استاد حدائق روز دوشنبه 7 فروردین ماه 1402 در مسجدالرسول(ص) شیراز به مناسبت ماه مبارک رمضان به بیان سلسله مباحث مغفرت از نگاه قرآن پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال رسولالله صلّی الله عليه و آله و سلّم: «مَنْ كَثُرَتْ هُمُومُهُ فَعَلَيْهِ بِالاسْتِغْفَارِ»[1].
سخن پيرامون يکی از برکات مهم ماه مبارک رمضان که رسولالله رمضان را شهرالمغفره ياد نمودند، و پيرامون مغفرت آيهای در جلسه گذشته از سوره مبارکه حجر آيه 49 و 50 تلاوت شد و نکاتی ذيل اين آيه شريفه بيان شد، بحث امروز موجبات استغفار از نگاه قرآن، البته تکميل کنم بحث روز گذشته را با يکی دو روايت در اهميت بحث استغفار که از ما سؤال شد، از مواهب ارزشمندی که در ماه رمضان رقم میخورد برای مردم، يکی همين پاک شدن از آلودگیهاست، و از لغزشهاست و برگشتن به آن فطرت پاک است. اصلاً يکی از علتهای که عيد فطر را عيد فطر میگويند يک جهتش اين است فطر يعنی به فطرت برگشتن همه ما را روزی که خدا خلق کرد پاک خلق کرد، فرعون را خدا پاک آفريد، يزيد را خدا پاک آفريد، اگر کسی بگويد يزيد را خدا يزيد خلق کرد، توهينی به عدالت الهی است.
يک آقايي از پيرمردهای مذهبی خدا رحمتش کند، يک وقت به ما رسيد گفت من حاج آقا به اين باور رسيدم که يزيد خلقتاً يزيد بود گفتم اين توهين به خداست، توهين به عدالت الهی است، اگر اين طور باشد يزيد قيامت حق اعتراض دارد، بگويد خدايا ما را بد آفريدی جز بدی چيزی نديدی، ما را هم مثل بقيه سالم خلق میکرديد پاک میآفريديد آن وقت میديد ما چه میشديم؟ شاعر میگويد:
روزی که آفريد تو را صورت آفرين، بر آفرينش تو به خود گفت آفرين
صورت نيافريده چنين صورت آفرين، بر صورت آفرين و چنين صورت آفرين
خدا همه را خوب آفريده و لذا حالا من يک روايتی هم میخوانم امروز رسيديم امام صادق میفرمايد اين نشانه ضعف ايمان است که کسی خودش را از ديگری بهتر ببيند اين حالت اگر در ما هست بگوييم «استغفر الله ربّی و اتوب اليه»، چون پول داريم، چون سواد داريم چون رياست داريم، چون شهرت داريم گاهی اوقات به همين کارتون خوابها بايد بگوييد التماس دعا به همينهای که تا کمر خم میشوند در سطلهای زباله زائدات جمع میکنند بايد به اينها گفت التماس دعا:
کس نمیدانيد در اين بحر عميق، سنگريزه قرب دارد يا عقيق
حالا آن روايت را من عرض میکنم در ضمن بحث خواهيم رسيد، لذا خدا همه را به پاکی آفريده، همه را به نيکی آفريده، فطرتها پاک است، حالا عواملی سبب میشود که اين ناپاکیها رقم میخورد، تربيتها، لقمهها، غذاها، غذا فتيله آدم را میکشد پايين، يک لقمه چهل شبانه روز آدم را میبرد عقب، لقمان به پسرش گفت پسرم، من چهار صد پيغمبر خدا را ملاقات کردم، خيلی عظيم است اين حديث، اين را میگويم که آقایان پای هر سفرهای هم نبايد نشست، هر خوراکی را هم قبول نکنيد و بخوريم، يک وقت دورتان میکند میخوري نصف شب میبينی نافله شبت از دست رفت، میخوری میبينی مسجد آمدنت تعطيل شد میگويي آقا ما نمیدانيم چه به سرمان آمده، خب چه کردي؟ چه خوردی؟ با چه کسانی گشتی؟ لقمانی که خدا در سوره لقمان میفرمايد لقمان حکيم است: «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ»[2] ما به لقمان حکمت آموختيم، ببينيد آقايون يک وقتی ما اين واژه حکمت را به همديگر هديه میدهيم، میگويي آقا فلان حکيم است، فلانی علامه است، فلانی عالم است، يک وقت خدا میفرمايد حکيم است، خدايي که مصدر و منشأ حکمت است به لقمان میفرمايد حکيم است، يکی از صد و چهارده سوره قرآن به نام همين حکيم تاريخ است، به پسرش میگويد پسرم: «أنّي خدمت أربعمائة نبيّ»[3] چهار صد پيغمبر را من ملاقات کردم: «و اخذت من کلامهم اربعه کلمات»[4] عصاره چهار صد پيغمبر را کردم چهارتا جمله يعنی اينها چکيده چهار صد پيغمبر خداست، اين به تعبير امروزیها در واژههای به روز میگويند ام پی تيری، خلاصه کردن اين خيلی هنر است شما يک کتاب را خلاصه کنيد در يک صفحه، آقا اميرالمؤمنين قرآن را میفرمايد در يک آيه جمع کردم اين هنر است، کدام آيه: «و اخذت من الفرقان» ، «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[5] قرآن بايد برساند شما را به اينجا قرآن میخوانی، مأنوس به قرآنی بايد وصل بشوی به خدا، بايد توکلت به خدا باشد نه به پول در کارتت، نه به اعوان و انصار گاهی اوقات اين قدری که رو ديگران ما حساب باز میکنيم رو خدا حساب باز نمیکنيم، آقا اميرالمؤمنين فرمود از قرآن اين آيه را انتخاب کردم: «و اخذت من الفرقان» بخشی از آيه سوم سوره طلاق البته اين را هم عرض کنم عزيزانی که مشکلات اقتصادی داريد، روايت داريم که بعد از نمازهای يوميهتان اين آيه را تلاوت کنيد گشايش در کارتان میشود، يک قسمتش در آيه دوم سوره طلاق است: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً»[6] خب لقمان خلاصه میکند تبليغ چهار صد پيغمبر خدا را در چهارتا جمله، گفت پسرم حالا من شاهد مثالم يک فرازش بود حالا هر چهارتا را اشارتاً عرض کنم و بگذريم، گفت پسرم: «إذا كنت في الصّلاة فاحفظ قلبك»[7] اين حرف چهار صد پيغمبر خداست، وقتی میخواهی با خدا ارتباط بگيری نماز بخوانی، قلبت را مديريت کن، با قلبت با خدا باش حضور قلبی داشته باش، خاشع باش نه خاضع، خاضع يعنی ادب ظاهری، ظاهرمان مؤدب است اما فکرمان يکجاي ديگر است در بازار سات در سفر است، در يک ساعت ديگر يک جلسهای که داريم هست، در برنامههای که فردا میخواهيم انجام بدهيم هست، نماز داريم میخوانيم ولی جای ديگری هستيم: «إذا كنت في الصّلاة فاحفظ قلبك و إذا كنت في بيت الغير فاحفظ عينك»[8] پسرم وقتی در خانههای مردم میروی چشمهايت را کنترل کن، چون معمولاً در محيط خانهها خيلی بحث حجاب رعايت نمیشود گرچه عزيزان هم گفتند اشارهای بحث حجاب ما در بحثمان حالا انشاءالله روزهای آينده بحث ايمان يک اشارهای خواهيم کرد، معمولاً در محيطهای خانوادگی و فاميلی شماها میبينيد بعضیها رعايت اين اصل را نمیکنند، گاهی اوقات در جامعه رعايت میکند اما در خانواده میگويد آقا اين حالا شوهر خواهر ماست، اين پسر خاله ماست از بچگی باهم بزرگ شديم ديگر همه بالاخره خودشان را محرم میدانند، ديديد شبهای عروسیها!
يک جايي ما را دعوت کردند صيغه عقد بخوانم تا رفتم ديدم همه درهم و برهم خانمها حجاب ندارند، آمدم بيرون به اين پدر دامادی که دعوت کرده بود گفتم ببينيد اين خانمها با همهتان محرم هستند ولی با من نامحرم هستند، من آخرتم را برای نيم عروسی نمیخواهم بدهم، خدا رحمت کند من اين توصيه مرحوم جدم را بارها گفتم اينجا هم میگويم ايشان به طلبهها میگفتند شما هم يادتان نرود حفظش کنيد، ايشان میفرمودند اگر کسی میخواهد جهنم برود برای خودش برود، خدا وکيلی مردم زور میبرد برای اولاد، برای رفيق، برای شريک، برای همسايه، برای خوشايند ديگران آخرتمان خراب بشود، بگذاريد نعوذ بالله اگر میخواهی گير بيفتی برای خودت گير بيفتی، نه اينکه به خاطر ديگری ما را گرفتار کردند، برای ديگران خوشايند ديگران ما را قيامت معطل کنند، گفتم آقا اينها همه با هم محرم هستند با من يکی نامحرم هستند من معذرت میخواهم يا حجابها را رعايت کنند ما بياييم صيغه بخوانيم برويم يا رعايت نمیکنند فی امان الله يکی که با اينها محرم است بيايد بخواند، خب اينها در خلوتها هست ديگر، لقمان میگويد وقتی در خانهها مردم میروی، در خانهها اين حرمتها کمرنگ میشود فضای خانه را يک فضای امنی میدانند در جلسات فاميلی گاهی اوقات پای سفرههای افطاری، گفت آنجا چشمهايت را بپا: «فاحفظ عينك»[9] دو چشمت را مراقب باش، اين دو کنترل قلب در ارتباط با خدا کنترل چشم در روابط با ديگران و نامحرمان، سوم گفت پسرم: «و إذا كنت على المائدة فاحفظ حلقك»[10] شايد مثالم اين بود وقتی پای سفره غذا مینشينی حلقت را مراقب باش، هر خوراکی را نخور، هر غذايي را نخور، عزيزان کراراً من اين جمله را عرض کردم آنچه که سبب شد کوفی در قتل امام حسين شرکت کردند نعوذ بالله يک جمله امام سجاد پردهبرداری کردند، حالا تبليغات دشمن بود بنیاميه کار کردند اما همان تبليغات همه را نياورد کربلا، چرا آن جمعيت بيست هزار نفری آمدند، بقيه يک تعدادی نيامدند علت را امام سجاد میفرمايد اينهای که آمدند قربتاً الی الله آمدند، يعنی گفتند میرويم امام حسين را میکشيم برای اينکه به خدا نزديک بشويم، چرا؟ چرايش را سيدالشهداء روز عاشورا اشاره کرد حضرت فرمود علت اينکه حرفهای من در شما مردم کوفه اثر نمیگذارد: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ»[11] شکمها از حرام پر شده امروز هم من اعتقادم اين است صاحب الزمان بيايد بعضیها زيربار صاحب الزمان نمیروند چون شکم از ربا پر شده، شکم از نزول پر شده، شکم از مال حرام پر شده زيربار ولی خدا نمیرود، سيدالشهدايش را نپذيرفتند، امام حسين فرمود اينکه شاعر میگويد سخن چون از دل بر آيد لاجرم بر دل نشيند، اين کليت ندارد، عموميت هم ندارد، ما در تاريخ زياد داشتيم سخنهای که از دل بر خواست ولی در گوشهای مردم و جانهای مخاطبين اثر نگذاشت، مگر حضرت موسی برای خدا حرف نمیزد، چرا فرعون و غبطیها زيربار نرفتند؟ مگر عيسی برای خدا سخن نمیگفت چرا کار عيسی به جايي رسيد که توطئه قتلش را طراحی کردند خدا او را به ملکوت برد، از بين مردم خارج کرد، مگر پيغمبر برای خدا حرف نمیزد چرا کار را بر پيغمبر چنان سخت کردند از شهر خودش مکه معظمه شبانه مخفيانه غريبانه هجرت کند به سمت مدينه، مگر اميرالمؤمنين برای خدا حرف نمیزد مگر سيدالشهداء ساير ائمه؟ لقمه حرام اثر میگذارد اين است که میگويند آقا در معاشتان دقت کنيد و باز داريم از سؤالهای جدی قيامت که لقمان باز به همين فرزندش سفارش میکند میگويد دوتا از سؤالهای عمومی که خدا از همه میپرسد اموال از کجا به دست آورديد، اموالتان را کجا خرج کرديد؟ الآن برويد دنبال جوابش من سؤال را به شما رساندم نگوييد تقلب کرديد، تقلب نيست امام صادق سخن لقمان را بيان فرموده، لدی الورود مردم به محشر اينها را میپرسند میگويند جواب بده از کجا آوردی و در کجا مصرف کردی؟ اين در کجا مصرف کردی، خيلی سختتر از از کجا آوردی است، بعضیها از حلال به دست میآورند در اسراف خرج میکنند در حرام خرج میکنند در نافرمانی خدا هزينه میکنند لذا حضار محترم لقمه تأثير میگذارد نصيحت چهارم لقمان هم به فرزندش اين بود پسرم: «و إذا كنت بين الخلق فاحفظ لسانك»[12] وقتی هم بين مردم هستی زبانت را مديريت کنيد، کنترل قلب، کنترل چشم، کنترل حلق در خوردنیها و کنترل زبان در محاوره و معاشرت با مردم، خب بالاخره عرض شود که اينها تأثير میگذارد در دور شدن انسانها از معنويت از فضائل، آيهای که تقديم کرديم که آيه نويد بخش مغفرت بود: «نَبِّئْ عِبادي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحيم»[13]که خداوند میفرمايد ما بخشنده هستيم ما آمرزنده هستيم ما میگذريم اما شرط دارد در اهميت استغفار يکی دو حديث باقی ماند من عرض کنم، ببينيد چه خدای مهربان، خدا همه را خوب خلق کرده و از همه انتظار دارد که اينها در همين مسير خليفة اللهی حرکت کنند، اسباب خوب شدن را هم خدا برای اينها فراهم کرده، يکش همين ماه رمضان، يکش استغفار است استغفار ديگر محدود به ماه رمضان نيست شما در هر وقتی از اوقات زندگیتان از اين فرصت استفاده کنيد، پيامبر میفرمايد «الشّيطان قال»[14]، سخن رسولالله است نقل قول میکنند از حرف شيطان به خدا: «و عزّتك يا ربّ لا أبرح أغوي عبادك ما دامت أرواحهم في أجسادهم»[15]شيطان به پروردگار عرض کرد به عزتت سوگند پيوسته گمراه میکنم انسانها را تا روح در بدن دارد، اين خيلی هشدار سختی است، يعنی حاجی آقا نگو ديگر شهوت ندارم، نگو در بستر افتادم، تا نفس آخر شيطان کار میکند، پمپرزش، سالمش، جوانش، پيرش، آلزايمرش، ديگری همه را شيطان دنبالش است میگويد تا اين روح در اين بدن است من ولتان نمیکنم به عزت خدا هم سوگند ياد میکند، البته در قرآن هم داريم: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين»[16]گفت همه را گمراه میکنم جز بندگان مخلصات در اين روايت تفصيل میدهد میگويد خدايا تا روح در بدن اين مردم است من ولشان نمیکنم لذا آن لحظه رفتن لحظه سختی است، میگويند کنار پيکر شخص محتضر که میآيي آن لحظه شهادتين را يادآوری کنيد، چون شيطان دارد کار میکند.
مرحوم آقای طبسی يک جريانی را نقل میکند میگويد يک آقايي از متدينين و خوبان اين را هم من در پرانتز عرض کنم به هرچه وابستگیتان شديد است شيطان دست میگذارد روی همان لحظه مردم، ببينيد چه را در دنيا خيلی دوست میداريد از مسائل دنيايي، بعضیها اموالشان بعضیها خانهشان بعضیها مقامشان شيطان دقيقاً از همانجا ورود پيدا میکند بعضیها عاشق خدا و اهلالبيت هستند اهلالبيت کمکش میکند لذا اينکه بالاخره میگويند حواستان باشد اين خانه را از غير خدا خانه تکانی کنيد، امام صادق فرمود قلب حرم خداست در حرم خدا غير خدا را راه ندهيد، من اين جمله را از مرحوم امام بگويم مرحوم امام میفرمودند استاد ما آيتالله العظمی شاهآبادی بزرگ يکی از بچههايش را خيلی دوست میداشت اين خيلی يعنی از حد اعتدال برود بالاتر، يعنی بيايد در تراز محبت خدا، در تراز محبت اولياء، بلی بچههايتان را دوست بداريد برای خدا، خودتان را بخواهيد برای خدا، نه بيش از خدا، ثروت، زندگی، دنيا برای او، اگر آمد در تراز خدا قرار گرفت شيطان ورود پيدا میکند مرحوم شاهآبادی بزرگ برای امام فرموده بود که من سالها التجاء کردم در خانه خدا که خدايا محبت به اين فرزند را در من کاهش بده، که لحظه مردنم لحظه سختی نباشد، التماس کردم، چون شيطان دقيقاً از همان نقطه ضعف وارد میشود نگاه میکند میبيند حاجی آقا چه دوست داري؟ به انگشترت وابسته هستی، به آن شئ عتيقه، ياد بود پدر بزرگ، از همانجا وارد میشود مرحوم آقای طبسی میگويد يکی از متدينين و نيکان بود اين لحظه سکراتی بهش دست داد، حالش سخت شد بچههايش دورش جمع بودند ديدند پدر مثلی که حالش حال رفتن است شروع کردند گفتند بابا بگو: اشهد ان لا اله الا الله» اشهد ان محمداً رسولالله» يک نگاهی به بچههايش میکرد میگفت نشکن، نمیگويم، میگفتند بابا بگو «اشهد ان محمداً رسولالله» دوباره جواب میداد نشکن نمیگويم، نماز شب خوان قرآن خوان، متدين مؤمن، اين همينی که شيطان قسم خورده تا روح در بدن هستند کار میکنند، مرحوم آقای طبسی میگويد لطف خدا بود اين آدم نمرد اين از بستر بيماری بعد از مدتها بلند شد حالش خوب شد يک روز که سرحال بود بچهها گفتند پدر يک سؤالی ما از شما داريم، شما با اين فضائل با اين سوابق، ما آن لحظه مردن شهادتين را به شما میگفتيم شما يک چيز ديگر میگفتيد میگفتيد نشکن نمیگويم گفت خوب شد يادم آورديد برويد آن ساعت بغلی من را از داخل آن جيب لباس من بياوريد رفتند ساعت را آوردند ساعت را بلند کرد زد زمين خورد کرد، گفت نزديک بود اين ساعت من را عاقبت به شر کند، گفتند چرا؟ گفت اين ساعت را در زندگی از همه چيز بيشتر دوست میداشتم، گاهی اوقات ديديد پول را از خدا بيشتر دوست میداريم، گاهی اوقات حواسمان هم نيست، خدا میفرمايد بگويد ما نمیگوييم، گاهی اوقات يک وقتی اهلالبيـت میروند در حاشيه، ائمه را دوست میداريم ولی يک جاهايي خودمان را مقدم میداريم گفت اين ساعت را من در زندگی از همه چيز بيشتر دوست میداشتم آن لحظات سکراتی که سمت من آمد شيطان آمد مقابل من، ديدم در يک دستش سنگ است يک سنگی است در يک دستش هم ساعت من است، گفت اگر جواب اينها را دادی و گفتی «اشهد ان لا اله الا الله» اين ساعتی که خيلی دوستش میداری را میشکنم، گفت من جواب شيطان را میدادم میگفت نشکن نمیگويم به او داشتم میگفتم و خدا رحمم کرد که نمردم اگر مرده بودم، ما يک آقايي بود از اصحاب مسجدالنبی خدا رحمتش کند اين بعد از نمازها طلب صلوات که میکرد اين گونه طلب صلوات میکرد میگفت لال از دنيا نرويد بلند صلوات بفرستيد، حاجی آقای اکبرزادهای بود خدا رحمتش کند، واقعاً هم بعضیها لال میرفت، ما داشتيم البته شيطان در اين قسمی که میخورد و پيامبر نقل میکند به عزت سوگند میخورد که: «لا أبرح أغوي عبادك ما دامت أرواحهم في أجسادهم»[17]استثناء هم نمیکند کسانی را عالم جاهل شهری روستايي تحصيل کرده با سواد، بیسواد، مرد، زن تا زنده هستند، تا روح در بدنش است دارد کار میکند، بعد اينجا ببينيد لطف خدا را مهربانی الهی را: «فقال الرّبّ و عزّتي و جلالي»[18] خدا در پاسخ اين سخن شيطان فرمود به عزت و جلالم قسم: «لا أزال أغفر لهم ما استغفروني»[19]پيوسته هم من میبخشم تا از من طلب استغفار میکند اگر شيطان آنگونه دارد کار میکند خدا میفرمايد در باز است بيا، خطا کردی برگردد، رو بياور به ما:
ای يکدله صد دله دل يکدله کن، مهر ديگران را ز دل خود يله کن
يک آن به اخلاص برو بر در دوست، گر کار تو بر نيايد آن گه گله کن
يک روايت ديگر هم از رسولالله بخوانم پيغمبر میفرمايد: «انزل الله علیّ امانين لامتی» ، پيغمبر میفرمايد خدا دوتا امان بر من نازل کرد که به امت برسانم اين دوتا امان از طرف خداوند امان اول: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ»[20]خدا به پيغمبر فرمود رسولالله تا بين مردم هستی، ما مردم را عذاب نمیکنيم، به خاطر گل روي تو ما مردم را مجازات نمیکنيم، عذاب نمیکنيم تا تو هستی، البته الآن هم ما در روايت داريم يک وقتهای بلای سخت میخواهد بيايد در روايت داريم خدا به يک سری آبدارهای که گوشه و کنار جامعه هستند شايد يک وقت گمنام هستند خدا نظر میکند به برکت آنها دفع بلاء میکند، خود در رأس همه خوبان عالم امام زمان، آقا میفرمايد: «بِي يَدْفَعُ اللَّهُ الْبَلَاءَ»[21]خدا به واسطه من بلاء را دفع میکند، ما خيلی از مصائب و گرفتاریها به گل روی امام زمان خدا از ما دفع میکند يک بخشی را به خاطر همين متدينين و آبرودارهای که يک عمر آبرو جمع کردند خدا دفع بلاء میکند، خدا میفرمايد رسولالله تا هستی ما عذاب نمیکنم، بشارت دوم و امان دوم: «وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُون»[22]خدا میفرمايد تا مردم استغفار میکنند ما عذابشان نمیکنيم يعنی اگر اشتباهی کرد عذرخواهی بکند و لذا عزيزان دو جا خدا در قرآن میفرمايد عجله کنيد، و حال آنکه عجله اساساً کار پسنديدهای نيست، در روايات هم داريم: «الْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطَانِ»[23]عجله در کارهای دنيايي و مسائل مادی اينها من الشيطان اينها از کارهای است که شيطان پسند است ولی دو جا را قرآن میفرمايد عجله کنيد يکی در کارهای خير: «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ»[24]دوم در توبه کردن و مغفرت جستن: «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ»[25]خدا میفرمايد سبقت بگيريد به سوی آمرزش و بخشيده شدن از درگاه الهی، پيغمبر میفرمايد: «وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُون»[26]بعد رسولالله میفرمايد: «فاذا مضيت»[27] وقتی از بين شما رفتم: «ترکت فيهم الاستغفار الی يوم القيامه»[28] ، آن يکی ديگر میماند من اگر نيستم عامل امان دوم که استغفار است تا روز قيامت برای شما باقی است، خب اين ارزش و جايگاه استغفار که حالا روايات متعددی هم داريم کسانی که اندوهگين هستند، ببينيد يک سری داروهای معنوی را من نسخهاش را بپيچم بعضیها میگويند آقا ما حزن و هم و غممان زياد است گاهی اوقات اينهای که میگويند مثلاً افسردگی پيدا کردند، فاصله میگيرند از مردم يک مقدار از نظر روحی آسيب ديدند هم و غم اينها را دارد اذيت میکند دارويش استغفار است، رسول الله فرمود: «مَنْ كَثُرَتْ هُمُومُهُ فَعَلَيْهِ بِالاسْتِغْفَارِ»[29] هم و غمتان اگر زياد شد استغفار زياد بگوييد: «استغفر الله ربی و اتوب اليه» اين را زياد بگوييد اين رفع هم و غم میکند يعنی روحيه انسان را معتدل میکند بلاء را اگر میخواهيد از خودتان دور کنيد باز استغفار است امام صادق فرمود: «ادْفَعُوا أَبْوَابَ الْبَلَاءِ بِالاسْتِغْفَارِ»[30]بابهای بلاء و درهای بلاء را به سوی خودتان ببنديد و دفع کنيد با استغفار کردن، يک جاهای استغفار میکنيم جلو بلاء را میگيريم يک سری بلائهای میخواهد بيايد به خاطر همين گناهی که کرديم خطايي که کرديم تا طرف استغفار میکند اين ازش دفع میشود و برطرف میشود و روايت ديگر از آقا اميرالمؤمنين که حضرت میفرمايد: «سِلَاحُ الْمُذْنِبِ الِاسْتِغْفَارُ»[31] اصلاً اسلحه انسان گناهکار استغفار است اگر خطا کرد برگردد رو به خدا بياورد، خب ماه رمضان هم فضای ماه رمضان فضای آمرزش است هم توصيه به طلب استغفار جستن در رمضان شده، بحثی که اينجا ادامه بحث گذشته است عوامل مغفرت از نگاه قرآن چيست؟ ما میخواهيم آمرزيده بشويم چه بکنيم؟
يکی از عوامل مغفرت ايمان به خداست، اينهای که میگويند میخواهيم مورد مغفرت خدا قرار بگيريم خدا ما را ببخشد البته شيطان کارش اين جوری است بعضیها را مأيوس از مغفرت میکند میگويد تو ديگر آب از سرت گذشته جهنمی هستی تو ديگر اميدی بهت نيست بعضیها را اينجوری میبرد بعضیها را هم با خوش باوری میبرد میگويد آقا خدا کريم است خدا ارحم الراحمين است، حالا چهارتا تار مويت هم بيرون بود که جهنمت نمیبرند نماز هم خواندی و نخواندی، متأسفانه الآن يکی از عزيزانی که پای منبر ما از دانشآموزی است آمد از وضعيت مدرسه عنوان کرد که حالا اگر حاجی آقای طوبايي بعد خدمتشان برسم گزارشی بدهم که حالا منتقل کنند به مسئولين، دبير سر کلاس به دانش آموز میگويد نماز چه است؟ روزه برای چه میروی، اينها همهاش ول است فقط خدا اين حرفهای که میزنند را قبول نکنيد، میگويد يک دانش آموز يهودی سر کلاس است آن قدری که از اين يهودی و افکار يهودی دارد تجليل میکند از دانش آموزان مسلمان تجليل نمیکند ما گرفتار اين وضع هستيم، حالا اين دانش آموز آمده میگويد آقا ما چه بکنيم؟ تمام ارزشهای دينی را سرکلاس مسخره میکند، حالا مدرسهای با يک عنوانی به مدير هم مراجعه میکند مدير هم بیاعتنايي میکند مدير هم همکاری با آن میکند البته من قبول دارم واقعاً مسئولين ما دارند زحمت میکشند ولی يک اوضاع نابسامانی است که شما مثل يک پدر خانواده میخواهد کار کند زير مجموعه همکاری نمیکند، خب حالا توضيحات، توجيهات اين گونه که خدا نيازی به نماز ندارد، خدا نيازی به روزه ندارد، حالا چهارتا تار مو هم بيرون بود، میگويد رسماً تأييد شرابخوری سرکلاس میکند مگر شراب چه است؟ میگويد آقا اين سيبی است که آبش را گرفتند داريد میخوريد چطور سيب را میخوريد آبش را نمیخوريد به اين راحتی دانش آموز را دارد منحرف میکند خب ببينيد اين همين حرفهای شيطانی است که بعضیها میزنند حالا ما میخواهيم خدا ما را ببخشد راه بخشيده شدن اول ايمان است، من ايمان را يک روايت از رسولالله تقديم کنم، پيغمبر میفرمايد نشانه ايمان: «الإيمان معرفة بالقلب و قول باللّسان و عمل بالأركان»[32] ايمان سهجا بايد خودش را نشان بدهد، ببينيد من خودم را عرض میکنم من به خودم میخواهم نمره بدهم، ببينم تا امروز پنجم رمضان مؤمن هستم يا نيستم؟ ايمان درست است يا نيست؟ ببينم با اين حديث پيغمبر بنده منطبق هستم يا نيستم؟ رسولالله میفرمايد نشانه ايمان اول معرفت قلبی است يعنی شناخت درونی باور داشته باشيم آن چيزی را که اسلام دريافت کرديم، قلبما پذيرفته باشد ارزشها را و دوم: «قول باللّسان»[33] ايمان يعنی در زبان هم بگو آن چه قلبت باور کرده، ما بعضیهايمان نماز شبمان تعطيل نمیشود گناه را میبينيم حرف نمیزنيم اين ضعف ايمان است، آقا بزرگ خانواده است، جوان آمده میگويد حاجی آقا در جمع خانوادگی نشسته بوديم بزرگ خانواده پيرمرد هفتاد و چند ساله نشسته يک کسی توهين به رسولالله کرد در مجلس همه ساکت پير و جوان، زن و مرد گفت من جوان هجده ساله اعتراض کردم آقا چرا به رسولالله توهين میکنی؟ گفت يک کسی گفت جوان نادان، گفت يک توهين هم به من کرد، گفت بزرگ خانواده نشسته حرف نمیزند تو تازه سر از تخم در آوری حرف میزنی؟ وای به حال بعضی از سکوتها ما مؤمن هستيم: «قول باللّسان»[34]داريم، حرف میزنيم بلی خدا را قبول داريم خدا را باور کرديم به جايش هم صحبت میکنيم زبان ما هم میگويد مطالب را گاهی اوقات يک بخشی از اين رواج منکرات مال اين است که حرف نمیزنيم میبينيم و سخن نمیگوييم، حداقل در خانه خودمان به بچههاي خودمان به بستگان خودمان، من مدير در مجموعه خودم، من مسئول در ابواب جمعی خودم، خب حرفهای من را بهتر زير مجموعه من میپذيريم ما به مجموعه خودمان حرف نمیزنيم بعد از زبان ديگران میشنوند اينها موضع میگيرند مؤمن يعنی: «قول باللّسان»[35] در گفتار هم آن باورهای درونیاش را بازگو کند: «و عمل بالأركان»[36] در رفتار هم نشان بدهد آن چيزهايي را که میگويد من باور داريم يعنی گفتارش، رفتارش، درونش اينها با هم هماهنگ باشد، من اگر بگويم آقا امام حسين را قبول دارم ولی يک جاهايي دفاع نکنم از امام حسين، سکوت کنم، يک جاهايي میگويم خدا را قبول دارم ارزشها را قبول دارم ولی از ارزشها دفاع نمیکنم سخن نمیگويم بارها شده که طرف آمده گفته من يک جمله گفتم تأثير گذاشته طرف حرف را پذيرفته و قبول کردند لذا ايمان پيغمبر میفرمايد اين سه نکته بايد کنار هم قرار بگيرد هم باورهای درونی، هم اعترافها و گفتارهای لسانی هم در رفتار و عمل، من اگر چيزی را دارم به ديگران توصيه میکنم اگر به بچههايم میگويم نماز، خودم نماز اول وقت، مادر اگر تو به فرزندانت میگويي حجاب خودت حجاب را نشان بده، من اگر يک چيزهايي را نهی میکنم حرمت بزرگتر را من میخواهم بياموزم به بچههايم خب خودت در رفتارت نشان بده در برابر فرزندانت بر دستان پدر و مادرت بوسه بزن من سالها قبل يادم هست آقايي بود اختلافی داشت با فرزندش، خدا رحمت کند يکی دو نفر واسطه بودند که آنها هم فوت کردند خود آن آقا هم فوت کرد، چهار ساعت ما وقت گذاشتيم برای رفع اختلاف پدر با پسر اين را البته من بارها گفتم آقايون پدرها مادرها آينده زندگیتان دست بچه هايتان است، زمانی که کار دستتان است اگر خوب کار نکرديد کار میافتد دست کسانی که خوب برايشان کار نکرديد لذا برايت خوب کار نمیکنند، بچههايتان را اگر با خدا آشنا کرديد حرمتتان را نمیشکند سر از خانه سالمندان در نمیآوريد انگ نفهمی نمیزنند به اين پير مرد نمیگويند ديگر چيزی حالش نيست، بعضیها فکر میکنند اولاد خوب اگر کسی تربيت کرد به جمهوری اسلامی خدمت کرده، بابا به خودت خدمت کردی، آيندهات را تضمين کردی، دوران زمينگيريت اينها دستت را میگيرند رهايت نمیکنند، خب حالا اين آقا يا کوتاهی کرده بود در تربيت اين بچه، از نظر مالی وضع اين آقا خيلی عالی بود، زمينهای زراعی فراوان، شرکتی داشت همه افتاده بود دست اين بچه، اين پدر میگفت که بابا اينها را گزارش به من بده، من دادم دستت البته پدر سالم بود ديگر حالا بيرون نمیرفت، سنش بالا بود، نوه اين آقا هم نشسته بود نوه دانشجويي بود، دو سه نفر از متدين بازاريهای شيراز هم نشسته بودند ما آمده بوديم که اين پسر را متقاعد کنيم بابا اموال پدرت بابايت هرچه میگويد حرف شنويي کن، تصرفت در اين اموال بدون رضايت پدر حرام است، ما هرچه میگفتيم به اين پسر، پسر میگفت بابای ما پير شده ديگر حالش نيست بنشيند در خانه ما خرجیاش را میدهيم، گفتم خرجیاش را میدهيد؟ تو پای سفره اين پدر داری کار میکنی، با اموال اين داری کار میکنی؟ با منت داری اين حرف را میزنی، کار آقايون بعد از چهار ساعت صحبت به جايي رسيد که اين پير مرد شروع کرد گريه کردن، پسر زيربار نرفت گفت اين بابايم بنشيند در خانه، البته مادر اين جوان هم فوت کرده بود پسر، پدر هم پیر مرد تنها گفت ما ادارهاش میکنيم، حاجی آقا دست جوانت را در دست دين گذاشتی روزگار پيریات را تضمين کردی، اين جور سرت نمیآيد، من ديدم ديگر نه اين جوان زيربار نرفت، هرچه گفتيم مثل ميخ در سنگ: نرود ميخ آهنين در سنگ، پسر دانشجويش هم نشسته بود که نوه اين پيرم مرد بود من ديگر بلند شدم رو کردم به آن پسر، گفتم درس بدی به پسرت آموختی، پسر تو نشسته بود، گستاخی توهين بیحرکتی به پدر را به فرزندت آموختی، اين را امروز بنويس روزگار با تو همان میکند که با پدرت کردی، گفتم اين را بنويس و آمديم بيرون، ما يک چيزها را اگر میخواهيم به بچههايمان ياد بدهيم نشان بدهيم در عمل، صدايت را روی بزرگتر بلند نکن، امام صادق به ابیبلاد خياط فرمود ابیبلاد در محضر پدر و مادر مثل عبد ذليل بنشين، نگو آلزايمر دارد، نگو نمیفهمد، بابا اصلت از اين پدر و مادر است در راه رفتن جلو اينها راه نيفت، صدايت را بالاتر از صدای آنها نبر اگر چيزی از تو خواستند که خودشان میتوانند انجام بدهند، نگو خودتان بکنيد انجام بده، اينها را ما در عمل بايد ياد بدهيم، اينها همان: «عمل بالأركان»[37] است، اينها نشانه ايمان است آقا اميرالمؤمنين میفرمايد: «لَوْ كَانَ الْإِيمَانُ كَلَاماً»[38] اگر فقط ايمان حرف بود، يعنی بگوييم خدا را قبول دارم همين حرفی که امروز بعضیها میزنند دشمن هم فريبشان داده، میگويد آقا خدا در دلت باشد اينها را بگذار کنار، روزه میروی بيکار هستی؟ مسجد میروی بيکار هستی؟ فکر میکند مسجد جای آدمهای بدهکار گرفتار وامانده است بارها گفتم هرچه خدا به هرکسی بيشتر داده بايد عبادتش بيشتر باشد، ببنيد خدا چه لطفی به شما کرده، به ازاء دادههای خدا بايد بندگی بکنی، عبادتی که خدا از ثروتمندان انتظار دارد از فقراء انتظار ندارد، عبادتی که خدا از وزراء انتظار دارد از مدير کلها انتظار ندارد، عبادتی که خدا از آيتالله العظمیها انتظار دارد از طلاب انتظار ندارد، عبادتی که خدا از يک انسان هفتاد ساله انتظار دارد از يک جوان بيست ساله ندارد، میگويند هفتاد سال ادارهات کرديم، او بيست سال پای سفره ماست، او بيست سال دارد نان ما را میخورد، تو هفتاد سال خوردی، تا با اين سوادت با اين مقامت با اين جايگاهت ما يک انتظار ديگر از تو داريم و لذا ببينيد گل سرسبد نظام خلقت کيست؟ رسولالله در عبادت شما عديل پيغمبر پيدا نمیکنيد، چون پيغمبر برجستهترين انسان نظام خلقت است در عبادت هم نظير ندارد اين پيغمبری که در عبادت الگوی علی ابن ابیطالب است، معرفت رسولالله: «ما عرفناك حق معرفتك و ما عبدناك حق عبادتك»[39]ما نماز شب میخوانيم آنهايي که موفق هستيد پيغمبر هم نماز شب میخواند از نماز شب پيغمبر برايتان بگويم، رسولالله از نيمه شب ديگر بيدار بود حالا ما آقا هنر میکنيم، يک ساعت به اذان کمتر بيشتر تهجد میکند، پيغمبر سبک نمازشان اين بود دو رکعت نافله میخواندند بعد مینشستند به ذکر گفتن و دعا کردن و استغفار، نيمه ساعتی میگذشت دوباره بلند میشدند دو رکعت نافله ديگر میخواندند دوباره مشغول میشدند به ذکر و استغفار اين هشت رکعت نافله از نيمه شب تا اذان صبح طول میکشيد پيغمبر بين اينها به ذکر و دعا مشغول بود، در حالات رسولالله دارد گاهی اوقات اين قدر در ايستاده نافله دعا میکردند که وقتی مینشستند پاهايشان ديگر خواب میرفت، آيه نازل شد: «طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى»[40] رسولالله قرآن را نازل نکرديم خودت را به مشقت بيندازی، در عبات کسی در تراز پيغمبر نيست چون پيغمبر گل سرسبد هستی است در عبادت هم کوشاترين انسانهاست عبادت يک پدر بايد با فرزندش فرق کند، يک آقايي آمد گفت آقا يک پسر پانزده سالهای دارم شبها بلند میشوم برای نماز شب میبينم پسرم در قنوت نماز وتر در العفوهاست يعنی آخر نماز شب است، تازه من میخواهم بروم وضوء بگيرم نماز شب بخوانم، هنوز نيم ساعت به اذان وقت است اين نماز شبش تمام است گفت اين قدر خجالت میکشم حاجی آقا میگويم تو در سن و سال اين بچه که بودی نمازهای صحبت آفتاب میزد اين بچه در اين سن و سال حداقل در سحرخيزی نيم ساعت از تو جلو است، بالاخره عبادتی که خدا از يک پدر، از يک استاد، از يک مادر، فرق میکند با عبادتی که از يک دختر انتظار دارد، اميرالمؤمنين فرمود: «لَوْ كَانَ الْإِيمَانُ كَلَاماً»[41]اگر ايمان فقط حرف بود که بگوييم آقا خدا را قبول داريم و بس: «لَمْ يَنْزِلْ فِيهِ صَوْمٌ وَ لَا صَلَاةٌ وَ لَا حَلَالٌ وَ لَا حَرَامٌ»[42]حضرت فرمود اگر ايمان فقط حرف بود ديگر نه روزهای خدا نازل میکرد، نه نمازی نازل میکرد نه حلالی و نه حرامی، اصلاً ايمان يعنی عمل، ايمان يعنی طرف بدرخشد در کارها، در ايام رمضان نشان بدهد که روزهدار است نماز در اوقات نماز خودش را نشان بدهد، در رويارويي با حرام سربلند عمل کند، در انجام امور حلال کوشا و ساعی باشد يک روايت ديگر هم بگويم آيهای را البته از سوره مبارکه طه بود که وقت به پايان رسيد و يک توضيحی دارد اين آيات، اين آيه شريفه مربوط به سحره فرعون است، که عجيب است خدا انشاءالله عاقبت بخيرمان کند، اين دعای عاقبت بخيری اين شعر را من میگويم تعبير من اين است حالا هرجا هم بگوييد اثباتش هم میکند اين يک بيت شعر يعنی دعای ابوحمزه ثمالی، اين يک بيت شعر يعنی صحيفه سجاديه يعنی ادعيه ائمه:
خدايا چنان کن سر انجام کار، تو خشنود باشی و ما رستگار
اصلاً همه دعاهايي ائمه را شما رصد کنيد میرسد به همينجا در آن قسمتهای پايانی دعای ابوحمزه امام سجاد به خدا عرض میکند: «وَ اجْعَلْ ثَوَابَ مَجْلِسِي وَ ثَوَابَ مَنْطِقِي وَ ثَوَابَ دُعَائِي»[43] خدايا ثواب اين راز و نياز اين شبزندهداری اين احياء همه را دو چيز قرار بده: «رِضَاكَ عَنِّي وَ الْجَنَّةَ»[44] تو خشنود باشی: «رِضَاكَ عَنِّي»[45] «وَ الْجَنَّةَ»[46] ما عاقبت بخير بشويم، تو خشنود باشی و ما رستگار، از رستگاران عالم بگويم که در حقشان رقم خورد حالا اين را بشنويد آيهاش را فردا میگويم سحره فرعون وضعيت عجيب پيدا کردند اينها در يک صبح تا غروب از جهنمی بهشتی شدند، بعضی از بزرگان میگويند سحره فرعون صبح کافر بودند، ظهر مؤمن شدند، اصلاً صبح که آمدند در ميدان رو به رو با حضرت موسی کافر بودند، آمده بودند از فرعون حمايت کنند، و اين بساط سحر را هم پهن کرده بودند برای حمايت از فرعون بود، اينها صبحشان عرض شود که با کفر بود، کافر بودند و با ساحر بودند میگويند چاشت روزشان را اينها ساحر بودند صبح کافر، چاشت که وقتی مانور کارهايشان بود با حضرت موسی ساحر، ظهر آن معجزه موسی را که ديدند مؤمن شدند ظهر مؤمن، عصر شهيد، شب بهشتی:
خدايا چنان کن سر انجام کار، تو خشنود باشی و ما رستگار
صبح کافر آمدند جلو ولی خدا ايستادند شب بهشتی بودند، حرّ همين طور شد حرّ تا صبح عاشورا جهنمی بود، ظهر عاشورا بهشتی بود، و همه ما با افتخار به حرّ سلام میکنيم اين عاقبت بخيری، حالا نام حرّ هم آمد من همينجا عرض ادبی به محضرت اين شهيد بزرگ کنم، گفتند يک توسلی به امام عصر پيدا کنيم، ديگر حالا روضه حرّ باشد طلبتان، ديگر حالا ظاهراً گفتند به امام زمان يک عرض ادبی، دو سه بيت شعر محضر مبارک ولیعصر تقديم کنيم، زبان حال همهمان را به آقا بگوييم:
امام زمان دلبستهام مرا ز سر خويش وا مکن، از خود مرا جدا کن و از خود جدا مکن
هرگز مگويمت که بيا دست من بگير، عمری گرفتهای ز عنايت رها مکن
امروز اينجا هستيم عنايت مولايمان صاحب الزمان است، لطف پروردگار ماست
آقا جان من با تو پيش از آمدنم آشنا شدم، همين امروز يک يادی هم از پدر و مادرهايتان کنيد، اين حب به اهلالبيت دليل بر سلامت پدر و مادرهای ماست:
من با تو پيش از آمدنم آشنا شدم، ای آشنا مفارقت آشنا مکن
آقا جان تنها به نزد تو بود تومار جرم من، نامه اعمال ما را محضر آقا عرضه میکنند:
تنها به نزد تو بود تو مار جرم من، اين مشت بسته را به روی خلق وا مکن
يابن الحسن، يابن الحسن، يابن الحسن.
[1] الكافي (ط - الإسلامية) ج8 ص93.
[2] لقمان12.
[3] تحرير المواعظ العددية ص366.
[4] تحرير المواعظ العددية ص366.
[5] طلاق3.
[6] طلاق2.
[7] تحرير المواعظ العددية ص366.
[8] تحرير المواعظ العددية ص366.
[9] تحرير المواعظ العددية ص366.
[10] تحرير المواعظ العددية ص366.
[11] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص8.
[12] تحرير المواعظ العددية ص366.
[13] حجر49.
[14] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص282.
[15] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص282.
[16] ص82.
[17] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص282.
[18] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص282.
[19] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص282.
[20] انفال33.
[21] الدعوات (للراوندي) / سلوة الحزين النص ص207.
[22] انفال33.
[23] المحاسن ج1ص215.
[24] بقره148.
[25] حديد21.
[26] انفال33.
[27] کنزالعمال ح2081
[28] کنزالعمال ح2081
[29] الكافي (ط - الإسلامية) ج8 ص93.
[30] وسائل الشيعة ج9 ص29.
[31] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص284.
[32] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص369.
[33] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص369.
[34] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص369.
[35] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص369.
[36] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص369.
[37] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص369.
[38] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص33.
[39] آداب راز ونياز به درگاه بى نياز (ترجمه عدة الداعي) ج1 ص347.
[40] طه1-2.
[41] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص33.
[42] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص33.
[43] إقبال الأعمال (ط - القديمة) ج1 ص76.
[44] إقبال الأعمال (ط - القديمة) ج1 ص76.
[45] إقبال الأعمال (ط - القديمة) ج1 ص76.
[46] إقبال الأعمال (ط - القديمة) ج1 ص76.