photo2022-12-2308-44-23-2
photo2022-12-2308-44-32
photo2022-12-2308-44-10
photo2022-12-2308-44-11
photo2022-12-2308-44-02
photo2022-12-2308-44-38

استاد حدائق روز جمعه 2 دی ماه 1401 در مهدیه بزرگ شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث « شیوه ی در امان ماندن از فتنه ها» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­­الله الرحمن الرحيم

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون‏»[1]

صدق­الله العلی العظيم

بحثی را که در چند جمعه گذشته توفيق رفيق شد در محضر نورانی برادران عزيز و خواهران محترمه مروری بر آيات و روايات داشته باشيم با توجه به ضرورت زمان و وضعيت موجود جامعه بشری روش برخورد و مواجه شدن با فتنه­ها از نگاه قرآن و روايات مهم­ترين نکته را عرض کرديم رجوع به قرآن است، قرآن کتابی است که: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‏ هِيَ أَقْوَمُ»[2] برای هدايت انسان­ها انسان­ها را هادی است تا قيام قيامت لذا يکی از ضرورت­های مهم آشنايي بهتر با قرآن است، همان که آقا اميرالمؤمنين هم هشدار دادند که مسلمان­ها مراقب باشيد در عمل به قرآن بيگانگان بر شما سبقت نگيرد، و آن­ها بر شما پيشی نگيرد در به کار بستن فرامين الهی و عمل به آيات قرآنی، در يک جلسه­ای وقتی اشاره­ای کردم مرحوم آقای راشد تربتی معروف، حاج شيخ حسن­علی راشد ايشان در خاطراتش خودش می­نويسد من يک سفری داشتم به کشور فرانسه بازديدی داشتم از دانشگاه سربون، يکی از دانشگاه­های کهن و با سابقه اروپاست، می­گويد از قسمت­های مختلف دانشگاه بازديد می­کرديم ما را در يک سالنی بردند، ميزی بود يک ميز طولانی بود، محققين زيادی دور اين ميز در حال برداشتن و کسب مطالب بودند کتاب­هایی هم جلو اين­ها بود سرگرم بودند نسبت به تحقيقات، يک دانشجوی مسلمانی همراه من بود يکی از اين کتاب­ها را برداشت داد دست من نگاه کردم ديدم قرآن است، گفتم اين­ها روی چه دارند کار می­کنند؟ گفت روی قرآن به زبان­های مختلف ترجمه شده دارند کار می­کنند روی اين قرآن، ايشان می­فرمايد من به يکی از اساتيد فرانسه گفتم قرآن کتاب ما مسلمان­هاست، در دانشگاه سربون چه می­کند؟ گفت قرآن کتاب شما مسلمان­هاست ما داريم بهره­برداری می­کنيم، اين يکی از خطرهايي جدی است لذا عزيزان همين قرآن می­شود کتاب اجرايي در عصر ظهور آقا امام زمان با همين قرآن دنيای بشريت را اقتصاد را سياست را تربيت را مسائل خانوادگی را، عدالت اجتماعی را مساوات را همه را استناد به همين قرآن، در روايت داريم آن قدر مردم مسلمان­ها فاصله گرفتند از قرآن که وقتی حضرت به استناد آيات قرآنی احکام الهی را اجرا می­کند، بعضی­ها تصور می­کنند که امام زمان دين جديدی و کتاب نوی آورده است، لذا هشدار هم دادند که قرآن را مراقب باشيد در زندگی­های شما مهجور واقع نشود، يکی انس جدی و با تدبر نسبت به قرآن راوی آمد به آقا علی­ ابن موسی الرضا گفت آقا شما در طول ايام ماه قرآن چقدر می­خوانيد آقا فرمودند من سه روزی يک ختم قرآن، گفت آقا سه روزی يک ختم؟ امام فرمودند من با تدبر قرآن می­­خوانم اگر با تدبر نمی­خواندم بيشتر هم می­خواندم، آقايون هر پيرمردی می­شود حبيب مظاهر، مگر هرج و مرج است؟ حبيب وقتی به شهادت رسيد اين کلام امام حسين بالای سر حبيب است: «لقد کنت فاضلاً تختم القرآن فی ليلة واحدة»[3]، حبيب تو کسی بودی که يک شب يک ختم قرآن می­خواندی، همين طوری می­شود دربان امام حسين، همين جوری اين آقا شد گل سرسبد شهدای کربلا در اصحاب، يک مکان مستقل يک جايگاه جداگانه، تا شب نروی روز به جايي نرسی ما دست بچه­هايمان را چقدر گذاشتيم دست قرآن؟ با قرآن چقدر آشنا کرديم؟ شما ببينيد اهتمام خانواده­ها نسبت به آشناي فرزندان­شان با قرآن چقدر است؟ اين قدری که ما اهتمام در مسائل روزمرّه­ای اقتصادی و دنيای و امثال ذلک داريم در مسائل انس با کلام الهی متأسفانه بعضی­ها ندارند، اين يک تکليف است که هم در آيات هم در روايات توصيه شده رجوع به قرآن تدبر به قرآن استفاده از توصيه­های قرآنی می­شود چراغ راه.

