IMG
IMG
01

استاد حدائق روز چهارشنبه 14 دیماه 1401 در مسجدالرسول(ص) قصردشت به بیان ادامه سلسله مباحث عاشورا و مهدویت پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال رسول­الله صلّی الله عليه و آله و سلّم: «ستكون فتن يصبح الرّجل فيها مؤمنا و يمسي كافرا إلّا من أحياه اللَّه بالعلم‏»[1].

بحثی را در جلسات گذشته با محوريت سخن سيدالشهداء و وجه شباهت امام زمان با انبياء بزرگ گذشته تاريخ، سخن به اين­جا رسيده بود که از وجه شباهت­های صاحب الزمان با حضرت ايوب، حضرت می­فرمايد: «فَالْفَرَجُ بَعْدَ الْبَلْوَى»[2] يکی از شباهت­های امام زمان با حضرت ايوب گشايش و فرج بعد از آشفتگی­ها و آشوب­های بسيار است، جلساتی را محضرت عزيزان نکاتی را عرض کرديم که حضرت ايوب و خانمش که نوه حضرت يوسف بود اين­ها سختی­های زيادی را گذراندند در يک مقطعی ثروت ايوب رفت، فرزندان ايوب رفت، هرچه حضرت ايوب از نظر اقتصادی امکانات داشت همه صفر شد باز حضرت ايوب در عبادتش خللی نيامد، شيطان به خدا عرض کرد که ايوب به خاطر سلامتی­اش شما را می­پرستد سلامتی هم رفت به حدی رفت که مردم منطقه ترسيدند ايوب يک بيماری خطرناک مسری داشته باشد از شهر هم بيرونش کردند ما بوديم چکار می­کرديم؟ ما خدا به ميل­مان راه نيايد قهر می­کنيم تعارف هم نداريم خدايا مزد ما اين بود، مزد نماز خواندن، مزد روزه رفتن­هايمان، از ايوب ياد بگيريم: «وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى‏ رَبَّهُ»[3] مؤمن مسلمان يک وقت مريضی هم امتحانت است، يک وقت گره اقتصادی در زندگی­ات آزمون است می­خواهند ببينند با خدا با پول، يا با خدا با دست خالی هم هستی، با خدا فقط در سلامتی، در بيماری­ات چه می­کنی؟ زمانی که پمپرز هستی چه می­کنيم؟ زمانی تکان نمی­توانی بخوری و تکانت می­دهند آن موقع هم ياد خدا هستی؟ اين­ها آزمون است، جوانی­تان امتحان است پيری­تان امتحان است، ثروت­تان امتحان است، فقرتان امتحان است، نمونه­هايش را هم خدا در تاريخ نشان داده، ايوب را تازه نفی بلد هم کردند، خانمی است که نوه پيغمبر است، با ايوب افتاد در يک خرابه­ای تمام اين­ها را حضرت ايوب گذراند و بعد هم عرض کردم خدايا تا کنون برای دنيايم از شما چيزی نخواستم و حال آن­که خيلی از خواسته­هاي ما دنيايي است خب اين: «فَالْفَرَجُ بَعْدَ الْبَلْوَى»[4] يک بخشش مشکلات سختی که خود ايوب ديد، از اين منظر صحبت شد و مطالبی را از روايات ما عرض کرديم، بحث امشب بنده از مجموع رواياتی که اوضاع آخرالزمان را ترسيم کردند من يک حديث را انتخاب کردم، مرحوم علامه مجلسی در جلد 93 بحار صفحه 303 حديثی تقريباً نسبتاً مفصلی است آقا اميرالمؤمنين از اوضاع آخرالزمان ياد می­کند و بعد حضرت می­گويد چه بکنيم؟ مؤمنين پايان حديث شنيدنی است از آغازش را خوب بشنويد پايانش که حضرت می­گويند در اين شرائط اگر قرار گرفتيد برای حفظ ايمان­تان چه بايد بکنيد که يک وقت صبح مؤمن نباشيد شب بشوي کافر، روايتش را خواندم اول سخن، اين روايت هم از رسول­خداست که پيغمبر می­فرمايد در نهج‌الفصاحه نعوذ بالله: «ستكون فتن‏»[5] رسول­الله می­فرمايد روزگاری خواهد آمد که فتنه­های در جامعه رشد پيدا می­کند: «يصبح الرّجل فيها مؤمناً»[6] صبح مرد مؤمن است: «و يمسي كافرا‏»[7] شب کافر است در فاصله يک روز ايمانش را می­بازد، در يک صبح تا شب: «يصبح الرّجل فيها مؤمنا و يمسي كافرا إلّا من أحياه اللَّه بالعلم‏»[8] مگر اين­که خدا او را با علم و دانش واقعی زنده نگه داشته باشد اين­ها مخاطرات آخرالزمان است اينی که در روايت داريم در دوره آخرالزمان حفظ ايمان از نگهداشتن آتش کف دست سخت­تر است آتش کف دست قابل تحمل نيست، می­گويند دوره آخرالزمان دين­تان را بتواني حفظ کنی از اين کار دشوارتر است، معلوم است کار آسانی هم نيست، من اين روايت را محضر عزيزان تقديم کنم، بيان اميرالمؤمنين نسبت به وضعيت آخرالزمان که الآن اين­ها را من از کلام نورانی حضرت می­گويم شما تصديق می­کنيد که آخرالزمان است عين اين­که حضرت امروز دارد از جامعه امروز ما سخن می­گويد و اين هم عزيزان معجزه است، معجزه گفتاری اميرالمؤمنين، اين سخن مربوط به بيش از هزار و چهار صد سال قبل است اما داريد امروز صورت عملی­اش را دارد، هزار و چهار صد سال قبل حضرت تصويری از آخرالزمان را بيان می­­فرمايد؛ آقای اصبغ ابن نباته که از شيعيان ناب اميرالمؤمنين است می­گويد در محضر حضرت بوديم آقا از اوصاف آخرالزمان سخن گفت و اين نکات را فرمودند، حضرت فرمودند: «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ»[9] روزگاری بر مردم خواهد آمد که: «يَرْتَفِعُ فِيهِ الْفَاحِشَةُ وَ لَتُصَنَّعُ»[10] گناهان زشت اعمال ناپسند در آن دوره آشکارا می­شود و بالا می­رود يعنی گناه رو به رشد پيدا می­کند اعمال زشتی که ناپسند است شيوع پيدا می­کند و روز به روز گسترش پيدا می­کند اين يک: «وَ يُنْتَهَكُ فِيهِ الْمَحَارِمُ»[11] حضرت می­فرمايد روزگاری خواهد آمد که پرده عفت و حيا پاره می­شود حيا می­رود کنار، با حيا ودن می­شود يک ضعف، بی­حيا بودن می­شود يک ارزش ما اين­ها را امروز می­بينيم اسلام مخالف با زيبايي نيست اسلام مخالف با آرايش نيست اسلام مخالف با شاد بودن و زيبا گشتن نيست اسلام با بی­حيايي مخالف است اسلام می­فرمايد هر چيزی در جای خودش، آقا می­بينيد با زن نامحرم بگو و بخندی که اسلام اين اجازه را نمی­دهد که با خواهر خودش هم اين جوری حرف بزند، يک خانم با يک مرد نامحرم چنان عباراتی را به کار می­برد که اسلام اين اجازه تازه با محرم خودش هم انسان بايد ادب در گفتار داشته باشد، حضرت می­فرمايد: «يُنْتَهَكُ فِيهِ الْمَحَارِمُ»[12] محارم پرده­های حيا و عفت پاره می­شود اين دو: «وَ يُعْلَنُ فِيهِ الزِّنَا»[13] حضرت فرمود عمل منافی عفت آشکارا می­شود حالا اين­ها را من روی منبر نبايد توضيح بدهم، در خيابان­های ما در محافل ما، گاهی اوقات اخباری که آورده می­شود آن وقت می­گوييم آقا چرا باران نمی­آيد اين نم نم بارانی هم که می­بينيد از برکات چهارتا از همين جلسات در گوشه شهر است روايت داريم وقتی خدا می­خواهد عذاب را نازل کند، چهارتا آبرومند آبرودار که در گوشه و کنار شهر اين­ها کسب آبرو کردند، خدا به برکت آن­ها دفع خطر می­کند در رأس همه آن­ها صاحب­الزمان است ماها پای سفره خوب­ها نشستيم و الا اگر چهارتا آدم آبرودار هم نبودند و دعاهاي اين­ها نفس­های اين­ها اشک­های اين­ها، مانع نزول بلاء نمی­شود خيلی وضعيت وضعيت سختی بود، در روايت داريم خدا وقتی بلاء می­خواهد نازل کند يکی انسان­های کهنسالی که عمرشان را در عبادت سپری کردند و بچه­های پاکی که هنوز به سن تکليف نرسيدند اين­ها مورد توجه خدا هستند اين­ها دفع بلايا می­کند.

نکته ديگر حضرت می­فرمايد: «وَ يُسْتَحَلُّ فِيهِ أَمْوَالُ الْيَتَامَى»[14]در دوره آخرالزمان مال يتيم حلال فرض می­شود مال يتيم را من يک بحثی را باز کنم، مال يتيم يک بخشش همين مال يتيم است طرف رحمت خدا رفته بچه­های صغير هم دارد، آنهایي که اولياء امر می­شوند و متولی يتيم می­شوند مال يتيم را دقت نمی­کنند، خيلی سخت است، اميرالمؤمنين در آن وصيتنامه خودش فرمودند: «اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ»‏[15]مراقب باشيد يتيم­ها حق­شان ضايع نشود حقوق ايتام را ضايع نکنيد يک معناي يتيم همين يتيم متعارف است شما حق يتيمی را ضايع کنيد، آن ولی ندارد آن خودش قانون بلد نيست کاری ازش نمي­آيد بنده به عنوان ولی او اقدام کنم به کارهای که به ضرر اوست، اما بالاتر از اين من می­خواهم بگويم که خيلی­ها ترکش اين مطلب دوم را می­خوريم آقا امام باقر فرمود خدا لعنت کند کسی را که مال يتيم را بخورد، دنبال حديث حضرت فرمود: «وَ نَحْنُ الْيَتِيمُ»[16] يتيم ما هستيم يعنی خدا لعنت کند کسی را که واجب مالی­اش را اداء نمی­کند بعضی­ها ملعون خدا هستند، ملعون اولياء هستند آقايون اين توقيع بايد مو به تن انسان راست يعنی اگر کسی مشمول اين حديث است ديگر خوابش نبايد ببرد يکی از توقيعات مسلم صاحب­ الزمان به يکی از نواب اربعه است، آقا يک نامه­ای نوشتند حالا ظاهراً حسين ابن روح يا علی ابن محمد سَمُری در آن توقيع نوشتند: «لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ‏»[17] لعنت خدا و تمام فرشتگان و تمام مردم همه برکسی: «عَلَى مَنْ أَكَلَ مِنْ مَالِنَا دِرْهَماً حَرَاماً»[18]درهمی از پول ما را به حرام مصرف بکند درهمی از پول ما را يعنی خمسش را ندهند، حالا ما که نمرديم نه ما پير هستيم نه خدا بخيل است، آقايان اين قدر مسأله خمس مهم است که ما در زمان چندتا از ائمه امام جواد امام صادق خود اميرالمؤمنين شرائط برای مردم نبود، خمس­شان را به ائمه برسانند آقا امام صادق می­فرمايد برای اين­که در نسل­تان اثر نگذارد اين مقطع ما بخشيديم چون دسترسی به ما نداريد و چون اين پول مال ماست و حق­ماست و نداديد حق­الناس در شکم بچه­هايتان می­رود و در نسل­تان اثر می­گذارد: «مَا أَنْصَفْنَاكُمْ إِنْ كَلَّفْنَاكُمْ ذَلِكَ الْيَوْمَ»[19]اين حرف امام صادق است انصاف به خرج نداديم اگر شما را مکلف کنيم به کاری که نمی­توانيد بدهيد، طرف از خراسان آمده خدمت امام صادق می­گويد آقا شيعيان شما آن­جا هستند دسترسی ندارند به چه کسی بدهند؟ گرفتار هستند خمس را نمی­توانيم بياوريم اين­جا، امام می­فرمايد در اين مقطعی که گرفتار هستيد، ما نمی­خواهم، اگر گرفتار نيستی بايد بپردازي، ما متأسفانه اين حديث مال يتيم خوردن بالاخره يک بخشی از وجوهات مال سادات يتيم است، يک بخشی از وجوهات مربوط به فقرای جامعه است بنده نماز شب بخوانم خمس هم ندهم: «هَباءً مَنْثُوراً»[20]آقا آمده می­گويد هفت سفر کربلا رفتم خمس نمی­دهم گفتم تمام اين سفرهايت زير سؤال است، يک کسی در ايام اربعين آمد گفت من سال اينقدر هزينه برای امام حسين اين­ها جای خمس هم قرار می­گيرد؟ گفتم يک ريالش هم قرار نمی­گيرد، برای امام حسين خرج می­کنيد مصرف خمس جايش مشخص است، گفتم اين حق فقراء را داری در شکم مردم فرو می­کني، قيامت خودت را هم گرفتار می­کنی، مرد دلتان برای خودتان بسوزد، دلسوز خودتان باشيد، همان­که طرف آمد به پيغمبر عرض کرد يا رسول­الله می­خواهم خدا رحمم کند، چه کنم؟ پيغمبر فرمود به خودت رحم کن، دلسوز خودتان باشيد اول: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً»[21]اول خودتان را نجات بدهيد بعداً خانواده­تان را بعداً ديگران ما از خود غافل هستيم پرداختيم به ديگران، بابا خودت را از گرفتاری بياور بيرون، از علائم آخرالزمان اميرالمؤمنين به اصبغ ابن نباته فرمود: «يُسْتَحَلُّ فِيهِ أَمْوَالُ الْيَتَامَى»[22]مال يتامی را حلال می­دانند اصلاً توجهی ندارند.

«وَ يُؤْكَلُ فِيهِ الرِّبَا»[23] از نشانه­های آخرالزمان رباخوری رواج پيدا می­کند می­گويد معامله داريم می­کنيم اسکنت پول ماست: «وَ يُؤْكَلُ فِيهِ الرِّبَا»[24]که متأسفانه شما می­بينيد و در روايت هم داريم يک درهم مال ربوی از هفتاد مرتبه عمل منافی عفت با مادر در مسجدالحرام، حرام اندر حرام اندر حرام، بعضی­ها چه جوری دارد پول جمع می­کنند؟ توجيه هم می­کند می­گويد آقا معامله است ما معامله کرديم.

 من ياد نمی­رود دوران نوجوانی، حالا هفت هشت سال­مان بود، با مرحوم آيت­الله والد آيت­الله طوبايي و چند نفر از علما کازيرون يک برنامه­ای بود قبل از انقلاب سال پنجا، پنجا و يک، دوتا لاندوير بود که اين­ها بايد می­بردند آقايون را، علما رفتند داخل يک ماشين، بچه­ها را کردند در يک ماشين ديگر، شش هفت­تا پسر بچه بودند هم­سن و سال آن­ها را کردند داخل يک ماشين ديگر، گفتند شماها باهم باشيد می­خواهيد حرف بزنيد البته رعايت حال ما را هم کردند گفتند در اين مسير اين­ها آمدند می­خواهند باهم هم سخن بشوند، يک پيرمردی هم به عنوان بزرگتر در آن ماشين بود، ما از کازرون می­آمديم شيراز، اين تسبيح دستش بود بيش از صد مرتبه آيت الکرسی خواند يعنی يک دوره تسبيح را از کازرون که حرکت کرديم می­گفت: «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ»[25]می­خواند می­رفت تا آخر دوباره از نو شروع می­کرد دوباره می­خواند، ما هم عقب نشسته بوديم گاهی اوقات حرف می­زديم می­گفت ساکت باشيد تا من آيت الکرسی بخوانم، ولی اين آقا از رباخورهای مسلم بود، معروف بود کارش هم اين بود، يک چندتا حبه نبات داخل جيبش بود، يک دسته چک، آقا می­آمد می­گفت پول لازم داری، می­گفت چقدر می­خواهی؟ آن موقع مثلاً می­گفت صد هزار تومن، می­گفت چقدری می­خواهی بدهی؟ می­گفت مثلاً شش­ماه، می­گفت يک چک بنويس صد و ده هزار تومن، خودش يک چک صد تومن می­نوشت می­گفت اين صدهزار تومن چک موجود با اين حبه نبات فروختم به تو به صد و ده هزار تومن، بابا: «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرين‏»[26] خدا رحمت کند امام می­فرمودند يک حب نبات ده هزار تومن آن موقع خب چه کسی را می­خواهی فريب بدهی، اين راه گريز از رباست اين اصلاً کارش همين بود، حالا آيت­ الکرسی هم بنده بخوانم نماز شب هم بخوانم ربا هم بخورم: «هَباءً مَنْثُوراً»[27] و عزيزان هيچ چيزی مثل مال حرام انسان را زمين نمی­زند مال حرام اگر در زندگی کسی آمد سر و کارش می­رسد به امام کشی، امام حسين را روز عاشورا حرام خواران کشتند، نمازخوان بودند، نماز اول وقت هم خواندند صبح نماز اول وقت­شان را به جماعت عمرو سعد خواندند اين­ها داعيه خدا داشتند. سر سيدالشهداء وقتی بالای نيزه رفت بعد از ظهر عاشورا همه کوفی­ها الله اکبر گفتند، شعار می­دادند الله اکبر يکی از مهم­ترين اذکار ماست، امام حسين در همان وسط جنگ فرمودند علت اين­که حرف من در شما اثر نمی­کند: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ‏»[28] شکم­هايتان از حرام پر شده امروز نمی­دانم تجربه کرديد به بعضی­ها حرف می­زنيد مسخره­تان می­کنند آيه­ قرآن می­خوانيد می­گويد اين حرف­ها چه است؟ نماز بخوان می­گويد نماز چه است؟ قال رسول­الله مسخره می­کند از اميرالمؤمنين بگوييد مسخره می­کند از خدا و قيامت می­گوييد دستت می­اندازد خدا نکند کسی به اين­جا برسد لقمه حرام، بعضی­ها حرام آمده در زندگی­ها، حرام اگر آمد ديگر باب انسان را قطع می­کند يک لقمه­اش تا چهل شبانه روز ارتباط انسان­ها را با خدا قطع می­کند يک لقمه.

يک آقاي مؤمنی بود نمی­دانم در جمع ما کسی ايشان را ديده بود يا نه؟ من که نديدم فکر هم نمی­کنم کسی، مؤمني که آيت­الله شهيد دستغيب از او خاطره نقل می­کند، من فقط شنيدم از ابوی نقل می­کنم، پشب­بام حمام علمدار محله لب آب، يک اتاقکی ايشان داشت که آن­جا زندگی می­کرد حالا به سن و سال ما نمی­خورد ايشان، چندتا خاطره را مرحوم آيت­الله شهيد دستغيب از او نقل می­کند و عنايت امام زمان شامل حالش شد، از طرف حضرت پول بهش دادند، در داستان­های شگفت اين خاطره آمده جای ديگر هم نقل شده، آقای ابطحی هم در کتاب ملاقات با امام زمان آورده، ايشان با پول حضرت هم يک مشهدی می­رود با مرحوم آقای ابطحی امام جماعت مسجد سر دُزک که از علمای آن وقت شيراز بوده، يک نفر هم مأمور می­شود از طرف امام زمان، از تهران تا مشهد با اين­ها هم همسفر می­شود و چندتا درس به اين آقا می­گويد، اهم نکاتی که اين از طرف حضرت توصيه می­کند يکی نماز اول وقت بوده و دوم دقت در خوردن غذا که هر لقمه­ای را در دهانت نگذار پای هر سفره­ای نشين، آقا يک لقمه هم يک آب نبات خمس نداده چهل شب حال عبادت را از تو می­گيرد، زيارت عاشورا می­خواني می­شود کتاب اکابر، نماز شب می­خواند شده بيداری، خراب کردن خواب، توجهی ديگرش درش نيست اين دوتا نکته را خيلی اين مؤمن دقت داشت ابوی ما هم خدا رحمت­شان کند مراقب بود پای هر سفره­ای نمی­نشست، هر خوراکی را نمی­خورد، دقيق بود در مصرف، آقای ترابی بود اين را بايد شماها ديده بوديد مرحوم آقای دکتر سيدعبدالرسول ترابی ايشان دکتر دندانپزشک بود در همين خيابان رحمت آباد دهه اول محرم روضه می­گرفت ايشان پسر عموی والده ما بود از آن افراد اهل دل، بالاخره اهل توجه من از خود آقای دکتر ترابی شنيدم گفت مؤمن همه­جا نمی­رفت هرجا دعوتش می­کردند قبول نمی­کرد ولی چون می­دانست من حساب خمس دارم در درآمدم دقيق هستم اگر يک وقتی ازش دعوت می­کردم برای غذا منزل ما می­آمد، گفتند يک وقتی مؤمن را ديدم اين را مرحوم آقای دکتر حاج سيدعبدالرسول ترابی رحمت الله عليه نقل کرد، گفت آقا اين مؤمن را يک وقت ديدم، ديدم خيلی آشفته حال است، گفتم آقای مؤمن چرا اين قدر پريشان هستی؟ گفت دو شب قبل رفتم يک­جايي سفره­ای بود به نام هيئت، به اصرار ما را پای سفره نشاندند غذا خوردم، يک پرده­ای سياهی افتاد مقابل چشمانم، ديگر آنچه می­ديدم نمی­ديدم، خيلی آشفته شده بود، بعد مرحوم آقای ترابی گفت مدت­ها گذشت دوباره مؤمن را ديدم گفتم پرده­ چه شد؟ گفت تا چهل شبانه روز اين پرده جلو چشمانم بود، يک کسی گفت آقا ما پرده­ای نمی­بينيم گفتم اصلاً تو پرده برايت کنار نرفته که بفهمي پرده چه است؟ پرده را پس نزدند تا بفهمی پرده چيست؟

چشم دل باز کن که جان بينی،  آنچه ناديدنی است آن بينی

خب اين لقمه حرام عزيزان خيلی تأثير دارد، حضرت می­فرمايد: «وَ يُؤْكَلُ فِيهِ الرِّبَا»[29] مال ربوی در زندگی اگر آمد اثر می­گذارد: «وَ يُطَفَّفُ فِي الْمَكَايِيلِ وَ الْمَوَازِينِ»[30] اميرالمؤمنين می­فرمايد از نشانه­های آخرالزمان اين­ها همان بلواهای آخرالزمان است که حضرت وقتی می­آيند اين­ها ديگر جمع می­شود اين­ها برچيده می­شود، از نکات ديگر حضرت فرمود در کيل­ها و ميزان­ها کم گذاشته می­شود يعنی کم فروشی شايع می­شود کم فروشی در جامعه رواج پيدا می­کند: «وَ يُسْتَحَلُّ الْخَمْرُ بِالنَّبِيذِ»[31] شراب را حلال می­کنند، نبيذ يعنی آب سيب آب خرما، آب انگور، به اسم اين­که آب سيب است آب انگور است آب خرماست شراب می­خورند می­گويد حالا که حرام نيست، اين آب انگور ما داريم می­خوريم: «وَ يُسْتَحَلُّ الْخَمْرُ بِالنَّبِيذِ»[32] شراب­خوری حلال می­شود با توجيه اين­که می­گويند آب سيب است انگور است خرما و امثال ذلک: «وَ الرِّشْوَةُ بِالْهَدِيَّةِ»[33] حضرت می­فرمايد شوه حلال می­شود با عنوانش را عوض کردن، هديه دادن، آقا صدق اميرالمؤمنين آقا چه کلامی؟ مثلی اين­که حرف امروز ما را حضرت دارد بيان می­کند، من آدرس روايت را گفتيم، مردم ايمان بياوريد به اهل­­البيت قوی­تر ما مفتخر هستيم پيرو خاندانی هستيم که از قرن­های آينده خبر می­دهد حضرت فرمود، رشوه را به اسم هديه حلال می­کنند، می­گويد آقا هديه است، بیچاره را می­گذارند در فشار در سختی تا يک پولی از او نگيرد کارش را انجام ندهد: «وَ الْخِيَانَةُ بِالْأَمَانَةِ»[34] خيانت را به اسم امانتداری توجيه می­کنند، خيانت در مال مردم می­کند می­گويد امانتداری کرديم: «وَ يَتَشَبَّهُ الرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ وَ النِّسَاءُ بِالرِّجَالِ»[35] آقا می­فرمايد دوره آخرالزمان دوره­ای است که مردها خودشان را شبيه زن­ها در می­آورند زن­ها خودشان را مثل مردها در می­آورند ديديد يا نديديد؟ خب الحمدلله اهل کمالات هستيد، فراوان يک وقتی يک آقايي آمد من از پشت سر با آيت­الله والد بوديم حاج آقا گفتند چرا اين چادر سر نکرده، چرا اين چادر سر نکرده، حاجی آقا چهار سال رحمت خدا رفتند اين حرف حدود ده سالی قبل است، گفتند يک چيزی بهش بدهيد سر برهنه آمده در خيابان، گفتم آقا اين مرد است اين جوری آمده موها تا کمر افتاده، اميرالمؤمنين فرمود: «وَ يَتَشَبَّهُ الرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ وَ النِّسَاءُ بِالرِّجَالِ»[36] گاهی اوقات تميز دادن مرد و زنش می­شود سخت، اين آقا مرد است اين آق زن است؟ «وَ يُسْتَخَفُّ بِحُدُودِ الصَّلَاةِ»[37] آقا اميرالمؤمنين می‌فرماید حدود نماز سبک شمرده می­شود يعنی ديگر برای نماز ارزشی قائل نيستند وقت نماز می­شود مساجد را ببينيد اماکن و مراکز و مجامع را هم ببينيد نماز می­رود در حاشيه تازه همانی هم که می­بينيد نماز می­خواند نماز هر وقت شد، اول کارها اول برنامه­هايمان: «وَ يُسْتَخَفُّ بِحُدُودِ الصَّلَاةِ»[38] حدود نماز را سبک می­شمارند اين استخفاف صلات نه ترک صلات است، استخفاف صلات مال نمازگزارهاست می­خوانند ولی هر وقت شد، نماز می­خواند هرجايي شد خيلی برايش اهميت ندارد رو چه فرشی؟ با چه حالی؟ با چه وضعی؟ می­گويد فقط يک چيزی بخوانيم در چه زمانی؟ اهميت ندارد و حال آن­که در حالات پيغمبر دارد رسول­الله از دقايقی مثلاً نيم ساعتی قبل از نماز، ديگر پيامبر آماده­ای برای نماز بود، هی رسول­الله اين پا و آن پا می­شدند اين پا و آن پا می­شدند، يک وقت تا آستانه وقت نماز داخل می­شد رسول­الله رو می­کردند به بلال می­فرمودند: «أَرِحْنَا يَا بِلَال‏»[39] راحت کن ما را بلال، آذان بگو، خيلی اين راحت­کن با آن راحت­کن که ما بعد از نماز می­گوييم فرق می­کند، ما نماز می­خوانيم می­گوييم راحت شديم مثلی که اسير بوديم آزادمان کردند، پيامبر می­فرمايد می­خواهم راحت بشوم، يعنی با نماز خواندند به آرامش برسم ما بعضی­ها نماز گريزی را آرامش می­دانيم بعضی­ها رو به نماز آوردن نماز را، که پيامبر می­فرمايد آرامش است: «وَ يُحَجُّ فِيهِ لِغَيْرِ اللَّه»[40] حج هم اگر می­روند برای غير خدا می­روند يک مقاصد ديگری در حج­شان هست، آن حجی که بايد انگيزه عبوديت درش باشد می­بينيد درش رعايت نمی­شود، حضرت فرمود: «فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ»[41] اين اوصافی را که آقا نام بردند اين­ها هم بلواهای آخرالزمان است حضرت فرمودند اگر اين اوصاف را ديديد و در چنين زمان­های قرار گرفتيد می­دانيد چه اتفاقی می­افتد؟ نعوذ بالله، اين هم سرمان آمده می­گويم تا تأييد کنيد: «انْتَفَخَتِ الْأَهِلَّةُ تَارَةً حَتَّى يُرَى هِلَالُ لَيْلَتَيْنِ»[42] يک وقت شب اول رمضانت برايت اشتباه می­شود در دو شب دوبار ماه را می­بينی، اول ماه­تان بهم می­خورد می­دانيد چرا؟ نکبتش می­رود در ليلة القدر و درکش نمی­کنی، فرصت­ها از شما گرفته می­شود، نکبت آن کارهایی که حضرت نام بردند نتيجه­اش می­شود اين­که در شب اول ماه­تان دچار ترديد می­شويد: «انْتَفَخَتِ الْأَهِلَّةُ تَارَةً حَتَّى يُرَى هِلَالُ لَيْلَتَيْنِ»[43]در دو شب ماه ديده می­شود می­گويند امشب شب اول بود يا ديشب شب اول بود، ديشب ديديم امشب هم ديديم هردو هم ماه مثل هم بود: «وَ خَفِيَتْ تَارَةً»[44]دوباره پايان ماه هم شما در شب اول ماه ماه بعد که می­خواهيد نماز عيد فطر بخوانيد درست تشخيص نمی­دهيد عيد فطر هم از دست­تان می­رود، شب قدر هم از دست­تان می­رود، بعد حضرت فرمود: «حَتَّى يُفْطَرُ شَهْرُ رَمَضَانَ فِي أَوَّلِهِ»[45] يک وقت می­بينی روز اول رمضانی که بايد روزه باشی چون می­گويي درست برايم ثابت نشده، روز اول رمضان روزه نيستيد: «وَ يُصَامُ الْعِيدُ فِي آخِرِهِ»[46] آخر رمضان هم که بايد افطار کنيد روز عيد روزه رفتن حرام روز عيد فطر روزه هستيد از اين طرف يک روز از رمضانت که بايد روزه می­رفتی روزه نرفتی، از آن طرف روز عيد فطری که نبايد روزه بروی داري روزه می­روی اين­ها نکبت آن­ها کارهاست بعد آقا فرمود: «فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ حِينَئِذٍ مِنْ أَخْذِ اللَّهِ عَلَى غَفْلَةٍ»[47] مراقب باشيد مراقب باشيد يک وقتی در حال غفلت در اين دوره و زمانه شما را نبرد، حالا اين شرائطی که آقا فرمودند الآن هست يا نيست؟ هست، حالا توصيه­ای که حضرت می­فرمايند فرموديد هست، کارهای که حضرت می­فرمايد که اين­ها را دقت کنيد، اين توصيه­ها را عمل کنيد بعد حضرت يک دو نکته­ای ديگر هم می­گويند بعد توصيه حضرت را هم تکميل کنم، آقا می­فرمايد: «فَإِنَّ مِنْ وَرَاءِ ذَلِكَ»[48] در اين روزگاری پر فتنه­ای، پر آشوب آخرالزمان: «مَوْتَ ذَرِيعٍ»[49] مرگ­های ناگهانی شيوع پيدا می­کند: «يَخْتَطِفُ النَّاسَ اخْتِطَافاً»[50] يک مرگ­های که برخود افراد هم معلوم نيست، باکش نيست طرف، می­گويد آقا مسجد بود صبح دارالرحمه بيايد تشييع، نه خبري، نه علتی، نه کسالتی حضرت می­فرمايد: «حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ لَيُصْبِحُ سَالِماً»[51] فرد صبح سالم است: «وَ يُمْسِي دَفِيناً»[52] شب دفنش کردند، می­گويد آقا صبح با ما بود می­گويد آقا قبل از ظهر رحمت خدا رفت بعد از ظهر تشييع شد امشب هم نماز ليلة الدفنش را بخوانيد، مردم روزگار آخرالزمان اين است، اين­ها از ويژگی­های آخرالزمان است که حضرت دارد نام می­برد: «وَ يُمْسِي حَيّاً وَ يُصْبِحُ مَيِّتا»[53] شب زنده است، صبح خبر می­دهند حاجی مرد حاج خانم رحمت خدا رفت به رحمت الهی پيوست، يعنی يک مرگ­های نا به هنگام غير مترقبه، حالا يک وقت می­گويند آقای فلانی دو سال مريض بود، البته اين بيماری هم عرض کنم اين بيماری هم يک هشدار است يک زنگ خطر است آقا حواست را جمع کن، کارهايي زمين  مانده­ات را جمع کن، مريض هستی داری می­روی، دکتر جوابت کرده فکر کارهايت باش،  اين بيماری­ها پر ليوانش اين است که يک هشدار برای صاحبان اين بيماری است، که دست و پا ها را جمع کنيد، آماده رفتن باشيد مرگ­های نا به هنگام اين مشکل را دارد که طرف يک وقت کارهايش را نکرده، شب می­خوابد صبح جنازه را بلند می­کنند: «وَ يُمْسِي حَيّاً وَ يُصْبِحُ مَيِّتا»[54] «فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ»[55] اين توصيه­های که حضرت فرمودند گفتم اين توصيه­ها را خوب دقت کنيد چندتا نکته اميرالمؤمنين می­فرمايد در آخرالزمان اگر قرار گرفتيد با اين اوصاف وظيفه­تان اين است که اين­ها را دقت کنيد آقا فرمودند: «فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ»[56] وقتی چنين زمانی را درک کرديد: «وَجَبَ التَّقَدُّمُ فِي الْوَصِيَّةِ قَبْلَ نُزُولِ الْبَلِيَّةِ» وصيتنامه­هايتان را بنويسيد، ما چند درصد مان وصيتنامه نوشتيم؟ يک آقايي را ديدم اين را بگذاريد بگويم اين از آن رؤياهای صادقه است خدا رحمتش کند از روحانيون شهر هم بود، رحمت الله عليه يک وقتی ما نشسته بوديم خدمت ايشان جلسه­ای بود به من خطاب کرد، گفت آقای حدائق فلان چيز فلان چيز فلان چيز متعلق به فلان جا هست و يک افرادی را هم نامبرد که اين­ها مربوط به اين­ها هست، خب اين بنده خدا ورثه­ای هم نداشت يک سری توصيه­های را به ما کرد گفتم حاجی آقا اين را بنويس وصی معين کن، با گفتن به من، من نه وصی شما هستم نه بعد حرف ما را بازماندگانتان قبول می­کنند اين­ها را مکتوب کن، همين که اميرالمؤمنين دارد می­فرمايد مکتوب کرديد عمل نکردند قيامت جلو ورثه را بگيريد آن­جا حق داريد بگويد خدايا نکردم، گفتم اين­ها را بنويس ما تذکر را داديم شايد چند ماه بعد اين آقا رحمت خدا رفت، من از باب وظيفه اخلاقی به بازماندگانش گفتم گفتم يک شبی من بودم چند نفر هم بودند اين­ها هم شاهد اند اين حرف­ها را ايشان زد بررسی کنيد ببينيد در وسائلش اگر وصيتنامه­ای دارد، عمل کنيد به وصيتش من شاهد هستم اين حرف­ها را حالا هيچ کدام از اين وصيت­ها هم به ما بر نمی­گشت، که بگويم آقا اين قدرش گفته بدهيد به آقای حدائق، ما ذی نفع نبوديم ولی گفتم از نظر اخلاقی، بازماندگان ايشان گفتند ما تفحص می­کنيم می­گرديم و بعد هم عمل نشد اموال هم مسير ديگری رفت و يکی دو سال گذشت خواب آقا را ديدم، آقايون خدا شاهد است عين همين عبارت، ديدم آمد سمت من با يک آشفتگی اين دستش را می­زد پشت اين دستش می­گفت آقای حدائق گفتی وصيتت را بنويس ننوشتم و عمل نشد به آن چيزهای که در نظرم بود، گفتی بنويس و ننوشتم و نکردم، آقا بنويس دلتان بابا برای خودتان بسوزد گرچه بنده در اين شيراز سراغ داشتم يکی از وراث يک بنده­ای خدا آمد گفت آقا بابایمان فوت کرد پسر بزرگ وصيتنامه را خواند وصيت را جلو بچه­ها خواند گفت بعد پاره­اش کرد ريخت دور، گفت صدايش هم در نمی­آوريد ما به اين وصيت عمل نمی­کنيم می­خواست خودش عمل کند، لذا آقايون تا هستيد کار کنيد، اين هم که اميرالمؤمنين می­فرمايد وصيت را بنويسيد اين آخرين تير ترکش است و الا اگر می­توانی انجام بدهی بده، پيغمبر فرمود يکدانه خرما با دست خودت بدهی از کل زندگی­ات که بعد از شما برايتان خيرات کنند ثوابش بيشتر است يکدانه خرما بابا يک تومن بدهيد ملياردها تومن بعد از شما بدهند برابری با اين نمی­کند اين ما حصل کلام رسول­الله است آنی که می­توانيد خودتان بکنيد، وصيت مال جايي است که ديگر توفيق پيدا نشد، حالا بنده می­گويم آقا ملکی هست نشد بفروشمش قصدم اين بود که اين مصارف را انجام دهم ولی گير است توانايي ندارد.

يک بنده­ای خدای باز از مخدرات و مؤمنات شيراز به ما زنگ زد گفت آقای حدائق اين زمين در فلان خيابان من خمسش را ندادم، اولاد هم نداشت بعد شما خمسش را اگر فروختند بدهد يک مقدار پول زيادی هم در سپرده داشت گفت آن هم خمس نداده است، گفتم حاجی خانم حالا زمين­ها را نمی­خرند، پول سپرده را که می­توانی برداری؟ برو خمسش را بده، گفت بانک به ما نمی­دهد گفتم کدام بانک به شما پول نمی­دهد من می­آيم همراهت می­رويم می­گيريم، گفت می­گويند يک چيزش کم می­شود، ای وای ای وای، دغدغه کم شدن سود را داريم دغدغه کم شدن اعمال­مان را نداريم، گفتم خانم دلت برای خودت بسوزد چه کسی می­خواهد ببرد، تو که اولاد هم نداری، آقايون باز اين خانم از دنيا رفت من از باب وظيفه شرعی به اخويش زندگ زدم گفت اين خواهر شما اين حرف­ها را زد، گفت اين زمين­ را خمس ندادم اول خمسش را بدهيد پولی هم داشت در سپرده فلان بانک، نداده بود گفت آقای حدائق اين تازه خمس زيادی هم داده، ديدم من ادامه بدهم يک چيزی هم از من می­خواهد بگيرد گفتم آقا ببخشيد معذرت می­خواهم من بهش گفتم که ورثه­ات را نمی­دهد چرا؟ گفتم خانم اگر خودت دلسوز خودت نشدی دلسوزی از ديگران کار عبثی است مردم آنی که دلش برای خودش نمی­سوزد نبايد انتظار دلسوزی از ديگران داشته باشد، می­گويند تو به خودت رحم نکردی، آقا اميرالمؤمنين می­فرمايد در چنين دورانی اگر قرار گرفتيد حضرت می­فرمايد اول وصيتنامه­هايتان را معين کنيد: «وَجَبَ التَّقَدُّمُ فِي الْوَصِيَّةِ قَبْلَ نُزُولِ الْبَلِيَّةِ‏»[57] وصيت­تان را آماده کنيد قبل از اين­که بلا برايتان بيايد ما باز يک چيزی بگويم از آيت­الله والد که سال­ها پشت سرشان نماز می­خوانديد ايشان يک دفتری داشتند وصيتنامه­­شان را در آن نوشتند حالا اين­ را ما يک بخشش را در آن کتاب شرح حال ايشان آورديم، يک وصيتنامه­ای نوشتند مثلاً پنجاه سال قبل، بعد از گذشت بيست سال يک وصيت جديد نوشتند تغييراتی در آن دادند، بعد از گذشت بيست سال دوباره يک تغييرات ديگر در همان دفتر، يعنی به گذر زمان يک چيزهای نظرشان بود که اين­­ها را خودشان انجام دادند، تکليف بازماندگان را به مسائل ديگر متوجه کردند بعد در همان وصيتنامه نوشته بودند دقيق، آقايون حالا اين را بعد که در کتاب چاپ شد بخوانيد شما هم بنويسيد برای بازماندگانتان، تمام نکات مستحبات دفن، مستحبات غسل، يکی يکی ايشان توصيه کرده بودند که اين کار را بکنيد اين کار را بکنيد، در دفن کردن اين کار را بکنيد، شاخه نخل را اگر گرفتيد اين ذکر را  بنويسيد اين­جا بگذاريد اين تربت را که گذاشتم در اين قسمت از قبر، يعنی تمام که اصلاً ما وقتی اين را اصلاً مثل يک دستورالعملی بود و من به بچه­های خودم اين­ها را يکی از نسخه­هايش را بگذاريد برای خودتان آينده هم با شما اين رفتار را بکند، يعنی اگر ورثه دست­پاچه بشود هُل بشود نفهمد ايشان همه چيز را ذکر کرده بودند، پارچه­هایی که گذاشته بودند اين پارچه سرتاسری است اين را اين جوری  بپوشانيد اين را اين جوری، مثل يک کسی که حالا يک آدم عامی می­خواهد انجام بدهد هيچی بلد نيست اگر همين را می­دادند دست يک آدم عامی که تا کنون ميت غسل نداده و کفن نکرده يک راهنما بود، نسبت به قبرشان هم نوشته بودند من برای خريد قبر پولی ندارم و جايي هم معين نکردم اگر اولياء گرام احمد ابن موسی و سيدمير محمد و سيد علاء الدين حسين من را پذيرفتند در جوار اين­ها دفن کنيد و اگر نپذيرفتند در قبرستان مؤمنين دفنم کنيد انشاءالله ملک نقاله ما را منتقل به وادی السلام نجف می­کند که شب آن روز فوت­شان توليت محترم آيت­الله دستغيب، آيت­الله دژکام آقايون آمدند، گفتند حاج­ آقا را می­خواهيد دفن کنيد؟ گفتم نه پولی در کار هست نه جايي معين شده ولی اين متن را دارد، فردا آمدند تمام حرم، دو حرم را و صحن را قدم زدند گفتند هرجا می خواهيد؟ آخرالامر آوردند همين­جايي که ايشان دفن است چهل سال ايشان وقتی حرام می­رفتند همين­جا زيارت جامعه می­خواندند احمد ابن موسی هم مزد را داد، چهل سال اين­جا ايستادی جامعه خواندی همين­جا شما را دفن می­کنيم: بنازم خداوند پيروز را، خدا اين گونه مزد می­دهد لذا وصيت را جدی بگيريد اگر ننوشتيد بنويسيد ورثه را در يک سر در گمی قرار ندهيد، ورثه آمده می­گويد آقا بابای ما در نمازش کوتاهی می­کرد، ولی چيزی هم ننوشته، خودش را می­زند به بی­خيالی بابا بنويس حالا نخواندی بنويس برايت بخوانند، آقا فرمود وصيتنامه را اهميت بدهيد: «وَجَبَ التَّقَدُّمُ فِي الْوَصِيَّةِ قَبْلَ نُزُولِ الْبَلِيَّةِ»[58] «وَجَبَ تَقْدِيمُ الصَّلَاةِ فِي أَوَّلِ وَقْتِهَا»[59] در آخرالزمان مرد نماز اول وقت­تان تعطيل نشود: «خَشْيَةَ فَوْتِهَا فِي آخِرِ وَقْتِهَا»[60] بترستيد از اين­که نماز اول وقت را نخوانی تا آخر وقت زنده نيستی که بخوانی، دوره آخرالزمان است بلوی است فرق می­کند با دوره­های ديگر، توصيه ديگر اميرالمؤمنين نماز اول وقت در آخرالزمان فراموش نشود: «فَمَنْ بَلَغَ مِنْكُمْ ذَلِكَ الزَّمَانَ»[61] اگر کسی در اين آخرالزمان قرار گرفت: «فَلَا يَبِيتَنَّ لَيْلَةً إِلَّا عَلَى طُهْرٍ»[62] دستور ديگر، حضرت می­فرمايد آنهايي که در آخرالزمان هستيد شب می­خواهيد بخوابيد با وضوء بخوابيد شب قبل از خواب با وضوء، ضمن اين­که خوابيدن با وضوء اصلاً توصيه رسول­الله است، رسول­الله به حضرت زهراء فرمودند دخترم شب اگر با وضوء خوابيدی تا زمانی که خواب هستي ثواب عبادت برايت می­نويسند اين­هایي که حالا توفيق سحرخيزيشان کم است مريض هستند ناتوان هستند، می­گويند آقا وضوء بگير بخواب، خب وضوء گرفتی، تا آذان صبح در حال عبادت هستی، چقدر خدای مهربان است، چه خدای کريمی؟ حضرت می­فرمايد در آخرالزمان: «فَلَا يَبِيتَنَّ لَيْلَةً»[63] اصلاً شبی بر شما صبح نشود: «إِلَّا عَلَى طُهْرٍ»[64]با وضوء باشيد، مخصوصاً موقع خوابيدن: «وَ إِنْ قَدَرَ أَنْ لَا يَكُونَ فِي جَمِيعِ أَحْوَالِهِ إِلَّا طَاهِراً فَلْيَفْعَل»[65] حضرت می­فرمايد اگر در طول روز هم می­تواني دائم­ الوضوء باشی دائم الوضوء باش، شب خصوصاً قبل از خواب با وضوء در روز هم حضرت می­فرمايد اگر می­توانی: «وَ إِنْ قَدَرَ أَنْ لَا يَكُونَ فِي جَمِيعِ أَحْوَالِهِ إِلَّا طَاهِراً فَلْيَفْعَل»[66]اگر می­توانيد در طول روز هم هميشه با وضوء باشيد و من کراراً عرض کردم عزيزان با وضوء بگردید، ببين چقدر کارها روان می­شود، با وضوء برويد دنبال طلبت با وضوء برويد در مغازه با وضوء برو در اداره با وضوء حرفت را بزن، ببينيد چقدر زمينه پيشرفت پيش می­رود، چون وضوء اسلحه مؤمن است، مؤمن با وضوء مثل مؤمن مسلح است اول شيطان ديگر طرف شما نمی­آيد شيطان صفتان هم ديگر حریف شما نمی­شود، اين هم يک توصيه ديگر، من جمع کنم مطالب را حضرت فرمود: «فَإِنَّهُ عَلَى وَجَلٍ لَا يَدْرِي مَتَى يَأْتِيهِ رَسُولُ اللَّهِ»[67] شما در يک هراسی هستيد آخرالزمان دوران پر بلوائی است نمی­دانيد رسول­الله اين­جا رسول­الله يعنی حضرت عزرائيل، حضرت عزرائيل را هم خوب اسمش را بياوريد ما بعضی­هايمان يک جوری زشت حرف می­زنيم که وقتی می­خواهيم رو به رو بشويم خجالت می­کشيم، من يک خاطره از مرحوم آيت­الله آقای حاج شيخ ابوالحسن بگويم اين را هم در زيارت­هايتان عمل کنيد، نانش را می­خوريد، يکی از متدينين شيراز می­گفت با آقای حاج شيخ رفته بوديم عتبات، می­گفت آقای حاج شيخ از سحر که می­رفتند تا هشت، نه صبح در حرم بودند، می­گفت از حرم که آمدند بيرون داشتيم می­رفتيم به سمت آن مسافر خانه­ای که بود، از صحن آمديم بيرون داشتيم می­رفتيم دوباره آقای حاج شيخ برگشتند، گفتم آقا کجا؟ صبحانه؟ گفتند يک زيارتی يادم رفت می­خواهم برگردم در حرم زيارت را بخوانم، گفتم چه زيارتی؟ خب بگوييد ماهم ياد بگيريم، گفتند من هر مرتبه که حرم می­آيم يک زيارت هم از طرف حضرت ملک‌الموت می­خوانم تا حالا چقدر خوانديم برای حضرت عزرائيل، خب بابا می­خواهد بيايد جان­مان را بگيرد، طرح دوستی بينداز ارتباط برقرار کن، بگو آقا ما ارادت داريم به تو، جان را راحت بگيرد، نه مثل گوسفند زنده پوست بکند، که می­کند که می­کُند، گفت آقای حاج شيخ برگشتند نه اين­که بيايند جلو صحن يک سلام بکنند برگردند دوباره برگشتند داخل حرم آمدند بالای سر سيدالشهداء يک زيارت کامل با توجه خواندند رفتند بيرون گفت بعد به من گفتند آقا با حضرت عزرائيل کار داريم اين رسول­الله است می­خواهد بيايد جان ما را بگيرد، گاهی اوقات چنان زشت نام می­بريم ببين اميرالمؤمنين چه زيبا ياد می­کند، حضرت ملک الموت را می­فرمايد رسول­الله نماينده خدا فرستاده­ خدا، حضرت می­فرمايد شما نمی­دانيد: «مَتَى يَأْتِيهِ رَسُولُ اللَّهِ لِقَبْضِ رُوحِهِ»[68] رسول­الله کی می­آيد جان­تان را می­گيرد؟ «وَ قَدْ حَذَّرْتُكُمْ»[69] آقا فرمودند شما را پرهيز داشتم و آشنا کردم به مسائل آخرالزمان: «إِنْ حَذَرْتُمْ وَ عَرَّفْتُكُمْ»[70] اگر بپذيريد و موعظه را قبول کنيد: «وَ وَعَظْتُكُمْ إِنِ اتَّعَظْتُمْ»[71] نصيحت کردم اگر نصيحت پذير باشيد: «فَاتَّقُوا اللَّهَ فِي سَرَائِرِكُمْ وَ عَلَانِيَتِكُمْ»[72] آقا فرمود در خلوت­تان و در جلوت­تان تقوی داشته باشيد: «وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[73] مراقب باشيد مسلمان بميريد: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْه»[74] اگر کسی غير از اسلام دينی را برگزيد از او پذيرفته شدنی نيست: «‏وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِين‏»[75] در قيامت هم از زيانکاران است، اين يک روايتی از مجموع رواياتی که اوصاف آخرالزمان را آقا اميرالمؤمنين تبيين نمودند، وصيتنامه يادتان نرود، دائم الوضوء بودن خصوصاً قبل از خواب، وضوء فراموش نشود، نماز اول وقت هم از يادمان نرود.

خب شب جمعه پيشرو شب وفات حضرت ام­البنين است مادر چهار شهيد کربلا من يک مقدمه­ای را عرض کنم انشاءالله جناب حاجی آقای راستی هم فيض بهتری به مجلس بدهند، حضرت ام­البنين باب الحوائج است و می­دانيد که خيلی­ها می­آيند حاجت می­گيرند آن زمانی که حالا عزيزان­ما يادشان هست بقيع می­شد شب­ها پشت قبرستان بقيع بيايند، يکی از جاه­های پر جمعيت ديوار بقيع محازی قبر حضرت ام­البنين بود که شيعيان می­آمدند آن­جا توسل به شهدای کربلا و چهار شهيد عزيز اين مادر پيدا می­کردند من يک گوشه عرض ادب کنم و تمام کنم، بشير ابن جزلم وقتی آمد مدينه و از طرف امام سجاد اعلان کرد خبر شهادت امام حسين را آقا زين العابدين بيرون مدينه خيمه­ای بر پا کردند توقف کردند به بشير ابن جزلم گفتند برو خبر آمدن ما را با مردم مدينه برسان، بشير آمد يک پرچم مشکی دست گرفت در کوچه­های مدينه قدم زد گفت حامل پيامی هستم ولی اين پيام را کنار قبر پيغمبر می­دهم همه را جمع کرد، دو بيت شعر خواند آتش به جان مردم مدينه زد:

         «يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ بِهَا، قُتِلَ الْحُسَيْنُ فَأَدْمُعِي مِدْرَارٌ»[76]

مردم مدينه ديگر در مدينه نمانيد چرا؟ حسين را کشتند اشک­های من جاری است، دو بيت شعر را که خواند و تمام شد، بشير می­گويد: «فضجّ الناس ضجّاً»،  صدای ناله مردم بلند شد می­گويد يک وقت ديدم مردم کوچه باز کردند يک خانم مجلله­ای دارد می­آيد دست يک آقازاده­ای سه چهاله­ای هم در دستش است گفتم اين خانم کيست؟ گفتند اين مادر چهار شهيد کربلاست مادر ابالفضل است ام­البنين است، و اين آقازاده هم فرزند عباس است که دستش در دست مادر بزرگ است دارد می­آيد بشير می­گويد خيلی مضطر شدم خبر شهادت چهار عزيز را به يک مادر دادن خيلی سخت، می­گويد آمد ام­البنين مقابل من که قرار گرفت انتظارم اين بود که بگويد بشير از عباس چه خبر؟ از عون چه خبر؟ از فرزندم عثمان چه خبر؟ از عزيزانم چه خبر؟ يک دفعه صدا زد: «يا بشير اخبرنی عن ابی­عبدالله الحسين»، بشير از مولايم حسين چه خبر؟ بشير می­گويد گفتم خانم چرا از پسرهايت سراغ نمی­گيری؟ چرا از عباست نمی­پرسی؟ يک جمله گفت اين خانم، اوج معرفت اين بانوی بزرگ در اين کلام روشن شده، فرمو: «أولادي و من تحت الخضراء كلّهم فداء لأبي عبد اللّه الحسين عليه السّلام»[77] بشير تمام بچه­هايم عباسم همه به فدای حسين، گفتم خانم حسين را کشتند صدای ناله ام­البنين بلند شد همه بگوييم يا حسين.

       

 

[1] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص522

[2] كمال الدين و تمام النعمة ج‏1ص322.

[3] ص41.

[4] كمال الدين و تمام النعمة ج‏1ص322.

[5] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص522

[6] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص522

[7] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص522

[8] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص522

[9] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[10] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[11] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[12] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[13] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[14] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[15] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص421.

[16] وسائل الشيعة ج‏9 ص483.

[17] كمال الدين و تمام النعمة ج‏2 ص522.

[18] كمال الدين و تمام النعمة ج‏2 ص522.

[19] من لا يحضره الفقيه ج‏2 ص44.

[20] فرقان23.

[21] تحريم6.

[22] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[23] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[24] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[25] بقره255.

[26] آل­عمران54.

[27] فرقان23.

[28] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏45 ص8.

[29] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[30] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[31] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[32] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[33] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[34] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[35] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[36] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[37] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[38] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[39] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏79 ص193.

[40] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[41] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[42] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[43] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[44] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[45] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[46] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[47] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[48] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[49] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[50] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[51] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[52] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[53] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[54] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[55] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[56] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[57] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[58] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[59] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[60] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[61] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[62] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[63] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[64] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[65] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[66] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[67] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[68] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[69] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[70] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[71] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[72] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[73] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[74] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[75] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏93 ص303.

[76] مثير الأحزان صw112.

[77] تاریخ امام حسین علیه السلام = موسوعة الإمام الحسین علیه السلام ج۹ ص۵۵۱.

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه