استاد حدائق روز چهارشنبه 14 دیماه 1401 در مسجدالرسول(ص) قصردشت به بیان ادامه سلسله مباحث عاشورا و مهدویت پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال رسولالله صلّی الله عليه و آله و سلّم: «ستكون فتن يصبح الرّجل فيها مؤمنا و يمسي كافرا إلّا من أحياه اللَّه بالعلم»[1].
بحثی را در جلسات گذشته با محوريت سخن سيدالشهداء و وجه شباهت امام زمان با انبياء بزرگ گذشته تاريخ، سخن به اينجا رسيده بود که از وجه شباهتهای صاحب الزمان با حضرت ايوب، حضرت میفرمايد: «فَالْفَرَجُ بَعْدَ الْبَلْوَى»[2] يکی از شباهتهای امام زمان با حضرت ايوب گشايش و فرج بعد از آشفتگیها و آشوبهای بسيار است، جلساتی را محضرت عزيزان نکاتی را عرض کرديم که حضرت ايوب و خانمش که نوه حضرت يوسف بود اينها سختیهای زيادی را گذراندند در يک مقطعی ثروت ايوب رفت، فرزندان ايوب رفت، هرچه حضرت ايوب از نظر اقتصادی امکانات داشت همه صفر شد باز حضرت ايوب در عبادتش خللی نيامد، شيطان به خدا عرض کرد که ايوب به خاطر سلامتیاش شما را میپرستد سلامتی هم رفت به حدی رفت که مردم منطقه ترسيدند ايوب يک بيماری خطرناک مسری داشته باشد از شهر هم بيرونش کردند ما بوديم چکار میکرديم؟ ما خدا به ميلمان راه نيايد قهر میکنيم تعارف هم نداريم خدايا مزد ما اين بود، مزد نماز خواندن، مزد روزه رفتنهايمان، از ايوب ياد بگيريم: «وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ»[3] مؤمن مسلمان يک وقت مريضی هم امتحانت است، يک وقت گره اقتصادی در زندگیات آزمون است میخواهند ببينند با خدا با پول، يا با خدا با دست خالی هم هستی، با خدا فقط در سلامتی، در بيماریات چه میکنی؟ زمانی که پمپرز هستی چه میکنيم؟ زمانی تکان نمیتوانی بخوری و تکانت میدهند آن موقع هم ياد خدا هستی؟ اينها آزمون است، جوانیتان امتحان است پيریتان امتحان است، ثروتتان امتحان است، فقرتان امتحان است، نمونههايش را هم خدا در تاريخ نشان داده، ايوب را تازه نفی بلد هم کردند، خانمی است که نوه پيغمبر است، با ايوب افتاد در يک خرابهای تمام اينها را حضرت ايوب گذراند و بعد هم عرض کردم خدايا تا کنون برای دنيايم از شما چيزی نخواستم و حال آنکه خيلی از خواستههاي ما دنيايي است خب اين: «فَالْفَرَجُ بَعْدَ الْبَلْوَى»[4] يک بخشش مشکلات سختی که خود ايوب ديد، از اين منظر صحبت شد و مطالبی را از روايات ما عرض کرديم، بحث امشب بنده از مجموع رواياتی که اوضاع آخرالزمان را ترسيم کردند من يک حديث را انتخاب کردم، مرحوم علامه مجلسی در جلد 93 بحار صفحه 303 حديثی تقريباً نسبتاً مفصلی است آقا اميرالمؤمنين از اوضاع آخرالزمان ياد میکند و بعد حضرت میگويد چه بکنيم؟ مؤمنين پايان حديث شنيدنی است از آغازش را خوب بشنويد پايانش که حضرت میگويند در اين شرائط اگر قرار گرفتيد برای حفظ ايمانتان چه بايد بکنيد که يک وقت صبح مؤمن نباشيد شب بشوي کافر، روايتش را خواندم اول سخن، اين روايت هم از رسولخداست که پيغمبر میفرمايد در نهجالفصاحه نعوذ بالله: «ستكون فتن»[5] رسولالله میفرمايد روزگاری خواهد آمد که فتنههای در جامعه رشد پيدا میکند: «يصبح الرّجل فيها مؤمناً»[6] صبح مرد مؤمن است: «و يمسي كافرا»[7] شب کافر است در فاصله يک روز ايمانش را میبازد، در يک صبح تا شب: «يصبح الرّجل فيها مؤمنا و يمسي كافرا إلّا من أحياه اللَّه بالعلم»[8] مگر اينکه خدا او را با علم و دانش واقعی زنده نگه داشته باشد اينها مخاطرات آخرالزمان است اينی که در روايت داريم در دوره آخرالزمان حفظ ايمان از نگهداشتن آتش کف دست سختتر است آتش کف دست قابل تحمل نيست، میگويند دوره آخرالزمان دينتان را بتواني حفظ کنی از اين کار دشوارتر است، معلوم است کار آسانی هم نيست، من اين روايت را محضر عزيزان تقديم کنم، بيان اميرالمؤمنين نسبت به وضعيت آخرالزمان که الآن اينها را من از کلام نورانی حضرت میگويم شما تصديق میکنيد که آخرالزمان است عين اينکه حضرت امروز دارد از جامعه امروز ما سخن میگويد و اين هم عزيزان معجزه است، معجزه گفتاری اميرالمؤمنين، اين سخن مربوط به بيش از هزار و چهار صد سال قبل است اما داريد امروز صورت عملیاش را دارد، هزار و چهار صد سال قبل حضرت تصويری از آخرالزمان را بيان میفرمايد؛ آقای اصبغ ابن نباته که از شيعيان ناب اميرالمؤمنين است میگويد در محضر حضرت بوديم آقا از اوصاف آخرالزمان سخن گفت و اين نکات را فرمودند، حضرت فرمودند: «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ»[9] روزگاری بر مردم خواهد آمد که: «يَرْتَفِعُ فِيهِ الْفَاحِشَةُ وَ لَتُصَنَّعُ»[10] گناهان زشت اعمال ناپسند در آن دوره آشکارا میشود و بالا میرود يعنی گناه رو به رشد پيدا میکند اعمال زشتی که ناپسند است شيوع پيدا میکند و روز به روز گسترش پيدا میکند اين يک: «وَ يُنْتَهَكُ فِيهِ الْمَحَارِمُ»[11] حضرت میفرمايد روزگاری خواهد آمد که پرده عفت و حيا پاره میشود حيا میرود کنار، با حيا ودن میشود يک ضعف، بیحيا بودن میشود يک ارزش ما اينها را امروز میبينيم اسلام مخالف با زيبايي نيست اسلام مخالف با آرايش نيست اسلام مخالف با شاد بودن و زيبا گشتن نيست اسلام با بیحيايي مخالف است اسلام میفرمايد هر چيزی در جای خودش، آقا میبينيد با زن نامحرم بگو و بخندی که اسلام اين اجازه را نمیدهد که با خواهر خودش هم اين جوری حرف بزند، يک خانم با يک مرد نامحرم چنان عباراتی را به کار میبرد که اسلام اين اجازه تازه با محرم خودش هم انسان بايد ادب در گفتار داشته باشد، حضرت میفرمايد: «يُنْتَهَكُ فِيهِ الْمَحَارِمُ»[12] محارم پردههای حيا و عفت پاره میشود اين دو: «وَ يُعْلَنُ فِيهِ الزِّنَا»[13] حضرت فرمود عمل منافی عفت آشکارا میشود حالا اينها را من روی منبر نبايد توضيح بدهم، در خيابانهای ما در محافل ما، گاهی اوقات اخباری که آورده میشود آن وقت میگوييم آقا چرا باران نمیآيد اين نم نم بارانی هم که میبينيد از برکات چهارتا از همين جلسات در گوشه شهر است روايت داريم وقتی خدا میخواهد عذاب را نازل کند، چهارتا آبرومند آبرودار که در گوشه و کنار شهر اينها کسب آبرو کردند، خدا به برکت آنها دفع خطر میکند در رأس همه آنها صاحبالزمان است ماها پای سفره خوبها نشستيم و الا اگر چهارتا آدم آبرودار هم نبودند و دعاهاي اينها نفسهای اينها اشکهای اينها، مانع نزول بلاء نمیشود خيلی وضعيت وضعيت سختی بود، در روايت داريم خدا وقتی بلاء میخواهد نازل کند يکی انسانهای کهنسالی که عمرشان را در عبادت سپری کردند و بچههای پاکی که هنوز به سن تکليف نرسيدند اينها مورد توجه خدا هستند اينها دفع بلايا میکند.
نکته ديگر حضرت میفرمايد: «وَ يُسْتَحَلُّ فِيهِ أَمْوَالُ الْيَتَامَى»[14]در دوره آخرالزمان مال يتيم حلال فرض میشود مال يتيم را من يک بحثی را باز کنم، مال يتيم يک بخشش همين مال يتيم است طرف رحمت خدا رفته بچههای صغير هم دارد، آنهایي که اولياء امر میشوند و متولی يتيم میشوند مال يتيم را دقت نمیکنند، خيلی سخت است، اميرالمؤمنين در آن وصيتنامه خودش فرمودند: «اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ»[15]مراقب باشيد يتيمها حقشان ضايع نشود حقوق ايتام را ضايع نکنيد يک معناي يتيم همين يتيم متعارف است شما حق يتيمی را ضايع کنيد، آن ولی ندارد آن خودش قانون بلد نيست کاری ازش نميآيد بنده به عنوان ولی او اقدام کنم به کارهای که به ضرر اوست، اما بالاتر از اين من میخواهم بگويم که خيلیها ترکش اين مطلب دوم را میخوريم آقا امام باقر فرمود خدا لعنت کند کسی را که مال يتيم را بخورد، دنبال حديث حضرت فرمود: «وَ نَحْنُ الْيَتِيمُ»[16] يتيم ما هستيم يعنی خدا لعنت کند کسی را که واجب مالیاش را اداء نمیکند بعضیها ملعون خدا هستند، ملعون اولياء هستند آقايون اين توقيع بايد مو به تن انسان راست يعنی اگر کسی مشمول اين حديث است ديگر خوابش نبايد ببرد يکی از توقيعات مسلم صاحب الزمان به يکی از نواب اربعه است، آقا يک نامهای نوشتند حالا ظاهراً حسين ابن روح يا علی ابن محمد سَمُری در آن توقيع نوشتند: «لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ»[17] لعنت خدا و تمام فرشتگان و تمام مردم همه برکسی: «عَلَى مَنْ أَكَلَ مِنْ مَالِنَا دِرْهَماً حَرَاماً»[18]درهمی از پول ما را به حرام مصرف بکند درهمی از پول ما را يعنی خمسش را ندهند، حالا ما که نمرديم نه ما پير هستيم نه خدا بخيل است، آقايان اين قدر مسأله خمس مهم است که ما در زمان چندتا از ائمه امام جواد امام صادق خود اميرالمؤمنين شرائط برای مردم نبود، خمسشان را به ائمه برسانند آقا امام صادق میفرمايد برای اينکه در نسلتان اثر نگذارد اين مقطع ما بخشيديم چون دسترسی به ما نداريد و چون اين پول مال ماست و حقماست و نداديد حقالناس در شکم بچههايتان میرود و در نسلتان اثر میگذارد: «مَا أَنْصَفْنَاكُمْ إِنْ كَلَّفْنَاكُمْ ذَلِكَ الْيَوْمَ»[19]اين حرف امام صادق است انصاف به خرج نداديم اگر شما را مکلف کنيم به کاری که نمیتوانيد بدهيد، طرف از خراسان آمده خدمت امام صادق میگويد آقا شيعيان شما آنجا هستند دسترسی ندارند به چه کسی بدهند؟ گرفتار هستند خمس را نمیتوانيم بياوريم اينجا، امام میفرمايد در اين مقطعی که گرفتار هستيد، ما نمیخواهم، اگر گرفتار نيستی بايد بپردازي، ما متأسفانه اين حديث مال يتيم خوردن بالاخره يک بخشی از وجوهات مال سادات يتيم است، يک بخشی از وجوهات مربوط به فقرای جامعه است بنده نماز شب بخوانم خمس هم ندهم: «هَباءً مَنْثُوراً»[20]آقا آمده میگويد هفت سفر کربلا رفتم خمس نمیدهم گفتم تمام اين سفرهايت زير سؤال است، يک کسی در ايام اربعين آمد گفت من سال اينقدر هزينه برای امام حسين اينها جای خمس هم قرار میگيرد؟ گفتم يک ريالش هم قرار نمیگيرد، برای امام حسين خرج میکنيد مصرف خمس جايش مشخص است، گفتم اين حق فقراء را داری در شکم مردم فرو میکني، قيامت خودت را هم گرفتار میکنی، مرد دلتان برای خودتان بسوزد، دلسوز خودتان باشيد، همانکه طرف آمد به پيغمبر عرض کرد يا رسولالله میخواهم خدا رحمم کند، چه کنم؟ پيغمبر فرمود به خودت رحم کن، دلسوز خودتان باشيد اول: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً»[21]اول خودتان را نجات بدهيد بعداً خانوادهتان را بعداً ديگران ما از خود غافل هستيم پرداختيم به ديگران، بابا خودت را از گرفتاری بياور بيرون، از علائم آخرالزمان اميرالمؤمنين به اصبغ ابن نباته فرمود: «يُسْتَحَلُّ فِيهِ أَمْوَالُ الْيَتَامَى»[22]مال يتامی را حلال میدانند اصلاً توجهی ندارند.
«وَ يُؤْكَلُ فِيهِ الرِّبَا»[23] از نشانههای آخرالزمان رباخوری رواج پيدا میکند میگويد معامله داريم میکنيم اسکنت پول ماست: «وَ يُؤْكَلُ فِيهِ الرِّبَا»[24]که متأسفانه شما میبينيد و در روايت هم داريم يک درهم مال ربوی از هفتاد مرتبه عمل منافی عفت با مادر در مسجدالحرام، حرام اندر حرام اندر حرام، بعضیها چه جوری دارد پول جمع میکنند؟ توجيه هم میکند میگويد آقا معامله است ما معامله کرديم.
من ياد نمیرود دوران نوجوانی، حالا هفت هشت سالمان بود، با مرحوم آيتالله والد آيتالله طوبايي و چند نفر از علما کازيرون يک برنامهای بود قبل از انقلاب سال پنجا، پنجا و يک، دوتا لاندوير بود که اينها بايد میبردند آقايون را، علما رفتند داخل يک ماشين، بچهها را کردند در يک ماشين ديگر، شش هفتتا پسر بچه بودند همسن و سال آنها را کردند داخل يک ماشين ديگر، گفتند شماها باهم باشيد میخواهيد حرف بزنيد البته رعايت حال ما را هم کردند گفتند در اين مسير اينها آمدند میخواهند باهم هم سخن بشوند، يک پيرمردی هم به عنوان بزرگتر در آن ماشين بود، ما از کازرون میآمديم شيراز، اين تسبيح دستش بود بيش از صد مرتبه آيت الکرسی خواند يعنی يک دوره تسبيح را از کازرون که حرکت کرديم میگفت: «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ»[25]میخواند میرفت تا آخر دوباره از نو شروع میکرد دوباره میخواند، ما هم عقب نشسته بوديم گاهی اوقات حرف میزديم میگفت ساکت باشيد تا من آيت الکرسی بخوانم، ولی اين آقا از رباخورهای مسلم بود، معروف بود کارش هم اين بود، يک چندتا حبه نبات داخل جيبش بود، يک دسته چک، آقا میآمد میگفت پول لازم داری، میگفت چقدر میخواهی؟ آن موقع مثلاً میگفت صد هزار تومن، میگفت چقدری میخواهی بدهی؟ میگفت مثلاً ششماه، میگفت يک چک بنويس صد و ده هزار تومن، خودش يک چک صد تومن مینوشت میگفت اين صدهزار تومن چک موجود با اين حبه نبات فروختم به تو به صد و ده هزار تومن، بابا: «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرين»[26] خدا رحمت کند امام میفرمودند يک حب نبات ده هزار تومن آن موقع خب چه کسی را میخواهی فريب بدهی، اين راه گريز از رباست اين اصلاً کارش همين بود، حالا آيت الکرسی هم بنده بخوانم نماز شب هم بخوانم ربا هم بخورم: «هَباءً مَنْثُوراً»[27] و عزيزان هيچ چيزی مثل مال حرام انسان را زمين نمیزند مال حرام اگر در زندگی کسی آمد سر و کارش میرسد به امام کشی، امام حسين را روز عاشورا حرام خواران کشتند، نمازخوان بودند، نماز اول وقت هم خواندند صبح نماز اول وقتشان را به جماعت عمرو سعد خواندند اينها داعيه خدا داشتند. سر سيدالشهداء وقتی بالای نيزه رفت بعد از ظهر عاشورا همه کوفیها الله اکبر گفتند، شعار میدادند الله اکبر يکی از مهمترين اذکار ماست، امام حسين در همان وسط جنگ فرمودند علت اينکه حرف من در شما اثر نمیکند: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ»[28] شکمهايتان از حرام پر شده امروز نمیدانم تجربه کرديد به بعضیها حرف میزنيد مسخرهتان میکنند آيه قرآن میخوانيد میگويد اين حرفها چه است؟ نماز بخوان میگويد نماز چه است؟ قال رسولالله مسخره میکند از اميرالمؤمنين بگوييد مسخره میکند از خدا و قيامت میگوييد دستت میاندازد خدا نکند کسی به اينجا برسد لقمه حرام، بعضیها حرام آمده در زندگیها، حرام اگر آمد ديگر باب انسان را قطع میکند يک لقمهاش تا چهل شبانه روز ارتباط انسانها را با خدا قطع میکند يک لقمه.
يک آقاي مؤمنی بود نمیدانم در جمع ما کسی ايشان را ديده بود يا نه؟ من که نديدم فکر هم نمیکنم کسی، مؤمني که آيتالله شهيد دستغيب از او خاطره نقل میکند، من فقط شنيدم از ابوی نقل میکنم، پشببام حمام علمدار محله لب آب، يک اتاقکی ايشان داشت که آنجا زندگی میکرد حالا به سن و سال ما نمیخورد ايشان، چندتا خاطره را مرحوم آيتالله شهيد دستغيب از او نقل میکند و عنايت امام زمان شامل حالش شد، از طرف حضرت پول بهش دادند، در داستانهای شگفت اين خاطره آمده جای ديگر هم نقل شده، آقای ابطحی هم در کتاب ملاقات با امام زمان آورده، ايشان با پول حضرت هم يک مشهدی میرود با مرحوم آقای ابطحی امام جماعت مسجد سر دُزک که از علمای آن وقت شيراز بوده، يک نفر هم مأمور میشود از طرف امام زمان، از تهران تا مشهد با اينها هم همسفر میشود و چندتا درس به اين آقا میگويد، اهم نکاتی که اين از طرف حضرت توصيه میکند يکی نماز اول وقت بوده و دوم دقت در خوردن غذا که هر لقمهای را در دهانت نگذار پای هر سفرهای نشين، آقا يک لقمه هم يک آب نبات خمس نداده چهل شب حال عبادت را از تو میگيرد، زيارت عاشورا میخواني میشود کتاب اکابر، نماز شب میخواند شده بيداری، خراب کردن خواب، توجهی ديگرش درش نيست اين دوتا نکته را خيلی اين مؤمن دقت داشت ابوی ما هم خدا رحمتشان کند مراقب بود پای هر سفرهای نمینشست، هر خوراکی را نمیخورد، دقيق بود در مصرف، آقای ترابی بود اين را بايد شماها ديده بوديد مرحوم آقای دکتر سيدعبدالرسول ترابی ايشان دکتر دندانپزشک بود در همين خيابان رحمت آباد دهه اول محرم روضه میگرفت ايشان پسر عموی والده ما بود از آن افراد اهل دل، بالاخره اهل توجه من از خود آقای دکتر ترابی شنيدم گفت مؤمن همهجا نمیرفت هرجا دعوتش میکردند قبول نمیکرد ولی چون میدانست من حساب خمس دارم در درآمدم دقيق هستم اگر يک وقتی ازش دعوت میکردم برای غذا منزل ما میآمد، گفتند يک وقتی مؤمن را ديدم اين را مرحوم آقای دکتر حاج سيدعبدالرسول ترابی رحمت الله عليه نقل کرد، گفت آقا اين مؤمن را يک وقت ديدم، ديدم خيلی آشفته حال است، گفتم آقای مؤمن چرا اين قدر پريشان هستی؟ گفت دو شب قبل رفتم يکجايي سفرهای بود به نام هيئت، به اصرار ما را پای سفره نشاندند غذا خوردم، يک پردهای سياهی افتاد مقابل چشمانم، ديگر آنچه میديدم نمیديدم، خيلی آشفته شده بود، بعد مرحوم آقای ترابی گفت مدتها گذشت دوباره مؤمن را ديدم گفتم پرده چه شد؟ گفت تا چهل شبانه روز اين پرده جلو چشمانم بود، يک کسی گفت آقا ما پردهای نمیبينيم گفتم اصلاً تو پرده برايت کنار نرفته که بفهمي پرده چه است؟ پرده را پس نزدند تا بفهمی پرده چيست؟
چشم دل باز کن که جان بينی، آنچه ناديدنی است آن بينی
خب اين لقمه حرام عزيزان خيلی تأثير دارد، حضرت میفرمايد: «وَ يُؤْكَلُ فِيهِ الرِّبَا»[29] مال ربوی در زندگی اگر آمد اثر میگذارد: «وَ يُطَفَّفُ فِي الْمَكَايِيلِ وَ الْمَوَازِينِ»[30] اميرالمؤمنين میفرمايد از نشانههای آخرالزمان اينها همان بلواهای آخرالزمان است که حضرت وقتی میآيند اينها ديگر جمع میشود اينها برچيده میشود، از نکات ديگر حضرت فرمود در کيلها و ميزانها کم گذاشته میشود يعنی کم فروشی شايع میشود کم فروشی در جامعه رواج پيدا میکند: «وَ يُسْتَحَلُّ الْخَمْرُ بِالنَّبِيذِ»[31] شراب را حلال میکنند، نبيذ يعنی آب سيب آب خرما، آب انگور، به اسم اينکه آب سيب است آب انگور است آب خرماست شراب میخورند میگويد حالا که حرام نيست، اين آب انگور ما داريم میخوريم: «وَ يُسْتَحَلُّ الْخَمْرُ بِالنَّبِيذِ»[32] شرابخوری حلال میشود با توجيه اينکه میگويند آب سيب است انگور است خرما و امثال ذلک: «وَ الرِّشْوَةُ بِالْهَدِيَّةِ»[33] حضرت میفرمايد شوه حلال میشود با عنوانش را عوض کردن، هديه دادن، آقا صدق اميرالمؤمنين آقا چه کلامی؟ مثلی اينکه حرف امروز ما را حضرت دارد بيان میکند، من آدرس روايت را گفتيم، مردم ايمان بياوريد به اهلالبيت قویتر ما مفتخر هستيم پيرو خاندانی هستيم که از قرنهای آينده خبر میدهد حضرت فرمود، رشوه را به اسم هديه حلال میکنند، میگويد آقا هديه است، بیچاره را میگذارند در فشار در سختی تا يک پولی از او نگيرد کارش را انجام ندهد: «وَ الْخِيَانَةُ بِالْأَمَانَةِ»[34] خيانت را به اسم امانتداری توجيه میکنند، خيانت در مال مردم میکند میگويد امانتداری کرديم: «وَ يَتَشَبَّهُ الرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ وَ النِّسَاءُ بِالرِّجَالِ»[35] آقا میفرمايد دوره آخرالزمان دورهای است که مردها خودشان را شبيه زنها در میآورند زنها خودشان را مثل مردها در میآورند ديديد يا نديديد؟ خب الحمدلله اهل کمالات هستيد، فراوان يک وقتی يک آقايي آمد من از پشت سر با آيتالله والد بوديم حاج آقا گفتند چرا اين چادر سر نکرده، چرا اين چادر سر نکرده، حاجی آقا چهار سال رحمت خدا رفتند اين حرف حدود ده سالی قبل است، گفتند يک چيزی بهش بدهيد سر برهنه آمده در خيابان، گفتم آقا اين مرد است اين جوری آمده موها تا کمر افتاده، اميرالمؤمنين فرمود: «وَ يَتَشَبَّهُ الرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ وَ النِّسَاءُ بِالرِّجَالِ»[36] گاهی اوقات تميز دادن مرد و زنش میشود سخت، اين آقا مرد است اين آق زن است؟ «وَ يُسْتَخَفُّ بِحُدُودِ الصَّلَاةِ»[37] آقا اميرالمؤمنين میفرماید حدود نماز سبک شمرده میشود يعنی ديگر برای نماز ارزشی قائل نيستند وقت نماز میشود مساجد را ببينيد اماکن و مراکز و مجامع را هم ببينيد نماز میرود در حاشيه تازه همانی هم که میبينيد نماز میخواند نماز هر وقت شد، اول کارها اول برنامههايمان: «وَ يُسْتَخَفُّ بِحُدُودِ الصَّلَاةِ»[38] حدود نماز را سبک میشمارند اين استخفاف صلات نه ترک صلات است، استخفاف صلات مال نمازگزارهاست میخوانند ولی هر وقت شد، نماز میخواند هرجايي شد خيلی برايش اهميت ندارد رو چه فرشی؟ با چه حالی؟ با چه وضعی؟ میگويد فقط يک چيزی بخوانيم در چه زمانی؟ اهميت ندارد و حال آنکه در حالات پيغمبر دارد رسولالله از دقايقی مثلاً نيم ساعتی قبل از نماز، ديگر پيامبر آمادهای برای نماز بود، هی رسولالله اين پا و آن پا میشدند اين پا و آن پا میشدند، يک وقت تا آستانه وقت نماز داخل میشد رسولالله رو میکردند به بلال میفرمودند: «أَرِحْنَا يَا بِلَال»[39] راحت کن ما را بلال، آذان بگو، خيلی اين راحتکن با آن راحتکن که ما بعد از نماز میگوييم فرق میکند، ما نماز میخوانيم میگوييم راحت شديم مثلی که اسير بوديم آزادمان کردند، پيامبر میفرمايد میخواهم راحت بشوم، يعنی با نماز خواندند به آرامش برسم ما بعضیها نماز گريزی را آرامش میدانيم بعضیها رو به نماز آوردن نماز را، که پيامبر میفرمايد آرامش است: «وَ يُحَجُّ فِيهِ لِغَيْرِ اللَّه»[40] حج هم اگر میروند برای غير خدا میروند يک مقاصد ديگری در حجشان هست، آن حجی که بايد انگيزه عبوديت درش باشد میبينيد درش رعايت نمیشود، حضرت فرمود: «فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ»[41] اين اوصافی را که آقا نام بردند اينها هم بلواهای آخرالزمان است حضرت فرمودند اگر اين اوصاف را ديديد و در چنين زمانهای قرار گرفتيد میدانيد چه اتفاقی میافتد؟ نعوذ بالله، اين هم سرمان آمده میگويم تا تأييد کنيد: «انْتَفَخَتِ الْأَهِلَّةُ تَارَةً حَتَّى يُرَى هِلَالُ لَيْلَتَيْنِ»[42] يک وقت شب اول رمضانت برايت اشتباه میشود در دو شب دوبار ماه را میبينی، اول ماهتان بهم میخورد میدانيد چرا؟ نکبتش میرود در ليلة القدر و درکش نمیکنی، فرصتها از شما گرفته میشود، نکبت آن کارهایی که حضرت نام بردند نتيجهاش میشود اينکه در شب اول ماهتان دچار ترديد میشويد: «انْتَفَخَتِ الْأَهِلَّةُ تَارَةً حَتَّى يُرَى هِلَالُ لَيْلَتَيْنِ»[43]در دو شب ماه ديده میشود میگويند امشب شب اول بود يا ديشب شب اول بود، ديشب ديديم امشب هم ديديم هردو هم ماه مثل هم بود: «وَ خَفِيَتْ تَارَةً»[44]دوباره پايان ماه هم شما در شب اول ماه ماه بعد که میخواهيد نماز عيد فطر بخوانيد درست تشخيص نمیدهيد عيد فطر هم از دستتان میرود، شب قدر هم از دستتان میرود، بعد حضرت فرمود: «حَتَّى يُفْطَرُ شَهْرُ رَمَضَانَ فِي أَوَّلِهِ»[45] يک وقت میبينی روز اول رمضانی که بايد روزه باشی چون میگويي درست برايم ثابت نشده، روز اول رمضان روزه نيستيد: «وَ يُصَامُ الْعِيدُ فِي آخِرِهِ»[46] آخر رمضان هم که بايد افطار کنيد روز عيد روزه رفتن حرام روز عيد فطر روزه هستيد از اين طرف يک روز از رمضانت که بايد روزه میرفتی روزه نرفتی، از آن طرف روز عيد فطری که نبايد روزه بروی داري روزه میروی اينها نکبت آنها کارهاست بعد آقا فرمود: «فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ حِينَئِذٍ مِنْ أَخْذِ اللَّهِ عَلَى غَفْلَةٍ»[47] مراقب باشيد مراقب باشيد يک وقتی در حال غفلت در اين دوره و زمانه شما را نبرد، حالا اين شرائطی که آقا فرمودند الآن هست يا نيست؟ هست، حالا توصيهای که حضرت میفرمايند فرموديد هست، کارهای که حضرت میفرمايد که اينها را دقت کنيد، اين توصيهها را عمل کنيد بعد حضرت يک دو نکتهای ديگر هم میگويند بعد توصيه حضرت را هم تکميل کنم، آقا میفرمايد: «فَإِنَّ مِنْ وَرَاءِ ذَلِكَ»[48] در اين روزگاری پر فتنهای، پر آشوب آخرالزمان: «مَوْتَ ذَرِيعٍ»[49] مرگهای ناگهانی شيوع پيدا میکند: «يَخْتَطِفُ النَّاسَ اخْتِطَافاً»[50] يک مرگهای که برخود افراد هم معلوم نيست، باکش نيست طرف، میگويد آقا مسجد بود صبح دارالرحمه بيايد تشييع، نه خبري، نه علتی، نه کسالتی حضرت میفرمايد: «حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ لَيُصْبِحُ سَالِماً»[51] فرد صبح سالم است: «وَ يُمْسِي دَفِيناً»[52] شب دفنش کردند، میگويد آقا صبح با ما بود میگويد آقا قبل از ظهر رحمت خدا رفت بعد از ظهر تشييع شد امشب هم نماز ليلة الدفنش را بخوانيد، مردم روزگار آخرالزمان اين است، اينها از ويژگیهای آخرالزمان است که حضرت دارد نام میبرد: «وَ يُمْسِي حَيّاً وَ يُصْبِحُ مَيِّتا»[53] شب زنده است، صبح خبر میدهند حاجی مرد حاج خانم رحمت خدا رفت به رحمت الهی پيوست، يعنی يک مرگهای نا به هنگام غير مترقبه، حالا يک وقت میگويند آقای فلانی دو سال مريض بود، البته اين بيماری هم عرض کنم اين بيماری هم يک هشدار است يک زنگ خطر است آقا حواست را جمع کن، کارهايي زمين ماندهات را جمع کن، مريض هستی داری میروی، دکتر جوابت کرده فکر کارهايت باش، اين بيماریها پر ليوانش اين است که يک هشدار برای صاحبان اين بيماری است، که دست و پا ها را جمع کنيد، آماده رفتن باشيد مرگهای نا به هنگام اين مشکل را دارد که طرف يک وقت کارهايش را نکرده، شب میخوابد صبح جنازه را بلند میکنند: «وَ يُمْسِي حَيّاً وَ يُصْبِحُ مَيِّتا»[54] «فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ»[55] اين توصيههای که حضرت فرمودند گفتم اين توصيهها را خوب دقت کنيد چندتا نکته اميرالمؤمنين میفرمايد در آخرالزمان اگر قرار گرفتيد با اين اوصاف وظيفهتان اين است که اينها را دقت کنيد آقا فرمودند: «فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ الزَّمَانُ»[56] وقتی چنين زمانی را درک کرديد: «وَجَبَ التَّقَدُّمُ فِي الْوَصِيَّةِ قَبْلَ نُزُولِ الْبَلِيَّةِ» وصيتنامههايتان را بنويسيد، ما چند درصد مان وصيتنامه نوشتيم؟ يک آقايي را ديدم اين را بگذاريد بگويم اين از آن رؤياهای صادقه است خدا رحمتش کند از روحانيون شهر هم بود، رحمت الله عليه يک وقتی ما نشسته بوديم خدمت ايشان جلسهای بود به من خطاب کرد، گفت آقای حدائق فلان چيز فلان چيز فلان چيز متعلق به فلان جا هست و يک افرادی را هم نامبرد که اينها مربوط به اينها هست، خب اين بنده خدا ورثهای هم نداشت يک سری توصيههای را به ما کرد گفتم حاجی آقا اين را بنويس وصی معين کن، با گفتن به من، من نه وصی شما هستم نه بعد حرف ما را بازماندگانتان قبول میکنند اينها را مکتوب کن، همين که اميرالمؤمنين دارد میفرمايد مکتوب کرديد عمل نکردند قيامت جلو ورثه را بگيريد آنجا حق داريد بگويد خدايا نکردم، گفتم اينها را بنويس ما تذکر را داديم شايد چند ماه بعد اين آقا رحمت خدا رفت، من از باب وظيفه اخلاقی به بازماندگانش گفتم گفتم يک شبی من بودم چند نفر هم بودند اينها هم شاهد اند اين حرفها را ايشان زد بررسی کنيد ببينيد در وسائلش اگر وصيتنامهای دارد، عمل کنيد به وصيتش من شاهد هستم اين حرفها را حالا هيچ کدام از اين وصيتها هم به ما بر نمیگشت، که بگويم آقا اين قدرش گفته بدهيد به آقای حدائق، ما ذی نفع نبوديم ولی گفتم از نظر اخلاقی، بازماندگان ايشان گفتند ما تفحص میکنيم میگرديم و بعد هم عمل نشد اموال هم مسير ديگری رفت و يکی دو سال گذشت خواب آقا را ديدم، آقايون خدا شاهد است عين همين عبارت، ديدم آمد سمت من با يک آشفتگی اين دستش را میزد پشت اين دستش میگفت آقای حدائق گفتی وصيتت را بنويس ننوشتم و عمل نشد به آن چيزهای که در نظرم بود، گفتی بنويس و ننوشتم و نکردم، آقا بنويس دلتان بابا برای خودتان بسوزد گرچه بنده در اين شيراز سراغ داشتم يکی از وراث يک بندهای خدا آمد گفت آقا بابایمان فوت کرد پسر بزرگ وصيتنامه را خواند وصيت را جلو بچهها خواند گفت بعد پارهاش کرد ريخت دور، گفت صدايش هم در نمیآوريد ما به اين وصيت عمل نمیکنيم میخواست خودش عمل کند، لذا آقايون تا هستيد کار کنيد، اين هم که اميرالمؤمنين میفرمايد وصيت را بنويسيد اين آخرين تير ترکش است و الا اگر میتوانی انجام بدهی بده، پيغمبر فرمود يکدانه خرما با دست خودت بدهی از کل زندگیات که بعد از شما برايتان خيرات کنند ثوابش بيشتر است يکدانه خرما بابا يک تومن بدهيد ملياردها تومن بعد از شما بدهند برابری با اين نمیکند اين ما حصل کلام رسولالله است آنی که میتوانيد خودتان بکنيد، وصيت مال جايي است که ديگر توفيق پيدا نشد، حالا بنده میگويم آقا ملکی هست نشد بفروشمش قصدم اين بود که اين مصارف را انجام دهم ولی گير است توانايي ندارد.
يک بندهای خدای باز از مخدرات و مؤمنات شيراز به ما زنگ زد گفت آقای حدائق اين زمين در فلان خيابان من خمسش را ندادم، اولاد هم نداشت بعد شما خمسش را اگر فروختند بدهد يک مقدار پول زيادی هم در سپرده داشت گفت آن هم خمس نداده است، گفتم حاجی خانم حالا زمينها را نمیخرند، پول سپرده را که میتوانی برداری؟ برو خمسش را بده، گفت بانک به ما نمیدهد گفتم کدام بانک به شما پول نمیدهد من میآيم همراهت میرويم میگيريم، گفت میگويند يک چيزش کم میشود، ای وای ای وای، دغدغه کم شدن سود را داريم دغدغه کم شدن اعمالمان را نداريم، گفتم خانم دلت برای خودت بسوزد چه کسی میخواهد ببرد، تو که اولاد هم نداری، آقايون باز اين خانم از دنيا رفت من از باب وظيفه شرعی به اخويش زندگ زدم گفت اين خواهر شما اين حرفها را زد، گفت اين زمين را خمس ندادم اول خمسش را بدهيد پولی هم داشت در سپرده فلان بانک، نداده بود گفت آقای حدائق اين تازه خمس زيادی هم داده، ديدم من ادامه بدهم يک چيزی هم از من میخواهد بگيرد گفتم آقا ببخشيد معذرت میخواهم من بهش گفتم که ورثهات را نمیدهد چرا؟ گفتم خانم اگر خودت دلسوز خودت نشدی دلسوزی از ديگران کار عبثی است مردم آنی که دلش برای خودش نمیسوزد نبايد انتظار دلسوزی از ديگران داشته باشد، میگويند تو به خودت رحم نکردی، آقا اميرالمؤمنين میفرمايد در چنين دورانی اگر قرار گرفتيد حضرت میفرمايد اول وصيتنامههايتان را معين کنيد: «وَجَبَ التَّقَدُّمُ فِي الْوَصِيَّةِ قَبْلَ نُزُولِ الْبَلِيَّةِ»[57] وصيتتان را آماده کنيد قبل از اينکه بلا برايتان بيايد ما باز يک چيزی بگويم از آيتالله والد که سالها پشت سرشان نماز میخوانديد ايشان يک دفتری داشتند وصيتنامهشان را در آن نوشتند حالا اين را ما يک بخشش را در آن کتاب شرح حال ايشان آورديم، يک وصيتنامهای نوشتند مثلاً پنجاه سال قبل، بعد از گذشت بيست سال يک وصيت جديد نوشتند تغييراتی در آن دادند، بعد از گذشت بيست سال دوباره يک تغييرات ديگر در همان دفتر، يعنی به گذر زمان يک چيزهای نظرشان بود که اينها را خودشان انجام دادند، تکليف بازماندگان را به مسائل ديگر متوجه کردند بعد در همان وصيتنامه نوشته بودند دقيق، آقايون حالا اين را بعد که در کتاب چاپ شد بخوانيد شما هم بنويسيد برای بازماندگانتان، تمام نکات مستحبات دفن، مستحبات غسل، يکی يکی ايشان توصيه کرده بودند که اين کار را بکنيد اين کار را بکنيد، در دفن کردن اين کار را بکنيد، شاخه نخل را اگر گرفتيد اين ذکر را بنويسيد اينجا بگذاريد اين تربت را که گذاشتم در اين قسمت از قبر، يعنی تمام که اصلاً ما وقتی اين را اصلاً مثل يک دستورالعملی بود و من به بچههای خودم اينها را يکی از نسخههايش را بگذاريد برای خودتان آينده هم با شما اين رفتار را بکند، يعنی اگر ورثه دستپاچه بشود هُل بشود نفهمد ايشان همه چيز را ذکر کرده بودند، پارچههایی که گذاشته بودند اين پارچه سرتاسری است اين را اين جوری بپوشانيد اين را اين جوری، مثل يک کسی که حالا يک آدم عامی میخواهد انجام بدهد هيچی بلد نيست اگر همين را میدادند دست يک آدم عامی که تا کنون ميت غسل نداده و کفن نکرده يک راهنما بود، نسبت به قبرشان هم نوشته بودند من برای خريد قبر پولی ندارم و جايي هم معين نکردم اگر اولياء گرام احمد ابن موسی و سيدمير محمد و سيد علاء الدين حسين من را پذيرفتند در جوار اينها دفن کنيد و اگر نپذيرفتند در قبرستان مؤمنين دفنم کنيد انشاءالله ملک نقاله ما را منتقل به وادی السلام نجف میکند که شب آن روز فوتشان توليت محترم آيتالله دستغيب، آيتالله دژکام آقايون آمدند، گفتند حاج آقا را میخواهيد دفن کنيد؟ گفتم نه پولی در کار هست نه جايي معين شده ولی اين متن را دارد، فردا آمدند تمام حرم، دو حرم را و صحن را قدم زدند گفتند هرجا می خواهيد؟ آخرالامر آوردند همينجايي که ايشان دفن است چهل سال ايشان وقتی حرام میرفتند همينجا زيارت جامعه میخواندند احمد ابن موسی هم مزد را داد، چهل سال اينجا ايستادی جامعه خواندی همينجا شما را دفن میکنيم: بنازم خداوند پيروز را، خدا اين گونه مزد میدهد لذا وصيت را جدی بگيريد اگر ننوشتيد بنويسيد ورثه را در يک سر در گمی قرار ندهيد، ورثه آمده میگويد آقا بابای ما در نمازش کوتاهی میکرد، ولی چيزی هم ننوشته، خودش را میزند به بیخيالی بابا بنويس حالا نخواندی بنويس برايت بخوانند، آقا فرمود وصيتنامه را اهميت بدهيد: «وَجَبَ التَّقَدُّمُ فِي الْوَصِيَّةِ قَبْلَ نُزُولِ الْبَلِيَّةِ»[58] «وَجَبَ تَقْدِيمُ الصَّلَاةِ فِي أَوَّلِ وَقْتِهَا»[59] در آخرالزمان مرد نماز اول وقتتان تعطيل نشود: «خَشْيَةَ فَوْتِهَا فِي آخِرِ وَقْتِهَا»[60] بترستيد از اينکه نماز اول وقت را نخوانی تا آخر وقت زنده نيستی که بخوانی، دوره آخرالزمان است بلوی است فرق میکند با دورههای ديگر، توصيه ديگر اميرالمؤمنين نماز اول وقت در آخرالزمان فراموش نشود: «فَمَنْ بَلَغَ مِنْكُمْ ذَلِكَ الزَّمَانَ»[61] اگر کسی در اين آخرالزمان قرار گرفت: «فَلَا يَبِيتَنَّ لَيْلَةً إِلَّا عَلَى طُهْرٍ»[62] دستور ديگر، حضرت میفرمايد آنهايي که در آخرالزمان هستيد شب میخواهيد بخوابيد با وضوء بخوابيد شب قبل از خواب با وضوء، ضمن اينکه خوابيدن با وضوء اصلاً توصيه رسولالله است، رسولالله به حضرت زهراء فرمودند دخترم شب اگر با وضوء خوابيدی تا زمانی که خواب هستي ثواب عبادت برايت مینويسند اينهایي که حالا توفيق سحرخيزيشان کم است مريض هستند ناتوان هستند، میگويند آقا وضوء بگير بخواب، خب وضوء گرفتی، تا آذان صبح در حال عبادت هستی، چقدر خدای مهربان است، چه خدای کريمی؟ حضرت میفرمايد در آخرالزمان: «فَلَا يَبِيتَنَّ لَيْلَةً»[63] اصلاً شبی بر شما صبح نشود: «إِلَّا عَلَى طُهْرٍ»[64]با وضوء باشيد، مخصوصاً موقع خوابيدن: «وَ إِنْ قَدَرَ أَنْ لَا يَكُونَ فِي جَمِيعِ أَحْوَالِهِ إِلَّا طَاهِراً فَلْيَفْعَل»[65] حضرت میفرمايد اگر در طول روز هم میتواني دائم الوضوء باشی دائم الوضوء باش، شب خصوصاً قبل از خواب با وضوء در روز هم حضرت میفرمايد اگر میتوانی: «وَ إِنْ قَدَرَ أَنْ لَا يَكُونَ فِي جَمِيعِ أَحْوَالِهِ إِلَّا طَاهِراً فَلْيَفْعَل»[66]اگر میتوانيد در طول روز هم هميشه با وضوء باشيد و من کراراً عرض کردم عزيزان با وضوء بگردید، ببين چقدر کارها روان میشود، با وضوء برويد دنبال طلبت با وضوء برويد در مغازه با وضوء برو در اداره با وضوء حرفت را بزن، ببينيد چقدر زمينه پيشرفت پيش میرود، چون وضوء اسلحه مؤمن است، مؤمن با وضوء مثل مؤمن مسلح است اول شيطان ديگر طرف شما نمیآيد شيطان صفتان هم ديگر حریف شما نمیشود، اين هم يک توصيه ديگر، من جمع کنم مطالب را حضرت فرمود: «فَإِنَّهُ عَلَى وَجَلٍ لَا يَدْرِي مَتَى يَأْتِيهِ رَسُولُ اللَّهِ»[67] شما در يک هراسی هستيد آخرالزمان دوران پر بلوائی است نمیدانيد رسولالله اينجا رسولالله يعنی حضرت عزرائيل، حضرت عزرائيل را هم خوب اسمش را بياوريد ما بعضیهايمان يک جوری زشت حرف میزنيم که وقتی میخواهيم رو به رو بشويم خجالت میکشيم، من يک خاطره از مرحوم آيتالله آقای حاج شيخ ابوالحسن بگويم اين را هم در زيارتهايتان عمل کنيد، نانش را میخوريد، يکی از متدينين شيراز میگفت با آقای حاج شيخ رفته بوديم عتبات، میگفت آقای حاج شيخ از سحر که میرفتند تا هشت، نه صبح در حرم بودند، میگفت از حرم که آمدند بيرون داشتيم میرفتيم به سمت آن مسافر خانهای که بود، از صحن آمديم بيرون داشتيم میرفتيم دوباره آقای حاج شيخ برگشتند، گفتم آقا کجا؟ صبحانه؟ گفتند يک زيارتی يادم رفت میخواهم برگردم در حرم زيارت را بخوانم، گفتم چه زيارتی؟ خب بگوييد ماهم ياد بگيريم، گفتند من هر مرتبه که حرم میآيم يک زيارت هم از طرف حضرت ملکالموت میخوانم تا حالا چقدر خوانديم برای حضرت عزرائيل، خب بابا میخواهد بيايد جانمان را بگيرد، طرح دوستی بينداز ارتباط برقرار کن، بگو آقا ما ارادت داريم به تو، جان را راحت بگيرد، نه مثل گوسفند زنده پوست بکند، که میکند که میکُند، گفت آقای حاج شيخ برگشتند نه اينکه بيايند جلو صحن يک سلام بکنند برگردند دوباره برگشتند داخل حرم آمدند بالای سر سيدالشهداء يک زيارت کامل با توجه خواندند رفتند بيرون گفت بعد به من گفتند آقا با حضرت عزرائيل کار داريم اين رسولالله است میخواهد بيايد جان ما را بگيرد، گاهی اوقات چنان زشت نام میبريم ببين اميرالمؤمنين چه زيبا ياد میکند، حضرت ملک الموت را میفرمايد رسولالله نماينده خدا فرستاده خدا، حضرت میفرمايد شما نمیدانيد: «مَتَى يَأْتِيهِ رَسُولُ اللَّهِ لِقَبْضِ رُوحِهِ»[68] رسولالله کی میآيد جانتان را میگيرد؟ «وَ قَدْ حَذَّرْتُكُمْ»[69] آقا فرمودند شما را پرهيز داشتم و آشنا کردم به مسائل آخرالزمان: «إِنْ حَذَرْتُمْ وَ عَرَّفْتُكُمْ»[70] اگر بپذيريد و موعظه را قبول کنيد: «وَ وَعَظْتُكُمْ إِنِ اتَّعَظْتُمْ»[71] نصيحت کردم اگر نصيحت پذير باشيد: «فَاتَّقُوا اللَّهَ فِي سَرَائِرِكُمْ وَ عَلَانِيَتِكُمْ»[72] آقا فرمود در خلوتتان و در جلوتتان تقوی داشته باشيد: «وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[73] مراقب باشيد مسلمان بميريد: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْه»[74] اگر کسی غير از اسلام دينی را برگزيد از او پذيرفته شدنی نيست: «وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِين»[75] در قيامت هم از زيانکاران است، اين يک روايتی از مجموع رواياتی که اوصاف آخرالزمان را آقا اميرالمؤمنين تبيين نمودند، وصيتنامه يادتان نرود، دائم الوضوء بودن خصوصاً قبل از خواب، وضوء فراموش نشود، نماز اول وقت هم از يادمان نرود.
خب شب جمعه پيشرو شب وفات حضرت امالبنين است مادر چهار شهيد کربلا من يک مقدمهای را عرض کنم انشاءالله جناب حاجی آقای راستی هم فيض بهتری به مجلس بدهند، حضرت امالبنين باب الحوائج است و میدانيد که خيلیها میآيند حاجت میگيرند آن زمانی که حالا عزيزانما يادشان هست بقيع میشد شبها پشت قبرستان بقيع بيايند، يکی از جاههای پر جمعيت ديوار بقيع محازی قبر حضرت امالبنين بود که شيعيان میآمدند آنجا توسل به شهدای کربلا و چهار شهيد عزيز اين مادر پيدا میکردند من يک گوشه عرض ادب کنم و تمام کنم، بشير ابن جزلم وقتی آمد مدينه و از طرف امام سجاد اعلان کرد خبر شهادت امام حسين را آقا زين العابدين بيرون مدينه خيمهای بر پا کردند توقف کردند به بشير ابن جزلم گفتند برو خبر آمدن ما را با مردم مدينه برسان، بشير آمد يک پرچم مشکی دست گرفت در کوچههای مدينه قدم زد گفت حامل پيامی هستم ولی اين پيام را کنار قبر پيغمبر میدهم همه را جمع کرد، دو بيت شعر خواند آتش به جان مردم مدينه زد:
«يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ بِهَا، قُتِلَ الْحُسَيْنُ فَأَدْمُعِي مِدْرَارٌ»[76]
مردم مدينه ديگر در مدينه نمانيد چرا؟ حسين را کشتند اشکهای من جاری است، دو بيت شعر را که خواند و تمام شد، بشير میگويد: «فضجّ الناس ضجّاً»، صدای ناله مردم بلند شد میگويد يک وقت ديدم مردم کوچه باز کردند يک خانم مجللهای دارد میآيد دست يک آقازادهای سه چهالهای هم در دستش است گفتم اين خانم کيست؟ گفتند اين مادر چهار شهيد کربلاست مادر ابالفضل است امالبنين است، و اين آقازاده هم فرزند عباس است که دستش در دست مادر بزرگ است دارد میآيد بشير میگويد خيلی مضطر شدم خبر شهادت چهار عزيز را به يک مادر دادن خيلی سخت، میگويد آمد امالبنين مقابل من که قرار گرفت انتظارم اين بود که بگويد بشير از عباس چه خبر؟ از عون چه خبر؟ از فرزندم عثمان چه خبر؟ از عزيزانم چه خبر؟ يک دفعه صدا زد: «يا بشير اخبرنی عن ابیعبدالله الحسين»، بشير از مولايم حسين چه خبر؟ بشير میگويد گفتم خانم چرا از پسرهايت سراغ نمیگيری؟ چرا از عباست نمیپرسی؟ يک جمله گفت اين خانم، اوج معرفت اين بانوی بزرگ در اين کلام روشن شده، فرمو: «أولادي و من تحت الخضراء كلّهم فداء لأبي عبد اللّه الحسين عليه السّلام»[77] بشير تمام بچههايم عباسم همه به فدای حسين، گفتم خانم حسين را کشتند صدای ناله امالبنين بلند شد همه بگوييم يا حسين.
[1] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص522
[2] كمال الدين و تمام النعمة ج1ص322.
[3] ص41.
[4] كمال الدين و تمام النعمة ج1ص322.
[5] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص522
[6] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص522
[7] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص522
[8] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص522
[9] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[10] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[11] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[12] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[13] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[14] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[15] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص421.
[16] وسائل الشيعة ج9 ص483.
[17] كمال الدين و تمام النعمة ج2 ص522.
[18] كمال الدين و تمام النعمة ج2 ص522.
[19] من لا يحضره الفقيه ج2 ص44.
[20] فرقان23.
[21] تحريم6.
[22] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[23] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[24] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[25] بقره255.
[26] آلعمران54.
[27] فرقان23.
[28] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص8.
[29] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[30] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[31] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[32] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[33] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[34] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[35] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[36] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[37] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[38] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[39] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج79 ص193.
[40] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[41] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[42] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[43] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[44] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[45] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[46] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[47] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[48] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[49] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[50] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[51] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[52] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[53] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[54] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[55] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[56] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[57] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[58] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[59] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[60] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[61] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[62] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[63] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[64] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[65] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[66] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[67] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[68] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[69] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[70] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[71] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[72] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[73] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[74] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[75] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج93 ص303.
[76] مثير الأحزان صw112.
[77] تاریخ امام حسین علیه السلام = موسوعة الإمام الحسین علیه السلام ج۹ ص۵۵۱.