استاد حدائق روز چهارشنبه 16 فروردین ماه 1402 هم زمان با ایام ماه مبارک رمضان در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث مغفرت از نگاه قرآن پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون‏»[1].

صدق الله العلی العظيم

سخن پيرامون يکی از عوامل مغفرت از نگاه قرآن، که عرض کرديم که قرآن جهاد با مال و جهاد با جان را در راه خدا عامل مغفرت می­نامد: «تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[2] از اين ظرفيت­های که خدا لطف کرده در اختيار ماست هستيم امکاناتی داريم که همه متعلق به اوست: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏»[3]همه چيز از اوست بازگشت همه به سوی اوست آنهايي که از اين ظرفيت­هايي که خدا به ايشان داده، پول ظرفيتی است که خدا دست بعضی­ها سپرده، مقام و سواد ظرفيتی است که خدا نزد بعضی­ها سپرده از مصاديق اصلاً انفاق يکی هم انفاق علمی است بعضی­ها بخل­ دارند، ديديد يک چيزی بلد هستند می­گويند حالا من نمی­گويم حالا يادتان نمی­دهم اين­ها بخل است «زکاة العلم نشره»[4]، مؤمن يک چيزی ياد گرفتی ياد بده، آموزه­های خوب را بياموز، من يادم نمی­رود دوران طفوليت ما بود قبل از انقلاب بود، در يک مقطعی بيماری سالک در شيراز رواج پيدا کرد، خود ما هم مبتلا شديم يک آقاي عطاری بود حالا خدا رحمتش کند و خدا حالا اگر خطایی داشته مشمول مغفرت قرارش بدهد، اين داروي سالک را داشت، ما و يکی دوتا از اخوی­هايمان مبتلا بوديم، حاج آقای والد ما را می­بردند در عطاری اين، اين به شاگرد خودش هم ياد نداده بود که من چه درست می­کنم که اين بيماری درمان می­شود و اين قدر هم اين آدم تنگ‌نظر بود، دارو که می­داد برای دو روز می­داد می­گفت برويد بعد از دو روز تمام شد روز سوم بياييد که يک وقت نبرند يک جايي رويش کار کنند، دارو را شناسايي کنند، چقدر بعضی­ها تنگ نظرند، بعد هم که درست می­کرد جلو انظار درست نمی­کرد آن پشت مغازه يک جایی بود، شاگردش را هم می­کرد بيرون، يک چند چيز حالا پمادی، خميری، چيزی داشت مخلوط می­کرد در يک جعبه­های کوچکی پلاستيکی بود می­گذاشت مصرف دو روز می­گفت اين بگيريد تا دو روز استفاده کنيد، بعد بياييد، پولش را هم می­گرفت يعنی فی سبيل الله که پول دو روز می­گرفت، بلی پول همان داروی که می­داد تحويل می­گرفت ولی حاضر نبود اين را ياد کسی بدهد، مردم سفره­تان جمع می­شود آن آقا رفت اما اگر آن زمان آموزش داده بود سال­هايتان باقيات او بود، ياد می­داد به چهارتا آن­ها هم چهارتا مريض را درمان می­کردند شريک بود در کار آنها بابا اين سواد را خدا يادت داده، آقای دکتر، آقای مهندس، آيت­الله، تکنيسن، تاجر، مديرکل همه چيز از اوست، چه خبر است خودمان را گم کرديم، سواد دارم بلد هستم نمی­گويم چه بلد هستی، آلزايمر می­گيری که اسم خودت را يادت برود، بچه­هايت را نشناسی، اين­ها بخل است انفاق فقط در مسائل مالی نيست يک چيزی هم که حاج آقا در تجربه عمر ياد گرفتی ياد بده، يک چيزی هم که بلد شدی بياموز به ديگران، اين ديگران عمل کردند می­شود صدقات جاريه، من يک حديث از رسول الله بخوانم، پيغمبر فرمود وقتی انسان­ها می­ميرند رشته اتصال­شان ديگر با دنيا قطع است مردم تا هستيد هستيد رفتيد رفتيد:

ای که دستت می­رسد کاری بکن، پيش از آن­ کز تو نيايد هيچ کاری

اما سه چيز را رسول­الله نام می­برد که اگر کسی برای خودش ايجاد کرده بود، با رفتنش هنوز هست، مثل اين­که زنده است يک، تربيت نسل پاک: «وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَه‏»[5] اينهايي که بچه­هايي شايسته از خودشان باقی می­گذارند ديديد الآن شماها را که می­بينند نشنيديد می­گويند خدا رحمت کند گذشتگانت را شنيديد؟ اگر نشنيدی خدا قسمت­تان کند، بشنويد، کار خوب انجام می­دهی، می­گويند خدا رحمت کند نياکانت را، خدا رحمت کند پدر و مادرت را، آن پدر و مادر در کار شما شريک است، خدا از شما کم نمی­کند، عين آن ثوابی که به شما می­دهند برای پدر و مادرهايتان هم حواله می­کند، اين اولاد خوب، لذا اگر اسلام می­گويد آقا اولاد خوب تربيت کن بحث نظام جمهوری اسلامی نيست، که بگويند آقا اولاد خوب تربيت کردی، به جمهوری اسلامی خدمت کردی، اولاد تربيت کردی به خودت خدمت کردی، بعد که اين سفره زندگی­ات جمع می­شود سفره پهن است چون بچه­های خوب داری، چون آنها هرجا هستند منشأ خير هستند در هر نقطه از عالم باشند می­درخشند و شما در ثواب آنها شريک هستيد: «وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَه‏»[6].

دوم حالا کسی اولاد نداشت، باب رحمت بسته است، خير می­گويند پول داری؟ با پولت صالحات و باقيات برای خودت بگذار، آثار خيری، بنای خيری، مشکل کسی را حل کن، باعث و بانی ازدواج زوجی بشو، خودت فرزند نداری، يک زوج جوان را بگو من هزينه ازواجتان را می­دهم سر و سامان پيدا کنيد برويد سر زندگی­ات اين نسلی که شما واسطه شدی ازواج کردند، اين نسل تا هر زمانی که ادامه دارد شما هم در اين کار خير شريک هستید، بلی با پول خوب می­شود کار کرد، صدقه جاريه می­شود راه انداخت، با اين صدقه جاريه، امام صادق فرمود حتی برداشتن مانعی از معبر مردم، يک مانعی افتاده شما اين مانع را برداری، که مردم آسيب نبينند خدا همين را اجر می­دهد، حالا اين صدقات جاريه غرس اشجار هست، نهالی کشت کرديد، آنهايي که خدا بيشتر به ايشان داده، بيشتر کار کردند خانه­ای، مسجدی، مراکز عام المنفعه­ای، شما الآن همين مسجدی که شما درش تشريف داريد، خدا می­داند چه کسانی دخالت داشتند، زحمت کشيدند، بانی شدند پول دادند، افراد متعددی، تمام اين­ها در اين آمدن من و شما اين­جا شريک هستند، از ما کم نمی­کنند هرچه به ما می­دهند به آنها هم می­دهند حالا از آن کسی که جزئی کمکی کرده، تا آن کسی که کمک­های کلان کرده، آقا از اين پول برای آخرتت استفاده کن، ذخيره عالم آخرتت کن، اين دوم.

و سوم پيغمبر می­فرمايد: «عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ»[7]حالا يک کسی می­گويد آقا پول هم نداری، اولاد هم نداری، می­گويند سواد داری، چهارتا مطلب بلد هستی، از خودت صالحات باقيات بگذار اين مطالبی که مؤمن بلد هستی، در شصت و هفتاد سال تجربه کردی، بگو ديگران هم ياد بگيرند، ما گاهی اوقات در يک جمعی نشستيم سکوت کرديم، خيلی چيزها هم از اسلام ديديم، خيلی مسائل از اهل­البيت تجربه کرديم اما بازگو نمی­کنيم به بچه­هايمان بگويم، پای سفره دين نشستن، مسير اهل­البيت را طی کردند، خدا چه تفضلاتی در حق انسان­ها می­کند در اين جريان­ها در اين داستان­ها، در اين سرنوشت­ها آموزش­هاست، ما خدا رحمت کند آيت­الله والد ما می­گفتند استنادی به اين کلام اميرالمؤمنين می­کردند که علی عليه­السلام می­فرمايد: «ما كتب قرّ و ما حفظ فرّ»[8] هرچه نوشتيد می­ماند، هرچه حفظ کرديد، يادتان می­رود، خيلی چيزها الآن ما يادمان رفته، چون در حافظه بوده حافظه رفته در بايگانی، يک دفعه يک کسی ياد آوری می­کند می­گويد آقا يک چيزهای دارد يادم می­آيد اما وقتی نوشتی مرور که می­کني، يادت می­آيد، تا می­آيد برود در فراموشی دوباره می­آيد در دسترس، لذا خود مرحوم حاج آقای ابوی مقيد بودند، دفترچه­های متعددی داشتند از دوران طلبگی، مثلاً جايي روايتی، آيه­ای، کسی گفته بود، شعری خوانده بود، با قيد تاريخ نوشته بودند، در سال هزار و سه صد و سی در فلان مجلس فلانی اين شعر را خواند، اصلاً يک سری رباعيات و اشعار نابی که گاهی اوقات انسان بايد بگرده، اين­ها را پيدا کند، ايشان مثلاً نوشته بودند در فلان مجلس اميرالمؤمنين فلان آقا که حالا آن شاعر فوت کرده بود، اهل آن مجلس همه رفته بودند می­بينيد اشعار را يادداشت کرده بود، خب اين­ها بعد از اين­که آقايون رفتيد، در اين کتابچه­هايتان در اين دفترچه­هايتان بچه­هايتان می­بينند می­گويد بابايم يک روايتی نوشته از پيغمبر می­خواند يک دفعه می­بينی طرف متحول می­شود اين می­شود صدقه جاريه، لذا خود انفاق از مصاديق عوامل مغفرت است، نکاتی را من امروز و فردا که مناسب است با ميلاد امام مجتی که اسوه انفاق و بخشش هست عرض خواهيم کرد، اما امروز را اختصاصاً می­پردازيم به آثار انفاق در زندگی، ما فقط پول کم شدن­مان را می­بينيم، کارت می­کشيم، صد هزار تومن کم شد، دو مليون کم شد، فقط چشمت اين را می­بيند حالا اين­ها را هم بشنويد آنهايي که کمک می­کنيد، کسانی که زکات می­دهيد کسانی که خمس می­دهيد، منتی سر خدا نداريد، خدا برشما منت دارد، می­بينی خدا چه می­کند با شما، نکته اول از آثار و برکات انفاق تزکيه و طهارت نفس و جان شماست، پول برای خدا خرج کردن درونت را پاک می­کند، می­خواهي بنده ثروت نشوی، می­خواهی دنيا فريبت ندهد، می­خواهد چهارتا آجار سرگرمت نکند، برای خدا انفاق کن، آيه را بخوانم، آيه صد و سه سوره مبارکه توبه، خدا به پيامبر می­فرمايد: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً»[9] رسول­الله از اموال مردم صدقات­شان را بگير، وجوهی که اين­ها بايد بپردازند را بگير، زکات مال­شان را بدهند، ديون واجبات­شان را بپردازند، بابا اين مال مال خداست، روزی که همه­مان آمديم دست خالی آمديم، روزی هم که می­رويم دست خالی می­رويم، اين ثروت اين خانه، اين رياست اين دنيا، اين­ها را در همين مقطع زمانی، بازه زمانی دادند، بعد هم همه را می­گيرند و می­برند، من بارها ديدم افرادی که در آن لحظات آخر حسابی خانه تکانی­شان می­کنند، انگشتر دست­شان را به زحمت چيدند و در آوردند بعد غسلش دادند، انگشترت است الآن انگشترت است فردا رفتی معلوم نيست چه سرنوستی در انتظارش باشد، قرآن می­فرمايد رسول­الله: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً»[10] از اموال مردم صدقات را بگير و اخذ کن، خب اين صدقه دادن انفاق کردن چه خاصيتی دارد، ببين آقا دلسوز خودمان هم اگر باشيم ببينيم خدا چه دارد می­دهد: «تُطَهِّرُهُمْ»[11] اول خدا می­فرمايد طاهرتان می­کنيم، تطهير می­کنيم شما را اين، طهارت درونی برای شما اتفاق می­افتد، از بخل، از حرص، از راه دوری از بخل انفاق است، ببينيد دقيقاً نقطه مقابل می­خواهی متکبر نباشی تواضع، می­خواهی سخاوتمند بشوی بذل و انفاق، می­خواهی از بخل رهايي پيدا کنی، رو به انفاق بياور، دارويي درمانش است، نقطه نقيضش است شما اگر می­خواهيد طهارت روح پيدا کنيد، آلودگی­های درونی شما درمان بشود، انفاق را خدا می­فرمايد انفاق کنيد، اين انفاق کردن شما: «تُطَهِّرُهُمْ»[12]يعنی روح­تان را از بخل و دنيا پرستی و مال دوستی پاک می­کند، ديديد بعضی­ها پول و ريگ برايشان يکی است، اصلاً نمی­شمارند.

خدا رحمت کند، پدر بزرگ مادری ما را خدا به ما نشان داد، مرحوم حضرت حجت الاسلام و المسلمين حاج آقای مؤيد الاسلام آقايون قصر الدشتی­ها ايشان را ديده بودند و می­شناختند، ايشان از افرادی بود که پول و ريگ نزدش يکی بود، من يکبار نديدم ايشان پول می­خواست به فقير بدهد بشمارد و بدهد، ايشان دست می­کرد داخل جيب­ لباس­شان آن موقع پول خرد ارزش داشت، يعنی سال پنجاه و دو، پنجاه و سه، پنج ريال می­دادند کرايه تاکسی بود، يک کورس تاکسی بود، ايشان مشت می­کرد می­داد به طرف می­گفت رزقش است، جرياناتی عجيبی علماء از ايشان نقل می­کردند، حاج آقای والد نقل می­کردند و ايشان يک مثال می­زد، اين مثال ايشان را بزنم، من از ايشان اين جمله را شنيدم می­گفتند ما در خانه خدا، مثل آن استاد بنای رو داربست هستيم اين مثالی بود که ايشان می­زدند سابق خانه­ها که در ارتفاع ساخته نمی­شد خانه­ها مثالاً دو طبقه­ای بود، يک داربست درست می­کردند شاگرد از پايين داربست آجر پرت می­کرد استاد بالا می­گرفت می­گذاشت رو کار ديده بوديد اين صحنه را، استاد می­گفت برسان، شاگرد هم آجر می­انداخت، استاد می­گذاشت رو کار، گاهی اوقات شاگرد وقتی خيلی حرفه­ای بود ديگر استاد هم نمی­گفت برسان اين نگاهی به دست استاد می­کرد، تا می­ديد استاد آجر را گذاشت رو کار آجر بعدی را می­فرستاد اين شاگرد شاگرد حرفه­ای بود، ديگر استاد حرف هم نمی­زد، استاد آجرش را می­گذاشت می­گرفت می­گذاشت، ايشان می­فرمودند ما در خانه خدا مثل استاد بنای روی داربست هستيم زيادی بشنويد اين­جا را می­فرمودند اگر اين­هايي که خدا بهتان داده و در دست­تان است گذاشتيد روی کار بخواهيد و نخواهيد برايتان می­آيد اما اگر اينی که به­تان دادم در دستت گرفتی، خرجش نکردی، ديگر نمی­توانی بگيری بعدی را نمی­فرستند برايت، بفرستند هم تو نمی­توانی بگيری می­گفتند بده، تا بگيری، لذا ايشان می­گفتند اگر کسی درخانه خدا دستش باز است، خدا هم زيربار منت او قرار نمی­گيرد خدا هم برای او می­فرستد: «تُطَهِّرُهُمْ»[13]درون از مال دنيا پرستی پاک می­شود ديديد بعضی­ها سرگرم دنيا هستند، گاهی اوقات يک معامله دنيايي نماز آن روزش قضاء می­شود آقا مسجد چرا نيامدی؟ يک قراری داشتيم طول کشيد نمازمان، حالا نماز قرار با خداست در حاشيه است قرار با مردم مهم است اين جوری، اين­جاها امتحان می­شويم قرآن می­فرمايد: «تُطَهِّرُهُمْ»[14]ما روح­تان را از بخل، دنيا پرستی و مال دوستی پاک می­کنيم اين به برکت انفاق است، انفاق اگر کردی هم درونت پاک می­شود: «وَ تُزَكِّيهِمْ بِها»[15] و شما را هم تزکيه می­کنيم اين «تُزَكِّيهِمْ»[16]يعنی فضائل اخلاقی شما هم افزايش پيدا می­کند، رذايل را از شما می­گيريم فضائل را به شما می­دهيم، فضائل اخلاقی در فرد و در جامعه، شما می­بينيد يک جامعه­ای که همه اهل انفاق هستند يک جامعه سالمی است من و تويي نداريم، من وقتی می­بينم اين آقا ندارد بهش می­رسم، وقتی می­بينم اين مشکل دارد، ديگر منت سرش نمی­گذارم الآن يک مقداری ما از ارزش­های اخلاقی فاصله گرفتيم چون از انفاق دادن فاصله گرفتيم، می­گوييم مال خودم است نمی­دهم، می­بيند طرف هم که تقاضا می­کند که آقا بالاخره کمک کن، من يک وقتی ياد کردم اين­جا، حالا ياد کنيم از يکی از اصحاب همين مسجد، آقای حاج محمد حسن ذکری رحمت الله عليه ايشان از اصحاب همين مسجد هم بود، ايشان تاجر چايي بود در بازار وکيل بسيار فرد معتقد متدين يک جريانی را من يک وقت از ايشان شنيدم می­گفت حاج آقا من در زندگی­ام مقيد هستم دروغ نگويم، دو سه نفر را من ديدم در بازار اين ويژگی خوب را داشتند و نمی­گفتند هم دروغ، گفت يک وقتی ما رفتيم بندرعباس گفتند کشتی چايي آمده برويم بخريم، وقتی رفتيم ديديم اين کشتی صاحبش مشکلی پيدا کرده بود که گفته بودند بايد جنس را برگرداني، عودت بده، نتوانسته بود ديگر حالا گذاشته بودند به حراج، گفت من سه شب هم بندر عباس معطل بودم برای اين­که برويم پای خريد، تا ديدم صاحبش از نظر درونی راضی نيست به آن تجاری که از تهران و جاهاي ديگر آمده بودند گفتم من که نمی­خرم خداحافظ يک خرجی هم افتاد رو دستمان آمدن بندر عباس و برگشتن شيراز و سه شب هتل ولی می­ارزد ما پول شبهه­ناک در زندگی­مان نياوريم، خب خدا جواب نمی­دهد، اين آقا می­دانی کجا استارت تربيتش خورده بود، برای خود من گفت، گفت آقای حدائق هجده سالم بود در بازار وکيل پادوی يک مغازه بودم، شاگرد جزئی بودم اول صبح بود آمده بودم، آب جارو می­کردم جلو مغازه­مان را گفت کنار مغازه ما مغازه يکی از ثروتمندان مطرح شيراز بود، از آن ملياردرهای آن وقت، گفت مغازه­دارها هنوز نيامده بودند ولی اين آمده در مغازه پشت ميز نشسته بود، داشت حساب و کتاب­هايش را می­کرد، چرتکه بغل دستش بود داشت حساب می­کرد گفت من هم جلو مغازه خودمان داشتيم آب­ جارو می­کرديم، گفت يک فقيری آن اول صبح در راه رو بازار وکيل داشت رد می­شد، اين از جلو مغازه اين حاجی داشت رد می­شد حاجی را ديد، ديد آقای حاج فلانی که از سرشناس­های شهر بود اين پشت ميز نشسته دارد حساب می‌کند. خدا نکند پول کسی را گردن کلفت کند، در برابر چه کسی؟ خدا، می­کشدش پايين، قارون ثروت خداداديش در برابر خدا ايستاد، با تمام ثروت رفت در اعماق خاک و اين را هم خدمت همه عزيزان عرض کنم در روايت داريم اگر لطف خدا کسی را در برابر خدا گستاخ کرد همان لطف می­شود عذاب، يعنی اگر اولاد بهت دادند اولاد شد عامل گستاخی می­شود عامل عذابت، اگر سواد بهت دادند علمت شد عامل گستاخی همان علمت می­شود سوحان روحت، همان نعمتی که به تو دادند و با خدا ستيز کردی همان می­شود عامل عذاب، آقای ذکری گفت اين فقير داشت رد می­شد ديد آقای فلانی پشت ميز در مغازه نشسته، او از همان وسط راهرو رو کرد به آن آقا گفت آقای فلانی يک چيزی برای خدا به ما کمک کن، گفت اين سرش را بلند کرد با تکبر از روی دفتر يک نگاهی کرد، حالا اين را هم بگويم، آقا اميرالمؤمنين می­فرمايد خدا خوب­ها را در مردم پنهان کرده، در شيراز چه کسی به خدا نزديک­تر است نه عبا و عمامه و لباس ملاک است، نه سواد، نه خانه­های آن چنانی، نه ماشين­های آن چنانی نه پول در بانک، نه عناوين، چه پس ملاک است؟ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ »[17] خدا می­فرمايد هرکسی آدم­تر است نزد ما عزيزتر است يک وقت می­بينی يک آدم گمنام اما در خانه خدا صاحب­نام گفت اين گفت آقا برای خدا، حالا فقير با معرفتی هم بود، گفت برای خدا کمک کن، يک وقت می­گفت حاجی برای سلامتی خودت براي بچه­هايت، آن­هم حالا حرف بدی نبود، ولی تقاضايش هم يک تقاضايي با معرفتی است برای خدا کمک کن، چون همه چيزت مال اوست يعنی در انفاق هم خدا يادتان نرود: «في‏ سَبيلِ اللَّهِ»[18]يعنی اگر پول هم می­ده، برای خدا بايد بدهی، گفت تا گفت يک چيزی برای خدا بده، گفت برو خلايق هرچه لايق بود دادند، خدا اگر می­خواست به تو هم می­داد، خيلی حرف بدی است، حالا من اضافه کنم، آقايون هرچه به هرکسی داده امتحان است، شايستگی نيست، اين طور نيست که بگوييد فلانی چون موقعيت اجتماعی بالای دارد آدم شايسته­ای است بلی شايد شايسته­ هم باشد ولی دارد امتحان می­شود، سوادتان امتحان است، ثروت­تان امتحان است، عمرتان امتحان است، زيبايي­تان امتحان است، در هر حالی و وضعی که هستيد داريد آزموده می­شويد، يکی با فقير يکی با ثروت، تازه در روايت داريم پيغمبر می­فرمايد امتحان ثروتمندان به مراتب از فقراء بيشتر است سخت­تر است، چون فقير در فقرش دارد امتحان می­شود غنی در ثروتش دارد امتحان می­شود، او حساب و کتاب آن اموال را بايد پس بده، اين در حد همين حداقل لذا رسول­الله فرمود: «من رضی فی الدنيا باليسير من المال» ، آنهايي که در دنيا به کمی مال رضايت دادند، آخرت، قيامت، خدا به عمل کم­شان رضايت می­دهد، می­گويد آقا تو خيلی نداشتی، ما هم خيلی ازت نمی­خواهيم برو، ولی آن کسی که خيلی خدا داده خيلی عبادت می­خواهد، خيلی کار خوب می­خواهد، آقا ما به تو داديم تو داری، تو بايد کار می­کرد، تو مسئول بودی، تو با آبدارچی فرق می­کردی، يک شهردار با يک کارگر ساده­ی شهرداری خيلی متفاوت است قيامت حسابرسی­ها، گفت ما گفتيم آقا يک چيزی در راه خدا، گفت خلائق هرچه لايق بود دادند تو هم اگر لياقتی درت بود خدا می­داد بهت، آقای ذکری گفت فقير جمله ديگری گفت، گفت حاجی حالا که تو لايق هستی و خدا لايق دانسته تو را و به تو دادی و ما نالايق هستيم خدا به ما نداده، اين حرف حرف درستی هم نيست، آن کسی که ندارد دليل بر اين نيست که نالايق است دليل بر امتحان است، سلامتی دليل بر امتحان است يک نفر را شما روی کرة زمين پيدا نمی­کنيد که بگويد امتحان نمی­شود يک نفر را اگر آورديد من جايزه­تان می­دهم، فقير گفت حالا به شکرانه اين­که تو لايق هستی و ما هم لايق نيستیم يک کمکی کن، مثل ما نيستی، تو الحمدلله ثروت داری، مغازه داری ما بی­سر و سامان و بی­خانه­مان، گفت دوباره سرش را بلند کرد يک نگاهی به فقير کرد، گفت من مثل تو باشم، خدا اگر بخواهد من را مثل تو بکند، بايد شش ماه بنشيند حسابش کند، پناه بر خدا، آقای ذکری گفت اين دو جمله را من خودم بودم و شنيدم و ديدم گفت اين فقير سر خجالت انداخت پايين رفت! يک نصيحت در پرانتز به همه­تان بکنم، اين نصيحت امام صادق است امام صادق فرمود وقتی نيازمندی به شما مراجعه می­کند از دو حال خارج نيستيد اين را بشنويد خيلی­ها اين‌جور چوب خوردند سفره زندگی­شان جمع شده چون با بی­تدبيری عمل کردند اگر کسی به شما مراجعه کرد از دو حال خارج نيستيد يا قصد کمک داری يا قصد کمک نداری؟ اگر قصد کمک داری کمک کن ولی منت نگذار، اذيتش نکن: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى»[19]خفيفش نکن، خجالتش نده، معتاد، بگير مواد نکشی، تمام شد پول را ضايع کردی، هر روز می­آيي، ما را فقط در بازار شناختی، در اين محله فقط خانه ما را بلد هستی؟ تمام شد اين پول را که دادی ديگر پول آبرويش است، پول انفاقت نيست آبرويش را بردی يک پولی بهش دادی، بعضی­ها پول آبروی مردم را می­دهند، امام فرمود اگر می­خواهی کمک کنی بدون منت و بدون اذيت و اگر قصد کمک نداری دل شکسته ردش نکن، ظاهرش يک وقت می­بينی آراسته نيست، دلش شکست زندگی­ات را پياده می­کند، داشتيم در تاريخ که خيلی­ها جمع شده زنگی­ اين­ها چون دلی را آزدند امام صادق فرمودند با روی خوش و عذرخواهی و معذرت خواهی بگو من موفق به کمک نيستم عذرخواهی می­کنم، ابوی ما می­گفتند مرحوم جدی ما وقتی کسی می­آمد يک چيزی تقاضا می­کرد حالا ايشان برايشان مقدور نبود می­گفتند بابای من، به آن طرفی که طلب کرده بود، حالا هر کاری که بود، اين کاری که تو می­خواهی از عهده من خارج است اما يک کار از من می­آيد برايت می­کنم، دعايت می­کنم خدا مشکلات تو را حل کند، اين را ما مردم می­توانيم بگوييم يا نه؟ می­توانی به همانی که در خانه­ات را زده و داری دست خالی ردش می­کنی، بگويي دعا می­کنم خدا مشکلت را حل کند که دلگير از تو جدا نشود، دل نشکنی، که در روايت داريم خدا می­فرمايد حديث قدسی است: «انا عند المنکسرة قلوبهم»[20]، من نزد دل­های شکسته هستم، آن­جايي که دل می­شکند محل استجابت دعاست، مرحوم حاج آقای ذکری گفت اين دو جمله را اين آقا گفت به اين فقير هم با يک سر از خجالت به زير انداخته­ای دل شکسته­ای رفت، گفت آقای حدائق نيم ساعت نگذشت، يک پيکی آمد، در بازار گفت به من گفت مغازه آقای حاجی فلانی کجاست؟ گفتم اين مغازه است، گفت دقيقاً سرجايي آن فقير ايستاد، رو کرد به همان آقا نيم ساعت، گفت آقای فلانی شما هستيد؟ گفت بلی، گفت يک تلگرافی الآن از بندر عباس رسيده برای شما، کشتی جنست در دريا غرق شد، خدا شش ماه بنشيند فکرش کند، خدا در نيم ساعت جمعت می­کند، با يک سکته مغزی می­کنيم­ات پمپرزی، حالا بيفت در بستر قلدوری می­کنی، گفت حاج آقا تلگراف را داد دست اين آقای تاجر، تاجر مطرح شيرازی، اين داستان شايد مال شصت سالی قبل است، گفت اين تلگراف را که ديد سريع با عجله بلند شد در مغازه را بست رفت که ديگر آن تاجر به بازار بر نگشت، بابا مال مال خداست، خب بی­انصاف بهت دادند خب بده، می­دهيم دوباره درونت را پاک می­کنيم، اموالت را تزکيه می­کنيم: «تُزَكِّيهِمْ»[21] زکات اين انفاق موجب پاکی روح از بخل، و موجب رشد و فضائل اخلاقی در فرد و جامعه می­شود، شما امروز اگر همين نگاه انفاق در جامعه گسترش پيدا کند مردم همديگر از خود جدا نبينند دقيقاً در عصر ظهور همين اتفاق می­افتد الآن نيست اين جوری در عصر ظهور داريم زمان امام زمان مردم همديگر را که می­بينند سراغ نيازمند می­گيرند الآن برعکس است الآن شما چند درصد ديديد يک کسی بيايد يگويد آقا می­خواهم به يک نيازمندی کمک کن خيلی معدود هستند، اما در عصر ظهور همگانی است يعنی همه مردم به هم که می­رسند می­گويند آقا نيازمندی کار خيری، امر خدا پسندانه سراغ نداری ما کمک کنيم؟ الآن شما يک کاری خيری که می­کنيد بايد ده­ها نفر را دعوت کنيد به کار تا گوشه­ای کار از زمين بلند بشود اين وضع امروز ماست، و نتيجتاً آن سلامت فرد و جامعه نيست در جامعه، مردم می­گويند خانه من، زندگی من، مال من فرزند من، کاری نداريم به ديگران، قرآن می­فرمايد: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ»[22]پيامبر وقتی اين­ها می­آيند کمکم می­کنند درود بر اين­ها بفرست: «إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ»[23]اين درود شما برای آن­ها موجب آرامش آنهاست: «وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليم‏»[24]خدا هم شنونده است هم شنواست و هم عالم و آگاه است دو سه مطلب من محضر عزيزان عرض کنم، يکی که در اين آيه شريفه اسلام مالکيت­ها را محترم می­داند می­فرمايد: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ»[25] با اين­که مال مال خداست، ببينيد خدا چقدر با شخصيت برخورد می­کند، نگاه کنيد يک وقتی پدری اموال را می­دهد دست فرزندش بعد می­خواهد شخصيت بدهد به اين بچه، می­گويد بابا از مالت يک چيزی می­دهی قرض ما، چقدر اين بزرگ منشانه است، می­گويند بابا صفر تا صد همه زندگی اين بچه مال اين پدر است می­گويد بابا اجازه می­دهی بيايم در خانه­ات يک نمازی بخوانيد، می­گويند اين خانه را پدر براي تو خريد ولی چه پدر با کمالی که باز الآن هم که از تو می­خواهد تقاضايي با شخصيت دادن، مردم خد را ببينيد خدا همه دارايي ما، زندگی ما، از اوست باز در اين آيه خدا می­فرمايد رسول­الله از اموال­شان صدقه بگير، خدا نمی­فرمايد: «خذ من اموالنا» می­فرمايد: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ»[26]شخصيت دادن، چه خدايي مهربانی اين يک نکته در اين آيه و خب حالا انفاق هم نمی­گويد همه مال­تان را بدهيد می­گويند قسمتی از مالت را بده، خمس می­گويند يک پنجم از زيادی اموالت، زکات می­گويند يک چهلم از نصاب اموال زکاتت، صدقه را هم اگر می­دهيد می­گويند که بالاخره بخشی از اين­ها را بدهيد، شخصی آمد خدمت امام صادق گفت آقا اعتدال در انفاق را برای ما بگوييد امام مشتی از خاک را کردند در دست­شان گره کردند آوردند بالا، فرمودند اين حالت که خدا هرچه به­تان داده، نه خود خورد، نه کس دهد نه می­خورد نه می­خوراند، بعداً می­خورند. يک بنده­ی خدایی می­گفت ما می­خوريم لگد به گورش می­زنيم خودش که استفاده نمی­کرد، امام می­فرمايد اين حالت که هرچه به­تان داند قبض کرديد خودتان مصرف نمی­کنيد، دلتان برای خودتان نمی­سوزد به ديگران هم رحم نمی­کنيد اين را می­گويند بخل، امساک اين را اسلام تأييد نمی­کند، بعد امام دست­شان را اين جوری باز کردند، تمام خاک­ها ريخت، آقا فرمودند اين هم افراط است که هرچه خدا بهت داده بدهی، برود خودت هم بشوی فقير اين را هم خدا نمی­پسندد بعد امام دوباره دست­شان را مشت کردند، دست را اين جوری باز کردند، از لابلای انگشت­ها يک مقداری خاک ريخت، يک مقداری هم کف دست حضرت خاک ماند، حضرت فرمودند چيزی بخور، چيزی بده، چيزی بنه، اين اعتدال است، اسلام نمی­گويد همه را بدهيد: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ»[27]بخشی از اموال­تان را بدهيد، همه خانه­ات را نمی­خواهد بده برود، همه موجودی­ات را نمی­خواهد بده، يک بخشی از آنهايي که خدا بهت داده شما هزينه کن در  ره خدا.

نکته ديگری عرض کنم قطعاً در اين آيه شريفه خداوند می­فرمايد آن صدقه دهند و گيرنده بايد يک ارتباط عاطفی بين­شان باشد نسبت به آن دريافت کننده می­گويند: «خُذْ»[28] برو بگير، از آن طرف وقتی هم گرفتی: «صَلِّ عَلَيْهِمْ»[29] با احترام و تجليل بگير يعنی آن کسی که دريافت کمک هم می­کند که خدا به پيغمبر می­فرمايد: «صَلِّ عَلَيْهِمْ»[30]يعنی اين پيوند عاطفی حفظ بشود در روابط اجتماعی­مان ما يک مشکلی هم که امروز در جامعه داريم بعضی­ها کارهای خير را می­گويند وظيفه است بلی وظيفه است، منی هم که دارد کار خير در حقم انجام می­شد تشکر کنم، می­گويد آقا اين کارمند پول می­گيرد بايد کار کند، بلی پول می­گيرد بايد کار کند، شما هم وظيفه داريد از اين کارمند موظف وقت شناس تشکر کنيد، ما چقدر تشکر می­کنيم؟ اين افسر پليس راهنمايي رانندگی برای کنترل ترافيک وظيفه دارد خب من هم دارم می­روم در ماشين، يک لحظه شيشه را بکشم پايين بگويم آقا تشکر می­کنيم جزاکم الله خيراً، آن وظيفه­اش است ما هم وظيفه­مان است، ما يک مشکلی که امروز در جامعه داريم کارهای خوب يکديگر را تشکر نمی­کنيم افرادی که شما رفتيد در بانک، شما در بانک اين آقای تحويل‌دار بانک، پول را دارد می­گيرد شما قبوض­تان را داريد می­پردازيد، بلی شما وظيفه­تان است آن هم وظيفه­اش تشکر کند، اين پيوند عاطفی را اسلام می­فرمايد در روابط، ديده بشود: «صَلِّ عَلَيْهِمْ»[31] با درود، با تحيت، نسبت به کسی که در حق شما محبت کرده، تشکر کنيد.

و نکته ديگر قطعاً زکات دهنده به وظيفه خودش عمل می­کند، آن کسی هم که زکات را می­گيرد آن هم بايد به شايستگی به وظيفه خود عمل کند و نکته پايانی در اين آيه هم خدا می­فرمايد: «وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليم‏»[32] سرچشمه تمام دستورات الهی علم الهی است، خدا هرجا دستور داده بايدی و نبايدی است حکمتی است اگر بنده نوعی بی­توجه هستم دليل بر بی­حکمت بودن توصيه­های الهی نمی­شود، اين يکی از آثار و برکات انفاق که انفاق موجب می­شود روح ما تزکيه می­شود: «تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ»[33] از آثار ديگر نسبت به بحث انفاق و رسيدگی به مردم آرامش روحی، ما ديازپام بعضی­ها می­خورند که آرامش پيدا کند، آقا خيلی اضطراب دارم خب برو صدقه بده، من آيه­اش را دارم می­خوانم روايتش را هم داريم، آقايي که اضطراب داری، آقایي که استرس داری، آقايي که دنيا تو را در منگه گذاشته، شب­ خوابت می­برد چک­ها پاس می­شود يا نمی­شود؟ صدقه بده آيه را بخوانم: «الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون‏»[34]آيه دويست و هفتاد و چهار سوره مبارکه البقره خدا می­فرمايد آنهايي که انفاق می­کنند نسبت به اموال­شان، آقا يک پرس غذا می­دهی، نمی­دانی برکت اين پرس غذا چقدر آرامش می­آورد در زندگی­ات، همين صدقه­ای که پول می­دهی به يک نيازمند، خيلی از بلايا و مشکلات را از شما دفع می­کند خدا: «وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليم‏»[35]خدا متوجه است و عالم است و شنواست، قرآن می­فرمايد آنهايي که اموال­شان را: «بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ»[36] چه شب چه روز، صدقه محدويت زمانی هم ندارد، شب صدقه بدهيد روز صدقه بدهيد، دستگيری از نيامندان: «سِرًّا وَ عَلانِيَةً»[37] چه خلوت، چه جلوت، بنا نيست که حتماً در مسجد کمک جمع می­کنند ما کمک کنيم، آقا يک­جايي هم که کسی نمی­داند اتفاقاً صدقه سری ثوابش از صدقه علانيه بيشتر است اين را اميرالمؤمنين می­فرمايد، اميرالمؤمنين می­فرمايد صدقه سرّ با صدقه علانيه تفاوتش می­دانيد چيست؟ صدقه علانيه­ مشکلات دنيايتان، گرفتاری­ها، بيماری­ها سختی­ها را برطرف می­کند، صدقه سرّ عذاب قبر را ور می­دارد، صدقه سرّ تاريکی قبر را ور می­دارد، صدقه سرّ وحشت در شب اول قبرت را مرتفع می­کند، به دادت می­رسد کمک می­کند به شما، قرآن می­فرمايد آنهايي که انفاق می­کنند چه در شب چه در روز، چه سراً چه علانيه: «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ»[38] اجر اين­ها نزد خداست، خدا می­داند که با اين­ها چه می­کند؟ لذا اين آياتی که خدا می­فرمايد: «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ»[39]يعنی از قاعده حسابرسی بشر خارج است، فقط خدا می­داند، هرچه است؟ «وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون‏»[40] اين­ها ديگر نه حزن دارند نه خوف، اين آرامش، نه ديگر در دغدغه آينده هستند، نه در حسرت گذشته هستند، بعضی­ها ديديد در حسرت گذشته غوطه­ور هستند، يک آقايي به ما رسيد گفت حاج آقا يک زمانی خيابان قصردشت زمين متر اين قدر بود من آن زمان می­توانستم سه چهار هزار متر زمين بخرم نخريديم دستمان خورد، الآن پول­ها را گذاشتيم زمين حالا شما زمين متر چقدر، پول­های ما بی­ارزش گفتم مرد مؤمن گذشت، تو در چهل، پنجاه سال قبل هستی؟ چرا؟ چون وابسته هستی، چون اهل انفاق و امساک نيستی، درگيری يا گذشته هستی، يا در وحشت آينده اين از آثار انفاق آرامش، هرکسی می­خواهد آرامش پيدا کند، انفاق و دستگيری از بندگان خدا برای خدا، يکی دو روايت هم من اين­جا عرض کنم ادامه بحث بماند انشاءالله جلسه آينده که روز ميلاد اسوه انفاق و کرامت و بخشش وجود مقدس آقا امام مجتبی است.

اين انفاق يک حديث از رسول­الله تقديم کنم يک حديث از امام صادق و انشاءالله حاج آقای مقدم هم به فيض می­رساند، حديث از رسول­ الله بحار جلد هفتاد و هفت، چون بحث بحث انفاق بود، پيامبر می­فرمايد سه چيز است که اين­ها نشان دهند حقيقت ايمان انسان­هاست، حالا روايـت را می­خوانم اگر در شما هسیت يک الحمدلله درونی بگوييد، اگر هم در ما نيست، يک سبحان­الله بگوييم از خدا استدعا کنيم، خدايا به ما بده، در اين فرصتی که هنوز نرفتيم: «ثَلَاثَةٌ مِنْ حَقَائِقِ الْإِيمَانِ»[41] يک: «الْإِنْفَاقُ مِنَ الْإِقْتَارِ»[42] انفاق در تنگدستی حالا يک کسی خدا بهش داده، دارد می­دهد که خب اين بسيار خوب، اما آن کسی که ندارد آن کسی که خودش در تنگناست، اگر مردم در سختی­هايتان در نداری­هايتان باز انفاق کرديد اين نشانه حقيقت ايمان شماست، من يک جريانی را نقل کنم از حقايق ايمانی که ديديم، اين­که می­گويم مردم را به ديد خفت و سبکی نگاه نکنيم، اين طلاب مدرسه علميه منصوريه گروه جهادی عمار، يک موکبی زده بودند يکی از اعياد ائمه بود کنار بازار شاه چراغ، بر روی نزديک صحن مطهر احمد ابن موسی، ما آن شب رفتيم در جمع اين­ها هم يک خسته نباشيد به عزيزانی که اداره می­کردند و ضمن اين­که کاری خوبی هم کرده بودند، کنار همين موکب ميز و صندلی هم زده بودند هر کسی هم سؤال اعتقادی داشت، اين­ها جواب می­دادند يعنی هم موکب بود، شربت بود، چايي بود شام بود، و هم پذيرايي معنوی بود که مهم­تر همان بود، ما رفتيم داشتيم صحبت می­کرديم اين­ها هم داشتند غذا توزيع می­کردند يک عده­ای هم در صف بودند، يک دفعه آن آقايي که توزيع غذا می­کرد گفت ديگر اعلام کنيد کسی در صف نايستد ديگر غذای ما تمام است ما به همين اندازه­ای که در صف ايستادند می­توانيم غذا بدهيم، اعلامٌ کردند به آن نفر آخر که ديگر هر کسی آمد پشت سرت بايستد بگو ديگر نايستد غذا نيست، من همين طور مشغول صحبت بودم ديديم يکی از همين کسانی که در صف بود که بايد می­رسيد غذا می­گرفت يک آقايي بود که قيافه­اش قيافه­ کارتن خوابی بود، محترمانه و مؤدبانه ظاهری بالاخره خيلی خفيفی داشت، نا آراسته­ای، اين در صف بود نوبت اين هم که داشت می­رسيد يک پيرمردی آمد گفت به ما هم غذا بدهيد آن متصدی غذا گفت ديگر تمام شد ديگر ما به همين­ها بدهيم ديگر غذا نيست در صف هم نايست، گفت يک پرس به ما بده، گفتند نيست، در همين گفتگو بود که نوبت همين کارتن خواب شد، ديدم اين کارتون خواب هم يک پرس بهش دادند اين رفت از صف خارج شد، رفت دنبال پيرمرد غذا را داد به پيرمرد حالا ما می­گوييم معتاد می­گوييم غير بهداشتی ای وای، مردم به بعضی از اين­های که تا کمر در اين سطل­های زباله خم می­شوند بايد بگوييد التماس دعا، ديدم غذايش را داد و رفت، به يکی دوتا از اين طلبه­ها گفتم برويد سريع آن آقا را صدا بزنيد بيايد بگويد برگرده، آن را بگوييد بيايد، صدايش زدند برگشت و آمد، گفتم که آقا مگر تو گرسنه نبودی؟ گفت چرا، گفتم اين غذا مال تو نبود، گفت چرا، گفتم چرا دادی به آن پيرمرد گفت حاج آقا اين پير بود حالا ما جوان هستيم خدا کريم است يک­جاي ديگر گيرمان می­آيد فقط من اعتيادش را می­بينم معرفتش را نمی­بينم خدا اين جوری نمره می­دهد، خدا به معرفت نمره می­دهد، حالا قيامت خواهيم ديد قيامت: «خافِضَةٌ رافِعَة»[43] سوره واقعه خوانديد: «إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ خافِضَةٌ رافِعَة»[44]، «خافِضَةٌ رافِعَة»[45]يک معنايش اين است علامه طباطبايي می­فرمايد بعضی­ها در دنيا بالا هستند، آخرت می­آيند پايين، بعضی­ها در دنيا پايين هستند کارتون خواب­اند آخرت می­آيد بالا: «خافِضَةٌ رافِعَة»[46] گفت اين آقا پيرمرد، پيرمرد بود خدا رزق ما را هم می­دهد، گفتم آفرين بر تو، گفتم آقا دوستانی که هستيد اگر غذا به­تان دادند ايثار کنيد بدهيد به اين آقا تشکر کنيد، و همان­جا هم معرفی­اش کردم گفتم مردم ياد بگيريد، ببينيد اين حقيقت ايمان است بلی حالا اين اين مريض است مبتلاست معتاده، اما معرفتی که دارد، صدها آدم سالم اين کارها را نمی­کند، می­گويد آقا چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرامه، پيغمبر فرمود نشانه حقيقت ايمان در تنگدستی انفاق کنيد، در نداری بدهيد اين مهم است.

دوم: «إِنْصَافُكَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ»[47] با مردم انصاف داشته باشيد، انصاف يعنی هرچه برای خودت می­پسندی، برای ديگران هم بپسندی، اين دو اين هم خيلی سخت است، انصاف يعنی عروست را مثل دخترت، دامادت را مثل پسرت، ديگران را از خودت جدا نبينی، من يک آقايي از بازاری­ها محترم گفت آقا چند درصد رو جنس بکشيم سود متعارف حلال است، گفتم اميرالمؤمنين ببين چه می­گويند؟ حضرت به امام حسن فرمود با مردم آن­گونه رفتار کن که دوست داری با خودت رفتار کند، تو اگر خودت مشتری بودی چگونه بهت عمل می­کردند؟ همان رفتار را با ديگران بکن، من پشت ميز نشستم با ارباب رجوع همان رفتاری بکنم که خودم اگر ارباب رجوع بودم بدم نمی­آمد، آن کسی که برای خودم می­پسندم برای ديگران بپسندم اين می­شود انصاف اين خيلی سخت است، بعضی­ها می­بينيد نماز شب می­خوانند ولی انصاف ندارد، در روابط اجتماعی­مان رفتارمان با مردم فرق می­کند با رفتاری که با خودمان هستيم غذا می­خواهيم بدهيم، يک وقت می­بينی غذای مانده را می­دهم به آنها غذای تازه خودمان.

سوم آقا رسول­الله فرمود: «بَذْلُ الْعِلْمِ لِلْمُتَعَلِّم‏»[48]اين هم خيلی هنر می­خواهد آنچه که ياد گرفتی بخل نورزی، بگويي، نگفتی، بخل داشتی، بذل نکردی، حقيقت ايمان در شما نيست، يک بشارت هم بگويم اين هم به مناسبت عيدی امام حسن ميلاد حضرت از امام صادق، آقا امام صادق اين روايت را هم مرحوم کلينی در جلد دوم کافی نقل می­کند، امام صادق فرمود: «ثَلَاثٌ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِوَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ»[49] سه چيز است که اگر کسی يکی از اين­ها را هم واقعاً تحصيل کرده باشد خدا بهشت را برايش واجب می­کند، فرمول بهشتی شدن­تان، اينها را بدست بياوريد اين هم معلوم است، که به اين راحتی­ها نيست، يکی از اين سه­تا را حضرت هم نمی­فرمايد هرسه را حضرت می­فرمايد اگر يکی از اين سه چيز هم کسی درش بود خدا بهشت را برايش واجب می­کند يک: «الْإِنْفَاقُ مِنْ إِقْتَارٍ»[50] انفاق در تنگدستی، اگر کسی اين حالت را دارد، اين خدا بهشتی­اش می­کند اين روحيه را، دو: «وَ الْبِشْرُ لِجَمِيعِ الْعَالَمِ»[51]با همه با روی خوش برخورد بکند، نگاه نکند اين هم مسجدی­مان است، همشهری­مان است، هم محلی­مان است، ايل و طايفه­مان است، با هرکسی رو به رو می­شود اروپايي، آفريقايي، آسيايي: «وَ الْبِشْرُ لِجَمِيعِ الْعَالَمِ»[52]اين اخلاق را خدا بهشتی می­کند طرف را و سوم: «وَ الْإِنْصَافُ مِنْ نَفْسِهِ»[53] انصاف از نفس خودش هم به ديگران بدهد، خب ايام ايام ميلاد با سعادت و برکت آقا امام مجتبی است، انشاءالله که به عظمت کريم اهل­البيت خدا توفيق اين صفاتی که ذکر شد به همه عنايت بفرمايد صلواتی ختم کنيد.

 

[1] بقره274.

[2] بقره274.

[3] بقره156.

[4] غررالحکم ص390

[5] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج‏1 ص11.

[6] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج‏1 ص11.

[7] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ج‏1 ص11.

[8] كتاب سليم بن قيس الهلالي ج‏1 ص287.

[9] بقره103.

[10] بقره103.

[11] بقره103.

[12] بقره103.

[13] بقره103.

[14] بقره103.

[15] بقره103.

[16] بقره103.

[17] حجرات13.

[18] صف11.

[19] بقره264.

[20] منیة المرید ص123

[21] بقره103.

[22] بقره103.

[23] بقره103.

[24] بقره103.

[25] بقره103.

[26] بقره103.

[27] بقره103.

[28] بقره103.

[29] بقره103.

[30] بقره103.

[31] بقره103.

[32] بقره103.

[33] بقره103.

[34] بقره274.

[35] بقره103.

[36] بقره274.

[37] بقره274.

[38] بقره274.

[39] بقره274.

[40] بقره274.

[41] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏74 ص52.

[42] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏74 ص52.

[43] واقعه3.

[44] واقعه1-3.

[45] واقعه3.

[46] واقعه3.

[47] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏74 ص52.

[48] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏74 ص52.

[49] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[50] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[51] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[52] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[53] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه