استاد حدائق روز چهارشنبه 17 آبان ماه 1402 در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان انتظارات خداوند از بندگانش پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين»[1]
صدق الله العلی العظيم
عنوان بحثی از هفته گذشته شروع شد تحت عنوان انتظارات خدا از بندگانش، يک طرف قضيه هم خداست يک طرف قضيه ما هستيم، خداوند از بندگان خود چه انتظاراتی دارد، امشب آيه صد و نوزده از سوره مبارکه توبه، در اين آيه شريفه خداوند بندگان خود را سه نکته مهم متذکر میشود که اینها را رعايت کنيد، به صورت صيغه امر و واجب، خطاب به انسانهای مؤمن است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين»[2] ای بندگان مؤمن من، ای مؤمنين، ای کسانی که ايمان آورديد يعنی اعتقاد پيدا کرديد به وحدانيت خدا، اعتقاد پيدا کرديد به اصول دين، بايد تقوی را هم رعايت کنيد: «اتَّقُوا اللَّهَ»[3] خداوند از بندگان مؤمنش انتظار تقوی دارد تقوی يعنی درستی در رفتار، تقوی يعنی کلاه هم سر هم نگذاريم، تقوی يعنی تقلب نکنيم، تقوی يعنی ظلم نکن، تقوی را امام صادق میفرمايد: «لَا يَرَاكَ اللَّهُ حَيْثُ نَهَاكَ»[4] خدا نبيند در حال کاری که نهيات کردند، کاری که خدا نمیپسندد از تو سر نزند، اخلاق بد رفتار بد، معاشرت بد، هر چيزی که خدا ممنوع میداند تو نکن، و تقوی يعنی: «لَا يَفْقِدُكَ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكَ»[5]واجبی هم که از تو انتظار میرود از تو فوت نشود، آدم با تقوی نماز قضاء ندارد، آدم با تقوی روزه قضاء ندارد، آدم با تقوی واجب زمين مانده ندارد، شرط تقوی زيارت عاشورا نيست، نعوذ بالله من نمیخواهم بگويم زيارت عاشورا نخوانيد، ولی مردم زيارت عاشورا به شرطی که واجباتت زمين نمانده باشد، سينه زدن برای امام حسين بارت را میبندد در صورتی که واجبت را هم انجام داده باشی، واجبت زمين نمانده باشد، انفاق به فقراء ارزشمند زمانی که خمست را بده، زکاتت را بده، واجبت را بپردازی، آدم با تقوی واجباتش را انجام میدهد، بله نماز شب خيلی فضيلت دارد، در يک روايتی ما امروز در جمع طلاب درس اخلاق بود، پيغمبر فرمود آن قدر جبرئيل من را به نماز شب سفارش کرد که من گمانم اين شد که صالحين شبها نمیخوابند شما مستحضر هستيد نماز شب بر پيغمبر واجب بود، تنها کسی که در عالم اسلام نماز شب برش واجب بود رسولالله بود، چند چيز را میگويند بر پيغمبر واجب بود، يکی مسواک زدن، پزشکها بدانند توصيه به مسواک میکنيد رسولالله واجب میدانست برای خودش، سحر خيزی نماز شب اینها را پيغمبر ترک نمیکرد، خب حالا اين نماز شب با اين فضيلت مهم، اگر کسی به جا بياورد ولی واجبش زمين مانده، بارش را از زمين بلند نمیکند، قرآن میفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ»[6] تقوی را پيشه کنيد با تقوی باشيد: «وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين»[7]با صادقين هم همراه باشيد من يک تعريفی از تقوی هم از فرمايشات اميرالمؤمنين عرض کنم، آقا اميرالمؤمنين يک تمثيلی دارند در آثار انسانهای با تقوی، حالا ما ببينيم هستيم اينجوری يا نه؟ خدا وکيلی، آقا میفرمايد انسان با تقوی اينجوری است اگر همه کارهايش را بگذارند روی طبقی: «لو ان عملک علی طبق واحد و لم يجعل له قطاع»، چيزی هم روی اين عمل تو نيندازند يعنی عملت آشکار باشد همه ببينند: «فطيف به علی اهل الارض»، دور تا دور دنيا بچرخانند، بگويند عمل آقای فلانی را میخواهم نشانتان بدهم، کارهايش را میخواهيم به نمايش بگذاريم، حضرت فرمود اگر خجالت نکشيدی با تقوی هستی، ما گاهی اوقات يکدفعه يک جملهای در يک جلسهای گفتيم جای ديگر بروند بگويند میگوييم آبرويمان رفت ما اسم فلانی را آورديم بدش میآيد، فلانجا گفتيم اينطور، فلانجا اين جور رفتار کرديم مافوقمان اگر بفهمد ديگر اعتبارمان را از دست میدهيم آدم با تقوی حسابش صاف است:
آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است
من چند نکته را در اين آيه شريفه محضر عزيزان عرض کنم و يکی دو روايت تقديم کنم: «كُونُوا مَعَ الصَّادِقين»[8] با راستگويان باشيد آقا اميرالمؤمنين در روايتی در کتابی شريف بحار جلد 30 اميرالمؤمنين فرمود: «فَنَحْنُ وَ اللَّهِ الصَّادِقُونَ»[9]، صادقونی که قرآن میفرمايد با ايشان همراهی کنيد ما هستيم، اصلاً يکی از آياتی اين را هم اضافی میگويم عزيزان عنايت کنيد، اگر يک کسی گفت آقا چه ضرورتی دارد در هر عصری معصومی باشد، در هر دورهای معصومی باشد، پيغمبرها آمدند رفتند چه ضرورتی دارد امام زمان باشد، همين آيه صد و نوزده سوره توبه دليل بر اين است که در هر عصری و در هر دورهای بايد صادق در رأس جامعه باشد و مردم با آن صادق همراهی کند، اميرالمؤمنين فرمود: «فَنَحْنُ وَ اللَّهِ الصَّادِقُونَ»[10] صادقون در اين آيه ما هستيم که خدا میفرمايد: «كُونُوا مَعَ الصَّادِقين»[11]صادق ما هستيم، در سخن ديگر آقا علی ابن موسیالرضا میفرمايد: «الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّةُ»[12] صادقون الگوی سابقون و اسوه سابقون ائمه هستند: «وَ الصِّدِّيقُونَ بِطَاعَتِهِمْ»[13]کسانی هم که از اين ائمه طاعت میکنند صديق هستند، آنهايي که پيروی میکنند از ائمه، اين آيه از آيات ولايت است، اين آيه از آياتی است که در شأن اميرالمؤمنين است اگر يک کسی گفت آقا اميرالمؤمنين علی(ع) کجای قرآن است؟ بزرگان کتابها نوشتند خدا حفظ کند حضرت آيتالله العظمی مکارم شيرازی، آيات ولايت در قرآن دهها آيه در شأنيت اميرالمؤمنين ذکر شده يکی از آن آيات همين است، آيه صد و نوزده سوره توبه از آيات ولايت در قرآن است، چندتا نکته را من ذيل اين آيه محضر عزيزان عرض کنم يکی از عوامل تربيت معاشرت با انسانهای راستگوست، ما خودمان، فرزندان مان، دوستانمان را راهنمايي کنيم، آقا با هر کسی رفاقت نکن، با هر کسی دوستی نکن، در يک سخنی آقا امام باقر به امام صادق فرمود پسرم با پنج گروه اصلاً رفاقت نکن و دوستی نکن، همسفر نشو، همخوراک نشو، يکی از اين پنج گروه حضرت فرمود دروغگويان است، آدمی که دروغ میگويد صلاحيت دوستی ندارد، آدمی که راستگوست شايسته رفاقت است، يکی از آسيبهای که مردم میبينند معاشرت با کسانی میکنند که شأنيت معاشرت ندارد، میگويد حالا آقا عيسی به دينش، موسی به دينش ما حواسمان به خودمان جمع است، چه حواست به خودت جمع است؟ بابا در سن پيری شيطان ضربه فنی کرد بعضیها را، يک عمر خوب بودند آخر عمری شدند لامذهب، اينکه رسولخدا در خلوتش به خدا میگويد خدايا يک چشم بهم زدن ما را به خودمان وا مگذار، اين حرف پيغمبر است، حاجی حج رفتی، شمر هم يازده سفر حج رفت، نماز شب میخوانی ابنملجم هم نماز شب میخواند، غافل شدی شيطان میبردت، يک لحظه انسان غافل بشود، لذا ما در رفاقتها، در دوستیها اين چارچوبها را رعايت کنيم، يکی از مواردی که در شريعت ما نهی شده، معاشرت معاشرت با انسانهای دروغگوست و توصيه شده معاشرت، معاشرت با راستگويان است اين نکته اول که خود همين معاشرت با انسانهای راستگو، انسانها را از انحراف دور میکند اين يک مطلب.
دوم در اين آيه خدا میفرمايد: «وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين»[14]يعنی از رهبران الهی جدا نشويد مردم از ائمه فاصله نگيريد، اسوه شما اهلالبيت هستند، ما يک ضعفی را هم که امروز در جامعه ماست، گاهی اوقات در الگوشناسی ضعيف هستيم، بنده را در اين لباس الگو میبينند، من الگو نيستم، شماها الگو نيستيد، آقای مديرکل که الگو نيست، الگو صاحبالزمان است ما اين الگو را بايد بشناسيم، بنده در اين لباس اگر با صاحبالزمان در مسير بودم بايد ما را پذيرفت، همراه نبودم مطرود هستم، بچههای ما هم بفهمند پدر الگو نيست، پدر پدر است، پدر جايگاه مربی بودن را دارد، مادر مادر است اين مادر اگر يک وقت اشتباه کرد اشتباه مادر را پاي دين نبايد گذاشت، عرض کردم که اين آيه از آياتی است که دليل بر اين است که رهبران الهی معصوم هستند، چون خدا توصيه میفرمايد: «كُونُوا مَعَ الصَّادِقين»[15]با اینها باشيد امر الهی است در همراهی با رهبران الهی و با اولياء معصومين و در اين آيه شريفه چند چيز شرط تکامل جامعه است يک ايمان، اعتقاد، حالا شما هرچه آسيب داريد میبينيد همينجاست، شما يک جامعهای، يک خانوادهای که اين اصول درش حاکم باشيد بياوريد بگوييد آسيب ديد، من جايزه میدهم، شرط تکامل اول ايمان است، يعنی اعتقاد پاک، ما معتقد باشيم به خدا معتقد باشيم به قيامت معتقد باشيم به عدل الهی اين نکته اول، ايمان: «الْإِيمَانُ أَنْ يُطَاعَ اللَّهُ، فَلَا يُعْصى»[16]امام صادق فرمود ايمان يعنی اطاعت پرودگار ترک نافرمان.
دوم رعايت تقوی اين باورها صورت عمل پيدا کند، من اگر با ايمان هستم در عمل هم تقوی داشته باشم، تاجر است تاجر با تقوی، مدير هستم مدير با تقوی، طلبه هستم طلبه با تقوی، دانشجو هستم دانشجوی با تقوی، در اين اعتقاد در رفتار خودم را نشان بدهم، شما امروز هرجا داريد فساد و گناه و ظلم و اجحاف و تبعيض میبينيد از بیتقوايي و بیايمانی است يکی را پيدا نمیکنيد بگوييد يک آدم با تقوی، اين کلاه سر مردم گذاشت، ادای انسانهای با ايمان درآوردن را من نمیگويم شايد يک کسی ادای با تقواها را در بياورد، تقوی با آن چهارچوبی که اهلالبيت فرمودند، شما برخورد نمیکنيد يک انسان با تقوی تقلب کرده باشد، ايمان، تقوی و اطاعت از رهبران الهی اين سه چيز را کنار هم بگذاريد اینها میشود تکامل جامعه، در دوران ظهور امام زمان اینها شکل میگيرد، جامعه از نظر اعتقادی با ايمان، از نظر رفتاری با تقوی، از نظر تبعيت اولياء الهی تراز زندگی اینها هستند، اینها آنچه که اولياء خدا میفرمايند اطاعت میکنند اين میشود جامعه تکامل يافته موفق، خب اينجا هم من چندتا نکته عرض کنم، خدا رحمت کند آيتالله والد ما را خاطرتان هست، گاهی اوقات هم وقتی که التماس دعا میخواستند هم وقتی دعا میکردند برای کسی، میدانيد چه میگفتند؟ میگفتند خدا جميع خير دنيا و آخرت را برايت بدهد، شنيده بوديد يا نه؟ آنهايي که شنيديد و آنهايي که نشنيديد صلوات بفرستيد، گاهی اوقات هم افراد میخواستند بروند زيارت میآمدند خدمت ايشان میگفتند من يک حاجت بيشتر ندارم آن هم جميع خير دنيا و جميع خير آخرت، خب اين جميع خير دنيا و آخرتی که در ماه رجب که حالا انشاءالله ماه رجب را درک کنيم، و هر روز ماه رجب بعد از نماهای يوميه اين دعای امام صادق را میخوانيد: «وَ أَعْطِنِي بِمَسْأَلَتِي مِنْ جَمِيعِ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ جَمِيعِ خَيْرِ الْآخِرَةِ»[17]خب اين محل بحث است اين چيست که امام صادق هر روز ماه رجب بعد از نمازهای واجب سر بسته به خدا میگويد خدايا تمام خير دنيا و آخرت را از تو میخواهم و به تو پناه میبرم از تمامی شرّ دنيا و شرّ آخرت، خير دنيا و آخرت را در بعضی از روايات ائمه تفسير کردند، يکی شخصی از اهالی بصره به امام حسين نامه نوشت و سؤال پرسيد حضرت يک پاسخ کلی دادند، در نامه نوشت: يَا سَيِّدِي أَخْبِرْنِي بِخَيْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»[18] آقا به ما بگوييد خير دنيا و آخرت چيست؟ آقا فرمودند: «فَإِنَّهُ مَنْ طَلَبَ رِضَا اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ كَفَاهُ اللَّهُ أُمُورَ النَّاسِ»[19]خير دنيا و آخرت يعنی خدا از تو راضی باشد ولو مردم ناراضی، اين خير دنيا و آخرت است دنبال رضايت خدا باشيد ولو مردم خوششان نيايد، آدمی که خير دنيا و آخرت پيدا کرده اين است يعنی ترازش میشود خدا، خانواده، فرزند، رفيق، همسايه، همکار، فاميل، اینها زمانی محترم هستند که به حرمت خدا آسيب نرسد، اگر کسی برسد به اينجا که بگويد اصل خداست، گاهی اوقات ديديد ما يک ملاحظاتی داريم، میگوييم آقا حالا يک شب عروسی است حاجی هم بدش میآيد بلند شوی، يک شب هزار شب نمیشود، در مجلس معصيت، يک شب يکی از متدينين شيرازی خدا رحمتش کند، فوت کرد اين با پسرش شب جمعهای بود کارت عقد پسرش را آورد سر جانماز مسجدالنبی گفت حاج آقا هفته آينده مجلس عقد پسرم در فلان تالار است من خودم آمدم داماد هم آمده از شما دعوت کرديم که شرکت کنيد در مجلس، من هم ديدم حاجی خودش محبت، حاجی اهل خمس و معتقد، ما پذيرفتيم و آن هفته بعد رفتيم در آن تالاری که قرار بود وارد بشويم، تقريباً يک ده پانزده متری رسيد به تالار ديديم تالار روی هواست، تالار روی هواست! چنان موسيقی مطربی! ببينيد عزيزان اسلام با شادی مخالف نيست، اسلام با رنگ مخالف نيست، اسلام با زيبايي مخالف نيست، اسلام با گناه مخالف است اسلام با غافل شدن مخالف است، اسلام با تابلو شدن مخالف است، اين آقايي که با ما بود ديد من دارم میروم طرف سالن گفت آقای حدائق کجا؟ اينجا که نمیشود رفت، گفتم بيا من کار دارم من میفهمم که نبايد اينجا رفت، رسيديم در سالن، ديدم تمام اين سالن ميزهايي که جلو، البته يک نيم ساعتی به پايان وقت مجلس بود چون شب جمعه تا از مسجد ما حرکت کرديم ديگر وقت غذايشان بود، ديدم يک موسيقی مطربی گذاشته بودند، بکوب، تمام اين خلقالله هم روی اين ميزهای استيل با ریتم اين موسيقی داشتند میزدند، يک وضع عجيبی بود، من ايستادم که حاجی را ببينمش، نمیخواستم خفَّتش بدهم، میخواستم بگويم به وظيفهام عمل کردم تا اينجا آمدم يک عده هم ما را میديدند هی میخنديدند میکوبيدند، حالا حاج شيخ را غافلگير کرديم، من هم دم در سالن ايستاده بودم، يکدفعه حاجی ما را ديد ته سالن گفت حاج آقا بفرماييد بفرماييد، گفتم شما بفرماييد شما بفرماييد، تو بيا، با عجله آمد داماد دنبال سرش آمد، آقايون شب عروسی بچههايتان را يکجوری بگيريد که قيامت نشانتان میدهند سر پايين نيندازيد، اگر قرار بود امام زمان بيايد مجلس صلاحيت حضور امام زمان را داشته باشد، ديدم حاجی آمد پسرش هم داماد آمد، آقا بفرماييد خوش آمديد، گفتم ببين حاجی، خدا رحمتش کند، گفتم من تا اينجا اخلاقاً وظيفهام بود بيايم شما محبت کرديد مسجد پای سجاده کارت آورديد: «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسان»[20]من هم بلند شدم آمدم تا اينجا را میتوانستم بيايم آمدم در اين مجلس جای من نيست، آقا اميرالمؤمنين به امام حسن فرمود پسرم از مجلس گناه بترس که يکدفعه اجلت همانجا برسد آدم خوبی هستی، همان لحظه ببردت، گفتم من تا اينجايش را آمدم در اين مجلس من شرکت نمیکنم، گفت حاج آقا چرا؟ گفتم اينجا جای من نيست، گفت من مجلس را ساکت میکنم، گفتم ساکت کردی میآيم داخل، ديدم دويد رفت داخل گفت اين آهنگ را خاموش کنيد، دويد اين بر آن بر خاموش کردند، مجلس ساکت شد، گفت حاج آقا بفرماييد، ما آمديم داخل يک صلواتی فرستادند که يشبه بالفحش میبينيد، آخوند را میبيند میگويد الله اکبر، الله اکبر سرت را بپوشان، سر برهنه آمدی در خيابان من را در اين لباس میبينی میگويي الله اکبر اين مسخره نيست خدا اگر اکبر است چرا تو سر برهنه آمدی؟ تو چرا با خدا مبارزه میکنی؟ ولی الحمدلله جای شکرش باقی است، من به بعضی از اهل علم و متدينين میگويم اگر يک جا ديدند شما را يک همچون متلکهايي به شما دادند بازهم بگوييد الحمدلله، مردم پيغمبرتان را که میديدند میگفتند بهش مجنون ساحر، به رسولالله اين نسبتهای بد را میدادند، يک صلوات جمعی فرستادند من فهميدم اين صلوات صلوات اعتراض بود، به حاجی گفتم که چقدر تا شام وقت است؟ گفت يک ربع ساعتی، گفتم ربع ساعت را من برای اینها حرف بزنم؟ گفت بفرماييد رو سِن، میکرفون را گرفتم دو سهتا سؤال درباره ازدواج پرسيدم يک آيه خواندم چندتا روايت از پيغمبر متناسب با وضع مردم، آقايون اين قدر همانهای که میزدند میکوبيدند مشتاق شدند علاقمند شدند که بعد موقع شام میگفتند حاج آقا چرا شما زودتر نيامديد حالا مقصودم اين بود، داخل که من آمدم ديدم چهار پنجتا از متدينين خوب شيرازی گوشه سالن مثل غرباء و ايتام اینها پشتشان به جمعيت بود صورتشان به ديوار، مثل بچه يتيمیها منزوی يک گوشهای نشسته بودند اینها میکوبيدند اینها را که ديدم گفتم حاج شما اينجا نشسته بوديد، گفت حاج آقا کر شديم خدا خيرت بدهی که آمدی، گفتم خب همين کاری که من کردم شما هم میکرديد يا مجلس را کنترل میکرديد، يا میرفتيد؟ انسان نخوردهی يک پرس چلو مرغ که نيست، بابا خدا را در نظر بگير، خدا بهتر حمايت میکند، خب اين خير دنيا و آخرت يعنی اينکه رضايت خدا از رضايت همه مهمتر باشد بچهام يا خدا؟ امام حسين فرمود، آموخت خدا، علیاصغر يا خدا؟ سکينه يا خدا؟ زينب يا خدا؟ قاسم يا خدا؟ اینها درسهای عاشورا است اين يک تعريف از خير دنيا و آخرت.
يک تعريف هم میخواهم امشب بگويم اين هم حالا هديه امشب شما اين را اميرالمؤمنين تعريف میکند، ببينيم اگر انشاءالله به اين چهار نکتهای که حضرت میفرمايد رسيديم خير دنيا و آخرت شامل حالتان است، اگر نرسيديد تا وقت داريد تا اجل نرسيده، تا حضرت ملک الموت تشريف نياورده يک کاری بکنيد.
روايت از آقا اميرالمؤمنين است حضرت میفرمايد: «أَرْبَعٌ مَنْ أُعْطِيَهُنَّ»[21] چهار چيز است که اگر به کسی عطا شد: «فَقَدْ أُعْطِيَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»[22] خير دنيا و آخرت شامل حالش است، شامل خير دنيا و آخرت است اگر اين چهار ويژگی را داشته باشد، خب اينجا اميرالمؤمنين روايت را باز میکند، چهارتا ويژگی را حضرت خصوصاً نام میبرد که در هر کسی بود خير دنيا و آخرت شامل حالش شده اول حضرت فرمود: «صِدْقُ حَدِيثٍ»[23] راستگويي، با اهلالبيت چقدر ما راست میگوييم به امام زمان، بنده خودم را عرض میکنم، دعای عهد بخوانم بگويم آقا شمشير کشيدم در دفاع از شما، اما در روز هم شمشير کشيدم در برابر حضرت، پيشروی حضرت مقابل حضرت، يکی: «صِدْقُ حَدِيثٍ»[24]راستگويي، هر کسی که انسان راستگويي است حالا اين راستگويي عموميت دارد به خدا راست بگوييد، اگر میگوييم: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»[25]اعتمادمان به پول داخل کارتمان بيشتر از خدا نباشد، میگوييم: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»[26]بعد میخواهيم خمس بدهيم، میگوييم اگر داديم روز کوری چه کسی به دادمان میرسد؟ چه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»[27]است که میگويم؟ چه اعتقادی است که من دارم که گاهی اوقات به اندازه همين مختصر ذخيره دنيای به خدا اعتماد حاصل نکردم: «صِدْقُ حَدِيثٍ»[28]راستگويي، و عجيب اين است که عزيزان راستگويي از گزينههايي است که تمام انبياء داشتند، امام صادق میفرمايد هيچ پيغمبری پيغمبر نشد مگر اينکه دوتا گزينه درش بود، يکی: «صِدْقُ الْحَدِيثِ»[29] دوم: «وَ أَدَاءُ الْأَمَانَة»[30] هردو را اميرالمؤمنين اينجا به عنوان آن نشانههای چهارگانه خير دنيا و آخرت نام میبرد، اول راستگويي، ما در هر زمينهای راستش را بگوييم، باز يک آقايي بود خدا رحمتشان کند از تجار خوب بازار وکيل ايشان هم رحمت خدا رفت، من از خودش شنيدم، از پيرمردهای بازار بود، داستانی که نقل میکرد مال قبل از انقلاب بود، گفت آقای حدائق يک وقتی ما جنس زيادی در انبار داشتيم، اين جنس معيوب شده بود يعنی جنس خوراکی بود که آفت زده بود، تقريباً قيمت جنس کاهش پيدا کرده بود گفت زياد هم بود جنس، گفت ما میخواستيم اینها را رد کنيم، مشتری که میآمد، اين را خود حاجی برای من نقل کرد، خدا رحمت کند ايشان را گفت مشتری که میآمد گفت من نمیگفتم جنس مثلاً آفت زده يک خورده معيوب است، میگفتم بله از اين جنس داريم، میگفت حاجی کيلویی چند؟ میگفتم میرويم در انبار باهم صلاح میرويم، گفت من هدفم اين بود که ببرمش در انبار يک چايي بدهم برايش يک خورده حرف بهم بزنيم، جنس را برايش بفروشيم به يک قيمت ارزانی حالا نمک گيرش کنيم، در زرنگی خودمان، گفت مشتری اول را بردم در انبار اول چايي آورديم و يک چايي برايش داديم، بعد سر يک گونی را باز کرد يک خورده نگاه کرد گفت حاجی من جنس سالم میخواهم اين جنس معيوب است، گفتم تو هم قيمت معيوب بده، گفت نه من نمیخواهم من جنس سالم میخواهم، گفت مشتری اول رفت يک مشتری ديگری بعداً آمد دوباره آن را هم با همين نحو آورديمش باز نشد، مشتری سوم، مشتری چهارم گفت دو سه هفته درگير بوديم، روی اين مشتریها که ما اين نحو جنس را بفروشيم با زرنگی خودم اینها میآمدند پای کار چايي میخوردند ول میکردند میرفتند، گفت بعد از دو سه هفته خسته شدم با خودم حرف زدم ببينيد دعای ندبه هم میخوانيم: يابن الحسن کجايي، داد از غم جايي، اما «صِدْقُ حَدِيثٍ»[31] رنگ باخته، نماز اول وقت هم میخوانيم اما يک جاهايي لنگ يکدفعه میزنيم، گفت حاج آقا بعد از دو سه هفته با خودم حرف زدم گفتم يکبار هم راستش را بگو، از اول به مشتری بگو جنست اينجوری است، چرا میگذاری سر کار وقتی خودت را میگيری وقت آن بیچاره را هم میگيری، يک يک ساعتی بايد بروی در انبار حرف بزنی، بعد هم تازه شرمنده میشوی اينکه طرف میگويد چرا نگفتی؟ وقت ما را هم گرفتی، تازه چايي دادی، به قول آن طرف میگفت چوب خورديم کتک خورديم بار کشيديم، پياز هم خورديم طرفی که سر گردنه دزدها گرفته بودنش، گفت يک مشتری آمد بعد از دو سه هفته، گفتم به اين يکی من راستش بگويم، گفت اين تا آمد نشست گفت حاجی از فلان جنس هم داريد؟ گفتم بله، گفت کيلوی چند است؟ گفتم به درد تو نمیخورد، گفتم چرا؟ گفتم اين جنس خراب شده يک مقداری آسيب ديده جنس سالمی نيست، البته ما هم پول جنس سالم نمیگيريم، ولی جنس سالم نيست به درد تو هم نمیخورد، گفت میشود برويم در انبار ببينيم؟ گفتم من وقت آمدن در انبار را هم ندارم، گفت ديگر خسته شده بودم گفت حاجی چند کيلوست اینها گفت وزنش را گفتم، گفتم اين قدر جنس در انبار دارم، گفت کيلوی چند میخواهی بدهی؟ گفت ديدم اين ول نمیکند حالا اين هم آمده اينجوری وقت ما را میگيرد، گفتم يک قيمتی بگويم ول کند برود، يک قيمتی که اصلاً انتظار نداشتم گفتم، گفت دسته چکش را درآورد گفت بزن در ماشين حساب چقدر میشود؟ اینها کار خداست، زرنگی: بنازم خداوند پيروز را، صادق باش ببين چه میکند با تو؟ گفت ديدم دسته چک را در آورد، گفت حاجی وزن جنسهايت کلش در انبار چقدر است؟ گفتم همهاش میشود اين مقدار، گفت بزن اين قدر میشود چقدر؟ گفتم زدم گفتم اين قدر، گفت دسته چک را در آورد چک کشيد داد، گفت کارگرها را میفرستم در انبار بدهيد بار کنند بياورند، اين کار چه کسی است؟ اين قلب را چه کسی رام میکند: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ»[32] يک نفر را شما سراغ نداريد برای خدا راست گفته باشد خدا زيربار منتش قرار گرفته باشد، در هر زمينهای در هر جهتی آسيبهايي که ما میبينيم به خاطر خلاف گوييهاست به خاطر غير واقع گوييهاست اميرالمؤمنين میفرمايد يکی از جلوههای خير دنيا و آخرت راستگويي است: «صِدْقُ حَدِيثٍ»[33] دوم حضرت میفرمايد: «أَدَاءُ أَمَانَةٍ»[34] امانتداری است، خير دنيا و آخرت کسی دارد که از امانتهايي که در اختيارش است خوب استفاده کند، حالا مردم تا میگويند فکر میکنند امانت يعنی بيتالمال و اموال دولتی و تشکيلات اين يک قسم امانت است، مردم خودتان امانت هستيد، مردم چشمتان امانت است، مردم دست و پايي شما امانت است، مردم گوش شما امانت است قرآن میفرمايد: «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ»[35] قيامت دهانها را میبنديم: «وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ»[36]دستها را به سخن میگيريم: «وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ»[37]پاها به گزارش دادن میآيند و حرف میزنند: «بِما كانُوا يَكْسِبُون»[38]يعنی قيامت دست و پايت میگويد چه کرده؟ میگويد کجا رفته؟ پای خودت است؟ نگاه را بايد اصلاح کرد آقا اختيار خودمان را داريم، تو اصلاً ديدت ديد اشتباهی است من آزاد هستم اختيار دارم، چه آزادی؟ تو بندهای، يک کسی از امام صادق سؤال کرد آقا بنده يعنی چه؟ آقا فرمود بنده يعنی «لَا يَمْلِكُ شَيْئاً»[39] يعنی چيزی مال خودش نيست، خانه مال اوست، شيراز مال اوست، زندگی مال اوست، من ظهر يکی از مسئولين آمده دفتر يک نيم ساعتی نشسته بود از مسئولين استانی، گفتم آقای مهندس قبل از شما در اين پست خيلیها بودند، دوره شما هم تمام میشود مردم دورهمان میگذرد، پدرهايمان کجا رفتند؟ بزرگترها کجا رفتند؟ در اطراف خودمان نگاه کنيم چقدر افراد را میشناختيم که الآن نيستند و چه بردند؟ يک دست کفنی، بنده کسی است که نگاهش به همه چيز امانت است بچههايتان امانت هستند، آبرو امانت است، سلامتی امانت است نگاه امانتداری اگر قوت پيدا کرد انسان از خيانت فاصله میگيرد، ديديد يک جايي يک وقتی ظرف غذايي برايتان میآوردند میگويند ظرف مال همسايه است میگويد آقا اين ظرف را در دست نياور، اين امانت مردم است اين را استفاده نکن، اين بچه مردم همسايه آورده خانه ما، اين بچه امانت است زمين نخورد، بچه خودت زمين میخورد خيلی نگران نمیشوی، به آن حدی که امانت مردم آسيب میبيند، ما اين نگاه اگر بگوييم که آقا همه چيزمان به هر چيزی مینگرم امانت است قطعاً استفادهها تغيير میکند، يک وقت يک جوان آمد به من گفت آقا ما اختيار خودمان را مگر نداريم، چرا اسلام اين همه بايد و نبايد دارد، به اين نگاه کن، به آن نگاه نکن، اين حرف را بزن اين را نگو، اين را نشنو و اين را بشنو، خب ما اختيارمان خودمان را داريم، دلم میخواهد گناه کنم، دلم میخواهم به حرام نگاه کنم دلم میخواهد حرام بخورم، گفتم بسمهتعالی تو در قدم اولت مشکل داری، تو خودت را نشناختی، تو روزی که خلق شدی خودت خودت را خلق کردی؟ پدر و مادر خلقت کردند، قرآن میفرمايد: «أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُون»[40]پدر و مادرها جز ازدواج چه کار کردند؟ از يک نطفه گنديده اين انسان عجيب پر عظمت آفريده شدن کار خداست: «نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُون»[41] ما خلقتان کرديم گفتم تو در نگاهت مشکل داری، تو فکر میکنی، خودت هستی، تو امانت خدا هستی، ولذا رسالة الحقوق امام سجاد را مراجعه بفرماييد، امام میفرمايد در برابر دستتان وظيفه داريد، در برابر چشمتان وظيفه داريد، در برابر زبانتان گوشتان، قلبتان، دستتان، پايتان، پنجاه حق را امام سجاد نام میبرد که ما در برابر اینها مسئول هستيم، آقا پول خودم است کجا پول من است؟ اين امانت بود اینها را که ما نياورديم که ببريم، آقا مقام خودم است، خانه خودم است، مال خداست امام هادی فرمود دنيا دول است دست به دست میچرخد، فعلاً ما هستيم فردا ديگران هستند، آينده آيندگان هستند، اين شهر گذشته کسانی اداره میکردند که امروز نيستند، آينده کسانی اين شهر را اداره میکنند که ماها نيستيم اين وضعيت بشر است نگاه امانتداری اگر آمد انسان به خير دنيا و آخرت رسيده، لذا وقتی نگاهت شد امانت با اين چشمت به چيزی نگاه نمیکنی که صاحب امانت نمیپسندت، با اين زبانت حرفی نمیزنی که خدا را ناراضی کنی، در اين شکمت چيزی را داخل نمیکنی که رضايت او نيست، اینها امانت است به ما سپردند گفتند اين جوری استفاده کن، ما بعضیهايمان در امانتهای مادی دقيق هستيم در امانتهای معنوی ضعيف هستيم، میگويي آقا اين بيتالمال است گفتند در اين حد بايد استفاده کنی، بيشتر هم نمیشود استفاده کرد ما مسئول هستيم، خب به همين اندازه که برای اين دستگاه دقيق هستيم برای دستگاه وجودمان هم دقيق هستيم دقت داريم، اين امانتداری، خير دنيا و آخرت يکش هم امانتداری است.
سوم علی عليهالسلام خير دنيا و آخرت: «عِفَّةُ بَطْنٍ»[42] عفت شکم، يعنی آقا هر پولی را در نياور، هر پولی درآمدی را نخور اميرالمؤمنين فرمود بدترين گناه گناهی است که گوشت بروياند يعنی بيايد در فيزيک بدنت، بيايد در اين مورگها، بيايد در اين سلولهای بدن، نعوذ بالله هيچ چيزی مثل لقمه حرام نيست، لقمه حرام اگر شدت پيدا کرد میشود امام کوشی، آقا امام سجاد فرمود اين مردمی که آمدند کربلا قربتاً الی الله آمدند در قتل امام حسين، و خود سيدالشهداء هم فرمود علت اينکه اين سخنان من در شماها اثر نمیکند شکمهايتان از حرام پر شده خدا نکند کسی شکمش از حرام پر بشود پر شد سخن امام زمان هم درش اثر نمیگذارد، پر شد سخن رسولالله هم درش تأثير نمیگذارد، مگر عتبه نبود، شيبه نبود، ابوجهل نبود، چرا سخن رسولالله اثر نکرد، بعضیها ديديد حرف حق میزنيد مسخرهتان میکنند میگويد جمع کن برو دورهاش تمام شد، سر کار هستيد خدا چند؟ قيامت چه است؟ خوش باش، چرا اينجوری شدند؟ حرامخوری، دقت کنيم يک حديثی لقمان دارد من اين را میگويم از همين الآن برويد در حسابش، من به شما تست قيامت را رساندم، برويد جوابش را از همين الآن آماده کنيد، در روايت داريم لقمان به پسرش گفت پسرم مردم لدی الورود قيامت، ما در روايات هم داريم، تا از خاک میآيند بيرون، حضورشان در محشر اجازه حرکت نمیدهند مگر اول اين چهارتا سؤال را جواب بدهد، تستهای اوليه محشر اینهاست، يک جوانیتان را چگونه گذراندی؟ برای جوانیتان جواب پيدا کنيد، بنده خودم را عرض میکنم اگر من جوانیام به خوبی نگذشته تا فرصت دارم، با توبه اصلاحش کنم، اين پرونده تيره را روشنش کنم الآن وقت هست، کارمان افتاد به آن عالم سخت است الآن فرصت داريم يک سؤال جوانی است رو خصوص جوانی میپرسد، دوم عمرتان را چگونه سپری کرديد، مجموعه عمر، آقا هفتاد سال، هشتاد سال، کمتر، بيشتر چگونه سپری کردی اين سؤال دوم؟ سؤال سوم اموالتان را از کجا به دست آوردی؟ هرکه بامش بيش، در روايت داريم حضرت سليمان پنجاه سال بعد از پيغمبرهای ديگر میرود بهشت، میکشندش به حساب، سليمان قدرت برايت داده بوديم، باد تحت فرمانت بود، بايد مفاصاحساب بگيری بروی، داراييهايتان را از کجا به دست آورديد؟ الآن درستش کنيد، جواب پيدا کنيد، يک آقايي ديشب التماس کرد گفت حاج آقا نيم ساعت بياييد منزلما از مؤمنين و متدينين روضه هم میخواند در منزلش گفت حاج آقا من يک نذری کردم که بخشی از منزلم پنج درصدش متعلق به خمسه طيبه معصومين است حالا مدتی فکری آمده سراغم، اگر مردم ورثه عمل نکردند چه خاکی به سر کنم؟ گفتم بنويس محضری کن، بده امضاء کنند يکی را بکن وصی، که آقا پنج درصد از اين خانه مال من نيست، امضاء هم بگير يک تعدادی از شهود هم امضاء کنند تا خودت هستی اول اين حق را رد کن، پيغمبر فرمود مردم تا زنده هستيد، اگر به دست خودتان يکدانه خرما بدهيد ثوابش از کل زندگیتان که بگذاريد و من رسولالله بشوم مأمور خرج کردن ثوابش بيشتر است يعنی حاج آقا يکدانه خرما با دست خودت بده، برتر است از اينکه هرچه داری بسپاری نزد رسولالله بگويي يا رسولالله شما بعد از من هزينه کن، ای که دست میرسد کاری بکن، که اين بنده خدا همين امروز هم رفت محضر گفتم بنويس برو در محضر اگر اين ملکت قابل فروش الآن نيست يک سند محضری برای خودت درست کن، خب عزيزان ما يک مشکل امروز يک مقداری، لقمان گفت پسرم اموال از کجا به دست آوردی؟ اين سؤال را وقتی جواب دادی سؤال سختتر سؤال چهارم، میگويند کجا خرج کردی؟ شيطان اين حديث را هم يک وقت شايد اينجا خواندم اين را هم بشنويد اين هم از آن حديثهايي کار بردی است امام صادق میفرمايد شيطان میگويد من اگر از بنیآدم اين حرف شيطان است اين از آن حرفهايي که من اعتقادم اين است بايد با طلا بنويسند اين حرف را، امام صادق میفرمايد، چون ما يکی از راههايي که میتوانيم خودمان را خوب بشناسيم از زبان دشمنانمان است، شما بزرگترين دشمنتان ابليس است، شيطان نقطه ضعفها را میداند دشمن تعريف نمیکند، حرفهای دشمن را ارزيابی کنيد اين چيزهايي که میگويد در ما هست يا نيست؟ اگر هست اصلاح کن، اگر تهمت است مراقب باش مبتلا نشوی، نشدهای دارند برايت نسبت میدهند، شدی چه میکند، آقا امام صادق فرمود شيطان میگويد من از اولاد آدم اگر خسته بشوم سهجا خسته نمیشوم، گامی اول: «أَخْذِ مَالِهِ مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ»[43] اين قدم اول سعی میکنم مردم پول از غير حلال به دست بياورد، يک عده را اينجا شيطان زمين، ديديد بعضیها اصلاً مقيد نيستند میگويد آقا بخور، نکير و منکر چه است؟ قيامت کدام است؟ خوش باش، يک عده اينجا زمين خوردند، خب يک عده قوی هستند، اينجا فريب شيطان را نمیخورند درآمدهايشان حلال است و پول حلال میآورند در زندگی، پول زحمت کشی، پول طيب طاهر، شيطان میگويد گروه دوم را که حريفشان نشدم در درآمدهای حرام: «مَنْعِهِ مِنْ حَقِّهِ»[44] منعشان میکنم که حق خدا را از مالش خارج نکنند بعضیها را ديديد اينجا زمين خوردند من همين امسال حج، مسجد شجره نشسته بوديم قبل از اذان مغرب جناب آقای يقطين، خب سالها با حاج آقای يقطين بوديم خدمتشان، خب معمولاً زائرها صبر میکنند بعد از نماز محرم بشوم که آن مستحب هم هست که احرام بعد از نماز باشد من نشسته بودم يکی از دوستان گفت برو پيش آقای حدائق، چون همه هم در لباس احرام بودند ديگر آنجا معلوم نيست چه کسی آخوند است؟ چه کسی تاجر است؟ چه کسی مسئول است؟ ديدم آقای تهرانی آمد گفت آقا يک مسألهای دارم؟ گفتم بفرماييد گفت آقا من تا حالا خمس نمیدادم تکليفم چيست؟ گفتم شما آزاد آمدی حج؟ گفت نه، گفتم با کاروان آمدی؟ گفت بله از تهران، گفتم روحانی کاروان شما نداشتيد، گفت حقيقتش وقت نمیکردم در جلسات بروم، يک کسی به رسولالله عرض کردم يا رسولالله میخواهم خدا رحمم کند چه کنم؟ پيغمبر فرمود به خودت رحم کن، گاهی اوقات دلسوز خودمان هم نيستيم، گفت الآن ديدم يک کسی داشت میگفت اگر کسی خمس نداده محرم میشود از احرام بيرون نمیآيد حرام بر میگردد به ديارش و من اين را ديدم، بعضیها حلال میروند و حرام بر میگردند يک عمر در احرام است، گفت آقا من چه بکنم؟ گفتم اينجا بايد ياد خمس بيفتی؟ گفت حالا به دادم برسيد، ديدم اين آقا سرمايه و زندگی، گفتم حالا با چه میخواهی دست به دست بکنی؟ اينجا کسی پول همراهش نيست، يک کمربند احرامی است ده پانزده ريال سعودی، ديگر اين دويد رفت از اين بگير، از آن بگير يک مقدار پولی آورد، ما در مسجد شجره قبل از غروب نشستيم با اين آقای تاجر تهرانی دست به دست کردن که فعلاً اين حجش...، گفتم من فقط حجت را درست میکنم برگردد دلسوز خودت باش به خودت رحم کن، زندگیات را پاک کن، ديدم رفت دو سهتای ديگر را ورداشت آورد گفت اینها هم مثل من هستند، اين همانی که شيطان میگويد، حاج آقا نماز شب میخوانی خمس هم میدهی؟ آدم سراغ داشتم گفت من هفت سفر کربلا رفتم، خمس نداده گفتم امام حسين اين کربلا را میخواهد تو واجبت را زمين گذاشتی به مستحب میپردازی، گام دومی که شيطان گفت اگر حريف نشدم در درآمد حرام اینها سخت بودند دقت داشتند پول حلال بياورند در سفره حق خدا را مانع شدم از مالشان خارج بشود اين گروه دومی که شيطان اينجا زمين میزند انشاءالله که تا اينجايش زمين نخورديد ولی اين نکته سوم خيلی خطرناک است خدا وکيلی، خيلی از خوبها را که اين دوتا فيلتر را گذراندند در فيلتر سوم شيطان میکشد پايين: «أَوْ وَضْعِهِ فِي غَيْرِ وَجْهِه»[45]میگويد اگر حريف نشدم اینها درآمدشان حرام باشد اگر حريف نشدم مانع خمس دادن و زکات دادنشان بشوم يعنی خمس هم میدهد، زکات هم میدهد وظيفهاش را انجام میدهد، پولهايش را میبرد يکجايي که حلال نيست خرج کند در اسلام، ديديد به بعضیها میگويد حاج آقا اين اسراف است، میگويد من خمس میدهم من خمسم را هم دادم، خب خمس میدهی، خدا میفرمايد: «إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفين»[46] تو داری اسراف میکنی، اين پول را داری جايي هزينه میکنی که خدا نمیپسندد، اينجا شيطان میگويد، شيطان اين سه جا میگويد خستگی ناپذير هستم يا اصل پول از حرام، يا حق الهی از پول پرداخت نشود، يا پول حلال به دست آمدهای حق آن پرداخت شده جايي هزينه بشود که آنجا را خدا راضی نيست، من حديث را تمام کنم، عفت بطن، عفت شکم، لذا قيامت اين دوتا سؤال از همين الآن برويد دنبالش از کجا آوردهايد؟ در کجا خرج کردهايد؟ قيامت از ما حساب میخواهند، حاج آقا پولها از کجا به دست آمد؟ کجا هزينه شد؟ اینها را قيامت لقمان میگويد لدی الورود محشر از همه میپرسد من امشب، امشب شب چندم است؟ هفده آبان ماه هزار و چهار صد و دو خدايا تو شاهد باش ای لقمان حکيم تو هم شاهد ما گفتيم حرف را حالا قيامت همديگر را خواهيم ديد، میگوييد آقای حدائق روی منبر مسجدالرسول گفتی و رسيدی و چهارم: «وَ حُسْنُ خُلُقٍ»[47] اخلاق شايسته، اخلاق زيبا جزء مصاديق خير دنيا و آخرت است آدمهای با اخلاق اینها خير دنيا و آخرت شامل حالشان شده، اين چهار نکته را اميرالمؤمنين میفرمايد در هر کسی بود راستگويي، امانتداری، عفت شکم، درآمدها حلال، پاک مراقب باشيم، هرجا هرچه هم تعارف کردند نخوريم، يک آقای بود در شيراز به نام مؤمن من فکر نمیکنم در مجلس ما کسی ديده بود ايشان را، مؤمن در پشت بام مسجد علمدار خدا رحمتش کند، من که توفيق نداشتم ايشان را نديده بودم و ايشان يک تشرفی هم داشته خدمت امام زمان در مسجد سر دوزک، و با پول حضرت يک مشهدی رفت در معيت مرحوم آقای سيدهاشم ابطحی امام جماعت مسجد سر دُزَک، خب مرحوم آيتالله شهيد دستغيب هم خاطراتی از ايشان نقل میکند در کتاب داستانهای شگفت، اين يک اتاقک داشت رو پشت بام حمام علمدار، مقابل مسجد علمدار که البته اين حمال الآن پارک شده، ابوی ما میفرمودند که اين محل سکونتش در يک اتاقکی بود رو پشت بام حمام، اما ارتباط داشت با ولیعصر در آن سفری که به امر امام زمان مشهد میرود آقا میفرمايند از تهران که خارج شديد يک نفر با شما آشنا میشود يک توصيههای به شما میکند از طرف ولیعصر يک پيرمردی سوار ماشين اینها میشود يک ماشين سواری مرحوم حضرت حجة الاسلام و المسلمين آقای حاج سيدهاشم ابطحی گرفته بود مؤمن عقب بوده آقای ابطحی جلو کنار دست راننده، از تهران که میروند بيرون ديدند يک پيرمردی کنار جاده دست تکان میدهد خدا به دل آقای ابطحی میاندازد میگويد اين پيرمرد را سوارش کنيد، کجا میروی؟ ما میآييم مشهد، سوار که میشود ديگر سرقرار میآيد اين پيرمرد توصيهها را شروع میکند، مؤمن گفته بود اهم سفارشها دو چيز بود، يکی نماز اول وقت، دوم دقت در خوردن، مردم هر غذايي را نبايد خورد، پای هر سفرهای نبايد نشست، هر پولی را در زندگیمان نبريم، اين بچههای بیچاره با اين پول مشکوک بزرگ میشود بعد میگويد زيربارمان نمیروند چه دادياش خورد که اين شد گفت اين دوتا توصيه، نماز اول وقت و دقت در خوردن و پرهيز از خوراکهای مشکوک، مؤمن رعايت میکرد خدا رحمت کند ما والده ما پسر عمومی داشتند به نام آقای دکتر سيد عبدالرسول ترابی ايشان دکتر دندان پزشک بود، منزلشان رحمت آباد بود، هر سال سيزده شب اول محرم ايشان در منزلشان روضه مفصلی هم میگرفت آقای دکتر ترابی، خدا رحمت کند همه رفتهگان را من از آقای دکتر ترابی شنيدم میگفت اين مؤمن دعوت هر کسی را قبول نمیکرد، خانه هر کسی هم نمیرفت حالا يک جايي هم سفره بود اگر مطمئن به پول صاحب سفره نبود میرفت، ايشان میگفت ولی خانه ما میآمد میدانست که من مقيد هستم، سال خمسی دارم دقت در اموالم دارم، اين را مرحوم آقای دکتر ترابی برای من نقل کرد، گفت يک وقتی مؤمن را ديدم، ديدم خيلی آشفته است، گفتم آقای مؤمن چه شد؟ گفت دو شب قبل رفتم يک جايي سفره بود به اصرار من را پای سفره نشاندند غذا خوردم يک پرده سياهی افتاد جلو چشمانم، ديگر آن چيزهايي که میديدم نمیبينم، حالا شايد شما بگوييد آقا ما پرده الحمدلله جلو چشممان نيفتاده، میگويم پرده کنار نرفته، پرده نيفتاده، پرده را نزدند کنار:
چشم دل باز کن که جان بينی، آنچه ناديدنی است آن بينی
مرحوم آقای دکتر ترابی گفت مدتها گذشت مؤمن را ديدم، گفتم پرده کنار رفت؟ گفت تا چهل روز جلو چشمانم بود، روايت هم داريم يک لقمه حرام يا شبهه ناک تا چهل شبانه روز حجاب میشود بين شما و حقيقت، اينکه عفت بطن که در روايت هم داريم انشاءالله که خداوند به عظمت اهلالبيت.
پروردگارا قسمت میدهيم توفيق رعايت ايمان، تقوی و همراهی با صادقين را در اين فرصتهای باقی مانده زندگانی به همه ما مرحمت بفرما.
[1] توبه119.
[2] توبه119.
[3] توبه119.
[4] تحف العقول النص ص359.
[5] تحف العقول النص ص359.
[6] توبه119.
[7] توبه119.
[8] توبه119.
[9] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج30 ص66.
[10] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج30 ص66.
[11] توبه119.
[12] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص208.
[13] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص208.
[14] توبه119.
[15] توبه119.
[16] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص33.
[17] الكافي (ط - دارالحديث) ج4 ص559.
[18] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج2 ص443.
[19] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج2 ص443.
[20] رحمن60.
[21] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص74.
[22] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص74.
[23] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص74.
[24] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص74.
[25] فاتحه5.
[26] فاتحه5.
[27] فاتحه5.
[28] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص74.
[29] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص 56.
[30] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص 56.
[31] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص74.
[32] كمال الدين و تمام النعمة ج2 ص352.
[33] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص74.
[34] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص74.
[35] يس65.
[36] يس65.
[37] يس65.
[38] يس65.
[39] دعائم الإسلام ج2 ص307.
[40] واقعه58.
[41] واقعه57.
[42] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص74.
[43] وسائل الشيعة ج9 ص45.
[44] وسائل الشيعة ج9 ص45.
[45] وسائل الشيعة ج9 ص45.
[46] انعام141.
[47] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص74.