استاد حدائق روز چهارشنبه 4 بهمن ماه 1402 در مسجدالرسول(ص) شیراز به مناسبت شب میلاد امام علی(ع) به بیان مبحث لزوم امام شناسی پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[1]

صدق الله العلی العظيم

شاه لافتی حيدر که ايزد روان با اوست، در زمين و از قدرت کار آسمان با اوست

آسمان ندانم چيست؟ حد لامکان با اوست، لا مکان ندانم چيست؟ ظاهر و نهان با اوست

با اساس رحمانی در لباس انسانی، ای شهی که از دل‌ها مرتفع غرف داری، گرچه نزد کوته­بين خيمه در نجف داری،

گه به عرشه منبر کوس من عرف داری، گه به سينه سينا ساز لاتخف داری

وه از آن خدايي درّ کِش تو در صدف داری، ای بسا رسل کز توست غرق بحر حيرانی است

من ابتداءً آيه­ای که تلاوت شد از سوره مبارکه مريم از آيات ولايت در قرآن است که محدثين شيعه و سنی با ذکر رواياتی از رسول­خدا و اهل­البيت عنوان کردند که اين آيه در شأن علی ابن ابیطالب است يک توضيحی من نسبت به اين آيه و ترجمه­ای و حديثی از خود آقا اميرالمؤمنين محضر عزيزان عرض کنم بعد هم يک گذری بر فضايل لايتناهی اميرالمؤمنين، يکی از ضرورت­های برای همه ما معرفت امام­شناسی است، امام­مان را بشناسيم، اوصاف اميرالمؤمنين را بدانيم، قرآن می­فرمايد: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[2]کسانی که دو چيز را رعايت کنند در زندگی، ما محبت این‌ها را در وجود انسان­ها قرار می­دهيم و مستقر می­کنيم، يک ايمان، دو عمل صالح، ارتباط با خدا، پيوند با مردم، عمل صالح يعنی ارتباط­گيری با مردم و خدمت به مردم ايمان يعنی ارتباط با خدا، اين حالا با مضامين مختلفی در قرآن آمده يک­جا خدا می­فرمايد: «يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[3]، «يُقيمُونَ الصَّلاةَ»[4] يعنی ارتباط با خدا، يُؤْتُونَ الزَّكاةَ»[5] يعنی ارتباط با مردم آدم خوب به اين نمی­گويند که خودش باشد و کنج اتاقش و کاری هم به هيچ مسأله­ای از مسائل جامعه نداشته باشد اين رهبانيت است اسلام را رهبانيت را تأييد نمی­کند، پيغمبر فرمود: «لَا رَهْبَانِيَّةَ فِي‏ الْإِسْلَامِ»[6]

تو کز محنت ديگران بی­غمی، نشايد که نامت نهند آدمی

لذا اول ايمان، اعتقاد پاک، و دوم عمل شايسته این‌ها موجب رشد محبت در وجود انسان­ها می­شود من ابتداءً يک نکته را عرض کنم، اين دوتا نکته از اين آيه را بزرگان استفاده می­کنند، حالا عرض کردم روايات متعددی داريم که يکی دو حديثش را من خواهم خواند که در شأن اميرالمؤمنين اين آيه نازل شد اولاً و بالذات ولی هر کسی هم عمل کند نتيجه می­گيرد، اسوه اين آيه علی ابن ابیطالب است، نکته اول در اين آيه شريفه اين­که چگونه می­شود ايمان و عمل صالح توليد محبت می­کند، يک بحث اين است که خداوند اين کار را انجام می­دهد، ببينيد حضرت موسی وقتی که مادرش او را دم آب نيل داد در يک صندوقچه­ای اين مسير رود نيل اتفاقاً منشعب شد در قسمتی که در کاخ فرعون آب می­چرخيد حالا هر کسی اين صحنه را اگر می­ديد و تعقيب می­کرد می­گفت اين مادر با هزاران اميد فرزندش را گذاشت در يک صندوقی داد دم آب رودخانه که از مصر آب اين بچه را ببرد که به مکائد فرعونی گرفتار نشود آب بچه را آورد در کاخ فرعون اما بايد گفت:

بنازم خداوند پيروز را، پريروز و ديروز و امروز را

خدا اين است خدا می­خواهد نشان بدهد، من موسی را در کاخ فرعون بزرگ می­کنم فرعونی که کمر به قتل موسی بسته بود، بشر بندگی کن خدا خدايي می­کند خوب بندگی کردی، خوب دريافت می­کني، اين صدوقچه­ چوبی رو آب آمد فرعون کنار آن مسير آبی که در کاخش آب­نما بود می­چرخيد و زن‌ها ايستاده بودند، يک وقتی صندوقچه­ای رو آب دارد می­آيد گفت بگيريد اين صندوقچه را ببينيد چه است؟ صدوقچه را آوردند باز کردند ديدند يک پسر بچه­ای در اين صندوقچه است، فرعون هم ابتداءً گفت نکند اين بچه همانی است که منجم­ها می­گويند بنيادت را از بين می­برد می­گويند دختر فرعون مرض برص داشت، دست موسی را گرفت، اين بيماری برص خوب شد، خدا محبت موسی را در دل دختر فرعون، همسر فرعون، و خود فرعون قرار داد، فرعونی که عزم کرده، موسی را پيدا کند و بکشد، گفت اين بچه را نگه می­داريم و بزرگ می­کنيم:

گر نگهدار من آن است که من می­دانم، شيشه را در بغل سنگ

اين کار خداست، مردم خدا می­فرمايد: «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ»[7] خدا می­فرمايد ما محبت را قرار می­دهيم، ما دل‌ها را منقلب می­کنيم ولی تو خوب کار کن خوب نتيجه بگير، آقا تحويل­مان نمی­گيرند، چون خدا را تحويل نگرفتی، حق­مان را نمی­دهند، چون بديهی­هايت را نپرداختي، خوب بندگی کردی، خوب دريافت نکردی؟ «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[8] خدا می­فرمايد اين محبت را ما قرار می­دهيم، يک اراده الهی و مشيت قاهره­ای الهی توليد محبت می­کند، موقع تحويل سال چه می­گوييد؟ «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ»[9]اين قلب­ها دست چه کسی است؟ اين قلب­ها دست اوست، شما خوب کار بکن قلب­ها را خداوند تقليب می­کند، می­گويد آقا بچه­مان طردمان کرده، خب تو هم اوامر خدا را طرح کردی، من کراراً عرض کردم امشب هم عرض می­کنم در ايام عمرم نديدم يک نفر ادعا کند بگويد خوب بندگی کردم خدا خوب خدايي نکرد، من که نديدم، گاهی اوقات خودمان را فريب می­دهيم، يک جايي کارمان ريا دارد شرک درش است مشکلاتی داريم منت سرخدا می­گذاريم، خب اين يک نکته، اگر کسی خالصانه کار کند خدا تقليب قلوب می­کند اين کار خداست.

نکته دوم اساساً ايمان و عمل صالح ذاتاً توليد محبت می­کند، شما امروز ببينيد در جامعه افرادی که با ايمان هستند، و افرادی که اهل کار خير هستند مردم این‌ها را دوست می­دارند این‌ها محبوب هستند، می­گويد آقای فلانی، خانم فلانی، خود نقش عمل صالح توليد محبت می­کند اعتقاد پاک توليد محبت می­کند.

