استاد حدائق روز یکشنبه 3 مهرماه 1401 در مسجدالرسول(ص) شیراز به مناسبت شام رحلت پیامبر(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) به بیان مبحث « پیامبر(ص) الگویی برای همه انبیاء و اولیاء» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قالالله تبارک و تعالی فی محکم کتابه القرآن الحکيم: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم»[1].
صدق العلی العظيم
يکی از عزيزان حاضر در مجلس چندتا سؤال مطرح کردند، من به احترام اين سؤالهایی که مطرح شده بخشی از وقت صحبت را به احترام امروز و صاحب امروز اشارهای به پاسخ سوالات داشته باشيم نسبت به شخصيت رسولخدا که خداوند وجود پيامبر را برای تمامی انسانها به عنوان اسوه و الگو ياد میفرمايد که شب گذشته اشاره کرديم پيامبر برای تمامی انسانها در تمامی دورهها الگوست در تمام مشاغل مناصب جايگاهها، پيغمبر يک الگوی مؤيد من عندالله است لذا گفتيم ضرورت دارد که پيامبرمان را بهتر بشناسيم روش پيامبر برخورد پيامبر در تمام زمينههای زندگی فردی اجتماعی اقتصادی سياسی تصميمات اينها همه برای ما نکته است و درس است يکی از اوصاف شاخص پيغمبر که خداوند تأييد و تأکيد میفرمايد و قسم میخورد به اين اخلاق آن خلق والای رسولالله است: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم»[2].
ببينيد عزيزان الآن در همين شيراز جنتترازتان بهائيت دارد با اخلاق کار میکند، بیگانه با اخلاق کار میکند جذب میکند من مسلمان با بد اخلاقی دفع میکنيم حقانيت شما در اخلاقتان بايد نشان داده بشود در روش و منش شما بايد خودش را نشان بدهد گاهی اوقات میبيند آن بيگانه با آن روی خوش با آن ادبيات محترمانه کار دارد میکند من حق با من است ولی با يک ادبيات و رفتاری نا به جا و ناپسند دارم دفع میکنم اسلامی که ما امروز به آن افتخار میکنيم به برکت اين اخلاق به ما رسيده، من صبح در جلسه مهديه عرض کردم پيامبر يک جوان يهودی را سه سال تحمل کرد تا اينکه آن لحظات آخر زندگی مسلمانش کرد، ما گاهی اوقات پسر خودمان فرزند خودمان را تحمل نمیکنيم طرد میکنيم جوان مسلمان را تحويل نمیگيريم يک بخشی از اين فاصله گرفتنهای از دين هم بخشش را شايد بزرگترها مقصر هستند ما نزديک نشديم ما اخلاق به خرج نداديم ما جذب نکرديم، خدا رحمت کند مرحوم آيتالله شهيد بهشتی ايشان میفرمود مدير لايق و کارآمد بايد يک جذب حداکثری و يک دفع ضروری داشته باشد ما گاهی اوقات برعکس عمل میکنيم دافعهمان حد اکثری است جاذبهمان حداقلی است پيغمبر يک جاذبه گستردهای داشت دافعه در مقام ضرورت بود من يک روايتی را از فرمايشات امام صادق تقديم کنم در توصيف محاسن اخلاق که اين امروز در جامعه ما بايد همهمان عمل کنيم، پيامبر را خدا میفرمايد: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»[3] اخلاق خوب شما مردم را جمع کرده اگر شما تندخو بوديد مردم از دورت پراکنده میشدند و اين هم نکته است عزيزان در هر شغلی در هر پستی در جايگاهی میخواهيد موفق باشيد بايد اخلاق داشته باشيد پدر بد اخلاق در کانون خانواده هم رها شده است يک وقتی ما جای به بنا بود برويم يک آقایی آمد دنبالما از همين مسجدالرسول ظهر ما را ببرد در اين مسير گفت حاج آقا اجازه میدهيد اين پدر بزرگ ما را هم سوارش کنيم؟ گفتم چه اشکال دارد؟ در اين حد فاصلی که داشتيم میرفتيم گفت پدر ما دنبال خانه اجارهای میگرده، اگر يک وقت کسی هم به شما مراجعه کرد ما تاريخ اجارهمان تمام شده دنبال يک منزلی میگرديم برای اجاره، تا رسيد آنجایی که میخواست پدر بزرگ را بياورد رفت داخل و آمد، گفتم پدر شما در اين خانه مستاجر است یا مالک است؟ گفت نه اين خانه دو طبقه است مادر بزرگ ما فوت کرده فقط پدر بزرگ تنها زندگی میکند، گفتم شما دنبال خانهای اجاره میگرديد خب اين پدر بزرگ هم تنهاست در يک خانه دو طبقه بياييد خدمت پدر بزرگتان به بابت بگو بيايد خدمت پدرش، اين توفيقی است برای شما حالا اجارهای هم میخواهيد به غريب بدهيد به پدرتان بدهيد، گفت حاج آقا اصلاً حرفش را نزنيد گفت اينقدر اين پدر بزرگ بد اخلاق است که ما سختی اجاره کشی را اجاره نشينی را اسباب کشی را به جان میخريم ولی زندگی با اين پدر بزرگ برای ما جهنم است خب اين ضعف است، اميرالمؤمنين فرمود به گونهای زندگی کنيد که وقتی بين مردم هستيد مردم از بودن شما بهرهمند باشند وقتی میرويد احساس کنند چيزی را از دست دادند امام صادق در محاسن اخلاق سهتا ويژگی را حضرت نام میبرد اين محاسن اخلاق دوره مقدماتی اخلاق است، دوره تکميلی اخلاق مکارم اخلاق است.
امام صادق میفرمايد محاسن اخلاق اين سهتا صفت است اينها را ما بايد در فتارهايمان نسبت به يکديگر در خانواده در جامعه يک: «تُطِيبُ كَلَامَكَ»[4] حضرت میفرمايد از ويژگیهای اخلاق خوب سخن را پاکيزه گفتن يعنی ادبيات حرف زدنمان ادبيات محترمانه باشد محترمانه به مردم سخن بگوييد، گاهی اوقات کلام کلام خشن گاهی اوقات کلام کلام فاحش کلام زشت حرف را میشود زيباتر زد، بد بيان میکنيم طرف را رنجيده میکنيم نگران میکنيم از صحبت خودمان اين نکته اول ياد بگيريم زيبا سخن بگوييم از سرسختترين دشمنان پيغمبر ابوجهل بود آدم خبيثی هم بود از آنهای هم بود که آخر هم در جنگ بر عليه پيغمبر کشته شد اين ابوجهل که میدانست پيغمبر هم حق است گاهی اوقات در کوچههای مکه پيامبر را که میديد به پيامبر اسائه ادب میکرد لباس پيغمبر را میگرفت میکشيد گاهی اوقات گردن پيغمبر خراش بر میداشت زخم میشد توهينهای گفتاری به پيغمبر میکرد نام رسولالله را به زشتی میبرد مجنون میگفت ساحر میگفت میگفت شما ديوانهای، شما ساحريد، اين توهين میکرد پيغمبر بر میگشتند او را با کنيه صدا میزدند من اين را بياورم در قالب ادبيات فارسی تا بهتر جا بيفتد يک کسی به شما برسد شما را به اسم و زشتی صدا بزند شما برگرديد او را با فاميل و نيکويي خطاب کنيد اگر اين جوری هستيد اخلاقتان اخلاق نبوی است:
میگويد من بد کنم تو بد مکافات کنی، پس فرق ميان من و تو چيست بگو
رسولالله اين گونه عمل میکرد او به پيغمبر نام را به زشتی میبرد و با توهين، رسولالله بر میگشتند میگفتند «يا ابالحکم» عرب جاهليت به ابوجهل میگفت «ابالحکم» يعنی پدر حکمت، پيامبر با همان ادبيات زيبا او را صدا میزدند اين درس است برای ما، فحش جوابش فحش نيست دشنام جوابش دشنام نيست اميرالمؤمنين میفرمايد بدی را با بدی اگر جواب بدهيد تأييد کرديد کار بد را: «تُطِيبُ كَلَامَكَ»[5] ادبيات حرف زدنمان ادبيات مؤدبانه و پاکيزه، این يک.
دوم: «تُلِينُ جَنَاحَكَ»[6] نرم خويي، ما در روابط اجتماعیمان آدم خشن سخت يک کلام، بعضیها ديديد میگويد حرف همين است که من گفتم، حرف مرد يک کلام است، يک وقت میبينيد اشتباه کرد حرف زد، چه شده است؟ حرف مرد يک کلام است! تازه خداوند سبحان هم که تکليف واجب کرده میفرمايد: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»[7] حج واجب است: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً»[8] حج واجب است اما: «مَنِ اسْتَطاعَ»[9] اگر استطاعت پيدا کردی: «تُلِينُ جَنَاحَكَ»[10] نرم خويي از اخلاق پيغمبر بود پيامبر شخصيتی بود متواضع نرمخو با عامه مردم با همه پيامبر با احترام برخورد میکرد و حال آنکه شخصيت اول نظام خلقت است عالم به طفيل او آفريده شده اما پيامبر با همه با احترام برخورد میکرد، رسولالله در مسجد نشسته بود جماعت يهودیها داشتند جنازهای را میبردند به طرف قبرستانشان پيامبر در مسجد ديدند يهودیها دارند تشييع میکنند پيغمبر تمام قامت ايستاد همين طور نگاه میکردند اينها داشتند در کوچه میبردند يهودی را جنازه را پيامبر ايستاد تا آن جنازه ديگر و آن جمعيت از چشم ناپديد شدند رسولالله نشست يکی از مسلمانها عرض کردم يا رسولالله يهودی داشتند میبرند، پيغمبر فرمود: «أ ليس نفساً» ، انسان نبود، مردم پيغمبرتان اين بود، ما برای همديگر ارزش قائل نيستيم پيغمبر به احترام يک جنازهای که دارند میبرند از اهل کتاب قيام میکند، ما گاهی اوقات حرمت يکديگر را رعايت نمیکنيم: «تُلِينُ جَنَاحَكَ»[11] اين نرمخو بودن.
سوم: «وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ»[12]از ويژگیهای خوب محاسن اخلاق امام صادق میفرمايد با همهگان با چهره باز رو به رو بشويد اين بشر وجه چهره گشاده يک سرمايهای فنا ناپذيری است خود رسولالله در يک سخنی فرمودند: «إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ»[13] شما با پولهايتان مردم را نمیتوانيد راضی نگهداريد گاهی اوقات يک پدر بچههای خودش را نمیتواند راضی کند شما اول ملياردر عالم را امروز بياوريد هرکه هست نمیتواند با اين ثروت مردم را راضی نگهدارد انتظارات مردم توقعات مختلف است گاهی اوقات خانواده خودش را نمیتواند راضی نگهدارد، پيغمبر میفرمايد دو چيز است که اگر شما داشته باشيد همه را از خودتان وليکن: «فَسَعُوهُمْ بِبَسْطِ الْوُجُوهِ وَ حُسْنِ الْخُلُق»[14] با چهره گشاده با مردم رو به رو شدن و اخلاق شايسته به خرج دادن همه را راضی نگه میداريم چهره باز سرمايه فناناپذير است حسن خلق سرمايه تمام نشدنی است آدمهای که اخلاق خوب دارند اين اخلاق خوبشان حداقل اين است که مخاطبش راضی میرود يک مدير با اخلاق کاری هم که ازش نيايد ارباب رجوع ناراحت ازش بر نمیگردند، يک فروشنده با اخلاق مشتری ازش متاع هم و کالا هم که نخرد اين اخلاق خوب اين فروشنده اخلاق خوب اين شهروند او را راضی نگه میدارد آقای محترم، حالا نمیتوانيد در اقتصادت زندگیات آنگونه که بايد کار کنی کار کنی، اخلاق داشته باش، گاهی اوقات پول هست اخلاق نيست رضايت نيست همه چيز هست بیاخلاقی است نارضايتی است گاهی اوقات هم میبينيد هيچی نيست اخلاق هست خوشی است، رسولالله فرمود اگر مردی به خانمش بگويد من تو را دوست میدارم اين از دل اين زن خارج نمیشود حالا ما میگوييم نه آقا بچه لوس میشود بگوييم دوستت میداريم شما در اين حديث کساء ببينيد امام حسن و امام حسين وقتی میخواستند اجازه بگيرند بيايند زير عبا کنار پيغمبر ادبيات رسولالله اين است: «و عليك السّلام يا قرّة عينى و ثمرة فؤادى»[15] روشنايي چشمم، ميوه دلم، ما اين حرفها را به بچههای خودمان میزنيم اصلاً اين را در زندگیمان به کار، اولاد بايد به چشم خار به دل عزيز باشد اين حرف غلطی است اين نيست سيره پيامبر: «وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ»[16]با چهره باز با مرم رو به رو شدن که اميرالمؤمنين میفرمايد مؤمن شادی در چهره اوست اندوه در درون او نهفته است او هرکه میبيندش شاد میبيند او را حالا اندوه هم دارد ولی اندوهش را با ديگران تقسيم نمیکند شادی خودش را با ديگران تقسيم میکند، خب تا همين اندازه به احترام امروز که روز ارتحال و شهادت دو شخصيت بزرگ نظام خلقت بود اين عبارت را عرض کردم، چون عزيزی سهتا سؤال پرسيدند اين را هم من يک اشارهای کنم احتراماً حالا گرچه اين سؤال شايد سؤالی بخشی از عزيزان هم باشد عنوان کردند چگونه از خود شناسی به خدا شناسی میرسيم لطفاً در مورد خودشناسی توضيح دهيد، اينکه اميرالمؤمنين میفرمايد خودتان را شناختيد خدايتان را میشناسيد موفقين در خدا شناسی موفقين در خودشناسی هستند، چگونه؟ بشر فراموش نکن ثانيهای از عمرت دست تو نيست اين خودشناسی است امشب زنده هستی زنده به خانه میرسی فردا هستی، اين حافظه اين کبد اين قلب اين کليه اين ملياردها سلول زنده دست شماست، خودتان را يافتيد خدا را يافتيد اينها کار کيست؟ هرچه خودتان را بهتر بشناسيد در بندگی کوشاتر میشويد شما ببينيد وقتی کسی نعمت را پيدا کرد تشکر از آن صاحب نعمت میکند وقتی من بدانم اين محبت از فلانی به من رسيده بر میگردم تشکر میکنم سپاسگزاری میکنم اينکه اميرالمؤمنين میفرمايد: «من عجز عن معرفة نفسه فهو عن معرفة خالقه أعجز»[17]آنی که در خودش مانده در خدا شناسی بيشتر میماند اينهای که در خداشناسی در جا میزنند چون در خودشان ماندند، ديديد نوعاً هم برخورد داشتيد افرادی که از خدا فاصله گرفتند میگويند نماز برای چه؟ ما کاری به خدا نداريم اين فکر میکند خودش صفر تا صد است فرعون در معرفت نفسش مانده بود، دقيقاً بعضیها حرف فرعون را امروز با يک تغيير ساختارهای میزنند میگويند ما پول داريم پارتی داريم مقام داريم وقتمان در مسجد و نماز و هيئت برای چه خرج کنيم؟ فکر میکنند بعضیها هرکه میرود مسجد آدمهای درمانده وامانده جامانده عقب مانده بايد بيايد مسجد، اتفاقاً هرچه در زندگی موفقتر هستيد بايد بندگیتان بيشتر باشيد هرچه خدا به شما بيشتر لطف کرده بايد در بندگی کوشاتر باشيد مسجد اولاً جای آنهای است که خدا نعمت بيشتر به آنها داده، ملياردرها مسئولين مشهورين دانشمندان اينها بايد مسجد جايشان باشد چون خدا به اينها بيشتر عطا کرده گرچه همه بايد بندگی کنند ولی کار برعکس ما هرچه بيشتر گيرمان میآيد از مسجد فاصله میگيريم مقاممان هرچه میرود بالاتر دورتر میشويم از معنويت سوادمان میرود بالاتر متکبر میشويم دين را میخواهيم بکشيم به چالش، مشکل فرعونها همين بود که خودشان را نشناختند فرعون حرفش اين بود اين را من در بعضی از جلسات هم سؤال طرح کردند حالا هم سؤال را طرح میکنم هم جواب را میدهم علت اينکه خدا فرعون را وسط نيل عذاب کرد اين بود که فرعون عامل اصلی استکبارش نيل بود فرعون میگفت ما آب داريم ما خاک داريم ما زمين داريم ما نيازی به خدا نداريم بعضیها فکر میکنند که آدمهای مريض درمانده بايد عبادت کنند اتفاقاً مردم هرچه خدا لطف بيشتری بهتان کرده بايد بيشتر شکر به جا بياوريد هرکه بامش بيش، برفش بيشتر، عبادتی که خدا از، اين را بشنويد قيامت هم خواهيد عبادتی که خدا از يک ملياردر انتظار دارد از يک فقير انتظار ندارد پيغمبر فرمود آنهای که در دنيا به مال کم راضیاند خدا قيامت به عمل کمشان رضايت میدهد حالا خواهيد ديد اين حديث پيغمبر را بعضیها قيامت خيلی سريع رد میشوند چون چيزی در دنيا آنجوری دستشان نبوده، میگويد خدايا ما مثلاً يک سوئتی داشتيم خدا هم به اندازه همان سوئت میگويد عبادت قبول برو ولی آقا تو ملياردها دستت بود بايد به نسبت ملياردها بندگی میکردی سليمان ما باد را تحت فرمانت قرار داديم لذا حضرت سليمان را بعد از همه انبياء اجازه ورود به بهشت میدهند میکشند به حساب، سليمان را مديريت داديم بايد جواب مديريتش را بدهد، سواد داری جواب سوادت را بايد بدهی، لذا حضار محترم دادههای الهی اگر با معرفت نفس عجيب بشود هرچه بيشتر بشود انسان بندگیاش بيشتر میشود من اينجا يک کد بدهم دست همه عزيزان اين کد در دعای مکارم الاخلاق امام سجاد است، آنهای که خدا بهشان لطف کرده ثروت داده من امشب کدش را میدهم دستتان میخواهيد بدانيد اين ثروت در مسير خدا هست يا نه؟ امام سجاد به خدا عرض میکند خدايا ثروتم را افزوده مکن و افزايش مده مگر اينکه هرچه اين ثروت دارد میرود بالا و بيشتر میشود در وجودم نسبت به شما بياييم پايينتر و محتاطتر، اين کد ثروت است يعنی هرچه دستت بازتر بندگیات بيشتر هرچه بيشتر میريزند در دامنت عبادت افزونتر وای به حال ثروتمندی که بگويد پول ما را از نماز اول وقت گرفت، بدا به حال ثروتمندی که بگويد آقا حالا که به يک امکاناتی رسيدم توفيقات گذشته رفته اين پول پولی است که آدم را دارد میبرد، اين نيست آنی که اهلالبيت میخواهستند اين در ثروت.
در مقام آقا امام سجاد عرض میکند: «وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً»[18]خدايا مقام ما را نزد مردم بالا مبر، مگر اينکه هرچه آبرويمان میرود بالاتر مقام مان میرود بالاتر، در وجود خودمان بياييم پايينتر: «إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا»[19]مسئولين به خودشان نمره بدهند قاعده، مسئول موفق مسئولی است که هرچه مقامش میرود بالاتر، افتادگی و تواضع و فروتنیاش بيشتر میشود تا ديروز با همکارهايت همکار بودي سلامت میکردند حالا که شدی آقای مدير تو بايد سلام کنی، حالا تو بايد احترام کنی: «وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا»[20] اين میشود معرفت نفس يعنی خودت را پيدا کن، پول مقام، سلامتی آبرو همه چيز از اوست او را شناختی خود را شناختی به وظيفه عمل کن و دقيقاً کسانی که در بندگی خدا موفقاند اينها در خودشناسی خودشان موفقاند دنيا برای اينها حجاب نشده، سرگرم نشدند، حاضر نيستند نماز را با هيچ چيزی معاوضه کنند معرفت نفس است، مرحوم مقدس اردبيلی نقل میکند، مقدس ساليانی هم در همين شيراز طلبه بوده از بزرگان علمای شيعه است محقق اردبيلی يا مقدس اردبيلی، عزيزانی که نجف مشرف شديد بعد از حضرت آدم و حضرت نوح از قبرهای که به اميرالمؤمنين خيلی نزديکاند يکی مقدس اردبيلی است يکی محقق حلی است، وارد حرم که میخواهيد بشويد سمت راست مقبره محقق حلی است سمت چپ آن رواق سمت چپ حجرهای که هست قبر مقدس اردبيلی است اين آقای مقدس اردبيلی ببينيد آقايون من يک گوشهای گذرا عرض میکنم ايشان در نهايت فقر بود در نجف، حالا خيلی وقت مجلس را نمیگيرم رعايت وقت را هم بايد بکنيم جريانی پيش آمد که يکی از تجار نجف چيزی را متوجه شد و يک ترحمی کرد نسبت به مقدس اردبيلی که يک طلبهای فاضلی متدينی مؤمني بود مبلغی را به عنوان پاداش به مقدس اردبيلی داد، چهار صد و پنجاه سکه طلا، گفت آقا اينها را بگيريد گذران زندگی بکنيد هر وقت هم نياز داشتيد من هستم چون جريانی آن تاجر ديد و خيلی نگران شد که چرا يک طلبهای متعهد فاضل وضعش به اينجا برسد که با پوست خربزه خوردن شکم را سير کند، خب آقايون در برابر پولهايتان مسئول هستيد اينها مال خداست رسولالله فرمود اگر فقيری ديد گرسنه ماند فقيری ديد برهنه ماند فقيری ديديد آخرتش را به دنيا فروخت به خاطر اين است که بعضی از ثروتمندها به وظيفهشان عمل نمیکنند، در پولهايتان حق فقراء است، حالا آقا خمس مالش را نمیدهند واجب عينی زکات مالش را نمیدهد، انفاق نمیکند آن وقت آقا تا کمر خم میشود در سطل زباله من بارها عرض کردم وقتی اين صحنهها را من در خيابان میبينم استغفار میکنم میگويم استغفر الله ربی و اتوب اليه خدايا به بما ببخش کوتاهیهای ما را کمکاریهای ما را آن تاجر چهارصد و پنجاه سکه داد میگويد همان روزی که اين سکهها به مقدس اردبيلی رسيد ايشان در يکی از اين حجرههای اطراف حرم اميرالمؤمنين در صحن اتاق داشت نيمه برای نماز شب که بلند شد ديد غسل برايش واجب شده، نماز شب نه نماز واجب، هوا نسبتاً هوای سردی بود ايشان بلند شد يک ساعت به اذان صبح رفت درخانه حمامی آنی که حمام داشت در زد، گفت آقا بياييد حمامت را يک ساعت زودتر در را باز کن ما يک غسلی بکنيم به نماز شب برسيم اين را هم بهتان بگويم بعد صد و بيست سال که رفتيد به حرف من میرسيد رسولالله میفرمايند از آرزوی آرميدگان در قبر آنهای که در قبر هستند، پدرهايمان مادرهايمان گذشتگانمان میدانيد چه است: «وَدَّ من فی القبور»[21] از آرزوی آرميدگان در قبر اين است که ای کاش میشد برگرديم به دنيا ما بازاء اين برگشت همه دنيا را میداديم خدا ما را بر میگرداند دو رکعت نماز در دل نماز شب میخوانديم قدر اين نمازهايتان وقتی رفتيد میفهميد که چه میدادند در اين نيمه شبها مقدس اردبيلی درخانه آن حمامی در زد گفت آقا بيا در را باز کن ما برويم در حمام و يک غسلی کنيم، حمامی گفت وقت صبح بيا، اذان صبح حمام را باز میکنم گفت استثناءً امشب را زودتر باز کن هرچه بخواهی من بهت میدهم مقدس گفت من هرچه بگوييد من به تو میپردازم، بياييد در حمام را باز کن، حمامی گفت چقدر میدهی؟ گفت آقا يک سکه طلا خوب است گفت نه، دو سکه پنج سکه ده سکه بيست سکه حمامی طمع کرد گفت حتماً اين طلبه يک گنجی پيدا کرده، مقدس هم هی نرخ را برد بالا بالا، تا رسيد به چهار صد و پنجاه سکه، حمامی باز طمع کرد مقدس گفت آقا من يک پولی امروز گيرم آمده چهار صد و پنجاه سکه خدا کند که خودمان را بشناسيم ديگر سکه طلا نزدت بیارزش میشود، میدانيد سکه بهار آزادی برايمان خيلی مهم است چون خودمان برای خودمان مهم نيستيم خودمان را نمیشناسيم خودمان را داريم خرج میکنيم برای چيزهای ديگر به قول مرحوم آيتالله العظمی بهجت شما را آوردند در دنيا با زندگی کردن قيمتی بشويد نه با هر قيمتی زندگی کنيد، بعضیها با هر قيمتی زندگی میکنند بابا زندگی کن تا قيمتی بشوی به حمامی ايشان گفت آقا من بيشتر از چهار صد و پنجاه سکه ندارم اين هم امروز گيرم آمده ولی حاضرم همه را بدهم نماز شب از دستم نرود، حمامی آمد در را باز کرد چهار و پنجاه سکه، يک آقایي آمد داد پولها را گرفت هم او دارد امتحان میشود هم مقدس خدا زيربار منت بشر قرار نمیگيرد مرحوم مقدس آمد غسل کرد و رفت و نماز شب آن شب را خواند و فردا دوباره سحر قبل از اذان صبح امتحان خداست مقدس اردبيلی دوباره حمام لازمش است اما تفاوتش با شب گذشته دست خالی است ولی ايمان کامل است رفت درخانه آن حمامی در زد حمامی آمد دم در گفت آقا بيا در حمام را باز کن ما يک غسلی کنيم نماز شبی بخوانيم، گفت به قيمت شب گذشته حاضر هستم، گفت تفاوت من با شب گذشته اين است ديشب داشتم دادم امشب دستم خالی است امشب برای خدا در حمام را باز کن آنهم امتحان است، حمامی گفت اگر نرخ شب گذشته را بپردازي حمام را باز میکنم، اگر نه اذان صبح بيا، میگويند نا اميد مقدس اردبيلی آمد در صحن اميرالمؤمنين چاهی بود که اين زوار آب بر میداشتند برای وضوء گرفتن و حالا نيازهايشان ايشان ديد حمامی هم در را باز نکرد، يک قطيفهای لنگی دور کمر بست در آن وقت نيمه شب دلو انداخت در چاه آب کشيد بيايد بالا غسل کند، دلو آمد بالا ديد دلو پر از طلا و جواهرات است مقدس، چهار صد و پنجاه سکه میدهی، ما دلو پر از جواهرات را برايت میفرستيم بالا اينها آزمون است میگويند دلو را خالی کرد در چاه، گفت چاه احمد از تو آب میخواهد برای غسل کردن، نه طلا و جواهرات بار دوم کشيد پر از جواهرات آمد بالا دوباره خالی کرد، دفعه سوم آّب آمد غسل کرد و نماز شب آن شب را خواند و میدانيد اين آقا به کجا رسيد؟ در قفل شده حرم اميرالمؤمنين برايش باز میشد سؤالات پيچيدهای فقهی و اصولیاش را میآمد کنار ضريح اميرالمؤمنين مطرح میکرد و از درون ضريح حضرت جوابش میدادند، بعضی از شبها میرفت مسجد سهله محضر امام زمان مسائل را میپرسيد. تا شب نروی روز به جای نرسی ما کاری که مقدس کرد کرديم که جواب نگرفتيم میگويد:
چون نديدند حقيقت رهی افسانه زدند، ای مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز
کان سوخته را جان شده آواز نيامد،
اين آقای مقدس خوب خودش را شناخته هزينه میکند برای دين و خدا هم پاداش میدهد لذا عزيزان اين شناخت خود سرمنشأ همه موفقيتهاست و اين را هم من امروز در جمعی از معلمها گفتم يک جلسهای در حوزه داشتيم آموزش و پرورش ما بايد بيايد سر خط، من به نظام آموزشی يک ايراد دارم و آن اين است که ما به آموزش سواد داريم میپردازيم نه آموزش علم، با کمال تأسف در جمع از اساتيد دانشگاه بوديم من يک سؤال پرسيدم گفتم علم را يک کسی تعريف کند ديدم تمام اين اساتيد دارند سواد را تعريف میکند نه علم را علم چيست؟ علمی که خدا میفرمايد اول معلم من هستم: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ»[22] علمی که پيغمبر میفرمايد برای تحصيل آن مرزها را در نورديد ولو به چين برويد علمی که پيغمبر میفرمايد از گهواره تا گور دنبال آن باشيد چه است اين علم؟ همين مدرکهاست ليسان دکتر حجة الاسلام آيتالله متخصص پرفسور اين علم است اين سواد است، اينکه بعضیها هرچه بيشتر ياد میگيرند غرورشان تکبرشان خودخواهیشان دور شدن از ارزشها در آنها بيشتر میشود ببينيد امام صادق علم را چگونه تعريف کرد، راوی از امام صادق سؤال کرد آقا علم را برای ما تعريف کن، امام فرمود علم چهارتا نشانه دارد، اين معلمها بايد در کلاسهای درسشان عمل کنند، دانشگاههای ما حوزههای علميه ما تحصيل کردههای ما، اگر به اينها رسيدند عالماند نرسيدند با سوادند، سواد يعنی سياهکاری يعنی بلد هستي میروی پای تابلو و چندتا شعر مینويسی چندتا مسأله حل میکنی اما به علم هم رسيده معلوم نيست علم اين چهارتا نشانه را دارد، يک امام صادق فرمود: «ان تعرف نفسک» ؛ خودت را بشناس عالم يعنی کسی که خودش را پيدا کرده اين در مدارس ما بايد خودشناسی درس داده بشود دانش آموز بفهمد که است؟ بفهمد مصنوع کيست؟ آفريدگار او کيست؟ دو: «أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ»[23]، خداشناسی عالم يعنی انسان خداشناس، سه: «أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ»[24]امام صادق فرمود عالم يعنی وظيفه شناس آنی که سوادش رفته بالا ديگر نماز نمیخواند روز عاشورايي بود از مجلس روضهای آمدم بيرون نزديک اذان ظهر بود يک خانمی به من زنگ زد از آبادان گفت آقای حدائق من الآن در اين اتاقی که نشستم سر سجاده زيارت عاشورا دعا اشک گريه، اتاق بغلی شوهرم مجلس شراب عرق ورق، هردو هم استاد دانشگاه گفتم خانم چرا در ازدواجت دقت نکردی؟ چرا حواست جمع نبود گفت اتفاقاً من زن اين آدم که شدم به خاطر نماز اول وقت خاندنش بود گفت اين در دانشجوها مشهور بود نماز اول وقت میخواند دوره دانشجويياش هم خوب بود، زمانی که متخصص شد پست گرفت جايگاه بهش دادند در پالايشگاه همه چيز را گذاشت کنار رفت به سمت گناه خب اين آدم با سواد است عالم نيست خدا عزيزان در قرآن از با سوادهای بیمعرفت دوتا تعبير تند دارد يکی الاغ دوم سگ، الاغ علمای يهود سوره جمعه، سگ بلعم باعورا سوره اعراف سواد مهم نيست علم مهم است، خروجی علم بايد انسان را خودش را بشناسد خدايش را بشناسد وظايفش را بشناسد و چهارمين نشانه امام صادق فرمود: «أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِكَ»[25]علم يعنی آسيبشناسی يعنی بفهمی چه از خدا جدايت میکند چه چيزی تو را از دين دور میکند دشمن شناس باش شيطان شناس باش آفت شناس باش کلاه سرت نرود اين چهارتا ويژگی را امام صادق میفرمايد نشانه علم است حالا آقا شده آقای مهندس به بابايش میگويد نوکر استاد دانشگاه شده خدا را میکشد به چالش امام زمان را مسخره میکند خب اين همانی است که يا الاغ است گاهی اوقات به اين معلمها میگويم حواستان باشد زير دستتان اين دو معجون تربيت نشود، عالم اين کدها را بايد داشته باشد خب معرفت نفس قطعاً زيربنای همه موفقيتهاست.
عنوان کردند که در هيچجای قرآن نماز خواندن نيامده، بلکه نماز را برپا داشتن گفته شده لطفاً در مورد برپا داشتن نماز و صحيح خوانده شدن آن، و چرا خواندن نماز منجر به: «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»[26] نمیشود الآن، ببينيد همين طور که اشاره کردند قرآن اقامه نماز را تأکيد میکند نه خواندن نماز را هيچ کجايي قرآن نداريم: «اقرئوا الصلاة، تقرئوا الصلاة، تقرئون الصلاة»، میگويند: «اقم الصلاة، تقيمون الصلاة، يقيمون الصلاة، اقام الصلاة، برپا داريد خب حالا ديگر وقتمان به پايان رسيد فقط کدش را من بهتان میگويم میخواهيد بفهميد اقامه نماز يعنی چه؟ از آيات 20 تا 34 سوره معارج را برويد بخوانيد خدا کد اقامه نماز را نام میبرم من میخواهم بفهمم اين نماز من اقامه است يا قرائت است: «وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُون»[27]اين از نشانههای اقامه نماز است ببينيد چقدر امانتدار هستيد چقدر وفای به عهد داريد مردم را سرکار میگذاريد يا نمیگذاريد؟ حرفمان در هواست آقا يک چيزی گفتيم تو هم باورت شد خب تو اقامه نمازگزار نيستی تو اقامه نماز نمیکنی تو عادت است به تعبيری آيتالله مشکينی نرمش داری میکنی، نماز نيست نماز از خروجیهايش اين است که: «وَ الَّذينَ في أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُوم»[28]در اموال خودشان احساس تکليف میکنند میگويند حق هست فقراء سهم دارند نيازمندان حق دارند اگر من خدا به من ثروت داده و احساسی به من دست نمیدهد که ضعفای جامعه هم در اين اموال حق دارد اين نماز قرائت است اقامه نيست، اقامه نماز در برابر منکرات در برابر نامحرمها بازداشتن خودمان از گناه، ناموس مردم را ناموس خود بنگريم حرمت ديگران را حرمت خود بشماريد حدود بيش از ده ويژگی را خدا نشانه اقامه نماز نام میبرد سوره معارج که اينها بحث جلسات متعدد سخنرانی است، اين هم نکته ديگر. سؤال پايانی عنوان نمودند در قرآن مجيد جايگاه شيهدان را بسيار والا توصيف شده پس چرا برای امام حسين گريه میکنيم؟
ما هفت نوع گريه داريم، گريه دروغ، گريه ندامت، گريه شادی، گريه پيشيمانی، گريه حزن و اندوه، شما ببينيد گريه تقلب بچههای يعقوب وقتی يوسف را انداختند در چاه، شب برگشتند آمدند منزل قرآن میفرمايد: «وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُون»[29] اينها داشتند گريه میکردند ولی گريه دروغ بود با گريه به حضرت يعقوب گفتند برادر ما را گرگ خورد به قول يک آقايي میگفت گريه کلکی، بعضیها ديديد خوب گريه میکنند میگذاردت سرکار اشکش دم دستش است اين يک گريه است و گريه خوبی نيست، يک گريه گريه ندامت است اين در پيشگاه خدا آبرو میدهد به انسان همان اشکی که شما در خلوتهايتان در خانه خدا از چشم جاری میشود که علی عليهالسلام فرمود يک قطره اشکی که ندامتاً از چشم انسان جاری بشود درياهای آتش را خاموش میکند اين هم خيلی خوب است، يک گريه گريه شادی است گاهی اوقات ديديد بعضیها يک دفعه اشکشان جاری میشود میگويند چه شد؟ میگويد فلانی را بعد از سالها ديدم خوشحال هستم اين اشک شوق است ديديد گاهی اوقات میروند به استقبال حاجی، زائر دارد از مکه میآيد آقای صلاحی درک کردند حاج آقای يقطين هم همين طور، آقای هاشمی، ديديد اين عزيزانی که خوب در خدمت زائرها بودند يکدفعه اينهای که آمدند مستقبلين زائرها هستند دارند گريه میکنند يا خود زائر دارد گريه میکند میگويند آقا چرا گريه میکنی؟ میگويد فلانی را ديدم زائر از سفر آمده خوشحال اند بعد از سالها جوانش از خارج آمده، پدر مادر تا جوانش را میبيند شروع میکند گريه کردن، میگويند بابا چرا گريه میکنی؟ اين که به سلامت آمده میگويد گريه شوق است گريه خوشحالی است اين هم خوب است، يک گريه همدردی است البته يک گريه هم گريه بدی است گريه استيصال و درماندگی است اين خوب نيست يک گريه گريه گريه همدردی است، ما بر امام حسين اشک میريزيم از طريق همدردی با حضرت ما انسان هستيم وقتی میشنويم که بر يک بزرگ مردی در گذشته تاريخ سختترين ظلمها را اعمال کردند اشک انسان جاری میشود:
تو کز محنت ديگران بیغمی، نشايد که نامت نهند آدمی
تازه بالاتر از اين من عرض کنم پيغمبر میفرمايد اگر مسلمانی صبح کند به مسائل مسلمانها اهميت ندهد مسلمان نيست يعنی آدمهای بیتفاوت در اسلامشان بايد شک کنند، بگويد آقا من کاری ندارم مردم مشکل دارند، نان ندارند مريضاند گرفتارند به ما ربطی ندارد، اين مسلمانی نيست ما بر امام حسين از اين جهت اشک میريزيم که سختترين ظلمها بر بهترين انسانها روا داده شد و اين حق نبود اين گريه نوع دوستی است شما چطور وقتی که عزيزی رحمت خدا رفته شما هم در تشييع میرويد تا مصيبت رسيده را میبينيد شما هم همدردی میکنيد گريه همدردی است ديگر میگويند آقا شما که کسی ازت فوت نکرده میگويي آقا من هم متأثر هستم من ناراحت هستم اين خوب است اين انسانيت است اين ارزش است، ما يک گريه ديگر گريه استصال و ضعف است اين هم بد است بعضیها ديديد در يک کارهای میمانند يک دفعه گريه میکنند آقای عرضم تمام از پهلوانهای شيراز در يک مجلسی کنار دست ما نشسته بود البته اواخر عمرش بود ديدم اين آقا آمد از روی صندلی بلند شود يک مقداری بلند شد افتاد رو صندلی، تا دوباره افتاد ديدم اشک از کنار چشمانش جاری شد، گفتم حاج آقا بدنت درد دارد، گفت آقای حدائق گريه میکنم بر روزگارم من کسی بودم که وزنههای صد و شصت و صد و هفتاد کيلويي را يک ضرب بلند میکردم حالا خودم را نمیتوانم تکان بدهم، اين گريه عجز است گريه ضعف است مريضها را ديديد گاهی اوقات میروي ديدنشان میگويد آقا نمیتوانم بنشينم، يکی بود از اصحاب همين مسجد حالا اگر هستش خدا شفا بده نيست، چند سال قبل ماه رمضان ديدم گفتند آقا دم در مسجد يک کسی کارتان دارد ديدم آقای مهندسی که هميشه مسجد بود يک کيسهای سوند وصل بود بهش، ديدم اشکش جاری شد گفت آقای حدائق آرزويم اين است که بيايم نمازی را در مسجد به جماعت بخوانم اما ديگر نمیتوانم سوند بهم وصل است لباسم آلوده است میترسم مسجد را آلوده کنم گفت به مؤمنين بگوييد قدر سلامتی را بدانيد امشب سالم است فردا هم همين طور است قدر بدانيد فرصتها را لذا ما گريهمان بر امام حسين گريه همدری است گريه همراهی است همان گريهای که امام زمان بر جدش گريه میکند: «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً»[30]، خب بسنده کنيم حاجی آقا صلاحی.
خب شام غريبان رسولالله است امشب يک عرض تسليتی به محضر مقدس اميرالمؤمنان و حضرت زهرای مرضيه داشته باشيم پيغمبر خيلی سفارش حضرت زهراء را کرد خيلی توصيه کرد، زهرای مرضيهای که وقتی بر رسولالله حضرت زهراء وارد میشد پيامبر تمام قامت میايستاد ادب میکرد میفرمود پدرت به فدايت، اما چه شد و چه گذشت بعد از ارتحال رسولالله:
تا پيامبر بود زهراء داشت قدر و احترام، رفت بعد از او همه عز و وقار فاطمه
هنوز از دفن پيکر رسولالله زمان فاصله نگرفته است به آن خانهای که پيغمبر با احترام وارد میشد اجازه میگرفت سلام میکرد، حرمت را شکستند درخانه را آتش زدند، يک وقت صدای ناله زهراء بين در و ديوار بلند شد يا «ابتاه هکذا بابنتها» ، بابا ببين با دخترت چه کردند؟ همه بگوييم يا زهراء.
[1] قلم4.
[2] قلم4.
[3] آلعمران159.
[4] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[5] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[6] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[7] بقره286.
[8] آلعمران97.
[9] آلعمران97.
[10] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[11] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[12] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[13] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[14] مجموعة ورام ج1 ص90.
[15] مسكن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد ص154: اين جملات از فاطمه زهراست نه از پيامبر(ص).
[16] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص103.
[17] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج20 ص292.
[18] الصحيفة السجادية ص92.
[19] الصحيفة السجادية ص92.
[20] الصحيفة السجادية ص92.
[21] وسائل الشیعه، ج11 ص17
[22] بقره282.
[23] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص50.
[24] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص50.
[25] الكافي (ط - الإسلامية) ج1 ص50.
[26] عنکبوت45.
[27] معارج32.
[28] معارج24.
[29] يوسف16.
[30] المزار الكبير (لابن المشهدي) ص501.