استاد حدائق روز جمعه 16دی ماه 1401 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث « شیوه ی در امان ماندن از فتنه ها» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»[1] صدق الله العلی العظیم
امروز روز ارتحال یکی از چهرههای درخشان عالم اسلام و نقشآفرینان در فرهنگ اسلام و ولایت و شهادت حضرت فاطمه امالبنین است. بحثی که توفیق بود در جلساتی که مصدع وقت عزیزان شدیم روشهای روبرو شدن با فتنههای آخرالزمان بود. البته شب پنجشنبه مجلسی در مسجدالرسول بود که بیان شد که یکی از شباهتهای صاحب الزمان به انبیای بزرگ شباهت به حضرت ایوب است و آن شباهت عبارت است «فالفرج بعد البلوی»[2]، همانطوری که ایوب در یک دورانی آزمون سختی را سپری کرد و بعد گشایش شد برای ایوب، هم ایوب و هم همسر ایوب که نوهی حضرت یوسف بود، این اتفاق در دوره آخرالزمان هم میافتد. روایتی را در آن جلسه خدمت عزیزان عرض کردیم از امیرالمومنین که حضرت تبیین میکند جلوههایی از آثار آخرالزمان را. بیش از ده ویژگی مهم را امام از آثار آخرالزمان نام میبرد: رباخوری رواج پیدا میکند، فساد علنی میشود، معنویت در حاشیه میرود، حضرت اینها را بیان میکند بعد در تکلیف مردم در آخرالزمان امام یکی از توصیههایشان اهتمام به نماز است، یعنی رجوع به معنویت. مومن میخواهی سالم باشی وظیفهات را درست انجام بده. البته این حرف حرفِ خوبی نیست، ما گاهی میگوییم دورهی بدی شده و زمانهی بدی شده! یک کسی آمد خدمت امام رضا عرض کرد آقا زمانهی بدی شده است! خیلی از ما متدینین هم این حرف را میزنیم. آقا فرمودند زمانه چه تقصیری دارد که خوب باشد یا بد، عمل ما مردم است که چهرهی زمانه را زیبا و زشت میکند. این شیراز شیرازِ زمان میرزای شیرازی هم هست، این شیراز شیرازِ زمان ملاصدرا هم هست، این شیراز شیرازِ زمان سند صدرالحکمای و المحققین هم هست. اگر در یک مقطعی چهره یک مقداری رنگ میبازد در یک مقطعی رنگ پیدا میکند بخاطر کار ما مردم است. شب و روز چه تقصیری دارد، خورشید چه گناهی کرده، دی ماه و بهمن ماه و اسفند ماه چه تقصیری دارند، ساعتها چه گناهی کردند! امام رضا فرمود چرا زمانه را عیبدار میکنی، افعالی مردمی که چهرهی زمانه را دارند زشت میکنند باید عیبدار کرد. بعد حضرت اشعاری را حضرت عبدالمطلب خواندند:
یعیب الناس کلهموا زماناً، و ما لزماننا عیبٌ سوانا
آقا فرمودند مردم معمولا زمانه را خراب میکنند، میگوید دورهی بدی است عصر بدی است زمنهی بدی شده است، زمانه عیبی ندارد، عیب در کارهای ماست، کارهای ما دارد چهرهی زمانه را خراب میکند.
نعیب زماننا و العیب فینا، و لو نطق الزمان بنا هجانا
زمانه را خراب میکنیم و حال اینکه در ما عیب نهفته است، اگر زمانه به سخن میآمد ما را سرزنش میکرد، زمانه میگفت شما بد هستید. این مناطق، بلاد، شهرها، ایام و ساعتها و نیمهشب چه تقصیری دارند، نیمهشب میگوید تو چهرهی نیمهشب را زشت میکنی. بعضیها هم مثل اولیا چهرهی نیمه را آبرو بخشیدند، از این زمانشان خوب استفاده کردند. ساعتها تقصیری ندارند مکانها تقصیری ندارند، زمانها تقصیری ندارند این فرمایش امام رضاست که افعال مردم زشت میکنند. در آن روایت هم امیرالمومنین فرمودند رجوع کنید به نماز اول وقت، آقا فرمودند مراقب باشید در عصر آخرالزمان دائم الوضو بگردید یعنی معنویت داشته باشید. میترسی از اوضاع و مسائل اخلاقی، از فساد، میخواهی از خانهات بیایی بیرون وضو بگیر، در این فراز و فرودها نگهت میدارد. آقا فرمودند وصیتنامههایتان را بنویسید، این ابلاغیهای است که حضرت به اصبغبن نباته فرمودند، چند درصد مردم وصیتنامهشان را نوشتند! مرگ پیر و جوان نمیشناسد، مریض و سالم نمیشناسد! فرمودند شب قبل از خواب حتما با وضو بخوابید، توصیه امیرالمومنین به مردمی است که در آخرالزمان زندگی میکنند. از آن توصیههایی است که حضرت به اصبغبن نباته میکرد. دقیقا من آن روایت را که آنجا خواندم مردم هم تصدیق کردند که الان اتفاق افتاده است. این علائمی که حضرت بیش از 1400 سال قبل متذکر شده است جنبهی عمل پیدا کرده است. گفتم مردم ایمانتان باید به امیرالمومنین دوچندان شود، آقا در قرنهای قبل تصویری از آخرالزمان بیان میکند که امروز ما داریم میبینیم.
حالا عرض بنده این است که یکی از راههای تمام برون رفت از فتنههای رجوع به معنویت است. رجوع به معنویت در اصل انس با قرآن است، تبعیت از مکتب اهلالبیت است. ائمه را بشناسید، از فرامین آنها اطاعت کنید، اینها تراز هستند، امیرالمومنین فرمودند اگر با اهلبیت باشید سعادتمندید. اگر سبقت گرفتید گمراهی میآورید، عقب بایستید هلاکت را برای شما رقم میزند، همراهی با اهلبیت سعادت را رقم میزند «لاتسبقوهم فتضلُّوا و لاتتاخروا عنهم فتهلکوا»[3] نه از ائمهی خودتان پیشی بگیرید و نه عقب بمانید، همراهی کنید تا به سعادت برسید. به اعتبار اینکه امروز روزِ وفات یک بانوی بزرگ عالم اسلام است و بخشی از عرائض مجلس را در پایان عرائضم اشارهای گذرا در حد وقت مجلس نسبت به این شخصیت والای عالم اسلام خواهم پرداخت که زن در اسلام یعنی امالبنین، مادری کرد و تربیت کرد.
عرض کردیم که در گرفتاریهایمان ببینیم قرآن چه راهکاری دارد. در این آیه 97 سوره نحل خداوند دو نکته را اشاره میفرماید که اگر اینها را انجام دادید دنیایتان با ما! مهندس، دکتر، آیت الله، تاجر به اینها عمل کن خدا بقیهاش را تضمین کرده، ما در اینها مشکل داریم، در این گام نخست. در این شرطی که خدا میگذارد مردم کوتاهی میکنند. یک نفر را اگر توانستید که به این دو نکتهای که خدا میفرماید عمل کرده باشد و بعد آسیب دیده باشد من جایزه میدهم. قرآن میفرماید «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ»[4] این حرف خداست، اگر مردی یا زنی کار نیک انجام بدهد و ایمان هم داشته باشد، این دو تا کنار هم، ایمان و اعتقاد قوی، و عمل شایسته. خدا میفرماید این دو چیز را شما انجام دهید. امروز نوع آسیبهایی که مردم دارند میبینند یا از بیدینی است یا از ترک عمل صالح.
دو نکته را اینجا من محضر عزیزان عرض کنم. اولا خواهران محترم هر کسی اظهار کرد که زن در اسلام حقش نادیده گرفته شده است آیات فراوانی داریم که در آن جلسه دو روز قبل هم مقام معظم رهبری در جلسهای که خانمها بودند آیات فراوانی را ایشان خواندند از کلام وحی که قرآن زن و مرد را در عرض هم میبیند نه در طول هم. «الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ»[5] زن و مرد در کنار هم خلقت از زن و مرد شکل گرفته: «إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى»[6] از یک مرد و یک زن آفریده شدید، یک رکن و اساس زندگی زن و است و یک رکن و اساس زندگی مرد!
از آیاتی که گویای تساوی زن و مرد در کمالات و فضائل و اخلاقیات است همین آیه 97 سوره نحل است. این یک آیه از دهها آیهای است که میفرماید زن و مرد بر یکدیگر هیچ برتری ندارند. تبعیض یعنی اینکه روایت داریم و اشاره داشته باشیم که عبادت مردها از عبادت زنها بهتر است در حالی که چنین چیزی نداریم. صدقه دادن مردها از صدقه زنها ثوابش بیشتر است! قرآن میفرماید «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا»[7] اگر کسی کار شایسته انجام داد «مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى»[8] این تساوی حقوق زن و مرد است، کار خوب چه از مرد باشد و چه از زن. یکی از آیاتی است که قرآن محکم بیان میفرماید در عرض هم قرار گرفتن زن و مرد را در رشد کمالات معنوی «مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ»[9] نکته دیگر در این قسمت آیه این است که کار شایسته زمانی مفید واقع میشود که ایمان پشتش باشد. کار خوب اگر کسی کرد و خدا را قبول نداشت چه میشود؟ امروز اگر یک انسان لائیکی آمد به کمیته امداد ماهیانه کمک کرد تکلیف این انسان چه میشود؟ یک آدم لامذهب بیاعتقاد که نه به توحید و نه به معاد باور ندارد، ولی به فقرا و ایتام کمک میکند او کارش گم میشود؟ خیر خدا پاداش میدهد، شأن کریم این است.
کریمان با بدان هم بد نکردند، کسی را از در خود رد نکردند
اما نکته این است عزیزان اگر کسی کار شایسته انجام داد ولی خدا را و اعتقادات دینی را باور نداشت در همین دنیا اجرش را میدهند. یک وقت کسی آمد و اسم آقایی را آورد و گفت آقای حدائق این آقا شراب میخورد و فساد میکند و یکسری از بدیهایش را گفت، گفت روز به روز هم ثروت دارد برایش میبارد، مریض هم نمیشود مشکل هم ندارد. گفت ما تعجب میکنیم و داریم در اعتقاداتمان سست میشویم. ما که اهل خمس و نماز و عبادتیم یک گرههایی در زندگیمان میافتد ولی این آدمی که مسخره میکند ارزشهای دینی را، روز به روز دنیا برایش وسیعتر میشود. گفتم جوابت را میدهم. گفتم تو بدیهای این آدم را گفتی برای من، چهار تا خوبی هم دارد که تو خبر نداری، برو در زندگیاش ببین، این یک کارهای خوبی دارد که من و تو نمیدانیم و بدیهایش پیدا شده و فهمیدیم. خدا دارد تسویه میکند خوبیهای او را در دنیا و عزیزان خدا نکند خدا حق کسی را در دنیا تسویه کند «وَمَا لَهُ فِي الْآَخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ»[10] بگویند هر کاری کردی جوابش را گرفتی، دیگر در قیامت از ما طلبی نداری. فرعون را خدا در دنیا تسویه کرد. شما بدتر از فرعون در دنیا دارید؟ یکی از دیکتاتورهای جنایتپیشگان تاریخ فرعون بود. این را میگویم که کمی روشنگری شود، ببینیم خدا چگونه عمل میکند. «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا»[11] اگر بدنبال عمل صالح ایمان آمد وعدههای خدا عملی میشود. اگر عمل صالح آمد و ایمان نبود دیگر آخرت چیزی دست طرف را نمیگیرد ولو اینکه فرعون باشد. حضرت موسی کلیم الله پیغمبر اولوالعزم تاریخ در روایت دارد که به خدا عرض کرد خدایا چرا فرعون را برنمیداری، چرا به فرعون فرصت دادی، چرا به فرعون قدرت دادی؟ این همه دارد جنایت میکند، هم فساد اعتقادی دارد، هم فساد عملی دارد، انسانهای بیگناه و خردسال را کشت از ترس اینکه حضرت موسی بدنیا نیاید. غلو کرد و غلو کرد و تندروی کرد در فساد. موسی عرض کرد خدا چرا جلوی او را نمیگیری؟
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من، وین حرف معما را نه تو خوانی و نه من
خطاب شد موسی فرعون سه تا کار خوب دارد میکند و ما داریم در دنیا تسویهاش میکنیم. عمل صالح دارد انجام میدهد ولی خدا را قبول ندارد، خدا زیر بار منت فرعون هم قرار نمیگیرد. خدا کریم علی الاطلاق است. چطور من و شما اگر کارگری را به کار دعوت کنیم و او ما و فکر ما و روش ما را قبول ندارد ولی کارگر حرف شنوی است. شما یک صبح تا عصر او را آوردید و هر چه میگویید عمل میکند ولی ذرهای همسویی فکری با شما ندارد، این کارگر که عصر خواست برود مزدش را میدهید یا نمیدهید؟ اگر نمیدهید بدتر از او عمل کردید ظلم کردید و ظالم مغبون است. شما عصر که میخواهد برود بگویید پولت را بگیر، مسلمان نیست ولی زحمت کشیده، یک صبح تا عصر زحمت کشیده به او پول میدهید. اما اگر یک کارگری گرفتید و او هم زحمتکش است و هم مومن است، هم کار میکند و هم معتقد است، عصر که میخواهد برود میگویید فلانی این پولی که قرارداد بسته بودیم، هوا سرد است این لباس گرم را هم هدیه میدهم به تو، این شام شب را هم ببر با بچههایت بخور، بخاطر اخلاق و رفتارش؛ مردم درِ خانهی خدا کار خوب کردی ایمان هم داشتی خدا حیات طیبه میدهد به آخرت شما، کار خوب کردی ایمان نداشتی فقط خدا در دنیا پس میدهد، همینجا حساب را صاف میکند. خدا به حضرت موسی فرمود موسی فرعون سه تا کار خوب میکند و ما داریم تسویه حساب میکنیم، این حکومت، این قدرت این موقعیت مزد آن کارهایش است. خدا زیر بار منت فرعون هم قرار نمیگیرد، این را هم گفتم که رفع ابهام بشود برایتان، اگر در اطرافیان و جامعه کسانی را میبینید که در خط دین نیستند اما خدا دارد برای آنها میباراند، یک کارهای خوبی میکنند که در همینجا دارند تسویه میشوند مثل فرعون. خدا فرمود موسی فرعون اطعام طعام میکند، آدمکش است اما سفره دادن را ترک نمیکند، خدا هم نان رسانی را دوست دارد، کار بدِ فرعون مکافات اخرویاش را دارد اما این اطعام طعامش است. خدا میفرماید ما ذرة المثقالها را جواب میدهیم، بله برای ما انجام ندادی اما ما میپسندیم اینکار را. اول اطعام طعام.
دوم: جناب موسی فرعون ایجاد امنیت کرده در جامعه! خدا امنیت را دوست میدارد. هر کسی در ایجاد امنیت قدم بردارد خدا مزدش را میدهد ولو به اندازهی روشن کردن یک لامپ در سر در خانهتان که گذرگاه مردم امنیتش بیشتر شود. امام صادق فرمود اگر یک خرده مانعی را از معبر مسلمانها برداری که به پای کسی گیر نکند خدا به همین هم راضی است.
سوم: این برای مسئولین و دستاندرکاران ما خیلی مهم است. فرعون مالیاتی را که از مردم میگیرد خرج مردم میکند. خدا دوست دارد حقوق مردم را به مردم برگرداند، حق مردم به مردم بازگردد، فرعون اینکار را میکرد. این سه کار خوب سبب شد مردم یک حکومت طولانی و قدرتمند داشته باشد، تسویهاش کردند در دنیا! لذا حضار محترم کار شایسته به تنهایی موجب نجات ابدی نیست، ایمان به تنهایی بدون کار شایسته هم مفید فایده نیست، طرف بگوید آقا من نمازم را میخوانم روزهام را میگیرم، کارهایم را میکنم، کاری هم به جامعه ندارم که مردم گرسنه هستند یا سیر، از نظر اخلاقی فاصله گرفتند یا نزدیکند، ما کاری به خیر و شر جامعه نداریم، مائیم و خودمان و خدای خودمان و ارتباطی هم با دیگران نداریم، این هم مورد قبول نیست. مومن باید احساس مسئولیت بکند، عمل صالح! مسلمان تو هم یک فردی از این جامعه هستی، تو هم یک عضوی از این مردم هستی، در فامیل و خانوادهات، در بستگانت، امام صادق میفرماید آفرین بر شخصی که هر روز در خانهی خودش از نماز یاد میکند، از زکات یاد میکند از اخلاق یاد میکند. ما در خانهی خودمان، در فامیل خودمان در جامعهی خودمان نسبت به عمل صالح بیتفاوت نباشیم. نگوییم مردم به ما چه! این به ما چه با مسلمانی نمیخواند. نگوییم آقا مشکل خودت است، یعنی مشکل این فرد مشکل تو نیست!
تو کز مهنت دیگران بیغمی، نشاید که نامت نهند آدمی
این قسمت نخست آیه، اگر این ایمان و عمل صالح رعایت شد خدا میفرماید ما دو کار در حق شما میکنیم: «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً»[12] اول زندگی شما را زندگی طیب قرار میدهیم، زندگی پاکیزه قرار میدهیم. برای حیات طیبه من نظرات تلگرافی عرض کنم. حیات طیبه یک جهتش را در روایات داریم که اشاره به قناعت دارد، حریص دیگر نمیشویم، صبح تا شب دنبال دنیا نمیدویم. بعضیها را دیدید روح تشنهای دارند، روح حریصی دارند، الان کار نکند تا پنجاه سال دیگر جمع کرده است!
سال 68 را بگویم که برگردیم به آن نرخی که میخواهم، یک آقایی از تجار معروف شیراز به رحمت خدا رفت، یکی از تجار معروف بازار که او هم از متدینین بود و ایشان هم به رحمت خدا رفت، آن آقا در وصیتنامهاش نوشته بود که آقای حاجی فلانی را بعنوان بزرگتر در اجرای کارهای من صدایش کنید. این فرد دوم گفت حاج آقا ما رفتیم در جلسه و بچهها جمع شدند داشتند محاسبات میکردند. گفت این آقا یک قلم در جنس در انبارش در سال انبارش هشتصد میلیون تومان بود، یعنی سی و سه سال قبل، گفت یک قلم کالایش که لیست کرده بودند هشتصد میلیون بود. گفت این آقا حج نرفته بود! این حیات طیبه است! صبح مثل حمَّال بدو تا شب، مردم به خودتان رحم کنید، مردم دلتان به خودتان بسوزد، میگذارید و میروید، شانس بیاورید یک دست کفنی با خودتان میبرید.
آمد به رسول الله گفت میخواهم خدا به من رحم کند چه کنم؟ آقا فرمود به خودت رحم کن، کار به قیمت نماز ترک شده، کار به قیمت نماز جماعت ترک شده، کار به قیمت صله رحم ترک شده، کار به قیمت حج ترک شده! گفت حاج آقا این خمس هم نمیداد! گفتم شد اول گرفتاری و دردسرهایش! حیات طیبه داشته باشید روح قناعت را به شما میدهید یعنی قانعید به آنچه خدا بهتان داده است. بعضیها امروز قانع نیستند! امام صادق در صفات مومن یکی از هشت ویژگی که نام بردند این است: «قانعاً بما رزَقَه الله»[13] قانع معنایش این نیست که کار نمیکند، کار میکند زحمت میکشد و به آنچه میرسد میگوید الحمدلله، حریص نیست. امام ششم فرمود دنیایتان مثل آب شور دریاست. امام صادق فرمود دنیا مثل آب شور دریاست، مردم هر چه بنوشید تشنهتر میشوید و این نوشیدنهای پی در پی شما را از پای در میآورد: «مثَل الدنیا کمثل البحر المالِح کلما شرب منه العطشان یزداد عطشا حتی یقتُلَه»[14] بعضیها از پا درآمدند، مثل اینکه خدا اینها را آفریده فقط برای تکاثر اعمال، حیات طیبه یعنی اشباعت میکنند و روحت قانع میشود، به آنچه خدا داده میگویید الحمدلله، حریص نمیشوید، مضطرب نمیشوید، بعضیها یک روح مضطرب دارند، همه چیزشان مهیا است اما روحشان آرام نیست، لذت از زندگی نمیبرند، این یک معنای حیات طیبه است: قناعت.
رضایتمندی و شکیبایی را در روایت داریم به معنای قناعت است. انسان در زندگیاش رضایت و شکیبایی را تراز زندگیاش قرار بدهد. شخصیت خودش را زیر فی خرج نکند، برای این دنیای دو روزهی زودگذر آخرت جاوید و ابدیاش را خراب نکند.
از مصادیق دیگر حیات طیبه شکر بر نعمتهای الهی است. خدا میفرماید حیات طیبه میدهیم یعنی زبانت شاکر است، نعمتهای خدا را میبینی، الطاف الهی را متذکر هستی. من این را در یک جلسه عرض کردم اینجا هم عرض میکنم، خدا رحمت کند آیت الله والد ما را، گفتند اگر میخواهی دائم الذکر بشوی از خودت شروع کن، ببین خداوند به شما چه نعمتهایی داده، اولاد داده؟ این شکر ندارد؟ بگو الحمدلله رب العالمین. امروز در مجلس عزای امالبنین آمدی؟ حمد ندارد؟ بگو الحمدلله رب العالمین. چشمهایت میبیند بگو الحمدلله رب العالمین. قلبت سالم است، کبدت کار میکند، کلیههایت برقرار است، با پای خودت آمدی، آبرو داری؟ شما به خودتان رجوع کنید، لحظهای زبانتان از حمد ساقط نمیشود. زندهای بگو الحمدلله. این همه نعمت، سعدی میگوید
بنده همان به که زتقصیر خویش، عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیاش، کس نتواند که بجای آورد
بعضیها ناسپاس و ناشکرند، قدر در نعمتهای خدا هستند نمیبینند نعمتهای خدا را، کاستیها را فقط میبینند. این شکرگذاری بر نعمتهای الهی از مصادیق حیات طیبه است، زندگیهای آمیخته با آرامش و امنیت حیات طیبه است. شما یک مقطعی دیدید فتنه شد، مردم نگران و مضطرب بودند، جامعهای که در آن امنیت است از الطاف خداست، خدا را شکر کند، قاعده این است که اگر شکر کردید نعمت افزایش پیدا میکند، فراموش کردید «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»[15]
از مصادیق دیگر حیات طیبه روحیهی تعاون و همکاری است، آنهایی که روحیهی تعاون درشان است قدرش را بدانند و بگویند الحمدلله، بعضیها را دیدید دنبال کمک و تلاشند، میگویند اگر از دست ما کاری بر میآید انجام دهیم، حالا خودش را عرضه میکند، خواستند خواستند، نخواستند هم میگویند این کار را میتوانم انجام دهم، همین روحیهی تعاون از مصادیق حیات طیبه است. انسان احساس تکلیف میکند نسبت به همنوعان و جامعهی خود.
صفا و محبت از مصادیق حیات طیبه است. آدمهایی که با ایمان هستند و عمل صالح انجام میدهند.
و بعنوان نکته پایانی هم اشاره کنم به این مطلب که از مصادیق حیات طیبه در روایت داریم زندگیهایی است که از آلودگیها فاصله گرفته است. اگر الحمدلله شما به ظلم آلوده نیستید، یک؛ به خیانت، دو؛ به دشمنی و عداوتهای خطرناک گرفتار نشدید، سه؛ این رذائل اخلاقی در شما نیست زندگیتان حیات طیبه است. بعضیها را دیدید پر از کینه هستند، تلاشش بر این است که کار دستم باشد فلانی را چنین میکنم و فلانی را چنان میکنم. اگر میتوانستم ...، خب این نیست آن چیزی که خدا میخواهد، عمل صالح انسان را میبرد در یک زندگی سالم که از آلودگیها و ظلمها و عداوتها انسان فاصله میگیرد و اساساً انسان از نوع نگرانیها دور میشود. حیات طیبه یعنی اینکه هیچ نگرانی شما را تهدید نمیکند، نگران نیست، بعضیها را دیدید اطمینان قلب دارند، آرامش دارند، اصلا وابسته به این موقعیتهای دنیایی و امکانات نیستند، آقا خدای امروز خدای فردا هم هست، خدایی که تا به امروز اداره کرده فردا هم اداره میکند. آقا مریض شدیم در جا افتادیم، ثروت از دستمان رفت، دلار رفت بالا یا آمد پایین اصلا نگران نیستیم چون او به خدایی اعتقاد دارد که قدرتش مافوق همه چیز است و خدا میتواند او را در همهی مراحل زندگی اداره کند. این وعدهی الهی است که خدا میفرماید حیات طیبه میدهیم «وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»[16] حیات طیبه با این مصادیقی که از روایات عرض کردم عنایت میکنم. بالاتر از این، خدا میفرماید به شایستهتر از این وجه در جهان آخرت پاداش اینها را میدهیم.
تو بندگی چو گدایان بشرط مزد نکن، که خواجه خود روش بندهپروری داند
لذا یک نکته لطیفی عرض کنم و اشارهای به ساحت مقدس امیرالمومنین. در این آیه که خدا میفرماید «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً»[17] یک ظرافتی در این آیه است که مفسرین میفرمایند اگر کسی ایمان و عمل صالح نداشت زندهای است که در حقیقت مرده است. ظاهرش زنده است، روحش مرده! میشود میتٌ بین الاحیاء. ظاهرا نفس میکشد کار میکند تلاش میکند، اما از نگاه قرآنی مرده است. شاعر شعری دارد که یک کسی بود همیشه میرفت قبرستان و با قبور مانوس بود. یک کسی آمد گفت آقا چرا همیشه در قبرستانی؟ با مردم معاشرت کن. آن جامعه جامعهی آسیب دیدهی بدی بود و طردش کرده بودند. گفت آقا شما مردم و افراد را رها کردی در قبرستان رفتی!
گفت همدمی مرده دهد مردگی، صحبت افسرده دلافسردگی
گفت اینهایی که شما میگویید زنده هستند مرده هستند و اینهایی که زیر خاک هستند اینها زنده هستند.
گفت پلیدان به مغاک اندرند، گفت اینهایی که زیر خاکند و شما میگویید بروید سمتشان، اینها روح آدم را آلوده میکنند، پاک نهادان تهِ خاک اندرند
گفت همدمی مرده دهد مردگی، صحبت افسرده دلافسردگی
گفت ما با اینهایی همنشین میشویم که احیا شویم، لذا عزیزان اگر کسی عمل صالح و ایمان نداشت مثل مردهای است که ظاهرا نفس میکشد. از نگاه قرآن حیات واقعی در گروِ ایمان و عمل صالح است.
از مصادیق مومنات صالحات حضرت امالبنین است که امروز روزِ وفات بزرگ بانوی عالم اسلام است. خب بعد از شهادت حضرت زهرای مرضیه، یکی از همسرانی که امیرالمومنین به همسری برگزیدند فاطمه امالبنین بود، عقیل برادر امیرالمومنین در علم أنساب استاد بود، نسَّابة العرب بود. حضرت امیرالمومنین عقیل را خواستند و فرمودند یک خانمی را از خاندان شجاع با ایمان برای من برگزین. معمولا ما میگوییم یک خانم مومنهی متدینه، اما عقیل این قید شجاع برایش سوال شد! حضرت فرمود «ولدَتهَا الفحولة» من میخواهم انسان شجاعی از او بدنیا بیاید. باز عقیل قانع نشد، گفت آقا انسان شجاع برای چی؟ خب میدانست که امیرالمومنین رجل افتخار آفرین از حضرت زهرای مرضیه یعنی حسنین دارد. گفت این رجل شجاع را برای چه میخواهی؟ آقا فرمودند میخواهم ذخیره حسینم شود برای عاشورا. امام در افق آیندهی تاریخ کربلا را دیدند، خب فاطمه امالبنین را انتخاب کردند و به همسری حضرت درآمد. نام این خانم هم فاطمه بود.
البته من اینجا یک رفع شبههای بکنم، شمر عصر عاشورا وقتی آمد پشت خیمهها، اماننامه از ابنزیاد برای فرزندان امیرالمومنین آورد و گفت «أین بنو أختنا»[18] خواهرزادههای من کجا هستند؟ امام حسین در خیمه نشسته بودند همه دور حضرت حلقه زده بودند، صدای شمر پشت خیمه بلند شد: «أین بنو أختنا»[19] همه متوجه شدند که منظور ابالفضل و سه برادرانش است. این شبهه را رفع کنم که اصلا شمر نسبت خواهرزادگی با مادر ابالفضل نداشت، شمر با جد أعلای ششمش با فاطمهی امالبنین مشترک بودند، یعنی شش پشت بالاتر میرسیدند به آن جد اعلایی که مشترک بودند. حالا مجازا شمر آمد گفت خواهرزادههای من کجا هستند! خیلیها هستند که در یک پشت، دو پشت، سه پشت، چهار پشتشان با یک آدم فاسقی همتراز میشوند از نظر نسلی، این قدحی برای طرف نیست! پیغمبر یک عمویش ابوطالب است و یک عمویش ابولهب است. یک عمو حمزه سیدالشهداست، این قدحی برای پیغمبر نیست، حالا شمر که گفت «أین بنو أختنا»[20] مجازاً این جمله را بکار برد، گاهی اوقات دیدید دو تا شیرازی در خارج همدیگر را میبینند میگویند سلام پسرخاله، بابا شما که پسرخاله نیستید! میگویند ما چون همشهری هستیم مجازا میگوییم پسرخاله، اینجا غریبیم، نسبت پسرخاله و پسرعمویی به هم میدهیم.
شمر وقتی این حرف را زد همه نشسته بودند، ابالفضل و برادران هم نشسته بودند، همه میدانستند که این حرف شمر لبهی فلشش سمت ابالفضل است و برادرانش. ابالفضل سرش را پایین انداخت و برادران سکوت کردند. من نمیدانم تا بحال خدای ناکرده سرتان آمده در مجلس خوبان نشسته باشید، یک کسی که به تمام اهل مجلس دشمن است بیاید شما را صدا بزند! کسی که به همهی اهل مجلس مخالف است شما را صدا بزند، چقدر آدم خجالت میکشد، میگوید آبروی ما را پیش همه برد! دشمن جمع دارد ما را صدا میزند. اما آقا فرمودند برادر این شما را دارد صدا میزند، پاسخش را بدهید! من این جمله را امروز بگویم: تمام عظمت ابالفضل یک بخش از ولایت امیرالمومنین گرفته شده، یک بخشش هم دامن پاک امالبنین ایشان را اینجور تربیت کرده است. من معذرت میخواهم امیرالمومنین فرزندانی هم داشتند که با امام حسین به کربلا نیامدند! قابلیت مادر هم شرط است. ابالفضل آمد از خیمه بیرون، رو کرد به شمر فرمود چه میگویی؟ گفت من برای شما اماننامه گرفتم، خودت و برادرانت بروید، ماندید فردا کشته میشوید. آقا ابالفضل اماننامه را گرفتند پاره کردند و پرت کردند به صورت شمر، فرمودند خدا روی تو را سیاه کند با این اماننامهای که برای ما آوردی. من در امان باشم امامم در امان نباشم! آقا آمدند در خیمه، امام حسین این سوال را کردند تا برای بشریت تا ابدیت عظمت ابالفضل آشکار و روشن بشود. گل سرسبد شهدای کربلاست، بعد از سیدالشهدا هیچ شهیدی مثل ابالفضل و در تراز ابالفضل نبود. آقا آمدند در خیمه محضر امام حسین، حضرت سوال کردند چه گفت؟ آقا که میدانستند چه گفت، سوال کردند که من و شما در روز وفات امالبنین این سردار علقمه را بهتر بشناسیم و به تربیت کردن مادرش بهتر پی ببریم. گفتند برادر چه گفت؟ گفت یا اباعبدالله اماننامه آورده بود برای من و برادرانم. اول جایی که امام حسین بار بیعتش را برداشتند نسبت به ابالفضل بود، فرمودند برادر شما و برادرانت آزادی، من بار بیعتم را برداشتم، شما بروید، اینها با من کار دارند. این سخن خیلی بر ابالفضل سنگین آمد. یک وقتی دیدید به کسی میگویند برو و اینجا نباش، میگوید چرا بروم، من چه کردم که باید بروم؟ اینجا این سردار علقمه شروع کرد به گریه کردن، یک جمله به امام حسین گفت: «لاأرانی الله بذلک ابداً» خدا نبیند عباس را در حالی که به حسین پشت کرده باشد. من بروم! من باید بمانم فردا درس وفاداری به امام مظلومم را به بشریت بیاموزم. این آقا در دامان امالبنین تربیت شده است، مادری که در همان روزهای نخستی که به همسری امیرالمومنین درآمد، میگویند یک وقتی دیدند آقا آمدند منزل دیدند امالبنین خیلی مهموم و مغموم است، آقا فرمودند چه شده؟ گفتند آقا یک خواهش دارم، دیگر من را بنام فاطمه صدا نزن؟ فاطمه! آقا فرمودند فاطمه نام مقدسی است، گفت آقا افتخار میکنم که همنام دختر رسول خدا هستم، اما شما وقتی وارد خانه میشوید و نام فاطمه بر زبان شما جاری میشود، یادگاران زهرای مرضیه به فکر فرو میروند و به یاد مادر میروند، من نمیخواهم یاد و خاطرهی مادر برای آنها تداعی شود. افتخار میکنم به این اسم، آقا فرمودند من تو را از امروز امالبنین صدا میزنم، مادر پسرها. گفت آقا من هنوز پسری ندارم! آقا فرمود خدا فرزندانی به تو میدهد که افتخار آفرین میشود برای بشریت، بشریت به اینها افتخار میکنند، زمانی که آقا ابالفضل متولد شد امالبنین بچه را به آغوش پدر سپرد، فاطمه امالبنین میگوید یک وقتی دیدم حضرت هی دستان عباس را میبوسد و گریه میکند. نگران شد این مادر، آقا دست فرزندم نقص دارد مشکلی دارد؟ آقا فرمود این دستها افتخار میآفریند، این دستها یک روز برای دفاع از ولایت از تن جدا میشود.
من یک جمله روضهی این خانم را بخوانم، وقتی اسرا را آوردند مدینه، بشیربن جزلم میگوید آمدم از طرف امام سجاد دو بیت شعر خواندم و خبر شهادت امام حسین را به مردم مدینه منتقل کردم، صدای زن و مرد بلند شد، بشیر در شعر خودش گفت
یا اهل یثرب لامُقام لکم بها، مردم مدینه دیگر مدینه نمانید، حسین را کشتند، مدینهای که حسین ندارد جای ماندن نیست. میگوید وقتی مردم داشتند ضجه میزدند یک وقت دیدند مردم راه باز میکنند، کوچه باز میکنند، یک خانم مجللهای دارد میآید، دست یک آقازادهای در دستش است گفتند این فرزند عباس است و این امالبنین مادر عباس است. میگوید خیلی مضطرب شدم، خبر شهادت چهار شهید را به یک مادر دادن خیلی ناگوار است، گفت امالبنین آمد جلو، انتظار داشتند بگوید بشیر عباس و پسرهایم چه شدند. اما کمال این بانو را ببینید، صدا زد «بشیر اخبرنی عن ابیعبدالله الحسین» بشیر از مولایم حسین چخبر؟ بشیر میگوید گفتم خانم تو چهار فرزند داشتی کربلا، چرا از عزیزانت سراغ نمیگیری؟ فرمود بشیر «اولادی و ولدی العباس و ما تحت الخضرا کلهم فداءٌ لابی عبدالله الحسین» بشیر تمام بچههایم، عباسم، هر چه زیر آسمان است، همه بفدای حسین...، گفتم خانم حسین را کشتند، صدای نالهی امالبنین بلند شد.
همه بگوییم یا حسین...
[1] نحل آیه97
[2] اکمال الدین و تمام النعمه ج1 ص322
[3] نهجالبلاغه خطبه 97
[4] نحل آیه97
[5] احزاب آیه35
[6] حجرات آیه13
[7] نحل آیه97
[8] نحل آیه97
[9] نحل آیه97
[10] شوری آیه20
[11] نحل آیه97
[12] نحل آیه97
[13] الکافی ج2 ص47
[14] بحارالانوار ج70 ص126
[15] رعد آیه7
[16] نحل آیه97
[17] نحل آیه97
[18] وقعة الطف ص190
[19] وقعة الطف ص190
[20] وقعة الطف ص190