استاد حدائق روز دوشنبه 5 دیماه 1401 در مسجدالنبی(ص) شیراز به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) به بیان الگو پذیری آن حضرت از پیامبر(ص) پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً»[1].
صدق الله العلی العظيم
شب شهادت بزرگ بانوی نظام خلقت حضرت زهرای مرضيه به روايت نود و پنج روز زندگانی بعد از پدر، آيهای تقديم شما شد، ابتدا از اين آيه 21 از سوره مبارکه احزاب را نکاتی را عرض میکنم و بعد سخنی از فرمايشات بانویی که امشب به پاس احترام آن بانو و آن اسوه بشريت در این مکان حضور يافتيم را تقدیم کنم.
در آيهای که تلاوت شد خداوند میفرمايد: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[2] پيامبر يقيناً برای عموم مردم الگويي شايسته است، در اين قسمت ابتدائی آيه دو سه نکته است که من عرض کنم يکی اينکه از نظر ادبيات عرب قد بر سر فعل ماضی معنای تحقيق را میدهد، يک وقت میبينيد شما خاطر يکی را میخواهيد مطمئن کنيد به کاری، میگوييد مطمئن باش که همين است، قطعاً چنين است: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ»[3] يعنی يقيناً پيغمبر برای شما الگوست اين يک نکته، شک و ترديدی کسی نکند، آقا پيغمبر پيغمبر هزار و چهار صد قبل بوده، الگو برای آن دوره بوده، پيغمبر الگوست برای بشريت تا ابديت، برای تمام اقشار اجتماعی، مردها، زنها، ثروتمندان، فقراء، دانشمندان، بیسوادان، مسئولين، عامه مردم، تمام اقشار جامعه بشری در هر رشتهای در هر رستهای پيغمبر الگوست امروز يکی از آسيبهای جدی جوامع اسلامی پيغمبر نشناختن است، متأسفانه آقا بزرگ میشود يک کتاب از ولادت تا وفات پيغمبر را نخوانده، روش زندگی پيغمبر را ياد نگرفته و حال آنکه قرآن میفرمايد رسولالله اسوه است، در آداب زندگی مشترک پيغمبر چگونه همسرداری میکرد در آداب تجارت پيغمبر چگونه تجارت میکرد. بارها بنده عرض کردم رسولالله دو مرتبه قبل از بعثت تجارت کرد، منفعتی هم برای حضرت خديجه برگرداند نه جنس احتکار کرد نه دروغ گفت، نه اجحاف کرد، منفعت هم برگرداند، خب چه میکرد پيغمبر ما ياد بگيريم، پيغمبر چکار میکرد؟ که آن عرب بيابانگرد معاند را میآورد سرخط ما چه داريم میکنيم؟ جوانمان را داريم از دست میدهيم، میگويد آقا نماز شب هم میخوانم بچههايم با من دشمن هستند، کجای کارت میلنگد؟ پيدا کن خودت را پيغمبرت را بشناس، اخلاق پيغمبری را ياد بگير، فقط از نماز شب پيغمبر شنيدی؟ رفتار رسولالله در جامعه چگونه بود؟ من يک روايتی میخوانم به جرأت میتوانم بگويم صدی هفتاد مردم اينگونه نيستند، اينی که رسولالله میفرمايد من اينگونه بودم، میفرمايد اين کار را کردم تا ياد بگيريد، ولی ما ياد گرفتيم اين روايت را مرحوم شيخ صدوق در امالی نقل میکند، اين پيغمبر را خدا میفرمايد اسوه است، الگوست، رسولالله میفرمايد: خمس «خَمْسٌ لَا أَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَمَاتِ»[4] پنج چيز است که اينها را ترک نمیکنم تا بميرم، اينها را انجام میدهد، اول: «الْأَكْلُ عَلَى الْحَضِيضِ مَعَ الْعَبِيدِ»[5] غذا خوردن با بندگان روی زمين، نه با کارگرها، مهندسها بشنوند، مسئولين، ثروتمندان، متمکنين، ما چقدر با کارگر زير دستمان غذا میخوريم؟ پيغمبرتان اينگونه بود.
رسولالله میفرمايد اين را ترک نمیکنم تا بميرم: «الْأَكْلُ عَلَى الْحَضِيضِ مَعَ الْعَبِيدِ»[6] غذا خوردن با بندگان روی زمين، يعنی غرور برم نمیدارد، نظام ملک و ملکوت را خدا برای رسولالله آفريده، عبيد نه کارگر، عبيد يعنی بنده زرخريد که الآن ديگر موضوعيت ندارد، عبيد به آن بندهای میگويد که شما میخريد صفر تا صدش هم مال شماست، کار میکند پولش مال شماست، امر و نهيش دست شماست، کارگر وقتش در اختيار شماست، وجودش که مال شما نيست، رسولالله میفرمايد با عبيد من غذا میخورم ما بعضی از اداراتمان سالن تحصيلکردهها با سالن کارمندهای عادی برای غذا خوردن جداست، اين طور نيست؟ فرماندهی که با سرباز بنشيند غذا بخورد اين هنر است، مسئولی که با آبدارچی غذا بخورد اين هنر است، رسولاللهتان اين گونه بود، موقعيتهای اجتماعی برای او حجاب نمیشد اين يک، دوم پيغمبر فرمود: «وَ رُكُوبِيَ الْحِمَارَ مُؤْكَفاً»[7] سوار شدن بر الاغ برهنه، قديم هم اينگونه بود الاغ برهنه کسرشأن بود میگفتند آقا يک فرشی يک زينی بر الاغ بايد گذاشته بشود میخواهيم سوار بشويم، شخصيت انسان که به مرکب انسان نيست، آقا ما ماشين شاسی بلند سوار میشويم اين تاکسیبار است اين حرفها يعنی چه؟ خدا رحمت کند آيتالله والد را میفرمودند يک وقتی داشتم میآمدم سر خيابان يک تاکسیباری نگهداشت گفت حاج آقا سوار میشويد؟ گفتم بلی، گفت ببخشيد ماشين ما تاکسیبار است، گفتم پيغمبر سوار الاغ لخت میشد، چهمان شده بعضیها باد شديم، خودمان را گم کرديم بابا پيغمبر میفرمايد من بر الاغ لخت سوار میشوما تا مردم ياد بگيرند که شخصيت و شرفشان به مرکبشان نيست، مردم شخصيتتان به معرفت شماست، سوم پيغمبر فرمود: «وَ حَلْبِيَ الْعَنْزَ بِيَدِي»[8] دوشيدن شيربز با دست خودمان، يعنی کارهاي پايين را هم خودم انجام میدهم، عارم نمیشود، آقا اين را بده يک کارگری يک کسی انجام بدهد، خانم دباغ میگويد امام در نوفللوشاتو بودند شبی نيمههای شب ديدم امام در اتاقشان نيستند، وضعيت وضعيت سختی بود، خطرناک بود در قلب اروپا، جان امام هم در خطر بود، میگويد ديديم يک وقتی چراغ در محوطه حياط آن منزل روشن است، آمديم ديديم امام يک اسکاجی برداشتند دارند سنگ توالت را اسکاج میکشند امام، خمره رنگريزی است، بزنند در آورند امام بيايد بيرون! امام کار کرده، تکبر ندارد ما گاهی اوقات آقا عارمان میشود دستشويي خانه خدا را هم بشوييم خادم دارد خادم را صدا بزنيد، خبر است؟ چه شده؟ چهار شاهی مال دنيا مغرورت کرد؟ چهار کلمه سواد سرگرمت کرد؟ رسولالله میفرمايد آن کار سومی که ترک نکردم تا همه ياد بگيرند، و چهارم پيغمبر میفرمايد: «وَ لُبْسُ الصُّوفِ»[9] لباس پشمينه پوشيدن يعنی لباس را ملاک افتخار نديدن:
مرد سيرت را به صورت کار نيست، جامعه گر صد وصله باشد عار نيست
کار ما در راه حق کوشيدن است، جامعه زهد و ورع پوشيدن است
زهد باشد جامعه پرهيزکار، کار دنيا را به دنيا واگذار
لباس پشمی يعنی لباسی که خفيفه است به ظاهر لباس سبک است، رسولالله میفرمايد ما در قيد و بند لباس هم نبوديم عمداً پوشيدند تا مردم بفهمند، شخصيت در لباسها نيست و پنجم حضرت فرمود: «وَ التَّسْلِيمُ عَلَى الصِّبْيَانِ»[10] سلام به بچهها کردن اين را هم ترک نکردم ما گاهی اوقات توقع داريم سلاممان کنند، منزل میرويم بچههايمان سلاممان کنند، در جامعه میآييم انتظار سلام از ديگران داريم، بابا رسولالله پيش سلام بود بر همه، بعد پيامبر میفرمايد اينها را من ترک نکردم تا زمانی که زنده هستم: «لِتَكُونَ سُنَّةً مِنْ بَعْدِي»[11] تا اين بشود يک سنت بعد از من حالا اين پنج نکتهای گفتم شما چند در صد مردم رعايت میکنيد، آقا امام رضا را از مدينه میبردند طوس، مأمون عباسی لعنة الله عليه فرماندهی را معين کرده بود به نام هرثمه، کار کار سياسی بود ولی امام رضا خنثی کردند شيطنت مأمون را و مأمون رسوا شد در اين کاری که میخواست انجام بدهد و ناکام شد مأمون به اين هرثمه سفارش کرده بود تمام کارهای علی ابن موسی الرضا را زير نظر بگيرند ريز و درشت، خرد و کلان، تماسها ارتباطها در کجا چه کسانی با علی ابن موسی الرضا حرف میزنند؟ با چه کسانی ارتباط برقرار میکند؟ امام را از مدينه آوردند تا طوس مشهد فعلی، هرثمه هم با نيروهايش دويست سرباز بود کاملاً امام رضا را تحت نظر داشتند، حضرت رسيدند طوس هرثمه در اولين ديدارش با مأمون، مأمون گزارش سفر خواست، اول چيزی که هرثمه به مأمون گفت و خيلی برايش عجيب بود گفت اين آقا يعنی علی ابن موسی الرضا گفت عدهای از غلامانش هم با او بودند، يعنی بردگانش بندهها، گفت هرجا اين آقا پياده میشد برای استراحت خوردن غذا اول غلامهايش را پای سفره صدا میزد غلامها را میآورد پای سفره امام رضا که برادرهايش بايش نبودند، بستگانش که نبودند يک چند نفر از غلامان حضرت بودند و آقا را میبردند طوس، میگفت آقا اول اينها را صدا میزد اينها مینشستند با اينها غذا میخورد مسئولی موفق است که با آبدارچیاش غذا بخورد، تاجری موفق است که با حمال بازار هم سفره بشود اينها اخلاق نبوی است، آقا شما برو يکجاي ديگر برای شما يک جاي ديگر پهن کردند گفت اگر يکجاهايي امکان آمدن غلامها پای سفره نبود و سفره پهن میشد علی ابن موسی الرضا میفرمود اول از اين غذاها برای غلامان بکشيد ببريد بعداً خود مشغول به غذا میشد اين اخلاق نبوی است، قرآن میفرمايد رسولالله اسوه است در همه ابعاد، برای چه کسانی است اسوه است؟ «لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ»[12] آنهايي که معتقد به خدا هستند، آنکه میگويد من خدا را قبول دارم يقيناً بايد از پيغمبر تبعيت کند، امروز ديديد بعضیها را شيطان فريبشان داده میگويد ما خدا را قبول داريم ولی کار به انبياء نداريم دروغ میگويد طرف میگويد آقا ما فقط خدا، اهلالبيت، انبياء، قرآن اينها به کنار، قرآن میفرمايد رسولالله الگوی بشريت است، شما اگر دم از خدا میزنيد بايد از نماينده خدا الگوبرداری کند: «لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ»[13]آنهايي که معتقد به روز قيامت و روز جزا هستند، از پيغمبر بايد الگوبرداری کنند بیهوده میگويد کسی بگويد من قيامت را قبول دارم ولی کار به رسولالله ندارم: «وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً»[14]آنهايي که اهل ذکر هستند، آنهايي که اهل عرفان هستند، ديديد بعضیها ادعا عرفان میکنند اما کارهايي میکنند که اصلاً پيغمبر جايز نمیدانست، میگويد آقا ما دلمان به خدا وصل است يک رکعت نماز نمیخواند پيغمبر يک رکعت نماز قضاء با خود نبرد میگويد ما با خدا هستيم، حلال و حرام درهم و برهم، فقط دل خوش هستند به اينکه ما اهل ذکر هستيم اهل عرفان هستيم، محرم و نامحرم برايشان اهميت ندارد اين نيست اخلاق پيغمبر، اصلاً عرفان شاکله واقعی عرفان در انطباقش با سيره پيغمبر است، هرکسی دم از عرفان میزند دم از ذکر میزند ببينيد کارهايش با پيغمبر چقدر همسويي دارد همسويي دارد درست میگويد والا اگر يک چيزهايي میگويد و رفتارهايي را انجام میدهد که مغاير با عملکرد پيغمبر است دارد دروغ میگويد اين آيه 21 سوره مبارکه احزاب که اين نکاتی که بنده عرض کردم در ذيل اين آيه شريفه که خداوند اين الگو را برای بشريت معرفی میکند و تعريف میکند.
خب شب شب شهادت حضرت زهرای مرضيه است، ببينيد حضرت زهراء میفرمايد من نگاهم به دنيا و دنيا را به خاطر سه چيز دوست میدارم ببينيد ارزشها اينجا رقم میخورد، به بعضیها میگويند آقا زندگی میکنی برای چه؟ هدفت از زندگی چيست؟ من میخواهم امشب هدف از زندگی را از نگاه حضرت زهراء بگويم ببينيد ما با اين بانوی بزرگ همسويي داريم واقعاً هدف از زيستن ما هدف از تلاش ما هدف از کوشش ما اينهايي که حضرت زهراء میفرمايد هست؟ حضرت زهراء میفرمايد دنيا را من برای سه چيز دوست میدارم، يک انس با خدا: «تِلاوَةُ كِتابِ اللّه»[15]مردم دنيايي موفق دنيای کسی است که ياد خدا در زندگیاش فراموش نشود، چون روزی شما را به محضر آن خدا خواهند برد، دنيايي خوب دنيايي است که از اين فرصتهايي که برايتان دادند در راه خدا خوب استفاده کنی، ثروت را خدا داده، آبرو را خدا داده، سلامتی را خدا داده، امکانات را خدا داده، از دادههاي الهی در راه خدا خرج کردن نشانه موفقيت است، حضرت زهراء میفرمايد: «تِلاوَةُ كِتابِ اللّه»[16]
دنيا را من برای اين دوست میدارم که اول ارتباطم با خدا، اين محکم و قوی اين ارتباط بماند يک، دوم: «و النَّظَرُ في وَجهِ رَسولِ اللّه»[17] من در اين قسمت اول، اين را هم اشاره کنم ما يک بخش از آسيبهای اجتماعی امروز ما در ضعف اعتقادی مردم نسبت به خداست، شما چند درصد سراغ داريد، کسی واقعاً آدم معتقدی به خدا باشد، کلاه سر مردم بگذارد، اجحاف بکند، بیانصافی بکند، ظلم بکند آبرو ببرد، آنی که خدا را در نظر گرفته، من همين امروز ظهر آقايي با خانمشان آمدند مسجد ما، آن آقا هم از اساتيد دانشگاه بود فرد با سوادی بود، گفت حاج آقا خانم من مدتی است يک نگرانی عجيبی بهش دست داده میخواهد با شما مشورت کند، گفتم بفرماييد؟ اين حرف امروز ظهر است بشنويد همهتان اگر شما هم چنين گرفتاری برای خودتان بالا آورديد تا نمرديد درستش کنيد، تا نرفتيد به داد خودتان برسيد، خانم جريانی را نقل کرده از زندگی خودشان و يک خانمی که در زندگی اينها بود، گفت يک من و خواهرم خيلی اين خانم را کتک زديم گفت شاید اين مربوط باشد به بيست سال قبل، کتک مفصلی از ما خورد و بعد هم ديگر آن خانم را نديديم ولی میدانم الآن زنده است و در يکی از شهرستانهاست تکليف من نسبت به کتکی که به آن زن زدم چيست؟ اين میگويند ايمان، اين دينداری است، اين اگر همين توجه امروزش بيست سالی قبل بود دست روی اين خانم بلند نمیکرد به پدرها و مادرها بگويم بچههايتان را کتک زديد تا نرفتيد حلال بودی بطلبيد، حق نداشتی کتک بزنی بچه امانت خداست، سيلی زدی حلال بودی بطلب، قيامت سيلی میخوری، اين آيهای که خدا میفرمايد: «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيه وَ أُمِّهِ وَ أَبيهوَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيه»[18] روز قيامت، همه در فرار هستند پدر از اولاد، اولاد از پدر، زن و شوهر از يکديگر، خواهر و برادر از يکديگر، چرا؟ چون میگويد آنجا اگر بدهکاری بالا آورديم ديگر روز مکافات است دستمان خالی است راه برگشت نيست لذا تا هستيد حلال بودی بطلبيد اين خانم گفت حاج آقا تکليف من چيست؟ گفتم آن خانم زنده است؟ گفت بلی، گفتم با آن خواهری که هردو کتکش زديد، حالا شيرينی بگيريد به مقدار آن آسيبی که به بدن او رسيده قيمت کنيد، پول بگذاريد در پاکت، آقا تعارف ندارد که ضربه زدی بدن سياه کرده آسيب ديده برويد شهرستان با يک روی خوش با يک ادب و احترام عذرخواهی کنيد، بگوييد ببخش ما را. بابا آبرو بردی بايد جواب پس بدهی، من يک وقتی خدمت عزيزان عرض کردم، به اين بنده خدا گفتم برو شهرستان حلال بودی بطلب، گفت حاج آقا اگر رفتم و حلال نکرد چه؟ گفتم خب قدم اول را برداشتی بين خودت و خدا حلال نکرد، از طرف او استغفار کن و اين پول را از تو قبول نکرد از طرف او صدقه به فقراء بده، انشاءالله خدا میبخشدت، اينها راههايي است که بايد رفت، هر حرفی از دهنمان درآمد بگوييم هر کاری شد انجام بدهيم، بعد هيچ به هيچ، خدا میفرمايد: «ان لم انتقم من الظالم فانا ظالم»، من اگر از ظالم انتقام نگيرم خودم ظالم هستم، آيتالله العظمی بروجردی اين را يک وقت در يکی از جلسات عرض کردم ببينيد آدمهاي عاقل اين هستند، اينها الگوپذيری از پيغمبر میکنند.
مرحوم آيتالله العظمی بروجردی از اشکال وسط درس ناراحت میشدند و به طلاب تذکر داده بودند اشکال را بگذاريد بعد از اتمام درس، هر کسی سؤال دارد بيايد بپرسد، وسط درس رشته کلام را گسسته نکنيم، اخلاقاً هم همينطور است حالا استاد دارد درس میگويد ما درس را يکدفعه بهم میزنيم که بنده میخواهم سؤال خودم را بپرسم، میگويند طلبهای به بود به نام جابلقی اين يکی از طلاب مستشکل درس آقای بروجردی بود، يک روز در درس خيلی اشکال کرد، آيتالله بروجردی بهش تند شدند، ساکت باش بس کن، دو سهتا کلام تند و تشر بهش زدند درس آن روز تمام شد، خادم آقا میگويد آقا ظهر که آمدند منزل قبل از ظهر که آمدند ديگر گفتند من امروز ظهر حال نماز جماعت ندارم، بیجهت اين آقا میشود آيتالله العظمی بروجردی! قم رفتيد در ورودی مسجد اعظم ديديد چقدر جمعيت بر سر تربتش عرض ادب میکنند اينها پرورش يافتههای مکتب اهلالبيت هستند، به خادم میگويند من ظهر نماز نمیروم حال ندارم، يکی از علمای قم میگويد آقا به من عصر وعده کرده بودند يک ساعت به اذان مغرب با من کار داشتند، گفت من يک ساعت به آذان مغرب آمدم به خادم گفتم به آقا بگوييد فلانی آمده، خادم گفت آقا از قبل از ظهر تمام برنامههايشان بهم خورده، اصلاً ملاقات هيچ را نپذيرفتند، برنامههای متعددی داشتند همه بهم خورد، گفت آقا داخل اتاق کتابخانهشان هستند کسی را نمیپذيرند، آن عالم قمی میگويد به آقا بگوييد من آمدم، خادم میرود میگويد به آقا که آقا فلانی آمده میگويد قرار داشتيد با ايشان، آيتالله بروجردی میفرمايند بگوييد بماند کارش دارم، میگويد من بيرون ايستاده بودم ديگر نزديک اذان مغرب بود، درشکه آقا هم آمد که آقا را ببرند مسجد برای نماز، آن مأمور درشکه آمده بود منتظر بود که آقا را سوار کند با درشکه ببرد، گفت آقا از داخل وضوء گرفته بودند آمدند به آن آقا، آن عالم قمی میگويند شما هم سوار درشکه شو، امشب جای ديگری میخواهيم برويم، به آن راننده درشکه میگويند ما را ببر در فلان منطقه جنوب قم، محروم قم، فلان مسجد امشب میخواهيم برويم آنجا، آقا مسجد خودتان؟ مسجد خودمان گفتم کس ديگر نماز بخواند، آن عالم میگويد ما رفتيم مسجد، مسجد جابلقی بود همان طلبهای که از مستشکلين درس بود در نقطه محروم قم و پايين قم، میگويد ما وقتی رسيديم نماز مغرب و عشاء را خوانده بودند، جابلقی رو منبر نشسته بود داشت احکام میگفت برای مردم، يک ده پانزده نفری هم آدم نشسته بود، آن هم داشت احکام میگفت يک وقت ديد آيتالله العظمی بروجردی وارد شد، جابلقی تا استادش را میبيند مرجع عالم تشيع رو منبر بلند میشود میايستد میگويد مردم احترام کنيد فقيه عالم اسلام آيتالله العظمی بروجردی وارد شد، گفت همينهايي که نشسته بودند ده پانزده نفر هم احترام میکنند میايستادند آيتالله بروجردی مستقيم میآيد پای منبر سرش را میگذارد روی اين بدنهی منبر به جابلقی میگويد پا بگذار بر عمامه من، جابلقی میگويد آقا قدمم شکسته باد که بر سر شما ما پا بگذاريم، آقا میفرمايد امشب آمدم که حلال بودی از تو بطلبم من صبح در درس به تو تند شدم، و با يک بيان تندی با تو حرف زديم، امشب آمدهام در حضور اين مردم از تو حليت بطلبم کارم به فردا نيفتد حلال کن من را گفتم آقا من به دل نگرفتم شما استاد ما هستيم پدر معنوی ما هستيد، من حلال کردم میگويد التماس کردم بعد آيتالله بروجردی سر را از رو بدنه منبر برداشت فرمود تو منبرت را برو، من نماز نخواندم بروم نماز مغرب و عشايم را بخوانم، چقدر توهين کرديم روزمان به شب نرسيده رفتيم جبران کرديم، گاهی اوقات تکبر هم داريم حقش بود اين بايد بهش میگفتم، میبيند بغل دستش نشسته ولی يک عذرخواهی نمیکند يک حلال بودی نمیگويد، راحت غيبت راحت تهمت، راحت دروغ، در صدد جبران هم نيستيم حضرت زهرای مرضيه میفرمايد ارتباط با خدا، ببينيد نتيجه ارتباط با خدا میشود آيتالله بروجردی، نتيجه ارتباط با خدا میشود آن خانمی که بعد از سالها حالا فهميده اشتباه کرده میخواهد جبران کند، جامعه اگر ارتباط با خدايش قوی شد تخلف نمیکند ظلم نمیکند، فساد مرتکب نمیشود اين نگاه اول حضرت زهراء به دنيا: «تِلاوَةُ كِتابِ اللّه»[19] اشاره به اين دارد که ارتباطتان را با خدا قوی کنيد، قرآن را بخوانيد قرآن را با تدبر بخوانيد بالاخره زيباترين جلوه ارتباط در انس با قرآن، تدبر به قرآن است دوم حضرت میفرمايد: و النَّظَرُ في وَجهِ رَسولِ اللّه»[20]، نگاه به سيماي پيغمبر، اين نگاه به سيمای پيغمبر يعنی مردم ببينيد نماينده خدا چگونه از شما راضی میشود امروز نماينده خدا امام زمان است، امام زمان زندگیهای ما را چقدر تأييد میکند؟ چقدر حضرت از وضع اجتماعیمان و زندگیما راضی است، انسان موفق و دنيای موفق از آن کسی است که ببيند امام زمانش چگونه از او راضی است حضرت زهراء اين گونه بود حضرت زهراء رضايت پيغمبر برايش حرف اول بود، ببينيد عزيزان اين آشوبی که در عالم اسلام افتاد و هنوز ادامه دارد به خاطر همين بود که هفتاد روز بعد از ارتحال پيغمبر مردم حرف پيغمبر را در غدير فراموش کردند، هفتاد روز قبل هجده غدير سال ده هجری پيغمبر علی ابن ابی طالب را معرفی کرد و بيعت گرفت، هفتاد روز بعد در بيست و هشت صفر سال يازده هجری پيمان شکنیها شروع شد، اسوه بودن پيغمبر را مردم يادشان رفت و حضرت زهراء اينها را يادآوری میکرد سخنان پيغمبر را تذکر میداد که بابا پيغمبر در غدير اين را فرمود شما بيعت کرديد با اين اسوه، بيعت کرديد با علی ابن ابی طالب حالا فراموش کرديد مشکل همينجا بود، که بعد در خطبه فدکيه حضرت زهراء فرمود، از ما اطاعت کرديد جامعه شما نظم پيدا میکند ما رهبر شما باشيم وحدت در جامعه شما خواهد بود: «طاعتنا نظاما للملة و امامتنا لما للفرقة»[21]ما امام باشيم تفرقه نيست از ما اطاعت کنيد نظم هست، بینظمیها مال فاصله گرفتن از خداست و اولياء الهی خود حضرت زهراء چنين بود در زمان پدرش: «و النَّظَرُ في وَجهِ رَسولِ اللّه»[22] در زمان کوتاهی بعد از پدر رضايت اميرالمؤمنين حرف اول بود برای حضرت زهراء من اين را در يک مجلسی عرض کردم در اين دوران بيماری حضرت زهراء که تاريخ ثبت کرده، وقتی خبر کسالت حضرت زهراء شيوع پيدا کرد در مدينه که حضرت زهراء بيمار است و حالش روز به روز سختتر میشود گروه گروه زنهای مدينه میآمدند ديدن حضرت زهراء و حضرت در همان بستر بيماری هم از اميرالمؤمنين دفاع میکرد، به زنهای اصحاب و مهاجرين میفرمود به شوهرهايتان بگوييد چرا غدير را فراموش کرديد؟ چرا بيعت با علی را فراموش کرديد؟ دوتا از همسران رسولالله دختر خليفه اول و دختر خليفه دوم اينها به پدرانشان خبر دادند که حال حضرت زهراء حال خوبی نيست تقاضا کرد اين دو نفر تقاضا کردند به توسط دخترانشان که همسران پيغمبر بودند که از فاطمه زهراء برای ما وقت بگيريد ما هم يک ديداری از زهراء مرضيه بکنيم، تنها يادگار پيغمبر حضرت زهراء بود، تمام فرزندان پيغمبر از دنيا رفته بودند فقط فاطمه مانده بود، يک يادگار از رسولالله است اينها تقاضا کردند دخترهای اينها آمدند از حضرت زهراء تقاضا کردند اجازه بدهيد پدران ما میخواهند بيايند ديدن شما حضرت زهراء فرمود من تا زندهام با اينها رو به رو نخواهم شد و اينها را نمیپذيرم اين خبر وقتی به اينها رسيد اينها ديدند که حضرت زهراء دست رد به سينه اينها زده نمیپذيرد آمدند در مسجد از اميرالمؤمنين علی ابن ابی طالب تقاضا کردند، گفتند يا علی ما تقاضای ديدار کرديم توسط دخترانمان از فاطمه زهراء فاطمه زهراء نپذيرفت شما برای ما وقتی بگيريد حالا چه غربتی اميرالمؤمنين داشت؟ اينکه مرحوم امام میفرمودند که اينکه میگويند اول مظلوم عالم علی ابن ابی طالب است نه اينکه مظلوم قبل از علی ابن ابی طالب نبود، ظلمی که بر علی ابن ابی طالب روا داشته شد در عالم نظير نداشت شخصيت با اين جايگاه عظيم اينگونه او را در حاشيه کشاندند گفتند ما میخواهيم فاطمه را ببينيم آقا فرمودند من برای شما وقت میگيريم تاريخ دارد حضرت آمدند منزل کنار بستر حضرت زهراء نشستند، فرمودند دختر رسولخدا اين دو نفر میخواهند بيايند ديدن شما قبلاً هم تقاضای ديدار کرده بودند شما نپذيرفته بوديد حضرت زهراء فرمود يا علی تا زندهام نمیخواهم اينها را ببينم و با اينها رو به رو بشوم، حق حضرت زهراست بانوی است که پهلوی او را شکستند فدکش را غصب کردند محسنش را سقط کردند، بالاتر از همه اين دردها علی را غريبانه به حاشيه بردند حق ولايت و حق جامعه را ساقط کردند اين حق حضرت زهراء بود خانهای که پيغمبر میايستاد اجازه میگرفت میآمد داخل، به اين خانه يورش آوردند حرمت شکستند اينجا کسی هم نمیتواند به حضرت زهراء نقضی وارد کند که خانم چرا میگوييد من اينها را نمیخواهم بپذيرم حق حضرت بود، حضرت فرمود يا علی تا زندهام نمیپذيرم اينها را، اميرالمؤمنين فرمود ای دختر رسولخدا من به اينها قول دادهام که شما اينها را میپذيريد، تا اين را اميرالمؤمنين فرمود میدانيد حضرت زهراء چه گفت؟ حرفی زد که مادرش خديجه به پيغمبر زد، مادرها يک بخشی عمده تربيت دختر بر میگرده به مادر، دقيقاً آن لفظی که خديجه به پيغمبر گفت، در شب عروسی، شب عروسی حضرت خديجه و پيغمبر، پيغمبر يک جوانی بود که دستش خالی بود از دنيا، خديجه اول میلياردر عرب بود، شبی که اين عروس و داماد با هم رو به رو شدند، پيغمبر ديدند خديجه يک جعبهای را مقابل پيغمبر گذاشت اين جعبه پر از کليد انبارهای خديجه بود، خديجه به پيغمبر عرض کرد يا رسولالله اينها کليد تمام انبارهای من است، همه اينها خانه من متعلق به شماست، و من هم کنيز شما، حضرت زهراء به اميرالمؤمنين عرض کرد: «الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُكَ»[23]خانه خانه توست من فاطمه هم کنيز تو، من چه کسی هستم بخواهم بگويم بيايند يا نيايند؟ شما فرموديد بيايند بيايند، من ديگر حرفی ندارم، مردم اطاعت از ولی خدا را از فاطمه زهراء ياد بگيريد، میگويد آقا پيغمبر اين را گفته، میگويد مال هزار و چهار صد سال قبل است روايت اميرالمؤمنين را میخوانی میگويد اين زمانهاش گذشته، زهرای مرضيه در برابر تصميم اميرالمؤمنين میفرمايد من کنيز تو هستم، که بعد آن دو نفر آمدند پردهای وسط اتاق زده شد حضرت زهراء پشت پرده با اينها صحبتی کردند، يادآوری روايتی از پيغمبر کردند و هشدار بزرگی فاطمه زهراء به اينها داد و اينها رفتند، فاطمه زهراء میفرمايد دنيای خوب دنيايي است که شما از ولی خدا اطاعت کنيد، امروز زندگیهاي ما را چقدر امام زمان تأييد میکند اقتصاد ما سياست ما اجتماعیما تربيت ما، معاشرت ما رفت و آمدهای ما تا چه حدش مورد تأييد امام زمان است؟ اصلاً ما نگاهیمان به نگاه امام زمان هست، کارهايي که میکنيم رضايت امام زمان را در نظر میگيريم، اصلاً اين دغدغه خيلی از بزرگان تاريخ بوده که امام زمان راضی باشد از آنها من عرايضم را جمع بندی کنم، آيتالله شيخ طاها نجف، آقايانی که نجف مشرف شديد در ورودی صحن اميرالمؤمنين قبر شيخ طاها نجف است اين مرجع تقليد سالهای آخر عمرش دغدغه داشت که کارهای من مورد تأييد اميرالمؤمنين هست يا نيست؟ تا خواب اميرالمؤمنين را ديد آقا فرمودند در اين روزهای آينده به توسط فرزندم مهدی به تو میگويم ايشان ديگر بينايي را هم از دست داده بود تا در منزل تشرفی خدمت امام زمان پيدا میکند، امام را نمیشناسد يک مسألهای را حضرت میپرسند مسألهای سادهای بوده شيخ طاها نجف جواب میدهد امام در جوابش اشکالی میکنند جواب دوم اشکال دوم، شيخ طاها نجف میماند که اين کيست؟ آقا میزنند در شانهاش میفرمايند شيخ طاها نجف: «انت مرضی عندنا» ما از تو راضی هستيم، و بعد حضرت میروند آقا از ما راضی است و سوم حضرت فرمود: «و الإنفاقُ في سَبيلِ اللّه»[24]، دنيای خوب دنيای است که مردم ارتباطتان با مردم با مردم قطع نشود برای خدا، من آدم خوبی هستم مسجد و خانه و خلوت خودم، اين نشانه خيلی خوبی هم نيست آدم خوب بايد بازتاب خوبیاش در جامعه خودش را نشان بدهد، دستگيری از مردم برای خدا فی سبيل الله اين فی فی سبيل الله يعنی اخلاص، يعنی هرکجا آمد کارهايتان قيمت پيدا میکند ببينيد شهيد را به چه اعتبار میگويند شهيد؟ چون خونش را برای خدا میريزد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ»[25] اين میشود شهيد انفاق اگر فی سبيلالله شد ارزشمند است و الا پول خرج کردن که اگر برای خدا نباشد که ارزشی ندارد اين سه نکته ارتباط با خدا، ارتباط با ولی خدا، ارتباط با خلق خدا، اين سهتا را حضرت زهراء میفرمايد نگاه من در اين زندگی دنيايي است، خب بسنده کنيم برادر عزيزمان مداح اهلالبيت هم جناب آقای حجازی تشريف دارند، انشاءالله به فيض کاملتر و جامعتر خواهند رساند همه را.
زهرای مرضيه وقتی آقا اميرالمؤمنين در آن وصيت آخر، کنار بستر حضرت زهراء بودند ديدند فاطمه زهراء بعد از پايان وصيت شروع کرد گريه کردند، آقا فرمودند: «يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ»[26]، چرا گريه میکني؟ عرض کرد: «ابکی لما تلقی بعدی»[27]، گريه میکنم برای مصيبتهای که بعد از من به سراغ شما میآييد يعنی يا علی تا بودم دفاع کردم تا بودم حمايت کردم، خودم را سپر قرار دادم که دست اين نامردمان به شما جسارتی نشود، اما بعد از من ديگر کسی نيست از شما دفاع کند، اينها مضمون درد دلهای آقا اميرالمؤمنين است:
در وسط کوچه تو را میزدند، کاش به جای تو مرا میزدند
زهراء جان گوشهای چشم تو چرا شد کبود، کاش به جای تو علی مرده بود
وای من وای من و وای من، ميخ در و سينه زهرای من
اين يک بيت را از يک فقيه بزرگ عالم اسلام تقديم کنم، استفاده بهتر کنيم خدا رحمت کند آيتالله العظمی شيخ محمدحسين غروی اصفهانی میفرمايد مردم من نمیگويم به فاطمه زهراء چه گذشت؟ سهتا شاهد را ايشان نام میبرد میگويد بياييد از اينها پرسيد:
«و الباب و الجدار و الدماء |
شهود صدق ما به خفاء»[28] |
میگويد مردم بياييد از درخانه علی بپرسيد از ديوار خانه مولا سؤال کنيد، آن در و ديواری که زهراء بين آن بدنش را آزردند: «و الدماء»[29]، خونی که از سينه مطهرهاش ساری و جاری شد، همه بگوييم يا زهراء.
[1] احزاب21.
[2] احزاب21.
[3] احزاب21.
[4] الأمالي( للصدوق) النص ص72.
[5] الأمالي( للصدوق) النص ص72.
[6] الأمالي( للصدوق) النص ص72.
[7] الأمالي( للصدوق) النص ص72.
[8] الأمالي( للصدوق) النص ص72.
[9] الأمالي( للصدوق) النص ص72.
[10] الأمالي( للصدوق) النص ص72.
[11] الأمالي( للصدوق) النص ص72.
[12] احزاب21.
[13] احزاب21.
[14] احزاب21.
[15] وقایع الایام ص 295.
[16] وقایع الایام ص 295.
[17] وقایع الایام ص 295.
[18] عبس34- 36.
[19] وقایع الایام ص 295.
[20] وقایع الایام ص 295.
[21] السقيفة و فدك ص139.
[22] وقایع الایام ص 295.
[23] كتاب سليم بن قيس الهلالي ج2 ص869.
[24] وقایع الایام ص 295.
[25] آلعمران 169.
[26] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج43 ص218.
[27] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج43 ص218.
[28] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج3 ص33.
[29] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج3 ص33.