استاد حدائق روز چهارشنبه 2 آذرماه 1401 در مسجدالرسول(ص) قصردشت به بیان ادامه سلسله مباحث عاشورا و مهدویت پرداختند

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين‏ الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏»[1].

صدق الله العلی العظيم

خب هفته هفته گرامی­داشت بسيج و خدمات بسيجيان گرچه بسيج يک واژه کلی است که همه را از متدينين و متدينات پير و جوان بازاری و اداری و دانشگاهی و حوزوی را دربر می­گيرد، همه هفته گرامی­ داشت بسيج و هم ياد و خاطره­ای اين روحانی بسيجی را شهيد آقای شيخ محمد زارع مؤيدی را گرامی می­داريم که انصافاً فرد خدوم خدمت­گذار پر تلاش خدا انشاءالله که بر علو درجات اين شهيد افزوده نمايد و با اولياء الهی محشور کند بحث مجلس ما در جلسات گذشته که خدمت عزيزان بوديم با محوريت اين جمله امام حسين که يکی از شباهت­هايي امام زمان و ويژگی­های عصر حضرت و دوران غيبت و ظهور با حضرت ايوب: «فَالْفَرَجُ بَعْدَ الْبَلْوَى»[2] همان­گونه که ايوب در آن سختی­های شديد قرار گرفت و آن آزمون شديد که هم ثروت رفت هم فرزندانش رفت هم سرمايه رفت و هم سلامتی رفت و مردم او را طرد کردند اين ديگر خيلی سخت است يک وقت حاجی پول نداری ولی احترامت می­گذارند يک وقت می­گويند جمع کن از شهر برو بيرون و لذا عرض کرديم حضرت ايوب فرمود در اين آزمون­ها هيچ کجا ناراحت نشدم فقط از حرف بعضی از متدينين ناراحت شدم که اين­ها آمدند از رهبان­ها بودند که ايوب ما که نمی­دانيم چه کار کردی ولی هر کاری کردی بين خودت و خدايت توبه کن تا خدا تخفيف در مجازاتت بدهد! می­گويند يک جوانی دفاع کرد از حضرت ايوب که اين چه حرفی است که شما می­زنيد حضرت ايوب گناه کرده شما بايد اين حرف را بزنيد! آقا امام حسين می­فرمايند که از شباهت­هاي با حضرت ايوب فرج بعد از بلوی است يعنی عالم اسلام يک بلوای سختی را پيشرو دارد الآن هم داريد می­بينيد من يک روايت می­خوانم خدايا ما را حفظ کن از گزند آخرالزمان اين روايت از فرمايشات رسول­الله است در نهج‌الفصاحه، خدا نکند کسی اين‌جوری بشود اين­ها از همان اوضاع آخرالزمان است: «قال رسول ستكون فتن يصبح الرّجل فيها مؤمنا و يمسي كافراً»[3] دورانی می­آيد که صبح طرف مؤمن است شب کافر است صبح ديندار است شب می­شود لامذهب: «يصبح الرّجل فيها مؤمنا و يمسي كافراً إلّا من أحياه اللَّه بالعلم»[4] مگر اين­که خدا دلش را با علم حيات بخشيده باشد مقاوم شده باشد چند روزی قبل آقايي آمد پيش من گفت حاج آقا ما جلسه صله رحم­مان همين­هايي که پاي منبر می­آمدند و روضه و حسين حسين می­کردند همه حجاب را گذاشتند کنار، خب تکليف من چه است؟ می­رويم جلسه فاميلی خانمی که يک عمر حجاب را رعايت می­کرد حالا راحت بی­پروا: «يصبح الرّجل فيها مؤمنا و يمسي كافراً»[5] گفتم آقا تا جايي که می­توانی مؤثر باشی برو اگر ديدی حرفت را ديگر نمی­شنوند و خودت داری آسيب می­بينی ديگر تکليفی نداری ولو رحم باشد رحمی که دارد تو را از خدا دور می­کند ديگر تکليفی ندارد، اين­ها فتن آخرالزمان است خدا رحمت کند سيد ابن طاوس را صدها نوع فتنه، امتحانات سخت را در روايات از معصومين ذکر کرده که اين­ها در آخرالزمان اتفاق می­افتد روايت داريم مردها خودشان را شبيه به زن­ها در می­آورند نديديد؟ بعضی­ها آدم يک وقت فکر می­کند اين خانم است اين گيس بافته موهايي پيچيده زن­ها خودشان را شبيه به مردها در می­آورند اين­ها اتفاق می­افتد و عرض کردم صدها مورد که حالا من نمی­خواهم وقت مجلس را بگيرم می­خواهم آيه 155 سوره مبارکه البقره را ما يک توضيحی عرض کنيم که اين فتنه‌ای که امام حسين می­فرمايد: «فَالْفَرَجُ بَعْدَ الْبَلْوَى»[6] يک بلوايي گريبان بشريت را می­گيرد که آمدن صاحب­الزمان همه را اين بلواها نجات می­دهد.

اين آيه صد و پنجا و پنج سوره بقره يک تفسيری دارد من ظاهر عرض کنم و يک تأويلی امام صادق برای اين آيه دارد که بيان می­کند اوصاف آخرالزمان را اولاً آيه اين است خدا می­فرمايد ما بندگان خودمان را در دنيا به پنج نوع می­آزماييم حالا بعضی­ها همه اين امتحانات برايشان رقم می­خورد. در حالات امام حسين دارد که همه اين آزمون­ها اتفاق افتاد برای سيدالشهداء: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ»[7] از امتحانات الهی يکی ترس است گاهی اوقات در يک مقطعی تهديد می­شوی ترس می­آيد سراغت آقا اگر گفتی اين‌طور می­شود اگر يک حرف را زدی بد می­شود برايت ساکت باش دشمن پيدا می­کنی نگو بقيه اعتراض بهت می­کنند اين­ها خوف است. ديگر امام صادق فرمود اگر کسی از خدا ترسيد همه ازش حساب می­برد ولی اگر کسی از خدا نترسيد از همه می­ترسد گاهی اوقات از بنده ضعيف خدا حساب می­بريم، از خدای قادر متعال: «مَنْ خَافَ اللَّهَ أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ كُلَّ شَيْ‏ءٍ»[8] يک امتحان الهی خوف است اين يک.

دوم جوع گرسنگی است گرسنگی يک آزمون است گاهی اوقات می­بينيد طرف در يک تنگنای اقتصادی قرار می­گيرد مشکلاتی دستش خالی است می­خواهند بي­آزمايند او را در اين تنگدستی در اين گرفتاری شما چه کاره­ هستيد دست به مال حرام می­زنيد توجيه می­کنيد اين هم يک امتحان ديگر است يک وقت يک بنده­ای خدايي آمد گفت آقا چرا هرچه سنگ است برای پاي لنگ است همه امتحان­ها برای فقراست برای ضعفاء است گفتم اگر يک نفر ر روی کره­ای زمين پيدا کردی که خدا او را امتحان نمی­کند من جايزه­ات می­دهم گفتم اتفاقاً امتحان سالم­ها سخت­تر از مريض­هاست می­گويند سالم بودی چه کار کردی؟ امتحان با سوادها و دانشمندان سخت­تر از بی­سوادهاست امتحان ثروتمندها سخت­تر از فقراست امتحان مسئولين سخت­تر از رعاياست می­گويند آقای مسئول تو پست داشتی تو سمت داشتی قدرت داشتی قلم دستت بود تو فرق می­کنی با يک رعيتی که در جامعه کاری دستش نبود، هرکه بامش بيش برفش بيشتر به نسبت آن­چه که خدا عنايت فرموده انسان­ها آزموده می­شوند و بايد پاسخ بدهند گرسنگی يک امتحان ديگری است.

«وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ»[9] يک بخش ديگر از امتحانات الهی هم نقص مال است می­بينيد يک وقتی انسان دارد يک وقتی می­بينی ثروت از کفش می­رود همين امروز يک جوانی آمده بود برای محاسبه خمسش می­گفت حاج آقا پارسال که ما آمديم من مرغداری داشتم يکدفعه در يک مقطع زمانی کوتاه ورشکست شدم همه زندگی رفت، گفت در مدت زمانی يکی دو ماه گفت دوباره خدا لطف کرد از جای ديگری خدا جبران کرد و رساند گفت من لطف خدا را در زندگی ديدم گفتم خدا می­خواهد يک تلنگری بزند بگويد به اين­جا رسيدی تو نرسيدی ما رسانديم اين همه آوازه­ها از شه بود، يک وقت نگوييم ما هستيم، من هستم که کننده کار هستم نباشم کار معطل است يک وقت واگذارمان می­کنند به خودمان ديگر خودمان را هم نمی­توانيم جمع کنيم نقص اموال از آزمون­هاي ديگری خداست.

نقص انفس از امتحانات ديگر است آقا بنا نيست که اين بدن هميشه سالم باشد يک روز دست می­گيری راه می­بری يک روز دستت را می­گيرند راهت می­برند، می­گويد:

باشدم از گردش گردون شگفت، کانچه مرا داد همه پس گرفت

قوتم از زانو و بازو برفت، رنگ ز مو هم برفت

عِقد ثريای من از هم گسيخت، گوهر دندان همه يک يک بريخت

آنچه به جا ماند و نيامد خلل، بار گناه آمد و طول امل

يک وقتی اين اواخر عمر مرحوم آيت­الله والد به ايشان گفتم آقا يک خرده­ای قدم بزنيد در حياط يک خرده راه می­رفتند می­گفتند خسته­ام شد، گفتم آقا شما در کوه‌نوردی کسی به پایتان نمی‌رسيد کوه نوردها عقب می­­افتادند در کوه‌نوردی گفتند بابا پير نشدی بفهمی پيری يعنی چه؟ بنا نيست که حاج آقا هميشه اين‌جوری باشيد نفس را هم می­گيريم يک وقت اين چشم می­بيند يک وقت به کمک عينک هم درست نمی­بيند يک شب می­خوابی تا به صبح به سلامت يک شب تا به صبح هم نمی­توانی پلک بگذاری رو هم، خدا می­فرمايد ما می­گيريم اين­ها را آن سلامتی امتحان است بيماری امتحان است توانگری امتحان است تهی دستی امتحان است همه اين­ها: «وَ الثَّمَراتِ»[10] ثمرات هم يعنی يک وقتی تمام اين به دست آورده­ها را يک­جا می­گيريم حالا يک تعبيری هم مرحوم آيت­الله شوشتری دارد می­فرمايد ثمرات يعنی داغ جوان، می­فرمايد سخت­ترين آزمون الهی اين است که يک وقتی می­بينيد نتيجه زندگی را از انسان­ها می­گيرند اين را من خودم از مرحوم حاج آقای بلاغت شنيدم آقای بلاغت را که ديده بوديد، خدا رحمت کند شادی روح ايشان صلواتی ختم کنيد، ايشان می­فرمودند يک فرزندی داشتند يکدانه پسر البته آن آقازاده ايشان را من نديده بودم ظاهراً مسئوليتی هم داشته در يکی از بانک­ها فرد بسيار موفق، کارآمد فرزند ايشان حالا در يک جريان بيماری يکدفعه فوت کرد آقای بلاغت می­گفت اصلاً من خودم را باختم من از خود ايشان شنيدم من و آيت­الله والد رفته بوديم ديدن­شان گفت به حدی که ديگر دنيا پيشم تيره و تار شد اصلاً دستم برای کاری، فعاليتی منبری، سخنرانی ايشان نوع خطبه­های نهج البلاغه را حفظ بود گفت خانه نشين شدم گفت مرحوم آيت­الله العظمی آقای حاج شيخ بهاءالدين محلاتی آمد ديدن من برای تسليت گفتن ايشان ديد خيلی من آشفته هستم و بهم­ ريخته هستم فرمود آقای بلاغت روضه­ علی اکبر را که روی منبرها برای مردم می­خواندی جايش اين­جاست برای چه می­خواندی روضه را آن روضه امروز بايد بشود چراغ راه تو برخيز برو در جامعه تبليغت را کن، گفت همين جمله آيت الله العظمی محلاتی دوباره ما را سرکار کرد، قرآن می­فرمايد اين­ها آزمون­هاي ماست: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرين»[11]رسول­الله بشارت به انسان­های صابر و شکيبا بده، زيباترين تعريف از صابرين همين آيه صد و پنجاه و شش البقره است، اگر به ما بگويند صابر به که گفته می­شود: «الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏»[12] صابر يعنی کسی که در هر شرائطی در هر سختی می­گويد از خدا هستيم بازگشت ما به خداست صابر يعنی ايوب ورشکسته می­شود: «إِنَّا لِلَّهِ‏»[13]، مريض می­شود: «إِنَّا لِلَّهِ‏»[14] طردش می­کنند: «إِنَّا لِلَّهِ‏»[15] در همه حال می­گويم از خدا هستم و بازگشت من به سوی اوست، اين آيه شريفه که حالا من يک اشاره اجمالی کردم.

آقای محمد ابن مسلم آمد خدمت امام صادق حالا اين بلواهای آخرالزمان را در اين آيه از نگاه امام صادق هم عرض کنم يک تأويلی دارند امام صادق بر اين آيه 155 آقای محمد ابن مسلم می­گويد خدمت امام صادق مشرف شدم حضرت فرمودند: «إِنَّ قُدَّامَ الْقَائِمِ»[16] قبل از ظهور امام زمان: «عَلَامَاتٍ تَكُونُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْمُؤْمِنِينَ»[17]يک علامات بلوی برای مؤمنين می­رسد مؤمنين نه عامه مردم، عامه مردم که عرض کردم صدها نشانه است، فعلاً طرف خطاب­ اين حديث شريف مؤمنين‌اند برای مؤمنين بگويم چه اتفاقاتی می­افتد، در همين آيه 155 آقا به محمد ابن مسلم فرمودند قبل از قيام صاحب­الزمان يک اتفاقات سختی امتحانات سختی برای مؤمنين واقع خواهد شد، محمد ابن مسلم می­گويد به حضرت عرض کردم: «وَ مَا هِيَ»[18] اين علامات و اين بلواها و آزمون­ها چيست؟ حضرت استناد به همين آيه تلات شده کردند 155 بقره قال: «ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ[19]: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين‏»[20] بعد حضرت توضيح دادند آقا فرمودند: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ‏»[21] آقا فرمودند اين­که خدا می­فرمايد می­آزماييم شما را تأويلش اين است که مؤمنين را امتحان می­کنيم امروز بعضی­ها دارند بد امتحان می­شوند در اين مسائل اجتماعی، سياسی اقتصادی گاهی اوقات می­بينيد رايگان دينش را از دست می­دهند امام صادق می­فرمايد اين خطاب مؤمنين اند خدا می­فرمايد مؤمنين را می­آزمائيم: «لَنَبْلُوَنَّكُمْ‏»[22] يعنی الْمُؤْمِنِينَ، «بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ‏»[23] امام صادق فرمود منظور زمامداران ظالمند شما انصافاً می­گويم يکی از موهبت­هايي اين نظام وجود يک فقيه عادل در رأس جامعه است شما يک خيابان يک برگ اسکناس نداريد که عکس رهبرتان روی آن باشد، ولی کشورهايي ديگر ببينيد! مردم ناسپاسی کردن کفاره سنگينی دارد، شما می­دانيد در دوران رژيم ستم­شاهی که ما آن دوره را ديديم نمی­خواهيم از کسی نقل کنيم، چه وضعی بود رهبری دارد بر اين جامعه حکومت می­کند و زمامداری و رهبری می­کند که شما يک خيابان يک کوچه به نام او نيست فرزندان او در هيچ پست و سمتی نيستند شما زمانی که حکومت پهلوی از اين مملکت رفتند چقدر اموال از اين مملکت رفت، به تاراج رفت که هنوز بر نگرداندند شخصيتی که دنبال منافع دنيايي نيست.

ما يک وقتی در بازار ابوسفيان مکه هنوز بازار خراب نشده بود داشتیم می­رفتیم يک فروشنده پاکستانی ديد ما چندتا از زائرها داريم می­رويم، البته سال­ها قبل است زمانی که شايد شانزده هفده سال قبل شايد بيشتر، يکدفعه اين رو کرد به من گفت شيخ شيخ، بر گشتم نگاه کردم گفت يک خمينی کوچک به پاکستان بفرستيد من اول فکر کردم دارد توهين می­کند يک خمينی کوچک برگشتم گفتم اين حرف­ها چه است داری می­زنی؟ خمينی کوچک يعنی چه؟ متوجه شد که من برداشتم غلط بود اصلاح کرد گفت من قصدم توهين نبود گفت امروز جامعه شما موفقيتش به خاطر داشتن يک رهبری عادل است مشکل کشورهايي اسلامی در نداشتن رهبر صالح است، ما اگر در پاکستان هم يک رهبر صالح ديندار عالم و بصير داشتيم وضع ما اين نبود خب اين را بايد شکر کرد، اصلاً شما می­دانيد آقايون همه نوعاً حج مشرف شديد دعايي عرفه امام حسين يکی از شکرگزاری­های سيدالشهداء در دعای عرفه حضرت به خدا عرض می­کند خدايا سپاس می­گويم تو را که من را در جامعه اسلامی خلق کردی و در دولت ائمه کفر نيافريدی. همين را چقدر ما متوجه هستيم بنده صبح می­گويم الحمدلله ربّ العالمين که در نظام اسلامی هستم همين را شکر کردی که ما در حکومت اسلامی هستيم آن­هم حکومتی که در رأسش يک فقيه عادل است.

از بلواهايي که امام صادق می­فرمايد اتفاق می­افتد بخشی از جوامع اسلامی زمامداران­شان می­شوند، ظالم آقا می­گويد خادم الحرمين شريفين بساط شراب جلویش پهن، در مفاسد و جنايت غرق و چه چيزهايي که از اين کسانی که سردمدار کشورهای اسلامی‌اند. يک نمونه‌اش صدام بود، صدام چه می­کرد؟ صدام با ناموس مردم عراق در همين اواخر جنگ چه کرد؟ جزء اسنادی که آمده می­گويند صدام دو سه مرتبه تصميم گرفت که آب شهر کربلا و نجف را مسموم کند يعنی از دم همه اين­ها را بکشد يک ديکتاتوری قُلدُر جاهل ظالم، در همان زمانی که صدام رأس کار بود مشرف شده بوديم عراق در بغداد يک آقايي بود استاد دانشگاه بود در مغازه پارچه فروشی داشت شاگردی می­کرد دانشگاه­ها تعطيل بود وقتی ما با او صحبت کرديم گفت ما خائف به جان خودمان هستيم ما امنيت نداريم و شما قدر جامعه خودتان را بدانيد، آقايي در کربلا آقاي عبدالغفاری بود، آقايون خاطرتان هست يا نه؟ برادر آل رسول آل طعمه عبدالعزيز عبدالعزيز آل طعمه که شيراز هم يک سفر آمد خدا رحمت کند پدر شهيد حاج آقای خرم شکوه، ايشان با ما کربلا در يک اتاق بود، آقاي خرم­ شکوه گفت آقای عبدالعزيز آل طعمه را من می­شناسم اين پدرش پدر بزرگش توليت داشت و کليددار حرم امام حسين بود و اين­ها به ايرانی­ها مخصوصاً شيرازی­ها خيلی عنايت داشتند توجه داشتند آقای خرم شکوه گفت من مغازه اين آقای حاج سيدعبدالعزيز آل طعمه را بلد هستم کنار باب فرات است حرم ابالفضل گفت ايشان پدر شما را هم می­شناسد پدر بزرگ­تان را می­شناسد برويم يک سری احوال از ایشان بگیریم، اصالتاً هم اين­ها شيرازی بودند، رفتيم در مغازه سيد حاج سيدعبدالعزيز من ديدم يک عکس بزرگی از صدام بالای سرش گذاشته، کسی که برادرش حاج سيدعبدالرسول را در بين الحرمين صدام دار زد، شايد دوتا فرزندش را هم شهيد کردند خدا لعنت کند صدام را ما رفتيم همان زمان بعضی از متدينين شيرازی هم بودند، گفتند زندگی اين­ها را هم صدام مصادره کرده بود، اين­ها از ثروتمندان در کربلا بودند و جد اين­ها مشهور است که آيت­الله حاج شيخ عبدالکريم حائری و علماء می­آمدند در باغ جد اين­ها اسکان پيدا می­کردند پذيرايي می­کردند از علما ما رفتيم داخل مغازه ايشان مغازه مهر و تسبيح فروشی داشت ديدم عکس صدام بالای سرش گذاشته گفتم شما که از صدام آسيب ديديد برادر شما برادرزاده­هاي شما زندگی شما را به غارت بردند مصادره کردند عکس صدام را گذاشتی بالای سرت؟ ديدم با ترس يک نگاهی در پياده رو کرد که کسی نبيند با اين يک انگشت يک اشاره­ای به عکس صدام کرد گفت: «هذا خبيث هذا ملعون اخاف علی نفسی» می­ترسم به جانم مجبور هستيم اين عکس باشد اين­ها می­آيد در عالم اسلام بالاخره ظلمه­ای ستمگری که بر مردم حکومت می­کنند قلدری می­کنند زندگی­های مردم را به ظلم و ستم می­ستاند اين يکی از علائم در دوران آخرالزمان بلواهايي است که امام صادق فرمود ملوک ظالم در کشورها قرار می­گيرند. می­بينيد معمر قذافی می­شود در ليبی، چهل و دو سال جنايت، صدام سی و چهار سال جنايت که من فيلم آيت­الله العظمی خويي را ديدم بردند پيش صدام اين مرجع بزرگ عظيم را ايشان مريض بود سرفه می­کرد صدام يک چوب دستی در دستش گرفته بود با قلدوری و گستاخی به آيت­الله العظمی خويي می­گفت: «انت تفتی تسرق سيارتنا» تو فتوی داديد ماشين­هايمان را بدزدند تو فتوی دادی آدم­هايمان را بکشند آيت­الله العظمی خويي هم سرفه می­کرد می­گفت جان مسلمين محترم مال مسلمين محترم من فتوای به سرقت ندادم فتوای به قتل ندادم بعد آيت­الله خويي را بردند کوفه تبعيد کردند شش ماه بعد هم اين مرجع فوت کرد يک همچون ديکتاتوری خب اين­ها امام صادق فرمود که خدا می­فرمايد می­آزماييم يعنی مؤمنين شما را امتحان می­کنيم، يک خوف، يک سری زمامداران ظالمی بر بخشی از بلاد مسلمين حاکم می­شود اين يک.

دوم حضرت فرمود: «وَ الْجُوعِ‏»[24] اين­که خدا می­فرمايد با گرسنگی امتحان­تان می­کنيم حضرت فرمود: «بِغَلَاءِ أَسْعَارِهِمْ»[25] قيمت­ها می­رود بالا، نرخ­ها روز افزون می­شود اين امتحان است، اين از آن بلواهاي آخرالزمان است ديگر ثبات قيمت ندارد، همين يک آقايي دو نفر از متدينين شيراز آمدند يک مسأله شرعی پرسيدند اين را هم بگويم شماها هم شايد گرفتار اين مسأئل می­شويد گفت آقا ما رفتيم با يک شرکتی قرار داد بستيم که اين قرار داد مبنی بر اين بوده که در طی يک زمان معين ساختمانی را به ما تحويل بدهند با اين قيمتی که قرار داد بسته شده و پول را کلاً ما داديم و ضمن قرار داد هم آورديم که اگر تأخير در پرداخت شد ما بازاء هر روز تأخير اين مبلغ سازنده بايد بپردازد حالا بحث اين بود که الآن نزديک به بيش از يک سال از تحول آن ساختمان با تأخير افتاده اين بالاخره شرط ضمن عقد هم يک مبلغ سنگينی می­شود گفتند ما اين را بايد بگيريم يا نگيريم؟ گفتم شرعاً که ضمن عقد است بالاخره شرط ضمن عقد لازم لازم است اما اين­جا انصاف هم چيزی خوبی است آن بنده خدا می­گويد من علم نداشتم که يکدفعه اجناس اين گونه گران می­شود مصالح اين­گونه ترقی می­کند رو حساب مصالح زمانی که با شما قرار داد بستم تعهد کرد ولی اين مصالح به دو برابر رسيد من خسران و زيان ديدم. گفتم اين­جا انصاف می­گويد رعايت کنيد شما اين­جا در نظر بگير وضع جامعه را وضع طرف را اين غلاء اسعار يکی از معضلات يکی از بليه­ها بلواهايي آخرالزمان گران شدن قيمت­­هاست که امام صادق می­فرمايد گرشنگی يک معنايش اين است که نرخ­ها می­رود بالا، يک معنايش ديگرش اين است: «بِغَلَاءِ أَسْعَارِهِمْ»[26]اجناس کالاها گران می­شود که اين را الآن ما داريم مشاهده می­کنيم يک ثباتی در قيمت­ها نيست البته اين وضعيت آشفته جهانی است اما در بعضی جاها شدت دارد در بعضی­جاها ضعف دارد، فراز و فرود دارد ولی خب همه مبتلا هستند، بعد حضرت فرمود: «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ»[27] اين­که خدا می­فرمايد ما بخشی از اموال را از شما می­ستانيم حضرت فرمود: «كَسَادُ التِّجَارَاتِ»[28] تجارت­ها فاسد می­شود يعنی تجارت هم تجارت سالمی نيست گاهی اوقات دروغ می­آيد چانش مسائل ديگر می­آيد قاطی می­شود: «وَ قِلَّةُ الْفَضْلِ»[29] و آن برکتی که بايد در تجارت حاصل بشود نمی­شود طرف زحمت می­کشد تلاش می­کند يا خودت تجارت تجارت فاسدی می­شود به اعتبار مقدماتش کارهايي که انجام می­دهند يا آن برکتی که بايد اتفاق بيفتد از اين کار آن برکت اتفاق نمی­افتد، اين هم نسبت به «نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ»[30] «وَ الْأَنْفُسِ»[31] حضرت فرمود نقص انفس يعنی موت­هاي ناگهانی يکدفعه کرونا می­آيد موت ناگهانی است يکدفعه می­گويند فلان بيماری يک بيماري­های ناشناخته يکدفعه گريبان بشريت را می­گيرد، امام فرمود: «مَوْتٌ ذَرِيعٌ»[32]مرگ­هايي که يکدفعه می­رسد اين­ها حضرت می­فرمايد همان انفسی که خدا می­فرمايد: «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ»[33] انفس ثمرات حضرت می­فرمايد انفس يعنی مرگ­هاي ناگهانی، ثمرات حضرت می­فرمايد: «قِلَّةُ رَيْعِ مَا يُزْرَعُ»[34] «و قلة برکة الاثمار» ، اين ثمرات هم که خدا می­فرمايد ما امتحان می­کنيم. يک وقت می­بينی کشاورز کشت می­کند برداشت نمی­کند آن چيزی که بايد محصول بيايد نمی­آيد تلاشش را کرده ولی می­بينید برکت از خداست خداست که برکت می­دهد اين­ها جزء ابتلائاتی است که در دوره آخرالزمان واقع خواهد شد: «و قلة برکة الاثمار» ، گاهی اوقات می­بينيد ثمرها ثمرهايي بی­برکت می­شود امروز يکی از عزيزان می­گفتند آقا گاهی اوقات کم بارندگی روی محصولات هم اثر می­گذارد، لذا می­بينی اين انار انار پارسالی نيست اين ميوه ميوه پارسالی نيست اين­ها همان بلواهايي است که بشريت با آنها مواجه خواهند شد بعد حضرت فرمود: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرين»[35] خدا می­فرمايد بشارت ده انسان­هاي صابر را: «عِنْدَ ذَلِكَ بِتَعْجِيلِ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع»[36] اين امتحانات که اتفاق می­افتد مردم هم دارند امتحان می­شوند گرانی، بالا رفتن قيمت­ها بی­برکتی در محصوصات زراعی اين­ها برای همه­ما امتحان است ببينند آقا شما در اين وضعيت آشفته شما داريد چه کار می­کنيد در اين سختی­ها؟ فرصت بسياری خوبی است که برای کسانی که از اين دنيای خوب آخرت خوب را رقم بزنند چون زمينه کار هست حضرت می­فرمايد در چنين موردی که اين آزمون­ها اتفاق می­افتد بعد حضرت فرمود آقای محمد ابن مسلم: «هَذَا تَأْوِيلُهُ»[37] اين تأويل اين آيه 155 سوره مبارکه البقره است که خداوند می­فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ»[38] تأويل قرآن را جز خدا و راسخون در علم کس ديگری نمی­داند امام فرمود اين تأويل آيه اين ابتلائاتی است که برای بشريت رقم می­خورد من عرضم را جمع بندی کنم با اين نکته حديث اولی که از وجود مقدس پيامبر زينت بخش مجلس قرار گرفت دوره دوره­ای آزمون سختی است قرآن در سوره مجادله من جای ديگر اشاره کردم خدا می­فرمايد رسول­الله: «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ»[39] شما نمی­يابيد کسانی که به خدا و قيامت اعتقاد دارند: «يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ»[40] مؤمنين حواس­تان باشد اصلاً نمی­شود کسی بگويد خدا را قبول دارم قيامت را قبول دارم با دشمن خدا و پيغمبر رفيق باشد، اينی که بعضی­ها ديديد خرده می­گيرند آقا چه کار به اسرائيل داريد چه کار به آمريکا داريد من سؤالم اين است اسرائيل: «يُوادُّونَ»[41] اسرائيل در زمره: «مَنْ حَادَّ اللَّهَ»[42] است يا نيست، در زمره «مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»[43] به حساب می­آيد يا نه؟ آيه 22 سوره مجادله است قطعاً همين‌طور است امروز قوی­ترين پايگاه اطلاعاتی بر عليه امام زمان در اسرائيل است، دارند آن­جا کار می­کنند بر عليه مهدويت بر عليه امام زمان اين بیهوده‌گويي است که من بگويم امام زمان را دوست می­دارم ولی با دشمنان امام زمان هم رفيق هستم مشکل مردم کوفه هم همين بود فرزدق به امام حسين عرض کردم اين مردم کوفه دل­هايشان با شماست شمشيرهايشان با بنی اميه است و نتيجه­اش شد مردم کوفه، قرآن می­فرمايد رسول­الله: «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ»[44] نمی­يابی قومی را که ايمان به خدا و روز قيامت داشته باشند توحيد و معاد را قبول داشته باشند بعد اين­ها: «يُوادُّونَ»[45] رفيق بشوند با چه کسانی؟ «مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» رفيق دشمنان خدا و پيغمبر بشوند اين دروغ دارد می­گويد اگر نعوذ بالله نماز شب بخواند ولی با دشمنان اهل­البيت هم رفيق باشد اين شعار است. بعد عجيب است آقايان چهار دسته را خدا نام می­برد: «يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا»[46] اگرچه اين­هايي که بالاخره دشمن خدا و پيغمبرند پدرشان باشد پدرهايشان يک شما نزديک­تر از پدر و مادر کسی را داريد؟ قرآن می­فرمايد پدر و مادرت اگر با خدا زاويه گرفت برای خدا بايد زاويه بگيريد شما نزديک­تر از فرزند کسی را داريد: «أَبْناءَهُمْ»[47] فرزندت اگر با خدا زاويه گرفت برای خدا بايد زاويه گرفت نوح فرزندت را بگذار سيل ببرد: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»[48] شما نزديک­تر از خواهر و برادر داريد: «إِخْوانَهُمْ‏»[49] گروه سوم شما نزديک­تر از فاميل هم کسی داريد: «عَشيرَتَهُمْ‏»[50] گروه چهارم اين آيه 22 سوره مجادله است خدا می­فرمايد اصلاً پيدا نمی­کني کسی ادعا بکند خدا و قيامت را قبول دارم بعد با دشمان پيغمبر و خدا رفيق بشود ولو اين­ها پدرشان باشد مادرشان باشد فرزندشان باشد برادر و خواهر باشد طائفه و فاميل باشد خب حالا می­گويي آقا بستگان ماست چيزی نمی­شود گفت اين در انتخاب و دو راهی بين خود و خدا خدا و برادر، خدا و فرزند، خدا و همسر، ايمان اينجا خودش را نشان می­دهد که خدا را ما بر همه چيز ترجيح بدهيم اين همان ابتلائات آخر الزمان است که گاهی اوقات يکدفعه ثروت، بستگان خويشاوندان دوستان انسان از حق‌گويي باز می­دارد انسان برای خدا بايد حرفش را بزند و بگويد خدا هم قطعاً حمايت خواهد کرد.

 اين يک روايت از فرمايشات امام صادق بود در ذيل آيه 155 سوره مبارکه البقره که اين اوضاع در آخرالزمان اين ابتلائات و امتحانات اتفاق می­افتد و هم داريم آزموده می­شويم در برابر اين جريانات.

خب بسنده کنيم در آستانه ايام فاطميه هم هستيم يک عرض سلامی به محضر بزرگ بانوی عالم اسلام حضرت زهرای مرضيه کنيم، ببينيد اين امتحانات صدر اسلام هم اتفاق افتاد امت اسلامی که در غير بيش از صد هزار نفر با اميرالمؤمنين بيعت کردند هفتاد روز گذشت اين صد هزار نفر شد سه نفر، اين­ها دست دادند به حضرت دست امام را گرفتند فشردند در غير: «بخ بخ لك يا عليّ»[51] تبريک گفتند هفتاد روز بعد عوض شد کار به جايي رسيد که شب­ها حضرت زهراء دست امام حسن و امام حسين را می­گرفت می­آمد درخانه اين اصحاب و انصار را می­زد می­فرمود شما در غدير بوديد می­گفتند آری، فرمود خدا را شاهد می­گيرم اين جمله را پدرم شنيديد که فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه‏»[52] اين­ها خودشان را به کری می­زدند می­گفتند ما اين را نشنيديم و حال آن­که پيغمبر وقتی اميرالمؤمنين را معرفی کرد و اين جمله را فرمود چندين بار رسول­الله فرمود: «هلا سمعت» ، شنيديد چه گفتم؟ اين­ها می­گفتند نه، شنيديم و اين­ها ديدند اين خروش حضرت زهراء و اعتراض حضرت زهراء اگر ادامه پيدا کند جامعه مدينه را متحول می­کند لذا يورش به بيت ولايت برای خاموش کردن صدای فاطمه بود، اين­ها وقتی آمدند متوجه شدند که حضرت زهراء پشت در است و آن جسارت و اهانت را کردند دو سه بيت شعر من تقديم کنم يا رسول­الله:

زهراء را ببين پشت در افتاده بر روی زمين، از فشار در شکسته پهلويش، تازيانه زد عدو بر بازويش

همه بگوييم يا زهراء، اللهم صل علی فاطمه و ابيها و بعلها و بنیها و السر المستودع فيها بعدد ما احاط به علمک، پرودرگارا به عظمت و مظلوميت حضرت فاطمه زهراء توطئه­ها تخطيئه­ها نيرنگ­ها خدعه­ها بر عليه اين مملکت و اين ملت و اين نظام و ارزش­ها به خودشان برگردان.

 

[1] بقره-156155.

[2] كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) ج‏2 ص522.

[3] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص522.

[4] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص522.

[5] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص522.

[6] كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة) ج‏2 ص522.

[7] بقره155.

[8] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص68.

[9] بقره-156155.

[10] بقره-156155.

[11] بقره-156155.

[12] بقره-156155.

[13] بقره-156155.

[14] بقره-156155.

[15] بقره-156155.

[16] كمال الدين و تمام النعمة ج‏2 ص650.

[17] كمال الدين و تمام النعمة ج‏2 ص650.

[18] كمال الدين و تمام النعمة ج‏2 ص650.

[19] كمال الدين و تمام النعمة ج‏2 ص650.

[20] بقره155.

[21] بقره155.

[22] بقره155.

[23] بقره155.

[24] بقره155.

[25] كمال الدين و تمام النعمة ج‏2 ص650.

[26] كمال الدين و تمام النعمة ج‏2 ص650.

[27] بقره155.

[28] كمال الدين و تمام النعمة ج‏2 ص650.

[29] كمال الدين و تمام النعمة ج‏2 ص650.

[30] بقره155.

[31] بقره155.

[32] كمال الدين و تمام النعمة ج‏2 ص650.

[33] بقره-156155.

[34] كمال الدين و تمام النعمة ج‏2 ص650.

[35] بقره-156155.

[36] كمال الدين و تمام النعمة ج‏2 ص650.

[37] كمال الدين و تمام النعمة ج‏2 ص650.

[38] كمال الدين و تمام النعمة ج‏2 ص650.

[39] مجادله22.

[40] مجادله22.

[41] مجادله22.

[42] مجادله22.

[43] مجادله22.

[44] مجادله22.

[45] مجادله22.

[46] مجادله22.

[47] مجادله22.

[48] هود46.

[49] مجادله22.

[50] مجادله22.

[51] كتاب سليم بن قيس الهلالي ج‏1 ص391.

[52] كتاب سليم بن قيس الهلالي ج‏2 ص603.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه