استاد حدائق روز چهارشنبه 28 دیماه 1401 در مسجدالرسول(ص) قصردشت به بیان ادامه سلسله مباحث عاشورا و مهدویت پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال ابوعبدالله الحسين: «وَ أَمَّا مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَالْخُرُوجُ بِالسَّيْفِ»[1].
در جلسات سابق محضر عزيزان بحث شد و اين قسمت ناتمام ماند بعضی از عزيزان پيگیری میکردند که تکميل کنيم روايت حضرت سيدالشهداء را. من يک تذکری را مقدمتاً عرض کنم سابق هم عرض کنم محضر عزيزان يکی از آداب حضور در مسجد، آنهايي که زودتر میآيند مسجد يک امتيازی حق سبقتی دارند که هرجای مسجد شد جا بگيرند برای نماز: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُون»[2] علامه طباطبايي میفرمايد يک وجهش اين است که «السابقون فی الخيرات»[3]، «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُم»[4] آنهايي که زودتر آمدند زودتر قدم برداشتند زودتر نتيجه میگيرند خب اين در فقيه هم داريم که افراد میتوانند بيايند جا بگيرند حالا صف اول يا قسمتی از مسجد، لباسی بگذارند کيفی بگذارند حالا يا رو صندلی يا رو زمين، اما اين به اين معنی نيست که يک نفر بيايد جا برای چند نفر بگيرد بابا جا برای خودت بايد بگيری، خود شما که زودتر آمديد، اگر اين جوری باشد يک نفر بيايد خدا وکيلی رسم است يک کسی برود در نانوايي بگويد من آمدم، من به نيت دهتايي ديگر هم جا میگيرم حالا نوبت نان گرفتن هم شده بگويند بسمالله هرچه داخل تنور است بده بيايد بيرون، پنجتا برای خودم، پنجتا برای همسايه، پنجتا برای فلانی، کجا عقل اين را میپذيرد نه عقلی است نه شرعی ما يک وقت به اسم نماز خواندن معصيت نکنيم به اسم عبادت نافرمانی اتفاق نيفتد، جا برای خودم بايد بگيرم، آقا چند نفر گفتند برای ما هم جا بگير، بابا شما حق تقدم داريد، اگر اين جوری باشد که يک نفر میآيد جا برای همه پر میکند و میرود و اين نه معقول است نه مشروع است اين را رعايت کنيد حالا مخصوصاً در ميان خانمها بعضی از خانمها گلايه دارند، میگويند گاهی اوقات میآييم میبينيم جاها پر است میگويند برای کسانی جا گرفتيم يا من ظهر جا بگيرم برای شب، اينکه شنيدنی نيست، مسجد وقف است حق تقدم با کسانی است که زودتر شرکت میکنند، اين مسأله را انشاءالله رعايت بکنيد، گرچه اصحاب محترم مسجد کاملاً رعايت میکنند، شايد بعضیها مهمان هستند توجه ندارند به مسأله، دقت ندارند، اين را در نظر داشته باشيم که اين جا گرفتن که میگويند میگويند میشود بفروشيدش، من آمدم روی صندلی جا گرفتم بالاخره حالا يک کس ديگر میگويد آقا من هم صندلی میخواهم صندلی نيست میگويم آقا يک تراول صدهزار تومنی بده من امروز رو زمين نماز میخوانم شما رو صندلی، عيب ندارد صف اول من جا گرفتم يکی میگويد آقا جايت را بده به من، میگويم آقا يک پولی بده میروم صف دوم، جا را نمیفروشيم ملک وقف است، امتياز تقدم خودم را دارم واگذار میکنم، مثلاً حالا ملياردها میارزد حالا انشاءالله بعد از صد و بيست سال که از اين دنيا رفتيد آن وقت میفهميد اين نمازها چه خبر بوده؟ رسولالله میفرمايد: «لودّ من فی القبور» ، از آرزوی آراميدگان در قبرها میدانيد چه است؟ باباهايتان میدانيد چه آرزویی دارند، نياکان الآن میدانيد زير خروارها خاک آرزويشان چه است؟ میگويد ای کاش تمام دنيا مال ما بود، دنيا نه يک باغ پنج هزار متری، نه يک کارخانه نه يک شرکت، دنيا مال بود همه را میداديم خدا بر میگرداند در دنيا دو رکعت نماز در دل شب میخوانديم رفتيد میفهميد چه خبر است؟ فعلاً ما متوجه نيستيم فعلاً اين جماعتها اين آمدنها اين نشستنها اين انفاقها اين ادعيه چه آثاری در زندگیها ايجاد میکند؟ حالا ما چون نيستيم نسبت به عالم برزخ، محيط نيستيم محاط هستيم توجه نداريم، بعد که رفتيم آنگاه خواهيم ديد که چقدر توفيقاتی از قبل اين حضورها و شرکتها نصيب میشود، صلوات غراتری ختم نماييد.
من قسمت پايانی روايت امام حسين را تکميل کنم، در آن روايت امام سنتهای را از انبياء بزرگ عالم نامبردند از حضرت نوح طول عمر، از حضرت ابراهيم ولادت مخفيانه، از حضرت موسی هيبت و طولانی شدن غيبت و خوف از قتل و کشته شدن، از حضرت عيسی: «فَاخْتِلَافُ النَّاسِ فِيهِ»[5] اختلافی که مردم نسبت به عيسی پيدا کردند بعضیها گفتند عيسی کشته شده، بعضیها گفتند عيسی عروج پيدا کرده، نسبت به حضرت ايوب هم که دو سه جلسه اشاره شد، گشايش بعد از سختیها که اشارهای به اين هست که در عصر ظهور سختیها برداشته میشود دعا کنيم خدا توفيق درک ظهور حضرت را بدهد، در آن عصر ديگر مشکلات اقتصادی نيست، مشکلات اخلاقی نيست، مشکلات فرهنگی نيست، مشکلات خانوادگی نيست، نظام جامعه ديگر نظام اين گونه نيست، دادگاها پر رفت و آمد، زندانها پر جمعيت اينها آسيبهای جامعه هست، اين را من يک جايي عرض کنم در جمعی از مسئولين گفتم هرچه پاسگاههايمان بيشتر میشود هرچه زندانها توسعه پيدا میکند هرچه دادگاهها شعبههايش بيشتر میشود اينها يک تلنگری است که جامعه دارد پس رفت میکند ما میخواهيم با قانون با مأمور با کلانتری با زندان افراد را مديريت کنيم، در عصر ظهور امنيت است، اخلاق است، فضيلت است، رفاه است، فقر نيست، اعتماد است، ما داريم در عصر ظهور اگر کسی نياز پيدا کند دست کند در جيب برادر دينیاش به اندازه نيازش بر میدارد و آن فرد هم يقيناً راضی است، شما اين را امروز کجا داريد؟ امروز مردم حق همديگر را نمیدهند، بدهکار است بدهکاريش را نمیداد، طرف زير دين طرف هست میبينيد اداء نمیکند در عصر ظهور اين نگاه حاکم میشود امنيت در اوج قرار میگيرد، که در روايت اميرالمؤمنين میفرمايد دختر جوانی اگر با ظرفی از جواهرات از مشرق عالم حرکت کند به سمت مغرب، تک و تنها نه کسی به مال او دست اندازی میکند نه کسی به جا او نظر سوء دارد يعنی يک امنيت مطلق، شما اين امنيت را امروز نمیبينيد: «فَالْفَرَجُ بَعْدَ الْبَلْوَى»[6] يعنی بعد از اين بلواهايي که بشريت با آنها مواجه شد، امام زمان بيايد گشايش میشود همه اينها برچيده میشود اينها اشاره شد نکته پايانی ماند که حضرت فرمودند آن سنتی که از پيامبر اکرم امام زمان اجراء میکند و نماد آن سنت هست: «فَالْخُرُوجُ بِالسَّيْفِ»[7] صاحبالزمان با شمشير خارج میشود با شمشير قيام میکند خب اينجا يک اشکالی را بعضیها میکنند من اول طرح اشکال کنم بعد وارد بحث و جواب بشويم: «فَالْخُرُوجُ بِالسَّيْفِ»[8] شايد در تبادر اوليه و برداشت اوليه اين باشد که آقا اسلام را شما میگوييد دين رحمت است، اسلام را شما میگوييد دين شفقت است، شما از امام زمان يک تصويری بالسيف شمشير ابزار جنگی است، شمشير نماد جنگ است، نماد خشونت است، خب اين امام زمانی که وقتی میآيد با شمشير میآيد و همين کجانديشیها را بعضیها دارند برداشتهای غلط میکنند، يک خانمی آمد به من گفت که آقا فرزند ما کلاس سوم ابتدائی سالها قبل گفت آمده منزل میگويد مادر ديگر من دعا نمیکنم امام زمان بيايد، گفتم مادر اين حرفها چه است؟ خود آن مادر برای من گفت، گفت معلم ما گفته امام زمان بيايد با شمشير میآيد بيايد هم گردن باباهای شما را از دم میزند اين باباهايي که شما داريد ضربه فنی حضرت است، انصاف بدهيد به يک بچه هشت نه ساله بگويند يک آقايي میخواهد بيايد گردن بابايت را بزند اين دعا میکند به آمدنش، شما در اين فتنه اخيری که اتفاق افتاد بخش عمده از اينهای که آمدند در صحنه، بچههای دبيرستانی و دانشگاهی بودند، اينها کجا بزرگ شدند در کدام خانوادهها، البته يک بخشی آموزش و پرورش ما مقصر است ما نظام آموزشیمان آسيب ديده: «يُزَكِّيهِم»[9] فراموش شد، خدا اول میفرمايد: «يُزَكِّيهِم»[10] سپس میفرمايد: «يُعَلِّمُهُم»[11]اول تهذيب بعداً تعليم اين يادمان رفته، طرف آمده میگويد آقا دبير تعليمات دينی ما معارف اسلامی ما يک آقايي رشتهاش رشته ديگری است فيزيک است میآيد تعليمات دينی برای ما میگويد سر در نمیآورد در ساعت معارف اسلامی چيزهای ديگر میگويد، خب اين بچه دارد دست اينها تربيت میشوند بچهای که معلم در گوشش بخواند که اين آقايي میخواهد بيايد که اين گردنها را میزند، خب چه ذهنيتی اين بچه پيدا میکند، اين مال برداشت غلطی از اين روايات است: «فَالْخُرُوجُ بِالسَّيْفِ»[12]به چه معنايي است؟ امام زمان با شمشير میآيد بعد اينجا يک اشکال ديگر هم پيش میآيد بعضیها میخندند میگويند آقا شمشير که ديگر کارايياش را از دست داده، امروز دنيا يک دنيای متمدن پيشرفته است اين تکنولوژی امروز از آن قاره میبينيد شليک میکند در اين قاره هدف میخورد دقيق جايي که هدف گرفتند، امروز دوران سلاحهای هستهای است، سلاحهای پيشرفته فراتر از اتمی است، گاهی اوقات از ماهوارهها هدايت میکنند از ماهوارهها شليک میکنند شمشيری که در دست من اين است اين در برابر اين سلاحها پيشرفته چه کار میخواهد بکند؟ امام زمان با شمشير در دست در برابر اين سلاحهای که کشورهای استکباری دارند، میبينيد هزاران کيلومتر را دقيقاً نقطه زنی میکند، شما ببينيد يک پاسخهای سختی که داده شد به اين آمريکاييهای خبيث بعد از شهادت سردار شهيد حاج قاسم سليمانی، پايگاه عين الاسد آمريکاييها را دقيقاً نقطه زنی کردند تمام موشکهای که ايران فرستاد به هدف خورد و تمام تجهيزات اينها آسيب ديد، دنيای امروز دنيای تکنولوژی است، دنيای پيشرفت است اين روايت را امروز چطور میتوانيم ما تعريف کنيم برداشت کنيم، و استفاده بشود از اين سخن! من چندتا نکته را اينجا خدمت عرض کنم نسبت به اين بحث سيف.
سيف اولاً در روايات مظهر قدرت است، اول من آن سؤال اولی را پاسخ بدهم، اسلام دين رحمت است، اسلام دين رأفت است، شکی نيست، تنها جايي که شما در قرآن تناسب آيات از نظر ادبی رعايت نشده، آيات رحمت الهی دو برابر آيات غضب الهی است بقيه واژهها در اينها توازن حفظ شده، در قرآن 115 مرتبه خدا از دنيا ياد نموده، 115 مرتبه از آخرت، تعداد آيات شب، ليل با تعداد آيات نهار واژه ليل، واژه نهار برابر است، عدد انبياء، اولياء، ملائکه، با عدد شياطين، اجنبه برابر است يعنی به همان اندازه که خدا میفرمايد اگر اجنه هستند ما اولياء و انبياء را فرستاديم ما اسباب هدايت را هم فراهم کرديم تمام آياتی که واژهها مقابل هم است اينها به يکسان آمده، اين معجزه قرآن است، قرآنی که طی بيست و سه سال بر پيغمبر نازل شد در جنگ در سفر، در حضر در خانه، در مسجد اين نوع تعادل و توازن، فقط يکجا اين توازن رعايت نشده آيات رحمت بر آيات غضب دو برابر ذکر شده: «يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه»[13]خب قرآنی که اين گونه از ذات ربوبيتی که مظهر رحمت است اسلامی که مظهر رحمت است چرا امام زمان با ابزار خشونت بيايد؟ من اينجا يک نکتهای عرض کنم ما هستيم و قرآن اولاً پيامبر الگوی بشريت است، پيامبری که اسوه رحمت است: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين»[14]خدا میفرمايد همين پيغمبر را خدا ببينيد نشانه همراهان پيغمبر را چگونه نام میبرد: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ»[15] اين قسمت اول آيه 29 سوره مبارکه فتح است اين آيه خيلی جای بحث دارد .من هم طليعه آيه را شاهد عرض قرار بدهم و توضيحاتی عرض کنم خدا میفرمايد پيامبر نماينده خداست و رسولخداست کسانی که با پيغمبر هستند: «الَّذينَ مَعَهُ»[16]نشانه همراهان پيغمبر دو چيز است: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ»[17] در برابر دشمنان خدا و دشمنان فضيلت شديد هستند، در برابر مؤمنين رحيم هستند، آقايون به خودمان نمره بدهيم، با کفار چگونه هستيم؟ با دشمنان خدا چگونه هستيم، همکاسه هستيم يا مقابل هستيم؟ بعضیها ديديد میگويد آقا عيسی به دينش موسی به دينش، ما کاری به عقيده و مرامش نداريم اين شريک ماست، اين شد منطق، قرآن میفرمايد نشانه همراهان پيغمبر با کفار شديد هستند، امروز اگر ذرهای مهر دشمن خدا در دل من است من در دوستی به خدا دارم دروغ میگويم تعارف هم ندارد، ذرهای مهر دشمنان امام زمان در دل من باشد دارم خلاف میگويم، امروز دشمن امام زمان کيست؟ هرکسی با امام زمان زاويه دارد، اگر زاويه پيدا کرديد يار امام زمان هستيد، زاويه پيدا نکرديم شعار داريم میدهيم، مردم کوفه مشکلشان همين بود. فرزدق به امام حسين عرض کرد گفت اين مردم کوفه قلبهايشان با شماست، دوستتان میدارند، اما شمشيرهايشان در اختيار بنیاميه است، اينها در عرصه عمل، در جبهه بنی اميه شمشير میزنند بلی برای شما شما را هم دوست میدارد، نشانهاش هم همين شد امام حسين را کشتند خودشان، دو روز بعد در بازار کوفه حضرت زينب خطبه میخواند همه زار میزدند ابیمخنف مینويسد مرد و زن، پير و جوان اشک میريختند حضرت زينب فرمود خدا چشمانتان را از گريه کردن نخشکاند خود از حسين ابن علی دعوت کرديد کوفه بيايد خودتان در قتلش شرکت کرديد حالا در رسای امام حسين اشک میريزيد اين نفاق است، من میگويم علی ابن ابیطالب را دوست میدارم تا کجا؟ جايي که مصالح من به خطر میافتد حاضر هستم رضايت اميرالمؤمنين را در نظر بگيرم، جناب نوح خدا را دوست میداری، فرزندت شده کفار، ببر از اين پسر: «قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»[18]آقايون تراز خداست با کسانی باشيد که با خدا هستند، ببريد از هرکسی که از خدا بريده، اين را نمیگويند خشونت اين را میگويند اوج بندگی اوج عطوفت، ما معطوف هستيم نسبت به کسانی که با خدا عطوفت دارد، با پيغمبر عطوفت دارد، مخالف هستيم با هرکسی که با خدا زاويه دارد، اين مرامنامه اسلام است، قرآن میفرمايد: «وَ الَّذينَ مَعَهُ»[19] آنهايي که با رسولالله هستند اول بايد شديد باشند به کفار، آقا نماز شب میخواند در مرگ اسرائيلش شک دارد، آقايون من از شما سؤال میکنم انصاف بدهيد اگر امروز امام زمان ظهور کند، در زمان معاصر ما خط مقدم دشمنی امام زمان کيست؟ انصاف بدهيم تعصب را بگذاريم کنار، صاحب الزمان ظهور کرد لبه تيغ انتقاد چه کسانی متوجه امام زمان است؟ غير از آمريکاست!
من يک جريانی را از شهيد بزرگوار آيتالله حاج سيدمحمدباقر حکيم نقل کنم، فرزند مرحوم آيتالله العظمی آقای حاج سيدمحسن حکيم، بعد از سقوط صدام آيتالله حکيم رفتند عراق، برگشتند عراق و ايشان نماز جمعه میخواندند در حرم اميرالمؤمنين که يک جمعهای بعد از نماز جمعه پشت صحن، بيرون حرم ماشين ايشان را منفجر کردند مواد انفجاری گذاشته بودند ايشان و همراهانشان شهيد شدند، آيتالله حکيم نقل میکرد رضوان الله تعالی عليه میگفت ما وقتی رفتيم آمريکا، صدام ديگر ساقط شد و به درک واصل شد و حکومت آمد دست مردم عراق، گفتند ما برای آمريکايیها پيغام فرستاديم ديگر حکومت دست خود مردم است، عراق را تخليه کنيد، آقايون يادتان هست زمان بعد از صدام نوع اين ايستهای بازرسی از فرودگاه، گمرک در شهرها آمريکايیها کنترل میکردند زن و مرد، مخصوصاً مثل کاظمين، سامراء که اصلاً اينها خيابانها را کنترل کرده بودند مراقبتها بود ايستهای بازرسی تمام اينها بودند، آيتالله حکيم پيغام داده بودند آقا ديگر مملکت آمد دست مردم، بدهيد تحويل برويد شما بهانهتان اين بود که صدام خود صدامی که خودتان بزرگش کرديد بهانه کرديد برای بر طرف کردنش آمديد عراق را گرفتيد و چه خسارتهايي سنگينی به مردم عراق وارد شد، حالا بگذاريد مردم خودشان حکومت کنند، آيتالله حکيم چه فرمود، گفت وقتی پيغام داديم برای آمريکايیها عراق را بدهيد تحويل برويد، گفتند عراق را به يک شرط تحويل میدهيم، امام زمانتان را بدهيد تحويل، مردم شايد ما الآن از اين نگاهی که ايمان داريد به اين سخن میخنديد، که امام زمان اگر بنا بود در دسترس باشد و بخواهند بگيرند حضرت را دستگير کنند، خلفای بنیعباس اين غلط را میکردند ظلمه تاريخ اين کارها را میکردند، اين نفهمهاي کجانديش دنبال اين فکر هستند، ما يک مقداری به اين حرف میخنديم به کوته فکری اينها، میخنديم اما اين حکايت از يک واقعيت تلخ تاريخی دارد و عجيب اين است که آيتالله حکيم فرمودند گفتند تمام جاهايي که در عراق نسبت به امام زمان داشت مثل مسجد سهله آن زمان من يادم است تا همين اواخر هم همينطور بود مسجد سهله، مسجد کوفه، شهر حلّه، هرکجا که يک ارتباطی با امام زمان داشت امريکاييها آنجا اصلاً خيمه زده بودند نيرو پياده کرده بودند کنترل میکردند، اينها هراس داشتند از حضرت، ما همين الآن زمان معاصر ما هزاران شبکه و سايت بر عليه امام زمان دارند کار میکنند فيلم میسازند گاهی اوقات با يک عناوين مقدس، مصلح بعد فيلم را که نگاه میکنيد يک انسان خشن جلاد آدمکش به عنوان منجی و مصلح دارند معرفیاش میکنند که اذهان را نسبت به اين فرد بدبين کنند، امروز دشمنان خط اول امام زمان چه کسانی هستند؟ ما يک مقداری بصيرت، بصيرت افزايي ما بشناسيم اگر ارادتی به امام زمان داريم با دشمنان امام زمان که نبايد رفيق باشيم، دشمنان خط اول ولايت امام عصر چه کسانی هستند؟ غير امريکاست غير از اسرائيل است؟ شما بزرگترين مرکز فعاليت بهائيت در حفای اسرائيل است، الآن اين بهائیها دارند از آنجا تغذيه میشوند از آنجا حمايت میشوند بعد ما بگوييم که آقا نه ما نگاه خوشی داريم، اسرائيل چه کار داريم میگوييم مرگ بر همه، بندگان خدا هستند، بلی همه بندگان خدا هستند آن بندهای که با خدا زاويه دارد، به اعتبار زاويه پيدا کردنش طرد است شما در رحمت، در حمت در عطوفت، مظهر رحمت خداست، آفريدگار خلقت خداست، اما همين خدا میفرمايد ما کافرين را مجازات سخت میکنيم خالدين فيها ابداً، لذا قرآن میفرمايد کسانی که با پيغمبر هستند اول هم اشداء، اين هم يک نکته لطيفی است من اين را اشاره کنم، اين را هم زيادی بشنويد، ببينيد ما يک تبری داريم، يک تولی، يک دشمن ستيزی داريم يک ولايت محوری، تبری بر تولی مقدم است، میگويند آقا قبل از نماز بگو: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» اول تبری بجو، بعد بگو الله اکبر، اول از شيطان فاصله بگير، تا اين نماز نماز بشود، تا بتوانی نماز بخوانی که خدا بپسندد، شما اگر از دشمنان خدا تبری نجستيد به دوستان خدا نمیتوانيد نزديک بشويد، بالاخره کوسه و ريش پهنی نمیشود، شتر مرغی نمیشود اول بايد انسان نشان بدهد که با کسانی که با خدا مخالف هستند ما نيستيم: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ»[20] شما در آيه الکرسی شرط تمسک به عروة الوثقی اول کفر به طاغوت است: «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ»[21] تبری: «وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ»[22] تولی: «فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ»[23]عمری انسان نماز بخواند ولی با دشمنان خدا دشمن نباشد قافيه را باخته، به عروه الوثقی نمیتوانی تمسک کنی، بعضیها ديدی میگويد آقا ما کار به خير و شرّ کسی نداريم، ما يک نمازی میخوانيم اين بد است آن خوب است، اصلاً اين کارها را نداريم، اين نيست منطق، ابن مسعود آمد خدمت اميرالمؤمنين، گفت آقا ما را معاف بدار از اين درگيریها و جنگها ما نيستيم در اين مسائل، فاصله هم گرفت، يک عده را هم با خودش برد، اين درست است؟ اين بیبصيرتی است علی ابن ابیطالب که تو بايد با دشمنان خدا که معاويه است بستيزی، تبری نداری اظهار ارادت به علی ابن ابیطالب هم میکنی، به امام حسين در مدينه بعضیها دست به سينه میگذاشتند سلام هم میکردند ولی در همراهی با امام حسين همراهی نکردند، اول تبری شما در همين زيارت عاشورا تبری مقدم بر تولی است، اول صد لعن بعداً صد سلام، میخواهی حسينی بشوی؟ اول لعن بفرست به قاتلين حسين، بعداً سلام کن، تبری تقدم دارد بر تولی، در اين آيه 29 سوره فتح هم خدا اول تبری را ياد میکند: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» اول: «ان دفع المفسده اولی من جلب المنفعه» ، اول دفع فساد کن از کفار فاصله بگير، اشداء باش بعداً رحماء بينهم اينها دو کفه ترازوست که تقدم هم با تبری جستن و فاصله گرفتن از کفار است، دو سهتا نکته در همين آيه، من اين قسمت آيه عرض کنم، يکی از درسهای مهم اين آيه اين است، بیتفاوتی مسلمان ممنوع، مسلمان نبايد بیتفاوت باشد، قرآن اين را میفرمايد بايد مسلمان مظهر حب و بغض باشد بايد يکجا نشان بدهد دوست میدارد برای خدا، يکجا بايد بر نتابد دشمن خدا را، زير بار نرود.
من شبی آمدم مسجد، یک آقایی يک نامهای داد به من که يک عده از خانمها امضاء کرده بودند نسبت به وضع بیحجابی، خب الآن ديگر در جامعه هم متأسفانه شيوع پيدا کرده، اين هم علتها دارد، حالا همهمان هم مسئول هستيم انشاءالله که قيامت گير نيفتيم به خاطر بعضیهايمان سکوت کردنهايمان بعضیها به خاطر کار نکردنهايمان گاهی اوقات من پدرم، پدر بزرگم در خانواده خودم اين آسيب را دارم میبينم و حرف نمیزنم، من چند هفته قبل، تهران به يکی از مسئولين کشوری گفتم، گفتم اول از اداراتتان شروع کنيد از مراکز دولتی شروع کنيد، خب بابا در اداره میروی گاهی اوقات منشی رئيس، لاک، ناخنهای چسبون زده که خلاف شرع است و لاک، بابا اين نانخور دولت است، دولت تو میتوانی اينجا اعمال غرض کنی، کارمندها را ول کردی مردم کوچه و بازار را گرفتی، خب اين خطاست، اول پيغمبر میفرمايد امراء مسئولين، هرکسی که با دولت جمهوری اسلامی در تماس است در ارتباط است، بايد رعايت ضوابط بکند خوب ببينيد الآن خود اين مسأله بدحجای که خيلی و بیحجابی که دارد آسيب میزند به انسانها، اگر کسی اين وضع را ببيند بیتفاوتی بهش دست بدهد، اين خيلی حالت بدی است، يک جمله اميرالمؤمنين در نهج البلاغه دارد، در صفات متقين امام میفرمايد انسانهای با تقوی قلب اندوهگينی دارد، حالا به خودمان نمره بدهيم در خلوت خودمان ببينيم با اين معياری که حضرت میفرمايد همسو هستيم يا نه؟ «قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ»[24] حالا بزرگان میگويند انسان با تقوا چرا قلب اندوهگين بايد داشت باشد، شما نمازت را که داری میخوانی، خمست را داری میدهی، حجت را رفتی، واجبات را داری انجام میدهی، حرام هم که انجام نمیدهی، تو که با تقوا هستی، تو چرا ناراحت هستی، يک جهت است چندين جهت دارد من يکش را بگويم.
يک جهتش اين است که انسانهای با تقوا خودشان پاک اند، گناه نمیکنند خلاف نمیکنند اما خلاف را در رفتار ديگران که میبينند بهم میريزند اينها نمیتوانند ببينند بيگانگی با خدا را ولو در رفتار ديگران، شما ديديد يک کسی را خيلی دوست میداريد خيلی ارادت داريد بعد جلو شما به آن فردی که خيلی بهش ارادت داريد توهين بکنند، چقدر ناراحت میشوی؟ اگر کسی ناراحت نشود دروغ میگويد در محبت، من اگر میگويم امام زمانم را دوست میدارم بعد مسخره دارند میکنند نام حضرت را خنده تحويل میدهم از ادعای دوستی امام زمانم بايد استغفار کنم، من اگر امام زمان را دوست میدارم نبايد تحمل کنم توهين به حضرت را، من اگر میگويم خدا، بیحرمتی به خدا بايد برايم گران تمام بشود، فرمايش اميرالمؤمنين است: «قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ»[25] حالا آقا گناه را میبيند خنده تحويل میدهد اين با تقوا نمیسازد.
يک جهت ديگرش میگويند انسانهای با تقوا خودشان مشکل اقتصادی ندارند مشکلات اقتصادی ديگران رنجشان میدهد، خودش خدا لطف کرده زندگی دارد امکاناتی دارد وضعش خوب است، ولی وقتی میخواهد بخوابد پای سفره غذا مینشيند يادش میآيد به اينکه بعضیها گرسنهاند بعضیها اين زمستان امکانات ندارند بخاری ندارند، با چه وضعی دارند میگذرانند اصلاً دنيا مثلی که برای اينها سخت میگذرد اين نشانه سلامت است، يک آقايي از بازاريان بازار وکيل سالها قبل به من گفت حاج آقا ديگر مغازه را دادم دست شاگرد خودم ديگر مغازه نمیروم، گفتم چرا؟ گفت ديگر اعصابش را ندارم حوصلهاش را ندارم گاهی اوقات در مغازه هستم بعضیها میآيند میگويند آقای حاجی ما چند ماه است برنج داخل خانه ما نيامده امکانات اوليه نداريم گفت البته من کمک میکنم بعد میروم منزل ظهر حاج خانم سفره پهن کرده میگويد حاجی غذا بخور ديگر ميل ندارم، میگويد چه شده؟ امروز جای غذا خوردی؟ خير، با کسی حرفت شده، میگويم خانم يک حرفی شنيدم کسی حرفی زد ديگر رغبت به غذا خوردن ندارم، گفتم حاجی قدر خودت را بدان که سالم هستی، تو آدم سالم هستی، وای به حال کسی که بفهمد کسی مشکلی دارد بگويد مشکل خودت است، بگويد به من ربطی ندارد، گرسنه هستی به ما مربوط نيست، برهنه هستی به ما مربوط نيست، نداری به من ربطی ندارد، بالاخره: «قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ»[26]خوب اين اسلام است، اسلام میفرمايد نسبت به بندگان خوب خدا بايد رحيم باشيد نسبت به دشمنان خدا بايد زاويه بگيريد اين دو روي سکه است لذا بیتفاوتی با قاموس مسلمان نمیسازد امام صادق فرمود دين يعنی دوستی و دشمنی برای خدا: «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ»[27]بغض هم يک جلوه دينداری است، ما بغض داريم با کسانی که با خدا نيستند و رنج میبريم، من يک وقتی در اين مجلس عرض کردم آيتالله العظمی اراکی من اين مصاحبه ايشان را سال شصت و چهار يعنی سی و هفت سال قبل خواندم در مجله حوزه با ايشان مصاحبه شد مصاحبه مفصلی بود ايشان از اساتيد خودش ياد کرده بود من جمله آيتالله العظمی حاج شيخ عبدالکريم حائری، آيتالله اراکی فرموده بود آقای حاج شيخ عبدالکريم حائری تولدش عجيب بود ادامه زندگیاش عجيب بود مرگش هم عجيب بود، تولد و ادامه زندگی حالا باشد من مرگ حاج شيخ را بگويم اين را آيتالله العظمی اراکی فرموده بود، شاگر حاج شيخ، حاج شيخ عبدالکريم استاد امام بود، استاد آيتالله العظمی گلپايگانی بود استاد آيتالله العظمی مرعشی بود مرجعپرور بود، ايشان فرموده بود استاد ما حاج شيخ عبدالکريم نمرد مگر به خاطر کشف حجاب اين سلامت است، يعنی حاجی اگر سر برهنه ديدی بهم ريختی، بگو الحمدلله ربّ العالمين، خدايا نسبت به بیحرمتی به ارزشهای دينی دردمند میشوم، گفتم بدا به حال کسی که گناه ببيند و عين خيالش نباشد چرا میگويند مؤمن در آخرالزمان: «الْمُؤْمِنُ كَالشَّاةِ المَأْبُورَة»[28] مثل گوسفند سوزن خورده است، میگويند گوسفندی که سوزن خورده اين روز به روز ذوب میشود ذوب میشود تا میميرد، آيتالله العظمی اراکی گفتند آقای حاج شيخ عبدالکريم نمرد مگر به خاطر کشف حجاب هيچ باکش نبود کشف حجاب رضاخانی آمد روی کار، عمداً رضاخان ملعون زن و بچهاش را فرستاد دوتا دخترش را و خانمش را قم، زيارت حضرت معصومه نيمه لخت که آيتالله بافتی جلوی اينها را گرفت اجازه ورود به حرم نداد رضاخان با فوج از سربازها آمدند قم، در صحن آستانه آيتالله بافتی را رضاخان فلک کرد، خبر به حاج شيخ عبدالکريم رسيد آقای حاج شيخ عبدالکريم دردمند شد ايشان میرفت درس میرفت مسجد، میآمد منزل در اين رفت و آمدها اين بیحجابیها را میديد آيتالله اراکی گفتند استاد ما روز به روز تحليل رفت تحليل رفت تا از دنيا رفت، بلی در برابر کسانی که با خدا زاويه گرفتند کار از دستت نمیآيد قدرت دستت نيست رضاخان قُلدور هست حريف نيستی، حداقل در درون خودت نشان بده که دردمند هستی اين که حداقل کار است: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ»[29] اول تبری مؤمن بیتفاوت نبايد باشد، و يک نکته ديگر من در اين طليعه آيه 29 سوره فتح عرض کنم ملاک مهر و قهر، ايمان و کفر است، نه قوم و قبيله و ملت و مال و ثروت، ببينيد ما مهر و قهرمان بايد ايمان و کفر باشد با کسانی مهرورزی کنيم که ايمان دارد ولو سياه آفريقايي سياه باش بلال باش میشوی: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ»[30] سيد باش مدعی قريشی بودن هم دارد. ابوسفيان ملعون خدا میشود اين برای همه درس است به کسانی مهر بورزيد که با ايمان هستند، با کسانی قهر باشيد که با خدا نيستند و کافر هستند ولو نزديکترين کسان شما باشد لذا قرآن هم میفرمايد در سوره مجادله رسولالله شما نمیيابيد کسانی که ايمان به خدا و رسولالله دارند بعد اينها با کسانی که با خدا دشمن هستند رفيق بشوند ولو اينها پدرهايشان باشند: «آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ»[31] طائفه، برادر، فرزند، پدر نزديکترين کسانیشان اگر با خدا زاويه دارند اينها با آنها زاويه دارند اصلاً دينداری يعنی همين، دينداری يعنی تراز و شاغول خدا، همه را با خدا بسنجد، بلال با خدا هستی، محبوب هستی، ابولهب از خدا بريدهای مطرود هستی، اين هم يک مطلب ديگر و لذا قرآن میفرمايد مهمترين عامل موفقيت هم در همراهی با پيغمبر است: «وَ الَّذينَ مَعَهُ»[32] مردم اگر میخواهيد نجات پيدا کنيد، بايد با پيغمبر باشيد، من يک حديث ذيل همين طليعه آيه از آقا امام رضا عليهالسلام تقديم کنم، که مرحوم علامه مجلسی در جلد 41 بحار صفحه 68 روايتی را نقل میکند که امام رضا عليهالسلام فرمود: «وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ»[33] مظهر و جلوه تمام عيارش در نظام خلقت میدانيد کيست؟ «أَنَّ عَلِيّاً مِنْهُمْ»[34]اسوه همراهی با پيغمبر، جلوه تمام عيار همراهی با رسولالله در اين آيه امام رضا میفرمايد اميرالمؤمنين است، در روايتی هم از امام صادق داريم که حضرت همين نکته را بيان میفرمايند و توضيح میدهند، خب آقا اميرالمؤمنين: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ»[35] حضرت در ميدانهای جنگ با دشمنان خدا سخت با بندگان خوب خدا مهربان، عطوف رحيم، در دوران زمامداری حضرت نشسته بودند سر سجاده در مسجد کوفه يک خانمی از يمن آمده بود گفت آقا اين والی شما در يمن دارد ماليات زيادی از ما میگيرد امام بلند نشدند برای نماز عصر، گفتند پستی بياوريد و کتفی و مرکبی، نشستند حکم عزل حاکم يمن را نوشتند اين خانم میگويد همينطور که حضرت داشتند اين را مینوشتند زمزمه میکردند علی جواب خدا را در روز جزاء چه خواهی داد؟ بعضی از زمامداران تو با مردم بد رفتاری میکنند همين خانم میگويد بعدها که اميرالمؤمنين به شهادت رسيدند معاويه حکومت داشت بر يمن، حاکمی معين کرده بود، من شکايت او را بردم نزد معاويه وقتی به معاويه گفتم حاکمت دارد به ما ظلم میکند، معاويه گفت تو چه حقی داری به نماينده ما توهين میکنی؟ اين خانم شروع گريه کردن، معاويه فکر کرد اين زن ترسيد، گفت ترسيدی از اين تهديد من، گفت من از تهديد تو نترسيدم گريه میکنم که جای چه کسی نشستی؟ گفت منظورت چيست؟ گفت سالها قبل زمانی که يمن تحت فرمان و مديريت علی ابن ابیطالب بود از والی يمن شکايت بردم کوفه علی بلند نشد برای نماز عصر، همينطور که نشسته بود سر سجاده عزلنامه را نوشت و به دست من داد و با چشمان اشک آلود به من سپرد، حالا به تو دارم حرف میزنم تو ما را توبيخ میکنی؟ که خيلی معاويه خجالت کشيد از اين حرفی که زده بود و از اين پاسخی که اين خانمی به اين معاويه داد، لذا مظهر مهرورزی علی ابن ابیطالب بود، تمام کنم بحث را اينجا هم خروج بالسيف با توجه به اينکه مرام پيغمبر: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ»[36] است پيغمبر پيغمبر رحمت است: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين»[37] اما يکجاهایی مردم رحمت در برابر کسی که کمر همت بسته برای نابودی شما شدت میطلبد، رحمت نسبت به مؤمنين نه نسبت به کافرين.
خروج بالسيف را من چندتا وجه عرض کنم که اين ذهنيت هم اصلاح بشود، ما طبق خيلی از روايات حالا من روايات را بررسی میکردم روايات معصومين و دلايل عقلی امام زمان در عصر ظهور با قدرتی کاملاً برتر و بالاتر از همه قدرتهای عالم ظهور میکند يعنی وقتی حضرت ظهور میکند قدرتی که خدا به امام زمان داده مافوق همه قدرتهاست پس سيف يک معنايش مظهر قدرت است، چون در ذهنها ديديد میگويند فلانی اسلحه دارد يعنی قدرت با اوست، فلانی شمشير دارد در ادبيات عرب میگويند فلانی شمشير همراهش هست يعنی با قدرت دارد میآيد خروج بالسيف يک معنايش يعنی فالخروج بالقدره با قدرت امام ظهور میکند حالا اين قدرت تکنولوژی معاصر يعنی تمام اين قدرتهای موجود عالم در برابر مشيت و اراده الهی و قدرت صاحب الزمان عدد و رقمی نيست.
نکته دوم که در روايت امام حسين هم خروج بالسيف يک معنايش يعنی خروج با قدرت، امام زمان با بقيه انبياء فرق میکند امام زمان با بقيه ائمه فرق میکند، ائمه آمدند تحمل کردند چون وظيفه تشکيل حکومت جهانی را نداشتند، اينها وظيفه تربيت داشتند اما حکومت جهانی مسئوليتش به صاحب الزمان واگذار شده امام برای تشکيل اين حکومت بايد با قدرت بيايد بايد با کسانی که زاويه دارند برخورد کند، بايد با کفار اشداء برخورد کند، اين يک معنا که روايت سيدالشهداء هم ناظر به همين هست، با توجه به اينکه پيامبر هم ما میگوييم: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين»[38] معناي «رَحْمَةً لِلْعالَمين»[39]هم اين نيست که ظالمين کافرين را هم انسان رها کند کافر يا منطق میپذيرد و به راه میآيد نعم المطلوب يا کافر میخواهد تخريب کند جو سازی کند، بايد برخورد بشود.
يک معنای ديگر خروج بالسيف اشاره به سلاح و اسلحه محمدی است، پيامبر اسلحهاش اولاً اخلاق بود، امام زمان تالی تلو رسولالله است، خروج بالسيف يعنی سلاح پيغمبر، پيغمبر با مردم، با عامه مردم، با اخلاق با تواضع: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»[40] آن«اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»[41] در امام زمان تجلی يافته يعنی با همان اسلحهای که پيغمبر اسلام را پيشبرد، پيامبر سيزده سال در مکه بود با اخلاق با ادب با احترام، در مدينه وقتی توطئهها شروع شد آمد در ميدان جنگ، چگونه آمد در ميدان، اميرالمؤمنين میفرمايد ما در جنگها کم میآورديم به پيغمبر پناه میبرديم علی ابن ابی طالب با آن عظمت، میفرمايد هرجا در جنگ کم میآورديم و تقريباً فشار جنگ به ما زياد میشد میآمديم به پيغمبر پناه میآورديم، پيغمبر وسط معرکه بود در برابر کسانی که با پيغمبر زاويه گرفته بودند، در جنگ احد ابوسفيان بت هبل و بت عزی را آورده بودند يعنی پيغمبر کار فرهنگی را با کار فرهنگی جواب میداد، کار نظامی را با کار نظامی ابوسفيان آمد يک کار فرهنگی بکند تخريب کند مسلمانها را به کفار گفت شعار بدهيد: «اعْلُ هُبَلُ اعْلُ هُبَلُ»[42]، هبل برتر است هبل برتر است مسلمانها ساکت بودند پيغمبر فرمود شما هم جواب بدهيد بگوييد: «اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ»[43] ببينيد چه زيبا، در قافيه شعار کفر پيغمبر شعار توحيدی ايجاد میکند: «اعْلُ هُبَلُ اعْلُ هُبَلُ»[44]، «اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ»[45] مسلمانها اين طرف میگفتند: «اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ»[46] کفار آن بر میگفتند«اعْلُ هُبَلُ اعْلُ هُبَلُ»[47] خدا برتر است و با عظمتتر است ابوسفيان ديد شعار مسلمانها خيلی شعار پر مايهتر و با فطرت سازگارتر است گفت شعار را تعطيل کنيد يک شعار ديگر بدهيد، بگوييد: «إن لنا العزى و لا عزى لكم»[48] ما بت عزی داريم شما بت عزی نداريد، پيغمبر هم فرمود شما هم شعار بدهيد: «الله مولانا و لا مولى لكم»[49] در شعار دوم هم کفار ماندند، ابوسفيان گفت حمله کنيد پيغمبر فرمودند حالا هم حمله کنيد شما، مردم رسولالله در جنگ احد مسلمانها گذاشتند الفرار، علت هم داشت شايع کردند گفتند پيغمبر کشته شد، مصعب ابن عميد کشته شد، شهيد شد، چون از نظر قيافه و قد و قامت، در قامت پيغمبر بود کفار شايع کردند رسولالله کشته شد مسلمانها جبهه را خالی کردند، پيغمبر ماند و علی ابن ابیطالب و چند نفر وسط ميدان، پيامبر صحنه جنگ را خالی نکرد، ماند جراحتهای عميقی پيغمبر برداشت دوتا دندان رسولالله شکست من اين را از آيتالله العظمی وحيد شنيدم میگفتند اين زخمها اين قدر عميق بود که پارچه فتيله میکردند، میکردند لاي اين شکافها ولی پيغمبری که: «رَحْمَةً لِلْعالَمين»[50] است مظهر اخلاق است ولی در ميدان جنگ جبهه را خالی نمیکند: «فَالْخُرُوجُ بِالسَّيْفِ»[51] يعنی امام زمان با سلاح پيغمبر يعنی با همان منش رسولالله در برابر بندگان عطوف علاقمند رو به خدا آورده مهربان در برابر کسانی که جبهه گرفتند وجود مقدس امام زمان با اينها سخت برخورد میکند لذا سيف اشارهای به همان سلاح پيغمبر در تربيت و در رشد اسلام و شکوفايي اسلام که يکجا اقتضايش اين است که تربيت کرد انسانها را با آيات با روايات با اخلاق بعضیها به راه آمدند، بعضیها هم بايد با شمشير مقابل اينها ايستاد آنهايي که زيربار فضيلت و حقانيت و ارزشها نمیروند قطعاً بايد با آنها به نحو ديگری برخورد کرد که امام حسين میفرمايند سيدالشهداء میفرمايد صاحب الزمان وقتی میآيد شباهتش با وجود مقدس پيغمبر همين خروج با قدرت خروج با اقتدار و اين را هم نکته پايانی اين تکنولوژیهای امروز قرآن میفرمايد: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون»[52]مصلحت خدا باشد برش خنجر را بر میدارند خنجر بر حنجر اسماعيل کشيده میشود نمیبرد، خدا اين قدرت را دارد، خدا میتواند مرده زنده کند به عيسی اين قدرت را میدهند، خدا میتواند شق القمر کند به پيغمبر اين قدرت را میدهم، حالا همين شمشير را هم بعضیها میگويند خدا يک تأثيری در همين شمشير هم اگر سيف همين سيف هم باشد ايجاد میکند که پيشرفتترين سلاحهای عالم اين کارايي را نخواهند داشت آن ديگر قدرت الهی است که: «إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير»[53] قدرت خدا بر همه قدرتها حاکم و مسيطر است انشاءالله که خداوند توفيق درک دولت کريمه صاحب الزمان را به همه ما عنايت و کرامت بفرمايد.
پروردگارا قلب مقدس صاحب الزمان را از گفتار و کردار همه ما مسرور و خشنود بفرما.
[1] كمال الدين و تمام النعمة ج2 ص577.
[2] واقعه10.
[3] ترجمه تفسیر المیزان ج19 ص199
[4] حديد21.
[5] كمال الدين و تمام النعمة ج2 ص577.
[6] كمال الدين و تمام النعمة ج2 ص577.
[7] كمال الدين و تمام النعمة ج2 ص577.
[8] كمال الدين و تمام النعمة ج2 ص577.
[9] بقره164.
[10] بقره164.
[11] آلعمران164.
[12] كمال الدين و تمام النعمة ج2 ص577.
[13] المزار الكبير (لابن المشهدي) ص454.
[14] انبياء107.
[15] فتح29.
[16] فتح29.
[17] فتح29.
[18] هود46.
[19] فتح29.
[20] فتح29.
[21] بقره256.
[22] بقره256.
[23] فتح29.
[24] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص303.
[25] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص303.
[26] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص303.
[27] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج12 ص227.
[28] مجمع البحرين ج3 ص197.
[29] فتح29.
[30] توبه100.
[31] مجادله22.
[32] فتح29.
[33] فتح29.
[34] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج41 ص68.
[35] فتح29.
[36] فتح29.
[37] انبياء107.
[38] انبياء107.
[39] انبياء107.
[40] آلعمران159.
[41] آلعمران159.
[42] تفسير القمي ج1 ص117.
[43] تفسير القمي ج1 ص117.
[44] تفسير القمي ج1 ص117.
[45] تفسير القمي ج1 ص117.
[46] تفسير القمي ج1 ص117.
[47] تفسير القمي ج1 ص117.
[48] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج15 ص31.
[49] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج15 ص31.
[50] انبياء107.
[51] كمال الدين و تمام النعمة ج2 ص577.
[52] يس82.
[53] بقره20.