استاد حدائق روز دوشنبه 28 شهریور ماه 1401 در مهدیه بزرگ شیراز به مناسبت ایام دهه پایانی ماه صفر به بیان یکی دیگر از «ویژگی های صالحین» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال مولانا الموحدين و امام المتقين اميرالمؤمنين علی ابن ابی طالب: «أَنْصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِكَ وَ مَنْ لَكَ [هَوًى فِيهِ‏] فِيهِ هَوًى مِنْ رَعِيَّتِكَ»[1].

در ادامه فرمايشات اميرالمؤمنين در عهدنامه مالک اشتر در قسمتی ديگر از توصيه­های اميرالمؤمنين حضرت به مالک توصيه به رعايت انصاف می­کند همين انصافی که سرزبان­هایمان هست و گاهی اوقات می­گوييم فلان انصاف ندارد انصاف داشته باش، خود اين انصاف در لغت به معنای عدالت ورزی و رعايت مساوات است انصاف يعنی عدالت را رعايت کني، مساوات را رعايت کنی، خودت را برتر نبين، آدم بی­انصاف کسی است که خودش را از ديگران جدا می­بيند يا عدالت را در عمل رعايت نمی­کند لذا کسانی که عدالت محور اند و کسانی که مساوات را و برابری با ديگران را فراموش نمی­کنند اين را می­گويند انصاف حالا قدرتی دستش هست موقعيتی دستش است می­تواند استفاده بيشتر کند اما انصاف دارد در حد مشروعی که شرع و دين و عقل برای او قائل هست استفاده می­کند.

و نکته ديگر در رفتار با ديگران بدون تبعيض برخورد کني اين­ها جزء مصاديق و معانی انصاف است، عدالت محوری ديگران را از خود جدا نديدند ديگران را را از خود پايين­تر نديدن، و تبعيض قائل نشدن يکی از دردهای امروز جامعه ماست که در خيلی از بخش­ها ما بی­انصافی می­بينيم ما در مسائل اجتماعی­مان مسائل خانوادگی­مان گاهی اوقات پدر با بچه­هايش با بی­انصافی برخورد می­کند گاهی اوقات در يک مجموعه­ای مدير با زير مجموعه­های خودش با بی­انصافی برخورد می­کند، يکی از علت­های که در آغاز حکومت اميرالمؤمنين جلو حضرت زاويه گرفته شد و بعضی­ها بر نتابيدند همين انصاف اميرالمؤمنين بود آقا وقتی به حکومت رسيدند فرمودند بيت­المال حق همه است همه مساوی، آنی که صحابه پيغمبر بوده و اينی که صحابه پيغمبر نبوده مسلمان است از اموال عمومی يک اندازه سهم دارد اين سبب شد ک جلو حضرت صف­آرايي کردند بعضی­ها به اسم اين­که ما صحابه پيغمبر بوديم دست اندازی در بيت­المال داشتند ما اهل جنگ بوديم ما اهل جهاد بوديم ما اهل: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ‏»[2] بوديم آقا فرمودند تمام اين اضافه­خواهی­ها را از بيت­المال قطع کنيد همه را علی­السويه يک سهم واحد بدهيد من علی با ديگران مساوی، اين را می­گويند انصاف، در جايي که حقوق مردم در کار است انسان بايد انصاف را فراموش نکند، بالاخره کوچک­ترين فرد جامعه با بزرگ­ترين فرد در جامعه در بيت­المال يکسانند يعنی سرباز با يک فرمانده، يک طلبه با يک آيت­الله العظمی يک آبدارچی با يک مدير کل، يک حمال بازار با تاجر بازار اين­ها در مسائل حقوقی بيت­المال اولاً و در ارزش­های انسانی ثانياً يکسانند، حالا اين کارگر است دليل بر اين نمی­شود که ما به اين کارگر ستم بکنيم، سواد ندارد چون بی­سواد است که نبايد ستم کرد لذا رعايت انصاف حضرت تأکيد به مالک می­فرمايد من قبل از اين­که حالا ورود کنم به فرمايش حضرت، دو سه حديث يادداشت کردم محضر عزيزان عرض کنم در اهميت انصاف گرچه ما در قرآن با واژه انصاف به اين عنوان آيه نداريم اما آيات فراوانی را ما در قرآن داريم که گويای انصاف است و عدالت­ورزی و رعايت عدالت، نسبت به مال يتيم خدا می­فرمايد انصاف داشته باشيد، نسبت به حقوق ديگران خدا می­فرمايد مراعات کنيد ظلم نکنيد و اگر کسی رعايت انصاف نکرد می­شود ظالم، اگر کسی ظالم شد منتقم خداست، گرچه خود اين انصاف در يک سخن رسول­الله می­فرمايد امت اسلامی بر نمی­تابد انصاف را متأسفانه متأسفانه، رسول­الله خبر از حال امت اسلام دارد، پيغمبر می­فرمايد: «ثَلَاثَةٌ لَا تُطِيقُهَا هَذِهِ الْأُمَّةُ»[3] سه­تا صفت هست که امت اسلامی بر نمی­تابد اين صفات را و ما مشکل­مان هم همين­جاست امت اسلام هستيم به کلام رسول­الله می­بينيم خيلی­ها اين­ها را رعايت نمی­کنند اين سه موردی که پيغمبر هشدار می­دهد امت اسلام بر نمی­تابد و پايبند نيست.

