استاد حدائق روز دوشنبه 28 شهریور ماه 1401 در مهدیه بزرگ شیراز به مناسبت ایام دهه پایانی ماه صفر به بیان یکی دیگر از «ویژگی های صالحین» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال مولانا الموحدين و امام المتقين اميرالمؤمنين علی ابن ابی طالب: «أَنْصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِكَ وَ مَنْ لَكَ [هَوًى فِيهِ] فِيهِ هَوًى مِنْ رَعِيَّتِكَ»[1].
در ادامه فرمايشات اميرالمؤمنين در عهدنامه مالک اشتر در قسمتی ديگر از توصيههای اميرالمؤمنين حضرت به مالک توصيه به رعايت انصاف میکند همين انصافی که سرزبانهایمان هست و گاهی اوقات میگوييم فلان انصاف ندارد انصاف داشته باش، خود اين انصاف در لغت به معنای عدالت ورزی و رعايت مساوات است انصاف يعنی عدالت را رعايت کني، مساوات را رعايت کنی، خودت را برتر نبين، آدم بیانصاف کسی است که خودش را از ديگران جدا میبيند يا عدالت را در عمل رعايت نمیکند لذا کسانی که عدالت محور اند و کسانی که مساوات را و برابری با ديگران را فراموش نمیکنند اين را میگويند انصاف حالا قدرتی دستش هست موقعيتی دستش است میتواند استفاده بيشتر کند اما انصاف دارد در حد مشروعی که شرع و دين و عقل برای او قائل هست استفاده میکند.
و نکته ديگر در رفتار با ديگران بدون تبعيض برخورد کني اينها جزء مصاديق و معانی انصاف است، عدالت محوری ديگران را از خود جدا نديدند ديگران را را از خود پايينتر نديدن، و تبعيض قائل نشدن يکی از دردهای امروز جامعه ماست که در خيلی از بخشها ما بیانصافی میبينيم ما در مسائل اجتماعیمان مسائل خانوادگیمان گاهی اوقات پدر با بچههايش با بیانصافی برخورد میکند گاهی اوقات در يک مجموعهای مدير با زير مجموعههای خودش با بیانصافی برخورد میکند، يکی از علتهای که در آغاز حکومت اميرالمؤمنين جلو حضرت زاويه گرفته شد و بعضیها بر نتابيدند همين انصاف اميرالمؤمنين بود آقا وقتی به حکومت رسيدند فرمودند بيتالمال حق همه است همه مساوی، آنی که صحابه پيغمبر بوده و اينی که صحابه پيغمبر نبوده مسلمان است از اموال عمومی يک اندازه سهم دارد اين سبب شد ک جلو حضرت صفآرايي کردند بعضیها به اسم اينکه ما صحابه پيغمبر بوديم دست اندازی در بيتالمال داشتند ما اهل جنگ بوديم ما اهل جهاد بوديم ما اهل: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ»[2] بوديم آقا فرمودند تمام اين اضافهخواهیها را از بيتالمال قطع کنيد همه را علیالسويه يک سهم واحد بدهيد من علی با ديگران مساوی، اين را میگويند انصاف، در جايي که حقوق مردم در کار است انسان بايد انصاف را فراموش نکند، بالاخره کوچکترين فرد جامعه با بزرگترين فرد در جامعه در بيتالمال يکسانند يعنی سرباز با يک فرمانده، يک طلبه با يک آيتالله العظمی يک آبدارچی با يک مدير کل، يک حمال بازار با تاجر بازار اينها در مسائل حقوقی بيتالمال اولاً و در ارزشهای انسانی ثانياً يکسانند، حالا اين کارگر است دليل بر اين نمیشود که ما به اين کارگر ستم بکنيم، سواد ندارد چون بیسواد است که نبايد ستم کرد لذا رعايت انصاف حضرت تأکيد به مالک میفرمايد من قبل از اينکه حالا ورود کنم به فرمايش حضرت، دو سه حديث يادداشت کردم محضر عزيزان عرض کنم در اهميت انصاف گرچه ما در قرآن با واژه انصاف به اين عنوان آيه نداريم اما آيات فراوانی را ما در قرآن داريم که گويای انصاف است و عدالتورزی و رعايت عدالت، نسبت به مال يتيم خدا میفرمايد انصاف داشته باشيد، نسبت به حقوق ديگران خدا میفرمايد مراعات کنيد ظلم نکنيد و اگر کسی رعايت انصاف نکرد میشود ظالم، اگر کسی ظالم شد منتقم خداست، گرچه خود اين انصاف در يک سخن رسولالله میفرمايد امت اسلامی بر نمیتابد انصاف را متأسفانه متأسفانه، رسولالله خبر از حال امت اسلام دارد، پيغمبر میفرمايد: «ثَلَاثَةٌ لَا تُطِيقُهَا هَذِهِ الْأُمَّةُ»[3] سهتا صفت هست که امت اسلامی بر نمیتابد اين صفات را و ما مشکلمان هم همينجاست امت اسلام هستيم به کلام رسولالله میبينيم خيلیها اينها را رعايت نمیکنند اين سه موردی که پيغمبر هشدار میدهد امت اسلام بر نمیتابد و پايبند نيست.
اول حضرت میفرمايد: «الْمُوَاسَاةُ لِلْأَخِ فِي مَالِهِ»[4] يکی از کارهای که شما امروز کمتر در جامعه میبينيد هستند خوبان نيکان اما به حد گسترده نيستند مواسات با برادران دينی در اموالشان، اين مواسات يعنی آنچه برای خودت میپسندی برای ديگران بپسند آنچه برای خودت نمیپسندی برای ديگران نپسند، مواسات يعنی به همان اندازه که دغدغه خودت و خانوادهات را داری دغدغه ديگران هم داشته باش، ديگران را از خود جدا نديدن، الآن اين نگاه در جوامع اسلامی حاکم است طرف میبينيد در خانواده خودش افراد گرفتار هستند میگويد به ما ربطی ندارد مطلع است که بعضیها گيراند میگويد به ما مربوط نيست خودت میدانی، اين همانی است که رسولالله فرمود امت اسلام بر نمیتابد يعنی زيربار بعضاً نمیرود که اين بعضاً چه عرض کنم اکثراً اين مواسات مالی را اگر رعايت میشد وضع اين نبود: «الْمُوَاسَاةُ لِلْأَخِ فِي مَالِهِ»[5] يک.
دوم: «وَ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِهِ»[6] با مردم با انصاف برخورد کردن از نفستان يعنی مردم نفستان را بکنيد تراز برای خودت چه میپسندی برای ديگران همان را بپسند، همانکه آقا اميرالمؤمنين به امام حسن فرمود پسرم: «فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ»[7]برای ديگران آن را دوست بدار که برای خودت دوست داری، و برای ديگران مپسند آنچه را برای خود نمیپسندی اين میشود همان انصاف من نفس، ما با ديگران انصاف از خودمان بدهيم ديگران را از خود جدا نبينيم حالا من مصاديق انصاف را عرض خواهيم کرد و يکی دو جلسه پيرامون زير مجموعههای بحث انصاف که ضرورت دارد جامعه به آن توجه جدیتری داشته باشد، ما من نفسمان انصاف داشته باشيم يعنی چه؟ يعنی آقا برای خودت چه دوست داری همان کار را برای ديگران بکن، از همان غذايي که برای خودت میپسندی انفاق کن، از همان نوع لباسی که دوست داری بپوشی صدقه بده از همان نحو احترامی که دوست داری بهت احترام بگذارند احترام بگذار، آقا احترام را دوست میداری دوست داری با چه ادبيات با شما حرف بزنند با همان ادبيات با مردم حرف بزن، همان کاری را که برای خودت میپسندی برای ديگران بپسند اين بشود رفتار عمومی ما، انصاف يعنی اينکه وقتی که دختر مردم را به عروسی میخواهيد بگيريد و عروس بشود ببين اين دختر خودت برای دخترت چه کار میکردی؟ برای آن همان بکن و عجيب است عزيزان حضار محترم کسانی که با انصاف برخورد میکنند و نفسشان را میکنند تراز خدا به سرعت پاسخ اينها را میدهد رفع مشکل خوب است رفع مشکل کن ببين خدا چه میکند ما طرف معامله با خدا نمیشويم که نمیبينيم آثار را لذا انصاف من نفس حضرت میفرمايد تراز را خودت قرار بده توی اينکه اين ور ميز نشسته انصاف بده به آنی که آن ور ميز نشسته، رفع مشکلات مردم خوب است تسريع کنيد در رفع مشکلات آقا اميرالمؤمنين نشسته بود بعد از نماز ظهر خانمی از يمن آمد گفت آقا ما مشکل داريم اين مأمور شما که استانداری که معين کرديد چنين میکند چنان میکند حضرت ديگر برنخواستند برای نماز عصر نشستند عزلنامه استاندار يمن را نوشتند دادند به آن خانم گفتند ببر و خودت بهش برسان و بگو علی تو را عزل کرد عظمت اميرالمؤمنين در همين است شما در سوره دهر سوره انسان اين آياتی که در عظمت اهلالبيت نازل شد: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»[8] اين گويای انصاف اهلالبيت بود اميرالمؤمنين و زهرای مرضيه و حسنين که همان غذای خودشان را همان نانی که تهيه کرده بودند برای افطار نيازمند میآيد همان را میدهند میرود و خود اينها با آب افطار کردند يک وقتی ما خدمت آيتالله العظمی مکارم بوديم ايشان میفرمودند مبتکر آبدرمانی خود اهلالبيت هستند سه شب اينها موقع افطار: «مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»[9] درخانه اينها در میزنند از همان غذای خود و افطار خود که برای خود داشتند همان را میدهند اين میشود انصاف من نفس اين نکته دوم که اين خيلی مهم است و اين هم کار همه کس هم نيست انسان بايد رو نفسش کار کرده باشد به اينجا برسد خيلی میخواهد از آن چيزی که برای خودش میپسنده با ديگران از آن رفتاری که خودش دوست دارد با ديگران اعمال کند.
و سومين نکتهای پيغمبر میفرمايد امت اسلام بر نمیتابند و اينها کاستی برای امت اسلام است: «وَ ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[10]در هر حالی به ياد خدا بودن اين هم بالاخره ممارست میخواهد اين هم مجاهدت میخواهد اين هم کار همه کس نيست علی کل حال يعنی در خوشیها در ناخوشیها در خلوت در جلوت در اوج رفاه در نهايت تنگدستی خدا يادت نرود «ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[11]که فقط وقت نماز نيست فقط در مسجد و حسينيه نيست سفر خارج از کشورت هم «ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[12]آنجا هم ياد خدا کن و به ياد خدا باش سردار سليمانی در کاخ کرملين وقت نماز میشود قبل از جلسه همانجا میايستد نماز میخواند «ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[13]حتماً که نبايد در سومين حرم هلالبيت باشی نماز اول وقت بخوانی در کاخ کرملين هم که بودی خدا يادت نرود در ميدان جنگ هم که بودی نبايد خدا يادت برود اين نکتهای است که پيغمبر میفرمايد امت اسلام بر نمیتابد بعضیها دنبال فضای مناسب زمان مناسب رسولالله میفرمايد در هر حالی که هستيد در هر وضعی که هستيد خدا را فراموش نکنيد، در اين روايت يکی از اين سه مطلبی که پيغمبر میفرمايد امت اسلام بر نمیتابد يکش همين انصاف است حالا کلام اميرالمؤمنين را من اشاره کنم و نکات ديگری را ذيل همين انصاف عرض کنم.
آقا میفرمايد مالک: «أَنْصِفِ اللَّهَ»[14] نسبت به خدا انصاف داشته باش آفريدگار توست پروردگار توست وظايفت را نسبت به خدا کوتاهی نکن، «أَنْصِفِ اللَّهَ»[15]ما تو را کرديم مسئول اول آفريدگار و ولی نعمتت را انصاف داشته باش و در پيشگاه الهی مراقب باش حقوقی که به خدا مربوط است خوب اداء کنی اين يک: «وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ»[16] با مردم هم با انصاف برخورد کن با عدالت و مهرورزی برخورد کن با تراز خودت با مردم که برخورد میکنی خودت را بگذار جای مردم توی جای مردم بودی دوست داشتی چگونه با تو رفتار میکردند در همه شئونات اجتماعی مردم انصاف داشته باشيد ما در روابطمان ديگران را از خود جدا نبينيم اين پدر پير را پدر خودمان بدانيم اين جوان را جوان خودمان ببينيم ناموس مردم را ناموس خودمان بدانيم اين میشود انصاف من يک وقت در يکی از جلسات اشاره کردم يک سالی ما مشرف بوديم عمره از مصاديق انصاف بگوييم برايتان، در کاروان يک چند نفر افراد کهن سال بودند که اينها نياز داشتند برای اعمال عمرهشان همراه داشته باشند و همراه کنند اينها را مدير کاروان سرآوری میکرد که اينها را معين کند که کهها اينها را ولچيرشان را حرکت میدهند يک پيرمردی بود اين کسی باش نيامده بود ثبت نام کرده بود ولی فرزند برادر کسی با او نبود تنها ولی خب اين لازم بود که برای اعمالش حتماً همراه داشته باشد تختروان بگيرد، رفت به اين پيره مرد گفت که آقا شما برای اعمالت که خودت نمیتوانی طواف کنی آن زمان هنوز تختهای سرير که دور کعبه طواف میدادند هنوز برقرار بود گفت شما بالاخره پول بدهيد ما آمادگی داشته باشيم که وقتی شما را میخواهيم ببريم چون آن زمان احرام تنتان هست پولش را جلو به ما بده که تخت سرير برايت بگيريم و ولچير تهيه کنيم، بعد اعمال عمرهتان را انجام بدهند و دويست و پنجا ريال مجموعاً میشد هزينه هم سرير هم ولچير صفا و مروه هفت مرتبه اين پيره مرد گفت که من پول آوردم ولی برای خريد سوغاتی است من برای اين چيزها پول نمیدهم ببينيد گاهی اوقات بعضیها به خودشان هم انصاف ندارند مردم دلتان برای خودتان بسوزد آقا اميرالمؤمنين در همين مطلب دارد که اينکه میگويند انصاف يک کسی به رسولالله عرض کرد يا رسولالله میخواهم خدا رحمم کنند پيغمبر فرمود به خودت رحم کن، به خودت رحم کن ما اين قدری که فکر چيزهای ديگر هستيم فکر خودمان نيستيم ذهنمان اين قدری که درگير حواشی هست درگير اصل و متن نيست اين پيره مرد مصرانه گفت که من پول دارم ولی میخواهيم سوغاتی بخرم، ما صحبت کرديم با اين پيره مرد گفتم آقا از سوغاتی مهمتر خود تو هستی، بهترين سوغاتی تو همان دعاست، خب کارت بايد انجام بشود شما بايد دويست و پنجا ريال بده، ديدم نه خيلی سماجت میکند گفت من پول نمیدهم گفتيم خب چطور تو میخواهی اعمال را انجام بده گفت نهايتش من را بگذاريد کف صحن مسجدالحرام چهار دست و پا طواف میکنم مثل بچههای گايلهکن به قول شيرازیها ديديم نه خيلی زيربار هم نمیرود و هرچه هم بهش میگوييم نمیپذيرد من به مدير کاروان گفتم بیسر و صدا محترمانه از بعض از زائرها کمک بگير کمک مالی اسم اين آقا را هم نياور بگو آقا يک آقای است تو کاروان است برای اعمالش پول جمع کنيم شما چقدر میدهی؟ حالا او الآن نياز دارد به اينکه اين پول داده بشود مدير هم زحمت کشيد بعضیها را که میدانست که خب تمکن مالی بيشتری دارد میرفت سراغشان آقای حاجی فلانی يک بنده خدايي چقدر کمک میکنی يک پنج ريال سعودی میداد يکی ده ريال میداد يکی بيشتر کمتر يک آقای هم بود بين چهل پنجاه سالش بود اين هم خب نسبتاً وضع مالی خوبی داشت رفتند سراغ او من نشسته بودم به آن هم سر ميز غذاخوری بود گفت آقا برای يک بنده خدايي دارم پول جمع میکنيم يک پيره مردی است توانايي حالا ندارد برای پرداخت شما چقدر کمک میکنی گفت اين چقدر هزينهاش میشود؟ مدير گفت کل هزينه میشود دويست و پنجا ريال، گفت ببين آقا من يا همهاش را میدهم يا کمک نمیکنم کار را که کرد آنکه تمام کرد، گفت من به شرط کمک میکنم که همه دويست و پنجا ريال بدهم، يکی ده ريال بيست ريال پنجا ريال بدهد من مشارکت نمیکنيم گفتيم که خب آقا شما هم شريک باش گفت نه، کار میخواهی بکنی درست يک کار را بکن، ديدم خيلی مصر است که میگويد خودم به مدير گفتم چقدر شما پول جمع کردی؟ گفت هنوز يک سومش هم جمع نشده، گفتم پولهای مردم را پس بده اينکه دارد میگويد همه را میدهم گفتم آقا همه پول را شما میدهيد گفت بلی گفتم ديگر اعتماد کنم به حرف شما؟ گفت بلی، گفتم پولها را میگوييم برگردانند؟ برگردانند گفتم آقا پولهای مردم را پس بده اينها همهاش مقدمه است برای ذی المقدمه مردم انصاف انصاف پولها را برگرداندند شب احرام بود در مسجدشجره خب اين چند نفری که به خاطر وضعيت جسمانیشان ولچيری بودند برنامه اين بود که اينها فردای آن شب برای اعمال آورده بشوند که حاجیها کارهايشان را انجام داده باشند اينها را يک چند نفر ببرند همراهی کنيم اعمالشان با دقت تمام بشود، اينها شب بايد در هتل استراحت میکردند ما اعلان کرديم گفتيم اين چند نفر کهنسال که در بين ما هستند پدران مادران محترمه اينها الآن که محرم شدند هتل که رفتند استراحت بکنند فردا در خدمتشان هستيم امشب بقيه را ببريم که کار اينها امشب تمام بشود ديدم آن آقا آمد طرف من گفت آقای حدائق؟ گفتم بلی گفت آن کسی که من بانی شدم گفتم دويست و پنجاه ريال میدهم اين را هم بايد امشب بياوريدش گفتم آقا اين ولچيریها را فردا میآوردند الآن ما درگير کاروان هستيم، میخواهيم حواسمان به اين زائرها صد و شصت و هفتاد تا زائر باشد اينها را بگذار فردا سر استراحت گفت من امشب، میدانيد چه گفت؟ گفت من خودم دلم میخواهد اعمالم را سريع انجام بدهم دوست دارم اين پيره مرد هم اعمالش را سريع انجام بدهد اين را میگويد انصاف خودت دوست داری امر خدا را با سرعت اتيان کنی با سرعت کارت را به جا بياوری؟ خب اين را برای ديگران هم دوست بدار من ديدم خيلی واقعاً منصفانه دارد حرف میزند گفتم امشب اين را بياوريم؟ گفت بلی، به مدير کاروان گفتم آقا اين میگويد اين را امشب بياوريد اين چون پولش را هم میخواهد بدهد، اين احتياط دارد بياوردش امشب بانی است ديگر يک وقت میبينيد فسخ کرد قرارداد را استنثاءً از داخل هتل اين پيره مرد را ما با خودمان آورديم در مسجدالحرام اين تنها پيرمرد آمد و آمديم کنار حجرالاسود زائرها همه ايستاده بودند منتظر مدير کاروان رفت سراغش و آقا ديگر وقتش است اين سرير بگيريد تا اين پيره مرد سوارش کنيم اين کسانی که سرير دارند میگويند خشب خشب برويد صدا بزنيد بياوريد گفت چشم فرصت بدهد، رفت جلو پيرمرد، پيره گفت ولچير؟ گفت پدرجان؟ گفت بلی گفت من رو کولت بگيرم طوافت بدهم اذيت نمیشوی من خودم بشوم خشبت سختيد نيست پيره مرد گفت که آقا تو اذيت نشوی ما اذيت نمیشويم کوله مفتی است تو زيرِ کاری، تو سختت نباشد من باکم نيست. جلو مردم اين آقا نشست رو زمين به پيرمرد گفت رو شانه من خودت را بينداز، آقايون خانمها حواستان به زبانهايتان باشد، در لباس احرام در مسجدالحرام کنار حجرالاسود بعضیها زبانشان به غيبت باز شد و به تهمت، عجب آدم پول پرستی، خب مرد حسابی تو اين قدر پول به جانت چسبيده چرا قول میدهی؟ تو قول دادی که اين را برايش خشب بگيری حالا دلت نمیآيد از پول جدا بشوی حاضری تنت را به زحمت بيندازی ولی از پول نگذری، اين را بعضیها در لباس احرام گفتند، مسجدالحرام رفتی مهديه امام زمان آمدی، غافل شدی همانجا شيطان میبردت مراقب باشيد اينکه اميرالمؤمنين انصاف يعنی در حرف زدنت هم انصاف داشته باش يک چيزی در حق ديگران بگو که اگر همان حرف در حقت زدند ناراحت نمیشوی ما همين ادبيات گفتاریمان را اصلاح کنيم يک جوری با همديگر سخن بگوييم که همان ادبيات را به ما بگويند ما بر آشفته نشويم ناراحت نشويم نگوييم توهين شد به ما، آقا اين پيرمرد را کول کرد هفت بار طواف داد آوردش پشت مقام ابراهيم نماز را خواند بردش از سعی صفا و مروه هفت دور با ولچير سعی صفا و مروهاش را برد آوردش پشت مقام دوباره حجرالاسود هفت دور طواف نساء نماز طواف نساء ديگر داشت از نفس میافتاد آذان صبح بود شده بود زير عرق، گفت آقای حدائق اين امانت را تحويل بگيريد اعمالش تمام شد به مدير گفت اين پيرمرد تحويلتان خدا حافظ رفت کنار مسجدالحرام تکيه داد به ديوار پاهايش را دراز کرد به نفسزنان افتاده بود وضع مالی اين آدم هم خوب بود، من ديگر نديدم اين آقا را نديدم ظهر اين را نديدم شب نديدم روز دوم سراغش را میگرفتم فلانی کجاست؟ گفتيم يک تشکر دوبارهای ازش بکنيم مدير گفت مريض سخت شده حالش خوب نيست بستری است در اتاق تا سه روز اين در رختخواب افتاد بعد از سه روز سر ميزخوری ديدمش گفتم چطور فلانی، چطور هستی؟ مريض شدی؟ گفت آن شب اين پيره رو دوشم بود طوافش میدادم اين کولرها روشن بود سرمای سختی خوردم بدنم خيلی گرم عرق داشتم ديگر افتادم اين دو سه روز تحت درمان بودم گفتم من تشکر میکنم از اين ايثارت از اين ادبت. آقايون بعضی چيزها را با پول به ثوابش نمیرسيد جهاد با جان خيلی سختتر از جهاد با مال است قرآن میفرمايد: «تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ»[17]جهاد با مال راحت است حالا من که راحت است برای بعضیها خيلی سخت است برای بعضیها از پول گذشتن مصيبت است ولی بندگان خوب خدا از مال گذشتن به مراتب آسانتر است از جان گذشتن، يک وقتی آقا يک خدمت مالی به کسی میکنی يک وقت خدمت انفسی میکنی با تنت خدمت میکنی با بدنت میآيي در صحنه، لذا در روايت داريم بهترين نوع اکرام از مهمان يک وقت سفره هفت رنگ پهن کردی داری پذيرای میکنی اين يک اکرام است بهتر از اين اميرالمؤمنين میفرمايد اکرام جانی است يعنی آقای ميزبان پاشو خودت پذيرايي کن پاشو خدمت کن نشستی به کارگرت میگويي چای بده، به کارگرت میگويي ميوه بگير اين جهاد انفس نيست جهاد انفس اين است که خودت اين کار را بکنی ما بعضیهايمان پول خرج میکنيم مجلس میگيريم هزينه میکنيم ولی خودمان نشستيم صحنه را مديريت میکنيم در حالات اميرالمؤمنين دارد پدر و پسری بر حضرت مهمان شدند اين اميرالمؤمنين الگوی ماست بعد از غذا حضرت رفتند ظرفی آوردند که اينها دستشان را بشويند آقا رفتند سراغ پدر بعضیها بلند شدند از اميرالمؤمنين ظرف اين آقا فرمودند بنشين اين وظيفه خود من است اين مهمان است اين انصاف است پدر دستش را شست آقا برگشتند آمدند به يکی از فرزندانشان گفتند اين ظرف را ببريد فرزندش هم دستش را بشويد بعد رو کردند به پسر گفتند اينکه من ظرف آب نياوردم تو هم دستت را بشويي به احترام پدرت بود، چون بابايت آمده بود میخواستم يک تفاوتی بين پدر و فرزند باشد من تکريم از پدرت کردم، فرزند من تکريم از تو، اگر با پدرت نبودی خودم از تو تکريم میکردم اگر با پدرت نبودی خودم تکريم میکردم اما با پدر بودی بايد يک تفاوتی ديده شود.
آقا من به آن آقای حاجی گفتم فلانی چه شد شما پول میخواستی بدهی چه شد يکدفعه رأيت برگشت خودت اين پيره مرد را کوله کردی همه اينها را گفتم برای اين جمله پايانی، انصاف انصاف گفت آقای حدائق پول آورده بودم تا آن لحظه آخر هم قصدم بود که پول بدهم سرير بگيرم گفت وقتی بهم گفتند که بيا پول بده يک لحظه يکدفعه به ذهنم آمد پدر خودت اگر اين پيره مرد باش چه کار میکردی؟ اين را میگويند انصاف گفتم اگر اين بابايت بود با بابات چه میکردی؟ گفت تا اين فکر آمد در ذهنم گفتم اگر پدرم بود خودم میشدم سريرش، شما صدها سرير بگيری خودت بشوی سرير، اصلاً قابل مقايسه نيست با اين بدن داری خدمت میکنی گفت وقتی که گفتم اگر پدرم بود چه میکردم خودم میشدم سرير، گفتم اين آدم را پدر خودت ببين بنا براين بگذار که پدرت است گفت رفتم به آن پيره مرد گفتم آقا حاضر هستی رو دوش من سوار بشوی گفت بلی، سوارش کردم گفت پدر من هم فوت کرده بود گفتم خدايا ثواب اين کار برسد به بابام، گفت آقای حدائق آن شب آن روز که در آتش تب میسوختم يک لحظه خوابم برد خواب پدرم را ديدم ديدم در لباس احرام به خوابم آمد گفت پسر عمره خوبی ما را آوردی، ما در اخلاق اجتماعیمان اين جوری هستيم پيره زنها مادر بزرگها را مادر خودت میبينی اين پيره مرد عصا به دست گوشه خيابان يک لحظه بگو بابام بود، اگر بابايم بود چه کار میکردم؟ اين رفتار ما هست، اين مريضی که میگويد پول دارو ندارم بگو اين ناموس من اگر خواهر من بود من چه کار میکردم خواهرم اگر اين وضعيت را داشت چه میکردم، الآن اين نگاه منصفانه چقدر جريان دارد در کارهاي ما در اخلاق خانوادگی ما در اخلاق اجتماعی ما در اخلاق اقتصادی ما در اخلاق اداری ما، تحکم بد است تحکم نکنيم، من خودم از آقای حاج عيسی شنيدم خادم امام، میگفت من نزديک ده سال خدمت امام بودم جماران يکبار امام آمرانه به من حرف نزد، آقا از امر بدت میآيد خب اين ادبيات را نداشته باش آنچه دوست داری با تو بگويند با ديگران بگو، لذا حضرت فرمود آقای مالک نسبت به خدا نسبت به مردم انصاف داشته باش، يعنی عدالت را پرداخت حقوق را نسبت به مردم بدون تبعيض فرق نکنند مردم برای تو: «وَ مَنْ لَكَ [هَوًى فِيهِ] فِيهِ هَوًى مِنْ رَعِيَّتِكَ»[18]هرکسی که از رعيتت دوستش میداری اينها را با انصاف برخورد کن، حضرت فرمود: «فَإِنَّكَ إِلَّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ»[19]حضرت فرمود اگر انصاف به خرج ندادی يقين بدان ظلم کردی و کسی که ظلم کرد خداوند دشمن اوست آدمهای بیانصاف آدمهای ظالمی است بالاخره ببينيد الآن در همين عرصه اقتصادی ما گاهی اوقات جنس میدهند دست طرف ظاهرش يک چيز است باطنش يک چيز است يکجای رفتيم يک چيزی میخواستيم بخريم طرف گفت حاج آقا خودتان انتخاب کنيد، گفتم ببين اين کيسه دست تو من میخواهم انصافت را به هيجان بياورم برای خودت هر نوعش را میپسندی بده به ما، گرچه بعضیها همينجا هم بیانصافاند يک آقايي آمد حالا خدا رحمتش کند در همين بازار شيراز بود میگفت حاج آقا من جنس درجه سه میبرم خانه، گفتيم چرا؟ گفت من مشتری وقتی میآيد میگويد حاجی حضرت عباسی همان که به زن و بچه خودت میدهی به ما بده، من هم چون قسم میدهند من هميشه جنس درجه سه میبرم خانه میگويم به حضرت عباس قسم اين همان چيزی که خودمان میخرم گفتم بیانصاف اگر اين مشتری میدانست که تو به خانواده خودت هم رحم نداری اصلاً سراغ مغازهات نمیآمد، او فکر میکند تو يک حداقلهای را رعايت میکنی نسبت به خانوادهات نسبت به اهل منزلت دغدغه داری، اين کمال بیانصافی است حضرت فرمود اگر رعايت انصاف نکرديد ظالم هستيد: «وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ»[20] هرکسی که به بندگان خدا ظلم کند خدا دشمن اوست: «وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ»[21] کسی که خدا با او دشمن شد حجت بر او تمام شده: «وَ كَانَ لِلَّهِ حَرْباً»[22] به جنگ خدا در آمده نعوذ بالله بیانصافها ظالمند، ظالمها با خدا در ستيزند اين کلام اميرالمؤمنين است، ببينيد ترکش اين بیانصافی به کجا میخورد بعد حضرت فرمود اينها در جنگ با خدا هستند: «حَتَّى يَنْزِعَ أَوْ يَتُوبَ»[23] يا اينکه با همين وضع بروند بميرند يا اينکه توبه کنند و برگردند اينها در جنگ با خدا هستند آدم بیانصاف در جنگ با خداست حتی آقايان در گفتارتان، حالا من اشاره میکنم در گفتار هم بايد انصاف داشت بعد حضرت فرمود: «وَ لَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ»[24] حضرت فرمود هيچ چيزی در تغيير نعمت خدا و تعجيل عذاب خدا مؤثرتر از برپا داشتن ظلم نيست نعوذ بالله ظلم سرعت میبخشد به اينکه نعمت از انسان گرفته شود و سرعت میبخشد به اينکه عذاب خدا انسان را دربر بگيرد حالا ظلم هم البته مراتب دارد ظلم به خودمان ظلم به جامعه ظلم به مردم اينها مصاديق ظلم است، در ادامه حضرت فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ [يَسْمَعُ] سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ»[25]خداوند شنوای دعا ستمديدگان است آنهای که ستمديدند آنهای که با انصافی با ايشان برخورد کردند خدا صدای اينها را میشنود: «سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ»[26]خدا در کمينگاه ظالمين است من در جلسهای عرض کردم شما در تاريخ سراغ نداريد يک ظالم سر سالم به گور رسانده باشد، اصلاً يک ظالم که بگوييد آقا اين ظلم کرد بدی کرد سالم مرد اينها قبل از مردن سزای اعمال خودشان را میدهند، خب من جمعبندی کنم مطالب را خدمت عزيزان در چندجا تأکيد شده که انصاف را رعايت کنيد يکی انصاف در سخن در گفتارتان انصاف داشته باشيد بنده وقتی میخواهم پشت سر کسی حرف بزنم با انصاف حرف بزنم با بیانصافی ببينيد گاهی اوقات آقايون اين زبان است زبان يکدفعه يک جمله میگويد حبط اعمال میشود آقا شيرازیها فلان، ترکها فلان لرها فلان، تمام اعمال را لورها، قيامت آيتالله العظمی بروجردی هم جلوت را میگيرد ترکها آيتالله العظمی خويي علامه طباطبايي و نائينی جلوت را میگيرند حواستان باشد خيلی بعضیهايمان با بیانصاف حرف میزنيم از يک نانوا نان سوخته به دست ما رسيده همه را میبريم زير سؤال يک نفر خطا کرده يک جمعيتی را با بیانصافی محکوم میکنيم در گفتارمان مراقب باشيم انصاف داشته باشيم بعض حرفها را میزنيم که از پسش بر نمیآيم قيامت، تمام اعمال میبينيد رفت آقا آخوندها چنين کردند خب حالا قيامت بيا از کلينی بگير تا دامنه قيامت هرچه آخوند آمده جلوت را میگيرد آخوندها چنين، پوليسها چنان فلانیها چنان، فلان شهریها چنين بابا حرف هم میخواهی بزن حداقل رو يک نفر کليک کن که طرفت يک نفر باشد قيامت بتوانی اگر میخواهی ثابت کنی ثابت کنی، همان هم نگو ببينيد انصاف در سخن من يک نمونهاش را برايتان بگويم از سلمان فارسی، بیجهت سلمان شد برجستهترين صحابه پيغمبر خمره رنگريزی که نيست بزند در آدم سلمان میآيد بيرون کار کرده سلمان، يک کسی پشت سلمان پشت سر سلمان جناب سلمان معذرت میخواهم میخواهم تاريخ را نقل کنم گرچه بيان هم يک خرده شايد بیادبی درش نهفته باشد يک کسی پشت سر سلمان فارسی تهمت زد بعضی از اين عربها نمیتوانستند ببينند احترامی که پيغمبر به سلمان میگذاشت: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت»[27]برايشان سخت بود يک کسی پشت سر سلمان گفت محاسن سلمان مثل دم سگ است، خدا وکيلی پشت سر من و شما اين حرف را میزدند چه میگفتيم نمیگفتيم سگ خودت هستی، چهارتا حوالهاش نمیکريم میگوييم يکی گفتی دهتا میخوری کوتاه بيا، ديديد میگويند به بعضیها حرف نزن اگر يکی گفتی دهتا جواب میدهد اين بیانصافی است منصف سلمان فارسی، تا اين حرف را به سلمان زدند انصاف در سخن، سلمان گفت برويد به اين آقای که اين حرف را زده پيغام من را برسانيد بهش بگوييد ما همهما قيامتی پيشرو داريم و عقبه سخت و گردنه سختی به نام صراط اينکه میگويد هرکه از پل بگذرد خندان بود، اينجا را نگاه نکنيد آن دنيا را عبور کردی، سلمان پيغام داد اگر من سلمان با اين محاسن از پول صراط نتوانستم عبور کنم به اين طرف بگوييد حرفت درست است چون خدا سگ را در آتش نمیسوزاند ولی محاسن آدم گناهکار را در آتش میسوزاند ولی اگر من با اين محاسنم از پل صراط عبور کردم آن وقت به تو ثابت میکنم که محاسن من دم سگ نبود، نه يک کلمه زياد نه يک کلمه، اين را میگويند انصاف در سخن، انصاف در عمل که در روابط اجتماعیمان داشته باشيم و انصاف در قضاوت حالا نکاتی ذيل همين انصاف که مسأله بسيار مهم خانوادگی و اجتماعی است انشاءالله جلسه آينده به شرط حيات محضر عزيزان اينهای دردهای جامعه ماست که بايد درمان بشود، عرض خواهيم کرد.
صلی الله عليک يا اباعبدالله
کاروان اسراء در کربلا سه روز اقامت داشتند و سه روز اينها در کربلا ماندند آقا امام سجاد ديدند که خيلی اين بچهها زنها خانمها بیتابی دارند میکنند اينها در اين دشت کربلا مشغول گريه و بکاء به حضرت زينب فرمودند عمهجان ديگر اينها را حرکت بده، ديگر بس است وداع هم کردند با اين قبور مطهر شهداء گرچه حالا يک علت برگشتن به کربلا بعضی از بزرگان به اين باور اند که حضرت میخواستند سر مطهر امام حسين را به بدن امام حسين ملحق کنند واقعاً: «لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[28] در تاريخ شهيدی مثل امام حسين جود ندارد جنايتی که اين نامردمان به پيکر امام حسين و عزيزانش کردند به هيچ کس نکردند ما شهيدان دفاع مقدس دفاع از حرم با پيکر آنها اسائه ادب شد ولی به خانوادههای آنها هرگز توهين نشد جسارت نشد سيلی نخوردند چادر از سرشان نکشيدند روز وداع شد روز سوم آقا فرمودند ديگر حرکت کنيم برای رفتن، حضرت سکينه همه را جمع کرد کنار قبر امام حسين شروع کرد اشعاری را خواندند: «ألا يا كربلا»[29] روضه من همين دو بيتی که حضرت سکينه کنار قبر امام حسين خواند:
«اَلا يا كربلاء نُودِّعُكَ جسماً |
بلا كفنٍ ولا غسلٍ دَفينا»[30] |
کربلا داريم میرويم اما يک پيکری عزيزی را اينجا امانت سپرديم پيکر بابايم حسين بیغسل و کفن در کربلا پيکرش قرار گرفت، بيت دوم را خواند:
« اَلا يا كربلاء نُودِّعُكَ روحا»[31]، کربلا روحمان را اينجا داريم میگذاريم همه چيزمان را داريم در کربلا میسپاريم:
«لأحمد و الوصى مع الأمينا»[32] آقای را اينجا گذاشتيم که برای پيغمبر روح بود برای علی روح بود، با زين العابدين داريم میرويم اين عزيز را اينجا سپرديم شايد اين يک اشاره به آن ساعت خاکسپاری پيکبر سيدالشهداء هم داشت آقا زينالعابدين چون در اين بيت اشاره میکند مع الامينا، با امين خودمان زينالعابدين آقا زينالعابدين روز سيزده محرم وقتی آمدند کربلا، بنی اسد میگويند آقا رسيد مقابل يک پيکر قطعه قطعه عريان بیسر دستها را رو سينه گرفت صدا زد: صلی الله عليک يا اباعبدالله، درود خدا بر تو ای حسين آقا فرمود بنی اسد يک قطعه بوريا بياوريد حاضر کردند پيکر قطعه قطعه پدر را روی بوريا گذاشت، آمدند بنیاسد کمک کنند اين بوريا را از روی زمين بلند کنند آقا فرمود همهتان برويد: «ان معی من يعيننی»[33]، با من هستند کسانی که دارند من را کمک میکنند يعنی با من پيغمبر است اميرالمؤمنين است اولياء دارند من را کمک میکنند: «لأحمد و الوصى مع الأمينا»[34]، پيکر را گذاشت در قبر يک وقت بنیاسد ديدند آقا دست برد رگهای بريده را روی خاک، همه بگوييم يا حسين.
يا ربّ الحسين اشف صدر الحسين بظهور الحجه
يا ربّ الحجه اشف صدر الحجه بظهور الحجه
اللهم عجل لوليک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج.
[1] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[2] توبه 100.
[3] وسائل الشيعة ج12ص27.
[4] وسائل الشيعة ج12ص27.
[5] وسائل الشيعة ج12ص27.
[6] وسائل الشيعة ج12ص27.
[7] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص397.
[8] انسان 8.
[9] انسان 8.
[10] وسائل الشيعة ج12ص27.
[11] وسائل الشيعة ج12ص27.
[12] وسائل الشيعة ج12ص27.
[13] وسائل الشيعة ج12ص27.
[14] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[15] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[16] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[17] صف 11.
[18] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[19] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[20] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[21] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[22] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[23] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[24] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[25] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[26] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص429.
[27] عيون أخبار الرضا عليه السلام ج2 ص64.
[28] الأمالي( للصدوق) النص ص116.
[29] اسیران و جانبازان کربلا (به ضمیمه زنان نقش آفرین در نهضت عاشورا) صفحه۱۶۸.
[30] اسیران و جانبازان کربلا (به ضمیمه زنان نقش آفرین در نهضت عاشورا) صفحه۱۶۸.
[31] اسیران و جانبازان کربلا (به ضمیمه زنان نقش آفرین در نهضت عاشورا) صفحه۱۶۸.
[32] اسیران و جانبازان کربلا (به ضمیمه زنان نقش آفرین در نهضت عاشورا) صفحه۱۶۸.
[33] کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج2 ص331
[34] اسیران و جانبازان کربلا (به ضمیمه زنان نقش آفرین در نهضت عاشورا) صفحه۱۶۸.