استاد حدائق روز دوشنبه 24 بهمن 1401 در مسجدالنبی(ص) شیراز به بیان این مبحث که « چرا بعضی از جوان ها از دین فاصله می گیرند؟» پرداختند.

 

دانلود

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال سيدنا و مولانا ابوابراهيم موسی ابن جعفر: «وَ اجْتَهِدُوا أَنْ يَكُونَ زَمَانُكُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً مِنْهُ لِمُنَاجَاتِهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ الثِّقَاتِ ... وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِيهَا لِلَذَّاتِكُمْ»[1]

خب توفيقی که رفيق شد نائب­الزياره جمع محترم، اصحاب محترم، برادران عزيز، خواهران محترمه، در جوار بارگاه ملکوتی اولياء معصومين سلام­الله عليها بوديم و خواستيم که انشاءالله خداوند توفيق را نصيب همه آرزومندان خاصه آنهايي که هنوز توفيق تشرف پيدا نکردند توفيق را رفيق نمايند، مثل دو شنبه هفته گذشته بود در جوار حضرت موسی ابن جعفر ما در جمع همسفری­های که بودند در حرم آقا موسی ابن جعفر، يک پيامی را از امام به زائرها گفتم آن پيام را هم امشب می­خواهم به شما بگويم، هفته قبل اين حديث را در محضر خود آقا من گفتم، درس­مان را آن­جا پس داديم حالا اين­جا هم تکرار می­کنيم.

بحث شب­های سه­شنبه ما يک مروری بود بر عوامل فاصله گرفتن و دين گريزی بخشی از جوانان ما، چرا بعضی از جوان­ها فاصله می­گيرند از ارزش­های دينی از فضائل اخلاقی يکی از علت­های مهم گفتيم نقش محيط در عمل­کرد انسان­هاست، محيط هم هم محيط خانواده هم محيط جامعه، هم محيط کار، هم محيط فرهنگی، مدارس ما، دانشگاه­های ما اين­ها حساس است، خانم می­آيد می­گويد آقا فرزند من تا دانش آموز نماز شب می­خواند دانشگاه رفته، تارک الصلاة شده، اين استادش چه کسی است؟ همدرسی­هايش چه کسی است؟ محيط مسموم مسموميت می­آورد، الآن اگر فضای همين محيط را مسموم کنند اثر می­گذارد روی همه ما، حالا يکی قوتش بيشتر است مسموميتش کمتر است، يک کسی ضعفش بيشتر است مسموميتش بيشتر است، لذا اينی که اسلام می­فرمايد محيط­هايتان را دقت کنيد، محيط خانواده اولاً پدر عزيز مادر محترمه خانه­ات را سالم نگهدار، بالاخره محيط خانه­ات را از آلودگی­ها پاک کن، آدم­های آلوده با شما رفت و آمد نداشته باشند، در محيط­های آلوده ديگران هم نرويد فاميل است ولی فاميل آلوده است، آلوده اعتقادی است، آلوده فکری است، آلوده­ات می­کند، اين سبب شده که شما امروز آسيبش را می­بينيد حالا جوان­ها آسيب را بيشتر نشان می­دهند اين آسيب را بزرگترها هم اتفاق می­افتد، رو افرادی که طرف می­گويد آقا مسلمان رفت خارج آن­جا شده مسيحی، من اين نکته را هم عرض کنم، از آقا علی ابن موسی الرضا، امام رضا می­فرمايد يکی از نشانه­های مؤمن اين است، خوب حواس­هايتان را جمع کنيد به اين جمله حضرت مؤمن ذلت و سختی با خدا بودن را از عزت و رفاه با دشمنان خدا بودن را ترجيح می­دهد، يعنی می­گويد ما باشيم در جامعه اسلامی با مؤمنين برای ما بهتر است برويم در جامعه کفر با دشمنان خدا، اين­جا نشان می­دهد مؤمن خودش را، حالا بعضی­ها دنبال رفاه طلبی هستند، آقا فلان­جا برای ما بهتر است، ظاهر دنيايمان مرفه­تر است، اين نشانه ايمان نيست: «وَ الذُّلُّ فِي اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْعِزِّ فِي عَدُوِّهِ»[2] اين ذلت با خدا بودن را ترجيح می­دهد، يعنی محيط سالم برای او مهم است، الحمدلله اين­جا جای تشکر هم دارد، در مراسم روز بيست و دو بهمن انصافاً مردم کم نگذاشتند و اين را هم من عرض کردم در راهپيمايي هم به بعضی از دوستان اين بار مسئوليت مسئولين ما را سنگين­تر کرد مردم همه جوره هستند پای نظام، نظام را دوست می­دارند، اسلام را دوست می­دارند انقلاب را می­خواهند، مليون­ها انسان در سراسر اين مملکت در گوشه و کنار روستا، شهر، بخش آمدند اعلان کردند که ما انقلاب و اسلام را دوست می­داريم علی­رغم اين همه تبليغاتی که سراسر دنيا راه انداخته بودند جو سازی کرده بودند که مردم نمی­آيند مردم حضور ندارند، خب البته مسئولين هم بايد نسبت به رفع مشکلات جامعه، چه مسائل اقتصادی چه مسائل اخلاقی اهتمام  بورزند کمک کنند، جديت به خرج بدهند، مردم هستند هرگاه لازم شده اين­ها حامی نظام بودند، پشت نظام بودند اين­که مرحوم امام خدا رحمت کند امام را می­فرمودند هيچ امامی و پيغمبری امتی مثل اين امت نداشت، شما ببينيد سردار سليمانی نه امام زمانش را ديده بود، نه با امام زمانش همراه بود، نماينده امام زمانش را ديده بود چنان نقش آفرينی کرد که يقيناً اين سردار سليمانی عاشورا بود با حبيب ابن مظاهر بود، شک نکنيد شهدای شما اگر عاشورا بودند با امام حسين بودند، شما در اين ايام دفاع مقدس بيش از صدها هزار شهيد داديد سيدالشهداء قيام کرد صد و دو نفر با آمدند در صحنه، امام که ذريه اين خاندان بود يک سخنرانی می­کرد جبهه­ها پر می­شد انصافا مردم ما مردم قدر شناسی هستند و بايد تشکر کرد از اين حضور از اين قدرشناسی گرچه خدا تشکر را می­کند، و خداوند سپاس‌گذار است: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا‏»[3].

خب برگردم به بحث ما از حساسيت محيط غافل نشويم، تربيت اگر خوب شد گاهی اوقات يک نفر يک محيط را متحول می­کند هم بر محيط مؤثر هستيم هم محيط بر ما مؤثر است، می­بينيد در گذشته تاريخ هم بوده الآن هم هست، يک بخشی ما در جمعی افراد نادان نشستند يک دفعه شما دوتا جمله می­گوييد محيط را در اختيار قرار می­دهيد تأثير می­گذاريد افکار اشتباه اين­ها را می­فهمند، خب ما چه کنيم که بتوانيم تأثير گذار باشيم و در محيط مؤثر باشيم، اساساً يک خانواده موفق به چه نياز دارد؟ اولين محيط محيط خانواده است محيط زندگی است، اين حديثی که عرض کردم هفته گذشته در حرم آقا موسی ابن جعفر گفته شد امشب هم من اين حديث را عرض کنم، آقا موسی ابن جعفر می­فرمايد سعی کنيد تلاش کنيد شبانه روز خودتان را به چهارتا برنامه اختصاص بدهيد، نه اين­که حالا چهارتا شش ساعت، اين چهارتا برنامه بايد در بيست و چهار ساعت زندگی باشد تا زندگی زندگی بشود يعنی نصاب زندگی حفظ بشود، يک وقتی ديد خانم­ها غذا می­پزند می­گوييد آقا اين مقدار نمک، اين مقدار ادويه، اين مقدار چيز ديگر بايد در اين غذا باشد تا غذا بشود آن چيزی که مطبوع است، آقا موسی ابن جعفر می­فرمايد اين چهار چيز را شما در بيست و چهار ساعت­هايتان بايد داشته باشيد تا زندگی بشود زندنگی، تا بشود آن چيزی که شما را به کمال برساند: «اجْتَهِدُوا»[4] امام امر می­کند تلاش کنيد کوشش کنيد در زندگی شبانه روزتان اين چهار مطلب ديده شود اجراء بشود، و اين را هم من اضافه کنم ما متأسفانه بخشی از مردم زيست می­کنند نه زندگی، می­خورد می­خوابد توليد مثل می­کند روزش می­شود شب، شبش می­شود روز، روز به روز هم دارد از عمرش می­گذرد اين مشترکات ماست با حيوانات، حيوانات هم همين اند، پرنده­ها هم همين اند اشجار هم همين است اين درخت هم يک زمانی نهال بود بعد ريشه دواند بعد قامت راست کرد بعد درخت کهن شد بعد از سال­ها يک دفعه می­بينيد خشک می­شود از بين می­رود انسان هم همين است

فرق دارد آدمی با آدمک، آدم آن باشد در آيد از محک

آدميت چيست؟ آنی که آدم زندگی کنيم، آنی که بشويم خليفه الله آقا موسی ابن جعفر می­فرمايد چهارتا برنامه شما بايد در اين اوقات شبانه روزتان لحاظ کنيد، يک مهم­ترين کار: «سَاعَةً مِنْهُ لِمُنَاجَاتِهِ»[5] ارتباط با خدا، برادرها خواهرها همه چيزتان از خداست، صفر تا بی­نهايت زندگی­تان متعلق به اوست اين ولی نعمت­تان را فراموش نکنيد، ما گاهی اوقات يک کسی يک خدمت جزئی در زندگی­مان کرده همه­جا می­گوييم همه­جا تشکر می­کنيم خب کار خوبی هم است: «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق‏»[6]اما به اين حدی که گاهی اوقات تعريف بنده خدا می­کنيم تعريف خدا را هم می­کنيم خلقت­تان سلامتی­تان دارايي­تان زندگی­تان عمرتان، سوادتان، حيات­تان دار و ندارتان متعلق به اوست، حضرت می­فرمايد: «سَاعَةً مِنْهُ لِمُنَاجَاتِهِ»[7]يک بخشی از شبانه روز اختصاص بدهيد به ارتباط با خدا، حالا اين ارتباط با خدا حداقلش همين هفده رکعت نماز يوميه است آقا از آن­جا بايد انرژی بگيريد، خدا رحمت کند حافظ را، حافظ می­گويد:

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ، از يمن دعای شب و ورد سحری بود

حافظ می­گويد من همه اين توفيقاتی که پيدا کردم در سحر گرفتم، بندگان خوب خدا نيم شب، سحر حواله می­گيرند روز پاس می­کنند بخشی از مردم هم آن نيمه شب که وقت تقسيم حواله است خواب اند، روز هم اين طرف و آن طرف می­دود به جای نمی­رسد مرحوم آيت­الله شفتی بزرگ که اين سادات حجتيه شيراز نوادگان مرحوم آيت­الله شفتی در اصفهان هستند مسجد سيد در اصفهان منتسب به ايشان است و به نقلی ايشان بنيانگذار بودند آقای حاجی سيدمحمدباقر شفتی، می­گويند مرحوم شفتی کسی بود که حاکم اصفهان، يک وقت کسی رفت پيش حاکم اصفهان که از قاجاريه بود گفت آقا يک کمکی به ما بکنيد حاکم اصفهان گفت دنيا می­خواهی سيدشفتی، آخرت می­خواهی سيدشفتی هرچه می­خواهی برو سراغ آقا، حالا حاکم از قاجاريه ارجاع داد فرد را به مرحوم سيدشفتی می­گويند يک وقتی حاکم صفهان خادم خانه سيدشفتی را ديد آن خادمی که در خانه کار می­کرد، گفت اين آقای حاج سيدمحمدباقر شفتی وضع در خانه­اش چطور است؟ می­بيني بعضی­ها در جامعه عادی هستند، خيلی آدم نمی­فهمد خلوت­شان را بايد ديد، لذا می­گويند چندجا افراد شناخته می­شوند يکی در مسافرت، يکی موقع خواب، ديديد يک وقتی با چند نفر همسفر هستيد يک دفعه حال نيمه شب طرف برايتان بر ملاء می­شود می­بينی آقا اهل شب زنده­داری است يکی هم می­گويند پای سفره غذا ادب در خوردن، احترام در برابر نعمت الهی، شخصيت­ها اين­جا پنبه­ها زده می­شود می­گويند آن حاکم اصفهان، به خادم خانه مرحوم آيت­الله شفتی گفت که آقا در خانه وضعش چطور است؟ اين خادم در حد درک و سواد خودش حرف زد، گفت اين سيدشفتی شب­ها ديوانه می­شود روزها عاقل می­شود، خب بيش از اين هم ديگر نمی­فهميد، حاکم گفت شب­ها ديوانه می­شود سيد؟ گفت بلی، گفت يعنی چه؟ گفت سيد وقتی که شب از نيمه می­گذرد و همه اهل منزل به خواب رفتند، وقتی سحر خيزی سيد است، گفت ايشان از اتاق می­آيد بيرون يک مقداری در حياط منزل با پای برهنه هی قدم می­زند دور حياط، هی دست به سر می­گذارد و دست به سر می­زند می­گويد: «سيدی العفو، سيدی العفو» گفت يک مدتی در حياط هی اين ذکر را می­گويد اشک می­ريزد بعد می­آيد پای حوض آب می­خواهد وضوء بگيرد مدتی آب را نگاه می­کند گريه می­کند، بعد وضوء می­گيرد می­رود داخل اتاق می­ايستد به نماز چه نمازی؟ نماز اين سيد را بايد ديد همه بکاء همه گريه، گفت صبح که می­شود آقا لباس می­پوشد عمامه سر می­گذارد عادی می­آيد در بين مردم، مردم حال نيمه شب اين را نمی­دانند که اين آقا اين عالم بزرگ نيمه­ شب­ها در خانه چه وضعی دارد؟ حالا تعبير اين کنيز اين بود که شب­ها ديوانه می­شود روزها عاقل می­شود، حالا آن­که عاقل بودن در همانی است که ما می­گوييم ديوانه:

عاقل نبود هر آن­که مجنون تو نيست، مجنون نبود هر آن­که مفتون تو نيست

خب: «سَاعَةً مِنْهُ لِمُنَاجَاتِهِ»[8] اين­ها حواله را جای ديگر می­گيرند، مرحوم آيت­الله العظمی بروجردی زمانی که آمدند قم، می­گويند يک وقتی از آيت­الله العظمی بروجردی سؤال شد، رمز عظمت يافتن آيت­الله العظمی حاج سيدابوالحسن اصفهانی در چه بود؟ چون اين­ها همدرس بودند، آيت­الله بروجردی، آقای حاج سيدابوالحسن اصفهانی، مرحوم آيت­الله نائينی، مرحوم آيت­الله کمپانی، مرحوم آيت­الله شيخ ضياءالدين عراقی، اين­ها هم شاگردهای مرحوم آخوند خراسانی بودند همدرس بودند، گفتند چرا يک دفعه آقای حاج سيدابوالحسن بعد از آخوند خراسانی درخشيد، عالم شيعه آمد تحت فرمان ايشان و تقليد ايشان و حال آن­که کسانی هم بودند همتراز ايشان و بعضی­ها می­گفتند از نظر علميت بعضی­ها هم سبقت داشتند بر ايشان، آيت­الله العظمی بروجردی يک جمله فرموده بود، فرموده بود ما انتظارمان برای ترقی و تعالی آيت­الله سيدابوالحسن اصفهانی خيلی بيش از اين­ها بود، گفته بودند چرا؟ ايشان فرموده بود دوران طلبگی ما نجف ياد ندارم سحرگاهی حرم اميرالمؤمنين مشرف شده باشم و آيت­الله سيدابوالحسن اصفهانی قبل از همه طلبه­ها در يک گوشه­ای از حرم مشغول راز و نياز نباشد، ما آن حال جوانی­اش را که می­ديديم آن سحر خيزی­ها را که می­ديدم می­گفتيم:

باش تا صبح دولتت بدمد، که اين هنوز از نتايج سحر است

حالا بنده خودم را عرض می­کنم من کار نمی­کنم می­گويم شانس نداريم پيشانی ندارم خدا شانس بدهد اين­ها شرک است خدا ذرة المثقال­ها را می­بيند: «سَاعَةً مِنْهُ لِمُنَاجَاتِهِ»[9] مردم يک بخشی از زندگی­تان اولاً در پيوند با خدا بايد رقم بخورد، بچه­هايمان را اين جوری تربيت کنيم، نماز بشود تراز، خدا بشود اصل در زندگی­ات اين نکته اول.

نکته دوم امام فرمودند يک بخشی از زندگی­تان را هم اختصاص بدهيد به امر معاش، فعاليـت­هاي اقتصادی، عزيزان هرکدام مسئوليتی داريد، کاری داريد وظيفه­ای داريد، بلی اسلام می­فرمايد يک بخشی از زندگی هم برای درآمد اقتصادی­تان، گذران زندگی­تان زحمت يک مرد بيرون خانه برای اداره زندگی ثواب جهاد را خدا می­دهد: «الكاد لعياله كالمجاهد فى سبيل اللّه‏»[10]تلاش يک خانم در منزل برای خدا، کدبانوگری در منزل، خدا ثواب جهاد را می­دهد: «جهاد المرئة حسن التبعل‏»[11]هم اين طرف را ديدن، هم اين طرف را ديدن، آقا برای خدا بيرون خانه کار کردی ثواب جهاد دارند برايت می­دهند، خانم درون خانه داری زحمت می­کشی برای خدا، اجر جهاد را داری دريافت می­کنی، اما يک مشکل اين­جاست من اين را اشاره کنم، يکی از مشکلات امروز جامعه ما اين است که بخشی عمده از وقت شبانه روزی ما را پول پور کرده، امام می­فرمايد: «سَاعَةً»[12] نه همه شبانه روزت، آقا می­گويد آقا ما گرفتار زندگی شديم يک آقايي آمد گفت حاج آقا ما مسجد نمی­رسيم بياييم، حقيقتاً گرفتار هستيم، بدهکار هستيم، حرف سال­ها قبل بود می­گفت من يک هفتصد مليونی بدهکار هستم، گفتم بابت چه بدهکار هستي، گفت دوتا واحد آپارتمان خرديم بدهکاری دارم، گفتم برای چه؟ گفت برای پسر و دخترم خريدم خودم خانه دارم، گفتم اين­ها چند سالشان است؟ گفت دخترم پنج سالش است پسرم هفت سالش است، آقايون اين زندگی اشتباه است حالا می­گويم کجايش اشتباه است، گفتم دختر پنج ساله­ات را می­خواهی شوهر بده؟ گفت خير، گفتم پسر هفت ساله­ات را می­خواهی زن بده؟ گفت خير، گفت حاج آقا آينده­نگری، گفتم آينده­نگری به قيمت نماز قضا شده؟ به قيمت توفيقات سلب شده مردم حالا بعد از صد و بيست سال که رفتيد می­رسيد به اين حديث، پيغمبر فرمود اين­ها که در قبرها خوابيدند حالا بعد از صد و بيست رفتند خواباندن ما را به اين حديث می­رسيم آن وقت می­گوييد آقای حدائق در ماه رجب اين روايت را خواند، پيغمبر می­فرمايد از آرزوهای آرميدگان در قبر است، پدرهايمان، گذشتگان مان می­دانيد چه آرزوی می­کنند؟ «لودّ من فی القبور» ، آرزوی آنها می­دانيد چيست؟ می­گويند ای کاش کل دنيا مال ما بود همه را می­داديم خدا بر می­گرداند ما را در دنيا دو رکعت نماز می­خوانديم اين نمازی که گاهی اوقات با کاهلی باش برخورد می­کنيم شد شد نشد نشد نگاهش می­کنيم وقتی دستت از دنيا کوتاه شد می­بينی برابری با کل دنيا نمی­کند خب حالا متأسفانه بعضی از زندگی­ها شده اين، دارد می­دود برای بيست سال ديگر، الآنش مشکل ندارد بعد می­گويد برای بچه­هايم دارم کار می­کنم بابا تربيت بچه­هايت را فراموش کردی، تو به اين تربيتی که بايد بپردازی بچه­هايت را با معارف دينی آشنا کنی، دنيا داری برايشان می­گذاری از آخرت­شان غافل هستی، اين ضعف است عزيزان کارهای اقتصادی هم بخشی از شبانه روز نه همه شبانه روز ما آقا می­گويد ما گرفتار شديم تاريک می­رويم تاريک می­آييم، هفته به هفته زن و بچه را نمی­بينم خب اين زندگی زندگی نيست که ائمه می­خواهند بابا خودت را در گرفتاری نينداز، خدا به حضرت موسی فرمود موسی تا مادامی که ثروت خدا تمام نشده غم رزق و روزی را نخوريد تا امشب شما را چه کسی اداره کرده؟ خودتان؟ سوادتان؟ تجربه­تان؟ رهايمان کنند بايد اداره­مان کنند به خودمان ولمان کنند بايد جمع­مان کنند. آقا من مهندس هستم دکتر هستم آيت­الله هستم اول بازاری هستم، کدبانو هستم چنين هستم.

يک وقتی ما رفتيم بازديد از سی و نه ­تا بيمار قطع نخاعی، سر بزنيد اين­جاها را، سالم هستی برو آنهايي که در بستر افتادند را عيادت کن، آقای محترم، خانم محترمه رو پايت حرکت می­کنی برو اين سالمندان بی­سرپرست را سر بزن، اين سالمندان دلشکسته را سر بزنيد دلجويي کنيد، ما رفتيم در اين مجموعه­ای تحت نظر بهزيستی بود، قطع نخاعی هم بودند همه، از معلم قطع نخاعی بود، بنده خدا در اتاقی با تختش چهل پنجاه جلد کتاب يک گوشی موبايل، به من گفت آقای حدائق شوهرم بچه­هايم همه ولم کردند، مردم از خدا بخواهيد به خودتان هم رها نشويد، بارها عرض کردم خدا رحمت کند مادر ما را اين شعر را از دوران طفوليت در گوش ما می­خواند:

ای خدا مگذار کار من به من، گر گذاری وای بر احوال من

جوان آن­جا قطع نخاعی بسته بودنش به تخت، همين طور داشتيم ديدن می­کرديم يک وقت ديديم از يک اتاقی صدا ناله­ای زنی بلند شد فرياد می­زد، آه، آه، ديدم پرستارها دويدند يک ظرف مخصوصی بود من نديدم تا آن موقع همچون ظرفی را حالت غمغمه داشت يک ني مخصوصی داشت، ديدم دويدند رفتند در اتاق ما هم به دنبال اين صدا رفتيم تا دم در اتاق آن آقای دکتر رئيس مجموعه هم همراه ما بود، ديدم يک خانمی فقط اسکلت، يعنی رو اندازی که رو اين زن انداخته بودند اسکليت­های بدن او از زير اين رو انداز پيدا بود، نقش استخوان­های بدنش يعنی فقط استخوانی داشت اين رو پهلو خوابيده بود صدا می­زد آب آب اين­ها با يک نی مخصوصی يواش يواش شروع کردند به اين آب دادند، رئيس مجموعه آقای دکتری بود گفت آقای حدائق می­دانيد اين خانم کيست؟ گفتم نمی­دانم، گفت اين يکی از بهترين پرستارهای بيمارستان نمازی شيراز بود، گفت سر اين خانم در اتاق عمل دکترها دعوی داشتند، می­گفتند آچار فرانسه اتاق عمل است، از هر انگشتش هنرها می­بارد، آقايون آب نمی­توانست بنوشد، يک طائفه­ای را اداره می­کنی، به خودت رهايت کنند، يک طائفه­ای بايد جمع بشوند اداره­ات کنند، از هر انگشتت هنرها می­بارد رهايت کنند، انگشت­ات هم ديگر کار نمی­کند فعاليت اقتصادی حد دارد يک جمله آقا اميرالمؤمنين دارند حضرت می­فرمايند مردم برای دنيايتان به حد کار کنيد که در آن می­خواهيد باشيد، چند سال می­خواهي زندگی کنی، به همان اندازه کار کن: «وَ اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً»[13] اين يک پيام است، مثل اين­که هميشه هستی برداشت اخلاق اين حديث بزرگان می­فرمايند دنيا را به اين صورت نگاه بکنيد که هميشه هستيد، کار دنيا اگر امروز نشد بگوييد فردا هم وقت است پس فردا هم وقت است سال آينده هم وقت است اما برای آخرتت مثل اين­که فردا داری می­روی بگو ديگر فرصت نيست نماز قضا شايد فردا نباشم، دين واجبم را شايد فردا نبودم اداء کنم عذرخواهی، شايد فردا توفيق نبود انجام بدهند همين امشب کار را انجام بدهند، در آن­جا هم در اوصاف علم اميرالمؤمنين می­فرمايد: «وَ اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ بِقَدْرِ مُقَامِكَ فِيهَا وَ اعْمَلْ لِآخِرَتِكَ بِقَدْرِ بَقَائِكَ فِيهَا»[14]اصلاً علم يعنی همين دنيا را به اندازه بودنت کار کن، آخرتت را به اندازه بقائت کار کن، اسلام با فعاليت­های اقتصادی ثروت مخالف نيست ولی به قيمتی که آخرت ما را، عبادت ما را، معنويت ما را، صله رحم ما را بهم نزند، بعضی­ها ديديد اين قدر سرگرم دنيا شدند که سال به سال صله رحم تعطيل شده، پايش در مسجد باز نمی­شود نماز اول وقت معنی نمی­دهد پرداخت خمس يادش رفته اين قدر دنيا سرگرمش کرده، موسی ابن جعفر می­فرمايد يک بخشی از شبانه روز: «سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ»[15].

نکته سوم امام می­فرمايد يک بخشی از شبانه روز را هم اختصاص به معاشرت بدهيد، بلی انسان مدنی الطبع است پيغمبر فرمود گوشه­گيری در اسلام معنی ندارد، اصلاً چرا در اسلام اين همه جماعات تأکيد شده نماز جماعت، نماز جمعه، جلسات عمومی، دعا می­گويند عمومی می­گويند يک نفر در اين دعا سيمش وصل بشود سيم شماها را هم وصل می­کند، الآن همين جلسات مساجد، همين معاشرت اخوان است ديگر، برادران ايمانی همديگر را می­بينيد، خواهران ايمانی همديگر را می­بينيد، آشنا می­شويد با همديگر، چهارتا آدم متدين همديگر را پيدا می­کنند البته اين معاشرت که اسلام می­فرمايد بايد برقرار بشود آقا موسی ابن جعفر می­فرمايد رعايت کنيد، اسلام با انزوا مخالف است با گوشه نشينی مخالف است اصلاً آدم­های منزوی آدم­های سالمی هم نيستند سلامت روح در گرو اين است که انسان روابط اجتماعی­اش قوی باشد اما به هر کسی هم بنا نيست ارتباط بگيريد آقا موسی ابن جعفر می­فرمايد با کسانی ارتباط بگيريد که دو چيز را در شما تقويت کند اين هم قاعده معاشرت است، يک عيب­هايي شما را به شما معرفی کند، با کسانی رفيق بشويد که وقتی با اين حرف می­زنيد لغزشهاي خودت را بفهمی، يعنی رفيق بايد مثل آيينه باشد: «الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ»[16]آيينه ديديد هرچه هستيد نشان می­دهد نه کم نه زياد و ما معمولاً وقتی جلو آيينه می­ايستيم می­ايستيم که عيب­هايمان را بفهميم وقتی می­خواهيم با ديگران رو به رو بشويم جلو آيينه می­ايستيم که اگر نقصی در وضع ماست اين نقص اصلاح بشود مؤمن دقيقاً بايد همين نقش را ايفا کند، اگر يک کسی آمد گفت حاجی غيبت کردی، خواهرم اين اخلاقت درست نبود، اين سخن شايسته نبود که گفتی، اين رفيق را حفظش کن، علی عليه­السلام می­فرمايد بهترين برادران دينی من کسانی هستند که عيب­هايي من را به من می­گويند آنی که عيب­تان را می­گويد رفيق است نگهش داريد آنی که هر کاری اشتباهی من می­کنم می­گويد کار خوبی کردی، آن به درد رفاقت نمی­خورد پس امام هفتم می­فرمايد يکی از ويژگی­های رفيق خوب عيب­ها را به شما بازگو کند: «وَ يَخْلُصُونَ لَكُمْ فِي الْبَاطِنِ»[17]شما را به خدا نزديک کند اين دو اتفاق بايد بيفتد تقرب شما به خدا دوری شما از لغزش­ها و گناه بدی­ها را بگيرد خوبی­ها را بيفزايد رفيق خوب رفيقی است که بگوييد آقا ما شش ماه با فلانی رفيق شديم نماز اول وقت مان تنظيم شد از زمانی که با فلانی دوست شديم اخلاق در زندگی خودمان هم درست شد بواسطه دوستی با اين طرف نماز شب­خوان شديم اين ارزش دارد اين امتياز است، لذا اگر رفيقی پيدا کرديد که اين دوتا اتفاق را دارد در حق شما رقم می­زند از دستش ندهيد و متأسفانه بعضی از مردم از شنيدن عيب­هايشان ناراحت می­شوند ديديد به بعضی­ها حرف می­زنی می­گويد آقا ما را که در قبر شما نمی­خوابانند عيسی به دينش موسی به دينش، ما اين جوری هستيم به شما چه ربطی دارد؟ خب اين­ها رشد هم نمی­کنند اين­ها اصلاح هم نمی­شوند اين­ها مثل مريضی می­مانند که می­رود پيش طبيب طبيب­ها را دارد می­گويد می­گويد آقای دکتر من مريض هستم به شما چه؟ دکتر خوب پاشو برو، تا حالا شما ديديد يک مريضی دکتر بگويد آقا شما اين بيماری را داری، اين کسالت را داری، دارويت اين است بگويد آقای دکتر عيسی به دينش موسی به دينش، ما دقيق هرچه دکتر می­گويد می­پذيريم توصيه­اش را اجرا می­کنيم چرا بعضی­ها از شنيدن بيماری­های اعتقادی و اخلاق و روحی بدمان می­آيد وقتی به ما می­گويند آقا بد اخلاق هستی ناراحت می­شويم، و حال آن­که بد اخلاق هستيم، می­گويند آقا غيبت کردی بدمان می­آيد و حال آن­که غيبت هم کرديم خب چون بدمان می­آيد رشد نمی­کنيم چون بدمان می­آيد اصلاح نمی­شويم اين هم وقت سوم شبانه روز.

اما برنامه چهارم آقا فرمود که اين برنامه چهارم را حضرت می­فرمايد اگر خوب استفاده کنيد در آن سه­تا برنامه موفق می­شويد در ارتباط با خدا، در فعاليت­های اقتصادی، در ارتباط گيری با مردم، آن برنامه چهارم چيست؟ امام می­فرمايد: «وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِيهَا لِلَذَّاتِكُمْ»[18] يک بخشی از شبانه روزتان را هم اختصاص بدهيد به تفريح­های سالم، تفريح سالم با چه کسی؟ با خانواده­ات با بچه­هايت وقت بگذار، به تعبير امروزی­ها بابا يک گفتگوی داشته باش با اين­ها، گاهی اوقات بيگانه هستيم با بچه­هايمان، بيگانه هستيم با خانواده، خدا رحمت کند امام را معمار اين انقلاب در حالات امام می­نويسند امام يک ساعت از بيست و چهار ساعت شبانه روزش وقت نوه­ها بود، امامی که فيلسوف فقيه مجتهد اصولی برای نوه­هايش وقت می­گذاشت، گاهی اوقات با اين نوه­ها راه می­رفت غذا می­خورد ببينيم خدا چه می­پسنده ما گاهی اوقات با خانواده بيگانه هستيم تفريح سالم اسلام که با تفريح مخالف نيست، آقا موسی ابن جعفر می­فرمايد در اين ساعت آخر، تفريح سالم اگر خوب عمل کرديد: «وَ بِهَذِهِ السَّاعَةِ تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلَاثِ السَّاعَاتِ»[19]در آن سه­تا برنامه ديگرتان هم موفق هستيد، آنهايي که در کانون خانواده در استفاده از تفريح سالم موفق هستند، در بندگی خدا موفق هستند در ارتباط اجتماعی­شان موفق هستند، در مسائل اقتصاديشان هم موفق هستند، من يک حديث بگويم جمع بندی کنم عرايض را آقا رسول­الله معظم اسلام پيامبر(ص)، می­فرمايد من يک ساعت اين را زيادی بشنويد و تمام کنم، يک جايي اين روايت را گفتم يک آقايي گفت حاج آقا کاش پنجاه سال قبل اين را می­شنيديم، پنجاه سال قافيه را باختيم، حالا من امشب می­گويم هر کسی عمل نکرده از امشب عمل کند، ضرر را هرجا جلوش را بگيريد نفع است ما پيرو اين رسول­الله هستيم اين رسول­الله را خدا می­فرمايد الگوست، رسول­الله می­فرمايد من يک ساعت کنار خانواده بودن را از اعتکاف در مسجدالنبی ترجيح می­دهم من حديث را بازش کنم تا ببنيد حديث چه می­خواهد بفرمايد رسول­الله اولاً اعتکاف حداقل زمانی­اش سه شبانه روز است يعنی هفتاد و دو ساعت، اين سخن سخن چه کسی است؟ پيامبر که اشرف مخلوقات و اشرف رسل است کجا پيغمبر می­فرمايد اعتکاف؟ در مسجد النبی که اشرف بقاع روی زمين است، آدم معتکف هم کارش اين است روزها روزه است شب­ها به عبادت و تهجد و ذکر و قرآن مشغول است، يعنی معتکف در اين هفتاد و دو ساعت می­پردازد به عبادت، کاملاً روز روزه است عبادت است اهل نماز، ذکر، دعا، قرآن، رسول­الله می­فرمايند هفتاد و دو ساعت در مسجدالنبی معتکف باشم برابری نمی­کند با يک ساعت کنار خانواده در منزل بودن، مردم ببينيد عبادت کجاست؟ بعضی­هايمان کجا می­گرديم؟ اخلاق­مان در خانه: «کالشمر ذی الجوشن» بيرون که می­خواهيم برويم يوسف صديق اين بد است مردم يک ثواب­هايي در کانون خانواده­تان قرار گرفته، يک امتيازاتی کنار همين زن و بچه است، من خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله والد ايشان حتی الامکان اگر می­توانستند جايي دعوت­شان می­کردند جلسه­ای بود بعد از جلسه می­گفتند آقا شام است اگر می­توانستند نپذيرند می­آمدند بيرون می­گفتند من شام کنار خانواده بودن و بچه­ها را ترجيح می­دهم از نشستن در هيئت، در هيئت آمديم نشستيم استفاده کرديم شما را بگذاريد من بروم منزل، مگر يک جاهايي ديگر نمی­شد حالا ديگر مثلاً صاحب مجلس نمی­پذيرفت، مقيد بودند به کنار خانواده بودن، من يادم نمی­رود حالا نام ايشان آمد اين کاروان از حرم تا حرم راه افتاده بود، سال نود و دو بود، حدود دويست و چهل نفر از مسئولين متدينين استان فارس اين­ها در شش­تا اتوبوس حرکت کردند برای عتبات، خب ما هم در خدمت جمع بود، اين­ها آرزويشان اين بود که حاجی آقا را هم با خودشان ببرند خب والده کسالت داشتند مريض بودند در منزل بودند بيمار بودند، آمدند خدمت حاجی آقا مسئولين استانی در کاروان بودند مدير کل­ها يک تعدادشان در کاروان بودند، گفتند آقا ما به شوق شما داريم می­آييم می­خواهيم در خدمت­تان باشيم، هرچه اصرار کردند حاجی آقا گفتند من نمی­آيم گفتند چرا؟ آقا فرمودند خود اميرالمؤمنين و اولياء اين گونه راضی هستند من خانواده مريض است من بايد باشم کنار ايشان، من به ايشان گفتم، حاجی آقا اين خواهرها برادرها هستند رسيدگی می­کنند شما اين مدتی که اين­ها دلشان می­خواهيد برويد آن­جا دعايشان کند آقا فرمودند دعا همين است که من اين­جا کنار ايشان باشم، اولياء هم همين را می­پسندند و نيامدند و رها نکردند و ماندند، گفتند گرچه حالا من شايد کار رسيدگی­ها را نمی­توانم انجام بدهم ولی حضورم کنار همسرم مايه دلگرمی ايشان است بزرگ شدن خمره رنگريزی نيست، کلفت نياوردی، آقا ولش کن اين خبرها نيست: «سَاعَةً تَخْلُونَ فِيهَا لِلَذَّاتِكُمْ»[20] در اين مديريت درون خانه با خانواده بودن اگر خوب عمل کردی در بندگی خدا هم موفق هستيد در روابط اجتماعی­تان موفق هستيد در فعاليت­های اقتصادی هم موفق هستيد، اين حديث حديثی بود که ما در محضر آقا موسی ابن جعفر خوانديم امشب هم در محضر شما قرائت شد، خب دو شب ديگر شب بيست و پنجم رجب و شب شهادت امام هفتم هست، آقا موسی ابن جعفر در دوران سی و دو ساله امامت­شان سختی­های زيادی کشيدند مخصوصاً در آن دورانی که با هارون الرشيد همزمان بودند و هارون معاصر با حضرت بود زندان­های متعدد آقا را مدتی بصره بردند بغداد زندان‌های متعدد بردند، و امام سختی­هايي زيادی کشيدند خدا لعنت کند هارون الرشيد را خدا لعنت کند اين ظلمه را جريانات متعددی اتفاق افتاد بر عليه موسی ابن جعفر، يک وقتی می­گويند هارون به حضرت گفت که آقا من می­خواهم فدک را بدهم حد فدک را معين کنيد، حضرت فرمودند حد فدک حدودی را فرمودند، گفتند عالم است يعنی خلافت مال ماست، مأمون عباسی خدا لعنتش کند می­گويد يک روز پدرم هارون آمده بود مدينه، روز جلوسی بود بزرگان مدينه را دعوت کرده بود که اين­ها را ببيند، يکی از کسانی که دعوت شده بودند آقا موسی ابن جعفر بود، مأمون می­گويد من يک جوانی بودم موسی ابن جعفر را نمی­شناختم، يک وقتی ديدم که يک آقايي لاغر اندامی آمد در منزل از اسب پياده شد وارد که شد گفت پدرم بالای مجلس نشسته بود يک جايگاهی برای پدرم درست کرده بودند تا پدرم ديد اين آقا دارد می­آيد از جا بلند شد با شتاب رفت سمت اين آقا استقبال کرد: «يابن عم تشرف» ، پسر عمو خوش آمديد برد آقا را جای خودش نشاند مؤدب نشست، جای حالش شد آقا چندتا فرزند داريد؟ چه کار کردند؟ چه تعدادی فرزندان­تان ازدواج کردند؟ از اين مسائل پرسيد بعد هم که آقا بلند شدند بروند تا دم در رفت بدرقه آقا مأمون می­گويد پدرم به من گفت تا در خانه اين آقا پياده دنبالش می­روی، می­گويد اين احترامی که پدرم به اين آقا کرد به هيچ کس نکرد می­گويد من تعجب هم کردم برای خودم هم کسر شأن بود که اين آقا چه کسی است؟ که من پسر خليفه بايد پياده دنبالش تا دم در منزل بروم، گفت در خانه اين آقا که رسيدم ايشان از مرکب که پياده شد من را کشيد جلو گفت مأمون بعد از پدرت تو حاکم و خليفه می­شوی مراقب باش در حق پسرم علی ظلم نکنی، که عاقبت خوبی نخواهی داشت، می­گويد اين را آقا سرّی به من گفت، مأمون می­گويد آمدم در منزلی که پدرم جلوس کرده بود و ديدم پدرم دارد حواله صادر می­کند که به اين­هايي که آمدند ديدن ما چقدر پول بدهيم، برای بعضی­ها عنوانی هم نداشتند هارون احترامی هم نمی­کرد پول­های سنگين حواله کرد برای اين آقا با اين همه احترام يک پولی مختصری گفت برای اين آقا بفرستيد، مأمون می­گويد من به پدرم گفتم پدر، کسانی که شما اين احترامی که به اين آقا کرديد به آنها اصلاً نکردی، ده­ها برابر اين آقا داري صله می­دهی به اين آقا يک پول مختصر؟ گفت پسرم يک چيزی به تو بگويم خلافت حق اين آقاست حکومت حق اينهاست ما جايي اين­ها را گرفتيم، شما نوع اين غاصبين زمان اهل­البيت اعرف مردم به حال ائمه بودند، معاويه اميرالمؤمنين را خوب می­شناخت، يزيد امام حسين را خوب می­شناخت، متوکل امام هادی را کاملاً می­شناخت اين­ها اين جور نبود که نشناسند، گفت حکومت حق اين­هاست مأمون می­گويد گفتم پدر چرا حکومتی که مربوط به اين­هاست به ايشان واگذار نمی­کنی؟ گفت پسرم موسی ابن جعفر که جای خود دارد تو هم پسرم هستی اگر برای اين حکومت جلو من بايستی، تو را هم از بين می­برم، نشنيدی می­گويند: «الْمُلْكُ عَقِيمٌ»[21] پادشاهی بلاعقب است؟ گفتم خب چرا پول کمی برای اين آقا فرستادی؟ گفت اين­ها فريفته دنيا نيستند پول آمد در دست­شان می­دهند به مردم ما بايد اين­ها را در تنگنا قرار بدهيم که انفاق نکنند مردم دور اين­ها جمع نشودند خدا لعنت کند هارون را آقا را مدتی بسته بردند هر زندانی که امام را می­سپردند بعد از مدتی زندانبان اعتراض می­کرد می­گفت اين آقا را از ما تحويل بگريد ما شرمنده­اش هستيم، يک سال موسی ابن جعفر در زندان بصره بودند زندانبان بصره نامه نوشت برای هارون که اين آقا را از ما تحويل بگريد من از اين آقا جز ذکر جز عبادت، جز راز و نياز، جز خلوت شبانه چيزی نديدم آقا را آوردند بغداد بغداد زندانبان­های متعدد امام را می­سپردند اين زندانبان شش­ماه امام را نگه می­داشت بعد می­گفت من ديگر نگه نمی­دارم من شرمنده اين آقا هستم، در يک زندانی يک زن جوان زيبايي رقاصه­ای خواننده­ای را آوردند در زندان که آقا موسی ابن جعفر را آزرده فکری بکند گفتند برود در زندان خوانندگی بکند اين خانم وقتی آمد در زندان آقا موسی ابن جعفر را ديد عبادت حضرت سجده­های حضرت، زندانبان آمد خبر ببرد ديد اين خانم هم سر گذاشته روی زمين هی صدا می­زند «سبوحٌ قدس»، بعد رو کرد به زندانبان گفت من را از زندان ببريد بيرون من با هارون دوتا کلمه حرف دارم می­خواهم بگويم اين آقا را به چه جرمی اين­جا آوردند، زندانبان­ها تحت تأثير قرار می­گرفتند آخرالامر آقا را به يک يهودی به نام سندی ابن شاهک سپردند، و خود هارون به نقلی خرماهای مسمومی را درست کرد برای حضرت فرستاد آقا را در زندان مسموم کردند:

سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم؟، دل آشفته چو گيسويي پريشان چه کنم؟

در آن روزهای نخست زندان می­گويند آقا سال­های اول می­گفتند خدايا شکر می­کنم يک جايي خلوت می­خواستم با شما راز و نياز کنم اين جايي خلوت برای من فراهم شد اما نمی­دانم در آن روزهای آخر عمر حضرت چه کردند با حضرت و چقدر سخت گذشت بر حضرت که در ضمن مناجات امام اين جمله­ها را عرض می­کرد: «يَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَيْنِ رَمْلٍ وَ طِينٍ خَلِّصْنِي مِنْ يَدَيْ هَارُونَ»[22]ای خدايي که درخت را از دل خاک نجات می­دهی، موسی ابن جعفر را از زندان هارون خلاصی ببخش: «يَا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَيْنِ مَشِيمَةٍ وَ رَحِمٍ خَلِّصْنِي مِنْ يَدَيْ هَارُونَ»[23] ای خدايي که طفل را از شکم مادر رهايي می­بخشی موسی ابن جعفر را از زندان هارون خلاصی ببخش:

 به خدا آرزويم دين روی پسر است، سوختم من به خدا ز آتش هجران چه کنم؟

يک روز شيعيان بغداد آمدند در زندان حضرت باز است، خوشحال شدند امام ما را آزاد کردند، لحظاتی نگذشت ديدند چهار غلام سياه سريری را به دوش گرفتند يک منادی هم جلو اين تابوت حرکت می­کند هی صدا می­زند: «هذا امام الرفضه» ، پيکر آقا را آوردند کنار جسر بغداد روی زمين گذاشتند، اگر شما نبوديد شيعيان بغداد ادب کردند آمدند سليمان جعفری کفنی قيمتی خودش را حاضر کرد با احترام کامل امام تشييع شد، تجهيز شد در قبرستان سادات قريش بغداد آقا را به خاک سپردند، اما همه بگوييم: صلّی الله عليک يا اباعبدالله: «لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[24] آقا موسی ابن جعفر اگر مظلومانه شهيد شد، مسموم شد به پيکرش اسائه ادب نشد، به کانون خانواده او بی­حرمتی صورت نگرفت، اما سلام بر آن حسينی که سه روز بدنش در برابر آفتاب، همه بگوييم يا حسين.

 

[1] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص337.

[2] تحف العقول النص ص443.

[3] عنکبوت69.

[4] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص337.

[5] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص337.

[6] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج‏2 ص289.

[7] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص337.

[8] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص337.

[9] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص337.

[10] شرح أصول الكافي (صدرا) ج‏1ص433.

[11] تفسير نور الثقلين ج‏3  ص522.

[12] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص337.

[13] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏44 ص139.

[14] جامع الأخبار(للشعيري) ص181.

[15] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص337.

[16] تحف العقول النص ص173.

[17] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص337.

[18] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص337.

[19] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص337.

[20] الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ص337.

[21] الأمالي( للصدوق) النص ص74.

[22] الأمالي( للصدوق) النص ص377.

[23] الأمالي( للصدوق) النص ص377.

[24] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص25.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه