استاد حدائق روز دوشنبه 21 فروردین ماه 1402 هم زمان با ایام ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث مغفرت از نگاه قرآن پرداختند.

 

دانلود

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ أَنْفِقُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنين‏»[1].

صدق الله العلی العظيم

در ادامه بحث جلسات گذشته سخن پيرامون انفاق بود که يکی از عوامل مغفرت الهی از نگاه قرآن و روايات انفاق بود، بحثی را هم يکی دو جلسه مطرح کرديم که يک سری موانعی بر سر راه انسان­ها ايجاد می­شود که کار خود مردم و انسان­هاست اين­ها مانع انفاق دادن می­شود طرف امکانات دارد ظرفيت دارد، اما انفاق نمی­کند اين را هم ما اشاره کرديم.

بحث امروز اشاره کنيم به پيامدهای ترک انفاق، اگر کسی می­توانست انفاق کند و انفاق نکرد، البته حالا انفاق در نگاه کلی عرض کرديم انفاق در امور واجب، مالی واجب، امور مالی مستحب، اين عنوان انفاق يک وقت انفاق معنوی هم هست من يک چيزی بلد هستم نمی­گويم يک حرفی بايد بزنم نمی­زنم، الآن همين امروز يکی از عزيزان نمازگزار گفتند آقای حدائق داشتم می­آمدم خانمی پوشش مناسبی نداشت، وضع خوبی نداشتم، گفتم محترمانه مؤبانه دخترم رعايت ارزش­های دينی را رعايت خدا را بکن، گفت گفت من نماز می­خوانم روزه هم هستم، حالا حجابش حجاب ضعيف، گفتم من بهش گفتم که خب شمايي خدا دوستت می­دارد، نماز می­خوانی روزه می­گیری خب اين حکم خدا را رعايت کن، حجاب هم قانون خداست، همان روزه­ای که قانون خداست، همان نمازی که قانون خداست، گفت حالا بايد بروم مراجعه کنم، فکرش بکنم ببينم يعنی بعضی­ها واقعاً نمی­دانند آقا امام رضا فرمود، مرحبا به جمعيتی که معارف کلام را برای مردم بازگو می­کند يعنی حرف­های ما را می­زنند، اين انفاق است اين انفاق علمی است، آنچه که من از دين، پيغمبر، خدا، اهل­البيت ياد گرفتم بخل نورزم بگويم به ديگران، حالا پذيرفتند پذيرفتند نپذيرفتند شما مأمور به وظيفه هستيد نه نتيجه، ما يک مشکلی که امروز بخشی از ما مردم داريم اين است که از آغازی که می­خواهيم کاری را انجام بدهيم دنبال نتيجه هستيم ما بگوييم چه ازش در می­آيد؟ چه اتفاقی می­افتد؟ بابا اين را بگذار کنار، اين به ما مربوط نيست ما تکليف­مان را بايد عمل کنيم، چه می­شود آن با خداست:

تو نيکی می کن و در دجله انداز، که ايزد در بيابانت دهد باز

می­گويد آقا حرف نزن اين­ها فايده ندارد، صحبت به اين­ها اثر ندارد شما برای خدا بگو مزدت را بگير، خدا می­فرمايد تو به وظيفه­ات عمل کردی، در خيلی از مواردی تاريخ هم داشتيم در يک مقطع­هايي اولياء خدا حرف می­زدند ولی خب آن زمان نتيجه گرفته نمی­شد ولی ولی خدا به وظيفه عمل کرد، پيامبری که ابوسفيان را نصيحت می­کرد، پيامبر می­دانست ابوسفيان، ابوجهل، عتبه، شيبه زيربار نمی­رفت؟ بلی، خب يا رسول­الله شما که می­دانيد ابوجهل زيربار نمی­رود چرا نصيحتش می­کنيد، پيغمبر به وظيفه عمل می­کند اين پيغمبر برای ما الگوست ايشان می­گفت من گفتم بالاخره حجاب هم قانون خداست، گفت حالا می­روم بررسی می­کنم دعايم کنيد انشاءالله بتوانم رعايت کنم، خب عزيزان اين انفاق انفاق معنوی است اين هم يک نوع انفاق است ديگر، من آنچه که از اسلام ياد گرفتم ياد بدهم آنچه که آموختم بياموزم، حالا پيامدهای ترک انفاق، اگر کسانی می­توانستند انفاق کنند و نکردند، خدا ­به ايشان داده بود و استفاده نکردند، من مواردی از قرآن عرض کنم.

يکی از آثار و پيامدهای ترک انفاق از نگاه قرآن نابودی و ناامنی جامعه است چه در بعد اقتصادی، چه در بعد اخلاقی­اش، نگفتيد مردم جامعه از دست­تان می­رود، آقای ثروتمند هزينه نکردی روزگاری خوشی نخواهيد داشت، امنيتت را از دست می­دهی، ببينيد اين­که اسلام می­فرمايد آنی که خدا بهش بدهد، ما روايات را خوانديم انفاق يعنی از پول خدا خرج کن، پول خودت کجا بود؟ می­گويد آقا پول زحمت کشی است، از کجا زحمت کشيدی؟ با دست و پايي که او داده، با فکری که او داده، با فرصتی که او داده، با عمری که خدا داده، با توفيقی که خدا داده رسيدی به اين، حالا از خدا گرفتی می­گوي مال خودمان، اگر انفاق در جامعه فراموش شد، جامعه هم از نظر ساختار اجتماعی آسيب می­بيند هم از نظر ساختار معنوی، ساختار اجتماعی تفاوت طبقاتی رشد می­کند، فاصله بين اقشار جامعه زياد می­شود نتيجه می­شود حقد، حسادت، کينه گاهی اوقات برای يک پول مختصر آدم می­کشد، گرسنه است ديگر، پيغمبر فرمود: «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً»[2] چه بسا فقر انسان­ها را به کفر می­کشاند گرسنگی، طرف پول ندارد بی­کار هم هست، ايمانش هم ضعيف است خب جنايت می­کند، دزدی می­کند، خب جلو اين­ها را چگونه بايد گرفت يک بخشی ثروتمندان مسئول هستند ما اين­ را چشم­مان را بستيم روی اين حقيقت، منی خدا بهم لطف کرده در اموال من سهم من نيازمندان هم هست اول اقربای خودم، بستگان خودم، به داد اين­ها برسم، مشکل اين­ها را حل کنم، مشکل همسايه­های خودم، چرا ما در اسلام داريم همسايه از چهار طرف از هر طرف با چهل­تا خانه همسايه است؟ يعنی حاج آقا هرجا داری زندگی می­کنی، به شعاع چهل منزل اطراف خودت فراموش نکنی مردم را، خدايي اگر همين روايت پيغمبر امروز عمل می­شد، بنده، شما، ديگران هر کدام­مان به شعاع چهل منزل اطراف خانه­های خودمان را هم رسيدگی می­کرديم از نظر معنوی، هم رسيدگی می­کرديم از نظر مالی در حد توان­مان وضع اين بود، وضع اين بود، آقا می­آيد با افتخار می­گويد ما در يک مجموعه­ای داريم زندگی می­کنيم نمی­دانيم همسايه ديوار به ديوار در طبقه ما کيست؟ اين هنر است؟ تو نمی­دانی همسايه­ات کيست؟ خب اين را ما می­توانيم بگوييم با ساختار مسلمانی سازگار است ببينيد اسلام دين بسيار جامع و کاملی است قرآن می­فرمايد اگر انفاق رعايت نشد نا امنی می­آيد اگر انفاق نشد نابودی اتفاق می­افتد، گاهی برای مختصر مطامع دنيايي طرف طرف را می­کشد، موارد زياد داريم من حالا نمی­توانم اين­جا بگويم هم ضبط می­شود هم الآن دارند يک عده می­بينند، آبروی جامعه اسلامی را هم ما بايد رعايت کنيم، ولی موارد متعدد سراغ داشتم برای مال دنيا نزديک­ترين کسانی فرد طرفش را کشت، اسم نمی­آورم بعضی­هايشان را من می­شناختم کشته شد به دست اقرباء نزديک خودش برای مال دنيا، خب چرا؟ چون اين آقا خدا بهش داده بود خرج هم نمی­کرد اسلام می­خواهد جلو اين جنايت­ها گرفته بشود،  اين حقد و کينه­ها بر چيده بشود، اين تفاوت­ها شکسته بشود زمان ظهور امام زمان شما ديگر اين تبعيض طبقاتی نداريد، همه در رفاه هستند همه در آسايش هستند، آيه­ای که تلاوت شد آيه 195 سوره مبارکه البقره خدا می­فرمايد: «وَ أَنْفِقُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[3] مردم از آنی که خدا به­تان داده انفاق کنيد از مال خدا برای خدا خرج کنيد: «وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ»[4] حواس­تان باشد با دست خودتان خودتان را به هلاکت نيندازيد اين موقعيت، اين ثروت، اين امکانات اسباب هلاکت­تان نشود: «وَ أَحْسِنُوا»[5] احسان کنيد به مردم: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنين‏»[6] خدا نيکوکاران را دوست دارد، من چندتا نکته­ای ذيل اين آيه شريفه عرض کنم، نکته اول اين­که ما با انفاق کردن، هم خودمان هم اموالمان را داريم بيمه می­کنيم، با صدقه دادن، با انفاق کردن اول خودت را داری بيمه می­کنی، جريان آن جوان بنی‌اسرائيل را عرض کرديم حضرت موسی و دامادی که به خاطر يک انفاق نصف پرس غذا که شب عروسی می­دهد يک عمر دوباره بهش می­دهند، بابا داری به خدمت می­کنی، پول داری می­دهی، اين پول دادن اول نانش را داری می­خوری، من در ايام کرونا می­گفتم می­خواهيد از اين بلايا نجات پيدا کنيد، يکی از راهکارهايش صدقه است انفاق است دستگيری کنيد، بابا تو اگر داری کمک می­کنی به خودت داری کمک می­کنی، داری اول خودت را حفظ می­کنی، و بعد مالت را حفظ می­کنی، مال­هايي که حقوق الهی ازش خارج می­شود عرض کرديم اين­ها آسيب نمی­بيند امام صادق می فرمايد اگر پولی حق الهی ازش خارج شده باشد و پرداخت شده باشد در دريا بيفتد بر می­گردد، در آتش بيفتد خدا حفظش می­کند، اينکه راحت پول­ها خورده می­شود برده می­شود، راهی هم به جايي نداريم، برای اين­که آن وظايف اوليه که ما بايد انجام می­داديم نداديم لذا طبق اين آيه شريفه خدا می­فرمايد اگر شما انفاق کرديد خودتان را مال­تان را بيمه کرديد و در اسلام اساس موفقيت در همه کارها فی سبيل­الله است هرکاری که مردم می­خواهيد نتيجه بگيريد بايد رنگ الهی پيدا کند فی سبيل الله يعنی برای خدا يعنی اخلاص، يعنی اگر پول هم می­دهيد ندهيد که لوح تقدير بگيريد، اگر کمک می­کنيد نکنيد برای اين­که بگويند آقای فلانی کمک کرد، اين­ها را بگذاريم کنار، يعنی دنبال اين مسائل نباشيم برای خدا بکنيد، برای خدا اگر محبتی از شما سر زد يقيناً اثر بخش است لذا اين فی سبيل الله در انفاق مؤثر می­شود در جهاد مؤثر است، در هر کاری که شما با اخلاص کار را انجام داديد کار ارزش پيدا می­کند، لذا يکی از عواملی که عرض کردم سابق، انفاق را ماندگار می­کند برای خدا انفاق کردن است، از برکات ديگر ذيل اين آيه شريفه محبوب خدا شدن، خدا می­فرمايد: «وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنين‏»[7] اگر می­خواهيد محبوب خدا بشويد برويد احسان کنيد و انفاق کنيد می­خواهيد خدا دوست­تان بدارد، محبوب خدا قرار بگيريد خدا می­فرمايد راهش همين است، از اينی که ما به­تان داديم انفاق کنيد، خرج کنيد خداوند هم کمک می­کند محبوب خدا می­شويد، و يک جمله­ای که بزرگان اشاره کردند، تعديل ثروت حافظ ثروت است، اين خيلی نکته دقيق و حکيمانه­ای است ثروت­تان را مردم تعديل کرديد حفظش کرديد، ثروت را اگر تعديل نکرديد اموال از بين می­رود، ما خيلی­ها را داشتيم که يکدفعه از اوج ثروت سقوط کردند شدند واجب الزکات، فراوان يک دفعه بساط جمع شد، من رفته بودم چندين سال قبل زندان عادل آباد يک دفعه ديدم يک آقايي از ثروتمندان شيرازی در جمع زنداني­ها نشسته بود ما هم داشتيم صحبت می­کرديم من خودم خجالت کشيدم اين آقا دو سه ماه قبل هم با ما عمره بود، بعد هم نزديک ما نيامد، من هم شک کردم که اين همانی بود که با ما بود، به يکی از همسفری­ها زنگ زدم گفتم آقای فلانی ازش خبر داری؟ گفت حاج آقا ثروت رفت، در عادل‌آباد است، اين چيزهايي که امروز دست­تان است فردا هم داريد، می­خواهيد داشته باشي، انفاق کنيد، خدا می­شود ضامن، خدا می­شود حافظ ما فکر می­کنيم خودمان می­توانيم اين­ها را نگهداريم، لذا اگر ثروت تعديل شد ثروت می­ماند، يک جمله از آقا اميرالمؤمنين بگويم، اميرالمؤمنين فرمود: «حَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ»[8] اموالتان را بيمه کنيد، حفظ کنيد با انفاق کردن، با حقوق را پرداخت کردن، شما اگر حقوق را پرداخت کرديد مالت را تضمين کردی، می­ماند برای تو، مال تو را نمی­برند، مال تو را نمی­خورند، مال می­ماند اينکه گاهی اوقات دستخوش حوادث می­شود اموال ما يک­جاهايي کم گذاشتيم، در کتاب خزينه الجواهر، جريانی را ايشان نقل می­کند صاحب کتاب که می­فرمايد جماعتی بودند اين­ها داشتند می­رفتند تجارت يک آقايي بود در اين جمع، اين هم تاجر بود، اين هم سرمايه داشت، مال التجاره داشت، اين تجار هرجا که برای استراحت پياده می­شدند خب کنار اموال­شان فرش­شان پهن می­کردند، اين بارش را که پياده می­کرد جا نمازش را جمع می­کرد می­رفت يک گوشه­ای دور دست صحری به عبادت و نماز می­پرداخت، در يکی از منزلگاه­ها مرحوم آقای نهاوندی نقل می­کند، آقای حاج شيخ علی اکبر نهاوندی، اين همسفری­ها گفتند سر به سرش بگذاريد اين رفت، برای عبادت تمام اموالش را جمع کردند بار کردند بردند آن سمت صحری، در يک گودالی گذاشتند خار و خسی هم ريختند روش گفتند حالا که آمد يک خرده­ای  بترسانيمش که بگوييم دزد آمد مال تو را برد يک خرده به خود بيايد، اين­ها مال اين را بردند در يک گودالی گذاشتند خار و خس هم ريختند رويش و آمدند نشستند دزدها زدند به کاروان، مال همه را بردند يک کتکی هم به همه زدند تنها مالی که برده نشد مال همينی بود که آن دست صحری داشت نماز می­خواند دزدها هم نديدنش اصلاً سرگرم اين­ها بودند از او غافل شدند، نه کتک خورد نه مالش را بردند، اين بعد که نمازش را خواند آهسته آهسته آمد ديد وضع يک وضع ديگر است، همه نالان مجروح ناراحت، گفت چه خبر است؟ گفتند آقا هی می­گوييم کنار اموال، اين حرفش هم هميشه اين بود، می­گفتند کنار مالت بشين نماز کنار اموالت بخوان می­گفت مال من را دزد نمی­برد هميشه تکيه کلامش اين بود، گفتند آقا ديدی؟ هی می­گويي مال من را دزد نمی­برد بردند دزدها حمله کردند اموال همه را بردند، تو حالا اگر بودی يک نفر هم يک نفر بود از مالت دفاع می­کردی، گفت مال من را دزد نمی­برد، گفتند از کجا می­گويي، گفت من مال به حرام جمع نکردم و حقوق کسی در اموال من نيست که به حرام برود، روايتش را قبلاً برايتان خواندم امام صادق فرمود اگر حق خدا را از مال­تان خارج نکرديد دو برابرش را در باطل می­پردازيد، زکاتت را نمی­دهی، دو برابر ضرر می­کنی، بارها من اين صحنه­ها را ديدم خمست را نمی­دهی، دو برابر به ناحق می­برند، می­برند ازت به ظلم، اين نکبتی آن کاری است که من کوتاهی کردم، هيچ اتفاقی اتفاقی نيست صادقانه با خدا آمديم پای کار خدا حمايـت نکرد، گفت من حقوق الهی را پرداخت کردم مال کسی هم به ناحق در اموالم نيست که مالم را ببرند، گفتند راست می­گويي، ما قبل از اين­که دزدها بيايند رفتيم مال شما را در آن قسمت صحری پنهان کرديم گفتيم سر به سرت بگذاريم، ولی حالا پی برديم به اين حقيقت مسلم که حافظ خداست، لذا نگهدار است اميرالمؤمنين می­فرمايد: «حَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ»[9] مردم حقوق الهی را بپردازيد اموالتان را بيمه کرديد، اين يکی از پيامدهای ترک انفاق آسيب ديدن جامعه، لذا شما امروز می­بينيد مشکلات طبقاتی را تفاوت اقتصادی را بعضی­ها گاهی اوقات به حداقل­ها محتاج هستند، خب اگر آن کسی که خدا لطف کرده کمک می­کرد يک مقدار اين فشار برداشته می­شد من در بستگان خودم اگر رسيدگی می­کردم اين وضع ايجاد نمی­شد و لذا عرض کردم پيامبر فرمود اگر فقيری ديديد گرسنه ماند، فقيری ديديد برهنه ماند، فقيری ديديد آخرتش را به دنيايش فروخت به خاطر اين­که بعضی از ثروتمندها به وظيفه عمل نمی­کند: «جُودُوا بِمَا يَفْنَى»[10] خدا سپرده دست يک عده­ای آنها کار درست انجام نمی­دهند سبب می­شود که اين­ها به معصيت کشيده می­شود، يک حديث از آقا اميرالمؤمنين اين­جا تکميل اين قسمت بحث قرار بدهم، آقا می­فرمايد:«جُودُوا بِمَا يَفْنَى تَعْتَاضُوا عَنْهُ بِمَا يَبْقَى‏»[11] آقا اميرالمؤمنين می­فرمايد آنچه از بين می­رود را ببخشيد پول­هايتان از بين می­رود لباس­هايتان از بين می­رود، زندگی­تان از بين می­رود اين­ها که نمی­ماند برايتان، اين­ها خيلی هنر کنيم نگهش داريم مرگ از ما می­گيرد، اميرالمؤمنين می­فرمايد: «جُودُوا بِمَا يَفْنَى»[12] آنچه از بين می­رود را ببخشيد: «تَعْتَاضُوا عَنْهُ بِمَا يَبْقَى‏»[13] تا در عوض آنچه ماندنی است به دست آوريد، اين پول فانی را بده، اجر ماندگار خدا را بگير، از اين فرصت گذرا برای آينده و آخرت و قيامت خوب استفاده کن و بهره بگير، ما در تاريخ خيلی­ها داشتيم از همين فرصت­ها استفاده کردند و چه توفيقاتی را خداوند برای اين­ها رقم زد نقل می­کنند علامه مجلسی وقتی از دنيا رفت به خواب سيدنعمت الله جزائری آمد نجف، اين­ها عهد کرده بودند باهم که هر کسی زودتر رفت به خواب ديگری بيايد بگويد که حق با چه کسی بود؟ يک اختلافی اين­ها داشتند اختلاف هم رو اين بود که مرحوم علامه مجلسی در اصفهان وضع خوبی داشت، خانه وسيع امکانات خوب، برو و بيا، سيد نعمت­الله جزائری يک مسلک زاهد گونه­ای داشت خيلی علاقه­ای به دنيا و خانه و اين امکانات نداشت، اين­ها يک مدتی هم با هم بحث کردند که حق با چه کسی است؟ همديگر را قانع نتوانستند، بنابراين بر اين شد که هر کسی که زودتر از دنيا رفت بيايد به خواب آن زنده بگويد حق با چه کسی بود؟ مجلسی اعلی الله مقامه زودتر فوت کرد، سيد نعمت­الله جزائری می­گويد نجف بودم خبر فوت علامه مجلسی که رسيد شب نمازی خواندم، قرآنی خواندم، هديه به روح مجلسی کردم، گفتم جناب مجلسی الوعده وفاء بياييد بگوييد، می­گويد شب خوابيدم خواب مجلسی را ديدم در يک باغستان بسيار زيبايي، ساختمان بسيار عالی مجلسی آمد استقبال من فهميدم عالم عالم برزخ اوست، گفتم جناب ملامحمدباقر مجلسی، حق با من بود يا حق با شما؟ گفت حق با من مردم می­توانيد از اين پول­ها از اين امکانات، از اين­ خانه­هايتان از اين ماشين­های شاسی بلند آخرت خوب رقم بزنی، اگر قدر بدانيم بلی همين­ها می­تواند بستر آخرت خوب بشود، غافل شدی قافيه را باختی، مرحوم سيد نعمت الله گفت آقا حق با ما بود يا حق شما؟ مجلسی گفت حق با من، گفت چطور؟ گفت جناب سيدنعمت الله من وقتی از دنيا رفتم در عالم قبر نکير و منکر که آمدند گفتند مجلسی برای اين برزخت عالم برزخ چه آوردی؟ من کارهاي عمده­ام را گفتم، ايشان صد و جلد بحارالانوار دارد که می­گويند مرحوم علامه طباطبايي فرموده اگر کسی يک دوره بحار داشته باشد از معارف اسلامی ديگر چيزی کم ندارد، صد و جلد هرچه روايات ائمه است ايشان جمع کرده، از رسول­خدا گرفته تا وجود مقدس ولی عصر، گفت من در قبر گفتم بحار نوشتم کتاب­های متعدد نوشتم، صدا خاموش نشد، شاگردانی تربيت کردم، هی گفتم گفتم صدا خاموش نشد، يک وقت يادم آمد يک صحنه­ای يادم آمد در کوچه­های اصفهان داشتم می­رفتم ديدم چند نفر يکی را انداختند وسط دارند کتکش می­زنند، رفتم جلو گفتم اين بي­چاره چرا کتک می­زنيد؟ خب خدا آبرو بهت داده ماشينت را بزن کنار، بيا پايين جلو دعوی را بگير، احترامت می­گذارند حرفت را می­خرند اين خب انفاق معنوی است بابا تو بزرگ خانواده هستی، دوتا جوان اختلاف پيدا کردند با يک تلفن می­توانی مشکل اين­ها را حل کنی، گاهی اوقات می­گوييم آقا به ما ربطی ندارد، خودتان می­دانيد، مرحوم مجلسی می­گويد من رفتم نزديک گفتم آقا چرا داريد اين را کتک می­زنيد؟ گفتند جناب مجلسی اين بدهکار است بدهی­هايش را هم نمی­دهد ما را هم سر می­دواند داريم کتکش می­زنيم، گفت يک لحظه به خودم گفتم ملامحمد باقر مجلسی خدا به تو ثروت داده، آبرو داده، دستت باز است از مال خدا برای خدا خرج کن، به آن بدهکار و طلبکارها گفتم همه­تان بياييد منزل ما، آوردم نشاندم­شان به طلبکار اولی گفتم چقدر طلب داری؟ گفت اين قدر گفتم اين طلب شما خوش آمدی، شما چقدر طلب داري؟ اينقدر اين هم طلب شما، شما چقدر؟ اين قدر، يکی يکی دادم دادم همه را تصفيه کردم يک پولی هم دادم به خود آن بدهکار کتک خورده گفتم اين هم برای شما برو خرج زندگی­ات کن، مجلسی می­گويد اين را که در عالم برزخ که گفتم، گفتند همين برای برزخت بس است، پول مال چه کسی بود؟ مال خدا، خدا می­فرمايد چند صباح دادم دستت بعد تا ريال آخرش را هم ازت می­گيرم، گفت همين سبب شد اين کاخ اين باغ اين امکانات را به ما دادند، يکی از وصيت­های که مشهور است می­گويند اسکندر کرد، اميرالمؤمنين می­فرمايد حرف خوب از هرکسی شنيديد بپذيريد کار به عملش نداشته باشيد، مشهور است می­گويند اسکندر گفت وقتی که من را می­خواهيد تشييع کنيد، دست­هايم را از تابوت بگذاريد بيرون که همه بفهمند، من اسکندر که ربع مسکونی کرة زمين را گرفتم آمد تا تخت‌جمشيد دست خالی رفت، نه اسکندرش، کسی را داريد دست پر با مال دنيا رفته باشد، تراول بگذارند زير صورتش دلار  با خودش ببرد، بگذارند هم نفعی ندارد، اثری ندارد، لذا اميرالمؤمنين می­فرمايد از آنچه که از بين می­برد مردم ببخشيد تا در عوض آنچه که ماندنی است به دست بياوری، اين بدهکار را کمک بکن، کاخ ماندگار برزخ را به تو می­دهيم، مقامات برزخ را، حاجی خودت را دوست می­داری يا نه؟

ما متأسفانه يک مشکلی هم داريم فکر خودمان هم نيستيم يک کسی آمد به رسول­الله گفت يا رسول­الله می­خواهم خدا رحمم کند پيغمبر فرمود به خودت رحم کن، مردم به خودت رحم کنيد، قبل از اين­که اول به فکر ديگران باشيد، خودتان را نجات بدهيد، خودتان را از گرفتاری خارج کنيد، آقا اميرالمؤمنين باز در سخن ديگری می­فرمايد: «لَمْ يُرْزَقِ الْمَالَ مَنْ لَمْ يُنْفِقْه‏»[14] آن مالی که تو در راه خدا خرجش نمی­کنی رزقت نيست، آنی که در راه خدا می­دهی مال توست در حالات پيامبر دارد، پيامبر مقيد بودند گوسفند قربانی می­کردند حالا ما هم گوسفند قربانی می­کنيم يکی می­گفت آقا من ماه يکبار گوسفند نذر حضرت ابالفضل دارم گفتم خدا قبول کند، گفت می­کشم می­گذارم در فيزر، نذر حضرت ابالفضل گفت خودمان می­خوريم بابا: «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ»[15]بابا نذر بايد بدهی به نيازمند، تو می­خواهی چه کسی را فريب بدهی؟ يا ابالفضل ما برای شما کشتيم ولی خودمان بخوريم، حالا ببينيد پيغمبر چگونه کار می­کرد، رسول­الله می­گويند حداقل ماه يک گوسفند ذبح می­کردند گوشت­ها را توزيع می­کردند، رسول­الله دست گوسفند را دوست می­داشتند، يک گوسفندی که ذبح شد پيغمبر از همسرشان عايشه پرسيدند چه ماند و چه رفت؟ رسول­الله می­خواست اين­جا يک درسی به همه بدهند عايشه عرض کرد: «يا رسول­الله لا يبقی الا کتفها» ، گفت چيزش ديگر نماند فقط يک دستش ماند پيغمبر فرمودند همه­اش ماند جز همين يک دست، آنهايي که داديم داريم، اين­های که داريم نداريم، اميرالمؤمنين هم همين را می­فرمايد چقدر در حسابت است؟ اين­ها را فعلاً نداريم، چه دادی؟ آن را داری، لذا اميرالمؤمنين می­فرمايد: «لَمْ يُرْزَقِ الْمَالَ مَنْ لَمْ يُنْفِقْه‏»[16] آن مالی که انفاق نشده رزقت نيست وقتی داری انفاق می­کنی مال شماست، اين می­ماند آنی که در راه خدا هزينه کردی، اين پس يکی از پيامدهای ترک انفاق، نابودی و نا امنی جامعه، مورد ديگری را عرض کنم يکی خسران­های ترک انفاق نعوذ بالله خدا نکند کسی به اين حالت برسد، حسرت هنگام مردن، آنهايي که می­توانستند کار کنند و نکردند موقع مردن با حسرت می­ميرند، خداوند در سوره منافقون آيه ده می­فرمايد: «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ»[17] تا مرگ­تان نرسيده انفاق کنيد، تا حضرت عزرائيل تشريف نياورده يک کاری بکن، هی آقا در وصيت­ نامه­اش می­نويسد يکی را ده­تا کنيد ده­تا را صدتا کنيد، خب خودت بکن، مردم پيغمبر فرمود اگر کسی تا زنده است با دست خودش يکدانه خرما، بدهد از کل زندگی­اش که بعد از او بگذارد و منی پيغمبر را مأمور کند در انفاق ثوابش بيشتر است، يکدانه خرما، يا الله خب خير مقدم می­گوييم تشريف فرمايي دادستان محترم جناب حاجی آقای بحرينی، ما خبر تشريف فرمايي دوستان را هم داديم از ساعت يک و نيم مجلس را آقايان در خدمت هستند، يکدانه خرما بدهيد با دست خودت از کل زندگی­ات که پيغمبر برايت خرج کند ثوابش بيشتر است اين حديث يک شأن نزولی دارد می­گويند يک جوانی بود از تجار مدينه وضع مالی خيلی خوب داشت اين بيمار شد ورثه هم نداشت فرستاد دنبال پيغمبر رسول­الله آمدند گفت يا رسول­الله من شما را وصی شرعی خودم قرار دادم، بعد از من تمام زندگی من زير نظر شما خرج اسلام بشود، شما بگرديد روی کرة ديگر وصی مثل پيغمبر کسی پيدا می­کند عالم به تمام زواياي امور اين آقا تاجر بعد از مدتی هم فوت کرد، رسول­الله هم مبسوط اليد، تمام اموال اين را تحت نظر گرفتند، خرج در راه جامعه اسلامی مدتی گذشت، يک روز پيغمبر در مسجد نشسته بودند ظرف خرمايي هم در مجلس بود، مسلمان­ها هم اطراف پيغمبر يکی از آنهايي که می­گويد من بودم در آن مجلس وصيت آن تاجر جوان، اين سؤال در ذهنم آمد، که خدا به بعضی­ها چقدر لطف کرده، اين­ها تا هستند در اوج نعمت و رفاه و آسايش، وقتی هم می­روند همه با خود می­برند اين آقا وضع مالش خيلی خوب بد بعد هم که رفت همه را سپرد به پيغمبر پيغمبر برايش هزينه کرد چه سعادتی بعضی­ها دارند می­گويد اين در ذهنم آمد يکدفعه ديدم پيامبر دست بردند از داخل ظرف خرما يکدانه خرما را در دست گرفتند بردند بالا نشان دادند فرمودند مسلمانان در دست من چيست؟ عمه عرض کردند يا رسول­الله يکدانه خرما، آقايون يکدانه خرما امروز چند است؟ نرخ را گران نکنيد آها هرچه هست بگوييد، يکدانه خرما نه يک کيلو، صد تومن؟ پانصد تومن؟ آقا! صدتا يک تومنی؟ من صدتا يک تومنی را قبول می­کنم، صدتا يک تومنی ديگر بعد می­گويد آقا رو منبر خرما را هم گران کردند، بعضی­ها بی­زر و بازر هستند در جامعه متنظر هستند که يکدانه خرما صد تومن آقا رسول الله می­فرمايد صدتا يک تومنی امرو ز با دست خودت بده، حاجی حاجم خانم برتر است از تمام زندگی، منقول و غير منقول، نقدينگی و جنس، که بعد از شما پيغمبر برايت خرج کند، ما بعضی­ از ورثه­ها خرج نمی­کند، شخصی آمد مسأله شرعی پرسيد گفت بابامان فوت کرد وصيت نامه پدر را برادر برزگری خواند گفت ما اصلاً اين وصتت عمل نمی­کنيم صدايش هم در نياور، زمانتی هم نيست مدتی قبل گفت اين پسر من می­گويد بابا هر کاری می­خواهيد بکن من بعد از شما هیچ کدام از اين کارها را نمی­کنيم نگويد فلان فلانی دست بود، گفتم پسر راستگويي داري، دلت برای خودت بسوزد، بجنب تا عزرائيل نيامده خب قرآن می­فرمايد: «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ»[18] تا مرگ نرسيده بدهيد: «فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَني‏ إِلى‏ أَجَلٍ قَريبٍ»[19] آن موقع مردن که دارند می­­ميرند می­گويد خدايا يک فرصت ديگری به ما بدهيد ما اين کارهايمان را انجام بدهيم، بار زمين مانده را از روی زمين برداريم: «فَأَصَّدَّقَ»[20] يک فرصتی بدهيد تا صدقه بدهيم تا انفاق بکنيم تا کمک به ضعفاء بکنيم: «أَكُنْ مِنَ الصَّالِحين‏»[21]تا من هم از خوبان به حساب بيايم اين حرف­ها را کی می­زند؟ زمانی که حضرت ملک الموت تشريف آورده ديگر فرصت رفت، آيه­ ده سوره منافقون لذا اين حسرت موقع مردن شامل حال کسانی می­شود که از اين  فرصت انفاق در زندگی استفاده نکردند، من چند نکته هم اشاره کنم، ببينيد خدا در اين آيه می­فرمايد: «مِنْ ما رَزَقْناكُمْ»[22] يعنی مردم هرچه داريد مال ماست، از مال ما داريد می­دهيد، نگو مال خودم جايي هم که دارد می­پردازيد لطف خدا شامل حال شما شده از مال خدا داريد می­دهيد اين نکته اول که ما انفاق­هايمان از مال خداست  خدا هم می­فرمايد علاج واقعه را قبل از وقوع بکن: «مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ»[23] انفاق کنيد قبل از اين­که مرگ برسد قبل از وقوع حادثه فکر کارت را بکن.

يک نکته ديگر هم اين است که مرگ بی­خبر می­رسد من گاهی اوقات بعضی­ها می­آيند می­گويند ما يک بديهی­هایي داريم کی بدهيم؟ می­گويد با عزرائيل ميانه­ات چطور است؟ اگر می­داني ملک الموت حالا حالاها کارتان ندارد برويد هر وقت می­خواهيد بدهيد، پيغمبرش فرمود قدم از قدم که می­بردارم نمی­دانم قدر ديگر را که زمن می­گذارم هستم يا نيستم؟ ما فردا را هم خواهيم ديد، امشب را درک می­کنيم گاهی اوقات در روايات داريم رسول­الله می­فرمايد چشمم را روی هم می­گذارم معلوم نيست زنده باشم باز کنم، لذا قطعاً از اين آيه خدا می­فرمايد مرگ بی­خبر می­رسد و قابل تأخير نيست

ای که دستت می­رسد کاری بکن، پيش از آن کز تو نيايد هيچ کار

و اين آيه می­فرمايد اين­هايي اهل انفاق نيستند حصرت و پيشيمانی موقع مردن به سراغ اين­ها می­آيد، و انسان‌هايي که اهل انفاق هستند اين­ها از صالحين هستند اين نشانه صالحين است اين هم يک نکته ديگر.

من عرضم را در اين آيه ديگر جمع بندی کنم و بقيه بحث بماند از پیامدهای ترک انفاق محروميت از لطف خداست، بعضی­ها ببينيد خودشان خودشان را محروم کردند خودش سبب شده قرآن می­فرمايد: «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُون‏»[24] خدا می­فرمايد ما از آن چيزهايي که از فضلمان به اين­ها داديم اين­ها بخل می­ورزند ما داديم اين خرج نمی­کند آبرو داديم هزينه نمی­کند، ثروت داديم مشکل حل نمی­کند قلمش کار می­کند اعتبارش کار می­کند ولی می­بينيد در مسير خدا بخل می­ورزد اين­ها از لطف خدا محروم می­شوند اين­ها نشان می­دهند که لياقت اين لطف الهی را نداشتند لذا در سوره توبه آيه هفتاد و شش ذيل اين آيه اين دو نکته را هم من اشاره کنم عرض را جمع بندی کنم، اگر خدای ناخواسته کسی لياقت و ظرفيت نعمت خدا را نداشت، نعمت­های الهی موجب نقمت می­شود ببينيد قارون بهترين قاری تورات بود پسر خاله موسی بود، ظرفيت نداشت لياقت نداشت، هی گفت ثروت ثروت ثروت، خدا باب ثروت را باز کرد، کار قارون به جايي رسيد که برای بی­آبرو کردن حضرت موسی پسر خاله­اش رفت يک زن بدنامی را در بنی‌اسرائيل استخدام کرد گفت اين پول را بهت می­دهم وقتی موسی دارد روز شنبه سخنرانی می­کند، جلو همه بايست نسبت ناپاکی به موسی بده، ببينيد بشر به کجا می­رسد اين بهترين قاری تورات بود ظرفيت وقتی نباشد می­شود اين، لذا قرآن می­فرمايد ما از فضل خودمان به شما داديم اما اين­ها بخل می­ورزند: «وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُون‏»[25]گاهی اوقات طرف ظرفيت مقام را ندارد، مقام بهش می­دهند يکدفعه عوض می­شود يک فرصتی پيدا می­کند يکدفعه تغيير می­کند اين يک نکته هشدار دهند در اين آيه لذا ثروتی ارزشمند است که عامل سقوط نشود، ما سابق گفتم الآن هم می­گويم مقام خوب و ثروت خوب، امام سجاد می­فرمايد نشانه­اش اين است مقام خوب هرچه انسان رشد کند: «وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً»[26] دعای مکارم الاخلاق خدايا هرچه مقام ما می­رود بالاتر در خودمان بياييم پايين تر اين مقام خوبی است يعنی چهره عنوان بيشتر پيدا می­کنی، تواضع بيشتر می­شود اميرالمؤمنين را ببينيد صاحب اين ايام، آقا اميرالمؤمنين را اگر بعضی­هايي که مهاجر بودند نديده بودند حضرت را نمی­شناختند آقا با يک هيئت ساده­ای بين مردم می­گشت گاهی اوقات افراد نمی­فهميدند اين حضرت است، آقا می­فرمايد در بازار کوفه داشتم رد می­شدم يک کسی داشت دشمنان به من می­داد، خيلی حرف است قدر اول حکومت اسلام، اين داستان مال شخصيتی است که زمان حکومتش شش کشور اسلامی تحت فرمانش بود ايران، عربستان، عراق، سوريه، يمن، مصر آقا می­فرمايد: «و لَقَد أَمُرُّ عَلَى اللَئيم يَسُبُّنِي، فَمَضَيتُ [ثَمَّةَ] قُلتُ لا يَعنِينِي‏»[27]، گذشتم گفتم به من نيست به علی نام ديگری است اين درس صاحب امروز اين قدرت ارزش دارد، و ثروت خوب کدام ثروت است، ثروت خوب هم را هم ثروتمندها به خودشان نمره بدهند انشاءالله آنهايي که اين جوری هستند بگويند الحمدلله رب العالمين، ثروت خوبی ثروتی است که هرچه بيشتر می­شود وابستگی انسان به خدا بيشتر می­شود، وای به حال ثروتمندی که ثروت بيايد نمازهايش قضاء می­شود، بگويد از وقتی دنيا آمده ديگر نمازهايمان، عبادتهايمان صله رحم­مان رفت در حاشيه، من می­گويم اين نکبت است اين خذلان است، اين سر افکندگی است، و اين حسرت در قيامت است می­خواهيد ببنيم اين پول پول است ببينيد زمانی که يک کتاب جزء بودی نماز اول می­خوواندی حالا که شدی ملياردر نماز شبت نبايد تعطيل بشود، يا آن نسبتی که خدا بهت لطف کرده بايد بندگی کنی يا آن نسبتی که خدا محبت کرده بايد دستگيری کنی.

من تجليل کنم از مسئولينی که واقعاً می­آيد سمت مردم، اين از باب: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث‏»[28] بلی مسئولين يک وظيفه دارند که سرکشی کنند سمت مردم بيايند ماهم وظيفه داريم تشکر کنيم و ما متأسفانه امروز يک مشکلی که در جامعه دارمي، کار خوب را طلبکارانه نگاه می­کنيم آقا وظيفه است شما هم وظيفه داری تشکر بکنی، مرحوموم علامه حاج شيخ حسين نوری می­گويند اگر تا آن روزهای آخر مراجعه اگر کسی مراجعه به ايشان می­کرد و ايشان می­توانستند مشکلی را حل کند خودش اقدام می­کرد، بارها شده بود شاگردان ايشان می­گفتند حالا آقايونی که نجف مشرف شديد، کنار قبل آقای شيخ عباس قمی، قبر آقای حاج شيخ حسين نوری در يک از حجره­های صحن اميرالمؤمنين شما کار را ارجاع بدهيد به ديگران برايتان ارجاع بدهند، شما با ين سن و سن يکدفعه عباء را می­اندازی رو دو شت می­روم دنبال کار مردم، مرحوم علامه نوری فرموده بود من کارشناس روايات هستم و انصافاً هم ما در اين صد سال گذشته شخيتی مثل علامه نوری در علم حديث نداشتيم اين کتاب مستدرک الوسائل ايشان يکی از افتخارات حوزه شيعه است ايشان فرموده بود من روايات معصومين را خوب بررسی کردم بعد از واجبات، در کارهای مستحبی، گفته بود مدت­ها اعتقادم اين بود که عالی­ترين عمل استحبابی در اسلام زيارت امام حسين است، تا اين­که به روايتی برخورد کردم که از زيارت امام حسين مهم­تر رفع مشکلات مردم است، گاهی اوقات آقا مشکل مالی يک کسی را حل می­کند، مشکل خانوادگی کسی را حل می­کند اين هم هديه­ای به محضر عزيزانی که امروز تشريف آورديد، ما از اين کار ديگر بالاتر نداريم، قضاء حوائج المسلمين.

امام صادق فرمود دو خصلت است که بالاتر از اين­ها نيست، «خصلتان ليس فوقهما شئ، الايمان بالله و نفع الاخوان»[29]، اعتقاد به خدا و خيرتان به مردم برسد و نکته پايانی در ذيل آيه هفتاد شش و سوره توبه دلبستگی به دنيا انسان را بد فرجام می­کند و کسی که در اداء انفاق، ذکات، بخل بورزد کم کم از دين رو بر می­گرداند اين هم از مضرات بخل م­گويند اين آيه که تلاوت شد يک وجه نزولش هم می­گويند شخصی بود به نام سعلبه زمان پيغمبر اين از مؤمنينی بود که نمازهای پنج­گانه­اش پشت سر پيغمبر در مسجد تعطیل نمی­شد اين را هی می­آمد خدمت رسول­الله يا رسول­الله دعا کنيد خدا به ما ثروت عطاء کند، پيغمبر می­فرمودند به همين رازی باش، هی اصرار می­کرد پيغمبر می­فرمودند راضی باش، تا اين­که پيغمبر دعا کردند و وضع مالی ثعلبه خوب شد خدا برکتی در اموالش داد، گوسفندهای داشت زاد و اولاد کردند زياد شد زياد شد، مدينه جای برای نگهداری گوسفندها نبود رفت خارج از مدينه نماز هاي يومیه‌اش شد فقط نمازهای ظهر، گوسفندها زياد شد هزاران رأس گوسفند رفت فرسنگ­ها از مدينه فاصله گرفت که مرتع مناسبی پيدا کند، شد نمازهای فقط جمعه پشت سر پيغمبر، نماز جمعه­­اش تعطيل شد رسول­الله فرمودند برويد از ثعلبه هم زکات بگيريد مأموران زکات آمدند نزد سعلبه آيه به نام آيه زکات نازل لشده زکات اول است گوسفندهايت را بده، گفت به پيغمبر بدهيد ما مسلمان شديم که به شما ماليات و جزيه بدهيم؟ مأمورها برگشتند خبر به پيغمبر دادند، آيه نازل شد رسول­الله بعضی­ها در نداری عهد می­بندند چه می­کنيم، چه می­کنيم؟ وقتی می­دويم همه را فراموش می­کنيم زکات را زمان پيغمبر نپرداخت زمان خليفه اول آورد از او نگرفتند زمان خليفه دوم هم از دنيا رفت،

بسنده کنيم امروز روز اسوه انفاق­گران عالم است من يک عرض ادبی مختصر و يک توسل مختصر هم جناب آقای مقدم ايشاءالله در محضر مسئولين محترمی دستگاه قضايي استان هستيم، آقا اميرالمؤمنين شب گذشته دختر اميرالمؤمنين حضرت ام کلثوم می­گويد پدرم ديگر آرامش مثل اين­که نداشت يک حالی عجيبی پدر داشت، گاهی اوقات در حجره می­رفت می­آمد در حياط آسمان را نگاه می­کرد، ستاره­ها را به شهادت گرفت، ستارهای آسمان­ها شما شاهد هستيم شبی بر علی سحر نشد و صبح نشد که خواب ديدگان علی را در ربوده باشد:

شب شنيده است مناجات علی، جوشيش چشمه فيض ازلی

آقا از منزل خارج شد به سمت مسجد، در روايت دارد يک تعداد مرغابی­ها در منزل بودند اين­ها جامه حضرت را گرفتند ناله می­کردند اين­ها را آمدند دور کنند آقا فرمود مرانيد که نوحه‌گرند، اين­ها پيشايش دارند نوحه سرايي می­کنند برای ما، به امام حسن هم فرمودند حسنم چند شب قبول خواب رسول­الله را ديدم پيغمبر من را در آغوش گرفت گرد و غبار از صورتم پاک کرد گفتم يا رسول­الله از اين مردم ديگر خسته شدم، آن­ها هم از من خسته شدند، پيغمبر فرمود يا علی نفرينش کن، بگو خدايا علی را از اين­ها بگير به بهترين از اين­ها علی را محشور کن، علی را از اين­ها بگير آنهايي که لايقش هستند را به اين­ها بده، يعنی خدايا علی را از اين­ها بگيرد و علی را با پيغمبر محشور هستند، و اين­ها لايق همان معاويه هستند، عزيزان آقا آمد سحرگاه ديشب در مسجد کوفه حضرت نافله شب را در محراب خواندند، بر مسجد کوفه اذان صبح گفته شد صدای آخرين اذان اميرالمؤمنين کوفه را در بر گرفت آمدند در محراب برای اقامه نماز نافه صبح در سجده ضربت شمشير ابن ملجم، يک وقت ديدند صدای مسجد کوفه را پر کرد: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»[30]به خدای کعبه رستگار شدم، يک صدايي هم در آسمان پيچيده شد صدای جبرئيل بود: «تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَى»[31] ارکان هدايت گسسته شد: «قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى»[32] پسر عم پيغمبر را کشتند: «قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى»[33] علی را کشتند، همه بگوييم يا علی. 

 

[1] بقره195.

[2] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص307.

[3] بقره195.

[4] بقره195.

[5] بقره195.

[6] بقره195.

[7] بقره195.

[8] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص495.

[9] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص495.

[10] عيون الحكم و المواعظ (لليثي)  ص221.

[11] عيون الحكم و المواعظ (لليثي)  ص221.

[12] عيون الحكم و المواعظ (لليثي)  ص221.

[13] عيون الحكم و المواعظ (لليثي)  ص221.

[14] عيون الحكم و المواعظ (لليثي)  ص414.

[15] آل­عمران54.

[16] عيون الحكم و المواعظ (لليثي)  ص414.

[17] منافقون10.

[18] منافقون10.

[19] منافقون10.

[20] منافقون10.

[21] منافقون10.

[22] منافقون10.

[23] منافقون10.

[24] توبه76.

[25] توبه76.

[26] الصحيفة السجادية ص92.

[27] صافى در شرح كافى (مولى خليل قزوينى) ج‏1 ص368.

[28] ضحطی11.

[29] مستدرک الوسائل ج12 ص391

[30] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏42 ص239.

[31] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏42 ص282.

[32] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏42 ص282.

[33] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏42 ص282.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه