استاد حدائق روز جمعه 11 اسفندماه 1402 در مراسم دعای ندبه مهدیه بزرگ شیراز به شرح یکی دیگر از آیات مهدویت در قرآن پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ الَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[1].

صدق الله العلی العظيم

روز جمعه است و ايام تحت­الشعاع نام مبارک ولی­عصر امروز هم يک ويژگی­ خاص حضور در عرصه انتخایات آيه­ای که تلاوت شد از سوره مبارکه شوری آيه سی و چهار من ذيل اين آيه نکاتی را محضر عزيزان عرض کنم خداوند در دو آيه­ای قبل از اين آيه بيان می­فرمايد که انسان­های مؤمن و متوکل، بعضی­ها ايمان دارند نماز می­خوانند عبادت می­کنند اما ضريب توکل­شان پايين است، گاهی اوقات آن قدری که به پول در کارتش ايمان دارد به خدا ايمان؟ موقع کار خير دستش می­لرزد، موقع خمس دادن، آقا نمی­شود؟ دارد می­گويد قسطی بدهيد، بابا خدا برايت داده، نزد تو هست، برای خدا کم نگذار، يک جاهايي که بايد بدرخشيم، نمی­درخشيم، نماز شب هم بنده می­خوانم، شايد مستحباتم هم ترک نمی­شود اما در انجام کارهای زندگی­ام ضريب توکل­ام پايين است، توکل هم با بی­حساب و کتابی فرق می­کند، با بی­برنامگی فرق می­کند کسی بگويد آقا ما توکل به خدا کرديم بی­برنامه کار کند اين هم غلط است خدا عقل داده، خدا درک داده، بله ما حساب می­کنيم لطف الهی را وعده­ای الهی را، اقدام می­کنيم به کارهايمان ايمان بايد با توکل باشد: «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون‏»[2]بعد خداوند در تعريف کسانی که ايمان آوردند و توکل کردند ويژگی­هايي را نام می­برد، من آيه­ای که تلاوت شد چند ويژگی­ را در اين آيه شريفه خدمت عزيزان، يکی دو حديث هم عرض کنم چون امروز روز کار جمعی است، کار شوری است، شرکت در يک کار عمومی است و اين را هم قرآن بيان فرموده، قرآن می­فرمايد از نشانه­های بنده­های با ايمان ما و متوکل ما يکش اين است که: «وَ الَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ»[3] اينها امر خدا را اجابت می­کنند دعوت خدا را متابعت می­کنند، رو اوامر الهی ديگر کم نمی­گذارد خدا امر کرده تسليم است، چون و چرا نمی­کند: «وَ الَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ»[4] اينها اوامر الهی را اجابت می­کنند و مطيع اوامر خدا هستند حالا بنده بگويم مؤمن هستم اما يک­ جاهايي اجتهاد به رأی کنم اين غلط است: «اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ»[5]من همين­جا نکته عرض کنم، حالا چون بحث شوری و مشورت و شرکت در کارهای جمعی است يک نکته را من مقدمه بحث عرض کنم، اساساً ما کجا بايد مشورت بگيريم و کجا نبايد مشورت بگيريم، مشورت کجاها ممدوح است؟ و کجاها مذموم است؟ مشورت در مسائل دينی و شرعی که اسلام تکليف را مشخص کرده غلط است؟ يکی بيايد بگويد آقا می­خواهم مشورت کنم ما نماز بخوانيم يا نخوانيم؟ اين چه حرفی است می­زنی؟ با مشورت می­خواهم بدانم با حجاب باشيم بهتر است يا بی­حجاب بودن؟ اين حرف غلط است خدا تکليف تو را روشن کرده، حالا ما مشورت بگيريم خمس­مان را بپردازيم يا نپردازيم اين اصلاً عنوان مشورت اين­جا نيست در مسائل دينی و مسائل اعتقادی که شرع مقدس تکليف مردم را روشن کرده، شما نبايد مشورت بگيريد، شما  هزارتا کار شناس دينی بگويند آقا تو نماز نبايد بخوانی، ما هستيم فرمايش خدا، ما هستيم و فرمايش ائمه، اين­جا جای مشورت نيست، آقا پدر ما می­گويد اين حرف، پدر شما دارد خلاف دين حرف می­زند، لذا امام صادق در توصيه­ای که به شخصی کردند، گفتند حرف پدر و مادرت را بشنو، تا جايي که مخالفت با حرف خدا نداشته باشد، اگر پدری حرفی زد که خدا راضی نيست با احترام پدر حرف پدر را نبايد شنيد، اگر مادری سخنی گفت که اولياء راضی نيستند، معصومين نبايد اطاعت کرد لذا مشورت جايگاهش در مسائل اجتماعی است، نه مسائل شرعی، در مسائل شرعی اصلاً جای مشورت نيست چون شرع تکليف را روشن کرده، ابهامی نيست در مسائل شرعی ما بخواهيم با مشورت واجباتمان را انجام بدهيم، با مشورت حرام را ترک کنيم يا ترک نکنيم اين غلط است، من