اول حضرت می­فرمايد: «الْمُوَاسَاةُ لِلْأَخِ فِي مَالِهِ»[4] يکی از کارهای که شما امروز کمتر در جامعه می­بينيد هستند خوبان نيکان اما به حد گسترده نيستند مواسات با برادران دينی در اموال­شان، اين مواسات يعنی آنچه برای خودت می­پسندی برای ديگران بپسند آنچه برای خودت نمی­پسندی برای ديگران نپسند، مواسات يعنی به همان اندازه که دغدغه خودت و خانواده­ات را داری دغدغه ديگران هم داشته باش، ديگران را از خود جدا نديدن، الآن اين نگاه در جوامع اسلامی حاکم است طرف می­بينيد در خانواده خودش افراد گرفتار هستند می­گويد به ما ربطی ندارد مطلع است که بعضی­ها گيراند می­گويد به ما مربوط نيست خودت می­دانی، اين همانی است که رسول­الله فرمود امت اسلام بر نمی­تابد يعنی زيربار بعضاً نمی­رود که اين بعضاً چه عرض کنم اکثراً اين مواسات مالی را اگر رعايت می­شد وضع اين نبود: «الْمُوَاسَاةُ لِلْأَخِ فِي مَالِهِ»[5] يک.

دوم: «وَ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِهِ»[6] با مردم با انصاف برخورد کردن از نفس­تان يعنی مردم نفس­تان را بکنيد تراز برای خودت چه می­پسندی برای ديگران همان را بپسند، همان­که آقا اميرالمؤمنين به امام حسن فرمود پسرم: «فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ»[7]برای ديگران آن را دوست بدار که برای خودت دوست داری، و برای ديگران مپسند آنچه را برای خود نمی­پسندی اين می­شود همان انصاف من نفس، ما با ديگران انصاف از خودمان بدهيم ديگران را از خود جدا نبينيم حالا من مصاديق انصاف را عرض خواهيم کرد و يکی دو جلسه پيرامون زير مجموعه­های بحث انصاف که ضرورت دارد جامعه به آن توجه جدی­تری داشته باشد، ما من نفس­مان انصاف داشته باشيم يعنی چه؟ يعنی آقا برای خودت چه دوست داری همان کار را برای ديگران بکن، از همان غذايي که برای خودت می­پسندی انفاق کن، از همان نوع لباسی که دوست داری بپوشی صدقه بده از همان نحو احترامی که دوست داری بهت احترام بگذارند احترام بگذار، آقا احترام را دوست می­داری دوست داری با چه ادبيات با شما حرف بزنند با همان ادبيات با مردم حرف بزن، همان کاری را که برای خودت می­پسندی برای ديگران بپسند اين بشود رفتار عمومی ما، انصاف يعنی اين­که وقتی که دختر مردم را به عروسی می­خواهيد بگيريد و عروس بشود ببين اين دختر خودت برای دخترت چه کار می­کردی؟ برای آن­ همان بکن و عجيب است عزيزان حضار محترم کسانی که با انصاف برخورد می­کنند و نفس­شان را می­کنند تراز خدا به سرعت پاسخ اين­ها را می­دهد رفع مشکل خوب است رفع مشکل کن ببين خدا چه می­کند ما طرف معامله با خدا نمی­شويم که نمی­بينيم آثار را لذا انصاف من نفس حضرت می­فرمايد تراز را خودت قرار بده توی اين­که اين ور ميز نشسته انصاف بده به آنی که آن ور ميز نشسته، رفع مشکلات مردم خوب است تسريع کنيد در رفع مشکلات آقا اميرالمؤمنين نشسته بود بعد از نماز ظهر خانمی از يمن آمد گفت آقا ما مشکل داريم اين مأمور شما که استانداری که معين کرديد چنين می­کند چنان می­کند حضرت ديگر برنخواستند برای نماز عصر نشستند عزلنامه استاندار يمن را نوشتند دادند به آن خانم گفتند ببر و خودت بهش برسان و بگو علی تو را عزل کرد عظمت اميرالمؤمنين در همين است شما در سوره دهر سوره انسان اين آياتی که در عظمت اهل­البيت نازل شد: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»[8] اين گويای انصاف اهل­البيت بود اميرالمؤمنين و زهرای مرضيه و حسنين که همان غذای خودشان را همان نانی که تهيه کرده بودند برای افطار نيازمند می­آيد همان را می­دهند می­رود و خود اين­ها با آب افطار کردند يک وقتی ما خدمت آيت­الله العظمی مکارم بوديم ايشان می­فرمودند مبتکر آب­درمانی خود اهل­البيت هستند سه شب اين­ها موقع افطار: «مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»[9] درخانه اين‌ها در می­زنند از همان غذای خود و افطار خود که برای خود داشتند همان را می­دهند اين می­شود انصاف من نفس اين نکته دوم که اين خيلی مهم است و اين هم کار همه کس هم نيست انسان بايد رو نفسش کار کرده باشد به اين­جا برسد خيلی می­خواهد از آن چيزی که برای خودش می­پسنده با ديگران از آن رفتاری که خودش دوست دارد با ديگران اعمال کند.

و سومين نکته­ای پيغمبر می­فرمايد امت اسلام بر نمی­تابند و اينها کاستی برای امت اسلام است: «وَ ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[10]در هر حالی به ياد خدا بودن اين هم بالاخره ممارست می­خواهد اين هم مجاهدت می­خواهد اين هم کار همه کس نيست علی کل حال يعنی در خوشی­ها در ناخوشی­ها در خلوت در جلوت در اوج رفاه در نهايت تنگدستی خدا يادت نرود «ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[11]که فقط وقت نماز نيست فقط در مسجد و حسينيه نيست سفر خارج از کشورت هم «ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[12]آن­جا هم ياد خدا کن و به ياد خدا باش سردار سليمانی در کاخ کرملين وقت نماز می­شود قبل از جلسه همان­جا می­ايستد نماز می­خواند «ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[13]حتماً که نبايد در سومين حرم هل­البيت باشی نماز اول وقت بخوانی در کاخ کرملين هم که بودی خدا يادت نرود در ميدان جنگ هم که بودی نبايد خدا يادت برود اين نکته­ای است که پيغمبر می­فرمايد امت اسلام بر نمی­تابد بعضی­ها دنبال فضای مناسب زمان مناسب رسول­الله می­فرمايد در هر حالی که هستيد در هر وضعی که هستيد خدا را فراموش نکنيد، در اين روايت يکی از اين سه مطلبی که پيغمبر می­فرمايد امت اسلام بر نمی­تابد يکش همين انصاف است حالا کلام اميرالمؤمنين را من اشاره کنم و نکات ديگری را ذيل همين انصاف عرض کنم.

آقا می­فرمايد مالک: «أَنْصِفِ اللَّهَ»[14] نسبت به خدا انصاف داشته باش آفريدگار توست پروردگار توست وظايفت را نسبت به خدا کوتاهی نکن، «أَنْصِفِ اللَّهَ»[15]ما تو را کرديم مسئول اول آفريدگار و ولی نعمتت را انصاف داشته باش و در پيشگاه الهی مراقب باش حقوقی که به خدا مربوط است خوب اداء کنی اين يک: «وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ»[16] با مردم هم با انصاف برخورد کن با عدالت و مهرورزی برخورد کن با تراز خودت با مردم که برخورد می­کنی خودت را بگذار جای مردم توی جای مردم بودی دوست داشتی چگونه با تو رفتار می­کردند در همه شئونات اجتماعی مردم انصاف داشته باشيد ما در روابط­مان ديگران را از خود جدا نبينيم اين پدر پير را پدر خودمان بدانيم اين جوان را جوان خودمان ببينيم ناموس مردم را ناموس خودمان بدانيم اين می­شود انصاف من يک وقت در يکی از جلسات اشاره کردم يک سالی ما مشرف بوديم عمره از مصاديق انصاف بگوييم برايتان، در کاروان يک چند نفر افراد کهن سال بودند که اين­ها نياز داشتند برای اعمال عمره­شان همراه داشته باشند و همراه کنند اين­ها را مدير کاروان سرآوری می­کرد که اينها را معين کند که که­ها اينها را ولچيرشان را حرکت می­دهند يک پيرمردی بود اين کسی باش نيامده بود ثبت نام کرده بود ولی فرزند برادر کسی با او نبود تنها ولی خب اين لازم بود که برای اعمالش حتماً همراه داشته باشد تخت­روان بگيرد، رفت به اين پيره مرد گفت که آقا شما برای اعمالت که خودت نمی­توانی طواف کنی آن زمان هنوز تخت­های سرير که دور کعبه طواف می­دادند هنوز برقرار بود گفت شما بالاخره پول بدهيد ما آمادگی داشته باشيم که وقتی شما را می­خواهيم ببريم چون آن زمان احرام تن­تان هست پولش را جلو به ما بده که تخت سرير برايت بگيريم و ولچير تهيه کنيم، بعد اعمال عمره­تان را انجام بدهند و دويست و پنجا ريال مجموعاً می­شد هزينه هم سرير هم ولچير صفا و مروه هفت مرتبه اين پيره مرد گفت که من پول آوردم ولی برای خريد سوغاتی است من برای اين چيزها پول نمی­دهم ببينيد گاهی اوقات بعضی­ها به خودشان هم انصاف ندارند مردم دلتان برای خودتان بسوزد آقا اميرالمؤمنين در همين مطلب دارد که اين­که می­گويند انصاف يک کسی به رسول­الله عرض کرد يا رسول­الله می­خواهم خدا رحمم کنند پيغمبر فرمود به خودت رحم کن، به خودت رحم کن ما اين قدری که فکر چيزهای ديگر هستيم فکر خودمان نيستيم ذهنمان اين قدری که درگير حواشی هست درگير اصل و متن نيست اين پيره مرد مصرانه گفت که من پول دارم ولی می­خواهيم سوغاتی بخرم، ما صحبت کرديم با اين پيره مرد گفتم آقا از سوغاتی مهم­تر خود تو هستی، بهترين سوغاتی تو همان دعاست، خب کارت بايد انجام بشود شما بايد دويست و پنجا ريال بده، ديدم نه خيلی سماجت می­کند گفت من پول نمی­دهم گفتيم خب چطور تو می­خواهی اعمال را انجام بده گفت نهايتش من را بگذاريد کف صحن مسجدالحرام چهار دست و پا طواف می­کنم مثل بچه­های گايله­کن به قول شيرازی­ها ديديم نه خيلی زيربار هم نمی­رود و هرچه هم بهش می­گوييم نمی­پذيرد من به مدير کاروان گفتم بی­سر و صدا محترمانه از بعض از زائرها کمک بگير کمک مالی اسم اين آقا را هم نياور بگو آقا يک آقای است تو کاروان است برای اعمالش پول جمع کنيم شما چقدر می­دهی؟ حالا او الآن نياز دارد به اين­که اين پول داده بشود مدير هم زحمت کشيد بعضی­ها را که می­دانست که خب تمکن مالی بيشتری دارد می­رفت سراغ­شان آقای حاجی فلانی يک بنده­ خدايي چقدر کمک می­کنی يک پنج ريال سعودی می­داد يکی ده ريال می­داد يکی بيشتر کمتر يک آقای هم بود بين چهل پنجاه سالش بود اين هم خب نسبتاً وضع مالی خوبی داشت رفتند سراغ او من نشسته بودم به آن هم سر ميز غذاخوری بود گفت آقا برای يک بنده­ خدايي دارم پول جمع می­کنيم يک پيره مردی است توانايي حالا ندارد برای پرداخت شما چقدر کمک می­کنی گفت اين چقدر هزينه­اش می­شود؟ مدير گفت کل هزينه­ می­شود دويست و پنجا ريال، گفت ببين آقا من يا همه­اش را می­دهم يا کمک نمی­کنم کار را که کرد آن­که تمام کرد، گفت من به شرط کمک می­کنم که همه دويست و پنجا ريال بدهم، يکی ده ريال بيست ريال پنجا ريال بدهد من مشارکت نمی­کنيم گفتيم که خب آقا شما هم شريک باش گفت نه، کار می­خواهی بکنی درست يک کار را بکن، ديدم خيلی مصر است که می­گويد خودم به مدير گفتم چقدر شما پول جمع کردی؟ گفت هنوز يک سومش هم جمع نشده، گفتم پول­های مردم را پس بده اين­که دارد می­گويد همه را می­دهم گفتم آقا همه پول را شما می­دهيد گفت بلی گفتم ديگر اعتماد کنم به حرف شما؟ گفت بلی، گفتم پول­ها را می­گوييم برگردانند؟ برگردانند گفتم آقا پولهای مردم را پس بده اينها همه­اش مقدمه است برای ذی المقدمه مردم انصاف انصاف پول­ها را برگرداندند شب احرام بود در مسجدشجره خب اين چند نفری که به خاطر وضعيت جسمانی­شان ولچيری بودند برنامه اين بود که اين­ها فردای آن شب برای اعمال آورده بشوند که حاجی­ها کارهايشان را انجام داده باشند اين­ها را يک چند نفر ببرند همراهی کنيم اعمال­شان با دقت تمام بشود، اين­ها شب بايد در هتل استراحت می­کردند ما اعلان کرديم گفتيم اين چند نفر کهنسال که در بين ما هستند پدران مادران محترمه اينها الآن که محرم شدند هتل که رفتند استراحت بکنند فردا در خدمت­شان هستيم امشب بقيه را ببريم که کار اين­ها امشب تمام بشود ديدم آن آقا آمد طرف من گفت آقای حدائق؟ گفتم بلی گفت آن کسی که من بانی شدم گفتم دويست و پنجاه ريال می­دهم اين را هم بايد امشب بياوريدش گفتم آقا اين ولچيری­ها را فردا می­آوردند الآن ما درگير کاروان هستيم، می­خواهيم حواس­مان به اين زائرها صد و شصت و هفتاد تا زائر باشد اين­ها را بگذار فردا سر استراحت گفت من امشب، می­دانيد چه گفت؟ گفت من خودم دلم می­­خواهد اعمالم را سريع انجام بدهم دوست دارم اين پيره مرد هم اعمالش را سريع انجام بدهد اين را می­گويد انصاف خودت دوست داری امر خدا را با سرعت اتيان کنی با سرعت کارت را به جا بياوری؟ خب اين را برای ديگران هم دوست بدار من ديدم خيلی واقعاً منصفانه دارد حرف می­زند گفتم امشب اين را بياوريم؟ گفت بلی، به مدير کاروان گفتم آقا اين می­گويد اين را امشب بياوريد اين چون پولش را هم می­خواهد بدهد، اين احتياط دارد بياوردش امشب بانی است ديگر يک وقت می­بينيد فسخ کرد قرارداد را استنثاءً از داخل هتل اين پيره مرد را ما با خودمان آورديم در مسجدالحرام اين تنها پيرمرد آمد و آمديم کنار حجرالاسود زائرها همه ايستاده بودند منتظر مدير کاروان رفت سراغش و آقا ديگر وقتش است اين سرير بگيريد تا اين پيره مرد سوارش کنيم اين کسانی که سرير دارند می­گويند خشب خشب برويد صدا بزنيد بياوريد گفت چشم فرصت بدهد، رفت جلو پيرمرد، پيره گفت ولچير؟ گفت پدرجان؟ گفت بلی گفت من رو کولت بگيرم طوافت بدهم اذيت نمی­شوی من خودم بشوم خشبت سختيد نيست پيره مرد گفت که آقا تو اذيت نشوی ما اذيت نمی­­شويم کوله مفتی است تو زيرِ کاری، تو سختت نباشد من باکم نيست. جلو مردم اين آقا نشست رو زمين به پيرمرد گفت رو شانه­ من خودت را بينداز، آقايون خانم­ها حواستان به زبان­هايتان باشد، در لباس احرام در مسجدالحرام کنار حجرالاسود بعضی­ها زبانشان به غيبت باز شد و به تهمت، عجب آدم پول پرستی، خب مرد حسابی تو اين قدر پول به جانت چسبيده چرا قول می­دهی؟ تو قول دادی که اين را برايش خشب بگيری حالا دلت نمی­آيد از پول جدا بشوی حاضری تنت را به زحمت بيندازی ولی از پول نگذری، اين را بعضی­ها در لباس احرام گفتند، مسجدالحرام رفتی مهديه امام زمان آمدی، غافل شدی همان­جا شيطان می­بردت مراقب باشيد اين­که اميرالمؤمنين انصاف يعنی در حرف زدنت هم انصاف داشته باش يک چيزی در حق ديگران بگو که اگر همان حرف در حقت زدند ناراحت نمی­شوی ما همين ادبيات گفتاری­مان را اصلاح کنيم يک جوری با همديگر سخن بگوييم که همان ادبيات را به ما بگويند ما بر آشفته نشويم ناراحت نشويم نگوييم توهين شد به ما، آقا اين پيرمرد را کول کرد هفت بار طواف داد آوردش پشت مقام ابراهيم نماز را خواند بردش از سعی صفا و مروه هفت­ دور با ولچير سعی صفا و مروه­اش را برد آوردش پشت مقام دوباره حجرالاسود هفت دور طواف نساء نماز طواف نساء ديگر داشت از نفس می­افتاد آذان صبح بود شده بود زير عرق، گفت آقای حدائق اين امانت را تحويل بگيريد اعمالش تمام شد به مدير گفت اين پيرمرد تحويل­تان خدا حافظ رفت کنار مسجدالحرام تکيه داد به ديوار پاهايش را دراز کرد به نفس­زنان افتاده بود وضع مالی اين آدم هم خوب بود، من ديگر نديدم اين آقا را نديدم ظهر اين را نديدم شب نديدم روز دوم سراغش را می­گرفتم فلانی کجاست؟ گفتيم يک تشکر دوباره­ای ازش بکنيم مدير گفت مريض سخت شده حالش خوب نيست بستری است در اتاق تا سه روز اين در رختخواب افتاد بعد از سه روز سر ميزخوری ديدمش گفتم چطور فلانی، چطور هستی؟ مريض شدی؟ گفت آن شب اين پيره رو دوشم بود طوافش می­دادم اين کولرها روشن بود سرمای سختی خوردم بدنم خيلی گرم عرق داشتم ديگر افتادم اين دو سه روز تحت درمان بودم گفتم من تشکر می­کنم از اين ايثارت از اين ادبت. آقايون بعضی چيزها را با پول به ثوابش نمی­رسيد جهاد با جان خيلی سخت­تر از جهاد با مال است قرآن می­فرمايد: «تُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ‏»[17]جهاد با مال راحت است حالا من که راحت است برای بعضی­ها خيلی سخت است برای بعضی­ها از پول گذشتن مصيبت است ولی بندگان خوب خدا از مال گذشتن به مراتب آسانتر است از جان گذشتن، يک وقتی آقا يک خدمت مالی به کسی می­کنی يک وقت خدمت انفسی می­کنی با تنت خدمت می­کنی با بدنت می­آيي در صحنه، لذا در روايت داريم بهترين نوع اکرام از مهمان يک وقت سفره هفت رنگ پهن کردی داری پذيرای می­کنی اين يک اکرام است بهتر از اين اميرالمؤمنين می­فرمايد اکرام جانی است يعنی آقای ميزبان پاشو خودت پذيرايي کن پاشو خدمت کن نشستی به کارگرت می­گويي چای بده، به کارگرت می­گويي ميوه بگير اين جهاد انفس نيست جهاد انفس اين است که خودت اين کار را بکنی ما بعضی­هايمان پول خرج می­کنيم مجلس می­گيريم هزينه می­کنيم ولی خودمان نشستيم صحنه را مديريت می­کنيم در حالات اميرالمؤمنين دارد پدر و پسری بر حضرت مهمان شدند اين اميرالمؤمنين الگوی ماست بعد از غذا حضرت رفتند ظرفی آوردند که اين­ها دست­شان را بشويند آقا رفتند سراغ پدر بعضی­ها بلند شدند از اميرالمؤمنين ظرف اين آقا فرمودند بنشين اين وظيفه خود من است اين مهمان است اين انصاف است پدر دستش را شست آقا برگشتند آمدند به يکی از فرزندانشان گفتند اين ظرف را ببريد فرزندش هم دستش را بشويد بعد رو کردند به پسر گفتند اين­که من ظرف آب نياوردم تو هم دستت را بشويي به احترام پدرت بود، چون بابايت آمده بود می­خواستم يک تفاوتی بين پدر و فرزند باشد من تکريم از پدرت کردم، فرزند من تکريم از تو، اگر با پدرت نبودی خودم از تو تکريم می­کردم اگر با پدرت نبودی خودم تکريم می­کردم اما با پدر بودی بايد يک تفاوتی ديده شود.

آقا من به آن آقای حاجی گفتم فلانی چه شد شما پول می­خواستی بدهی چه شد يکدفعه رأيت برگشت خودت اين پيره مرد را کوله کردی همه اين­ها را گفتم برای اين جمله پايانی، انصاف انصاف گفت آقای حدائق پول آورده بودم تا آن لحظه آخر هم قصدم بود که پول بدهم سرير بگيرم گفت وقتی بهم گفتند که بيا پول بده يک لحظه يکدفعه به ذهنم آمد پدر خودت اگر اين پيره مرد باش چه کار می­کردی؟ اين را می­گويند انصاف گفتم اگر اين بابايت بود با بابات چه می­کردی؟ گفت تا اين فکر آمد در ذهنم گفتم اگر پدرم بود خودم می­شدم سريرش، شما صدها سرير بگيری خودت بشوی سرير، اصلاً قابل مقايسه نيست با اين بدن داری خدمت می­کنی گفت وقتی که گفتم اگر پدرم بود چه می­کردم خودم می­شدم سرير، گفتم اين آدم را پدر خودت ببين بنا براين بگذار که پدرت است گفت رفتم به آن پيره مرد گفتم آقا حاضر هستی رو دوش من سوار بشوی گفت بلی، سوارش کردم گفت پدر من هم فوت کرده بود گفتم خدايا ثواب اين کار برسد به بابام، گفت آقای حدائق آن شب آن روز که در آتش تب می­سوختم يک لحظه خوابم برد خواب پدرم را ديدم ديدم در لباس احرام به خوابم آمد گفت پسر عمره خوبی ما را آوردی، ما در اخلاق اجتماعی­مان اين جوری هستيم پيره زن­ها مادر بزرگ­ها را مادر خودت می­بينی اين پيره مرد عصا به دست گوشه خيابان يک لحظه بگو بابام بود، اگر بابايم بود چه کار می­کردم؟ اين رفتار ما هست، اين مريضی که می­گويد پول دارو ندارم بگو اين ناموس من اگر خواهر من بود من چه کار می­کردم خواهرم اگر اين وضعيت را داشت چه می­کردم، الآن اين نگاه منصفانه چقدر جريان دارد در کارهاي ما در اخلاق خانوادگی ما در اخلاق اجتماعی ما در اخلاق اقتصادی ما در اخلاق اداری ما، تحکم بد است تحکم نکنيم، من خودم از آقای حاج عيسی شنيدم خادم امام، می­گفت من نزديک ده سال خدمت امام بودم جماران يکبار امام آمرانه به من حرف نزد، آقا از امر بدت می­آيد خب اين ادبيات را نداشته باش آنچه دوست داری با تو بگويند با ديگران بگو، لذا حضرت فرمود آقای مالک نسبت به خدا نسبت به مردم انصاف داشته باش، يعنی عدالت را پرداخت حقوق را نسبت به مردم بدون تبعيض فرق نکنند مردم برای تو: «وَ مَنْ لَكَ [هَوًى فِيهِ‏] فِيهِ هَوًى مِنْ رَعِيَّتِكَ»[18]هرکسی که از رعيتت دوستش می­داری اينها را با انصاف برخورد کن، حضرت فرمود: «فَإِنَّكَ إِلَّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ»[19]حضرت فرمود اگر انصاف به خرج ندادی يقين بدان ظلم کردی و کسی که ظلم کرد خداوند دشمن اوست آدم­های بی­انصاف آدم­های ظالمی است بالاخره ببينيد الآن در همين عرصه اقتصادی ما گاهی اوقات جنس می­دهند دست طرف ظاهرش يک چيز است باطنش يک چيز است يک­جای رفتيم يک چيزی می­خواستيم بخريم طرف گفت حاج آقا خودتان انتخاب کنيد، گفتم ببين اين کيسه دست تو من می­خواهم انصافت را به هيجان بياورم برای خودت هر نوعش را می­پسندی بده به ما، گرچه بعضی­ها همين­جا هم بی­انصاف­اند يک آقايي آمد حالا خدا رحمتش کند در همين بازار شيراز بود می­گفت حاج آقا من جنس درجه سه می­برم خانه، گفتيم چرا؟ گفت من مشتری وقتی می­آيد می­گويد حاجی حضرت عباسی همان که به زن و بچه خودت می­دهی به ما بده، من هم چون قسم می­دهند من هميشه جنس درجه سه می­برم خانه می­گويم به حضرت عباس قسم اين همان چيزی که خودمان می­خرم گفتم بی­انصاف اگر اين مشتری می­دانست که تو به خانواده­ خودت هم رحم نداری اصلاً سراغ مغازه­ات نمی­آمد، او فکر می­کند تو يک حداقل­های را رعايت می­کنی نسبت به خانواده­­ات نسبت به اهل منزلت دغدغه داری، اين کمال بی­انصافی است حضرت فرمود اگر رعايت انصاف نکرديد ظالم هستيد: «وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ»[20] هرکسی که به بندگان خدا ظلم کند خدا دشمن اوست: «وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ‏»[21] کسی که خدا با او دشمن شد حجت بر او تمام شده: «وَ كَانَ لِلَّهِ حَرْباً»[22] به جنگ خدا در آمده نعوذ بالله بی­انصاف­ها ظالمند، ظالم­ها با خدا در ستيزند اين کلام اميرالمؤمنين است، ببينيد ترکش اين بی­انصافی به کجا می­خورد بعد حضرت فرمود اين­ها در جنگ با خدا هستند: «حَتَّى يَنْزِعَ أَوْ يَتُوبَ»[23] يا اين­که با همين وضع بروند بميرند يا اين­که توبه کنند و برگردند اين­ها در جنگ با خدا هستند آدم بی­انصاف در جنگ با خداست حتی آقايان در گفتارتان، حالا من اشاره می­کنم در گفتار هم بايد انصاف داشت بعد حضرت فرمود: «وَ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ»[24] حضرت فرمود هيچ چيزی در تغيير نعمت خدا و تعجيل عذاب خدا مؤثرتر از برپا داشتن ظلم نيست نعوذ بالله ظلم سرعت می­بخشد به اين­که نعمت از انسان گرفته شود و سرعت می­بخشد به اين­که عذاب خدا انسان را دربر بگيرد حالا ظلم هم البته مراتب دارد ظلم به خودمان ظلم به جامعه ظلم به مردم اين­ها مصاديق ظلم است، در ادامه حضرت فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ [يَسْمَعُ‏] سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ»[25]خداوند شنوای دعا ستمديدگان است آن­های که ستمديدند آن­های که با انصافی با ايشان برخورد کردند خدا صدای اينها را می­شنود: «سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ»[26]خدا در کمين­گاه ظالمين است من در جلسه­ای عرض کردم شما در تاريخ سراغ نداريد يک ظالم سر سالم به گور رسانده باشد، اصلاً يک ظالم که بگوييد آقا اين ظلم کرد بدی کرد سالم مرد اين­ها قبل از مردن سزای اعمال خودشان را می­دهند، خب من جمع­بندی کنم مطالب را خدمت عزيزان در چندجا تأکيد شده که انصاف را رعايت کنيد يکی انصاف در سخن در گفتارتان انصاف داشته باشيد بنده وقتی می­خواهم پشت سر کسی حرف بزنم با انصاف حرف بزنم با بی­انصافی ببينيد گاهی اوقات آقايون اين زبان است زبان يکدفعه يک جمله می­گويد حبط اعمال می­شود آقا شيرازی­ها فلان، ترک­ها فلان لرها فلان، تمام اعمال را لورها، قيامت آيت­­الله العظمی بروجردی هم جلوت را می­گيرد ترک­ها آيت­الله العظمی خويي علامه طباطبايي و نائينی جلوت را می­گيرند حواستان باشد خيلی بعضی­هايمان با بی­انصاف حرف می­زنيم از يک نانوا نان سوخته به دست ما رسيده همه را می­بريم زير سؤال يک نفر خطا کرده يک جمعيتی را با بی­انصافی محکوم می­کنيم در گفتارمان مراقب باشيم انصاف داشته باشيم بعض حرف­ها را می­زنيم که از پسش بر نمی­آيم قيامت، تمام اعمال می­بينيد رفت آقا آخوندها چنين کردند خب حالا قيامت بيا از کلينی بگير تا دامنه قيامت هرچه آخوند آمده جلوت را می­گيرد آخوندها چنين، پوليس­ها چنان فلانی­ها چنان، فلان شهری­ها چنين بابا حرف هم می­خواهی بزن حداقل رو يک نفر کليک کن که طرفت يک نفر باشد قيامت بتوانی اگر می­خواهی ثابت کنی ثابت کنی، همان هم نگو ببينيد انصاف در سخن من يک نمونه­اش را برايتان بگويم از سلمان فارسی، بی­جهت سلمان شد برجسته­ترين صحابه پيغمبر خمره رنگريزی که نيست بزند در آدم سلمان می­آيد بيرون کار کرده سلمان، يک کسی پشت سلمان پشت سر سلمان جناب سلمان معذرت می­خواهم می­خواهم تاريخ را نقل کنم گرچه بيان هم يک خرده شايد بی­ادبی درش نهفته باشد يک کسی پشت سر سلمان فارسی تهمت زد بعضی از اين عرب­ها نمی­توانستند ببينند احترامی که پيغمبر به سلمان می­گذاشت: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت‏»[27]برايشان سخت بود يک کسی پشت سر سلمان گفت محاسن سلمان مثل دم سگ است، خدا وکيلی پشت سر من و شما اين حرف را می­زدند چه می­گفتيم نمی­گفتيم سگ خودت هستی، چهارتا حواله­اش نمی­کريم می­گوييم يکی گفتی ده­تا می­خوری کوتاه بيا، ديديد می­گويند به بعضی­ها حرف نزن اگر يکی گفتی ده­تا جواب می­دهد اين بی­انصافی است منصف سلمان فارسی، تا اين حرف را به سلمان زدند انصاف در سخن، سلمان گفت برويد به اين آقای که اين حرف را زده پيغام من را برسانيد بهش بگوييد ما همه­ما قيامتی پيش­رو داريم و عقبه سخت و گردنه سختی به نام صراط اين­که می­گويد هرکه از پل بگذرد خندان بود، اين­جا را نگاه نکنيد آن دنيا را عبور کردی، سلمان پيغام داد اگر من سلمان با اين محاسن از پول صراط نتوانستم عبور کنم به اين طرف بگوييد حرفت درست است چون خدا سگ را در آتش نمی­سوزاند ولی محاسن آدم گناهکار را در آتش می­سوزاند ولی اگر من با اين محاسنم از پل صراط عبور کردم آن وقت به تو ثابت می­کنم که محاسن من دم سگ نبود، نه يک کلمه زياد نه يک کلمه، اين را می­گويند انصاف در سخن، انصاف در عمل که در روابط اجتماعی­مان داشته باشيم و انصاف در قضاوت حالا نکاتی ذيل همين انصاف که مسأله بسيار مهم خانوادگی و اجتماعی است انشاءالله جلسه آينده به شرط حيات محضر عزيزان اين­های دردهای جامعه ماست که بايد درمان بشود، عرض خواهيم کرد.

صلی الله عليک يا اباعبدالله

کاروان اسراء در کربلا سه روز اقامت داشتند و سه روز اينها در کربلا ماندند آقا امام سجاد ديدند که خيلی اين­ بچه­ها زن­ها خانم­ها بی­تابی دارند می­کنند اين­ها در اين دشت کربلا مشغول گريه و بکاء به حضرت زينب فرمودند عمه­جان ديگر اين­ها را حرکت بده، ديگر بس است وداع هم کردند با اين قبور مطهر شهداء گرچه حالا يک علت برگشتن به کربلا بعضی از بزرگان به اين باور اند که حضرت می­خواستند سر مطهر امام حسين را به بدن امام حسين ملحق کنند واقعاً: «لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[28] در تاريخ شهيدی مثل امام حسين جود ندارد جنايتی که اين نامردمان به پيکر امام حسين و عزيزانش کردند به هيچ کس نکردند ما شهيدان دفاع مقدس دفاع از حرم با پيکر آن­ها اسائه ادب شد ولی به خانواده­های آنها هرگز توهين نشد جسارت نشد سيلی نخوردند چادر از سرشان نکشيدند روز وداع شد روز سوم آقا فرمودند ديگر حرکت کنيم برای رفتن، حضرت سکينه همه را جمع کرد کنار قبر امام حسين شروع کرد اشعاری را خواندند:  «ألا يا كربلا»[29] روضه من همين دو بيتی که حضرت سکينه کنار قبر امام حسين خواند:

«اَلا يا كربلاء نُودِّعُكَ‌ جسماً

بلا كفنٍ‌ ولا غسلٍ‌ دَفينا»[30]

کربلا داريم می­رويم اما يک پيکری عزيزی را اين­جا امانت سپرديم پيکر بابايم حسين بی­غسل و کفن در کربلا پيکرش قرار گرفت، بيت دوم را خواند:

« اَلا يا كربلاء نُودِّعُكَ‌ روحا»[31]، کربلا روح­مان را اين­جا داريم می­گذاريم همه چيزمان را داريم در کربلا می­سپاريم:

«لأحمد و الوصى مع الأمينا»[32] آقای را اين­جا گذاشتيم که برای پيغمبر روح بود برای علی روح بود، با زين العابدين داريم می­رويم اين عزيز را اين­جا سپرديم شايد اين يک اشاره به آن ساعت خاکسپاری پيکبر سيدالشهداء هم داشت آقا زين­العابدين چون در اين بيت اشاره می­کند مع الامينا، با امين خودمان زين­العابدين آقا زين­العابدين روز سيزده محرم وقتی آمدند کربلا، بنی اسد می­گويند آقا رسيد مقابل يک پيکر قطعه قطعه عريان بی­سر دست­ها را رو سينه گرفت صدا زد: صلی الله عليک يا اباعبدالله، درود خدا بر تو ای حسين آقا فرمود بنی اسد يک قطعه­ بوريا بياوريد حاضر کردند پيکر قطعه قطعه پدر را روی بوريا گذاشت، آمدند بنی‌اسد کمک کنند اين بوريا را از روی زمين بلند کنند آقا فرمود همه­تان برويد: «ان معی من يعيننی»[33]، با من هستند کسانی که دارند من را کمک می­کنند يعنی با من پيغمبر است اميرالمؤمنين است اولياء دارند من را کمک می­کنند: «لأحمد و الوصى مع الأمينا»[34]، پيکر را گذاشت در قبر يک وقت بنی‌اسد ديدند آقا دست برد رگ­های بريده را روی خاک، همه بگوييم يا حسين.

يا ربّ الحسين اشف صدر الحسين بظهور الحجه

يا ربّ الحجه اشف صدر الحجه بظهور الحجه

اللهم عجل لوليک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج.

 

[1] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.

[2] توبه 100.

[3] وسائل الشيعة ج‏12ص27.

[4] وسائل الشيعة ج‏12ص27.

[5] وسائل الشيعة ج‏12ص27.

[6] وسائل الشيعة ج‏12ص27.

[7] نهج البلاغة (للصبحي صالح)  ص397.

[8] انسان 8.

[9] انسان 8.

[10] وسائل الشيعة ج‏12ص27.

[11] وسائل الشيعة ج‏12ص27.

[12] وسائل الشيعة ج‏12ص27.

[13] وسائل الشيعة ج‏12ص27.

[14] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.

[15] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.

[16] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.

[17] صف 11.

[18] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.

[19] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.

[20] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.

[21] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.

[22] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.

[23] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.

[24] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.

[25] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.

[26] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.

[27] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج‏2 ص64.

[28] الأمالي( للصدوق) النص ص116.

[29] اسیران و جانبازان کربلا (به ضمیمه زنان نقش آفرین در نهضت عاشورا) صفحه۱۶۸.

[30] اسیران و جانبازان کربلا (به ضمیمه زنان نقش آفرین در نهضت عاشورا) صفحه۱۶۸.

[31] اسیران و جانبازان کربلا (به ضمیمه زنان نقش آفرین در نهضت عاشورا) صفحه۱۶۸.

[32] اسیران و جانبازان کربلا (به ضمیمه زنان نقش آفرین در نهضت عاشورا) صفحه۱۶۸.

[33] کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج2 ص331

[34] اسیران و جانبازان کربلا (به ضمیمه زنان نقش آفرین در نهضت عاشورا) صفحه۱۶۸.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه