استاد حدائق روز چهارشنبه 13 اردیبهشت ماه 1402 در مسجدالرسول(ص) شیراز به مناسبت ایام گرامیداشت مقام معلم به بیان اهمیت تعلیم و تربیت پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين»[1].
صدق الله العلی العظيم
با توجه به اينکه در هفتهای قرار داريم که ايام تجليل از مقام علم و معلم و فضيلت روز گذشته روز تجليل از مقام معلم بود، همه ما هم به نحوی با اين موضوع در تماس هستيم يا تحت تربيت معلمينی پرورش يافتيم که مديون هستيم بعضی از عزيزان هم که الحمدلله توفيق داريد خود سکانداری در اين عرصه آموزش بوديد، بعد يک آيهای را از قرآن اشاره کنم و يک روايت از امام صادق. آيهای که تلاوت شد آیه164 سوره مبارکه آلعمران است، در اين آيه نکات دقيقی برای سلامت و امنيت جامعه در همه بخشها قرآن ترجمه آيه اين است: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين»[2]، ترجمه اين است که خدا میفرمايد خدا يقيناً منت گذاشته بر مؤمنين که برای آنها از خود آنها رهبرانی انتخاب نمود، رسولانی برگزيد که با سه مسئوليت و سه هدف انبياء کار را شروع کردند، يک آگاهی دادن: «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ»[3] دو تربيت، تهذيب، تزکيه، سه تعليم، آموزش دادن و آگاهیهای علمی را بالا بردن: «وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين»[4] اين منشور عملکرد انبياست نکاتی را من در اين آيه عرض کنم و بعد حساسيت را علم را ما در قرآن حضار محترم تنها مواردی که بر خورد میکنيم خداوند اظهار منت کرده، ضمن اينکه داريم در آموزههای دينی اگر برای کسی کاری میکنيد منت نگذاريد، قرآن هم میفرمايد: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[5] اصلاً منّ، منت را که منت میگويند، من به معنای وزنههای سنگين است، گاهی اوقات ديديد بعضیها کارهای خوبی هم میکنند بعد اظهار هم میکند که من اين کار را در حقت کردم، خداوند به حضرت موسی میفرمايد موسی ما به بندههايمان نعمت زياد داديم منت نگذاشتيم، شما هم اگر کاری میکنيد منت نگذاريد، آيه هم همين را میفرمايد: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[6] شما تنها موردی که در قرآن مواجه هستيد با اينکه خدا اظهار منّ کرده يکی همين آيه 5 قصص: «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثين»[7] خدا میفرمايد اين آيه از آيات مهدوی قرآن است اراده کرديم منت بگذاريم بر مستضعفين روی زمين، شما در قرآن يک آيه پيدا نمیکنيد خدا بفرماييد خلقتان کرديم منت داريم، چشم بينا داديم منت داريم، و حال آنکه جای منت هم دارد انصافاً جای منت دارد، خدا بفرمايد ما شما را از کتم عدم به هستی وجود آورديم منت داريم، پولتان داديم منت داريم، سلامتی داديم منت داريم، کبد سالم، قلب سالم، علم، سلامتی، آبرو، همه چيز اما شما يک آيه نمیبينيد که خدا بفرمايد من منت گذاشتم اما اين خدای کريم علی الاطلاق در يک مورد آنهم بحث تربيت و هدايت اينجا خدا ديگر کم نمیگذارد، و از اين آيات استفاده میشود بزرگترين و اساسیترين نعمت الهی تربيت است هدايت است اين را گاهی اوقات بعضیها نمیبينند. من يک وقتی عرض کردم در يک جلسهای حالا اينجا بود يا جای ديگر ما گاهی اوقات نیمهی پر ظرف وجودمان را نمیبينيم، خالیها را میبينيم شخصی آمد خدمت امام صادق عليهالسلام به امام صادق عرض کرد که آقا من وضعم بد است، وضعش هم بد بود از نظر اقتصادی میگفت وضعم بد است دخلش به خرجش نمیخورد آقا فرمودند وضعت خيلی خوب است، دوباره عرض کردم يابن رسول الله وضع ما بد است آقا فرمودند وضعت خيلی خوب است مرتبه سوم عرض کرد، آقا ما وضعمان بد است شما چجوری میگوييد وضعت خوب است؟ امام صادق فرمودند من يک سؤال از شما میپرسم جواب بده، فرمودند تو چقدر حاضر هستی بگيری از ما اهلالبيت دست برداری؟ من امشب اين سؤال را از شما میپرسم مردم امام زمانتان را با چند عوض میکنيد، چقدر بدهد به شما ديگر اسم امام زمان را نياوريد، خانمها فاطمه زهراء به چند، اميرالمؤمنين به چند، آقا اين سؤال را از آن فرد پرسيدند فرمودند ما را با چند معاوضه میکنی؟ اشک از چشمان اين فرد جاری شد، گفت آقا دنيا را با يک تار موی شما عوض نمیکنم امام فرمودند ديگر نگويي وضعم بد است، تو يک سرمايهای داری که با دنيا عوض نمیکنی، امام زمانتان را میدهيد به يک باغ ده هکتاری، به يک تلمبهای آب، به يک مليون دلار، مؤمن اين را ببين تو اين را داری، چرا چشم بستهايم بر الطاف الهی اين نعمتی که الحمدلله در وجود ماست محبت اميرالمؤمنين با دنيا نمیشود معاوضهاش کرد، سرمايهای است که قابل توصيف نيست اين را بعضیها نمیبينند اين پری ظرف وجودمان را ما غافل هستيم ازش، قرآن تنها جايي که اظهار منت کرده، در تربيت است، در هدايت است، و در نمايندگانی است که برای هدايت مردم آمدهاند، بله جای منت دارد، پيغمبر به شما داديم منت داريم، امام زمان جای منت دارد، بگوييم صاحبالزمان برای هدايت ما آمده و امام ماست، اينجا جای منت است، دنيا و مظاهر مادی با تمام جلوهگریهايشان خدا اصلاً از اينها منت هم ياد نکرده: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ»[8].
نکته ديگر اينکه «قد» در ادبيات عرب بر سر فعل ماضی، معنای يقينی و تحقيقی را میدهد يعنی شک نکنيد که خدا منت گذاشته، شک نکنيد که نعمتی از اين بالاتر وجود ندارد، بعد اين نعمت را خدا به چه کسانی میفرمايد: «عَلَى الْمُؤْمِنينَ»[9] چرا خدا نمیفرمايد: «لقد منّ الله علی الناس» ما منت گذاشتيم بر بشريت خدا میفرمايد بر مؤمنين، چون قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری، قدر هدايت را مؤمنينی که در مسير اند میدانند، سوره حمد را میخوانيد بعد از: «وَ لاَ الضَّالِّين»[10] مستحب است چه گفته بشود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين»[11]اميرالمؤمنين میفرمايد از اين قسمت سوره حمد دعاست: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم»[12]خدايا ما را در مسير مسقتيم هدايت کن: «اهْدِنَا»[13]نه اينکه گمراه هستيم هدايتمان کن، اهل سنت میگويند: «اهْدِنَا»[14]يعنی خدايا هدايتمان کن، لذا آمين میگويند بعد از: «وَ لاَ الضَّالِّين»[15]يعنی خدايا اين دعا را به اجابت برساند اميرالمؤمنين میفرمايد: «اهْدِنَا»[16]يعنی: «ای ادم لنا» خدايا الآن که داريم نماز میخوانيم از اين به بعد هم رو به شما بياوريم، از اين به بعد هم در مسير باشيم: «ادم لنا صراط المستقيم»، اين صراط مستقيم برای ما بماند: «صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّين»[17]بعد بگوييم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين»[18]که در مسير صراط مستقيم هستيم و از خدا میخواهيم در اين مسير بمانيم، قدر نعمت را مؤمنين میدانند، لذا خدا میفرمايد ما منت بر مؤمنين گذاشتيم که قدر میدانند، گاهی اوقات ديديد به يک کسی که قدر میداند میگويي فلانی حواست باشد، میگويند چرا به بقيه نمیگويي؟ میگويد آنها قدر نمیدانند، به يک کسی میگوييد آقا مراقب وقتت باش، مراقب فکرت باش، میدانيد اين حرف را میفهمد و قدر را میشناسد: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ»[19] چه نعمتی خدا داده: «إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[20] ما پيامبرانی را برای شما از خود شما برگزيديم، اين: «مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[21]يعنی انبياء مردمی بودند، يکی از اصول موفقيت پيامبران مردمی بودن پيغمبرهاست، و هر کسی میخواهد در زندگیاش موفق باشد بايد مردمی باشد پيغمبر را اميرالمؤمنين میفرمايد: «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه»[22]يعنی کوچه به کوچه، چهره به چهره، خانه به خانه به دنبال هدايت مردم بود، و امروز هم آقايون شرائط امروز ما بدتر از شرائط زمان پيغمبر نيست، پيغمبر تک و تنها در مکه که شده بود مرکز بتپرستی کار را شروع کرد با استعانت به پروردگار اسلام و مسلمين امروز مديون تلاشهای ديروز پيغمبر اند، پيغمبر کار را شروع کرد و نتيجه گرفت: «رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[23] پيغمبر مردمی بود، از مردم بود، رسول: «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ»[24] حالا اين انبياء آمدند اين سه کار را بکنند، من اينها را مقدمه قرار دادم برای بحث علم، روز معلم، تجليل از مقام استاد و تعريف حقيقی علم، انبياء آمدند يک اطلاع رسانی کنند، آگاهی بدهند.
عزيزان امروز يک ضعف عمومی در جامعه ما عدم آگاهی نسبت به مبانی دينی است، من دو روز قبل در يکی از دبيرستانهای ممتاز شيراز دخترانه حالا اسم نمیآورم کجا و چه دبيرستانی، دبيرستانهايي که اينها شاخصاند الگو هستند در دبيرستانهای دخترانه، جمعيتی از اولياء بودند و دانش آموزان، ما در بحث چرايي حجاب صحبتی کرديم، برای اين دانش آموزها و پدر و مادرها بعد از سخنرانی مسئول مدير دبيرستان آمد، گفت حاجی آقا نود درصد دانش آموزان ما مشکل اعتقادی دارند، اصلاً معاد را قبول ندارند، من عرضم اين است اين بچهها کجا دارند بزرگ میشوند در خانه يهودیها هستند، در خانه مسيحیها هستند من پدر گاهی اوقات فقط رسالتم در پول جمع کردن است من در همان جلسه گفتم، پدرها و مادرها يک سمت نشسته بودند دخترها يک سمت، گفتم پدران امروز و مادران امروز، کار امروز دست شماست، فردای زندگی کار دست اينهاست اختيار فردايتان دست بچههای امروزتان است امروز خوب کار کرديد فردا خوب دريافت میکنيد، امروز کم گذاشتيد فردا شانس بياوريد خانه سالمندان هستيد، تعارف هم نداريم، ببينيد دانش آموز نود درصد مشکل اعتقادی، انبياء رسالتشان اين بود اول اطلاعرسانی میکردند، خب پيغمبر برای ما الگوست، من پدر، من مادر، من مربی، من استاد، من مسئول، راه پيغمبر را بايد بپيماييم آگاهی بدهيم با معارف آشنا کنيم فرزندان خودمان را، میگفت نسبت به نماز خيلی بیتوجهاند خيلی کم میآيند در نماز، حالا نمیدانند شما حجاب، حجاب چند درصد شما در جامعه امروز اين بدحجابها فلسفه حجاب را میدانند، اصلاً اطلاع ندارند، فلسفه نماز را چند درصد میدانند يک مقداری بنده خودم کوتاهی میکنم که نمیروم بفهمم اطرافيان من هم نگفتند، تربيت هم درست شکل نگرفته میبينيد فاصله میگيرند، من خانم سراغ داشتم در سن پنجاه و هشت سالگی فلسفه حجاب را فهميد عوض شد و همان سال رفت حج، پيش خريد رفت حج، از يک قشر مرفه شهر بود که اصلاً میگفت در خانواده ما و طائفه ما کسی به مبانی دينی اعتقاد نداشتند، اين همان کلام امام رضاست، که امام رضا میفرمايد مردم طينتهايشان پاک است، مردم اگر خوبی سخنان ما را بفهمند از ما تبعيت میکنند: «فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»[25] خوبیها را اگر مردم بفهمند میآيند دنبال ما نفهميدند که فاصله گرفتند: «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ»[26].
دوم: «وَ يُزَكِّيهِمْ»[27] از رسالت انبياء تذکيه است پرورش است تهذيب است، و سوم تعليم و آموزش دادن، اينجا من يک نکته اضافه کنم خدمت جمع محترم، خب جمعی از فرهنگيان ما هم در مجلس هستند، در چهار جای قرآن خدا واژه پرورش و آموزش را باهم آورده. بارها من در زمان چندتا مدير کل اين حرف را زدم، گفتم اگر چند روز قبل هم معاون وزير آموزش و پرورش آمده بود مدرسه علميه منصوريه به ايشان هم اين مطلب را گفتم، گفتم اگر نام آموزش و پرورش را بخواهيد قرآنی انتخاب کنيد، بايد بگوييد سازمان پرورش و آموزش، رهبری هم ديروز اشاره کردند، گفتند پرورش در آموزش و پرورش يک خرده کمرنگ شد رفت در حاشيه، و حال آنکه در اصل متن است، خدا در سه جاي قرآن از چهار مورد اول میفرمايد پرورش بعد میفرمايد آموزش، سازمان پرورش و آموزش بايد باشد نه آموزش و پرورش، اگر آموزش آمد پرورش نبود میشود، العلم حجاب الاکبر میشود همين وضعيتی که میبينيد آقا فارغ التحصيل دانشگاه است به بابايش میگويد نوکر خانه اينها را من موارد مصاديق دارم، آقای آمد به من گفت حاجی آقا، ما جشن فارغ التحصيلی دانشگاهمان را يکی از دوستان ما در منزل جشن گرفته بود، ده پانزده نفر دانشجويي هم دوره نشسته بوديم گفت پدر پير اين آقايي که حالا امروز شده آقای مهندس سينی چاي دستش آمد داخل جلو اينها بگيرد گفت من بابايش را میشناختم، بقيه نمیشناختند، گفت يکی از اينها گفت آقای مهندس اينکه دارد چای جلو ما میگيرد چه کسی است؟ گفت اين نوکر خانه ماست، ببينيد پرورش اتفاق نيفتاده، آموزش آمده پرورش نيست میشود اين، نگاه نوکری میکند، حالا من از نگاه امام صادق يک روايتی را میخواهم ذکر کنم که اصلاً علم کدش کجاست؟ کجا میشود شناخت علم را؟ علم را از سواد جدا کنيم با سواد را عالم نمیگويند، با سواد با سواد است، اما عالم چيز ديگری است، علمی که خدا میفرمايد من معلم هستم، علمی که انبياء را خدا میفرمايد اينها معلم بودند، خب قرآن میفرمايد: «يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ»[28].
من يک نکته محضر جمع محترم عرض کنم امروز تمام دست اندرکاران نظام، مسئولين، ثروتمندان، همه و همه چون همه مسئوليم، اگر بخواهيم وضع جامعه سامان پيدا کند اولويت در کارهای پرورشی است کارهای تربيتی است، يعنی امروز قضات محترم در مجلس هستيد دادگستری ما دارائی ما آموزش و پرورش ما حوزههای علميه ما شهرداری و استانداری ما، بهزيستی و ادارات به کل اگر بخواهند موفق باشند بايد در تربيت هزينه کنند، شما چند درصد سراغ داريد يک آدمی معتقد تربيت يافته دست اندازی به مال مردم کند، مال کسی را بخورد، حق کسی را ضايع کند، آبروی کسی را ببرد همه اينها ريشه در بیتربيتی دارد، ريشه در عدم پرورش دارد پرورش اگر آمد، تهذيب اگر آمد، قطعاً تأثير میگذارد: «يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»[29] اول اولويت به تهذيب است، و الا سواد بيايد تربيت نشده باشد، يا میشود علمای يهود که خدا میفرمايد: «كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً»[30] يا میشود بلعم باعورا: «كَمَثَلِ الْكَلْب»[31] دوتا تعبير تند خداوند از با سوادهای بیمعرفت دارد، يکی الاغ يکی سگ: «يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ»[32]امروز آقايون وضع اجتماعیتان اقتصادتان، اگر میخواهد درست بشود بايد در تزکيه کار کنيد، امروز بايد هزينه کرد قطعاً مردمی که در وظايف خودشان به شايستگی عمل میکنند و تربيت يافتهاند. یک آقایی آمد همين مسجدالرسول چند سال قبل ماه رمضان حساب خمسش را کرد، از انگلستان آمده بود، راننده آژانس در لندن، شيرازی است آنجا زندگی میکرد يک نواری گوش کرده بود و حالا آشنا شد با ما و تماس گرفت و چند سال قبل قبل از کرونا آمد حساب خمسش را از لندن کرد بعد يک خاطرهای را ايشان نقل کرد گفت يک وقتی عرض شود که مسألهای را اول پرسيد گفت من يک زمانی مسافر که سوار میکردم در يکی از مناطق لندن، بيشتر زنگ خور آژانس ما از يکی از کاوارههای لندن بود که اينها از دوازده شب به بعد مشتریهايشان میخواستند بروند عمدتاً هم مست بودند گفت اينها وقتی که سوار میشدند کرايه را میدادند بعد چون مست بودند پياده هم که میشدند يک کرايه ديگر میدادند، گفت ما میگفتيم خب اينها که کافرند مست هم هستند تبرکاً و تيمناً میگيريم، بعد اين آقا يک حديث از امام صادق شنيده بود از لندن به ما زنگ زد، گفت من نمیدانستم اين پولها اشکال دارد من چه کار بايد بکنم؟ گفتم اينها را بايد برگردانی گفت نمیشناسم اينها را گفتم برآورد کن به عنوان مظالم و مجهول المالک آقايون کار حساب دارد، مال شرابخور که نمیشود خورد، مال مسيحی را که نمیشود خورد ذرة المثقالش حساب دارد اين آقا برآورد کرد حدود ضمان شرعیاش را به عنوان مجهول المالک پرداخت کرد، بعد يک جريانی نقل کرد گفت يک وقتی يک سياهی سوار کردم در ماشين اين مست بود حالش نبود، بعد از اينکه ديگر ايشان متوجه شد به وظيفهاش عمل کرد گفت رساندمش مقصد پياده که شد فردا صبح ديدم يک کيف پولی رو صندلی افتاده که مال همان سياهه بود، دو هزار دلار در کيف بود، گفت آقای حدائق دو هفته وقت گذاشتم ايمان يعنی اين، آمدی سر خط میشوی اين، گفت دو هفته وقت گذاشتم در لندن گشتم تا اين سياه را پيدا کردم، حالا از رو کيفش و يک کارت شناسايي داشت و گفت بعد از دو هفته رفتم گفتم شما دو هفته مشتری ما بوديد فلان خيابان سوارت کردم، کيفت جا ماند، گفت اين به من گفت شما چه کسی هستيد؟ تعجب میکرد گفتم من يک انسان هستم، گفت دينت چه است؟ گفتم اسلام، گفت اصلاً من باورم نمیشد ديگر اين پول به من برگردد تصورش را نمیکردم، تو دو هفته گشتی دنبال من من را پيدا کردی؟ گفتم دين ما ما را اين گونه تربيت کرده، گفت اين اسلامی که تو داری من هم میخواهم مسلمان بشوم، مردم امام صادق فرمود: «كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً»[33] زينت باشيد برای ما اسباب سر افکندگی نباشيد يک جوری عمل کنيد که بگويند اين شيعه امام صادق است اين شيعه اين جوری عمل میکند تا چه برسد به امام صادق، گفت حاج آقا به خاطر همين دو هزار دلاری که ما برگردانديم اين سياهه مسلمان شد، اينها نتيجه چيست؟ پرورش: «يُزَكِّيهِمْ»[34]تزکيه شدی خدا را از دو هزار دلار مقتدرتر میدانی، اينکه میگويد آقا نداشتيم، يک واژهای است میگويند فقر مساوی است با فحشاء اين حرف غلطی است عموميت هم ندارد، اين طور نيست که هر فقيری کار فحشاء بکند بلی فردی دچار فحشاء میشود که کنار فقر اقتصادی فقر اعتقادی پيدا کرده، بلی تن به هر خلافی میدهد و الا کسی که فقير است گرسنه است حاضر است به گرسنگی بسازد ولی به مال حرام هرگز.
من يک خاطرهای را زمان صدام يادم نمیرود حالا يک وقت اشاره خدمت دوستان کرديم، در سامراء امام زاده سيدمحمد يک جريانی اتفاق افتاد، يک خانم شيرازی دويست هزار تومن پول لای يک لباسی گذاشته بود لباس را صدقه داد حواسش نبود که پول لای لباس است عصری بود زمستان بود بعد که متوجه شد يکدفعه به خود آمد که ديگر آن بچه هم رفته بود اين مأمورهای عراقی هم هرچه گذشتند پيدا نکردند، راننده هم يک مقداری تأمل کرد که بلکه خبری بشود خبری نشد آهسته ماشين را حرکت داد رفت انتهايي خيابان امام زاده سيدمحمد برگشت، که حرکت کند برود يک دفعه راننده ماشين را نگه داشت از دور دست صحری يک خانم عرب ميانسالی میدويد پای برهنه يک پسر بچهای هم نبالش میدويد اينها رسيدند به اتوبوس راننده در اتوبوس را باز کرد آمدند بالا اين بچه آمد آن خانم شيرازی را نشان مادرش داد، آقايون زمانی بود که يک ده تومانی يا دهتا يک تومنی به يک عراقی میداديد مثل اينکه مثلاً يک تراول پانصد هزار تومنی امروز داديد به يک فقيری اصلاً گل از گلشان میشکفت، فقر غوغا میکرد بیداد میکرد اين خانم آمد لباس را جلو خانم شيرازی باز کرد ديدند دو تا بسته صد هزار تومنیاش بدون اينکه يک برگش برداشته شده باشد برگردانده، فقر مساوی است با فحشاء بلی فقری مساوی با فحشاء است که فقر فرهنگی قبل از فقر اقتصادی آمده باشد، جنايت میکند، همه تعجب کردند همه میگفتند اين پول ديگر بر نمیگردد، از اين خانم سؤال شد چه شد؟ گفت من در اين روستايي نزديک امام زاده سيدمحمد خانهمان است بچه من الآن آمد منزل ديدم لای لباس دوتا بسته صد هزار تومنی است، آن موقع ارزی که میدادند آقايون يادتان است ده هزار تومن ايرانی میگرفتند سی و شش هزار دينار عراقی میدادند اين خانم حالا پول آورده بود برای سوغاتی يا هرچه ديگر، داستان سال هفتاد و هفت بود، يعنی تقريباً بيست و چهار، پنج سال قبل، گفتند خانم چه شد اين پول؟ گفت من در اين روستايي نزديک امام زاده سيدمحمد هستم چندتا بچه يتيم دارم، بچههايم به نان امشب محتاجاند، ولی به مال حرام هرگز، گفت اين بچه من اين پول را که آورد گفتم مادر اين مال هر کسی است اشتباه کرده، ايرانیها اين قدر پول به کسی نمیدهند اين حواسش نبوده، گفت از روستا پای برهنه دويدم تا اينجا گفتم نرسم میرويد و پول را برگرداندم، گفت بچههايم امشب شام ندارند، به گرسنگی میسازيم، به لقمه حرام نه، اين: «يُزَكِّيهِمْ»[35] است، آقا نداريم، نداريم خب دين هم نداری ظلم میکنی، جوان هستيم احساسات داريم، خب جوانی احساسات داری معرفت هم نداری، میشود همين، دلمان میخواهد اين دلت میخواهد معرفت نيست معرفت اگر آمد تزکيه اگر آمد، آقايون میدانيد خدا چه کرد؟
بنازم خداوند پيروز را، پريروز و ديروز و امروز را
اين خانم پول را برگرداند بيش از اين دويست هزار تومن مردم پول روی هم گذاشتند بهش دادند، آقايان يک روايت بخوانم روايت داريم از آقا اميرالمؤمنين اگر کسی برای خدا از حرامی گذشت خدا بهتر و خوبتر را در حلال بهش میدهد، يعنی اگر از يک درآمد حرام گذشتی، خدا درآمد بهتر و بيشتر در حلال بهت میدهد، يوسف برای خدا از زليخا گذشت سالها بعد خدا همان زليخا را زيباتر جوانتر کرد به يوسف برگرداند، اين کار خداست، خدا زيربار منت بشر قرار نمیگيرد، اصل تزکيه است تزکيه اگر آمد شما اقتصادتان شکوفا میشود اجتماعتان شکوفا میشود تزکيه و تربيت اگر آمد خانوادهها سامان پيدا میکند: «وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين»[36] اين: «إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين»[37]هم يک تذکری است يعنی در بدترين شرائط اگر برای خدا کار کرديد خدا کمکتان میکند نا اميد نشويد در ضلال آشکار و گمراهی آشکار هم اگر انسانها باشند رو به خدا بياورند خدا کمک میکند، خب اين سهتا رسالت برای انبياء خدا نام میبرد اطلاع رسانی، تربيت و تهذيب، تعليم و آموزش اما حالا اين علم چيست؟ ا
علمی که خدا میفرمايد من معلمم، علمی که به فرموده شيخ بهائی اعلی الله مقامه پيغمبر مرز جغرافيايي را برداشت فرمود: «اطلبوا العلم ولو بالصّين»[38]طلب کنيد علم را ولو به چين سفر کنيد علمی که پيغمبر مرز سنی را برداشت: «اطلبوا العلم من المهد إلى اللّحد»[39] از گهواره تا گور گاهی اوقات میگويد آقا ما بلد هستيم اين چيزها را ديگر بسمان است خدا رحمت کند آيتالله والد ما میفرمودند باز نشستگیتان میدانيد کی است؟ زمان باز نشستگیتان مردم زمانی است که روح از بدنتان خارج میشود زمانی که ديگر دفنتان میکنند تا هستيد تا نفس میرود و میآيد زمان کار است، بلی حالا يک وقتی در يک ادارهای بنده سالها کار کردم باز نشستم ولی معنی اين نيست که ديگر کار نکنم، با زبانتان با قلمتان با اعتبارتان با ثروتتان تا میتوانيد کار کنيد، پيغمبر فرمود: «من المهد إلى اللّحد»[40] شروع آموختن از گهواره، ختم آموختن در قبر، آيتالله ابن يوسف حدائق را چه کسی ديده بوديد؟ خدا رحمت کند ايشان را صلواتی ختم کنيد، من سالهای پايانی ايشان که در بستری بيماری بودند، با اينکه ايشان سکته کرده بود بدن فلج بود فقط دست چپ ايشان کار میکرد با همين دست چپ تسبيح ذکر میگفتند و استخاره میکردند، ايشان در همين حال بستر که در بستر بود ديگر چشمشان نمیديد، زبان به سختی سخن میگفت کتابی را انشاء کردند به نام آيات معنونه، من توفيق داشتم سال شصت و سه، شصت و چهار، هفته دو سه شب میرفتم خدمت ايشان، ايشان کلمه به کلمه میگفتند چهل آيه از آيات قرآنی را ايشان با استناد به حافظه و حافظه عجيبی داشتند و شرح اين آيات زمان حيات ايشان هم چاپ شد شد آيات معنونه، که اين چاپخانه مصطفوی چاپ کرد، من يک وقت از ايشان سؤال پرسيدم گفت آقا اين حديث پيغمبر که رسولالله میفرمايد: «اطلبوا العلم من المهد إلى اللّحد»[41] مهد مشخص است میگويند کلام پدر، مادر دايه، برای اين بچه آموزش است اما غايت تعليم و تعلم پيغمبر میفرمايد قبر است لحد، گفتم در لحد که ديگر روح از بدن خارج شده، کسی چيزی نمیتواند ياد بگيرد، تا روح در بدن است زمان آموزش هست و فرا گرفتن است، ايشان يک جمله عجيبی گفتند، گفتند فلانی ميت را ديديد در قبر میگذارند، آخرين سخنانی که از زندهها به ميت گفته میشود بعد صد و بيست سال سرمان میآيد، میزنند در شانه ميت: «اسْمَعْ افْهَمْ اسْمَعْ افْهَمْ يَا فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ»[42] آقای فلانی بشنو، الآن دوتا ملک میآيند از تو سؤال میکنند خداي تو کيست؟ پيغمبرت چه نام دارد؟ کتابت چه نام دارد؟ يکی يکی اينها را تلقين میکنند، ايشان میفرمودند آخرين آموزشی که بشر در برخورد با مردم دنيا دارد تلقين است لذا پيغمبر میفرمايد يک جوری زندگی کن که آن لحظه آخری که دارند میزنند در شانهات بگيری مطلب را بفهمی مطلب را بعضیها نمیگيرند نمیشنوند، چون در زندگی نشنيده، در زندگی همراه نبوده، در قبر هم همراه نيست، لذا ايشان فرمودند پيغمبر میفرمايد: «من المهد إلى اللّحد»[43] در قبر آخرين آموختهها همين تلقين است خب اين توصيه رسولالله که: «من المهد إلى اللّحد»[44] مرزی جنسی را برداشتند: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ»[45] تحصيل علم بر هر مرد مسلمان و زن مسلمانی واجب کفايي است اين حساسيت علم که مرز سنی، مرز جغرافيايي و مرز جنسيت را و مرز زمانی را و مرز جغرافيايي را اسلام اينها را برداشته، حالا اين علم کدام علم است که اين همه اهميت دارد؟ يک حديث از فرمايشات امام صادق عرض کنم، ديروز ما برای مؤمنين روز دوازده ارديبهشت بود يک حديث از اميرالمؤمنين گفتيم در بيان علم، يک حديث هم من امشب از امام صادق بگويم تکراری حرف نزنيم اين حديث امام صادق با يک اختلاف مضامينی آقا موسی ابن جعفر هم نقل شده از ايشان، امام صادق فرمود من علم را در چهار مطلب يافتم: «وجدنا العلم كلّه في أربع»[46] اين علمی که اين همه اهميت دارد، میگويند مرز جغرافيايي، مرز سنی، مرز جنسی برداشته شده، اين کدام علم است البته من اين را عرض کنم عزيزان ما افتخار میکنيم به ايرانی بودن ولی ناسيوناليست هم نيستيم. ما قومی هستيم که در قرآن خدا از ما تعريف کرده، شش ويژگی را خدا از ايرانيان ياد کرده در قرآن که ما سر را بلند میگيريم و من ايرانی اگر بخواهم ببينم ايرانی با نگاه قرآنی هستم بايد اين صفات در ما باشد، اما همين ايران قبل از اسلام، دانش اندوزی در ايران در انحصار خاندان حکومتی بود، يک جريان من از زمان أنوشيروان برايتان بگويم، در زمان أنوشيروان میگويند جنگی بين ايران و روم در گرفت، اعلان جنگ شد وزير دارايي وقت آمد گزارش داد، به أ نوشيروان که ما امکان تجهيز سپاه را نداريم بودجه ما جوابگو نيست خزانه خالی است، أ نوشيران گفت قرض ملی بگيريد، از مردم قرض بگيريد، بعداً با سود به مردم برگردانيد، اعلان قرض ملی شد يک روز آمدند به أ نوشيروان گفت يک صنعتگری با شما کار دارد؟ اين صنعتگر را پذيرفت أ نوشيروان چه کار داری؟ گفت من خرج يک سال سپاه ايران را میدهم بلاعوض نمیخواهد هم برگردانيد، حالا ملياردری بود، صنعتگر ملياردی، گفت فقط يک خواهش از شما دارم، من يک پسر دارم اجازه بدهيد پسر من برود علم ياد بگيرد سواد ياد بگيرد، در ازايش خرج يک سال سپاه ايران را میپردازم، میگويند اين قدر أ نوشيروان از اين پيشنهاد ناراحت شد که چرا يک صنعتگر به خودش جرأت میدهد، که ساختار شکنی کند فرزندش برود با سواد بشود اين ايران قبل اسلام ما بود، شما ببینید در عربستان زن زنده به گور میکردند، دختر زنده به گور میکردند، بحث علم و علم اندوزی برای زن نبود، زمانی پيغمبر فرمود: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ»[47] که در مملکت ما علم انحصاری بود، در کشورهای ديگر اصلاً برای زن ارزش قائل نبودند آن زمان پيغمبر اين ساختار غلط را شکست حالا آن علم کدام علم است؟ امام صادق میفرمايد علم را من در چهار مطلب ديدم: «ان تعرف نفسک»، علم يعنی خوتان را بشناسيد، عالم يعنی کسی که خودش را خوب يافته، بشر ضعيفی، بشر با يک ايست قبلی فتيلهات را میکشند پايين، بشر با يک سکته مغزی ديگر هيچ کس را نمیشناسی، من در يکی از شهرستانهای استان رفته بودم يکی از چهرههای مطرح آن شهرستان بعد از سخنرانی شام بود، آقای حاجی هم آمد گفتم آقای حاجی سلام عليکم، ديدم نگاه میکند، گفتم خوب هستيد؟ ديدم حرف نمیزند، ديدم يکی گفت حاج آقا اين آقای حاجی سکته کرده قوه ناطقهاش از کار افتاده، آقايون از محترمين شهرستان گفت ديگر حرف نمیتواند بزند، ستاد فرماندهی به سخن گفتن از کار افتاده، شما کار میکنی، ظلم بازو داری، فکرت کار میکند؟ امتی را اداره میکنید؟ يک لحظه نظر عنايتتان بردارند يک امتی بايد بيايند ادارهمان کنند، عالم کيست؟ عالم کسی است که خودش را شناخته میفهمد هيچ است، لحظهای از زندگیاش در اختيار او نيست پيغمبر فرمود من چشمم را رو هم میگذارم نمیدانم باز میکنم زنده هستم يا نيستم؟ اين معرفت است اين علم است ما خودمان را اول بشناسيم پی به ضعف خودمان ببريم گفت اين آقا ديگر نمیتواند حرف بزند، من سالها قبل بود در منزلی، شهادت امام صادق در منزل حاج آقای ايمانی، آقای حاج اکبر آقايي ايمانی، بعد از سخنرانی سر سفره يکی گفت آقای دکتر فلانی را دعا کنيد، گفتم چطور شده؟ گفت حاج آقا اين تمام بافتهای بدنش آب شده شده اسکلت، اين خودش استاد دانشگاه است گفت اين نتيجه آزمايشات را فرستاده پرفسورهای دنيا نظر دادند گفتند آن قسمت فرماندهی به بافتهای بدن، که کمتر از يکدانه ماشک در مغز است از کار افتاده، دنيا بسيج شده بود مانده بودن در کار، بشر ضعيفی، بشر عاجزی، بشر محتاجی، حواست باشد هرچه در دامنت میريزند بگو خدا، هرچه میدهند بايد بندگی بيشتر بشود، مرحوم آيتالله زنجانی میگويد يک پهلوانی بود، همه پهلوانهای زمين را زمين زده بود يعنی ديگر حريف نداشت، يک وقت مغرور شد سر بلند کرد به سمت آسمان گفت خدايا پهلوانهای زمين را که زمين زديم حالا جبرئيل را هم بفرست، يک کشتی هم با جبرئيل بگيريم، اين را مرحوم آيتالله زنجانی نقل میکند از دوستان امام در کتاب الکلام يجر الکلام، حالا شايد خجالت کشيد بگويد خدايا خودتان تشريف بياوريد، با يک درجه تخفيف گفت خدايا جبرئيل را بفرست، نادان با خدا با جبرئيل میخواهی کشتی بگيری اينقدر گردن کلفت شدی؟ فتيلهات را میکشد پايين، آيتالله زنجانی فرمود يک درد بیدرمانی اين پهلوان گرفت روز به روز قدرتش ذوب شد ذوب شد شد يک چوب در بستر افتاد، اسکلتی در بستر افتاد، ايشان میگويد يکی رفت ديدن اين پهلوان آن شخصی که رفت ديدنش میگويد نشسته بودم کنار بسترش ديدم موشی آمد، انگشت کوچک پهلوان را کرده بود در دهان داشت میجويد اين قدرت بيرون کشيدن انگشت را از دهان موش نداشت، نادان، با جبرئيل میخواهی کشتی بگيری ما يک موش میفرستيم ضربه فنیات کند، يک موش فتيلهات را میکشد پايين، ببينيد: «ان تعرف نفسک»، حالا بنده به خودم نمره بدهم آقا من به نسبت دو سال قبلم خودم را بهتر شناختم يا غرور پيدا کردم يا باد در من افتاده، تکبر من را گرفته، بشر هرچه به رفتن نزديکتر میشوی فروتنیات تواضعات افتادگیات بايد بيشتر بشود اين دعا دعای امام سجاد است: «الهی انا اقل الاقلين بل ذره بل دون ذره»، خدايا من کمترين کمترها هستم بلکه ذرهای بيش نيستم بلکه آن ذره هم نيستم اين حرف کيست؟ حرف زين العابدين و سيدالساجدينی است که ولی الله الاعظم است، يک علم يعنی خود شناسی.
دو علم يعنی خدا شناسی: «أن تعرف ربّك»[48] ما چقدر خدا را شناختيم، ما روز به روز که به رفتن نزديک میشويم معرفتمان به خدا بايد قویتر بشود بعضیها بر عکس اند میگويد در جوانی نماز شب میخواندم حالا شده تارک الصلاة جوان آمده میگويد پدر بزرگ ما نماز شب میخواند حالا کفر دارد میگويد به پيغمبر دارد توهين میکند اين مسير مسير ضلالت است، خانم میگويد آقا جوان من تا دبيرستانی بود نماز شب میخواند دانشگاه رفته شده تارک الصلاة اين مسير مسير سواد است مسير علم نيست مسير علم هرچه پيشرفت میکنی بايد خدا را بهتر بشناسی اين دو.
سوم امام صادق فرمود: «أن تعرف ما أراد منك»[49]عالم يعنی وظيفهشناس من وظيفهام چيست؟ خدا از من چه انتظاری دارد؟ من کارگر، من طلبه، من تاجر، من مدير، من قاضی، من مسئول، من خاندار، خانم خاندار، من دانشآموز، من دانشجو، عالم يعنی يک انسان وظيفهشناس من چه وظيفهای دارم خدا از من چه انظاری دارد در برابر جامعه چه وظيفهای دارم، آنهايي که وظايفشان را به خوبی عمل میکنند اينها عالم اند: «أن تعرف ما أراد منك»[50] انتظار خدا از ما چيست؟ اين هم نکته سوم حالا ديگران عمل نکنند من وظيفه دارم به وظيفهام عمل کنم يا نه؟ من وظيفهام را عمل کنم، من اين خاطره را يک وقت گفتم خدا رحمت کند مرحوم آيتالله والد سال شصت و سه بود ما از مدرسه منصوريه خدمت ايشان آمديم سر دُزک ايشان میخواستند برای نماز ظهر و عصر، بروند مسجدالنبی قائانی نو، سر دُزک ايستاده بوديم يک ماشين تاکسی زد روی ترمز حاج آقا را سوار کرد ما هم خدمت ايشان نشسته بوديم ايشان جلو نشستند من عقب بودم، به راننده تاکسی هم گفتند آقا اگر مسافر هم گيرت آمد سوار کن، آقا اين: «ما اراد عالم» يعنی اين، خمره رنگرزی نيست بزنند در آورند آيتالله بيايد بيرون، من خودم را میگويم من کار نکردم طلبکار هم هستم میگويم شانس ندارم، پيشانی ندارم اقبال ندارم، بابا کار نکردی، خدا میفرمايد ذرة المثقالها را ما نشانتان میدهيم زحمت کشيدی، زيربار منتت نمیمانيم، آقايون نزديکهای شاهزاده قاسم بود در خيابان يک ماشينی جلو ما داشت رد میشد از ماشينی جلوی کسی پوست موز انداخت وسط خيابان، حاج آقا اين صحنه را ديدند به راننده گفتند نگهدار، نگهدار راننده نگهداشت، من نفهميدم ايشان برای چه گفتند نگهدار ديدم پياده شدند رفتند وسط خيابان پوست موز را برداشتند داستان سال شصت و سه است، آمدند در ماشين نشستند به راننده گفتند برو، من در آن دوران خامی جوانی برايم ثقيل آمد گفتم آقا اين چه کاری بود شما کرديد؟ پوست موز را يکی ديگر میاندازد بيرون شما پياده میشويد بر میداريد، دوتا درس ايشان به من دادند اين شد درس زندگی برای من، گفتند بابا عالم متعلق به خداست نگاهتان را اين بکنيد، خانه من، محله من، شهر من: «إِنَّا لِلَّهِ»[51] همه چيز مال اوست اين گوشه دنيا، آن گوشه دنيا لذا ببنيد خدا میفرمايد: «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ»[52] هرجا باشيد بايد خوب باشيد، اروپا، افريقا، امريکا، آسيا، سومين حرم اهلالبيت، مشهد، قم هرجا هستی بايد سالم زندگی کنی، حاجی آقا فرمودند عالم متعلق به خداست خدا دوست دارد اين امکاناتی که دست ماست درست استفاده کنيم، نظافت جامعه وظيفه همه ماست، او رعايت نکرد من رعايت میکنم، اين را که گفتند، گفتم خب آقا شما با اين نگاه پياده شديد، شما پياده نمیشديد به راننده میگفتيد نگهدار به من میگفتيد برو پايين بياور آن موقع ما ملبس به لباس روحانيت هم نبودم گفتم ما يک جوانی هستيم، بالاخره در لباس روحانيت هم نيستيم، من میرفتم بر میداشتم، درس دوم گفتند بابای من کار خوب را چرا خودم انجام ندهم:« لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون»[53] چرا چيزی که میگوييد عمل نمیکنيم، گفتند اگر کار خوب است خودم انجام بدهم، اول خودم درس بدهم و ايشان در عمل درس دادند، آقايون نتيجه اين کار میدانيد کجا من ديدم؟ پانزده سال گذشت، در يک جلسهای ما نشسته بوديم يک عدهای نشسته بودند يک آقايي به من گفت که شد سال مثلاً هفتاد و هفت، هفتاد و هشت، يک آقايي گفت آقا آيتالله حدائق هم با شما نسبت دارد، گفتم ايشان پدر ما هستند، گفت من يک کاری از پدر شما ديدم اصلاً اعتقاد من را به اسلام به انقلاب، به روحانيت تغيير داد، گفتم چه ديدی؟ گفت من سابق در نزديکیهای شاهزاده قاسم مغازه داشتم قبل از ظهری در پياده رو صندلی زده بودم با بعضی از اين مغازهدارها نشسته بوديم ديدم يک ماشينی رد شد پوست موز انداخت داخل خيابان پشت سر آن ماشين يک ماشين ديگر نگهداشت يک روحانی عمامه بسری پياده شد رفت پوست موز را برداشت رفت داخل ماشين نشست گفت اصلاً من نه به روحانيت اعتقاد داشتم نه به انقلاب اين همانی است که امام صادق فرمود با رفتارتان مردم را به ما نزديک کنيد: «كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ»[54] گفت اين صحنه را که ديدم به اين مغازه دارها گفتم اين آقا را میشناختيد گفتند اين آيتالله حدائق است گفت اصلاً نگاه من به روحانيت عوض شد، نگاه من به اسلام تغيير کرد، گفت من دين و اسلامم را مديون آن کار پدر شما میدانيم:
تو نيکی میکن و در دجله انداز، که ايزد در بيابانت دهد باز
ما امروز خيلیهايمان به وظايفمان خوب عمل نمیکنيم من عصری يکجايي بودم جمعی از مسئولين بودند اينها خودشان اعتراف، گفت اين آقا کار نمیکند میگويد تقصير آن ارگان است آن ارگان میگويد تقصير آن ارگان است، آن میگويد تقصير اين است بابا هر کسی وظيفه خودش را خوب انجام بدهد: «ما أراد منك»[55] خدا از ما چه انتظاری دارد و چهارمين نشانه علم: «أن تعرف ما يخرجك من دينك»[56] عالم يعنی آسيب شناس يعنی خطا شناس، يعنی گناه شناس، عالم کسی است که نگاه میکند چه از خدا دورش میکند خطرها را میشناسد اين چهار نکته نشانه علم است، خودشناسی، خداشناسی، وظيفهشناسی، گناه شناسی و آسيبشناسی اينها در هر کسی باشد ولو درس نخوانده عالم است و در کسی نباشد ولو پرفسور باشد جاهل است شما در قرآن يک واژههای جاهل را خدا برای کسانی به کار میبرد که اينها سواد داشتند معرفت نداشتند: «إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون»[57] نسبت به علمای يهودی است که اينها از نظر سواد تورات در مچ اينها بود ولی خدا میفرمايد اينها جاهل اند، پروردگارا به عظمت اهل البيت و به عظمت امام صادق عليهالسلام قسمت میدهيم در اين فرصتهای باقی مانده زندگانی توفيق عالم زيستن و عالم رفتن را به همه عنايت بفرما.
[1] آلعمران164.
[2] آلعمران164.
[3] آلعمران164.
[4] آلعمران164.
[5] بقره264.
[6] بقره264.
[7] قصص5.
[8] آلعمران164.
[9] آلعمران164.
[10] فاتحه7.
[11] فاتحه2.
[12] فاتحه6.
[13] فاتحه6.
[14] فاتحه6.
[15] فاتحه7.
[16] فاتحه6.
[17] فاتحه7.
[18] فاتحه2.
[19] آلعمران164.
[20] آلعمران164.
[21] آلعمران164.
[22] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص156.
[23] آلعمران164.
[24] آلعمران164.
[25] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج1 ص307.
[26] آلعمران164.
[27] آلعمران164.
[28] آلعمران164.
[29] آلعمران164.
[30] جمعه5.
[31] اعراف176.
[32] آلعمران164.
[33] الأمالي( للصدوق) النص ص400.
[34] آلعمران164.
[35] آلعمران164.
[36] آلعمران164.
[37] آلعمران164.
[38] الذريعة إلى حافظ الشريعة (شرح أصول الكافي جيلانى) ج2 ص389.
[39] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص218.
[40] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص218.
[41] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص218.
[42] زاد المعاد - مفتاح الجنان ص352.
[43] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص218.
[44] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص218.
[45] مصباح الشريعة ص13.
[46] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج20-قسم-2-الصادقع ص850.
[47] مصباح الشريعة ص13.
[48] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج20-قسم-2-الصادقع ص850.
[49] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج20-قسم-2-الصادقع ص850.
[50] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج20-قسم-2-الصادقع ص850.
[51] بقره156.
[52] حج41.
[53] صف2.
[54] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج67 ص309.
[55] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج20-قسم-2-الصادقع ص850.
[56] عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد ج20-قسم-2-الصادقع ص850.
[57] اعراف138.