استاد حدائق روز چهارشنبه 6 اردیبهشت 1402در مسجدالرسول(ص) قصردشت به بیان بشارت های الهی در همراهی با بندگان پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»[1]

صدق الله العلی العظیم

آیاتی را خداوند در قرآن اشاره می‌فرماید که ما بندگان خود هستیم، سنت الهی در معیت حضرت حق با بشریت است. انشاءالله به شرط حیات بحثی را شروع کنیم با عنوان بشارت‌های خدا و وعده‌های الهی به بندگانش نسبت به چه کسانی است؟ خدا با چه کسانی است و چه باید کرد که مشمول این قاعده قرار گرفت؟ و نعوذ بالله چه عواملی سلب می‌کند این نعمت را؟

این یک بحث تفسیری موضوعی است که از امشب با استناد به آیه 69 سوره عنکبوت، یکی از بشارت‌های خدا را که می‌فرماید ما با این‌‌ها هستیم، که این را باید تعریفش کرد که اصلا این‌هایی که خدا می‌فرماید ما با این‌ها همراهی می‌کنیم از نگاه قرآن چه کسانی هستند و چه کنیم که این همراهی خدا با ما بماند و العیاذ بالله چه کارهایی این‌ها را از ما سلب می‌کند. سنت همراهی الهی را از انسان‌ها ساقط می‌کند.

قرآن می‌فرماید «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ»[2] کسانی که در مسیر ما تلاش می‌کنند و زحمت می‌کشند «لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»[3] ما راه را برای آنها باز می‌کنیم ما آنها را هدایت می‌کنیم، هر قدمی که برمی‌دارید مسافت‌های عدیده را به روی شما باز می‌کنم، زیر هر یارب تو لبیک ماست؛ «وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»[4] این قسمت آیه که می‌فرماید بدرستی که خداوند با نیکوکاران است. یکی از جاهایی که قرآن می‌فرماید و معیت و همراهی داریم با نیکوکاران است.

امشب ذیل این آیه چند نکته ظریف و لطیف تفسیری عرض کنم، بعد انشاءالله پرداخته می‌شود که اصلا محسن کیست، نیکوکار کیست که اگر گم شدیم خدا می‌فرماید ما با شما هستیم.

خدا می‌فرماید ما با شما هستیم و همراهی می‌کنیم، نکته اولش این است که برای رسیدن به هدایت ویژه‌ی الهی تلاش لازم است، دست روی دست گذاشتن فایده‌ای ندارد

نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

باید زحمت کشید، باید تلاش کرد، باید کوشش کرد، در هر زمینه‌ای تلاش و کوشش نتیجه بخش است. پیغمبر فرمود «من جدَّ وجد»[5] کسی که جدیت می‌کند می‌یابد، جوینده یابنده است، یعنی تلاش باید کرد، درس نخوانده که نمره‌ای ندارد، کار ناکرده که به جایی نمی‌رسد

نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

نکته اول در این آیه این است که اگر کسی به هدایت ویژه‌ی الهی می‌خواهد برسد باید تلاش و سعی کند. حافظ هم می‌گوید

هر گنج و سعادت که خدا داد به حافظ، از یُمن دعای شب و وِرد سحری بود

یک وقت یک آدم نادانی می‌گفت حافظ هم اهل مِی و پیاله بوده! گفتم مشغول الذمه حافظ نشو که قیامت جلویت را می‌گیرد. حافظ در این آیه دارد می‌گوید من کجا شخصیت پیدا کردم:

هر گنج و سعادت که خدا داد به حافظ، از یُمن دعای شب و وِرد سحری بود!

حافظ می‌گوید من این‌ها را درِ خانه‌ی خدا یافتم، تو می‌گویی حافظ اهل میِ و پیاله بود! گاهی اوقات اشعاری که نمی‌فهمیم جور دیگری معنا می‌کنیم. عرض شود که تعبیر جور دیگری می‌کنیم. لذا تلاش لازم است. شما قطعا نمازی که در مسجد خواندی با نمازی که در خانه خواندی متفاوت است. کسی که ماه رمضان روزه  گرفته با کسی که می‌توانست روزه بگیرد و نگرفت متفاوت است. آن کسی که زحمت کشید با کسی که زحمت نکشید، کسی که تلاش کرد با کسی که تلاش نکرد متفاوت است. این یک نکته مهم که انسان‌ها در گرو تلاش‌هایشان هستند در گرو سعی‌هایشان هستند و این سعی و تلاش‌هاست که این‌ها را رشد می‌دهد و به مقامات می‌رساند.

خدا رحمت کند آیت الله العظمی بروجردی را، یک وقتی از ایشان سوال شد که آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی چه شد یکدفعه اینگونه درخشید و در عالمِ تشیع شاخص شد، و حال اینکه بعضی‌ها بودند در همان زمان از نظر علمی از مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی جلوتر هم بودند! اما فقط سواد نیست، چیزهای دیگری هم هست، بنده می‌گویم شانس ندارم، اقبال ندارم، این شرک است! ببینید این کسی که حواله آمد در دستش چه کرد که این حواله را گرفت؟ من اگر نگرفتم چه نکردم که به من ندادند، خدا ارحم الراحمین است، خدا اعدل العادلین است. از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی سوال شد که شما همه شاگردان آخوند خراسانی بودید، چرا سیدابوالحسن یکدفعه اینگونه درخشید و شکوفا شد؟ مرحوم آیت الله العظمی بروجردی فرمود ما مقامات خیلی بالاتر از این را برای سیدابوالحسن انتظار می‌کشیدیم. گفتند چرا؟ ایشان فرمودند ما در دوران طلبگی‌مان یاد نداریم سحرگاهی حرم امیرالمومنین مشرف شده باشیم، آقای سیدابوالحسن که طلبه جوانی بود قبل از ما و بقیه طلاب در گوشه حرم مشغول راز و نیاز نباشد! ما آن حالات نیمه‌شب جوانی‌اش را که می‌دیدیم می‌گفتیم

باش تا صبح دولتت بدمد، کین هنوز از نتایج سَحر است.

خدا رحمت کند مرحوم جد ما به طلاب می‌فرمودند بزرگ شدن خمره رنگرزی نیست که بزنند در بیاورند آیت الله العظمی بیاید بیرون، بزنند در بیاورند آیت الله بهجت بیاید بیرون. ببینید این‌ها چه کردند پای چه سفره‌ای نشستند؟ این یک نکته که خدا می‌فرماید تلاش لازم است، شما اگر هدایت ما را می‌خواهید «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ»[6] اگر می‌خواهید به هدایت برسید باید سعی و تلاش کنید.

در این آیه یک نکته لطیف دیگر که مفسرین اشاره می‌کنند وجود دارد. عزیزان گاهی یک لحظه تلاش هدایت همیشگی و ابدی را رقم می‌زند. در یک لحظه طرف درست انتخاب می‌کند، این برای همیشه می‌آید در مسیر، یک لحظه انتخاب درست جهت زندگی را دگرگون می‌کند. جاهدوا یعنی یک لحظه تلاش و یک لحظه سخن! موارد زیادی داشتیم که یک لحظه برگشتند و آمدند و رسیدند به مقامات عالیه!

خانمی بود بنام شعبانه در بصره تیم فساد داشت، تا میانسالی‌ خود زن‌هایی را اغوا کرده بود و منکرات انجام می‌دادند. می‌گویند یک وقتی داشت با نوچه‌هایش در کوچه‌های بصره رد می‌شد، دید درِ یک خانه باز است و مردم دارند گروه گروه می‌روند داخل خانه. به یکی از خانم‌هایی که همراهش بود گفت برو ببین داخل خانه چخبر است، او رفت نیامد، به دیگری گفت تو برو ببین چخبر است! او هم رفت و نیامد. گفت خودم می‌روم، وارد شد دید جمعیتی نشستند و یک آقایی هم روی منبر دارد صحبت می‌کند، کار خدا بود، آن سخنران اصلا نمی‌دانست او شعبانه است. گفت مردم اگر آنقدر گناه کرده باشید که به اندازه‌ی شعبانه کارنامه‌ی اعمالتان سیاه شده باشد، برگردید و توبه کنید خدا می‌بخشد. این یک لحظه این را شنید و به خود آمد، گفت ما اینقدر بد شدیم که سخنران‌ها وقتی می‌خواهند تمثیل بزنند و بدی را در اوجش مثال بزنند نام ما را می‌برند! همانجا گفت خدایا آمدم به سمت تو، همان شعبانه را می‌گویند در ظرف ده سال شد از بانوان عارفه‌ی عالم اسلام، در همان بصره‌ای که کار منکراتی می‌کرد، جلسات ارشاد و سخنرانی می‌گذاشت، می‌گویند صدها زنِ بصری پای صحبتش حاضر می‌شدند! گاهی اوقات پای صحبتش غش می‌کردند. برگردید خدا می‌پذیرد. «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»[7]

تو بندگی چو گدایان بشرط مزد نکن، که خواجه خود روش بنده‌پروری داند.

یک نکته بسیار لطیف در این آیه است که این هم اساس همه‌ی توفیقات انسان است. قرآن می‌فرماید «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»[8] این فینا و سُبُلَنا یعنی اخلاص! یعنی برای خدا حرف بزن، برای خدا کار کن، برای خدا تجارت کن، برای خدا سخن بگو، اگر اخلاص آمد نتیجه می‌گیری. یک مشکلی که خیلی از ما داریم این است که اخلاص در کارمان نیست و لذا چون اخلاص نیست نتیجه نمی‌گیریم. کسی گفت حاج آقا خدا می‌فرماید بدهید ده برابر می‌دهیم، ما هم بدهیم می‌دهد؟ گفتم تو نده که گیرت نمی‌آید. گفتم تو می‌خواهی خدا را بیازمایی، خدا به اخلاص می‌دهد یعنی طرف بگوید خدایا فقط برای تو، کار اگر رنگ  اخلاص گرفت نتیجه دارد برای طرف، ولی اگر ریا درش بود فایده‌ای ندارد. یک وقتی می‌بینید عمل انسان ریا درش است. من یک تعریفی بکنم که بهتر ریا را بشناید، گاهی اوقات شیطان کلاه سر بعضی‌ها می‌گذارد، از کارهای خوب این‌ها را باز می‌دارد، به اسم اینکه دارد ریا می‌شود. به طرف می‌گوییم حاجی چرا مسجد نمی‌آیی؟ می‌گوید ریا می‌شود! شیطان سوارش شده. من جوانی را می‌شناختم می‌گفت حاج آقا من نوعا نمازم در خانه قضا می‌شود! گفتم چرا؟ گفت هر موقع می‌خواهم نماز بخوانم یک کسی در خانه است ریا می‌شود، مادر می‌بیند، پدر می‌بیند خواهر می‌بیند، هی می‌خواهم یک وقت دیگر بخوانم قضا می‌شود! گفتم شیطان خوب فریبت داده است. اولا که این ریا نیست، ریا یعنی چی؟ امیرالمومنین می‌فرماید ریاکار سه نشانه دارد. این‌ها خطرناک است، غیر از این اگر بود ریا نیست. حضرت می‌فرماید «للمرائی ثلاث علامات»[9]

اول «ینشط اذا رأی الناس»[10] آدم ریاکار وقتی مردم کارهایش را می‌بینند شاد می‌شود! آقا سوابق آقای دکتر، آقای آیت الله را می‌خواهیم بگوییم، گل از گلش می‌شکفد. اتفاقا بندگان خوب خا دوست دارند گمنام باشند. آقا امام رضا می‌فرماید «الخمول أشهی الیه من الشهرة»[11] ‌بااخلاص‌ها دوست دارند شناخته نشوند، کار می‌کنند می‌گویند سر زبان نیفتیم، مردم ما را نشناسند، نفهمند این خدمت را چه کسی کرد، «الخمول أشهی الیه من الشهرة»[12] این نشانه اخلاص است. امیرالمومنین ‌علیه‌السلام نیمه‌شب آرد و خرما در مسجد کوفه برای کسانی که بخشی از آنها دشمنان حضرت بودند می‌آوردند، از نهروانی‌ها بودند. یک شب ابن‌عباس گفت آقا دارید برای کسانی آذوقه می‌برید که بعضی‌ از آنها شما را کافر می‌دانند، شما کنار آنها آرد و خرما می‌گذارید! آقا فرمود ابن‌عباس این‌ها بنده خدا هستند، محتاجند، گرسنه هستند. اگر این‌ها در ولایتشان قوی‌تر بودند دقت بیشتری به آنها می‌شد، اما این‌ها بنده‌ی خدا هستند اگرچه مخالف هستند، بنده است و گرسنه است و ما باید به آنها رسیدگی کنیم، این می‌شود اخلاص.

دومین نشانه ریاکار این است «یکسلُ اذا کان وحده»[13] وقتی کار خوبی می‌کنی کسی نمی‌فهمد ناراحت است، این نشانه‌ی این است که اخلاص در کار نیست، یعنی خدا اهمیت ندارد، توجه مردم مهم است.

نشانه سوم این است «و یحب أن یُحمد فی جمیع اموره»[14] از نشانه‌های ریاکاران این است که هر کاری که می‌کنند دوست دارند مورد تعریف و تمجید قرار گیرند. این یعنی رنگ الهی در کار نیست. آن کسی که برای خدا کار می‌کند دنبال تعریف مردم نیست. رضایت خدا برایش مهم است. «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا»[15] این فینا حکایت از اخلاص است، یعنی اگر برای ما کار کنی...؛ لذا شما ببینید بندگان مخلص خدا در اوج ناکامی پیروزند. شما این را مکرر شنیدید که حضر زینب سلام الله علیها روز 12 محرم سال 61 هجری وقتی این‌ها را بردند دارالاماره‌ی ابن‌زیاد، با آن وضعیتی که حضرت زینب داشت و در بند بود، اسرا همراه حضرت زینب بودند، ابن زیاد پای سفره داشت غذا می‌خورد. مغرورانه گفت شما که از خدا حرف می‌زدید کو یاری خدا؟ ببینید اخلاص یعنی این. حضرت زینب فرمود «ما رأیت الا جمیلا»[16] ما از خدا جز زیبایی چیزی ندیدیم. یعنی شکست برای شما شکست است برای ما پیروزی است، برای آن کسی که با خداست سرطان پیروزی است، برای آن کسی که با خداست انزوا پیروزی است، برای کسی که با خداست و مردم قدرش را نمی‌دانند پیروزی است. اما آن کسی که با خدا نیست تا می‌بیند قدرش را نمی‌دانند می‌ریزد بهم. تا مریضی سراغش می‌آید احساس شکست می‌کند. لذا اگر قید فینا باشد یعنی اخلاص، این رمز موفقیت است، و تنها جایی که شیطان در آن سوگندی که در پیشگاه خدا خورد، گفت خدایا حریف نیستم، گفت «إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»[17] بنده‌های مخلَصت را من حریفم. دیدید بعضی‌ها در یک مقطعی کار دستشان است، تا از کار می‌کشد کنار شروع می‌کند تخریب کردن، در همان مجموعه‌ای که داشته کار می‌کرده و سال‌ها مدیر بوده، شروع می‌کند تخریف و تضعیف. الان ما داریم کسانی که یک زمانی در همین مملکت، در همین تلویزیون جمهوری اسلامی تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه می‌کردند الان پیغمبر را زیر سوال می‌برند، پیغمبر را به چالش می‌کشند، این‌ها آن کسانی هستند که اخلاص ندارند، یعنی موقعیت برایشان مهم بوده نه خدا. اگر از این موقعیت بروند کنار می‌بینی زاویه می‌گیرند و برخورد می‌کنند. این هم یک نکته که ارزش اخلاص در زندگی‌ها اثربخشی می‌کند به کارها.

نکته دیگر در «لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»[18] است. حرف لام و نون تاکید در ادبیات عرب حکایت از قطعیت کار می‌کند. خدا می‌فرماید تلاش از شما و هدایت از ما. لام و نون تاکید حکایت از این است که یقینا هدایتتان می‌کنیم، یقینا دستگیری می‌کنیم، شما در مسیر بیایید بقیه‌اش با من. از تو حرکت از ما برکت. این در همه‌ی شئونات زندگی انسان است. می‌گویند آخوند خراسانی وقتی شد مرجع عامه‌ی عالم اسلام که خروجی شاگردان ایشان آقاسید ابوالحسن اصفهانی، مرحوم بروجردی و مرحوم نائینی و مرحوم کمپانی بود، ایشان فرموده بودند زمانی که من از خراسان حرکت کردم به سمت نجف خودم بودم، لباس تنم و دو جلد کتاب. ولی اعتمادم به خدا بود و برای خدا حرکت کردم، آن روز خدا نگذاشت من دربمانیم، امروز هم که در رأس روحانیت شیعه عالم اسلام را داریم زعامت می‌کنیم باز خدا نگذاشته ما دربمانیم. این لنهدیَنَّهم یعنی یقینا برای ما حرکت کردید ما هدایت می‌کنیم شما را.

یک نکته دیگر را باز اشاره کنم. از این آیه استفاده می‌شود راه‌های وصول به قرب الهی محدودیت ندارد «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»[19] به راه‌های هدایتشان می‌کنیم. یکی کشاورز است یک جور هدایتش می‌کنیم، یکی عالم است یک جور هدایتش می‌کنیم، یکی پزشک است یک جور هدایتش می‌کنیم، یکی مدیر است یک جور هدایتش می‌کنیم، یکی خانم خانه‌دار است یک جور هدایتش می‌کنیم. سُبُل مختلف است، بستگی دارد شما چقدر تلاش کنید. شیخ رجبعلی را یک جور هدایتش می‌کنند، هر کس در هر مسیری قرار گرفت خداوند لطف و هدایتش شامل حالش می‌شود. و این سُبل واحد نیست بلکه طرق مختلف است و هر کسی به سبکی در مسیر هدایت قرار می‌گیرد که خود این را هم خداوند نشانه‌ی نیکوکاران می‌داند. تلاش در راه خدا و اخلاص در همین آیه از ویژگی‌های نیکوکاران است. نیکوکار کسی است که اخلاص دارد، نیکوکار کسی است که تلاشش در مسیر خداست. ما گاهی اوقات می‌گوییم هر کسی پولی خرج می‌کند یا ساختمانی می‌سازد نیکوکار است. نیکوکار کُد دارد، قرآن می‌فرماید «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»[20] ‌یکی از کدهای نیکوکاران را خداوند در این آیه بیان می‌فرماید، کسانی که انفاق می‌کنند در سراء و ضراء، یعنی در فراخ‌دستی و تهی‌دستی. همیشه انفاق مال پولداران نیست. انفاق رسالت همگانی است، هر کسی به تناسب دارایی‌اش، به تناسب وضعیتش. اما انفاق روحیه‌ی سخاوت می‌خواهد نه پول زیاد. بعضی‌ها پول زیاد دارند اما روح سخاوت و انفاق ندارند، انفاق نمی‌کنند. بعضی‌ها را می‌بینی پولی ندارند در عین حالی که تهی‌دستند روح سخاوتمند دارند. در یک جلسه‌ای عرض کردم در یکی از اعیاد ائمه بود، جلوی میدان شاهچراغ یک موکبی زده بودند، طلاب بودند در آن موکب، من رفتم برای سرکشی. من ایستادم یک صحبتی کردم و جمعیت هم در صف بودند داشتند شام توزیع می‌کردند. آن آقایی که متصدی شام بود به کسی گفت از بعد از شما کسی صف نایستد، غذا تمام شده، تذکر بدهید که کسی در صف نایستد. من داشتم صحبت می‌کردم و حواسم به جمعیت بود، در بین این جمعیتی که در صف بودند یک آقایی بود از کسانی که کارتن خواب بود و شاید معتاد بود و وضع آشفته‌ای داشت. این داشت نزدیک می‌شد به اینجایی که شام می‌دادند یک پیرمردی رسید گفت آقا به من هم یک چیزی بدهید. من حواسم بود، متصدی توزیع غذا گفت غذا تمام شده فقط به همین‌هایی می‌رسد که در صف هستند، دیر آمدی. این پیرمرد دوباره اصرار کرد و متصدی توزیع غذا گفت نمی‌شود. این پیرمرد داشت می‌رفت آن کسی که کارتن خواب بود نوبتش شد غذا را گرفت و رفت دنبال آن پیرمرد. زد به شانه‌ی آن پیرمرد و غذا را داد به او و رفت. من سریع به دوستان گفتم بروید آن جوان را صدا بزنید بیاید. یکی دوید آن جوان را صدا زد. معتاد بود اما روح سخاوت داشت. طرف را می‌بینی خدا به او داده اما روح سخاوت ندارد. انفاق کاری به پول ندارد به روح سخاوت بستگی دارد. طرف آمد به او گفتم آقا غذایت را دادی به او؟ گفت بله، گفتم مگر خودت غذا نمی‌خواستی؟ گفت خدا کریم است، خدا که بنده‌اش را بی‌رزق نمی‌گذارد. آن پیرمرد آمده بود به یک امیدی که یک چیزی گیرش بیاید، ما هم گفتیم خدایا تو قادر و رازقی ما را تامین کن. گفتم بیا بنشین، آمد داخل به دوستان گفتم از این باید درس گرفت، امیرالمومنین می‌فرماید «انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال»[21] نگاهتان به حرف‌ها باشد نه گوینده‌ها. گویندگی کیست را بگذار کنار، حرف خوب را بپذیر، حرف از دهان معتاد اما آموزنده، یاد بگیر. گفتم این را بشنوید که درس بزرگی به ما می‌دهد. اعتقاد این جوان معتاد این است که خدا رازق است و خدا بنده‌اش را بی‌رزق نمی‌گذارد. حالا از بدِ حادثه افتاده در این مسیر اعتیاد. محسنین را خدا می‌فرماید در تنگدستی هم اهل انفاق هستند، در نداری هم خودشان انفاق می‌کنند، ببینید اسوه‌ی محسنین امیرالمومنین و حضرت زهرای مرضیه هستند، سوره مبارکه انسان، این‌ها سه شب تنها چیزی که برای این‌ها موقع  افطار بود یک نان بود «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا»[22] ‌هر سه شب موقع افطار، شب اول مسکین، شب دوم یتیم، شب سوم اسیر آمد، سه شب با آب افطار کردند. حالا ما هم توقع داریم با امیرالمومنین هم‌نشین شویم، گاهی اوقات از پول زیادی‌مان هم خرج نمی‌کنیم. این‌ها ایثار کردند، این را می‌گویند ایثار «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[23] ‌یعنی آن لباسی که دوستش می‌داری بده نه لباس پاره‌ات را. آن خوراکی که خودت میل داری بدهی انفاق کن نه خوراک سه روز در یخچال مانده را. آن کفشی را که خجالت می‌کشی بپوشی انفاقش کنی هنر نیست، آنچه را که برای خودمان می‌پسندیم هنر است.

صاحب الغارات می‌گوید آقا امیرالمومنین با قنبر رفتند بازار و دو لباس خریدند یکی هشت درهم و یکی چهار درهم. امیرالمومنین رهبر عالم اسلام و قنبر غلام ایشان بود. آقا اولا در منزل لباسی را که دو برابر پول داده بودند را دادند به قنبر، لباس چهار درهمی را خودشان برداشتند. علی کیست؟  مقام و عظمت و معنویت امیرالمومنین به کنار، این شرح حال زمانی است که شش کشور اسلامی تحت فرمان امیرالومنین بودند: ایران، عربستان، عراق، سوریه، اردن و یمن. این‌ها تحت فرمان امیرالمومنین بودند. آقا با آن عظمت لباس خوب را دادند به قنبر. قنبر اعتراض کرد به آقا و گفت لباس گران بر قامت شما شایسته است، لباس ارزانتر را بدهید به من. آقا فرمود تو جوانی و لباس زیبا بر قامت جوان زیباست. این می‌شود محسِنین «تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ»[24] ‌حالا پول نداری، جان که داری، زبان که داری، با زبانت بگو. آقا امیرالمومنین در وصیتنامه آخر عمرشان فرمودند «الله الله فی الجهاد فی سبیل الله باموالکم و انفسکم»[25] با مالتان و جانتان. یعنی حجت بر شما تمام است. پول نداری، توانایی جسمی هم نداری، زبان که داری با زبانت حرف بزن. میثم تمارا را کشیدند بالای چوبه‌ی دار زیر بغلش را بسته بودند بردند بالای دار. این حلق‌آویز کردند را معروف است که از زمان ناصرالدین شاه قاجار مُد شد، علم پیشرفت کرد و حلق‌آویز می‌کردند. تا قبل از ناصرالدین شاه دار اینگونه بود که زیر بغل را می‌بستند و می‌کشیدند بالا، سه چهار روز طرف گرسنگی و تشنگی بالای چوبه‌ی دار می‌کشید تا می‌مرد. میثم را که دارش زدند بالای چوبه‌ی دار بود، هر کسی از زیر چوبه‌ی دار رد می‌شد قسمش می‌داد و می‌گفت بایست. می‌گفت من یک روایت از در فضیلت علی‌بن ابیطالب می‌گویم بشنو و برای دیگران بازگو کن. بالای چوبه‌ی دار! ما در کمال اختیار، بزرگ خانواده نشسته، بقیه دارند کفریات می‌گویند و او دفاع از دین نمی‌کند! می‌توانیم حرف بزنیم و نمی‌زنیم. بعد قیامت انتظار نداشته باشیم با میثم تمار هم‌نشین بشویم. به ابن‌زیاد می‌گفتند میثم بالای دار هم دارد نشر معارف امیرالمومنین می‌کند! گفت بیاریدش پایین، زبانش را ببرّید، بعد هم سر از بدنش جدا کنید، بعد هم پیکرش را سوزاندند. ولی ایستاد پای دین.

لذا محسن کسی است که «يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ»[26] این‌ها جزء ویژگی‌های محسنین بود. من جمع‌بندی کنم. همراهی خداوند بزرگ «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»[27] اینکه خدا می‌فرماید ما هدایتتان می‌کنیم «وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»[28] یعنی بشر ضعیف منِ خدا اگر با شما همراه شدم به همه چیز می‌رسید. کسی که خدا با اوست همه چیز در اختیار اوست. قرآن در سوره یاسین می‌فرماید «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»[29] ما ولایت تکوینی به تو می‌دهیم. خدا اگر با کسی همراه شوید به او تفویض قدرت می‌کند، خدا تفویض اختیار می‌کند. این انبیا و اولیا که این قدرت را داشتند به همین جهت بود. آقای حسنعلی نخودکی اصفهانی که مشهد دفن هستند و کتاب نشان از بی‌نشان‌ها هم خاطرات ایشان را نقل کردند. من یک خاطره را از مرحوم حاج شیخ محمد آیت اللهی بگویم از مرحوم آقای غفوری لاری، که ایشان از خطبای معروف بود و آیت الله حاج شیخ محمدجواد آیت اللهی دایی ایشان می‌شد. ایشان فرموده بود ما یک وقتی می‌خواستیم برویم مشهد، رفتیم خدمت آیت الله حاج شیخ محمد جواد آیت اللهی، ایشان فرمود رفتید مشهد بگردید شیخ حسنعلی نخودکی را پیدا کنید، از طرف ما دست ایشان را ببوسید و بگویید ما از دست خانه‌ی اجاره‌ای خسته شده‌ایم یک دعایی کنیم خدا خانه‌ی ملکی به ما بدهد. مرحوم آقای غفوری می‌گوید یکی از روحانیون شیرازی با خانمش هم بود که اسم نمی‌آورم. می‌گوید ما رفتیم مشهد و برای ما سوال شد که این آقا کیست که یک مجتهدی مثل آقای شیخ محمد جواد داماد آقا سید عبدالباقی آیت اللهی می‌گوید بروید دست او را ببوسید و از او التماس دعا بخواهید. گفت سراغ گرفتیم گفتند شیخ حسنعلی نخودکی در روستای نخودک مشهد است. گفت رفتیم نخودک، خانه‌ی ایشان را پیدا کردیم وارد که شدیم دیدیم یک اتاقی است یک تختی است یک پوست گوسفندی روی تخت است و یک پیرمردی روی این تخت نشسته تسبیح دستش است و دارد ذکر می‌گوید. جمعیتی هم دور او جمع هستند، حالا هر کسی یک حاجتی دارند. یکی یکی هم می‌آیند جلو و حوائجشان را می‌گویند و ایشان هم به فراخور آنها جواب می‌دهد، به یک کسی می‌گوید فلان ذکر را بگو، به دیگری یک دانه‌ی انجیری می‌دهد! آقای غفوری گفته بود من ایستاده بودم آن آقا هم که از روحانیون شیراز بود با خانمش ایستاده بود، در همین اثنا یک زن و مرد هندی آمدند یک بچه هفت هشت ساله‌ای داشند هر دو چشمش مثل کاسه‌ی خون بود، این بچه مثل اینکه مادرزاد نابینا بود. این هندی آمد کنار تخت آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی و یک کیسه اشرفی ریخت روی تخت که آقا شیخ پول‌ها را ببیند و شروع کرد التماس کردن که من بیش از این ندارم و کل سرمایه‌ام همین است، یک کاری بکن که این بچه خوب شود. گفت حاج شیخ همانطور که سرش پایین بود اشاره کرد که پول‌ها را جمع کن. گفت این فکر کرد که حاج شیخ می‌گوید پولت کم است و خرجت بیشتر از این چیزهاست و باید بیشتر از این‌ها بدهید. هی حاج شیخ اشاره می‌کرد بردار و او اصرار می‌کرد که بیشتر از این ندارم. خادم شیخ حسنعلی به مرد هندی می‌گوید پولت را جمع کن آقا برای پول کار نمی‌کند. جمع کن که آقا می‌رود و دیگر دستت به او نمی‌رسد. پول را جمع کرد و حاج شیخ یک ظرف آبی از تاقچه برداشت و یک دعا می‌کند در آن! آقایان این چشم‌بندی نیست، ما «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا»[30] را عمل نکردیم که «فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»[31] اتفاق نیفتاده. آنهایی که کار کردند مزد گرفتند. گفت ایشان یک ظرف آب را از تاقچه برداشت یک دعا خواند و رو کرد به مرد هندی، گفت بچه شما به دو شرط خوب می‌شود. اول اینکه شما و مادرش به نماز اهمیت بدهید «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا»[32] ‌دوم اینکه این بچه وقتی به تکلیف رسید، این هم نماز را اهمیت بدهد، به او بگویید. گفت بعد ظرف آب را داد، گفت یک مقداری بدهید بنوشید، بقیه‌اش را هم بدنش را با آن بشویید، انشاءالله خوب می‌شود. خدا نکند کسی به نگاه تردید به حقائق نگاه کند. همه که رفتند نوبت به این آقایان می‌رسد، حالا خود این‌ها هم اهل علم بودند، خود آقای غفوری سال‌ها اهل منبر بودند. آنها دست آقا شیخ را بوسیدند گفتند آیت الله محمد جواد آیت اللهی سلام رساندند گفتند ما از خانه‌ی اجاره‌ای خسته شدیم و دعا کنید خدا خانه‌ی ملکی به ما بدهد. گفت حاج شیخ گفتند تا شما به شیراز برسید خداوند یک خانه‌ی ملکی در جوار احمدبن موسی به ایشان عنایت کرده است. آن آقای دیگر پادرد شدید داشت و آمد جلو، گفت آقا ما هم پایمان درد می‌کند، یک دعایی ذکری بدهید. حاج شیخ فرمود دست بگذار روی پایت، آن آقا دست گذاشت، گفت یک سوره‌ی حمد بخوان و به پایت بدم. آن آقا یک سوره حمد خواند و فوت کرد به پایش و پایش خوب شد. گفت از منزل حاج شیخ که آمدیم بیرون به آقای غفوری گفت من فکر کنم این‌ها همه دکان است. من پادردم اگر خوب شد بخاطر نفس خودم بود، او کاری نکرد، من سوره‌ی حمد خواندم من سوره‌ی حمد را دمیدم، ایشان کاری نکرد! گفت تا این حرف را زد دوباره پادرد برگشت. حالا خدانکند کسی زاویه بگیرد با حقایق. گفت تا پادردش برگشت خانمش گفت حاج آقا برو اعتقادت را درست کن. گفت نه، معلوم است که آن آقا کاری از دستش برنمی‌آید، چرا پادرد برگشت! تو گفتی من خواندم، اگر تو کاره‌ای بودی که نباید برمی‌گشت. گفت آن آقا نپذیرفت و گفت فکر کنم این آقا مردم را ساده دیده، به یکی دانه انجیر می‌دهد می‌گوید دردت خوب می‌شود، به یکی ذکر می‌دهد، به یکی کاسه آب می‌دهد. یعنی چی مگر آب فرد نابینا را بینا می‌کند! فردای آن روز مرحوم غفوری می‌گوید ما در حرم امام رضا بودیم یکدفعه آن مرد هندی را دیدیم. گفتم آقا بچه‌ی شما چی شد؟ گفت آقا معجزه! گفت ما این آب را یک مقداری دادیم این بچه خورد، با بقیه‌اش هم بدنش را شستیم، بعد دیدیدم بینایی این برگشت، صد و هشتاد درجه عوض شد! آقای غفوری می‌گوید گفتم این بچه‌ی تو الان کجاست؟ گفت با مادرش کنار سقاخانه هستند. آقای غفوری می‌گوید تو را بخدا قسم بیا این بچه‌ات را نشان این آقا بده، این آقا سید اعتقاد به این چیزها ندارد، این دیروز بچه‌ی تو را دید، امروز بچه‌ی تو را هم ببیند. آقایان این بچه‌ای که دیروز این‌ها دیدند دو تا چشمش مثل خون بود چشم باز کرده بود! آن آقا به آقای غفوری می‌گوید دوباره برویم خدمت شیخ حسنعلی، حالا فهمیدم که این آقا یک چیزهایی بدست آوردیم. گفت رفتیم نخودک منزل حاج شیخ و دوباره سلام و...؛ آن آقا گفت آقا شما دیروز گفتید یک سوره حمد بخوان و به پایان بدم، در یک مقطع کوتاهی این درد خوب شد ولی دوباره این درد برگشت، آمدیم یک توصیه‌ی دیگری بکنید. حاج شیخ فرمود دارو همان بود که دادم، اگر اثر نکرد در بی‌اعتقادی شماست! حالا من عرضم این است، این حاج شیخ حسنعلی نخودکی چه می‌کرد؟ آقایان ما دارویی را که تجویز کردند می‌خوریم و دردمان بدتر می‌شود، راه می‌رویم به مقصد نمی‌رسیم. چرا؟ خدا رحمت کند آیت الله فاطمی‌نیا گفتند من یک کسی را دیدم شش ماه با حسنعلی نخودکی بود شبانه‌روز، از او سوال کردم حاج شیخ چکار می‌کرد که خدا این‌همه به ایشان لطف کرده بود؟ گفت یک جمله جواب دادند، گفت آقای شیخ حسنعلی از اسماء استفاده می‌کرد، آثارش را نگه می‌داشت. یعنی اگر نماز می‌خواند خرابش نمی‌کرد. ما نماز خوب می‌خوانیم، اما غیبت هم می‌کنیم. گریه خوب می‌کنیم نگاه به حرام هم می‌کنیم. یا حسین زیاد می‌گوییم اما یک کارهایی هم می‌کنیم که امام حسین را رنجیده می‌کنیم. یعنی حفظ عمل نداریم، مردم اگر هفده رکعت نماز یومیه را بخوانند و خرابش نکنند یعنی اخلاص داشته باشند می‌برندشان معراج! طرف می‌گوید آقا من زیارت عاشورا می‌‌خوانم زیارت جامعه کبیره می‌خوانم فلان می‌کنم اما نتیجه نمی‌بینم! چون نگهش نمی‌داری، نمی‌گذاری نتیجه بخش شود، ضایعش می‌کنی چون اخلاص نداری، چون ریا می‌آید و خراب می‌شود.

نکته پایانی را بگویم و عرضم را تمام کنم. یک جمله در باب همراهی با خدا از فرمایشات امام حسین بگویم، دعای حضرت در روزه عرفه در صحرای عرفات. این بشر ضعیف عاجز، بجایی می‌رسد که خدای کعبه با اوست یعنی همه چیز به او می‌دهد. این جمله امام حسین را بشنوید: «الهی ماذا فقد من وَجدَک و ماذا وجدَ من فقدَک»[33] خدایا چه از دست داده کسی که تو را یاری کرده؟ و چه یافته کسی که شما را باخته؟ چه دارد آنکه خدا را ندارد، و چه ندارد آنکه خدا را دارد.

یک کسی آمد خدمت امام صادق که از نظر اقتصادی ضعیف بود، گفت آقا ما وضعمان بد است، منظورش وضع مالی بود. امام فرمود تو وضعت خیلی خوب است. دوباره عرض کرد یابن رسول الله وضعم خیلی بد است، مرتبه سوم گفت آقا من چیزی ندارم، وضعی ندارم شما می‌فرمایید وضعت خوب است! امام یک سوال از او پرسید. فرمودند تو چقدر حاضری بگیری و از ما اهلبیت دست برداری؟ مردم امشب از خودتان بپرسید امام زمانتان را با چند معامله می‌کنید؟ چقدر به ما بدهند از اهلبیت دست برداریم؟ ده هکتار زمین، یک میلیون دلار، شیراز، ایران؟ درود بندگان صالح خدا. تا امام فرمودند تو چقدر حاضری بگیری از ما و از ما دست برداری؟ او گریه کرد و گفت آقا دنیا را با تار موی شما عوض نمی‌کنم. آقا فرمودند دیگر نگویی من وضعم بد است، تو یک سرمایه‌ای داری که با دنیا عوض نمی‌کنی، چرا این را نمی‌بینی؟ آقا نیمه پر لیوان را ببین نه نیمه خالی آن را. آقا می‌گوییم نداریم، خب ببینیم چی داریم، این عشق به اهلبیت دنیایی می‌ارزد. امام به او تذکر دادند، این عشقی که تو به ما داری، محبتی که تو به ما داری با دنیا عوض نمی‌کنی، این سرمایه‌ات را ببین. لذا سیدالشهدا به خدا عرضه می‌دارد خدایا چه دارد کسی که شما را ندارد و چه ندارد کسی که شما را دارد؟

در سوره نحل آیه 128 خداوند می‌فرماید «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ»[34] ‌ما با محسنین هستیم. در سوره بقره آیه 153 خداوند می‌فرماید «إنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِینَ»[35] ‌ما در معیتمان با صابرین هستیم. در سوره توبه آیه 36 خداوند می‌فرماید «إنَّ اللهَ مَعَ المُتَّقِینَ»[36]، در سوره انفال آیه 19 خداوند می‌فرماید «إنَّ اللهَ مَعَ المُومِنِینَ»[37].

بسنده کنیم، انشاءالله که خداوند سبحان توفیق نیکوکار بودن و نیکوکار زیستن و انشاءالله با نیکوکاران محشور شدن را به همه‌ی ما عنایت و کرامت بفرماید.

پروردگارا فرج مولایمان صاحب الزمان را نزدیک بگردان. قلب شریف حضرتش را از کردار و گفتار ما مسرور و خشنود بگردان.

 

[1] عنکبوت آیه69

[2] عنکبوت آیه69

[3] عنکبوت آیه69

[4] عنکبوت آیه69

[5] محاسبة النفس ص57

[6] عنکبوت آیه69

[7] عنکبوت آیه69

[8] عنکبوت آیه69

[9] من لایحضره الفقیه ج4 ص361

[10] من لایحضره الفقیه ج4 ص361

[11] الوافی ج26 ص282

[12] الوافی ج26 ص282

[13] من لایحضره الفقیه ج4 ص361

[14] من لایحضره الفقیه ج4 ص361

[15] عنکبوت آیه69

[16] لهوف آیه160

[17] حجر آیه83

[18] عنکبوت آیه69

[19] عنکبوت آیه69

[20] آل‌عمران آیه134

[21] غررالحکم ص744

[22] انسان آیه8

[23] بقره آیه92

[24] صف آیه11

[25] من لایحضره الفقیه ج4 ص191

[26] آل‌عمران آیه134

[27] عنکبوت آیه69

[28] عنکبوت آیه69

[29] یس آیه82

[30] عنکبوت آیه69

[31] عنکبوت آیه69

[32] عنکبوت آیه69

[33] مفاتیح الجنان، دعای عرفه

[34] نحل آیه128

[35] بقره آیه153

[36] توبه آیه36

[37] انفال آیه19

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه