استاد حدائق روز جمعه 25 شهریور ماه 1401 در مسجدالنبی(ص) شیراز به مناسبت شب اربعین حسینی به بیان شرحی بر زیارت اربعین پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال الصادق عليه­الصلاة و السلام فی زيارة الاربعين: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»[1].

خب شب اربعين حسينی است در بين زياراتی که از معصومين توصيه و تأکيد شده زيارت اربعين يک توجه ويژه و يک حساسيت ويژه­ای از ناحيه معصومين بر آن ذکر شده صريح کلام امام عسکری به عنوان نشانه مؤمن زيارت اربعين، که حالا اين زيارت اربعين حاجی آقا توانستی برو کربلا از شما نمی­آيد، تنش را نداری، پولش را نداری، حالش را نداری، دلش را که دارد فردا زيارت اربعين را بخوان، اين دو صفحه زيارتی که از امام صادق نقل شده با نماز بعد از زيارت را بخوانيد اين­که ديگر از شما می­آيد:

گرچه دور هستيم ولی از تو سخن می­گوييم، بعد منزل نبود در سفر روحانی

آن­های که توانائيش را دارند نعم المطلوب خوشا به سعادت­شان مشرف­اند آن­های که به هر دليلی اين توفيق رفيق نشد شرائط همراه نشد، خودشان از اين زيارت فردا محروم نکند من از اين زيارت يک جمله­اش را می­خواهم امشب اشاره کنم انشاءالله فردا می­خوانيد دقت کنيد در فرازها و مضامين اين زيارت که ما در تاريخ داريم خود معصوم اهتمام به زيارت اربعين داشت فردا حضرت زين­العابدين و امام باقر دو امام زيارت اربعين را آمد، طلايه­داران زيارت اربعين است زين­العابدين است باقر العلوم است، زينب کبری است ام کلثوم است، اين­ها خودشان احياء کردند عمل کردند به زيارت اربعين و جابر ابن عبدالله انصاری جابر را عزيزان مستحضر هستيد جزء اصحاب پيغمبر و در رديف صحابه پيغمبر يک مزيتی دارد که هيچ کدام از صحابه ندارد حتی سلمان هم نداشت و آن مزيت اين­که در ايام عمر با برکتش هفت معصوم را زيارت کرد رسول­الله اميرالمؤمنين فاطمه زهراء امام مجتبی سيدالشهداء زين‌العابدين باقرالعلوم و از هر هفت معصوم جابر حديث نقل کرده، جابر از محدثين بزرگ بود سلام رسول­خدا را در مدينه در کوچه­های مدينه به امام باقر رساند به امام باقر عرض کرد من حامل جد شما رسول­الله هستم که آقا پيغمبر فرمود جابر تو می­مانی و نوه حسين من را خواهی ديد که همنام من است و لقب باقر است شکافنده علم است سلام ما را برساند خب جابر فردا آمد اربعين زيارت با عطيه عوفی و چند نفر مشرف به زيارت شدند اين زيارت اربعينی که در مفاتيح نقل شده از امام صادق عليه­السلام است من يک سطر از اين زيارت را امشب يک اشاره­ای کنم.

در اين زيارت آقا امام صادق می­فرمايد: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ»[2] سيدالشهداء حجت را بر بشريت تا ابديت تمام کرد، در عرف عوام می­گويند آب پاکی رو دست همه، حاجی آقا قيامت اگر خواستی عذر بياوری نمازم به تأخير افتاد چون کار داشتم، خانم­ها هم يک مقداری سر و صدايتان الحمدلله امشب بلند است، می­گويند پيامبر در هيچ حالتی اين الحمدلله از کلام از پيغمبر نمی­افتاد، دو تا ذکر خوب هم امشب يادتان بدهم اين را بکنيد ترازتان ذکر رسول­الله است پيامبر وقتی با جرياناتی رو به رو می­شد که مطبوعش بود و مقبول بود و پيغمبر خوشحال می­شد رسول­الله اين ذکر را می­گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَةِ»[3] يک خبرهای خوب اتفاق­های خوب جريانات مطلوب شما يک وقتی می­بينيد اتفاق افتاده بگو: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَةِ»[4] تا خدا نعمت را زياد کند اگر يک جاهای رسول­الله جرياناتی اتفاق می­افتاد که خاطر پيغمبر متأثر و مکدر می­شد پيغمبر از اين کار راضی نبود ولی جريان اتفاق افتاده بود رسول­الله می­فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[5] در هر حالی خدا را بايد حمد کرد می­آمدند می­گفتند آقا فلانی رحمت خدا رفت رسول­الله می­فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»[6] يک وقتی جرياناتی مطبوع و موافق ميل: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَةِ»[7] خب برگرديم به بحث.

امام حسين حجت را تمام کرد: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ»[8] حاج ­آقا قيامت اگر آمدی گفتی خدايا از حق دفاع نکردم چون آبرويم در خطر بود می­گويند آبروی شما مهم­تر بود يا آبروی امام حسين خدايا از حق دفاع نکردم جان فرزندم در خطر بود می­گويند فرزند تو عزيزتر بود يا علی‌اکبر امام حسين، آبروي خودم می­گويند آبروی تو محترم­تر بود يا آبروی سيدالشهداء ناموسم به خطر می­افتاد می­گويند ناموس شما محترم­تر بود يا زينب کبری: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ»[9] امام حسين حجت را بر همه به اتمام رساند «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ»[10]در همه مسائل حضرت آموخت خود را برای دين بخواهيد نه دين را برای خود، زندگی­تان اعتبارتان آبروی­تان ثروت­تان هرچه داريد اين­ها بايد هزينه در راه خدا بشود ما بعضی­هايمان خدا را برای خودمان می­خواهيم لذا يک­جاهای هم که خدا جواب­مان نمی­دهد دعايمان مستجاب نمی­شود قهر می­کنيم ائمه را اُلتيماتم می­کنيم آقا ديگر مشهد نمی­آيم ديگر من کربلا نمی­روم، جواب­مان را ندادن،د من چند سال است قهر هستم!

يک خانمی آمد گفت مشکلات زياد دارم فلان فلان هی گفت گفت من ديدم اين ناخن­هايش هم لاک­های زده که خب اين­ها اسلام با لاک­ مخالف نيست، اما يک مسأله شرعی بگويم خانم­ها زيادی بشنويد لاک زديد اين دست لاک زده را فقط بايد محرمت ببيند اين شد زينت، اگر لاک نزده بودی نامحرم هم اين دست شما را می­ديد مشکلی نداشت شما به قصد نمايش نشان نمی­دادی اين معفو است در شرع، اما وقتی لاک زدی زينت شد بايد محرم شما ببيند يک، برای نماز هم اگر به اندازه سر سوزنی مانع در اعضاء وضوء باشد وضوء باطل است ديدم اين خانم خيلی شاکی از خداست، من با خدا قهر هستم خدا جواب ما را نمی­دهد هی گفت گفت گفت گفتم خانم شما نماز هم می­خوانی؟ گفت من چند سال است نماز را گذاشتم کنار، گفتم ديگر حرف نزن، تو خودت به خودت بدی کردی، تو بندگی خدا را نمی­کنی انتظار داری خدا برايت خدايي کند بلی خدا رزق را می­دهد حتی به بدان روزگار بد روزگار فرعون خدا به حضرت موسی به خدا عرض کرد خدايا چرا رزق را رو فرعون نمی­بندی؟ خطاب شد موسی فرعون وظيفه بندگی يادش رفته ما که خداي فرعون هستيم وظيفه خدايي را فراموش نمی­کنيم رزق را می­دهيم اما فراتر از رزق يک چيزهای می­خواهيم که لازمه دادن آن­ها تبعيت و اطاعت ما از اوامر الهی است، اين است که گاهی اوقات کوتاهی می­کنيم در بندگی خدا را می­خواهيم آن­گونه که ما دوست داريم به ميل راه بيايند امام زمان را می­خواهيم که جوائج­مان را برآورده کند خودمان برای امام زمان نمی­خواهيم امام زمان را برای خودمان می­خواهيم اين خوب نيست امام حسين آموخت خود را برای خدا بخواهيد اين درس عاشوراست و همه چيزتان را برای خدا بخواهيد: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ»[11]از آقا زين­العابدين سؤال شد شما کربلا را ديده بوديد شهادت شهداء اوج جنايات در کربلا اتفاق افتاد روز عاشورا امام سجاد هم شاهد بود بعد وقتی از حضرت سؤال می­کنند در اين مسير سفر از حجاز به عراق عراق به شام شام به عراق و مدينه کجا برای شما خيلی سخت گذشت امام از شام ياد می­کند و حال آن­که کربلا قتلگاه امام حسين بود، دارد چندتا مطلب امام سجاد نام بردند از جرياناتی که در شام اتفاق افتاد و اين خيلی سخت گذشت بر اهل­البيت، يکی از آن­ها امام سجاد فرمود ما را در بازار برده فروش­ها که بفروشند راحت رو صندلی نشستی نماز می­خوانی حاج­خانم چادر سرت است به راحتی می­روی و می­آيي سختی­اش را اهل­البيت کشيدند آقا فرمودند ما را  بردند در بازار برده فروش­ها به بعضی از اين يهودی­های در دمشق گفتند اين­ها بازماندگان قاتلين گذشتگان شما هستند، اين­ها نوادگان علی ابن ابی طالبی هستند که در جنگ خندق و خيبر نياکان شما را به درک واصل کرد خيلی سخت است، حجت خدا را بردند به عنوان برده بفروشند امام فرمود سخت گذشت بر ما شام جريانات ديگری را هم امام نقل کردند از اتفاقات در شام حالا آن خطبه امام سجاد شام را تکان داد يزيد جا خورد پسر يزيد اول مخالف يزيد شد و يزيد مجبور شد که واکنش انفعالی نشان داد، و گفت خدا لعنت کند قاتلين حسين را و الا يزيد خودش دستور شهادت حضرت را داده بود حالا عرض بنده اين است که آقا امام صادق می­فرمايد حسين‌بن علی حجت را تمام کرد: «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ»[12]«وَ مَنَحَ النُّصْحَ»[13] در خيرخواهی خيرخواهی را به نهايت درجه خودش رساند امام حسين آموخت که اسوه خيرخواهان عالم است شما اين خيرخواهی از ويژگی­های رهبران الهی است شما حضرت هود قرآن می­فرمايد هود وقتی به قوم خودش سخن می­گفت اين کلام کلام حضرت هود در قرآن است: «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمين‏»[14] من موظف هستم رسالات پروردگار و وظايفم را از طرف پروردگار به شما مردم منتقل کنم و من انسان ناصح و امين هستم اين ناصح بودن و امين بودن دو ويژگی از ويژگی­ تمامی انبياست حضرت نوح هم همين طور حضرت نوح هم می­فرمايد: «أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنْصَحُ لَكُمْ»[15] من نصيحت می­کنم خيرخواه شما هستم کربلا رفته­ها در يک قسمتی از زيارت حضرت ابالفضل که از امام صادق نقل شده آقا امام صادق چهار ويژگی را نام می­برد: «أَشْهَدُ لَكَ»[16]، شهادت می­دهم برای شما: «بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ الْمُرْسَلِ»[17] وفاداری را تصديق دين را تسليم در برابر اولياء را و خيرخواه مردم بودن را ابالفضل اسوه خيرخواهی است ائمه اسوه خيرخواهی بودند انبياء همين طور امام صادق در زيارت اربعين خطاب به جد بزرگوارش می­فرمايد ای جد بزرگوار: «مَنَحَ النُّصْحَ»[18]شما خيرخواهی را به نهايت درجه خودش نشان دادی، لذا خود حضرت هم در آن وصيت نامه­ای که به محمد حنفيه فرمودند و مکتوب کردند قسمتی از وصيت­نامه اين است: «وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً‏»[19]من برای آشوب و بلوا و ظلم و فساد قيام نکردم: «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي‏»[20]هدف من از اين انقلاب از اين نهضت اصلاح امت رسول­الله بود اين همان خيرخواهی امام حسين بود يعنی امام حسين بی­تفاوت نبود ديد جامعه اسلامی دارد بی­راهه می­رود: «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ‏»[21] هدف من پيمودن راه پيغمبر هدف من پيمودن راه پدرم علی هدف من اصلاح امت اسلام، احياء امر به معروف و احياء نهی از منکر است اين يعنی خيرخواهی امام حسين که مشکلی نداشتند من بارها در جلسات عرض کردم يزيد يزيد ملعون اگر امام حسين فقط سکوت می­کرد حضرت اعتراض نمی­کرد حرف نمی­زد رأی امام حسين می­شد رأی ممتنع يعنی بی­تفاوت نه اثبات نه نفی يزيد حاضر بود حکومت حجاز را هم به امام حسين بدهد در برابر يزيد امام حسين موضع نگيرد حکومت حجاز را به امام حسين هم می­دادند اما امام حسين وقتی که خبر خلافت يزيد را به حضرت دادند فرمود: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ»‏[22] فاتحه اسلام خوانده شد اگر يزيد حاکم بماند اين يعنی همان خيرخواهی يعنی امام آسايش خودش امنيت خانوادگی خودش را احترام اجتماعی خودش را به خطر افگند برای دلسوزی عالم اسلام و مسلمان­ها اين: «مَنَحَ النُّصْحَ»[23] است امام که مشکلی نداشت سيدالشهداء با عزت در مدينه زندگی می­کرد کنار قبر رسول­الله می­آمد مردم ادب می­کردند احترام می­کردند: السلام عليک يابن رسول­الله، موقعيت اقتصادی امام حسين موقعيت عالی، موقعيت اجتماعی موقعيت عالی خانواده در آرامش و رفاه ولی امام احساس می­کند جامعه اسلامی دارد زيان می­بيند اسلام دارد می­رود در حاشيه و دارد از بين می­رود اين­جا بود که امام بر سبيل خيرخواهی وارد صحنه شد: «و مَنَحَ النُّصْحَ»[24].

من يک روايت را از رسول­الله بگويم حالا عرض کردم اولياء الهی همه خيرخواه بودند ما هم بايد راه اهل­البيت را طی کنم خيرخواهان نشانه­شان چيست؟ من چهارتا نشانه امشب از پيغمبر می­گويم انشاءالله که در ما هست، می­گويد الحمدلله هم بگويد اگر در ما هست و در شما هست، اگر نيست تا اجل نرسيده به دستش بياور، تا سر و کله حضرت عزرائيل نرسيده يک کاری بکن، پيغمبر فرمود: «وَ أَمَّا عَلَامَةُ النَّاصِحِ فَأَرْبَعَةٌ»[25] ائمه اين­ها را داشتند، انبياء اين صفات را داشتند خود رسول­الله اين گونه بود يک: «يَقْضِي بِالْحَقِّ»[26] قضاوت اين­ها و رأی اين­ها حق است يعنی اين­ها هيچ وقت ناحق نمی­گويند اگر سخن می­گويند سخنی می­گويند که خدا می­پسندد خدای ناکرده قرابت­ها دوستی­ها سوابق سبب نمی­شود پا رو حق بگذارند: «يَقْضِي بِالْحَقِّ»[27]اين يک.

«وَ يُعْطِي الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ»[28] هميشه خودشان حق را از خودشان هزينه می­کنند می­بينيد امام حسين اول خودش آمد در صحنه بعداً ديگران را دعوت کرد، آقا زن و بچه را آورد، آن شبی که حضرت از مدينه داشتند خارج می­شدند امام بود و نزديک­ترين کسانی حضرت و خانواده و زن و بچه­ها هشتاد و چند زن و بچه برادرها، برادر زاده­ها خواهر زاده­ها يعنی نزديک­ترين کسان است، «وَ يُعْطِي الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ»[29] امام حق را از خود اداء کرد، از خود تقديم کرد اين نشانه انسان­های دلسوز است ناصحين واقعی اگر يک چيزی را انتظار دارند از ديگران خودشان اول عمل می­کنند اگر می­گويد تواضع خوب است خودش متواضع است اگر دعوت به احسان می­کند خودش اهل اينکار است در هر کاری که ديگران را می­خواهند دعوت به حق بکنند گام اول را خودشان بر می­دارد: «وَ يُعْطِي الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ»[30]اين نشانه صاحين است.

سوم: «وَ يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[31] دلسوزان و ناصحين واقعی برای مردم آنچه را  می­پسندند که برای خودشان می­پسندند من يک جمله امشب خدمت همه عزيزان عرض کنم قرآن را بگذاريد کنار، نهج‌الفصاحه و نهج البلاغه و تمام سخنان معصومين را هم بگذاريد کنار فقط همين جمله حديث پيغمبر اگر امروز عمل می­شد من به شما قول می­دهم صدی نود و پنج مشکلات ما حل بود، در همه عرصه­ها اجتماعی اقتصادی خانوادگی سياسی تربيتی کدام جمله همين جمله سومی که پيغمبر فرمود: «وَ يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[32] غيبت بد است غيبت نکن، توهين بد است توهين نکن، اگر غيبت می­گويد غيبت بد است خودت اهل غيبت هستی ناصح نيستی، اگر دعوت می­کنی يک وقت جای بوديم در مشهد، يک آقای بود به يک جوانی گير داده بود هی می­گفت آقا خمس می­دی، خمس بده خمست را حساب کن سال خمسی داشته باش، يکی از دوستان گفت حاج­آقا اين آقای که اين همه خمس خمس می­کند اين ملياردها تومن خمس بدهکار است و نداده، من خصوصی آقا را کشيدم کنار يک­جايي بوديم خب يک شب هم باهم بوديم گفتم آقای حاجی هنوز هم هستش، گفتم شما خودت خمس می­دهی؟ گفت من خمس بدهکار هستم انشاءالله از خدا خواستم خدا توفيق بدهد، پرداخت کنم خمسم خيلی سنگين است گفتم از اين خمس سنگينت تا حالا چقدرش را دادی، اين حرف ده سال قبل است آن موقع آيت­الله والد زنده بودند گفت يک صد هزار تومنی دادم به مرحوم آيت­الله العظمی حاج شيخ بهاء الدين محلاتی، يک صد هزار تومن به آقای حاج شيخ مجدالدين يک صد هزار تومن هم به پدر شما گفتم شما می­گوييد ملياردها بدهکار هستم، سه صدهزار تومن دادی، گفت حالا دعا کنيد خدا موفق­مان بدارد دعوت می­کند به کار خير خودش عمل، قرآن می­فرمايد: «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون‏»[33] چرا يک حرفی می­زني که خودتان انجام نمی­دهی، خواهرم نماز اول وقت می­خواهی ياد فرزندت بدهی، از آشپز­خانه بيا بيرون بايست رو سجاده نماز، آقای تاجر به مشتری می­خواهی نماز ياد بده، بگو آقا وقت نماز است به احترام خدا کار تعطيل آقای مدير آقای کارمند مردم ما چگونه روابط اجتماعی­مان با يکديگر است ما يک چيزهای را برای خودمان می­پسنديم برای ديگرن نمی­پسنديم اين نيست نشانه ناصح دلسوز آن است که آنچه که برای خود می­پسنده برای ديگران هم همين­طور اگر ديگران را دعوتی به کاری می­کند خودش عامل است اگر از کاری خودش منزجر است در حق ديگران هم انجام نمی­دهد: «وَ يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[34] اين امروز بيايد در اقتصاد ما اجرائی بشود من فروشنده با مشتری آن­گونه رفتار کنم که اگر خودم مشتری همان کالا بودم همان رفتار با من می­شد می­پسنديدم اين می­شود ناصح، من مديری پشت ميز نشسته با ارباب رجوع آن­گونه رفتار کنم که اگر خود من مدير ارباب رجوع بودم همان رفتار را با من می­کردم بدم نمی­آمد، من صاحب­کار با کارگرم من پدر با فرزندم، من مادر با فرزندم، منِ مافوق با زير دستم رفتاری داشته باشم که اگر همين رفتار را با خود ما اعمال کنند ناراحت نشوم! شاعر می­گويد:

ببری مال مسلمان چو برند مالت را، بانگ و فرياد بر آری که مسلمان نيست

ما از حق کشی بدمان می­آيد اما يک جاهای يکدفعه خودمان حواسمان نيست داريم حق ضايع می­کنيم خب همين سخن امروز شما در جامعه اسلامی اجرا می­شد بنده جوان مردم را پسر خودم ببينم دامادم را پسرم ببينم عروسم را دخترم ببينم اين جوری عمل می­کنيم، اگر عمل می­کنيم که زندگی­ها مشکل ندارد مشکل ما اين است که دختر با عروس فرق می­کند داماد با پسر فرق می­کند، فاميل با غير فاميل فرق می­کند، طائفه ما فلانی­اند ما اهل فلان شهر هستيم شما اهل فلان­جا هستيد اين­ها شده مانع برای رسيدن به کمالات لذا کسانی که اين­ نگاه­های اين جوری دارند ناصح نيستند، ناصح يعنی ديگران را از خود جدا نبينی، کاری که امام حسين ببينيد روز عاشورا با علی اکبر کرد ساعتی قبل از آن با جَون کرد، امام حسين آموخت غلام سياه آفريقای نزد ما مثل علی­اکبر عزيز است با علی­اکبر امام چه کرد؟ صورت رو صورت علی گذاشت نسبت به جون هم حضرت صورت به صورت، غلام ترک اين دوتا غلام يکی ترک يکی سياه پوست بود امام همين کاری که با علی­اکبر کردند با اين غلام­ها کردند: «وَ يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ»[35]يعنی مردم غلام برای ما مثل فرزند ما عزيز است اين درس عاشوراست.

و چهارمين ويژه ناصحين: «وَ لَا يَعْتَدِي عَلَى أَحَدٍ»[36]انسان­های دلسوز و خيرخواه هيچگاه به کسی ستم نمی­کند اصلاً اين­ها دستشان به ظلم و ستم نمی­رود تعدی نمی­کنند به کسی مسير زندگی اين­ها مسير انصاف است مسير عدالت است «وَ لَا يَعْتَدِي عَلَى أَحَدٍ»[37]بر گرديم به زيارت اربعين: «وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ»[38] امام صادق به خدا عرض می­کند خدايا سيدالشهداء جانش و خونش را در راه شما بذل کرد: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»[39] تا بشريت را از دو معضل مهم نجات بدهد، اين دوتا معضل آفت است برای جامعه، نادانی، گمراهی جهل، ضلالت اينها خيلی آفت است، پيغمبر فرمود بهترين دوست شما: «صديق كلّ امرء عقله و عدوّه جهله»[40]‏ بهترين دوست عقلانيت شماست و بدترين دشمن نادانی و جهالت انسان­هاست. امام حسين قيام کرد تا بشريت از جهالت نجات پيدا کند و همين طور هم شد شما بعد از واقعه عاشورا، زُهَری مصری می­گويد بزرگترين اشتباه بنی‌اميه بعد از شهادت سيدالشهداء آوردن اسراء به بلاد اسلامی بود اصلاً يزيد اين­که شاعر هم می­گويد: عدو شود سبب خير، اگر خدا خواهد، اين­ها اگر اسراء را از همان کربلا برگردانده بودند مدينه اين اتفاقی که با آمدن اسراء در عالم اسلام افتاد نمی­افتد خود يزيد دستور داد، اسراء بياوريد کوفه از کوفه حرکت بدهيد به سمت شام مستقيم هم شام نبردند بردند لبنان، بعلبلک از آن­جا آوردند شام هر کجا اسراء و اين سر بريده و سرهای بريده حضور يافتند شد منشأ نور و برکت، بردند در همين بابل بغداد امروز الآن رأس الحسين را در بغداد می­درخشد در کوفه شما محلی است که مردم می­روند برای زيارت جايگاه سر مطهر سيدالشهداست آن­جا زيارت می­خوانند هرکجا قدمگاه اسراء شد و سرهای مطهر آن­جا، اصلاً در قبرستان باب الصغير شام يک قسمتی است به نام رأس الشهداء که مشهور است خيلی از اين شهداء آن­جا سرها دفن شده، زيارتگاه است در شام، در جامع اموی يک قسمتی است به نام رأس الحسين مردم می­روند زيارت می­کنند عزيزانی که مشرف شديد در خود بعلبک قسمتی است بنده ديدم آن­جا را در لبنان به رأس‌الحسين مردم لبنان می­آيند برای زيارت با چه وجدی با چه ادبی، می­آيند آن­جا حاجت می­گيرند اصلاً رفتن اسراء در تمام اين سرزمين­های اسلامی شد تبليغ آرمان­های سيدالشهداء و زمينه­ساز بيداری امت اسلام در بعد از شهادت سيدالشهداء شما می­بينيد يکی يکی قيام­های اسلامی شکل گرفت، قيام توابيون قيام مختار قيام فاطميون علويون در سراسر عالم اسلام هرکسی می­خواست انقلاب کند، با تمسک جستن به نهضت سيدالشهداء نه در عالم اسلام، گاندی آتش پرست در کتاب خودش می­نويسد مردم هندوستان من برای شما ارمغانی جديدی نياوردم، اگر شما را از زير يوغ بريتانيای کبير انگليس نجات داديم راهی را پيمودم که آن شهيد خفته به خون در کربلا طی کرد، امام حسين شد اسوه آزادگی و حريت طلبی برای تمام انسان­ها: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ»[41] امام حسين با اين شهادت بندگان خدا را از جهل نجات داد: «وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»[42] از سردرگمی گمراهی و ضلالت، نادانی و گمراهی از اين دو امام حسين با اين انقلاب و با اين نهضت اين­ها را نجات داد، اين قسمتی از زيارت اربعينی که انشاءالله فردا توفيق نصيب شود قرائت شود کلام نورانی امام صادق در اين زيارت اربعين البته فرازهای فراوان ديگری که جايگاه سيدالشهداء را وجود مقدس امام صادق تبيين می­کند و ترسيم می­نمايد.

خب مثل فردا دو اتفاق افتاد اول جابر آمد اربعين سال شصت و يک هجری، جابر زمانی که آمد کربلا ديگر بنائی او خيلی کم شده بود دست جابر را گرفته بودند پيره مرد کهنسالی شده بود، عطيه عوفی که از علماء شيعه بود می­گويد من همراه جابر بودم جابر آمد در کنار فرات غسل کرد، جامه­ای تميز پوشيد به عطيه فرمود سعد يا چيز معطری داری، می­گويد يک مقداری سعی داشتم گياه معطری بود جابر به خود زد خود را معطر کرد با کمال احترام می­گويد دستش در دست من بود قدم­ها را خيلی کوتاه بر می­داشت. داريم در روايت هر قدمی که برای زيارت امام حسين برداشته شود ثواب يک حج و يک عمره مقبوله دارد، می­گويد آهسته آهسته آمديم تا کنار قبر سيدالشهداء قرار گرفتيم، بالای سر سيدالشهداء سه مرتبه تکبير گفت و صدا زد: «يا حبيبی يا حسين» ، بی­هوش افتاد روی زمين عطيه می­گويد آب آوردم جابر را به هوش آوردم اين صحابه بزرگ پيغمبر وقتی به هوش آمد، يک تقريباً گلايه شکلی کرد و يک جمله خيلی بزرگی گفت، به امام حسين به صورت گلايه گفت: «حبيب لا يجيب حبيبه»[43] آقا ديگر دوست جواب دوستش را نمی­دهد ما جابر هستيم ما هر وقت به شما سلام می­کرديم شما جواب می­دادی معرفت جابر معرفت کاملی است جابر معتقد است امام حی و ميت ندارد امام زنده است و آن سلامی هم که کرد انتظار جواب داشت او با آن اعتقاد سلام کرد، اما اين­که عنوان نمود «حبيب لا يجيب حبيبه»[44] يک مکثی کرد بعد خودش جواب خودش را دارد، گفت جابر چگونه انتظار جواب داری از حسينی که بين سر و بدن او فرسنگ­ها فاصله است البته معرفت جابر خيلی معرفت بالای است جابر معتقد است امام حتی سر بريده او هم بر فراز نی قرآن می­خواند آن بدن بی­سر هم به اذن خدا سخن می­گويد جابر می­خواست ترسيم کند جنايات بنی اميه را که با اين بدن امام حسين چه کردند اين‌ها؟ من اين جمله­ای که گفت من صبح هم در يک جلسه­ای عرض کردم اين جمله مايه اميدواری همه آن­های جامانده­های اربعين اند، اين جمله تسکين دهنده است جابر می­گويد يک وقتی ديدم عطيه می­گويد ديدم جابر رو کرد به قبر امام حسين جمله را گفت گفت: «لقد شاركناكم فيما دخلتم فيه»[45] ما در تمام کارهای شما شريک هستيم در تمام زحمات شما تلاش­های شما شريک هستيم عطيه می­گويد من تعجب کردم گفتم جابر سيدالشهداء سر از بدنش جدا شد خاندان او را به اسارت بردند اموال او را به تاراج بردند پيکر شهداء را قطعه قطعه کردند ما نه شمشيری زديم نه زحمتی نه سختی نه مرارتی چگونه در کار اين­ها شريک هستيم وقتی عطيه می­گويد اين حرف را زدم کنار قبر امام حسين مثل فردا فردای سال شصت و يک، می­گويد جابر اين را گفت، گفت عطيه از پيغمبر سخنی شنيدم که سبب شد اين حرف را بزنم رسول­الله فرمود: «من أحبّ قوما حشر معهم»[46] هرکسی جمعيتی را دوست بدارد با آن­ها محشور می­شود مردم ببينيد که را دوست می­داريد؟ قيامت با همان محشور هستيد عاشق امام حسين هستی با امام حسين محشوری، عاشق اهل­البيت هستی با اهل­البيت محشوری، خدای ناخواسته بعضي­ها يک وقت می­بيند يک کسی آمد گفت آقا رضاخان خدا بيامرز گفتم خدا با همان رضاخان هم محشورت می­کند يک خرده بدش آمد گفتم تو داری از او به نيکی ياد می­کنی، يک وقتی اگر دشمن خدا را دوست داشتيد با همان دشمن محشور می­شوید: «من أحبّ قوما حشر معهم»[47] بعد جمله دوم جابر گفت پيغمبر فرمود: «وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِي عَمَلِهِمْ»[48] اگر کسی عملکرد جمعيتی را دوست بدارد در کار آن­ها شريک است گفت آقای عطيه من دوست داشتم کربلا با امام حسين می­بودم عاشورا در رکابش شمشير می­زدم اما توفيق نشد تقدير برای ما اين­گونه رقم خورد چون اين علاقه ذاتی را داشتم خدا ثواب مجاهده در رکاب امام حسين را به ما عنايت می­کند، من اين­جا يک خرده باز کنم مطلب را هرکسی که امشب در اين مجلس آرزو بکند که اي کاش امشب کربلا بودم طبق اين حديثی که جابر در کنار قبر امام حسين نقل کرده ثواب بودن امشب شب اربعين کربلا را برايتان می­دهند من بالاتر از اين می­گويم هرکسی که امشب آرزو کند که ای کاش اربعين اول سال شصت و يک ما به استقبال اسراء می­رفتيم مردها به استقبال زين­العابدين خانم­ها به استقبال زينب زير بغل جابر را می­گرفتيد همنوا می­شديد با اهل­البيت و جابر، آن­هایی که واقعاً دل­شان می­خواست اربعين اول کربلا بودند طبق اين حديث ثواب بودن اربعين اول را به اين­ها می­دهند، بالاتر از اين­ها بگويم اين ديگر دست نيت­های ما هست، دست آن درون انسان­هاست هرکسی که امشب آرزو کند ای کاش کربلا با سيدالشهداء بودم همان که جابر گفت ثواب بودن با امام حسين را، به شما خواهند داد، در جنگ صفين آقا اميرالمؤمنين داشتند از لشکر سان می­ديدند، يک کسی آمد جلو عرض کردم يا اميرالمؤمنين من يک برادری داشتم برادر ما هم خيلی دلش می­خواست خودش را برساند و در رکاب شما شمشير بزند نشد نتوانست بيايد اميرالمؤمنين فرمودند برادرت دوست داشت در رکاب ما شمشير بزند گفت بلی، آقا فرمودند به خدای علی سوگند نه برادر تو، نسل­های آينده بشری اگر آرزو بکنند که ای کاش ما با علی‌بن ابی طالب می­بوديم خدا ثواب بودن با من را در اين جهت به آن­ها عنايت می­کند، تا چه کند همت والای تو، نيت‌ها را صاف کنيم هستيم با نيت مان با اهل­البيت ثواب به شما می­دهند حالا پول نداری بروی کربلا تن نداری نيت صاف که داری اعتقاد پاک که داری خودمان را از اين محروم نکنيم خدا رحمت کند مرحوم آيت­الله والد می­فرمودند اين نيت يک سفره وسيع گسترده­ای است که مردم خوب می­توانند استفاده کنند ولی بعضی­ها از همين استفاده نمی­کنند آقا نيتت اين باشد خدايا اگر به ما دادی ما يک فقير نمی­گذاريم رو زمين باقی بماند خدايا اگر من دستم باز شد مشکلات جامعه را حل می­کنم و واقعاً هم با اعتقاد بگوييم اگر هم نرسيديد به آنچه از خدا خواستيد خدا اجرش را به شما می­دهد، در همين شيراز می­گويند آقای از دنيا رفت خوابش را ديدند ديدند وضع بسيار خوبی دارد گفتند اين جايگاه رفيع در عالم برزخ به خاطر کدام کار توست؟ گفت به خاطر طلا کردن گنبد شاه چراغ، گفتند شما گنبد شاه چراغ را کی طلا کردی؟ اصلاً تاريخ ياد ندارد که گنبد احمد ابن موسی طلا شده باشد گفت من يکی از نيتهايم اين بود خدايا اگر دستم باز شد توفيق پيدا کردم يکی از کارهای که می­کنم گنبد احمد ابن موسی اين فرزند آقا موسی ابن جعفر را من طلا می­کنم گفت دستمان هم باز نشد از دنيا رفتم در عالم برزخ گفتند چون اين نيت خير را داشتی پاداشش را به تو می­دهيم اين باغ اين کاخ اين امکانات پاداش آن نيت است اين نيت ديگر دست خود ماست اين­که در دعای مکارم الاخلاق امام سجاد به خدا عرض می­کند خدايا نيت ما را تصحيح کن، نيتهای پاک داشته باشيم نسبت به يکديگر بسنده کنم.

جابر کنار قبر سيدالشهداء بود يک وقت ديدند از جانب شام گرد و خاکی برخواسته، عطيه گفت گرد و خاک عظيمی دارد می­آيد از جانب شام، جابر گفت برويد خبر بياوريد اگر مأموران حکومت­اند تا ما برويم در صحرا يک­جايي پنهان بشويم و مزاحمتی برای ما ايجاد نکنند، عطيه و يکی دو نفر ديگر رفتند ديدند کاروان عشق از اسارت به سمت سرزمين عشق دارند بر می­گردند عطيه آمد گفت جابر زين­العابدين دارد می­آيد زينب دارد می­آيد مرحوم سيدبن طاوس می­فرمايد اين تلاقی اسراء با جابر روز اربعين اول بود در سال شصت و يک، می­گويند جابر پايش را برهنه کرد عمامه­اش را از سر برداشت به محضر امام حی می­خواهد برود حرکت کرد به سمت حضرت زين­العابدين آقا امام سجاد از اسب آمدند پايين جابر را در بغل گرفتند:

شميم جان فضای کوی بابم، مرا اندر مشام جان بر آيد

گمانم کربلا شد عمه نزديک، که بوی مشک و ناب عنبر آيد

مهار ناقه را يکدم رها کن، که استقبال خواهر اکبر آيد

هنوز ای عمه از گهواره­ای گور، صدای شيرخواره اصغر آيد

نقل کردند وقتی کاروان به کربلا رسيد اين زن و بچه­ها اجازه ندادند مرکب­ها را رو زمين بخوابانند اين­ها مثل گلهای پر خودشان را از فراز مرکب­ها پايين افکندند هرکسی به سراغ قبر عزيزی در اين صحری می­گردد جابر آمد نزد امام سجاد آقا جابر را در آغوش گرفتند، يک گزارشی از کربلا و عاشورا دادند: « هيهُنا و اللّه قُتِلَتْ‌ رجالُنا» جابر اين صحری صحرای است که مردهای ما را کشتند بچه­های ما را سر بريدند زن­های ما را به اسارت گرفتند جابر نبودی در اين صحری خيمه­ها را آتش زدند همه بگوييم يا حسين.

 

[1] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[2] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[3] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص97.

[4] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص97.

[5] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص97.

[6] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص97.

[7] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص97.

[8] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[9] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[10] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[11] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[12] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[13] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[14] اعراف 68.

[15] اعراف 62.

[16] كامل الزيارات  النص ص256.

[17] كامل الزيارات  النص ص256.

[18] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[19] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏44 ص329.

[20] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏44 ص329.

[21] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏44 ص329.

[22] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص24.

[23] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[24] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[25] تحف العقول النص ص20.

[26] تحف العقول النص ص20.

[27] تحف العقول النص ص20.

[28] تحف العقول النص ص20.

[29] تحف العقول النص ص20.

[30] تحف العقول النص ص20.

[31] تحف العقول النص ص20.

[32] تحف العقول النص ص20.

[33] صف 2.

[34] تحف العقول النص ص20.

[35] تحف العقول النص ص20.

[36] تحف العقول النص ص20.

[37] تحف العقول النص ص20.

[38] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[39] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[40] غرر الحكم و درر الكلم ص421(از اميرالمؤمنين است نه از پيامبر)

[41] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[42] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‏6 ص113.

[43] منتهی الآمال فی تواريخ النبی و الآل(صلوات الله و سلامه عليهم) ج1 ص787.

[44] منتهی الآمال فی تواريخ النبی و الآل(صلوات الله و سلامه عليهم) ج1 ص787.

[45] منتهی الآمال فی تواريخ النبی و الآل(صلوات الله و سلامه عليهم) ج1 ص787.

[46] بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة) ج‏2 ص75.

[47] بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة) ج‏2 ص75.

[48] بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة) ج‏2 ص75.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه