ وَ ضِيَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِكُمْ، طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ، بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ»[37] اينها برای من، جامعه چه سهمی میبرد اگر تقوی رعايت شد، قرآن آيه نود و شش اعراف: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا»[38] ايمان و تقوی اگر رعايت شد، قرآن و تقوی تلفيق شد: «وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[39] ما برکاتمان را از آسمان و زمين نازل میکنيم: «وَ لكِنْ كَذَّبُوا»[40] و ليکن مردم تکذيب کردند، نتيجه تکذيب اينها را گرفتار کرده، اينها به گرانی قيمتها، روايت داريم پيغمبر میفرمايد اگر تقوی رعايت نشد، جامعه دستخوش دو چيز میشود خشکسالی، افزايش قيمتها، من دو سه نکته کليدی عرض کنم حالا جناب آقای دکتر عزيزی هم در مجلس هستند ما اولويت کار تمام مسئولين ما در تمام ردهها، اول بايد باور کردن فرهنگ جامعه باشد عزيزان، يقيناً جامعهای که من اين را کراراً گفتم امروز هم میگويم من خدا را شاهد میگيرم تا اين ساعت در ماه رمضان سيزده رمضان سراغ ندارم در عمرم يک نفر ادعا کند، بگويد من حقيقتاً رعايت تقوی و ايمان را کردم ولی خدا به وظيفهاش عمل نکرد، من نديدم من يک مورد سراغ ندارم، و شما هم سراغ نداريد، اولويت اول خدا میفرمايد کار فرهنگی ببينيد رشد اقتصادی را خدا کی میفرمايد اتفاق میافتد؟ در اين آيه: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»[41] اگر مردم شهرها و روستاها ايمان و تقوی داشته باشند يعنی تربيت، يعنی تهذيب، يعنی رشد اخلاقی، اگر اين اتفاق افتاد: «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[42] ما برکاتمان را نازل میکنيم گاهی اوقات ما اهتمام داريم به مسائل اقتصادی، توجه به مسائل تربيتی و فرهنگی نداريم، ببينيد آدم با سواد، با سواد بیدينش خدا میفرمايد يا الاغ است يا سگ است؟ بدمان نيايد ما هستيم و قرآن، قرآن علمای يهود را در سوره جمعه تشبيه به الاغ: «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ»[43] بلعم باعورا را در سوره اعراف تشبيه به سگ، سواد زمانی ارش دارد که: «آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»[44] و الا اين سواد هرچه برود بالاتر امام میفرمودند ما امروز بيشترين آسيبمان از علم بدون تهذيب است، تخصص اگر قبلش تهد نباشد آسيبزاست در بيست و هشت مرد در قرآن نماز و زکات باهم آمده، يعنی ارتباط با خدا، ارتباط با مردم، در هر بيست و هشت مورد اول خدا میفرمايد بندگی، نماز، خودسازی، اخلاق بعد هم کارهای اقتصادی، کار اقتصادی به سامان میرسد که اول طرف ارتباطش با خدا قوی باشد، ما امروز اولويت کارمان در تربيت است امروز در جامعه ما حالا عزيزان مستحضر هستيد، الحمدلله ثروت هست، امکانات هست، شرائط هست، ولی چرا مشکلات است؟ بله بخشی میبينيد تقوی ندارند، تقوی ندارد احساس تکليف هم نمیکند به وظيفهاش هم عمل نمیکند قرآن میفرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[45] ما برکات را بر شما نازل میکنيم ولی شما ايمان و تقوی را اگر رعايت کرديد آنها با ماست، حالا توضيحات ديگری هم ذيل اين آيه است که وقت به پايان رسيد انشاءالله من کراراً عرض کردم دادگستری ما، نيروی انتظامی ما آموزش و پرورش ما، حوزههای علميه ما، استانداریما، داراييما همه و همه اگر بخواهند موفق باشند راهش در با تقوی شدن است.
من يک جريانی از يکی از شيرازیها برايتان بگويم چون رحمت خدا رفته، و مطمئن هستم که در گفتنم اخلاص هست و هيچ قصدی ندارم و اين آقا میآمد سالهای گذشته در همين مسجد شرکت میکرد الآن زير خروارها خاک است، يک جريان از اين آقا برايتان بگويم نتيجه: «آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»[46] آقا حاج محمد حسينی را میشناختيد؟ صلوات ختم کنيد شادی روحشان، ايشان هر سال در خانهاش هم روضه میگرفت نزديک مسجد اميرالمؤمنين ده شب روضه میگرفت، اين آقای حاج محمدحسينی يک آقايي از سر مميزهای دارايي يک چيزی ازش نقل کرد که من از خود آقای حسينی پرسيدم آن آقا برای من گفت، اين را من در دارای برای مجموعه دارايي گفتم مردم جامعه به اين آدمها نياز دارد، ما میرويم پرونده سازی میکنيم ماليات ندهيم، حالا ببينيد اين آقا چه کرد؟ آن آقا که باز نشست شد از مسئولين دارايي، گفت يک روز يک آقايي آمد در دفتر ما گفت آقا در محاسبه ماليات من اشتباه کردی، گفت چه اشتباهی؟ گفت ماليات من سه برابر اين قيمت است شما يک سوم حساب کرديد، آن آقا گفت من پرونده را نگاه کردم محاسبه کردم ديدم بله مميزهای ما اشتباه کردند، گفت بهش گفتم که حاجی اينجا هر کسی در اتاق ما میآيد برای تخفيف میآيد تو آمدی میگويي تکثيرش کن، زيادش کن، گفت من با خدا عهد بستهام در زندگیام دروغ نگويم، شما اشتباه کرديد ماليات من را درست کنيد، اين را گفت حاج محمد را من ديدم حاجی مأمورهای ماليات میآيند سراغت میگويي ماليات من، گفت چه کسی گفت؟ گفتم سر مميز دارايي اميرالمؤمنين میفرمايد آدمهای خوب دوست هم ندارند خيلی شناخته بشوند برای خدا دارد کار میکند گفتم جريان چه بود؟ گفت يک روز در بازار وکيل بودم مغازهاش در بازار بود، گفت اين همدکانی آمدند گفتند حاجی دفترهاي فروشت را جمع کن، مأمورها آمدند در بازار گفت من دست به دفترها نزدم، گفت اين مأمورهای دارايي آمدند در اتاق حجره من، گفت حاجی دفتر فروش روز داری گفتم بله گفت میشود ببينيم؟ گفتم بله، گفت دفترها را ديدند، گفت دفتر فروش ماه هم داری؟ گفتم بله، گفت میشود ديد گفتم بفرماييد، گفت دفتر فروش سال هم داری؟ گفتم بله، گفت میشود ديد گفتم بفرماييد، گفت آقا در بازار ما به هر کسی میگوييم دفتر فروش بياور میگويند معامله نيست، کاسبی نيست از مايه داريم میخوريم، شما همه دفترهايت را فقط شما کاسبی داری؟ گفت من با خدا عهد بستهام دروغ نگويم، گفت اتفاقاً چند روز قبل هم يک معامله خوبی کرده بوديم گفت حاجی وضعت هم که خوب است، معاملههاي خوب هم میکني، گفتم هميشه از اين خبرها نيست ولی خب خدا بندهاش را محروم هم نمیگذارد، گفت دفترهای ما را برداشتند بردند دارايي گفت اين هم دکانیها آمدند گفتند حاجی بيچارهات میکنند دفترهايت را دادی بردند، حالا بعضیهايمان ارض خدا را میخوريم، عرض خدا را میبريم، نمک میخوريم نمکدان میشکنيم، حالت چطور است حاجی؟ میگويد يک لک لکی داريم میکنيم لک لکی میکنی؟ میافتی به لک لکی کردن، مردم در شيراز من خودم کسی را ديدم اين زمان سلامتیاش وقتی میگفتند حالت چطور است؟ اين جمله را میگفت، میگفت «لاحی فيرجی، و لا ميت فينسی» نه زندهام که اميد به زندگانی نه مردهام که فراموش بشوم، بابا سالمی، بگو الحمدلله يک تن سالم برايت دادند ميلياردها ميليارد ارزش دارد، اين حرف است میزنی، آقايان به اين ماه رمضان افتاد در بستر، دقيقاً شد همين، نه زنده بود که اميدی به زندگانیاش باشد نه مرده بود که فراموش بشود، سکته يک چوب در بستر، بابا بگو الحمدلله نمیخواهی بده بگو دارم نمیدهم، از من میآيد نمیکنم، ديگر آبروی ولی نعمت را نبر، نگو ندارم ساز گدايي سر نده، آقا خودمان گير هستيم، ما خودمان گرفتار هستيم، اين آقای حاج محمدحسينی گفت آقا بعد از ده پانزده روز يک برگی از دارايي آمد که قبض مالياتیتان، گفت من نگاه کردم ديدم اشتباه کردند اينها، فکر کردم صفرش ننوشتند، عينک زدم ديدم درست است به شاگردم گفتم اين را بخوان خدا رحمتش کند، گفت شاگردم گفت حاجی مبلغ اين است، گفتم در ماليات من اشتباه کرده من بروم دارايي درستش کنند، درستش کنم که زيادش کنم، چند نفر در شيراز سراغ داری رفته مالياتش را اضافه کند؟ بله چون ضعف تقواست، چون ضعف ايمان است، چون يادمان رفته در پيشگاه خدا بايد بياييم جواب بدهيم، دروغ نگوييم همين حاج محمد میگفت حاجیآقا من نذر کردم به ازاء هر دروغی دويست هزار تومن میدهم، و اگر کسی ثابت کرد که من دروغ گفتم من هر دروغی را دويست هزار تومن میدهم گفت پنجاه سال است در بازار وکيل دارم کار میکنم يک دروغ نگفتم، مرحوم امام میفرمودند ميزان الاعمال کسی را خدا کسی مثل خودش قرار میدهد برای بازاریها بازاری، برای اداریها اداری، برای مسئولين مسئول، برای من طلبه در اين لباس:
ساعت ميزان اينی، ساعت موزون آن، ساعتی ميزان خود شو تا شوی موزون خويش
گفت رفتم دارای به آن مسئول مربوطه آن مسئول همان آقايي بود که به من گفت، گفت نشان دادم و گفتم اشتباه کرديد گفت من گفتم برايش که آقای حاجی ما يک مجوزی هم داريم تجار صادق متدين قانون يک اجازه ارفاقی داده، گفت يک آقايي آنجا نشسته بود گفت اين جريان اين آقا چيست؟ از مسئولين دارای کشور بود، گفت آقا سر مميز گفت اين آقا رفتند مالياتش را حساب کردند حالا آمده گله میکند که چرا يک سوم حساب کردی؟ چرا درست حساب نکردی؟ گفت چقدر الآن برايش نوشتيد؟ گفتيم اين مبلغ گفت نصف همين را هم من میدهم: بنازم خداوند پيروز را، اين آقا دو مسجد در شيراز ساخت، بعضیهايمان يک آجر رو آجر نمیگذاريم، مسجد دومش داشت ناتمام بود ماههای آخر زندگیاش بود صدا زد گفت حاجآقا بياييد منزل، رفتم منزل ديدم بچههايش را جمع کرده، گفت حاجآقا من ثلث مالم را خودم میتوانم وصيت کنم بعد از من، خرج بشود، گرچه همه اموالم را میتوانم اما دو سوم اموال را میخواهم بگذارم خانمش رحمت خدا رفته بود برای ورثه يک سوم را میخواهم الآن اين مسجد ناتمام را تمام کنم، برای اينها هم نگذارم که اينها هم بخواهند در زحمت بيفتند گفت حاجآقا به بچهها بگوييد اگر اين خانه که ياد و بود مادرشان است میخواهند يک سوم قيمت اين خانه را به من بدهند مسجد را تمام کنم، نمیخواهند خانه را میفروشم يک خانه کوچکتر يک سوم خرج مسجد میکنم و مسجد را تمام کرد و رفت، اين تقواست خب بسنده کنيم استفاده میکنيم از عزيزمان جناب آقای دکتر عزيزی انشاءالله در خدمتشان هستيم عزيزان در خدمت شما يک دعا کنم آمين و به استقبال برويم فرمايشات ايشان را.
پرردگارا توفيق تحصيل تقوی، رعايت ايمان، انس با قرآن را در اين فرصتهای ارزشمندی ماه مبارک رمضان و فرصتهای باقی مانده زندگی به نحو شايسته به همه مرحمت بفرما.
[1] اعراف96.
[2] اعراف96.
[3] اعراف96.
[4] اعراف96.
[5] اعراف96.
[6] اعراف96.
[7] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[8] بقره156.
[9] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[10] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[11] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[12] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[13] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[14] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[15] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[16] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[17] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[18] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[19] شرح أصول الكافي (صدرا) ج3 ص327.
[20] اعراف179.
[21] اعراف179.
[22] اعراف179.
[23] اعراف179.
[24] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[25] طارق9.
[26] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[27] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[28] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص53.
[29] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص53.
[30] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص53.
[31] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[32] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[33] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[34] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[35] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[36] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[37] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص312.
[38] اعراف96.
[39] اعراف96.
[40] اعراف96.
[41] اعراف96.
[42] اعراف96.
[43] جمعه5.
[44] اعراف96.
[45] اعراف96.
[46] اعراف96.