استاد حدائق روز جمعه 25 شهریور ماه 1401 در مسجدالنبی(ص) شیراز به مناسبت شب اربعین حسینی به بیان شرحی بر زیارت اربعین پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الصادق عليهالصلاة و السلام فی زيارة الاربعين: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»[1].
خب شب اربعين حسينی است در بين زياراتی که از معصومين توصيه و تأکيد شده زيارت اربعين يک توجه ويژه و يک حساسيت ويژهای از ناحيه معصومين بر آن ذکر شده صريح کلام امام عسکری به عنوان نشانه مؤمن زيارت اربعين، که حالا اين زيارت اربعين حاجی آقا توانستی برو کربلا از شما نمیآيد، تنش را نداری، پولش را نداری، حالش را نداری، دلش را که دارد فردا زيارت اربعين را بخوان، اين دو صفحه زيارتی که از امام صادق نقل شده با نماز بعد از زيارت را بخوانيد اينکه ديگر از شما میآيد:
گرچه دور هستيم ولی از تو سخن میگوييم، بعد منزل نبود در سفر روحانی
آنهای که توانائيش را دارند نعم المطلوب خوشا به سعادتشان مشرفاند آنهای که به هر دليلی اين توفيق رفيق نشد شرائط همراه نشد، خودشان از اين زيارت فردا محروم نکند من از اين زيارت يک جملهاش را میخواهم امشب اشاره کنم انشاءالله فردا میخوانيد دقت کنيد در فرازها و مضامين اين زيارت که ما در تاريخ داريم خود معصوم اهتمام به زيارت اربعين داشت فردا حضرت زينالعابدين و امام باقر دو امام زيارت اربعين را آمد، طلايهداران زيارت اربعين است زينالعابدين است باقر العلوم است، زينب کبری است ام کلثوم است، اينها خودشان احياء کردند عمل کردند به زيارت اربعين و جابر ابن عبدالله انصاری جابر را عزيزان مستحضر هستيد جزء اصحاب پيغمبر و در رديف صحابه پيغمبر يک مزيتی دارد که هيچ کدام از صحابه ندارد حتی سلمان هم نداشت و آن مزيت اينکه در ايام عمر با برکتش هفت معصوم را زيارت کرد رسولالله اميرالمؤمنين فاطمه زهراء امام مجتبی سيدالشهداء زينالعابدين باقرالعلوم و از هر هفت معصوم جابر حديث نقل کرده، جابر از محدثين بزرگ بود سلام رسولخدا را در مدينه در کوچههای مدينه به امام باقر رساند به امام باقر عرض کرد من حامل جد شما رسولالله هستم که آقا پيغمبر فرمود جابر تو میمانی و نوه حسين من را خواهی ديد که همنام من است و لقب باقر است شکافنده علم است سلام ما را برساند خب جابر فردا آمد اربعين زيارت با عطيه عوفی و چند نفر مشرف به زيارت شدند اين زيارت اربعينی که در مفاتيح نقل شده از امام صادق عليهالسلام است من يک سطر از اين زيارت را امشب يک اشارهای کنم.
در اين زيارت آقا امام صادق میفرمايد: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ»[2] سيدالشهداء حجت را بر بشريت تا ابديت تمام کرد، در عرف عوام میگويند آب پاکی رو دست همه، حاجی آقا قيامت اگر خواستی عذر بياوری نمازم به تأخير افتاد چون کار داشتم، خانمها هم يک مقداری سر و صدايتان الحمدلله امشب بلند است، میگويند پيامبر در هيچ حالتی اين الحمدلله از کلام از پيغمبر نمیافتاد، دو تا ذکر خوب هم امشب يادتان بدهم اين را بکنيد ترازتان ذکر رسولالله است پيامبر وقتی با جرياناتی رو به رو میشد که مطبوعش بود و مقبول بود و پيغمبر خوشحال میشد رسولالله اين ذکر را میگفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَةِ»[3] يک خبرهای خوب اتفاقهای خوب جريانات مطلوب شما يک وقتی میبينيد اتفاق افتاده بگو: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَةِ»[4] تا خدا نعمت را زياد کند اگر يک جاهای رسولالله جرياناتی اتفاق میافتاد که خاطر پيغمبر متأثر و مکدر میشد پيغمبر از اين کار راضی نبود ولی جريان اتفاق افتاده بود رسولالله میفرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[5] در هر حالی خدا را بايد حمد کرد میآمدند میگفتند آقا فلانی رحمت خدا رفت رسولالله میفرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[6] يک وقتی جرياناتی مطبوع و موافق ميل: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَةِ»[7] خب برگرديم به بحث.
امام حسين حجت را تمام کرد: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ»[8] حاج آقا قيامت اگر آمدی گفتی خدايا از حق دفاع نکردم چون آبرويم در خطر بود میگويند آبروی شما مهمتر بود يا آبروی امام حسين خدايا از حق دفاع نکردم جان فرزندم در خطر بود میگويند فرزند تو عزيزتر بود يا علیاکبر امام حسين، آبروي خودم میگويند آبروی تو محترمتر بود يا آبروی سيدالشهداء ناموسم به خطر میافتاد میگويند ناموس شما محترمتر بود يا زينب کبری: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ»[9] امام حسين حجت را بر همه به اتمام رساند «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ»[10]در همه مسائل حضرت آموخت خود را برای دين بخواهيد نه دين را برای خود، زندگیتان اعتبارتان آبرویتان ثروتتان هرچه داريد اينها بايد هزينه در راه خدا بشود ما بعضیهايمان خدا را برای خودمان میخواهيم لذا يکجاهای هم که خدا جوابمان نمیدهد دعايمان مستجاب نمیشود قهر میکنيم ائمه را اُلتيماتم میکنيم آقا ديگر مشهد نمیآيم ديگر من کربلا نمیروم، جوابمان را ندادن،د من چند سال است قهر هستم!
يک خانمی آمد گفت مشکلات زياد دارم فلان فلان هی گفت گفت من ديدم اين ناخنهايش هم لاکهای زده که خب اينها اسلام با لاک مخالف نيست، اما يک مسأله شرعی بگويم خانمها زيادی بشنويد لاک زديد اين دست لاک زده را فقط بايد محرمت ببيند اين شد زينت، اگر لاک نزده بودی نامحرم هم اين دست شما را میديد مشکلی نداشت شما به قصد نمايش نشان نمیدادی اين معفو است در شرع، اما وقتی لاک زدی زينت شد بايد محرم شما ببيند يک، برای نماز هم اگر به اندازه سر سوزنی مانع در اعضاء وضوء باشد وضوء باطل است ديدم اين خانم خيلی شاکی از خداست، من با خدا قهر هستم خدا جواب ما را نمیدهد هی گفت گفت گفت گفتم خانم شما نماز هم میخوانی؟ گفت من چند سال است نماز را گذاشتم کنار، گفتم ديگر حرف نزن، تو خودت به خودت بدی کردی، تو بندگی خدا را نمیکنی انتظار داری خدا برايت خدايي کند بلی خدا رزق را میدهد حتی به بدان روزگار بد روزگار فرعون خدا به حضرت موسی به خدا عرض کرد خدايا چرا رزق را رو فرعون نمیبندی؟ خطاب شد موسی فرعون وظيفه بندگی يادش رفته ما که خداي فرعون هستيم وظيفه خدايي را فراموش نمیکنيم رزق را میدهيم اما فراتر از رزق يک چيزهای میخواهيم که لازمه دادن آنها تبعيت و اطاعت ما از اوامر الهی است، اين است که گاهی اوقات کوتاهی میکنيم در بندگی خدا را میخواهيم آنگونه که ما دوست داريم به ميل راه بيايند امام زمان را میخواهيم که جوائجمان را برآورده کند خودمان برای امام زمان نمیخواهيم امام زمان را برای خودمان میخواهيم اين خوب نيست امام حسين آموخت خود را برای خدا بخواهيد اين درس عاشوراست و همه چيزتان را برای خدا بخواهيد: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ»[11]از آقا زينالعابدين سؤال شد شما کربلا را ديده بوديد شهادت شهداء اوج جنايات در کربلا اتفاق افتاد روز عاشورا امام سجاد هم شاهد بود بعد وقتی از حضرت سؤال میکنند در اين مسير سفر از حجاز به عراق عراق به شام شام به عراق و مدينه کجا برای شما خيلی سخت گذشت امام از شام ياد میکند و حال آنکه کربلا قتلگاه امام حسين بود، دارد چندتا مطلب امام سجاد نام بردند از جرياناتی که در شام اتفاق افتاد و اين خيلی سخت گذشت بر اهلالبيت، يکی از آنها امام سجاد فرمود ما را در بازار برده فروشها که بفروشند راحت رو صندلی نشستی نماز میخوانی حاجخانم چادر سرت است به راحتی میروی و میآيي سختیاش را اهلالبيت کشيدند آقا فرمودند ما را بردند در بازار برده فروشها به بعضی از اين يهودیهای در دمشق گفتند اينها بازماندگان قاتلين گذشتگان شما هستند، اينها نوادگان علی ابن ابی طالبی هستند که در جنگ خندق و خيبر نياکان شما را به درک واصل کرد خيلی سخت است، حجت خدا را بردند به عنوان برده بفروشند امام فرمود سخت گذشت بر ما شام جريانات ديگری را هم امام نقل کردند از اتفاقات در شام حالا آن خطبه امام سجاد شام را تکان داد يزيد جا خورد پسر يزيد اول مخالف يزيد شد و يزيد مجبور شد که واکنش انفعالی نشان داد، و گفت خدا لعنت کند قاتلين حسين را و الا يزيد خودش دستور شهادت حضرت را داده بود حالا عرض بنده اين است که آقا امام صادق میفرمايد حسينبن علی حجت را تمام کرد: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ»[12]«وَ مَنَحَ النُّصْحَ»[13] در خيرخواهی خيرخواهی را به نهايت درجه خودش رساند امام حسين آموخت که اسوه خيرخواهان عالم است شما اين خيرخواهی از ويژگیهای رهبران الهی است شما حضرت هود قرآن میفرمايد هود وقتی به قوم خودش سخن میگفت اين کلام کلام حضرت هود در قرآن است: «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمين»[14] من موظف هستم رسالات پروردگار و وظايفم را از طرف پروردگار به شما مردم منتقل کنم و من انسان ناصح و امين هستم اين ناصح بودن و امين بودن دو ويژگی از ويژگی تمامی انبياست حضرت نوح هم همين طور حضرت نوح هم میفرمايد: «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنْصَحُ لَكُمْ»[15] من نصيحت میکنم خيرخواه شما هستم کربلا رفتهها در يک قسمتی از زيارت حضرت ابالفضل که از امام صادق نقل شده آقا امام صادق چهار ويژگی را نام میبرد: «أَشْهَدُ لَكَ»[16]، شهادت میدهم برای شما: «بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ الْمُرْسَلِ»[17] وفاداری را تصديق دين را تسليم در برابر اولياء را و خيرخواه مردم بودن را ابالفضل اسوه خيرخواهی است ائمه اسوه خيرخواهی بودند انبياء همين طور امام صادق در زيارت اربعين خطاب به جد بزرگوارش میفرمايد ای جد بزرگوار: «مَنَحَ النُّصْحَ»[18]شما خيرخواهی را به نهايت درجه خودش نشان دادی، لذا خود حضرت هم در آن وصيت نامهای که به محمد حنفيه فرمودند و مکتوب کردند قسمتی از وصيتنامه اين است: «وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً»[19]من برای آشوب و بلوا و ظلم و فساد قيام نکردم: «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي»[20]هدف من از اين انقلاب از اين نهضت اصلاح امت رسولالله بود اين همان خيرخواهی امام حسين بود يعنی امام حسين بیتفاوت نبود ديد جامعه اسلامی دارد بیراهه میرود: «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ »[21] هدف من پيمودن راه پيغمبر هدف من پيمودن راه پدرم علی هدف من اصلاح امت اسلام، احياء امر به معروف و احياء نهی از منکر است اين يعنی خيرخواهی امام حسين که مشکلی نداشتند من بارها در جلسات عرض کردم يزيد يزيد ملعون اگر امام حسين فقط سکوت میکرد حضرت اعتراض نمیکرد حرف نمیزد رأی امام حسين میشد رأی ممتنع يعنی بیتفاوت نه اثبات نه نفی يزيد حاضر بود حکومت حجاز را هم به امام حسين بدهد در برابر يزيد امام حسين موضع نگيرد حکومت حجاز را به امام حسين هم میدادند اما امام حسين وقتی که خبر خلافت يزيد را به حضرت دادند فرمود: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ»[22] فاتحه اسلام خوانده شد اگر يزيد حاکم بماند اين يعنی همان خيرخواهی يعنی امام آسايش خودش امنيت خانوادگی خودش را احترام اجتماعی خودش را به خطر افگند برای دلسوزی عالم اسلام و مسلمانها اين: «مَنَحَ النُّصْحَ»[23] است امام که مشکلی نداشت سيدالشهداء با عزت در مدينه زندگی میکرد کنار قبر رسولالله میآمد مردم ادب میکردند احترام میکردند: السلام عليک يابن رسولالله، موقعيت اقتصادی امام حسين موقعيت عالی، موقعيت اجتماعی موقعيت عالی خانواده در آرامش و رفاه ولی امام احساس میکند جامعه اسلامی دارد زيان میبيند اسلام دارد میرود در حاشيه و دارد از بين میرود اينجا بود که امام بر سبيل خيرخواهی وارد صحنه شد: «و مَنَحَ النُّصْحَ»[24].
من يک روايت را از رسولالله بگويم حالا عرض کردم اولياء الهی همه خيرخواه بودند ما هم بايد راه اهلالبيت را طی کنم خيرخواهان نشانهشان چيست؟ من چهارتا نشانه امشب از پيغمبر میگويم انشاءالله که در ما هست، میگويد الحمدلله هم بگويد اگر در ما هست و در شما هست، اگر نيست تا اجل نرسيده به دستش بياور، تا سر و کله حضرت عزرائيل نرسيده يک کاری بکن، پيغمبر فرمود: «وَ أَمَّا عَلَامَةُ النَّاصِحِ فَأَرْبَعَةٌ»[25] ائمه اينها را داشتند، انبياء اين صفات را داشتند خود رسولالله اين گونه بود يک: «يَقْضِي بِالْحَقِّ»[26] قضاوت اينها و رأی اينها حق است يعنی اينها هيچ وقت ناحق نمیگويند اگر سخن میگويند سخنی میگويند که خدا میپسندد خدای ناکرده قرابتها دوستیها سوابق سبب نمیشود پا رو حق بگذارند: «يَقْضِي بِالْحَقِّ»[27]اين يک.
«وَ يُعْطِي الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ»[28] هميشه خودشان حق را از خودشان هزينه میکنند میبينيد امام حسين اول خودش آمد در صحنه بعداً ديگران را دعوت کرد، آقا زن و بچه را آورد، آن شبی که حضرت از مدينه داشتند خارج میشدند امام بود و نزديکترين کسانی حضرت و خانواده و زن و بچهها هشتاد و چند زن و بچه برادرها، برادر زادهها خواهر زادهها يعنی نزديکترين کسان است، «وَ يُعْطِي الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ»[29] امام حق را از خود اداء کرد، از خود تقديم کرد اين نشانه انسانهای دلسوز است ناصحين واقعی اگر يک چيزی را انتظار دارند از ديگران خودشان اول عمل میکنند اگر میگويد تواضع خوب است خودش متواضع است اگر دعوت به احسان میکند خودش اهل اينکار است در هر کاری که ديگران را میخواهند دعوت به حق بکنند گام اول را خودشان بر میدارد: «وَ يُعْطِي الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ»[30]اين نشانه صاحين است.
سوم: «وَ يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[31] دلسوزان و ناصحين واقعی برای مردم آنچه را میپسندند که برای خودشان میپسندند من يک جمله امشب خدمت همه عزيزان عرض کنم قرآن را بگذاريد کنار، نهجالفصاحه و نهج البلاغه و تمام سخنان معصومين را هم بگذاريد کنار فقط همين جمله حديث پيغمبر اگر امروز عمل میشد من به شما قول میدهم صدی نود و پنج مشکلات ما حل بود، در همه عرصهها اجتماعی اقتصادی خانوادگی سياسی تربيتی کدام جمله همين جمله سومی که پيغمبر فرمود: «وَ يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[32] غيبت بد است غيبت نکن، توهين بد است توهين نکن، اگر غيبت میگويد غيبت بد است خودت اهل غيبت هستی ناصح نيستی، اگر دعوت میکنی يک وقت جای بوديم در مشهد، يک آقای بود به يک جوانی گير داده بود هی میگفت آقا خمس میدی، خمس بده خمست را حساب کن سال خمسی داشته باش، يکی از دوستان گفت حاجآقا اين آقای که اين همه خمس خمس میکند اين ملياردها تومن خمس بدهکار است و نداده، من خصوصی آقا را کشيدم کنار يکجايي بوديم خب يک شب هم باهم بوديم گفتم آقای حاجی هنوز هم هستش، گفتم شما خودت خمس میدهی؟ گفت من خمس بدهکار هستم انشاءالله از خدا خواستم خدا توفيق بدهد، پرداخت کنم خمسم خيلی سنگين است گفتم از اين خمس سنگينت تا حالا چقدرش را دادی، اين حرف ده سال قبل است آن موقع آيتالله والد زنده بودند گفت يک صد هزار تومنی دادم به مرحوم آيتالله العظمی حاج شيخ بهاء الدين محلاتی، يک صد هزار تومن به آقای حاج شيخ مجدالدين يک صد هزار تومن هم به پدر شما گفتم شما میگوييد ملياردها بدهکار هستم، سه صدهزار تومن دادی، گفت حالا دعا کنيد خدا موفقمان بدارد دعوت میکند به کار خير خودش عمل، قرآن میفرمايد: «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون»[33] چرا يک حرفی میزني که خودتان انجام نمیدهی، خواهرم نماز اول وقت میخواهی ياد فرزندت بدهی، از آشپزخانه بيا بيرون بايست رو سجاده نماز، آقای تاجر به مشتری میخواهی نماز ياد بده، بگو آقا وقت نماز است به احترام خدا کار تعطيل آقای مدير آقای کارمند مردم ما چگونه روابط اجتماعیمان با يکديگر است ما يک چيزهای را برای خودمان میپسنديم برای ديگرن نمیپسنديم اين نيست نشانه ناصح دلسوز آن است که آنچه که برای خود میپسنده برای ديگران هم همينطور اگر ديگران را دعوتی به کاری میکند خودش عامل است اگر از کاری خودش منزجر است در حق ديگران هم انجام نمیدهد: «وَ يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[34] اين امروز بيايد در اقتصاد ما اجرائی بشود من فروشنده با مشتری آنگونه رفتار کنم که اگر خودم مشتری همان کالا بودم همان رفتار با من میشد میپسنديدم اين میشود ناصح، من مديری پشت ميز نشسته با ارباب رجوع آنگونه رفتار کنم که اگر خود من مدير ارباب رجوع بودم همان رفتار را با من میکردم بدم نمیآمد، من صاحبکار با کارگرم من پدر با فرزندم، من مادر با فرزندم، منِ مافوق با زير دستم رفتاری داشته باشم که اگر همين رفتار را با خود ما اعمال کنند ناراحت نشوم! شاعر میگويد:
ببری مال مسلمان چو برند مالت را، بانگ و فرياد بر آری که مسلمان نيست
ما از حق کشی بدمان میآيد اما يک جاهای يکدفعه خودمان حواسمان نيست داريم حق ضايع میکنيم خب همين سخن امروز شما در جامعه اسلامی اجرا میشد بنده جوان مردم را پسر خودم ببينم دامادم را پسرم ببينم عروسم را دخترم ببينم اين جوری عمل میکنيم، اگر عمل میکنيم که زندگیها مشکل ندارد مشکل ما اين است که دختر با عروس فرق میکند داماد با پسر فرق میکند، فاميل با غير فاميل فرق میکند، طائفه ما فلانیاند ما اهل فلان شهر هستيم شما اهل فلانجا هستيد اينها شده مانع برای رسيدن به کمالات لذا کسانی که اين نگاههای اين جوری دارند ناصح نيستند، ناصح يعنی ديگران را از خود جدا نبينی، کاری که امام حسين ببينيد روز عاشورا با علی اکبر کرد ساعتی قبل از آن با جَون کرد، امام حسين آموخت غلام سياه آفريقای نزد ما مثل علیاکبر عزيز است با علیاکبر امام چه کرد؟ صورت رو صورت علی گذاشت نسبت به جون هم حضرت صورت به صورت، غلام ترک اين دوتا غلام يکی ترک يکی سياه پوست بود امام همين کاری که با علیاکبر کردند با اين غلامها کردند: «وَ يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[35]يعنی مردم غلام برای ما مثل فرزند ما عزيز است اين درس عاشوراست.
و چهارمين ويژه ناصحين: «وَ لَا يَعْتَدِي عَلَى أَحَدٍ»[36]انسانهای دلسوز و خيرخواه هيچگاه به کسی ستم نمیکند اصلاً اينها دستشان به ظلم و ستم نمیرود تعدی نمیکنند به کسی مسير زندگی اينها مسير انصاف است مسير عدالت است «وَ لَا يَعْتَدِي عَلَى أَحَدٍ»[37]بر گرديم به زيارت اربعين: «وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ»[38] امام صادق به خدا عرض میکند خدايا سيدالشهداء جانش و خونش را در راه شما بذل کرد: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»[39] تا بشريت را از دو معضل مهم نجات بدهد، اين دوتا معضل آفت است برای جامعه، نادانی، گمراهی جهل، ضلالت اينها خيلی آفت است، پيغمبر فرمود بهترين دوست شما: «صديق كلّ امرء عقله و عدوّه جهله»[40] بهترين دوست عقلانيت شماست و بدترين دشمن نادانی و جهالت انسانهاست. امام حسين قيام کرد تا بشريت از جهالت نجات پيدا کند و همين طور هم شد شما بعد از واقعه عاشورا، زُهَری مصری میگويد بزرگترين اشتباه بنیاميه بعد از شهادت سيدالشهداء آوردن اسراء به بلاد اسلامی بود اصلاً يزيد اينکه شاعر هم میگويد: عدو شود سبب خير، اگر خدا خواهد، اينها اگر اسراء را از همان کربلا برگردانده بودند مدينه اين اتفاقی که با آمدن اسراء در عالم اسلام افتاد نمیافتد خود يزيد دستور داد، اسراء بياوريد کوفه از کوفه حرکت بدهيد به سمت شام مستقيم هم شام نبردند بردند لبنان، بعلبلک از آنجا آوردند شام هر کجا اسراء و اين سر بريده و سرهای بريده حضور يافتند شد منشأ نور و برکت، بردند در همين بابل بغداد امروز الآن رأس الحسين را در بغداد میدرخشد در کوفه شما محلی است که مردم میروند برای زيارت جايگاه سر مطهر سيدالشهداست آنجا زيارت میخوانند هرکجا قدمگاه اسراء شد و سرهای مطهر آنجا، اصلاً در قبرستان باب الصغير شام يک قسمتی است به نام رأس الشهداء که مشهور است خيلی از اين شهداء آنجا سرها دفن شده، زيارتگاه است در شام، در جامع اموی يک قسمتی است به نام رأس الحسين مردم میروند زيارت میکنند عزيزانی که مشرف شديد در خود بعلبک قسمتی است بنده ديدم آنجا را در لبنان به رأسالحسين مردم لبنان میآيند برای زيارت با چه وجدی با چه ادبی، میآيند آنجا حاجت میگيرند اصلاً رفتن اسراء در تمام اين سرزمينهای اسلامی شد تبليغ آرمانهای سيدالشهداء و زمينهساز بيداری امت اسلام در بعد از شهادت سيدالشهداء شما میبينيد يکی يکی قيامهای اسلامی شکل گرفت، قيام توابيون قيام مختار قيام فاطميون علويون در سراسر عالم اسلام هرکسی میخواست انقلاب کند، با تمسک جستن به نهضت سيدالشهداء نه در عالم اسلام، گاندی آتش پرست در کتاب خودش مینويسد مردم هندوستان من برای شما ارمغانی جديدی نياوردم، اگر شما را از زير يوغ بريتانيای کبير انگليس نجات داديم راهی را پيمودم که آن شهيد خفته به خون در کربلا طی کرد، امام حسين شد اسوه آزادگی و حريت طلبی برای تمام انسانها: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[41] امام حسين با اين شهادت بندگان خدا را از جهل نجات داد: «وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»[42] از سردرگمی گمراهی و ضلالت، نادانی و گمراهی از اين دو امام حسين با اين انقلاب و با اين نهضت اينها را نجات داد، اين قسمتی از زيارت اربعينی که انشاءالله فردا توفيق نصيب شود قرائت شود کلام نورانی امام صادق در اين زيارت اربعين البته فرازهای فراوان ديگری که جايگاه سيدالشهداء را وجود مقدس امام صادق تبيين میکند و ترسيم مینمايد.
خب مثل فردا دو اتفاق افتاد اول جابر آمد اربعين سال شصت و يک هجری، جابر زمانی که آمد کربلا ديگر بنائی او خيلی کم شده بود دست جابر را گرفته بودند پيره مرد کهنسالی شده بود، عطيه عوفی که از علماء شيعه بود میگويد من همراه جابر بودم جابر آمد در کنار فرات غسل کرد، جامهای تميز پوشيد به عطيه فرمود سعد يا چيز معطری داری، میگويد يک مقداری سعی داشتم گياه معطری بود جابر به خود زد خود را معطر کرد با کمال احترام میگويد دستش در دست من بود قدمها را خيلی کوتاه بر میداشت. داريم در روايت هر قدمی که برای زيارت امام حسين برداشته شود ثواب يک حج و يک عمره مقبوله دارد، میگويد آهسته آهسته آمديم تا کنار قبر سيدالشهداء قرار گرفتيم، بالای سر سيدالشهداء سه مرتبه تکبير گفت و صدا زد: «يا حبيبی يا حسين» ، بیهوش افتاد روی زمين عطيه میگويد آب آوردم جابر را به هوش آوردم اين صحابه بزرگ پيغمبر وقتی به هوش آمد، يک تقريباً گلايه شکلی کرد و يک جمله خيلی بزرگی گفت، به امام حسين به صورت گلايه گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه»[43] آقا ديگر دوست جواب دوستش را نمیدهد ما جابر هستيم ما هر وقت به شما سلام میکرديم شما جواب میدادی معرفت جابر معرفت کاملی است جابر معتقد است امام حی و ميت ندارد امام زنده است و آن سلامی هم که کرد انتظار جواب داشت او با آن اعتقاد سلام کرد، اما اينکه عنوان نمود «حبيب لا يجيب حبيبه»[44] يک مکثی کرد بعد خودش جواب خودش را دارد، گفت جابر چگونه انتظار جواب داری از حسينی که بين سر و بدن او فرسنگها فاصله است البته معرفت جابر خيلی معرفت بالای است جابر معتقد است امام حتی سر بريده او هم بر فراز نی قرآن میخواند آن بدن بیسر هم به اذن خدا سخن میگويد جابر میخواست ترسيم کند جنايات بنی اميه را که با اين بدن امام حسين چه کردند اينها؟ من اين جملهای که گفت من صبح هم در يک جلسهای عرض کردم اين جمله مايه اميدواری همه آنهای جاماندههای اربعين اند، اين جمله تسکين دهنده است جابر میگويد يک وقتی ديدم عطيه میگويد ديدم جابر رو کرد به قبر امام حسين جمله را گفت گفت: «لقد شاركناكم فيما دخلتم فيه»[45] ما در تمام کارهای شما شريک هستيم در تمام زحمات شما تلاشهای شما شريک هستيم عطيه میگويد من تعجب کردم گفتم جابر سيدالشهداء سر از بدنش جدا شد خاندان او را به اسارت بردند اموال او را به تاراج بردند پيکر شهداء را قطعه قطعه کردند ما نه شمشيری زديم نه زحمتی نه سختی نه مرارتی چگونه در کار اينها شريک هستيم وقتی عطيه میگويد اين حرف را زدم کنار قبر امام حسين مثل فردا فردای سال شصت و يک، میگويد جابر اين را گفت، گفت عطيه از پيغمبر سخنی شنيدم که سبب شد اين حرف را بزنم رسولالله فرمود: «من أحبّ قوما حشر معهم»[46] هرکسی جمعيتی را دوست بدارد با آنها محشور میشود مردم ببينيد که را دوست میداريد؟ قيامت با همان محشور هستيد عاشق امام حسين هستی با امام حسين محشوری، عاشق اهلالبيت هستی با اهلالبيت محشوری، خدای ناخواسته بعضيها يک وقت میبيند يک کسی آمد گفت آقا رضاخان خدا بيامرز گفتم خدا با همان رضاخان هم محشورت میکند يک خرده بدش آمد گفتم تو داری از او به نيکی ياد میکنی، يک وقتی اگر دشمن خدا را دوست داشتيد با همان دشمن محشور میشوید: «من أحبّ قوما حشر معهم»[47] بعد جمله دوم جابر گفت پيغمبر فرمود: «وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِي عَمَلِهِمْ»[48] اگر کسی عملکرد جمعيتی را دوست بدارد در کار آنها شريک است گفت آقای عطيه من دوست داشتم کربلا با امام حسين میبودم عاشورا در رکابش شمشير میزدم اما توفيق نشد تقدير برای ما اينگونه رقم خورد چون اين علاقه ذاتی را داشتم خدا ثواب مجاهده در رکاب امام حسين را به ما عنايت میکند، من اينجا يک خرده باز کنم مطلب را هرکسی که امشب در اين مجلس آرزو بکند که اي کاش امشب کربلا بودم طبق اين حديثی که جابر در کنار قبر امام حسين نقل کرده ثواب بودن امشب شب اربعين کربلا را برايتان میدهند من بالاتر از اين میگويم هرکسی که امشب آرزو کند که ای کاش اربعين اول سال شصت و يک ما به استقبال اسراء میرفتيم مردها به استقبال زينالعابدين خانمها به استقبال زينب زير بغل جابر را میگرفتيد همنوا میشديد با اهلالبيت و جابر، آنهایی که واقعاً دلشان میخواست اربعين اول کربلا بودند طبق اين حديث ثواب بودن اربعين اول را به اينها میدهند، بالاتر از اينها بگويم اين ديگر دست نيتهای ما هست، دست آن درون انسانهاست هرکسی که امشب آرزو کند ای کاش کربلا با سيدالشهداء بودم همان که جابر گفت ثواب بودن با امام حسين را، به شما خواهند داد، در جنگ صفين آقا اميرالمؤمنين داشتند از لشکر سان میديدند، يک کسی آمد جلو عرض کردم يا اميرالمؤمنين من يک برادری داشتم برادر ما هم خيلی دلش میخواست خودش را برساند و در رکاب شما شمشير بزند نشد نتوانست بيايد اميرالمؤمنين فرمودند برادرت دوست داشت در رکاب ما شمشير بزند گفت بلی، آقا فرمودند به خدای علی سوگند نه برادر تو، نسلهای آينده بشری اگر آرزو بکنند که ای کاش ما با علیبن ابی طالب میبوديم خدا ثواب بودن با من را در اين جهت به آنها عنايت میکند، تا چه کند همت والای تو، نيتها را صاف کنيم هستيم با نيت مان با اهلالبيت ثواب به شما میدهند حالا پول نداری بروی کربلا تن نداری نيت صاف که داری اعتقاد پاک که داری خودمان را از اين محروم نکنيم خدا رحمت کند مرحوم آيتالله والد میفرمودند اين نيت يک سفره وسيع گستردهای است که مردم خوب میتوانند استفاده کنند ولی بعضیها از همين استفاده نمیکنند آقا نيتت اين باشد خدايا اگر به ما دادی ما يک فقير نمیگذاريم رو زمين باقی بماند خدايا اگر من دستم باز شد مشکلات جامعه را حل میکنم و واقعاً هم با اعتقاد بگوييم اگر هم نرسيديد به آنچه از خدا خواستيد خدا اجرش را به شما میدهد، در همين شيراز میگويند آقای از دنيا رفت خوابش را ديدند ديدند وضع بسيار خوبی دارد گفتند اين جايگاه رفيع در عالم برزخ به خاطر کدام کار توست؟ گفت به خاطر طلا کردن گنبد شاه چراغ، گفتند شما گنبد شاه چراغ را کی طلا کردی؟ اصلاً تاريخ ياد ندارد که گنبد احمد ابن موسی طلا شده باشد گفت من يکی از نيتهايم اين بود خدايا اگر دستم باز شد توفيق پيدا کردم يکی از کارهای که میکنم گنبد احمد ابن موسی اين فرزند آقا موسی ابن جعفر را من طلا میکنم گفت دستمان هم باز نشد از دنيا رفتم در عالم برزخ گفتند چون اين نيت خير را داشتی پاداشش را به تو میدهيم اين باغ اين کاخ اين امکانات پاداش آن نيت است اين نيت ديگر دست خود ماست اينکه در دعای مکارم الاخلاق امام سجاد به خدا عرض میکند خدايا نيت ما را تصحيح کن، نيتهای پاک داشته باشيم نسبت به يکديگر بسنده کنم.
جابر کنار قبر سيدالشهداء بود يک وقت ديدند از جانب شام گرد و خاکی برخواسته، عطيه گفت گرد و خاک عظيمی دارد میآيد از جانب شام، جابر گفت برويد خبر بياوريد اگر مأموران حکومتاند تا ما برويم در صحرا يکجايي پنهان بشويم و مزاحمتی برای ما ايجاد نکنند، عطيه و يکی دو نفر ديگر رفتند ديدند کاروان عشق از اسارت به سمت سرزمين عشق دارند بر میگردند عطيه آمد گفت جابر زينالعابدين دارد میآيد زينب دارد میآيد مرحوم سيدبن طاوس میفرمايد اين تلاقی اسراء با جابر روز اربعين اول بود در سال شصت و يک، میگويند جابر پايش را برهنه کرد عمامهاش را از سر برداشت به محضر امام حی میخواهد برود حرکت کرد به سمت حضرت زينالعابدين آقا امام سجاد از اسب آمدند پايين جابر را در بغل گرفتند:
شميم جان فضای کوی بابم، مرا اندر مشام جان بر آيد
گمانم کربلا شد عمه نزديک، که بوی مشک و ناب عنبر آيد
مهار ناقه را يکدم رها کن، که استقبال خواهر اکبر آيد
هنوز ای عمه از گهوارهای گور، صدای شيرخواره اصغر آيد
نقل کردند وقتی کاروان به کربلا رسيد اين زن و بچهها اجازه ندادند مرکبها را رو زمين بخوابانند اينها مثل گلهای پر خودشان را از فراز مرکبها پايين افکندند هرکسی به سراغ قبر عزيزی در اين صحری میگردد جابر آمد نزد امام سجاد آقا جابر را در آغوش گرفتند، يک گزارشی از کربلا و عاشورا دادند: « هيهُنا و اللّه قُتِلَتْ رجالُنا» جابر اين صحری صحرای است که مردهای ما را کشتند بچههای ما را سر بريدند زنهای ما را به اسارت گرفتند جابر نبودی در اين صحری خيمهها را آتش زدند همه بگوييم يا حسين.
[1] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[2] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[3] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص97.
[4] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص97.
[5] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص97.
[6] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص97.
[7] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص97.
[8] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[9] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[10] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[11] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[12] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[13] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[14] اعراف 68.
[15] اعراف 62.
[16] كامل الزيارات النص ص256.
[17] كامل الزيارات النص ص256.
[18] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[19] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج44 ص329.
[20] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج44 ص329.
[21] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج44 ص329.
[22] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص24.
[23] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[24] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[25] تحف العقول النص ص20.
[26] تحف العقول النص ص20.
[27] تحف العقول النص ص20.
[28] تحف العقول النص ص20.
[29] تحف العقول النص ص20.
[30] تحف العقول النص ص20.
[31] تحف العقول النص ص20.
[32] تحف العقول النص ص20.
[33] صف 2.
[34] تحف العقول النص ص20.
[35] تحف العقول النص ص20.
[36] تحف العقول النص ص20.
[37] تحف العقول النص ص20.
[38] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[39] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[40] غرر الحكم و درر الكلم ص421(از اميرالمؤمنين است نه از پيامبر)
[41] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[42] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج6 ص113.
[43] منتهی الآمال فی تواريخ النبی و الآل(صلوات الله و سلامه عليهم) ج1 ص787.
[44] منتهی الآمال فی تواريخ النبی و الآل(صلوات الله و سلامه عليهم) ج1 ص787.
[45] منتهی الآمال فی تواريخ النبی و الآل(صلوات الله و سلامه عليهم) ج1 ص787.
[46] بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة) ج2 ص75.
[47] بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة) ج2 ص75.
[48] بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة) ج2 ص75.