همين­جا شاهد مثال بياوريم يک جمله­ای را از فرمايشات اميرالمؤمنين آقا اميرالمؤمنين در آن روزهای نخست خلافت دو نفر از شخصيت­های بزرگ عالم اسلام آن وقت طلحه بود و زبير اين­ها سيف الاسلام بودند آقايون از خدا بخواهيد، خانم­ها از خدا بخواهيد عاقبت­هايمان ختم بخير بشود زبير سيف الاسلام بود، طلحة طلحة الخير بود در زمان پيغمبر درخشيدند، اين­ها زمان پيغمبر از دنيا رفته بودند بهشتی مسلم بودند، اما تغيير کردند در گذر زمان و بعضی­ها عوض می­شوند، تضمين­ما از زبير بيشتر نيست از طلحه بيشتر نيست، آقا من حزب­اللهی هستم، من جبهه رفتم، من نماز شب می­خوانم بابا زبير پسر عمه­ اميرالمؤمنين بود، زبير وقتی در جنگ با اميرالمؤمنين کشته شد اميرالمؤمنين شمشيرش را که ديدند گريه کردند گفتند اين شمشير به اسلام خيلی خدمت کرد ولی بعد بر عليه اسلام به کار آمد اين کلام امام سجاد در دعای ابوحمزه ورد زبانتان باشد: «وَ اخْتِمْ‏ لِي‏ بِخَيْرٍ»[6]خدايا عاقبت به خيرمان کنم، حالا اين هستيم فردا چه هستيم؟ فردا با چه کسی هستيم؟ فردا چه می­کنيم؟ دوتا از چهره­های برجسته­ای که تازه خود اهل سنت معتقد هستند می­گويند رسول­الله ده نفر را بشارت قطعی بهشت داد، عشر مبشره می­گويند دوتايش طلحه و زبير بود، يکش اميرالمؤمنين بود، عشيره مبشره، اين­ها آمدند خدمت اميرالمؤمنين گرچه حالا در آن حديث بحث است آمدند خدمت اميرالمؤمنين آغاز خلافت بود، گفتند آقا با تو بيعت می­کنيم، به حضرت گفتند به شرطی که در تمام کارهايت با ما مشورت بگيری، اگر در تمام مسائل با ما بيعت می­کنی ما بيعت می­کنيم با تو، زبير پسر عمه حضرت بود، بالاخره نسبت نسبی با اميرالمؤمنين داشت، پسر عمه­ رسول­الله بود، طلحه از رجال عالم اسلام بود، اين­ها گفتند به شرطی با شما بيعت می­کنيم که در همه کارهايت از ما مشورت بگيری اين­که می­گويم مشورت همه­جا معنی ندارد کلام اميرالمؤمنين را بشنويد، آقا فرمودند در پاسخ به اين تقاضای طلحه و زبير که اين­ها بعد هم ديگر جدا شدند بيعت هم نکردند فاجعه و غائله جمل را راه انداختند، آقا فرمودند: «نظرت‏ في‏ كتاب‏ الله‏ و سنة رسوله»[7] اولاً من در کارهايم نگاه به قرآن می­کنم و نگاهم به سنت پيغمبر است، در هر کاری می­خواهم انجام بدهم اول ببينم خدا چه فرموده؟ پيغمبر چه اشاره کرده؟  «فأمضيت ما دلاني عليه»[8] پايبند هستم به آنچه قرآن و پيغمبر و سنت رسول­الله من را دلالت می­کند، اول تابع قرآن و سنت هستم، سنت رسول­الله: «و اتبعته»[9] من تبعيت می­کنم از قرآن و ر سول­الله: «و لم أحتج إلى آرائكما فيه»[10] نيازی هم به نظر شما نداريم، جای که دين تکليفم را روشن کرده من حرف شما را گوش نمی­کنم، مردم هرجا اسلام تکليف­تان را روشن کرده ثابت باشيد عمل کنيد، ترديد نبايد کرد در حرف خدا، ترديد نبايد کرد در سخن رسول­الله، آقا فرمودند نيازی هم من ندارم به رأی شما و لا رأی غير کما حرف ديگران را هم من نياز ندارم، من هرجا که سنت و قرآن راهنمای کرده از هيچ کس مشورت نمی­گيرم اين برای ما هم درس است حاج­آقا در هر مسأله زندگی­ات اگر قرآن تکيفت را روشن کرده محکم باش و عمل کن بعد حضرت فرمودند: «و لو وقع حكم ليس في كتاب الله بيانه»[11] اما اگر مسأله­ای پيش آمد اين­ها می­آيد در مسائل اجتماعی، که قرآن اين را بيان نکرد: «و لا في السنة برهانه»[12] سنت پيغمبر هم اين را نگفته: «و احتيج إلى المشاورة»[13] احتياج شد در آن مسأله به مشورت گرفتن: «لشاورتكما فيه»[14] من با شما مشورت می­کنم اين حاصل اين سخن اين است که در مسائل دينی­تان که اسلام تکليف را روشن کرده، اصلاً حق مشورت نداريد، آقا حالا يک شوری بکنيم ببينيم يک خرده حجاب ملايم­تر، ول و باز باشند يک رأيي بگيريد، چه رأیي بگيرند؟ آقا نمی­شود در يک مقطع مثلاً اين واجب را ناديده بگيريد، يک خرده­ اين­جا ملايم­تر، هرچه خدا و پيغمبر فرموده بايد پايبند بود، در مسائل اجتماعی است که قرآن و سنت بيان نکرده می­گويند رجوع به مشورت کنيد، اين فرمايش آقا اميرالمؤمنين، من چندتا مطلب را ذيل اين آيه شريفه عرض کنم.

نکته­ای که در ذيل اين آيه حائز اهميت است، ما امر خدا را قرآن می­فرمايد مؤمنين متوکل: «وَ الَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ»[15] به ادعا نيست به عمل است، مؤمن بايد کار کنی، بايد اجابت کنی حرف خدا را، به سر و صدا نيست به عمل کار برآيد به سخن­دانی نيست، من اگر می­گويم مؤمن هستم و متوکل هستم: «اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ»[16]امر خدا را بايد اجابت کنم، اطاعت کنم، بعد در ادامه آيه خدا می­فرمايد: «وَ أَقامُوا الصَّلاةَ»[17] در بين همه واجبات خدا از نماز ياد می­کند، چون نماز يک حساسيت و ويژگی­ خاصی دارد و لذا پيغمبر فرمود نماز ستون دين است: «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ»[18]نماز فصل الخطاب قبولی همه کارهای ما در قيامت است حالا خواهيم رسيد قيامت اين­ را من حالا می­گويم تا قيامت برسيد به اين حديث رسول­الله می­فرمايد: «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ»[19]نماز عمود دين شما است: «إن‏ قبلت‏ قبل‏ ما سواها»[20] اگر نمازتان پذيرفته شد کارهاي ديگرتان را هم قبول می­کنند، مدرسه ساختی، درمانگاه ساختی، کمک به کميته امداد کردی اين­ها همه­اش در حاشيه­ است، وضع نمازت چه بوده؟ چه جور نماز می­خواندی؟ نمازها يک خط در ميان، آقا ما اين قدر کمک­های اجتماعی کرديم: «إن‏ قبلت‏ قبل‏ ما سواها و إن ردّت ردّ ما سواها»[21]مقام معظم رهبری در دو روزی قبل گفتند به کسانی رأی بدهيد که اول اعتقاد و ايمان و تعهدشان بالاست، که آقايي می­گفت در اين نامزدها يک جايي داشت صحبت کرد، آذان گفتند همينطور داشت حرف می­زد، اين بهترين سند است که اين اصلاً نماز برايش مهم نيست اين رأی آوردن از نماز برايش مهم­تر است بايد به اين رأی داد، اميرالمؤمنينی که وسط جبهه جنگ وقت نماز شد ظهر شد صعصعه ابن ثعبان می­گويد حضرت دست از جنگ کشيد از مرکب آمد پايين، صعصعه می­گويد آقا دشمن دارد حمل می­کند زير فشار دشمن؟ آقا فرمود وقت نماز است، گفت آقا يک ساعت ديگر هم می­شود نماز را خواند الآن در فشار حمله دشمن هستيم، آقا فرمود صعصعه مگر نبرد ما با معاويه غير از اقامه صلات است اين تذکری که مقام معظم رهبری دادند، بله آدمی که اعتقادات دينی­اش ضعيف است تخصص­اش نمره اول به درد نمی­خورد، تخصص خيلی عالی، تعهد ضعيف اين خيانت می­کند، آسيب می­زند خب قرآن می­فرمايد نماز استجابت دعا، دعوت خدا را بپذيريد مؤمن متوکل اوامر خدا را زمين نمی­گذارد، مؤمن متوکل نماز را برپا می­دارد، و لذا نماز چون فصل الخطاب همه کارهاست اگر نماز رد شد پيغمبر می­فرمايد اعمالتان رد می­شود: «و إن ردّت ردّ ما سواها»[22]يعنی پرونده­ها را که باز می­کنند ديوان محاسبات الهی قيامت اول نمازهايتان را می­کشند جلو می­گويند حاج­آقا، حاج­خانم تکليف نمازت چه شد؟ اگر پرونده نماز مردود شد اصلاً کارهاي ديگرتان را هم نگاه نمی­کنند می­گويند فی امان الله اگر نماز قبول شد بقيه اعمال را ر سيدگی می­کنند، جای ديگر رسول­الله می­فرمايد: «أَوَّلَ‏ مَا يُحَاسَبُ‏ الْعَبْدُ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ»[23] اول چيزی که خدا روز قيامت به حساب می­رسد نماز است و از اين روايات فراوان ما در متون روايي نسبت به اهميت نماز لذا خداوند در همين آيه­ شريفه سوره مبارکه شوری آيه سی و هشت، خداوند بعد از استجابت امر خودش اقامه نماز را، آن هم اقامه نماز نه قرائت نماز، اين هم مطلبی است هرجا در قرآن خدا توصيه به نماز می­فرمايد: «أَقامُوا الصَّلاةَ»[24]، «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[25]، «أَقِمِ الصَّلاة»[26]اقامه کنيد نه قرائت کنيد، قرائت همينی که بعضی­ها می­خوانند حال قبل و بعد نمازش فرق نمی­کند، راوی آمد به امام صادق عرض کرد، که آقا نماز مقبول نشانه­اش چيست؟ اقامه يعنی اين، امام صادق فرمودند نماز مقبول نشانه­اش اين است، حال بعد از نمازت با حال قبل از نمازت فرق بکند، اگر قبل از نماز دل شکستی تا سلام نماز دادی برو دلجويي کن، اگر قبل از نماز حق الناس گردنت بود با حق الناس ايستادی به نماز تا سلام نماز را دادی بروی حق را اداء کنی، تغيير بکنيم اگر همان انسان قبل از نماز بعد از نماز هستم اين قرائت است اين به تعبير بزرگان نرمش است يک خم و راست شدنی است و الا نماز نيست نماز بايد آثار خودش را نشان بدهد: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»[27]ما را از بدی­ها باز دارد طرف می­گويد آقا ما نماز می­خوانيم گاهی اوقات می­بينيم رفتارش، معاشرتش، عملکردش اصلاً فاصله گرفته از دين و می­گويد من يک رکعت نماز قضا هم ندارم، خب اين نماز نيست آن نمازی که ما را از بدی­ها دور داشته باشد اين حساسيت بحث نماز که خداوند هم در اين آيه می­فرمايد: «أَقامُوا الصَّلاةَ»[28] بعد از قامه صلات خدا می­فرمايد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ»[29]در امورات­شان اين­ها مشورت می­گيرند، يکی از ويژگی­های مؤمنين متوکل استبداد رأی ندارند، آقا من خودم سرم می­شود عرض کردم مشورت در مسائل اجتماعی­تان، در مسائل خانوادگی­تان، نه در مسائل شرعی­تان، مشورت در مسائل شرعی ممنوع، مسائل شرعی را شرع تکليفت را روشن کرده، پيغمبر و ائمه تکليف شما را روشن کردند، در مسائل اجتماعی و مسائل خانوادگی و مسائلی که شرع راه برای ما يا بيان نفرموده يا به ما نرسيده، اين­جا می­گويند مشورت بگيريد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ»[30] از نشانه­های مؤمنين اين است که در کارها مشورت می­گيرند بنا بر شور می­گذارند، رأی اجتماعی اين ريشه در قرآن دارد، اصلاً ما يکی از صد و چهارده سوره قرآن سوره شوری است سوره شوری يکی از صد و چهارده سوره است که اهميت شور و کارهای جمعی اين قدر مهم است که يکی از صد و چهارده سوره به نام اين عنوان ذکر شده.

در بحث مشورت که خب ما در امور اجتماعی نه در دستورات دينی ملزم به مشورت هستيم چندتا نکته را من اين­جا عرض کنم ما در مشورت گرفتن و کارهای جمعی هم خدا می­فرمايد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ»[31] از خودتان مشورت بگيريد از دشمن مشورت نگيريد: «بَيْنَهُمْ»[32]بين مؤمنين ما بنا نيست که در کارها برويم با بيگانه­ای که ما را قبول ندارد نظر آنها را بدانيم، ما اصلاً بيگانه دشمن است آنی که عقيده شما را قبول ندارد مشورت با او خطاست، خدا رحمت کند امام، امام می­فرمودند ما اگر دشمنان­مان تعريف­مان کردند بايد در خودمان تجديد نظر کنيم لذا مشورت هم قاعده دارد از متدينين، الآن در بحث مجلس هم همين است، شما می­خواهيد رأی بدهيد حالا طرف خودش يا می­داند، الحمدلله رسيده به اين باور و تشخيص می­دهد و آگاه است نمی­داند «بَيْنَهُمْ»[33] برويد از مؤمنين متوکل سؤال کنيد از آنهايي که می­ترسند و خدا را در نظر می­گيرند نه از هر کسی که اعتقادی ندارد دين ندارد ايمانش ضعيف است، شما بعد برويد مشورت بگيريد آن هم يک راهی بی­راهه­ای را سر راه انسان می­گذارد.

و نکته پايانی هم حالا من در بحث مشورت يکی دوتا روايت هم تقديم می­کنم محضر عزيزان خدا می­فرمايد: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[34] از نشانه­ها چهارمين نشانه در آيه، از نشانه­های مؤمنين متوکل از آنچه خدا می­فرمايد به ايشان داديم انفاق می­کند اين هم نکته، حائز اهميت است از اين جهت که عزيزان هرچه داريد مال خداست، سلامتی­تان، مال، بعضی­ها فقط فکر می­کنند انفاق مسائل مالی است اين يک شکل انفاق است اين يک جلوه از: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ‏»[35]است، علم «مِمَّا رَزَقْناهُمْ‏»[36] آبرو: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ‏»[37] اعتبار اجتماعی: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ‏»[38]، قدرت: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ‏»[39] قدرت که به شما داده آقای مدير قدرت، آقای که می­خواهي بشوی نماينده، فردا اگر شدی نماينده اين قدرتی که گيرت آمده شدی نماينده: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ‏»[40] است حواست باشد از رسيدگی به مردم، غافل نباش، ما فقط تصورمان اين است که مسائل مالی انفاق در مسائل اقتصادی است، نه انفاق در مسائل اعتباری هم هست، قدرت: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ‏»[41] است از اين قدرت­تان استفاده کنيد، در خدمت به مردم، از اين علم­تان استفاده کنيد، بابا اين دانش را خدا داده من يادم نمی­رود دوران حالا سيزده، چهارده سالگی ما بود، قبل از انقلاب بود، در يک مقطعی بيماری سالک آمد در شيراز، يادتان هست آن­هايي که آن سن­ها آن زمان بوديد، سالک و شيراز يادتان است، رو لپ­شما سالک زد، آقا اشاره می­کند می­گويد اين­جايم سالک زده، خب خيلی­ها مبتلا شدند، خود ما هم مبتلا شديم در يک مقطعی در شيراز اين بيماری شيوع پيدا کرد يک آقايي بود حالا خدا رحمتش کند اين عطاری داشت، داروی سالک را هم بلد بود، ولی حالا خدا هدايت کند اين قدر بخل داشت که به کسی نگفت تا مرد مريض­هایی که مبتلا بودند، حالا به آيت­الله والد ما خيلی ارادت داشت، من اين صحنه را خودم با چشم ديدم آن سال، حاج­آقا می­آمدند در مغازه­اش که ما دو سه­تا از اخوی­ها مبتلا شده بوديم، می­گفتند که دارو می­گفت حاج­آقا الآن خدمت­تان هستم شاگردش را می­کرد دم در مغازه خودش آن پشت يک جايي درست کرده بود، می­رفت سر اين جعبه­های عطاری که اصلاً شاگرد هم نمی­فهميد چه کار دارد می­کند چندتا جعبه را می­آورد که نفهمد از کدامش هم دارد ور می­دارد، آن پشت نادان اين سواد را خدا داده، تو از شکم مادرت که آمدي اين را بلد بودی؟ بعد دارو هم که می­داد برای ديروز بيشتر نمی­داد که يک وقتی نروند حالا آن موقع که آزمايشگاه­ها مثل امروز نبود حالا مثلاً به يک کس ديگری ندهند او بتواند شناسايي کند، دو روز دارو می­داد به اندازه می­گفت بعد از دو روز بيايد داروی دو روز ديگر را می­دهم، يک وقت حاج­آقا برايش گفتند اين را به شاگردت ياد بده، ياد ديگران، گفت آقا اين­ها که ياد دادنی نيست، خب برد در قبر، بابا آقای دکتر، آقای مهندس، آيت­الله مدير کل با سواد، ثروتمند، قدرتمند همه اين­ها: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ‏»[42] اين­ها مال خداست بابا دو روز مدير هستی بعد باز نشست می­شوی می­گذارنت کنار، تا سر کار هستی، کار کن اين اعتبار مال خداست از اين اعتبار استفاده کن انفاق کن، گاهی اوقات طرف می­تواند با يک تلفن مشکل کسی را حل کند، ما بارها به مسئولين گفتم وظيفه­تان است بياييد سمت مردم، اين عزيزانی هم که حالا نماينده بشوند انشاءالله و پذيرفته بشوند، اين­ها کارشان از بعد از رأی دادن شروع می­شود، نبايد دعوت­شان کنند، بايد بی­دعوت بيايند سمت مردم، بيايند سراغ مردم مشکلات مردم را بشنوند، گاهی اوقات شما نماينده هستی می­توانيد رفع  مشکل کنيد تا اين فردی که خودش گرفتار است، ما يک وقت يکی از آقايان مسئولين ما دعوت کرديم، گفتيم آقا بياييد مسجد حرف مردم را بشنويد، حالا در ماه مبارک رمضان ما نوعاً دعوت می­کنيم مسجدالرسول بعد از نماز و سخنرانی يک نيم ساعتی هم، حالا آقايونی که لبيک می­گويند می­آيند بسم­الله آنهايي که نمی­آيند سبحان الله خب يک عده می­آيند از مسئولين استانی می­آيند وقت می­گذارند يک ساعتی می­نشينند وظيفه­شان هم هست منتی ندارد، اين­ها قبول کردند مسئوليت را بايد بيايند سمت مردم، يک آقايي از مسئولين آمده بود بعد يک کسی به من گفت گفت حاج­آقا اين­که آمد من يک مشکلی در مجموعه همين آقا داشتم سه سال می­دويدم کارم انجام نمی­شد، امروز اين­که آمد بهش حرف زدم چون پيدايش نمی­کردم، يک دستخطی نوشت مشکل سه ساله­ ما حل شد، خب اين وظيفه است خب اين بیچاره بايد سه­سال معطل باشد تا حالا بياييد شما آن هم دعوتت کنند، بی­دعوت بايد برويد، مردم هرچه داريد مال خداست، ببينيد اگر اين نگاه: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ‏»[43] شکل گرفت و انسان فهميد اينی که دارد انجام می­دهد مال خداست تکبر نمی­ورزد بخل نمی­ورزد ديديد بعضی­ها سخت­شان است يک کارهايي بکنند، ولی وقتی فهميد مال خداست، برای خدا هم دارد می­هد هراسی ندارد، آقا اين امکانات مال يک شخصی است می­آيند می­گويند آقا برای فلانی هزينه کن، می­گويد آقا همه­اش را هم ببريد، مال خودش است، مال ما نيست ابالفضل العباس معتقد است وجودش هم مال خداست که حق هم همين است دست راست ابالفضل را می­زنند می­فرمايد:

و اللَّه ان‏ قطعتموا يمينی، انى احامى ابدا عن دينى[44]

دستم را گرفتيد دينم را نمی­توانيد بگيريد: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ‏»[45] دست را خدا داده، دست چپ را می­زنند:

يا نفس لا تخشى من الكفار          و ابشرى برحمة الجبار[46]

اين همان: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ‏»[47] است، سيدالشهداء علی­اصغر را در آغوشش هدف تير قرار می­دهند، حالا ما اظهار ادب هم می­کنيم، احترام هم می­کنيم، متأثر هم می­شويم اما امام حسين سر به آسمان بلند کرد اين قنداقه غرق به خون، در دست حضرت عرض کرد پروردگارا: «هَوَّنَ‏ عَلَيَ‏ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّهِ»[48] تحملش آسان است چون برای شماست، چون علی­اصغر مال شما بود، برای شما خرج شد اين نگاه را داريم در زندگی آن­هايي که دارند موفق هستند، فراز و فرودهای دنيا عوض­شان نمی­کند، رياست بيايد تغيير نمی­کند، عزلت بيايد عوض نمی­شود، می­شود ايوب در اوج قدرت و ثروت و مکنت بنده خداست در آن ابتلائات سخت و آزمايش­های دشوار که تمام بچه­ها و ثروت و سرمايه همه رفت سلامتی هم رفت بنده خداست، چون ايوب می­گويد همه چيز مال اوست، اين ديدگاه توحيدی را بايد تقويت کرد لذا عزيزانی که با اين باور هستند هيچ­گاه از کارهای خوب­شان اظهار منت نمی­کنند، آقا ما برايت اين قدر داريم، مال چه کسی را دادی؟ مال خدا را دادی ما اين مشکلت را حل کرديم، آبرو خدا برايت داده بود خرج کردی مشکل حل شد، اميرالمؤمنين می­فرمايد: «الْكَرِيمُ‏ يَرَى‏ مَكَارِمَ‏ أَفْعَالِهِ دَيْناً عَلَيْهِ يَقْضِيهِ»[49] انسان­های کريم وقتی کار خوبی انجام می­دهند تازه خود را مديون می­دانند کار کرده مشکل حل کرده، می­گويد خدايا شکرت که توانستيم کاری بکنيم، آبروی که دادي اين­جا کار آمد ازش، از اين ثروت اين­جا ما استفاده کرديم، يعنی نه تن­ها اظهار منتی نيست بلکه تازه خود را ممنون و مديون خدا می­داند اين هم يک  نکته و قطعاً اين سه­ نکته­ای را که از چهار نکته خداوند در قرآن در اين شريفه سی و هشت سوره شوری اشاره می­فرمايد نماز را خدا ياد می­کند: «وَ الَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ»[50] نماز از بين برنده تکبر است، در خطبه فدکيه حضرت زهراء هم هست: «وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً لَكُمْ‏ عَنِ‏ الْكِبْر»[51] می­خواهی متکبر نباشی، نمازت را نماز کن، اگر من نماز می­خوانم و هنوز رگ رگه­های تکبر در من است نماز نماز نيست، اقامه نيست قرائت است، يکی از بزرگترين رذايل اخلاقی تکبر است درمانش نماز است، مؤمن متوکل، نمازش را بايد مراقبت کند يک، دوم خدا می­فرمايد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ»[52]خود مشورت گرفتن و کارهای جمعی اجتماعی استبداد را از بين می­برد ديديد بعضی­ها می­گويد آقا ما خودمان سرمان می­شود ما بلد هستيم به ما نمی­خواهد ياد بدهی، اين­ها معلوم است که بلد نيستند، متکبر است استبداد رأی دارد، می­خواهيد استبداد شکسته شود مشورت بگيريد، گاهی اوقات ببينيد حالا يک فرزندی است، شاگردی است کارگری است از او مشورت می­گيری خدا گره کور زندگی­ات را می­آورد سر زبان همان مشکل حل می­شود. من خودم اين حالا در بعض از جلسات عرض کردم از خود آقای حاج­ عيسی خادم امام شنيدم می­گفت امام در بعضی از کارها با ما مشورت می­کرد حالا قاعده مشورت هم اين است که رأی­ها را بگيريد رأی بهتر را به کار ببندد معناي مشورت هم اين نيست که هر کسی هرچه گفت عمل کنيد ضابطه دارد مشورت حالا عرض می­کنم، و يک نکته ديگر هم خدا می­فرمايد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون‏»[53] مؤمنين متوکل از آنچه به آن­ها عطا کرديم انفاق می­کنند، خود اين انفاق هم بخل را در جامعه محو می­کند آقايون می­خواهيد بخيل نباشيد، خانم­ها می­خواهيد بخل رخت بر بندد خودتان را عادت به انفاق بدهيد.

مرحوم آقای حاج شيخ عباس قمی می­گويد يکی از اسخياء عرب برايش گفتند شما چه شد سخاوتمند شدی؟ گفت مادرم من را سخاوتمند کرد، گفتند چطور؟ گفت من زمانی که دوران طفوليتم بود مادرها زيادی بشنويد، مکتب­خانه می­رفتم مادر يک پول، يک درهم مثلاً می­داد برای خرجم در طول روز، يک درهم هم می­داد می­گفت در بين راه نيازمندی که ديدی به آن کمک کن، گفت اين دستگيری و انفاق شد ملکه برای من، حالا يک وقت يک آدم نادانی بچه­اش تغذيه­ برايش می­دهند، می­گويند آقا دادم به يک بنده خدايي نداشت بخورد می­گويد غلط کردي، ديگر تغذيه برايت نمی­دهم تو معلوم می­شود سيرت است، بابا اين را بايد تجليلش کنی، اين را بايد تکريمش کنی، يک آقايي از مدير کل­های استان بود خدا رحمتش کند فوت کرد، گفت آقای حدائق من در دوران نوجوانی پدرم را از دست دادم، منزل­مان ميدان مولی بود زمستان سردی بود، اين در کتاب­ها گيرتان نمی­آيد اين را زيادی بشنويد، گفت عصری بود نزديکی­های غروب، گفت مادر من در فوت پدرم يک جاکت زمستانه برايم خريده بود اين قدر اين لباس را و اين لباس زمستانه را دوست می­داشتم که نمی­پوشيديم حالا اين هم يک نوع کج فهمی است، گاهی اوقات يک چيزی را از بس دوست می­داريم استفاده­اش نمی­کنيم آن را از خودمان بيشتر دوست می­داريم حيف اين لباس، حيف اين ظرف، اين ظرف را استفاده نکنی بگذاريش کنار، بابا تو حيفی نه اين!

ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کار اند، تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

گفت من حالا نوجوان بودم فکرم هم اين جوری بود، گفت از اين لباس اصلاً مادر گرفته بود، ولی نمی­پوشيدم زمستان سرد بود داشتم می­آمدم سمت منزل، در اين ميدان مولی ديدم يک پيرمردی زانوها را گرفته در بغل از شدت سرما دارد می­لرزد، گفت ماه رمضان هم بود، نزديک­­های آذان مغرب گفت اين صحنه را که من ديدم سيزده، چهارده سالم بود، يک لحظه گفتم اين لباسی که مادر برايم خريده خيلی دوستش می­دارم و نپوشيدمش بياورم بدهيم به اين، اين­ها را شما فکر می­کنيد خدا جواب نمی­دهد خدا زيربار منت من و شما قرار می­گيرد کی داديد که ندادم؟ کی محبت کرديد که محبت نديديد؟ گفت اين آمد در ذهنم، آمدم منزل گفت حالا هراس داشتم که به مادرم بگويم مادرم موضع بگيرد برخورد کند، قدر نشناس من برايت خريدم می­خواهی بدهی به آدم فقيری گدايي، آفرين بر آن مادر با معرفت، گفت با ترس و شک گفتم مادر من داشم می­آمدم يک آدم مستمندی پيرمردی از سرما به خودش می­لرزيد در ميدان مولی نشسته بود، من اشکال ندارد اين لباسی که برايم گرفتيد و خيلی دوستش می­دارم ببرم بدهم به اين پيرمرد، گفت حالا خودم را آماده کرده بودم که مادر با من برخورد کند، ديدم مادرم گفت آفرين بر تو، شرط انفاق هم اين است که از آنی که دوست می­داری بدهی، تصميم خيلی خوبی گرفتی، مادر فهميده را ببينيد، گفت مادر گفت حالا صبر کن نزديک افطار است، گفت مادر ما يک فرنی درست کرده بود برای افطار، رفت در يک خورشت خوری چينی، حالا ما گاهی اوقات غذای سه روز مانده­ای در يخچال را در يک کيسه­ای پلاستيکی می­کنيم آقا بگير، به همين نسبت هم جواب می­دهند، گفت مادرم در يک خورشت خوری چينی فرنی کشيد يک قاشق هم گذاشت در يک سينی، اين لباس را هم تا کرد گذاشت کنارش، گفت مادر حالا که می­خواهی بدهی با احترام، بگير ديگر نيايي، تمام کردی کار را خراب کردی: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[54] گفت آمدم در ميدان مولی اين سينی را گذاشتم جلو پيرمرد زمين، گفت اذان داشتند می­گفتند گفت حاج­آقا اين صحنه را يادم نمی­رود اين پيرمرد اول لباس را پوشيد يک سری هم به آسمان بلند کرد ديدم دوتا قطره­ اشک هم آمد، گفت ظرف فرنی را ورداشت تا آخر خورد، من هم نگاهش می­کردم گفت بعد ظرف را هم گذاشت و برگرداندم منزل آن آقا خدا رحمت کند، گفت حاج­آقا هر توفيقاتی که در زندگی­ام پيش آمد يک لحظه اين پيرمرد و غروب روز رمضان و سر به آسمان بلند کردنش می­آيد جلو چشمانم، گفت شدم دانشجوي اول نامم در روزنامه­ها آمد، تا اسم خودم را ديدم پيرمرد را ديدم، گفت شب اول ازدواجم، پيرمرد آمد جلو چشمم، مديريت به من دادند، حکم مديريت و انتصاب، پيرمرد آمد گفتم خدا می­خواهد نشانت بدهد آن کارت اين پاداش­هاست مردم هرچه داريد مال خداست فرصت­هايتان تمام می­شود: ای که دستت می­رسد کار بکن، انفاق بخل را ازبين می­برد اين­های که می­خواهند بخيل نباشند عادت بدهيد خودتان را به انفاق، خرج کنيد خود اين مثل داروست، مثل داروست که دارو را مريض بايد مداومت کند تا خوب بشود، به بخيل­ها بگوييد شروع کنيد ولو سخت­تان است با هزينه کردن، ولو سخت­تان است با انفاق علمی، با انفاق قدرت، کار کنيد تا اين برايتان ملکه بشود.

 خب حالا ما حصل بحث ما يکی از نشانه­های مؤمنين متوکل مسائل اجتماعی­ را، با مشورت و جمعی می­گذرانند البته اين­­جا من دوتا بايد و نبايد هم بگويم در مشورت گرفتن گاهی اوقات افراد سؤال می­کنند، ما قطعاً در شور گرفتن­ها و نظر خواهی­ها اسلام ضابطه معين کرده در بايدها آقا امام صادق می­فرمايد: «شَاوِرْ فِي‏ أُمُورِكَ»[55] در کارهايتان با کسانی مشورت کنيد و به کسانی هم رأی بدهيد، به کسانی رأی بدهيد اين­­ها در آن­ها باشد اين­ها اولويت­هاست حضرت می­فرمايد: «شَاوِرْ فِي‏ أُمُورِكَ‏ مِمَّا يَقْتَضِي الدِّينُ مَنْ فِيهِ»[56] در کارهايتان با کسانی مشورت کنيد که اقتضای دينی اين است که پنج­تا ويژگی­ درش باشد حالا در هر زمينه­ای مسائل اقتصادی، مسائل تربيتی، در رأی دادن، در کارهای ديگر، حضرت فرمود يکی: «عَقْلٌ»[57] با انسان­های عاقل مشورت کنيد، خردمند يک، دوم: «عِلْمٌ»[58] با انسان­های عالم مشورت بگيريد آنی که می­فهمد سر رشته دارد سوم: «وَ تَجْرِبَةٌ»[59] تجربه دارد بالاخره اين کارآمد است سابقه دارد در اين کار: «وَ نُصْحٌ»[60] امام صادق می­فرمايد با کسانی مشورت بگير که خيرخواه و دلسوزتان هستند ناصح هستند و پنجم: «وَ تَقْوَى»[61] با انسان­های که تقوی دارند، خداترس هستند از اين­ها نظر بخواهيد اين پنج ويژگی­ را امام می­فرمايد در مشورت­هايتان در همه زمينه­ها لحاظ کنيد و يک جمله پايانی از اميرالمؤمنين آقا اميرالمؤمنين به مالک اشتر می­فرمايد، در نامه پنجاه و سه نهج البلاغه حضرت به مالک می­فرمايد با چند گروه اصلاً نظر نخواه و مشورت نگير، در همين مسائل اجتماعی­تان، و مسائل خارج از شرع و دين امام می­فرمايد: «وَ لَا تُدْخِلَنَ‏ فِي‏ مَشُورَتِكَ‏ بَخِيلًا»[62] با آدم­های بخيل مشورت نکنيد، چرا: «يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ»[63] تو را از انجام کارت باز می­دارد ديد به بخيل می­گويد نکن بنده خدا روز پيری پيشرو داری، يکی آمد گفت آقا مشورت گرفتم، می­گويند خمس بدهيم آخوندها بخورند، گفتم خودت بخور، آخوندها بخورند مشغول الذمه آخون­ها هم می­شويد، نوع خمس­هايتان دارد می­شود ساختمان، همين مهديه يک بخشش را مراجع از پول خمس اجازه دادند، آيت­الله العظمی سيستانی، آيت­الله العظمی مکارم، خمس­ها می­شود عمارت، ساختمان، بيمارستان کوثر ووو، ناسزايش را به ديگران می­دهند، آدم بخيل راهت را می­زند، آدم بخيل نمی­گذارد کار کنی، آقا می­خواهند فلان کار خير کنند، می­گويد آقا چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است ولکن خب با اين مشورت گرفتی که کار نمی­کنی، اميرالمؤمنين به مالک فرمود، مالک تو را استاندار مصر کردم، در کارهای اجتماعی اگر می­خواهی مشورت کنيد اصلاً با آدم­های بخيل مشورت نکن اين­ها تو را به هراس می­اندازند، و تو را از انجام وظيفه­ات باز می­دارند و تو را از فقر می­ترسانند اين­ها به درد نمی­خورد يک: «وَ لَا جَبَاناً»[64]در مشورت با آدم­های ترسو مشورت نکنيد، کلام اميرالمؤمنين: «يُضْعِفُكَ عَنِ الْأُمُورِ»[65] تو را ضعيف می­کنند در کارها می­ترسانند تو را، ته دلت را خالی می­کند، می­گويي آقا اين کار را کنيم، می­گويد بابا ولکن بد می­شود برايت، خب اين آدم خودش ترسو است شما هم داريد از او مشورت می­گيريد ترس و هراست را افزايش می­دهد و سوم هم حضرت فرمود: «وَ لَا حَرِيصاً»[66] با انسان­های حريص هم مشورت نکنيد: «يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ»[67] حضرت فرمود آن­هايي که انسان­های حريص و آزمند هستند، طمع­ورزی ستمگارانه را در نظرت آراسته می­کنند، اين­ها آن طمع­کاری را و طمع­گری ظالمانه را نزدت زيبا می­کند چون خودش آدم حريصی است عرضم تمام انشاءالله امروز هم خودمان هم اطرافيان خودمان را کسانی که حرف ما را قبول دارند، حرف ما را می­پذيرند، ببينيد امروز هم می­گذرد کما اين­که عمرمان تا به امروز گذشت، اين­ هم يک فرصتی است کاری بکنيم که انشاءالله قيامت در محضر شهداء، در پيشگاه الهی شرمنده نباشيم يکی از امانت­ها، نظام اسلامی است که در اختيار ماست انشاءالله با يک حضور حداکثری که امروز دنيا هم متمرکز شده که بگويد مردم به اسلام، به اساس انقلاب نظری ندارند، برگشتند مخالف هستند، اين حضور يک برهان و يک دليل روشن و واضح و يک دست رد به سينه همه کسانی است که ياوه سرانه حرف می­زنند و نظام را می­خواهند به تضعيف و چالش بکشانند اين را انشاءالله امروز با يک بصيرت و حضور حداکثری شرکت کنيم و آنچه که به تشخيص رسيديم و تکليف خودمان می­دانيم عمل کنيم و اداء دين کنيم.

 

[1] شوری38.

[2] نحل99.

[3] شوری38.

[4] شوری38.

[5] شوری38.

[6] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص540.

[7] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏7 ص41.

[8] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏7 ص41.

[9] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏7 ص41.

[10] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏7 ص41.

[11] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏7 ص41.

[12] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏7 ص41.

[13] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏7 ص41.

[14] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏7 ص41.

[15] شوری38.

[16] شوری38.

[17] شوری38.

[18] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ج‏1 ص322.

[19] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ج‏1 ص322.

[20] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) ج‏12 ص321.

[21] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) ج‏12 ص321.

[22] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) ج‏12 ص321.

[23] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏80 ص20.

[24] بقره277.

[25] مائده55.

[26] هود114.

[27] عنکبوت45.

[28] شوری38.

[29] شوری38.

[30] شوری38.

[31] شوری38.

[32] شوری38.

[33] شوری38.

[34] شوری38.

[35] شوری38.

[36] شوری38.

[37] شوری38.

[38] شوری38.

[39] شوری38.

[40] شوری38.

[41] شوری38.

[42] شوری38.

[43] شوری38.

[44] زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار) ص61.

[45] شوری38.

[46] زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار) ص61.

[47] شوری38.

[48] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص117.

[49] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص388.

[50] شوری38.

[51] دلائل الإمامة (ط - الحديثة) ص113.

[52] شوری38.

[53] شوری38.

[54] بقره264.

[55] مصباح الشريعة ص153.

[56] مصباح الشريعة ص153.

[57] مصباح الشريعة ص153.

[58] مصباح الشريعة ص153.

[59] مصباح الشريعة ص153.

[60] مصباح الشريعة ص153.

[61] مصباح الشريعة ص153.

[62] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص430.

[63] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص430.

[64] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص430.

[65] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص430.

[66] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص430.

[67] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص430.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه