استاد حدائق روز چهارشنبه 20 مهرماه 1401 در مسجدالرسول(ص) شیراز به مناسبت ایام میلاد پیامبر(ص) به بیان «سیمای پیامبر(ص) در قرآن» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکیم «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآَخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»[1]
خب در آستانهی ورود به میلاد باسعادت دو شخصیت بزرگ نظام خلقت هستیم، تنها عید از اعیاد ما شیعیان که در آن اتحاد پیدا کرده دو مولود در یک روز، عید مولود است که روز میلاد رسول خدا و روز میلاد امام صادق در هفدهم ربیع الاول اتفاق افتاد. خب این یک ویژگی خاص و یک اختصاص است خصوصا امسال که با عید جمعه هم مقترن شده است. در روایت داریم عید جمعه از عید اضحی و عید فطر مهمتر است که خدا این لطف و منت را بر سر همه مسلمانها گذاشته، ولی گاهی جمعهها میگذرد و آنگونه که باید استفاده کنیم از این ظرفیت و فرصت استفاده نمیشود. من پیرامون این آیه شریفه 33 سوره مبارکه احزاب که خداوند میفرماید ما پیامبر را برای شما اسوه و الگو قرار دادیم و پیامبر برای بشریت تا ابدیت الگوست «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[2] پیامبر برای امیرالمومنین الگوست، پیامبر برای امام مجتبی و سیدالشهدا الگوست. در جلسهای عرض کردم که یکی از افتخارات امام حسین در روز عاشورا الگوپذیری از پیغمبر است. امام حسین فرمود یکی از افتخارات من این است که از پیغمبر الگوپذیری کردم و الگوی صاحب الزمان، الگوی آقا امام صادقی که میلادش مصادف با میلاد جدش است، رسول الله است. این یک نکتهی بسیار تکلیفی آفری برای ماست که همهی ما باید پیغمبر را در حد توانمان بشناسیم. در قالب بشری و بصورت کامل، کسی مثل علیبن ابیطالب رسول الله را نشناخت، یعنی یک فرد اعلای در پیغمبرشناسی امیرالمومنین است، و بعد معصومین علیهم السلام هستند. ما در حد امکانات و ظرفیت خودمان میشناسیم رسول الله را، اما این یک ضرورتی است که خداوند میفرماید رسول الله را باید شناخت، قطعا مردم اگر الگو را بشناسند کلاه سرشان نمیرود. نوع این فتنهگریهایی که دشمنان میکنند یا مثلا از اسلام تصویری غلط به اذهان مردم معرفی میکنند بخاطر این است که شاخص را نشناختند. امروز شما داعشیها را میبینید، کارهایی میکنند که اصلا با پیغمبر همسویی ندارد. پیامبر فرمود امت حضرت موسی بعد از حضرت موسی به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند، یک فرقهی آنها ناجیه است و بقیه هالکه است، اما عیسی بعد از عیسی به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند، یک فرقه ناجیه است و بقیه هالکه است. و پیامبر فرمودند امت من بعد از من به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشوند، این فرقههای بدعتگونهای که در اسلام شکل گرفت، فرَق انحرافی با عناوین مختلف! رسول الله فرمود «واحدة منهم ناجیة و الباقی هالکة»[3] یک فرقه ناجیه است و بقیه در هلاکت بسر میبرند. خب اینها نتیجهی این است که این الگو شناخته نشده.
من چند نکته را ذیل همین آیه نکاتی را عرض کنم.
اینکه خود آیه میفرماید «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ»[4] یعنی تردید نکنید پیامبر الگوست، الگو بودن رسول الله هم دائمی است. دو روز قبل یک خانمی آمده بود میگفت به دخترم میگویم پیغمبر الگوست، میگوید پیامبر الگوی 1400 سال قبل است، برای آن زمان الگوی خوبی بود! این ناشی از نفهمیدن قرآن است، خدا میفرماید رسول الله برای تمام دورهها و برای تمام گروهها: دکتر آیت الله، مهندس، تاجر، بازاری، کارگر، صنعتگر، پیر، جوان، مرد، زن، شهری، روستایی، اروپایی، و آسیایی الگوست. «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ»[5] پیامبر برای تمام بشریت در تمام طول تاریخ الگوست. یکی از روشهای خوبی که متاسفانه امروزه بخاطر رعایت نکردن آن، تربیتهایمان دارد آسیب میبیند چون این را فراموش کردیم، معرفی الگوی خوب به نسب جوان و فرزندان است. ما گاهی اوقات یک الگو را معرفی نکردیم. الان در همین بحث اغتشاشاتی که پیش آمد، یک بخشی از جوانان و نواجوانانی که در سن شانزده، هفده و یا هجده سالگی بودند حضور داشتند! اینها در چه نظامی، در چه خانوادهای بزرگ شدند! این فقر فرهنگی است. طرف وقتی که الگو را نشناخت و راه را پیدا نکرد به بیراهه میرود. دولت و ملت همه مسئولیم در معرفی الگو به مردم. دیروز در آموزش و پرورش جلسهای بود من این را عرض کردم، گفتم یک مقدار کم کار کردیم، هم در آموزش و پرورشمان، هم در دانشگاههایمان، هم در مساجدمان، هم در محافلمان، هم در خانههایمان! آن قدری که دغدغهی مسائل اقتصادی داریم دغدغهی مسائل فرهنگی نداریم. فرزندان ما اگر گرسنه بخوابند خواب نداریم ولی اگر بینماز بخوابند عین خیالمان نیست. الگو را نشناختیم.
من یک درسی از مکتب رسول الله عرض کنم. زمان رسول الله بود، پیغمبر پیش مسجد نشسته بودند یک پدری با یک آقازادهی نه یا ده سالهاش آمد مسجد محضر رسول الله. بعد از احوالپرسی رسول الله رو کردند به آن پسر نه، ده ساله، فرمودند پسر جان من را بیشتر دوست میداری یا پدرت را؟ تربیت یعنی این، اگر بچههای ما اگر میخواستند حرف بزنند، با سیاست میگفتند هر دویتان را، اگر با بیسیاستی میخواستند جواب بدهند میگفتند بابای ما خرجمان را دارد میدهد پیغمبر چکار میکند! با بیسیاستی پدرمان، با سیاست هر دو. اما این نوجوان چه گفت!
عرض کرد یا رسول الله من شما را بیش از پدرم دوست میدارم! پیغمبر فرمود چرا؟ گفت برای اینکه احترام به پدر را از شما آموختم. رسول الله فرمودند آفرین. حضار محترم، برادران و خواهران عزیز، اگر یک روز فرزندتان آمد گفت امام زمان را بیشتر از شما دوست میدارم دست این بچه را باید ببوسید، این پشتتان را خالی نمیکند. آن کسی که ولیخدا و نمایندهی خدا را بیشتر از پدرش دوست میدارد، در حرمتداری پدر کوتاهی نمیکند چون ارزشهای دینی برایش مهم است. لذا اینکه میگویند خوب اولاد تربیت کنید، نه اینکه خدمت به جامعه اسلامی است بلکه خدمت به خود ماست.
سپس پیامبر فرمودند یک سوال دیگر از تو دارم، من را بیشتر دوست میداری یا خدا را؟ اینجا دیگر قاعدتا باید یا میگفت هر دو را، او پروردگار ماست و شما نمایندهی پروردگار ما هستید. یک جمله گفت که رسول الله تحسینش کردند. عرض کرد یا رسول الله ما شما را برای خدا دوست میداریم! یعنی احترامی که برای شما قائلیم برای خداست، یعنی اصل خداست. هر سیدی که محترم نیست، خدا در قرآن یک عموی پیغمبر را لعنت کرده: «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ»[6] یک عموی پیغمبر را تایید کرده: «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ»[7] حمزه سیدالشهدا، هر دو عمو بودند ولی زمین تا آسمان فرق دارند، اگر خدا میخواست پارتی بازی کند اینجا باید ابولهب را فاکتور میگرفت. به پیغمبر عرض کرد ما احترامی که برای شما قائلیم برای خداست، ما فرزندان ابوطالب و همهی فرزندان ابوطالب مثل علیبن ابیطالب احترام میگذاریم؟ به چهار فرزند شهید امالبنین مثل ابالفضل احترام میگذاریم؟ کاری که عباس کرد دیگران نکردند! عباس میشود گل سرسبد شهدا. کاری که امیرالمومنین کرد برادرانش نکردند، لذا میشود وصی رسول الله.
عرض کرد یا رسول الله ما شما را هم برای خدا دوست داریم، پیغمبر بوسیدند این بچه را، فرمودند مسلمانها بچههایتان را اینگونه تربیت کنید، یعنی تراز بشود خدا، حب و بغضتان رنگ الهی بگیرد، قوم و قبیله و طائفه برود کنار، خدا بشود محور و اساس، خب قطعا ما اگر الگو معرفی کردیم آسیبها خیلی کم میشود و یکی از کارهای جدی که باید صورت بگیرد معرفی الگوست در جامعه. بنده الگو نیستم و لذا چون نگاه الگویی به هم میکنیم آسیب میبینیم. طرف میآید میگوید فلان هیئتی فلان مدیر فلان بازاری متدین چنین کرد من از اسلام زده شدم، خب این غلط است. اینها الگو نیستند اینها مسلمان هستند، خوب عمل کند مسلمان خوبی است، الگو رسول الله است و بس. همه را باید با پیغمبر سنجید.
یک نکته دیگر هم عرض کنم. قطعا در این آیه شریفه خدا میفرماید «لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ»[8] چه کسانی پیغمبر را الگو میکنند؟ همه کس هم این توفیق را پیدا نمیکنند، کسانی که معتقد به خدا هستند، دوم کسانی که معتقد به معاد و روز جزا هستند، سوم کسانی که اهل معنویت و ذکر هستند، اینها یپغمبر را الگو قرار میدهند. اگر کسی اینگونه نبود نمیتواند پیغمبر را اینگونه الگو قرار دهد. آن کسی که خدا را قبول ندارد پیغمبر را قبول ندارد، آن کسی که به قیامت اعتقادی ندارد قطعا از رسول الله الگوبرداری نمیکند. اگر میخواهیم ببینیم که اهل ذکر هستیم یا نه باید ببینیم چقدر دنبال پیغمبر هستیم. اگر کسی ادعای اهل ذکر بودن بکند ولی یکسری کارهایی که رسول الله انجام میدهد را ترک میکند، او خودش را فریب داده است «وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»[9].
خب چون شب میلاد پیشرو است و باید پیغمبر را شناخت، من یک حدیثی بخوانم. این حدیث حدیثِ مفصلی است بخشی از آن را میخوانم. در کتاب دلائل النبوة بیهقی دارد که آقا امام حسین میفرماید از پدرم سوال کردم. سوال کنند سیدالشهدا است از امیرالمومنین «سئلتُ أبی علیهالسلام عن رسول الله»[10] به پدرم گفتم دربارهی پیامبر سوالاتی دارم و حال اینکه امام حسین تا سن 6 سالگی در جوار رسول الله بودند، اما امیرالمومنین از بدو تولد در آغوش رسول الله بود، امام حسین به امیرالمومنین میگوید از پیامبر سوالاتی دارم، یک قسمتی از سوالات امام حسین این بود «کیف کان سیرتُه»[11] سیرهی پیامبر چگونه بود و پیامبر چگونه زندگی میکرد، روش رسول الله چگونه بود؟ خب این اسوه را میخواهیم بشناسیم، منِ مسلمان هفتاد هشتاد سال از عمرم دارد میگذرد، آیا در مسیر هستم؟ سوال کننده امام، جواب دهنده امام، دو معصوم در سند این حدیث نسبت به اوصافِ پیغمبر صحبت میکنند. عرض کردم هیچکس در نظام خلقت در بین انسانها به اندازهی امیرالمومنین رسول الله را نمیشناخت.
قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری، قدر گل بلبل بداند قدر پیغمبر علی
امیرالمومنین میداند چخبر است که میفرماید «أنا عبدٌ من عبید محمد»[12]. روز بیستم ماه رمضانی که حضرت در آستانهی عروج بودند، صعصعةبن سوهان میگوید به حضرت گفتند آقا ما در مقامات شما متحیر شدیم. یک سوالاتی را صعصعة پرسید، یک سوالاتی را صعصعة پرسید، پرسید آقا شما برترید یا آدم؟ آقا فرمود من، شما برترید یا روح؟ حضرت فرمود من، حضرت دلیل آورد! شما برترید یا موسی؟ حضرت فرمود من، شما برترید یا عیسی؟ حضرت فرمود من، یکی یکی انبیای بزرگ را سوال کرد، بعد پرسید شما برترید یا رسول الله؟ امیرالمومنین فرمود «أنا عبدٌ من عبید محمد»[13] من بندهای از بندگان رسول الله هستم، پیغمبر کیست! علیبن ابیطالب با این عظمت که همهی انبیا در ظل او هستند میفرماید من در مقام مقایسهی با پیغمبر، بندهی پیغمبر هستم. خب بقول شاعر: تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
آقا امام حسین وقتی سوال کردند سیرهی پیغمبر چه بود؟ امیرالمومنینی که از بدو تولد در کنار رسول خدا بود تا سن 33 سالگی، یعنی 33 سال حشر و نشر امیرالمومنین مستقیم با رسول الله بود. «کیف کان سیرتُه فی جُلَسائه»[14] رسول الله رفتارش با همنشینانش چگونه بود؟ حالا میگویم انشاءالله در همهی ما هست، اگر در ما هست یک الحمدلله بگوییم، اگر نبود یک استغفاری کنیم و از امشب بخواهیم بشویم آنگونهای که پیغمبر زندگی کرد. رسول الله با همنشینانش چگونه بود؟ یک قسمت از فرمایش آقا امیرالمومنین را در حد وقت مجلس تقدیم میکنم. امیرالمومنین فرمودند «کان رسول الله دائم البِشر»[15] پیغمبر پیوسته چهرهاش شاد بود، عبوس نبود، تندخو نبود، بداخلاق نبود، بعضی از ما وقتی همدیگر را میبینیم نماز وحشت باید بخوانیم، حرف یادمان میرود بزنیم. یک خدایی گفت رفتم یک اداره با کسی کار داشتم، سلام کردم بجای اینکه جواب سلامم را بدهد گفت بله! گفتم هیچ، هر چه میخواستم بگویم یادم رفت، خداحافظ. خب دارد سلام میکند با تو بیانصاف! جواب سلام واجب است، میگوید سلام کردم میگوید بله! اخلاق اسلامی هم متاسفانه کمرنگ شده است. «کان رسول الله دائم البِشر سَهل الُخلق»[16] پیامبر اخلاق آسانی داشت، خیلی اهل بگیر و ببند و اینکه افراد به زحمت بیفتند نبود. یک عربی از بطن بیابان آمده بود با رسول الله کار داشت، آقا را ندیده بود. تا وارد شد دید یک عدهای جلوس کردند و نشستند، گفت پیغمبر کدامیک از اینهاست، گفتند آن آقا رسول الله است. اصلا نشستن پیغمبر اینگونه بود، مجلس صدر و ذیل نداشت، بالا و پایین نداشت، طوری مینشستند که اگر کسی پیامبر را ندیده بود نمیشناخت. تا وارد شد پرسید رسول الله کدامیک از اینهاست، گفتند رسول الله ایشان است. تا رفت سمت پیغمبر لکنت زبان گرفت، هیبت نبوی و عظمت نبوی باعث شد دستپاچه شد و حرف نتوانست بزند. پیغمبر احساس کرد که او دستپاچه شده، فرمود برادر عرب من هم مانند تو از مادر زاده شدهام، من هم چوپانی کردم، من هم با دست خودم شیر دوشیدم، من هم با دست خودم شیر دوشیدم، من هم انسانی مانند تو هستم، چرا دستپاچه شدی! طرف میگوید حاجی فلانی را دیدیم حرف یادمان رفت بزنیم، این اخلاق پیغمبری است! جرأت نمیکنیم حرف بزنیم، آیا رسول الله اینگونه بود؟ امیرالمومنین فرمود رسول الله «لیِّنُ الجانب»[17]
نرمخوب بود، انسان سختگیر و یککلام نبود، با مردم نرمخو بود پیغمبر «لیس بفظٍ و لاغلیط»[18]، رسول الله نه ناسزا میگفت نه عیبجویی میکرد، اصلا دنبال عیبجویی نبود.
بعضیها اصلا بدنبال عیبجویی هستند! من یک جلسهای عرض کردم ما عتبات میرفتیم، تازه این زائر عتبات بود! شب ساعت 11 بود داشتیم میرفتیم که برویم برسیم نجف یا کربلا، یکی از مدیر کلهای استان همراهمان بود، در ردیف آنطرفی نشسته بود و دو تا از کارمندان مجموعهاش هم بودند. من بین خواب و بیداری بودم دیدم یکی از کارمندانش تلفن همراهش را روشن کرده و دارد فیلم میگیرد، این بنده خدا در خواب خروپف میکرد و خُرخُر داشت و این کارمند از او فیلم میگرفت. من به او گفتم داری چکار میکنی؟ گفت حاج آقا شکار لحظهها! آقایان به خداوندی خدا قسم اگر خدا میخواست برایمان دام بگذارد سر و ته همهمان جهنمی بود، شک نکنید. اگر خدا میخواست دام بگذارد کسی سر بلند نمیکرد. مهندسی، دکتری، ایت اللهی، نماز شبت ترک نمیشود؟ خدا بخواهد دام بگذارد همه جهنمی هستیم. خدا مچگیری نمیکند. گفتم آقا برای چی داری فیلم میگیری؟ گفت حاج آقا شکار لحظهها، این را میخواهم بفرستم برای کارمندهایش! آقایان سجده شکر بجا بیاورید که طرف حسابتان خداست. سروکارمان اگر به یکدیگر بیفتد خیلی کار سخت است. گفتم آقا فیلم خروپف خودت را ضبط کنند و پخش کنند دوس داری؟ این بیانصافی است، یکی از ویژگیهای رسول الله انصاف بود، پیغمبر هر چه برای خودش میپسندید برای دیگران هم میپسندید. احترام خوب است، احترام بگذار، مچگیری بد است مچگیری نکن، آبرو بردن بد است آبرو نبر، تواضع خوب است تواضع کن، این میشود انصاف. پیامبر هیچگاه دنبال عیبجویی نبود. بعد در ادامهی مطلب امیرالمومنین به امام حسین فرمود «قد ترکَ نفسه من ثلاث»[19] سه چیز را اصلا پیغمبر انجام نمیداد، و اینها را ترک کرده بود و ما هم حواسمان باشد در زندگی فردیمان اخلاق ما رفتار ما ورود پیدا نکند. آیهاش را خواندم در سوره احزاب، خدا میفرماید رسول الله را بشناسید، دنبالهروی رسول الله باشید، این سه کار را اصلا رسول الله انجام نمیداد.
امیرالمومنین فرمود «المراء»[20] پیغمبر اهل لجاجت نبود، لجوج نبود، برخیها را دیدید میگویند حرف من باید به کرسی بنشیند، همانکه من گفتم. دیشب جای شما خالی در بندر لنگه جلسهای بود، یک آقایی یک اصطلاحی بکار برد، من اولین باری بود که این اصطلاح را میشنیدم در عمرم. میگفت یک کسی در فامیل ما هست، فک او را با پتک نمیشد صاف کنید! یعنی میخواست بگوید یک آدم لجوجِ یککلامِ یکدندهای بود. میگفت فک او را با پتک نمیشد صاف کرد. یک جایی پیادهاش کردیم و سبکش کردیم! گفتم پیادهاش کردیم و سبکش کردیم کار بدی بود. لجاجت او بد، کار شما هم بد است، بعد میگفت یک اختلافی پیش آمده، حالا میخواهیم ببینیم چه کنیم، یک استخاره میخواست، دستهگلی به آب داده بود میخواست با استخاره حلش کند. گفتم آقای محترم آن آدم یک آدمِ یکدندهی یککلام است، ولی سبک کردن هم کار خوبی نیست، پیغمبر هیچوقت اینکار را نمیکرد، رسول الله اهل لجاجت نبود.
من یک جریانی از مرحوم جدش عرض کنم، ناقل این جریان ابوی ما هستند، ابوی میگفتند من یک طلبهای بودم 19 سالم بود، در امامزاده ابراهیم شیراز، گفتند یک صبح پنجشنبهای بود، جلسهی جامعهی روحانیت و علمای وقت شیراز در خود فضای داخل امامزاده. حاج آقا گفتند من یک طلبه جوانی بودم، کوچکترین فرد من بودم، بزرگانِ علمایی که اسم بردند چه کسانی بودند نشسته بودند که حاج آقا گفتند در همان مجلس 23 مجتهد جامعالشرایط بود که بعضیها نجف تحصیل کرده بودند و بعضیها در قم، اجازهی اجتهاد داشتند و صاحب نظر بودند. گفتند اینها نشسته بودند و یک فرع فقهی مطرح شد، خب آقایان همه صاحبنظر بودند و نظرات خودشان را دادند، گفتند نظر چرخید و چرخید آمد بین دو نفر، یکی بین آقای حاج شیخ آیت الله ابوالحسن حدائق، ایشان شد یکطرف بحث، یک طرف دیگر هم شد یکی از بزرگان علمای آن زمان که اسم نمیبرم. حاج آقا میگفتند بحث بین این دو بالا گرفت و همه ساکت شدند، میگفتند حضار و علمای حاضر همه میدانستند که حق با حاج شیخ است، آقای حاج شیخ هم ادامه دادند بحث را و در اواسط بحث ناگهان ساکت شدند و دیگر ادامه ندادند، هرچه آن آقا گفت ایشان دیگر جواب ندادند. این برای منِ طلبه درس است. گفتند آن عالم ادامه دادند و ایشان سکوت کردند و هیچ نگفتند و بعد جلسه تمام شد گفتند از امامزاده ابراهیم که آمدیم بیرون و میرفتیم طرف مدرسهی منصوریه. حاج آقا گفتند من در عالم جوانی و خامی خودم به پدرم گفتم آقا یا بحث نکنید یا تا آخر بحث را بروید! حق با شما بود، همهی این علما هم میدانستند حق با شماست، آن آقا داشت سماجت میکرد در حرف خودش، نمیپذیرفت، چرا شما ساکت شدی، ادامه میدادی تا به او ثابت کنی که داری اشتباه میکنی. این جمله را بشنوید. حاج آقا گفتند پدرم به من گفتند: بابای من، من بخاطر خدا داشتم بحث میکردم، تا آن قسمتی که احساس کردم این آقا متوجه نیست بحث را ادامه دادم، در اثنای بحث متوجه شدم که خود این آقا هم میداند ولی نمیخواهد بپذیرد. شیطان است دیگر...! شیطان را یک وقت میبینی سراغ عالم هم میآید، اصلا قسم خورده است که سراغ همه میرویم. «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»[21] عمامه به سر و مکلَّی و بازاری نمیشناسد، دنبال همه است. گفتند از آن قسمتی که احساس کردم میداند حق با من است ولی نمیپذیرد دیگر بحث را تبدیل کردم. یعنی همانطور که رسول الله بود. پیامبر اهل لجاجت نبود. آقا حرفت را بزن و بگذر، پذیرفت خوب است و اگر نپذیرفت شما راهنماییات را کردهای.
دومین چیزی که امیرالمومنین فرمود پیغمبر انجام نمیداد: «و الإکثار»[22] پیامبر پرحرف نبود، گزیده و به اندازه سخن میگفت. ببینید سروران عزیز یکی از پر آسیبترین اعضای بدن ما زبان است، تا 180 گناه برایش ثبت کردهاند. خیلی هم راحت گناه مرتکب میشود، یعنی خرج ندارد، یک کلمه غیبت میکند و مالیاتی نمیگیرند، یک کلمه دروغ و یک کلمه تهمت را میبینی گاهی آبرویی را میبرد، زندگی را برهم میزند، مال کسی را از مالیت او خارج میکند، یک شهادت دروغ! و لذا میگویند از زبان در مقدسترین مکانها هم غفلت کنید ممکن است شما را به گناه بیندازد. شما در مسجد غافل شد میشود غیبت کرد، اما در مسجد که نمیشود شراب خورد. در مسجد الحرام انسان میتواند گناهان لسانی انجام دهد، اما حرمت مسجدالحرام و اماکن مقدسه گناهان عملی را نمیتوان انجام داد. لذا زبان را باید مدیریت کرد، اکثار و پرحرفی بد است.
کم گوی و گزیده گوی چون در، تا زندک تو جوان شود پر
سومین چیزی که پیغمبر اصلا انجام نمیداد: «ما لایعنیه»[23] یعنی پیامبر کارهای بیهوده و سخنهای بیهوده را انجام نمیداد. یک وقت طرف را میبینی سه ساعت کار کرده نه دنیا در آن است و نه آخرت. گاهی اوقات حرف میزند ولی این حرف خاصیتی ندارد، نه برای معنویت او و نه برای دنیای او. از صحبتها و سخنها و اعمال ما لایعنیه پیغمبر پرهیز میکرد.
من یک وقتی عرض کردم دیدم دو نفر با هم دعوا دارند، سر سن یک فوتبالیست خارجی دعوا داشتند. این میگفت اینقدر است، او میگفت آنقدر است! گفتم خدا کمی عقل بدهد حالا سنش هر چقدر است چه حاصلی در دنیا یا آخرت شما دارد! گاهی اوقات در یک چیزهایی که بیهوده است بعضیها وقت صرف میکنند. پیغمبر این کار را نمیکرد.
این قسمت را هم تقدیم کنم و جمعبندی کنم عرائض را. امیرالمومنین به امام حسین فرمود «و ترک الناس مِن ثلاث»[24] آن در اخلاق فردی پیغمبر بود، در اخلاق اجتماعی هم رسول الله نسبت به مردم سه کار را انجام نمیداد. این کارها اصلا از پیغمبر مشاهده نمیشد.
«کانَ لایقوم احداً ولایُعیِّرُه» رسول الله هیچگاه کسی را مذمت و خراب نمیکرد. اصلا نداریم در تاریخ. طرف میآمد میگفت من گنهکارم، پیامبر گناه را خُرد میکرد نه گناه نه گنهکار را. اما بعضی از ماها با بیتدبیری تا طرف میگوید غیبت کردم میگوییم وای بحالت! پل برگشت را باید گذاشت، غیبت را بشکنید نه این کسی که دارد غیبت میکند. بگویید غیبت کار بسیار بدی است، گناه بسیار بزرگی است، نگویید تو بدی. حالا بعضیها عادت کردند انگشت اشاره را میبرند سمت طرف میگویند تو بدی. بله بدحجابی و بیحجابی بد است، ما میخواهیم این را برش گردانیم.
ما دیشب در بندر لنگه یک ساعت با آیت الله رکنی که قریب چهل سال ایشان امام جمعه بندر لنگه بود و الان دیگر بازنشست شدند و سنشان هم بالاست، از شاگردان امام و آیت الله خوئی در نجف بودند. همین بحث اخلاق و مسائل اجتماعی و اتفاقات و نحوهی برخورد و ...، ایشان یک خاطرهای را از خودش نقل کرد. گفتند من یک وقتی هواپیما سوار شده بودم، با خانواده میخواستیم برویم جایی، یک مسافرت از شهری به شهر دیگر، چون من امام جمعه بودم به ما احترام کردند و صندلی جلو را به من و همسرم دادند. گفت همینطور که نشسته بودیم دیدیم یک خانم بدحجابی با یک بچهی در بغل آمد در هواپیما، سوال کرد صندلی من کجاست؟ گفتند صندلی شما در ردیفهای آخر است. دیدم این خانم با بچهی بغلش سخت است برود آخر، بلند شدم گفتم خانم شما کنار دست خانم من بنشین و من میروم آخر چون شما سختتان است با این بچه و کیف دستتان بروید آخر. این اخلاق نبوی است.
از محبت خارها گل میشود، وز محبت سرکهها مُل میشود
گفت این خانم گفت نه حاج آقا شما بنشینید. حالا بعضی از متدینین هم با یک نگاه خاصی نگاه میکردند به این خانم، من بلند شدم و گفتم شما کنار دست خانوادهی ما بنشینید. گفت من رفتم آخر هواپیما نشستم، کار حداقلی که میتوانستم انجام دهم، بالاخره همهی مسافران با یک پرواز میروند و در یک زمان میرسند. ایشان گفت وقتی از هواپیما پیاده شدم خانمم گفت فکر میکنم دیگر این خانم بدحجابی را بگذارد کنار. گفت کنار دست من که نشسته بود پرسید این آقا سید شوهر شما بود؟ گفتم بله، گفت خیلی من را شرمنده کرد، بعضی از متدینین که به ما میرسند متلکهای تند به ما میگویند: خجالت بکش، بیحیا، بیعفت، خون شهید را پامال میکنی، اما ایشان از جایش بلند شد! گفتم ایشان امام جمعه هم هست؛ اینطور باید کار کرد!
آقای رکنی گفت آمدیم داخل فرودگاه چرخ نقاله بود که ساکها را میآورد، من ایستاده بودم منتظر ساکم بودم، آمدم ساکهایم را بلند کنم دیدم این خانم ساک من را بلند کرد و برد گذاشت آنطرف، یک بچه در بغلش، یک دست دیگرش هم ساک من! دوباره آمدم ساک دیگرم را بردارم و گذاشت آنطرف. گفت همه تعجب میکردند! گفت بعد آمد گفت حاج آقا من خیلی شرمندهی اخلاق شما شدم، خیلی محبت کردید، اسلام اگر این است که شما عمل کردید خیلی خوب است. گفت آقای حدائق این خانم با خانم من ارتباط برقرار کرد و محجبه شد بخاطر یک احترام! امیرالمومنین میفرماید رسول الله هیچگاه کسی را مذمت نکرد، قطعا هم همینطور است.
من پریشب دفتر مسجدالنبی بودم یک خانمی آمد که نمرهی حجابش انصافا پنج زیاد بود. پیای بیجوراب و روسری هم تا نصف سرش رفته عقب، ناخنهای چسبان هم زده بود، ناخنهای بلندی که همهتان دیدید. در دفتر تعدادی افراد نشسته بودند و دو خانم محجبه هم نشسته بودند و همه با تندی نگاه کردند. حالا همین خانم قبل از نماز آمده بود و من گفتم میخواهم بروم نماز و بعد هم منبر داریم. گفت آقا من پای منبر هم مینشینم و نماز هم میخوانم و بعد میآیم صحبت کنیم. نشست یک ساعتی بعد از منبر و آخرین نفرات بود، بعد که آمد صحبت کرد، گفت حاج آقا من استفاده کردم و پای صحبت شما بودم. من اول گذاشتم حرفهایش را بزند ببینم خودش پردهبرداری میکند یا ما یک تلنگری بزنیم. گفت اما من از خودم راضی نیستم، گفتم چرا؟ گفت من احساس میکنم در معنویت پسرفت کردم. آقایان سریع انگ لامذهبی نباید زد. گفت من کسی بودم نماز شبم ترک نمیشد. خدا لعنت کند شیطان را، گفت الان هم مقیدم روزی چند صفحهی قرآن میخوانم، گفت الان هم میخوانم قرآن ولی شوهری دارم شرابخور، یک زندگی دارم پرتلاطم. ناخن چسباندن و لاک زدن را هم دوست دارم خدا را هم دوست دارم. با همین وضعیت نمازم را میخوانم، در مسجد هم میآیم و نمازم را هم میخوانم. و گفت که در مسجد بعضیها خانمها چه چیزهایی به من گفتند: راه گم کردی، اینجا کجا، میدانی کجا آمدی، این چه وضعی است!
خوب که حرفش را زد گفتم خدا را بیشتر دوست میداری یا لاک زدن را؟ گفت خدا. گفتم عمل تو میگوید هر دو نزد من مساوی هستند. خواهرش آمد توجیه کند گفت حاج آقا زمان پیغمبر حنا میزدند، گفتم حنا مانع نیست، این مانع است، شما اصلا ناخن چسباندید. بعد که من صحبت کردم گفت من خیلی آشفته هستم و خودم هم رنج میبرم، میفهمم دارم پسرفت اخلاقی میکنم و واقعا به خدا ارادت دارم. گفتم شما یک هفته با خدا خودت را تنظیم کن ببین خدا دنیا را با تو تنظیم میکند یا نه! و آقایان همانطور که با او حرف میزدم دیدم شروع کرد گریه کردن. یک وقتی یکی از بزرگان علمای گذشته به من میگفت آقا با این خانمهای بدحجاب اصلا حرف نزنید و اجازه ندهید حرف بزنند. گفتم آقا بنظر من اشتباه است، پیغمبر بود چکار میکرد، اینها مریض هستند، مریض معنوی هستند. خب اینها را باید تربیت کرد چه کسی باید اینها را تربیت کرد، من که اجازه نمیدهم مسجد بیایند، اجازه نمیدهم در جمع متدینین بیاید، ما گاهی اوقات ظرفیت خوبِ اینها را نمیبینیم، مسجد آمدن این زن ظرفیت مثبت بود، مسجد آمدنش ظرفیت مثبت بود. پیغمبر خوبیها را میدید و با بیان خوبیها بدیها را بعدا تذکر میداد و میفرمود تو که این ظرفیت خوب را داری چرا اینکار را میکنی؟ از ویژگیهای پیغمبر این بود که «کانَ لایقوم احداً ولایُعیِّرُه»[25] مذمت نمیکرد، سرزنش نمیرکرد. میگویند به آیت الله العظمی بروجردی گفتند یک خانم هنرپیشهی لبنانی با سر برهنه در لبنان در یک همایشی به آیت الله امام موسی صدر گفته بود میخواهم با شما عکس بگیرم و عکس هم گرفته. بعد یک جو عجیبی بر علیه امام موسی صدر در قم راه افتاد که این آقایی که پدرش مرجع تقلید است رفته لبنان خوشگذرانی با زن هنرپیشه در یک جلسهای عکس گرفته، حالا خوب است آن موقع واتساپ نبود وگرنه سکهی یک پول میکردند ایشان را. میگویند آیت الله بروجردی گفت شما دارید اشتباه میکنید، گفت یک زنِ هنرپیشهی لبنانی آمده در یک همایشی که ایشان در آن سخنرانی کرده و تاثیر گذاشته روی مستمع و این هنرپیشهی بیحجاب آنقدر شیفتهی این مطالب شده که گفته میخواهم با شما عکس بگیرم. خب این مقدمهی اصلاح اوست، ایرادی به امام موسی صدر وارد نیست. میگویند آیت الله العظمی بروجردی محکم دفاع کرده بود. حالا شما زندگی بعد آن هنرپیشه را رصد نمیکنید که شاید آن زن هنرپیشه در مسیر قرار گرفته باشد! بعضیها با یک جمله یا یک کلمه زندگیشان متحول میشود.
از ویژگیهای دیگر رسول الله در اخلاق اجتماعی این بود «لایطلب أروقه»[26] پیامبر دنبال نقاط ضعف مردم نبود، تجسس در ضعف مردم نمیکرد، مسائل پنهانی مردم را کنکاش نمیکرد. آقا فلانی کجا میرود با چه کسی میرود، شبها کجاست روزها کجاست! آقا فضولی ممنوع، پیغمبر اینگونه بود، مسائل پنهانی دیگران را پیغمبر پردهبرداری نمیکرد، «و لایتکلم فیما یرجو ثوابَه»[27] امیرالمومنین فرمود جدت رسول الله حرفی میزد که در آن خاصیت و ثواب باشد، یعنی پیامبر لب میگشود یک آثار و برکاتی و ثوابی در سخنانش نبود، حرف بیهوده و خنثی کسی از پیامبر نمیشنید. این هم جزء ویژگیهای این بزرگ انسان نظام خلقت از دیدگاه امیرالمومنینی که 33 سال لیلاً و نهاراً با پیغمبر بود. اینها را ما چه در اخلاق فردی و چه در اخلاق جمعی انشاءالله سعی کنیم بکار بگیریم و عمل کنیم.
ایام ایام میلاد باسعادت دو شخصیت بزرگ نظام خلقت است، انشاءالله بزرگترین عیدی ما در این ایام فرج مولایمان امام زمان و انشاءالله خدا در این ایام باقیماندهی زندگانی توفیق عمل کردن به دستوراتی که امشب از امیرالمومنین در صفات پیامبر ذکر شد بدهد، و به همهی ما توفیق پایبندی به این فرمایشات را عطا کند.
تقدیم به محضر رسول خدا و امام صادق صلوات غرا ختم کنید.
[1] احزاب آیه21
[2] احزاب آیه21
[3] روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه ج2 ص325
[4] احزاب آیه21
[5] احزاب آیه21
[6] مسد آیه1
[7] توبه آیه100
[8] احزاب آیه21
[9] احزاب آیه21
[10] مکارم الاخلاق ص14
[11] مکارم الاخلاق ص14
[12] الکافی ج1 ص90
[13] الکافی ج1 ص90
[14] مکارم الاخلاق ص14
[15] مکارم الاخلاق ص14
[16] مکارم الاخلاق ص14
[17] مکارم الاخلاق ص14
[18] مکارم الاخلاق ص14
[19] مکارم الاخلاق ص14
[20] مکارم الاخلاق ص14
[21] ص آیه82
[22] مکارم الاخلاق ص14
[23] مکارم الاخلاق ص14
[24] مکارم الاخلاق ص14
[25] مکارم الاخلاق ص14
[26] مکارم الاخلاق ص14
[27] مکارم الاخلاق ص14