photo2023-02-2720-26-48
photo2023-02-2720-26-48-2
photo2023-02-2720-26-47
photo2023-02-2720-26-47-2
photo2023-02-2720-26-45
photo2023-02-2720-26-49
photo2023-02-2720-26-49-2

استاد حدائق روز دوشنبه 8 اسفند 1401 در مسجدالنبی(ص) شیراز به بیان این مبحث که « چرا بعضی از جوان ها از دین فاصله می گیرند؟» پرداختند.

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال­الله الحکيم فی کتاب الکريم: «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمين‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

ما يک بحثی را شب­های سه شنبه شروع کرده بوديم محضر عزيزان تحت عوامل دين­گريزی در بين جوانان، اين بحثی بود مواردی را ما خدمت عزيزان اشاره کرديم با استناد به آيات و روايات، چرا جوانان عزيز ما از دين فاصله می­گيرند، می­گويد آقا جوان­ها در مسجد پيدايشان نيست، در مراکز مذهبی نمی­بينيم پا به پاي بزرگترها نمی­آيند، خب حالا عزيزانی که می­آيند قطعاً تلاش و کوشيش دوستان ما در کانون فرهنگی همراهی خود پدر و مادرها بزرگواری شما اصحاب اين­ها دست به دست هم می­دهد اين کشش پيدا می­کند گرايش پيدا می­کنند به سمت نماز، به سمت مسجد، من چندتا مورد را قبلاً اشاره کردم امشب به اعتبار اين سوره مبارکه اعراف را و حساسيت بحث جذب جوانان اين آيه را امشب من محضر عزيزان اشاره­ای داشته باشم از عوامل ناسازگاری اخلاقی در بين نوجوانان و جوانان يکيش محيط بود که عرض کردم محيط هم محيط خانواده، هم محيط جامعه هم محيط کار، هم محيط­های فرهنگی، مدارس ما، دانشگاه­های ما گاهی اوقات اين­ها سلامت ندارند آسيب می­بيند جوان، آسيب می­بيند نوجوان، رفته مثلاً در يک محيط آموزشی بعد پدر و مادر می­گويند اين بچه در خانه چيز ديگری بود بعد رفت عوض شد، نسبت به محيط ما نکاتی را عرض کردم بحث غفلت بود از آيات و روايات اشاره کرديم، بحث دوستان و مربيان بود.

يکی از عواملی که سبب فاصله گرفتن جوان و نوجوان از ارزش­های دينی می­شود رفتار نامناسب ديگران با اين­هاست برخوردها هم برخوردهای خوبی نيست رفتار غلط من مذهبی را می­گذارد پای اسلام، خب اين جوان و اين نوجوان هم در حدی نيست که بگويد فلانی اشتباه کرد چه ربطی به اسلام دارد، من را نماد اسلام می­بيند من بارها شده افرادی که يک وقتی در يک مجلسی بود، دختر جوانی يادداشتی به من داد، گفت اين را من به عنوان اتمام حجت دادم به شما که قيامت هم به خدا بگويم که اين حرف را به کسی زدم. گفت من مدتی بود علاقمند به مسجد شده بودم، خانم­ها بيشتر بشنويد ببينيد يک وقتی مخرب می­شويد! خدا رحمت کند مرحوم جد ما را مرحوم آيت­الله آقای حاج شيخ ابوالحسن حدائق، ايشان به طلاب توصيه می­کردند که اگر برای اسلام مروج نيستيد مخرب هم نباشيد، يعنی من اگر يک نوجوان را مسجدی نمی­کند، نوجوانی که آمده در مسجد زده­اش نکنم، من اگر يک کسی را به نماز وصل نمی­کنم همين نمازی هم که دارد می­خواند زده­اش نکنم، کار که نمی­کنم آسيب نزنم، اين خيلی نکته مهمی است بعضی­ها مروج که نيستند، مشوق که نيستند مخرب هم هستند، فقط ضعف­ها را می­بيند فقط انتقادها را می­بيند، خوبی­ها را نمی­بيند آن نامه­ای که آن دختر به من نوشته بود، نوشته بود من مدتی به مسجد و نماز در مسجد علاقمند شده بودم، می­آمدم مسجد، در مسجدی شرکت می­کردم، شبی پول يکی از خانم­های مسجدی گم شد، حالا يک کسی پولش را گم کرده بود، آخر اين­ کجا گم کرده بابا حرف است، شايد در خيابان ازت افتاده، جای ديگر افتاده، اميرالمؤمنين فرمودند بين حق و باطل چهار انگشت است بابا می­بينی ديدی قضاوت کن، احتمالاتت را بگذار، گفت اين خانم پولش را گم کرده بود در مسجد، جلو خانم­های نمازگزار گفت من پولم را گم کردم شما پول نديديد؟ همه گفتند نه ما پولی پيدا نکرديم پولی نديديم گفت جلوی همه رو کرد به من گفت ما در اين مسجد غريبه نداشتيم، غريبه ما تو هستی، در اين مسجد هم پول گم نمی­شد اين بايست کار تو باشد، حالا ببينيد اخلاق يک نمازگزاری که متأسفانه، اين­ها را در کاغذ نامه نوشته بود و می­گفت، گفتم خانم شما ديدی من برداشتم؟ گفت مگر بايد ببينم، ما اين­جا اين اتفاقاتی نمی­افتاد شما آمدی پول ما گم شده قضاوت عجولانه، گفت فردا شب آمد ديدم جلو مسجدی­ها گفت حواس­تان باشد اين دست کجه آمد، شب بعد آمدم گفت چيزهايتان را بپاييد آمدش، گفت جوری شد که در مسجد همه به ما با يک نگاه منفی نگاه می­کرد، گفت ديگر مسجد را نماز را بندگی را همه چيز را کنار زدم، البته متأسفانه ای کاش آن دختر حضوری آمده بود می­گفت که من به آن دختر می­گفتم، دختر! الگوی تو آن خانم نفهم نيست، الگوی تو پيغمبر است نه اين نمازگزار نادان، نه اين نمازگزار ضعيف الايمان، چرا کار اين را پای حساب مسجد، پای حساب خدا، پای حساب اهل­البيت می­گذاری، ولی مردم جامعه ما اين جوری است، خيلی­ها رفتارهای غلط ما را در قالب دين پای حساب دين خرج می­کند می­گويد آقا فلان هيئتی، فلان مسجدی، فلان مسئول، فلان کس اين جوری کرد پس کل نظام، کل اسلام زير سؤال می­رود اين خطاست اين قضاوت هم قضاوت اشتباهی است، خب نوع برخوردها هم در جذب­ها و دفع­ها مؤثر است ما چگونه برخورد می­کنيم، من سابق عرض کردم پيغمبر فرمود چند چيز را من تا زنده هستم ترک نمی­کنم تا بشود درس برای همه تا قيامت، يکی از آن چيز را پيغمبر فرمود سلام کردن به بچه­ها در کوچه­ها، نه حاجی­آقا سلام کردن به بچه خودت در خانه­ات اين­که هنر نکردی، به فرزند خودت داری سلام می­کنی، سلام به همين­ بچه­هايي که در کوچه و خيابان هستند سلام کن، گاهی اوقات اين قدر غرور داريم، باد شديم تکبر پيدا کرديم اين چه کسی است؟ سلامش کنيم، فرد اول نظام خلقت که رسول­الله است اين را می­فرمايد بنده حاضر هستم به عنوان يک بزرگتر به کوچک­تر، يک مدير به آبدارچی، يک تاجر به حمال بازار سلام کند، پيغمبر فرمود اين را من انجام دادم که برايتان درس بشود: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[2] پيامبر الگوست اسوه است، ما اين هفته­ای که درش قرار داريم ميلادهايي را شما پشت سرگذاشتيد، ميلاد حضرت زين­العابدين، ميلاد حضرت ابالفضل و ميلاد سيدالشهداء هم که روز جمعه بود، يکی از ويژگی­های همه رهبران الهی، اين آيه شصت و هشت سوره مبارکه اعراف، يکی از ويژگی­های همه رهبران الهی خيرخواهی است، امام حسين خيرخواه بود، ابالفضل خيرخواه بود، زين­العابدين سلام­الله عليهم خيرخواه بود، وجود مقدس صاحب­الزمان، اصلاً ائمه الوالد الشفيق پدر مهربان امت هستند، ما اگر می­خواهيم اين جوانی که دارد فاصله می­گيرد اين دختر، اين پسر، وقت بگذاريم برای اين­ها با خيرخواهی بياييم سمت اين­ها يک خرده هم ما از جنبه دفاعی و تهاجمی داريم برخورد می­کنيم، بارها شده به بعضی از کسانی که شما قيافه­اش را می­بينيدی می­گوييد آقا اين از اسلام بوی نبرده، من نيادم نمی­رود سال هشتاد و سه بحرين، دهه اول محرم بود توفيق بود آن­جا در ماتم سيدجعفر منامه، شب­ها سخنرانی داشتيم بعد از سخنرانی يک يک ساعتی می­نشستيم، جوان­های بحرينی می­آمدند سؤآلاتش را می­پرسيدند اين خاطره را من يادم نمی­رود يک شب آن آقای آقا سيدمحمدعلی موسوی که رئيس هيئت بود و رئيس ماتم بود، گفت آقا يک جوانی هم با شما کار دارد می­گويد من خصوصی می­خواهم صحبت کنم، آن سال هشتاد و سه يعنی حدود هجده سال قبل، جوان را که از دور به من نشان داد گفت اين آخر از همه می­آيد اصلاً شما قيافه­اش را می­ديد می­گفتيد اين شايد نماز هم نمی­خواهد راه گم کرده آمده هيئت، حالا با آن وضعی که برای خودش درست کرده بود، موها و صورت و لباس و تيپ، نمی­خورد با بچه­های هيئتی، نوع اين­های که سؤال می­کردند در مسائل دنيايشان سؤال می­کردند، آقا ما چه کار کنم ضع مالی مان خوب بشود، چه کار کنم مثلاً شغل گيرمان بيايد، يک زن خوبی می­خواهيم چه کار کنيم؟ فلان کار چه  بکنيم؟ يک دستورالعملی بدهيد، اين تقاضايي جوان­هايي بود که متدين و مؤمن، اشکال هم ندارد حالا آدم حاجت دارد، نوبت به او که رسيد يک سؤالی پرسيد از من، اصلاً من مثل آدم­هايي برق گرفته شدم، خدايا چه کسی دارد؟ چه می­پرسد؟ گفت آقا من صبر کردم گفتم می­خواهم تنهايي با شما صحبت کنم، گفت ما چه کنيم که امام زمان­مان از ما راضی باشد، من که خجالت کشيدم در قضاوت خودم، گفتم اين جوان شايد آمده بگويد مثلاً چرا خدا چرا پيغمبر؟ اينی که امام رضا می­فرمايد به قيافه­ها نمره ندهيد، مردم رجوع کنيد به حديث امام رضا، امام رضا می­فرمايد مردم دو دسته­اند يا ظاهراً از شما قيافه­شان آراسته­تر، بهتر، متدين­تر يا ظاهراً قيافه­شان از شما آشفته­تر، آنی که آراسته­تر است بگو خدايا ما را هم مثل اين کن، آنی که ظاهرش آشفته است بگو شايد اين ظاهر آشفته است اما باطن درستی دارد، که آن باطن آراسته­اش می­زند ظاهر آشفته­اش را درست می­کند، ما ظاهرمان آراسته است، يک آشفتگی باطنی داريم بزند همه را خراب کند، گفت من فقط سؤالم اين است ما چه کنيم امام زمان از ما راضی باشد؟ اين بنده خدا هم آمده بود آخر از همه هم آمد، امام حسين خيرخواه  بود، حضرت زين العابدين اسوه ناصحين است، آيه گرچه کلام حضرت هود است: «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي‏»[3]اين عزيزان ما هم می­خواهند در صحبت من، سخنرانی بنده سؤال طرح می­کنم بعد از شما می­پرسم يعنی جوابی سؤالی را که دارم بعد طرح می­کنم الآن دارم می­دهم وسط صحبت، خب امام حسين ناصح است، انبياء ناصح هستند، حضرت هود می­فرمايد من پيام خدا را دارم به شما می­رسانم و خيرخواه هستم ناصح هستم، و امين هستم امانتدار هستم، مردم بايد اين را بفهمند در نصيحت کننده درکش کنند، آقايان فرزندان­تان بايد احساس کنند که پدر دلسوزی هستی، گاهی اوقات پدر دلسوز هم است، ولی بيان حرفش حکايت دلسوزی نمی­کند، مادر دلسوز فرزند است ولی يک جوری دارد رفتار می­کند که فرزند فکر می­کند دشمن است، اين حالت دلسوزی، خيرخواهی، امانتداری را مخاطب ما بايد بفهمد، علی ابن ابی طالب می­فرمايد: «قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ»[4] قلب مردم وحشی است: «فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْه‏»[5] اگر توانستی قلب وحشی را تسخير کنی حرفت اثر می­کند، قلبت را اگر به دست نياوردی حرفت اثر نمی­کند، بعض پدر و مادرها ديديد قلب بچه­ها را به دست آوردند بچه جان فدا می­کند سراپا تسليم است، حرف نمی­زند ولی بعض پدر و مادرها هم اين کار را نکردند فرزند خودش هم باورش ندارد تا چه برسد در جامعه با ديگران: «ناصِحٌ أَمين‏»[6]اين دوتا ويژگی را دقت کنيد من رو ناصح بودن امشب می­خواهم يکی دوتا روايت و مطالبی عرض کنم که اين صفت همه انبياء الهی است.

ماه شعبان است هم اعياد پيشرو هم اعياد گذشته ناظر به همين صفت ارزشمند است، تاجری موفق تاجر ناصح است تاجر دلسوز است مدير موفق همين­طور، هرکسی در جامعه می­خواهد موفق باشد اين خيرخواهی، شما قمر بنی هاشم ميلاد حضرت را پشت سرگذاشتيد کربلا رفته­ها يکی از فرازهای زيارتی که حضرت امام صادق خطاب به ابالفضل ذکر می­فرمايند و اين­ها رو آن کتيبه­های روی سنگ نوشته شده زائرها می­خوانند من يک قسمتش را بخوانم: «َأَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ الْمُرْسَلِ»[7]شهادت می­دهم شما مظهر تسليم بوديد، مظهر تصديق بوديد مظهر وفاداری بوديد، مظهر خيرخواهی بوديد برای خلف پيامبر اکرم، يعنی شما دلسوز امام حسين بوديد خيرخواه بوديد، خب اين خيرخواهی چيست؟ ما هم خيرخواه بشويم تا پيمانه پور نشده، تا فرصت داريم ما هم برويم در راه اولياء، ما هم برويد در راه انبياء، ابالفضل چه کرد شد گل سرسبد شهدای عالم؟ من در يک جلسه­ای عرض کردم حالا اين­جا هم عرض کنم، پاس ادب را رعايت کنيد، در روايت داريم وقتی قيامت برپا می­شود و همه حاضر می­شوند در صحرای محشر، پيامبر خطاب به اميرالمؤمنين می­کنند می­فرمايند به دخترم فاطمه بگو برای شفاعت چه آوردی؟ آقا اميرالمؤمنين به محضر حضرت زهرا تقاضای رسول­الله را عنوان می­کند اين سخن سخن حضرت زهراست، می­فرمايد: «يدان مقطوعتان ولدی العباس» ، برای شفاعت دو دست بريده پسرم عباس را آوردم، کيست اين ابالفضل؟ که حضرت زهرا به دو دست بريده او مباهات می­کند قيامت، فاطمه زهرای که: «سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ»[8]آقا اميرالمؤمنين فرزندان متعددی داشتند به استثنای امام حسن و امام حسين که اين­ها امام بودند هيچ کدام از فرزندان اميرالمؤمنين در تراز ابالفضل قرار نگرفتند، و حال آن­که بعضی­ها از نظر سن و سال از ابالفضل هم بزرگتر بودند اين آقا می­شود باب الحوائج چون يکی از ويژگی­هايش ناصح بودن، خيرخواه بودن است، خيرخواه به چه کسی می­گويند؟ امروز ما در جامعه بايد خيرخواه باشيم ديگر، اين صفت خيرخواهی سبب می­شود که ديگران را بتوانيد جذب کنيد، جوانانی که دارند فاصله می­گيرند را به سمت دين تشويق کنيد، متدينين ما اساتيد ما مسئولين ما، پدران ما مادران ما، جامعه ما بايد بشود جامعه خيرخواه، می­بينيد امروز يک مقداری اين صفت خيرخواهی رنگ باخته است، يک روايتی را از فرمايش پيامبر تقديم کنم.

رسول­الله می­فرمايد انسان­های خيرخواه چهارتا نشانه دارند، حالا اين­ها را که بنده عرض می­کنم انشاءالله اگر در ما هست بگوييم الحمدلله ربّ العالمين از خدا هم بخواهيم برايمان بماند، اگر نيست برادر من خواهر من، از امشب برو بدستش بياور، يک روزی بايد بروی، سرمايه­ات همين­هايي است که کسب کردی و الا زندگی را بايد بسپاريد و برويد، خرد و کلان و ريز و درشت اين­ها بايد سپرده بشود و برود.

اول رسول­الله فرمود انسان­های دلسوز و خيرخواه: «يَقْضِي بِالْحَقِّ»[9] اين­ها قضاوت­شان به حق است، يعنی حرف حق می­زنند ناحق نمی­گويند اگر سخنی می­گويد سخن دارد می­گويد قرابت و نسبت و رفاقت و دوستی و سوابق را نمی­بيند، او نگاه می­کند ببيند حق چيست؟ همان را می­گويد، بالاخره اين حق­گويي و قضاوت به حق، حق تجلی حق ذات مقدس الهی است ما چيزی بگوييم که خدا بپسندد کاری بکنيم که خدا راضی باشد، خب وقتی مخاطب من ببيند که من دارم حق می­گويم ناحق نمی­گويم خب خيلی همراهی می­کند به راه می­آيد می­پذيرد: «يَقْضِي بِالْحَقِّ»[10].

دومين نشانه انسان­های دلسوز در روايت پيامبر می­فرمايد: «وَ يُعْطِي الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ»[11]انسان­های دلسوز و خيرخواه اول حق را از خودشان انجام می­دهند، يعنی هيچ­گاه کاری را که خودش انجام نمی­دهد ديگران را دعوت نمی­کند، گاهی اوقات من پدر يک چيزهايي را خودم انجام نمی­دهم بچه­هايم را تشويق می­کنم به آنها سعدی هم می­گويد: دوست صد گفته چون نيم کردار نيست، بابا خودت انجام بده اول، آقا اول بلند شو نمازت را اول وقت بخوان تا بچه تو ياد بگيرد، تو هی نشستی می­گويي نماز نماز، خودت نماز نمی­خوانی خانم در آشپزخانه دارد غذا می­پزد هی صدا می­زند بچه­ها آذان گفتند، خب دست از آشپزی بکش بيا نماز، تو هزاربار هم در آشپزخانه بگويي نماز حرف تو اثر نمی­کند، بالاخره: «يُعْطِي الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ»[12] حق را بايد اول از خودمان اجرا کنيم، من اگر می­گويم بد اخلاقی بد است خودم بد اخلاقی نکنيم، به يک عالم بزرگی گفتند چه کسی به شما نماز شب را توصيه کرد؟ چه کسی به شما تذکر داد؟ گفت يک نفر هم به من نگفت بخوان، نمازشب­های پدر و مادرم نيمه شب­ها من را نمازخوان کرد، اولاد نماز شب­خوان می­خواهی خودت بخوان، از تکبر بدت می­آيد از توهين بدت می­آيد توهين نکن، با توهين کردنت داری ياد می­دهی به فرزندت توهين کردن، ما آن خوبی­های که دوست داريم ما خودمان در رفتارمان به ديگران ياد بدهيم، آقا جوان خودت بود با جوان خودت اگر می­خواستی صحبت کنند چه جوری دوست داشتی؟ الآن هم امشب يکی از عزيزان يک مسأله­ای پرسيد، گفتم اگر فرزند خود شما بود دوست داشتی چگونه عمل کند؟ همان کار را بکنيد، اين می­شد خيرخواهی، مهريه می­خواهی ببری برای دخترت، فرض کنيد پسر پسر خودت است، اگر شما پدر پسر بودی می­خواستی مهريه ببری چقدر می­گفتی؟ همين رفتار را با پسر مردم بکن، اگر عروس می­خواهی بياوری فرض کن اين عروس دختر شما دختر خودت بود چه تصميمی می­گرفتی؟ برای اين همان تصميم را بگير، اين را می­گويند خيرخواهی، توهين بد است توهين نکن، احترام خوب است احترام بگذار، چرا قرآن می­فرمايد: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[13] انفاق هم می­خواهی بکنيد از چيزهايي بکنيد که خودتان دوستش می­داريد، يک آقايي بود البته الآن کسالت دارد خدا همه مريض­ها را صحت و عافيت عطا کند از مهندسين اين شهر، سالها مديريت يکی از ادارات کل اين استان را داشت، الآن هم هست ايشان، حالا ديگر مريض است و کسالت دارد و کهن­سال است يک جريانی را ايشان نقل کرد از دوران نوجوانی­اش و انصاف و خيرخواهی، گفت آقای حدائق من هرچه در زندگی­ام رقم خورد به خاطر يک ناصح بودن و خيرخواهی که در زندگی­ام انجام دادم، گفت من در سن پانزده سالگی پدرم فوت کرد، گفت منزل ما در محله ميدان مولای شيراز بود، ما هم يک دانش آموز بوديم، دانش آموزی که در سن پانزده سالگی بابا را از دست داده آن­هم بابای مهربان، گفت خيلی روی من اثر گذاشته بود، گفت مادر من بعد از فوت پدر، زمستان هم بود يک ژاکت زمستانی خيلی خوبی را و خيلی زيبا برای ما خريده بود، گفت اين ژاکت را من اين قدر دوست داشتم که نمی­پوشيدم، اين هم اشتباه است گاهی اوقات يک چيزی را بيشتر از خودمان دوست می­داريم می­گويد آقا اين ظرف حيف است داخلش غذا بخوريم، حيف تو هستی يا ظرف؟ اين فرش را روش ننشينم، اين فرش خراب می­شود، بابا همه عالم را خدا می­فرمايد برای شما آفريدم درست استفاده کن، يک جايي رفتيم آقايي گفت اين کوزه را می­بينی، گفت اين مال زمان مظفرالدين شاه است از پدر بزرگ پدر بزرگ­مان نسلاً نسل به ما رسيده، گفتم در اين کوزه چقدر آب خوردند، گفت حاجی آقا حيفش است؟ اين عتيقه است، گفتم حيف تو هستی يا کوزه؟ خدا يک خرده شعورها را هم ببرد بالا، درک­ها را هم ببرد بالا:

ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کار اند، تا تو نانی به کف آوری و به غفلت نخوری

همه نظام خلقت برای تو خلق شده، تو خودت را خرج ديگران خرج ظواهر دنيا می­کند، اين آقا خدا سلامت­شان بدارد، گفت عصری بود، زمستان بود داشتم می­آمدم طرف منزل گفت اتفاقاً ماه رمضان هم بود، گفت در ميدان مولا ديدم يک پيرمردی نشسته دارد از سرما به خودش می­لرزد و اين لباس مناسب تنش نبود اين زانوها را در بغل گرفته بود ولی می­لرزد معلوم بود لباس ندارد گفت من يک لحظه که اين را ديدم گفتم اين بی­چاره لباس ندارد ما آن لباسی که مادر برايمان خريده بياوريم بديم به اين، خيلی هنر می­خواهد، اين: «مِمَّا تُحِبُّونَ»[14] است اين کار هر کسی نيست ما گاهی اوقات لباس وصله­مان را می­دهيم خوراک مانده را می­دهيم کفش سوراخ را می­دهيم، همانی که خدا می­فرمايد دوست می­داری بده، همان کاری که اميرالمؤمنين و حضرت زهرا کردند سه شب افطاری خودشان را داد، گفت من رفتم منزل رفتم اول از مادر اجازه بگيرم گفتم مادر يک پيرمردی ديدم در ميدان مولا نشسته بود از سرما دارد به خودش می­پيچد من در ذهنم آمد که اين لباسی که شما برايمان خريديد اگر بدتان نمی­آيد بی­احترامی نيست من لباس را بروم بدهم به آن، البته اين تربيت خوب اين مادر بوده، تربيت خوب پدر اين فرد بوده، که بهش آموخته بودند بابا خدا از لباس و همه چيز مهم­تر است، پدر و مادرها اگر يک وقتی فرزندان­تان يک چنين شاهکارهايي می­کنند تجليل کنيد از ايشان نه تقبيح کنيد، يا غلط کردی اگر نمی­خواهی بدش بمن، تو قابليتش را نداری، ببينيد اين مادر چه کرد؟ گفت به مادرم که گفتم اين لباسی که شما برای من خريديد و خودم هنوز نپوشيدم چون خيلی دوستش می­دارم ولی می­خواهم بدهم به اين پيرمردی که از سرما دارد به خودش می­لرزد، گفت مادرم تا اين را شنيد صورت من را بوسيد گفت آفرين به اين تصميم، مادر عاقل اين است، گفت صورت من را بوسيد گفت پسرم صبر کن موقع افطار است ما يک فرينی درست کرديم برای افطاری، يک ظرف غذا هم برايش ببر، گفت مادر يک ظرف فرنی کشيد در سينی گذاشت، لباس را مرتب گذاشت کنار سينی، گفت پسر وقتی چيزی می­خواهی بدهی با احترام بده، اين سينی را ببر غذا را هم ببر لباس را هم بهش بده، اين آقای مهندس گفت رفتم در ميدان مولا پير­مرد نشسته بود يک اذان گفتند، گفت سينی را گذاشتم جلو پيرمرد گفت اين صحنه زيبا يادم نمی­رود گفت اين پيرد يک سری به آسمان بلند کرد ديدم دوتا قطره اشک از کنار چشمانش آمد گفت جلو خودم لباس را پوشيد نياز داشت، سردش بود گفت ايستادم تا آن فرنی را هم خورد بعد ظرف و سينی را آوردم منزل گفت البته حاجی آقا خيلی کار سختی بود اين لباس را خيلی دوست می­داشتم، زمانی که داشت می­پوشيد يک خرده نفسم من را ملامت می­کرد که حيف اين لباس دادی به اين خودت نپوشيدی ولی از يک طرف عقلم من را تأييد می­کرد، گفت تمام توفيقاتی که در زندگی آينده من پيش آمد، گفت شدم نفر اول دانشگاه در رشته کنکور نفت، نام من شد نفر اول، گفت تا به من گفتند اول شدی در کنکور، گفت تا اين خبر را به من دادند يک لحظه آن پيرمرد و غروب ماه رمضان ميدان مولا آمد جلو چشمم، گفت شب عروسی ايشان خانمش از بستگان آيت­الله طالقانی است گفت شب عروسی يک لحظه آن پيرمرد آمد گفت زمانی که تحصيلات دانشگاهی­ام تمام شد و مدرک به من دادند، روزی که می­خواستند تجليل کنند از من آن پيرمرد آمد، گفت به من گفتند شدی مدير کل استان آن پيرمرد آمد جلو چشمانم، گفت خدا می­خواهد به من بگويد همه­­اش حواله همان است اين را می­گويند خيرخواهی ما نسبت به ديگران رفتاری را داشته باشيم که دوست داريم با خودمان آن رفتار را داشته باشند، الآن در اقتصادمان آقايان گران شدن دلار خوب است يا بد است؟ خب چرا بعضی از متدينين دامن می­زنند به اين وضعيت، آدم متدين آمده و معتقد و نماز شب خوان می­گويد آقا پول­هايمان را داريم می­کنيم دلار، بابا تو هم داری به اين نا به سامانی اقتصادی دامن می­زنی، گرانی بد است چرا داری گرانی ايجاد می­کنی؟ چرا داری موج ايجاد می­کنی؟ در سفر کربلا يک خانمی بنده خدا مسأله­ای پرسيد گفت آقا اين دلارهايي که می­دهند ما اگر بگيريم بازار آزاد بفروشم، خب اين دارد التهاب جامعه را بيشتر می­کند رنج می­بريد از گرانی دامن نزنيم به گرانی، هر نوع کالايي اين را نظر همه مراجع را بپرسيد، هر نوع کالايي که تأثير مستقيم دارد روی اقتصاد مردم و زندگی مردم، احتکار آنها حرمت دارد، اگر خريدن سکه بهار آزادی دارد وضع بازار فلج می­کند اين بالخصوص در اين زمان مشکل دارد، اگر در يک مقطعی دلار دارد آسيب می­زند بالاخره ما نبايد پيغمبر فرمود مسلمان کسی است که مسلمان­های ديگر از او آسيب نبينند، من گاهی اوقات خودم را می­بينم می­گويم آقا زندگی خودم بابا:

تو کز محنت ديگران بی­غمی، نشايد که نامت نهند آدمی

تو برای خودت امکانات، رفاه آرامش، آسايش می­خواهی ولی به بهای بدبختی مردم گرفتاری مردم، اين را اسلام تأييد نمی­کند اين نيست اخلاق اسلامی، ولی متأسفانه بعضی­ها می­بينيد من زمان جنگ يادم است آقايي که ادعای تدين و ايمانش می­شد دعای ندبه­­اش تعطيل نمی­شد زمانی که روغن در بازار نبود اين به اصطلاح متدين پنج هزار حلب روغن را انبار کرده بود بعد می­دانيد حرفش چه بود؟ می­گفت آقا مال خودم است دزدی که نکرديم، پول داديم خريديم دلم نمی­خواهد بفروشم به چه قيمتی؟ به قيمت سختی مردم؟ به قيمت گرفتاری مردم؟ به تو می­گويند مسلمان، اين­که پيغمبر فرمود: «من أصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس منهم‏»[15]اگر کسی صبح کند به مسائل مسلمان­ها اهميت ندهد مسلمان نيست ما امروز متأسفانه اين آسيب را داريم می­بينيم در جامعه، يعنی آن چيزی را که برای خودمان می­خواهيم برای ديگران نمی­خواهيم، منفعت خوب است برای خودمان، نه برای ديگران، رفاه خوب است برای خودمان نه برای ديگران.

آقايان ميلاد امام سجاد را در اين هفته پشت سر گذاشتيم آقا امام سجاد صدتا خانواده نيازمند در مدينه را حضرت سرآوری می­کرد مرتب، زمانی که حضرت زين­العابدين را امام باقر داشتند غسل می­دادند صدای گريه امام باقر بلند شد، گفتند آقا چرا گريه کردی؟ دو چيز را حضرت فرمود يکی آثار انبان­ها و بسته­های که امام رو دوش می­انداخت، ولی خدا امام حجت الله، حضرت صورتش را می­پوشانيد می­رفتند در خانه ضعفاء اين بسته­ها را می­گذاشتند، گفت اين آثار اين بسته­ها و انبان­های که حضرت رو دوش می­گذاشتند رو شانه­های حضرت نقش بسته بود و آثار آن غول و جامعه دوران اسارت را امام باقر فرمود اين­ها من را به گريه انداخت، ببينيد اين خيرخواهی است ما نسبت به ديگران بی­تفاوت نباشيم آقا مشکل خودت است خودت می­دانی به ما ربطی ندارد اين نيست با مسلمانی همسو: «يُعْطِي الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ»[16] خيرخواه کسی است که حق را اول از خودش اداء می­کند آقايون دوست داريد چگونه صدايتان بزنند همان جوری صدا بزنيد، دوست داريد در يک مجلسی اگر رفتيد چگونه تحويل­تان بگيرند همان­گونه تحويل بگيريد، ما دوست داريم نام­مان را با احترام ببرند اما نام ديگران را با بی­احترامی می­بريم، يک­جا جلومان بلند شوند ولی وقتی می­آيند جلو کسی احترام نمی­کنيم اين خوب نيست، نفس را بکنيد ترازو همان که اميرالمؤمنين در نامه سی و يک به امام حسن فرمود: «اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ»[17]نفست را بکن ترازو بين خود و مردم، برای مردم آنچه را بپسند که برای خود می­پسندی: «فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ»[18]می­خواهی زود کارتان را راه بيفتد؟ کار اگر دستت است زود راه بينداز، می­خواهيد آبروی­تان را حفظ کنند اگر يک­جا ضعفی از کسی ديدی آبرو نبر، تا آبرويت را نبرند، اين نکته دوم.

نشانه سوم انسان­های دلسوز: «يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[19]که اشاره کرديم، در ادامه صفت دوم که اين­ها خودشان اول خوبی­ها را انجام می­دهند سوم، در تعامل­شان با مردم رفتارشان همان گونه است که دوست دارند برای خودشان باشد: «يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[20]آن­گونه با ديگران عمل می­کنند که دوست دارند با خود اين­ها همان رفتار و همان عمل صورت بگيرد: «وَ لَا يَعْتَدِي عَلَى أَحَدٍ»[21]اين­ها به کسی هم ظلم نمی­کنند دلسوز نشانه چهارمش پيغمبر می­فرمايد اين­ها هيچ­گاه به کسی ستم نمی­کند، اگر کسی اين ويژگی­ها را پيدا کرد می­شود جذب کننده، نه دفع کننده، شما انصاف بدهيد در جامعه امروز مسلمانی با اين ويژگی­های چهارگانه، حرف می­زند خدا را در نظر می­گيرد، خودش اول به آن چيزهای که می­گويد عمل می­کند، با مردم رفتارش مثل رفتار با خودش است ديگران را از خودش جدا نمی­بيند: «يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[22]، اهل ظلم و ستم هم نيست يک همچو فردی در جامعه امروز شما جذب کننده می­شود من يک آقايي ايشان سال­ها انگليس زندگی می­کرد ببينيد با اخلاق، امام صادق فرمود مردم را با اخلاق به ما جذب کنيد: «كُونُوا لَنَا زَيْناً»[23]برای ما زينت باشيد اسباب سر افکندگی نباشيد، اين آقا حالا شرح مفصلی دارد يک سی‌دی به دستش رسيده بود پدر خانمش بهش داده بود سال­ها قبل بالاخره با ما يک تماس تلفنی از لندن پيدان کرد، گفت آقا من اهل دين و مذهب هم نبودم با خانمم و دوتا دختر دارم آن­جا زندگی می­کنيم گفت يک سی دی رسيد، اين سی‌دی اصلاً مسير زندگی ما را تغيير داد و می­گفت شب­های جمعه هم در خانه خودم، در خود شهر لندن يک ده بيست نفری از ايرانی­هایی که می­شناسم دعوت می­کنم، خيلی­ها خيلی خدا به­شان داده ولی خيلی ندارند، بابا در لندن راننده آژانس، شب­های جمعه نه فاميلش ايرانی هستند دعوت می­کند در خانه، می­گفت يک دعای کميلی می­خوانيم، يک روايتی می­گويم يک چايي می­دهم و کيک پا می­شوند می­روند، چقدر بعض زندگی­ها پر خير و بعضی از عمرها و زندگی­ها بی­خير، بعضی­ها در خانه­شان به رو خانواده­های خودشان هم باز نمی­شود يک جريانی گفت، گفت من از زمانی که آمدم در مسير مذهب، گفت يک اشتباهاتی در زندگی­ام می­کردم که حالا می­خواهم بدانم راهش چه است؟ گفت من راننده آژانس يکی از آژانس­های در مرکز لندن هستم اين نزديکش يک کاواره­ای است که اين کاواره بيست و چهار ساعته است ولی بيشتر زنگ خور اين کاواره و مرکز فساد از دوازده شب به بعد است و نوعاً هم کسانی ماشين می­گيرند که اين­ها وقتی سوار ماشين می­شوند ديگر مست هستند هوش و حواسی راست و درستی ندارند، گفت کرايه هر سرويس ده پوند است، گفت اين مسافر که سوار می­شود گاهی اوقات مست است حواسش نيست يک ده پوند می­دهد، وقتی هم می­خواهد پياده بشود يک پوند ديگر می­دهد، گفت من از اين پول­ها زياد گرفتم، تکليفم چيست؟ گفتم اين­ها مظالم است بايد برگردانيد، اين­ها را محاسبه کن، تعارف ندارد پول زيادی گرفتی، بعد از مدت­ها زنگ زد گفت آقا من تا حالا خمس نمی­دادم بعد ماه رمضانی از لندن، مردم اين را بشنويد قيامت می­بيندش از لندن آمد شيراز سال خمسی برای خودش معين کرد و خمسش را حساب کرد، حالا ما در شيراز بابا پير شده اصلاً می­گويد خمس چه است؟ يک جوان سی و چهار ساله­ای راننده آژانس در لندن آمد گفت حساب خمسی را معين کنيد، حالا ببينيد وقتی انسان با ارزش­های دينی آشنا شد می­گفت يک وقتی يک آقايي را سوار کردم از زمانی که بعد برگشت در مسير، گفت يک آقاي سياهی بود سوار کرديم اين کيفش را جا گذاشت، در اين کيف دو هزار دلار بود، گفت اين پول من بيش از دو هفته می­گشتم و همه­جا اطلاع رسانی کردم تا اين سياه را پيداش کردم، ببينيد آقايون تربيت اگر آمد ايران و  لندن ندارد اگر تربيت نيامد در خود مکه هم متولد بشوی، شخصيتت شکل نگيرد می­شوی ابولهب، می­شوی ابوسفيان، می­شوی عتبه و شيبه، در اقصی نقاط عالم باش ولی تربيت شده باش می­شوی انسان­های موفق، گفت بعد از دو هفته اين سياه را پيدا کردم گفت وقتی دلارها را بهش دادم، گفت اين با تعجب گفت، شما اهل کجا هستيد؟ گفتم من ايرانی هستم، گفت چه دين و مذهبی داری؟ گفتم من مسلمان هستم، گفت مسلمانی چه است؟ گفت يک چيزی گفتم برايش، ما مسلمان هستيم اسلام پيغمبر رسول­الله است از اسلام آنچه که می­دانستم گفتم گفت اين سياه گفت من اصلاً باورم نمی­شد اين پول به من برگرده، گفت اين دينی که تو داری من هم می­خواهم هم آئين تو بشوم، گفت مسلمان شد، اين­که امام صادق فرمود سعی کنيد مردم را با اخلاق­تان به سوی ما جذب کنيد، خب اين خيرخواهی من تمام کنم عرايض را يک روايت ديگر هم از رسول­الله تقديم کنم.

پيغمبر می­فرمايد اگر کسی پنج چيز را ضمانت کند من بهشت را برايش ضمانت می­کنم، اگر اين پنج چيز را کسی انجام بدهد بهشت­تان با پيغمبر، می­خواهيد بهشتی بشويد من نسخه بهشتی شدن را امشب برايتان می­گويم برويد دنبال اين­ها از جهنم می­ترسی راهش اين است: «مَنْ يَضْمَنْ لِي خَمْساً أَضْمَنْ لَهُ الْجَنَّةَ»[24] رسول­الله فرمود اگر کسی پنج چيز را ضمانت کند انجام بدهد من بهشت را برايش ضمانت می­کنم اول: «النَّصِيحَةُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[25] خيرخواه خدا باشيد، مردم اول رضايت خدا، ديگران مردم محترم هستند نه به اندازه خدا، ما احترامی که برای يکديگر قائل هستيم بايد رنگ الهی پيدا کند، اگر همانی را که برايش احترام قائل هستيم دارد به خدا بی­حرمتی می­کند ما به خاطر خدا فاصله می­گيريم پسر عزيز است اما اگر پسری شد دشمن خدا، خدا به حضرت نوح می­فرمايد: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»[26]اين ديگر اهل نيست، ولشکن سيل ببرد او را، اول خيرخواه خدا باشيد يک، دوم: «وَ النَّصِيحَةُ لِرَسُولِهِ»[27] خيرخواه و دلسوز پيغمبر، يعنی رضايت پيغمبر را در نظر بگيريد ببينيد پيغمبر چه می­پسندد سخنان پيغمبر در زندگی ما فراموش نشود، می­گويي آقا پيغمبر اين را فرموده، می­گويي مال هزار و چهار صد سال قبل است، اين جوری می­خواهی مسلمانی بکنی، سوم: «وَ النَّصِيحَةُ لِكِتَابِ اللَّهِ»[28] خيرخواه و دلسوز قرآن باشيم، اوامر قرآن، نواهی قرآن، دستورات قرآنی اين­ها در زندگی اجرائی بشود، چهارم: «وَ النَّصِيحَةُ لِدِينِ اللَّهِ»[29]اين­های که دلسوز دين خدا هستند خيرخواه دين خدا هستند، پيغمبر می­فرمايد قيامت من از اين­ها ضمانت می­کنم که دستگيری کنم و بهشت را برای اين­ها رقم بزنم و پنجم: «وَ النَّصِيحَةُ لِجَمَاعَةِ الْمُسْلِمِين‏»[30]آنهايي که دلسوز جامعه اسلامی هستند و خيرخواه جامعه اسلامی هستند، خيرخواهان جامعه اسلامی و مردم هم رسول­الله می­فرمايد من ضمانت می­کنم اين پنج گروه را.

 من عرضم را تمام کنم، يک کُدی هم از آقا اميرالمؤمنين خدمت­تان عرض کنم، در خوبان، دلسوزان، دلسوزترها چه کسانی هستند؟ اين هم يک حديث کليدی بشنويد و عرضم تمام، دلسوزترين و خيرخواه­ترين مردم چه کسانی هستند در جامعه؟ حالا خوب هستند، خوب­ترها چه کسانی هستند؟ بهترين چه کسانی هستند؟ اين­ را خيلی­ها ازش غفلت می­کنند، آقا اميرالمؤمنين می­فرمايد: «إِنَّ أَنْصَحَ النَّاسِ أَنْصَحُهُمْ لِنَفْسِهِ وَ أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ»[31] دلسوزترين مردم کسانی هستند که دل­شان اول برای خودشان بسوزد ما گاهی اوقات از خودمان غافل هستيم فکر وظايف خودمان نيستيم داريم پول جمع می­کنيم برای ديگران، واجبات خودمان را انجام نمی­دهيم می­دويم برای ديگران به چه قيمتی؟ نمازهای قضاء شده؟ روزهای ترک شده واجبات فراموش شده، دلسوزترين مردم کسانی هستند که اول دل برای خودشان بسوزند يعنی بگويد آقا من تکاليف نسبت به خدا، وظايفم نسبت به خودم، نسبت به جامعه را خوب انجام بدهم، قرآن می­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً»[32]مؤمنين اول به داد خودتان برسيد بعداً به داد خانواده، بعضی­ها ديديد همه­اش دارند می­دوند برای ديگران، می­گويند بابا نماز خودت روزه خودت حج خودت، خمس خودت، تو اين­ها را يادت رفته، دنبال ديگران هستی، تو دلسوز خودت نيستی: «أَنْصَحَ النَّاسِ أَنْصَحُهُمْ لِنَفْسِهِ وَ أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ»[33]نشانه دلسوزی و خيرخواهی اين است که اميرالمؤمنين می­فرمايد چقدر اطاعت از خدا می­کنی، به همان نسبت که مطيع خدا هستی دلسوز هستی، ما در واجبات مان چقدر مطيع هستيم، انسان­های که: «أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ»[34] هستند اطاعت­شان تبعيت­شان در پيشگاه الهی دلسوزی­شان برای خودشان، شخصی به پيغمبر اکرم عرض کرد يا رسول­الله می­خواهم خدا به من رحم کند، چه کنم؟ پيغمبر فرمود به خودت رحم کن، دلسوز خودت باش، دل برای خودت بسوزان اين خودخواهی نيست اين عمل به وظيفه است، خب عزيزانی که، نوجوان­هايي که بودند؟ خب ما تشکر هم می­کنيم از عزيزمان حضرت حجت الاسلام و المسلمين حاج آقای اميری هم که امشب در خدمت­شان بوديم و از دفتر نماينده معظم مقام معظم رهبری و امام جمعه محترم شيراز حضرت آيت­الله دژکام که خدا وجود آيت­الله دژکام را هم از جميع بليات و آفات محفوظ و مصون بدارد و انصافاً فرصت خوبی برای مردم حضور ايشان و دلسوزی­هاي ايشان و دغدغه­های ايشان، انشاءالله شاکر باشيم و قدرشناس.

من يک آيه­ای قرآنی خواندم گفتم در آن آيه قرآن خداوند می­فرمايد حضرت هود می­گويد من دوتا ويژگی دارم برای هدايت مردم، آن دوتا ويژگی چیست؟

دوتا آيه را ببينيد من سؤال را دوباره می­پرسم اول بحث ما آيه­ای قرآنی خوانده شد که دوتا ويژگی نشانه انبياء الهی و اولياء الهی بود، دوتا در آيه.

جواب: خيرخواه و امانتدار

احسنت

خب من يک حديث آخری که از پيغمبر خواندم؟

جواب: پنج­تا بود

جواب: خيرخواه خدا بودن، خيرخواه و دلسوز پيامبر بودن، خيرخواه و دلسوز قرآن بودن، دلسوز دين خدا بودن، آن­هايي دلسوز و خيرخواه جامعه اسلامی هستند.

خب من چندتا دعا کنم آمين بگوييد، اللهم صلّ علی محمد و آل­محمد و عجّل فرجهم، اللهم عجل لوليک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج.

 

[1] اعراف68.

[2] احزاب21.

[3] اعراف68.

[4] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص477.

[5] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص477.

[6] اعراف68.

[7] كامل الزيارات النص ص256.

[8] الأمالي( للصدوق) النص ص26.

[9] تحف العقول النص ص20.

[10] تحف العقول النص ص20.

[11] تحف العقول النص ص20.

[12] تحف العقول النص ص20.

[13] آل­عمران92.

[14] آل­عمران92.

[15] مكاتيب الرسول صلى الله عليه و آله و سلم ج‏2 ص454.

[16] تحف العقول النص ص20.

[17] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص397.

[18] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص397.

[19] تحف العقول النص ص20.

[20] تحف العقول النص ص20.

[21] تحف العقول النص ص20.

[22] تحف العقول النص ص20.

[23] الأمالي( للصدوق) النص ص400.

[24] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج‏12 ص387.

[25] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج‏12 ص387.

[26] هود46.

[27] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج‏12 ص387.

[28] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج‏12 ص387.

[29] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج‏12 ص387.

[30] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج‏12 ص387.

[31] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص142.

[32] تحريم6.

[33] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص142.

[34] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص142.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه