IMG
IMG
IMG
IMG
IMG

استاد حدائق روز یکشنبه 20 آذرماه 1401 همزمان با ایام فاطمیه اول در مسجدالرسول(ص) شیراز به بیان شرحی بر سخنان نورانی حضرت فاطمه زهرا (س) پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قالت مولاتنا فاطمة الزهراء سيدة نساءالعالمين: «قَالَتْ مَنْ أَصْعَدَ إِلَى اللَّهِ خَالِصَ عِبَادَتِه ‏أَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ»[1].

يکی از فرمايشات حضرت زهرای مرضيه که رمز موفقيت همه انسان­های موفق در رعايت همين نکته است حالا در هر عرصه­ای در عرصه­ای اقتصادی، اجتماعی، سياسی، علمی کسانی که موفق­اند، بذر توفيقات از همين­جا شکل می­گيرد و آن اخلاص است، اخلاص در هر کاری که خودش را نشان بدهد، کار به نتيجه می­رسد در عرصه اقتصادی برای خدا داد و ستد بکن خدا زيربار منتت قرار نمی­گيرد، تو لطف بکن تو احسان بکن، شما در گذشته هم ديديد الآن هم هستند تاجرهای با انصاف با اخلاص خدا نمی­گذارد اين­ها درمانده بشود، خدا مؤيد اين­ها و مسدّد اين­هاست در زمينه­های اجتماعی افرادی که منشأ اثر هستند توفيقات ناشی از همان اخلاص است، من اين عبارت نورانی حضرت زهراء را يک ترجمه­ای کنم و توضيحاتی را پيرامون همين سخن نورانی اين بزرگ بانو تقديم کنم، عربی­اش اين است: «مَنْ أَصْعَدَ إِلَى اللَّهِ خَالِصَ عِبَادَتِه‏أَهْبَطَ اللَّهُ»[2] از هبوط است: «أَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ»[3]، کسی که خالص­ترين عبادتش را به سوی خدا می­فرستد خدا بهترين مصلحت­ها را برايش رقم می­زند آقايون برای خودتان  برنامه نريزيد برنامه ريز خداست شما کارتان را خوب انجام بده:

تو بندگی چو گدايان به شرط مزد مکن، که خواجه خود روش بنده پروری داند

مصلحت را بگذاريد به عهده خدا شما کارها را خالص انجام بدهيد شما وظايف­تان را به شايستگی انجام بدهيد ببينيد خدا با شما چه می­کند؟ مشکل جدی انسان­ها در همين عدم اخلاص است، سخنی است از رسول­خدا من قسمتی از اين طليعه سخن را عرض می­کنم، پيامبر می­فرمايد خداوند نه توصيه در آغاز رسالت به من کرد که من اين­ها را به امتم سفارش می­کنم، اولين سفارشی که خدا به پيامبر فرمود: «بِالْإِخْلَاصِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ»[4] يعنی رسول­الله خدا خالص زندگی کن برای خدا زندگی کن، چه در خلوت چه در جلوت، چه در محيط در بسته، جايي که کسی نيست، حواسش کسی نيست، خدا را در نظر بگير، و در جلوت هم در اجتماع مردم هم خدا را در نظر بگير، اين اخلاص عزيزان هرکجا آمد سر و سامان می­دهد به وضعيت امورات مردم، اخلاص را هم خدا رحمت کند، عالم بزرگ شيخ بهايي می­فرمايد تعريف اخلاص اين است: «الاخلاص تنزيه العمل ان لايکون لغير الله فيه نصيب»، اخلاص يعنی کاري­تان برای خدا باشد و غير خدا در کار شما کسی سهمی نداشته باشد اين می­شود اخلاص، خدا عزت می­دهد خدا عظمت می­دهد اگر کار رنگ الهی پيدا کرد به همان مقداری که ضريب اخلاص کارهای ما می­رود پاداش الهی هم گسترش پيدا می­کند و توسعه پيدا می­کند، رسول­الله می­فرمايد خدا به من توصيه فرمود: «فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ»[5] در خلوت و در جلوت يعنی در همه حال هرجا هستيم تراز بشود خداوند و عرض کردم نوع کسانی که شما می­بينيد در تاريخ بشريت در رأس انبياء و اولياء در ادامه اين­ها عرفاء علماء صلحاء اين­ها نان اخلاص­شان را خوردند، آنچه که اين­ها را عزيز کرد و بزرگ کرد همان اخلاص بود، اخلاص به اين­ها عزت داد می­گويد مرحوم صاحب جواهر اعلی­الله مقامه که يک دائرة المعارف فقه استدلالی دارد مرحوم صاحب جواهر می­گويند ايشان فرموده بود من اين جواهرالکلام را فقط می­نوشتم برای خودم که آخر هفته می­رفتم تبليغ در روستاهای اطراف نجف دوران جوانی اين­ها را يک قواعدی دستم باشد که برای مردم می­خواهم بگويم مستدل به آيات و روايات باشد اصلاً بنای نداشتم که اين بشود کتاب و بشود محور بحث، الآن شما می­بينيد امروز محور کتب اجتهادی فقهاء می­شود جواهر، اين کار برای خداست، مفاتيح­الجنان را آقای حاج شيخ عباس قمی ايشان نگارش کرد به رشته تحرير در آورد، شما می­بينيد در خانه­ها در کنار قرآن مفاتيح مورد استفاده مردم است، بعض بناها ديديد اين­ها ماندگار می­شود اين چون اخلاص درش هست، گاهی اوقات می­گويند فلان عمارت هزار سال فلان مسجد، و بعض مکان­ها هم هست نيم قرن می­گذرد ديگر ازش اثری نيست به نسبت آن اخلاص مصلحت­ها و تأييدات الهی فرا می­گيرد انسان­ها را: «مَنْ أَصْعَدَ إِلَى اللَّهِ خَالِصَ عِبَادَتِه ‏أَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ»[6]اين يک پيام هم دارد پيامش هم اين است که شما هرچه می­خواهيد دريافتی­تان از خدا بيشتر بشود، پراختی­ها و عملکردهايتان بايد رنگ اخلاص پيدا کند، حب و بغض­ها رنگ الهی پيدا کند رفت و آمدها برای خدا صورت بگيرد و از برکات اين اخلاص هم عزيزان اين است که کسانی که برای خدا کار می­کنند اين­ها هيچگاه احساس پيشيمانی ندارند اصلاً از عملکردهايشان پيشيمان نيستند نادم نيستند ناراحت نيستند، قاتل شهيد حججی را که يک داعشی ملعون بود گرفتند، يکی از فرمانده­های سپاه می­گفت با او يک مصاحبه­ای کردند، گفتند چطور در دلت آمد يک جوانی را گرفتی و اين را سر بريدی، آخر يک گوسفند جلو انسان سر می­برند انسان حالش متغير می­شود تغيير پيدا می­کند نمی­تواند ببيند تو با چه وضعيتی يک جوانی را اين­گونه شکنجه کرديد؟ گفت خود اين جوان سبب شد، گفتند چطور سبب شد؟ گفت از زمانی که اين را اسير کرديم او را کتک می­زديم او تبسم می­کرد شکنجه می­کرديم او چهره­اش شاد بود، چرا؟ خب اين­ها برای خداست، فحش­مان می­دهند برای خداست می­شود عزت، همان که حضرت زينب فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً»[7] تکليف­مان را اول با خدا حل کنيم، اگر طرف حساب خداست خدا بهترين مصلحت­ها را خواهد داد، گفت او را شکنجه می­کرديم تبسم می­کرد، گفت تا آن لحظه آخری که خنجر به حنجرش کشيدم می­خنديد، اين همان باور داشتن اين­که کار اگر برای خداست مؤمن نباختی، يافتی، اين­که می­گويد پيشيمان هستيم از زندگی­مان چون زندگی­مان برای خدا نبوده، پيشيمانيم از کمکی که به فلانی کرديم چون برای خدا نکرديم، از اين زبانی که گذاشتيم برای فلان کس نادم هستيم، يک خرده رنگ اخلاص آمده پايين، اخلاص اگر آمد پيشيمانی سراغ انسان نمی­آيد مردم قدرشناسی بکنند يا نکنند؟ مردم بدانند يا ندانند؟ چون برای انسان دارد انجام می­دهد در خانه اگر کس هست يک حرف بس است، اين سخنی که ما هم در عبادت­هايمان مخصوصاً چون در عبادت ضرورت دارد اخلاص، چون نماز ما اگر رنگ اخلاص نگيرد پذيرفته نيست، روزه ما واجبات ما قطعاً بايد برای خدا باشد، امورات مستحبی و مباح ما هم اخلاص به آن ارزش بخشی می­کند اين در نگاه کلی اجتماعی و زندگی فردی، لذا ديديد بعضی­ها از زندگی­شان راضی هستند ولو اين­که آن اتفاقاتی که به حسب ظاهر بايد برای اين­ها می­افتاد نيفتاد من يک وقتی اين جريان را نقل کردم در يکی از جلسات، اين اخلاص که آمد سرطان هم بگيری پيروز هستی، علامه جعفری رحمة­الله عليه ايشان يکی از دامادهايشان شيرازی بود، داماد فرزند مرحوم آقای مجرّد بود، آقای مهندس داماد علامه جعفری بود علامه سالی يکی دوبار شيراز می­آمد، شيراز هم بر حاج حسين آقايي نجات وارد می­شد، خدا رحمت کند، حاج حسين آقا هم لطفی داشت به ما گاهی اوقات دعوت می­کرد در آن جلساتی که مرحوم علامه بود، خدمت مرحوم علامه می­رسيديم حاج ­آقای والد می­آمدند خاطرات زيادی را من از خود علامه شنيدم از زبان خودشان در دوران طلبگی، دوران زندگی­شان، يک جريانی را که ايشان نقل کردند، از گذشته زندگی می­گفتند ما در تهران پنج­ شنبه­ها قبل از انقلاب يک جلسه­ای هفتگی داشتيم با تعدادی از علمای آن وقت تهران يکی از آن­ها آيت­الله حاج شيخ مهدی حائری بود، حاج شيخ مهدی حائری فرزند آيت­الله العظمی حاج شيخ عبدالکريم حائری که کتاب اخلاق اسلامی ايشان هم از کتاب­های بسيار ارزشمند اخلاقی است، ما پنج شنبه­ها دور هم بوديم و هفتگی جلسات چرخشی، می­چرخيد آقای حاج شيخ مهدی بيمار شد ظاهراً سرطان می­گيرد مدتی بيمارستان بستری بود، و بعد هم ترخيصش کردند منزل ديگر دکترها جواب کردند، ببينيد خدا بخواهد يکدفعه فتيله کسی را بخواهد بکشد پايين، آقا يک چکاب می­کنند می­گويند درد بی­درمان گرفتی، تمام شد مردم سلامتی­تان عمرتان ثروت­تان ثبات ندارد تا هستيد استفاده کنيد، تا نفس می­رود و می­آيد بهره برداری کنيد، علی عليه­السلام فرمود: «عِبَادَ اللَّهِ الْآنَ فَاعْمَلُوا»[8] الآن کار کنيد که کار دست­تان است من همين امروز ظهر يک خانمی آمده بود پيش­ما گفت حاج­ آقا می­خواهم يک کار خيری بکنم، بچه­هايم گفتند اگر اين کار خير را کردی جسدت را دفن نمی­کنيم، جسدت را دفن نمی­کنيم گفت بچه­هايم هم همه دارند متمکن، می­خواهيم يک کار خيری با دست خودم بکنم اين­ها می­توانند مانع بشوند؟ گفتم شما مالک اموالت هستی، پيغمبر فرمود اگر کسی يکدانه خرما با دست خودش تا زنده است بدهد، بهتر از همه زندگی اوست که بعد از او بدهد دست من پيغمبر بگو برايم خرج کن، ببين آقايون بالاخره تا فرصت هست تا امکانات هست تا سلامتی هست، تا اين قلم کار از دستش می­آيد تا اين زبان گره‌گشاء هست، تا اين پول است می­شود کار کرد، ديگر بعد که رفتيم، در پرانتز بگويم آقايي را حالا اسم نمی­آورم از مؤمنين و متدينين شيراز يک وقتی يک شبی بود منزل ايشان بود می­گفت آقا شفاهی وصيت داشت می­کرد که اين کار را کنيد اين کار را کنيد، سه چهار نفر هم نشسته بودند، من بهش گفتم اين­ها را بنويس مکتوب کن امضاء بگير، بعد هم رحمت خدا رفت، من به حسب وظيفه به بازماندگانش گفتم اين يک همچون نظراتی داشت، يک شب چند نفر نشسته بودند و اين­ها را گفت در کمال سلامت عقل و سلامت جسم اين­ها را گفت، آن­ها هم گفتند حاجی آقا ما گشتيم چيزی پيدا نکرديم اين کار خير زياد می­کرد خودش کرده ديگر کافی است، آقايان به اين ايام و به اين مجلس قسم آن آقا را خواب ديدم اين جوری می­زد پشت دستش، می­گفت آقای حدائق گفتی که خودت بکن، نکردم و برای من انجام ندادند، کسی که من اسمش را اين­جا بياورم شايد شصت هفتاد درصد شما اسمش را می­شناختيد، کار کن تا هستی، به داد خودت برس، واجبات بدهکار شده داری می­گوييم نمازمان را ديگران بخوانند، خمس­مان را ديگران بدهند، حج­مان را ديگران خودت به جا بياور، اخلاص اگر آمد انسان کارش زمين نمی­ماند، علامه جعفری اين قضيه را ايشان نقل کرد، گفت آقای حاج شيخ مهدی حائری سرطان گرفت، بيمارستان و دکترها مأيوس از درمانش شدند ترخيصش کردند ايشان رفت منزل، ببينيد پناه بر خدا گاهی اوقات يک مريض می­گويند اميدی بهش نيست تخت بيمارستان را هم اشغال نکنيد، ببريد در خانه خودتان تحت درمان تا اجل برسد و دعوت حق را لبيک بگويد، ايشان گفتند من شنيدم که ايشان ترخيص شده رفته منزل، گفتند يک صبح پنجشبنه­ای بود به ياد پنجشنبه­هايي که دور و بر هم بوديم گوشی تلفن را برداشتم زنگ زدم منزل آيت­الله حاج شيخ مهدی حائری، همين­جا هم در پرانتز باز يک جمله ديگر بگويم، امام صادق می­فرمايد رفيق خوب پنج­تا ويژگی دارد يکش اين است يکی از ويژگی­های رفيق خوب: «لَا يُسْلِمَكَ عِنْدَ النَّكَبَاتِ»[9] در گرفتاری­ها ولت نکند، آنی که وقتی افتادی در بستر احوالت را می­پرسد، آنی که وقتی گرفتار می­شوی حامی­ات هست سؤال می­کنی، آن رفيق رفيق است، ويژگی ديگر حضرت می­فرمايد: «لَا تُغَيِّرَهُ عَلَيْكَ وِلَايَةٌ وَ لَا مَالٌ»[10]رفيق خوب رفيقی است که پول و قدرت عوضش نکند، برای پول نيايد دورت به خاطر اين­که فعلاً آقای مدير هستی سلام و عليک بهت نکند، تو را برای خودت بخواهد روزی هم که عزل شدی، باز نشست شدی همان ارادت را داشته باشد، روزی که ثروت رفت ارتباط صادقانه را داشته باشد حالا پنج­تا ويژگی حضرت می­فرمايد اين دوتايش، برگردم به بحث ايشان گفتند من گوشی تلفن را برداشتم زنگ زدم منزل آيت­الله حائری، آقازاده­شان گوشی را برداشت گفتم احوال پدر را پرسيدم حال پدر؟ گفت پدر من ديگر حالی ندارد، بيماری رشد کرده تب پدر ما را رها نمی­کند پدرم شب و روزش آميخته با درد است، گفتم امکان هست گوشی تلفن را ببريد کنار بسترشان من يک سلامی بکنم، گفت آقازاده­شان گفت بلی، گفت بعد از لحظاتی ديدم صدای خسته­ای درد آلود آيت­الله حاج شيخ مهدی حائری را پشت تلفن شنيدم ايشان گفتند من سلام کردم، گفتم آقای حائری حالتان چطور است؟ گفت ايشان فرمود حال روحم را می­پرسی يا حال مزاجم را؟ بعضی­ها امروز حال مزاج­شان خوب است، حال روح­شان بيمار است، بدن سالم چيکآب می­کنند می­گويند همه چيزت نرمال است اما روح بيمار اخلاص آسيب ديده فضيلت­ها فراموش شده، ايشان خودش استاد اخلاق بود، گفت حال روحم يا حال مزاجم؟ ايشان فرمود من گفتم هردو را، گفت اما حال مزاجم حالی ديگر برايم نمانده سرطان رشد کرده تب و درد ما را رها نمی­کند، و اين وضع حال مزاج من است، اما اگر حال روحم را می­پرسيد اين را بشنويد اين را زيادی بشنويد، تازه شدم مثل يک نوجوان چهارده سال، لحظه شماری می­کنم برای ساعت ديدار با حضرت ربّ الارباب، منتظر لقاء الی الله هستم اين اخلاص است، آدم خالص در سرطان هم برنده است، بازنده نيست بيمار است، چون برای خدا کار کرده می­گويد بدنم مال اوست، خدا صلاح ديد يک مدت سالم باشد يک مدت بيمار، يک مدت پول باشد يک مدت نباشد، يک مدت کار دست­ما باشد يک مدت برويم کنار، اخلاص اگر آمد انسان احساس شکست نمی­کند در شکست­ها هم پيروز است، که بعد هم البته علامه جعفری می­فرمودند که چند روز بعد هم ايشان رحمت خدا رفت مرحوم آيت­الله آقای حاج شيخ مهدی حائری، اين همان اخلاص است که انسان خدا را بکند تراز، بعضی­ها خدا را برای خودشان می­خواهند تا سالم است تا وضعش خوب است تا زندگی­اش به راه است بندگی می­کند اين در کلام اميرالمؤمنين هم هست مردم سه دسته خدا را می­پرستند، بعضی­ها برای بهشت منافع­شان، بعضی­ها برای جهنم نرفتن از ترس دوزخ، بعضی­ها خدا را برای خدا می­خواهند اين عبادت مخلَصين است کاری ندارند که حالا داشته باشند يا نداشته باشند؟ بيمار يا سالم؟ من خدا رحمت کند آيت­الله والد همين اواخر عمرشان هم ايشان سخت بود ديگر راه رفتن برايشان سخت بود ولی نماز واجب­شان را مقيد بودند ايستاده می­خواندند می­گفتند بابا من خجالت می­کشم يک عمر از خدا سرمايه گرفتم، حالا در پيشگاه خدا بخواهم نشسته نماز بخوانم حواس­مان باشد اين نماز را قيامت اگر خدا نشان داد خيلی­هايمان بايد سر بيندازيم پايين، ايشان گاهی اوقات ده متر راه نمی­توانستند بروند، ولی می­گفتند خجالت می­کشم در پيشگاه الهی نود سال زندگی کرديم بعد بگوييم خدايا حالا اين‌جوری تحويل بگير، اينکه می­گويند بندگان خوب خدا هرچه به رفتن هم نزديک­تر می­شوند در عبادت جدی­تر می­شوند خب اين­جا در ادامه فرمايش حضرت زهرای مرضيه من يک سخن از فرمايشات امام صادق عليه­السلام، سخن سخن شيطان است امام صادق نقل می­کند، اين را هم برای توجيه عميق­تر عزيزان اين نکته را اضافه کنم.

علمای علم اخلاق می­گويند انسان به چند طريق می­تواند خودش را بسازد، ببينيد بنا نيست حتماً بنده يک استادی بالای سرم باشد من را امر و نهی کند، يک سری اساتيدی خدا در جامعه رايگان در دسترس همه ما گذاشته ولی استفاده نمی­کنيم، يکی از آن­ها خود مردم هستند تک تک مردم کلاس درسند و می­توانند استاد باشند معاشرت با مردم و از مردم درس زندگی آموختن است، به اين معنی که کارهای روزانه مردم را که می­بينيم در حرف زدن­ها، رفتارها، کردارها بعضی­ها زيبنده است پسنديده است ارزنده است، آقا شما هم همين حرف را بزن، شما هم همين رفتار را داشته باش، می­گويد آقا يک کار خوبی فلانی انجام داد، شما هم داخل کن در رفتارت اين کار را، يک سری کارهای هم از مردم می­بينيم که اين­ها زيبنده نيست روزانه اين­ها را مشاهده می­کنيم می­گويند آقا اين را هم از زندگی­ات خارجش کن، بد بود اين بد حرف زد بد رفتار کرد، اين ادبيات بد را شما بر زبانت جاری نکن و استفاده نکن، اول همه ما برای يکديگر استاد اخلاق هستيم، قرآن تمام آياتش آيات اخلاقی است حتی آياتی که از فرعون ياد کرده، می­گويند به لقمان گفتند ادب از چه کسی آموختی؟ گفت از بی­ادبان، بی­ادب هم می­تواند بشود استاد اخلاق، آن بی­ادب وقتی کارش پسنديده نيست شما سعی کن آن راه را نروی، اين­که علی عليه­السلام می­فرمايد من با گذشتگانم نبود ولی تاريخ گذشتگان را خواندم و از تاريخ گذشتگان عبرت گرفتم، مثل اين­که با اولين آنها تا زمان خودم بودم، بنده يک وقت تاريخ را برای سرگرمی می­خوانم، تاريخ گذشتگان برای ما درس است، خوبان آنها درس است بدان آنها هم درس است به کجا رسيدند؟ چه کردند؟ آنهايي که در مسير ظلم ستم شهوترانی عياشی، آنهايي که در مسير خدمتگذاری اخلاق فضيلت همه رفتند:

از ملک ادب حکم­روايان همه رفتند، رو بار سفر بند که ياران همه رفتند

ببينيد امروز دنيا نگاهش به فرعون چگونه است؟ نگاهش به حضرت موسی، امروز نگاه بشريت منصف به سيدالشهداء چگونه است؟ به يزيد؟ نگاه جامعه بشری نسبت به ابولهب چگونه است؟ نسبت به ابوطالب چگونه است؟ هردو رفتند همه رفتند، اين تاريخ می­شود درس، لذا جامعه برای ما درس است يک.

دومين راهکار خودسازی و خودپردازی گرفتن معايب از زبان دشمنان است، ببينيد عزيزان دشمن تعريف­مان نمی­کند دشمن کارش نقطه ضعف پيدا کردن است، و عيب­ها را بزرگ نمايي کردن، و تخريب کردن اين جمله حکيمانه حضرت امام فراموش­مان نشود، امام می­فرمودند ما زمانی بايد نگران باشيم که دشمنان­مان تعريف­مان کنند، اگر زمانی اسرائيل از کسی تعريف کرد، شما الآن يکی از معيارهای شناخت حق از باطل، ببينيد راديوهای بيگانه معاندی که اعتقادات شما را اصلاً قبول ندارد آنها از چه کسانی دارند حمايت می­کنند، چه کسانی را تعريف می­کند؟ چه کسانی را تخريب می­کند؟ اين راه شناختن است، يکی از روش­های شناختن حق از باطل همين است که دشمنان اعتقادات ما با چه کسانی دارند دوستی می­کنند؟ و با چه کسانی دارند دشمنی می­کنند؟ لذا گرفتن معايب از زبان دشمن اين روش خودسازی است؟ امروز ببينيد همين دو شبکه­های بيگانه اگر مطالبی را دارند عنوان می­کنند آن مقدارش که تهمت و افتراست به کنار، اگر در بين اين حرف­ها يک حرف­های هم می­زنند که اتفاق افتاده اين بايد اصلاح بشود، گاهی اوقات آن کسی که با من مخالف است چون قصدش تخريب است تلاش می­کند ضعف­های من را پيدا بکند، او کاری به حسن­هاي ما ندارد خالی ليوان من را می­بيند نه پری ليوان را آن ظرفيت­های نبوده را و ضعف­ها را وقتی دارد بيان می­کند من انصاف بدهم اين حرف­های که در حق من دارد زده می­شود حق است يا ناحق؟ اگر حق است من خودم بايد اين­ها را پيدا می­کردم حالا دشمن پيدا کرده دارد می­دهد تحويل من، من اصلاح کنم خودم را اگر ناحق است مراقب باشم چيزی که نبوده می­خواهند ما را خراب کنند، اگر می­بود چه می­کردند؟ گرفتن معايب از زبان دشمن راه خودسازی است، امروز حاجی آقا اگر کسی يک چيزی به شما پراند يک متلکی گفت يا در من هست يا نيست؟ اگر نيست الحمدلله که نيست مراقب هم باشم که نيايد اين صفت، اگر هست چرا بدم می­آيد؟ خودم را اصلاح کنم، حرف دارند به طرف می­زنند عيب هم درش هست می­گويد آقا به شما چه ربطی دارد عيیسی به دينش موسی به دينش، نمی­خواهيم بپذيريم اين هم نکته دوم که باز ديدگاه علمای علم اخلاق.

و ديدگاه سومی که در خودسازی انسان­ها بسيار مؤثر است، داشتن دوستان صالح و سالم و پاک، اين رشد می­دهد انسان را، مرحوم آيت­الله شهيد مطهری يک سؤالی يک وقت از ايشان کسی کرده بود که آقا می­خواهيم نمازشب خوان بشويم؟ چه کنيم؟ ايشان فرموده بود رفيق نمازشب خوان پيدا کن، رفيق نمازشب خوان راهت می­اندازد، می­آوردت سر خط، من اين را از مرحوم شهيدمطهری شنيده بودم، خدا رحمت کند ايشان وقتی شهيد شد حالا باز گذشتگان را ياد کنيم، حالا خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله منتظری را حالا: «اذكروا موتاكم بالخير»[11] يک مصاحبه­ای با ايشان شد اين­ها هم­درس­های هم بودند پای درس امام آيت­الله بروجردی، مصاحبه کننده از آيت­الله منتظری سؤال کرد که خاطراتی از شهيدمطهری اگر داريد، گفت که ما در فيضيه دوران طلبگی در يک حجره بوديم شهيدمطهری از يک ساعت به اذان صبح بيدار بود، آخر بی­جهت هم نمی­شود شهيدمطهری اين قلم برکت درش نمی­آيد اين عمر توفيق درش ايجاد نمی­شود ختمش به شهادت ختم شدن که اتفاقی نيست، تا شب نروی روز به جايي نرسی، مرحوم آقای منتظری گفتند شهيدمطهری بلند می­شد حتی زمستان­های يخ­بندان قم، ايشان وضوء می­گرفت می­آمد در اتاق صدا می­زد آقای حاج شيخ حسين علی پاشو نمازشب پاشو نمازشب، آقای منتظری می­گفت من زمستان­های سرد چشمم بيماری داشت آب چاه فيضيه پزشک­های آن وقت می­گفتند اين آب را به صورت­تان نزنيد يک خرده شايد آلودگی داشته باشد شما برای چشمت ضرر دارد، آب بايد از رودخانه بگيری، آب­جاری رودخانه، می­گفتند من به آقای مطهری می­گفتم که من اين آب چاه برايم ضرر دارد ديگر حالا می­گذارم اذان بلند می­شوم که ديگر نماز صبحم را بخوانم و حالا نمازشب هم که مستحب است حفظ بدن هم از جمله واجبات است گاهی اوقات استدلال هم می­کنيم، حفظ بدن واجب است نماز شب مستحب است امير دائر مدار بين انجام واجب و مستحب شد واجب اولی است، می­گفتند آقای مطهری برای اين­که جلو عذر و بهانه من را بگيرد بلند می­شود برای نماز، يخ­بندان بود قم، ايشان يک ظرفی ور می­داشت می­رفت از حوزه بيرون می­رفت کنار رودخانه يک ظرف آب پر می­کرد از آب رودخانه می­آورد در اتاق می­گفت شيخ حسين­علی آب رودخانه آوردم پاشو وضويت را بگير نمازشبت را بخوان، اين رفيق می­دانيد چقدر می­ارزد، آقای منتظری بعد اين جمله را که گفت، بر گريه شد، گفت يک سحری بود خوابيده بودم يکدفعه ديدم در اتاق باز شد، ديدم يک پيرمردی نورانی وارد شد، گفت من عثمان ابن حنيف هستم، نماينده اميرالمؤمنين علی عليه­السلام فرمودند چرا نماز شب نمی­خوانی؟ گفت تا عتاب کرد به من عثمان ابن حنيف، وحشت زده بلند شدم نشستم شهيد مطهری آمد داخل، گفت آقا آب آوردم چرا نمازشب نمی­خوانی! آقای منتظری می­گفت من فهميدم که اين آقا يک آينده عجيبی دارد باش تا صبح دولتت بدمد، رفيق خوب موتورت را روشن می­کند رفيق ضعيف هم می­خواهی بلند شوی نمازشب، می­گويد حالا بخواب بابا خسته هستی، مسجد چه خبر است؟ ديشب که بودی بست است، به جايي که مشوق باشد لنگت می­کند در انجام کار، حالا اين را من عرض کردم برای اين نکته، بزرگترين دشمن بشريت کيست؟ می­شناسيدش؟ شيطان لعنة الله عليه، ما ديگر از شيطان که بدتر نداريم، همه دشمنی­ها هم استاد الاساتيدش ابليس است، شيطان يک روايات و سخن­های ازش نقل شده که يک­جايي دستش را رو کرده و عنوان کرده، يک­جاهايي هم پيشيمان شده از اين­که چرا اين حرف­ها را زدم، يک­جاهايي که شيطان دستش را رو کرده يعنی ضعف ماها را بيان کرده اين دشمن، در همين حديثی است که مرحوم شيخ صدوق اعلی­الله مقامه در کتاب خصال جلد اول صفحه 285، روايت به تأييد امام صادق رسيده، امام صادق می­فرمايند شيطان لعنة الله عليه عنوان کرده است که: «قَالَ إِبْلِيسُ خَمْسَةُ أَشْيَاءَ لَيْسَ لِي فِيهِنَّ حِيلَةٌ»[12]شيطان می­گويد پنج گروه هستند من اصلاً حريف­شان نمی­شوم چاره­شان نمی­کنم، شيطان با آن سياست­مداری می­گويد اين پنج گروه را من چاره­ای براي اين­ها ندارم، اما: «وَ سَائِرُ النَّاسِ فِي قَبْضَتِي»[13]بقيه مردم در مچ من هستند، همه را گرفتند اين پنج­تا حريف اين­ها نمی­شوم، آقايون بپردازيد به اين پنج ويژگی يک شيطان می­گويد: «مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ عَنْ نِيَّةٍ صَادِقَةٍ»[14]آنهايي که در کارهايشان اتصال­شان به خداست، با يک نيت صادق: «وَ اتَّكَلَ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ»[15] در تمام کارها به خدا توکل می­کند شما کسی که اعتمادش به خداست نيتش پاک در عمل هم توکلش بالا اين­ها شکست نمی­خورند اين­ها به حسب ظاهر در شکست هم پيروز هستند، اين­ها در اوج شکست هم که می­گويند شکست خوردند پيروزی مال اين­هاست: «وَ اتَّكَلَ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ»[16]می­شود ابالفضل، دست راست را می­زند:

«و اللَّه ان قطعتموا يمينى، انى احامى ابدا عن دينى‏»[17]

طرف باباش کرونا می­گيرد می­مير دروری می­گويد، ابالفضل دست راستش را می­زنند می­فرمايد به خدا قسم دست راستم را گرفتيد دينم را نمی­توانيد بگيريد اين همان نيت صادق است، اين همان اتکاء به خداست، دست چپ را می­زنند:

«يا نفس لا تخش من الكفّار، و أبشرى برحمة الجبّار»[18]

عباس نهراس، دست­هايت را گرفتند رحمت خدا در انتظارت است، ابالفضل آموخت، اين نکته را هم بگويم مردم قمربنی هاشم به همه آموخت تا دست داريد با دست­تان از دين، خدا، اهل­البيت دفاع کنيد دست نداريد زبان که داريد؟ با زبانت ابالفضل تا عمود به فرقش نخورده بود با زبانش جهاد می­کرد ما همه چيز داريم گاهی اوقات کوتاهی می­کنيم اين نکته اول آن­هاي که توکل­شان بالاست و آن­هايي که اخلاص­شان بالاست شيطان می­گويد من حريف نيستم يک.

دوم: «وَ مَنْ كَثُرَ تَسْبِيحُهُ فِي لَيْلِهِ وَ نَهَارِهِ»[19]آنهايي که روز و شب اهل تسبيح و ذکر هستند، ببينيد آقايون خود اين الفاظ، کلمات نورانی نورانيت می­دهد به انسان، يک کسی آمد گفت آقا ذکر چه اثری داريد؟ واژه است يک لفظ است شما چطور می­گوييد اين ذکر کار می­کند؟ گفتم الآن من بهت ثابت می­کنم بنشين نشست، گفتم تا حالا شنيديد کسی بهت فحش بدهد، دشنام شنيدي؟ گفت بلی، گفتم از دشنام خوشت آمده يا بدت آمده؟ گفت چه کسی از دشنام خوشش می­آيد؟ دشنام بدش می­آيد انسان، گفتم اين دشنام که لفظ است، اگر دارند يک لفظ بدی به شما می­گويند لفظ را دارند به شما می­گويند چيز ديگری نيست، تو چرا نارحت شدی؟ اين اثر لفظ است، متقابلاً اگر کسی با احترام و ادب به کسی صحبت کند، روح شما منسبط می­شود گاهی اوقات از دوتا جمله زيبا طرف روحش فرحناک می­شود اين اثر لفظ است، عزيزان اذکار دارای آثار هستند، آنهايي که با ذکر مأنوس هستند، امام عسکری فرمود تنبل­ترين مردم کسانی هستند که زبان در اختيارشان است ذکر نمی­گويند می­گويند آقا يک دور تسبيح ذکر بگو، می­گويد حسش نيست، بنشين دو ساعت غيبت بکن، شارژ است ما خدا رحمت کند پدر بزرگ مادری­مان را مرحوم حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاجی آقا مؤيد الاسلام، من بعضی از دفترچه­هاي ايشان را دارم، وقتی که ايشان رحمت خدا رفتند اواخر هم در بستر بود ايشان، ديگر خانه بودند مثلاً در اين تقويم­ها نوشته بودند امروز روز پيغمبر بود روز شنبه، دوازده هزار مرتبه اين ذکر را هديه به رسول­الله کردم، ذکر را نوشته بودند روز يک­شنبه اين اذکار را به اميرالمؤمنين و حضرت زهرای مرضيه مثلاً ده هزار مرتبه آقا به ياد

بودی به يادت هستند، ياد کردی يادت می­کنند، ما زبان­مان در اختيار، داريم رانندگی می­کنيم خب بابا ذکر بگو، داري پياده روی می­کنی ذکر بگو نشستی گوشت دارد می­شنود خب زبانت هم آهسته ذکر بگويد، خود ذکر سبحان الله: «مَنْ كَثُرَ تَسْبِيحُهُ فِي لَيْلِهِ وَ نَهَارِهِ»[20]چون شيطان تصريح دارد به تسبيح، اين: «سبحان الله سبحان­الله» البته همه اذکار برکات و آثاری دارند، اين ذکر سبحان­الله هم يک شيطان گريزی برای شما رقم می­زند.

سوم در روابط اجتماعی­ اين‌هايي که اين جوری هستند شيطان حريف­شان نيست: «مَنْ رَضِيَ لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ بِمَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[21] آنهايي که در روابط اجتماعی­شان برای ديگران آن­چه را می­پسندند که برای خود می­پسندند اين­هم الآن در جامعه­ما رنگ باخته، من گاهی اوقات مخاطب خودم را مثل خودم نمی­بينم: «مَنْ رَضِيَ لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ»[22] من اين پيرزن را مادر خودم، اين پيرمرد را پدر خودم، در روابطم ديگران را از خود جدا نبينم، اين سبب می­شود که شيطان ورودش ضعيف می­شود ما در اقتصادمان: «مَنْ رَضِيَ لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ بِمَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[23] در ادارات­مان من مديری پشت ميز نشسته ارباب رجوع را خودم ببينم همان­ چيزی که برای خودم می­پسنديدم برای آن، دختر مردم را مثل دختر خودم، پسر مردم را مثل پسر خودم، دختر می­خواهيم شوهر بدهيم پا را می­گذاريم عرش، عروس می­خواهيم بياوريم پامان را می­گذاريم در فرش، مهريه آن بر می­رود، الی ماشاءالله مهريه اين قدر می­آيد اقل، می­بينيد: «مَنْ رَضِيَ لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ»[24] اگر ديگران را از خود جدا نديديم ديگران را مثل خود ديديد شيطان نفوذش کم می­شود اين اعتراف خود شيطان است: «مَنْ رَضِيَ لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ بِمَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[25].

«وَ مَنْ لَمْ يَجْزَعْ عَلَى الْمُصِيبَةِ حِينَ تُصِيبُهُ»[26] حالا يک خاطره يادم آمد، البته حاجی آقای يقطين هم بايد يادشان باشد، يک سالی عمره بوديم حاجی آقای يقطين هم در خدمت­شان بوديم کاروان، در کاروان چندتا افراد کهنسال بود، اين آقای يقطين هم حساسيت داشت برای اعمال عمره اين­ها، سرآوری می­کرد خب حق همين است مديريت هم اقتضايش همين بود شناسايي می­کرد که اين­ها همراه دارند ندارند چه کسی بايد طواف­شان بدهد،

طواف­شان ندهد، يک آقايي پيرمردی بود، اين همراه هم نداشت در فرودگاه شيراز تحويل دادنش و رفتند، حالا در مدينه بالاخره کسی هم نداشت، آن زمان هنوز اين خشب­ها بود، خشب­هایی بود که دور کعبه رو تخت­ها می­نشاندند طواف می­دادند و سعی و صفا و مروه مجموع يک عمره­ای را دويست و پنجا ريال سعودی می­گرفتند آنهايي که مأمور اين کار بودند کارگزاران اين کار بودند به اين آقا صحبت شد که آقا بالاخره شما بايد دويست و پنجا ريال آماده کنی، گفت من پول آوردم ولی برای سوغاتی برای اين کارها من پول ندارم، گفتم مؤمن تو راه نمی­توانی بروی، در اين ازدحام جمعيت چه جوری می­خواهی طواف کنی، گفتيم سوغاتی مستحب است، مهمتر از آن واجب توست تو الآن محرم که شدی واجب بر تو اتمام اعمال، گفت من را بگذاريد کف مسجدالحرام! ديديم نه اصلاً اين منطق پذير نيست ديگر بنا بر اين شد که حاج آقای يقطين بی سر و صدا پول جمع کند، برای اين آقا، حالا آبروی اين هم حفظ بشود خودش هم پول نمی­دهد، واسطه شديم از افرادی اين داستان شايد مال بيست سال قبل است، افرادی بالاخره کمک کنند مساعدت کنند مشارکت کنند، يکی پنج ريال، يکی ده ريال، آنهايي که توانمند بودند در کاروان يک آقايي بود اين هم هنوز هستش در شيراز، وضع مالی آن­هم نسبتاً خوبی داشت به او مراجعه کردند آن گفت که آقای حدائق چقدر هزينه کل اين اعمال اين می­شود؟ گفتيم دويست و پنجاه ريال، گفت من همه را يک­جا می­دهم، يک­جا با من، گفتند نه يک عده کمک کردند شما بقيه را بده، آدم کاری را نمی­کند يا اگر کرد کار را چه کسی کرد؟ هر کسی که تمام کرد، ديگر قرار بر اين شد پول آنها را برگرداندند اين متعهد شد کل پول را پرداخت کند، آن شبی که در مسجد شجره بوديم گفت آقای حدائق اين زائرها را شما فردا می­خواهيد ببريد برای اعمال، معذورين را؟ گفتيم بلی، گفت نه اين آقا را بايد امشب بياوريد، گفتم بابا اين ویلچيری­ها را می­برند هتل استراحت می­کنند، فردا سر استراحت مدير بنده عوامل همراهی می­کنند کار اين­ها هم انجام می­شود اين­ها يک شب بخوابند، این آقا گفت ما خودمان دوست داريم امشب کارمان تمام بشود، من دلم می­خواهد اين که بانی شدم امشب کارش انجام بشود، ديديم پول دستش است قول هم داده، ديگر نمی­شد خيلی يک و دو هم کرد، استثناءً آن فرد را آوردند در مسجدالحرام و آمد تا پشت حجرالاسود که شروع طواف می­خواست بشود، بهش خطاب شد که آقا پول را بدهيد بگيريد تخت­روان اين­ها می­خواهند اين را سوار تختش کنيم شروع کنيم برای اعمال، يکدفعه رفت جلو اين پيرمرد نشست گفت پدرجان من کولت کنم، خودم بشوم تختت اذيت نمی­شوی؟ پيرمرد را می­گفت تو اذيت نمی­شوی؟ گفت نه، خب کوله مفتی است، اين پيرمرد کوله اين آقا شد اين هم کوله­اش کرد، همان­جا بعضی­ها را من ديدم زمزمه­های غيبت بلند شد، عجب آدم پولکی، يک قولی داده حالا برای اين­که در قولش نماند، جانش را به زحمت می­اندازد، تنش را به زحمت می­اندازد پولش را ذليل نمی­کند، آقا اين هفت دور طواف داد سعی و بعد هم دوباره طواف نساء و کار که تمام شد پيرمرد را تحويل، رفت کنار مسجدالحرام عرق از سر و صورتش جاری بود، دراز کشيد پاهايش را دراز کرد ديگر به نفس نفس افتاده بود ما ظهر نديدمش شب نديدمش فردا نديدمش دو سه روز گذشت سراغش گرفتم گفتند مريض است بعد از چند روز سر ميز غذاخوری ديدم گفت فلانی تو می­خواستی پول بدهی؟ چطور شد اين پيرمرد سوار خودت کردی؟ کوله کردی؟ مريض چرا شدی؟ گفت حاجی آقا من تب کردم تمام اين احرامی­­ام خيس شده بود و اين کولرها و پنکه­ها مخصوصاً در مسعی کار می­کرد اصلاً بستم، دو سه روز هم سخت مريض بودم، گفتم خب شما بنا بود پول، گفت من پول آورده بودم در کمربند احرامم پول بود، ولی آن  لحظه­ای که آمدم پول بدهم يکی يادم آمد، ببينيد اين همان است که شيطان می­گويد حريف نيستم، گفت به خودم گفتم اگر اي پيرمرد پدر تو بود با پدرت الآن چه می­کردی؟ اين بابای تو، آوردش در مسجدالحرام خودت می­شوی تخت او، يا برای او تخت روان کرايه می­کردی؟ گفت به خودم گفتم اگر بابايم بود خودم می­شدم تختش، گفتم همان رفتار به پدرت را به اين بکن، گفت نشستم زمين، گفتم رو کوله­ام سوار شو، گفت حاجی آقا من به اعتقاد اين و به اين باور که مثل پدرم است، طوافش سعیش همه را انجام دادم، گفت آن روزی که تمام شد اعمال شب در آتش تب می­سوختم پدرم را خواب ديدم در لباس احرام گفت پسرم خدا خيرت بدهد عمره خوبی ما را بردی، اين­ها شيطان حريف نيست، ما امروز می­گوييم مرگ خوب است برای همسايه، مشکل خودت است اين حرف را ديديد خيلی­ها می­زند به ما ربطی ندارد مگر ما گفتيم بکن مگر ما سفارش کرديم: «رَضِيَ لِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ بِمَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[27].

چهارم و پنجم، تمام کنم: «وَ مَنْ لَمْ يَجْزَعْ عَلَى الْمُصِيبَةِ حِينَ تُصِيبُهُ»[28] کسانی که در مصيبت­ها فزع و جزع نمی­کنند شيطان می­گويد ما حريف اين­ها نيستيم در مصيبت­ها صبور هستند شکيبا هستند بردبار هستند، و پنجم: وَ مَنْ رَضِيَ بِمَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ وَ لَمْ يَهْتَمَّ لِرِزْقِهِ»[29] آنهايي که به تقسيم خدا راضی هستند، حالا تلاش می­کند کوشش می­کند يک چيزی خدا مقدر کرده به همان مقدر الهی رضايت می­دهد طمع ندارد حرص ندارد، همين خانمی که امروز ظهر آمده پيش­ما بنده خدا می­گفت بچه­هايم همه­شان هم وضع­شان خوب است، اما حريص‌اند می­گويند همينی هم که تو داری خرج خودت نکن، بگذار برای ما، خواستی خرج کنی جسدت را دفن نمی­کنيم، پناه بر خدا، خب آن کسی که به تقسيم خدا رضايت می­دهد، آقايون ببينيد شما يک رزق داريد يک مال داريد، مال يعنی مجموع دارايي­تان رزق يعنی مجموع مصرف­تان، الآن اين لباسی که تن همه عزيزان امشب در اين مسجد است رزق امشب­تان است، شما لباس­های ديگر هم داريد چرا آن­ها را نپوشيديد؟ امشب رزق شما در پوشيش لباس همين لباس است، امشب در اين ساعت نشستن در مسجدالرسول رزق معنوی ماست، رزق يعنی آن­که خدا مقدر کرده و تقسيم نموده و می­رسد ما به اين رضايت بدهيم بعضی­ها می­گويد آقا اين چه تقسيمی است که خدا کرده، چرا خدا اين جوری کرده؟ اين همه می­دويم چرا نمی­شود؟ بابا راضی باش به تقسيم الهی، آنهايي که راضی هستند و غم رزق و روزی را نمی­خورند شيطان می­گويد من حريف نيستم.

خب ايام فاطميه است، زمانی آيت­الله العظمی ميلانی، آقای حاج سيدمحمدهادی ميلانی مرجع بزرگ در مشهد مقدس يک خانواده مسيحی آلمانی از آلمان آمدند مشهد، در محضر آيت­الله العظمی ميلانی اين­ها مشرف شدند به اسلام و تشيع، يک استاد دانشگاهی به عنوان مترجم هم با اين­ها بود وقتی سؤال کردند علت تشرف­تان به اسلام و تشيع چيست؟ پدر خانواده که يکی از تجار معروف در هامبورگ آلمان بوده، توضيح می­دهد که ما در آلمان تجارت­خانه داريم و اين دختری که با خودم آوردم و آن هم شيعه شده يک دختری نوزده ساله­ای است، می­گويد اين دختر بيمار شد سرطان گرفت هرچه بيمارستان و دکترهای حاذق و مجرب همه مأيوس از درمان، تا اين­که ما را نا اميد کردند گفتند ديگر اين دختر کاری از دست­ما ساخته نيست بايد منتظر باشيد تا اجل برسد، گفت ما در منزل يک خدمتکار ايرانی داريم به نام سکينه، اين علويه است سيده است، اين در خانه ما آلمان کارهای داخل منزل نظافت و کارهای خدمت کاری می­کند، با دختر من اين سکينه خانم خيلی رفيق و مأنوس بود دختر ما را ديگر دکترها هم ترخيص کردند گفتند ديگر اين خوب شدنی هم نيست و ببردش منزل، يک روز اين سکينه در اتاق اين دختر داشته کارهای نظافت و مرتب می­کرده اتاق را اين دختر چون با اين خادمه خيلی مأنوس بوده می­گويد سکينه من نوزده سالم است از زندگی­­ام بهره نبردم و دارم از دنيا می­روم، يک پول خوبی اين دختر در حسابش بوده، که پدر و ديگران بهش داده بودند، می­گويد اگر کسی پيدا می­شد من را درمان می­کرد، تمام اين پولی که دارم، که پول سنگينی بوده حاضرم همه اين­ها را بدهم معادل اين پول را هم از پدرم بگيرم و بدهم به آن دکتری که من را درمان کند، تا اين حرف را می­زند خدا يک جرقه­ای را به ذهن اين خانم سکينه خادمه ايرانی که سيده بوده می­اندازد يکدفعه اين سکينه خانم می­گويد که ما يک طبيبی داريم در تشيع و اسلام خودمان بانوی است به نام فاطمه پهلو شکسته حالا آن دختر مسيحی بوده آن­هم در سن سال و تو از دنيا رفت اين بانو، نيازی به پول ندارد و برای پول هم اين کارها را نمی­کند اما تو يک قولی می­دهی اگر اين تو را شفاء داد حاضر هستي مسلمان بشوی، اين دختر می­گويد اگر اين طبيبه­ای که شما می­گوييد من را شفاء داد، خودم که مسلمان می­شوم می­شوم سعی می­کنم پدرم مادرم خواهران و برادرانم و تا آن حدی که از من می­آيد از بستگانم اين­ها مسلمان بشوند می­گويد پس شما دوتا کلمه بگو همين طور که در رخت­خواب خوابيدی رو را ببر به جهت مدينه راهنمايش می­کند می­گويد صورتت را به آن سمت، بگو ای فاطمه پهلو شکسته من درمان و شفايم را از تو می­خواهم اين را به اين دختر آلمانی می­گويد خود اين سکينه می­آيد در حياط آن منزل رو می­کند به سمت مدينه می­گويد: «يا مولاتی يا فاطمه» ما امروز يک مريض مسيحی آلمانی درخانه­ات آورديم، عزيزان اين­ها جواب آلمانی مسيحی را می­دهد، جواب شيعه حسينش را نمی­دهد:

گفت پيغمبر که هرکس زد دری، عاقبت زان در برون آيد سری

گر تو بنشينی سر کوی کسی، عاقبت بينی تو هم روی کسی

اين خادمه سکينه می­گويد رو کردم به مدينه التجاء کردم به زهرای مرضيه مادر يک مريض آلمانی مسيحی امروز درخانه­ات آوردم همين طور که اين در حياط صحبت می­کرد يک وقت صدای فرياد اين دختر از داخل اتاق بلند شد همه سراسيمه وارد اتاق اين دختر می­شوند می­بينند اين دختر در بستر نشسته دارد زارزار گريه می­کند، چه شد؟ می­گويد الآن ديدم يک بانويي وارد اتاق شد فرمود برخيز تو خوب شدی ديگر نگران نباش، گفتم خانم اطباء از خوب شدن من مأيوس شدند نا اميد هستند فرمود من می­گويم تو خوب شدی، خانم شما چه کسی هستيد؟ فرمود من فاطمه پهلو شکسته هستم، گفت يک دستی بر بدن من کشيد اين بانو و از ديدگان من غايب شد، اين خانواده آلمانی آمدند مشهد محضر آيت­الله العظمی ميلانی هم پدر هم مادر هم اين دختر و اعضای خانواده همه مشرف به اسلام و مذهب تشيع شدند بگوييم: «يا مولاتی يا فاطمه» امشب هم همه ما گرفتار حاجتمند درخانه شما آمديم، شما که جواب دختر مسيحی را می­دهيد جواب اين نوکران فرزندان­تان را خواهيد داد، عجب شب­هايي است، اين شب­ها شب­هاي تنهايي اميرالمؤمنين است، حسب وصيت زهرای مرضيه عزيزانش را می­خواباند تنها می­آمد سر قبر فاطمه قرآن تلاوت می­کرد:

شب است و همه در خواب و تنها، يکی بر سر قبر زهراء نشسته

سر قبر زهرای پهلو شکسته، علی آن ابر مرد دوران نشسته

بگفتا ای همسر مهربانم، علی بی­تو تنهای تنها نشسته

فاطمه­جان اگر گزارشی از فرزندانت می­خواهی:

حسن از غم دوری روی ماهت، دل افسرده و زار و تنها نشسته

حسين تو در خانه با چشم گريان، سراپا همه شور و غوغا نشسته

زجا خيز ای مادر زينبينم، زداغ تو لاله به صحری نشسته

يک شب آقا سر تربت بی­بی نشسته بود، ديد يک دستان کوچولوی رو شانه­اش قرار گرفت بابا برخيز به منزل برويم آقا نگاه کرد ديد زينب چهار ساله آمده ديگر بانوی اين خانه زينب است، آقا فرمود دخترم چرا آمدی؟ عرض کرد پدرجان من هر شب مراق شما هستم اما امشب شنيدم با مادر سخن از رفتن می­گويي اگر شما برويد کسی نيست بر ما سرپرستی کند، ما ديگر کسی را نداريم جز شما، اين­جا زينب اميرالمؤمنين را به حجره برگرداند، اما کربلا زينب رفت حسين را به خيمه برگرداند، آن­جا کاری از دست زينب ساخته نبود، فقط دست­ها را رو سر گرفت، صدا زد: وامحمداه و واعلياه واحسيناه.

الا لعنة الله علی القوم الظالمين و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظيم

اللهم صلّ علی فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها و السر المستودع فيها بعدد ما احاطه علمک.

الله عجل لويک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج.

 

[1] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏67 ص249.

[2] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏67 ص249.

[3] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏67 ص249.

[4] تحف العقول النص ص36.

[5] تحف العقول النص ص36.

[6] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏67 ص249.

[7] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص160.

[8] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏70 ص134.

[9] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2ص639.

[10] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2ص639.

[11] الصوارم المهرقة في نقد الصواعق المحرقة (لابن حجر الهيثمي) فيض‏الإله ص49.

[12] الخصال ج‏1 ص285.

[13] الخصال ج‏1 ص285.

[14] الخصال ج‏1 ص285.

[15] الخصال ج‏1 ص285.

[16] الخصال ج‏1 ص285.

[17] زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار) ص61.

[18] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص258.

[19] الخصال ج‏1 ص285.

[20] الخصال ج‏1 ص285.

[21] الخصال ج‏1 ص285.

[22] الخصال ج‏1 ص285.

[23] الخصال ج‏1 ص285.

[24] الخصال ج‏1 ص285.

[25] الخصال ج‏1 ص285.

[26] الخصال ج‏1 ص285.

[27] الخصال ج‏1 ص285.

[28] الخصال ج‏1 ص285.

[29] الخصال ج‏1 ص285.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه