استاد حدائق روز دوشنبه 7 اسفندماه 1402 همزمان با ایام ولادت امام زمان(عج) به پاسخ به این سوال که دلیل ظهور نکردن آن حضرت چیست؟ پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم‏»[1].

صدق الله العلی العظيم

خب در ايامی هستيم تحت الشعاع ميلاد با سعادت امام عصر هستيم يکی از سؤالاتی که معمولاً عزيزان می­پرسند و در اين ايام پرسيده می­شود اين سؤال است که آقا چرا امام زمان نمی­آيد؟ چرا خدا ما را از اين وضع نجات نمی­دهد تا کی بگوييم ای خدا: «أَيْنَ‏ مُعِزُّ الْأَوْلِيَاءِ»[2]امام زمان ديگر کی می­خواهد بيايد؟ با اين اوضاع غزه با اين وضعيت عالم، با اين جنايت­های که جنايت­کاران می­کنند، با اين تخلفاتی که متخلفين می­کنند، در همه ابعاد اجتماعی، خانوادگی، سياسی، خب امام می­خواهد بيايد نجات بدهد بشريت را ديگر کی بايد بيايد، کی بايد از اين وضع رهايي پيدا کرد؟ آيه­ای که تلاوت شد از سوره مبارکه انفال آيه پنجاه و سه اين آيه را به اعتبار اين­که خب ايام ايام ميلاد امام عصر هست و اين منجی را، اصلاً سؤالی که بعضی­ها می­پرسند امام زمان، امام است برای نجات بشريت يا امام است برای غيبت و غايب بودن؟ خدا حضرت را می­خواهد خدمات برساند به بشريت يا حضرت در پس پرده غيبت بماند؟ مسلماً امام زمان برای دستگيری، رهبری، هدايت، نجات بشريت است، اما چرا اين اتفاق افتاده که امام غائب است خب اين بر می­گردد به تاريخ بشريت که بشريت در گذشته تاريخ درس خوبی را پس نداد، شما از زمان حضرت آدم بياييد جلو، يکصد و بيست و چهار هزار پيغمبر آمدند قدر این‌ها دانسته شد، بعضی­ها را سر بريدند مثل حضرت يحيي، بعضی­ها را زنده آتش زدند مثل حضرت اخدود و اصحابش، بعضی­ها را مسموم کردند، بعضی­ها را لای تنه درخت گذاشتند ارّه کردند، بعضی­ها سرب داغ بر سر این‌ها ريختند خب اين نشانگر اين بود که جامعه آمده نبود، من شما را از گذشته تاريخ می­آورم به تاريخ اسلام، خود رسول معظم اسلام، پيامبر می­فرمايد هيچ کس در عالم به اندازه من اذيت نشد، اين کلام رسول­خدا است: «ما اذی احد بمثل ما اذيت» ، ببينيد زحمت­ها را پيغمبر کشيد، در آن سيزده سالی که رسول­الله در مکه بودند و رسالت را علنی کردند نوع روزهای که پيغمبر به خانه می­آمد با بدن مجروح می­آمد حضرت خديجه بايد مرهم می­گذاشت بر اين بدن­های زخم ديده، گاهی اوقات پيامبر چهل روز از مکه می­آمدند بيرون می­رفتند غار حراء و حضرت خديجه اين مسير صعب العبور برای پيغمبر آذوقه می­برد که مثل رسول­الله زحمت کشيد، به پيغمبر ساحر گفتند، مجنون گفتند، ما يک کلمه از گل نازکتر برايمان می­گويند ديگر قهر می­کنيم، حاج­آقا هيئت نمی­آيي؟ می­گويد تحويل­مان نمی­گيرند، مسجد نمی­آيي؟ جواب سلام­مان را ندادند، چقدر پر توقع هستيم؟ ببينيد پيغمبر چگونه پاي دين ايستاد؟ پيغمبر چگونه از دين دافع کرد؟ خب قدر پيغمبر را ندانستند اميرالمؤمنين قدرشناسی نشد، ختم زندگی حضرت به شهادت، کاری بر اميرالمؤمنين کردند که فرمود صبر کردم مثل کسی که خار در چشم او، استخوان در گلوی او نشسته نمی­توانم ببينم نمی­توانم اعتراض کنم، امام مجتبی، سيدالشهداء، زين العابدين، باقرالعلوم، امام صادق، تا بياييد امام حسن عسکری دنيا آماده نبود، يک حجت باقی مانده، خداوند صد و بيست و چهار هزار پيامبر و يازده امام را فرستاد بشريت درس بدی پس داد، يکی باقی مانده اين يکی را اين قدر خدا نگه می­دارد تا بشريت طالب بشود، بشريت نه شيرازی­ها، بشريت نه شيعه، بشريت نه خاورميانه، امام امام عصر است، امام زمان است، زمانه بايد او را بخواهد، ولی تا آن اتفاق نيفتد حضرت نمی­آيد، حالا البته اين­جا من يک سؤال راهم جواب بدهم شايد بعضی از حضار محترم اين سؤال در ذهن­تان بيايد آقا ما چه گناهی کرديم؟ گذشته­گان بد امتحان پس دادند ما که آماده هستيم؟ حالا ما جمعيتی هستيم آماده، بقيه دنيا آماده نيست آقا برای ما بيايد، ما بايد به آتش آماده نبودن ديگران بسوزيم؟ اگر اکثريت دنيا پذيرا نيست ما اقليت چرا در سختی بيفتيم کجای اين عدالت است؟ حالا عدالت را برايتان می­گويم خداوند زيربار منت بشر قرار نمی­گيرد، اگر شما آماده بوديد در اين شرائط سخت دنيا اکثريت آماده نبود، پاداشی که به آمادگان حضرت در عصر غيبت می­دهند بيشتر از پاداشی است که به کسانی می­دهند که با پيغمبر بودند، اين عدالت خداست، يک روز رسول­الله نشسته بودند فرمودند: «اين اشتياقی الی اخوانی» ، خيلی مشتاق هستم برادرانم را ببينم، عرض کردند يا رسول­الله مگر ما برادران شما نيستيم؟ پيغمبر فرمود شما اصحاب من هستيد، برادران من کسانی هستند که در دوره آخرالزمان ولی خدا غائب است تنها عامل نجات و هدايت این‌ها سياهی بر روی کاغذ، قرطاس يعنی قرآن و روايات این‌ها در آن دوران اگر دين خودشان را حفظ کردند به من پيغمبر از شما اصحاب نزديک­تر هستند، پاداش از اين بالاتر، پاداش از اين بالاتر که امام سجاد می­فرمايد اگر بر ولايت امام زمان در عصر غيبت ثابت بوديد: «أَعْطَاهُ اللَّهُ‏ أَجْرَ أَلْفِ‏ شَهِيدٍ مِثْلِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ»[3] هزار شهيد جنگ بدر و احد را يک­جا ثوابش را می­دهند به شما بله سخت است پاداش هم خيلی بزرگ است امام حسين می­فرمايد اگر منتظر بوديد: «بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِ بِالسَّيْفِ‏ بَيْنَ‏ يَدَيْ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏ ص»[4] مثل مجاهدی است که با شمشير جلو پيغمبر دارد از پيغمبر دفاع می­کند، يعنی ثواب همراهی و جهاد با پيغمبر لحظه به لحظه زندگی­ات حاج­آقا در مغازه هستی، حاج خانم در خانه هستی، آقا در اداره هستی، در حوزه­ای، مدرسه­ای، در خيابانی، اگر منتظر باشی لحظه به لحظه زندگی­ات حضور با پيغمبر در عرصه جهاد و نبرد است، از اين بالاتر هم پيدا می­کنيد، لذا بارها می­گويم این‌هايي که می­گويند در باب شهادت بسته است اين حرف حرف درستی نيست، در باب شهادت بسته نيست، طالب شهادت می­خواهد اگر کسی امروز سالم زندگی کند ثواب شهيد را برايش می­دهند، آن هم نه يک شهيد اجر الف شهيد بله کار سخت، خوبانی که امروز آماده هستند و به واسطه آماده نبودن بدها عمر غيبت دارد طولانی می­شود این‌ها مأجور هستند، این‌ها ثواب می­برند، خدا پاداش این‌ها را به شايسته­ترين وجه عنايت می­کند من اين آيه­ای که تلاوت کردم، اين آيه از همان آياتی است که راهنمايي می­کند مردم تغيير دست خودتان است سرنوشت­تان را خودتان می­توانيد رقم می­زنيد، حالا همين انتخاباتی هم که پيشروست من يک پيامی ديدم از يک کسی پيام زيبايي بود، نوشته بود اگر رأی ندادی برايت رأی می­دهند، سر نوشتت را خودت انتخاب نکرديد، سرنوشتت را انتخاب می­کنند، شما حق رأی داريد، تحقيق کنيد، بررسی کنيد، آنی که می­توانيد قيامت جواب بدهی، برو رأی بدهی، حالا هر چندتا را شناختيد، حرف برای خدا داشته باشيد، حالا شايد بگويد آقا من اينی که من می­دانم صلاح هست رأی نمی­آورد، شما به وظيفه­ات عمل کن، تو رأيت را بده، تو کارت را بکن، قيامت بگو خدايا من به تکليفم عمل کردم، البته من همين­جا عرض کنم ما مردم بايد در قبال اين رأی­های که می­دهيم فردا مطالبه­گری بکنيم، اين آقايونی که می­آيند برای شما حرف می­زنند می­بينيد آن­ها را، از شما می­خواهند به این‌ها رأی بدهيد بگوييد آقا اگر ما تشخيص داديم شما رأی آورديد فردا بايد بياييد حرف ما را بشنويد، درد مردم را منتقل کنيد، اقدام کنيد برای رفع مشکل، ما يک مشکل­مان اين است که مطالبه­گری نمی­کنيم، مثل آقايي که کليد می­دهد دست مستأجر ديگر اصلاً نظارت نمی­کند که اين مستأجر دارد چه کار می­کند؟ بابا خب بايد نظارت کنی، شما بعد چند سال می­خواهی کليد را از اين مستأجر بگيری، می­گوي خانه­ام را خراب کرد، می­گويند خوب بايد رسيدگی می­کرديد، تو مالک بودی، تو ولی نعمت بودي، تو بايد می­گفتی حواست باشد سوء استفاده نکن، اين هم يک نکته­­ای است که مردم بايد دقت کنند، آيه قرآن آيه پنجاه و سه سوره انفال خداوند به صراحت می­فرمايد: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»[5] خدا می­فرمايد ما نعمت­هایي را که به انسان­ها عطا کرديم ما از ايشان نمی­گيريم خودشان سبب سلب نعمت می­شوند دعای کميل می­خوانيد شب­های جمعه، چند نکته کليدی هشدار دهنده اميرالمؤمنين نام می­برد: «اللَّهُمَ‏ اغْفِرْ لِيَ‏ الذُّنُوبَ‏ الَّتِي‏ تَحْبِسُ‏ الدُّعَاءَ»[6]دعا قاعده­اش اجابت است اگر دعا می­کنيم اجابت نمی­شود ريشه­اش را پيدا کنيم: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلَاءَ»[7] رحمت قاعده اوليه است اگر بلاء دارد می­آيد ببين چرا؟ «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ»[8] اگر پرده حيا دريده شده قاعده حيا و عفت ورزی است بی­حيايي علت دارد: «تُغَيِّرُ النِّعَم‏»[9] آقا ما يک روزی پول داشتيم حالا گرفتار شديم، يک روزی موقعيت داشتيم حالا از دست داديم ببين چه شد؟ هيچ اتفاقی اتفاقی نيست، این‌ها همين است که قرآن هم می­فرمايد خدا می­فرمايد اگر ما نعمت داديم نمی­ستانيم مگر اين­که خود مردم اين کار را می­کنند، قاعده الهی اين بود از شروع عالم عالم با آدم شروع شد، آدم حجت خدا بود شما يک مقطع از مقطع تاريخ بشريت نداريد بگويد مردم بودند پيغمبر خدا نبود، تا زمان رسول­الله تا زمان امام عسکری، الآن در عصر غيبت هم حجت هست، همان که امام عصر فرمودند من هستم ولی مثل خورشيد پشت ابر هستم حضور دارم اين هاله­ای ابر که جلو خورشيد را گرفته علتش عدم آمادگی مردم است، مردم بايد آماده بشوند تا اين توده­های ابر غيبت کنار برود و نور ولايت و ظهور شکل بگيرد، خب کارها دست خود مردم است: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ‏»[10] قرآن می­فرمايد شما سبب تغيير می­شويد اصل بر آسايش است اصل بر خوشی است، اصل بر ثروت و غناست، اين علت­هایی که سبب می­شود گرفتاری­ها پيش می­آيد این‌ها را مردم رقم می­زنند الآن يکی از بزرگترين بشريت غيبت امام زمان و عدم حضور حضرت است، يک معظل بزرگ بشريت است، قطعاً اگر امام زمان حاضر بودند وضع بشريت اين نبود، در همه عرصه­های اقتصادی، اجتماعی، سياسی، خانوادگی، امنيت حاکم بود، چرا آقا نمی­آيد خداوند می­فرمايد خودتان سبب شديد، شما تغيير داديد نعمت را: «حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم‏»[11] خداوند شنواست و خداوند آگاه و داناست يعنی خدا از کارهايتان با خبر است من چندتا مطلب ذيل اين آيه عرض کنم، يک نکته­ای از اين آيه استفاده می­شود زوال نعمت­ها از ناحيه انسان­هاست سنت الهی برای استمرار نعمت است، بارانتان اگر کم و زياد می­شود دست خودمان است، مشکلاتی که البته ما خبر نداريم پشت پرده، بخش عمده­ای از گرفتاری­های مردم ريشه در عملکردهايشان دارد حالا من اشاره می­کنم اصلاً قانون بر عرض شود که بصيرت، بر رفاه، بر خوشی، خدا به ما می­آموزد دنيای حسنه از ما بخواهيد، اگر دنيايمان شده دنيای پر تلاطم اين را بايد پيدايش کرد، ببينيد در عصر ظهور چون همه در مصير خدا هستند همه چيز موجود است، يعنی شما در عصر ظهور کميته امداد ديگر نداريد، زندان­ها به اين شکل ديگر نيستند، دادگاه­هايتان جمع می­شود، دادگاه­های خانواده­ای ديگر نيست، پاسگاه­های انتظامی نداريد، چون امنيت مطلق است، معرفت کامل است عقول به کمال رسيده، چون مردم می­خواهند، اميرالمؤمنين می­فرمايد در دوران ظهور اگر يک خانم جوانی، ببينيد تشبيه اميرالمؤمنين را خوب بشنويد حضرت می­فرمايد يک خانم جوانی ظرفی از گرانبهاترين جواهرات بگيرد رو سرش، چيزی هم رويش نباشد از مشرق عالم اين زن جوان پياده راه بيفتد برود مغرب، صحرا، شهر، کوه، دشت، بيابان، تک و تنها نه کسی به مال اين زن طمع می­کند، نه کسی به جان اين زن، شما اين امنيت را امروز هيچ کجايي دنيا نداريد، شما در همين خيابان قائانی نو يک زنی حاضر است ساعت دوازده شب يک کيلو طلا بگذارد روی سرش، از فلکه ارتش بيايد دروازه کازيرون، مردها جرأت دارند اين امنيت آن عصر اتفاق می­افتد چرا؟ چون معرفت کامل شده، مردم ناموس ديگران را ناموس خودشان می­دانند، مال ديگران را محترم می­دانند، اجحاف به ديگران را اجحاف به خودشان می­بينند اما امروز اجحاف می­کند مال مردم می­خورد عين خيالش نيست. همين قبل از مغرب يک آقایي آمده بود داشت عنوان می­کرد طرف رفته، ملکی را از دولت خريده کسی رفته يک قولنامه صوری و جعلی فروخته به يکی ديگر، چه دورانی است آن وقت می­گوييم چرا آقا امام زمان نمی­آيد؟ حالا شما می­گويي مگر ما اين کار را کرديم؟ می­گويم شما نکردی، اما اکثريت بايد آماده باشند شما بايد تلاش کني ديگران را آماده کنی، شما فقط خودت نبايد خوب باشی، بايد ديگران را خوب کنی تا آقا بيايند، منتظر يعنی انسان پر تلاش، انسان کوشا، انسانی که هم خودش پاک است هم خانواده، دوستان اطرافيان، ديگران را دعوت به پاکی می­کند، خودت نماز شب می­خوانی، زيارت عاشورا می­خوانی کفايت نمی­کند، در خانواده­ای که زندگی می­کنی آسيب ديده در اين خانواده نيست، دخترت، پسرت در راه اند، برادر و خواهر، عموزاده و عمه­زاده­ات در مسير هستند، تو که خوب هستی، آنها را دعوت به خوبی کن، زمينه­سازی کن، خب نکته اول اين­که نعمت­ها اگر زايل می­شود به خاطر ماست، بارانتان اگر کم و زياد می­شود دست ماست، ما داريم نظر باران را بهم می­زنيم گرانی­ قيمت­ها دست مردم است، روايت از رسول­خداست تا بهم مهربان هستيد، تا بهم کمک می­کنيد تا حرام را کنار می­گذاريد، تا امانات را پاسداری می­کنيد اين چهار مطلب را رسول­الله فرمود جامعه در خوشی و خرمی به سر می­برد اگر این‌ها فراموش شد به دو چيز گرفتار می­شويد گران شدن قيمت­ها، پيامبر فرمود: «لَا يَزَالُ‏ أُمَّتِي‏ بِخَيْرٍ مَا تَحَابُّوا- وَ أَدَّوُا الْأَمَانَةَ وَ اجْتَنَبُوا الْحَرَامَ- وَ قَرَوُا الضَّيْفَ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ أَدَّوُا الزَّكَاةَ- فَإِذَا لَمْ يَفْعَلُوا ذَلِكَ ابْتُلُوا بِالْقَحْطِ وَ السِّنِينَ»[12]يکی خشکسالی می­آيد دوم گران شدن قيمت­ها، می­گويي آقا نرخ­ها ثبات ندارد ظاهر کار می­گوييم مسئولين ما کوتاهی می­کنند، ظاهر کار می­گوييم آقا دل و دزد است اما باطن امر نکبت اعمال مردم مردم را گرفته: ابْتُلُوا بِالْقَحْطِ وَ السِّنِينَ»[13]اين حديث را پيغمبر بيش از هزار و چهارصد سالی قبل فرمود، دو مشکل در جامعه اتفاق می­افتد گران شدن قيمت­ها و خشکسالی دست ماست، پس خدا سرنوشت را به خوبی رقم زده، سنت الهی هم بر استمرار نعمت است اگر اين نعمت استمرار پيدا نمی­کند در خودمان يک تجديد نظری بکنيم، حالا شما می­­گوييد الحمدالله آقا من به وظيفه­ام عمل می­کنم حق کسی را هم ضايع نمی­کنم، در عبادت، در ترک محرمات، می­گويند خيلی خوب بسيار خوب خانواده­ات هم همين طور هستند، بستگانت هم همين طور هستند، در جامعه­ای هم که زندگی می­کني، جامعه هم همين است ولی اين طور نيست.

نکته ديگر اعطا و سلب نعمت از طرف خداوند حکيمانه است آن­جايي که خدا می­دهد حکمت است، آن­جايي که خدا می­گيرد حکمت است، قرآن می­فرمايد ما نعمت را اگر داديم با حکمت داديم اگر هم سلب می­شود حمت دارد، حکمتش شما خودتان کار را خراب کرديد، يک جمله هم من اين­جا اضافه کنم خدا همه را خوب آفريده، فطرت همه پاک است، من ديروز که روز ميلاد حضرت بود يک پياده روی بود از ميدان شهرداری به طرف شاهچراغ، حالا باران هم می­آمد يک عده­ای آمده بودند شاد پيمايي بود سال‌هاست اين سنت راه افتاده، ديدم يک آقايي آمد کنار دست من گفت حاج­آقا اين خانم را نگاه کن، گفتم چه است؟ می­گويد خانمی که خب حجاب خوبی نداشت، يعنی حجاب نمره مشروعی نداشت، ولی داشت نگاه می­کرد اين بنيرها و تصويرها و شعارها و اشعاری که مداح داشت می­خواند اين داشت زارزار گريه می­کرد اين همان فطرت پاک است خدا فرعون را با فطرت پاک آفريد، خدا شمر را با فطرت پاک آفريد، خدا يزيد را با فطرت پاک آفريد، این‌ها اگر بد شدند دست خودشان است:

روزی که آفريد تو را صورت آفرين، بر آفرينش تو به خود گفت آفرين

صورت نيافريده چنين صورت آفرين، بر صورت آفرين و چنين صورت آفرين

بدی­ها دست ماست، دوتا برادر از يک پدر و مادر، يکش می­شود آدم کش قابل، يکش می­شود هابيل موحد، فطرت­ها پاک است ناپاکی­ها دست عملکرد انسان­هاست انسان­ها مسير ناپاکی را طی می­کنند، و اين نکته را هم من باز اضافه کنم محضر عزيزان جامعه را مردم می­سازند، ببينيد شيراز گناهی نکرده، يک جريانی بگويم از زمان امام رضا، يک کسی آمد خدمت آقا علی ابن موسی­الرضا اين حرف­ها را خيلی­هايمان می­زنيم، حواستان باشد ديگر تکرار نکنيم، آمد به امام رضا گفت آقا بد دوره­ای شده، اين حرف­ها را می­زنيد يا نمی­زنيد؟ می­گوييم خيلی­هايمان می­گوييم می­گوييم زمانه بدی است دوره بدی است، اين حرف حرف غلطی است، حرف اشتباهی است، به امام گفت زمانه بدی است، دوره­ای بدی شده، مردم مسير بدی را دارند طی می­کنند، آقا فرمود زمانه تقصيری ندارد، مکان تقصيری ندارد، مردم هستند که يک مکان را ارزشمند و يک مکان را بی­ارزش می­کنند، امام فرمودند زمانه چه تقصيری دارد؟ اين شب و روز چه گناهی دارد؟ اين زمستان و تابستان چه نقشی دارد در گناه من و شما؟ آقا فرمودند مردم هستند که زمانه را زشت می­کنند، بعد اشعاری را از عبدالمطلب خواندند، جد اعلايشان، جد رسول­الله حضرت اين شعرها را خواندند:

«يَعِيبُ‏ النَّاسُ‏ كُلُّهُمْ‏ زَمَاناً، وَ مَا لِزَمَانِنَا عَيْبٌ سِوَانَا»[14]

مردم معمولاً زمانه را خراب می­کنند، ببينيد برای يک رفع گريز از مسئوليت می­گويد دوره بدی شده:

«يَعِيبُ‏ النَّاسُ‏ كُلُّهُمْ‏ زَمَاناً، وَ مَا لِزَمَانِنَا عَيْبٌ سِوَانَا»[15]

زمانه هيچ گناهی ندارد عيب در خودماست:

نَعِيبُ زَمَانَنَا وَ الْعَيْبُ فِينَا»[16]زمانه را عيب­دار می­کنيم و حال آن­که عيب در ماست و اگر زمانه به سخن در می­آمد ما را سرزنش می­کرد، امروز چندم اسفند بود، روز هفتم اسفند در تاريخ بشريت، سال هزار و چهارصد و دو هجری شمسی چه گناهی کرده، اگر امروز جنايتی اتفاق افتاد امروز مقصر است يا آن جانی، اگر در شيراز جنايتی اتفاق افتاد اين بلد و اين زمين مقصر است يا آن جنايت پيشه، زمين­ها چه گناهی کردند؟ زمان­ها چه گناهی کردند؟ ما هستيم، شما الآن آمديد در اين مکان نماز و وقف و زمين آبرو پيدا کرده، يک زمين ديگر هم می­روند می­کنندش، دانس، کاواره و معصيت و فسق و فجور آبروی آن زمين را هم می­برند، لذا اين را هم به همه­تان بگويم، قيامت دوتا از شاهدهايتان يکی مکان­ها هستند، يکی زمان­ها هستند، مکان­ها شکايت می­کنند می­گويد اين آقا آبرو برد، اين در مکان من جنايت کرد، اين آن­جايي که بود دروغ گفت، زمان شکايت می­کند و شهادت می­دهد، این‌ها روز قيامت مدعی می­شوند، لذا ما هستيم که ارزش می­بخشيم، ما هستيم که تخريب می­کنيم، لذا انسان­ها جامعه را می­سازند، تحولات اجتماعی در گرو تحولات افراد در جامعه است، اين شيراز شيراز هزار سال قبل است اين شيراز شيرازی است که يک زمانی مدينة العلم بود اين شيراز سومين حرم اهل­البيت است حالا اگر يک جايش هم يک کسی خلافی کرد آن متخلف است که دارد خلاف می­کند، و الا شرع چه گناهی کرده؟ چه تقصيری کرده؟ در مکه قبل از اسلام، دوره خانه خدا لخت مادرزاد طواف می­کردند، مکه سرزمين مقدسی بود اول بنيانگذار آدم ابوالبشر بود، سازنده اين کعبه ابراهيم بود، انبياء طواف کرده بودند در اين فضا و محيط، حالا بعضی­ها می­آمدند با زشتی، حالا يک کسی نعوذ بالله آمد در يک مسجدی نشست معصيت کرد، مکان مکان محترمی است عملکرد من عملکرد بدی است که دارم صورت ظاهر کار را تخريب می­کنم و خراب می­کنم اين هم نکته ديگر و اين را هم فراموش نکنيم که همه در محضر خدا هستيم، عالم محضر خداست، خدا می­فرمايد: «وَ أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم‏»[17] خدا هم می­شنود پيچ­ پيچ­هايتان را، حرف­های درگوشی­هايتان را، حرف­های آهسته جلسات خصوصی­تان را به کسی نگويي، يک دفعه می­بينی غيبت کرد، بين خودمان باشد، شروع می­کند به گفتن، خدا می­فرمايد، همين تکه آيه اگر يادمان نرود، زندگی­ها کنترل است اين را تکرار کنيد: «وَ أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم‏»[18]حاج­آقا در خانه به خانمت چه داری می­گويي؟ حاج­خانم پشت سر شوهرت چه حرفی داری می­زنی؟ آقا با مخاطبت چگونه داری حرف می­زنی؟ خدا شنواست، خدايي که قيامت شاهد است، خدايي که قيامت می­خواهد رأی بدهد رو پرونده­ها، خدا می­فرمايد من خودم شنيدم، من خودم بودم من اين­جا بودم: «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد»[19]من اين­جا بود: «يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»[20]در وجود تو بود».

يک جريانی را نقل کنم داستانی از زمان امام باقر و جمع­بندی کنم عرايض را آقای حمران ابن اعين اين را مرحوم کلينی نقل می­کند اعلی­الله مقامه در الروضه من الکافی آمد خدمت امام باقر گفت آقا زمان ظهور امام ز مان چه زمانی است؟ چون ما از همه معصومين نسبت به امام زمان روايت داريم و این‌ها بشارت دادند، توصيه کردند، آماده باشيد آقا فرمودند من يک جريانی برايت نقل می­کنم از اين جريان زمان ظهور را خواهيد فهميد، فرمودند در دوران گذشته­ای قبل از اسلام در منطقه­ای عالمی زندگی می­کرد اين يک پسری داشت، اين پسر پسر نادان بود، گاهی اوقات ديديد: «يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ»[21] پدر عالم خوب، پسر ناخلف، پدر آدم، پسر قابل، پدر نوح، پسر کنعان: «يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ»[22]پدر عالم خيلی به اين پسر اسرار می­کرد پسرم بيا اندوخته­های من را ياد بگير، آموخته­های من را فرابگير به دردت می­خورد، در آينده زندگی­ات، اين پسر دنبال همين کارهای عاطل و باطل روزانه خودش بود و رفيق بازی و کارهای خلاف و سرگرم در مسائل شهوت و معصيت، يک پسر جوانی بود در کنار خانه اين عالم این‌ها را امام باقر دارند نقل می­فرمايد آن جوان همسايه جوان فهميده­ای بود، اين هر روز می­آمد خدمت اين عالم از محضر اين عالم کسب فيض می­کرد، پسر خود عالم جای ديگر می­رفت و دنبال فساد، اين پسر همسايه می­آمد تلمذ می­کرد، استفاده می­کرد، سال‌ها گذشت اين آقای عالم مريض شد در آستانه مردن قرار گرفت، بالاخره پدر است، علاقه پدری، عشق پدری، ژن انسان، اين مهر و محبت را نمی­شود کتمان کرد، در آن لحظات آخر پسرش را صدا زد گفت بابا بيا، آمد گفت پسرم در ايام زندگی خيلی سعی کردم آموخته­های من را بياموزی و ياد بگيری ولی نيامدی، الآن هم که ديگر دارم می­روم يک نصيحت پدرانه برايت می­کنم، آينده زندگی اگر دچار مشکلی شدی، اين جوان همسايه هرچه من بلد بودم از من گرفت و اندوخت برو پيش اين، اگر آينده مشکلی برايت پيش آمد اين را درياب، پدر از دنيا رفت، مدتی گذشت امام باقر فرمودند، سلطان آن منطقه و اقليم يک خواب عجيبی ديد، صبح که شد بزرگان وزراء را جمع کرد، گفت يک عالم معبری می­خواهم يک خوابی ديدم که خواب من را تعبير کند، بزرگان مملکت گفتند يک عالمی بود، خيلی عالم عجيبی بود اما متأسفانه مدت­ها قبل از دنيا رفت، سلطان گفت اين اولادی ندارد؟ گفتند چرا يکدانه پسر دارد، گفت حتماً پسرش هم مثل بابايش عالم است می­گويند: «ولد العالم نصف العالم» ، به شرطی که قدر بداند، نه ولد عالم اين جوری باشد، گفت برويد همان پسر عالم را بياوريد تا من خوابم را بگويم و تعبير کند، مأموران حکومت آمدند در خانه آن جواب بی­سواد پسر عالم در زدند، اين آمد دم در ديد که از طرف سلطان آمدند گفت چه می­خواهيد؟ گفتند که سلطان يک خوابی ديده شما را می­خواهيم ببريم برای تعبير خواب، اين خجالت کشيد بگويد من سواد ندارم، سواد هم نداشت، يکدفعه يادش به وصيت پدرش افتاد، که پدر گفت گرفتار شدی برو سراغ اين جوان همسايه، گفت شما برويد من خودم الآن آماده می­شوم می­آيم دربار سلطان، مأمورها رفتند اين سريع لباس پوشيد رفت خانه جوان همسايه در زد و آن جوان آمد دم در گفت من پسر عالمی هستم که شما از او کسب فيض کردید، گفت می­شناسمت و می­دانم، گفت پدر من به من وصيت کرد که اگر در زندگی دچار مشکل شدم سراغ شما بيايم گفت حالا چه است مشکلت؟ گفت سلطان يک خوابی ديده من را برای تعبير می­خواهد ببرد، من تعبير خواب بلد نيستم، الآن نمی­دانم چه بايد بگويم؟ چه بکنم؟ گفت من راهنمايي­ات می­کنم ولی تو يک قول بده هرچه سلطان به تو به عنوان هديه داد، يک بخشش را هم به ما بده، حاضری؟ آبرويت را می­خريم تو هم يک مقدار از آن چيزها را که ما آبرويت خرديم، اين منصفانه است يا نيست؟ حرف درست است؟ خب خيلی هم منصفانه است گفت باشد چشم، شما راهنمايي بکن من هرچه سلطان داد، «نصف لی، نصف لک» گفت الآن که رفتی پيش سلطان، سلطان فقط يک سؤال از تو می­پرسد، از تو می­پرسد زمان چه زمانی است؟ تو هم يک جمله بيشتر نمی­خواهد بگويي، بگو زمان زمان گرگ است همين، ديگر هيچی هم نمی­خواهد بگويي، اين هم آمد در دربار سلطان و بردنش پيش سلطان، سلطان گفت شما پسر آن عالم هستيد؟ گفت بله، گفت زمان چه زمانی است؟ اين هم دهن پر گفت زمان زمان گرگ است، سلطان گفت آفرين چه خوب گفتی؟ تعبير خوبی کردی، يک پاداش مفصلی سکه­های طلا و هدايايي گفت بدهيد به اين پسر عالم، اين هم گرفت و از دربار سلطان آمد بيرون يک فکری کرد، گفت اين هرچه اين جوان همسايه دارد از بابای ما دارد، حالا دوتا کلمه هم به ما گفت رفتيم گفتيم، برويم برايش برای چه بدهيم، برد همه را خورد، مدت­ها گذشت، می­گويند کوه به کوه نمی­رسد چه کسی به چه کسی می­رسيد؟ خب درستان را هم از بر هستيد، مدتی گذشت دوباره سلطان خواب ديد خواب اول را خوب تعبير کرده بود، گفت برويد همان پسر عالم را بياوريد برای تعبير، مأمورها بلند شدند آمدند در خانه اين جوان بی­سواد را در زدند اين آمد دم در ديد مأموران حکومت هستند، گفت چه خبر است؟ گفتند سلطان يک خواب ديگر ديده تو را می­خواهد، برای تعبير خيلی وحشت کرد، گفت برويد من خودم می­آيم، این‌ها رفتند آمد با خجالت در خانه همان جوان عالم همسايه در زد، آمد دم در گفت آقا چه خبر است؟ گفت آقا من معذرت می­خواهم سر قبل خلف وعده کرديم، ايندفعه دوباره اين سلطان يک خوابی ديده ما را می­خواهند ببرند، گفت وعده می­کنی و قول می­دهی، آنچه سلطان به تو داد، سهمی هم به ما بدهی؟ گفت بله، گفت قول دادی، گفت باشد، گفت اين دفعه که رفتی، سلطان از تو می­پرسد زمان چه زمانی است؟ بگو زمان زمان ميش است، همين را بگو بس است، اين هم آمد دربار سلطان و سلطان ازش پرسيد زمان چه زمانی است؟ گفت زمان زمان ميش است، سلطان گفت آفرين از اين تعبير خيلی سلطان لذت برد يک هديه­ای بيشتر از دفعه قبل برايش دادند اين از دربار سلطان آمد بيرون، ببرم نبرم، بدهم ندهم، شيطان يله­اش کرد و با خود، گفت بابا از کجا معلوم ديگر سلطان زنده باشد خواب ببيند، و از اين خيرها به ما برسد، برد دوباره همه را خودش گرفت . دت زمانی گذشت سلطان خواب سومی ديد، این‌ها را امام باقر می­فرمايد، مؤمن بشنو، تا ببين امروز زمانت چه زمانيه­ای است؟ سلطان گفت برويد بياوريد پسر عالم را، آمدند دوباره در خانه در زدند اين ديد مأموران حکومت آمدند، گفت آقا ديگر چه خبر است؟ گفتند سلطان يک خواب ديگری ديده، سلطان خوش خوابی هم بوده، خواب­های کليدی می­ديده، گفتند که سلطان تو را خواسته، گفت برويد من خودم می­آيم، خب خود اين جوان که اصلاً سوادی نداشت: «لايتميز الهر من البرّ»، چيزی بلد نبود، آمد در خانه جوان همسايه در زد ولی با يک خجالت عجيبی، آن جوان عالم آمد دم در گفت آقا بفرماييد، گفت آقا ما دوباره خلف وعده کرديم، پيمان شکستيم معذرت می­خواهيم دوباره سلطان خواب ديده ايندفعه را به هر کسی معتقدی، هرچه دادند می­آورم خدمتت، گفت ايندفعه قول می­دهی که سهمی برای ما ببينی؟ گفت بله، گفت حالا که بردنت پيش سلطان سلطان می­گويد زمان چه زمانه­ای است؟ بگو زمان زمان ترازو و عقل است، اين هم آمد پيش سلطان و سلطان گفت زمان چه زمانه­ای است؟ گفت زمان ترازو و عقل است بيشتر از دو دفعه قبل سلطان هدايای داد اين هدايا را که گرفت، که ديگر اصلاً فکر خلاف هم نکرد مستقيم آمد خانه آن جوان عالم وارد شد هدايا را گذاشت زمين، گفت آقا همه را آوردم هر جوری می­خواهی عمل کن، تا اين­جا را امام باقر نقل فرمودند، نتيجه­گيری از اين داستانی که حضرت نقل کردند، آقا فرمودند امام زمان زمان گرگ نمی­آيد، دوره اولی که خواب تعبير کرد زمانه گرگ بود، حالت گرگ صفتی يعنی فقط خودت را ببينی، خانه خودم، بچه خودم، مشکل خودم، به ما مربوط نيست اين خصلت گرگ صفتی است مردم کاری نداشته باشند، برادرش، خواهرش، همسايه­اش، چه گرفتاری دارد؟ بگويد مشکل خودت است او فقط خودش را می­بيند برای خودش می­کشد، امام باقر فرمود، امام زمان زمان گرگ صفتان نمی­آيد، زمان دوم زمان ميش بود، حالت ميشی بين خوف و رجائی است بروم نروم، بدهم ندهم در ترديد است گاهی اوقات بعضی­ها می­گويد حالا اين کار خوب را بکنيم يا نکنيم؟ آخر هم نمی­کند، خمس بدهيم يا ندهيم؟ آخر هم نمی­دهد، همين امروز ظهر يک خانمی آمده بود مسجد، خانم­ها خدا امثال اين خانم­ها را زياد کند، گفت حاج­آقا چهل سال زن شوهرم بودم هرچه بهش می­گفتم برو خمست را بده، هی می­گفت می­دهم، حالا می­دهم، فردا می­دهم، پس فردا می­دهم، گفت چهل سال نداد و مرد گفت الآن اموالش به ما رسيده من هم يقين دارم که اموالش مشمول خمس است، گفتم خانم آن به خودش رحم نکرد، تو به خودت رحم کن به آن بی­چاره از دنيا دست کوتاه شده هم رحم کن، اين حالت ميشی است، آقا حالا بدهی­ات را می­دهيم، نه ما پير هستيم، نه خدا بخيل، مگر می­خواهيم پولت را بخوريم، بابا بترس برای خودت، دين به گردنت است برو اداء کن، حق الناس به ذمه­ات آمده تا روح از بدنت خارج نشده، تصفيه کن:

همين­جا صلح کن با ما، چه لازم که در محشر زما شرمنده باشی

امام باقر فرمود امام زمان زمان حالت ميش صفتی هم نمی­آيد، دوره سوم حضرت فرمود دوره عدل و داد بود اين جوان اصلاً فکر خلاف در ذهنش ديگر نيامده رفت و به عهدش عمل کرد، آقا فرمود امام زمان زمانی می­آيد که مردم طالب عدالت باشند، دنبال عدالت باشند، هم خودشان بخواهند و عمل کنند و هم بخواهند که بزرگتری به نام ولی خدا بيايد این‌ها را رهبری کند، وظيفه حوزوی­ها، دانشگاهی­ها، بازاری­ها، خانم­های خانه­دار همه و همه مسئول هستيم: «كلّكم‏ راع‏ و كلّكم‏ مسئول‏ عن رعيّته»[23] البته اين را بگويم خدا می­داند به نسبت امکانات­تان از شما می­خواهد، خدا از ميلياردرها انتظار ميلياردی دارد، خدا از ميليونرها انتظار ثروت به نسبت خود، خدا از يک استاندار، يک شهردار يک انتظار دارد از يک آبدارچی و يک راننده اداره يک انتظار ديگر دارد، بله از حوزوی­ خدا يک انتظار دارد، از دانشگاهی خدا يک انتظار دارد، از آن خانم خانه­دار، از آن مادر بزرگ، از آن دختر جوان، همه مسئول هستيم، اما به نسبت ظرفيت­ها و امکانات­مان، بله همه بايد تلاش کنند، همه بايد سعی کنند، بالاخره در راستای اين آماده سازی حالا زمان چه زمانی است؟ خيلی سختش کرديد، من می­گويم زمان زمان ميش است زمان گرگ نيست انشاءالله، چون گرگ باشد شماها پس چه کار می­کند؟ اين همه خوب­ها، نه گرگ و ميش هم نيست ميش است، الآن ببينيد وضعيت غزه، دنيا دارد بيدار می­شود، اين ظلمی که دارد در غزه اتفاق می­افتد، من بارها عرض کردم ميليون­ها دلار شما خرج می­کرديد، پرچم فلسيطن را در نيويورک نمی­توانستيد بر ملاء کنيد، حالا می­بينيد پنجاه، شصت متر پرچم فلسطين جلو کاخ سفيد مردم رو دست می­گيرند، بر عليه اسرائيل شعار می­دهند اين همان حق­خواهی­هاست ولی بايد عموميت پيدا کند، بايد فراگير بشود، بله شماها خوب هستيد، شايد در کنار شما هم در بستگان و خويشاوندان و جامعه­تان کسانی هم هستند که آن­ها هم خوب نيستند، يا اخلاق اخلاق ميش صفتی است، اين حالت بايد عموميت پيدا کند، عدالت خواهی و عدالت طلبی، من عرضم را تمام کنم، از الزامات و شرائطی که سنت­ها را تغيير می­دهد این‌ها هر کدامش حرف يک منبر است، فقط فهرست­وار می­گويم، يکش ايمان و تقواست، تقوی جامعه­تان را عوض می­کند، و قرآن هم می­فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[24] تقوی داشته باشيد ما برکات را نازل می­کنيم، ما از زمين و آسمان خيرات­مان را شامل حال شما می­کنيم، از الزامات تغيير سرنوشت الآن در همين وضعيت می­خواهيد به ظهور کمک کنيد، يکی تقوايمان را ببريم بالا که امام صادق هم فرمود: «فليعمل بالورع».

نکته ديگر بصيرت افزايي کنيم، خود اين بصيرت افزايي تغيير می­دهد وضعيت تلخ را مردم نسبت به امام­زمان­شان نسبت به وظايف­شان، نسبت به جامعه­شان، نسبت به رسالتی که ما نسبت به شهداء داريم، این‌ها بصيرت افزايي بشود.

از نکاتی که در جريان تغيير سرنوشت مؤثر است حرکت و تلاش است، تنبلی و سستی تغيير نمی­آورد آقا حرکت کن، تلاش کن، حاج­آقا يک وقت با يک تلفن شما می­تواني به نوه­ خودت راه را برايش نشان بده، يک وقت با دوتا کلمه حرف شما در جايگاهی که هستيد، خواهرم يک وقت در يک جمع خانوادگی هستيد آن جمع روحانيت و اسلام شناس نمی­تواند بيايد ولی شما هستيد، آن­جا سعی کن، حرکت و تلاش در راستايي بصيرت افزايي، از نکات ديگری که تعيير می­دهد اين سرنوشت بد را عدم تعلقات و دلبستگی­ها يکی از مشکلات مردم وابستگی است، خانه من، پول من، امکانات من، بابا همه مال خداست: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏»[25]الآن همين مسجدی که شما داريد درش نماز می­خوانيد، صد سالی قبل ملک چه کسی بود؟ دويست سالی قبل ملک چه کسی بود؟ اين مسجد حدود پنجاه سال شد مسجد، گذشته مال چه کسی بود؟ آينده چه می­شود؟ بابا اين خانه شما، امکانات شما، بچه­های شما همه مال خداست، وابسته نباشيم، طاعت الهی سرنوشت بد را تغيير می­دهد، گناه سرنوشت را به سمت بدی می­برد، قرآن می­فرمايد: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[26]، توبه کردن اين مشکلات را حل می­کند، پرده­دری مشکلات را افزون می­کند، عدالت محوری این‌ها همه آيه داريم، سبب می­شود که مسير زندگی انسان­ها رو به صلاح می­رود، ظلم زندگی­ها را به چالش می­کشد.

و نکته پايانی نيکوکاری سرنوشت بد را تغيير می­دهد و از آن طرف بدکاری، من در زمان حضرت موسی اين را هم بشنويد، حضرت موسی بله تذکر دادند حاج­آقای قمری که از اصحاب خوب مسجد هستند، متأسفانه تصادف کردند، و گويي­شان شکسته و در بيمارستان بستری هستند، من نمی­دانستم حالا فهميدم انشاءالله همه دعا کنيد، ببينيد مريض­ها را دعا کنيد تا دور از جانتان وقتی مريض می­شويد دعايتان کنند، مريض يادت رفت، مريض شدی يادشان می­رود، من يک جريان بگويم از نيکوکاری و ديگر عرضم تمام، مداح هم امشب داريد؟ به به آقای توکلی، بسيار خوب، توکلی توکلی، برس به داد امت­ها، عرض شود که حضرت موسی می­خواهم بگويم نيکوکاری سرنوشت بد را تغيير می­دهد يک آقايي از امت حضرت موسی شب عروسی­اش از حضرت موسی دعوت کرد برای وليمه شب عروسی، حضرت موسی با علم نبوت متوجه شد عروس و داماد هردو شب عروسی از دنيا می­روند، حالا شما را دعوت کنند به يک عروسی که می­فهمی عروسی می­شود عزاخانه، قطعاً نمی­رويد، حالا ظرفيت داريد نمی­گوييد به عروس و داماد ولی خودتان شرکت نمی­کنيد، حضرت موسی نرفت، فردای شب عروسی بعضی­ها را حضرت موسی ديد سراغ گرفت گفت از داماد چه خبر؟ گفتند داماد است، گفت نه داماد زنده است، يکی گفت آقا ما همين صبح داماد را ديديم، حضرت موسی فرمود صبح داماد را ديدي؟ گفت بله، گفت برويم ديدنش، عده­ای آمدند منزل داماد و حضرت موسی وارد شد و داماد هم گفت آقا ديشب منتظر بوديم تشريف نياورديد، حضرت موسی فرمود من يک سؤال دارم، ديشب شما کجا خوابيدید؟ اتاق خوابت کجا بود؟ گفت در آن اتاق فرمودند می­توانم بيايم ببينم گفت آقا بفرماييد، آقا را برد مثلاً حالا در حجله، حضرت بستر عروس و داماد را کنار زد ديدند يک مار سياهی درشتی زير رختخواب این‌ها خشک شده، حضرت فرمود اين مار ديشب مأمور بود هر دوتان را بگزد و برويد، ديشب چه کرديد؟ آقا هزار تومن می­دهی به فقير، خبر نداری يک مرض­های، بليه­های، گرفتاری­هايي را از سر راهت ور می­دارند، البته هزار تومن گفتم برای آن­که بيشتر از هزار تومن نمی­تواند بدهد، يکی بايد تراويل بدهد، يکی بايد ميليونی خرج کند، چون خدا ميلياردی برايش داده، به نسبت امکانات­تان، حضرت موسی فرمود شما ديشب چه کار کرديد؟ داماد گفت آقا ديشب وقتی که موقع پذيرايي شام شد، غذا توزيع کردند، برای ما هم يک ظرف غذا آوردند در اتاق، من با خانمم می­خواستيم غذا بخوريم، آمديم غذا بخوريم، صدای يک کسی از بيرون اتاق به گوش من شنيده شد که يک نفر رسيده بود می­گفت به من هم شام بدهيد، این‌های که اداره کننده مجلس بودند گفتند شام تمام شد دير رسيدی، ديگر تمام شد، گفت من به خانمم گفتم خانم حيف است اين بنده خدا هم با اميدی در مجلس عروسی ما گرسنه برود، ما امشب نصف از اين غذا را بدهيم به اين، خودمان کمتر بخوريم، ولی اين نا اميد از مجلس ما نرود، گفت غذايمان را نيمه کرديم، آن نيمه ديگر را بردم دادم به آنی که رسيده بود و شام گيرش نيامد، حضرت موسی فرمود آن نيم پرس غذا شد عمر دوباره برای تو خانمت، آقا گرفتار شديم، کار خوب بکن، گرفتاريت برطرف می­شود، گير افتاديم، تا آنجايي که می­توانی گره باز کن خدا گرهت را باز می­کند، نيکوکاری.

يا ابا صالح مددی مولا،

من يک طليعه­اش را بخوانم انشاءالله حاج­آقای توکلی به فيض برساند

گل زيبایي شجر طاها، به کجايي اي پسر زهراء

تو بسان يوسف کنعمانی، که نهان از ديده انسانی

يا ابا صالح مددی مولا، يا ابا صالح مددی مولا

بهتر زمزمه کن، يا ابا صالح مددی مولا.

 

[1] انفال53.

[2] المزار الكبير (لابن المشهدي) ص579.

[3] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏52 ص125.

[4] كمال الدين و تمام النعمة ج‏1 ص317.

[5] انفال53.

[6] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص844.

[7] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص844.

[8] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص844.

[9] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص844.

[10] انفال53.

[11] انفال53.

[12] صحيفة الإمام الرضا عليه السلام ص43.

[13] صحيفة الإمام الرضا عليه السلام ص43.

[14] الأمالي( للصدوق) النص ص178.

[15] الأمالي( للصدوق) النص ص178.

[16] الأمالي( للصدوق) النص ص178.

[17] انفال53.

[18] انفال53.

[19] ق16.

[20] انفال24.

[21] يونس31.

[22] يونس31.

[23] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص611.

[24] اعراف96.

[25] بقره156.

[26] طلاق2.3

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه