استاد حدائق روز چهارشنبه 10 آبان ماه 1402 در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان انتظارات خداوند از بندگانش پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم»[1]
صدق الله العلی العظيم
يکی از انتظارات خداوند از بندهها آيات فراوانی در قرآن داريم که خدا میفرمايد ما يک چيزهايي از شما میخواهم، خدايا بده، بده، بده، خدا میفرمايد انجام بده، انجام بده، انجام بده، دو طرفه است ما يک طرف را میخواهيم، يک طرف تقاضای الهی و انتظارات الهی را رعايت نمیکنيم، و دقيقاً کسانی که انتظارات خدا را رعايت میکنند، خدا انتظارات اینها را شديداً و سريعاً رعايت میکند، امام هادی عليهالسلام میفرمايد: «وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ يُطَاعُ»[2]، اطاعت خدا کردي، خدا اطاعتت میکنند، حرف شنيدی حرفت را میشنوند، آقا میآيد میگويد پسرم جلوم ايستاده، تو هم جلو خدا ايستاده، کجا؟ در انجام واجباتمان در ترک محرماتمان، نافرمانی کرديم نافرمانی میکنند از ما، اطاعت کرديم اطاعت میکنند از ما، اين آيه سی و يک آلعمران که من ذيل اين آيه هم يک روايتی را که حضرت فاطمه معصومه هم نقل کرده، چون هفته گذشته ايام ارتحال اين بزرگ بانو بود و از افتخارات ما ايرانيان اين است که مضجع اين بزرگ بانو که در بين بانوان کانون ولايت بعد از حضرت زهراء خيلیها فاطمه معصومه را دومی میدانند، فاطمه معصومه که بعضیها قائل به اين هستند که در جايگاه شبهه عصمت بوده، قرآن میفرمايد رسول ما به مردم بگو: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني»[3]اين انتظار خداست، اگر میگوييد و مدعی هستيد که خدا را دوست میداريد از پيغمبر تبعيت کنيد، صرف اينکه ما بگوييم بنده خدا هستيم کار به پيغمبر نداريم اين آيه از آيات مدنی است، در مدينه نازل شد علت نزول هم میگويند که جمعی از مسيحيان اینها حرفشان اين بود میگفتند ما خدا را دوست میداريم، خدا را هم قبول داريم، اين محبت خدا و ارادت به خدا سبب میشود که خدا ما را در زمره تابعين پيغمبر هم قرار بدهد، ما دستمان رسيده به سرچشمه، میگويند چون که صد آمد نود هم پيش ماست ما خدا را دوست میداريم، ديگر رسولش را هم خدا درستش میکند، اين منطقی بود که مسيحیها داشتند در مدينه منوره برای پاسخ اين آيه نازل شد، رسولالله بگو اگر خدا را دوست میداريد از پيغمبر بايد تبعيت کنيد، امروز اين آيه خيلیها را دربر میگيرد خيلیها میگويند خدا را قبول داريم ولی رفتارشان را پيغمبر تأييد نمیکند، عملکردشان مورد رضای رسولالله نيست، به عمل کار برآيد به سخنرانی نيست، لذا من چند نکته را ذيل اين آيه عرض کنم محضر عزيزان، نکته اول هم اينکه عرض کردم شاعر هم میگويد:
کار با سعی است نی با ادعا، «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»[4]
بايد سعی کرد، آقا من میخواهم بهشتی بشوم، زحمت بکش، من میخواهم با اميرالمؤمنين محشور بشوم کارهايم بايد انطباق بکند، من میخواهم دوزخی نشوم، خب رفتار من و گفتار من، من را بايد از دوزخ دور کند، در يک حديثی که حالا در آن حديث من وارد نمیشوم اجمالش را يک اشارهای کنم، يک وقتی جمعی از مسلمانها آمدند محضر رسولالله عرض کردند يا رسولالله مگر خدا در قرآن نمیفرمايد: «ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ»[5] مطلق هم هست، قيد و قرينهای هم ندارد، بخوانيد من را اجابت میکنم شما را، صدا بزنيد جواب میشنويد، پيغمبر فرمود بله گفتند: «نحن ندعو فلايُستجاب لنا»[6]، چرا ما هرچه دعا میکنيم مستجاب نمیشود، خدا میفرمايد صدا بزنيد اجابت میکنم، ما هرچه دعا میکنيم نمیشود کراراً ديديد آقا فلان حاجت داريم، فلان مسأله داريم، فلان مشکل داريم چرا نمیشود، رسولالله فرمود: «انّ قلوبکم صارت بعشرة»[7]، قلبهايتان به خاطر ده چيز مرده است، آسيب ديده، تا اینها هست دعا مستجاب نمیشود حالا امکان دارد کسی هم به يکی از اینها مبتلاست نه به دهتا، رسولالله فرمود میگوييد خدا را شناختيم طاعت خدا را عمل کرديد: «عَرَفْتُمُ اللَّهَ فَلَمْ تُؤَدُّوا حَقَّهُ»[8] همين امروز ظهر يک آقايي آمده بود در دفتر میگفت آقا من نمیدانم چرا خدا همکاری نمیکند، همياری نمیکند، چنين هستم، چنان هستم فلان میکنم، در خودم ماندم میگويم شايد سحرم کردند، گفتم يکی از مهمترين واجبات نماز است، نمازت را چطور میخوانی؟ گفت نماز میخوانم، گفتم نه میخوانی کی میخوانی؟ گفت هر وقت شد، گفتم خدا میفرمايد حوائجت هر وقت شد، آقا هر مقدار پول دادی آش میخوری، ما برای خدا چقدر اهميت قائل هستيم، به همان اندازه برايمان اهميت قائل هستند، گفتم آدم خوبی هستی، اينجا داری میلنگی، و روايت هم داريم بیاعتنايي به نماز يعنی نماز را هر وقت شد خواندند، مشکلاتی که در دنيا ايجاد میکند بیبرکتی اموال، بیبرکتی عمر، برداشته شدن نورانيت از سيمای انسان، اين را رسولالله میفرمايد به استجابت نرسيدن دعاء، بهره نبردن از اسلام، شريک نشدن در عاي خوبان، طرف میرود در يک جمعيت هزار نفری مینشيند همه میگويند: «الهی العفو» اين به خاطر تساهل در امر بندگی دعايش را فاکتور میگيرند، آقايون ترکها يک ضرب المثلی دارند، میگويند: عمليندين، پا پيچيندين، کارهايمان ما را گرفته، خودمان گره زديم به اين زندگی رسولالله فرمود میگويد دعا چرا مستجاب نمیشود به وظيفه بندگی عمل کردی و خدا به وظيفه خدايي عمل نکرد، ادعا کرديد پيغمبر را میشناسيم، از رسولالله اطاعت کرديد، با اولاد پيغمبر دوستی ورزيديد بنده خودم را عرض میکنم امام زمان از زندگی من راضی است، امام زمان از تربيت فرزندان من راضی است، از درآمد من راضی است از مصارف من راضی است، خدا رحمت کند آيتالله العظمی آقای حاج شيخ جواد تبريزی من اين را از آقازادهشان هم شنيدم ايشان هم تأييد میکرد، گفت ما بوديم خدمت آقا اين مصاحبه شد، اين مرجع بزرگ يک مصاحبهای اواخر عمرشان با ايشان شده بود، آن کسی که مصاحبه میکرد، پايان مصاحبه گفته بود که آقا نسبت به امام زمان بود مصاحبه، گفت آقا در اين شرائط موجود زمان حاضر آيا کسی هم هست که امام زمان را ديده باشد در همين اوضاع و احوال، خبرنگار گفته بود آقا دستی به سينه گذاشته بودند فرموده بودند بله کسانی هم میرسند خدمت آقا:
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است، گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عيان است
بعد خبرنگار آن مصاحبه کننده اين سؤال را پرسيده بود گفته بود آقا از وضعيت موجود شيعيان هم از حضرت سؤال شده که آيا اين شيعيان با اين وضع موجود شما راضی هستيد از ايشان، آيتالله تبريزی فرموده بود بله سؤال کردند از آقا که آقا شما از اين اوضاع فعلی شيعيانتان راضی هستيد؟ آقا چه فرمودند؟ اين مرجع بزرگ فرموده بود آقا فرمودند راضی نباشم چه کنم؟ خيلی حرف است، ديديد به يک بابای میگويند از بچهات راضی هستی، میگويد راضی نباشم چه بکنم؟ اینها میشود سد استجابت دعا، دعای ندبهمان تعطيل نمیشود اما در هفته کارهای میکنيم که دل امام زمان را میشکنيم و موارد ديگری رسولالله فرمود، رسولالله فرمود میگوييد بهشت را دوست میدارم کار برايش نمیکنيد، میگوييد از جهنم میترسيم خودتان را داريد دوزخی میکنيد، شما امروز در اين جامعه کسانی که به گناه آلوده هستند يک نفرش نيست بگويد جهنم جای خوبی است مگر اينکه عقل نداشته باشد، شما يک آدم خاطی خطاکار جنايت پيشه بگوييد آقا سوختن، عذاب، آتش خوب است؟ میگويد خير، خب میگويند اگر بد است چرا خودت را داری دوزخی میکنی؟ شما اين رفتارت به سوی دوزخ است بعد شما با اين رفتار غلط از خدا میخواهی، خدا حاجتت را برآورده کند، برآورده نمیشود پيامبر فرمود ادعا میکنيد پيغمبر را دوست میداريم فرزندانش را از خودتان نگران کرديد، ادعا میکنيد، آخرتی هست برای آخرت کار نمیکنيد، ادعا میکنيد دنيا فانی است جذب به دنيا شديد و سرگرم دنيا شديد اینها عوامل عدم استجابت دعاست، برگردم به آيه: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني»[9] به عمر کار برآيد، به سخنرانی نيست، خدا را دوست میداريد بايد از نماينده خدا تبعيت کنيد، من اگر میگويم خدا رسولخدا را بايد بکنم تراز زندگی، اين نکته اول.
در اين آيه شريفه و قطعاً لازمه ايمان واقعی هم پيروی از اولياء الهی است: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[10] آيات فراوانی داريم که خدا در طول اطاعت خودش اطاعت پيغمبر، اطاعت: «أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[11] را لازم و شرط میداند، من فقط ادعا کنم من خدا و بس همين حرفی که بالاخره القاعده میزند و همين حرفی که در صفين زدند و بخشی از مسلمانهای ساده لوح فريب اين شعار را خوردند گاهی اوقات میگويند: «حَسْبُنَا اللَّهُ»[12]خدا فقط کافی است ما ديگر کار به هيچ چيزی نداريم، بله خدا کافی است اما همان خدايي که داريم از او دم میزنيم میفرمايد از پيغمبر تبعيت کنيد، همان خدايي که به او توکل میکنيم ما را مأمور کرده به اطاعت از رسول، لذا قرآن را بالای نيزه کردند گفتند: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه»[13]بله: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه»[14]اما حکم خدا چيست؟ حکم خدا يکی همين آيه سی و يک آلعمران است تبعيت کنيد از رسولالله: «فَاتَّبِعُوني»[15].
نکته ديگر قطعاً کسانی که در عمل سست هستند، يقيناً اینها در محبت هم سست هستند، میبينيد بعضیها در بندگی سست هستند، در ادعا پر ادعا هستند، آقا ما جانمان را برای ائمه میدهيم میبينی نماز نمیخواند، سر و جانم فدای حسين، دخترش حجاب ندارد، خانمش بیحجاب است، اسم اهلالبيت را میآوريد اشک جاری میشود در محبت به تظاهر میگويد من دوست میدارم ولی در عمل سست است، لازمه حقيقی محبت عمل کردن است، شما وقتی يک کسی را خيلی دوست میداريد يک جوری رفتار میکنيد، که او بداند در عملکرد رضايي او برای شما مهم است اين نشانه حقيقت محبت است ما امروز بعضیها میبينيد خودشان را فريب میدهند میگويد آقا دوست میدارم اهلالبيت را اما رفتار و زندگی مغاير است، من گاهی اوقات اين زوجهای جوان میآيند میخواهند ازدواج کنند، میگويم مجلسی بگيريد که برفرض اگر بنا بود امام زمان تشريف میآورد مجلس عروسی تو لياقت حضور امام زمان را داشته باشد، گاهی اوقات ديديد در يک مجلسی يک دفعه وارد میشوی میگويد آقا حاج فلانی آمد ديگر حرف نزن نزن، جلو اين زشت است يعنی کار ما خلاف است، آقا عروسی داشتيم حالا دعوتتان نکرديم در شأن شما نبود، شأن چه است؟ بابا خدا حاضر است فرشتگان ناظر هستند، امام زمانت ناظر است، تو از يک بنده ضعيف خدا خجالت میکشی میگويي آقا شما را نگفتيم چون در شأن شما نبود بابا اين میشود اين میآيد در کارنامه زندگی، من اگر ادعا میکنم دوستی را اين دوستی بايد در عمل نشان داده بشود، اصل محبت در عمل است، محبت واقعی که در همين آيه هم خدا اشاره میفرمايد، يک نکته لطيفی من در اين آيه عرض کنم، از نکات ارزشمندی که ما در روابط اجتماعیمان برای تأثيرگذاری در حرفهايمان مؤثر است از عواطف افراد استفاده کردن، ببينيد خداوند وقتی میخواهد امر کند پيغمبر را اطاعت کنيد عواطف را تحريک میکند: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ»[16]خدا را دوست میداری؟ میگويد بله، عاشق خدا هستی؟ خدا را باور داری؟ اين عواطف است، حالا که اين را داری و معتقد هستی، پيغمبر را تبعيت کن، اين خيلی زيباست. من دوتا شعار در رابطه با حجاب، بيست سال قبل يکی در شيراز ديدم، يکی در تهران، ظرف مدت چند روز؛ هردو شعار هدفش اين بود که افراد دعوت به حجاب بشود، ولی پيامها خيلی متفاوت بود. يک شعارش را همين چهار راه زرگری به طرف گودیگری، سمت راست ديدم رو ديوار با يک خط زشت نوشته شده بود بیحجابی زن نشانه بیغيرتی شوهر است! در همين شيراز خودم ديدم نقل قول از کسی نمیکنم، و بیحجابی دختر نشانه بیغيرتی پدر است اين اينجا در همين چهار راهی زرگری، ما يک کاری داشتيم تهران چند روز بعد رفتيم تهران در بلوار کشاورز تهران ديدم روی يکی از ديوارها زمينه سازی کرده بودند و عکس گل و گياه، يک پشت زمينه زيبايي درست کرده بودند بعد با خط نستعليق زيبا اين شعار نوشته شده بود، خواهرم بيا به تمام خوبیهايت حجاب را نيز افزوده کن، حالا ببينيد هردو هدف اين است که طرف را به حجاب دعوت کند، اما اين کجا و آن کجا؟ ميان ماه من تا ماه گردون، میگويند بشين و بفرماييد و سومش را هم که بلد هستيد، هر سهتايش يکی میخواهد بگويد اما با سه ادبيات مختلف، يکی از هنرهای اولياء تحريم عواطف بود، من اين جمله اميرالمؤمنين را بگويم، اميرالمؤمنين میفرمايد قلب انسانها وحشی است، وحشی است يعنی اينکه شما وقتی يک کسی را ابتداءً میبينيد شما را نمیشناسد سازوگاری با شما ندارد، اگر توانستی اين قلب را تسخير کنی، حرفت اثر میکند: «قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْه»[17]اگر قلب را تأليف کردی حرفت اثر میکند، ديديد يک وقت يک استاد قلب شاگرد را تسخير کرده به حق، يک پدر و مادر قلب فرزندش را تسخير کرده به حق، گاهی اوقات دشمن به باطل و تزوير قلب کسی را تسخير میکند، بنده در حق خودم تسخير نکردم چرا؟ چون روشم روش درستی نبوده، ببين اين تحريک کردن عواطف است: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ»[18] اين عواطف است، خدا را دوست میداری؟ محبت داريد به خدا؟ اول اينی که دارند را خدا بيان میکند، اين در وجود شما هست؟ «فَاتَّبِعُوني»[19]پيغمبر را اطاعت کنيد، رسولالله بگو اگر خدا را دوست میداريد از ما هم اطاعت کنيد، از ما هم تبعيت کنيد، اين تحريک عواطف است ما اول ظرفيت پر وجودی انسانها را ببينيم بعد کاستیهايشان را تذکر بدهيم ما يکی از اشکالاتمان هم در امر به معروف و نهی از منکر مستقيم میزنيم در خال، کاستیها را فقط میگوييم حالا طرف دهها خوبی دارد، يک عيب دارد اول میگويند مؤمن میخواهی حرفت اثر بکند، خوبیهايش را بگو، و اين را هم بگويم حالا قيامت همديگر را میبينيم اوضاع قيامتتان اين است پيغمبر فرمود وقتی مردم میآيند صحرای محشر، برای هر کسی سهتا پرونده باز میکنند، ديوان الحسنات، ديوان النعم، ديوان السيئات از همين الآن فکر پروندههايتان باشيد، ببينيد کدامش را داری سنگين میکنی، کدامش را داری سبک میکنی، مؤمن دلت به حال خودت بسوزد، طرف به پيغمبر عرض کرد يا رسولالله میخواهيم خدا رحممان کند چه کنيم؟ رسولالله فرمود به خودت رحم کن، اين قدری که بعضیها فکر ديگران هستند فکر خودشان نيستند، يک آقايي را چند روز قبل ديدم گفت آقا ما حمال ورثه هستيم، گفتم حمال خودت باش، به فکر خودت باش، قرآن میفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً»[20] اول خوتان را نجات بدهيد بعد خانوادهتان را اين سهتا پرونده را سولالله میفرمايد باز میکنند حالا از خدا بياموزيم، قيامت حالا بعد میگوييد قيامت، میگوييد آقای حدائق ربيع الثانی مسجدالرسول روی منبر روايتش را خواندی و حالا رسيديم، پرونده اول ديوان الحسنات، خدا اول خوبیها را میگويد بياوريد جلو، هر کار خوبی که کرديد ريز و درشت و خرد و کلان را نشانتان میدهند میگويند آقا اینها درست است اين کارها را شما کرديد؟ میگويي بله، چيزی جا نيفتاده؟ خير، اعتراض نداري؟ خير، در حتی قيامت هم خداوند اول خوبیها را میآورد جلو، میگويند پرونده حسنات را ببنديد ببريد کنار پرونده دوم را بياوريد، پرونده دوم هم ديوان نعم را میآورند، نعمتها را الطاف الهی را، میگويند خب حاج آقا خمس میدادی؟ مدرسه ساختی؟ درمانگاه ساختی؟ به يتيم کمک کردی؟ برای امام زمانت هزينه کردی؟ خدمات عام المنفعه داشتی؟ ببينيم خدا با تو چه کرده بود که تو چه کردی؟ آقايون پرونده را که باز میکنند مردم وقتی میبينند در برابر بیکران الطاف الهی حالا بنده هنر کردم چهارتا کار خوب هم کردم، پيغمبر میفرمايد خود مردم خجالت زده میشوند، خدا میفرمايد سواد برايت داده بودم، اعتبار برايت داده بودم، حالا چهار جا هم از اين اعتبارت استفاده کردی، پول برايت داده بودم يک جاهايي هم هزينه کردی، پول مال ما بود، اعتبار مال ما بود، سلامتی مال ما بود، با اين بدنت رفتی خدمت کردی در راه خدا، اين بدن را ما به تو داديم، اين را نگاه کنيم، با امکانات خدا داريم کار میکنيم نه امکانات خودمان وقتی اين پرونده نعم باز میشود رسولالله میفرمايد مردم قيامت در صحرای محشر خجالت زده میشوند: ای وای آن همه الطاف و اين قليل کار کردن در راه خدا، اصلاً ديگر سرش را میاندازند پايين، حالا بنده خيلی هنر کردم خمس مالم را هم دادم، زکات مالم را هم دادم، هنر کردم حج رفتم، هنر کردم مشهد رفتم، زيارت کردم به فقراء کمک کردم، کارهای عام المنفعه کرده، بابا اینها همهاش مال خداست، از خدا گرفتهايم بخشی را در راه خدا هزينه کرديم الآن بياوريد رو کاغذ ببين خدا چه داده و شما چه کرديد؟ اينکه اميرالمؤمنين میفرمايد: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا»[21]الآن به حسابت برس، خوبیهايتان را بنويسيد الطاف الهی را هم پياده کنيد، خدا به شما چه داد؟ تا حالا به چه رسيدهايد؟ چشم مال اوست با اين چشم او گريه کردی با اين زبان او ذکر گفتی، با اين بدنی که او داد عبادت کردی و روزه رفتی، سرمايه از او است بخشی اندکی را در راه او هزينه کردی، پيغمبر میفرمايد پرونده نعم را هم میبندند میگويند اين هم درست بود؟ میگويد بله، میگويند پرونده سوم را باز کنيد، نعوذ بالله، پرونده گناهان را باز میکنند، میگويند اگر نماز خواندی وظيفهات بود، خمس دادی وظيفهات بود، احسان به فقراء کردی وظيفهات بود، خدا داده بود در راه خدا هزينه کردی، چرا گناه کردی؟ ذکر گفتی وظيفهات بود زبان سالم برايت دادند ذکر گفتی، اما ديگر چرا با اين زبان تهمت زدی؟ چرا با اين زبان غيبت کردی؟ چرا با اين قيافه زيبا گناه کردی؟ چرا با اين آبروی که برايت داده بوديم آبروی ديگران را بردی، چرا با اين قلمت با اين قدرتت، با اين موقعيتت با خدا بیگانگی کردی؟ رسولالله میفرمايد در قيامت يک نفر برای يک نافرمانی و گناهش توجيه ندارد، مردم تا هستيد اين پرونده سيئاتتان را پاک کنيد، الآن وقت است، الآن موقع کار است نفس از کار افتاد ديگر تمام است:
ای که دستت میرسد کاری بکن، پيش از آن کز نيايد هيچ کار
پرونده حسنات را سنگين کنيم، پرونده خوبیها را وزين کنيم، خب اين هم نکته ديگر ببينيد خداوند الطاف واسعهاش حتی قيامت هم که خداوند میخواهد رسيدگی بفرمايد، اول میگويد خوبیهای شما بيايد جلو، نعمتهاي من را بگذاريد کنار، شما چه کار کردی؟ کارهای خوبت را بياور، و حال آنکه الآن در دنيا رسم اين نيست در دنيا وقتی دو نفر میخواهند با هم تسویه و حساب کنند چه کار میکنند اول؟ شما بگوييد، اول بدهیها را میکشند جلو، آقا میخواهد حساب بگيرد پرونده میآورند هرچه قبوض بدهی دارد میگويند اول برو بدهيهايت را تصفيه کن، خداوند در حساب قيامت اول بدهیها را نگاه نمیکند میفرمايد اول خوبیهای شما، مطالبات شما را ما میبينيم اين تحريک عواطف و اين درسی است از ذات مقدس ربوبيت.
يکی از آيات صريحی که دلالت بر عصمت رسولالله دارد همين آيه سی و يک آلعمران است که خداوند به طور مطلق میفرمايد: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني»[22]تبعيت مطلق اين آيه دليل بر عصمت است اگر کسی از شما سؤال کرد به چه دليل پيغمبر معصوم است؟ به همين دليلی که خدا میفرمايد به طور مطلق يعنی چشم بسته از رسولالله تبعيت کنيد: فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ»[23].
نکته ديگری من عرض کنم خدمت محترم، بشر در سير کمالی اگر در مسير رشد و تعالی قرار گرفت اين انسان به جايي میرسد که اطاعت از او سبب محبت خدا به او میشود، يعنی بشر اين قدر بزرگ میشود، میشود خليفه الله: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني»[24] بشر به جايي میرسی که اطاعت از تو سبب دوست داشتن تو در پيشگاه خدا میشود، خدا میفرمايد دوستت میدارم به شرط اينکه از اين بنده تبعيت کنی چقدر اين بشر شخصيت پيدا میکند، بعضیها محبت به آنها، تبعيت از آنها يعنی محبت به خدا، رضايت آنها رضايت خداست، سخت آنها سخت خدا، پيروی از آنها پيروی از خدا، يکی دوتا نکته ديگر هم من تقديم کنم، يک اشارهای هم روايتی که میخواستم تقديم کنم، بهترين پاداشها در همين آيه يکی دو نکته لطيف را دقت کنيد، بهترين پاداشها، اول اين است که خدا دوستتان بدارد، ثانياً اينکه بخشيده بشود، از اين بهتر ما نداريم، شما شيراز شش دنگ مال شما، ولی مبغوض خدا باشی، شيراز شش دنگ مال شما ولی انسان با کوله باری از گناه به پيشگاه خدا بروند قافيه را باخته ما پاداش بهتر از اين نداريم که انسان در خانه خدا محبوبيت داشته باشد، اين دعايي که من در قنوت نماز عشاء هم خواندم، انشاءالله وعده ديدار همه ما مسعی، حالا رفتيد عمره، حج ياد کنيد، در شوط ششم از مروه به طرف صفاء دعايي است از پيغمبر خدا رحمت کند مرحوم آيتالله والد ما میفرمودند اين شعر حافظ که میگويد:
بیپير مرو تو در خرابات، هرچند سکندر زمانی
من اولين سفر حج هم خدمت ايشان بودم، ايشان گفتند سيزده جايي مکه محل استجابت قطعی دعاست، يعنی مثل اینکه میافتد روی قفل خودش باز میکند و دعاء هم دارد و در يکی از قسمتهاي کعبه گفتند اين نماز و اين دعاء مشروط است به اينکه برای اين فرج امام زمان دعا کن، چون دعا مستجاب است، سرگرم ماديات دنيا نشويم، حالا در شوط ششم از مروه به سمت صفاء اين قسمتی از دعای رسولالله است: «اللهم انی رضاک و الجنه»، ببينيد پيغمبر از خدا چه میخواهد، رسولاللهی که افتخار اولين و آخرين است، میگويد خدايا از تو خشنوديت را و عاقبت بخيریام را، شما از ما راضی، ما عاقبت بخير و بهشتی بشويم: «اللهم انی اسئلک رضاک و الجنه و اعوذ بک من سختک و النار»، خدايا به تو پناه میبرم از سخت و غضبت و از عاقبت به شرّ شدنم، جهنمی شدنم، دنيا آقايون تمام میشود، پنجاه سال، صد سال، دويست سال، بيشتر کمتر يک وقتی حضرت نوح جبرئيل آمد خدمت حضرت نوح، اين سؤال را جبرئيل از نوح پرسيد، حضرت نوح مستحضر هستيد هزار و ششصد سال زندگی کرد، هزار و ششصد سال زندگی کرد در همين دنيا، نهصد و پنجاه سال قبل از طوفان بود، جبرئيل اين سؤال را پرسيد گفت: «أَنَّ جَبْرَئِيلَ ع قَالَ لِنُوحٍ ع يَا أَطْوَلَ الْأَنْبِيَاءِ عُمُراً كَيْفَ وَجَدْتَ الدُّنْيَا»[25] ای شخصيتی که در بين همه پيامبران از همه بيشتر زندگی کردی، دنيا را چگونه يافتی؟ مردم دنيا اين است که حضرت نوح گفت، اين پيغمبر بزرگ، اين پيغمبر اولوا العزم، حضرت نوح اين جمله را فرمود، فرمود: «كَدَارٍ لَهَا بَابَانِ»[26] دنيا مثل يک خانه دو در است: «دَخَلْتُ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ خَرَجْتُ مِنَ الْآخَر»[27] از يک در همه میآيند داخل، از يک در همه میروند بيرون، در ولادت، در وفات، در تولد، در مرگ، حالا مدت اقامتها فرق میکند، يکی بيست سال، يکی ده سال، يکی پنجاه سال، يکی صد سال، نوح پيغمبر هزار و ششصد سال بالاخره بايد از در دوم خارج شد: «دَخَلْتُ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ خَرَجْتُ مِنَ الْآخَر»[28]بهترين پاداش چيست؟ اين را از خدا بخواهيم، رسولالله عرض میکند خدايا رضايت تو را میخواهم و بهشتی شدنم را عاقبت بخيری: «و اعوذ بک من سختک و النار»، خدايا به تو پناه میبرم از غضبت و از جهنمی شدنم: «و مايقربنی اليها من قول و فعل او عمل»، و هر چيزی و هر کاری و هر سخنی که ما را به جهنم نزديک میکند به تو پناه میبرم، خدايا رفتارهايمان، گفتارهايمان، کردارهايمان، ما را دوزخی نکند، اين دعا رسولالله است در شوط ششم مروه به طرف صفاء در اين آيه خدا میفرمايد اگر خدا را دوست میداريد از پيغمبر تبعيت بکنيد، اولين پاداشی به خاطر اين تبعيت به شما میدهيم: «يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ»[29] اين پيروی خدا میفرمايد ما هم شما را دوست میداريم، مشمول محبت ما قرار میگيريد، نمیگويند دنيا به شما میدهيم دلار میدهيم، تومن میدهيم، اینها را که بايد بگذاری بروی: «يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ»[30] محبوب میشوی، دوستت میدارند، عزت پيدا میکنی و دوم پاداش معنوی ديگر: «يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ»[31] گناهانتان را میبخشيم، آلودگیها را میبخشيم، يکی از عوامل پاک شدن از گناه تبعيت از رسولالله است ما فکر میکنيم همهاش مغفرت شبهای قدر است و الهی العفو و قرآن به سر گرفتن، بابا مغفرت در روز است، در بازار است در اداره است، در خانه است در جلسات فاميلی است، در شبهای عروسی است، در مجلسهای عزاست، میتوانی خودت را ببخشی، يک جوری حضور پيدا کن که بيانگر اين باشد که خدا برايت مهم است، داری از پيغمبر تبعيت میکنی، در سفرهای خارج از کشورت، مغفرت همه حال همه لحظات، شما میتوانيد خودتان را مشمول مغفرت خدا قرار بدهيد، يک جوری زندگی کردی که تبعيت از رسولالله داری میکنی، لحظه به لحظهات مغفرت است پاک زندگی میکنی، داری از آلودگیها پاک میشويد، لذا اين پاداش معنوی خيلی مهمتر از پاداش دنيوی است، خدا نمیفرمايد ما برای تبعيت از پيغمبر فقط دنيا به شما میدهيم، محبوبتان میکنيم، دوستتان میداريم، پاکتان میکنيم، چقدر؟ و لذا من همين را بگويم از اين اخلاق خدا ياد بگيريم اين هم يک درس برای همهمان، آقايون اگر کسی را دوست میداريد رسوايش نکنيد، آبرويش را نبريد، از خدا ياد بگيريد، خدا میفرمايد اگر اطاعت کرديد ما آبروداری میکنيم، ما گاهی اوقات يک ضعف از يک کسی میبينيم اين را سکه يک پول میکنيم، بابا اگر اين را دوست میداری رسوايش نکن.
من يک خاطرهای از يکی از انجمنهای اولياء و مربيان، ساليانی قبل، شايد سال هشتاد و پنج، هشتاد و شش بود، در يک مدرسهای رفتيم، البته من الآن هم میگويم بارها هم گفتم، امروز بايد کار رو به پدر و مادرها صورت بگيرد اين بچههای ما در اين مدارس اين طفلکهای بیگناه، بعضی اوقات پدر و مادرهای نادانی دارند که دارند بد تربيت میکنند، لذا من به مسئولين آموزش و پرورش گفتم آن قدری که سعی کنيد رو پدر و مادرها کار کنيد شايد ضرورت رو بچهها نداشته باشد، بچه میآيد میگويد آقا میخواهم نماز بخوانم در خانه مسخرهام میکند، بابايش مسخرهاش میکند، در يک جلسهای بود ما نسبت به رسالت پدر و مادر در برابر فرزندان، يکدفعه ديدم که يک خانمی بعد از جلسه آمد، گفت آقا من دخترم را دزد مسلم کردم با بیتدبيری، گفت الآن با حرفهای شما فهميدم که چقدر اشتباه کردم، بعد تعريف کرد گفت دخترم کلاس اول ابتدای بود يک روز ديدم رفته سر لباس پدرش، دارد يک اسکناسی آن موقع میگفت صد تومنی از جيب بابايش در میآورد، گفت من تا ديدم گفتم دزدی میکنی؟ دزد شدی؟ مدرسه درس دزدی به شما میدهد گفت اين دختر گريه کرد، گفت مادر غلط کردم، مادر ببخشيد، گفتم ببخشيد بگذار به بابايت بگويم، خدا نکند مادری، پدری بیتدبير و نادان باشد، گفت بابايش آمد گفتم خبر داری دخترت دزد شده؟ داشت از لباست پول ور میداشت بابای نادان گفت اين دختر را گرفت کتک زد، جلو خواهر و برادرها کتک خورد برای پولی هم که بیچاره بر نداشته بود، يک صد تومنی غافگيرش کرده بود، اين را به خود من گفت آن خانم، گريه میکرد و میگفت ولی چه حيف که خراب کرد، گفت خواهر و برادرهايش هم فهميدند، مردم امام جواد میفرمايد اگر خدا پردههايتان را میزد بالا کسی جنازه کسی را دفن نمیکرد، ديديد زير تابوتها اشک میريزند مردم خبر از هويت درونی همديگر ندارند، بچهها اگر از ضمير پدر و مادرها مطلع میشدند برادر و خواهرها از ضمير هم مطلع میشدند همسايهها از نيات يکديگر مطلع میشدند: «لَوْ تَكَاشَفْتُمْ مَا تَدَافَنْتُم»[32]دفن نمیکرديد همديگر را چقدر خدا پرده پوشی میکند، اين مادر نادان میگفت فردا رفتم مدرسه، رفتم سر کلاس، گفت اين بچه التماس میکرد میگفت مادر نيا مدرسه آبرويم میرود، گفتم نه بايد ببينم که درس دزدی به شما داده، گفت رفتم سر کلاس به معلم گفتم اين بچه ما دزد نبود، دزدش کرديد، شما سر کلاس چه ياد اینها میدهيد؟ گفت معلم گفت چه شده؟ گفت اين داشت پول از لباس بابايش بر میداشت، گفت دانش آموزها هم دارند میشنوند، گفت معلم هم آن معلم نادان هم به جايي که اينجا بگويم خانم اين حرفها را نزن آبروی بدبخت را نبر جلو هم کلاسیهايش گفت آن معلم هم گفت بچهها ما درس دزدی به شما میدهيم، بچههای کلاس اولیها گفتند خير، گفت ببينيد فلانی چه کار بدی کرده؟ بدون اجازه پدر میخواسته پول بر دارد، بچه را جلو همکلاسیهايش هم خفت داد مردم شکر خدا کنيد، که سر و کارتان با خداست، کراراً عرض کردم اين مادر ما خدا رحمتشان کند، هميشه اين شعر را در گوش ما میخواند دوران بچگی تا بزرگ میشديم:
ای خدا مگذار کار من به من، گر گذاری وای بر احوال من
از خدا بخواهيد به خودتان هم واگذار نشويد، گفت حاج آقا اين دختر الآن بزرگ شده رفته کلاسهای بالاتر گفت شده دزد حرفهای! در يک جلسه فاميلی يکدفعه کيف سه چهارتا را میزند، خراب کرد اين بچه را بیآبرو کرد اين بچه را نزد خواهر و برادر، نزد پدر، نزد همکلاس، مردم از خدا ياد بگيريم خدا میفرمايد اگر تبعيت از پيغمبر کردی آبروداری میکنم، میبخشمت رسوايت نمیکنم، ديدي چه جوری خدا آبروداری میکند؟ الله اکبر روايت داريم وقتی کسی واقعاً توبه میکند رو زمينی که گناه کرده، اين زمين شاهد است الآن اين مسجدالرسول قيامت شهادت میدهد امشب شما را، شهادت میدهد نماز خواندن شما را، شهادتهای بد اگر طرف توبه کرد، ديگر زمين اجازه شهادت ندارد، زمان شاهد است ببينيد اين ساعت امشب ديگر در تاريخ تکرار نمیشود اين منحصر به فرد است، اين ساعت از ابتداء خلقت تا انتهای خلقت يک ساعت واحد است فردا شب اين ساعت يک ساعت ديگر است، سال پيش اين ساعت يک ساعت ديگر بود، يک ساعت قبل يک ساعت ديگر است، الآن يک ساعت ديگر است، زمان ديگر تکرار شدنی نيست زمان شهادت میدهد به زمان هم میگويند شهادت نده، اين آقا با دست و پايش گناه کرده به دست و پايش هم میگويند ديگر شهادت نده، فرشتگانی که ثبت کردند اين گناه را کتابت کردند: «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظين كِراماً كاتِبين»[33]آنها هم فراموششان میشود ديگر شهادت نمیدهند، مردم از خدا ياد بگيريم: «و انسية الحفظه»، خب اين پاداش معنوی خدا لطف میفرمايد و نکته پايانی نشانه دوستی اين است که رو بدیها ما میگوييم آقا آقای فلانی مخلص هستيم، چاکر هستيم بعد يکجا میشينيم آبرويش را میبرم، بابا تو اگر دوستش میداری آبرويش را نبر، رسوايش نکن، خدا میفرمايد اگر دوستتان بدارم، حفظ آبرويتان میکنم، میبخشم شما را فرزندت را دوست میداری، سبکش نکن نزد ديگران، آبروی او را نبر، اين را از خدا بياموزيم که نشانه دوستی سر پوش گذاشتن روی بديهاست رسوا نکنيم ديگران را و قطعاً کارهای نيک مايه مغفرت است يکی از کارهايي که، اموراتی که سبب میشود انسان بخشيده میشود کارهای نيک است اين چندتا نکته ذيل اين آيه سی و يک سوره آلعمران، اما يک روايت و عرضم تمام.
اين روايت را حضرت فاطمه معصومه از عمهاش فاطمه دختر امام صادق از عمهاش فاطمه دختر امام باقر، از عمهاش فاطمه دختر زينالعابدين، از عمهاش فاطمه دختر حسين ابن علی، از عمهاش زينب بنت فاطمه از مادرش فاطمه بنت محمد(ص) از رسولالله اين حالا اين حديث و من تکميل عرايضم: «أألا و من مات على حبّ آل محمّد مات شهيد»[34]کسی که بر محبت خاندان رسالت بميرد اين حديث را میگويند فواطم، ششتا فاطمه نام در سند حديث هستند، فاطمه معصومه، دختر موسی ابن جعفر، فاطمه دختر امام صادق، فاطمه دختر امام باقر، فاطمه دختر زينالعابدين، فاطمه دختر سيدالشهداء، فاطمه زهراء تا میرسد به رسولالله کسی که بر دوستی خاندان رسالت بميرد شهيد مرده، باب شهادت بسته نيست اما محبت کدام محبت؟ همينی که قرآن میفرمايد: «فَاتَّبِعُوني»[35] دوست میداريد پيغمبر را بايد تبعيت کنيد، بايد اطاعت کنيد، من يک سؤالی يک عزيزی پرسيد گفت آقا چرا دخترهای موسی ابن جعفر ازدواج نکردند مگر ازدواج سنت رسولخدا نبود؟ آقا موسی ابن جعفر دختران متعددی داشتند، در رأس فاطمه معصومه که در بيست و هشت سالگی هم به لقاء الهی پيوست، يک علتی که متفق عليه کارشناسان اسلامی و تاريخ اسلام است اين است که آن قدر شرائط زمان موسی ابن جعفر سخت بود که کسی جرأت نمیکرد بيايد بشود داماد موسی ابن جعفر، مردم اين دين امشب شما مديون اهلالبيت هستيد، ائمه با چه سختی دين را حفظ کردند، شما را امروز در شيراز کسی را سراغ داری که بگويند آقا نزديکش نشو، نزديکش شدی بد میشود برايت، موسی ابن جعفر اين وضعيت را پيدا کرد کسی جرأت نمیکرد داماد موسی ابن جعفر بشود، میگفت داماد شديم حکومت پدرمان را در میآورد لذا دختران موسی ابن جعفر خيلیها معتقد هستند ازدواج که نکردند به خاطر همين اصل بود، اصلاً خواستگار نمیآمد جرأت نمیکردند در اين شرائط سخت، خب حضرت فاطمه معصومه يک حديثی از امام صادق است میگويند اين حديث مال دو سال قبل از تولد موسی ابن جعفر است، امام صادق فرمود برای خدا حرمی است و آن مکه است، برای پيغمبر حرمی است و آن مدينه است، برای اميرالمؤمنين حرمی است و آن کوفه است برای ما اهلالبيت حرمی است و آن قم است، اين حديث از فرمايشات امام صادق، هنوز آقا موسی ابن جعفر به دنيا نيامده بود، بعد حضرت فرمودند در آينده از نسل من دختری در اين سرزمين دفن میشود که نامش فاطمه است و به واسطه او خدا خيلیها را بهشتی میکند، لذا اين مقام شفاعت و مقام عنايتی که خدا به حضرت فاطمه معصومه دارد، امام رضا فرمودند: «مَنْ زَارَهَا فَلَهُ الْجَنَّة»[36]کسی که فاطمه معصومه را زيارت کند بهشت از آن اوست، من يک خاطرهای را هم از يک مرجع بزرگ بگويم، آيتالله العظمی مرعشی مشهور است که پدر ايشان مرحوم آيتالله آقای سيدمحمود مرعشی در نجف بود، آقای حاج سيدمحمود حالا مفصل است قضيه من خلاصه کنم، در يک تشرفی به محضر اميرالمؤمنين آقای حاج سيدمحمود مرعشی بزرگ پدر آيتالله العظمی مرعشی محضر اميرالمؤمنين مشرف میشود به آقا میگويد آقا من يک سؤال دارم قبر فاطمه زهراء کجاست؟ آقا میفرمايد سيدمحمود مگر نمیدانی فاطمه زهراء وصيت کرد من قبر را به کسی نشان ندهم، اين قبر بايد مخفی بماند تا مهدی بيايد پرده برداری از اين قبر را بايد صاحب الزمان بکند، میگويند آقای حاج سيدمحمود گفت آقا با دلمان چه کنيم؟ اين دل هوای کوی مادر دارد، میخواهيم برويم سر قبر مادر آرام بگيريم، چون ايشان يک فکرش، يک نکته هم اين بود که سيادت ما تأييد است يا نه؟ حضرت فرمودند سيدمحمود و تعبير کردند که برای آرامش در کنار قبر مادر اين کار را بکن، گفت آقا میخواهيم آرام بگيريم، سر قبر مادرمان، با اين دل چه کنيم؟ آقا فرمودند هر گاه دلت هوای قبر فاطمه زهراء را کرد برو قم کنار قبر فاطمه معصومه آنچه خدا از عظمت و بزرگی به فاطمه زهراء داده به فاطمه معصومه منتقل شده، که مرحوم آقای حاج سيدمحمود به آقای حاج سيدشهاب الدين فرزندش که شد از مراجع بزرگ وصيت کرد گفت بابا من نجف را نمیتوانم ول کنم، شما پاشو برو قم، تحصيلاتت را قم بگذران قم زندگی کن و هر روز يک سلام از طرف من در اين حرم با صفاء به فاطمه معصومه کن، آيتالله العظمی مرعشی آمدند قم و دوران جوانیشان خانه اجاره میکنند، صاحب خانه يک زن بسيار بد اخلاقی بوده، خيلی سخت گيری میکرده، میگفت آقا در خانه لباس نشوريد، شستشوي زيادی برويد کنار رودخانه چاه خانه پر میشود، يک زمستان يخبندان بوده آيت الله مرعشی از درس بر میگردد میآيد منزل، میبينيد اين خانم صاحب خانه دارد تندی میکند به خانواده ايشان، آيتالله مرعشی میفرمايد چه خبر است؟ صاحب خانه میگويد چرا شما لباس دارد در خانه میشورد برود کنار رودخانه؟ ايشان میگويد خانم، يخبندان است، تو خودت لباس میبری کنار رودخانه در اين سرما، خب اين دوتا ظرف آب گرم کرده يک تشت لباس بشورد و جمع کند، دو سهتا توهين به آيتالله مرعشی میکند، خدا نکند موقعيت بيايد آدم خودش را گم کند، دنيايي که بايد بگذاريم و برويم شانس بياوريم يک دست کفنی ببريم، غير از اين چيز ديگر نيست، بعضیها چطور سرگرم میشوند چطور فريب میخورند، آيتالله مرعشی وقتی اين خانم توهين به ايشان میکند خيلی ناراحت میشود از خانه میآيد بيرون سريع میآيد حرم، میآيد کنار ضريح شبکههای ضريح را میگيرد با دل شکسته میگويد بیبی يا ما بد خادمی هستيم ما را قبول نداريد، بفرماييد ما رها کنيم برويم دنبال يک کار ديگری، اگر ما مورد تأييدتان نيستيم، اگر ما مورد تأييد هستيم شما کاری از شما نمیآيد؟ بگوييد برويم يکجای ديگر صدا بزنيم همين دوتا کلمه را ايشان در درونش با حضرت فاطمه معصومه در ميان میگذارد بعد هم میگويد خانم اين وضعی، ما بیخانگی با اين وضع، اين خانم صاحب خانه هم اين طور گستاخ و جسور، و توهين میکند ايشان از حرم میآيد منزل و به خانواده میگويد من میخواهم بخوابم از شدت ناراحتی پناه به خواب میبرد، يک ساعتی بخوابم صدايم نزنيد، تا میخوابد خواب میبيند در صحن حضرت فاطمه معصومه است، دارند آب جارو میکنند فرشتگان، ايشان میپرسد چه خبر است؟ میگويند فاطمه معصومه دارد میآيد ايشان میبيند از دور بانوی دارد میآيد، اين را هم من بگويم خدمتتان آيتالله العظمی مرعشی در حرم امام حسين محضر حضرت زهراء رسيد اين را هم ايام فاطميه پيشرو است بگويم يکی از سؤالاتی که ايشان میگويد پرسيدم اميرالمؤمنين بودند حضرت زهراء بودند ائمه بودند، شب جمعهای بود میگويد به آقا اميرالمؤمنين گفتم آقا اين جريانی که میگويند به خانه شما يورش آوردند در شکستند در آتش زدند، به زهرای مرضيه توهين کردند آقا اینها حقيقت دارد؟ میگويد آقا فرمودند سيدشهاب از مادرت بپرس، میگويد رو کردم به حضرت زهراء گفتم يا فاطمه الزهراء اين درست است؟ حريم خانه شما را شکستند توهين کردند به شما جسارت کردند؟ میگويد حضرت زهراء فرمود سيدشهاب هنوز آثارش بر بدنم باقی است، هنوز آثارش بر بدنم باقی است آيت الله مرعشی در آن تشرف چهره حضرت زهراء را ديده بود میگويد در صحن معصومه در خواب ديدم حضرت دارد میآيد ديدم سيما سيمای فاطمه زهراست، ولی میگويند فاطمه معصومه است حوريان اطرافش را گرفتند، يکدفعه فاطمه معصومه آمد سمت من، من سلام کردم جواب داد اين بزرگ بانو فرمود سيد شهاب تو کی از ما خانه خواستی که ما تو را خانهدار نکرديم؟ مردم کی جدی صدا زديد جوابتان را ندادند، کی با اخلاص گفتيد و آنها درس نگرفتند، گفت بیبی فرمود تو کی از ما خانه خواستی که ما خانهدارت نکرديم؟ حالا میخواهی بگذاری جای ديگر بروی، خانه میخواهی خانهدار ات میکنيم، آقای حاج سيد شهاب الدين مرعشی میگويد از خجالت از خواب بيدار شدم، تا بيدار شدم ديدم در خانه را دارند در میزند، خانم گفت يک آقای دم در با شما کار دارد، آمدم دم در ديدم يک آقای است يک کيفی دستش است، گفت از تبريز دارم میآيم عموی شما بچهدار نمیشد، نذر کرده بود که اگر خدا يک بچه برايم داد برای يکی از طلاب امام زمان در قم خانه بخرم خدا يک بچه برايش داده، اين پول يک خانه را در اين کيف داده به ما که بياوريم، فهميده شما خانه نداريد، گفته ببريد بدهيد به برادرزادهام سيدشهاب الدين مرعشی برود يک خانه بخرد، شش هزار تومن پول در اين کيف در آن سالها يعنی حدود هشتاد سال قبل، آقای حاج شهاب الدين میگويد کيف را گرفتم گذاشتم در اتاق وضوء گرفتم، لباس پوشيدم رفتم حرم، سر گذاشتيم به شبکههای ضريح و گريه کردم گفتم بیبی بیادبی ما را ببخشيد ما صدا نمیزنيم ما نمیخواهم شما خاندان کرم هستيد:
گر نگاهی به ما کند زهراء، دردها را دواء کند زهراء
بر دل و جان ما صفا بخشد، گر نگاهی به ما کند زهراء
کم مخواه از عطای بسيارش، کانچه خواهی عطا کند زهراء
عرض ادب من اين دو بيست و التماس دعا:
يا رسولالله زهراء را ببين، پشت در افتاده بر روی زمين
از فشار در شکسته پهلويش، تازيانه زد عدو بر بازويش
پدر و مادرهايتان را ياد کنيد اين ارادت به حضرت زهراء و ائمه دليل بر پاکی پدر و مادرهای شماست، آنهايي که پدر و مادرهايتان هستند ادب و احترم آنهايي که رفتند طلب مغفرت.
صلّی الله عليک يا مولاتنا يا فاطمه الزهراء، اللهم صلّ علی فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها و السر المستودع بها بعدد ما احاط به علمک.
[1] آلعمران31.
[2] الكافي (ط - الإسلامية) ج1ص138.
[3] آلعمران31.
[4] نجم39.
[5] غافر60.
[6] أعلام الدين في صفات المؤمنين ص269.
[7] أعلام الدين في صفات المؤمنين ص269.
[8] أعلام الدين في صفات المؤمنين ص269.
[9] آلعمران31.
[10] نساء59.
[11] نساء59.
[12] توبه59.
[13] وقعة صفين النص ص512.
[14] وقعة صفين النص ص512.
[15] آلعمران31.
[16] آلعمران31.
[17] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص477.
[18] آلعمران31.
[19] آلعمران31.
[20] تحريم6.
[21] شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم الفهرستج7 ص66.
[22] آلعمران31.
[23] آلعمران31.
[24] آلعمران31.
[25] مجموعة ورام ج1 ص131.
[26] مجموعة ورام ج1 ص131.
[27] مجموعة ورام ج1 ص131.
[28] مجموعة ورام ج1 ص131.
[29] آلعمران31.
[30] آلعمران31.
[31] آلعمران31.
[32] الأمالي( للصدوق) النص ص446.
[33] انفطار10-11.
[34] تحرير المواعظ العددية ص565.
[35] آلعمران31.
[36] كامل الزيارات النص ص324.