استاد حدائق روز دوشنبه 7 اسفندماه 1402 همزمان با ایام ولادت امام زمان(عج) به پاسخ به این سوال که دلیل ظهور نکردن آن حضرت چیست؟ پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم»[1].
صدق الله العلی العظيم
خب در ايامی هستيم تحت الشعاع ميلاد با سعادت امام عصر هستيم يکی از سؤالاتی که معمولاً عزيزان میپرسند و در اين ايام پرسيده میشود اين سؤال است که آقا چرا امام زمان نمیآيد؟ چرا خدا ما را از اين وضع نجات نمیدهد تا کی بگوييم ای خدا: «أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِيَاءِ»[2]امام زمان ديگر کی میخواهد بيايد؟ با اين اوضاع غزه با اين وضعيت عالم، با اين جنايتهای که جنايتکاران میکنند، با اين تخلفاتی که متخلفين میکنند، در همه ابعاد اجتماعی، خانوادگی، سياسی، خب امام میخواهد بيايد نجات بدهد بشريت را ديگر کی بايد بيايد، کی بايد از اين وضع رهايي پيدا کرد؟ آيهای که تلاوت شد از سوره مبارکه انفال آيه پنجاه و سه اين آيه را به اعتبار اينکه خب ايام ايام ميلاد امام عصر هست و اين منجی را، اصلاً سؤالی که بعضیها میپرسند امام زمان، امام است برای نجات بشريت يا امام است برای غيبت و غايب بودن؟ خدا حضرت را میخواهد خدمات برساند به بشريت يا حضرت در پس پرده غيبت بماند؟ مسلماً امام زمان برای دستگيری، رهبری، هدايت، نجات بشريت است، اما چرا اين اتفاق افتاده که امام غائب است خب اين بر میگردد به تاريخ بشريت که بشريت در گذشته تاريخ درس خوبی را پس نداد، شما از زمان حضرت آدم بياييد جلو، يکصد و بيست و چهار هزار پيغمبر آمدند قدر اینها دانسته شد، بعضیها را سر بريدند مثل حضرت يحيي، بعضیها را زنده آتش زدند مثل حضرت اخدود و اصحابش، بعضیها را مسموم کردند، بعضیها را لای تنه درخت گذاشتند ارّه کردند، بعضیها سرب داغ بر سر اینها ريختند خب اين نشانگر اين بود که جامعه آمده نبود، من شما را از گذشته تاريخ میآورم به تاريخ اسلام، خود رسول معظم اسلام، پيامبر میفرمايد هيچ کس در عالم به اندازه من اذيت نشد، اين کلام رسولخدا است: «ما اذی احد بمثل ما اذيت» ، ببينيد زحمتها را پيغمبر کشيد، در آن سيزده سالی که رسولالله در مکه بودند و رسالت را علنی کردند نوع روزهای که پيغمبر به خانه میآمد با بدن مجروح میآمد حضرت خديجه بايد مرهم میگذاشت بر اين بدنهای زخم ديده، گاهی اوقات پيامبر چهل روز از مکه میآمدند بيرون میرفتند غار حراء و حضرت خديجه اين مسير صعب العبور برای پيغمبر آذوقه میبرد که مثل رسولالله زحمت کشيد، به پيغمبر ساحر گفتند، مجنون گفتند، ما يک کلمه از گل نازکتر برايمان میگويند ديگر قهر میکنيم، حاجآقا هيئت نمیآيي؟ میگويد تحويلمان نمیگيرند، مسجد نمیآيي؟ جواب سلاممان را ندادند، چقدر پر توقع هستيم؟ ببينيد پيغمبر چگونه پاي دين ايستاد؟ پيغمبر چگونه از دين دافع کرد؟ خب قدر پيغمبر را ندانستند اميرالمؤمنين قدرشناسی نشد، ختم زندگی حضرت به شهادت، کاری بر اميرالمؤمنين کردند که فرمود صبر کردم مثل کسی که خار در چشم او، استخوان در گلوی او نشسته نمیتوانم ببينم نمیتوانم اعتراض کنم، امام مجتبی، سيدالشهداء، زين العابدين، باقرالعلوم، امام صادق، تا بياييد امام حسن عسکری دنيا آماده نبود، يک حجت باقی مانده، خداوند صد و بيست و چهار هزار پيامبر و يازده امام را فرستاد بشريت درس بدی پس داد، يکی باقی مانده اين يکی را اين قدر خدا نگه میدارد تا بشريت طالب بشود، بشريت نه شيرازیها، بشريت نه شيعه، بشريت نه خاورميانه، امام امام عصر است، امام زمان است، زمانه بايد او را بخواهد، ولی تا آن اتفاق نيفتد حضرت نمیآيد، حالا البته اينجا من يک سؤال راهم جواب بدهم شايد بعضی از حضار محترم اين سؤال در ذهنتان بيايد آقا ما چه گناهی کرديم؟ گذشتهگان بد امتحان پس دادند ما که آماده هستيم؟ حالا ما جمعيتی هستيم آماده، بقيه دنيا آماده نيست آقا برای ما بيايد، ما بايد به آتش آماده نبودن ديگران بسوزيم؟ اگر اکثريت دنيا پذيرا نيست ما اقليت چرا در سختی بيفتيم کجای اين عدالت است؟ حالا عدالت را برايتان میگويم خداوند زيربار منت بشر قرار نمیگيرد، اگر شما آماده بوديد در اين شرائط سخت دنيا اکثريت آماده نبود، پاداشی که به آمادگان حضرت در عصر غيبت میدهند بيشتر از پاداشی است که به کسانی میدهند که با پيغمبر بودند، اين عدالت خداست، يک روز رسولالله نشسته بودند فرمودند: «اين اشتياقی الی اخوانی» ، خيلی مشتاق هستم برادرانم را ببينم، عرض کردند يا رسولالله مگر ما برادران شما نيستيم؟ پيغمبر فرمود شما اصحاب من هستيد، برادران من کسانی هستند که در دوره آخرالزمان ولی خدا غائب است تنها عامل نجات و هدايت اینها سياهی بر روی کاغذ، قرطاس يعنی قرآن و روايات اینها در آن دوران اگر دين خودشان را حفظ کردند به من پيغمبر از شما اصحاب نزديکتر هستند، پاداش از اين بالاتر، پاداش از اين بالاتر که امام سجاد میفرمايد اگر بر ولايت امام زمان در عصر غيبت ثابت بوديد: «أَعْطَاهُ اللَّهُ أَجْرَ أَلْفِ شَهِيدٍ مِثْلِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ»[3] هزار شهيد جنگ بدر و احد را يکجا ثوابش را میدهند به شما بله سخت است پاداش هم خيلی بزرگ است امام حسين میفرمايد اگر منتظر بوديد: «بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِ بِالسَّيْفِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ ص»[4] مثل مجاهدی است که با شمشير جلو پيغمبر دارد از پيغمبر دفاع میکند، يعنی ثواب همراهی و جهاد با پيغمبر لحظه به لحظه زندگیات حاجآقا در مغازه هستی، حاج خانم در خانه هستی، آقا در اداره هستی، در حوزهای، مدرسهای، در خيابانی، اگر منتظر باشی لحظه به لحظه زندگیات حضور با پيغمبر در عرصه جهاد و نبرد است، از اين بالاتر هم پيدا میکنيد، لذا بارها میگويم اینهايي که میگويند در باب شهادت بسته است اين حرف حرف درستی نيست، در باب شهادت بسته نيست، طالب شهادت میخواهد اگر کسی امروز سالم زندگی کند ثواب شهيد را برايش میدهند، آن هم نه يک شهيد اجر الف شهيد بله کار سخت، خوبانی که امروز آماده هستند و به واسطه آماده نبودن بدها عمر غيبت دارد طولانی میشود اینها مأجور هستند، اینها ثواب میبرند، خدا پاداش اینها را به شايستهترين وجه عنايت میکند من اين آيهای که تلاوت کردم، اين آيه از همان آياتی است که راهنمايي میکند مردم تغيير دست خودتان است سرنوشتتان را خودتان میتوانيد رقم میزنيد، حالا همين انتخاباتی هم که پيشروست من يک پيامی ديدم از يک کسی پيام زيبايي بود، نوشته بود اگر رأی ندادی برايت رأی میدهند، سر نوشتت را خودت انتخاب نکرديد، سرنوشتت را انتخاب میکنند، شما حق رأی داريد، تحقيق کنيد، بررسی کنيد، آنی که میتوانيد قيامت جواب بدهی، برو رأی بدهی، حالا هر چندتا را شناختيد، حرف برای خدا داشته باشيد، حالا شايد بگويد آقا من اينی که من میدانم صلاح هست رأی نمیآورد، شما به وظيفهات عمل کن، تو رأيت را بده، تو کارت را بکن، قيامت بگو خدايا من به تکليفم عمل کردم، البته من همينجا عرض کنم ما مردم بايد در قبال اين رأیهای که میدهيم فردا مطالبهگری بکنيم، اين آقايونی که میآيند برای شما حرف میزنند میبينيد آنها را، از شما میخواهند به اینها رأی بدهيد بگوييد آقا اگر ما تشخيص داديم شما رأی آورديد فردا بايد بياييد حرف ما را بشنويد، درد مردم را منتقل کنيد، اقدام کنيد برای رفع مشکل، ما يک مشکلمان اين است که مطالبهگری نمیکنيم، مثل آقايي که کليد میدهد دست مستأجر ديگر اصلاً نظارت نمیکند که اين مستأجر دارد چه کار میکند؟ بابا خب بايد نظارت کنی، شما بعد چند سال میخواهی کليد را از اين مستأجر بگيری، میگوي خانهام را خراب کرد، میگويند خوب بايد رسيدگی میکرديد، تو مالک بودی، تو ولی نعمت بودي، تو بايد میگفتی حواست باشد سوء استفاده نکن، اين هم يک نکتهای است که مردم بايد دقت کنند، آيه قرآن آيه پنجاه و سه سوره انفال خداوند به صراحت میفرمايد: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»[5] خدا میفرمايد ما نعمتهایي را که به انسانها عطا کرديم ما از ايشان نمیگيريم خودشان سبب سلب نعمت میشوند دعای کميل میخوانيد شبهای جمعه، چند نکته کليدی هشدار دهنده اميرالمؤمنين نام میبرد: «اللَّهُمَ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ»[6]دعا قاعدهاش اجابت است اگر دعا میکنيم اجابت نمیشود ريشهاش را پيدا کنيم: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلَاءَ»[7] رحمت قاعده اوليه است اگر بلاء دارد میآيد ببين چرا؟ «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ»[8] اگر پرده حيا دريده شده قاعده حيا و عفت ورزی است بیحيايي علت دارد: «تُغَيِّرُ النِّعَم»[9] آقا ما يک روزی پول داشتيم حالا گرفتار شديم، يک روزی موقعيت داشتيم حالا از دست داديم ببين چه شد؟ هيچ اتفاقی اتفاقی نيست، اینها همين است که قرآن هم میفرمايد خدا میفرمايد اگر ما نعمت داديم نمیستانيم مگر اينکه خود مردم اين کار را میکنند، قاعده الهی اين بود از شروع عالم عالم با آدم شروع شد، آدم حجت خدا بود شما يک مقطع از مقطع تاريخ بشريت نداريد بگويد مردم بودند پيغمبر خدا نبود، تا زمان رسولالله تا زمان امام عسکری، الآن در عصر غيبت هم حجت هست، همان که امام عصر فرمودند من هستم ولی مثل خورشيد پشت ابر هستم حضور دارم اين هالهای ابر که جلو خورشيد را گرفته علتش عدم آمادگی مردم است، مردم بايد آماده بشوند تا اين تودههای ابر غيبت کنار برود و نور ولايت و ظهور شکل بگيرد، خب کارها دست خود مردم است: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ»[10] قرآن میفرمايد شما سبب تغيير میشويد اصل بر آسايش است اصل بر خوشی است، اصل بر ثروت و غناست، اين علتهایی که سبب میشود گرفتاریها پيش میآيد اینها را مردم رقم میزنند الآن يکی از بزرگترين بشريت غيبت امام زمان و عدم حضور حضرت است، يک معظل بزرگ بشريت است، قطعاً اگر امام زمان حاضر بودند وضع بشريت اين نبود، در همه عرصههای اقتصادی، اجتماعی، سياسی، خانوادگی، امنيت حاکم بود، چرا آقا نمیآيد خداوند میفرمايد خودتان سبب شديد، شما تغيير داديد نعمت را: «حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم»[11] خداوند شنواست و خداوند آگاه و داناست يعنی خدا از کارهايتان با خبر است من چندتا مطلب ذيل اين آيه عرض کنم، يک نکتهای از اين آيه استفاده میشود زوال نعمتها از ناحيه انسانهاست سنت الهی برای استمرار نعمت است، بارانتان اگر کم و زياد میشود دست خودمان است، مشکلاتی که البته ما خبر نداريم پشت پرده، بخش عمدهای از گرفتاریهای مردم ريشه در عملکردهايشان دارد حالا من اشاره میکنم اصلاً قانون بر عرض شود که بصيرت، بر رفاه، بر خوشی، خدا به ما میآموزد دنيای حسنه از ما بخواهيد، اگر دنيايمان شده دنيای پر تلاطم اين را بايد پيدايش کرد، ببينيد در عصر ظهور چون همه در مصير خدا هستند همه چيز موجود است، يعنی شما در عصر ظهور کميته امداد ديگر نداريد، زندانها به اين شکل ديگر نيستند، دادگاههايتان جمع میشود، دادگاههای خانوادهای ديگر نيست، پاسگاههای انتظامی نداريد، چون امنيت مطلق است، معرفت کامل است عقول به کمال رسيده، چون مردم میخواهند، اميرالمؤمنين میفرمايد در دوران ظهور اگر يک خانم جوانی، ببينيد تشبيه اميرالمؤمنين را خوب بشنويد حضرت میفرمايد يک خانم جوانی ظرفی از گرانبهاترين جواهرات بگيرد رو سرش، چيزی هم رويش نباشد از مشرق عالم اين زن جوان پياده راه بيفتد برود مغرب، صحرا، شهر، کوه، دشت، بيابان، تک و تنها نه کسی به مال اين زن طمع میکند، نه کسی به جان اين زن، شما اين امنيت را امروز هيچ کجايي دنيا نداريد، شما در همين خيابان قائانی نو يک زنی حاضر است ساعت دوازده شب يک کيلو طلا بگذارد روی سرش، از فلکه ارتش بيايد دروازه کازيرون، مردها جرأت دارند اين امنيت آن عصر اتفاق میافتد چرا؟ چون معرفت کامل شده، مردم ناموس ديگران را ناموس خودشان میدانند، مال ديگران را محترم میدانند، اجحاف به ديگران را اجحاف به خودشان میبينند اما امروز اجحاف میکند مال مردم میخورد عين خيالش نيست. همين قبل از مغرب يک آقایي آمده بود داشت عنوان میکرد طرف رفته، ملکی را از دولت خريده کسی رفته يک قولنامه صوری و جعلی فروخته به يکی ديگر، چه دورانی است آن وقت میگوييم چرا آقا امام زمان نمیآيد؟ حالا شما میگويي مگر ما اين کار را کرديم؟ میگويم شما نکردی، اما اکثريت بايد آماده باشند شما بايد تلاش کني ديگران را آماده کنی، شما فقط خودت نبايد خوب باشی، بايد ديگران را خوب کنی تا آقا بيايند، منتظر يعنی انسان پر تلاش، انسان کوشا، انسانی که هم خودش پاک است هم خانواده، دوستان اطرافيان، ديگران را دعوت به پاکی میکند، خودت نماز شب میخوانی، زيارت عاشورا میخوانی کفايت نمیکند، در خانوادهای که زندگی میکنی آسيب ديده در اين خانواده نيست، دخترت، پسرت در راه اند، برادر و خواهر، عموزاده و عمهزادهات در مسير هستند، تو که خوب هستی، آنها را دعوت به خوبی کن، زمينهسازی کن، خب نکته اول اينکه نعمتها اگر زايل میشود به خاطر ماست، بارانتان اگر کم و زياد میشود دست ماست، ما داريم نظر باران را بهم میزنيم گرانی قيمتها دست مردم است، روايت از رسولخداست تا بهم مهربان هستيد، تا بهم کمک میکنيد تا حرام را کنار میگذاريد، تا امانات را پاسداری میکنيد اين چهار مطلب را رسولالله فرمود جامعه در خوشی و خرمی به سر میبرد اگر اینها فراموش شد به دو چيز گرفتار میشويد گران شدن قيمتها، پيامبر فرمود: «لَا يَزَالُ أُمَّتِي بِخَيْرٍ مَا تَحَابُّوا- وَ أَدَّوُا الْأَمَانَةَ وَ اجْتَنَبُوا الْحَرَامَ- وَ قَرَوُا الضَّيْفَ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ أَدَّوُا الزَّكَاةَ- فَإِذَا لَمْ يَفْعَلُوا ذَلِكَ ابْتُلُوا بِالْقَحْطِ وَ السِّنِينَ»[12]يکی خشکسالی میآيد دوم گران شدن قيمتها، میگويي آقا نرخها ثبات ندارد ظاهر کار میگوييم مسئولين ما کوتاهی میکنند، ظاهر کار میگوييم آقا دل و دزد است اما باطن امر نکبت اعمال مردم مردم را گرفته: ابْتُلُوا بِالْقَحْطِ وَ السِّنِينَ»[13]اين حديث را پيغمبر بيش از هزار و چهارصد سالی قبل فرمود، دو مشکل در جامعه اتفاق میافتد گران شدن قيمتها و خشکسالی دست ماست، پس خدا سرنوشت را به خوبی رقم زده، سنت الهی هم بر استمرار نعمت است اگر اين نعمت استمرار پيدا نمیکند در خودمان يک تجديد نظری بکنيم، حالا شما میگوييد الحمدالله آقا من به وظيفهام عمل میکنم حق کسی را هم ضايع نمیکنم، در عبادت، در ترک محرمات، میگويند خيلی خوب بسيار خوب خانوادهات هم همين طور هستند، بستگانت هم همين طور هستند، در جامعهای هم که زندگی میکني، جامعه هم همين است ولی اين طور نيست.
نکته ديگر اعطا و سلب نعمت از طرف خداوند حکيمانه است آنجايي که خدا میدهد حکمت است، آنجايي که خدا میگيرد حکمت است، قرآن میفرمايد ما نعمت را اگر داديم با حکمت داديم اگر هم سلب میشود حمت دارد، حکمتش شما خودتان کار را خراب کرديد، يک جمله هم من اينجا اضافه کنم خدا همه را خوب آفريده، فطرت همه پاک است، من ديروز که روز ميلاد حضرت بود يک پياده روی بود از ميدان شهرداری به طرف شاهچراغ، حالا باران هم میآمد يک عدهای آمده بودند شاد پيمايي بود سالهاست اين سنت راه افتاده، ديدم يک آقايي آمد کنار دست من گفت حاجآقا اين خانم را نگاه کن، گفتم چه است؟ میگويد خانمی که خب حجاب خوبی نداشت، يعنی حجاب نمره مشروعی نداشت، ولی داشت نگاه میکرد اين بنيرها و تصويرها و شعارها و اشعاری که مداح داشت میخواند اين داشت زارزار گريه میکرد اين همان فطرت پاک است خدا فرعون را با فطرت پاک آفريد، خدا شمر را با فطرت پاک آفريد، خدا يزيد را با فطرت پاک آفريد، اینها اگر بد شدند دست خودشان است:
روزی که آفريد تو را صورت آفرين، بر آفرينش تو به خود گفت آفرين
صورت نيافريده چنين صورت آفرين، بر صورت آفرين و چنين صورت آفرين
بدیها دست ماست، دوتا برادر از يک پدر و مادر، يکش میشود آدم کش قابل، يکش میشود هابيل موحد، فطرتها پاک است ناپاکیها دست عملکرد انسانهاست انسانها مسير ناپاکی را طی میکنند، و اين نکته را هم من باز اضافه کنم محضر عزيزان جامعه را مردم میسازند، ببينيد شيراز گناهی نکرده، يک جريانی بگويم از زمان امام رضا، يک کسی آمد خدمت آقا علی ابن موسیالرضا اين حرفها را خيلیهايمان میزنيم، حواستان باشد ديگر تکرار نکنيم، آمد به امام رضا گفت آقا بد دورهای شده، اين حرفها را میزنيد يا نمیزنيد؟ میگوييم خيلیهايمان میگوييم میگوييم زمانه بدی است دوره بدی است، اين حرف حرف غلطی است، حرف اشتباهی است، به امام گفت زمانه بدی است، دورهای بدی شده، مردم مسير بدی را دارند طی میکنند، آقا فرمود زمانه تقصيری ندارد، مکان تقصيری ندارد، مردم هستند که يک مکان را ارزشمند و يک مکان را بیارزش میکنند، امام فرمودند زمانه چه تقصيری دارد؟ اين شب و روز چه گناهی دارد؟ اين زمستان و تابستان چه نقشی دارد در گناه من و شما؟ آقا فرمودند مردم هستند که زمانه را زشت میکنند، بعد اشعاری را از عبدالمطلب خواندند، جد اعلايشان، جد رسولالله حضرت اين شعرها را خواندند:
«يَعِيبُ النَّاسُ كُلُّهُمْ زَمَاناً، وَ مَا لِزَمَانِنَا عَيْبٌ سِوَانَا»[14]
مردم معمولاً زمانه را خراب میکنند، ببينيد برای يک رفع گريز از مسئوليت میگويد دوره بدی شده:
«يَعِيبُ النَّاسُ كُلُّهُمْ زَمَاناً، وَ مَا لِزَمَانِنَا عَيْبٌ سِوَانَا»[15]
زمانه هيچ گناهی ندارد عيب در خودماست:
نَعِيبُ زَمَانَنَا وَ الْعَيْبُ فِينَا»[16]زمانه را عيبدار میکنيم و حال آنکه عيب در ماست و اگر زمانه به سخن در میآمد ما را سرزنش میکرد، امروز چندم اسفند بود، روز هفتم اسفند در تاريخ بشريت، سال هزار و چهارصد و دو هجری شمسی چه گناهی کرده، اگر امروز جنايتی اتفاق افتاد امروز مقصر است يا آن جانی، اگر در شيراز جنايتی اتفاق افتاد اين بلد و اين زمين مقصر است يا آن جنايت پيشه، زمينها چه گناهی کردند؟ زمانها چه گناهی کردند؟ ما هستيم، شما الآن آمديد در اين مکان نماز و وقف و زمين آبرو پيدا کرده، يک زمين ديگر هم میروند میکنندش، دانس، کاواره و معصيت و فسق و فجور آبروی آن زمين را هم میبرند، لذا اين را هم به همهتان بگويم، قيامت دوتا از شاهدهايتان يکی مکانها هستند، يکی زمانها هستند، مکانها شکايت میکنند میگويد اين آقا آبرو برد، اين در مکان من جنايت کرد، اين آنجايي که بود دروغ گفت، زمان شکايت میکند و شهادت میدهد، اینها روز قيامت مدعی میشوند، لذا ما هستيم که ارزش میبخشيم، ما هستيم که تخريب میکنيم، لذا انسانها جامعه را میسازند، تحولات اجتماعی در گرو تحولات افراد در جامعه است، اين شيراز شيراز هزار سال قبل است اين شيراز شيرازی است که يک زمانی مدينة العلم بود اين شيراز سومين حرم اهلالبيت است حالا اگر يک جايش هم يک کسی خلافی کرد آن متخلف است که دارد خلاف میکند، و الا شرع چه گناهی کرده؟ چه تقصيری کرده؟ در مکه قبل از اسلام، دوره خانه خدا لخت مادرزاد طواف میکردند، مکه سرزمين مقدسی بود اول بنيانگذار آدم ابوالبشر بود، سازنده اين کعبه ابراهيم بود، انبياء طواف کرده بودند در اين فضا و محيط، حالا بعضیها میآمدند با زشتی، حالا يک کسی نعوذ بالله آمد در يک مسجدی نشست معصيت کرد، مکان مکان محترمی است عملکرد من عملکرد بدی است که دارم صورت ظاهر کار را تخريب میکنم و خراب میکنم اين هم نکته ديگر و اين را هم فراموش نکنيم که همه در محضر خدا هستيم، عالم محضر خداست، خدا میفرمايد: «وَ أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم»[17] خدا هم میشنود پيچ پيچهايتان را، حرفهای درگوشیهايتان را، حرفهای آهسته جلسات خصوصیتان را به کسی نگويي، يک دفعه میبينی غيبت کرد، بين خودمان باشد، شروع میکند به گفتن، خدا میفرمايد، همين تکه آيه اگر يادمان نرود، زندگیها کنترل است اين را تکرار کنيد: «وَ أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم»[18]حاجآقا در خانه به خانمت چه داری میگويي؟ حاجخانم پشت سر شوهرت چه حرفی داری میزنی؟ آقا با مخاطبت چگونه داری حرف میزنی؟ خدا شنواست، خدايي که قيامت شاهد است، خدايي که قيامت میخواهد رأی بدهد رو پروندهها، خدا میفرمايد من خودم شنيدم، من خودم بودم من اينجا بودم: «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد»[19]من اينجا بود: «يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»[20]در وجود تو بود».
يک جريانی را نقل کنم داستانی از زمان امام باقر و جمعبندی کنم عرايض را آقای حمران ابن اعين اين را مرحوم کلينی نقل میکند اعلیالله مقامه در الروضه من الکافی آمد خدمت امام باقر گفت آقا زمان ظهور امام ز مان چه زمانی است؟ چون ما از همه معصومين نسبت به امام زمان روايت داريم و اینها بشارت دادند، توصيه کردند، آماده باشيد آقا فرمودند من يک جريانی برايت نقل میکنم از اين جريان زمان ظهور را خواهيد فهميد، فرمودند در دوران گذشتهای قبل از اسلام در منطقهای عالمی زندگی میکرد اين يک پسری داشت، اين پسر پسر نادان بود، گاهی اوقات ديديد: «يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ»[21] پدر عالم خوب، پسر ناخلف، پدر آدم، پسر قابل، پدر نوح، پسر کنعان: «يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ»[22]پدر عالم خيلی به اين پسر اسرار میکرد پسرم بيا اندوختههای من را ياد بگير، آموختههای من را فرابگير به دردت میخورد، در آينده زندگیات، اين پسر دنبال همين کارهای عاطل و باطل روزانه خودش بود و رفيق بازی و کارهای خلاف و سرگرم در مسائل شهوت و معصيت، يک پسر جوانی بود در کنار خانه اين عالم اینها را امام باقر دارند نقل میفرمايد آن جوان همسايه جوان فهميدهای بود، اين هر روز میآمد خدمت اين عالم از محضر اين عالم کسب فيض میکرد، پسر خود عالم جای ديگر میرفت و دنبال فساد، اين پسر همسايه میآمد تلمذ میکرد، استفاده میکرد، سالها گذشت اين آقای عالم مريض شد در آستانه مردن قرار گرفت، بالاخره پدر است، علاقه پدری، عشق پدری، ژن انسان، اين مهر و محبت را نمیشود کتمان کرد، در آن لحظات آخر پسرش را صدا زد گفت بابا بيا، آمد گفت پسرم در ايام زندگی خيلی سعی کردم آموختههای من را بياموزی و ياد بگيری ولی نيامدی، الآن هم که ديگر دارم میروم يک نصيحت پدرانه برايت میکنم، آينده زندگی اگر دچار مشکلی شدی، اين جوان همسايه هرچه من بلد بودم از من گرفت و اندوخت برو پيش اين، اگر آينده مشکلی برايت پيش آمد اين را درياب، پدر از دنيا رفت، مدتی گذشت امام باقر فرمودند، سلطان آن منطقه و اقليم يک خواب عجيبی ديد، صبح که شد بزرگان وزراء را جمع کرد، گفت يک عالم معبری میخواهم يک خوابی ديدم که خواب من را تعبير کند، بزرگان مملکت گفتند يک عالمی بود، خيلی عالم عجيبی بود اما متأسفانه مدتها قبل از دنيا رفت، سلطان گفت اين اولادی ندارد؟ گفتند چرا يکدانه پسر دارد، گفت حتماً پسرش هم مثل بابايش عالم است میگويند: «ولد العالم نصف العالم» ، به شرطی که قدر بداند، نه ولد عالم اين جوری باشد، گفت برويد همان پسر عالم را بياوريد تا من خوابم را بگويم و تعبير کند، مأموران حکومت آمدند در خانه آن جواب بیسواد پسر عالم در زدند، اين آمد دم در ديد که از طرف سلطان آمدند گفت چه میخواهيد؟ گفتند که سلطان يک خوابی ديده شما را میخواهيم ببريم برای تعبير خواب، اين خجالت کشيد بگويد من سواد ندارم، سواد هم نداشت، يکدفعه يادش به وصيت پدرش افتاد، که پدر گفت گرفتار شدی برو سراغ اين جوان همسايه، گفت شما برويد من خودم الآن آماده میشوم میآيم دربار سلطان، مأمورها رفتند اين سريع لباس پوشيد رفت خانه جوان همسايه در زد و آن جوان آمد دم در گفت من پسر عالمی هستم که شما از او کسب فيض کردید، گفت میشناسمت و میدانم، گفت پدر من به من وصيت کرد که اگر در زندگی دچار مشکل شدم سراغ شما بيايم گفت حالا چه است مشکلت؟ گفت سلطان يک خوابی ديده من را برای تعبير میخواهد ببرد، من تعبير خواب بلد نيستم، الآن نمیدانم چه بايد بگويم؟ چه بکنم؟ گفت من راهنماييات میکنم ولی تو يک قول بده هرچه سلطان به تو به عنوان هديه داد، يک بخشش را هم به ما بده، حاضری؟ آبرويت را میخريم تو هم يک مقدار از آن چيزها را که ما آبرويت خرديم، اين منصفانه است يا نيست؟ حرف درست است؟ خب خيلی هم منصفانه است گفت باشد چشم، شما راهنمايي بکن من هرچه سلطان داد، «نصف لی، نصف لک» گفت الآن که رفتی پيش سلطان، سلطان فقط يک سؤال از تو میپرسد، از تو میپرسد زمان چه زمانی است؟ تو هم يک جمله بيشتر نمیخواهد بگويي، بگو زمان زمان گرگ است همين، ديگر هيچی هم نمیخواهد بگويي، اين هم آمد در دربار سلطان و بردنش پيش سلطان، سلطان گفت شما پسر آن عالم هستيد؟ گفت بله، گفت زمان چه زمانی است؟ اين هم دهن پر گفت زمان زمان گرگ است، سلطان گفت آفرين چه خوب گفتی؟ تعبير خوبی کردی، يک پاداش مفصلی سکههای طلا و هدايايي گفت بدهيد به اين پسر عالم، اين هم گرفت و از دربار سلطان آمد بيرون يک فکری کرد، گفت اين هرچه اين جوان همسايه دارد از بابای ما دارد، حالا دوتا کلمه هم به ما گفت رفتيم گفتيم، برويم برايش برای چه بدهيم، برد همه را خورد، مدتها گذشت، میگويند کوه به کوه نمیرسد چه کسی به چه کسی میرسيد؟ خب درستان را هم از بر هستيد، مدتی گذشت دوباره سلطان خواب ديد خواب اول را خوب تعبير کرده بود، گفت برويد همان پسر عالم را بياوريد برای تعبير، مأمورها بلند شدند آمدند در خانه اين جوان بیسواد را در زدند اين آمد دم در ديد مأموران حکومت هستند، گفت چه خبر است؟ گفتند سلطان يک خواب ديگر ديده تو را میخواهد، برای تعبير خيلی وحشت کرد، گفت برويد من خودم میآيم، اینها رفتند آمد با خجالت در خانه همان جوان عالم همسايه در زد، آمد دم در گفت آقا چه خبر است؟ گفت آقا من معذرت میخواهم سر قبل خلف وعده کرديم، ايندفعه دوباره اين سلطان يک خوابی ديده ما را میخواهند ببرند، گفت وعده میکنی و قول میدهی، آنچه سلطان به تو داد، سهمی هم به ما بدهی؟ گفت بله، گفت قول دادی، گفت باشد، گفت اين دفعه که رفتی، سلطان از تو میپرسد زمان چه زمانی است؟ بگو زمان زمان ميش است، همين را بگو بس است، اين هم آمد دربار سلطان و سلطان ازش پرسيد زمان چه زمانی است؟ گفت زمان زمان ميش است، سلطان گفت آفرين از اين تعبير خيلی سلطان لذت برد يک هديهای بيشتر از دفعه قبل برايش دادند اين از دربار سلطان آمد بيرون، ببرم نبرم، بدهم ندهم، شيطان يلهاش کرد و با خود، گفت بابا از کجا معلوم ديگر سلطان زنده باشد خواب ببيند، و از اين خيرها به ما برسد، برد دوباره همه را خودش گرفت . دت زمانی گذشت سلطان خواب سومی ديد، اینها را امام باقر میفرمايد، مؤمن بشنو، تا ببين امروز زمانت چه زمانيهای است؟ سلطان گفت برويد بياوريد پسر عالم را، آمدند دوباره در خانه در زدند اين ديد مأموران حکومت آمدند، گفت آقا ديگر چه خبر است؟ گفتند سلطان يک خواب ديگری ديده، سلطان خوش خوابی هم بوده، خوابهای کليدی میديده، گفتند که سلطان تو را خواسته، گفت برويد من خودم میآيم، خب خود اين جوان که اصلاً سوادی نداشت: «لايتميز الهر من البرّ»، چيزی بلد نبود، آمد در خانه جوان همسايه در زد ولی با يک خجالت عجيبی، آن جوان عالم آمد دم در گفت آقا بفرماييد، گفت آقا ما دوباره خلف وعده کرديم، پيمان شکستيم معذرت میخواهيم دوباره سلطان خواب ديده ايندفعه را به هر کسی معتقدی، هرچه دادند میآورم خدمتت، گفت ايندفعه قول میدهی که سهمی برای ما ببينی؟ گفت بله، گفت حالا که بردنت پيش سلطان سلطان میگويد زمان چه زمانهای است؟ بگو زمان زمان ترازو و عقل است، اين هم آمد پيش سلطان و سلطان گفت زمان چه زمانهای است؟ گفت زمان ترازو و عقل است بيشتر از دو دفعه قبل سلطان هدايای داد اين هدايا را که گرفت، که ديگر اصلاً فکر خلاف هم نکرد مستقيم آمد خانه آن جوان عالم وارد شد هدايا را گذاشت زمين، گفت آقا همه را آوردم هر جوری میخواهی عمل کن، تا اينجا را امام باقر نقل فرمودند، نتيجهگيری از اين داستانی که حضرت نقل کردند، آقا فرمودند امام زمان زمان گرگ نمیآيد، دوره اولی که خواب تعبير کرد زمانه گرگ بود، حالت گرگ صفتی يعنی فقط خودت را ببينی، خانه خودم، بچه خودم، مشکل خودم، به ما مربوط نيست اين خصلت گرگ صفتی است مردم کاری نداشته باشند، برادرش، خواهرش، همسايهاش، چه گرفتاری دارد؟ بگويد مشکل خودت است او فقط خودش را میبيند برای خودش میکشد، امام باقر فرمود، امام زمان زمان گرگ صفتان نمیآيد، زمان دوم زمان ميش بود، حالت ميشی بين خوف و رجائی است بروم نروم، بدهم ندهم در ترديد است گاهی اوقات بعضیها میگويد حالا اين کار خوب را بکنيم يا نکنيم؟ آخر هم نمیکند، خمس بدهيم يا ندهيم؟ آخر هم نمیدهد، همين امروز ظهر يک خانمی آمده بود مسجد، خانمها خدا امثال اين خانمها را زياد کند، گفت حاجآقا چهل سال زن شوهرم بودم هرچه بهش میگفتم برو خمست را بده، هی میگفت میدهم، حالا میدهم، فردا میدهم، پس فردا میدهم، گفت چهل سال نداد و مرد گفت الآن اموالش به ما رسيده من هم يقين دارم که اموالش مشمول خمس است، گفتم خانم آن به خودش رحم نکرد، تو به خودت رحم کن به آن بیچاره از دنيا دست کوتاه شده هم رحم کن، اين حالت ميشی است، آقا حالا بدهیات را میدهيم، نه ما پير هستيم، نه خدا بخيل، مگر میخواهيم پولت را بخوريم، بابا بترس برای خودت، دين به گردنت است برو اداء کن، حق الناس به ذمهات آمده تا روح از بدنت خارج نشده، تصفيه کن:
همينجا صلح کن با ما، چه لازم که در محشر زما شرمنده باشی
امام باقر فرمود امام زمان زمان حالت ميش صفتی هم نمیآيد، دوره سوم حضرت فرمود دوره عدل و داد بود اين جوان اصلاً فکر خلاف در ذهنش ديگر نيامده رفت و به عهدش عمل کرد، آقا فرمود امام زمان زمانی میآيد که مردم طالب عدالت باشند، دنبال عدالت باشند، هم خودشان بخواهند و عمل کنند و هم بخواهند که بزرگتری به نام ولی خدا بيايد اینها را رهبری کند، وظيفه حوزویها، دانشگاهیها، بازاریها، خانمهای خانهدار همه و همه مسئول هستيم: «كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيّته»[23] البته اين را بگويم خدا میداند به نسبت امکاناتتان از شما میخواهد، خدا از ميلياردرها انتظار ميلياردی دارد، خدا از ميليونرها انتظار ثروت به نسبت خود، خدا از يک استاندار، يک شهردار يک انتظار دارد از يک آبدارچی و يک راننده اداره يک انتظار ديگر دارد، بله از حوزوی خدا يک انتظار دارد، از دانشگاهی خدا يک انتظار دارد، از آن خانم خانهدار، از آن مادر بزرگ، از آن دختر جوان، همه مسئول هستيم، اما به نسبت ظرفيتها و امکاناتمان، بله همه بايد تلاش کنند، همه بايد سعی کنند، بالاخره در راستای اين آماده سازی حالا زمان چه زمانی است؟ خيلی سختش کرديد، من میگويم زمان زمان ميش است زمان گرگ نيست انشاءالله، چون گرگ باشد شماها پس چه کار میکند؟ اين همه خوبها، نه گرگ و ميش هم نيست ميش است، الآن ببينيد وضعيت غزه، دنيا دارد بيدار میشود، اين ظلمی که دارد در غزه اتفاق میافتد، من بارها عرض کردم ميليونها دلار شما خرج میکرديد، پرچم فلسيطن را در نيويورک نمیتوانستيد بر ملاء کنيد، حالا میبينيد پنجاه، شصت متر پرچم فلسطين جلو کاخ سفيد مردم رو دست میگيرند، بر عليه اسرائيل شعار میدهند اين همان حقخواهیهاست ولی بايد عموميت پيدا کند، بايد فراگير بشود، بله شماها خوب هستيد، شايد در کنار شما هم در بستگان و خويشاوندان و جامعهتان کسانی هم هستند که آنها هم خوب نيستند، يا اخلاق اخلاق ميش صفتی است، اين حالت بايد عموميت پيدا کند، عدالت خواهی و عدالت طلبی، من عرضم را تمام کنم، از الزامات و شرائطی که سنتها را تغيير میدهد اینها هر کدامش حرف يک منبر است، فقط فهرستوار میگويم، يکش ايمان و تقواست، تقوی جامعهتان را عوض میکند، و قرآن هم میفرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[24] تقوی داشته باشيد ما برکات را نازل میکنيم، ما از زمين و آسمان خيراتمان را شامل حال شما میکنيم، از الزامات تغيير سرنوشت الآن در همين وضعيت میخواهيد به ظهور کمک کنيد، يکی تقوايمان را ببريم بالا که امام صادق هم فرمود: «فليعمل بالورع».
نکته ديگر بصيرت افزايي کنيم، خود اين بصيرت افزايي تغيير میدهد وضعيت تلخ را مردم نسبت به امامزمانشان نسبت به وظايفشان، نسبت به جامعهشان، نسبت به رسالتی که ما نسبت به شهداء داريم، اینها بصيرت افزايي بشود.
از نکاتی که در جريان تغيير سرنوشت مؤثر است حرکت و تلاش است، تنبلی و سستی تغيير نمیآورد آقا حرکت کن، تلاش کن، حاجآقا يک وقت با يک تلفن شما میتواني به نوه خودت راه را برايش نشان بده، يک وقت با دوتا کلمه حرف شما در جايگاهی که هستيد، خواهرم يک وقت در يک جمع خانوادگی هستيد آن جمع روحانيت و اسلام شناس نمیتواند بيايد ولی شما هستيد، آنجا سعی کن، حرکت و تلاش در راستايي بصيرت افزايي، از نکات ديگری که تعيير میدهد اين سرنوشت بد را عدم تعلقات و دلبستگیها يکی از مشکلات مردم وابستگی است، خانه من، پول من، امکانات من، بابا همه مال خداست: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»[25]الآن همين مسجدی که شما داريد درش نماز میخوانيد، صد سالی قبل ملک چه کسی بود؟ دويست سالی قبل ملک چه کسی بود؟ اين مسجد حدود پنجاه سال شد مسجد، گذشته مال چه کسی بود؟ آينده چه میشود؟ بابا اين خانه شما، امکانات شما، بچههای شما همه مال خداست، وابسته نباشيم، طاعت الهی سرنوشت بد را تغيير میدهد، گناه سرنوشت را به سمت بدی میبرد، قرآن میفرمايد: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[26]، توبه کردن اين مشکلات را حل میکند، پردهدری مشکلات را افزون میکند، عدالت محوری اینها همه آيه داريم، سبب میشود که مسير زندگی انسانها رو به صلاح میرود، ظلم زندگیها را به چالش میکشد.
و نکته پايانی نيکوکاری سرنوشت بد را تغيير میدهد و از آن طرف بدکاری، من در زمان حضرت موسی اين را هم بشنويد، حضرت موسی بله تذکر دادند حاجآقای قمری که از اصحاب خوب مسجد هستند، متأسفانه تصادف کردند، و گوييشان شکسته و در بيمارستان بستری هستند، من نمیدانستم حالا فهميدم انشاءالله همه دعا کنيد، ببينيد مريضها را دعا کنيد تا دور از جانتان وقتی مريض میشويد دعايتان کنند، مريض يادت رفت، مريض شدی يادشان میرود، من يک جريان بگويم از نيکوکاری و ديگر عرضم تمام، مداح هم امشب داريد؟ به به آقای توکلی، بسيار خوب، توکلی توکلی، برس به داد امتها، عرض شود که حضرت موسی میخواهم بگويم نيکوکاری سرنوشت بد را تغيير میدهد يک آقايي از امت حضرت موسی شب عروسیاش از حضرت موسی دعوت کرد برای وليمه شب عروسی، حضرت موسی با علم نبوت متوجه شد عروس و داماد هردو شب عروسی از دنيا میروند، حالا شما را دعوت کنند به يک عروسی که میفهمی عروسی میشود عزاخانه، قطعاً نمیرويد، حالا ظرفيت داريد نمیگوييد به عروس و داماد ولی خودتان شرکت نمیکنيد، حضرت موسی نرفت، فردای شب عروسی بعضیها را حضرت موسی ديد سراغ گرفت گفت از داماد چه خبر؟ گفتند داماد است، گفت نه داماد زنده است، يکی گفت آقا ما همين صبح داماد را ديديم، حضرت موسی فرمود صبح داماد را ديدي؟ گفت بله، گفت برويم ديدنش، عدهای آمدند منزل داماد و حضرت موسی وارد شد و داماد هم گفت آقا ديشب منتظر بوديم تشريف نياورديد، حضرت موسی فرمود من يک سؤال دارم، ديشب شما کجا خوابيدید؟ اتاق خوابت کجا بود؟ گفت در آن اتاق فرمودند میتوانم بيايم ببينم گفت آقا بفرماييد، آقا را برد مثلاً حالا در حجله، حضرت بستر عروس و داماد را کنار زد ديدند يک مار سياهی درشتی زير رختخواب اینها خشک شده، حضرت فرمود اين مار ديشب مأمور بود هر دوتان را بگزد و برويد، ديشب چه کرديد؟ آقا هزار تومن میدهی به فقير، خبر نداری يک مرضهای، بليههای، گرفتاریهايي را از سر راهت ور میدارند، البته هزار تومن گفتم برای آنکه بيشتر از هزار تومن نمیتواند بدهد، يکی بايد تراويل بدهد، يکی بايد ميليونی خرج کند، چون خدا ميلياردی برايش داده، به نسبت امکاناتتان، حضرت موسی فرمود شما ديشب چه کار کرديد؟ داماد گفت آقا ديشب وقتی که موقع پذيرايي شام شد، غذا توزيع کردند، برای ما هم يک ظرف غذا آوردند در اتاق، من با خانمم میخواستيم غذا بخوريم، آمديم غذا بخوريم، صدای يک کسی از بيرون اتاق به گوش من شنيده شد که يک نفر رسيده بود میگفت به من هم شام بدهيد، اینهای که اداره کننده مجلس بودند گفتند شام تمام شد دير رسيدی، ديگر تمام شد، گفت من به خانمم گفتم خانم حيف است اين بنده خدا هم با اميدی در مجلس عروسی ما گرسنه برود، ما امشب نصف از اين غذا را بدهيم به اين، خودمان کمتر بخوريم، ولی اين نا اميد از مجلس ما نرود، گفت غذايمان را نيمه کرديم، آن نيمه ديگر را بردم دادم به آنی که رسيده بود و شام گيرش نيامد، حضرت موسی فرمود آن نيم پرس غذا شد عمر دوباره برای تو خانمت، آقا گرفتار شديم، کار خوب بکن، گرفتاريت برطرف میشود، گير افتاديم، تا آنجايي که میتوانی گره باز کن خدا گرهت را باز میکند، نيکوکاری.
يا ابا صالح مددی مولا،
من يک طليعهاش را بخوانم انشاءالله حاجآقای توکلی به فيض برساند
گل زيبایي شجر طاها، به کجايي اي پسر زهراء
تو بسان يوسف کنعمانی، که نهان از ديده انسانی
يا ابا صالح مددی مولا، يا ابا صالح مددی مولا
بهتر زمزمه کن، يا ابا صالح مددی مولا.
[1] انفال53.
[2] المزار الكبير (لابن المشهدي) ص579.
[3] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج52 ص125.
[4] كمال الدين و تمام النعمة ج1 ص317.
[5] انفال53.
[6] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص844.
[7] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص844.
[8] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص844.
[9] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص844.
[10] انفال53.
[11] انفال53.
[12] صحيفة الإمام الرضا عليه السلام ص43.
[13] صحيفة الإمام الرضا عليه السلام ص43.
[14] الأمالي( للصدوق) النص ص178.
[15] الأمالي( للصدوق) النص ص178.
[16] الأمالي( للصدوق) النص ص178.
[17] انفال53.
[18] انفال53.
[19] ق16.
[20] انفال24.
[21] يونس31.
[22] يونس31.
[23] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص611.
[24] اعراف96.
[25] بقره156.
[26] طلاق2.3