يک جوانی آقايون يک وقت آمد پيش من يک دفترچه­ای آورده بود قريب به صد صفحه در اين دفترچه مشخصات کسانی را نوشته بود که دوستان اين جوان در چند سال گذشته­اش بودند دخترهای را اسم نويسی کرده بود، نام، نام خانوادگی، شماره تماس، شغل پدر، سال تولد، تحصيلات، يک بيوگرافی مختصر اين دفترچه آورد گفت آقای حدائق من با همه این‌ها ارتباط داشتم، گفت اما الآن می­خواهم ازدواج کنم هيچ کدام از این‌ها را قبول ندارم يک همسر با ايمان می­خواهم ببين آقا، مؤمن کسی که کار شايسته انجام می­دهد يک وقت می­بيني همان خلاف کار در بزنگاه­ها می­گويد من آدم مؤمن را قبول دارم، خودش خيلی اهل مسجد و نماز نيست ولی اگر اختلافی افتاد می­گويد بگرديد در فاميل فلان آقا آدم متدينی است، متدين فاميل ما فلانی است او هرچه بگويد ما قبول می­کنيم اين نتيجه ايمان است که اساساً ايمان ايمان يعنی التزام از آقا رسول­خدا روايت شده که ايمان يعنی اطاعت خدا و ترک نافرمانی، جاي ديگر پيغمبر می­فرمايد اين روايت را در عوالی اللئالی نقل شده از رسول­الله: «الايمان بضعة و سبعون‏ شعبة»[10]ايمان قريب به بيش از هفتاد شعبه دارد که بعد رسول­الله می­فرمايد: «أَعْلَاهَا شَهَادَةُ أَنْ‏ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[11] عالی­ترين جلوه ايمان اين است که انسان برسد به اين نکته که: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[12]در تمام ابعاد زندگی­اش خدا بشود تراز اين اوج ايمان است: «وَ أَدْنَاهَا إِمَاطَةُ الْأَذَى عَنِ الطَّرِيق»[13]حداقل ايمان هم اين است که مانعی در معبر مردم بردارد، پوست مزد را می­گذارد کنار، اين هم ايمان دارد حالا نگاه نکن سرش برهنه است، بله ايمان ضعيفی دارد، همينی که يک خدمات عام المنفعه­ای دارد خدمت به مردم می­کند روايت داريم چراغ بالای سر در خانه­اش روشن می­کند که مردم به زحمت نيفتند اين هم يک جلوه­ای از ايمان است، بندگی خدا انسان را می­آورد در اين مسيری که خدمت به هم‌نوع بکند و شما امروز نوع آسيب­های اجتماعی، ظلم­ها تخلف­ها از بی­دينی است پس خود ايمان و عمل صالح این‌ها جلب محبت می­کند، حالا در اين آيه قرآن هردو را کنار هم نام می­برد ايمان و عمل صالح، يعنی ايمان به تنهايي و عمل صالح به تنهايي هم بار انسان را از زمين بلند نمی­کند، من آقا نماز شب خوب می­خوانم، روز پنج جزء هم قرآن می­خوانم ولی ذره­ای به مردم توجه ندارم و خدمت نمی­کنم اين نشد، يا اين­که بعضی­ها ديديد می­گويد آقا برو خدمت کن، مسجد چه است؟ نمی­خواهد مسجد بسازی برو، پول بده به مردم، به ضعفاء، به فقراء همين کافی است دستگيری از نيازمندان بکن، وقتت را صرف نماز و روزه نکن اين هم اشتباه است البته اين را من عرض کنم، خداوند بی­پاداش نمی­گذارد کارهای نيک مردم را قطعاً اگر کسی خدمتی کرد، دستگيری کرد ايمان هم که نداشته باشد خدا در دنيا جوابش را می­دهد خدا به حضرت موسی فرمود، موسی ما فرعون را که فرصتش داديم به خاطر سه­تا کار خوب اوست، مالياتی که می­گيرد از مردم، خرج مردم می­کند جاده­ها را امن کرده اطعام طعام می­کند خب این‌ها جزء خدمات است، خدا این‌ها را دوست می­دارد ولو فرعون بندگی خدا را نمی­کند ولی خدا مزد اين کارها را می­دهد من يک جايي مثال زدم شما کارگری را می­آوريد به کار دعوت می­کنيد، اين کارگر اصلاً مسلمان نيست ولی کارگر زحمت کشی است از صبح تا غروب هرچه گفتيد کار کرده وقتی می­خواهد برود، مزدش را می­دهيد يا نمی­دهيد؟ اگر ندهيد که ظلم کرديد، اگر بگوييد چون تو لامذهب هستی، من حقوقت را نمی­دهم زحمتت را ناديده می­گيرم از آن بدتر عمل کردی، می­گويي آقا اين مزدت، مسلمان نيستی ولی زحمتت را کشيدی، ولی اگر کارگری آمد متدين، معتقد، نماز اول وقت خوان، زحمت­کش کاری، موقع رفتن می­گوييد آقا اين مزدت اين هم شام شبت ببر با زن و بچه­ات بخور، هوا سرد است اين لباس زمستانی هم هديه ما به تو، دقيقاً در خانه خدا همين هستيم، مردم اگر کار خوب کرديد، خدا را هم قبول داشتيد هم دنيا داريد هم آخرت، اگر کار خوب کرديد خدا را قبول نداشتيد، فقط دنيا داريد: «وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصيب‏»[14]من بارها می­شنوم طرف می­آيد می­گويد آقا يک نفر را می­شناسيم يک رکعت نماز نمی­خواند خلاف می­کند...! شروع می­کند بدی­هايش را گفتن می­گويد آقا اين روز به روز دارد ثروتش بيشتر می­شود امکاناتش بيشتر، می­گويم شما بدي‌هايش را ديدي، اين شايد دو سه­تا کار پنهان نيکونی پنهانی انجام می­دهد که تو متوجه نيستی و خدا دارد او را در دنيا تصفيه و حساب می­کند البته اين را هم بگويم خدا نکند کسی در دنيا تصفيه و حساب خوبی­ها بشود، مؤمنين داريم در دنيا تصفيه و حساب بدي‌هايش را می­کنند، همسر بد، اولاد بد، بيماری­های سخت، همسايه بد، آبروی به خطر افتاده، ثروت يکدفعه از دست رفته، این‌ها گوش مالی­هايي است که خدا به مؤمنين می­دهد نمی­خواهد این‌ها به آخرت بکشد، اما انسان­های منحرف که خدا را قبول ندارند، خدا هم برای اين­که ديگر قيامت طلب نکنند همين­جا حساب­شان را صاف می­کند و اين خيلی بد است که کسی در دنيا آنچه زحمت کشيده بگيرد، قيامت ديگر دستش تهی باشد پس ايمان و عمل صالح و عمل صالح با ايمان این‌ها توأمان مؤثر هستند و از اين آيه استفاده می­شود که اساساً کليد محبوبيت از نگاه پروردگار در راستای همين ايمان و کار شايسته است و محبوبيت هم به دست خداست، خدا می­فرمايد: «سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[15]ما محبت را قرار می­دهيم، و ما محبت را به مؤمنين و صالحان می­دهيم و محبوبيت هم از الطاف و پاداش­های الهی در دنياست حالا آخرت پاداش­ها را می­گيرند انسان­های که خوب عمل کردند و درخشيدند ابن عباس روايتی را از رسول­خدا نقل می­کند که: «فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: إِنَ‏ الَّذِينَ‏ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ سَيَجْعَلُ‏ لَهُمُ‏ الرَّحْمنُ‏ وُدًّا قَالَ: مَحَبَّةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ: نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ»[16]می­گويد اين آيه اصلاً درباره علی ابن ابیطالب است، البته من يک بشارت امشب به همه­تان بدهم، ما در دوتا حديث حالا من بخوانم و يک حديث هم از آقا اميرالمؤمنين تکميل عرايضم، آقای ابن ابی­الحديد معتزلی، که از علمای بزرگ اهل سنت است، در فضائل اميرالمؤمنين داد سخن را داده، مسائلی می­گويد علی ابن ابیطالب مثل خورشيدی است که قابل توصيف نيست و کسی نمی­شود توصيفش کند اين عظمت و اين شخصيت را، آقای ابن ابی­الحديد روايتی را از رسول­خدا نقل می­کند بعد اين جمله را می­گويد، می­گويد ما هرگاه می­خواستيم حلال زاده بودن يا ناپاک زاده بودن کسی را محک بزنيم با محبت علی ابن ابیطالب محک می­زديم بعد اين روايت نبوی را نقل می­کند که پيامبر فرمود: يا علی «لَا يُحِبُّكَ‏ إِلَّا طَاهِرُ الْوِلَادَةِ وَ لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا خَبِيثُ الْوِلَادَة»[17]علی تو را دوست نمی­دارد مگر کسی که ولادت پاک دارد، امشب به عشق اميرالمؤمنين آمديد به روح پدر و مادرتان صلوات بفرستيد، اللهم صل علی محمد و آل محمد، پاکی آنها، سلامت آنها اگر نبود اين محبت امشب نبود: وَ لَا يُبْغِضُكَ»[18] پيغمبر فرمود يا دشمن نمی­دارد تو را مگر کسی که ولادت خبيثانه دارد يعنی اصلاً آن ولادت ناپاک سبب شده که فاصله بگيرد از دوستی علی ابن ابیطالب اين ابی­الحديد می­گويد تراز ما بود.

حديث دوم از رسول­الله حديث ديگری در قاعده حسنات و سيئات نوع حسنات سيئات را سيئات حسنات را معدوم می­کنند يعنی چه؟ يعنی امشب شما اين نماز مغرب و عشاء را که خوانديد گناهان قبل از نمازتان را اين نماز پاک کرد، از در مسجد رفتی بيرون گناه کرديد، مسجد را از دست دادي، به قول يکی از اساتيد علم اخلاق می­گفت بعضی از متدينين ولخرج در معنويات هستند دعا زياد می­خواند قرآن زياد تلاوت می­کند، غيبت هم، تهمت هم، گناه هم، تمام شد اينی که می­گويند حواستان به خودتان باشد بابا اين زحمتی که داری می­کشی نابودش نکن، امام باقر فرمود: «الْإِبْقَاءُ عَلَى‏ الْعَمَلِ‏ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ»[19]نگهداشتن کار از انجام کار خيلی سخت­تر است، امشب می­گذرد ما می­توانيم امشب را خرابش نکنيم، حج تمام می­شود می­شود حج را ضايعش نکرد، ماه رمضان به پايان می­رسد ماه رمضان را می­شود ضايع نکرد، هنر اين­جاست، در شب معراج دارد رسول­الله در مشاهداتی که در معراج ديدند يکی از چيزهايي که پيغمبر خيلی شگفت زده شد ديد بعد پيامبر ديد بعضی از کاخ­های بهشتی را يکدفعه ملائکه­ها بسيج می­شوند به ساختن، مصالح همه طلاهای ناب، می­سازند می­روند بالا در اثناء رفتن بالا يک دفعه طلاها می­شود نقره، نقره­ها می­شود مس، رو به تکميل که می­رسد يک دفعه اين کاخ مهندم می­شود فرو می­پاشد، دوباره شروع می­کنند به ساختن، پيامبر به جبرئيل فرمودند اين چه رسم ساختمان سازی است؟ جبرئيل عرض کردم يا رسول­الله این‌ها عمال و کارگزاران در دنيا هستند صاحبان اين کاخ­ها مؤمنين در دنيا هستند، مؤمنين تا کارشان خالصانه است مصالح طلای ناب است، روزه رفتی؟ با اخلاص می­شود همان حواله طلا، يک مقدار آلودگی آمد درش، يک مقداری ريا آمد داخلش، می­شود نقره، ضريبش بيشتر شد می­شود مس، با شرک آلوده شد تخريب می­شود: «يعمرون ثم یخربون»، لذا بعضی­ها ولخرجی می­کنند دائم الذکر هستند اما در بين اذکار غيبت هم می­کند، کلامی که خدا هم نمی­پسندد بر زبان جاری می­کند خب اين نمی­ماند برای انسان چيزی، لذا حضار محترم در بحث نگهداشتن عمل اينکه انسان بتواند کار را حفظ کند اين قاعده است، حسنات، سيئات را از بين می­برد سيئات حسنات را، اما در بين همه حسنات يک حسنه هست که هيچ چيزی پاکش نمی­کند و آن چه است؟ محبت علی ابن ابیطالب، عشق به اميرالمؤمنين و محبت به علی ابن ابیطالب رسول­الله می­فرمايد حسنه­ای است که هيچ سيئه­ای او را نمی­شويد و نعوذ بالله عداوت به علی ابن ابیطالب و بغض علی ابن ابیطالب سيئه­ای است که هيچ حسنه­ای او را معدوم نمی­کند: «حب‏ على‏ حسنة لا يضر معها سيئة و بغض على سيئة لا تنفع معها حسنة»[20]چقدر اين محبت عظمت دارد که حالا طرف اگر محبت اميرالمؤمنين داشته باشد آلودگی هم پيدا کند، بلغزد علامه مجلسی می­فرمايد اگر اين محبت در وجود کسی بود اين محبت بالاخره به دادش می­رسد يک جايي کمکش می­کند حالا جريانی را من نقل کنم پايان عرايضم، اين نسبت به محبت آقا اميرالمؤمنين، آقای واقدی اين را محدث بحرانی نقل می­کند حالا متأسفانه به من شيعه بگويند آقا ده­تا روايت در فضيلت امامت بگو، هاج و واج می­شويم واقدی از مؤرخين معروف اهل سنت می­گويد روز عيدی بود، هارون الرشيد مجلس جشن گرفته بود، مرحوم محدث قمی هم اين را از محدث بحرانی نقل می­کند، هارون نشسته بود بزرگان علمای اهل سنت همه بودند، واقدی می­گويد من دير رسيدم، هارون گفت واقدی دير آمدی کجا بودی؟ گفت من کاری پيش آمد گرفتار شدم با تأخير آمدم، گفت هارون الرشيد رو کرد چند نفر از رجال اهل سنت نشسته بودند يکی شافعی بود، شافعی يکی از چهار فقيه معروف اهل سنت است، می­گويد شافعی نشسته بود محمد ابن حسن شيبانی نشسته بود، ابويوسف ديسانی که شاگرد برجسته­ای ابوحنيفه بود نشسته بود و هفتاد عالم اهل سنت، می­گويد هارون الرشيد رو کرد به شافعی، گفت در فضيلت علی ابن ابیطالب چندتا روايت بلد هستی؟ شافعی گفت بيش از چهار صد روايت، هارون گفت که آنچه می­دانی بگو؟ گفت در امان هستم؟ هارون گفت در امان هستی، گفت بيش از پانصد حديث، واقدی می­گويد هارون رو کرد به آقای محمد حسن شيبانی گفت شما چندتا روايت؟ محمد ابن حسن گفت به ما هم امان دادی؟ گفت بله، گفت بيش از هزار روايت الآن در فضيلت علی ابن ابیطالب من می­دانم، گفت هارون رو کرد به ابويوسف ديسانی گفت تو چندتا روايت؟ ابويوسف گفت هارون فضائل اميرالمؤمنين مثل دريايي است که در ظرف نمی­شود جمعش کرد، خورشيد را نمی­شود احساء کرد، هارون گفت آنچه که می­دانی بگو، گفت به من هم امان دادی؟ گفت بله، گفت پانزده هزار حديث مسند، پانزده هزار حديث مرسل، با اين حرف ابويوسف، شاگرد برجسته ابوحنيفه است يعنی سی هزار روايت به بعضی از جوان­ها بگوييد پنج­تا روايت در فضيلت اميرالمؤمنين بگو، غربت امامتان را بدان، هارون الرشيد می­گويد واقدی می­گويد هارون رو کرد به من گفت شما چندتا روايت؟ گفتم به من هم امان دادی، گفتم من هم الآن سی هزار روايت در فضيلت علی می­دانم، بعد اين­جا هارون گفت من يک چيزی بگويم از همه این‌ها شگفت انگيزتر از اين چيزهايي که شما می­گوييد عجيب­تر هارون گرفت و اين را هم من در پرانتز بگويم اين ظالمين معاصر ائمه از همه بيشتر ائمه را می­شناختند، خدا نکند کسی بداند حق چيست؟ و پا رو حق بگذارد، هارون اعرف مردم بود به حقوق ائمه، اعرف مردم بود به مقام موسی ابن جعفر، هارون يک جريان خطيب دمشقی را نقل کرد گفت من يک خطيب دمشقی بود اين را هارون گفت، ديدم که اين داشت به علی ابن ابیطالب توهين می­کرد در برابر ديدگان من منسوخ شد و به سگ تبديل شد، گفت اين را من خودم ديدم اين را هارون در آن مجلس نقل کرد:

کتاب فضل تو را آب بحر کافی نيست، که تر کنيم سر انگشت و صفحه بشماريم

لذا فضائل اميرالمؤمنين قابل احصاء نيست و قابل بيان کردن نيست حالا در همين آيه شريفه­ای که آقا اميرالمؤمنين جلوه تمام عيار ايمان و عمل صالح برای ما هم درس است بنده شيعه اميرالمؤمنين بايد در ايمان و عمل صالح مثل امامم عمل کنم.

يک حديث از آقا اميرالمؤمنين محضر عزيزان تقديم کنم عرايض را جمع بندی کنيم و يک اشاره­ای به ميلاد حضرت و حاج­آقای نگهبان هم گفتند تشريف می­آورند نمی­دانم تشريف آوردند يا نياوردند؟ هر وقت آمدند اطلاع بدهيد خب اين محبت اين روايت را از آقا اميرالمؤمنين بشنويد صاحب امشب، حضرت فرمودند: «ثَلَاثٌ‏ يُوجِبْنَ‏ الْمَحَبَّةَ»[21] می­خواهيد محبت را جلب کنيد، محبت فقط به مقام نيست، به ثروت نيست، تازه ثروت اميرالمؤمنين به کميل فرمودند هرچه بيشتر بشود دشمن­هايتان بيشتر می­شوند طبيعت مال اين است گاهی اوقات بچه­هايتان دشمن­تان می­شوند بابايم به فلانی اين قدر داد، به من اين قدر داد، من ديدم گاهی اوقات ورثه پشت سر متوفی لعنت می­فرستد شنيدم من، لعنت به روح پدرش که می­گويد آقا پدرم لعنت بر او باد به چه کسی بيشتر داد به من کمتر داد اين مال دنياست، اساس شکل­گيری محبت اميرالمؤمنين می­خواهيد محبوب باشيد درخانه خدا و نزد مردم، فرمولش را اميرالمؤمنين صاحب امشب نام می­برد: «ثَلَاثٌ‏ يُوجِبْنَ‏ الْمَحَبَّةَ»[22]این‌ها ايجاد محبت می­کند، يک: «حُسْنُ الْخُلُقِ»[23] مسلمان­ها، مؤمنين اخلاق خوب آدم­های بد اخلاق مردم از ايشان متنفر هستند، اصلاً ما روايت داريم با چهره باز اگر رو به رو شديد با مردم، با همان تبسم چهره باز اين می­شود کفاره گناهانتان، همه­اش که بنا نيست بگويي، استغفرالله ربّی و اتوب اليه، بابا اين سگرمه­­ات را باز کن، بعضی­ها را می­بينيم بايد نماز وحشت بخوانيم، يک بنده­ خدايي گفت حاج­آقا رفتم در يک اداره­ای کار به رئيس داشتم اين سرش پايين بود، ما سلام کرديم گفت همين طور که سرش پايين بود اصلاً جواب سلام را هم نداد، گفت بله، گفت يک بله­ای گفت که اصلاً ما وحشت کرديم، گفتم آقا ببخشيد ما اشتباهی آمديم خدا حافظ رفتيم بيرون، کاسب با اخلاق کاسب موفق، عالم با اخلاق عالم موفق، پدر با اخلاق پدر موفق، چرا بعضی از جوان­ها، به غريب اعتماد می­کند به مادر خودش اعتماد ندارد، اخلاق نديده، در همين دفتر مسجد يک خانم دختری آمد بيست و يک ساله دانشجو در گرداب­های گناه سقوط کرده بود، با ربع ساعت حرف زدن مشکلاتش را گفت، گفتم اين چيزهايي که شما به من گفتيد مادرت می­داند؟ گفت هرگز، پدرت گفت ابداً، گفت اصلاً من این‌ها را قبول ندارم، چون اخلاق نداشتند، اول اخلاق درس صاحب امشب: «حُسْنُ الْخُلُقِ»[24] دوم: «حُسْنُ الرِّفْقِ»[25] اميرالمؤمنين فرمود مدارا کنيد، بابا خود اين مدارا کردن ضريب تحمل را بالابردن فرصت با ديگران دادن خدا رحمت کند سعدی را:
آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است، با دوستان مروت با دشمنان مدارا

بالاخره در روابط اجتماعی­مان مدارا کنيم، حالا يک کسی يک اشتباهی کرد بنده خدا پيشيمان هم شد ديگر خفتش ندهيم، خجالتش ندهيم اين مدارا کردن در حالات امام صادق دارد يک وقت حضرت در منزل نشسته بودند يکدفعه ديدند چندتا کلوخ افتاد در خانه حضرت، تعمد هم بود، معلوم بود يک آدم مريضی دارد اين کارها را می­کند غرض دارد، شما خدا وکيلی در حياط خانه­تان نشسته باشيد چندتا کلوخ گلی بيندازند در خانه­تان چه کار می­کنيد؟ راستش را بگوييد، نگاهش می­کنيد صد و ده خبر می­کني، صورت جلسه می­کنيم، دو چيز هم که نشکسته می­گذاريم پای حساب او، آقا شيشه را هم شکاند، اين سرشير­مان هم کجا شد؟ حالا مال وقت ديگری است از اين خلق­الله خدا زياد دارد، کلوخ­ها افتاد ياران حضرت نشسته بودند، کدام آدم بی­ادب بود اين کار را کرد آقا فرمودند بنشينيد، ديدند حضرت سريع بلند شد رفت داخل اتاق مقدار دينار برداشتند در هميانی کردند رفتند دم در خانه در را باز کردند نه کامل شکاف در، يک خرده باز شد آقا دست را از  بين در بيرون کردند فقط بتوانند پول را بدهند برسانند، يکی هم مثل آماده بود برای پول گرفتن، پول را گرفتند و رفت، آقا آمدند داخل يکی از ياران گفت يابن رسول­الله اين چه صحنه­ی عجيبی بود؟ در خانه شما کلوخ می­اندازند شما پول دم در می­بريد آقا فرمودند اين يکی از بستگان ماست، اين فکر می­کند، منصور دوانيقی شده خليفه بيت­المال را با ما نصف می­کنند، گاهی اوقات سخت می­آيد در زندگی­ برايش، دلش پر درد می­شود، گفتند يکی از سادات بنی­الحسن است اين می­آيد سنگ می­اندازد، کلوخ می­اندازد در خانه ما، من می­دانم اين به خاطر مشکلات اقتصادی است، می­گويند به شيخ انصاری گفتند يکی کفر می­گويد، فرمود کفری­اش کردند که کفر می­گويد، بعضی­ها امروز کفری هستند ديگر، گرسنه است دری وری می­گويد بعد هم می­گويد استغفر الله ربی و اتوب اليه، سيرش که شد توبه می­کند، حضرت فرمودند اين چون گرفتار است، من وقتی کلوخ می­اندازد می­فهمم که اين است يک مقدار پول می­دهم بهش:

من بد کنم تو بد مکافات کنی، پس فرقی ميان من و تو چيست بگو

حسن مدارا يعنی اين اخلاق اخلاق اهل­البيت است، و سوم امام فرمود: «وَ التَّوَاضُعُ»[26] تواضع جلب محبت می­کند، برخلاف اين­که بعضی­ها می­گويد آقا خودت را کوچک نکن، مردم برای خدا هرچه کوچک بشويد عزيزتر می­شويد:

آفتادگی آموز اگر طالب فيضی، هرگز نخورد آب زمينی که بلند است

فروتنی، تواضع اين از عواملی است که جلب محبت می­کند خب تنها وليد کعبه اميرالمؤمنين است در سال سيم عام الفيل روز جمعه سيزده رجب، خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله والد می­گفتند اين حرف غلطی است بعضی­ها می­گويند سيزده نحس است شنيديد؟ سيزده مبارک است، دليل بر مبارک بودن سيزده ولادت اميرالمؤمنين در سيزده رجب است، من دوران بچکی يادم است، بعضی­ها پلاک سر درخانه­شان اگر سيزده بود يا می­نوشتند دوازده به علاوه يک، يا چهارده منهای يک، فکر می­کردند الآن بلاء نازل می­شود، ما مرحومه والده ما به عشق اميرالمؤمنين در طول سال سيزدهم هر ماه را ايشان مجلس می­گرفتند بلا استثناء دوازده­تا سيزدهم می­گفتند به برکت سيزده رجب، که ميلاد با سعادت اميرالمؤمنين است فاطمه بنت اسد تنها عزيزی که از دودمان بنی­هاشم با برادرها، پدر و مادر هردو هاشمی بودند اميرالمؤمنين بود حالا من يک سؤالی از شما بپرسم ببينم چه کسی جواب می­دهد؟ آن کدام امام است که پدر علی است فرزندش هم علی است، نام پدر علی، نام فرزند علی، فقط امام حسين؟ اما جواد و امام حسين، هم پدر علی، هم فرزند علی، آن کدام ائمه هستند که پدر بزرگ­هايشان علی است، فقط با بقيه؟ پدر بزرگ­ها امام، و صاحب الامر و العصر و الزمان، اللهم صل علی محمد و آل محمد، بله صاحب­الامر چه کسی است؟ من دارم می­گويم، چهار امام پدر بزرگ­ها امام، وجود مقدس زين­العابدين، وجود مقدس امام صادق وجود مقدس امام هادی، وجود مقدس امام زمان، خود اين علی را ما در روايت داريم در هر خانه­ای که باشد لايدخل الفقر، فقر ديگر در آن خانه نمی­آيد چندتا اسم است؟ و اين را هم بگويم سه­تا ياران امام زمان از شيراز هستند اميرالمؤمنين فرموده، يعنی تقريباً يک صدوم اصحاب المهدی در عصر ظهور از اين شهر هستند، رو کرة زمين خيلی عظمت دارد، کرة زمين، جمعيت­شان را بخواهيد نصاب ببنيديد يک صدوم اصحاب المهدی از شيراز هستند آقا رو منبر در مسجد کوفه سيصد و سيزده نفر را نام برد آن سه نفر حضرت فرمودند يکی از اسماء آن سه نفر علی است، از يارانی که در همين شهر، قيام می­کنند در عصر ظهور با حضرت هستند، فاطمه بنت اسد آمد کعبه در عصر جاهليت دوتا در داشته، يک درش همين در فعلی است يک در ديگر کجا بود؟ دقيقاً مقابل در کعبه، در ضلع وجه کعبه، اين سمت کعبه در ديگر کعبه بوده، يعنی کعبه دوتا در داشته مقابل هم، يکی در ضلع بين حجرالاسود و رکن عراقی يکی بين رکن شامی و رکن يمانی، دقيقاً درها مقابل هم بوده اين بانوی با ايمان که انصافاً حق مادری هم بر پيغمبر داشت، پيامبر در مسجدالحرام نشسته بودند عده­ای از بزرگان بودند ديدند اين خانم آمد کنار در کعبه آن قسمتی که نزديک مستجار است و اين را هم داشته باشيد، اميرالمؤمنين می­فرمايد وقتی به مستجار رسيديد خودتان را بيندازيد رو ديوار کعبه بگوييد خدايا آنچه گناه از ما سرزده چه آنهايي که در خاطرمان هست، چه آنهايي که از ذهن ما رفته و فرشتگان شما ثبت کردند، به ما ببخش و بيامرز، حضرت می­فرمايند از مستجار رد نمی­شويد مگر اين­که گناهانتان مثل برگ درخت می­ريزد بعضی از بزرگان علما امام زمان را در مستجار ديدند يعنی دقيقاً مقابل همان در کعبه، اين سمت کعبه، فاطمه بنت اسد آمد خدا را قسم داد به خانه­اش، خدا را قسم داد به بندگان صالحش و طفل در رحمش که زائيدن را بر من آسان کن ديوار شکاف برداشت، ندای آمد: «يا فاطمه ادخلی»، فاطمه بيا داخل، اين خانم رفت داخل ديوار بهم آمد، ابوطالب نشسته بود، شوهر فاطمه بنت اسد با عده­ای از بزرگان قريش کليد آوردند هر کاری کردند اين قفل­ها باز نشد سه شبانه روز اين خانم در کعبه بود، طفل و مادر مهمان خدا روز چهارم، اصلاً در مکه پخش شد که دختر اسد باردار بود ديوار شکاف برداشت وارد کعبه شد ديوار بهم آمد در کعبه هم باز نمی­شود همه نگران بودند، روز چهارم از همان موضع دوباره شکاف برداشته شد اين خانم:

از خانه حق با اسد بنت اسد آمد برون، آن کس که نبود در جهان مثلش مثل آمد برون

پيغمبر سی ساله بودند آمدند سمت فاطمه بنت اسد، چون فاطمه بنت اسد حق مادری داشت بر رسول­الله پيامبر از سن هشت سالگی تحت محبت اين بانوی بزرگ بودند آمدند سمت فاطمه بنت اسد گفتند مادر بچه را بده، فرزند را به آغوش رسول­الله سپردند پيغمبر يک نگاهی به چهره اميرالمؤمنين کردند فرمودند به اذن خدا سخن بگو، ديدند اين آقازاده آقا ايستاد در قنداقه شهادت می­دهد علی ابن ابیطالب نمی­دهد، ديدند آقازاده فرمود: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انک رسول­الله» شهادت می­دهم که شما رسول­خدا هستيد مشرکين همه تعجب کردند اين طفل نوزاد اولاً سخن می­گويد، ثانياً به پسر عموی خودش شهادت پيغمبری می­دهد لذا وقتی پيامبر مبعوث به رسالت شدند از غار حراء می­آمدند پايين، اول کسی را که ديدند اميرالمؤمنين ده ساله بود گفتند علی مبعوث به رسالت شدم ايمان و اقرار کن، عرض کردم يا رسول­­الله ده سال پيش مادرم قنداقه­ی من را به شما سپرد شهادت دادم، دوباره تکرار می­کنم:

شاهنشهی که دوش نبی جای شصت اوست، شاهنشهی من اين را مقدمه يک داستانی می­خواستم بگويم طلب­تان يک فرصت ديگر از محبت به اميرالمؤمنين اگر در وجود کسی باشد آقا رهايش نمی­کند بالاخره يک جوری کمکش می­کنند که نجات پيدا کند يا در همين دنيا، يا موقع مردن، يا در بزرخ نمی­گذارند سر و کارش به قيامت بکشد:

شاهنشهی که دوش نبی جای شصت اوست، مفتاح باب جنت و دوزخ به دست اوست

گر خوانمش خدا يقين کفر گفته­ام، غير از خدای هرچه بخوانم شکست اوست

جانم علی، جانم علی، جانم علی.

 

[1] مريم96.

[2] مريم96.

[3] مائده55.

[4] مائده55.

[5] مائده55.

[6] دعائم الإسلام ج‏2 ص193.

[7] مريم96.

[8] مريم96.

[9] زاد المعاد - مفتاح الجنان ص328.

[10] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ج‏4 ص225.

[11] جامع الأخبار(للشعيري) ص36.

[12] جامع الأخبار(للشعيري) ص36.

[13] جامع الأخبار(للشعيري) ص36.

[14] شوری20.

[15] مريم96.

[16] شواهد التنزيل لقواعد التفضيل ج‏1 ص471.

[17] الأمالي( للصدوق) النص ص306.

[18] الأمالي( للصدوق) النص ص306.

[19] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص296.

[20] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) / ترجمه و شرح غفارى ج‏1 ص154.

[21] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص212.

[22] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص212.

[23] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص212.

[24] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص212.

[25] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص212.

[26] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص212.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه