استاد حدائق روز دوشنبه 1 اسفند 1401 در مسجدالنبی(ص) شیراز به بیان مبحث « گذر از مواقف سخت قیامت» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال رسول­الله صلّی­الله عليه و آله و سلّم: «إِنَّ أَقْرَبَكُمْ مِنِّي غَداً وَ أَوْجَبَكُمْ عَلَيَّ شَفَاعَةً أَصْدَقُكُمْ لِسَاناً وَ أَدَّاكُمْ لِلْأَمَانَةِ وَ أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً وَ أَقْرَبُكُمْ مِنَ النَّاسِ»[1].

يک نصيحتی قبل از ورود به بحث از اميرالمؤمنين به خودم و همه داشته باشم، مخصوصاً اين نوجوان­هايي که نشستيد. علی ابن ابیطالب می­فرمايد هرچه نوشتيد می­ماند هرچه حفظ کرديد يادتان می­رود: «ما كتب قرّ و ما حفظ فر»[2]بچه­ها خودتان را عادت بدهيد به اين­که در مجالسی که شرکت می­کنيد گاهی اوقات سخنی، روايتی، جمله­ای، شعری بنويسيد اين را ما خيلی­هايمان اين جوری هستيم می­رويم در مجلس خوب هم حرف گوش می­کنيم، خوب هم الحمدلله يادمان می­رود به خانه نرسيده نمی­دانيم چه می­گفتند، می­گويند آقا چه می­گفت؟ حرف­های خوبی می­گفت، می­گويند دوتايش را بگو يادمان نيست اين آفت ننوشتن است، می­بينيد که ما مقيد باشيم من خدا رحمت کند آيت­الله والد را که کلنگ اين مسجد را ايشان زدند در پنجاه سال قبل، ايشان دفترچه­هايي از ايشان مانده حالا يک نمونه­هايش هم در اين ويترين آثار ايشان هست، من بعضی از اين دفترچه­ها را که نگاه می­کردم، نوشتند سال هزار و سیصد و سی، شب فلان ميلاد در مجلس آقای فلانی اين شعر را خواند، بعد من برايشان می­خواندم می­گفتند يادم نيست ولی درست است اين‌ها، اين همان آثار نوشتن است، مردم يک حديث يک روايت يک نکته اخلاقی اگر از شما ماند می­شود صدقه جاريه شما، يعنی آيندگان وقتی اين دستخط را می­بينند می­گويد خدا رحمت کند پدرمان، مادرمان نوشته در فلان شب فلان مسجد اين حديث را شنيدم، اين رو نسل آينده­ات اثر بگذارد می­شود صالحات و باقيات شما، دلمان برای خودمان بسوزد دلسوز خودمان باشيم، يک دفتر يک خودکار، جايي آدم نکته­ای مطلبی سخنی گاهی اوقات آن گوينده زحمت کشيده رفته جمع کرده، منابعش را شما نداريد الآن من روايتی امشب از امالی شيخ طوسی دارم می­خوانم شما چندتايتان کتاب امالی در خانه داريد، در خيلی از کتابخانه­ها هم کتاب امالی پيدا نمی­شود، خب اين­جا به راحتی روايت دارد در دسترس شما قرار می­گيرد به راحتی بنويسيم و اين را منتقل کنيم و بعد در خانه­مان که می­رويم در جمع فاميل­مان که می­رويم آقا يک حديثی از رسول­الله شنيديم با اين موضوع برادرم خواهرم همسرم شوهرم فرزندم اين حديث را می­خواهم برای شما هم بگويم اين نکته اول که نصيحتی بود مخصوصاً برای دانش­آموزها که انشاءالله شروع کارتان هست.

هفته­ای درش قرار داريم که عيد سعيد مبعث پيغمبر که يکی از بزرگترين اعياد اسلامی است، که بعضی­ها عيد مبعث را از عيد ولادت پيغمبر مهم­تر می­دانند چون ولادت تولد شخص کامل بود، عيد مبعث تولد انسانيت بود، تولد بشريت  بود، هويت انسانيت توسط پيغمبر ابلاغ شد به بشريت، خب من يک حديث از فرمايشات پيغمبر را عرض کنم با اين مقدمه، مردم قيامت روزگار سختی است.

آقا زين­العابدين می­فرمايد سه زمان است که سخت­تر از اين وجود ندارد، سه زمان است که سخت­تر از اين زمان­ها وجود ندارد هنوز هيچ کدام از ما به اين­ها نرسيديم، يک ساعت مردن، خيلی سخت است، هنوز هيچ کدام از ما مرگ را تجربه نکرديم، ببينيد روح را از بدن می­آورند بيرون چگونه می­آورند بيرون فقط ما جنازه ميت را می­بينيم نمی­دانيم چگونه جان داد؟ چگونه از سلول سلول بدنش روح خارج شد اين يک.

دوم از ساعات بسيار سخت آن لحظه­ای است که همه ما را از خاک می­کشند بيرون می­آورند در محشر: «ساعة يبعث حياً» ، اين هم خيلی سخت، ساعتی که همه محشور می­شوند در صحرای قيامت، همه حاضر می­شوند در صحرای قيامت اين هم خيلی سخت است.

ساعت سوم آقا زين­العابدين می­فرمايد ساعت حضور پای ميزان اعمال و محاسبه اعمال در محضر خدا آن ساعتی که می­خواهند بهت بگويند حاج آقا بهشتی هستی يا جهنمی؟ خانم دوزخی هستی يا جنتی، بهشتی؟ اين سه­تا ساعت ساعات بسيار سختی است در قيامت تمام اولياء و انبياء متمسک به پيغمبر می­شوند يعنی شاخص نجات، حتی اميرالمؤمنين دامن رسول­خدا را می­گيرد، ائمه گرداگرد پيغمبر هستند، امت انبياء متوسل به پيغمبر هستند، مؤمنين متوسل به انبياء و اولياء هستند، در آن روزگار سخت، در آن گريز و فراری که همه از هم فرار می­کنند، از ويژگی­های قيامت اين است که: «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيه‏ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيه‏­ وَ أُمِّهِ وَ أَبيه‏»[3] قيامت روزی است که همه می­گريزند از هم، زن و شوهر از هم، پدر و اولاد از هم، مادر و فرزند از هم، برادر از برادر، خواهر از خواهر، علت هم دارد همه در می­روند که طلب­کار پيدا نکنند، چون آن روز چيزی دست­تان نيست، طلب­کار پيدا کردی بايد اعمالت را بدهی، بايد نمازهايت را بدهی، بايد حجت را بدهی، بايد زيارتت را بدهی، آن­جا تصفيه و حساب با اعمال است نه با امکانات مادی، لذا مردم در گريز هستند که کسی پيدا نشود که از اين­ها مطالبه حق کند و همه در اين صدد هستند که خودشان را به رسول­الله برسانند به آن شاخص نجات خودشان را برسانند.

در حديثی که ابتدای سخن خواندم پيغمبر می­فرمايد نزديکترين مردم در قيامت به من کسانی هستند که اين ويژگی­ها را دارند حالا حاجی آقا فکر قيامتت باش می­خواهی قيامت به رسول­الله نزديک باشی، خواهرم می­خواهی قيامت لطف پيغمبر شامل حالت بشود، همين­جا سرمايه­اش را بيندوز همين­جا کسب کن:

همين­جا صلح کن با ما چه لازم، که در محشر زما شرمنده باشی

پنج­تا ويژگی را رسول­الله نام می­برد می­فرمايد اين­ها در هرکسی بود قيامت به من نزديک است قيامت به من نزديک است يعنی نجات پيدا می­کند ما کمکش می­کنيم نجاتش می­دهيم يک، اولين ويژگی: «أَصْدَقُكُمْ لِسَاناً»[4] کسانی که در حرف زدن صادق­ترين افراد هستند راست می­گويند دروغ تحويل نمی­دهند ما بعضی­هايمان تعارف­مان هم دروغ است، حرف می­زنيم می­گويد حالا يک حرفی زديم تو هم باورت شد خب قيامت به پيغمبر نزديک نيستی: «أَصْدَقُكُمْ لِسَاناً»[5] در گفتارها، در سخن­ها در وعده­ها، در قرارها، در قول­ها صادق باشيد: «وَ أَدَّاكُمْ لِلْأَمَانَةِ»[6] دومين ويژگی رسول­الله می­فرمايد آنهايي که امانتدار شايسته­ای هستند آنهايي که نسبت به امانات خوب امانتداری می­کنند، البته بحث امانتداری يک بحث وسيعی است سروران عزيز هرچه داريد امانت است، از خودتان بگيريد چشم­تان امانت است، گوش­تان امانت است، زبانت امانت است، کبد و قلبت امانت است، ديديد بعضی­ها سرطان می­گيرند عبادت­شان تعطيل نمی­شود بعضی­ها با يک بيماری با خدا قهر می­کنند چرا؟ چون فکر می­کند بدن مال خودش است خدا دارد به اين زور می­گويد ظلم می­کند او که معتقد است بدن مال خداست، سالم باشد بنده است مريض ب اشد بنده است، در اوج ثروت باشد بندگی می­کند در نهايت تنگدستی هم بندگی می­کند او می­گويد مال من نيست متعلق به خداست، او می­گويد اين چشم مال اوست يک زمانی داده يک زمانی گرفته اين گوش مال اوست ما بايد خوب امانتداری کنيم، مردم هرچه داريد مال خداست، خانه­هايتان اموال­تان؛ يک وقت هارون الرشيد ملعون به آقا موسی ابن جعفر گفت يک نصيحتم کنيد، هارون به موسی ابن جعفر سلام­الله عليه عرض کرد، آقا فرمودند هارون هرچه چشم سرت می­بيند نصيحت است، آقايون چيزی نيست شما ببينيد و درش درس نباشد الآن اين مسجد نصيحت است اين منبر نصيحت است اين محراب نصيحت است، من و شما برای همديگر نصيحت هستيم، موی سفيد نصيحت است، عکس پنج­ سال قبلت را می­بينی با الآن تغيير کرده نصيحت است، قبرستان نصيحت است خانه­ها نصيحت است، ديديد اين خانه­ها دست به دست می­چرخد، می­گويند آقا خانه فلانی اين­جا بود زدند زمين برج ساختند، نصيحت است آقا خانه تو را هم می­برند هرچه می­بينيد نصيحت است يک جوری رو خودتان کار کنيد که اين نگاه­تان نگاه عبرت بشود، توصيه­ای که خداوند به پيغمبر فرمود، پيامبر وقتی ساکت هستی در فکر باش و تدبر کن رسول­الله فرمود: «وَ أَنْ يَكُونَ صَمْتِي فِكْراً وَ نَظَرِي عَبَراً»[7]رسول­الله فرمود خدا به من سفارش کرد به هرچه می­نگری با عبرت بنگر، پای سفره غذا نشستی نصيحت است، اين نان از کجا آمد؟ برنج از کجا آمد؟ چقدر دست­ها چرخيد؟ الآن آمده پای سفره به همين اندازه اين چايي که ميل کرديد نصيحت است اين چايي کجا درست شد؟ چقدر دست­ها چرخيد ما فقط می­نوشيم و می­گذريم امشب آمد همين اندازه آنی که ميل کرده رزقش بود آنی که به هر دليل نخورد رزقش نبود اين­ها نصيحت است، جاي من و شمايي که الآن نشستيم چه کسانی قبل از ما نشسته بودند؟ نصيحت است، لذا همه چيز امانت است، نگاه­تان نگاه امانت باشد به دنيا، نگاه مالکيت اگر آمد می­شود همين اوضاعی که شما می­بينيد يک عده می­افتند در مال اندوزی، در ظلم کردن، در اجحاف کردن، در تکاثر اموال، فکر می­کند همه دنيا همين است، پس امانتداری پيغمبر فرمود ويژگی دوم، آنهايي که نگاه­شان امانتداری است قيامت به من نزديک هستند، اسلام با دنيا مخالف نيست، اسلام با پول مخالف نيست، اسلام می­گويد مسلمان ريختند در دامنت وابسته نباش، اين­ها را بايد بگذاری و بروی، چيزی که با خودت می­بری، بتوانی ببری يک دست کفن است اگر ببری:

سرمايه تو از اين جهان يک کفن است، آن­هم به گمانم ببری يا نبری

اين نگاه امانتداری زندگی­ها را سالم می­کند من اگر نگاه امانتداری به فرزندم کردم بچه را تربيت می­کنم، وقتی گفتم بچه خودم هر جوری ميل خودم می­کشد کار می­کنم، وقتی گفتم اين بچه امانت خداست، خدا داده تحويل من، يک جوری تربيتش کنم که شرمنده صاحبش نشوم، وقتی نگاه به چشمم نگاه مالکيت شد به هر چيزی نگاه می­کنم حلال و حرام وقتی گفتند اين چشم مال خداست به چيزهای که خدا نمی­پسندد نظر نمی­افگنم، ديديد يک وقت آدم متعهد متشرع می­گويند اين آقا اين را بگير، اين در حد بايد استفاده کنی، در اين وقت­ها در اين ايام، در اين کارها تخلف نمی­کند طرف می­گويد آقا اين امانت است فقط به ما گفتند تا اين حد استفاده کنيد، مال خودش باشد هر جوری بخواهد استفاده می­کند، آدم­هايي متعهد اين جوری هستند ما در برابر خودمان و امکانات­مان و جامعه نگاه­مان نگاه امانت باشد. اين دوتا ويژگی، اول راستگويي، دوم امانتداری. مکمل اين دو ويژگی اين نکته را هم عرض کنم، پيامبر فرمود هيچ پيغمبری مبعوث به رسالت نشد يعنی صد و بيست و چهار هزار پيغمبر گزينش اين­ها در اين دوتا ويژگی بوده: «لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً»[8] يافت نشد، رسول­الله می­فرمايد خدا هيچ پيغمبری را به نبوت انتخاب نکرد، مگر اين­که اين دوتا ويژگی را داشتند: «إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ»[9]تمام انبياء صادق بودند، دروغ نمی­گفتند سرکار نمی­گذاشتند گاهی اوقات بنده می­گويم آقا به شما ارادت دارم پشت سر می­گويم خدا ريشه­اش را بکند، اين نفاق است می­گويند يک وقت يک فقيری داشت می­رفت به يک آقايي ثروتمندی رسيد گفت آقا يک کمک­مان بکن، گفت ببين پول دارم بهت نمی­دهم منت هم سرت دارم، فقير گفت اين يعنی چه؟ خب پول داری نمی­دهی منت هم داری؟ گفت اين­که می­گويم منت دارم چون دروغ بهت نمی­گويم دارم راست می­گويم من پول دارم، اما صلاح نمی­دانم به تو بدهم، حالا هرچه بوده يا پول را خراب می­کرده يا در مسير فساد استفاده می­کرده، گفت اين­که می­گويم منت دارم چون دارم راست بهت می­گويم دروغ نمی­گويم، بعضی­ها ديديد دارند ادای گداها در می­آوردند می­گويي آقا چطور هستی؟ می­گويد آقا گير هستيم، يک لک لکی می­کنيم، بخور و نميری هست، آبروی خدا می­بری بی­انصاف خدا با عزت دارد اداره­ات می­کند، ادای گداها در می­آوری، به قول اين عزيزمان ناشکری می­کنی، و اين هم قاعده است خدا در قرآن می­فرمايد شکر کرديد زيادش می­کنيم، آقا در همين حالی که هستی بگو الحمدلله، بابا مريض هستی بگو الحمدلله مرضت سخت­تر می­شود، دو قدم راه می­تواني بروی اگر نق زدی می­شوی پمپرزی می­افتی در رختخواب ديگر بيرون هم نمی­توانی بيايي.

چند جلسه قبل همين­جا این مطلب را گفتم، بازهم تکرار کنم خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله والد ما می­گفتند اگر می­خواهيد دائم­الذکر بشويد از خودتان شروع کنيد، بعد توصيه­شان اين بود می­گفتند چشمت می­بيند بگو الحمدلله ربّ العالمين، از همين امشب نوجوان­ها رو خودتان کار کنيد، چشم می­بيند الحمدلله ربّ العالمين، گوش­مان می­شنود الحمدلله ربّ العالمين، زبان­مان کار می­کند الحمدلله ربّ العالمين، پايمان سالم است الحمدلله ربّ العالمين، دست­هايمان کار می­کند، پدر داريم، مادر داريم، زندگی داريم، خانه داريم، آقا رجوع کن در خودت اصلاً لحظه زبانت از هم ساکت نمی­شود امشب آمدی مسجدالحمدلله ربّ العالمين، نماز را اول وقت خواندی الحمدلله ربّ العالمين، در مجلس پيغمبر شرکت کردی، اين قاعده است خدا می­فرمايد شکر کرديد زيادش می­کنيم، کفران کرديد عذاب ما سخت است: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي‏ لَشَديد»[10]ناسپاسی کرديد عذاب ما عذاب سختی است و متأسفانه بعضی­ها گرفتار ناسپاسی شدند گرفتار کفران نعمت شدند، خب اين نکته دوم امانتداری از آن ويژگی­های پنج­گانه.

سوم پيغمبر فرمود: «و اوفیکم بالعهد» ، آنهايي که با وفاترين مردم در عهد و پيمان­ها هستند، پس راستگويي شد يک، امانتداری شد دو، وفاء به عهد شد سه، ما اگر قولی می­دهيم به وعده­مان عمل کنيم، آقا يک چيزی گفتيم حالا هر وقت شد، يک بنده­ای خدايي بود می­گفت يک جايي رفتيم قرضی بگيريم از اين صندوق­های قرض­الحسنه، حالا خدا رحمت کند مسئول آن صندوق هم فوت کرد گفت به ما گفت برو دو شنبه بيا گفت يک سال است دو شنبه­ها می­روم می­گويد گفتم يک دو شنبه­ای بيا کدام دو شنبه است معلوم نيست؟ آن آقا را ديدم گفتم اين بنده خدا يک وامی می­خواهد اين وام هم پول شما نيست پول­های سپرده مردم در صندوق شماست، گفت حالا ما گفتيم يک دو شنبه، گفتم يک کاری نکن خدا اين جوری سرت بياورد، قيامت همين جوری حواله­ می­دهد دستت، مردم به تعهدات­تان عمل کنيد: «و اوفیکم بالعهد» ، قول اگر داديد وعده اگر کرديد، به تعهدات بايد پايبند بود، من يک درس اولين شهيد محراب چه کسی بود؟ آيت­الله حاج سيد اسدالله، قبلش آيت­الله قاضی بود ولی حالا مشهور می­گويند آيت­الله مدنی اگر اولين شهيد را ايشان بگيريم دومين شهيد آيت­الله مدنی، به نحوی ما شهيد دستغيب را می­گوييم دومين شهيد محراب به اعتبار اين­که آيت­الله شهيد اسدالله مدنی اولين شهيد، حالا اسدالله مدنی از شهدای محراب بود، اولين شهيد محراب خارج از مقام عصمت اميرالمؤمنين افتخار اولين و آخرين است اينی که می­گوييم شهيد محراب يعنی شهيد محراب در جمهوری اسلامی آن­هم غير معصوم، بلی در جمهوری اسلامی اولين شهيد مرحوم آيت­الله قاضی بود بعد آيت­الله اسدالله مدنی، بعد مرحوم شهيد دستغيب بعد مرحوم شهيد صدوقی و بعد هم مرحوم آيت­الله اشرفی اصفهانی رحمةالله عليهم رحمة واسعه، شهيد کازرون يادتان رفت، مرحوم شهيد حجت الاسلام و المسلمين شيخ محمدخرسند شهيد ليالی قدر بود اين هم امام جمعه بود حالا خدا رحمت کند همه شهداء را، علماء را، صلحاء را من يک وفای به عهد از آيت­الله مدنی را بگويم، ابوی ما اين تکيه کلام را داشتند از مرحوم جدی ما می­گفتند اين­های که به يک جاهايي رسيدند در زندگی­شان بايد باريک بشويد حواله­ای يک جاهايي را گرفتند بعد ايشان فرمودند بزرگی خمره رنگريزی نيست بزنند در آورند شهيد اسدالله مدنی بيايد بيرون، بزنند در آوردند امام بيايد بيرون، بابا اين­ها يک زحمت­هايي کشيدند، راه­هايي رفتند تلاش­هايي کردند يک درس از آيت­الله شهيد مدنی برايتان بگويم، قبل از انقلاب يکی از متدينين تجار تهران می­آيد قم خدمت آيت­الله شهيد اسدالله مدنی می­گويد آقا من مثلاً دو هفته ديگر سه هفته ديگر شب جمعه مجلس عروسی پسرم هست تهران می­خواهم شما بياييد خطبه عقدش را بخوانيد ايشان هم قول می­دهند که من می­آيم، يادداشت هم می­کند در تقويم­شان می­گذرد يکی دو هفته می­گذرد آن هفته­ای که شب جمعه پيشرو بوده آن آقای تاجر تهرانی از يکی از علمای تهران هم دعوت می­کند می­گويد آقا شب جمعه مجلس عقد پسر ماست از آيت­الله مدنی هم دعوت کردم بيايند صيغه عقد پسرم را ايشان بخوانند شما هم تشريف بياوريد، آن آقا می­گويد آقای مدنی رفت عراق، ايشان اوائل همين هفته رفت کربلا و نجف، ايشان ايران نيست تازه رفته سفر، می­گويد از کجا می­گوييد می­گويد خداحافظ کرد، حالا يک وقتی آقايون فراموشی يک عذری است يک وقتی من يادم می­رود يک چيزی، فراموشم می­شوم شما نماز واجب هم اگر کسی يادش رفت که بايد نماز بخواند نمازش قضاء شد معصيت نکرده، می­گويند بعد قضائش را به جا بياورد عذر شرعی است اين آقای تاجر به دست و پا می­افتد و سؤال می­گيرد می­گويند بلی آيت­الله مدنی رفته عراق و ايشان شايد يک بيست روزی هم آن­جا باشد و ايران نيست، اين پيش خودش خيلی ناراحت می­شود می­گويد آقا به ما قول بعد رفت، آن موقع هم رفتن عراق خيلی زحمت داشت بايد می­رفتند خرمشهر با يک زحمتی، اين­ها خودشان را می­رساندند بصره، از بصره می­رفتند اينطور روابط هم مثل الآن نبود که شما ثبت­نام کنيد با هواپيما با ماشين برويد اين تاجر ديگر مأيوس می­شود از آمدن آيت­الله مدنی تا می­رسد شب جمعه بالاخره مهمان­ها آمده بودند در آن مجلسی که مجلس عقد بود، همان اول شب ديدند آيت­الله مدنی از در داخل شد آن آقای تاجر می­گويد حاجی آقا شما عراق بوديد می­گويد من راه به راه رسيدم، آقايون ببينيد: «و اوفیکم بالعهد» ، اين آقا می­شود شهيد محراب می­گويد آقا شما عراق رفته بوديد می­گويند بلی، من اوائل هفته رفتم اصلاً قولی که به تو داده بودم يادم رفته بود چهار شنبه بود در نجف يادم آمد به تو قول دادم برای فردا شب بيايم صيغه عقد بخوانم حالا هر کس ديگری بود اگر می­شد با تماسی با چيزی خبر می­داد نمی­شد هم می­گفت خب حالا آن­جا عاقد پيدا می­شود آسمان که زمين نمی­آيد صيغه عقدش را يک کسی می­خواند ما هم اين­جا دعايشان می­کنيم گفت تا متوجه شدم هنوز کربلا نرفته بودم از سفر کربلا و کاظمين و سامراء گذشتم سريع دوباره وسائلم را برداشتم با عجله خودم را رساندم بصره، با زحمت برگشتم ايران، خيلی آقايون اين حرف است ما باشيم اين کار را می­کنيم، شما تا نجف می­رويم بعد يادت بيايد به يک کسی قول دادی شب جمعه يک کاری برايش بکنی، منتظرت است حاضر هستی برگرديد بيايد؟ ايشان فرمود با زحمت خودم را رساندم بصره، از بصره ماشين گرفتم راه به راه الآن رسيدم در مجلس: «و اوفیکم بالعهد» ، اين آقا می­شود شهيد محراب پيغمبر فرمود وفای به عهد داشته باشيد قيامت به من نزديک هستيد سرکار می­گذاريد ما روايت داريم پدرها وقتی به فرزندانتان قول می­دهيد خلف وعده نکنيد دروغ ياد بچه­هايتان ندهيد آقا فلان چيز برايم می­خری اگر نمی­توانی بگو بابا الآن امکاناتش را ندارم اگر قول دادی خلاف وعده عمل نکن، بالاخره آدم در حد امکاناتش وعده بدهد بعد هم به وعده عمل کند اين سه­تا ويژگی.

چهارم رسول­الله فرمود: «أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً»[11] قيامت می­خواهيد به من نزديک باشيد اخلاق­تان بايد اخلاق خوبی باشد آدم­هاي بد اخلاق تندخو اين­ها قيامت از پيغمبر دور هستند پيامبر در اخلاق نظير نداشت، خدا به اخلاق پيغمبر سوگند ياد کرده: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيم‏»[12]من يک حديث اين­جا از امام صادق در تعريف اخلاق بگويم در محاسن اخلاق محاسن اخلاق يعنی در روابط اجتماعی­مان با مردم اين جوری باشيم حالا معالی اخلاق يک بحثی است، دوره­هايي عاليه است آن را يک خرده بايد انسان تمرين کند زحمت بکشد برسد اما اين محاسن اخلاق همه می­توانيم رعايت کنيم، از محاسن اخلاق يک امام صادق فرمود از اخلاق خوب، نشانه اخلاق خوب: «تُطِيبُ كَلَامَكَ»[13]اخلاق يعنی اين­که با همديگر پاکيزه سخن بگوييد يعنی در حرف زدن­هايتان توهين نکنيد بی­احترامی نکنيد، طرف را خرد نکنيد، اگر حرف می­زنيد مؤدبانه حرف بزنيم بعضی­ها ديديد همديگر را هم که صدا می­زنند با سبکی صدا می­زنند بخور، بنشين، حرف نزن، اين اخلاق ماست، اخلاق يعنی پاکيزه سخن بگو، رسول­الله ابوجهل ملعون می­آمد به پيغمبر در مکه توهين می­کرد سال­هاي اوليه اسلام پيامبر بر می­گشتند به ابوجهل ملعون با احترام حرف می­زدند او نام پيغمبر را به زشتی می­برد پيغمبر نام او را به زيبايي می­بردند:

می­گويد من بد کنم و تو بد مکافات کنی، پس فرقی ميان من و تو چيست؟

بگو اگر حرف زشت را با زشتی جواب داديد علی ابن ابی طالب می­فرمايد حق اعتراض را از خودت گرفتي آقا فحش داد فحشش داديم، می­گويند تو هم شدی مثل آن ديگر حرف نزن، اگر فحش بد بود چرا تو گفتی؟ اگر توهين بد است چرا تو توهين کردی؟ خب تو می­گويي توهين کرد، تو بدی را با بدی پاسخ می­دهی، تو هم داري می­گويي توهين کردن کار خوبی است چون من هم انجام دادم، اخلاق خوب يعنی پاکيزه سخن بگوييد با احترام آقای فلانی، بچه­ها با پدر و مادرتان با احترام، پدرجان، مادرجان، آقا امام صادق به ابی ولاد خياط فرمود ابی ولاد در حرف زدن هيچ وقت صدايت را بالاتر از صدای پدر و مادرت نبر، اگر آنها دارند با شما آهسته سخن می­گويند شما آهسته­تر حرف بزنيد، در راه رفتن بر آنها سبقت نگريد آنها دارند آهسته راه می­روند شما پشت­سر آنها چيزی از شما خواستند خودشان می­توانند انجام بدهند نگوييد خودتان می­توانيد اين­ها اخلاق اسلامی است، يکی از نشانه­های اخلاق: «تُطِيبُ كَلَامَكَ»[14].

از نشانه­های ديگر اخلاق: «تُلِينُ جَنَاحَكَ»[15]نرمخو بودن، آدم­هايي خشين سخت، تند يک کلام، اين­ها با اخلاق نيستند آقا حرف من است که گفتم رو حرف من حرف نباشد اين بد است، بابا يک وقت می­بينی کس ديگر دارد يک حرفی می­زند حرف او حرف حق است، يک وقت می­بينی آقای مديرکل آبدارچی­ات دارد حرف حق می­زند تو داری ناحق می­گويي، پدر بزرگ تو داری زور می­گويي نوه­ات دارد درست می­گويد: «تُلِينُ جَنَاحَكَ»[16]نرمخويي، تکبر نداشتن.

و سوم: «تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ»[17]از نشانه­های اخلاق اين است که ما در رفتارمان با همديگر، معاشرت­هايمان با چهره باز با هم رو به رو بشويم، بعضی­ها ديديد نگاه­شان می­کنی بايد نماز وحشت بخوانی، همچو با اخم نگاهت می­کند که حرف يادت می­رود اين بد است علی عليه­السلام فرمود مؤمن بايد شادی در چهره او باشد ناراحتی در درون او باشد اگر اندوهی هم دارد در خودش پنهان کرده شادی­اش را دارد با مردم تقسيم می­کند، ما خدا رحمت کند يک دايي داشتيم جزء نوادر بود، فرزند مرحوم حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقای مؤيد الاسلام ايشان مهندس کشاورزی بود و مديريت بانک کشاورزی را در استان­های مختلف قبل از انقلاب داشت،  اين را من می­گويم قيامت خواهيد ديد خدا برای مديرها هم ميزان در مديريت پيدا می­کند اين آقا زمان طاغوت مديريت داشت پانزده روزی يک ختمی قرآن می­گرفت، يک جزء قرآن سحرگاهان يک جزء قرآن عصرۀ، نه در ساعت اداری، عصر قبل از مغرب برنامه گذاشته بود، يک جزء قرآن تلاوت می­کرد، چون از ساعات خوب شبانه روز يکش ساعت عصر است آن ساعاتی که داريد می­رويد در آستانه مغرب: «وَ الْعَصْر إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْر»[18]يک معناي عصر، ساعت عصر است ايشان يکی وقت سحر، يکی وقت عصر دو جزء قرآن می­خواند پانزده روزی يک ختم قرآن، حالا ما هنر بکنيم، هنر بکنيم همين روز يک صفحه قرآن مان صبح و ظهر و شب خيلی بخوانيم يک جزء در مثلاً روز مرتب ماه دو ختم قرآن، سال بيست و چهار ختم قرآن، مدير هم بود، مسئوليت هم داشت کار اجرايي هم داشت، حالا ببينيد بندگی خدا آدم را چگونه بزرگ می­کند، اين­ها ديگر تا شب نروی روز به جاي نرسی، حبيب ابن مظاهر امام حسين وقتی بالای سرش آمدند فرمودند شب يک ختم قرآن می­خواند: «لقد کنت تختم القرآن فی ليلة واحده»[19]، اين آقا می­شود حبيب اين می­شود گل سرسبد اصحاب اين دايي­ما خدا رحمت­شان کند من درس­هايي از اين آدم گرفتم آن زمانی که ايشان بود حالا اين را هم باز بگويم دوتا جريان از ايشان عرض کنم اين­ها درس­های همين شيرازتان است اين­ها مال لاي کتاب­ها نيست اين­ها در همين شهر  بودند اين­ها قيامت می­شوند ميزان ما، يادم نمی­رود يک جايي مجلس عقدی بود در يکی از سالن­های شيراز جمعيت زيادی هم بودند، من هم آن موقع سال­های اوليه طلبگی­ام بود مردم نشسته بودند صحبت می­کردند ايشان هم نشسته بود يک وقت ديدم ايشان ساعتش را نگاه کرد ديد مثلاً نزديک وقت اذان مغرب است به هيچ کس حرفی نزد، ديدم از جای خودش بلند شد رفت از سالن بيرون سجاده، جانماز در ماشين داشت حالا ما برای همه چيز برنامه داريم برای بندگی خدا برنامه نداريم، ايشان رفت سجاده­اش را آورد گوشه سالن يک جايي را پيدا کرد، می­بينيد امام صادق می­فرمايد اين را هم بشنويد، هرچه خدا واجب قرار داده علنی انجام بدهيد، هرچه خدا مستحب قرار داده پنهانی انجام بدهيد، نماز شبت را پنهانی بخوان، نماز واجب را علنی بخوان، سيدالشهداء وسط ميدان جنگ نماز اول وقت خواند آقا اباعبدالله چرا در خيمه نرفتی نماز بخوانی نماز فريضه است فريضه بايد علنی باشد حاجی آقا خمس می­دهی بگذار زن و بچه­ات هم بفهمند بدانند ياد بگيرند، آقا رياء می­شود؟ شما برای خدا درس بده به ديگران: «كُلَّمَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكَ فَإِعْلَانُهُ أَفْضَلُ مِنْ إِسْرَارِهِ»[20]امام می­فرمايد آنهايي که واجب است علنی انجام بدهيد، بعد ديدم آقای مهندس رفت از داخل ماشين سجاده­اش را آورد گوشه سالن يک جاي صندلی­ها را کنار زد سجاده­اش را پهن کرد، به هيچ کس هم نگفت وقت نماز است بلند شويد نماز، ديدم بلند شد آهسته يک اذانی گفت الله اکبر، الله اکبر، آقا اين­هايي که اهل نماز بودند تا اين صحنه را ديدند نود درصد جمعيت بلند شد، يک کلمه هم ايشان حرف نزد امام صادق می­فرمايد در رفتارتان مردم را با ما آشنا کنيد حاجی آقا بلند شو خودت نماز اول وقتت را بخوان بچه­ات ياد می­گيرد، آقای حاجی بازار نماز اول وقتت را در مغازه­ات بخوان ياد می­گيرد شاگردت، آقای مدير مقيد به نماز اول وقت باش کارمندت ياد می­گيرد آقا ايشان اذان گفت اقامه نماز را شروع کرد تمام کسانی که اهل نماز بودند رفتند دنبال نماز، اين با اين روحيه چه می­شود انسان؟ حالا بحثم بحث چهره­­ای باز بود خدا رحمت کند ايشان را، فرزند اول ايشان دختر بسيار بسيار متدينه و از همه چيز کامل دختر جوانی ايشان داشت که بيماری هپاتيت گرفت، بيماری کبدی، و در بيمارستان از دنيا رفت فرزند اول دختر با ايمان از هر جهت اين دختر نمونه بود آن سال هم حاجی آقا حج مشرف بودند نبودند حاجی آقا در ذی الحجه بود و اين دختر بيمار شد و در بيمارستان از دنيا رفت من ساعت دوازده شب بود يکی از آقايان اطباء از بيمارستان به ما زنگ زد سال هفتاد بود يعنی سی و يک سالی قبل، يکی از آقايان اطباء زنگ زد گفت آقای حدائق فرزند آقای مهندس الآن از دنيا رفت، به يک نحوی به اين پدر خبر را بدهيد فردا بيايند برای کارهای اداری و تشريفاتی و ترخيص بدن ببرند برای قبرستان آقا اين را به ما گفت ايشان سنت پدرشان مرحوم حضرت حجت­الاسلام و المسلمين آقای مؤيد الاسلام را داشتند دهه آخر ذی الحجه را در منزل­شان روضه می­گرفتند مجلس می­گرفتند هر صبح برنامه داشتند در همين منطقه بهداشت خانه مرحوم حاج آقای مؤيد الاسلام هر صبح هم مجلس روضه بود من گفتم بهترين فرصت اين است که ما بياييم در روضه شرکت کنيم، بعد از مجلس روضه باب صحبت را باز کنم و به ايشان اين خبر را برسانيم ما رفتيم مجلس ايشان، ايشان مثل هميشه خيلی خوشرو خوش برخورد هر کسی می­آمد خير مقدم می­گفت بفرماييد منبری­ها يکی يکی آمدند بعد هم به من گفتند شما يک منبری برويد من منبرم را گذاشتم رو بحث صبر: «الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏»[21]گفتم زمينه را آماده کنم که بعد که می­خواهيم مطرح کنيم ايشان آماده شده باشد، پيرامون صبر و که همه چيز مال خداست و خدا داده خدا می­گيرد ما بايد امتحان بشويم ايشان نشسته بود گوش می­کرد يک تعداد از روحانيون بودند مؤمنين بودند در مجلس نشسته بودند مجلس تمام شد سخنرانی ما هم تمام شد، يکی يکی رفتند همه رفتند من نشستم که با ايشان صحبت کنم يکی دو نفر ديگر هم با من بودند از بستگان، ايشان رفت همه را بدرقه کرد از منزل خارج شدند در را بست آمد داخل، تا با من رو به رو شد گفت فلانی آقای حدائق دختر ما فاطمه هم رفت، گفتم کجا؟ گفت سفر آخرت اصلاً من باورم نمی­شد اين آدم با اين مردم با روی باز، حالا به يک کسی بگويند دخترت مرده ديگر فرياد می­زند در خانه را می­بنده بين مردم نمی­آيد اصلاً ايشان تغيير نکرده بود، هيچ کس نمی­دانست که ايشان عزيزش فوت کرده و خودش هم می­داند اين­ها همان نگاه امانتداری است، حاجی آقا بچه­ات بچه تو نيست پولت پول تو نيست امکانات مال خداست دست شماست، گفتم آقا چه کسی گفت به شما؟ يکی از پرستارهای همان بيمارستان به مجردی که فرزند ايشان فوت کرده بود زنگ زده بود منزل ايشان، گفته بود که منزل آقای مهندس ترابی گفته بود بلی، گفته بود که به پدر و مادر اين نگوييد، حالا نمی­دانست که خود اين آقا پدر اين دختر است به پدر و مادرشان فعلاً نگوييد جهت اطلاع­تان دختر ايشان الآن تمام کرد به يک نحوی به اين­ها بگوييد بعد ايشان گفت اين مطالبی هم که شما در صحبت­تان گفتيد صبر و شکيبايي و همه درست است آقايون در تشييع من اين صحنه را يادم نمی­رود دختر را آوردند در همين شاه داعی الله دفن کنند همه زار می­زدند همه ناراحت، عرض کردم دختر با فضيلت محجبه همه چيز باهم، ايشان پای قبر ايستاد دست­هايش را بلند کرد گفت پروردگارا سپاس می­گويم تو را امانتی به من دادی که تا در اختيار من بود آن گونه استفاده کردم که تو راضی بودی، و امانتم را به تو سپردم آمد کنار: «أَدَّاكُمْ لِلْأَمَانَةِ وَ أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً»[22]، «اوفيکم بالعهد» ، اخلاق خوب يکی چهره باز است بشر باز، چهره باز لذا امام صادق می­فرمودند از نشانه­های اخلاق خوب: «تُلِينُ جَنَاحَكَ وَ تُطِيبُ كَلَامَكَ وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ»[23]خودمان را عادت بدهيم در روابط اجتماعی­مان باز اين حديث را هم از پيغمبر بشنويد رسول­الله می­فرمايد شما تمام مردم را نمی­توانيد راضی نگهداريد با اموال­تان شما چقدر ثروت داريد بعضی­ها بچه­هاي خودشان را نمی­توانند راضی نگهدارند شما اول ملياردر عالم را نه شيراز نه ايران نه خاورميانه، کرة زمين اول ملياردر عالم را بياوريد می­تواند همه مردم را راضی نگهدارد ثروتت جوابگو هست گاهی اوقات بچه­های خودشان را هم نمی­توانند راضی نگهدارند رسول­الله فرمود: «إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ»[24]مردم با دارايي­تان نمی­توانيد همه را راضی نگهداريد، اما دو چيز است که اگر اين­ها را داشته باشيد همه را راضی نگه می­داريد: «فَالْقَوْهُمْ بِطَلَاقَةِ الْوَجْهِ وَ حُسْنِ الْبِشْرِ»[25]با اين دو چيز همه را می­توانيد راضی نگهدارد چهره باز و گشاده، اخلاق خوب و شايسته اين­ها سرمايه­ای است که کم شدنی نيست، تمام شدنی نيست.

پنجمين ويژگی را عرضم تمام پيغمبر فرمود: «وَ أَقْرَبُكُمْ مِنَ النَّاسِ»[26]قيامت می­خواهيد به من نزديک باشيد در دنيا به مردم نزديک باشيد مردمی باشيد، اين بيشتر مسئولين ما بزرگان ما کسانی که کار دست­شان است موقعيت دارند يا موقعيت اقتصادی پول دست­شان است يا موقعيت اجرايي مقام دارند يک چيزهايي ديگر هرچه مردمی­تر باشيد قيامت به پيغمبر نزديک­تر هستيد مسئولين ما بايد بيايند سراغ مردم، بايد بيايند سمت مردم آن مسئولی که می­بينيد بين مردم است آن قيامت به پيغمبر نزديک­تر است آن مسئولی که از در پشتی می­آيد از در پشتی می­رود اين از پيغمبر دور است افتخار بايد بکند يک مسئولی بگويد آقا من بين مردم هستم با مردم هستم، مردم راحت پيدايم می­کنند! آقا امام زمان در آن دستورالعملی که به شيخ مفيد دادند فرمودند محل کارت را در دالن منزلت قرار بده، تا کسی در زد بتواند تو را پيدا کند بتواند با تو حرف بزند، يک وقتی يک آقايي مسئولی رئيس دفترش به يک کسی گفته بود که آقا آقاي فلانی را اگر می­خواهی ببينی شانس بياوری در تلويزيون ببينی من زنگ زدم به آن مسئول گفتم آقا کجا هستی؟ گفت مشهد، گفتم اگر چهارتا آدم مثل اين رئيس دفترت دور تو باشند نه دنيا برايت می­گذارند نه آخرت، گفتم يک کسی آمده دفتر شما کار داشته به شما به او گفته آقای مهندس را اگر می­خواهی ببينی شانس بياوری در تلويزيون ببينی، تو چه کسی هستی؟ تو هم يک انسانی هستی مثل بقيه حالا يک ميز رياست جلوت است چهار کلمه سواد هم ياد گرفتی ارزش ما به سوادمان است، ارزش ما به ثروت­مان است ارزش­ ما به قيافه ماست به فاميل و ايل و تبار ماست، ارزش به تقواست: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[27]تقوی، پرهيزکاری اينها ملاک است بعد آقا می­گويد شانس بياوري در تلويزيون گفتم آقا يک تذکری به رئيس دفترت بده، بگو اين چه حرفی است تو می­زنی؟ اين پنج ويژگی پيغمبر فرمود در هر کسی باشد قيامت به من نزديک خواهد بود. خدا رحمت کند مرحوم آقای حاج محمود آقای سيفی را:

در کوه حراء ياران نور آمد و پرچم زد، بر نام رسول­الله همه سکه خاتم زد

در آيينه توحيد آن روح مجرد بين، هان تاج رسالت را بر فرق محمد بِين

بعثت احمد مرسل مبارک، هديه آخر و اول مبارک

مهدی فاطمه چشم تو روشن، شروع بعثت اول کاری که پيغمبر کرد نماز بود، اول قدم آن مولا از بهر نماز ايستاد

تا درس خدا جويي بر زمره امت داد، دنياي سيه شد نور با راز و نياز او،

بر جسم جهان شد جان، تکبير و نماز او

مرحبا اهل دل را شد معين، لا اله الا الله محمد

مهدی فاطمه چشم تو روشن

فرج امام زمان­مان مهدی فاطمه چشم تو روشن

سعادت جوانان­مان، مهدی فاطمه چشم تو روشن

شفاء بيماران مان، مهدی فاطمه چشم تو روشن

اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم، الله عجل لوليک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج.

 

[1] الأمالي( للصدوق) النص ص508.

[2] كتاب سليم بن قيس الهلالي ج‏1 ص287.

[3] عبس34- 36.

[4] الأمالي( للصدوق) النص ص508.

[5] الأمالي( للصدوق) النص ص508.

[6] الأمالي( للصدوق) النص ص508.

[7] تحف العقول النص ص36.

[8] وسائل الشيعة ج‏19 ص73.

[9] وسائل الشيعة ج‏19 ص73.

[10] ابراهيم7.

[11] الأمالي( للصدوق) النص ص508.

[12] قلم4.

[13] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[14] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[15] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[16] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[17] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[18] عصر1-2.

[19] فرهنگ جامع سخنان امام حسین، بخش اول، فصل چهارم، آغاز نبرد و شهادت اصحاب، حبیب بن مظاهر

[20] الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل) ج‏2 ص140.

[21] بقره 156.

[22] الأمالي( للصدوق) النص ص508.

[23] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[24] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[25] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص103.

[26] الأمالي( للصدوق) النص ص508.

[27] حجرات13.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه