استاد حدائق روز دوشنبه 10 بهمن 1401 در مسجدالنبی(ص) شیراز به بیان این مبحث که « چرا بعضی از جوان ها از دین فاصله می گیرند؟» پرداختند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال سیدنا و مولانا محمدبن علیٍ الجواد: «من استفاد أخاً فی الله عز و جل استفاد بیتاً فی الجنة»[1]
خب در ادامهی جلسات هفتهی گذشته با محوریت بررسی آسیبهای اخلاقی جامعه، مخصوصا نسبت به نسل جوانِ ما، که چرا یک جوان واکنش نشان میدهد، جوانی تغییر میکند! کراراً بنده این مطلب را شنیدم همین امروز هم در جایی بودم عزیزی میگفت: منِ مادر نماز خوان، منِ پدر نمازخوان، فرزند یک جور دیگر شده و عوض شده و نماز اصلا نمیخواند! یک آقایی بود از متدینین این گلایه را میکرد در جمعی از مسئولینی که در یکی از دبیرستانها بودیم. خُب یکی از علتها عرض کردیم خود محیط است، چه محیط خانواده، محیط تربیتی اجتماعی، محیط علمی و محیط کار، اینها خیلی مهم است. گاهی اوقات محیط خانواده محیط سالمی است اما محیط کار فاسدی است. اینکه قرآن میفرماید هجرت کنید، در برخی از جاها بروید نمانید، وقتی دینت دارد آسیب میبیند، معنویتت دارد آسیب میبیند، دنیا اینقدر ارزش ندارد که آخرت یک انسان خراب شود. لذا محیط هم محیط خانواده که رکن اول تربیتی است را شامل میشود و هم محیط اجتماعی. البته در این ایام کرونا متاسفانه محیط فاسد اجتماعی آمد در خانهها. به اسم کرونا و فضای مجازی بچهها دسترسی پیدا کردند به شبکهها و فضاهای آنچنانی، یک آسیبی سمت جوانان و نوجوانان آمد، و حتی بچههای مقطع ابتدایی ورود پیدا کردند و این محیط آلوده آمد در خلوت خانواده. این تلفنهای همراهی که خیلیها دارید در آنِ واحد با همه جا در تماس است، این خیلی آسیبزاست. بعضی از خانوادهها محیطش آسیب دیده، گاهی اوقات منِ پدر از برنامههای فرزند و دختر خودم و پسر خودم متوجه نیستم، گاهی اوقات در معاشرتها اسلام خط و مرز معین کرده است، بنا نیست شما با هر کسی ارتباط برقرار کنید و در خانهی هر کسی با هر کسی در تماس باشید، یک خط و مرزی را اسلام برای معاشرتها و رفاقتها تعریف نموده است. من چون فردا شب شبِ میلاد امام جواد است، یکی دو سخن از فرمایشات حضرت را تقدیم کنم. حضار محترم بنا نیست که آدم حرفِ هر کسی را گوش کند، ببینید یکی از اساتید از اروپا آمده بود و میگفت امروز در دانشگاههای دنیا درسی دارند بنام قانون مُحاتاط، میگویند حرف روی آدم اثر میگذارد! الان عرائض بنده روی شماها اثر میگذارد، اما اثرش نسبی است، یکی آمادگیاش بیشتر است و بیشتر میپذیرد و یکی آمادگیاش ضعیفتر است و ضعیفتر میپذیرد. دقیقا مثل همین ویروسها و بیماریهای شایع در جامعه است. کرونا هست اما همه کرونا نمیگیرند، بعضیها میگیرند و خفیف میگذرانند، بعضیها رد میکنند، بعضیها میگیرند و خانهنشین میشوند، بعضیها هم راهی قبرستان میشوند. الان در همین فضای ویروسهایی که در فضای جامعه پخش است همه مریض نمیشوند، بستگی به ظرفیت و توان فرد دارد. دقیقا سخنها همینطور است. سخن اثر میگذارد، بستگی به مخاطب دارد، یک مخاطب استعداد و ظرفیتش بالاست، حرف خوب را زود میپذیرد، یک مخاطب استعدادش نابود شده است و مسخره میکند. نمیدانم تجربه کردید یا نه، گاهی اوقات یک جایی حرف خوب میزنید مسخرهتان میکنند، خیلی ناامید نشوید، امام حسین روز عاشورا خطبه میخواند مردم مسخره میکردند، صدای سُم اسبهایشان را درآورده بودند که صدای امام حسین به گوش اینها نرسد. چه میشود بشر! بعضیها به چه وضعی گرفتار میشوند که سخن ولیخدا هم روی اینها اثر نمیگذارد. ببینید گفتارها و دریافتها مثل فرستنده و گیرنده است. گاهی اوقات این فرستنده قوی است، اما گیرنده از کار افتاده است. «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا»[2] قرآن میفرماید بعضیها قلب دارند اما تفقُّه ندارند، گوش دارند اما شنوایی ندارند، چشم دارند اما عبرت نمیگیرند. میبیند عبرت را بیدار نمیشود! هارون الرشید یک وقتی به آقا موسیبن جعفر عرض کرد آقا نصیحتم کنید. امام فرمود هر چه که چشم سرت میبیند عبرت است. شما چه میبینید که عبرت نیست! الان این منبر نصیحت است، بنده نصیحتم، شما نصیحتید، روی سفید نصیحت است، تابستان نصیحت است، گذر عمر نصیحت است، جوانی نصیحت است، پیری نصیحت است، ثروت نصیحت است، در و دیوار شهر نصیحت است. بابا طاهر عریان در یک بحث توحیدی میگوید:
به صحرا بنگرم صحرا تو بینم، به دریا بنگرم دریا تو بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت، نشان از قامت رعنا تو بینم
اصلا چیزی نیست که شما ببینید، یک جمله از مرحوم علامه طباطبایی نقل کنم: میگویند مرحوم علامه فرموده بود انسان هر چه میبیند باید یاد خدا در آن باشد، حتی! این حتی را که علامه فرموده بود بعضی از کسانی که سالها درس علامه میآمدند شروع کردن به اشکال کردن که استاد این آخر عمری داری هذیان میگویی! بالاخره چیزی نیست که شما ببینید و یاد خدا در آن نباشد.
خُب عزیزان ما قانون محاتاط را که امروز در دنیا خیلی در آن بحث دارند و میگویند حرف مؤثر است، حرف سالم انسان را سالم میکند، حرفِ آلوده انسان را آلوده میکند. البته ظرفیتها متفاوت است. ببینید پیغمبر سلمان را بالای درخت نخل دیدند، دو تا جمله بین پیغمبر و سلمان رد و بدل شد، سلمان بالای درخت نخل شهادتین را گفت و آمد پایین. ابولهب عموی پیغمبر چهل سال پس از بعثت رسول الله پیغمبر را دیده بود، سیزده سال هم دوران رسالت پیغمبر را درک کرد، 53 سال، اما زیر بار پیغمبر نرفت. یک سیاه افریقایی میشود بلال اما ابولهب فاصله میگیرد. حمزه میپیوندد، ابوطالب میپیوندد، تفاوت کجاست! خدا نکند این دل از کار بیفتد! خدا نکند بشود «لَهُمْ آَذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا»[3] گوش دارد ولی دیگر حرف نمیشنود، چشم دارد ولی عبرت نمیگیرد.
در دارالرحمة تشییع جنازهای رفته بودیم، داشتند متوفی را تلقین میدادند، دیدم یک آقایی کنار ما ایستاده بود از بستگان متوفی هم بود، با بغلدستیاش داشت صحبت میکرد، گفت فلانی امروز دلار چند بود؟! حالا داییاش را در قبر دارند تلقین میدهند! «َلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا»[4] تا پای قبر هم که میآید عبرت نمیگیرد، بَصَر دارد بصیرت ندارد. من برگشتم دستش را گرفتم گفتم بیا جلو، گفت بله حاج آقا! گفتم بیا جلو یک نگاهی؟ گفتم یک نگاه دیگر هم بکن، با وحشت یک نگاهی به داییاش کرد، آهسته به او گفتم داییات دلار زیر سرش گذاشته؟ دنیا تا کجا! امیرالمومنین میفرماید در آخرالزمان فرد صبح زنده است شب دفن شده است. شب زنده به خانه میرود صبح جسدش را بلند میکنند، چقدر بعضیها غرق دنیا هستند! اسلام که با پول مخالف نیست، اسلام که با کار مخالف نیست، اسلام که با رفاه مخالف نیست، اسلام میگوید رفاه زنده نشو، دنیا نبرد شما را! گفتم داییات دلار زیر سرش گذاشته، گفت نه، گفتم ببین دلار یک مشت زیر صورت داییات جمع شده است، هر چه داشت گذاشت و رفت. تو اینجا هم به نرخ دلاری؟ اینجا به فکر خودت باش، تو چه کردی؟ امام صادق فرمودند وقتی تشییع جنازه کسی میروید بنا را بر این بگذارید که خودتان هستید. خواهران برادران زیر تابوت کسی که میروید بگویید این جسد خودتان است، اینجوری تشییع جنازه برو، بگو این منم که الان دارند غسلش میدهند، این من بودم که کفنش کردند، این من بودم که تشییع شد، این من بودم که بر او نماز گذاردند، این من بودم که دفن شد. بعد امام فرمودند از قبرستان که برمیگشتید بگویید یک دوباره بمن دادند گفتند زندگی را از نو شروع کن. من را بردند تا قبر، به من گفتند برگرد. ما میرویم در تشییع و فکر دلار و چیزهای دیگر هستیم. اصلا غافل هستیم که چرا...؟ متاسفانه آن نگاه عبرتگونه رفته کنار.
خُب این محاتاط صحبتها و معاشرتها قطعا موثر است. آقا امام جواد میفرماید «مَن أصغی الی ناطقٍ»[5] اگر گوش سپردی به سخنِ سخنگویی «فقد عبدَه»[6] وقتی حرف را گوش میکنید امام میفرماید مثل این است که داری میپرستی او را. بعد امام یک تفصیلی و تفکیکی قائل میشوند «فإن کان الناطق عن الله»[7] اگر آن کسی که دارد حرف میزند از خدا دارد حرف میزند «فقد عبدَ الله»[8] داری خدا را میپرستی. ببین سخن چیست. ما روایت داریم که نگاه به گوینده نکنید نگاه به سخن کنید «انظُر الی ما قال و لاتنظُر الی من قال»[9] ببین حرفی که دارد میزند چیست. اگر آن حرف از خداست و سخن الهی است مثل این است که داری خدا را میپرستی، گوش سپردی به منویات الهی. «و إن کان الناطق ینطِق عن لسان ابلیس»[10] اما اگر ناطق دارد حرفِ شیطان را میزند، سخنِ شیطانی دارد برایت میگوید، حرفی دارد میزند که جهلت، غفلتت، بیتوجهیات نسبت به مبانی دینی را زیاد میکند، حضرت فرمود «فقد عبدَ ابلیس»[11] دارد شیطان را میپرستد، این دارد حرف شیطان را میزند، لذا عزیزان «القائل و المُستمع شریکان فی الاثم»[12] گویندهی غیبت و شنوندهی غیبت در گناه شریکند. صحبت اگر سخن الهی است شما دارید سخن خدا را میزنید، صحبت اگر حرف شیطان است، دارید عبودیت و بندگی شیطان را میکنید. این یک درسی است برای ما. ببینید کسی که دارد حرف میزند چه میگوید؟ این میشود معیار، روی من هم دارد اثر میگذارد. امام در مقام تشبیه میفرماید مثل بندگی است، یعنی آنقدر تو را در این مسیر پیش میبرد اگر سخن خدا را شنیدی «فقد عبدَ الله»[13] خدا را پرستیدی، اگر حرف شیطان را گوش کردی، گوینده دارد حرف شیطان را میزند و القائات شیطانی میکند «فقد عبَدَ الشیطان»[14]، این حرف وجود مقدس آقا امام جواد است و اینجا حساسیتِ معاشرت و صحبتِ با دیگران خودش را نشان میدهد. ما در آن سخن نورانی امام حسین در روزِ عاشورا که کراراً من تعبیر کردم میگویم این جملهی سیدالشهدا شناسنامهی امام حسین است، امام حسین در روز عاشورا به چند چیز مباحات کرد، دو چیز از آن چند چیز پدر و مادر هستند، دامن پاک مادر و تربیت عالمانهی پدر «حجورٌ طابت و طهُرَت و اُنوفٌ حمیَّة»[15]. سه چیز دیگر عبارت است از: ارتباط با خدا، الگوپذیری از پیغمبر و معاشرت با مومنین. یعنی با آدمهای سالم ارتباط برقرار کنیم. بعضیها را دیدید میگویند ما قبلا نماز را میخواندیم و برنامههای دینیمان مرتب بود و الان یک جور دیگر شدیم، الان خیلی از برنامههای دینیمان سست شده، اینها پیش میآید. داشتیم کسانی که میگویند پدربزرگ ما نمازشب میخواند الان شده تارک الصلاة! اینطور نیست که تضمین داده باشد امشب مسجد هستید این بماند، این پاکی مراقبت میخواهد. همانطوری که سلامت جسم مراقبت لازم دارد، سلامت روح هم مراقبت لازم دارد. ما باید به جوانان عزیزمان بگوییم آقا هر جا رفتید مراقبت کنید، با هر کسی ارتباط گرفتن ممنوع است. حالا اگر یک جمعی هستند لازم نیست در این جمعیت با همه رفیق شوید، اسلام میگوید با همه با احترام برخورد کنید ولی با همه رفیق نشوید چون اثر میگذارد. بنده در جامعه دارم معاشرت میکنم، بله انسانها را باید احترام کرد، با احترام برخورد کرد، اما بعضیها آلودگی اعتقادی دارند، آلودگی فکری دارند، این آلودگی فکری تاثیر میگذارد، امروز بعضی از جوانهای ما دارند از همینجا آسیب میبینند. من همین امروز در یکی از دبیرستانهای معروف شیراز، دبیرستانی که از دبیرستانهای شاهد است، یک مقداری از دغدغهی مدیر و مسئولین مدرسه این بود که این جوانها از فرهنگ نماز مقداری فاصله گرفتند. البته جوانان ما جوانان پاک هستند، جوانان مستعد هستند، ما نزدیک یک ساعت با آنها صحبت کردیم، نماز خوانده شد و بعد از نماز باز هم آمدند جوانان. مدیر مدرسه گفت من تعجب کردم فکر میکردم اینها ضد روحانیت هستند، اینطور علاقمند و با اشتیاق! گفتم خب باید کار کرد با اینها، بالاخره وقتی پدر به وظیفهاش عمل نکرد، مربی به وظیفهاش عمل نکرد، منِ مبلِّغ به وظیفهام عمل نکردم دشمن کار میکند، ما آن روی سکه را ببینیم که القائات دشمن است، القائات 24 ساعتهی دشمن در این شبکههای مجازی است که دارد بمباران میکند و به تعبیر مقام معظم رهبری قتل عام فرهنگی است. البته در همین ارتباطگیری سالم در کتاب کشفالغُمَّة از وجود مقدس امام جواد آمده که «من استفاد أخاً فی الله عز و جل استفاد بیتاً فی الجنة»[16] شما اگر برادری را برای خدا برگزیدید به دوستی یعنی انگیزهی ارتباطتان بشود خدا. قومیت و ملیت و اینکه چه کسی است معنی ندارد! قرآن میفرماید «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»[17] سیاه باش، متدین باش میشوی «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ»[18] ولی خیلی از رجال مکه بودند، اینها با سابقه هم بودند ولی نیامدند در راه. ما اگر انگیزه دوستیمان برای خدا باشد امام جواد میفرماید مثل این است که شما خانهای را در بهشت برای خودت آماده کردی. این یک پیام دارد یعنی مردم اگر میخواهید بهشتی شوید راهش این است که در دنیا با خوبان معاشرت کنید
تو اول بگو با کیان دوستی، که آنگه بگویم که تو کیستی
رفیق خوب، معاشر خوب؛ یک وقتی کسی فامیل است ولی فامیل فاسق است، بنا نیست انسان با یک انسان فاسدالعقیدهای ارتباط بگیرد، انسان فاسد میشود. وقتی کسی بیمار میشود ما از او حذر میکنیم میگوییم ما بیمار میشویم، وقتی جسم ما بیمار میشود ما حذر میکنیم از ارتباط، قطعا آلودگی روحی و اعتقادی خیلی خطرناکتر از آلودگیهای جسمانی است، این را باید رعایت کرد.
از نکات دیگری که امروزه در جوانانمان مشاهده میکنیم عدم تفکر جوانان دربارهی دین است. دینشناسیها کمی آمده پایین. این البته میطلبد خانوادهها جوانانِ خودشان را نسبت به آموزههای دینی قوی کنند. آقایی برای من نقل میکرد، سالها قبل آمده بود شیراز، گفت آقای حدائق من تمام بچههایم امریکا متولد شدند امریکا بزرگ شدند و امریکا سر کار هستند، اینها نماز شبشان تعطیل نمیشود. امریکا نه شیراز! گفتم چکار کردی؟ گفت من از دوران بچگیِ بچههایم وقتی میخواستند بروند مدرسه، دیدم در امریکا محیط کلاس یک محیط خطرناکی است، دانشآموزان مسیحی و یهودی و لائیک هستند، جامعه اصلا جامعهی اسلام نیست! گفتم من خودم بداد بچههایم نرسم بچههایم را از دست دادهام. برادران خواهران بزرگترین سرمانه فرزندانتان هستند، آنچه شما را نگه میدارد، آنچه شما را حفظ میکند که پیغمبر میفرماید «یُحفَظ المرء فی وُلده» انسانها در فرزندانشان میمانند، مهمترین سرمایه شما نسل شماست! لذا روی تربیت اینها باید دقت کرد. گاهی اوقات اینقدری که بعضیها در مسائل دنیوی و اقتصادی و تحصیل و سواد و زبانشان حساسیت بخرج میدهند، روی معنویات، تربیت، اخلاق و فضیلت کار نمیشود و آسیب میبینند. بعد هم میگوییم بچهها از دست رفتند چرا اینجوری شدند؟ خب آن زمانی که باید کار میکردیم نکردیم، آن زمانی که کار دست ما بود باید اینها تربیت میشدند. چرا این بچهها در مسجد آمدند، از کجا آمدند؟ جبرئیل آورده! خب پدر تشویق کرده، مادر تشویق کرده، وقت گذاشتند، نانش را پدر و مادر میخورند، در آینده فرزندی که از خدا میترسد بیحرمتی به پدر و مادر نمیکند، حرمت پدر و مادر را نخواهد شکست. میگویند بترس از کسی که از خدا نمیترسد، آن کسی که خدا برایش اهمیت ندارد خلاف میکند، تخلف میکند، ظلم میکند. لذا حضار محترم یک مشکل این است که در آموزههای زمینهها را فراهم نکردیم. همهجور هدیهای و جایزهای حاضر میکنیم ولی...، شما این تابستانها را شما آمار بگیرید، البته من با اینها مخالف نیستم؛ نوع والدین کلاسهای آموزشی خصوصی، زبانهای بیگانه را یاد گرفتن، زبان انگلیسی و فلان.
ما عمره مشرف بودیم دیدیم یک خانمی با دختر چهار یا پنج سالهاش در کاروان بود، دیدم انگلیسی با بچه حرف میزند و بچه هم مثل بلبل انگلیسی جواب میدهد. از زائران کاروان بود، با شوهرش و این بچه. من به پدر بچه گفتم شماها در خارج زندگی میکنید؟ گفت نه در شیراز زندگی میکنیم. گفتم این بچه از شیراز است؟ گفت بله. به مادرش گفتم بیا، آمد نزدیک. گفتم فرزند شما چند سوره قرآن بلد است؟ گفت هنوز قرآن با او کار نکردم! ما در شیراز هستیم خارج هم نیستیم، زبان انگلیسی را مانند بلبل و مانند زبان مادری حرف میزد ولی دو تا سوره قرآن بلد نبود، مشکل اینجاست! ما زمان کم گذاشتیم. ما در آموزههای دینی کوتاهی کردیم آسیب دیدیم، واکسینه نکردیم. بالاخره وقتی واکسینه نشد شما تابستان میگذرد، نوع پدر و مادرها دغدغهی کارهای دنیایی دارند، کلاس هنر، ساز و دف و تنبور، هنرهای خطاطی و تجسمی و فیزیک و ریاضیات و زبان! عرض کردم اینها بسیار خوب، اما در کنار اینها انسانیت فضیلت قرآن، اینها چه شد؟ خب این آموزه آمده پایین.
دختر خانمی آمد پیش من و گفت من 21 سالم است، گفت من در قیامت جلوی پدر و مادرم را میگیرم، گفت این پدر ومادر همه جور برای ما هزینه کردند ولی در معنویت و اخلاق و دیانت برای من هزینه نکردند! گفتم دختر حالا آنها نکردند تو خودت بداد خودت برس. حالا که فهمیدی خودت جبران کن. این عدم تفکر دربارهی مسائل دینی مشکلی است. لذا میبینید وقت تفکر ندارد اطلاعات ندارد این جوان و بازی میخورد! دشمن تلقین میکند که آموزههای دینی ناسازگاری دارد با مبانی عقلی و این جوان باورش میشود. دشمن تلقین میکند آموزههای مثلا دینی شما ناسازگاری دارد با علم، این جوان باورش میشود.
همین امروز در جمع دانشآموزان گفتم حق یک جوان است که بگوید چرا باید خدا را پرستید، حق یک جوان است که بپرسد چرا باید نماز خواند، فلسفهی نماز چیست، فلسفهی حجاب چیست، فلسفهی خمس چیست، چرا ما باید تواضع بخرج بدهیم، اخلاق چرا، خب این را برویم دنبالش تا بفهمیم. شخصی آمد به امام صادق عرض کرد یابن رسول الله من جوانی دارم یک سوالاتی میپرسد میترسم که او مسیر لامذهبی را پیش گرفته باشد! امام فرمود چه میپرسد؟ گفت میپرسد چرا باید خدا را پرستید؟ اصلا چرا قیامتی است؟ چرا باید این دستورات را انجام داد؟ امام صادق فرمود اینها زیربنای خداشناسی است، این میخواهد یک خداشناسی تحلیلی داشته باشد نه تقلیدی. تا بچه میخواهد سوال بپرسد میگوییم این سوالات کفرآمیز است نپرس. پدر عزیز اگر نمیتوانی جواب بدهی راهنماییاش کن به کسی که جواب بگیرد. مادر محترمه دخترت اگر در مسائل دینی سوال دارد و شما نمیتوانید جواب بدهید و توانایی ندارید، او را ببرید پیش کسی که جواب بگیرد. خب این با این ذهنیت دارد رشد میکند که دین امروز پاسخگو نیست دین تضاد دارد با علم، دین تضاد دارد با عقل، من این را خدمت همهی عزیزان عرض میکنم: یک دستور از دستورات مسلَّم اسلام چه در آیات و چه در روایات معتبرهی ما شما نمیتوانید نام ببرید که بگویید با علم و دانش امروز و با عقل سلیم مخالف است. تمام دستورات اسلام را وقتی باز میکنید عین عقل است، عین انصاف است. چیزی که هست بنده نرفتم تحقیق نکردم جستجو نکردم برایم شبهه شده! ما تازه هر چه زمان فاصله میگیرد از تاریخ صدر اسلام از تاریخ نزول قرآن و هر چه بر علم بشر افزوده میشود ارزش قرآن را بهتر میفهمد، ارزش روایات اهلبیت را مردم بهتر میفهمند.
یک آقایی بود در طب اسلامی کار میکرد، میگفت من در یکی ازدانشگاههای کانادا یک حدیث از امام صادق خواندم تمام اینهایی که در سالن نشسته بودند، اساتید اروپا بودند، یهودی و امریکایی، گفت پنج دقیقه حرف زدم تمام جمعیت بلند شدند چند دقیقه داشتند کف میزدند. امام صادق را متاسفانه گاهی اوقات معرفی نکردیم، بالاخره همین روایات و همین سخنها و همین ادعیه، اینها را کسی اهل تحقیق باشد حرف اول روز است. آقای دکتر عبدالکریم بیآزار شیرازی سالیان قبل ایشان یک کتابی در مدینه به ما هدیه داد بنام «التداوی بطب علیبن ابیطالب»؛ در این کتاب یک استاد دانشگاه اهلسنت الازهر مصر که دکترای علوم طبیعی بود، امراض پیشرفتهی عالم را که امروز مطرح است را مورد بررسی قرار داده بود که امروزه دنیا برای این بیماری چه دارویی تجویز میکند، سپس برگشته بود به در سیرهی امیرالمومنین که از علیبن ابیطالب سوال شده بود در مورد این بیماری و حضرت دارویی تجویز کرده بودند که مثلا عصارهی فلان گیاه را بگیرید و با فلان محلول مخلوط شود و مصرف شود و درمان اتفاق میافتد! دقیقا آمده بود ثابت کرده بود که دانشگاههای علمی پیشرفتهی امروز دنیا برای درمان این بیماری دارند دارویی توصیه میکنند که ترکیبش آن چیزی است که امیرالمومنین قرنها قبل توصیه کرده است! ما در مسائل طبیعی و در مسائل اخلاقی که دقت کنیم، امروزه اصل اخلاق در روایات اهلبیت است، روانشناسی اسلامی امروز حرف اول را میزند، یعنی مسائلی که اهلبیت میگویند، توصیههایی که ائمه میکنند در همهی جهات، اینها حرف اول را میزند. لذا ما باید جوانان را تشویق کنیم به سمت و سوی آشنایی بهتر و بیشتر با مبانی دینی، و این مطلب برای اینها ترسیم شود که تضادی بین مسائل عقلی و مسائل دینی نیست. اگر جوان دارد او را راهنمایی کنیم، تشویقش کنیم، مطلبت را بپرس، مطلبت را تحقیق کن و جواب را دریافت کن. خیلی از شماها هم تجربه کردید، جوان یک وقتی با کولهباری از شبهات میآید و بعد وقتی سوالاتش را میپرسد به نتیجه میرسد. در همین دفتر من یادم میآید یک جوانی آمده بود یک خوانندهی شیطانپرست یهودی را الگوی خودش کرده بود، یک جوان 18 سالهای بود. وقتی نیم ساعت با او صحبت شد این جوان آرام شد و گفت این چیزهایی که شما میگویید در گفتارهای اهلبیت است؟ گفتم بله، او با معلمش آمده بود. گفت میدانید مشکل من و جوانان چیست؟ گفت من از دوران ابتدایی سوال زیاد داشتم، در مدرسه میپرسیدم استاد میگفت خارج از کتاب سوال نکن. خانه میپرسیدم پدر و مادر میگفتند اعصاب ما را خُرد نکن اینها را برو مدرسه بپرس. گفت من فکر کردم اسلام پاسخی ندارد! کشیده شده بود به سمت و سویی دیگر. این هم یک معضلی است که متاسفانه ما در جامعه میبینیم.
من کلام آقا امام جواد را در یک سخن پایانی جمعبندی کنم. این برای همهی ما ضرورت دارد و همهی ما نیازمند این اصل هستیم که امام میفرماید مومن به این اوصاف محتاج است، یعنی باید بدست بیاورد. «المومن یحتاج الی ثلاث خصال»[19] آن سه چیزی که برای همهی ما ضرورت دارد: اول حضرت میفرماید «توفیق من الله»[20] موفقیتها را از خدا بدانید، این لازمهاش این است که خدا را بشناسیم اول. بعد بگوییم سوادم، ثروتم، آبرویم، موقعیتم، هر چه در اختیار ماست بگوییم «من الله» و هر چه میخواهیم هم بگوییم «من الله»[21] یعنی آنچه بدست آوردهایم بگوییم خدا و آنچه میخواهیم بدست آوریم بگوییم خدا. این تربیت شایستهای است که مومن به این اوصاف نیاز دارد.
دوم «و واعظ من نفسه»[22] ببینید در این دنیای پر آشوبی که ابلیس قسم خورده و پای همهی ما ایستاده «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»[23] یقین بدانیم دست بردار نیست تا روح از بدن خارج شود، ایستاده تا آن لحظهی آخر. لذا آن لحظهی سختی است چون شیطان تمام امکاناتش را بکار میگیرد و بسیج میکند که دنیای طرف را با یک کلمهی کفرآمیز به پایان برساند.
امام جواد میفرماید اول مومن باید همه چیز را از خدا بداند، نگوید من یکی را ده تا کردم، من مهندسم من روحانیام، من مدیرم، ما یک قومی را اداره میکنیم، ما کلاممان قلممان ثروتمان عدهای را دارد مدیریت میکند. نه آقا همهی اینها از خداست.
این همه آوازهها از شه بود، گرچه از حلقوم عبدلله بود
پس اول: «من الله»[24]، هر چه میریزند در دامنتان بگویید خدا، و هر چه میخواهید را هم از او بخواهید. خدا به حضرت موسی فرمود موسی نمک غذایت را هم از من طلب کن. دوم: «واعظ من نفسه»[25] امام جوان میفرماید مومن اگر میخواهد ایمانش برایش بماند باید واعظ درونی برای خودش ایجاد کند. قبل از اینکه دیگران به او تذکر بدهند خودش مراقب خودش باشد، این میشود واعظ من نفس. یعنی قبل از اینکه دیگران بگویند داری اشتباه و بیراهه میروی من خودم مراقبت کنم. یقینا کسانی که خودشان مراقب سلامت خودشان هستند آسیبهایشان خیلی کم است. شما در سلامت بهداشت جسم ببینید کسی که حواسش به خودش جمع است کمتر مریض میشود، آقا قندش بالاست خوراک قندی نمیخورد. خوراک مضر استفاده نمیکند، این بالاخره مراقبت میکند و سلامت او حفظ میشود. اما اگر کسی بیمار بود و مراقب هم نبود، با همین خوردنها و بیاحتیاطیها از بین میرود. معنویت ما هم همین است. من اگر مراقب سخن گفتنم مراقب نگاه کردنم، مراقب معاشرتم، مراقب داد و ستدم باشم و بقول امام جواد از خودم برای خودم واعظ و نصیحتگر قرار دادم سلامت من حفظ میشود.
نکته پایانی، حضرت میفرماید «قبولٍ ممن ینصحه»[26] این خصلت هم خصلتی است که مومنین باید داشته باشند. آن خوی خیرخواهی و نصیحتپذیری باید در همه باشد. بالاخره گاهی اوقات ارشاد دیگران، نصیحت دیگران، تذکر مشفقانه و دلسوزانهای که گاهی اوقات پدر در خانه فرزندش جملهای میگوید نصیحتی میکند و حرفی میزند و جهت زندگی پدر عوض میشود! این سه نکته را امام جواد میفرماید مومنین باید برای خودشان فراهم کنند. هم اعتقاد به اینکه همه چیز از خداست و همه چیز را باید از او تقاضا کرد.
در حالات مرحوم آخوند خراسانی اعلی الله مقامه الشریف نقل میکنند که مرحوم آخوند یک وقتی در اوج مرجعیتش سال ساختی از نظر اقتصادی پیش آمد. روزی ایشان با شاگردانش نشسته بودند، یک آقای عرب با یک سید روحانی وارد شدند، آن آقای عرب آمد کنار مرحوم آخوند یک جملهای گفت و بعد پاکتی به آخوند داد، مرحوم آخوند هم رسیدی دادند به او و آن عرب رفت گوشهی اتاق نشست، آن آقا سید آمد کنار دست مرحوم آخوند، او هم آهسته جملهای گفت مرحوم آخوند خراسانی نکتهای گفت! آن سید روی کاغذ یک چیزی نوشت و به آخوند خراسانی داد. مرحوم آخوند خراسانی نوشته را خواند و نوشته را پاره کرد و کل محتویات پاکت را داد به آن آقا سید! خب سید و آن عرب رفتند. بعد شاگردان گفتند آقا جریان چه بود؟ آن آقای عرب چه داد به شما، سید چه گفت و چه نوشت، شما چرا نوشته را پاره کردید و پاکت را به آن سید برگرداندید؟ مرحوم آخوند خراسانی اول استنکاف کرد و گفت ما چیزهای نافهمیده زیاد داریم و این را هم بگذارید به پای همان چیزهایی که نفهمیدیم. دو سه روز شاگردها خیلی اصرار کردند به مرحوم آخوند و ایشان توضیح داد: گفت آن روز آن آقای عرب آمد و به من گفت که چهارصد دینار بابت وجوهات بدهکارم، آن زمان دینار خیلی ارزشمند بود و زمانی هم بود که فشار اقتصادی زیاد بود و دوران سختی بود. خود این مرجع بزرگ هم در گذران امر حوزه و حتی امور داخلی منزلش مشکل داشت. گفتند آن آقای عرب گفت من چهارصد دینار بابت وجوهات بدهکارم، چهارصد دینارش را داد و ما هم رسید نوشتیم و به او دادیم. بعد آن آقا سید آمد، ظاهرا آن آقای عرب به سید گفته بوده که وجوهاتی بدهکارم و میخواهم بپردازیم، شما هم اگر میخواهید بیایید بگویید به آخوند تا اگر صلاح دانستند مساعدتی کنند. گفت آن سید آهسته به من گفت من دو پسر دارم که هر دو در آستانهی ازدواج هستند، اگر امکان دارد مقداری به من کمک شود. مرحوم آخوند ترسیده بود که اگر من بگویم چقدر، ممکن است او خجالت بکشد و نتواند حرفش را بزند گفتم روی کاغذ بنویس، دیدم سید نوشته صد دینار به ما بدهید برای راه انداختن زندگی این دو نفر. آقا فرمود من دیدم در این شرایط موجود این صد دینار پاسخگوی راهاندازی دو جوان نیست، کل پاکت را من دادم به این سید. تا این را آخوند گفت صدای اعتراض شاگردان بلند شد که آقا این چه کاری بود شما کردید؟ ادارهی امور حوزههای علمیه با مشکل روبروست و شما یک پول اینجوری را یک جا میدهید به این آقا که برود پسرانش را داماد کند؟ حالا نکرد که نکرد. در این اعتراضها دیدند که آخوند خراسانی شروع کرد گریه کردن! شاگردها ناراحت شدند که استاد را ناراحت کردند، گفتند آقا ما نمیخواستیم شما را ناراحت کنیم و معذرت میخواهیم، ما برای خودتان میگوییم. این جمله را خوب گوش کنید، مرحوم آخوند فرمودند گریه من برای تندی شما نبود که مثلا چرا شاگردان من تند شدند. من از چیز دیگری گریه کردم، گفتند آقا از چه گریه کردید؟ فرمودند گریه من برای این است که شمایی که سالهاست شاگرد من هستید و پای درس من حاضر میشوید چرا در اصل اول اعتقادیتان ضعیف هستید! خدای دینار و درهم را ببینید نه چهارصد دینار را. شما چشم به این چهارصد دینار بستید؟ خدا را دریابید. بعد آخوند این جمله را گفت: من زمانی که از خراسان حرکت کردم سمت نجف، خودم بودم، لباس تنم و دو جلد کتاب. آن روز که هیچ نداشتم اعتماد و توکل به خدا داشتم و خدا نگذاشت من درمانده شوم. امروز هم که در راس جامعهی شیعه و روحانیت شیعه هستم همان اعتماد و توکل به خدا در من است، تا امروز هم خدا نگذاشته که درمانده شوم. این همان «توفیق من الله»[27] است که در کلام وجود مقدس امام جواد است. لذا این موفقیتها و توفیقات همه لطف اوست. گاهی اوقات پای حساب تلاش و کوشش و زرنگی گذاشته نشود.
پروردگارا آنچه در این ماه شریف رجب المرجب تقاضای بهترین بندگان شماست، به عظمت اولیای معصومینی که در این ماه پای به عرصهی گیتی گذاشتهاند به همهی ما عنایت بفرما.
همهی جوانان و فرزندان ما و آحاد جامعهی ما را از آسیبها و فتَن اخلاقی آخرالزمان محفوظ بدار.
[1] ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص151
[2] اعراف آیه179
[3] اعراف آیه179
[4] اعراف آیه179
[5] تحف العقول ص456
[6] تحف العقول ص456
[7] تحف العقول ص456
[8] تحف العقول ص456
[9] غررالحکم ص361
[10] تحف العقول ص456
[11] تحف العقول ص456
[12] جامع الاخبار (للشعیری) ص143
[13] تحف العقول ص456
[14] تحف العقول ص456
[15] لهوف ص97
[16] ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص151
[17] حجرات آیه13
[18] توبه آیه100
[19] مستدرک الوسائل ج8 ص329
[20] مستدرک الوسائل ج8 ص329
[21] مستدرک الوسائل ج8 ص329
[22] مستدرک الوسائل ج8 ص329
[23] ص آیه82
[24] مستدرک الوسائل ج8 ص329
[25] مستدرک الوسائل ج8 ص329
[26] مستدرک الوسائل ج8 ص329
[27] مستدرک الوسائل ج8 ص329