دوم عرض کرديم رجوع به اهل­البيت در مواردی که انسان­ها در مظان و در طريق فتنه و آشوب­اند اهل­‌البيت طريق­اند اهل­البيت صراط­اند چراغ­اند اين­ها راه را نشان می­دهد، پيغمبر فرمود: «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ»[4] اين­ها مثل کشتی نوح اند شما را از غرض شدن، شما را از طوفان­ها از سيل­ها در امان می­دارند از خطرات حيوانات خطرناکی که در دريا هستند، کشتی انسان را حفظ می­کند، پيغمبر فرمود اين­ها مثل کشتی­ هستند: «مَنْ رَكِبَهَا نَجَا»[5] سوار شديد نجات پيدا می­کنيد: «وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»[6] فاصله گرفتيد غرق می­شويد شما تاريخ را مطالعه بکنيد آن­هايي که از اهل­البيت فاصله گرفتند زمين خوردند، آن­هايي که با اهل­البيت ماندند سعادتمند شدند، دنيايشان به پايان رسيد ولی با سعادتمندی رفتند، تمسک به اين­ها رمز نجات است، رو آوردن به اهل­البيت طريق سعادت است، اين هم نکته ديگری که ما الگوهايمان را بشناسيم و لذا اميرالمؤمنين روايت را من جلسه گذشته هم محضر عزيزان خواندم که آقا می­فرمايد حق را بشناسيد تا اهلش را بشناسيد، من و شما حق نيستيم حق اهل­البيت است حق قرآن است، قرآن را شناختي اهل­البيت را شناختی آن وقت می­فهمی چه کسی حق است؟ چه کسی ناحق است؟ کلاه سرت نمی­رود، دور نمی­خوری، اين­هايي که در عصر ائمه هم فريب خوردند دور خوردند چون حق را نشناخته بودند، آقا اميرالمؤمنين فرمود فريب نخوريد قرآن کردند بالای نيزه دارند شعار می­دهند: «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ‏»[7]حق را بشناسيد اين­ها در لوای اين ظاهر قرآن اهداف معاويه را دارند تعقيب می­کنند، اين نکته دوم رجوع به اهل­البيت که در روايات فراوان و در آيات متعددی توصيه به تمسک و پيروی از اهل­البيت رمز نجات و رمز سعادت ذکر شده يک نکته­ای را هم من امروز عرض کنم، ببينيد اين شهداء پای همين سفره­ها تربيت شدند اين­ها در التزام تمسک به قرآن و تبعيت از اهل­البيت به اين راه رفتند، چه می­شود انسان از زندگی، از جانش، شما عزيزترين امکانات­تان جان­تان است، بالاخره همه اين دنيا را می­خواهيد برای جان­تان لذا بعضی­ها يک وقتی سلامتی­شان به خاطر می­افتد اموال­شان را هزينه می­کند تا سلامتی را حفظ کند، چه می­شود حاضر است از اين عزيزترين سرمايه در راه خدا بگذرد؟ پيمودن راه کسانی که درس زندگی را آموختند که بشر همه زندگی تو مال اوست، در هزينه کردن در مسير خدا دريغ نکن، از خرج کردن برای خدا اين وجودت اين ثروتت اين آبرويت اين زندگی اين عزيزانت را هرچه داری: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏»[8] اين مکتب اهل­البيت است، شهيد در همين شيراز بنده سراغ داشتم خبر دادند که آقا خانمت ماه آخر اوست، برگرد از جبهه بيا کنار خانمت باش، گفت الآن جبهه را نمی­شود رها کرد، در دو راهی انتخاب بين همسر و خدا خدا، اتفاقاً اين­ها همسر را بهتر هم دوست می­دارند، آن­هايي که من فرزندم، من خدا را و امام زمان را قطعاً با تو مقايسه نمی­کند اين پدر پدری می­کند اين می­فهمد چه بايد بکند؟ و لذا اگر يک وقتی کسی آمد گفت آقا من يک تار مويي امام زمان را به شما عوض نمی­کنم اين آدم پشتت است، اين رهايت نمی­کند، پيغمبر فرمود مؤمن واقعی کسی است که من پيغمبر را بيشتر از خودش، فرزندان من را بيشتر از فرزندان خودش دوست بدارد، آنی که اين نگاه را دارد، می­گويد من امام زمان را از بچه­هايم بيشتر دوست می­دارم اين پدری می­کند اين می­فهمد چه بايد بکند؟ آن کسی که می­گويد رسول­الله را از خودم بيشتر دوست می­دارم از فرصت­ها و ظرفيت­هايش شايسته استفاده می­کند منيت ندارد، تعلق ندارد، وابستگی ندارد، شهيد بعد از مدتی تماس گرفت، گفتند آقا بچه به دنيا آمد بيا فرزندت را ببين، گفت الآن شرايط شرايط برگشتن نيست، مردم امروزی شما مديون پيروز اين شهدا هستيد، رؤسا تجار بازاری­ها، دانشگاهی­ها، حوزه­های علميه، خواهران محترمه اين­ها اگر نبودند وضع امروز ما اين نبود، اين­ها ضامن همه چيز ما شدند، اين­ها رفتند و ايستادند و از اين ارزش­ها دفاع کردند بعد اين شهيد پيغام داده بود که فقط عکس اين نوزاد را برای من بفرستيد که بعد که به شهادت رسيد می­گويد تنها چيزی که به خانواده­اش برگشت در وسائل شخصی شهيد عکس آغشته به خون نوزادش بود که در جيب شهيد بود، بدن مجروح شده بود خون آلود اين عکس خون آلود برگشت، نه اين شهيد عزيزش را در آغوش گرفت نه آن عزيز آغوش گرم پدر را احساس کرد، پدرها مسئول هستيد، مادرها مسئوليت­ها سنگين است، حواس­مان باشد در حد امکاناتی که داريم، کلام­مان زبان­مان اعتبارمان قدرت­مان ثروت­مان ما در برابر دفاع از ارزش­های الهی کوتاهی نکنيم، که بعد اين­ها قيامت می­شوند خصماء ما اين­ها می­شوند مدعی می­گويند ما همه کار کرديم در حد خودش، من در يکی از اين مراکز نگهداری جانبازان عزيز دفاع مقدس در بلوار مدرس دو سه سالی قبل رفتم ديدن يک عزيزی گفتند از سال شصت ايشان گرفتار بستر شدند در دفاع مقدس قطع نخاعی شده بود و بعد مشکلات اعصاب و روان هم پيدا کرده بود، يک پيغام اين داد من هر وقت يادم می­آيد وحشت می­کنم، گفت آقای حدائق به مردم بگوييد ما در حد خودمان تلاش کرديم که از اين نظام و ارزش­ها دفاع کنيم نوبت دست شماست، مراقب باشيد قيامت حرف برای گفتن داشته باشيد، آقا می­گويد چه کار داریم به نظام؟ دوتا کلمه می­تواند حرف بزند در خانه خودش هم نمی­زند در محيط کارش هم نمی­زند، ما سه­شنبه جلسه تهران با يکی از وزراء مهم مملکت گفتم آقا امر به معروف و نهی از منکر را از خودتان شروع کنيد، از دولت شروع کنيد، مديری که منشی خودش رعايت ضوابط اسلامی را نمی­کند، شما مردم کوچه و بازار را گرفتيد نانخورهای دولت را رها کرديد، اينی که دارد پای سفره نظام اسلامی تغذيه می­شود، نظام بگويد می­خواهی با ما کار کني بايد ضوابط را رعايت کنی، خانم محترمه تو کارمند نظام هستيد تو داری حقوق از نظام اسلامی می­گيری، حداقل در اين ساعات کاری­ات ارزش­ها را رعايت کنيد، گفتم اين­که شما بهتر می­توانيد حرف بزنيد بهتر می­توانيد کار کنيد، من اين را آن­جا گفتم به وزير محترم کشور، گفتم ما آمديم سراغ مردم کوچه و بازار خانم حجابت را رعايت کن، در ادارات ما چه خبر است؟ در شرکت­های ما چه خبر است؟ در مراکزی که دولت می­تواند آن­جا ايفای نقش کند، بلی می­خواهي کار کنی، ضابطه کار اين است، ارزش‌ها را ما می­گوييم رعايت کنيد، حالا من همين آيه­ای که تلاوت شد يک اشاره­ای کنم آيه 96 از سوره مبارکه اعراف، ببينيد آقايون گره­کار کجاست؟ ما می­خواهيم گره­گشايي کنيم در حد خودمان از کجا بايد شروع کرد؟ مشکلات اقتصادی کجا ريشه­کن می­شود فقر کجا برچيده می­شود، بابا ببينيد خدا کجا آدرس می­دهد؟ قرآن شده فقط کتاب شبهای قدر، اين آيه العياذ بالله دکور است؟ «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»[9] اين راه فقرزدايي است، اگر بنده مسلمان هستم و معتقدم که قرآن کلام خداست و اين کلام هادی برای بشريت تا قيام قيامت است، اصلاً خدا در اين آيه راهکار فقرزدايي را بيان کرده، می­خواهيد فقير در جامعه­تان نباشد، می­خواهيد باران­تان به وقت باشد، می­خواهيد برکات برويد، می­خواهيد دچار خشک­سالی و قحطی­ خشک­سالی نشويد و هزاران مسأله ديگر خدا می­فرمايد راهش اين است: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏»[10] اين راه سوم که اين­ها همه باهم تنيده شده اين اصولی که من عرض می­کنم با نگاه قرآن، راه برخورد با فتنه­ها با آشوب­ها با شيطان­هايش، يکش را قرآن می­فرمايد با تقوی شدن است، با تقوی باشيد سربلند می­رويد بيرون، مشکلات را پشت­سر می­گذاريد، قرآن می­فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏»[11] من ترجمه آيه کنم، اگر مردم شهرها و روستاها: آمَنُوا»[12] ايمان می­آوردند: «وَ اتَّقَوْا»[13] تقوی را هم رعايت می­کردند هم ايمان هم تقوی حالا عرض خواهم کرد، تفاوت اين دو را قرآن می­فرمايد شما اگر ايمان و تقوی را رعايت می­کرديد: «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[14]ما برکات­مان را بر شما می­گشوديم از آسمان و زمين برکات را بر شما نازل می­کرديم، در سختی قرار نمی­گرفتيد در مشکلات نبوديد، گرانی چرا؟ مشکلات چرا؟ چون بی­تقوايي است؟ چونی بی­تقوايي آمده در زندگی­ها خدا پول به بعضی­ها داده تقوی ندارند، رحم به بستگان خودش هم نمی­کند نداری برو بمير با همين ادبيات برو بسوز و بساز اين تقواست، رجوع به اهل­البيت راه خروج از اين مشکلات است، پيغمبر فرمود: «من أصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم‏»[15]اين حديث خيلی تکان دهنده است اگر کسی صبح کند و بی­خيال مسائل جامعه اسلامی باشد مسلمان نيست خودش را دارد فريب می­دهد، خدا نکند کسی بی­خيال بشود بگويد من چه کار داريم مردم مشکل دارد؟ چه کار دارم که مشکلات اخلاقی در جامعه است، به من چه که فرزند همسايه­ما دارد فاسد می­شود، به من چه ربطی دارد که فلانی مريض است پول دارو و درمان ندارد خودش می­داند اين نشانه بی­مسلمانی است اين اسلام نيست و بعضی­ها اين‌جوری شدند، يک حرف که سرزبان خيلی­ها آدم می­شنود می­گويد مشکل خودت است، ما گفتيم خودت را بدهکار کن، خب شما نگفتيد حالا بدهکار شد، نفهميد گير افتاد، تو وظيفه نداری:

تو کز محنت ديگران بی­غمی، نشايد که نامت نهند آدمی

اسلام يعنی اين، به اميرالمؤمنين خبر دادند آقا سربازهای دشمن، سربازهای معاويه در اردوگاه انبار، ببينيد خوب اين نکته را دقت بفرماييد سرباز دشمن در منطقه­ای که دشمن حضور داشته از پای يک زنی اهل کتاب يهودی خلخال می­کشند بيرون، زن مسلمان نيست، منطقه تحت اشراف کفر، دشمنی اين کار را کرده، آقا اميرالمؤمنين اين خبر را که شنيد حضرت فرمود اگر انسان آزادمردی از شنيدن اين خبر دق کند و بميرد شايسته تقدير است. ما بعضی­هايمان به خودمان می­توانيم نمره مسلمانی شيعه بودن بدهيم امام شيعه است، آقا سال­ها در يک شهر زندگی می­کند خبر از نزديک­ترين ارحامش ندارد، يک کسی می­گفت آقا خاله فلانی مرد به خاطر فقر و نداری و بيماری، خواهر زاده­اش در ثروت غرق بود و اصلاً عين خيالش نبود، اين­ها بی­تقوايي است، قرآن می­فرمايد راه برون رفت از مشکلات اقتصادی است ايمان است و تقوی، ايمان را من اين را با جرأت عرض می­کنم بارها هم گفتم الآن عرض می­کنم من تا الآن در عمر خودم نديدم يک نفر واقعاً رعايت اصول تقوا را کرده باشد خدا شرمنده­اش شده باشد، داريد بياوريد يکی بگويد من لله و فی الله با خدا همراهی کردم ولی خدا همراهی نکرد من برای خدا حرکت کردم ولی خدا به اين آيه عمل نکرد: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا‏»[16]خدا هدايتم نکرد من به اين آيه عمل کردم: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ»[17]ولی خدا ياری نکرد: «يَنْصُرْكُمْ»[18]نديدم محال است کسی در مسير خدا حرکت کند، خدا دستگيری نکند: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون »[19]من برکات را يک اشاره­ای کنم، برکت گاهی اوقات ديديد می­گويند فلانی پول با برکتی داشت يعنی هرچه مصرف می­کرد تمام نمی­شد برکت يعنی يک چيزی ماندگار پايدار، ببين می­گويد آقا فلان چيز از برکتی از فلان شخص به ما رسيده آثارش هنوز در زندگی ما هست آنچه که ثبات دارد تمام نشدنی است را می­گويند برکت اين با مال فرق می­کند يک آقايي داستان مال بيست سال قبل است حالا از متخصصينی در يک رشته­ای بود حالا اسم نمی­آورم می­گفت آقای حدائق آن سال می­گفت من درآمدم ماه پانزد مليون تومن است ولی از بيستم برج کم می­آورم همان زمان من يادم است، آقايي بود کارمندی بود ماه دو مليون و نيم می­گرفت می­گفت پس انداز هم می­کنم مشهد هم سال يکبار می­روم و...، اين­ کار چه است؟ برکت کار کيست؟ برکت يک وقت در ماديات­تان می­آيد اين ماديات برای شما می­ماند هرچه هزينه می­کنيد خدا لطف می­کند جبران می­کند يک وقت برکت در عمر شماست، من بدون تعارف عرض می­کنم اول به خودم عرض می­کنم آمدن من امروز در اين مجلس يک نوع برکت در عمر من است، حالا وقتی از دنيا رفتيد می­فهميد ما به ازاء اين اوقاتی که گذاشتی در معارف و مجالس دينی نشستيد خدا با شما چه می­کند؟ بعضی­ها هم صبح­شان می­شود شب، ولی برکت معنوی در زندگی­شان نيست اين عمر بازدهی برای اين­ها ندارد، برکت مادی در زندگی اين­ها نيست لذا آن موهبت پايدار را می­گويند برکت يک وقت خدا در بچه­های انسان برکت می­دهد در اموال انسان برکت می­دهد، طرف خودش هست بعد از خودش هم اين­ها می­شود منشأ خير منشأ برکات لذا حالا برکات معنوی را علم، عمر اين­ها جزء برکات معنوی است برکات مادی هم دارايي­های انسان خدا می­فرمايد اگر تقوا را رعايت کرديد ما برکات را بر شما نازل می­کنيم، خب اين­جا تقوا يکی از راه­هايي بسيار ارزشمند در رو به رو شدن با مشکلات و فتنه­های جامعه است، چندتا نکته را من ذيل اين آيه عرض کنم:

اولاً آيه می­فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»[20] ايمان و تقوی اين­ها چه فرقی باهم دارد؟ ايمان همين­که شما بپذيريد ربوبيت پروردگار را، پروردگاری الهی را، نبوت پيامبر را امامت ائمه را به­تان می­گويند مؤمن، اما بعضی­ها اين­ها را قبول دارند ولی تقوی ندارند تقوا يعنی خدا نبيند شما را در نافرمانی، طرف می­بينيد قرآن هم می­خواند غيبت هم می­کند اين يک آدم با ايمانی بی­تقوايي است، ذکر خوب می­گويند دروغ هم می­گويد نماز شب می­خواند خمس نمی­دهد اين يک نماز شب­خوان بی­تقواست، تقوی ندارد زيارت کربلايش تعطيل نمی­شود اما يک سری واجباتش رها شده بعضی­ها عنوان مؤمن را يدک می­کشند، اما متقی نيستند، ايمانی کارساز است که انسان با تقوی شده باشد، با تقوی امام صادق فرمود تقوی يعنی اين­که: «لَا يَرَاكَ اللَّهُ حَيْثُ نَهَاكَ»[21] مردم خدا نبيند شما را در حالی که نهی­تان کردند، آدم با تقوا نگاه می­کند ببيند خط قرمزها کجاست؟ سراغ آن­ها نمی­رود در رفتارها در گفتارها در معاشرت­ها نبايد دينی چيست؟ آنها را انجام نمی­دهد اين را می­گويند با تقوی، و با تقوی کسی است که واجب ازش فوت نمی­شود: «وَ لَا يَفْقِدُكَ حَيْثُ أَمَرَكَ»[22].

من در يک جلسه­ای عرض کردم يک شبی مسجد شجره زائرها می­خواستند محرم بشوند آماده­ای برای احرام بودند، ديدم يک پيرمردی در اين کاروان آمد سمت ما گفت آقای حدائق ما تا حالا خمس نمی­داديم الآن من می­خواهم محرم بشوم اين احرامی من هم خمس نداده است، من يک نگاهش کردم گفتم مرد خدا تو اگر عمره نمی­آمدی چه کار می­کردی؟ چند سالت است؟ گفت هفتاد و پنج سال، گفتم اگر خدا لطف نمی­کرد، عمره نمی­آمدی با همين وضع می­خواستی بميری مسأله خمسی­ات را در مسجد شجره بايد بپرسی، از ترس اين­که اگر گفتی لبيک با لباس خمس نداده از احرام بيرون نمی­آيي، و محرم می­مانی تا بميری؟ من بدون تعارف عرض کنم، يک سال با آيت الله والد خدا رحمت ايشان را به حاج آقا گفتم حاج آقا به نظر من بعضی­ها حلال می­آيند حرام بر می­گردند تعارف هم ندارد، حالا آن حساب با خداست گفتم اين­ها حلال می­آيند مشکل ندارد محرم نيست الآن می­آيد در مسجد شجره محرم می­شود بيست و چهار چيز برايش حرام می­شود بعد از احرام ديگر بيرون نمی­آيد با لباسی محرم شده که خمس او را نپرداخته نمازی می­خواند که اين نماز غلط است، طرف آمده می­گويم آقا حمد و سوره­ات را بخوان می­گويد: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»[23]«السلام عليکم و رحمة الله و برکاته» اين را من خودم شنيدم در مدينه من فکر کردم اين دارد شوخی می­کند، خانمش بغل دستش بود، گفتم خانم بهش بگو يک حمد و سوره بخواند اين­که زبان ما را نمی­فهمد گفت اين همين را می­خواند در خانه، ام پی تيری، ام پی تيری، اين­جا ياد گرفتی، همچون پرونده­تان را ام پی تيری بکنند، با خدا اين جوری هستيد؟ گفت من همين چهارتا کلمه را می­گويم همين نماز است، سال­ها از عمرش گذشته، سه روز ما در مدينه بوديم به آن آقا گفتم آقا ريال سعودی چند است؟ نرخ ريال را گفت، گفتم صد دلار چند ريال می­دهند؟ دقيق قيمت را گفت، گفت صراف­ها اين قدر در بازار اين قدر، گفتم از خدا خجالت نمی­کشی؟ سال­ها خدا بهت عمر داده دو رکعت نماز صاف نکردی، دو روز آمدی در مدينه نرخ ارز در دستت است، آقايون اين­جاها داريم ضربه می­خوريم مؤمن به خودت داری بدی می­کنی، خواهرم برادرم تقوا داشتی نانش را می­خوری، تقوا نداشتی چوبش را می­خوری، خدا که محتاج تقوای ما نيست، اميرالمؤمنين در خطبه همام به همام فرمود همام اگر تمام مردم روی زمين متقی بشوند خدا همان خداست، اگر تمام مردم روی زمين منحرف بشوند خدا همان خداست: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ»[24]:

گر جمله کائنات کافر گردند، بر دامن کبريائش ننشيند گرد

تقوا هم اگر رعايت کرديد، نه منت سر خدا داريد نه اهل­البيت به خودمان خدمت کرديم پس تقوا يک مرتبه­ای عالی­تر از ايمان است تقوا يعنی مؤمن بدرخش در انجام واجبات، ظهور پيدا کن در ترک نافرمانی­های خدا حضرت زهرای مرضيه اسوه تقوا بود من يک گوشه از تقوای عملی حضرت زهراء را بگويم آقای است به نام ابن ام مکتوم اين در مدينه نابينا بود اصلاً مشهور هم بود همه می­دانستند ابن ام مکتوم کور است نمی­بيند نابينای مادرزادی بود اين يک وقت سراغ پيغمبر را می­گرفت کار به رسول­الله داشت، گفتند رسول­الله در خانه دخترش فاطمه است، آمد درخانه حضرت ايستاد دقّ الباب کرد، خانه­ها هم خانه­های کوچکی بود، خانه­های بزرگ امروزی نبوده، درها درهای بوده که با چوب نخل و اين­ها در شکل گرفته بود، يک دقّ البابی کرد حضرت زهراء آمدند پشت در چه کسی هستيد؟ گفت دختر رسول­خدا ابن ام مکتوم هستم می­خواهم خدمت پدرتان برسم، همه می­دانستند اين نابيناست و نمی­بيند حضرت زهراء هم مطلع بودند، خانم­ها زيادی بشنويد، بی­جهت اين خانم می­شود گل سرسبد تمام بانوان عالم، پارتی بازی نيست، دختر پيغمبر بودن کسی را به اين مقامات به تنهايي نمی­رسد، حضرت زهراء سه­تا خواهر ديگر هم داشت رقيه، زينب و ام کلثوم، هرسه هم در بقيع دفن است، اصلاً آن­ها قابل مقايسه با حضرت زهراء نيستند آن­ها هم پدرشان رسول­الله آن­ها هم مادرشان خديجه، اما فاطمه کجا و آن­ها کجا؟ حضرت زهرای مرضيه تقوای عملی را ببينيد حضرت زهرای مرضيه دارد در را به روی ابن ام مکتوم باز کردند دويدند به طرف حجره، به طرف اتاق، پيغمبر ديدند فاطمه دارد با شتاب می­آيد داخل حجره، تا وارد اتاق شده پيغمبر فرمود دخترم چه کسی بود پشت در؟ عرض کرد ابن ام مکتوم، در را به رويش گشودم که داخل بشود آقا فرمود دخترم ابن ام مکتوم که نمی­بيند شما هم پوشيشت مناسب بود، چرا دويدی؟ دوتا نکته حضرت زهراء فرمودند اين را زنهای امروز بايد فراموش نکند، نکته اول عرض کرد پدرجان ابن ام مکتوم نمی­بيند دخترت فاطمه که می­بيند، می­دانيد يعنی چه؟ يعنی حضرت احتمال دادند شايد ابن ام مکتوم نابيناست حالا پوشيشش درست پوشيش مناسبی نباشد يک وقتی لباسش کنار رفته باشد خودش را درست نپوشيده باشد، آقا اين رعايت نمی­کند تو رعايت کن، اين حرمت شکسته تو حرمت داری کن، آقا دوست دارد نگاهشان کنيم ما هم نگاه­شان می­کنيم اين شد منطق، عرض کردم پدرجان او نمی­بيند دخترت فاطمه چشم دارد يک، دوم گفتند پدرجان ابن ام مکتوم نمی­بيند اين را هم خواهرها عنايت کنيد، ابن ام مکتوم نمی­بيند اما بو را که استشمام می­کند بعضی از بزرگان می­گويند از اين قسمت سخن حضرت زهرای مرضيه شايد اين استفاده می­شود که حضرت زهراء در خانه برای شوهر فرزندانش پدرش معطر بوده نمی­خواهد بوی عطری که برای محرم به کار گرفته به شام نامحرم برسد، حضار محترم اسلام با عطر مخالف نيست، اسلام با زيبايي مخالف نيست، اسلام با آرايش مخالف نيست، اسلام با لباس شيک پوشيدن مخالف نيست، اسلام با گناه مخالف است، اسلام می­گويد زن مسلمان اين عطر و ادکلونت را جايي استفاده کن، که کانون خانواده­ات را مستحکم کند، نه کانون خانواده­ها را متزلزل کند، اين بوی عطر را نبر در جامعه زندگی­ها را بهم بزند، اين تقوای عملی، پيغمبر فرمودند پدرت به قربانت بابد: «ابوک بفداک» ، اين تقواست، قرآن می­فرمايد تقوا را رعايت کرديد برکات می­آيد ما نمی­گذاريم دست­شما تنگ بماند.

يکی دو نکته ديگر من اشاره کنم عرايض را جمع­بندی کنم، يک نکته بسيار مهمی که در اين آيه است برای همه ما و مسئولين ما و دست اندرکاران ما هرکسی به سهم خودش مواجه اين نکته است و بايد رعايت کند عزيزان سرمايه­گذاری بر روی معنويت جامعه بازدهی اقتصادی دارد، اقتصاددان­ها وزراء مسئولين می­خواهيد مشکلات اقتصادی حل بشود، هزينه کنيد در معنويت مردم، مردم اگر معنويت­شان قوی شد ديگر تخلف نمی­کنند، ظلم نمی­کنند حق­الناس را کم و زياد نمی­کنند بيت­المال را دست اندازی نمی­کنند شما می­فهميد چرخه­های دولتی خيلی­ها امين بيت­المال هستند، بيت­المال را دقت دارند ولی بعضی­ها می­بينيد متأسفانه چرا؟ چون کار فرهنگی نشده، ما اگر سرمايه­گذاری کرديم روی معنويت جامعه، روی تقوای جامعه امروز در مواجه­ای با اين فتنه­ها معنويت­ها را بايد قوی کرد، معنويت اگر قوی شد فرهنگ اگر قوی شد قطعاً بازدهی اقتصادی به دنبالش است، قطعاً من وقتی خدا بهم ثروت عنايت کرد ديگر اين مال مال خداست، يک چند صباحی دست من است، راوی آمد به امام صادق عرض کرد که آقا چرا خدا نصاب زکات را بيشتر از اين معين نکرد خدا يک نصاب بيشتری معين می­کرد که فقراء تأمين بشود، امام صادق فرمود مشکل اين است که اين­های که بايد زکات بدهند نمی­دهند اگر به همين مقداری که خدا تعيين زکات فرموده زکات پرداخت می­شد فقير روی زمين باقی نمی­ماند، اين هم نتيجه اعتقادات فرهنگی است، اعتقادات معنوی است، تقوا وقتی قوی شد طرف دختر مردم را دختر خودش می­بيند عروسش را با دخترش فرق نمی­گذارد دامادش را با پسرش فرق نمی­گذارد، ديگران را از خود جدا نمی­بيند می­شود انصافی که اهل­البيت توصيه کردند در روابط اجتماعی ارتباطش با ديگران مثل ارتباطش با خودش است با همه اين­گونه خب قطعاً ما امروز بايد تلاش کنيم، در تمام بخش­ها در تمام دوائر در تمام نهادها و ارگان­ها مسئولين بايد يک اهتمامی جدی­تری نسبت به گسترش فرهنگ اسلام گسترش تقوا داشته باشند.

و نکته پايانی هم عرض را تمام کنم، بعضی اوقات جوان­ها سؤال می­کنند آقا خروجی دينداری چه است؟ حالا ما دين داشته باشيم چه بشود؟ دين داشته باش تا دنيايت خوب بشود اصلاً دين آمده اول برای دنيای تو، اين­های که سؤال می­کنند آقا مسجد بروم چه بشود؟ نماز بخوانيم چه بشود؟ حجاب را رعايت کنيم که چه بشود؟ همين دنيای که داري می­گذرانی به خوبی بگذرانی به خوشی سپری بشود، به شايستگی منتهی بشود، اصلاً تمام اديان آسمانی خواستار بهبود وضع اقتصادی بشريت هستند، شما نداريد يک­جا روايتی که فقر اقتصادی را ائمه انبياء تأييد کرده باشد، آنی را هم که رسول­الله می­فرمايد: «الْفَقْرُ فَخْرِي»[25]می­گويند پيغمبر فقر به خدا را می­فرمايد افتخار نه فقر به مردم، نه دست­تان جلو مردم دراز بشود، آن را که رسول­الله فرمود: «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً»[26] آنی که رسول­الله فرمود: «الفقر سواد الوجه في الدارين‏»[27] رو سياهی در دو دنياست اگر کسی از خدا ببرد، دستش هم خالی باشد می­افتد به همين کارهای خلاف، بلی از خدا بخواهيد فقير الی الله بشويد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ»[28] آن در نهايت توانگری هم فقير بايد باشی، يعنی ديگر خدايا همه چيز از شماست، سير تا بی­نهايت هرچه داريم متعلق به شماست، سلامتی ما، حافظه­ما، ثروت­ما مقام­ما، زندگی­ما می­شوی مثل حضرت ايوب همه چيز را از خدا می­داند اين افتخار است، لذا تعاليم دينی اين را اضافه کنم خدمت عزيزان شما تمام دستورات اسلام اول برای ساختار دنيايي ماست می­گويند آقا دروغ نگو، امروز جامعه شما از دروغ دارد آسيب می­بيند يا از راستگويي، امروز مجامع بشری از ظلم دارند زيان می­بينند يا از عدالت، امروز اجتماع بشری از بی­بند و باری و فحشاء دارد زيان می­بيند يا از عفاف و پاکدامنی و درستکاری، خانواده­ها از بداخلاقی دارند ضربه می­خورند يا از اخلاق حسنه، مردم از تکبر بی­زارند يا از تواضع، کدام دستور اسلام به ضرر دنيايي ماست، جوانی آمد به امام صادق عرض کردم يابن رسول­الله از آخرت که کسی نيامده که دومی آن­ ما باشيم، که خبر بدهند اين چيزهايي که شما بيان می­کنيد جامه عمل می­پوشد، حالا نگاه ساده­ای داشت گفت ما از کجا بفهميم که برای اين دنيا آخرت است و شما اين همه توصيه می­کنيد اسلام بايدها و نبايدها دارد، امام صادق فرمود به زعم تو اگر آخرتی هم نباشد کدام دستور اسلام به ضرر دنيايتان است، تو می­خواهی زندگی کنی، در همين زندگی دنيای کدام يکی از اين بايدهای اسلام جلو تو را دارد می­گيرد، از رفاه و آسايش و خوب زيستن­تان مانع می­شود؟ کدام يکی از اين محرماتی که اسلام فرموده حرام است انجام دادنش دنيايتان را آباد می­کند؟ شراب­خوری آباد می­کند، قماربازی آباد می­کند؟ محرمات اسلام زندگی مردم را آباد می­کند؟ ترک ارزش­های اخلاقی زندگی­ها را آباد می­کند؟ امام فرمود آخرتی هم اگر به زعم تو می­گويي نيست که هست تمام اين دستورات اسلام اول برای دنيای خوب شماست؟ خدا در قرآن صد و پانزده مرتبه می­فرمايد دنيا، صد و پانزده مرتبه می­فرمايد آخرت به اندازه: رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً»[29].

بسنده کنم عرايضم را، يادداشتی را يکی از عزيزان بودند که بيانيه­ای را از بعضی از علماء حوزه در رابطه با اجرای احکام اعدام از اشرار و فتنه­گران توضيحاتی بفرماييد که چرا بعضی­ها اين گونه برای فتنه­گران دلسوزی می­کنند، من نکته­ای را عرض کنم حالا اين­جا چون اشاره کردند آن­ هفته سؤال پرسيده بودند و من اصلاً فراموشم شد عرض کنم، ببينيد عزيزان جامعه اسلامی يک چارچوب و قانونی دارد حرمت ديگران را کسی نبايد بشکند، اخلالی ببينيد اعتراض اسلام مخالف نيست اغتشاش را اسلام مخالف است، يک کسی بيايد بگويد آقا من حرف دارم حرفش را بزند، زمان ائمه هم همين بود، الآن هم بيايد بگو آقا من اتهام نگويد جوسازی نکند، توهين نکند حرفش را بزند، اين اعتراض است بنده يک اعتراضی دارم نظرم را می­گويم يا قانع می­شوم يا قانع می­کنم، اما اغتشاش آسيب زدن به اموال مردم، به جان مردم اسلام می­فرمايد مال مردم جان مردم جامعه اسلامی امنيت اسلامی اين­ها محترم است شما در کشورهای خارج ببينيد به پليس­هايشان اجازه می­دهند در همين انگليستان هر غلطی اين پليس بکند وزير انگليستان می­گويد ما حمايت می­کنيم، اما در اين مملکت اين اجازه­ها را ندادند، و لذا بيشترين آسيب را هم همين عزيزان­ما در نيروی انتظامی و مجريان قانون ديدند که اين­ها می­خواستند جلو اين فتنه­گری را بگيرند و خودشان هزينه شدند ما نبايد بعضی­ها آب در آسياب دشمن بکند حالا هرکسی می­خواهد باشد اين برگرديد به همان سخن اميرالمؤمنين که اميرالمؤمنين فرمود حق را بشناسيد تا اهلش را بشناسيد من در اين لباس اگر حرف من منطبق بود با سخنان اهل­البيت و قرآن بلی حرف من را بپذيريد حرف من انطباق نداشت، بگوييد آقای حدائق شما اين چيزهای که می­گوييد با سخنان اميرالمؤمنين با قرآن نمی­سازد اين­ها تراوش­های ذهنی شماست، حالا هرکسی هم می­خواهد باشد، بلعم باعورايش سقوط کرد، خدا در سوره اعراف می­فرمايد شد مثل سگ: «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ»‏[30] يک عالمی زمان خودش، ضمانتنامه دست­ما ندادند که اگر درس فقه و اصول خوانديد سر سالم به قبر می­رساند ضمانت ندادند که اگر اهل جبهه و جنگ بودی تو قطعاً سعادتمندی، بايد حفظش کرد جهاد اکبر است، جهاد اکبر يعنی تا نفس آخر بايد مراقب باشی، مرحوم کاشف الغطاء رضوان­الله تعالی عليه، ايشان چهل سال می­گويند يک مکروه انجام نمی­داد خيلی عجيب است، نه حرام مکروه، خود کاشف الغطاء اين فقيه بزرگ که شيخ انصاری وقتی اقوالش را نقل می­کند می­گويد بعض الاساطين استوانه­های فقاهت اين را گفته، شخصيت کم نظير بوده در عالم تشيع، مرحوم کاشف الغطاء می­فرمايد من اواخر عمرم يک شب خواب شيطان را ديدم، ديدم بر بلندای يک کوهی سر به فلک کشيده­ای ايستاده بودم، زيرپايم هم يک درّه­ای مخوف خطرناک يک لحظه ابليس را کنار دست خودم ديدم و فهميدم که شيطان است همانی که قسم خورده همه مان را ضربه فنی کند، مرحوم کاشف الغطاء می­فرمايد يک دستی به محاسنم کشيدم گفتم ابليس اين روزهاي پايانی عمرما از ما دست  بردار سراغ ما نيا، فرمود شيطان رو کرد به من گفت شيخ جعفر، به عزت و جلال خدا قسم اگر يک لحظه غافل شدی کاری سرت می­آورم ته اين دره مخوف جايت باشد، آقا ما آردمان را ريختيم غربال­مان را آويختم اين حرف­ها يعنی چه؟ می­فهميد در همان لحظه رفتن دو کلمه از تو شيطان می­گيرد همه را خراب می­کند با دوتا کفر گفتن خراب می­کند از خدا بخواهيم، عاقبت منتهی به خير بشود.

سؤال ديگری هم پرسيدند که شما فرموديد که ما مأمور به وظيفه هستيم نه نتيجه، در خيابان­های شيراز اين همه بی­حجاب نه بدحجاب است، چه وظيفه داريم؟ در اين روضه­ها يک تذکر بدهيد بعد از اغتشاشات، ببينيد در همين وضعيتی که الآن شرائط هست، خب امر به معروف و نهی از منکر البته يک کار تخصصی است، من اين را قبول داريم بعضی­ها به قول شهيد مطهری می­خواهند امر به معروف کنند امر به منکر می­کنند، می­خواهد نهی از منکر کند، نهی از معروف می­کند، اين سليقه می­خواهد ظرافت می­خواهد آگاهی می­خواهد مردم‌شناسی می­خواهد که آدم بفهمد چطور برخورد کند؟ اين طرفی که فاصله گرفته، زاويه گرفته ما متأسفانه يکی از مشکلات­مان اين است که طرف را در انظار خراب می­کنيم اين خوب نيست، خواهران محترمه اگر يک خانمی حجابش خوب نيست، در جمعی که با آن­ها هستند تذکر داده نشود، چون اميرالمؤمنين فرمود: «مَنْ وَعَظَهُ عَلَانِيَةً فَقَدْ شَانَهُ.»[31]اگر کسی را در جمع تذکر دادی خرابش کردی، اين عيبش را ببر در خلوت بهش بگو، بگو خواهر من با ادبيات خوب خواهر من می­شود يک لحظه با شما يک عرضی داشتم؛ با سلام، آقا سلام عليکم، بعد بکشيمش کنار، خيلی محترمانه من به نظر می­­رسد شما با اين کمالات و ارزش­هايتان حيف است رعايت ارزش­های اخلاقی را نکرده باشيد، خب اين حداقلش اين است که نپذيرد فحش ديگر نمی­دهد، جبهه نمی­گيرد من خدا رحمت حاج آقای شيخ الاسلامی را می­شناختيد؟ شادی روح­شان يک صلواتی بفرستيد، يک وقتی ما در خدمت ايشان بوديم می­آمديم در اين چهار راه زرگری شب شنبه­ای بود داستان مال تقريباً به جرأت می­توانم بگويد شايد بيست و پنج سالی قبل، سال هفتاد و پنج و هفتاد و شش بود خيلی شلوغ هم بود شب شنبه بود اين مشتری­های بلوار شهيد چمران هم داشتند می­آمدند در چراغ­خطر يک ماشينی کنار دست­ما قرار گرفت، عقب ماشين چندتا خانم بودند چراغ وسط در ماشين روشن بود، يک موسيقی بسيار محرک که آن­ سال­ها اين چيزها رسم نبود، خيلی عجيب بود، موسيقی بلندی گذاشته بود اين خانم­ها در ماشين می­خنديدند دوتا آقا و راننده هم جلو بودند همه شاد و خندانو يکدفعه ديدم دوتا عمام سر بغل دست­شان کنار اين­ها قرار گرفت، اين­ها بالاخره خنده­شان بيشتر شد، موسيقی هم به حدی بود که نمی­دانم اين­ها چه جوری سمعک گذاشته بودند در گوششان که نشنوند مثلاً از آن طرفی، اين صدا فاصله ده­متری اين­ها هم هرکسی می­شنيد اذيت می­شد حالا ما بغل اين­ها به فاصله نيم­متری، ماشين­های اطراف هم نگاهی به ما می­کردند دوتا آخوند در اين ماشين اين­ها هم ماشين بغل، آقا بگو و بگذر، دنبال نتيجه نباش برای چه کسی می­گويي؟ ما يک مشکل­مان اين است که می­خواهيم در حرف زدن­مان نتيجه بگيريم اين غلط است، با در حرف زدنت به وظيفه­ات عمل­کن می­گويند اين را بگذار اين­جا بگذار برو ديگر، آنی که بهت امر کرده بگذار آن خودش ديگر مزد می­دهد، امام هم فرمودند مقام معظم رهبری هم فرمودند بگوييد و بگذريد امام حسين هم آموخت ما مأمور به اداء تکليف هستيم، امام حسين اگر دنبال نتيجه بود کربلا نمی­آمد نتيجه نبود در کربلا، خيلی­ها هم اين حرف را به امام حسين زدند گفتند کربلا کشته شدن است، اسارت است تارج است غارت است، امام امام حسين فرمود کربلا آمدن عمل به تکليف است:

تو بندگی چون کدايان به شرط مزد مکن، که خواجه خود روش بنده پروری داند

من به آقای شيخ الاسلامی گفتم حاج آقا می­خواهی ساکت­شان کنم؟ اوه اوه حرف نزن، به اين­ها حرف نزن که يکی گفتی ده­تا جوابت می­دهند، گفتم من الآن ساکت­شان می­کنم، من برگشتم يک نگاهی کردم اين آقايي که فاصله نيم­متری ما جلو نشسته بود، دوتا جلو بودند با راننده سه نفر حالا خانم­ها هم داشتند ما را می­ديدند و می­خنديدند من يک نگاهی به اين­ها کردم، اين­ها تا ديدند من نگاه­شان می­کنم سرهايشان را انداختند پايين، من يک شايد ده ثانيه­ای همين طور نگاه کردم، يکدفعه اينی که بغل پنجره بود يک نيمه نگاهی کرد که ببيند ما چه کار داريم می­کنيم؟ در نيمه­نگاه گرفتمش گفتم سلام عليکم، خدا وکيلی چندبار با سلام حرف زديد امر به معروف کرديد چيزی ازش در نيامد بابا سلام نام خداست معجزه می­کند، سلام شعار بهشتی­هاست انشاءالله بعد صد و بيست سال خدا همه­مان را ببرد بهشت، آن وقت می­گوييد آقای حدائق صبح جمعه­ای امروز چندم دی­ماه است؟ می­گوييد دوم دی ماهی سال هزار و چهار صد و يک، گفتيد بهشتيان در بهشت: «لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا تَأْثيماً إِلاَّ قيلاً سَلاماً سَلاماً»[32] حالا رسيديد به همين که در بهشت هی داريد بهم سلام می­کنيد، انشاءالله از برکات حضرت زهراء همه بهشتی باشيم و اين آيه را آن­جا ظهور و بروزش را ببينيم، بابا با سلام حرف بزن، من عرض کردم يکی از پنج چيزی که پيغمبر گفت ترک نکردم تا مسلمان­ها درس بگيرند، سلام کردن با بچه­های کوچک در کوچه­های مدينه، آقای مدير کل سلام کن، تاجر بازار به حمّال سلام کن، پدر بزرگ به نوه­ات سلام کن، ما که خاک پای پيغمبر نيستيم ياد بگيريم، من گفتم سلام عليکم يکدفعه طرف تا گفتم سلام عليکم گفت سلام عليکم حاجی آقا ارادتمند هستم، گفتم حالتان خوب است؟ گفت الحمدلله، البته اين حالتان خوب است دوتا معنی درش بود همه­تان اهل کمال هستيد، هم احوال پرسی بود هم يک تعريض بود چه کاری داری می­کنی؟ خب موسيقی می­خواهی گوش کنی برای خودت، ديگران را هم داری اذيت می­کنی، گفتم سلام عليکم حالتان خوب است؟ همين، آقا اين دست کرد ضبط را خاموش کردند خنده­ها ساکت شد آرام شدند، مؤدب ماشين­های اطراف تعجب کرده بودند، ما چه گفتيم به اين­ها که اين­ها ضبط را خاموش کردند آرام شدند ساکت شدند، تا در چراغ خطر هم بوديم ديگر صدای از اين­ها بلند نشد بعد که رفتيم حالا بعد دوباره ضبط را روشن کردند نکردند، اين­ها بروند برای هر کسی هم تعريف کنند، بگويند ما دوتا آخوند را گرفته بوديم می­خواستيم دست­شان بيندازيم اين­ها به ما سلام کردند احوالپرسی کردند، بگويند چقدر آدم­های بی­معرفتی هستید شما؟ شما می­خواهيد آن­ها را اذيت کنی، اين­ها سلام می­کند احوال پرسی می­کند:

من بد کنم و تو بد مکافات کنی، پس فرق ميان من و تو چيست بگو

امر به معروف ما وظيفه­مان درست بگوييم اگر درست گفتيد نتيجه درش نبود به وظيفه عمل کرديد خدا آن نتيجه واقعی را خواهد داد بسنده می­کنم.

 

[1] اعراف96.

[2] اسراء9.

[3] معالی السبطین ج1 ص376

[4] الغيبة( للنعماني) النص ص44.

[5] الغيبة( للنعماني) النص ص44.

[6] الغيبة( للنعماني) النص ص44.

[7] وقعة صفين النص ص513.

[8] بقره156.

[9] اعراف96.

[10] اعراف96.

[11] اعراف96.

[12] اعراف96.

[13] اعراف96.

[14] اعراف96.

[15] مكاتيب الرسول صلى الله عليه و آله و سلم ج‏3 ص275.

[16] عنکبوت69.

[17] محمد7.

[18] محمد7.

[19] اعراف96.

[20] اعراف96.

[21] مجموعة ورام ج‏2 ص246.

[22] مجموعة ورام ج‏2 ص246.

[23] فاتحه1-2.

[24] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص303.

[25] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏69 ص32.

[26] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص307.

[27] رياض السالكين في شرح صحيفة سيد الساجدين ج‏2 ص604.

[28] فاطر15.

[29] بقره201.

[30] اعراف176.

[31] تحف العقول النص ص489.

[32] واقعه25- 26.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه