استاد حدائق روز سه شنبه 17 مرداد 1402 در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان توصیه ها خداوند به پیامبر(ص) پرداختند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى»[1].
صدق العلی العظيم
آيهای که تلاوت شد آيه 124 از سوره مبارکه طه با يک مقدمهای وارد بحث اين آيه بشوم و جلساتی را با محوريت اين آيه و ابعاد گسترده در اين آيه مطالبی را محضر حضار محترم عرض کنم، مقدمه عرضم من اين است که بعضیها میگويند آقا شما که ديندار هستيد کجا را گرفتيد که ما نگرفتيد؟ آقای متدين نماز خوان کجا رسيدی؟ شما که نماز شب خواندی، شما که حج رفتی، شما که نماز اول وقت میخوانی چه به دست آوردی که ما به دست نياورديم؟ اين يک سؤالی است که امروز بعضی به عنوان شبهه میگويند مسجد میروی مگر وقت زيادی داری نماز میخوانی؟ مگر وقتی پول زيادی داری میرود حج اين از آياتی است که پاسخگو اين است که آنهايي که از خدا فاصله میگيرند به چه معضلاتی و مشکلاتی گرفتار میشوند دقيقاً شما امروز در جامعه میبينيد اما گاهی اوقات حواسمان نيست بالاخره يا بعضیها خودشان را به خواب غفلت زدند توجيه میکنند کارهای خودشان را غرور اجازه نمیدهد به اينها، فرقی بين غافل و جاهل اين است که جاهل نمیداند میگويند آگاهش کنيد، غافل میداند دچار غفلت و بیتوجهی میشود لذا علمای علم اخلاق میگويند غافل اين چهارتا ويژگی را دارد اين نکتهای لطيفی است، میگويند خود غفلت، غين غفلت برگرفته از غرور است، آدمهای غافل اول مغرور هستند، آنهايي که غافل هستند غرور هم دارند دست از کمرش نمیاندازد اشتباه میکند نمیگويد من اشتباه کردم اين يک، فای غفلت فای فراموشی است آدمهای غافل يادشان هم میروند که اشتباه کردند خطا کردند، اشتباهات را يادشان میرود، لام غفلت لام لجاجت است گاهی اوقات لج بازی هم میکنيم آقا نکن اين کار را اشتباه میکنی، میگويد نه همي کار درستی است، تای غفلت هم تای توجيه است گاهی اوقات اشتباهات مان را توجيه هم میکنيم، هم لجاجت میکنيم، هم غرور داريم هم دچار فراموشی میشويم نسبت به اشتباهاتمان و حال آنکه آموزههای دينی به ما چه میگويد، آقا امام صادق به عبدالله ابن جندب فرمودند آقای عبدالله ابن جندب میخواهی سالم بمانی، سالم از نظر اخلاقی، تربيتی، انسانی معنوی، آقا فرمودند شبانهروزی دوبار خودت را محاسبه کن، اين قاعده را هرکسی رعايت کند رو به رشد است يکی آقا فرمودند پايان شب آغاز روز، آقا فرمودند پايان شب وقتی میخواهی بخوابی کارهاي روزت را يک مروری بکن: «فَإِنْ رَأَى حَسَنَةً»[2] اگر ديدی در اين امروزی که گذشت کارهای خوب از تو سر زده حمد خدا را به جا بياور فردا هم تکرار کن، امروز صله رحم کرديد، امروز نماز اول وقت خواندم امروز توفيق پيدا کردم مسجد بروم و کارهای ديگر، امام می فرمايد: «اسْتَزَادَ مِنْهَا»[3] روزهای ديگر هم اينها را تکرار کن افزايش بده: «وَ إِنْ رَأَى سَيِّئَةً»[4] اما اگر گناه از تو سر زده قبل از خواب مؤمن استغفار کن: «اسْتَغْفَرَ مِنْهَا»[5] و اين گناهانمان را اگر ما اهل حساب رسی باشيم بخشی از اينها علت دارد، علتش يا رفيق است يا محيط است يک سری مسائلی است که ما را میبرد به سمت گناه، علتها را پيدا کرديد گناه را میتوانيد مديريت کنيد و ترک کنيد، بعد حضرت میفرمايد آغاز روز هم کار شب تا صبحت را ملاحظه کن، صبح که بيدار میشويد قبل از اينکه از منزل خارج میشويد ببينيد شب از لحظه خواب تا صبح لحظه خروج از منزل کارهای خوبت چه بود؟ برای نماز شب بلند شدی بگو: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين»[6]«اسْتَزَادَ مِنْهَا»[7] فردا شب هم تکرار کن، برای خودت وقت گذاشتی نيمه شب نيم ساعتی با خدا خلوت کردی «اسْتَزَادَ»[8] نماز صبحت را اول خواندی «اسْتَزَادَ»[9] اگر خدای ناخواسته اين شب تا با صبح با گناه سپری شده امام میفرمايد: «اسْتَغْفَرَ مِنْهَا»[10]استغفار کن و مراقب باش شب ديگر اين مسائل تکرار نشود شما اي قاعده را اگر کسی در زندگی رعايت کند يعنی شبانه روزی دو مرتبه خودتان را ويزيت کنيد، ديگر مسير میرود رو به رشد، مسير میرود رو به کمالات اينی که طرف يک دفعه میبينيد پنجاه سال از خودش غافل هست، اصلاً حساب اعمال از دستش در رفته، ببين نتيجه میشود اينکه تدريجاً اين حالت غفلت در انسانها رشد میکند فراموشی، غرور، لجاجت، توجيهگيری، يک وقت انسان به خودش میآيد میگويد خيلی فاصله گرفتي، قرآن میفرمايد ترجمه آيه اين است اينهايي که از دين فاصله میگيرند، از خدا فاصله میگيرند آيه 124 طه میفرمايد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري»[11] اگر از ياد خدا اعراض کردی فاصله گرفتی، نماز نخواندی، واجباتت را انجام ندادی، خدا اولاً محتاج نيست اين يک، و اين حرف هم حرف غلطی است که اگر کسی بگويد نماز بخوانيد چون خدا احتياج دارد و اين هم اشتباهی است که بعضیها میکنند که بعضیها میکنند میگويند چون خدا نياز ندارد ما نمیخوانيم اين هم غلط است تو نيازی داری، خدا که محتاج به يک رکعت نماز بندههايش نيست شما قرآن بخوانيد يا نخوانيد؟ امشب در اين مجلس میآمديد يا نمیآمديد اهل البيت مستغنی هستند از آمدن ما، ما نياز داريم ما بهره میبريم ما احتياج داريم برای بهرهبرداری، قرآن میفرمايد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري»[12] اگر از ياد خدا کسی اعراض کرد تکاليفش را درست انجام نداد، وظايف بندگی را انجام نداد، اولين مشکل در زندگیاش: «فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً»[13] يک زندگی معيشت سخت پيدا میکند نمیگويند فقير میشود ملياردری است که خواب آرام ندارد من ديدم اينها را من در همين شيراز خانه ملياردری رفتم گفت آقای حدائق شب میخوابم به خود من گفت اين مال لای کتابها نيست مال شيراز جنتتراز شماست آقای که کارد در اين مملکت به دماغش در نمیآمد تجارتش در خليج بود، گفت شب در اتاق از داخل قفل میکنم و میخوابم که پسر بيست و چهار سالهای مهندس عمرانش او را خفه نکند، خدا يادت رفت، خدا را فراموش کردي: «فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً»[14]نماز نخواندی دنبال دنيا دويدی، به پول میرسی ولی پولی که آرامش را از تو میگيرد، خانهای که برايت میشود زندان، میشود جهنم، و اين آقا خودش مقصر بود، آن آقا مسبب اين آشفتگی در زندگی خودش بود، ما رفتيم ايشان در منزلشان با پسرش صحبت کردم حالا مفصل بحث، بعد در صحبت با اين جوان جوان بلند شد رفت و بالا و زن و شوهری نشسته بودند گفتم چه کار کرديد سر اين بچه؟ حالا من در همين آيه میگويم خدا به همه فطرت پاک داده خدا ناپاک خلق نکرده اگر کسی بگويد خدا فرعون را بد آفريد توهين به عدالت الهی است، خدا فرعون را هم خوب آفريد، خدا صدام را خوب آفريد، خدا شمر را خوب آفريد، شمر اگر شمر شد بايد بررسی کرد چه کرد شمر شد؟ شمر در يک مقطعی هم در مسير بود شد جانباز صفين از ياران اميرالمؤمنين بود اين بدیها بیعلت نيست، من وقتی از زن و شوهر پرسيدم اين بچه را شما چه کار کرديد؟ اين جوری شده که ديگر الآن قرار را از شما گرفته، باباش میگفت آقا من دو شب قبل اگر دو سه دقيقه ديرتر رسيده بودم داشت مادرش را خفه میکرد اولاد اين است خدا اين جوری داد تحويل، اين جوری تحويل گرفتی: «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ»[15]پيغمبر میفرمايد هر طفلی که متولد میشود با فطرت توحيدی است فطرت کاملاً پاک، ناپاکیها از سوء تربيتهاست از لقمههاست، از معاشرتهاست، از آموزسهای غلط، اينها تأثير میگذارد من وقتی سؤال کردم حالا اين را بگويم و بگذرم، حالا بحث اينها مفصل بود يک دفعه ديدم خانمش گريه کرد گفت آقای حدائق همين آقای مهندس را میبينيد؟ گفتم بله، گفت همين بچهای که الآن قرار از ما گرفته آرامش از ما سلب کرده، اين بچه هفت، هشت ماهش بود تازه داشت راه میافتاد در اوائل تازه راه افتادنش بود گفت من بعد از نماز مغرب و عشاء شبها سر جانماز مینشستم قرآن باز میکردم قرآن تلاوت میکرد اين بچه هم دور جانماز میچرخيد، همين آقا به شوهرش گفت میآمد منزل شراب خورده بود کلهاش گرم بود، پول بهت دادند زهرمار شراب میخوری: «فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً»[16]گفت میآمد در منزل حالش هم خوب نبود جلو چشم اين بچه لگد میکشيد زير قرآن من داشتم قرآن میخواندم در دستم بود قرآن از دست پرت میشد، لگد میکشيد، میگفت خانم جمع کن کتاب جادو و جنبل را به قرآن میگويد کتاب جادو، يک کاری سر خودت داری میآوری که ديگر آرامش در خانه خودت هم نداری، آقا تا اين خانم اين را گفت، گفت اين از بابايش اين بیاحترامی را به دين ديده، من سريع بلند شدم گفتم آقای مهندس ترکها يک ضرب المثلی دارند بهت بگويم، میگويند عمليندين پاپيچيندين، نکبت کارهايمان گرفته ما را، گفتم بچه تو اصلاحش دست من نيست من دردت را فهميدم گره کار دست خودت است لگد زير قرآن میکشی، لگد زير زندگیات کشيده، لگد زير همه چيزت کشيده، عمری دويديد رسيدی به اين حالا در همين خانه آرامش نداری، حالا پاره تنت شده دشمنت، گفتم اما نا اميدت نمیکنم، راه بازگشت به آرامش بازگشت تو هست به فطرتت، واقعاً برگردد به سوی خدا بگو خدايا غلط کردم، اشتباه کردم، بیراهه رفتم خدا میبخشد خدا میفرمايد: «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى»[17]ما میبخشيم اگر برگردی، اگر توبه کنی اگر کار نيک انجام بدهی، جبران کنی عمل صالح انجام بدهيد ما در مسير هدايت قرارتان میدهم گفتم برگردد تا آرامش و خوشی به زندگی برگردد، قرآن میفرمايد اگر از ياد خدا کسی اعراض کرد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً»[18] يک زندگی سختی گير اينها میآيد میافتند در تنگنا سختی نه به معنای فقر: «مَعيشَةً ضَنْكاً»[19]يعنی همه چيز هم دارد، آب خوش از گلويش از پايين نمیرود، پول هست، خوشی نيست، باغ و خانه هست آرامش نيست، اينها همه میشود سوهان روحمان: «فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً»[20]يک معيشت سخت و تلخی نصيب آنها میشود در دنيا: «وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى»[21]اينها روز قيامت نابينا وارد میشوند، اصلاً کسانی که قيامت کور میآيند محشر همين کوری اينها نابينای اينها معلوم است که در دنيا اطاعت از اوامر الهی نکردند حرمت شکستند خدا را فراموش کردند قيامت، من اين را هم تلگرافی عرض کردم يک روايتی است مرحوم ملامحسن فيض در تفسير صافی نقل میکند که قيامت پيغمبر فرمود امت اسلام به ده شکل میآيند بعضیها کور، بعضیها با دست و پای بريده، بعضیها میکشندشان روی زمين ووو، اينها هر کدام يک علتی داشته است و يک کاری در دنيا کردند، نابينايان در آخرت از مسلمانها آنهای هستند که در دنيا اوامر خدا را اعراض کردند يعنی قيامت: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر»[22] است ديگر پردهها را میرود بالا، ديگر همين قيافه را که شما میبينيد میفهميد اين در دنيا چه کاره بوده؟ چه کرده که اين گونه او را محشور کردند؟ در قيامت هم خداوند میفرمايد ما اينها را نابينا وارد میکنم بعد آيه 125: «قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمى »[23]اينها روز قيامت میگويند خدايا چرا ما را نابينا آوردی: «وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً»[24] ما در دنيا چشم داشتيم میديديم که خطاب میشود به اينها شما ما را فراموش کرديد در دنيا ما هم آخرت اين گونه شما را آورديم.
نکته مهم در اين آيه اين است که هر کسی که از ياد خدا اعراض کند و به وظايف بندگی عمل نکند زندگی برای او میشود يک: «مَعيشَةً ضَنْكاً»[25] حالا اوامر الهی نماز، روزه، زکات، حج، خمس، هرچه که خدا انتظار دارد اگر از اينها روی گردان شدی، يک وقتی زکات مالت را نمیدهی که پولت زياد بماند میگويد همين میشود سوهان روحت اين ثروت میشود سلب آسايش، گاهی اوقات من حج نمیروم به هر دليلی، همين نرفتن میشود مايه اضطراب، همين مغربی يک بندهای خدا آمده بود مسأله شرعی میپرسيد گفت آقا من ارثيه سنگينی گيرم آمده میشود يک ديگر را بفرستيم حج خودم نروم، گفتم اول که بايد میرفتی، امسال بايد میرفتی، نرفتی سال ديگر انشاءالله خدا بهت لطف کند زنده بمانی برو، و اگر کسی واجب الحج شد و نرفت و اجلش رسيد روايت داريم يا يهودی جانش را میگيرند يا مسيحی؟ تعارف هم ندارد، حضرت عزرائيل میفرمايد: «فَلْيَمُتْ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً»[26] گفت حاج آقا من استرس دارم اضطراب دارم، پول را نمیشود خرج کرد من پول بدهم کس ديگری جايم بروم، گفتم اصلاً حج، اميرالمؤمنين میفرمايد چندتا اثر ارزشمند در حج است، مردم از بیپولی میترسيد يکی از راههای دست باز شدن شما رفتن حج است اميرالمؤمنين میفرمايد: «حِجُّ الْبَيْتِ وَ الْعُمْرَةُ فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ الْفَقْرَ»[27] زيارت خانه خدا فقر را از شما دور میکند، مگر نگران وضعيت اقتصادی نيستی؟ هزينه کردی برای خدا خدا برايت هزينه میکند ديگر محتاج نمیشوی ديگر اين باقی مانده زندگیات را با سربلندی میگذرانی يک: «وَ يُكَفِّرَانِ الذَّنْبَ»[28] گناهانت را میبخشند مگر نگرانی گناهان و لغزشها نيستی آنجا محل مغفرت و آمرزش است: «وَ يُوجِبَانِ الْجَنَّةَ»[29]عاقبت بخيرت میکنند، بهشتیات میکنند سهتا پاداش عظيم اميرالمؤمنين میفرمايد در سفر حج هست، دنبال دنيا هستی زيارت خانه خدا، دنبال آخرت هستی زيارت خدا خدا دنبال رشد و تعالی اخلاقی هستی زيارت خانه خدا، حالا گاهی اوقات ما اعراض میکنيم میافتيم در اين درد سرهای دنيايي، من چند نکته ذيل اين آيه عرض کنم امشب يکی از نکاتی که از اين آيه استفاده میشود اولاً انسانها در انتخابشان آزاد هستند اين: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[30]همين است، بعضیها «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[31]را میآورند در بیبند و باری ببينيد: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[32] را ما درست تفسير کنيم: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[33]يعنی شما آزاد هستيد میخواهيد نماز بخوان بخوان، نخواندی دنيا کارت نداريم، آخرت از مردنت حسابرسی شروع میشود ضمن اينکه اين نخواندن نمازت آثار وضعی رو زندگیات میگذارد اما مجازات الهی میماند برای بعد از مردن: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[34] در عقيده: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[35]در باورهايتان اما معنای: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[36] اين نيست که من بيايم در ملأ عام شراب بخورم بگويم: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[37] در ملأ عام بیحجاب بيايم و بگويم: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[38] تو داری آسيب میزنی به جامعه، تو داری ضرر میزنی به ديگران، کراراً بنده عرض کردم شما اجازه میدهيد يک کسی با يک سرعت غير مجازی در خيابانهای شهر ماشين براند بگويد آزادی است اين کدام منطق ازش قبول میکند بگويد دلم میخواهد آزادی است، میگويند بابا تو داری اخلاق میکنی به سلامت ديگران يک وقت سلامت جسم است يک وقت سلامت انديشه و روح است اينی که اسلام میفرمايد با منکر برخورد کنيد، نهی از منکر يعنی نگفتی خودت هم آسيب میبينی، خانوادهات هم آسيب میبيند، جامعه آسيب میبيند، البته من در يک جمعی عرض کردم اين امر به معروف و نهی از منکر اولاً امام صادق میفرمايد آنهايي که قدرت دارند مسئولهای ما، مديرهايمان وزراء وزراء بيايند امر به معروف کنند، بزرگان، تجار، آنهايي که کار دستشان است امام صادق میفرمايد: «إِنَّمَا هُوَ عَلَى الْقَوِيِّ»[39] متمکن آنی که قوی است تمکن دارد اول بر او واجب است در يک خانواده ارشد خانواده بايد حرف بزند بزرگ خانواده ساکت است کوچک خانواده حرف میزند با او برخورد میکنند، همين شده ديگر، در يک ادارهای مدير کل بايد حرف بزند اول، ما کارمند حرف میزند مدير کل ساکت است، دانشجو آمده میگويد آقا سر کلاس درس به دانشجوی دختر تذکر دادم میگويم خانم اين چه وضعی است آمدی سر کلاس درس، ما سر کلاس درس هستيم کلاس درس محترم است حواس ما را تو پرت میکنی، گفت آن دختر با بیادبی میگويد تو نگاه نکن هيز، تو چرا نگاه میکنی؟ عجب بابا يک جايي که حق همه است من دارم مکروب را گسترش میدهم میگويم تو تنفس نکن، خدا وکيلی در کرونا اين را قبول میکردی، يک آدم کرونايي بيايد در يک جمع بگويد شما نفس نکشيد من دوست دارم بيايم آزادی است اين را میپذيرفتيد عقل اين را میپذيرفت، میگويند آقا تو بايد قرنطينه بشوی تو کرونايي هستی بیخود کردی آمدی بيرون به ديگران ضرر میزنی، تو حق نداری بياي مسجد، خدا هم راضی نيست تو ديگران را بيمار میکنی، بعد راحت گناهی که ضررش به مراتب از کرونا بدتر است اين طوری آسان میگيريم، بعد اين دانشجو به من گفت که آقا اين دختر صدايش بلند شد يکدفعه استاد نشسته بود گفت چه خبر است؟ گفتم جناب استاد اين با وضع آمده میگويم رعايت کن میگويد تو نگاه نکن گفت استاد بجاي که از من حمايت کند، ما درمان اينجاست گفت به من گفت آقا برو از کلاس بيرون اخلال داری در کلاس میکنی، اخلال حرف خدا شد اخلال، گفت برو عرض شود حراست دانشگاه آنجا مراجعه کن تو کلاس را زدی بهم، گفت به مسئولين مربوطهاش که رفتم مراجعه کردم به من برخورد کرد، آقا يکی از رؤسای شعب يکی از بانکهای شيراز همين ديروز به من میگفت ما درمان اينجاست گفت حاج آقا يک خانمی با وضع بسيار زشتی آمد در بانک، گفتم خانم اول وضعت را درست کن ما خدمات اينجوری نمیدهيم جامعه اسلامی است، بابا ما مسلمان هستيم، بابا شئونات را رعايت کن تا ما خدمات بهت بدهيم، گفت از مقامات مافوق بانک ما در شعبه استانی يک کسی تماس گرفته میگويد آقای فلانی شما نبايد اينجوری میگفتی، شما کار شما، میگويم قانون به ما گفته شما ابلاغ کرديد به ما، میگويد حالا اين خانم آمده اين عنادی که ندارد به خدا و دين بابا رفتار و پوشش، ما اين دوگانگیها متأسفانه در اجراء داريم، اين تفسير به رأیهايي که بعضیها متأسفانه میکنند، بله اسلام میفرمايد آزاد هستيد، اما آزادی شما نبايد اخلال برساند به ايمان مردم: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[40] در عقيده، نه در رفتار، جامعه حق همه است نمیشود جامعه را آسيب زد لذا بعضیها میآيند آيه: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[41] را گسترش میدهند میگويند آقا: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين»[42] هر کاری کردی، هر کاری کردی يعنی چه؟ اين نکته اول که بله در انتخاب آزاد هستيد لذا قرآن میفرمايد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري»[43] اجباری نيست اعراض کرديد اثر وضعی اعراض شما را درگير میکند، اين نکته اول.
نکته دوم خدا میفرمايد از ياد من اگر اعراض کرديد اين يک پيام زيبايي درش هست يعنی مردم فطرتهايتان پاک است، در وجودتان يادخداست هر کسی گناه دارد میکند دارد از فطرتش فاصله میگيرد پاکی انطباق با فطرت الهی است زشتی گناه دليل بر فاصله گرفتن از خداست، آنهايي که به گناه آلوده شدند، به نافرمانی خدا آلوده شدند اينها از فطرتشان دور شدند آن شعلههای نورانی فطرت توحيدی، در وجود اينها آمده پايين، لذا ديديد گاهی اوقات يکدفعه يک جمله حرف میزنيد بابا کافر است يک دفعه میپذيرد يک آقايي از اساتيد طيب اسلامی برای من نقل کرد گفت حاج آقا رفته بوديم در اتريش يک همايشی بود در رابطه با طيب گفت آنجا پنج دقيقه به من وقت دادند من صحبت کنم اين آقا الآن هست همين شيراز گفت من رفتم پشت تريبون يک حديث از امام صادق گفتم و مترجم ترجمه میکرد گفت سالن پر بود گفت پنج دقيقه وقت من بود يک حديثی امام صادق گفتم گفت تمام سالن بلند شدند دست زدند، اين فطرت است، اين درون پاک را خدا به آن امرکايي هم داده به آن آفريقايي هم داده، ندهد ظلم است پارتی بازی که نيست، فطرت پاک خدا به امام خمينی داد به صدام حسين هم داد، فطرت پاک را خدا به امام حسين داد به يزيد هم داد اما اينها را علتها را بايد پيدا کرد چرا بعضیها نابود میکنند اين فطرت را و بعضیها میپرورانند اين فطرت، خدا اين فطرت پاک را به زهير ابن قين داد به عبيدالله حرّ جعفی هم داد، زهير آمد عبيدالله رفت چرا؟ اينها قابل بحث است پس انسانها در انتخاب آزاد هستند فطرتها فطرتهايي است خدا پرستانه همه خدا فطرت پاک به ايشان داده، آنجايي که از مدار داريم خارج میشويم داريم خلاف روال خلقت و طبيعت کار میکنيم.
نکته ديگری که عرض کنم يکی از نکاتی که خدا در اين آيه میفرمايد: «مَعيشَةً ضَنْكاً»[44] يعنی ياد خدا اگر فراموش شد مردم اضطراب پيدا میکنيد اينکه خدا میفرمايد: «الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»[45] يادخدا آرامتان میکند: «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»[46] يادخدا آرامتان میکند، دنيا آرامش نمیآورد آنچه که ايجاد آرامش برای انسانها میکند توجه جدی به خداست، لذا اعراض از خدا فراموش کردن يادخدا اولاً عامل اضطراب ثانياً عامل حيرت، و ثالثاً عامل خسرت، آنهايي که خدا را فراموش کردند ديديد وجودشان دچار حسرت است، دادند به ايشان هم اما يک حسرتی و يک حيرتی و يک اضطرابی وجود اينها را میگيرد گرچه تمکن مالی هم دارد، ثروت هم هست اما اضطراب هم هست، حسرت هم هست.
يک آقايي بود از متدينين بازاریهای شيراز خدا رحمتش کند اسمش را نمیآورم همين مسجد هم میآمد نماز میخواند رحمتالله عليه از خوبان بود يک وقتی برای ما نقل کرد، گفت آقای حدائق اين داستان مال شايد حدود بيست سال قبل است آن زمان مليارد خيلی رايج نبود معامله ملياردی سرزبانها نمیآمد خود اين آقا برای من نقل کرد، گفت من يک معامله يک مليارد و خردهای را کردم يک قراردادی بستيم با کسی، چکها رد و بدل شد، نزديک پانصد مليون پول نقد من دادم، پانصد و خردهای را چک دادم، که اينها بطور اقساط پراخت بشود جنسهايي خريديم آورديم در بالاخره انبار، گفت شب آن روز رفتم منزل از آن خوبان اين شهر بود، خدا رحمتش کند، مردم پول آرامش نمیآورد، امام صادق فرمود دنيايتان مثل آب شور درياست هرچه بيشتر بنوشی تشنهترت میکند مگر اينکه يادخدا حاکم بشود مگر اينکه وابستگی نيايد دلبستگی اتفاق نيفتد آن يادخدا که امام صادق فرمود قلب حرم خداست، در حرم خدا غير خدا را راه ندهيد اگر در اين حرم محبت دنيا، محبت اولاد، محبت مقام شکل گرفت عامل حيرت است و حسرت است و اضطراب گفت آقا ما رفتيم منزل شب خوابيدم در بستر، آقا شما پانصد و خردهای مليون بدهکار هستي، اگر اين جنسها فروش نرفت بازار زمين خورد مشتری نداشت، چکها پاس نشد چه کار میخواهی بکنی؟ آبرويت در خطر است تو يک آدم آبرو داری هستی، يک معامله سنگين اينجوری کرد، گفت اين افکار آمد سراغم هی خواب را از ما گرفت، اضطراب اضطراب، خدا وکيلی میارزد، يک شب تا صبح بیخوابی بکشی به چند؟ اين خواب راحتی که میرويد دنيايي میارزد سر میگذاری زمين راحت میخوابی: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»[47] گفت يک مدت اين فکر آمد من را اذيت میکرد بعد هی خودم را قانع کردم گفتم نه انشاءالله جنسها فروش میرود به وقت هم چکها پاس میشود گفت ديدم اصلاً خواب ديگر ندارم گفت تابستان هم بود ديدم اصلاً بیتاب شدم اضطراب وجودم را گرفته، گفتم حاج خانم را بيدار میکنی پاشويم آهسته گفت ساعت يک بامداد بود گفتم لباس را بپوشم يک خرده پياده روی کنم در خيابان قصرالدشت حالا که خوابمان نمیبرد راه برويم يک خرده بدنمان خسته بشود بعد خوابمان ببرد، گفت در همين خيابان قصر الدشت داشتم قدم میزدم رسيدم سر پيچ يک کوچه ديدم يک کارتون خوابی رو کارتون خوابيده، نه بالشت زير سرش است دوشکش کارتون است، خوابيده رو کارتون يک خرخری هم میکند که خواب اصحاب کهف چرت من است اين حاجی میگفت بالای سرش ايستادم نگاه خرخرش میکردم و حسرت میخوردم به خودم گفتم حاجی خانه داری، سرمايه داری، شرکت داری، خواب نداری، اين آقا هيچی ندارد اما آرامش دارد، يک وقتی آدم متشرعی بود اين آدم، ولی يک وقتی ما آدم خوبی هم هستيم نماز اول وقت همه چيز به راه، ولی يک رگرگههای وابستگی به دنيا میآيد که اينها معيشت را: «ضَنْكاً»[48] میکند، يک وقت اينها خودش را نشان میدهد.
نکته ديگری که عرض کنم خداوند میفرمايد زندگی آرامش و شيرين در پرتو يادخداست آنهايي که زندگی آرامی میخواهند لذت ببرند از اين زندگی لذت بردن در کثرتش نيست، در کيفيت است، پيغمبر به اميرالمؤمنين فرمود يا علی وقتی ديدی مردم به کارهای زياد سرگرم هستند شما به کارهای خوب سرگرم باش: «إذا رأيت النّاس يشتغلون بكثرة العمل فاشتغل أنت بصفوة العمل»[49] دارند کار زيادی انجام میدهند شما کار خوب انجام بده، کار با کيفيت خدا اين را میخواهد.
و يکی دو مطلب ديگر خب قطعاً چرا اينها قيامت خدا میفرمايد کور میآيد نابينا چون در دنيا چشم بر حقايق بستند، چشم بر واقعيتها بستند، ديدند مردنی هست، عبرت نگرفتند، ديدند ماندگار نيست اين دنيا، در خانه يک آقا سال ديگری کس ديگر است، در اين مغازه يکی ديگر است، من در همين روضه بازار امسال گفتم گفتم اين مغازهها را میبينيد، اگر بيوگرافی اين مغازهها را میخواستند هر کدام از اين مغازههای سه درکی دست افراد متعدد دست به دست شد حالا رسيده دست شما، شما هم فردا تحويل يک کس ديگر میدهيد، بعضیها چشم رو حقايق میبندند باباها کجا رفتند؟ پدر بزرگها کجا رفتند؟
از ملک ادب حکم روايان همه رفتند، رو بار سفر بند که ياران همه رفتند
اين گردش تابنده که بر دامن صحراست، گويد چه نشستی سواران همه رفتند
يا به قول شاعر ديگر میگويد:
اين خط جادهها که به صحری کشيدهاند، مردانی رفته با قلمی پا کشيدند
سنگ مزارها همه سربسته نامهای است، کز آخرت به مردم دنيا نوشتند
ما گاهی اوقات اين را توجه نداريم چشم اگر کسی رو اين حقيقتها بست قيامت چشمش نابيناست: «قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمى»[50] قيامت میگويند خدايا ما که چشم داشتيم چرا اينجا نابينا آمديم بصير بوديم میگويند در دنيا چشم رو حقيقتها بستی، واقعيتها را نديدی حالا هم اينجا چشمت را از دست دادی، نابينا وارد میشوی، دارالرحمه رفته بودم ميتی را داشتند تلقين میدادند اين را من خودم شاهد بودم در قبر میگفتند: «اسمع افهم يا فلان» يکدفعه ديدم يکی پشت سر من ايستاده بود اين حرف زمان دولت آقای احمدینژاد بود، ديدم يکی به يکی ديگر گفت فلانی دلار امروز در بازار چند بود اين را من شنيدم حالا دایياش را در قبر دارند دفن میکنند دايي همين آقا بود من برگشتم يک نگاهی کردم گفتم بيا آقا جلو، گفت بله حاج آقا، گفتم يک قدم بيا جلو، گفت بله بله بفرماييد گفتم بيا جلو، میترسيد فکر میکرد میخواهم بگويم برو داخل قبر پهلوي دايیات بخواب لحد بگذارند رويتان، تو جرأت نگاه کردن در قبر را نداری، گفتم بيا جلوتر گفت بله، گفتم يک نگاهی تو قبر بکن با وحشت يک نگاهی کرد، گفت بله چه است؟ گفتم صورت داييات را ديدی؟ گفت بله، گفتم زير صورت داييات دلار گذاشتند، داييات دلار برد يک مشت خاک جمع کردند کردند زير صورتش:
سرمايه تو از اين جهان يک کفن است، آن هم به گمانم ببری يا نبری
گفتم تا اينجا هم فکر دلار هستی، اسلام که با پول مخالف نيست، اسلام میگويد بابا قبرستان بايد بشود عامل تنبه و بيداری، امام صادق میفرمايد وقتی تشييع جنازهای ميتی میرويد بگوييد اين جسد خود من است، من اين جوری چندتا تشييع رفتيم و متحول نشديم بگوييد اين من هستم که غسلم دادند اين من هستم که کفن شدم، اين من هستم که بر او نماز خواندند اين من هستم که دفن شد و تلقين داده شد و لحد بر او گذاشتند بعد که از قبرستان بر میگردی بگوي خدايا يک فرصت دوباره بهم داد، يعنی آمدن در تشييع و بازگشتت از تشييع بايد متفاوت باشد، ولی ما پای قبر هم فکر دلار هستيم: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً»[51] چشم را میبنديم رو حقيقتها لذا تشييع هم میرويم بيدار نمیشويم مجلس امام حسين گاهی اوقات شرکت میکنيم متحول نمیشويم، نماز میخوانيم: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»[52] نيست چرا؟ چون آن توجهی که بايد بيايد که يادخداست آن يادخدا در حاشيه رفته خب حالا نکاتی را من ذيل اين آيه هم يک روايتی است بماند برای انشاءالله شب آينده و شب چهار شنبه است يک عرض ادبی به ساحت مقدس آقا علی ابن موسیالرضا داشته باشيم، من يک جريان نقل کنم و يک توسل.
مرحوم آيتالله آقای حاج شيخ مرتضی حائری فرزند آقای حاج شيخ عبدالکريم حائری، آقای حاج شيخ مرتضی را عزيزان مستحضر هستيد پدر عيال آيتالله حاج سيدمصطفی خمينی بود پسر امام آقا سيدمصطفی داماد ايشان بود آقای حاج شيخ مرتضی پسر حاج شيخ عبدالکريم بود حاج شيخ عبدالکريم استاد امام بود، حاج شيخ مرتضی همدرس امام بود از بزرگان علمای در قم، و لذا قم هم مشرف میشويد پايين قبر پدر حاج شيخ عبدالکريم مسجد بالا سر قبر حاج شيخ مرتضی است، ايشان همدرس بود با حضرت امام با آقای گلپايگانی، با مرحوم آيتالله مرعشی آيتالله العظمی مرعشی میفرمايند که وقتی حاج شيخ مرتضی حائری فوت کرد شب نماز ليلة الدفنش را که خواندم مرحوم مرجع بزرگ آيتالله العظمی مرعشی نجفی میگويند نماز ليلة الدفن را که خواندم ثواب را هديه به روحش کردم گفتم خدايا حال اين رفيق ما را در برزخ به ما نشان بده، حاج شيخ مرتضی چه وضعی است آنجا اين مرجع بزرگ فرموده آن شب خوابيدم، ديدم در يک باغستان بسيار زيبايي که چشم نديده، هنوز نديديم آن زيباييها را: «لا عين رأته و لا اذن سمعته»[53] نه به گوشی رسيده اين زيبایيها نه چشمی ديده نه خطور به قلب کسی کرده، مرحوم آيتالله مرعشی نجفی میفرمايد در يک باغستان زيبايي داشتم قدم میزدم نهرهای آب جاری از دور آقای حاج شيخ مرتضی حائری آمد ديدم حاج شيخ مرتضی سيما شده سيمای جوانی يعنی آن حال دوران پيری و شکستگی و اينها ديگر نيست به شکل دوران جوانی سر حال شاداب، آمد استقبال ما من فهميدم که اين عالم عالم برزخ است حالا گاهی اوقات ما خواب اموات را میبينيم در خواب نمیفهميم اينها مردند بيدار که میشويم يکدفعه میگوييم هی فلانی رحمت خدا رفته بود ما يادمان هم رفت در خواب هم نفهميديم يک چيزی بپرسيم ولی گاهی اوقات اين لطف شامل حال آن بيننده خواب میشود که متوجه میشود که اين آقا رفته و بالاتر از آن سؤال ازش میپرسد آيتالله مرعشی نجفی میفرمايند که فهميدم که اين عالم برزخ حاج شيخ مرتضی است رفتم جلو سلام کردم گفتم آقا شيخ مرتضی حائری از مردن چه خبر؟ گفت آقای سيدشهاب الدين مرعشی نجفی وقتی که حال من خيلی سخت شد بيماری ديگر به اوج خود رسيد، من کراراً عرض کردم اطباء محترم ايدهم الله تعالی به اندازه سوادشان کار میکند خداوند به اندازه قدرتش، مردم شفاء در دارو نيست، شفاء نزد اوست، دواء دست اينهاست من بارها از پزشکهای فوق تخصص شنيدم نسبت به بعضی از بيماران میگويند آقا ديگر کاری از ما نمیآيد اين مگر خدا يک لطفی بکند ديگر از دست ما خارج است، حاج شيخ مرتضی فرموده بود که من حالم سخت شد در آن لحظات پايانی زندگانی حضرت قابض الارواح آمد گفت شيخ مرتضی حائری چه شده؟ گفتم تمام بدنم درد میکند گفت شروع کرد از پايين پا دست کشيدن به طرف بالای تنم اين که دست میکشيد درد از بين میرفت اين قسمتهای بدنی که دست ملکالموت رو بدن حرمت میکرد بدن آرامش پيدا میکرد تا رسيد به حلق من، اين هم لطف خداست که يکدفعه جان نمیگيرند خرده خرده جان میگيرند که بلکه آن ساعات پايانی هم يک کاری بشود رسولالله فرمود اگر کسی تا قبل از رسيدن روح به حلقش واقعاً برگردد خدا میپذيرد، گفت بعد يک دسته گلی به ما داد بوييديم يک دفعه ديدم صدای فرياد از کنار بستر ما بلند شد، فرزندان ما، خانواده، دوستان، شاگردها گفت حالا هرچه روح من به اينها میگويد بابا فکر مردنتان باشيد شما هم اين راه را پيش رو داريد ولی اينها توجه ندارند فقط گريه میکنند گفت من را غسل دادند کفن کردند تشييع کردند، نماز خواندند آوردند در مسجد بالا سر پايين قبر پدر، قبر آماده کردند، ما را گذاشتند در قبر تلقين دادند لحد گذاشتند خاک ريختند ديدم يکی يکی همه دارند میروند شما بعد از خاک سپری دو ساعت بعد برگرديد، مثل اینکه اصلاً اين آدم در دنيا نبوده مخصوصاً وقتی که هوا مساعد نباشد گرمای شديد يا سرمای شديد تازه مسجد بالای سر هم بوده گفت ديدم همه رفتند شاگردها دوستان همدستیها خانواده من را هم بلند کردند آقا برويد خدا صبرتان بدهد ديديد به بعضی از اين بازماندهها میگويند آقا خيلی گريه نکن رحم به خودت کن فکر خودت باش آن که رفت تو فکر خودت باش، گفت همه رفتند و تنها ماندهام من برای آيتالله مرعشی فرموده بود روح من بالای جسمم زانوی غم به بغل گرفته بود در آن تاريکی قبل در جوار حضرت معصومه، آقا کار حساب دارد، تا چه کردی چگونه با ما عمل کنند، گفت در اين ظلمت و تاريکی قبل پايين قبر پدرش حاج شيخ عبدالکريم اينها يک حسابهايي است که: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَة»[54] خودت هم بايد سرمايه داشته باشی، خودت هم بايد کار کرده باشی، تازه ايشان از اساتيد مبرز حوزه قم بود، گفت در آن تنهايي و تاريکی و وحشت قبر صدای پای آمدن دو نفر از پايين قبر به گوشم رسيد اين قدر اين صداها وحشتناک بود که هرچه اين صداها نزديکتر میشد اضطراب من بهتر میشد، تعبيری که ايشان برای آيتالله العظمی مرعشی کرده بود اين بود، اينها وقتی رسيدند در قبر، نکير و منکر آمده بودند فرموده بودند روح من داشت زهرترک میشد از ديدن اينها گفتند شيخ مرتضی حائری برای برزخت چه آوردی؟ گفت زبان ما به لکنت افتاد يک مجتهد حوزه، حالا آقا میگويد ما کفشهايمان جفت است جايمان مشخص شده است، خيلی گاهی اوقات بعض وقتها بعضیها خيلی خوش باورند البته نا اميد نبايد بود و از اين طرف هم زياده روی در اين اطمينان هم اشکال دارد گفت شيخ مرتضی حائری برای اين منزل چه آوردی؟ گفت زبان ما از کار افتاد، روح ما داشت زهرترک میشد حرف ديگر يادم رفت، يک دفعه ازبالای سر صدای پای کسی آمد اين صدا هرچه نزديک میشد اينها فاصله میگرفتند و اين صدا هرچه نزديکتر میشد آرامش به من بر میگشت او اضطراب برداشته میشد صدا آمد آمد تا رسيد در قبر تمام قبر نورانی شد، ديدم وجود سراسر نور و زيبايي گفت شيخ مرتضی حائری ترسيدی؟ گفتم آقا خيلی ترسيدم گفت شيخ مرتضی من را شناختی؟ گفتم نه آقا شما را نشناختم فرمود من علی ابن موسیالرضا هستم، تو در ايام زندگانی سی و هشت بار آمدی مشهد، مردم تا هستيد استفاده کنيد تا اين تنهايتن کار میکند تا اين پولها در اختيارتان است علامه امينی وقتی از دنيا رفت خواب علامه امينی را ديدند علامه امينی صاحب الغدير که خيلی میگويند اميرالمؤمنين اکرام ازش کرده بود در بزرخ، گفته بودند حاجتی هم داريد آنجا؟ گفته بود ای کاش تا زنده بودم بيشتر به زيارت ائمه رفته بودم به ازای هر زيارتی که رفتم اينها يک ديدن از من کردند و به ازای هر بازديد اينها مقاماتی به من دادند، آقای حاج مرتضی حائری گفت آقا فرمودند من علی ابن موسیالرضا هستم تو در ايام زندگانی سی و هشت بار آمدی مشهد، من هم سی و هشت بار میآيم ديدنت اين اولين ديدار من از توست ديگر نگران نباش کسی مزاحم تو نمیشود گفت آقا بالای قبر يک اشاره کردند دری باز شد گفت اين باغ و اين کاخ و اين خلقت زيبايي که در تن پوشيدم مرحمتی امام رضاست.
سلام علي آل طاها و يسين، سلام علی آل خير النبيين
سلام علی روضة حلّ فيها، امام يباهی به الملک و الدين
علی ابن موسیالرضا کز خدايش، رضا شد لقب چون رضا بوده شاهين
اگر خواهی آوری به کف دامن او، برو دامن از هرچه جز اوست برچين
جانم رضا، جانم رضا، ای جان جانانم رضا به به، جانم رضا، اين هم زبان حال جمع حاضر به آقا عرض کنيم آقا جان:
گر از درت دورم کنی، بر گو کجا رو آورم
جای ندارم رو کنم، جز بر تو ای باب کرم
جانم رضا، به ياد همه رفتهگان مان، جانم رضا، ای جان جانانم رضا
آن لحظات پايانی جوادالائمه آمدند از مدينه با ولايت الهيه طوسی:
به روزگار که وقتی پدر به سر آيد، خوش است که بر پسری بر سر پدر آيد
آقا جوادالائمه وارد حجره بابا شد سر بابای غريبش را به دامن گرفت، ثامن الحجج در کنار جوادالائمه جان به جان آفرين تسليم کرد:
ولی چه میگذرد در زمانی بر پدری، به وقت مرگ پدر بر سر پسر آيد
کربلا اين قاعده بر عکس اتفاق افتاد سيدالشهداء سر علی را به دامن گرفت، يک وقت ديدند آقا صورت به صورت علی همه بگوييم يا حسين.
[1] طه124.
[2] تحف العقول النص ص301.
[3] تحف العقول النص ص301.
[4] تحف العقول النص ص301.
[5] تحف العقول النص ص301.
[6] فاتحه2.
[7] تحف العقول النص ص301.
[8] تحف العقول النص ص301.
[9] تحف العقول النص ص301.
[10] تحف العقول النص ص301.
[11] طه124.
[12] طه124.
[13] طه124.
[14] طه124.
[15] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص13.
[16] طه124.
[17] طه82.
[18] طه124.
[19] طه124.
[20] طه124.
[21] طه124.
[22] طارق9.
[23] طه125.
[24] طه125.
[25] طه124.
[26] المحاسن ج1 ص87.
[27] تحف العقول النص ص149.
[28] تحف العقول النص ص149.
[29] تحف العقول النص ص149.
[30] بقره256.
[31] بقره256.
[32] بقره256.
[33] بقره256.
[34] بقره256.
[35] بقره256.
[36] بقره256.
[37] بقره256.
[38] بقره256.
[39] الكافي (ط - الإسلامية) ج5 ص59.
[40] بقره256.
[41] بقره256.
[42] بقره256.
[43] طه124.
[44] طه124.
[45] رعد28.
[46] رعد28.
[47] رعد28.
[48] طه124.
[49] الحكم الزاهرة با ترجمه انصارى ص749.
[50] طه125.
[51] طه124.
[52] عنکبوت45.
[53] شرح أصول الكافي (صدرا) ج2 ص609.
[54] مدثر38.