استاد حدائق روز چهارشنبه 21 دیماه 1401 در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان راه های کسب سعادتمندی پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون»[1]
صدق الله العلی العظيم
من مقدمهای ورود به بحث را دوتا تذکر را محضر عزيزان اشاره کردم که يادآوری کنم، جناب حاج آقاي يقطين يک پيشنهاد خوبی آقای حاج منصور آقاي يقطين اشاره کردند، گاهی اوقات ما دچار فراموشی و نسيان میشويم کسانی که بين ما بودند و از جمع ما رفتند اينها را به گذر زمان انسان فراموش میکند يک پيشنهادی که عنوان شد که عزيزانی که از اصحاب محترم اين مسجد، با تاريخ وفات اينها افرادی را میشناسند يک ليستی جمع آوری شود، در اختيار جناب آقای لطفیکيا قرار داده شود که در يک مناسبتی، يک شب اسم اينها آورده بشود، يک وقت من همين پيشنهاد را در هيئت فدائيان ابالفضل کردم گفتم شب پايانی ماه رمضان به من ليست بدهيد بالای صد نفر از يک هيئت، که بعضی از پيرمردهای هيئت میگفتند ما يادمان رفته بود فلان، آقا حافظه است گاهی اوقات انسان اسم خودش را هم فراموش میکند ياد کنيد تا يادتان کنند، بالاخره شما میرويد، به ياد بوديد به يادتان هستند فراموش کرديد فراموشتان میکنند، اين پيشنهاد خوبی است حالا عزيزانی که از اصحاب اين مسجد افرادی را میشناسند از منسوبينشان هم مسجدیها انشاءالله در يک فرصت مقتضی يک مروری بشود بر ياد و خاطره اينها اين نکته اول.
نکته دوم هم تحت نظارت صدا و سيمای فارس گروهی دارند يک تحقيقی میکنند نسبت به کسانی که خاطرات کشف حجاب رضاخانی يادشان است، حالا در اين جمع نمیدانم کسی آن زمان سال هزار و سه صد و شانزده، هشتاد و پنج سال پيش میفرمايند، آن زمان حالا يک وقتی طرف از پدر خودش خاطرهای دارد اينها را میخواهند در تاريخ بياورند نگاشته بشود بماند از آن سال کشف حجاب يک کسی از مادر خودش از پدر خودش از پدر بزرگ خودش خاطرهای دارد اينهای که علاقمند هستند و مطلب دارند اين هم اگر به شخص من مراجعه کنند من تلفن اينها را يادداشت کنم، بگويم از آن مرکز با اين عزيزان تماس بگيرند و از اطلاعات اينها استفاده کنند، ما يک خاطره را يک وقتی عرض کردم خدا رحمت کند والده ما خودشان نقل میکردند میگفتند کشف حجاب رضاخانی بود میگفتند من چهار سالم بود، با مادرمان رفته بوديم حمام عمومی دروازه کازرون، گفتند از حمام آمديم بيرون والده ما میگفتند من چادر سرم بود با مادرم داشتم میآمدم يک پليسی رسيد از دور سوت زد که به مادر ما اشاره کرد بايست، گفت مادر ما تا ديد اين پليس دارد میآيد، خب پلیس آن موقع چادر را بر میداشتند پاره میکردند! خانمها اين چادر با يک مجاهدتهای دست به دست رسيده به ما، زحمتها را گذشتهها کشيدند گفتند اين سوت زد و دويد، در خود محله دروازه کازيرون، والده میگفتند قبل از ظهر بود، گفتند تا يک مسافتی مادر ما ما را با خودش برد میدويد و ما را میدواند يک وقت مادر ما احساس خطر کرد، ديد پليس دارد میرسد و من پا به پای مادرم نمیتوانم بدوم من را رها کرد، اينجا دينداری مشخص میشود در دو راهی بين دختر و خدا کدامش مهمتر است، دختر را خرج خدا کن، در دو راهی بين خودت و خدا، ثروت و خدا، مقامت و خدا، فرزندت و خدا، به نوح میگويند پسرت را ولکن برو تو، اين پسر نا اهل است ما گاهی اوقات در يک آزمونهای زندگی میگويم خدايا همه چيزمان هستيد، اما يک چيز ديگر بر ما ترجيح دارد، والده گفتند مادر ما من را رها کرد ديد خودش الآن آسيب میبيند دويد رفت داخل کوچههای دروازه کازرون با سرعت رفت، گفتند اين پليس رسيد به من، چادر از سر من برداشت تکه تکه کرد، تکههای چادر را داد دست من گفت برو، مرحومه مادر ما میگفتند از دروازه کازرون گريه میکردم تا منزل، میگويد مادرم نبود گفتند در زدم، پدرم حاج آقای مؤيد الاسلام آمد دم در، حالا قصر الدشتیها حاجی آقای مؤيد را ديده بوديد رجل شجاعی بود، گفتند تا من را ديد گفت دختر چادرت را چه کسی پاره کرده؟ گفتم يک پليسی پاره کرده، مادرت کجاست؟ گفتم مادر من رفت در کوچه پس کوچههای دروازه کازرون گفتند پدر ما ديگر نرفت داخل منزل عمامه سر بگذارد و لباس بپوشد با همان لباس عربی در منزل دست من را گرفت آمد در دوازه کازرون خطاب کرد به مغازهدارها گفت غيرتتان را کجا رفت؟ ديانتتان کجا رفت؟ از سر يک دختر بچهای چادر دارند بر میدارند شما فقط نگاه کرديد؟ کجاست آن پليس بیدين، گفتند آن پليس هم ديگر پيدايش نبود، خب اين مسائل اتفاق افتاد اين جريانات امروز پای سفره اسلام بیزحمت نشستيم زحمتش را ديگران کشيدند، حالا اگر عزيزان خاطرات از آن دوران با واسطه دارند اينها را انشاءالله ثبت در تاريخ بشود و بماند، خدا انشاءالله بر علو درجات گذشتگان جمع بيفزايد صلوات غراتری ختم بفرماييد.
من در يک مجلسی عرض کردم چند روز قبل مردم قم با مقام معظم رهبری ديدار داشتند اين آيهای که امشب خواندم کتيبهای بالای سر رهبری بود، اين آيه اولاً از آيات مهدوی در قرآن است، اگر به ما گفتند امام زمان کجايي قرآن است؟ دهها آيه در قرآن داريم که اهلالبيت فرمودند از آيات مهدوی است يکی همين آيه دويست سوره مبارکه آلعمران آيه پايانی است که خداوند چهار دستور را میدهد برای رستگاری و عاقبت بخيری، ببينيد سروران عزيز خدا کند ختم زندگی به عاقبت بخيری بشود، شيراز مال شما عاقبت به شر شد قافيه را باختيد، اول ملياردر عالم قارون عاقبت به شر شد، يکی از نوادر قدرتمندان تاريخ فرعون عاقبت به شر شد، اين ختم بخيری
که امام سجاد در دعای ابوحمزه ثمالی اشاره میکنند بزرگترين خواسته است از خدا بخواهيم خدايا عاقبت بخير برويم رستگار بشويم اين رستگاری فلاح عاقبت بخيری اين دعای بسيار بسيار بزرگی است که عصاره دعاهای همه ائمه هم همين دعای رستگاری است عاقبت بخيری است، راهکارش چيست؟ ما چه کنيم رستگار بشويم قرآن در اين آيه چهار دستور را میدهد روايات فراوانی ذيل اين آيه است من به يک حديث اکتفاء میکنم از فرمايشات امام باقر عليهالسلام که حضرت يک تفسيری میکند نسبت به اين فرازهای نورانی اين آيه شريفه، قرآن میفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا»[2] مؤمنين اول صبوری کنيد و شکيبايي، مجدداً خدا میفرمايد: «وَ صابِرُوا»[3] دوباره خدا امر به صبر میکند، سوم: «وَ رابِطُوا»[4] ارتباطهايتان را قوی کنيد، چهارم تقوی پيشه کنيد، اين چهار مطلب را اگر رعايت کرديد، رستگار میشود، در بازار هستيد در دانشگاه هستيد، در آموزش و پرورش هستيد، حوزه علميه هستيد خاندار هستيد، شاغل هستيد باز نشسته هستيد اينها را اگر رعايت کرديد رستگاری رقم میخورد، تفسيری که در ذيل اين آيه شريفه از امام باقر نقل شده آقا امام باقر میفرمايد، اولاً من يک حديثی را امشب ياد داشت کردم از جبرئيل به پيامبر اين هم از آن حديثهای شنيدنی است يک مقدمه من بر اين حديث عرض کنم يک نکته اخلاقی، ما در نظام خلقت بالاتر از پيغمبر نداريم، گل سرسبد نظام آفرينش رسولالله است اما میبينيد همين پيغمبر گاهی اوقات جبرئيل نازل میشد به جبرئيل میگفتند نصيحتم کن، آقای مدير به آبدارچیات بگو نصيحتم کن، پدر بزرگ به نوهات بگو نصيحتم کن، يک وقت میبينی گره کور زندگیات را خدا میآورد سر زبان همان کارگر، زندگیات را متحول میکند، غرور پيدا نکنيم، باد نشويم، چهار کلمه سواد پيدا کرديم، چهار شاهی مال دنيا، يک موقعيت، ميز رياست، ديديد با بعضیها وقتی حرف میزنی، میگويد ما اينها را بلد هستيم، اين معلوم است هيچی بلد نيست، همين که طرف غرور پيدا کرده، میگويد من اينها را سرمان میشود، اينها را نمیخواهد به ما بگوييد، خب اگر بلد هستی چرا کار میکنی؟ اگر بلد هستي چرا به کار نمیگيری؟ يک درس من میخواهم امشب از پيغمبر ورود در اين آيه عرض کنم، جبرئيل خادم پيغمبر است اصلاً جبرئيل را نمیشود جبرئيل میگويد من عظمت خودم را زمانی فهميدم که بر پيغمبر وحی نازل میکردم که خدا به عنوان امين از من ياد کرد، فهميدم نزد خدا يک جايگاهی دارم به خاطر رسولالله اين جبرئيلی که قابل مقايسه با پيغمبر نيست گاهی اوقات پيغمبر به جبرئيل میگفتند: «يا جبرائيل عظنی»[5] ، نصيحتم کن، آقا اميرالمؤمنين گاهی اوقات به بعضی از يارانشان میگفتند ما را نصيحت کنيد، اين درس است يعنی حاجی آقا عناوين، الفاظ، القاب، اعتبارات غرور برايت نياورد:
افتادگی آموز اگر طالب فيض است، هرگز نخورد آب زمينی که بلند است
میگويند شيخ رجب علی خياط رفت مشهد خدمت آيتالله العظمی ميلانی آن مرجع بزرگ به شيخ رجب علی گفت آقا يک نصيحتی کنيد به ما، شيخ رجب علی خياط يک حرفی زد تا مدتها آيتالله ميلدنی گريه میکرد، گاهی اوقات بايد يک کسانی عرق مان را در آورند بالاخره اين نگاهی که بعضیها دارند آقا ما رتبهمان سوادمان مقاممان قوميتمان اعتبارمان اينها را بگذاريم، جبرئيل بر پيغمبر نازل شد رسولالله فرمودند جبرئيل صبر را برای ما تعريف کن صبر، من میخواهم امشب از کلام جبرائيل و نقل پيغمبر اول يک تعريفی از صبر داشته باشيم اينکه خدا میفرمايد: «اصْبِرُوا وَ صابِرُوا»[6] اصلاً خود صبر يعنی چه؟ صبر به چه حالتی گفته میشود؟ خب اين را هم من پاسخ بدهم، حالا شايد اينجا عزيزی سؤال کند آقا پيغمبر نمیداند صبر يعنی چه؟ سؤال، شما میگوييد رسولالله به اذن الهی بر همه علوم آگاه است، پيغمبر میدانست صبر يعنی چه؟ يا خير؟ بلی میدانست چرا میپرسد؟ میگويند اين استفهام استفهام اقراری است، گاهی اوقات ديديد آقايون يک چيزی میدانيد بلد هستيد از مخاطب میپرسيد تا مخاطب را به سخن درآوريد تا گفته او برای ديگران بشود درس، بنده میدانم اين جوان نمازش را خواند، ديدم و میدانم عمداً به آن جوان میگويم آقا نماز خواندی؟ میگويد آقا بلی خواندم میگويد آقا شما که ديديد ما خوانديم چرا میپرسيد؟ میگويد من شمايي را که خواندهايد خطاب قرار دادهام تا بگويي نماز خواندهام تا آنهايي که نماز نخواندهاند بروند نماز بخوانند، اين را میگويند استفهام اقراری گاهی اوقات از مخاطب میخواهند اقرار بگيرند که ديگران بيدار بشوند، ديگران بفهمند، نوع سؤالات معصومين استفهامهای اقراری است، اينها میدانستند به اذن الهی پيغمبر به جبرئيل فرمودند صبر را برای ما توضيح بده، جبرئيل سهتا تعريف نسبت به صبر کرد، عرض کرد: «يَصْبِرُ فِي الضَّرَّاءِ كَمَا يَصْبِرُ فِي السَّرَّاءِ»[7] اصلاً صبر يک نشانهاش اين است، در سختیها آنگونه عمل کنيد که در آسايش و رفاه عمل میکنيد آدمهای صبور در آرامششان و در اضطرابشان يکسان هستند خدا يادشان نمیرود، بعضیها وقتی مشکل ندارند رو به خدا و مسجد و عبادت، مشکل پيدا کردند يادشان میرود، صابر کسی است که: «يَصْبِرُ فِي الضَّرَّاءِ كَمَا يَصْبِرُ فِي السَّرَّاءِ»[8] اين يک.
«وَ فِي الْفَاقَةِ كَمَا يَصْبِرُ فِي الْغِنَاءِ»[9] نشانه صبر اين است که در تهی دستی آنگونه عمل کنيد که در فراخ دستی عمل میکنيد، زمانی که خدا بهت داده است چگونه است؟ حالا يک وقتی هم امتحانت میکند از تو میگيرند، يک وقتی هم شرائط زندگی تلخ میشود، سخت میشود بالاخره روزگار است فراز و نشيب دارد:
روزگار است اينکه گه عزت دهد گه خار دارد، چرخ بازيگر از اين بازيچهها بسيار دارد
در توانگری و تهی دستی يکسان باشيد، يعنی تغيير نکنيد بعضیها تا يک مقداری مشکلات اقتصادی میآيد اصلاً، کوجه فرنگی گران میشود نماز يادش میرود، آقا دلار گران شد، اصلاً ديگر يادش میرود که عبادت قرآن خواندنش تعطيل میشود اينها صبر نيست، صبر يعنی در تمام حالات زندگیتان مخصوصاً در نوسانات اقتصادی نشان بدهيد خدا را برای خدا میخواهيد نه خدا را برای پول، ببينيد بعضیها در تنگدستی رو به خدا میآورند از ترس فاقت، بعضیها در فراخ دستی برای حفظ موقعيت، انسانهای صبور خدا را برای خدا میخواهند چه در فراخ دستی چه در تهی دستی.
و نکته سوم جبرئيل عرض کرد: «وَ فِي الْبَلَاءِ كَمَا يَصْبِرُ فِي الْعَافِيَةِ»[10] آدمهای صبور در بيماریها بليهها دشواریها مثل زمان سلامتی خدا را میخواهند، آن دورانی که طرف بيماری سخت پيدا کرده همانی هست که سلامتی داشت، يعنی در سلامتی و در بيماری، در فراخ دستی و تهی دستی، در آرامش و در اضطراب انسان اعتدالش را از دست ندهد، بعضیها ديديد در اواج بيماری هم خدا را فراموش نمیکند مريض است دکتر جوابش کرده، يک آقايي بود از اصحاب مسجدالنبی خدا رحمتش کند، ايشان سرطان کبد داشت نوع اصحاب هم نمیدانستند يک کسی به ما گفت آقای حاجی فلانی سرطان دارد، حضار محترم جزء نفرات اول بود در مسجد، تا روزی که اين قدمهايش ياری میکرد و میتوانست راه برود، من میديدم با زحمت میآمد مسجد، در صف نمازگزاران قرار میگرفت نمازش را میخواند نه اينکه آه و نالهای سر بدهد حالا آقا باکش نيست میگويند حالت چطور است؟ میگويد داريم میميريم، خب میميری، اوضاع چطور است؟ میگويد اوضاع خراب است، خب خراب میشوی، من يک جمله به همهتان بگويم اداء گداها را درآورديد گدا میشويد اميرالمؤمنين میفرمايد: «مَنْ تَفَاقَرَ افْتَقَر»[11]اگر کسی خودش را به گدايي زد گدا میشود، ديديد به بعضیها میگويند میگويد آقا ما خودمان هشتمان گير نهمان است و همين طور هم میشوی، بابا ارض خدا را نخور، عرض خدا را ببر، آقا وضعت چطور است؟ الحمدلله ربّ العالمين، اين را که میتوانيم بگوييم خدا را شکر الحمدلله تن سالمی است تا امروزمان را خدا اداره کرده، و به همهتان عرض کنم خدا همهتان را دوست میداشته خلقتان کرده، نه شما هر کسی روی کرهای زمين مخلوق است خدا دوستشان داشته، حالا يک وقت خدا من را دوست میدارد من در مسير مهر خدا حرکت نمیکنم من دارم بیمهری میکنم، و الا همه محبوب خدا بودند که خدا اينها را آفريد، لذا حضار محترم، اين تظاهر به بيماری، تظاهر به فقر، من يک وقت عرض کردم يک آقايي را با اينکه از دانشمندان اين شهر بود، خدا رحمتش کند آدم با سواد يک جايگاه خوبی هم داشت، ايشان اواخر خب يک چندتا مريضی داشت، نبود در اين حد، وقتی به ايشان میگفتند آقا حالت چطور است؟ اين جمله میگفت میگفت: «لا حی فيرجی و لا ميت فينسی» نه زنده هستم که اميد به زندگانی داشته باشم، نه مرده هستم که فراموش بشوم، خيلی حرف بدی است، بابا تو زنده هستی، اين چه حرفی است شما داری میزنی؟ با آن سوادی که ايشان داشت، آقايون خودم ديدم اين آدم مدتها افتاد در جا، شد: «لا حی فيرجی و لا ميت فينسی» نه زنده بود که بهش بگويند زنده، نه مرده بود که دفنش کنند، همانی که عنوان میکرد شد، يک چيزهايي میگوييد بعد برايتان اجابت میشود بعد نق میزنيد، يوسف در خلوت زليخا گفت، خدايا زندان برايم بهتر است افتاد زندان، امام رضا میفرمايد جبرئيل آمد، يوسف گفت خدايا ما پاک بوديم گناه نکرديم خودمان را حفظ کرديم بايد بيفتيم زندان، جبرئيل گفت خدا میفرمايد خودت زندان خواستی، خب تو میگفتی يک جايي ديگر ما را ببر، خدايا اين را از آن بگير مشکلم حل بشود، خب ازت میگيرند، خب زبان نمیچرخد بگوييم که اين بندهای خدا در همين شيراز گفت آقای حدائق پسرما معتاد شد شوهر من کارخانهدار بود گفتم خدايا ما حاضر هستيم تمام زندگیمان برود اين بچه خوب بشود، گفت تمام زندگی رفت بچه خوب شد، گفتم خانم سرت نمیشد دعا کنيد، خب میگفتی خدايا بچه را خوب کن زندگی هم بماند، خب دعايت را مستجاب کردند، حالا حرفت را هم گوش کنند اجابت کنند نق میزنی خيلی مراقب باشيم در دعاها در حرف زدنها در خواستنها.
خب قرآن میفرمايد راه رستگاری اول: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»[12] خطاب هم به مؤمنين است: «اصْبِرُوا»[13] «اصْبِرُوا»[14] را امام باقر میفرمايد: «عَلَى أَدَاءِ الْفَرَائِضِ»[15] در انجام واجباتتان اگر میخواهيد عاقبت بخير بشويد صبوری کنيد، واجب نماز، واجب روزه، واجب حج، واجب زکات، واجب خمس، من يک جريانی سه روزی قبل در دفتر مسجدالرسول ديدم میگويم شماها هم بشنويد امروز در حوزه هم اعلان کردم در جمع طلاب، گفتم من اين صحنه را که ديدم میگويم خدايا اين آدم را نياورش سر پل صراط خيلیهايمان سر بايد بيندازيم پايين، يک جوان کارگری سنی شيعه شده، آقای مهندس حسام میشناسد، آقای عبدالمجيد هوتيپور، اين چندين سال در همين مسجد شيعه شد، اهل سيستان و بلوچستان است، آنجا هم رفت و خيلی کتکش زدند تا سرحد مردن هم رفت، همه طردش کردند، اين آمده کارگری میکند، جهرم بود آمد شيراز، آمد در دفتر مسجد اين سه روز قبل آقای مهندس حسام هم شاهدند، اين آمد در دفتر يک آقايي که همه طردش کردند يک جوان مجرد ضعيف اندام هم هست، آمد گفت آقای حدائق آمدم خمسم را بدهم، بترسيم اين هوتيپور در قيامت، يک جوان طرد شده از خانواده تک و تنها با پول کارگری، آمد گفت آمدم خمس بدهم، گفتم آقای هوتيپور چقدر بدهکار هستی؟ گفت يک مليون و صد و خردهای، خردهاش را هم گفت، گفتم من فرصت بهت میدهم بعداً بده، گفت آقای حدائق حساب کن کارم را، پرداخت بعد دست کرد يک تراول پنجاه هزار تومنی هم داد گفت اين هم برای دانشگاه امام زمان، مردم خواهيد ديد قيامت صاحب الزمان با اين چه خواهد کرد؟ امام زمان میفرمايد تو از اين جوان سنی شيعه شده کمتر بودی؟ اين نه خانه داشت به من گفت من امشب جایی ندارم در شيراز که به آقای مهندس گفتند يک جايي اگر نگهبان میخواهند گفت توانايي کار کردن جسمی هم ندارم، يکجا من را به نگهبانی انتخاب کنند، اين از طلاب اهل سنت بود آدم فاضل مسلط، بخشی از قرآن را حفظ، نهج البلاغه را حفظ، که گفت يکجايي برايم میگفت من امشب جايي ندارم بخوابم ولی ببينيد ايمان را: «اصْبِرُوا عَلَى أَدَاءِ الْفَرَائِضِ»[16]امام باقر فرمود، واجباتتان را انجام بدهيد، ببينيد خدا از شما چه انتظار دارد؟ اين نکته اول میخواهيد رستگار بشويد راه رستگاری در انجام واجبات شماست، وظايفتان را نسبت به خدا انجام بدهيد: «وَ صابِرُوا»[17] امام باقر فرمود: «وَ صابِرُوا عَدُوَّكُمْ»[18]اينکه خدا میفرمايد راه رستگاری دوم در برابر دشمنانتان هم شکيبايي کنيد صبور باشيد بلی قطعاً شما دشمن داريد انبياء دشمن داشتند شما در هر دورهای از ادوار گذشته تاريخ بشريت پر دشمنترين بندگان خدا انبياء بودند چون شيطان در رأس شيطنتها بود، الآن امروز امام زمان بالاخره لبه تيغ انتقاد دشمنان معنويت و فضيلت و انسانيت است، بايد در برابر اينها صبر کرد: «صابِرُوا عَدُوَّكُمْ»[19]دشمنیها را شکيبايي کنيد و من همينجا اين کلام امام راحل را اشاره کنم، مرحوم امام میفرمودند ما زمانی بايد نگران باشيم که دشمنان ما از ما تعريف کنند، اصلاً ما در آداب دوست شناسی و دشمن شناسی داريم، يکی از روشهايي که اگر بخواهيد بفهميد چه کسی دوست است؟ چه کسی دشمن است؟ ببينيد با دوستان شما چه کسانی دشمن هستند؟ اينها دشمنهای شما هستند، با دوستان واقعیتان چه کسانی زاويه دارند، آن دوستی که صلاحيت دوستی دارد، و با دشمنان شما چه کسانی دوست هستند؟ چه کسانی با دشمنان شما دوست هستند اينها دشمنان شما هستند امروز با اسرائيل چه کسانی دوست است؟ امروز اسرائيل از چه کسانی تعريف میکند؟ مستکبرين عالم مخالفين امام زمان امروز مدافع چه کسانی هستند؟ اين اصلاً راه شناخت است، دشمن امام حسين چه کسی؟ اگر دشمن امام حسين دوست من باشد من در دوستیام دارم خلاف میگويم اين میشود همانی که سر مردم کوفه آمد، وقتی که فرزدق با امام حسين رو به رو شد، گفت اين مردم کوفه دلشان با شماست شمشيرهايشان با بنی اميه است يعنی به عبارت امروزی زير پرچم شما سينه میزنند پای سفره بنی اميه غذا میخورند اين نشد دوستی، ما اگر میخواهيم با اميرالمؤمنين دوست هستيم، با دشمنان اميرالمؤمنين دشمن هستيم، با معاويه صفتهای امروز دشمن هستيم اين دشمن شناسی يک اصل است، يک رکن است، امروز شما حجت خدا امام زمان را میشناسيد دشمنان امام زمان چه کسانی هستند؟ اين رسالتی است که همه ما داريم دشمنان امام عصر اگر دوستان ما باشند ما در دوستیمان به امام زمان داريم خلاف میگوييم، دوستان امام زمان اگر دشمنان ما هستند ما در ارادتمان به صاحب الزمان خلل داريم، لذا: «صابِرُوا عَدُوَّكُمْ»[20] آقا امام باقر میفرمايد در برابر دشمنها هم صبور اين دو: «رابِطُوا»[21] ارتباطتان را قوی کنيد اصلاً عزيزان اسلام دين ارتباطات است پيغمبر فرمود گوشه نشينی در اسلام معنی نمیدهد: «لا رَهْبَانِيَّةَ فى الإسلام»[22]اينی که بنده آدم خوبی باشم، خودم و خانهام و مسجد و کاری به هيچ کسی هم نداشته باشم، اين غلط است صله رحمی که اين همه در اسلام تأکيد شده رو همين اصل است، چرا اين همه برای صله رحم تأکيد کردند میگويند آقا موجب افزايش رزق است روزی است طول عمر است، خيلی از گرفتاریها همين دور و بر هم بودن، روابط خانوادگی اصلاح میکند: «رابِطُوا»[23]امام باقر میفرمايد: «رابِطُوا إِمَامَكُمُ الْمُنْتَظَرَ»[24]با امام منتظرتان پيوند داشته باشيد، ارتباط با امام زمان چگونه است؟ میگويند آقا روزانه يک ارتباطی با حضرت بگير، دعای عهد زيارت آلياسين که خود حضرت اين زيارت را تعليم کردند، اين ادبيات امام زمان است دعای فرج دعای سلامتی، حداقل خدا رحمت کند مرحوم جدما مرحوم آيتالله آقای حاج شيخ ابوالحسن حدائق ابوی میفرمودند به طلبهها توصيه میکردند حداقل ارتباط روز صدتا صلوات به دنبال هر صلواتی و عجل فرجهم بفرستيد هديه به محضر حضرت کنيد، اللهم صل علی محمد و آل محمد، با ارتباط با امام زمان:
امروز امير در ميخانه تويي تو، فرياد رس اين دل ديوانه تويي تو
امروز پيرمردهای ما مثل حبيب ابن مظاهر برای امام زمان هستند، جوانهای ما مثل علی اکبر هستند، نوجوانهای ما مثل قاسم ابن حسنها میدرخشند، مادرها مثل ام وهبها حضرت زينب ام کلثوم نقش آفرينی میکنند برای امام زمان: «رابِطُوا إِمَامَكُمُ الْمُنْتَظَرَ»[25] ارتباطتان را با امام منتظرتان قوی کنيد، البته در روايات ديگر داريم امام صادق میفرمايد: «رابِطُوا»[26] «رابِطُوا عَلَى الْأَئِمَّةِ ع»[27] با مجموعه ائمه ارتباط داشته باشيد اين ارتباط معنوی با ساحت قدس اولياء معصومين، باز در روايات داريم اين ارتباط يعنی مرزهای جغرافيايي را هم مراقب باشيد ارتباطهای اجتماعی را بپاييد من يک جمله از فرمايشات حضرت زهرای که فردا شب، شب ميلاد حضرت است، حضرت زهراء میفرمايد در روابطتان با مردم، مردم از دو دسته خارج نيستند يا موافق هستند يا مخالف؟ غير از اينکه نيستند در اين شيراز بعضیها با شما موافق هستند، بعضیها با شما مخالف هستند حضرت زهراء میفرمايد با هردو گروه با چهره باز رو به رو بشويد، با موافق با چهره باز بشر وجه، روی گشاده، حضرت میفرمايد چهره باز با موافقين و مؤمنين سند بهشتی شدن شماست، با مخالفين اگر با چهره باز رو به رو شديد تضمين جهنم نرفتن شماست، آقا از جهنم میترسی چهره را باز کن حداقل کاری که ما میتوانيم انجام بدهيم ببينيد پيامبر فرمود شما با اموالتان همه را نمیتوانيد رازی نگهداريد شما اول ملياردر عالم را بياوريد پای حساب گاهی اوقات خانواده خودش را هم نمیتواند راضی کند چون بعضیها زياده خواهی دارند زياده طلبی دارند اما يک چيز هست که پيغمبر میفرمايد تمام شدنی نيست، من حديث رسولالله را بخوانم: «إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ»[28] شما با اموالتان همه را نمیتوانيد راضی نگهداريد: «فَالْقَوْهُمْ»[29]مردم را میتوانيد با دو چيز راضی نگهداريد اين سرمايه پايان ناپذير و تمام نشدنی است، يک: «بِطَلَاقَةِ الْوَجْهِ»[30]چهره باز، اين چهره باز سرمايه تمام نشدنی است، آقای فروشنده با چهره باز حرف بزن، آقای مدير با ارباب رجوع با چهره باز حرف بزن، يک کسی گفت رفتم در يک ادارهای کاری داشتم، آن مسئول سرش پايين بود داشت چه مینوشت؟ گفت سلام کردم، گفتم سلام عليکم، گفت همينطور که سرش پايين بود گفت بلی، گفتم آقا معذرت میخواهم ما اشتباهی آمديم خدا حافظ رفتم، مردم مؤمن تو به برکت خدمت به مردم پشت اين ميز نشستی تو خادمی امام فرمود مسئول در جمهور اسلامی يعنی خادم، خادمی بعضیها بلد نيستيم آقا حوصلهاش را نداري ببوس برو کنار، آخرتت را خراب نکن، ما گاهی اوقات در حرف زدنهايمان در روابط اجتماعیمان، تا میبينيم طرف تا میبيند بايد نماز وحشت بخواند چنان قيافهای درهم که آدم يادش میرود حرف بزند علی عليهالسلام فرمود: «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ»[31] مؤمن شادی در چهره او میدرخشد اندوهها را در درون نهفته میدارد، او مشکلات هم دارد، گرفتاریها هم دارد ولی با ديگران را تقسيم نمیکند شادی را با ديگران تقسيم میکند اين: «رابِطُوا»[32] پيوند گيری ارتباط با مردم.
نکته سوم از عوامل رستگاری و چهارمين مطلب: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ»[33]تقواي الهی را پيشه گزيدن قرآن میفرمايد اين چهار مطلب را اگر رعايت کرديد در انجام واجباتتان صبور در برابر دشمنیهای دشمنها صبور، در روابطتان بنده گاهی اوقات با فرزند خودم ارتباط خوبی ندارم با فرزند ارتباط ندارم: «رابِطُوا»[34] در خانه خودم ارتباط ضعيف است، وقت نمیگذارم، گاهی اوقات در مجموعه خودم، يک خاطره را از حضرت امام میخواهم برايتان بگويم حوصلهاش را داريد بشنويد اين در کتابها گيرتان نيامده، اين از آن حکايتهای سينه به سينه است راويش را هم برايتان میگويم، خدا رحمت کند مرحوم حجة الاسلام و المسلمين آقای حاج سيداحمد کشفی من از خود ايشان شنيدم، ايشان میگفت ما نجف بوديم، سال میگفت چهل و هشت يا چهل نه شمسی بود میگفت استاندار کربلا عوض شد، آن زمان نجف استان مستقل نبود، نجف يکی از شهرهای استان کربلا بود، گفت استاندار کربلا عوض شد استاندار جديدی آمد سرکار استاندار جديد يک آدم اجتماعی بود و حساب کار دستش بود يک آدم سياستمداری بود، آن روزهای اول استانداری که شد استاندار، يک تقاضای وقتی ملاقاتی کرد از مراجع بزرگ نجف، که آقا من میخواهم بيايم خدمت شما رهنمود بگيرم خيلی ارزشمند است اين کاری که پيغمبر فرمود وقتی ديديد مسئولين آمدند درخانه علما بگوييد هم خوب مسئولينی هستند هم خوب علمای هستند، اگر ديديد علما رفتند در خانه مسئولين بگوييد هم بد علمای هستند هم بد مسئولينی هستند: «اذا رأيتم الامراء علی ابواب العلماء فقولوا فنعم الامراء و نعم العلماء»[35] گفت اين استاندار حالا به چه سياستی بود زمان حکومت بعثیها بود آقای کشفی خدا رحمتش کند گفت يک پنج شنبهای بود استاندار کربلا آمد نجف، گفت اولين ملاقاتش با آيتالله العظمی حکيم بود يک هيئت عالی رتبهای هم با او آمده بودند گفت مردم هم متوجه شده بودند که استاندار کربلا آمده هرکسی هر مشکلی داشت رو کاغذ نوشته بود بعضیها آمده بودند و فهميده بودند که اولين ديدار با آيتالله حکيم است در خانه آيت الله العظمی حکيم قلقله بود، گفت استاندار با همراهانش که آمد، محافظين مردم را زدند کنار رفت داخل خانه در بسته شد، خب جلسه هم با آيتالله العظمی حکيم بود با مردم که نبود گفت يک نيم ساعتی استاندار با آيتالله العظمی حکيم ديدار کرد بلند شد آمد بيرون رفت منزل آيتالله العظمی شاهرودی يک ديدار هم با ايشان داشتند، ديدار بعدی با آيتالله العظمی خويي بود ديدار بعدی با آيتالله العظمی آقای حاج سيدعبدالله طاهری شيرازی بود، گفت آخرين ديدار با حضرت امام بود ساعت يازده صبح، حالا در بحث رابطه میخواهم عرض کنم، و اينکه يک جوری زندگی کنيم که وقتی میرويم مردم احساس کنند يک چيزی را از دست دادند، شهر يک چيزی کم دارد، ديديد بعضیها وقتی میروند میگويند جای فلانی خالی است بود اين مشکل نبود، اگر فلانی نبود اين کار حل شده بود:
بعضیها از شمار نظر يکی کمتر، وز شمار خرد هزاران بين
مرحوم آقای کشفی گفت منزل امام بر خلاف بيوت مراجع که در بسته بود در خانه امام باز بود امام در حياط نشسته بودند حالا آقايونی که نجف مشرف شديد منزل امام الآن بازسازی هم شده، در شارع هبيش خيابان قبله بيت امام الآن مردم میروند میبينند يک حياطی دارد شايد اين حياط شصت هفتاد متر بيشتر نيست بلی حياط کوچکی است دو طرف هم عمارت هست، گفت امام در حياط نشسته بودند پشتی هم زده بودند، مردم هم مملو در خانه چپيده، در اتاقها مردم ايستاده بودند در کوچه هم پر بود امام در خانه را نبسته بودند اينها هم کار با امام داشتند نه با مردم، گفت امام نشسته بودند استاندار وارد شد، گفت وارد شد با هيئت همراه آمد داخل امام احترام کردند ايستادند استاندار انتظار داشت که امام بگويند برويم داخل اتاق، خب با امام هم کار داشت، حالا آمده بود عرض کردم آمده بود که حالا يک خردهای تحبيب قلوب کند نظر مراجع را به سمت حکومت جلب کند، گفت امام ايستادند استاندار منتظر بود که امام بگويند برويم داخل، امام فرمودند آقا بفرماييد بنشينيد بفرماييد همينجا، استاندار نشست همراهانش هم بين جمعيت نشستند حالا مردم هم همه ناظر يک سری طلاب هم نشستند، حالا هرکسی هم يک مشکلی داشت، خب يک بخشی طلاب ايرانی مشکل اقامت داشتند که اينها عرض شود که مثلاً نامهای نوشته بودند به استاندار داده بودند، گفت امام نشستند بعد از احوالپرسی با استاندار، گفت يک چند دقيقهای سکوت در مجلس حاکم بود اصلاً باورش نمیشد استاندار که امام در جمع مردم او را بپذيرد اتاق در بسته نرود اين داستان يک مرجع تبعيدی در نجف است، با گوشه اشاره چشم همين استاندار امام را میتوانستند از عراق بيرون کنند، ايمان را ببينيد گفت يک مقداری سکوت بر مجلس حاکم بود بعد استاندار شروع کرد به صحبت کردن، که حضرت آيتالله ما اخيراً استاندار شديم در کربلا خدمت مراجع رسيدم آقايان نقطه نظراتی داشتند من يادداشت کردم شما هم اگر مطلبی، خواستهای، نکتهای داريد، بفرماييد تا ما اجراء کنيم، حالا نوع مراجع هم خب برای رفع مشکلات مردم سفارش میکردند گفت امام فرمودند بسمالله الرحمن الرحيم، آقای استاندار کربلا من حاجتم را به شما عرضه نمیکنم حاجتم را به خدايي ربّ الارباب عرضه میکنم و اين آقايان طلاب و مردمی هم که اينجا هستند به اينها توصيه میکنم که حاجتشان را به خدا عرضه کنند و در خانه خدا مشکلات خودشان را حل کنند، گفت اين را که امام گفتند اصلاً اين استاندار اين قدر خجالت زده شد که سرش را انداخت پايين، صورت بر افروخته شد گفت يک چند دقيقه ديگر هم مجلس سکوت محض بود استاندار ديد ديگر امام حرف نمیزنند گفت حضرت آيتالله مطلب ديگری نداريد ما مرخص بشويم گفت امام فرمودند اما يک نصيحتی هم به شما میکنم، همهاش را گفتم برای همين جمله، اين جزء اخير علت تامه است، گفت امام فرمودند آقای استاندار کربلا يک نصيحتی هم به شما میکنم به گونهای زندگی کنيد که وقتی از بين مردم میرويد مردم عزادار بشوند نه اینکه جشن بگيرند، بعضیها ديديد وقتی میروند میگويند مردم نجات پیدا کردند، صدام را ديديد وقتی مرد مردم عراق چه میکردند؟ امام را هم ديديد وقتی رفت مردم چه میکردند؟ سردار سليمانی را ديديد؟ بعضیها رفتنشان داغی است برای بشريت بعضیها رفتنشان سبب خوشحالی میشود، گفتند يک جوری کار کنيد که وقتی شما را میبرند مردم عزادار بشوند نه شادمان، گفت استاندار دوباره سکوت کرد بعد گفت اجازه میدهيد امام فرمودند بفرماييد، گفت بلند شد امام هم ايستادند احترام کردند استاندار و هيئت همراه که داشتند از منزل میرفتند بيرون آقای کشفی گفت مردم هم دنبال استاندار راه افتادند بروند امام فرمودند مردم بنشينيد تا امام صدا زدند همه سرجايشان نشستند، استاندار رفت امام يک چند دقيقهای ايستاده يک نصيحتی کرد، گفتند مردم نجف طلاب روحانيت، همان نصيحتی که به استاندار کربلا کردم به شما هم میکنم به گونهای زندگی کنيد که وقتی از دنيا میبرند شما را مردم عزادار بشوند نه خوشحال بشوند اين نشانه سلامت کار است.
خب حالا حضرت زهرای مرضيه ميلاد اين بزرگ بانو فردا شب است، حضرت زهراء در چهار جمله اين آيه شريفه اسوه است: «اصْبِرُوا»[36] صبر در انجام واجبات، شما در انجام واجبات در نظام خلقت مثل حضرت زهراء کسی را نمیبينيد، شما تا حالا شنيديد بگويند آقا کسی به خاطر عبادت زياد پايش ورم کرد، سلمان میگويد اين قدر زهرای مرضيه: «كَانَتْ تَقُومُ»[37] ايستاده مناجات خدا کرد خدا: «حَتَّى تَتَوَرَّمَ قَدَمَاهَا»[38]پاهای مبارک او ورم کرد، آن بانویی که در حجاب در عبادت، در اخلاق در رعايت رضايت الهی سر لوحه زندگی است، در دشمن ستيزی: «صابِرُوا عَدُوَّكُمْ»[39] حضرت زهراء در دفاع از ولايت خطبه در مسجد پيغمبر خواند در رويارويي عزيزانی سابق، يادتان هست مدينه منوره يکی از جاهايي که زائرها را میبردند مساجد سبعه بود امشب مداح هم در مجلس داريم؟ آقای لطفی يک لطفی بکن، مساجد سبعه يکی از جاهايي که میبردند سابق، خدا لعنت کند اين وهابيت را تعطيل کردند اينجا را هم، يک مسجدی بود دامنه کوه مساجد سبعه آقايونی که اميرالحاج بوديد يادتان هست، خادم الحجاج حاجی آقای يقطين همين عزيزانی که سابق مشرف شده بود يعنی بيست سالی قبل اين مسجد برقرار بود يک مسجدی بود به مساحت دو متر و نيم، در حدود سه متر و نيم اين مصلای حضرت زهراء بود پشت خندق، ما با زائرها که میرفتيم میرفتند در اين مسجد هم نماز میخواندند من از زائرها میپرسيدم که حضرت زهراء پشت جبهه جنگ اينجا چه کار میکردند؟ اين نشانه بصيرت حضرت زهراء بود که در جنگها پشت جبهه به دنبال پدر و شوهرش حضور داشت و ياری میکرد رزمندگان را: «صابِرُوا عَدُوَّكُمْ»[40] حضرت زهراء تا آن روزهای آخر در بستر از روشنگری و پردهبرداری از ظلم و جنايتی که اتفاق کوتاهی نکرد: «رابِطُوا»[41] پيوند حضرت زهراء با جامعه با مردم، شما ببينيد اين فدک که مصادره شد سال هشتم هجرت پيامبر فدک را به حضرت زهراء هديه دادند سرمايه عظيمی بود و عوائد سنگينی از فدک به دست میآمد حضرت زهراء گفتند بابا تمام منافع فدک دست شما زير نظر شما خرج جامعه اسلامی بشود، ريالی از پول فدک را حضرت در خانه نياورد، اين درد باوری مهرورزی که در حضرت زهراء بود با اينکه ايشان عزيزانش خانه خودش همسر خودش، سال مجاعه بود سال سختی بود، کجا سراغ داريد يک خانم عروسی شب عروسی قبل از رسيدن به خانه داماد رخت عروسی خودش را تبديل کند و تعويض کند و جامه عروسی را به آن زن نيازمند بدهد، يک وقتی رسولالله در مسجد نشسته بودند يک فقيری آمد تقاضای کمک کرد پيامبر سالهای سختی بود آن دوران، پيامبر فرمودند من چيزی ندارم اين فقير گفت من دست خالی دارم بر میگردم حضرت فرمودند سلمان ببرش در خانه فاطمه آنجا دست خالی بر نمیگردد، سلمان آمد در زد: «يا بنت رسولالله» اين آمده به پدر شما مراجعه کرده و پدر شما اين را حواله دادند به شما، تاريخ مینويسد چيزی که ارزش ماليت داشت در آن خانه يک گردن بندی بود که به گردن حضرت زهراء بود هديه عمه پيغمبر به حضرت زهراء بود حضرت زهراء اين گردنبند را باز کرد و يک پوست گوسفندی بود که بستر شبانه حسنين بود، حضرت هردو را آورد دم در، آن گدا پوست گوسفند را به نظر در نياورد، گفت اين به درد ما نمیخورد، اين پول نمیشود ولی گردنبند را قبول کرد که وقتی آمدند داخل مسجد تا رسولالله اين گردنبند را ديد اشک از چشمان پيغمبر جاری شد اين فاطمه الگوست، گرچه آنجا يکی از مسلمانها پيدا شد گردنبند را خريد پول را به فقير داد و گفت گردنبند را دوباره تقديم میکنيم به محضر حضرت زهرای مرضيه اين درس است برای ماست: «رابِطُوا»[42]پيوند فاطمه زهراء با جامعه با مردم: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ»[43] اسوه پرهيزگاری اين بزرگ بانوی نظام خلقت است، بسنده کنيم انشاءالله که خداوند به عظمت حضرت زهرای مرضيه و اين ايام مبارک توفيق عمل به اين توصيههای که خداوند شرط رستگاری میگذارد در اين آيه شريفه در اين فرصتهای باقی مانده زندگانی به همه ما عنايت و کرامت بفرمايد، پروردگارا مهمترين عيدی ما را تعجيل در فرج مولايمان صاحب الامر و العصر و الزمان قرار بده.
[1] آلعمران200.
[2] آلعمران200.
[3] آلعمران200.
[4] آلعمران200.
[5] من لایحضره الفقیه ج1 ص471
[6] آلعمران200.
[7] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج66 ص373.
[8] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج66 ص373.
[9] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج66 ص373.
[10] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج66 ص373.
[11] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص423.
[12] آلعمران200.
[13] آلعمران200.
[14] آلعمران200.
[15] الغيبة( للنعماني) النص ص27.
[16] الغيبة( للنعماني) النص ص27.
[17] آلعمران200.
[18] الغيبة( للنعماني) النص ص27.
[19] الغيبة( للنعماني) النص ص27.
[20] الغيبة( للنعماني) النص ص27.
[21] آلعمران200.
[22] النهاية في غريب الحديث و الأثر ج2 ص280.
[23] آلعمران200.
[24] الغيبة( للنعماني) النص ص27.
[25] الغيبة( للنعماني) النص ص27.
[26] آلعمران200.
[27] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص81.
[28] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص180.
[29] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص180.
[30] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار النص ص180.
[31] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص533.
[32] آلعمران200.
[33] آلعمران200.
[34] آلعمران200.
[35] میرزای شیرازی ص39 (چاپ ارشاد)
[36] آلعمران200.
[37] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج43 ص76.
[38] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج43 ص76.
[39] الغيبة( للنعماني) النص ص27.
[40] الغيبة( للنعماني) النص ص27.
[41] آلعمران200.
[42] آلعمران200.
[43] آلعمران200.