استادحدائق روز سه شنبه 29 اسفند ماه 1402 مصادف با هشتمین روز از ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث عوامل رحمت از نگاه قرآن پرداختند. 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

در ادامه عرايض جلسات گذشته محضر جمع محترم سخن پيرامون عوامل رحمت از نگاه قرآن در زندگی بشر، بحث با دو عنوان کلی از قرآن شروع شد که دو عامل از عوامل رحمت در زندگی بشر، يک ارتباط با قرآن، دوم رعايت تقوی در زندگی بود، که آياتی هم در همين مقام محضر عزيزان اشاره شد و سوره مبارکه انعام آيه صد و پنجاه و پنج که خداوند می­فرمايد اين کتاب کتاب مبارکی است و: «فَاتَّبِعُوهُ»[2] از اين قرآن تبعيت کنيد: «وَ اتَّقُوا»[3] تقوی را هم رعايت کنيد: «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون‏»[4] در مواردی فراوانی قرآن و تقوی عجين در هم هستند، مرتبط با هم هستند، قطعاً انسان­هاي عامل به قرآن انسان­هايي با تقوی هستند، انسان­های با تقوی انسان­های متوجه به قرآن هستند، در سوره مبارکه البقره بخشی از بحث باقی ماند که من امروز محضر عزيزان تکميل کنم خداوند می­فرمايد: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين‏»[5]اول قرآن همه را هدايـت نمی­کند ظرفيت بايد در طرف باشد، اين طور نيست که هرکسی قرآن دست گرفت و خواند بشود نور، بشود رحمت: «وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً»[6] ظالم اگر قرآن بخواند جز خسران و زيان چيز ديگر برايش نيست اگر کسی ظالم است، آقا دارد به حق زن و بچه­اش ظلم می­کند بعد دلخوش است که ما يک جزء قرآن، يک ختم قرآن خوانديم، حق شاگردش را نمی­دهد، حق ضعفاء را نمی­دهد، مديون است دينش را اداء نکرده انس با قرآن دارد، می­گويند بابا بگذار کنار، قرآن می­فرمايد برو تقوی را پيشه کن: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين‏»[7] بله هدايت نمی­شوند بعضی­ها، خيلی­ها هم قرآن می­خوانند بالاخره عرض شود که تلاوت قرآن هم می­کنند ولی قرآن تأثيری برای آن­ها ندارد، هدايت نمی­شوند چون مسيرش مسير تقوی نيست: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ»[8] توضيح عرض کرديم: «وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً»[9] ظالم کيست؟ ظالم يک وقت طرف به خودش ظالم است: «ظَلَمْتُ‏ نَفْسِي‏»[10]من از امکاناتی که خدا برايم داده درست استفاده نکردم، من با همين چشمی که دارم قرآن می­خوانم دارم خيانت می­کنم، با همين زبانی که دارم قرآن می­خوانم دارم تهمت می­زنم من ظالم هستم، از مصاديق ظلم ظلم به خود انسان است، در دعای کميل اميرالمؤمنين به ما می­آموزد از خدا بخواهيد خدايا ما به خودمان ظالم هستيم ما را ببخش اين يکی از موارد ظلم است، يک بخشی از ظلم ظلم به مردم است، حدود مردم، حقوق مردم را رعايت نمی­کنيم، بله يک بنده خدايي بود در همين مسجد می­آمد نماز، خدا رحمتش کند فوت کرد، بعد از فوت خانواده­ ايشان به ما تماس گرفت گفت حاج­آقا يک ماه قبل از فوت حاجی، برادرش هم آمد منزل اين نياز داشت پولی می­خواست حرف سال‌ها قبل است گفت اين چهل ميليون تومن چک کشيد داد به برادر گفت برو کار کن، بعد هم بالاخره دستت باز شد بياور بده، قرض الحسنه، گفت يک ماه بعد شوهر ما رحمت خدا رفت، خب بله تا آقا خودش هست، مردم تا هستيد شما هستيد رفتيد ديگر مالک نيستيد خانه شما تمام شد، خانه مال ورثه است، زندگی شما زندگی صاحب دارد مال ورثه است، متوجه هم باشيم وصيت می­کنيم نهايت الزام به وصيت يک سوم است، تازه همان يک سوم را هم بعضی­ها عمل نمی­کنند، اين طور نيست که شما بنويسيد يک بحر طويلی که برای من بعد اين کار کنند، اين کار کنند معلوم نيست که انجام بدهند، معلوم نيست که انجام بدهند، صراحتاً دو سه روز قبل يک کسی آمده بود گفت پدر ما نوشته ما نمی­کنيم، فرد متدينی هم بود گفت بیخود کرده رو همه اموالش وصيت کرده، گفته خانه را بدهيد به فقراء فلان­جا، ما نمی­دهيم ما سهم­مان را می­خواهيم، گفتم خب حق با شماست يک سومش را عمل کنيد دو سومش را بردارد، خانه زمانی مال شماست که هستيد رفتيد ديگر مال نيستيد خب من به آن وارث، مالک ديگر ورثه هستند، گفت به برادر شوهرم گفتيم آقا شوهر من در زمان حياتش داد قرض شما، ما الآن شوهرمان رفته، نان آور رفته بچه­ها حق­شان را می­خواهند پول را برگردان، حرف درستی هم هست پول مال ماست ديگر مال آن نيست، آن تاتوت مال او بود، گفت به من گفته کدام پول؟ گفت نماز شب هم می­خواند، ای وای از اين نماز شب­هایی که بعضی­ها می­خوانند يک آيت­الله شريعتمداری بود در شيراز من که نديده بودم ايشان را فکر نمی­کنم شماها هم ديده باشيد، مرحوم پدر بزرگ مادری ما حاج­آقای مؤيد الاسلام می­گفتند، می­گفتند يک وقت ايشان رو منبر می­گفت يعنی منبری مال عالم هشتاد، نود سال قبل بود می­گفتند ايشان رو منبر می­گفت که آقايون بعضی از متدينين از عبادت­هايشان بايد استغفار کنند، نمازی که بنده خوانده­ام ولی حق مظلوم را رعايت نکرده­ام، گاهی اوقات قرآن خوانده­ام به اين قرآن پايبند نبوده­ام، می­گفت از بعضی از کارهای خوب­مان بايد استغفار کنيم، گفت اين برادر شوهر ما که اهل نماز شب است به جرأت گفت کدام پول؟ گفتم پولی که شوهر ما داد، ما نشسته بوديم قرض داد، گفت دليل داری؟ شاهد داری؟ گفتم بله شاهد دارم، گفت شاهدت چه کسی است؟ گفتم خدا، شاهدی که قيامت شاهد بر همه­مان هم هست، گفت تا گفتم خدا يک خرده ترسيد، گفت ببين من اين پول را هر وقت دلم بخواهد و هر جور دلم بخواهد بر می­گردانم، اين می­تواند بگويد من قرآن می­خوانم نتيجه نگرفتم، نبايد هم بگيرد تو مال ورثه مال يتيم را کشيدی بالا، حالا قرآن می­خوانی، نماز می­خوانی اين نماز است، نماز: «تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»[11] اين­که بعضی­ها ديديد سر خورده می­شوند از دين، می­گويد از آقای فلانی متدين اين کار خلاف را ديدم من بارها شنيدم بنده در اين لباس، ميزان نيستم الگو نيستم، شماها الگو نيستيد، به بچه­هايتان هم بگوييد بگوييد بابا من اگر آدم متدينی هستم من يک انسان هستم خطا کردم خطای من را پای خودم بگذار، نه پای اسلام، ولی مردم امروز خطای متدينين را پای اسلام می­گذارند، اين آسيبی است که در جامعه ماست، امروز از من در اين لباس اگر اشتباه ديدند می­گذارند پای اساس دين است اين اشتباه است اين نوع نگاه­ها اين نگاه غلط است، اگر در يک شهری يک نفر به شما بدی کرد، همه آن شهر بد نيستند، اگر پسر نوح بد شد يک پسر شده بقيه­ پسرها که بد نيستند، من اگر يک جايي آسيب ديدم دليل نمی­شود که همه آن افراد آسيب زننده هستند ولی اين نگاه اشتباه متأسفانه امروز هست خب ظالم يک وقت حقوق مردم را ضايع می­کند قرآن می­فرمايد: «وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً»[12]هشتم رمضان است بنده حقوق ضعفاء نزد من نيست، ما چرا بايد روی منبر اعلان کنيم کمک کنيد به ضعفاء چون عمل نمی­شود، حالا شما مجلس خودتان را نبينيد متدينين حاضر چهره­های که می­بينم الحمدلله سرخط اهل کار، اما شيراز همين­هاست شيراز با اين جمعيت فقط همين جمعيت است، پيغمبر فرمود اگر فقيری ديديد گرسنه ماند، فقيری ديديد برهنه ماند، فقيری ديديد آخرتش را به دنيايش فروخت: «فبمنعهم الاغنياء» ، چون ثروتمندها کارشان را انجام نمی­دهند بابا يک بخش از اين دارايي تو حق ضعفاست، داری ظلم می­کنی و نمی­دهی، امروز آن کسی که بايد زکات بدهد و ندهد ظلم است آن کسی که بايد خمس بدهد و ندهد ظلم است.

من در يک جلسه­ای عرض کردم، مرحوم رجبعلی خياط، اين عارف تهرانی ايشان می­گويند يک سفر رفت مشهد رفت ديدن مرحوم آيت­الله العظمی ميلانی بزرگ مرجع تقليد رحمة الله عليه رحمة واسعه، می­گويند آيت­الله العظمی ميلانی رجبعلی خياط که آمد اين را هم بگويم خدمت­تان، آقايون به هر کسی می­رسيد نصيحت­ پذير باشيد، سخت­تان نيايد، سن، سواد، پول، قدرت، قيافه سرگرم­تان نکند، چه اشکالی دارد در يک جمعی نشستيم بنده به نوه­ام بگويم بابا يک نصيحت هم به ما بکن، يک وقتی می­بينی خدا مشکلت را می­آورد سر زبان همان بچه ده دوازده ساله گره کور زندگی­ات را باز می­کند، عارمان نشود از نصيحت پذيری، اين­ها به ما بگويند، تو می­خواهی به ما ياد بدهی، ما بلد هستيم، يک مرجع بزرگ همدرس آيت­الله العظمی محلاتی، همدرس آيت­الله العظمی خويي، از شاگردان مبرز آيت­الله العظمی نائينی و شيخ ضياء الدين عراقی، يک خياطی می­آيد خدمت ايشان، خياط اهل دل است، به رجبعلی خياط می­فرمايد آقا يک نصيحتی به ما بکن، اين از مرجعيت ايشان چيزی کم می­شود رجبعلی هم زد در خال، گفت آقا همه چيزت خوب است اما سهم سادات و سهم امام را در اموالتان نگه نداريد، گفت آقا شما وجوهات وقتی می­آيد دستت تا برساني به اهلش يک مقداری زمان می­برد، حق سادات يتيم را نگه ندار، می­گويند ساعتی آيت­الله ميلانی گريه می­کرد و زار می­زد که بعد ايشان فرموده بود بندگان خوب خدا هم نصيحت می­کنند دقيق درد را می­گويند گفت آقا نگه نداريد رد کنيد. همين امسال حج گذشته سال قبل، بنده در لباس احرام در مسجد شجره ديدم يک آقايي را معرفی کردند، البته مال فارس نبود مال استان تهران بود، گفتند برو پيش آقای حدائق، همه در احرامی نشسته بودم منتظر دخول در وقتی، آذان مغرب بوديم ديدم يک آقايي آمد تاجر تهرانی هفتاد سالش است گفت آقا ما خمس نمی­داديم الآن می­خواهيم محرم بشويم چه کنيم؟ يک نگاهش کردم گفتم چند سالت است؟ گفت هفتاد سال، گفتم حج نمی­آمدی چه می­کردی؟ الآن از ترس اين­که اگر با لباس خمس ندادی محرم شدی از احرام بيرون نمی­آيي، حلال آمدی و حرام بر می­گردی ياد خمس افتادی، گفت حاج­آقا حالا به دادم برسيد بعد هفتاد سال، خب اين در اين هفتاد سال چه می­کرد؟ يک کارنامه­ سنگينی برای خودش درست کرده ورقه هم زده که قيامت بايد جواب بدهد: «وَ مِنْ‏ أَيْدِي‏ الْخُصَمَاءِ غَداً مَنْ يُخَلِّصُنِي»[13] گفتم آقا ديدم آمد شرح حالی کسب و کار و مغازه، گفتم اين­ها را ولش کن، من چيزی که می­توانم فعلاً در حجت بگويم من هم وقت ندارم الآن من هم الآن می­خواهم محرم بشوم من فقط کمکت می­کنم حجت را الآن پاک کني، ولی در اسرع وقت مکه رفته، يا ايران برگشتی خودت را از زيربار خارج کن، که قيامت مسئولی، يک توقيعی از امام زمان بگويم برايتان، به دست يکی از نواب اربعه رسيد خدا نکند کسی مشمول اين توقيع بشود: «لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعين، الا من اکل درهماً حلالاً حراماً» ، لعنت خدا، فرشتگان و ملائکه بر کسی و تمام انسان­ها، بر کسی که پول ما را به حرام بخورد، يعنی نپردازد، آقايون شما خودتان را نبينيد چند درصد جامعه امروز زکات می­دهد، چند درصد جامعه امروز خمس می­دهد، فقط می­گويد آقا ما روزه می­رويم، روزه­های مستحبی هم رفتيم شعبان را وصل کرديم به رمضان، واجبت را انجام دادی؟ اين­ها نکته است، کار اين آقای تاجر تهرانی را ما انجام داديم بلند شد رفت دوتا ديگر را هم آورد، گفت آقا کار اين­ها را هم انجام بده، گفتم مگر شما در کاروان­تان روحانی نبود؟ گفت آقا بوده حالا ما غفلت کرديم، نفهميديم حالا فهميديم خب اين ظلم است اين هم به خودم ظلم کردم هم به حقوق فقرای که حق داشتند ظلم کردم، قرآن هم می­خوانم: «وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً»[14] ظالم که حتماً اين نيست که سر حججی را ببرد، داعشی ظالم، بعضی­ها هم در لباس ايمان ظالم، آقا نفقه نمی­دهد، حق زن و بچه را نمی­دهد، متوفی رحمت خدا رفته ماترکه را نمی­دهند، اين مصاديقی که من می­دهم الی ماشاءالله از اين مصاديق طرف رحمت خدا رفته، می­گويد آقا حق ما را نمی­دهند به حق­مان برسيم برادر ما دارد قلدوری می­کند می­گويد تقسيم نمی­کنيم خب اين ظلم است، خب نماز در آن خانه اشکال دارد عبادت در آن خانه اشکال دارد، قرآن می­فرمايد: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين‏»[15] بله قرآن تأثيرگذار است قرآن پاکسازی می­کند، قرآن نوسازی می­کند، تخليه می­کند، تحليه می­کند به شرطی که انسان در مسير تقوی قرار بگيرد، بعد قرآن می­فرمايد متقين را که در اين قسمت آيه بحث ماند، متقين را قرآن سه ويژگی در اين آيه سوم نام می­برد: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[16] معانی برای غيب ذکر شده بود که جلسه گذشته مواردی را عرض کرديم يکی دو مورد ديگر را هم من محضر عزيزان عرض کنم، آقا امام عسکری نسبت به غيب: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[17] عرض کردم حالا اين مطالبی که عرض می­کنيم مرور کنيم رو زندگی خودمان ببينيم واقعاً با اين کد تقوی همسويي داريم، روز هشتم رمضان است فلسفه روزه­داری تقواست، به اين باورها رسيده­ايد به اين گفته­های نورانی اهل­البيت وصول پيدا کرديم، آقا امام عسکری در کتاب بحار جلد شصت و پنج مصاديقی را برای: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[18]ذيل اين آيه نام می­برد حضرت می­فرمايد: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[19] يک: «يُصَدِّقُونَ‏ بِالْبَعْثِ‏ وَ النُّشُورِ»[20]انسان­های که معتقد به غيب هستند عالم غيب، که عرض کردم بالاخره مهم­تر از اين عالم شهود که انسان­ها به آن توجه دارند عالم غيب است که ما بدانيم فراتر از اين ظاهر باطنی است، فراتر از اين ظاهر حقيقتی است، دستی بالادستی هم هست که خدا می­فرمايد: «ان لم انتقم من الظالم فانا ظالم» ، اگر از ظالم انتقام نگيرم خودم ظالم هستم اين باور به عالم غيب است بدانيم که هر کاری کرديم به همان نحو آثارش را و نتايجش را خواهيم ديد، حضرت فرمود و تصديق بعث و نشور، باور داشته باشيم که قيامتی است، ما را بر می­گردانند، خواهيم آمد نشری اتفاق می­افتاد انسان­های برای پاسخ­گويي می­آيند اين: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[21] است: «وَ الْوَعْدِ وَ الْوَعِيدِ»[22] اعتقاد و ايمان به وعد و وعيد خدا به وعده­های الهی، به وعيد تهديد­های الهی، خداوند يک وعده­های دارد ايمان داشته باشيم، چرا بعضی­ها در کارهای خير می­لنگند چون: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[23] ندارند چون اعتقاد به وعد ندارند، می­گويد ما بدهيم خدا می­دهد، يعنی می­شود ده برابر بدهند، بارها بوده افراد آمدند صادقانه پای کار انجام دادند، کراراً من خاطر دارم طرف می­گويد حاج­آقا هزينه کردم هنوز به منزل نرسيده پولی که اصلاً تصورش را نمی­کردم بر گشت، اين­ها کار خداست: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[24] اين­ها اعتقاد دارند وعده الهی وعده حق است من يک آقايي بود از مدير کل­های همين استان خدا رحمتش کند فوت کرد، برای من نقل می­کرد يک سفر عمره معجزه­آسايي ايشان از تهران رفت، در دو سه روز کارش شد رفت، خود ايشان نقل می­کرد، اصالتاً هم اهل استهبان بود، گفت حاج­آقا رسيديم مسجد شجره برای محرم شدن، گفت من چون کارم هم با عجله شد پول آن چنانی هم بر نداشتم، يک مختصر پولی برداشتم فرصت نکردم که حالا ارضی برداريم و گفت مسجدشجره نگاه کردم ديدم ده ريال سعودی من پول دارم، گفت محرم که شديم از مسجد که آمديم بيرون ديديم يک مشت از اين بچه­های فقير دور اين زائرها دارند می­دوند که مسکين مسکين کمک کنيد، گفت من بودم و ده ريال البته مدير کل بود ولی خب حالا يکدفعه کارش شد و رفت، گفت پيش خودم گفتم که، گفت نيتم را اين قرار دادم گفتم اين ده ريال را هم بدهيم به اين بچه­هايي که با اميد آمدند سراغ ما، ما در روايت داريم اگر کسی آمد آبرويش را ريخت گفت کمکم کن، کمکش کرديد، پول آبرويش را دادی، اگر نگفته کمک کردی، اين را می­گويند اکرام، يک وقت خودش را خرج می­کند به دادش می­رسيد نگذاريم به ما بگويند نگفته کار کنيد، نگفته هزينه کنيد، گفت من ديدم اين بچه­ها آمدند گفتم اين­ها هم حالا با يک اميدی آمدند همه­اش هم ما ده ريال داريم، گفت با کاروان تهرانی­ها هم بوديم اصلاً غريب بوديم در کاروان نمی­شناختند ما را، گفت يکدفعه يادم آمد که خداوند می­فرمايد: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[25] گفتم وعده خدا حق است، خدا پشت ما را خالی نمی­کند، گفت ده ريال را درآوردم آمدم از اتوبوس پايين بيرون مسجد شجره، دادم به چندتا از اين بچه­ها تقسيم کردند، گفت سوار شدم صفر گفتم حالا مکه هم خوراکمان که آماده است، رفت و آمدمان که مشخص است برگشت هم از ما پول نمی­خواهند حالا سوغاتی هم نخريديم نخرديم اصل معنويت است که سوغاتی، يک وقت محضر حضرت آيت­الله العظمی مکارم بوديم مدّ ظله العالی ايشان گفتند در اين کاروان­های که می­رويد هر سال هم من پيغام ايشان را منتقل می­کنم به زائرها می­گفتند به زائرها بگوييد مدينه، مکه دنبال چيزی بگرديد که در شهرتان پيدا نمی­شود، به زائرها می­گفتم لباس، کفش، کيف اين­ها در شهر شما هم هست، در شهر شما حرم پيغمبر نيست، بقيع نيست، مسجدالحرام نيست احد نيست، قباء نيست آن چيزی که در شهرتان پيدا نمی­شود را استفاده کنيد آن­جا دنبال کنيد، اين آقا گفت ما داديم و سوار شديم و آمديم و شب رفتيم مسجدالحرام اعمال را انجام داديم، گفت فردا صبح که ديگر از احرام آمديم بيرون و صبحانه خوردم، آمدم بروم برای اتاق مدير کاروان گفت آقای فلانی از ايران دو سه بار زنگ زدند با شما کار داشتند و تماسش همين الآن داريد می­رويد داخل اتاق احتمالاً دوباره زنگ بزند، گفتم من دارم می­روم اتاق وصل کنيد، گفت رفتم اتاق تلفن زنگ خورد گوشی برداشتم ديدم يک آقايي است خودش را معرفی کرد، گفت که فلانی من را می­شناسی؟ گفتم نه، يادت می­آيد ما بيست سال قبل همکلاس بوديم همکلاس؟ گفت بله، دوره دبيرستان ما باهم همکلاس بوديم من درسم ضعيف بود می­آمدم خانه شما، شما با من درس کار می­کرديد، و من را در درس تقويت می­کردی، گفت وقتی مشخصات را گفت يادم آمد، گفتم بله شما چطور هستيد؟ گفت من الآن در امريکا يک کارخانه­ای دارم وضعم هم خيلی خوب است مدتی است به اين منشی­هايم گفتم شما را پيدا کنند، دنبال کردند تا اين­که به اين نتيجه رسيديم گفتند آمديد مدينه و مدينه هم هرچه تلاش کرديم شما را پيدا نکرديم، ديگر گراي شما رسيد به مکه و هتل مکه­تان، گفتم خب بفرماييد امری دارد؟ گفت من به پاس آن، مردم به اين­ها ايمان داشته باشيد عالم بزرگتر دارد، عالم خالقی دارد که ناظر است، گفت به پاس آن کمک­های که در دوره دانش آموزی با من می­کردی، من می­خواهم جبران مختصری کنم برای شما، گفتم چه جبرانی؟ گفت گرا گرفتم در فلان بانک در خيابان شماست، آدرس هتل شما را گرفتم، شما با آن گذرتان برويد در فلان بانک در همين خيابانی که هستيد، من ده هزار ريال سعودی به حساب شما واريز کردم برويد پول را دريافت کنيد، برای خود من گفت، ده ريال شب قبلش می­دهد، هزار برابر خدا بيست و چهار ساعت برگردادند: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[26] آقا بدهيم چه کسی می­­دهد، شما جور ما را می­کشی؟ چه کسی جور تو را تا حالا کشيده؟ چه کسی تا حالا اداره­مان کرده؟ بابا اين را باور داشته باشيد يک وقت بنده نماز شب می­خوانم يک پول مختصری می­خواهم به کسی بدهم می­ترسم چون «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[27] ضعيف است هراس دارم، گفت حاج­آقا رفتم در همان بانک ده هزار ريال سعودی کسی که اصلاً گمانش را نمی­کردم بايد با قاطعيت گفت:

بنازم خداوند پيروز را، پريروز و ديروز و امروز را

امام عسکری می­فرمايد کسانی که به اين معتقد هستند وعده­های خدا اجرايي است، خدا وعده داده جبران می­کنيم جبران می­کند، خدا وعده داده در مسير آمديد کمک­تان می­کنيم، وعيد الهی هم قطعی است تهديدها خدا فرموده اگر ظلم کرديد ما ظالمين را هدايت نمی­کنيم: «ان لم انتقم من الظالم فانا الظالم» ، من محضر همه عزيزان عرض کنم يک ظالم را اگر کسی توانست در تاريخ نام ببرد، بگويد اين ظالم سر سالم به قبر رساند، اصلاً ما سه­تا گناه داريم که اين­ها قبل از آخرت در دنيا مکافات­شان را می­بينند يکش ستم به مردم است، شما آدمی که ستم کرده به مردم روزگار خوشی نخواهد داشت، آثارش را می­بيند برد می­برند، ظلم کرد ظلم می­کنند، آبرو ريخت آبرويش را می­ريزند دنيا سرای دکّاً دکّاً است: وَ الْوَعْدِ وَ الْوَعِيدِ وَ الْإِيمَانُ فِي كِتَابِ اللَّهِ»[28]بعد امام عسکری فرمودند ايمان در قرآن به چهار وجه است اين هم باز از مصاديق: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[29] است، حضرت فرمودند: «فَمِنْهُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ»[30] از مصاديق ايمان امام عسکری می­فرمايد و از مصاديق: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[31] اقرار به زبان است يعنی ما به زبان بگوييم بابا يک جاهايي می­نشينيم پای سفره خدا رشد کرديم اين همه نعمت ديديم برای بچه­هايمان نمی­گوييم برای چهارتا جوانی که فاصله گرفته، لذت دينداری را نچشيده تجربه چشيدن شيرينی­های خدا را بازگو نمی­کنيم ما باز خدا رحمت کند پدر بزرگ مادری­ها حاج­­آقای مؤيد الاسلام می­گفتند پدرها، مادرها سر سفره غذا که نشستيد، آن شيرينی­های زندگی خودتان که الطاف خداست را بازگو کنيد برای بچه­هايتان بابا من اين را ديدم در زندگی­، من اين لطف خدا را مشاهده کردم: «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنين‏»[32]يادآوری کنيم اين يادآوری­ها مؤثر است يکش اقرار به لسان، آقا آدم خدا در دلش بايد باشد، بابا به زبانت هم بگو، يک­جايي می­بيني حرمت امامت را دارند می­شکنند دفاع کن با زبان سخن بگو، خب اين زبان را خدا داده چرا ساکت باشيم؟ «إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ»[33] گاهی اوقات يک حرف­هايي هم می­زنيم افراد می­گويند آقا ما نمی­دانستيم طرف می­گويد من متوجه نبودم: «إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ قَدْ سَمَّاهُ اللَّهُ إِيمَاناً»[34] که خدا امام عسکری می­فرمايد خدا اين را ايمان ياد کرده يکی از مصاديق ايمان به زبان اقرار کنيم و متذکر شويم: «وَ مِنْهُ تَصْدِيقٌ بِالْقَلْبِ»[35] از مصاديق ايمان و مصاديق.

يعنی آنچه ياد گرفتی، آنچه که می­دانی اين را اداء کنی، پردخت کنی، هزينه کنی، حالا آبرو است، علم است، ثروت است، موقعيت است در راستای رفع مشکلات مردم کار کنيم، من يک نکته عرض کنم انصافاً من که بودم اين کار را نمی­کردم حالا شماها شايد همين طور حالا می­گويم در خودتان رجوع کنيد بعد ببينيد امام حسن چه کرد؟ آقا امام حسن داشتند طواف واجب انجام می­دادند، طواف واجب، نه طواف مستحبی، عزيزان همه عمدتاً حج مشرف شديد بعضی­ها خادم الحجاج هستيد در جلسه، ساليان متمادی مشرف بوديد و انشاءالله مجدداً مشرف بشويد طواف واجب يک طواف خاصی است غير از طواف مستحبی است امام در طواف واجب­شان بودند عده­ای از ياران امام حسن هم با امام حسن همراه بودند داشتند آقا را همراهی می­کردند، يکدفعه يک نفر امام حسن را ديد در طواف، يک شخصی بود گرفتاری­ داشت، آمد مسير مطوفين را شکافت خودش را رساند به امام حسن، حالا حضرت در حال طواف هستند عرض کردم يابن رسول­الله يک مشکلی دارم با يک کسی، حرف هيچ کس را هم قبول نمی­کند شما بياييد مشکل من حل است، خدا وکيلی ما بوديم چه کار می­کرديم؟ می­گويم خدا وکيلی، حداقلش می­گفتيم بگذار طواف تمام بشود، حداقلش حالا اگر می­گفتيم وقت گير آوردی، مرد حسابی برو از خدا بخواه، اين­جا اين حرف­ها را نزن حالا اگر اين­ها را هم نمی­گفتيم خيلی خيلی قصد انجام داشتيم می­گفتيم بنشين صبر کن، ما اين دور طواف­مان تمام بشود می­آييم، راوی می­گويد تا به امام حسن اين را گفت آقا از مطاف آمدند بيرون طواف را ول کردند، بعضی از اين کاسه­های از آش داغ­تر از اصحاب حضرت بعضی­ها ديديد کاسه­ای از آش داغ­تر است، گاهی اوقات در عرف عوام می­گويند کاتوليک­تر از پاپ، ديندارتر از ائمه اين­ها اعتراض کردند يابن رسول­الله طواف واجب کجا داريد می­رويد؟ آقا فرمودند اين طواف را من بر می­گردم از نو شروع می­کنم، اما کار اين الآن اگر انجام نشود فرصت از دست می­رود، ما تا اين حد در رفع مشکلات همديگر کوشش کرديم مشکل در جامعه زياد، بله بنده به سهم خودم بايد تلاش کنم و همه، جامعه را يکی از عزيزان گفتند آقا جامعه يک مقداری از معنويت فاصله گرفته، چون همه مسئول هستيم: «كلّكم‏ راع‏ و كلّكم‏ مسئول عن رعيّته»[36] همه مسئوليت دارند متدينين مسئول هستند، پيغمبر فرمود، ثروتمندها مسئول هستند دو، دانشمندها و علما مسئول هستند سه، مسئولين و زمامداران هم مسئول هستند چهار، اين مثل يک صندلی چهار پايه است چهار پايه بايد سالم باشد تا بشود ازش استفاده کرد، يک پايه­اش آسيب ديد ديگر به اين صندلی نمی­شود اعتماد کرد، ما امروز در چهار بخشش مشکل داريم، در دانشمندان­مان، حالا چه روحانيت، چه دانشگاهی چه فرهنگی، در بازاری­هايمان و ثروتمندان­مان، در مسئولين­مان و در متدينين­مان، پيغمبر فرمود اين­ها ارکان اصلاحات جامعه هستند امام عسکری فرمود: «وَ مِنْهُ الْأَدَاءُ وَ مِنْهُ التَّأْيِيدُ»[37] ما اداء کنيم و بعد تأييد کنيم کارهای خوبی هم که دارد اتفاق می­افتد ما مؤيد باشيم يک وقت يک جاهايي يک بنده­ خدايي يک حرف حقی می­زند، بنده می­دانم حق دارد می­گويد ساکت هستم سکوت اختيار می­کنم: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[38]نيست حاج­آقا اگر ديدي در يک جمعی کسی دارد حق می­گويد بگوييم بابا دارد درست می­گويد، حمايتش کنيد، تأييد کنيم اين را اين در: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[39] که آقا می­فرمايند.

يکی دو روايت ديگر هم اشاره کنم در بحث: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[40] امام صادق می­فرمايند: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[41]، «مَنْ‏ أَقَرَّ بِقِيَامِ‏ الْقَائِمِ‏ أَنَّهُ‏ حَقٌ‏»[42] کسانی که ايمان دارند و اقرار می­کنند به قيام صاحب­الزمان که اين قيام اتفاق می­افتد اين هم يکی از مصاديق غيب است آقا امام زمان کجا؟ خب اين آيه، در اين آيه شما مشکل داري، اين آيه از آيات مهدوی در قرآن هم هست: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[43] يعنی ايمان به ظهور حضرت، به قيام حضرت، اين را ما باور داشته باشيم اگر کسی بگويد آقا من مسلمان خوبی هستم ولی در آمدن امام زمان ترديد دارم اين: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[44] ندارد اين مصداق متقين نيست.

و نکته ديگر شيعه واقعی را هم امام  باقر می­فرمايد اين­ها: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[45] هستند شيعه شيعه نه محب، شيعه واقعی: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[46] از کوفه عراق، جمعيتی برای ديدار امام رضا رفتند طوس مشهد فعلی اين­ها در خانه امام رضا که رسيدند آن مأمور خانه حضرت که کنترل می­کرد رفت و آمدها را آمد گفت که آقا بفرماييد شما کارتان؟ گفت به آقا بگوييد که جماعتی از شيعيان شما از عراق آمدند، طرف رفت داخل و به حضرت گفت، آقا گفتند ما وقت نداريم، از عراق آمدند مشهد، اين­ها روز دوم آمدند دوباره حضرت نپذيرفتند، روز سوم نپذيرفتند، روز چهارم تا سی و هشت روز اين­ها می­آمدند و خادم می­رفت و حضرت می­فرمودند من وقت ندارم، روز سی و نهم خادم يادشان داد، گفت می­دانيد چرا آقا نمی­پذيرد شما را؟ گفت چرا؟ گفت شما يک حرف بزرگی داريد می­زنيد می­گوييد شيعه هستيم خب اين خلاف داريد می­گوييد، شما بگوييد ما يک جماعتی از دوستدارانتان هستيم، گفتند برو همين را بگو ما می­خواهيم امام رضا را ببينيم، گفت آقا يک عده از دوستدارهای شما دم در هستند، آقا فرمودند بگوييد بياييد داخل، آمدند داخل و محضر اما رضا نشستند گله کردند، گفتند يابن رسول­الله ما: «ما بقی لنا شئ» ، ديگر چيزی برايمان نماند، ما در عراق دارند تکفيرمان می­کنند، سرزنش­مان می­کنند، در کوفه می­گويند شما رافضی هستيد چون شيعه علی ابن موسی­الرضا هستيد اين­جا هم که خدمت شما آمديم شما ما را تحويل نمی­گيريد نمی­پذيريد، آقا فرمودند علت اين­که من شما را نپذيرفتم چون خلاف گفتيد، اين­که آقا امام باقر می­فرمايد: «فَالْآيَتَانِ لِشِيعَتِنَا هُمُ‏ الْمُتَّقُونَ‏ الَّذِينَ‏ يُؤْمِنُونَ‏ بِالْغَيْبِ‏»[47] شيعه به ادعا نيست به عمل است، آقا فرمودند شما داريد خلاف می­گوييد: «انما شيعة علی سلمان و اباذر و مقدار» ، امام فرمود شيعيان ما کسانی هستند که واجبات­شان را انجام می­دهند، حرام انجام نمی­دهند، شما اين جوری هستيد؟ شما حرام را انجام نمی­دهيد؟ واجبات­تان را ترک نمی­کنيد؟ اين­ها گفتند آقا معذرت می­خواهيم ما اشتباه کرديم، آقا به خادم فرمودند چند روز اين­ها آمدند در خانه ما؟ گفت آقا سی و هشت روز اين­ها می­آمدند دم در آقا فرمودند بلند شو از طرف من سی و هشت بار به اين­ها سلام کن، جبرانی حالا که فهميديد، حالا که متوجه شديد، بله يکی از مصاديق «يُؤْمِنُونَ‏ بِالْغَيْبِ‏»[48]شيعه است شيعه با آن ترازی که ائمه تعريف کردند، شيعه با آن بيانی که الحمدلله حالا در جمع حاضر هست، در کتاب الروضه من الکافی اميرالمؤمنين به قنبر فرمود قنبر: «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِزّاً وَ عِزُّ الْإِسْلَامِ الشِّيعَةُ أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ دِعَامَةً وَ دِعَامَةُ الْإِسْلَامِ الشِّيعَةُ أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ ذِرْوَةً وَ ذِرْوَةُ الْإِسْلَامِ الشِّيعَةُ أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ شَرَفاً وَ شَرَفُ‏ الْإِسْلَامِ‏ الشِّيعَةُ أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ سَيِّداً وَ سَيِّدُ الْمَجَالِسِ مَجَالِسُ الشِّيعَةِ أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ إِمَاماً وَ إِمَامُ الْأَرْضِ أَرْضٌ تَسْكُنُهَا الشِّيعَة»[49] شيعه چقدر شرف می­دهد، جايي که زندگی می­کند می­شود سيد و آقای همه مجالس و محافل ولی با آن ترازی که ائمه فرمودند: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[50]هم تمام کنم عرضم را يک حديث هم از آقا امام صادق در: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[51]، «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[52]، يعنی هرچه خدا به شما داده، يعنی مردم همه چيز مال خداست، چند نکته گذرا را من در اين آيه اشاره کنم روز پايان سال است اول در اين آيه استفاده می­شود ايمان از عمل جدا نيست: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[53] ببينيد پيوندها را، راه تربيت را نام می­برد اول ارتباط با خدا: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[54]، «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[55] بندگی، بندگی پيوند با خدا، ارتباط با مردم آدم خوب فقط نبايد خودش خوب باشد آثار خوبی­اش بايد در جامعه نمايان باشد شما آدم خوبی هستيد بايد اطرافيان شما زير مجموعه شما اين خوبی را احساس کنند: وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[56] « يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ‏»[57]بيست و هشت جای قرآن نماز و زکات باهم آمده، در هر بيست و هشت مورد اول خدا می­فرمايد نماز بعد می­فرمايد زکات، اگر بندگی کرديد حرمت داری می­کنيد، اگر خدا يادمان رفت وظايف اجتماعی­مان را هم فراموش می­کنيم اين­که ديديد بعضی­ها نسبت به مشکلات مردم می­گويد آقا مشکل خودت است خودت می­داني به ما ربطی ندارد، به من چه؟ ما را حالا شناختی؟ روزی که می­خواستی کار بکنی نپرسيدی حالا که گير افتادی ما را پيدا کردی؟ اين­ها معلوم می­شود که آن پيوند با خدا نيست که ارتباط با مردم ضعيف است، در اين آيه هم خدا می­فرمايد: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[58]، «يُؤْمِنُونَ»[59] چون فعل مضارع است يعنی پيوسته بايد اين اعتقاد باشد: «يُقيمُونَ»[60] نماز مقطعی نه، يک کسی می­گفت که آقا من در ماه رمضان نماز را می­خوانم همه مسائل شرعی می­کنم ولی بعد ماه رمضان از آن زهر ماری­ها هم می­خوريم از آن زهر ماری­ها هم می­خورد اين چه نمازی است؟ اين اصلاً نماز نيست اين نرمش است اين يک کاری را، تمرين بدنی دارد انجام می­دهند، «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[61] يعنی «تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر»[62] ما را از بدی­ها باز دارد، دور دارد، خب اساسی­ترين جهان­بينی همان عالب غيب است که قرآن اشاره می­فرمايد، پس از ايمان و اقامه نماز نشانه متقين ارتباط گيری با مردم است: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[63] و يکی دو نکته ديگر هم اشاره کنم قرآن می­فرمايد: «يُقيمُونَ»[64]يعنی نماز خواندنتان موسمی نباشد، مقطعی نباشد فقط ماه رمضان نباشد ايام حج نباشد، هميشه: «يُقيمُونَ»[65] پيوسته: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[66] يعنی اينی هم که داريد انجام می­دهيد مغرور نشويد مال ماست آبرو را ما داديم، ثروت را ما داديم، فکر را ما داديم، اعتبار را ما داديم، مرحبا بناصرنا هرچه داريد ما داديم: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[67]از مال ما خرج کنيد، اگر کسی اين باور را پيدا کرد مغرور نمی­شود يک جمله از اميرالمؤمنين بگويم اميرالمؤمنين می­فرمايد انسان­های کريم وقتی کار خوبی انجام می­دهند تازه مديون خودشان را می­دانند: «الْكَرِيمُ‏ يَرَى‏ مَكَارِمَ‏ أَفْعَالِهِ دَيْناً عَلَيْهِ يَقْضِيه»[68] انسان کريم وقتی يک کار خوبی می­کند می­گويد دينم را اداء کردم وظيفه­ام را انجام دادم، خودش را بدهکار می­داند يعنی حاج­آقا وقتی پول به فقير دادی می­گويي: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏»[69] که به وظيفه عمل کردم، وقتی زبان خيری می­گذاری می­گويي: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏»[70] که خدايا با اين زبان و عزتی که تو دادی ما درست استفاده کرديم اين توجه به اين­که هر کاری می­کنيم، اگر اين باور آمد انسان مغرور نمی­شود، انسان کار خير بکند غرور سراغش نمی­آيد طلب­کار نيست دنبال چهارتا لوح تقدير نيست که آقا ما فلان­جا اين کار را کرديم تحويل نگرفتند، لذا از محبت­های خدا انفاق کنيم، علم، آبرو، ثروت، قدرت و اعتقاد به اين­که آنچه داريم از خداست سبب می­شود که جلو غرور ما را بگيرد، روايت پايانی و عرضم تمام، از مصاديق: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[71]من يک روايت از امام صادق هم بخوانم، علم و آبرو و قدرت و اعتبار همه اين­ها از مصاديق: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[72] يعنی هرچه داريد، حالا عزيزان خودتان رجوع کنيد ببينيد چه داريد؟ همه­اش «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[73] است، از «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[74] هزينه کنيم سيدالشهداء اسوه «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»[75] بود حالا من پايان عرايضم يک تشرفی را از يکی از علمای بزرگ و چون پايان سال هم هست به محضر امام زمان دست توسل دراز کنيم و از آقا بخواهيم که خروج ما از اين سال را خروج از همه کاستی­ها، کمبودها، لغزش­ها، و ورود ما را به سال جديد ورود در همه برکات، رحمت­ها و توفيقات خدا قرار بدهد، در کتاب بحار جلد دوم راوی از امام صادق سؤال کرد آقا: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[76] يک توضيحی بدهيد امام فرمودند: «و مما علمناهم‏ ينبئون‏»[77]از مصاديق «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[78]است آنچه که از ما آموختيد و ما به شما تعليم داديم خبر بدهيد يعنی مردم هرچه از دين شنيديد بگوييد امروز پای منبر دوتا روايت شنيدیم برويم در خانه­مان بگوييم برويم بازگو کنيم، برويم بازگو کنيم برويم تذکر بدهيم: «و مما علمناهم‏ ينبئون‏»[79] از آن چيزی که ما آموختيم به شما از ما اهل­البيت ياد گرفتيد برويد اطلاع­رسانی کنيد بازگو کنيد، بيان کنيد به ديگران بگوييد: «و مما علمناهم من القرآن يتلون» ، و آنچه هم ما از قرآن به شما آموختيم براي ديگران تلاوت کنيد، ببينيد ما از آيات چگونه تفسير کرديم اين را برويم بگوييم، ما گاهی اوقات حرف خوب می­شنويم خوب هم بلد هستيم، اما: «يتلون» را نداريم تلاوت نمی­کنيم، «يبنئون» نيستيم خبر را به ديگران منتقل نمی­کنيم، اين­ها از نشانه­های انسان­هايي متقين است، و خدا به سلامت بدارد مقام معظم رهبری را که اين جمله امام را نقل می­کردند که امام می­فرمودند ما مأمور به وظيفه هستيم نه نتيجه شما حرف­تان را بزنيد مردم پذيرفتند پذيرفتند، نپذيرفتند شما به تکليف عمل کرديد.

اما از مصاديق سيدالشهداست: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[80] امام حسين از آبرويش خرج کرد، از ثروتش خرج کرد، بچه­هايش را هزينه کرد، برادرهايش را هزينه کرد، بدن را هزينه کرد، يک کسی آمد خدمت امام باقر گفت آقا اين چيزهايي که نسبت به جريان عاشورا می­گويند بعضی­هايش خيلی سنگين است من خدمت شما عزيزان بگويم من بعضی از روضه­های مقتل تا امروز به خودم جرأت ندادم برای مردم بخوانم من باورم اين است که اين روضه اگر خوانده بشود بعضی­ها بايد جان بدهند، داستان که نمی­خواهيم نقل کنيم و نمی­خوانم چون آن ادب اتفاق نمی­افتد چه گذشت بر سيدالشهداء؟ با اين بدن چه کردند؟ چه جنايتی اين­ها بماند؟ شمر با اين بدن مطهر چه رفتاری را کرد؟ يکی از علمای بزرگ می­گويد مدت­ها مسجد سهله می­رفتم خدمت امام زمان برسم، گفت در يک تشرفی محضر حضرت مشرف شدم گفتم آقا يک سؤالی دارم، گفتند بفرماييد گفتم چرا خدا اين همه به امام حسين عزت داده؟ آبرو داده؟ يک ويژگیهای سيدالشهداء دارد که در بقيه ائمه نيست، دعا تحت قبه امام حسين مستجاب است پيغمبر فرمود، تربت امام حسين درش شفاست، شما تربت قبر پيغمبر را هم نمی­توانيد بخوريد خوردن خاک حرام است، «وَ الشِّفَاءَ فِي‏ تُرْبَتِهِ‏، وَ إِجَابَةَ الدُّعَاءِ عِنْدَ قَبْرِهِ»[81] «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[82] آقا فرمودند بنا به وعده خدا خدا بايد ده برابر جواب جد ما را بدهد همه اين­هايي که در دنيا به سيدالشهداء دادند حساب يک به يک است، نه برابر ديگرش را قيامت بايد ببينيد خدا با امام حسين چه می­کند؟ روز پايان سال است و يک عرض ابدی به ساحت مقدس ولی­عصر حاج­آقا هم تشريف دارند جناب آقای مشکين­فام به فيض می­رسانند من چند بيت از آيت­الله ارباب بگويم آن عارفی، عالم وارسته به محضر امام زمان از زبان جمع محترم:

چه خوش باشد که بعد از انتظاری، به اميد رسند اميدواران

انشاءالله يک عيدی هم بيايد که عيدی ما عيد واقعی بشود:

عيد ما روزی است کز ظلم آثاری نباشد، اين بساط ظلمه تاريخ، اسرائيل، انگليس، امريکا بر چيده شود، ملت­های مظلوم در امن و امان و آسايش قرار بگيرد:

همی گويد منم آدم، منم نوح، خليل داورم قربان جانان

منم عيسی منم موسی ابن عمران، منم پيغمبر آخر زمانان

می­گويد و می­گويد تا می­رسد به اين­جا می­گويد آقا بياييد کربلا احقاق حق کنيد:

قدم در کربلا بگذار و بستان، سر پرخون ز دست نيزه­داران

تو ای دست خدا با شصت قدرت، بکش تير از گلوی شيرخواران

همه بگوييم يا حسين.

 

[1] بقره3.

[2] انعام155.

[3] انعام155.

[4] انعام155.

[5] بقره2.

[6] اسراء82.

[7] بقره2.

[8] اسراء2.

[9] اسراء2.

[10] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص845.

[11] عنکبوت45.

[12] اسراء2.

[13] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص590.

[14] اسراء2.

[15] بقره2.

[16] بقره3.

[17] بقره3.

[18] بقره3.

[19] بقره3.

[20] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏65 ص273.

[21] بقره3.

[22] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏65 ص273.

[23] بقره3.

[24] بقره3.

[25] عنکبوت69.

[26] بقره3.

[27] بقره3.

[28] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏65 ص273.

[29] بقره3.

[30] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏65 ص273.

[31] بقره3.

[32] ذاريات55.

[33] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏65 ص273.

[34] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏65 ص273.

[35] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏65 ص273.

[36] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص611.

[37] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏65 ص273.

[38] بقره3.

[39] بقره3.

[40] بقره3.

[41] بقره3.

[42] كمال الدين و تمام النعمة ج‏2 ص340.

[43] بقره3.

[44] بقره3.

[45] بقره3.

[46] بقره3.

[47] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏24 ص352.

[48] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏24 ص352.

[49] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏8 ص213.

[50] بقره3.

[51] بقره3.

[52] بقره3.

[53] بقره3.

[54] بقره3.

[55] بقره3.

[56] بقره3.

[57] مائده55.

[58] بقره3.

[59] بقره3.

[60] بقره3.

[61] بقره3.

[62] عنکبوت45.

[63] بقره3.

[64] بقره3.

[65] بقره3.

[66] بقره3.

[67] بقره3.

[68] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص388.

[69] فاتحه2.

[70] فاتحه2.

[71] بقره3.

[72] بقره3.

[73] بقره3.

[74] بقره3.

[75] بقره3.

[76] بقره3.

[77] البرهان في تفسير القرآن ج‏1 ص124.

[78] بقره3.

[79] البرهان في تفسير القرآن ج‏1 ص124.

[80] بقره3.

[81] الأمالي (للطوسي) النص ص317.

[82] بقره3.

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه