استاد حدائق روز چهارشنبه 10 آبان ماه 1402 در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان انتظارات خداوند از بندگانش پرداختند.

 

 

دانلود

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

يکی از انتظارات خداوند از بنده­ها آيات فراوانی در قرآن داريم که خدا می­فرمايد ما يک چيزهايي از شما می­خواهم، خدايا بده، بده، بده، خدا می­فرمايد انجام بده، انجام بده، انجام بده، دو طرفه است ما يک طرف را می­خواهيم، يک طرف تقاضای الهی و انتظارات الهی را رعايت نمی­کنيم، و دقيقاً کسانی که انتظارات خدا را رعايت می­کنند، خدا انتظارات این‌ها را شديداً و سريعاً رعايت می­کند، امام هادی عليه­السلام می­­فرمايد: «وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ يُطَاعُ»[2]، اطاعت خدا کردي، خدا اطاعتت می­کنند، حرف شنيدی حرفت را می­شنوند، آقا می­آيد می­گويد پسرم جلوم ايستاده، تو هم جلو خدا ايستاده، کجا؟ در انجام واجبات­مان در ترک محرمات­مان، نافرمانی کرديم نافرمانی می­کنند از ما، اطاعت کرديم اطاعت می­کنند از ما، اين آيه سی و يک آل­عمران که من ذيل اين آيه هم يک روايتی را که حضرت فاطمه معصومه هم نقل کرده، چون هفته گذشته ايام ارتحال اين بزرگ بانو بود و از افتخارات ما ايرانيان اين است که مضجع اين بزرگ بانو که در بين بانوان کانون ولايت بعد از حضرت زهراء خيلی­ها فاطمه معصومه را دومی می­دانند، فاطمه معصومه که بعضی­ها قائل به اين هستند که در جايگاه شبهه عصمت بوده، قرآن می­فرمايد رسول ما به مردم بگو: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني»[3]اين انتظار خداست، اگر می­گوييد و مدعی هستيد که خدا را دوست می­داريد از پيغمبر تبعيت کنيد، صرف اين­که ما بگوييم بنده خدا هستيم کار به پيغمبر نداريم اين آيه از آيات مدنی است، در مدينه نازل شد علت نزول هم می­گويند که جمعی از مسيحيان این‌ها حرف­شان اين بود می­گفتند ما خدا را دوست می­داريم، خدا را هم قبول داريم، اين محبت خدا و ارادت به خدا سبب می­شود که خدا ما را در زمره تابعين پيغمبر هم قرار بدهد، ما دست­مان رسيده به سرچشمه، می­گويند چون که صد آمد نود هم پيش ماست ما خدا را دوست می­داريم، ديگر رسولش را هم خدا درستش می­کند، اين منطقی بود که مسيحی­ها داشتند در مدينه منوره برای پاسخ اين آيه نازل شد، رسول­الله بگو اگر خدا را دوست می­داريد از پيغمبر بايد تبعيت کنيد، امروز اين آيه خيلی­ها را دربر می­گيرد خيلی­ها می­گويند خدا را قبول داريم ولی رفتارشان را پيغمبر تأييد نمی­کند، عملکردشان مورد رضای رسول­الله نيست، به عمل کار برآيد به سخنرانی نيست، لذا من چند نکته را ذيل اين آيه عرض کنم محضر عزيزان، نکته اول هم اين­که عرض کردم شاعر هم می­گويد:

کار با سعی است نی با ادعا، «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»[4]

بايد سعی کرد، آقا من می­خواهم بهشتی بشوم، زحمت بکش، من می­خواهم با اميرالمؤمنين محشور بشوم کارهايم بايد انطباق بکند، من می­خواهم دوزخی نشوم، خب رفتار من و گفتار من، من را بايد از دوزخ دور کند، در يک حديثی که حالا در آن حديث من وارد نمی­شوم اجمالش را يک اشاره­ای کنم، يک وقتی جمعی از مسلمان­ها آمدند محضر رسول­الله عرض کردند يا رسول­الله مگر خدا در قرآن نمی­فرمايد: «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ»[5] مطلق هم هست، قيد و قرينه­ای هم ندارد، بخوانيد من را اجابت می­کنم شما را، صدا بزنيد جواب می­شنويد، پيغمبر فرمود بله گفتند: «نحن ندعو فلايُستجاب لنا»[6]، چرا ما هرچه دعا می­کنيم مستجاب نمی­شود، خدا می­فرمايد صدا بزنيد اجابت می­کنم، ما هرچه دعا می­کنيم نمی­شود کراراً ديديد آقا فلان حاجت داريم، فلان مسأله داريم، فلان مشکل داريم چرا نمی­شود، رسول­الله فرمود: «انّ قلوبکم صارت بعشرة»[7]، قلب­هايتان به خاطر ده چيز مرده است، آسيب ديده، تا این‌ها هست دعا مستجاب نمی­شود حالا امکان دارد کسی هم به يکی از این‌ها مبتلاست نه به ده­تا، رسول­الله فرمود می­گوييد خدا را شناختيم طاعت خدا را عمل کرديد: «عَرَفْتُمُ اللَّهَ فَلَمْ تُؤَدُّوا حَقَّهُ»[8] همين امروز ظهر يک آقايي آمده بود در دفتر می­گفت آقا من نمی­دانم چرا خدا همکاری نمی­کند، همياری نمی­کند، چنين هستم، چنان هستم فلان می­کنم، در خودم ماندم می­گويم شايد سحرم کردند، گفتم يکی از مهم­ترين واجبات نماز است، نمازت را چطور می­خوانی؟ گفت نماز می­خوانم، گفتم نه می­خوانی کی می­خوانی؟ گفت هر وقت شد، گفتم خدا می­فرمايد حوائجت هر وقت شد، آقا هر مقدار پول دادی آش می­خوری، ما برای خدا چقدر اهميت قائل هستيم، به همان اندازه برايمان اهميت قائل هستند، گفتم آدم خوبی هستی، اين­جا داری می­لنگی، و روايت هم داريم بی­اعتنايي به نماز يعنی نماز را هر وقت شد خواندند، مشکلاتی که در دنيا ايجاد می­کند بی­برکتی اموال، بی­برکتی عمر، برداشته شدن نورانيت از سيمای انسان، اين را رسول­الله می­فرمايد به استجابت نرسيدن دعاء، بهره­ نبردن از اسلام، شريک نشدن در عاي خوبان، طرف می­رود در يک جمعيت هزار نفری می­نشيند همه می­گويند: «الهی العفو» اين به خاطر تساهل در امر بندگی دعايش را فاکتور می­گيرند، آقايون ترک­ها يک ضرب المثلی دارند، می­گويند: عملين­دين، پا پيچين­دين، کارهايمان ما را گرفته، خودمان گره زديم به اين زندگی رسول­الله فرمود می­گويد دعا چرا مستجاب نمی­شود به وظيفه بندگی عمل کردی و خدا به وظيفه خدايي عمل نکرد، ادعا کرديد پيغمبر را می­شناسيم، از رسول­الله اطاعت کرديد، با اولاد پيغمبر دوستی ورزيديد بنده خودم را عرض می­کنم امام زمان از زندگی من راضی است، امام زمان از تربيت فرزندان من راضی است، از درآمد من راضی است از مصارف من راضی است، خدا رحمت کند آيت­الله العظمی آقای حاج شيخ جواد تبريزی من اين را از آقازاده­شان هم شنيدم ايشان هم تأييد می­کرد، گفت ما  بوديم خدمت آقا اين مصاحبه شد، اين مرجع بزرگ يک مصاحبه­ای اواخر عمرشان با ايشان شده بود، آن کسی که مصاحبه می­کرد، پايان مصاحبه گفته بود که آقا نسبت به امام زمان بود مصاحبه، گفت آقا در اين شرائط موجود زمان حاضر آيا کسی هم هست که امام زمان را ديده باشد در همين اوضاع و احوال، خبرنگار گفته بود آقا دستی به سينه گذاشته بودند فرموده بودند بله کسانی هم می­رسند خدمت آقا:

گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است، گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عيان است

بعد خبرنگار آن مصاحبه کننده اين سؤال را پرسيده بود گفته بود آقا از وضعيت موجود شيعيان هم از حضرت سؤال شده که آيا اين شيعيان با اين وضع موجود شما راضی هستيد از ايشان، آيت­الله تبريزی فرموده بود بله سؤال کردند از آقا که آقا شما از اين اوضاع فعلی شيعيانتان راضی هستيد؟ آقا چه فرمودند؟ اين مرجع بزرگ فرموده بود آقا فرمودند راضی نباشم چه کنم؟ خيلی حرف است، ديديد به يک بابای می­گويند از بچه­ات راضی هستی، می­گويد راضی نباشم چه بکنم؟ این‌ها می­شود سد استجابت دعا، دعای ندبه­مان تعطيل نمی­شود اما در هفته کارهای می­کنيم که دل امام زمان را می­شکنيم و موارد ديگری رسول­الله فرمود، رسول­الله فرمود می­گوييد بهشت را دوست می­دارم کار برايش نمی­کنيد، می­گوييد از جهنم می­ترسيم خودتان را داريد دوزخی می­کنيد، شما امروز در اين جامعه کسانی که به گناه آلوده هستند يک نفرش نيست بگويد جهنم جای خوبی است مگر اين­که عقل نداشته باشد، شما يک آدم خاطی خطاکار جنايت پيشه بگوييد آقا سوختن، عذاب، آتش خوب است؟ می­گويد خير، خب می­گويند اگر بد است چرا خودت را داری دوزخی می­کنی؟ شما اين رفتارت به سوی دوزخ است بعد شما با اين رفتار غلط از خدا می­خواهی، خدا حاجتت را  برآورده کند، برآورده نمی­شود پيامبر فرمود ادعا می­کنيد پيغمبر را دوست می­داريم فرزندانش را از خودتان نگران کرديد، ادعا می­کنيد، آخرتی هست برای آخرت کار نمی­کنيد، ادعا می­کنيد دنيا فانی است جذب به دنيا شديد و سرگرم دنيا شديد این‌ها عوامل عدم استجابت دعاست، برگردم به آيه: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏‏»[9] به عمر کار برآيد، به سخنرانی نيست، خدا را دوست می­داريد بايد از نماينده خدا تبعيت کنيد، من اگر می­گويم خدا رسول­خدا را بايد بکنم تراز زندگی، اين نکته اول.

 در اين آيه شريفه و قطعاً لازمه ايمان واقعی هم پيروی از اولياء الهی است: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[10] آيات فراوانی داريم که خدا در طول اطاعت خودش اطاعت پيغمبر، اطاعت: «أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[11] را لازم و شرط می­داند، من فقط ادعا کنم من خدا و بس همين حرفی که بالاخره القاعده می­زند و همين حرفی که در صفين زدند و بخشی از مسلمان­های ساده لوح فريب اين شعار را خوردند گاهی اوقات می­گويند: «حَسْبُنَا اللَّهُ»[12]خدا فقط کافی است ما ديگر کار به هيچ چيزی نداريم، بله خدا کافی است اما همان خدايي که داريم از او دم می­زنيم می­فرمايد از پيغمبر تبعيت کنيد، همان خدايي که به او توکل می­کنيم ما را مأمور کرده به اطاعت از رسول، لذا قرآن را بالای نيزه کردند گفتند: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه‏»[13]بله: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه‏»[14]اما حکم خدا چيست؟ حکم خدا يکی همين آيه سی و يک آل­عمران است تبعيت کنيد از رسول­الله: «فَاتَّبِعُوني»[15].

نکته ديگر قطعاً کسانی که در عمل سست هستند، يقيناً این‌ها در محبت هم سست هستند، می­بينيد بعضی­ها در بندگی سست هستند، در ادعا پر ادعا هستند، آقا ما جان­مان را برای ائمه می­دهيم می­بينی نماز نمی­خواند، سر و جانم فدای حسين، دخترش حجاب ندارد، خانمش بی­حجاب است، اسم اهل­البيت را می­آوريد اشک جاری می­شود در محبت به تظاهر می­گويد من دوست می­دارم ولی در عمل سست است، لازمه حقيقی محبت عمل کردن است، شما وقتی يک کسی را خيلی دوست می­داريد يک جوری رفتار می­کنيد، که او بداند در عملکرد رضايي او برای شما مهم است اين نشانه حقيقت محبت است ما امروز بعضی­ها می­بينيد خودشان را فريب می­دهند می­گويد آقا دوست می­دارم اهل­البيت را اما رفتار و زندگی مغاير است، من گاهی اوقات اين زوج­های جوان می­آيند می­خواهند ازدواج کنند، می­گويم مجلسی بگيريد که برفرض اگر بنا بود امام زمان تشريف می­آورد مجلس عروسی تو لياقت حضور امام زمان را داشته باشد، گاهی اوقات ديديد در يک مجلسی يک دفعه وارد می­شوی می­گويد آقا حاج فلانی آمد ديگر حرف نزن نزن، جلو اين زشت است يعنی کار ما خلاف است، آقا عروسی داشتيم حالا دعوت­تان نکرديم در شأن شما نبود، شأن چه است؟ بابا خدا حاضر است فرشتگان ناظر هستند، امام زمانت ناظر است، تو از يک بنده ضعيف خدا خجالت می­کشی می­گويي آقا شما را نگفتيم چون در شأن شما نبود بابا اين می­شود اين می­آيد در کارنامه زندگی، من اگر ادعا می­کنم دوستی را اين دوستی بايد در عمل نشان داده بشود، اصل محبت در عمل است، محبت واقعی که در همين آيه هم خدا اشاره می­فرمايد، يک نکته لطيفی من در اين آيه عرض کنم، از نکات ارزشمندی که ما در روابط اجتماعی­مان برای تأثيرگذاری در حرف­هايمان مؤثر است از عواطف افراد استفاده کردن، ببينيد خداوند وقتی می­خواهد امر کند پيغمبر را اطاعت کنيد عواطف را تحريک می­کند: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ»[16]خدا را دوست می­داری؟ می­گويد بله، عاشق خدا هستی؟ خدا را  باور داری؟ اين عواطف است، حالا که اين را داری و معتقد هستی، پيغمبر را تبعيت کن، اين خيلی زيباست. من دوتا شعار در رابطه با حجاب، بيست سال قبل يکی در شيراز ديدم، يکی در تهران، ظرف مدت چند روز؛ هردو شعار هدفش اين بود که افراد دعوت به حجاب بشود، ولی پيام­ها خيلی متفاوت بود. يک شعارش را همين چهار راه زرگری به طرف گودی­گری، سمت راست ديدم رو ديوار با يک خط زشت نوشته شده بود بی­حجابی زن نشانه بی­غيرتی شوهر است! در همين شيراز خودم ديدم نقل قول از کسی نمی­کنم، و بی­حجابی دختر نشانه بی­غيرتی پدر است اين اين­جا در همين چهار راهی زرگری، ما يک کاری داشتيم تهران چند روز بعد رفتيم تهران در بلوار کشاورز تهران ديدم روی يکی از ديوارها زمينه سازی کرده بودند و عکس گل و گياه، يک پشت زمينه زيبايي درست کرده بودند بعد با خط نستعليق زيبا اين شعار نوشته شده  بود، خواهرم بيا به تمام خوبی­هايت حجاب را نيز افزوده کن، حالا ببينيد هردو هدف اين است که طرف را به حجاب دعوت کند، اما اين کجا و آن کجا؟ ميان ماه من تا ماه گردون، می­گويند بشين و بفرماييد و سومش را هم که بلد هستيد، هر سه­تايش يکی می­خواهد بگويد اما با سه ادبيات مختلف، يکی از هنرهای اولياء تحريم عواطف بود، من اين جمله اميرالمؤمنين را بگويم، اميرالمؤمنين می­فرمايد قلب انسان­ها وحشی است، وحشی است يعنی اين­که شما وقتی يک کسی را ابتداءً می­بينيد شما را نمی­شناسد سازوگاری با شما ندارد، اگر توانستی اين قلب را تسخير کنی، حرفت اثر می­کند: «قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْه‏»[17]اگر قلب را تأليف کردی حرفت اثر می­کند، ديديد يک وقت يک استاد قلب شاگرد را تسخير کرده به حق، يک پدر و مادر قلب فرزندش را تسخير کرده به حق، گاهی اوقات دشمن به باطل و تزوير قلب کسی را تسخير می­کند، بنده در حق خودم تسخير نکردم چرا؟ چون روشم روش درستی نبوده، ببين اين تحريک کردن عواطف است: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ»[18] اين عواطف است، خدا را دوست می­داری؟ محبت داريد به خدا؟ اول اينی که دارند را خدا بيان می­کند، اين در وجود شما هست؟ «فَاتَّبِعُوني»[19]پيغمبر را اطاعت کنيد، رسول­الله بگو اگر خدا را دوست می­داريد از ما هم اطاعت کنيد، از ما هم تبعيت کنيد، اين تحريک عواطف است ما اول ظرفيت پر وجودی انسان­ها را ببينيم بعد کاستی­هايشان را تذکر بدهيم ما يکی از اشکالات­مان هم در امر به معروف و نهی از منکر مستقيم می­زنيم در خال، کاستی­ها را فقط می­گوييم حالا طرف ده­ها خوبی دارد، يک عيب دارد اول می­گويند مؤمن می­خواهی حرفت اثر بکند، خوبی­هايش را بگو، و اين را هم بگويم حالا قيامت همديگر را می­بينيم اوضاع­ قيامت­تان اين است پيغمبر فرمود وقتی مردم می­آيند صحرای محشر، برای هر کسی سه­تا پرونده باز می­کنند، ديوان الحسنات، ديوان النعم، ديوان السيئات از همين الآن فکر پرونده­هايتان باشيد، ببينيد کدامش را داری سنگين می­کنی، کدامش را داری سبک می­کنی، مؤمن دلت به حال خودت بسوزد، طرف به پيغمبر عرض کرد يا رسول­الله می­خواهيم خدا رحم­مان کند چه کنيم؟ رسول­الله فرمود به خودت رحم کن، اين قدری که بعضی­ها فکر ديگران هستند فکر خودشان نيستند، يک آقايي را چند روز قبل ديدم گفت آقا ما حمال ورثه هستيم، گفتم حمال خودت باش، به فکر خودت باش، قرآن می­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً»[20] اول خوتان را نجات بدهيد بعد خانواده­تان را اين سه­تا پرونده را سول­الله می­فرمايد باز می­کنند حالا از خدا بياموزيم، قيامت حالا بعد می­گوييد قيامت، می­گوييد آقای حدائق ربيع الثانی مسجدالرسول روی منبر روايتش را خواندی و حالا رسيديم، پرونده اول ديوان الحسنات، خدا اول خوبی­ها را می­گويد بياوريد جلو، هر کار خوبی که کرديد ريز و درشت و خرد و کلان را نشان­تان می­دهند می­گويند آقا این‌ها درست است اين کارها را شما کرديد؟ می­گويي بله، چيزی جا نيفتاده؟ خير، اعتراض نداري؟ خير، در حتی قيامت هم خداوند اول خوبی­ها را می­آورد جلو، می­گويند پرونده حسنات را ببنديد ببريد کنار پرونده دوم را بياوريد، پرونده دوم هم ديوان نعم را می­آورند، نعمت­ها را الطاف الهی را، می­گويند خب حاج آقا خمس می­دادی؟ مدرسه ساختی؟ درمانگاه ساختی؟ به يتيم کمک کردی؟ برای امام زمانت هزينه کردی؟ خدمات عام المنفعه داشتی؟ ببينيم خدا با تو چه کرده بود که تو چه کردی؟ آقايون پرونده را که باز می­کنند مردم وقتی می­بينند در برابر بی­کران الطاف الهی حالا بنده هنر کردم چهارتا کار خوب هم کردم، پيغمبر می­فرمايد خود مردم خجالت زده می­شوند، خدا می­فرمايد سواد برايت داده بودم، اعتبار برايت داده بودم، حالا چهار جا هم از اين اعتبارت استفاده کردی، پول برايت داده بودم يک جاهايي هم هزينه کردی، پول مال ما بود، اعتبار مال ما بود، سلامتی مال ما بود، با اين بدنت رفتی خدمت کردی در راه خدا، اين بدن را ما به تو داديم، اين را نگاه کنيم، با امکانات خدا داريم کار می­کنيم نه امکانات خودمان وقتی اين پرونده نعم باز می­شود رسول­الله می­فرمايد مردم قيامت در صحرای محشر خجالت زده می­شوند: ای وای آن همه الطاف و اين قليل کار کردن در راه خدا، اصلاً ديگر سرش را می­اندازند پايين، حالا بنده خيلی هنر کردم خمس مالم را هم دادم، زکات مالم را هم دادم، هنر کردم حج رفتم، هنر کردم مشهد رفتم، زيارت کردم به فقراء کمک کردم، کارهای عام المنفعه کرده، بابا این‌ها همه­اش مال خداست، از خدا گرفته­ايم بخشی را در راه خدا هزينه کرديم الآن بياوريد رو کاغذ ببين خدا چه داده و شما چه کرديد؟ اينکه اميرالمؤمنين می­فرمايد: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا»[21]الآن به حسابت برس، خوبی­هايتان را بنويسيد الطاف الهی را هم پياده کنيد، خدا به شما چه داد؟ تا حالا به چه رسيده­ايد؟ چشم مال اوست با اين چشم او گريه کردی با اين زبان او ذکر گفتی، با اين بدنی که او داد عبادت کردی و روزه رفتی، سرمايه از او است بخشی اندکی را در راه او هزينه کردی، پيغمبر می­فرمايد پرونده نعم را هم می­بندند می­گويند اين هم درست بود؟ می­گويد بله، می­گويند پرونده سوم را باز کنيد، نعوذ بالله، پرونده گناهان را باز می­کنند، می­گويند اگر نماز خواندی وظيفه­ات بود، خمس دادی وظيفه­ات بود، احسان به فقراء کردی وظيفه­ات بود، خدا داده بود در راه خدا هزينه کردی، چرا گناه کردی؟ ذکر گفتی وظيفه­ات بود زبان سالم برايت دادند ذکر گفتی، اما ديگر چرا با اين زبان تهمت زدی؟ چرا با اين زبان غيبت کردی؟ چرا با اين قيافه زيبا گناه کردی؟ چرا با اين آبروی که برايت داده بوديم آبروی ديگران را بردی، چرا با اين قلمت با اين قدرتت، با اين موقعيتت با خدا بی­گانگی کردی؟ رسول­الله می­فرمايد در قيامت يک نفر برای يک نافرمانی و گناهش توجيه ندارد، مردم تا هستيد اين پرونده سيئات­تان را پاک کنيد، الآن وقت است، الآن موقع کار است نفس از کار افتاد ديگر تمام است:

ای که دستت می­رسد کاری بکن، پيش از آن کز نيايد هيچ کار

پرونده حسنات را سنگين کنيم، پرونده خوبی­ها را وزين کنيم، خب اين هم نکته ديگر ببينيد خداوند الطاف واسعه­اش حتی قيامت هم که خداوند می­خواهد رسيدگی بفرمايد، اول می­گويد خوبی­های شما بيايد جلو، نعمت­هاي من را بگذاريد کنار، شما چه کار کردی؟ کارهای خوبت را بياور، و حال آن­که الآن در دنيا رسم اين نيست در دنيا وقتی دو نفر می­خواهند با هم تسویه و حساب کنند چه کار می­کنند اول؟ شما بگوييد، اول بدهی­ها را می­کشند جلو، آقا می­خواهد حساب بگيرد پرونده می­آورند هرچه قبوض بدهی دارد می­گويند اول برو بدهي­هايت را تصفيه کن، خداوند در حساب قيامت اول بدهی­ها را نگاه نمی­کند می­فرمايد اول خوبی­های شما، مطالبات شما را ما می­بينيم اين تحريک عواطف و اين درسی است از ذات مقدس ربوبيت.

يکی از آيات صريحی که دلالت بر عصمت رسول­الله دارد همين آيه سی و يک آل­عمران است که خداوند به طور مطلق می­فرمايد: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني»[22]تبعيت مطلق اين آيه دليل بر عصمت است اگر کسی از شما سؤال کرد به چه دليل پيغمبر معصوم است؟ به همين دليلی که خدا می­فرمايد به طور مطلق يعنی چشم بسته از رسول­الله تبعيت کنيد: فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ‏»[23].

نکته ديگری من عرض کنم خدمت محترم، بشر در سير کمالی اگر در مسير رشد و تعالی قرار گرفت اين انسان به جايي می­رسد که اطاعت از او سبب محبت خدا به او می­شود، يعنی بشر اين قدر بزرگ می­شود، می­شود خليفه الله: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني»[24] بشر به جايي می­رسی که اطاعت از تو سبب دوست داشتن تو در پيشگاه خدا می­شود، خدا می­فرمايد دوستت می­دارم به شرط اين­که از اين بنده تبعيت کنی چقدر اين بشر شخصيت پيدا می­کند، بعضی­ها محبت به آنها، تبعيت از آنها يعنی محبت به خدا، رضايت آنها رضايت خداست، سخت آنها سخت خدا، پيروی از آنها پيروی از خدا، يکی دوتا نکته ديگر هم من تقديم کنم، يک اشاره­ای هم روايتی که می­خواستم تقديم کنم، بهترين پاداش­ها در همين آيه يکی دو نکته لطيف را دقت کنيد، بهترين پاداش­ها، اول اين است که خدا دوست­تان بدارد، ثانياً اين­که بخشيده بشود، از اين بهتر ما نداريم، شما شيراز شش دنگ مال شما، ولی مبغوض خدا باشی، شيراز شش دنگ مال شما ولی انسان با کوله باری از گناه به پيشگاه خدا بروند قافيه را باخته ما پاداش بهتر از اين نداريم که انسان در خانه خدا محبوبيت داشته باشد، اين دعايي که من در قنوت نماز عشاء هم خواندم، انشاءالله وعده ديدار همه ما مسعی، حالا رفتيد عمره، حج ياد کنيد، در شوط ششم از مروه به طرف صفاء دعايي است از پيغمبر خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله والد ما می­فرمودند اين شعر حافظ که می­گويد:

بی­پير مرو تو در خرابات، هرچند سکندر زمانی

من اولين سفر حج هم خدمت ايشان بودم، ايشان گفتند سيزده جايي مکه محل استجابت قطعی دعاست، يعنی مثل اینکه می­افتد روی قفل خودش باز می­کند و دعاء هم دارد و در يکی از قسمت­هاي کعبه گفتند اين نماز و اين دعاء مشروط است به اين­که برای اين فرج امام زمان دعا کن، چون دعا مستجاب است، سرگرم ماديات دنيا نشويم، حالا در شوط ششم از مروه به سمت صفاء اين قسمتی از دعای رسول­الله است: «اللهم انی رضاک و الجنه»، ببينيد پيغمبر از خدا چه می­خواهد، رسول­اللهی که افتخار اولين و آخرين است، می­گويد خدايا از تو خشنوديت را و عاقبت بخيری­ام را، شما از ما راضی، ما عاقبت بخير و بهشتی بشويم: «اللهم انی اسئلک رضاک و الجنه و اعوذ بک من سختک و النار»، خدايا به تو پناه می­برم از سخت و غضبت و از عاقبت به شرّ شدنم، جهنمی شدنم، دنيا آقايون تمام می­شود، پنجاه سال، صد سال، دويست سال، بيشتر کمتر يک وقتی حضرت نوح جبرئيل آمد خدمت حضرت نوح، اين سؤال را جبرئيل از نوح پرسيد، حضرت نوح مستحضر هستيد هزار و ششصد سال زندگی کرد، هزار و ششصد سال زندگی کرد در همين دنيا، نهصد و پنجاه سال قبل از طوفان بود، جبرئيل اين سؤال را پرسيد گفت: «أَنَّ جَبْرَئِيلَ ع قَالَ لِنُوحٍ ع يَا أَطْوَلَ الْأَنْبِيَاءِ عُمُراً كَيْفَ وَجَدْتَ الدُّنْيَا»[25] ای شخصيتی که در بين همه پيامبران از همه بيشتر زندگی کردی، دنيا را چگونه يافتی؟ مردم دنيا اين است که حضرت نوح گفت، اين پيغمبر بزرگ، اين پيغمبر اولوا العزم، حضرت نوح اين جمله را فرمود، فرمود: «كَدَارٍ لَهَا بَابَانِ»[26] دنيا مثل يک خانه دو در است: «دَخَلْتُ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ خَرَجْتُ مِنَ الْآخَر»[27] از يک در همه می­آيند داخل، از يک در همه می­روند بيرون، در ولادت، در وفات، در تولد، در مرگ، حالا مدت­ اقامت­ها فرق می­کند، يکی بيست سال، يکی ده سال، يکی پنجاه سال، يکی صد سال، نوح پيغمبر هزار و ششصد سال بالاخره بايد از در دوم خارج شد: «دَخَلْتُ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ خَرَجْتُ مِنَ الْآخَر»[28]بهترين پاداش چيست؟ اين را از خدا بخواهيم، رسول­الله عرض می­کند خدايا رضايت تو را می­خواهم و بهشتی شدنم را عاقبت بخيری: «و اعوذ بک من سختک و النار»، خدايا به تو پناه می­برم از غضبت و از جهنمی شدنم: «و مايقربنی اليها من قول و فعل او عمل»، و هر چيزی و هر کاری و هر سخنی که ما را به جهنم نزديک می­کند به تو پناه می­برم، خدايا رفتارهايمان، گفتارهايمان، کردارهايمان، ما را دوزخی نکند، اين دعا رسول­الله است در شوط ششم مروه به طرف صفاء در اين آيه خدا می­فرمايد اگر خدا را دوست می­داريد از پيغمبر تبعيت بکنيد، اولين پاداشی به خاطر اين تبعيت به شما می­دهيم: «يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ»[29] اين پيروی خدا می­فرمايد ما هم شما را دوست می­داريم، مشمول محبت ما قرار می­گيريد، نمی­گويند دنيا به شما می­دهيم دلار می­دهيم، تومن می­دهيم، این‌ها را که بايد بگذاری بروی: «يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ»[30] محبوب می­شوی، دوستت می­دارند، عزت پيدا می­کنی و دوم پاداش معنوی ديگر: «يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ»[31] گناهانتان را می­بخشيم، آلودگی­ها را می­بخشيم، يکی از عوامل پاک شدن از گناه تبعيت از رسول­الله است ما فکر می­کنيم همه­اش مغفرت شب­های قدر است و الهی العفو و قرآن به سر گرفتن، بابا مغفرت در روز است، در بازار است در اداره است، در خانه است در جلسات فاميلی است، در شب­های عروسی است، در مجلس­های عزاست، می­توانی خودت را ببخشی، يک جوری حضور پيدا کن که بيانگر اين باشد که خدا برايت مهم است، داری از پيغمبر تبعيت می­کنی، در سفرهای خارج از کشورت، مغفرت همه حال همه لحظات، شما می­توانيد خودتان را مشمول مغفرت خدا قرار بدهيد، يک جوری زندگی کردی که تبعيت از رسول­الله داری می­کنی، لحظه به لحظه­ات مغفرت است پاک زندگی می­کنی، داری از آلودگی­ها پاک می­شويد، لذا اين پاداش معنوی خيلی مهم­تر از پاداش دنيوی است، خدا نمی­فرمايد ما برای تبعيت از پيغمبر فقط دنيا به شما می­دهيم، محبوب­تان می­کنيم، دوست­تان می­داريم، پاکتان می­کنيم، چقدر؟ و لذا من همين را بگويم از اين اخلاق خدا ياد بگيريم اين هم يک درس برای همه­مان، آقايون اگر کسی را دوست می­داريد رسوايش نکنيد، آبرويش را نبريد، از خدا ياد بگيريد، خدا می­فرمايد اگر اطاعت کرديد ما آبروداری می­کنيم، ما گاهی اوقات يک ضعف از يک کسی می­بينيم اين را سکه يک پول می­کنيم، بابا اگر اين را دوست می­داری رسوايش نکن.

من يک خاطره­ای از يکی از انجمن­های اولياء و مربيان، ساليانی قبل، شايد سال هشتاد و پنج، هشتاد و شش بود، در يک مدرسه­ای رفتيم، البته من الآن هم می­گويم بارها هم گفتم، امروز بايد کار رو به پدر و مادرها صورت بگيرد اين بچه­های ما در اين مدارس اين طفلک­های بی­گناه، بعضی اوقات پدر و مادرهای نادانی دارند که دارند بد تربيت می­کنند، لذا من به مسئولين آموزش و پرورش گفتم آن قدری که سعی کنيد رو پدر و مادرها کار کنيد شايد ضرورت رو بچه­ها نداشته باشد، بچه می­آيد می­گويد آقا می­خواهم نماز بخوانم در خانه مسخره­ام می­کند، بابايش مسخره­اش می­کند، در يک جلسه­ای بود ما نسبت به رسالت پدر و مادر در برابر فرزندان، يکدفعه ديدم که يک خانمی بعد از جلسه آمد، گفت آقا من دخترم را دزد مسلم کردم با بی­تدبيری، گفت الآن با حرف­های شما فهميدم که چقدر اشتباه کردم، بعد تعريف کرد گفت دخترم کلاس اول ابتدای بود يک روز ديدم رفته سر لباس پدرش، دارد يک اسکناسی آن موقع می­گفت صد تومنی از جيب بابايش در می­آورد، گفت من تا ديدم گفتم دزدی می­کنی؟ دزد شدی؟ مدرسه درس دزدی به شما می­دهد گفت اين دختر گريه کرد، گفت مادر غلط کردم، مادر ببخشيد، گفتم ببخشيد بگذار به بابايت بگويم، خدا نکند مادری، پدری بی­تدبير و نادان باشد، گفت بابايش آمد گفتم خبر داری دخترت دزد شده؟ داشت از لباست پول ور می­داشت بابای نادان گفت اين دختر را گرفت کتک زد، جلو خواهر و برادرها کتک خورد برای پولی هم که بی­چاره بر نداشته بود، يک صد تومنی غافگيرش کرده بود، اين را به خود من گفت آن خانم، گريه می­کرد و می­گفت ولی چه حيف که خراب کرد، گفت خواهر و برادرهايش هم فهميدند، مردم امام جواد می­فرمايد اگر خدا پرده­هايتان را می­زد بالا کسی جنازه کسی را دفن نمی­کرد، ديديد زير تابوت­ها اشک می­ريزند مردم خبر از هويت درونی همديگر ندارند، بچه­ها اگر از ضمير پدر و مادرها مطلع می­شدند برادر و خواهرها از ضمير هم مطلع می­شدند همسايه­ها از نيات يکديگر مطلع می­شدند: «لَوْ تَكَاشَفْتُمْ مَا تَدَافَنْتُم‏»[32]دفن نمی­کرديد همديگر را چقدر خدا پرده پوشی می­کند، اين مادر نادان می­گفت فردا رفتم مدرسه، رفتم سر کلاس، گفت اين بچه التماس می­کرد می­گفت مادر نيا مدرسه آبرويم می­رود، گفتم نه بايد ببينم که درس دزدی به شما داده، گفت رفتم سر کلاس به معلم گفتم اين بچه ما دزد نبود، دزدش کرديد، شما سر کلاس چه ياد این‌ها می­دهيد؟ گفت معلم گفت چه شده؟ گفت اين داشت پول از لباس بابايش بر می­داشت، گفت دانش آموزها هم دارند می­شنوند، گفت معلم هم آن معلم نادان هم به جايي که اين­جا بگويم خانم اين حرف­ها را نزن آبروی بدبخت­ را نبر جلو هم کلاسی­هايش گفت آن معلم هم گفت بچه­ها ما درس دزدی به شما می­دهيم، بچه­های کلاس اولی­ها گفتند خير، گفت ببينيد فلانی چه کار بدی کرده؟ بدون اجازه پدر می­خواسته پول بر دارد، بچه را جلو همکلاسی­­هايش هم خفت داد مردم شکر خدا کنيد، که سر و کارتان با خداست، کراراً عرض کردم اين مادر ما خدا رحمت­شان کند، هميشه اين شعر را در گوش ما می­خواند دوران بچگی تا بزرگ می­شديم:

ای خدا مگذار کار من به من، گر گذاری وای بر احوال من

از خدا بخواهيد به خودتان هم واگذار نشويد، گفت حاج آقا اين دختر الآن بزرگ شده رفته کلاس­های  بالاتر گفت شده دزد حرفه‌ای! در يک جلسه فاميلی يکدفعه کيف سه چهارتا را می­زند، خراب کرد اين بچه را بی­آبرو کرد اين بچه را نزد خواهر و برادر، نزد پدر، نزد همکلاس، مردم از خدا ياد بگيريم خدا می­فرمايد اگر تبعيت از پيغمبر کردی آبروداری می­کنم، می­بخشمت رسوايت نمی­کنم، ديدي چه جوری خدا آبروداری می­کند؟ الله اکبر روايت داريم وقتی کسی واقعاً توبه می­کند رو زمينی که گناه کرده، اين زمين شاهد است الآن اين مسجدالرسول قيامت شهادت می­دهد امشب شما را، شهادت می­دهد نماز خواندن شما را، شهادت­های بد اگر طرف توبه کرد، ديگر زمين اجازه شهادت ندارد، زمان شاهد است ببينيد اين ساعت امشب ديگر در تاريخ تکرار نمی­شود اين منحصر به فرد است، اين ساعت از ابتداء خلقت تا انتهای خلقت يک ساعت واحد است فردا شب اين ساعت يک ساعت ديگر است، سال پيش اين ساعت يک ساعت ديگر بود، يک ساعت قبل يک ساعت ديگر است، الآن يک ساعت ديگر است، زمان ديگر تکرار شدنی نيست زمان شهادت می­دهد به زمان هم می­گويند شهادت نده، اين آقا با دست و پايش گناه کرده به دست و پايش هم می­گويند ديگر شهادت نده، فرشتگانی که ثبت کردند اين گناه را کتابت کردند: «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظين‏ كِراماً كاتِبين‏»[33]آنها هم فراموش­شان می­شود ديگر شهادت نمی­دهند، مردم از خدا ياد بگيريم: «و انسية الحفظه»، خب اين پاداش معنوی خدا لطف می­فرمايد و نکته پايانی نشانه دوستی اين است که رو بدی­ها ما می­گوييم آقا آقای فلانی مخلص هستيم، چاکر هستيم بعد يک­جا می­شينيم آبرويش را می­برم، بابا تو اگر دوستش می­داری آبرويش را نبر، رسوايش نکن، خدا می­فرمايد اگر دوست­تان بدارم، حفظ آبرويتان می­کنم، می­بخشم­ شما را فرزندت را دوست می­داری، سبکش نکن نزد ديگران، آبروی او را نبر، اين را از خدا بياموزيم که نشانه دوستی سر پوش گذاشتن روی بديهاست رسوا نکنيم ديگران را و قطعاً کارهای نيک مايه مغفرت است يکی از کارهايي که، اموراتی که سبب می­شود انسان بخشيده می­شود کارهای نيک است اين چندتا نکته ذيل اين آيه سی و يک سوره آل­عمران، اما يک روايت و عرضم تمام.

اين روايت را حضرت فاطمه معصومه از عمه­اش فاطمه دختر امام صادق از عمه­اش فاطمه دختر امام باقر، از عمه­اش فاطمه دختر زين­العابدين، از عمه­اش فاطمه دختر حسين ابن علی، از عمه­اش زينب بنت فاطمه از مادرش فاطمه بنت محمد(ص) از رسول­الله اين حالا اين حديث و من تکميل عرايضم: «أألا و من مات على حبّ آل محمّد مات شهيد»[34]کسی که بر محبت خاندان رسالت بميرد اين حديث را می­گويند فواطم، شش­تا فاطمه نام در سند حديث هستند، فاطمه معصومه، دختر موسی ابن جعفر، فاطمه دختر امام صادق، فاطمه دختر امام باقر، فاطمه دختر زين­العابدين، فاطمه دختر سيدالشهداء، فاطمه زهراء تا می­رسد به رسول­الله کسی که بر دوستی خاندان رسالت بميرد شهيد مرده، باب شهادت بسته نيست اما محبت کدام محبت؟ همينی که قرآن می­فرمايد: «فَاتَّبِعُوني»[35] دوست می­داريد پيغمبر را بايد تبعيت کنيد، بايد اطاعت کنيد، من يک سؤالی يک عزيزی پرسيد گفت آقا چرا دخترهای موسی ابن جعفر ازدواج نکردند مگر ازدواج سنت رسول­خدا نبود؟ آقا موسی ابن جعفر دختران متعددی داشتند، در رأس فاطمه معصومه که در بيست و هشت سالگی هم به لقاء الهی پيوست، يک علتی که متفق عليه کارشناسان اسلامی و تاريخ اسلام است اين است که آن قدر شرائط زمان موسی ابن جعفر سخت بود که کسی جرأت نمی­کرد بيايد بشود داماد موسی ابن جعفر، مردم اين دين امشب شما مديون اهل­البيت هستيد، ائمه با چه سختی دين را حفظ کردند، شما را امروز در شيراز کسی را سراغ داری که بگويند آقا نزديکش نشو، نزديکش شدی بد می­شود برايت، موسی ابن جعفر اين وضعيت را پيدا کرد کسی جرأت نمی­کرد داماد موسی ابن جعفر بشود، می­گفت داماد شديم حکومت پدرمان را در می­آورد لذا دختران موسی ابن جعفر خيلی­ها معتقد هستند ازدواج که نکردند به خاطر همين اصل بود، اصلاً خواستگار نمی­آمد جرأت نمی­کردند در اين شرائط سخت، خب حضرت فاطمه معصومه يک حديثی از امام صادق است می­گويند اين حديث مال دو سال قبل از تولد موسی ابن جعفر است، امام صادق فرمود برای خدا حرمی است و آن مکه است، برای پيغمبر حرمی است و آن مدينه است، برای اميرالمؤمنين حرمی است و آن کوفه است برای ما اهل­البيت حرمی است و آن قم است، اين حديث از فرمايشات امام صادق، هنوز آقا موسی ابن جعفر به دنيا نيامده بود، بعد حضرت فرمودند در آينده از نسل من دختری در اين سرزمين دفن می­شود که نامش فاطمه است و به واسطه او خدا خيلی­ها را بهشتی می­کند، لذا اين مقام شفاعت و مقام عنايتی که خدا به حضرت فاطمه معصومه دارد، امام رضا فرمودند: «مَنْ زَارَهَا فَلَهُ الْجَنَّة»[36]کسی که فاطمه معصومه را زيارت کند بهشت از آن اوست، من يک خاطره­ای را هم از يک مرجع بزرگ بگويم، آيت­الله العظمی مرعشی مشهور است که پدر ايشان مرحوم آيت­الله آقای سيدمحمود مرعشی در نجف بود، آقای حاج سيدمحمود حالا مفصل است قضيه من خلاصه کنم، در يک تشرفی به محضر اميرالمؤمنين آقای حاج سيدمحمود مرعشی بزرگ پدر آيت­الله العظمی مرعشی محضر اميرالمؤمنين مشرف می­شود به آقا می­گويد آقا من يک سؤال دارم قبر فاطمه زهراء کجاست؟ آقا می­فرمايد سيدمحمود مگر نمی­دانی فاطمه زهراء وصيت کرد من قبر را به کسی نشان ندهم، اين قبر  بايد مخفی بماند تا مهدی بيايد پرده برداری از اين قبر را بايد صاحب الزمان بکند، می­گويند آقای حاج سيدمحمود گفت آقا با دلمان چه کنيم؟ اين دل هوای کوی مادر دارد، می­خواهيم برويم سر قبر مادر آرام بگيريم، چون ايشان يک فکرش، يک نکته هم اين بود که سيادت ما تأييد است يا نه؟ حضرت فرمودند سيدمحمود و تعبير کردند که برای آرامش در کنار قبر مادر اين کار را بکن، گفت آقا می­خواهيم آرام بگيريم، سر قبر مادرمان، با اين دل چه کنيم؟ آقا فرمودند هر گاه دلت هوای قبر فاطمه زهراء را کرد برو قم کنار قبر فاطمه معصومه آنچه خدا از عظمت و بزرگی به فاطمه زهراء داده به فاطمه معصومه منتقل شده، که مرحوم آقای حاج سيدمحمود به آقای حاج سيدشهاب الدين فرزندش که شد از مراجع بزرگ وصيت کرد گفت بابا من نجف را نمی­توانم ول کنم، شما پاشو برو قم، تحصيلاتت را قم بگذران قم زندگی کن و هر روز يک سلام از طرف من در اين حرم با صفاء به فاطمه معصومه کن، آيت­الله العظمی مرعشی آمدند قم و دوران جوانی­شان خانه اجاره می­کنند، صاحب خانه يک زن بسيار بد اخلاقی بوده، خيلی سخت گيری می­کرده، می­گفت آقا در خانه لباس نشوريد، شستشوي زيادی برويد کنار رودخانه چاه خانه پر می­شود، يک زمستان يخبندان بوده آيت الله مرعشی از درس بر می­گردد می­آيد منزل، می­بينيد اين خانم صاحب خانه دارد تندی می­کند به خانواده ايشان، آيت­الله مرعشی می­فرمايد چه خبر است؟ صاحب خانه می­گويد چرا شما لباس دارد در خانه می­شورد برود کنار رودخانه؟ ايشان می­گويد خانم، يخبندان است، تو خودت لباس می­بری کنار رودخانه در اين سرما، خب اين دوتا ظرف آب گرم کرده يک تشت لباس بشورد و جمع کند، دو سه­تا توهين به آيت­الله مرعشی می­کند، خدا نکند موقعيت بيايد آدم خودش را گم کند، دنيايي که بايد بگذاريم و برويم شانس بياوريم يک دست کفنی ببريم، غير از اين چيز ديگر نيست، بعضی­ها چطور سرگرم می­شوند چطور فريب می­خورند، آيت­الله مرعشی وقتی اين خانم توهين به ايشان می­کند خيلی ناراحت می­شود از خانه می­آيد بيرون سريع می­آيد حرم، می­آيد کنار ضريح شبکه­های ضريح را می­گيرد با دل شکسته می­گويد بی­بی يا ما بد خادمی هستيم ما را قبول نداريد، بفرماييد ما رها کنيم برويم دنبال يک کار ديگری، اگر ما مورد تأييدتان نيستيم، اگر ما مورد تأييد هستيم شما کاری از شما نمی­آيد؟ بگوييد برويم يک­جای ديگر صدا بزنيم همين دوتا کلمه را ايشان در درونش با حضرت فاطمه معصومه در ميان می­گذارد بعد هم می­گويد خانم اين وضعی، ما بی­خانگی با اين وضع، اين خانم صاحب خانه هم اين طور گستاخ و جسور، و توهين می­کند ايشان از حرم می­آيد منزل و به خانواده می­گويد من می­خواهم بخوابم از شدت ناراحتی پناه به خواب می­برد، يک ساعتی بخوابم صدايم نزنيد، تا می­خوابد خواب می­بيند در صحن حضرت فاطمه معصومه است، دارند آب جارو می­کنند فرشتگان، ايشان می­پرسد چه خبر است؟ می­گويند فاطمه معصومه دارد می­آيد ايشان می­بيند از دور بانوی دارد می­آيد، اين را هم من بگويم خدمت­تان آيت­الله العظمی مرعشی در حرم امام حسين محضر حضرت زهراء رسيد اين را هم ايام فاطميه پيشرو است بگويم يکی از سؤالاتی که ايشان می­گويد پرسيدم اميرالمؤمنين بودند حضرت زهراء بودند ائمه بودند، شب جمعه­ای بود می­گويد به آقا اميرالمؤمنين گفتم آقا اين جريانی که می­گويند به خانه شما يورش آوردند در شکستند در آتش زدند، به زهرای مرضيه توهين کردند آقا این‌ها حقيقت دارد؟ می­گويد آقا فرمودند سيدشهاب از مادرت بپرس، می­گويد رو کردم به حضرت زهراء گفتم يا فاطمه الزهراء اين درست است؟ حريم خانه شما را شکستند توهين کردند به شما جسارت کردند؟ می­گويد حضرت زهراء فرمود سيدشهاب هنوز آثارش بر بدنم باقی است، هنوز آثارش بر بدنم باقی است آيت­ الله مرعشی در آن تشرف چهره حضرت زهراء را ديده بود می­گويد در صحن معصومه در خواب ديدم حضرت دارد می­آيد ديدم سيما سيمای فاطمه زهراست، ولی می­گويند فاطمه معصومه است حوريان اطرافش را گرفتند، يکدفعه فاطمه معصومه آمد سمت من، من سلام کردم جواب داد اين بزرگ بانو فرمود سيد شهاب تو کی از ما خانه خواستی که ما تو را خانه‌دار نکرديم؟ مردم کی جدی صدا زديد جوابتان را ندادند، کی با اخلاص گفتيد و آنها درس نگرفتند، گفت بی­بی فرمود تو کی از ما خانه خواستی که ما خانه‌دارت نکرديم؟ حالا می­خواهی بگذاری جای ديگر بروی، خانه می­خواهی خانه­دار ات می­کنيم، آقای حاج سيد شهاب الدين مرعشی می­گويد از خجالت از خواب بيدار شدم، تا بيدار شدم ديدم در خانه را دارند در می­زند، خانم گفت يک آقای دم در با شما کار دارد، آمدم دم در ديدم يک آقای است يک کيفی دستش است، گفت از تبريز دارم می­آيم عموی شما بچه­دار نمی­شد، نذر کرده بود که اگر خدا يک بچه برايم داد برای يکی از طلاب امام زمان در قم خانه بخرم خدا يک بچه برايش داده، اين پول يک خانه را در اين کيف داده به ما که بياوريم، فهميده شما خانه نداريد، گفته ببريد بدهيد به برادرزاده­ام سيدشهاب الدين مرعشی برود يک خانه بخرد، شش هزار تومن پول در اين کيف در آن سال­ها يعنی حدود هشتاد سال قبل، آقای حاج شهاب الدين می­گويد کيف را گرفتم گذاشتم در اتاق وضوء گرفتم، لباس پوشيدم رفتم حرم، سر گذاشتيم به شبکه­های ضريح و گريه کردم گفتم بی­بی بی­ادبی ما را ببخشيد ما صدا نمی­زنيم ما نمی­خواهم شما خاندان کرم هستيد:

گر نگاهی به ما کند زهراء، دردها را دواء کند زهراء

بر دل و جان ما صفا بخشد، گر نگاهی به ما کند زهراء

کم مخواه از عطای بسيارش، کانچه خواهی عطا کند زهراء

عرض ادب من اين دو بيست و التماس دعا:

يا رسول­الله زهراء را ببين، پشت در افتاده بر روی زمين

از فشار در شکسته پهلويش، تازيانه زد عدو بر بازويش

پدر و مادرهايتان را ياد کنيد اين ارادت به حضرت زهراء و ائمه دليل بر پاکی پدر و مادرهای شماست، آنهايي که پدر و مادرهايتان هستند ادب و احترم آنهايي که رفتند طلب مغفرت.

صلّی الله عليک يا مولاتنا يا فاطمه الزهراء، اللهم صلّ علی فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها و السر المستودع بها بعدد ما احاط به علمک.

 

[1] آل­عمران31.

[2] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1ص138.

[3] آل­عمران31.

[4] نجم39.

[5] غافر60.

[6] أعلام الدين في صفات المؤمنين ص269.

[7] أعلام الدين في صفات المؤمنين ص269.

[8] أعلام الدين في صفات المؤمنين ص269.

[9] آل­عمران31.

[10] نساء59.

[11] نساء59.

[12] توبه59.

[13] وقعة صفين النص ص512.

[14] وقعة صفين النص ص512.

[15] آل­عمران31.

[16] آل­عمران31.

[17] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص477.

[18] آل­عمران31.

[19] آل­عمران31.

[20] تحريم6.

[21] شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم الفهرست‏ج‏7 ص66.

[22] آل­عمران31.

[23] آل­عمران31.

[24] آل­عمران31.

[25] مجموعة ورام ج‏1 ص131.

[26] مجموعة ورام ج‏1 ص131.

[27] مجموعة ورام ج‏1 ص131.

[28] مجموعة ورام ج‏1 ص131.

[29] آل­عمران31.

[30] آل­عمران31.

[31] آل­عمران31.

[32] الأمالي( للصدوق) النص ص446.

[33] انفطار10-11.

[34] تحرير المواعظ العددية ص565.

[35] آل­عمران31.

[36] كامل الزيارات النص ص324.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه