استاد حدائق روز چهارشنبه 9 آذرماه 1401 در مسجدالرسول(ص) قصردشت به بیان ادامه سلسله مباحث عاشورا و مهدویت پرداختند

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحيم: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

عرض شود که اين حضور در مساجد من دو شب قبل در مسجدالنبی گفتم نبايد به شما بگويم بياييد برای مسجد کار کنيد، دلتان برای خودتان می­سوزد کار کنيد، روايتی را خواندم حالا وقت مجلس را نمی­گيرم، فقط يک قسمتش را می­گويم رسول­الله فرمود بالا سردرب ششم بهشت، اين را بنويسيد تا برسيم انشاءالله همه­مان برويم بهشت ورودی به بهشت بالای سردرب­ها و ورودی جهنم مطالبی نوشته شده بالای سردرب ششم بهشت چهار مطلب نسبت به مسجد است، يکی از آنها اين است که دوست دارند قبر آنها وسيع باشد زمانی که می­ميرند در مساجد حضور بيشتر پيدا کنند، ما گاهی اوقات تلگرافی می­آييم تلگرافی می­رويم، رسول­الله فرمود مؤمن در مسجد مثل ماهی در آب است: «المؤمن فی المسجد کالسمک فی الماء»[2] يعنی مؤمن وقتی می­آيد در مسجد مثلی که تازه افتاده در آب ماهی که در آب افتاده، نشاط او، شادابی او، لذت او در خانه خداست نعوذ بالله منافق در مسجد مثل پرنده در قفس است: «و المنافق فی المسجد کالطير فی القفس»[3] پرنده ديديد پرپر می­زند در برود آقا تعقيبات را کمتر بخوانيد کار داريم نماز را خيلی طول داديد ما کار داريم بابا وقت بگذار برای خودت تا نتيجه بگيری در زندگی لذا حالا اين حضور و آمدن در مساجد، نشستن شما آثارش را بعد از رفتن می­بينيد که در خروجی از دنيا اين آثار و برکات جلوس شما در مساجد، حضور شما در مساجد، می­خواهيد قبرتان روشن باشد، برای مساجد اسباب روشنايي بخريد بلی حالا بعض مساجد بانيان خير دارد الحمدلله هستند اداره می­شود اما ما می­خواهيم يک سهمی داشته باشيم ما هم يک نقشی داشته باشيم آنهايي که مساجد را نظافت می­کنند تميز می­کنند مسجد خادم دارد وظيفه خادم هم هست اما آقا من اگر دلم برای خودم می­سوزد من هم نقشی داشته باشم نظافت مسجد مانع می­شود از اين­که اين بدن زير خاک مورد هجوم مور و موريانه قرار بگيرد بدن­ها را اين­جا بايد بيمه کرد، ذکريا، انبياء، الياس نوع انبياء اين­ها خدام مسجد بودند بنيانگذاران مسجد بودند بانيان مسجد بودند حضرت ابراهيم حضرت آدم حضرت اسماعيل پيامبر اکرم، نياکان و اجداد رسول­الله لذا اين آمدن در مساجد در جلسات اين­ها برکات معنوی دارد انشاءالله اين جلساتی هم که منعقد می­شود اطلاع رسانی کنيم ديگران را هم واسطه خير بشويم، يک وقت حالا خود من شرائط گرفتن مجلس ندارم، ولی زبان که دارم: «وَ تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[4] آقا فلان­جا مجلس است فلان­جا دعای ندبه است فلان­جا راهنما بشويم حداقلش اگر نيايند شما ثواب گفتن­تان را خدا به شما می­دهد اين يک حداقل کار است: «وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ[5]» خدا از همه شما جمع محترم و همه بانيان خير و همه عزيزانی که خدمت می­کنند در ترويج معارف اهل­البيت و گسترش شعائر دينی به شايسته­ترين وجه پذيرا باشد و به نظر قبولی برساند صلوات غراتری ختم نماييد.

