استاد حدائق روز چهارشنبه 18 بهمن ماه 1402 در مسجدالرسول(ص) شیراز همزمان با عید سعید مبعث به بیان اهمیت بعثت پیامبر(ص) پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين»[1]
صدق الله العلی العظيم
اسعدالله ايامکم جميعاً مبارکباد بر همه ارادتمندان به ساحت مقدس اهلالبيت خصوصاً جمع حاضر در مجلس انشاءالله در ادامه عرايض بنده هم برادر عزيزمان و مداح اهلالبيت حاجآقای نگهبان هم به فيض خواهد رساند مجلس را، بزرگان بر اين اعتقاد هستند که عيد مبعث از عيد مولود مهمتر است يعنی هفده ربيع الاول با بيست و هفت رجب المرجب شما اگر بخواهيد مقايسه کنيد رجب و عيد مبعث از عيد مولود و ولادت پيامبر مهمتر است عيد غدير از سيزده رجب از نگاه انديشمندان و عقلاء اهميتش بيشتر است چرا؟ در غدير امامت شکل گرفت، در سيزده رجب ولی خدا متولد شد، در سيزده رجب شخص متولد میشود در غدير شخصيت معرفی میشود در هفده ربيع رسولالله متولد میشود تولد شخص است در بيست و هفت رجب تولد انسانيت و شخصيت است همين تعريفی که ما داريم در عرفمان میگوييم جايگاه حقيقی و چه آقا؟ حقوقی، جايگاه حقوقی رسولالله بيست و هفت رجب است، جايگاه حقيقی پيغمبر هفده ربيع است.
خب اين آيهای که بنده تلاوت کردم آيه صد و شصت و چهار از سوره مبارکه آلعمران، من چند نکته را عرض کنم در اهميت بعثت و خدماتی که رسولالله ايجاد کرد، پيامبر موفقترين مدير عالم ملک و ملکوت است، من گاهی اوقات در جمع مديرها میگويم مديريت را از پيامبر ياد بگيريم، ما گاهی اوقات بچههاي خودمان را نمیتوانيم جمع کنيم، رسولالله چه میکرد؟ که بتپرست را، انسانهايي دور افتاده از معرفت را که آيتالله سبحانی مینويسد عصر جاهليت گاهی اوقات برای يکدانه ملخ دو قبيله سالها درگير جنگ بودند، يعنی تنزل اعتقادی و عقلی و فکری، پيغمبر اینها را آدم کرد، ما خدا اولاد پاک میدهد تحويلمان، درست تحويل نمیدهيم، چهار نفر زير مجموعهمان هستند نمیتوانيم تربيت کنيم چرا؟ کاری که پيغمبر میکرد چه بود؟ که بتپرست را خدا پرست کرد انسانهای عصر جاهليت را مجاهدين فی سبيلالله کرد ما گاهی اوقات کسی که دارد شکسته بسته در راه میآيد همين را هم از دين زدهاش میکنيم، پيغمبر را بشناسيد، اينکه خدا میفرمايد: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[2] پيغمبر الگوی حسنه است برای همه، اميرالمؤمنين الگويش پيغمبر بود، افتخار امام حسن و امام حسين به تبعيت از پيغمبر بود، افتخار صاحبالزمان به الگوبرداری از پيغمبر است، پيغمبر شاخص است اما گاهی اوقات ما الگويمان را و اسوهمان را نمیشناسيم، حالا يک بحثی را ما مدتها در مسجد داشتيم انشاءالله اين کتاب شد عرضه میشود سيمای پيامبر در قرآن، آياتی را مربوط به رسولالله بحث شد شبهای پنج شنبه مفصل که خدا پيغمبر را چگونه معرفی میکند بحث امشب من بحث مبعث است، بحث شخصيت حقيقی پيغمبر نيست، بحث شخصيت حقوقی رسولالله است، عرفا میگويند که تمام انبياء اين باور بخشی از عرفای بزرگ است سالک مجذوب هستند پيغمبر مجذوب سالک است، من تفاوت بين سالک مجذوب و مجذوب سالک را هم اشاره کنم، در حالا تعبير عرفی ما يک وقتی آقايون يک جايي دعوتتان میکنند برای مجلسی، ضيافتی، پذيرايي، میگويند آقا فلانجا مجلس است دعوت هم شديد تشريف بياوريد، شما حرکت میکنيد میرويد تا دم در مجلس بعد صاحب مجلس از شما استقبال میکند میگويد بفرماييد داخل، به شما میگويند سالک مجذوب يعنی اول رفتهاي راه را طی کردهای، به مقصد که رسيدی دعوتت کردند، جذبت کردند، تمام انبياء سالک مجذوب هستند يعنی اینها رفتهاند کار کردهاند بعد که رسيدند خدا پذيرفته، موسی از پيامبران اولوا العزم قرآن میفرمايد: «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ»[3]به موسی گفتيم سی شب بيا طور، ده شب ديگر اضافه کرديم، شد
«أَرْبَعينَ لَيْلَةً»[4] بعد آيات بر قلب موسی نازل شد موسی سالک مجذوب است، ابراهيم سالک مجذوب است يوسف، يعقوب، ادريس، الياس، شعيب، عيسی اینها شواهد هم داريم تنها پيغمبری که مجذوب سالک است رسولالله است، مجذوب سالک مثل اين است که شما دعوتتان میکنند صاحب مجلس میگويد آقای فلانی من ماشين میفرستم از در خانه سوارت کنند بياوردت، نمیخواهد خودت بيايي، از همان آغاز من تو را سوار میکنم میآورم مهمان هستيد زيارت امام رضا، نمیگويد پاشو بيا مشهد آنجا پذيرايي میکنم، میگويد بليط را از همينجا میگيرم، هزينهها را میدهم، مشهد که رسيدي ميزبان هستم و پذيرايي میکنم پيغمبر را ببينيد خدا چگونه ضيافت میکند: «سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى»[5] منزه هست خدايي که پيغمبر را سير داد خدا میفرمايد ما حرکت داديم پيغمبر را نگفتيم بيا، برديم او را از مسجدالحرام به مسجدالاقصی و به ملک و ملکوت نظام خلقت او را سير داديم خب اين پيامبر با اين عظمت اين آيه يکی از آياتی است که نسبت به بعثت انبياء خدا اشاره میفرمايد چند جايي قرآن حضار محترم خداوند تعبير به«منّ» نموده، منّ يمنّ از من هست، من میگويند همين سنگهای تراز جنس است میگويد يک من، در ادبيات فارسی ما هم هست، و کناية يک جايي که عرب میخواهد بگويد کار خيلی کار بزرگی است میگويد منّ، حواست باشد خيلی اين نعمت بزرگ است ما در کل قرآن چندجا داريم که خدا فرموده منّت داريم، نعمت بزرگ داديم بزرگتر از اینها ديگر نعمتی نيست و لذا اگر از ما سؤال کنند که آقا بالاترين و ارزشمندترين نعمتهای الهی در نظام خلقت چيست؟ همين چيزهای است که خدا در قرآن فرموده يکش پيغمبر: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[6] يکی آقا صاحبالزمان: «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ»[7] ائمه و صاحبالزمان ما الآن در زمان موجود اگر کسی سؤال بکند برترين نعمت نظام خلقت در عصر حاضر چيست؟ میگوييم وجود ذیجود بقية الله الاعظم، قرآن میفرمايد اسلام منت است، اسلام بابا اين مسلمانيت يک نعمت بزرگی است قدر بدان، همينکه خدا را باور داری، همينکه تسليم هستی، قرآن میفرمايد قرآن نعمت بزرگی است اين نعمت را قدر بدانيد اين کتابی که رسولالله آمد مردم را با اين کتاب آشنا کند و در شب مبعث آغاز نزول آيات بر پيغمبر نازل شد اين پنج آيه نخست سوره مبارکه علق: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَق اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَم الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَم عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم»[8] اين پنج آيه شروع کار پيغمبر است، همينجا هم دو سه نکته در اين چند آيه بگويم علمای بزرگ میفرمايد ما از اين پنج آيه رسالت بيست و سه سال پيغمبر را میفهميم، برائت استهلال قاعدهای است در ادبيات عرب که گوينده يا نويسنده در مقدمه کتاب، يا در مقدمه سخن جملهای را يا مینويسد يا میگويد که مستمع يا خواننده از مشاهده و شنيدن اين جمله میفهمد که اين گوينده و نويسنده چه میخواهد در اين کتاب بگويد شما مقدمه کتاب را بر میداريد ورق میزنيد، يک صفحه است دو صفحه است يک مرور میکنيد از الفاظ و عبارات ولو اينکه صراحت هم ندارد میگوييد اين کتاب اصلاً در رابطه با نماز است، اين کتاب در رابطه با فضائل اخلاقی است اين کتاب در رابطه با کنترل خشم است میگويند از کجا فهميدی؟ میگويد از اين چينش عبارات و ادبياتی که به کار رفته من اين را فهميدم، شما يک وقتی پای يک منبری هستيد گويند اول سخنرانی آيهای را درباره مقام شهيد میخواند ذهنها کجا میرود: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً»[9] نمیگويد من میخواهم نسبت به شهيد حرف بزنم آيه را که میخواند ذهن مستمع متمرکز میشود که موضوع مقام شهادت است، يا آيهای در باب امانتداری میخواند: «وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُون»[10]مستمعين میگويند بحث امشب بحث امانتداری است، حالا اين پنج آيه را بزرگان مثل شهيدثانی و ديگران میگويند از اين پنج آيه ما میفهميم پيغمبر بيست و سه سال آمده چه بکند؟ ببينيد کلماتی که امشب بر پيغمبر نازل شد: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق»[11] رسولالله حرف بزن با يادخدا ما خيلی از ما متدينين حرف نمیزنيم، بلد هستيم ساکت هستيم، آقا پدر بزرگ نشسته نوهاش دارد کفريات میگويد دارد نگاه میکند خنده تحويل میدهد امشب خدا به رسولالله فرمود سخن بگو، حرف بزن آن هم: «بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق»[12] با نام خدا سخن بگو، يعنی مردم اگر کارتان رنگ الهی به خود نگرفت قافيه را باختيد بهترين سخنرانی را بکنی ولی برای خدا نباشد: «هَباءً مَنْثُوراً»[13]، کار بکنی رنگ الهی به خودش نگيرد قافيه را از دست دادی: «بِاسْمِ رَبِّكَ»[14]نماز اگر کسی بخواند اما اخلاص درش نباشد تباه است، بنده انفاق بکنم برای خدا نباشد برای تظاهر باشد، تواضع بکنم برای فريب مردم باشد نه برای خدا، تمام شد هر کاری که مردم میخواهيد نتيجه ببينيد: «بِاسْمِ رَبِّكَ»[15]بايد باشد يعنی با ياد او برای او، به نام او، خدا به پيغمبر میفرمايد: «بِاسْمِ رَبِّكَ»[16] حرف بزن نمیفرمايند يا رسولالله: «افهم»، «اعلم» میگويند: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ»[17] سخن بگو در اين محيط جاهليت گرفته حجاز رسولالله حرف بزن، و لذا پيامبر میايستادند کنار حجرالاسود مشرکين میآمدند دور خانه خدا میچرخيدند، اصلاً داريم در عصر جاهليت بعضیها لخت عور میچيدند چون يک قاعدهای بود بين عرب جاهليت که اگر کسی در حال طواف ازش خواستند لباست را هم بده، اين بايد در آورد بدهد، بعضیها برای اينکه گرفتار اين شرمندگی نشوند لخت میکردند دور کعبه طواف میکردند وضع اين بود، کعبه بتکده شده بود سيصد و شصت بت داخل کعبه نصب شده بود و نگهداری میشد، اينکه شاعر نسبت به ميلاد اميرالمؤمنين میگويد:
بگو به بتگر بتتراش ديگر تو بت متراش، کسی که بتکده را میکند خراب میآيد
عبادتگاه را کرده بودند بتکده، پيغمبر در اين جامعه بود آقای جعفر ابن ابیطالب وقتی رفت حبشه به نجاشی يک گزارشی از وضع عربستان داد، به نجاشی گفت: «کنا نعبد الاصنام» يافت نشد، ما بت میپرستيديم و کارهای فاحش و زشت انجام میداديم زشتتر از اين يک خانم دهتا شوهر، بخشی از اين اولادهای حرامزاده شدند درد سر در حکومت علی ابن ابیطالب، کسانی که دهتا بابا سرش دعوا داشت، اين قدر دختر در عربستان زنده به گور شد که نسل زن رو انقراض رفت، يک خانم دهتا شوهر داشت اين اگر بچه گيرش میآمد دختر بود، هيچ کس زيربارش نمیرفت زنده به گور میشد پسر بود سرش دعوی بود، قانون جاهليت اين بود اين خانم شوهرهايش را صدا میزد هر کدام از اين شوهرها هديه و تحفهای بيشتری به اين زن داده بود، اين خانم اين بچه را بلند میکرد میبرد میگذاشت در دامن آن مرد میگفت اين بچه اين آقاست قانون جاهليت هم حکم میکرد که حرف اين زن سند است، بچه میشد بچه آن فرد، اين وضع جامعه حجاز بود، حرامخواری باب شده بود بالاخره دزدی، سرقت، جنايت اصلاً جعفر ابن ابیطالب يک تبيينی میکند از دوران معاصر پيغمبر در مکه معظمه، حرمتها شکسته شده بود خانوادهها متزلزل شده بود، حرامخواری باب شده بود گفت جامعه ما اين بود، پيغمبر آمده و مردم را از اين کارهای ناپسند و زشت باز داشته، خب رسولالله با ياد خدا شروع کرد: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق»[18]پيام امشب مردم آنچه از دينتان فهميديد بگوييد تا نرفتيد، بعد قيامت میگويند حاجی چهارتا مطلب بلد بودي چرا نگفتی؟ فقط در تشهد نمازت شهادت میدهی، پيغمبر بنده خداست از پيغمبر ياد نگرفتی، خودت را ديدی خدا را نديدی، خب در جمع دوستانت نشستی يک کلمه حرف بزن، خلاف میبينی تذکر بده، من يک خاطره از مرحوم جدمان مرحوم آيتالله آقای حاج ابوالحسن بگويم برايتان يک حاجآقای بودند از علما، حالا شايد بعضی از عزيزان ديده بود ايشان را مرحوم حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقای حاج سيدمحمد کشفی ايشان از شاگردان آقای حاج شيخ بود، تقريباً همسن و سال با مرحوم آيتالله والد هم بود چند سال قبل از آيتالله والد فوت کرد، من يک وقت رفتم استهبال آن سالهای آخر عمرشان که ايشان در منزل بود گفتم از مرحوم آقای حاج شيخ اگر خاطراتی هم داريد بگوييد، گفت طلبه جوانی بودم اوائل کشف حجاب رضاخانی بود يعنی داستان سال هزار و سيصد و پانزده، شانزده شمسی، گفت ما با آقای حاج شيخ از شاهچراغ آمديم در خيابان يک فلکه سنگي بود میآمد طرف سر دُزک گفت آمديم که بياييم مدرسه منصوريه، گفت يک خانم جوانی بود تازه کشف حجاب رضاخانی باب شده بود اين خانم بیحجاب آمده بود بيرون داشت در جهت مقابل ما میآمد خب خيلی هم چيز عجيبی بود، وضع جامعه اين نبود يکدفعه بعضیها عوض شدند در چند روز سياست پليد رضاخان بعضیها چراغ سبز روشن کردند گفت آقای حاج شيخ همين طور که داشتند میآمدند من هم همراهشان بودم، يک لحظه نظرشان به اين خانم افتاد که در جهت مقابل ايشان دارند میآيند گفتيم سرشان پايين بود، رسيدند به اين خانم که اين خانم میخواست از ايشان رد بشود، خيلی محترمانه، مؤدبانه، مشفقانه، پدرانه، گفتند دخترم اسلام با زيبايي، با آرايش، با آراستگی مخالف نيست، زيبائيت، و آراستگيت را برای محارمت به کار بگير، سخت خدا را برای خود نطلب، گفت خيلی محترمه و مؤدبانه و دخترم، گفت اين خانم بیحياء برگشت دو سهتا حرف زشت حوالهای آقای حاج شيخ کرد، که آقای کشفی من از خودش شنيدم گفت آقای حدائق اينقدر من خجالت کشيدم از حرف اين زن، که آرزو کردم ای کاش زمين همان لحظه دهن باز میکرد من طلبهای جوان سيد میرفتم در اعماق خاک از خجالت، حالا نمیشد چيزی هم بگويي، يک زن بیحيايي به يک مجتهدی، توهين بسيار زنندهای کرد، گفت آقای حاج شيخ هم رفتند ما هم همراهشان آمدين گفت تا سر دوزک به طرف مدرسه منصوريه يک خورده خودم را پيدا کردم گفتم آقا، اينجا جای نهی از منکر بود، ديديد چه حرف زشتی به شما زد و شما نتوانستيد يک کلمه جوابش بدهيد؟ گفت آقای حاج شيخ فرمودند آقای حاج سيدمحمد کشفی میدانی چرا حرف من اثر نکرد؟ علت دارد، ما مشکلمان امروز در جامعه همين است چرا؟ فرمودند چون من میگويم شماها ساکت هستيد، مردم اگر در جامعه حسين ابن علی حرف زد امت اسلام ساکت شد حسين ابن علی به قتلگاه کشيده میشود تاريخ کربلا که فقط حسين حسين کردن نيست، با حسين بودن را بايد بياموزيم:
يا حسين و با حسين يک نقطه باشد فرق آن، يا حسين گفتن کجا و با حسين ماندن کجا؟
جامعه ساکت شد میشود امام مجتبی، جامعه ساکت شد میشود غيبت امام زمان چرا؟ حضرت تا حالا نيامده؟ چون جامعه آماده نيست، چون جامعه منتظر نيست، گفت آقای حاج شيخ گفتند من میگويم شماها ساکتی، اين خانم اگر هر کسی میرسيد يک تذکر برايش میداد، اين واکنش زشت را نشان نمیداد، خدا به پيغمبر رسولالله حرف بزن: «اقْرَأْ»[19]بله در يک خانهای مادر بگويد پدر ساکت، پدر بگويد مادر ساکت، فرزند دوگانه میشود، ديگر نه اين پدر را قبول دارد نه اين مادر را در يک جمعی همه ساکت يک نفر حرف بزند آن يک نفر محکوم است در يک ادارهای يک نفر سخن میگويد بقيه سکوت میکنند آن شخصی که حرف زده، میرود زير سؤال، دانشجويي به من گفت سر کلاس يک خانم دختری با وضع بد آمده سر کلاس، گفت محترمانه برايش تذکر دادم خواهرم رعايت کن، گفت اين کلاس حق همه ماست حواس ما را هم پرت میکنی، گفت شروع کرد گستاخی کردن، استاد گفت چه خبر است؟ آن خانم دختر گفت اين فضولی میکند میگويد چرا شما اين جوری آمديد؟ گفت من فضولی نکردم حق من است، الآن میروی در اين مسجد حق همه ماست اينجا اگر يک کسی که يک بيماری خطرناک مسری داشته باشد نبايد بيايد ديگران را آسيب زند ما حق داريم بگوييم چرا آمدی؟ بله در اتاق خودت، خانه خودت محيط در بستهای خودت مجازی، گفت وقتی استاد فهميد گفت استاد هم من را توبيخ کرد گفت چرا نظم کلاس را میزنی بهم؟ گفتم استاد من نظم را میزنم بهم يا اين با اين وضعش نظم را دارد میزند بهم؟ گفت استاد گفت برو بيرون دفتر مديريت، خب مشکل اين است آن وقت دعای ندبه میخوانيم مهدي بيا مهدی بيا، آقا بيايد چه کار بکند؟ بيايد چه بکند؟ با اين روشها: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَق»[20]رسولالله با ياد خدا شروع کن بگو، حرف بزن سخن بگو: «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَق»[21]کدام خدا؟ خدايي که از نطفه آفريده، اين هم پيام دارد مردم به هرجا رسيديد اصلتان نطفه بود، يک چيز بیمقدار، و به ظاهر بیارزش: «اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَم»[22]به ياد آن خدايي که مظهر کرامت و بزرگواری است سخن بگو: «الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَم»[23]خدايي آموخت و آشنا نمود و آگاهی داد بشر را در استفاده از قلم: «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم»[24]خدايي که آموخت بشر را آنچه را نمیدانست اين آيات بر قلب شريف رسولالله نازل شد خدا در آيه سوره مبارکه آلعمران آيه صد و شصت و چهار میفرمايد يقيناً خدا منت دارد بر مؤمنين چرا خدا میفرمايد مؤمنين؟ انبياء که برای مؤمنين نيامدند برای ناس آمدند، برای بشريت آمدند اينجا خدا تذکر میدهد:
چون قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری
آنی که قدر میداند يادآوریاش میکند مؤمن قدر امامش را میداند، مؤمن قدر پيغمبرش را میداند، خدا میفرمايد: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ»[25]بله انبياء برای هدايت همه آمدند آنهايي که بهرهبرداری کردند میدانند چه نعمتی است رسولالله؟ و چه نعمتی است تربيت و هدايت؟ «إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[26] نکته ديگر يکی از ويژگیهای انبياء و پيغمبر مردمی بودن بود، اين برای همه مسئولين ما درس است برای همه بزرگترهای ما درس است رسولالله بين مردم بود با مردم بود، کوچه به کوچه، چهره به چهره، خانه به خانه با مردم معاشرت داشت، مديری که از در پشت میآيد، از در پشت میرود، مسئولی که زير مجموعه خودش هم اين را نمیبينند میگويند آقا ما مديرمان را نمیبينيم اين نمیتواند موفق باشد: «رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[27] يعنی برخواسته از متن جامعه، مردمی بودن عزيزان هرچه بزرگتر میشويد بايد تواضعتان، فروتنیتان، ارتباط جمعیتان بيشتر باشد اين توقيع مبارکی که میگويند علامه امينی فرموده بود من در کتاب خانه آيتالله حاج سيدابوالحسن اصفهانی اين توقيع را ديدم به خط مبارک ولیعصر: «يا سيد ابالحسن ارخص نفسک»[28]، سيدابوالحسن اصفهانی خودت را رها کن، در اختيار مردم قرار بده، خيلی گرفتار اين مقام و پوست و عنوان نباش: «ارخص»[29]، راها کن نفست را در اختيار قرار بده: «و اجعل مجلسک فی الدهلیز»[30]، در دهليز خانهات بنشين يعنی جايي که تا در زدند بفهمی، دم در، دهليز همان دالون دم در راهرو ورودی نه در اتاق پشتی: « و اجعل مجلسک فی الدهلیز»[31]، هفتخوان نبايد بگذرد تا ببينی، خان اول باشد: «و اقض حوائج الناس»[32]، حوائج مردم را برآورده کن: «نحن ننصرک»[33]، ما کمکت میکنيم، کمک با ما، تو خودت را عرضه کنم ما ياريت میکنيم، خدا میفرمايد پيغمبر: «رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ»[34] پيامبر سهتا رسالت دارد انبياء سهتا کار میکردند يک: «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ»[35] اولاً تلاوت قرآن، بگوييد بگذريد، همينکه مقام معظم رهبری فرمودند آقا فحشمان میدهند تو بگو و برو، پذيرفت و پذيرفت، نپذيرفت خدا مزدت را میدهد، اين هم يک ضعفی است ما در جامعه ما بعضیها میگويند آقا ما اين کار را بکنيم نتيجهای ندارد، من میگويم نتيجه داريد، کجاست نتيجهاش؟ میگويم آقا اين کاری که شما میکنيد خدا میپسندد؟ بله، اگر خدا میپسندد خدا مزد میدهد، مردم نپسندند خدا میپسندد به وظيفه عمل کنيم دنبال نتيجه نباشيم عمل به تکليف کنيم، پيامبر را خدا میفرمايد رسالت اوليهات: «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ»[36] حرفت را بزن، آيات را بخوان، مطالب را بگو، اين يک حالا اینها پذيرفتند پذيرفتند نپذيرفتند، ببينيد در جذب مسلمانها به اسلام يکی میشود سلمان، فارسیها به خودتان بباليد سلمان، سلمانی که پيغمبر فرمود آن آيهای پنجاه و چهار سوره مائده: «و هذا و قومه» يافت نشد، نسبت به سلمان و قوم سلمان و تبار سلمان شش ويژگی خدا در قرآن در اوصاف ايرانيان ياد میکند، سلمان بالای درخت نخل بود در يک باغی کارگر بود، پيغمبر وارد باغ شدند سلمان بالای درخت پيغمبر را ديد داشت خرما میچيد يک جمله با پيغمبر صحبت کرد، پيامبر يک جمله برايش گفتند بالای درخت نخل مسلمان شد، در لحظه مسلمان شد خب يکی آگاهی و آمادگی و اطلاعات بالاست میپذيرد:
قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری
اما بعضیها بودند رسولالله بيست سال صرف کرد وقتش را بعد مسلمان شدند، بالاخره بعضیها فرق میکنند افراد بعضیها يک ضمير سختی دارند، و مؤمنين نا اميد نشويد من میگويم نفس شما پاکتر است يا نفس رسولالله، بعض اوقات میبينيم مؤمنين وا دادند آقا ديگر حرف اثر نمیکند، نکند ما کارمان درست نيست اینها حرف ما را گوش نمیکنند، گفتم اين فکرهای شيطانی سراغت نيايد امام حسين کارش درست نبود که کوفیها حرفش را نپذيرفتند، بيست هزار انسان جلو امام حسين روز عاشورا صفآرايي کردند حضرت سخنرانی کرد به تعداد انگشتان دست روز عاشورا نيامدند سخت حضرت، حرف حقتان را بگوييد: «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ»[37] دنبال نتيجه هم نباشيد نتيجه چه میشود؟ به ما مربوط نيست و به همه هم بگوييد يعنی گاهی اوقات میبينيد در يک بزنگاهی اين حرف اثر میگذارد من يکی از روشهای تربيتی رسولالله را بگويم و عرايض را جمع بندی کنم، يک جوان يهودی بود اين مسئوليتها را يک خرده سنگينتر بکنم ببينيد پيغمبر با يهودیها چه جوری معامله میکرد جوان يهودی، يک جوان يهودی بود در مدينه اين پيغمبر را خيلی دوست میداشت، شيفته اخلاق پيغمبر بود اما يهودی بود، گاهی اوقات میآمد در مسجد محضر رسولالله پيغمبر هم با روی خوش تحويلش میگرفتند نماز نمیخواند کارهای مسلمانها را انجام نمیداد اما در اوقاتی که رسولالله با مؤمنين جلسه داشتند نشستند اين هم میآمد مینشست مسلمانهای متأسفانه تنگ نظر اینها سختشان میآمد، آقا اين يا مسلمان بشود بيايد، خانم يا حجابت را درست کن بيا مسجد، يا نيا مسجد؟ طلبه، خب اين اگر بخواهد خودش را پيدا کند کجا بايد پيدا کند؟ بگذار بيايد بشنود خودش را پيدا کند، مثلی اينکه بگوييد آقا به يک مريضی بگويند که يا سالم باش بيا اينجا يا حق دارو خوردن نداری برو بيرون خب اين بايد دارو بخورد تا درمان بشود، موعظه، شرکت در مجلس خوبان داروست، اين را اگر میخواهی سالمش کنی اول بايد دارو و مراقبت را ببيند اين جوان يهودی میآمد پيغمبر فراتر از اين هم بايش بر خورد میکردند گاهی اوقات کار برايش ارجاع میکردند برايش میگفتند برو به فلانی بگو رسولالله کارت دارد بيا، يا اين را ببر بده به فلان کس اين احساس يک غروری میکرد که پيغمبر ما را قبول دارد، حواله میدهد دست من میگويد برساند، به فلانی بگوييد بيايد پيغمبر منتظرش است، مسلمانها میگفتند يا رسولالله شما اين همه مسلمان دور و برتان است همه را ول کرديد اين جوان يهودی، خب به اين يهودی بگوييد اسلام بياور بعد هم بهش کار ارجاع کنيد، پيغمبر صبر میکردند امروز جوانت را میخواهی به راه بياوری مثل پيغمبر کار کن، سه سال گذشت، و در اين سه سال مؤمنين و مسلمانها هم يک خرده ايرادها میآمد، يک چند روزی پيغمبر ديدند اين جوان ديگر پيدايش نيست، از اخلاق پيغمبری بگويم که البته من خودم را میگويم، خودم به عزيزان حرفی ندارم، شخص خودم، من واقعاً دور هستم از اين اخلاق، رسولالله اگر کسی را سه روز نمیديد سراغش را میگرفت، ما طرف را نمیبينيم تا آگهیاش را رو ديوار میبيند، ای آقای فلانی مرد، میگويم شش ما تو کجا بودی؟ شش ماه شيمی درمانی میشد مسلمانی اين است رسولالله سه روز اگر کسی را نمیديد اینهایی که میآمدند با رسولالله معاشرت داشتند پيغمبر سراغش را میگرفتند میگفتند فلانی کجاست؟ اگر میگفتند مسافرت است رسولالله میگفتند که انشاءالله به سلامت برگردد دعايش میکردند، اگر میگفتند يا رسولالله مريض است پيغمبر میفرمودند برويم ديدنش، اگر میگفتند يا رسولالله در مدينه است بله نمیآيد مسجد حالا گرفتار است، کار پيش آمده، میگفتند سلام من را بهش برسانيد، پيغمبر بعد از سه روز ديدند اين جوان يهودی پيدايش نيست سراغش را گرفتند، مسلمانها گفتند آقا دارد میميرد يک مرض سختی گرفته در حال رفتن است رسولالله فرمود برويم ديدنش، يهودی نه رحممان، نه فاميلمان، که بعضیها غافل هستيم، در قبرستان خودم ديدم برادری سر قبر برادری آمد خاک میريخت رو سرش میگفت خاک به سر شدم، گفتم جلوش را بگيريد اين کارها چه است انجام میکند؟ يکی گفت حاجآقا میدانيد چرا اين کار را میکند؟ اینها سيزده سال در شيراز بودند همديگر را نديده بودند، اين مسلمانی است شعار میدهيم عمل نيست، گفتم واقعاً که خاک به سر شدی، حالا آقا در ادارهاش بهش زنگ زدند داداشت مرده دارند دفنش میکنند، رسيده پای قبر خاکها را میريزد رو سرش میگويد خاک به سر شدم اين صله رحم است پيغمبر اين بود، رسولالله مسلمانها را راه انداختند رفتند خانه اين يهودی در زدند، پدر اين يهودی آمد دم در، پيامبر عذرخواهی کردند فرمودند من متوجه نبودم پسر شما بيمار است، آمدم ديدنش گفت بفرماييد داخل، آمدند بستگان اين يهودی دور بسترش ايستاده بودند عمو، برادر، خويشاوندانش، پيامبر پايين بسترش اين جوان ديگر نفسهای آخرش بود، در بستر خوابيده بود پيامبر مقابلش پايين پا ايستادند سلام کردند بهش، يکی از اخلاقيات پيغمبر اين روايت را من سابق هم خواندم امشب فقط يکش را میگويم رسولالله فرمود تا زنده هستم پنج چيز را ترک نمیکنم تا تمام انسانها در دامنه تاريخ بشود درس يکش اين بود، سلام کردن به بچهها در کوچهها ما بعضیهايمان به بچههاي خودمان هم عارمان میشود سلام کنيم، به کارمند زير دستمان سختمان میآيد سلام کنيم، به کسی که دو سال از ما کوچکتر است سختمان میآيد بگوييم سلام عليکم، که ما بزرگتر هستيم، ما استاد هستيم، ما تاجر هستيم اين حمال است سلام به بچهها در کوچهها يعنی به بچههای که نمیشناسند تو را بچههای مردم بابا يادشان بده اخلاق را اين اخلاق در سلام کردن بر صاحب امشب کسی سبقت نمیگيرد رسولالله وارد شدند مقابل اين جوان يهودی يک سلام بهش کردند اين جوان جواب سلام پيغمبر را داد، ببينيد پيغمبر سه سال کار کرده حالا میخواهد بهرهبرداری کند، فرمودند: «قل يا غلام اشهد ان لا اله الا الله» يافت نشد، حالا بابای اين جوان ايستاده، طائفه يهودیها ايستادند فرمودند جوان بگو شهادت میدهم خدايي جز خدايي يگانه نيست اين جوان برگشت يک نگاهی به بابايش کرد دلش با پيغمبر بود، عقلش با رسولالله بود اما میخواست پدر هم راضی بشود، بابا فهميد، نگاه را فهميد گفت پسرم در انتخاب عقيدهات آزادی، هر کاری میخواهی بکنی بکن، تا اين پدر اين را گفت رو کرد به رسولالله گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسولالله» آقا اين دوتا کلمه را گفت تمام کرد، جان داد، پيامبر هم از خانه يهودی آمدند بيرون، بيرون خانه يهودی رسولالله رو کردند به مسلمانها، فرمودند مسلمانان اگر به من پيغمبر خرده میگرفتيد که چرا به يک جوان يهودی شخصيت میدهم؟ کار ارجاع میکنم من میخواستم اين جوان در آستانه رفتن با ايمان برود، نتيجه کار هم شد همين، من بسنده کنم حاجآقای نگهبان بفرماييد اين اخلاق رسولالله بود.
من يادی کنم از حاج محمود آقای سيفی يک مطلبش را بخوانم فيض کاملتر بهتر بيشتر حاجآقای نگهبان میدهند خب الحمدلله امشب هم مجلس پيغمبر را ترجيح دادی بر فوتبال خدايا به عظمت امشب ايرانیها را سربلند در عالم قرار بده، در همه مراحل اين جمعيتی که امشب هستند مشمول الطاف پيغمبر قرار بده.
من حاج محمودآقا را بايش يک عهدی بستم که در مناسبتها يادی ازش کنم خيلی آدم حالات عجيبی داشت من يک مطلعش را میخوانم ديگر فيض بهتر حاجآقای نگهبان میدهند:
در کوه حراء ياران، نور آمد و پرچم زد، نور آمد و پرچم زد، بر نام رسولالله حق سکه خاتم زد، حق سکه خاتم زد، در آينه توحيد آن روح مجرد بين، هان تاج رسالت را بر فرق محمد بين، بعثت احمد مرسل مبارک، هديه آخر و اول مبارک، مهدی فاطمه چشم تو روشن، مهدی فاطمه، اين نفسها به درد دردتان میخورد به وقتش، مهدی فاطمه
[1] آلعمران164.
[2] احزاب21.
[3] اعراف142.
[4] اعراف142.
[5] اسراء1.
[6] آلعمران164.
[7] قصص5.
[8] علق1-5.
[9] آلعمران169.
[10] مؤمنون8.
[11] علق1.
[12] علق1.
[13] فرقان23.
[14] علق1.
[15] علق1.
[16] علق1.
[17] علق1.
[18] علق1.
[19] علق1.
[20] علق1.
[21] علق2.
[22] علق3.
[23] علق4.
[24] علق5.
[25] آلعمران164.
[26] آلعمران164.
[27] آلعمران164.
[28] الاحتجاج ج2 ص323
[29] الاحتجاج ج2 ص323
[30] الاحتجاج ج2 ص323
[31] الاحتجاج ج2 ص323
[32] الاحتجاج ج2 ص323
[33] الاحتجاج ج2 ص323
[34] آلعمران164.
[35] آلعمران164.
[36] آلعمران164.
[37] آلعمران164.