سخن پيرامون اين فراز از سخن سيدالشهداء بود که از شباهت­های امام عصر با حضرت ايوب: «فَالْفَرَجُ بَعْدَ الْبَلْوَى»[6] به همين مناسبت جلسه گذشته آيه­ای از سوره مبارکه البقره آيه 155 و 156 قرائت شد که در اين آيه شريفه امام صادق مصاديق آيه را در تأويل، تفسير آيه فتن آخرالزمانی هم نام بردند، که در آخرالزمان خداوند جامعه بشری گرفتار می­شود، به اين نقص اموال را حضرت خوف را فرمودند سلاطين ظالم گرسنگی را گران شدن قيمت­ها و اجناس و کالاها فساد در تجارت و انفس: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ»[7] مرگ­هايي ناگهانی که اصلاً در روايات داريم که بلاء گسترش پيدا می­کند حالا يک جلسه استقلالاً من يک حديثی از امام صادق برايتان می­خوانم بيش از بيست مورد امام صادق می­فرمايد اين­ها اتفاق می­افتد که الآن هم بخش عمده­ اين­ها اتفاق افتاد، و در روايت هم داريم آن قدر بيماری­ها گسترش پيدا می­کند که دو سوم مردم روی زمين در اثر اين وبا، وبا يعنی بيماری­های عمومی، همين کرونا را در همين اخير در رسانه­های عربی می­گفتند وبا يک بيماری شايع عمومی، بيماری­های عمومی می­آيد که گاهی می­بينيد متخصصش هم نمی­فهمد، شما در همين جريان کرونا چقدر پزشک­ها رحمت خدا رفتند چقدر پرستارها فوت کردند بالاخره بلاء وقتی می­خواهد بيايد می­برد همه را اين از نکاتی است که در آخرالزمان اتفاق می­افتد که راوی می­گويد ما محضر امام صادق بوديم گفتيم آقا دو سوم مردم می­روند امام صادق فرمود دوست نداری در آن يک سوم باقی مانده باشی که از اصحاب و ياران و درک دولت کريمه بکني، حالا يک سری آسيب­هايي است که الآن ما داريم می بينيم ازدواج با حيوانات، امام صادق می­فرمايد سگ­بازی ازدواج با حيوانات آقايون اين روايت را بايد با آب طلا بنويسيد اين روايت مربوط به بيش از هزار و چهار صد سالی قبل امروز در کشورهاي اروپايي ازدواج با حيوان را قانونی می­کنند با افتخار می­رود با سگ ازدواج می­کند با افتخار می­رود با حيوان ازدواج می­کند روايتی که امام صادق هشدارش را قرن­ها قبل داد به کجا دارد می­رود بشريت، اين­ها البته خدا رحمت آيت­الله حائری را می­گفتند اين­ها نويد بخش ظهور است اين­ها را که شما می­بينيد داريد نزديک می­شويد، همجنس بازی، مردها خودشان را مثل زن­ها درآوردند، زن­ها خودشان را مثل مردها در آوردند، رباخوری بشود اصل، قرآن برود در حاشيه و موارد ديگر من حالا متن حديث مفصل است چون امشب شام ميلاد حضرت زينب هم هست پاس ادب و احترام به اين بانوی بزرگ را هم بايد داشت در اين حديث من وارد نمی­شوم حديث را يک جلسه مستقلاً به آن حديث می­پردازيم که چه می­شود در آخرالزمان که نوعاً هم داريم اين­ها را می­بينيم اتفاق افتاده اين وقايع، کانون خانواده­ها متزلزل می­شود مفاسد اخلاقی گسترش پيدا می­کند صداقت و راستگويي می­رود در حاشيه، اخلاق و فضيلت فراموش می­شود اين بماند اين حديث در بحث فتن آخرالزمان در روايت داريم امام می­فرمايد ستم همه­جا فراگير می­شود ظلم ستم گسترش پيدا می­کند دين بی­محتوی می­شود يعنی طرف می­گويد دين‌دار هستم ولی در عمل نشان نمی­دهد ديندار است، نماز شب می­خواند ولی می­بينيم اخلاق دين مداری می­رود در حاشيه، در روايت دارد همانند ظرفی که وارونه شده، دين ديندارها می­شود مثل ظرف وارونه شده، ظرف هست اما داخل اين ظرف محتوايي نيست چيزی نيست خب اين­ها از فتن آخرالزمان و علائم آخرالزمان.

امام صادق آن آيه شريفه 155 البقره و 156 را که خداوند پنج نوع ابتلاء را نام می­برد حضرت فرمودند اين­ها اشاره به آخرالزمان هم هست، و بعد قرآن می­فرمايد: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرين الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏‏»[8] صابرين را بشارت بدهيد کسانی که در اين جريانات صبورند شکيبا هستند بردبارند و باورشان اين است که همه چيز از خداست بازگشت همه به سوی خداست، اين آيه 156 اما آيه 157 و بعد هم بپردازيم به شخصيت حضرت زينب، خدا در آيه 157 می­فرمايد: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ»[9] عجيب است اين آيه، سروران عزيز در قرآن خدا هرکجا بشارت هدايت می­دهد مشروط است و قطعی نيست مثلاً آيه 200 سوره مبارکه آل­عمران: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون‏»[10] خدا يک دستور چهار ماده­ای را به تمام مؤمنين می­دهد اين آيه از آيات مهدوی در قرآن است خدا يک دستور چهار ماده­ای می­دهد می­فرمايد اگر اين­ها رعايت کرديد اميد اين است که هدايت بشويد، رستگار بشويد، در برابر واجبات­تان صبور باشيد، در برابر گناهان: «صابِرُوا‏»[11] صبور باشيد، امام باقر می­فرمايد: «صابِرُوا‏»[12] اشاره به عدو هم هست، در برابر دشمنان­تان بابا بازی نخور،  فريب نخور دشمن دورت نزند، مردم زمان امام حسين بنی اميه دوران­شان زدند به اسم اسلام امام مسلمين را کشتند اين­ها برای لای کتاب­ها نيست، امام سجاد می­فرمايد همه اين­های که آمدند کربلا در قتل امام حسين شرکت کردند قربة الی الله آمدند، ببين چه کار کرده بود تبليغات من امروز در جمع از معلم­هاي يکی از نواحی شيراز در يکی سالن­های آموزش و پرورش سخنرانی داشتم مايه تأسف است معلم آمده می­گويد آقا ما سر کلاس جرأت نمی­کنيم بگوييم بسم­الله الرحمن الرحيم، کجا داريم می­رويم، اين بچه­های مقطع ابتدائی، پدر و مادرشان چه کسانی هستند؟ گوش­شان سپرده­ای به چه سخنانی است بلی در خانه­ها ماهواره و تبليغات بيگانه و اين بچه بی­چاره هم ده دوازده ساله معلم می­خواهد با بسم­الله همين امروز يکی از معلم­ها به من گفت، در اين سالن فرهنگيان: «إِلَى أَيْنَ تَذْهَبُونَ؟»[13]خب فردای من و شما دست همين بچه­های امروز است جامعه­تان را همين­ها می­خواهند اداره کنند، مديران شما همين­ها می­خواهند باشند پدر و مادران فردا اين­ها هستند پدر و مادرها دارند چه کار می­کنند؟ غافل هستيم رها کرديم دشمن را داريم نگاه دوستی می­کنيم، قرآن نمی­فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ‏»[14] اين فقط برای لای همين قرآن فرسوده شده همين است که امام صادق فرمود در آخرالزمان قرآن فرسوده می­شود يعنی استفاده نمی­شود فرسوده يعنی می­رود جای ديگر استفاده هم اگر شده استفاده درست نشده رها می­کند قرآن را، ما دشمن را داريم نگاه دوستی می­کنيم، گاهی اوقات حرف دشمن را صحيح می­دانيم حرف دوست را باطل و چقدر ما آيات داريم در قرآن که خدا نهی کرده اين مسائل را.

سروران عزيز قرآن می­فرمايد در اين آيه 157 البقره به طور قطع می­فرمايد کسانی که صابرند هدايت شده­اند خيلی عظمت دارد اين آيه، در آيه 200 آل­­عمران آيه­های ديگر خدا می­فرمايد: «لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُون‏»[15]، «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون‏»[16] اميد اين است که رستگار بشويد اميد اين است که هدايت بشويد ولی در اين آيه خدا می­فرمايد قطعاً رستگار هستيد اگر صابر باشيد، و خداوند در قرآن يک­جا می­فرمايد درود من بر شخص شخيص پيامبر: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً»[17].

مورد ديگر در آيه 157 خدا می­فرمايد صلوات من بر صابرين است، يعنی اگر کسی صابر شد می­آيد اين‌قدر رشد می­کند که شايسته­­ای درود خدا می­شود: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ‏»[18]درود خدا و رحمت خدا بر اين­ها باد من يک نکته هم عرض کنم امروز در جامعه اسلامی صابرين را بايد تجليل کنيم، چون خدا تجليل کرده حالا حضرت زينب اسوه صابرين است اين را من مقدمه قرار دادم که ورود در بحث موضوع اين ايام اين بزرگ بانوی عالم اسلام کنيم، گرچه حضرت زينب­ ده­ها ويژگی را بزرگانی که قلم به روی کاغذ آوردند و شخصيت حضرت زينب را بررسی کردند ذکر کرده­اند يکی از عظمت­های حضرت زينب بعد صبر و شکيبايي ايشان است در تقوی، در علم، در شجاعت، در ادب، در فصاحت، در بلاغت، در سخاوت، اصلاً اين خانم ممتاز تاريخ است:

زن مگو مرد آفرين روزگار، زن مگو بنت الجلال اخت الوقار

زن مگو خاک درش نقش جبين، زن مگو دست خدا در آستين

خدا می­فرمايد کسانی که صابرند درود من خدا بر آنهاست رحمت ما بر آنهاست و اين­ها هدايت شده هستند: «أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون‏»[19]قطعاً اين­ها هدايت شده­اند لذا اگر کسی را ديديد هدايت شده بايد تجليلش کنيد، يک جريانی را يک وقتی عرض کردم در يک صبحی خدا دو صحنه متفاوت را در دارالرحمه شيراز به ما نشان داد، آقايي از فرهنگيان شيراز فرزند نوزده ساله­ای او برای نجات دادن يک فردی که داشت غرق می­شد در سدّ پريده بود آن را نجات داد، خودش غرق شد، چه جوانی؟ جوانی که در سن سيزده سالگی و شانزده­سالگی دوتا نامه به آيت­الله العظمی بهجت نوشته بود من دستخط آيت­الله العظمی بهجت را خودم ديدم، در سن سيزده سالگی يک سؤالی از آيت­الله بهجت پرسيده بود يک سؤال اخلاقی، تربيتی عرفانی، آيت­الله بهجت زيرش نوشته بودند بسمه­تعالی من يعنی آيت­الله العظمی بهجت افتخار می­کنم که در زمانی که زندگی می­کنم که نوجوان­های مثل شما زندگی می­کند يک چنین نوجوانی اهل نافله شب بعد دانشجوی ممتاز، برای نجات جان کسی رفت داخل آب، خودش فوت کرد، واقعاً ضايعه بود، فرزند آقای حاج محمدجعفر تقوايي، آقای تقوايي از دبيران خوب آموزش و پرورش بود ما رفتيم برای تشييع و نماز ايشان در ورودی دارالرحمه کنار غسال‌خانه ديدم يک آقايي مثل رستم هيکل قوی و درشتی داشت اين کنار در غسال‌خانه ايستاده بود می­رفت عقب می­آمد جلو، خودش را می­زد در در غسال‌خانه توهين به خدا می­کرد، می­رفت عقب می­آمد جلو، می­زد خودش را در در غسال‌خانه دشنام به امام حسين می­داد ای حسين فلان فلان شده، ای خدايي چنين و چنان همه فاصله گرفته بودند کسی نزديکش نمی­رفت يکی از اين­های که همراه ما بود گفت حاج آقا برويد يک نصيحتش بکنيد گفتم مگر تو خولی، عاقل باش، اين دارد به خدا فحش می­دهد، اين دارد به سيدالشهداء جسارت می­کند، نهی از منکر هم يک­جايي بايد بکنی که احتمال خطر نباشد، گفتم بلی در يک صورت با او حرف می­زنم گفتم اگر هنر داريد برويد بگيردش سه­چهارتا بشويد بگيردش که ديگر رفع خطر بشود، می­روم جلو بهش می­گويم ببين آقا خدا مادر تو را که برد برد، بابايت اگر زنده است بابايت را هم می­برد، تمام کس و کارت را هم می­برد خودت را هم می­برد فضولی موقوف، دروری می­گويي، البته کسی جرأت نکرد بروند بگيردش، اين صحنه را من ديدم، رفتيم برای تشييع اين جوان اين صحنه متفاوت را هم ببينيد اين­ها را بايد تجليل کرد، آقا نماز خوانده شد آوردند جسد را برای خاکسپاری، تمام اين کسانی که آمده بودند زار می­زدند، بستگان اين جوان، و گفتيم ثمرات يک جهتش هم فقدان و داغ جوان است، جزء سخت­ترين آزمون­هاست همه داشتند گريه می­کردند اما اين پدر لباسش را هم عوض نکرده بود با همان لباس معمولی آمده بود پايين قبر ايستاده بود داشتند قبر را آماده می­کردند يک مداحی هم داشت در بلندگو می­خواند اين مداح خوش انصاف ديد اين پدر گريه نمی­کند عمداً می­خواست اين پدر را به گريه بيندازد می­گفت آقايي فلانی ديدی پسرت را داماد نکردی، ديدي مجلس عروسی برايش نگرفتی حالا بيا بگذاريش در حجله قبر آقا اين­ها را می­گفت مردم زار می­زدند من کنار دست اين پدر ايستاده بودم ديدم فقط می­گويد الحمدلله ربّ العالمين خدايا شکرت آن­گونه که پاک تحويل گرفتم پاک تحويل دادم پدرها تا آن حدی که در تربيت بچه­ها غفلت کرديم بايد جواب بدهيم مادرها تا آن حدی که مادر کوتاهی کرده قيامت بايد پاسخ بدهد، خدا می­فرمايد سالم دادم تحويلت چه کار کردی؟ بچه­ای ابتدايي بايد بگويد چرا بسم­الله می­گوييد به معلم، اين­ها در کدام خانه دارند بزرگ می­شوند، من رفتم به اين مداح گفتم مرد حسابی تو به مردم بگو از اين پدر ياد بگيريد بابا صابر را بايد تجليل کرد خدا تجليل می­کند: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ‏»[20]اگر ديديد يک­جايي ديد کسی شکيبايي می­کند صبوری می­کند استوار است در برابر سختی­ها اين را بزرگش کنيد بيان کنيد به ديگران بگوييد گفتم شما به جايي که بگويي مردم از اين پدر ياد بگيريد ببينيد چگونه صبور است؟ تو عمداً می­خواهی نمک به داغ و آلام درونی پدر بپاشی، در مصائب می­گويند دعوت به صبر کنيد، نه اين آتش فقدان اين عزيز را شعله­ورتر کنيد اين دوتا صحنه را من در يک روز در دارالرحمه ديدم خدا نشان داد اگر آن بی­معرفتی بی­ادب هست با معرفت­های اين جوری هم هست: «أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون‏»[21].

خب دوره­ آخرالزمان صبر و شکيبايي يکی از توفيقاتی است که می­تواند زندگی­ها را به سلامت گذران کند، صبر در روايات داريم سه­جا توصيه شده صبوری کنيد، يکی صبر در برابر مصيبت، دوم مرحله سخت­تر و دشوارتر صبر در برابر طاعت و مرحله بالاتر و دشوارتر صبر در برابر معصيت و گناه است، اين ديگر خيلی هنر می­خواهد بعضی­ها می­بينيد نماز را خوب می­خوانند نماز اول وقت، غيبت هم الی ماشاءالله حج می­رود، کربلا می­رود صبر در طاعت دارد، صبر در مصيبت دارد، اما در برابر گناه صبور نيست، بعضی­ها در مصيبت صبورند، در طاعت صبور نيستند، سختی­ها را صبر می­کند مصيبت­ها را تحمل می­کند اما در واجبات می­گويد حوصله­اش را ندارم نماز اول وقت نمی­رسيم آقا خمس بده، حالا خدا انشاءالله توفيق بدهد آينده حساب می­کنيم می­دهيم بعضی­ها اين جوری­اند در يک جاهايي صبر دارد، در مصيبت صبر دارد، اما در طاعت صبر ندارد در مصيبت و طاعت صبر دارد در معصيت صبر ندارد.

راهکار رسيدن به اين صبوری چيست؟ که خدا می­فرمايد اگر صبور بوديد درود من بر شما، من يک جمله از فرمايشان اميرالمؤمنين عرض کنم بعد تطبيقش کنيم با زندگی حضرت زينب سلام­الله عليها، ابتدای­ترين مرحله­ صبر حالا لذا تا می­گوييم صبر ذهن­ها تبادر پيدا می­کند به صبر در برابر مصيبت تا می­گويند صبر کن، فکر می­کنند فقط در مصيبت بايد صبر کرد و حال آن­که اين دوره مقدماتی صبر است سرطان مصيبت مشکلات اقتصادی مصيبت، فقدان­ها و فوت­ها مصيبت، فراز و نشيب­های اقتصادی مصيبت، حضرت ايوبی که بحث ما بود: «وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى‏ رَبَّهُ‏»[22] از دست دادن بچه­ها، مزارع، طيور، حيوانات اين­ها مصيبت، بعضی­ها در صبر دربرابر مصيبت خيلی خوب می­درخشند چرا؟ اميرالمؤمنين می­فرمايد راهش اين است: «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا هَانَتْ عَلَيْهِ الْمُصِيبَاتُ»[23] حضرت می­فرمايد اگر در دنيايتان وابستگی پيدا نکرديد مصيبت­ها برايتان سبک می­شود حاجی آقا به خودت وابسته نباشد، که اگر گفتند بيماری لاعلاج داری دنيا را پايان يافته نبينی، مرحوم امام آخرين نماز شب قبل از عمل جراحی­اش را سيمای جمهوری اسلامی بارها نشان داد، سوند به امام وصل بود سيروم به امام وصل بود، امام ايستاده نافله شبش را خواند بعضی­ها يک سردرد می­گيرند خدا را می­برند می­کشند به حساب خدايا بچه­ما بايد بی­کار باشد مزد ما اين بود، خدايا ما يک مسجدی، ما يک متدين مايي که هيئتی هستيم مايي که حلال و حرام را دقت می­کنيم ما بايد اين جوری سرمان بيايد؟ چه خبر است اين­جا آزمايشت می­کنند چرا بعضی­ها می­برند؟ يک خانمی به من گفت، آقای حدائق رفتم تهران استخدام بشوم کارم نشد برگشتم هرچه کتاب قرآن و دعا بود از خانه بيرون کردم، گفتم خدايا از ما اين جوری حمايت می­کنی منی قرآن خوان، منی نمازخوان، من بايد بروم استخدام نشوم پس خدايا شما حواست به ما نيست ما هم می­گذاريم کنار، چرا؟ چون وابسته به خودم هستم نه به خدا، گاهی اوقات به بچه­مان وابسته هستيم گاهی اوقات به پول وابسته هستيم گاهی اوقات به خانه وابسته هستيم گاهی واقت به مقام وابسته هستيم، از اين وابستگی­ها بايد رهايي پيدا کرد زينب به هيچ چيز جز خدا وابسته نبود زينب حسين را برای خدا می­خواست ببينيد اين­ها درس زندگی است حضرت زينب عشقش به امام حسين برای خدا بود، من يک گوشه­های مجبورم از تاريخ حضرت زينب بگويم گرچه خاطر شما عزيزان مکدر هم می­شود از اين مروری بر اين تاريخ سخت دوران زندگی اين بزرگ بانو اما به عنوان درس بايد گفت، اين صحنه را بشنويد بعد از ظهر عاشوراست سيدالشهداء را هم به شهادت رساندند، اين خانم اول زائر امام حسين است هيچ کس در زيارت امام حسين بر حضرت زينب سبقت نگرفته، آمد کنار قتلگاه آثار جرم و جنايت­ها را کنار زد با بدنی رو به رو شد که عريان بود، من بعضی از نقل­های مقتل را در عمرم تا الآن رو منبر نخواندم جرأت هم نمی­کنم بخوانم می­دانيد چرا؟ اگر خوانده شد بايد پای روضه بميرند مردم، قصه­ای تعريف نمی­کنيم، بايد جان بدهند پای اين روضه، بر امام حسين چه گذشت در قتلگاه بماند؟ يک در صدها جنايتی که اين­ها کردند جرأت گفتنش را انسان ندارد با اين پيکری که روی سينه پيغمبر جايش بود اين نامردمان چه کردند؟ انگشت را با انگشتر بردند، زينب آمده با اين بدن رو به روست بدن عريان سر در اين بدن نيست صدها جراجت به اين بدن وارد شده، حضرت سکينه همراه عمه­اش زينب بود حضرت سکينه پدر را نشناخت، گفت: «يا عمتاه هذا نعش من»[24] اين بدن بدن کيست؟ دختر نشاخت پدر را، که حضرت زينب فرمود: «هذا نعش ابيک الحسين» [25] اين بدن بابايت حسين است، می­بينيد خانم چه کار کرد؟ من دارالرحمه يک آقايي را می­خواستند دفن کنند از داخل تابوت آوردنش بيرون خواهرش آن عقب جمعيت ايستاده بود تا کفن برادر را ديد بیهوش شد اين زينب کيست؟ دست برد زير اين بدن بدن را بلند کرد، يک مقداری اين بدن را از سطح زمين بلند کرد، سر به آسمان بلند نمود: «اللهم تقبل هذا القلیل القربان»[26]، خدايا اين قربانی را از ما بپذير حضرت زينب عشق به امام حسين برای خدا بود، همراهش با امام حسين برای خدا بود، اين درس امروز است درس صاحب امروز است زينب به بشريت تا ابديت آموخت مردم امام­تان را هم برای خدا دوست بداريد.

 پيغمبر يک روز در مسجد نشسته بودند يک پدری با يک نوجوانی هشت نه ساله­ای آمدند محضر رسول­الله بعد از احوال‌پرسی و سلام پيغمبر رو کردند به آن پسر، بايد اولاد اين گونه تربيت کرد، می­گويي بابايت را بيشتر دوست می­داري، يا موتور سکليت؟ می­گويد موتور سيکلت، من خودم شنيدم خودم ديدم، پيغمبر فرمودند پسرجان من را بيشتر دوست می­داری يا بابايت را؟ تربيت خوب يعنی اين، حالا بچه­های ما بودند اگر با سياست می­خواستند حرف بزنند می­گفتند هردويتان را بی­سياست می­خواستند حرف بزنند می­گفتند بابايمان بابايمان خرج­مان را می­دهد رسيدگی می­کند رسول­الله چه کار کرده؟ اما ببينيد اين نوجوان چه گفت؟ عرض کرد يا رسول­ الله من شما را بيش از پدرم دوست می­دارم؟ پيغمبر فرمودند چرا؟ گفت چون احترام به پدر را از شما آموختم، رسول­الله فرمودند آفرين بر تو، روايت هم داريم، روايت داريم مؤمن واقعی کسی است که پيغمبر فرمود، مؤمن واقعی کسی است رسول­الله فرمود که من پيغمبر را بيشتر از خودش دوست بدارد، فرزندان من را بيشتر از فرزندانش دوست بدارد يعنی مؤمن واقعی کسی است که بگويد امروز رضايت امام زمان از رضايت بچه­هايم مهم­تر است اين مؤمن واقعی است، مؤمن واقعی کسی است که بگويد رضايت پيغمبر از رضايت خودم مهم­تر است، گفت يا رسول­الله ما احترام به پدر را از شما آموختيم، پيغمبر فرمودند آفرين بر تو، فرمودند سؤال دومی ازت می­پرسم من را بيشتر دوست می­داری يا خدا را؟ اين­جا ديگر قاعدتاً بايد می­گفت هردو را شما رسو­ل­الله آن پروردگار، عرض کردم يا رسول­الله ما شما را هم برای خدا دوست می­داريم، رسول­الله آن را گرفتند در آغوش­شان بوسيدند فرمودند مسلمان­ها بچه­هايتان را اين گونه تربيت کنيد ما ارادت­مان بايد به يکديگر برای خدا باشد زمانی که کسی از خدا فاصله گرفت بايد ازش فاصله گرفت، خدا به حضرت نوح می­فرمايد پسرت فاصله گرفتی: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»[27] اين ديگر عمل غير صالح است رهايش کن، شوهر از خدا فاصله گرفت آسيه از شوهرت فاصله بگير: «وَ نَجِّني‏ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ‏»[28] دعا کرد خدايا ما را از فرعون و کارهايش نجات ببخش، چه می­شود بعضی­ها اين قدر عظمت پيدا می­کنند؟ می­شود زينب ولی خدا را هم برای خدا دوست می­دارد اين ثمره همان وابسته نبودن است زهد است، مردم خانه داشته باشيد پول داشته باشيد اولاد داشته باشيد وابسته نباشيد: «حُبُّكَ لِلشَّيْ‏ءِ يُعْمِي وَ يُصِم‏»[29] روايت داريم اين محبت­ها آدم­ها را کور می­کند، کرّ می­کند ديديد بعضی­ها ديگر گوش­شان شنوا نيست روی يک مواردی حرف ديگر نمی­شنود می­گويد آقا فلانی اشتباه کرد می­گويد اين چيزها در گوش من نمی­رود آقا ببين دارد خطا می­کند: «يُعْمِي‏»[30]نابينا می­شود در برابر ديدن خطاها چون وابسته است، زينب اسوه زهد بود، باز اين تاريخ را من عرض کنم، معذرت می­خواهم باز خاطرها مکدر می­شود زمانی که حضرت زينب از شام برگشت مدينه با شوهر پسر عمو دختر عمو بودند عبدالله ابن جعفر گفت خانم من يک چيزهايي از عاشورا و کربلا شنيدم می­خواهم از خودتان بشنوم، گزارش­هايي را گرچه فقط يک­جا در تاريخ دارد حضرت زينب برای عبدالله ابن جعفر گله کرد از سختی سفر خيلی مهم است، که عبدالله ابن جعفر گفت خانم در اين سفر چه گذشت بر شما؟ زينب سلام­الله عليها از کربلا نگفت از آن همه مصيبت حرف نزد، فقط به عبدالله ابن جعفر گفت برای من سخت آمد در مجلس يزيد ما را جلو نامحرمان حاضر کردند، خانم­های مسلمان چه کار داريد می­کنيد؟ زن، زندگی، آزادی، اسلام با زن مخالف است اسلام با آزادی مخالف است اسلام با زندگی مخالف است اين شعار اسلام است عظمت ارزش هويت اعتبار، شخصيت زن را پيغمبر به زن برگرداند شلوار چاکدار می­پوشی داخل خيابان برای چه؟ می­خواهی چه را نشان بدهی، البته من همين­جا هم عرض کنم مسئولين ما مسئول­اند اين وظيفه مسئولين ماست وظيفه قوه قضائيه قوه مجريه، قوه مقننه، اين­ها بايد بيايند سر کار، مردم وظيفه­شان تذکر است و اخلاق اجراء قاطعيت کار مسئولين است نبايد رها بکنيم رها کردم وضع از اين بدتر می­شود، کار به جايي می­رسد که لخت می­آيند در خيابان رها کرديد همين خواهد شد پله پله، آقا ما جامعه حق همه است حرمت جامعه نبايد شکسته بشود با يک شعار فريبنده­ای که دشمنان اسلام دارند سر می­دهند بعضی­ها فريب خوردند من هم در طائفه­ای خودم عده­ای فريب خورده­ای هستند به ايشان حرف نمی­زنم، من هم کار نمی­کنم آنچه که حضرت زينب رنج برد در اين سفر از آغاز مدينه تا پايان به مدينه برای عبدالله ابن جعفر نقل کرد گفت فقط يک­جا برای من خيلی گران تمام شد در مجلس يزيد بود از زندان حرف نزد از آتش زدن خيمه­های سيدالشهداء سخن نگفت، از شلاق خوردن­ها سخنی به ميان نياورد، از گرسنگی­ها حرف نزد، فقط دغدغه حضرت زينب اين بود ما را در يک مجلسی آوردند نامحرم­ها نشسته بودند ما را بردند جلو همه، اين برای من سخت تمام شد، خب به عبدالله ابن جعفر اين را گفت عبدالله ابن جعفر يک­چندتا سؤال پرسيد گفت خانم من شنيدم شما هرکدام از اين شهدای بنی هاشم که شهيد می­شدند می­رفتيد استقبال امام حسين؟ گفت بلی، گفت چرا استقبال بچه­هايت نرفتی؟ پسرهايت در کربلا شهيد شدند، اين­ها وقتی شهيد شدند گفتند شما از خيمه اصلاً خارج نشدي کيست اين زينب؟ فرمود عبدالله ابن جعفر عاشورا کربلا نبودی حسين خيلی تنها شد، من وقتی گفتم فرزندهايت شهيد شدند دارند می­آورند از خيمه بيرون نرفتم، گفتم يک وقتی سيدالشهداء می­بيند يک مادر داغديده دارد می­آيد شايد امام حسين احساس شرمندگی کند، نشستم داخل خيمه، گفت برای علی اکبر که شما وسط ميدان رفتی؟ گفت من ترسيدم امامم کنار پيکر جوانش جان بدهد، رفتم تا وسط ميدان به دنبال سيدالشهداء فرياد می­زد زينب: «وامحمداه وا عليا»[31] کيست اين خانم؟ نسبت به عزيزان خودش آن­گونه نسبت به علی اکبر اين­گونه اين­ها همه­اش زهد است وابسته نيست، عزيزان اسلام می­فرمايد در دنيا باشيد با دنيا نباشيد، زهد امام صادق فرمود يعنی وابسته بودند اين­ها امانت است دنيا دست به دست می­چرخد اين خانه­ها شرکت­ها کارخانه­ها حوزه­های علميه دانشگاه­ها قبل از ما کسانی بودند بعد از ما هم کسانی ديگر هستند اين­ها دست به دست می­چرخند شما همين خيابان قصرالدشت ببينيد بعضی از اين درخت­ها سابقه هشتاد سال صد سال عمر دارد، چه کسانی اين­ها را غرس کردند؟ چه کسانی اين­ها را بزرگ کردند کجا رفتند؟ اميرالمؤمنين به مدائن رسيد، امارت­هايي مداين را که ديد فرمود: «أَيْنَ سَاكِنُوكِ؟ أَيْنَ بَانُوكِ؟»[32] چه کسانی در اين خانه­ها زندگی می­کردند کجا رفتند آنهايي که اين­ها را ساختند معمارها کجا رفتند؟ صاحبان اصلی کجا رفتند؟

اين ملک که می­بينی گاه از تو و گاه از من، جاويد نخواهد ماند خواه از تو و خواهم از من

زهد سلامت زندگی می­آورد آدم وقتی وابسته نشد، در بيماری در مشکلات اقتصادی در مشکلات اجتماعی رنگ عوض نمی­کند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏»[33] اگر کسی اين جوری شد صلوات خدا شامل حال اوست اين راهکار اول، صبر در مصيبت که ابتداي­ترين مرحله صبر است.

يک درجه می­آييد بالاتر صبر در برابر طاعت صبر در برابر طاعت از صبر در برابر مصيبت سخت­تر است اميرالمؤمنين می­فرمايد اگر می­خواهيد در طاعت­تان صبور باشيد نماز قضاء روزه قضاء خمس نداده، زکات پرداخت نشده، حج نرفته، در کارنامه­ها نماند راهش اين است که حضرت می­فرمايد: «وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِي‏] إِلَى الْخَيْرَاتِ»[34] حضرت می­فرمايد مرگ يادتان نرود آقا معلوم نيست باشی و اين کارها را بکنی، هی نگو فردا و فرداها اميرالمؤمنين فرمود به خودتان نگوييد فردا و فرداها اين کار را می­کنم: «لا تقول غداً بعد غد» ، هی فردا و فردا نکنيد بعضی­ها بودند که حضرت می­فرمايد با همين فردا و فرداها کردن واجبات­شان زمين ماند زمانی بيدار شدند که رو تخته­ای تابوت داشتند اين­ها را می­بردند قبرستان که ديگر سرمايه ز کف رفت و تجارت رفت، آقا کارت را همين امشب انجام بده، فردا دير است واجب زمين­ مانده­ای داری الآن نماز قضا شده داري بسم­الله حق الناسی به گردنت است اداء کن شايد خوابيدی بيدار نشدی، ورثه انجام ندادند، صبر در برابر طاعت راهکارش را اميرالمؤمنين می­فرمايد: «سَارَعَ [فِي‏] إِلَى الْخَيْرَاتِ»[35] يک خانم متدينه­ای مؤمنه­ای است در همين شهر گفت حاجی آقا ما يک عمويي داشتيم بسيار آدمی خوبی بود يعنی اخلاقش خوب بود زحمت کش بود زن و بچه دوست بود همه چيز رديف ولی تاريک الصلاة، آقا ببينيد ماجاهای که اصل را ول کرديم به فرع پرداختيم، بابا اصل خداست، اول خدا و به اعتبار آن خدا خلق خدا. به اين عمو می­گفتم عمو تو همه چيزت خوب است حيفی تو است که نماز نمی­خوانی حج نمی­روی، می­گفت که نياز به اين کارها ندارد، آدم بايد سالم زندگی کند سالم زندگی کردن يعنی که سالم­تر از اميرالمؤمنين، اميرالمؤمنين يک رکعت نماز قضاء داشت، پاک­تر از پيغمبری، اين چه حرف منحرفی است که بعضی­ها می­زنند، گفت يک­جايي تشييع جنازه­ای بود، داشتند ميت را در قبرستان دفن می­کردند عموی بلند جلو همه کنار قبر متوفی گفت جلو همه وصيت می­کنم من مردم به جايي تلقين نوار هايده برايم بگذاريد، اين روضه­ شيرازتان است، اين­ها درس­های زندگی است اين مال لای کتاب­ها مال پانصد سال قبل نيست، مال هفت هشت ده سال پيش است، گفت بلند گفت که نوار هايده برای من بگذاريد، گفت همه گفتند لا اله الا الله، آقا اين حرف­ها را نزن، گفت آقا من به اين چيزها اعتقاد ندارم، عمل انسان زن و بچه دوست باش خدمت به مردم بکن سالم زندگی کن با اخلاق باش، تلقين يعنی چه؟ گفت حاج آقا يک چند سال بعد عمو رحمت خدا رفت گفت البته نوار هايده نگذاشتند خودش آدم نادانی يک چيزی وصيت که هر وصيتی نبايد عمل بشود، تلقينش هم دادند و آدابش را هم انجام دادند گفت من در فکر بودم خدايا اين عموی ما چه سرنوشتی دارد در برزخ؟ خدايا اين را به ما نشان بده، اين خانم برای خود من نقل کرد از بانوان متدينه اين شهر است، گفت حاج آقا يک شب خواب ديدم در يک کوير سوزان خيلی هوا گرم، يک کوير خشک لم يزرع گرمايي کشنده من داشتم حرکت می­کردم از دور ديدم يک شبحی دارد سمت من می­آيد آمد آمد نزديک رسيد ديدم عموي من است گفت اين قامتش کاملاً خميده شده بود، اين در زندگی­اش قوز نداشت، يک قوز خيلی بزرگی رو کمر اين بود که خمش کرده بود گفت فهميدم که عالم عالم برزخ است، گفت به عمو سلام کردم، ديدم خيلی آشفته عرق از سر و روی او جاری کاملاً خميده آن اصلاً خميده نبود در دنيا قامت رشيدی داشت، گفتم عموجان اين قوز رو کمر شما کجا بود؟ شما که قوز نداشتی، گفت اين بار گناهان من است، آقايون کار حساب دارد، خدا می­فرمايد ذرة المثقال­ها را حساب می­کنيم يک چند روز مهلتت داديم فرصتت داديم هر کاری کردی تمام شد شتر ديدی نديدی، اين که خلاف عدالت است گفت اين بار گناهان من است، گفت يکدفعه يادم آمد گفت عمو يادت است در تشييع فلانی گفتی برای من تلقين نخوانيد نوار هايده بگذاريد؟ گفت عمو بيش از اين من را شرمنده نکن، بزرگ تو بودی نه من، حق با تو بود نه من، گفت يک خواهشی ازت دارم، برو به بچه­هايم بگو من خيلی برايتان دويدم خيلی زحمت کشيدم از نظر دنيايي همه چيز برايتان فراهم کردم، من گرفتار نمازهای نخوانده هستم گرفتار روزه­هايي نرفته هستم، گرفتار واجبات نپرداخته خمس نپرداخته هستم، حج نرفته هستم به دادم برسند گفت بعد که بيدار شدم رفتم سراغ اين دختر عموها پسر عموها يک­جايي همه­شان جمع بودند رفتم گفتم، گفتند ببين آن­ها گفتند بابای ما تا زنده بود به اين چيزها اعتقادی نداشت ما هم اعتقادی نداريم شما هم برای بابای ما خواب نبين، ما هم از اين کارها برای بابايمان نمی­کنيم مردم اگر دلت­تان برای خودتان سوخت سوخت، نسوخت دلسوزی از ديگران کار عبثی است طرف به رسول­الله گفت يا رسول­الله می­خواهم خدا رحمم کند، پيغمبر فرمود برو به خودت رحم کن، ما اگر مردن يادمان نرود در کارهاي خير نماز قضاء نداريم واجب زمين مانده نداريم: «وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ [فِي‏] إِلَى الْخَيْرَاتِ»[36] نکته را تمام کنم.

نکته پايانی صبر، صبر در برابر گناه که خيلی سخت است، اميرالمؤمنين می­فرمايد دو چيز يادتان نرود گناه نمی­کنيد، بهشت را و جهنم را: «فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ»[37] آنهايي که مشتاق بهشت‌اند بايد خودشان را از ناپاکی­ها حفظ کنند: «وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ»[38] آنی که از جهنم می­ترسد از خطا و گناه بايد خودش را باز دارد بعضی­ها ديديد در عمرشان کاملاً مراقب اند چشم، زبان، رفتار، گفتار همه سالم چرا؟ چون قيامت را قبول دارد، چون باور دارد که: «وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ»[39] باور دارد که ذرة المثقال­ها می­آيد در حساب حضرت زينب هم در برابر مصيبت هم در برابر طاعت، طاعت را يک جمله از زندگی حضرت زينب و يک جمله از صبر در معصيت و تمام کنم انشاءالله جناب حجة الاسلام آقای گودرزی هم مداحی خواهند کرد و به فيض خواهد رساند شام ميلاد حضرت زينب است، تمام اسراء نقل کردند در تاريخ می­گويند در طول اين دوران اسارت که شروعش از کربلا يازدهم محرم شد و ختمش بعد از اربعين اين­ها مدينه آمدند می­گويند اصلاً نديديم در جايي عمه­ما توقف کند وقت نوافل باشد نوافل را نخواند نه نماز واجب، نافله! امام سجاد می­فرمايد شب يازدهم محرم من در جلسه­ای عرض کردم اگر از من سؤال کنند در حد اطلاعات اندک خودم، به من بگويند آقا سخت­ترين شب عمر حضرت زينب چه شبی بود؟ می­گويم شب يازدهم محرم سال شصت و يک هجری، از آن شبی که مادرش را غريبانه غسل دادند و به خاک سپردند و از آن شبی که پدرش را غريبانه غسل دادند و در سرزمين قديم نجف به خاک سپردند سخت­تر شب يازدهم است، شب يازدهم محرم تمام اين بدن شهداء روی زمين رها شده بود اين­ها زير اسب­ها کوبيده شده بود خيمه­ها آتش زده اموال به غارت رفته حتی گوشواره از گوش دختران امام حسين را کندند نگفتند درآوريد کشيدند بيرون آقا امام حسين من داشتم تاريخ کربلا را می­ديدم در آن وداع آخر امام حسين به حضرت زينب و خانم­ها يک توصيه­ای کردند فرمودند چادرهايتان را به کمرتان گره بزنيد، اين­ها بعد هجوم می­آورند بر اين خيمه­ها وای بر آن­هايي که دم از اهل­البيت می­زنند و به گونه­ای ديگری عمل می­کنند آقا فرمودند چادرها را به کمر گره بزنيد اين­ها يورش می­آورند به خيمه­ها می­خواهند به تاراج ببرند همه چيز شما را که نتوانند چادرهايتان را ببرند، اين تذکر را امام حسين قبل از شهادت دادند، امام سجاد می­فرمايد شب يازدهم لا به لای خيمه­های نيم سوخته ديدم عمه­ام زينب نماز شب را دارد نشسته می­خواند گفتم عمه­جان امشب نماز شب را نشسته می­خوانی عظمت خدا نزد شما پايين آمده فرمود عزيز برادر آن‌قدر اين بدن شلاق خورده، که قدرت ايستاده نماز شب خواندن را ندارم، نماز شب، نه نماز واجب، اين خانم می­شود عقيله، اين خانم می­شود زينب زينت اميرالمؤمنين زين اب، اين در عبادت حضرت زينب، و در برابر مصيبت هم در برابر نافرمانی خدا هم عرض کردم دغدغه حضرت زينب فقط ملاقات با نامحرم در مجلس يزيد بود، طول اين سفر به ابن زياد حضرت زينب فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا»[40]ما از خدا جز زيبايي چيزی نديديم ايمان را ببينيد شکنجه زندان اسارت تاراج شهادت اين­ها زيباست چون برای خداست، ما که نباختيم ما برديم چون برای خدا کار کرديم زشت برای کسانی است که در مسير خدا نيستند، انشاءالله اميدواريم به عظمت اين بزرگ بانو که امروز روز ميلاد با سعادت او بود، خداوند بانوان و دختران جامعه ما را با معارف حضرت زينب بهتر و بيشتر از گذشته آشنا بگرداند. پروردگارا مهم­ترين عيدی ما را در اين ايام تعجيل در فرج امام زمان ما قرار بده.

 

[1] بقره157.

[2] فیض الاله ص50

[3] فیض الاله ص50

[4] صف11.

[5] ذاریات آیه55

[6] كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) ج‏2 ص522 .

[7] بقره155.

[8] بقره155- 156.

[9] بقره157.

[10] آل­عمران200.

[11] آل­عمران200.

[12] آل­عمران200.

[13] شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام ج‏2 ص38.

[14] مائده51.

[15] انبياء31.

[16] بقره189.

[17] احزاب56.

[18] بقره157.

[19] بقره157.

[20] بقره157.

[21] بقره157.

[22] ص41.

[23] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص50.

[24] معالی السبطین حائری ج2 ص50

[25] معالی السبطین حائری ج2 ص50

[26] کبریت احمر ص57

[27] هود46.

[28] تحريم11.

[29] من لا يحضره الفقيه ج‏4 ص380.

[30] من لا يحضره الفقيه ج‏4 ص380.

[31] غم نامه كربلا / ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف ص105.

[32] الكافي (ط - دارالحديث) ج‏3 ص141«از امام صادق نقل شده»

[33] بقره156.

[34] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص473.

[35] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص473.

[36] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص473.

[37] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص473.

[38] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص473.

[39] انبياء47.

[40] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص160.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه