استاد حدائق روز پنج شنبه 24 شهریور ماه 1401 در مسجدالنبی(ص) شیراز به مناسبت ایام اربعین حسینی به بیان یکی دیگر از «درس های نهضت سیدالشهدا(ع)» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
بسم الله الرحمن الرحیم
قال رسول الله صل الله علیه و آله و سلّم، بحث مجلس و محفل پیرامون یکی از آموزهها و درسهای مهم نهضت امام حسین درس عزتمندی و عزیز زیستن بود، عزت به معنای نفوذناپذیری و قدرت و قوت است و تحت تأثیر شرائط جامعه قرار نگرفتن، این را باید در سیرهی یاران امام حسین و شخصیت سیدالشهداء به عنوان یک درس و یک پیام میآموزیم بحثهایی مطرح شد و هم آیاتی در رابطهی با عزت ذکر شد و هم روایاتی را پیرامون راهکارهای رسیدن به عزتمندی که چه کارهایی انسانها را عزیز میکند و قوی میکند، در عین حالی که چه بسا امکاناتی ندارند و مقامی ندارند و موقعیت اجتماعی ندارند ولی روح بلندی دارند و روح والایی دارند، مواردی را عرض کردیم امشب من یک عنوان دیگر و سرفصل دیگری را اشاره کنم، تحت عنوان اینکه چه کارهایی آن روی سکه انسانها را ذلیل میکند، انسانها را بیارزش میکند، انسانها را تسلیم میکند، تفاوت بین یاران سیدالشهداء و کوفیها و یاران بنی امیه کجا بود؟ آنها چه کرده بودند که ذلیلانه زندگی کردند و این روی سکه اینها چه کرده بودند که اینگونه باعزت از همه چیز گذشتند و از عقیده و ارزشها نگذشتند. مواردی را ما در روایات معصومین ذکر کردند و یکی از عواملی که انسانها را ذلیل میکند علاقهمندی به دنیاست، من اینجا یک توضیحی را محضر عزیزان عرض کنم نفس دنیا یک فرصت خوبی است و دلبستگی به دنیا خطرناک است شاعر مثالی میزند و وضع مردم در دنیا در مقام تمثیل مثل انسانی که سوار کشتی است شاعر میگوید:
آب در کشتی هلاک کشتی است، آب در بیرون کشتی پشتی است
انسان در کشتی بودن و روی آب بودن این یک فرصت است برای عبور از دریا و رسیدن به مقصد اما همین آبی که کشتی اگر روی این آب باشد فرصت است آب اگر آمد در کشتی، کشتی را غرق میکند، دنیا همین طور است مردم! دنیا اگر در دلتان آمد هلاک میشوید و مثل آن آبی که در کشتی آمده، شما در دنیا بودید فرصت خوبی است، «الدنیا مزرعة الآخرة»[1]، حبیب بن مظاهر در این دنیا شد حبیببن مظاهر، حضرت آسیه در همین دنیا شد آسیه، اولیاء الهی در همین دنیا به این مقامات رسیدند، مرحوم حضرت امام در دنیا امام شد، ظالمان هم در همین دنیا ظالم شد، لذا دنیا یک فرصت خوبی است اگر انسان درست استفاده کند، این روایاتی که در مذمت دنیا ذکر شده است وابستگی به دنیا مذمت شده است نه نفس دنیا، دلبستگی به دنیا را مذموم میکنند، امیرالمؤمنین در نهج البلاغه یک خطبهای دارند «مسجد اولیاء الله»[2] سجدهگاه اولیاء خدا و تجارتگاه بندگان خوب خدا دنیاست اگر بتوانند خوب استفاده کنند، شما از همین عبادت، انفاقتان، فرصتهایی که خدا فراهم کرده است و کسی در همین دنیا استفاده کند این مزرعهی آخرت است و سرمایه برای آخرت بهتر میشود لذا اولیاء هم به ما آموختند در دنیا عمر طولانی بخواهید یعنی از این فرصت بیشتر استفاده کنید کلام زین العابدین در دعای مکارمالاخلاق این است: خدایا عمر طولانی در مسیر بندگیات عطا کن، به شرط اینکه این عمر در مسیر شما باشد «و إذا کان عمری مرتعاً للشیطان فاقبضنی إلیک»[3] اگر این عمر چراگاه شیطان میشود، شیطان دارد استفاده میکند جان را بستان قبل از اینکه غضب شما و سخط شما ما را در بر بگیرد پس این نکته من عرض کنم نگاه دین به دنیا به عنوان یک فرصت است، آن چه مذمت شده است دلبستگیهای به دنیا است یعنی آخرتتان برای دنیا خراب کنید و از نمازتان و واجبات و از وظایف دینیمان بزنیم و خرج دنیا کنیم، آقا بمیرم با کوله باری از واجبات انجام نداده، میلیاردر میمیرد ولی حج نرفته است و 60ـ70 سال زندگی کرده و 40 و 50 سال نماز بدهکار است، این نوع زندگی، زندگی خوبی نیست حالا اینکه در روایت داریم امام صادق میفرماید: «من أحب الحیاة ذلّ»[4] کسی که حیات دنیایی را، یعنی دلبستگی به دنیا دوست میدارد ذلیل میشود و لذا شما در تاریخ میبینید که اینهایی که تن به ظلم و بن به جرم، به خلاف میدهند اینها چون دنیا را دوست داشته است برای منافع دنیایی چشم روی همه چیز ببندد، تطمیعها او را تشویق به خلافکاری میکند و قیمتها فرق میکند بعضی برای مبلغ مختصر و بعضی بیشتر و بیشتر، شریح قاضی پنجاه هزار طلای ابن زیاد سبب شد شریح فرمان قتل امام حسین را صادر میکند، نرخها فرق میکند بعضیها با یک سکه جنایت میکنند و بعضیها با هزار سکه، من دیشب عرض کردم قیمت خودتان را میخواهید بفهمید چقدر است ببینید در زندگی چه چیزهایی برایتان ارزش دارد قیمتتان هم همانقدر است، دنبال چه چیزی هستی؟ همان قیمت شماست؟ بعضیها قیمتشان در حد همین دنیاست، در حد یک خانه، یک ملک، وسیله، پسانداز بعضیها هدف و نگاه خداست و بس!؟ اینها قیمت ندارند از نظر ارزش معنوی، میشود علیبن ابی طالب، سلمان، پیغمبر فرمود: «إنّ الجنة لأعشق لسلمان من سلمان إلی الجنة»[5] آنقدری که بهشت عاشق دیدار سلمان است سلمان عاشق دیدار بهشت نیست، سلمان عاشق خداست نه بهشت؟ این کلام آقا امیرالمؤمنین به قشر متدینین بر میگردد، حضرت میفرماید: مؤمنین خدا را سه نوع عبادت میکنند یک بخشی از مردم اصلا هدفشان در عبادت کردن رسیدن به بهشت است «قوم عبدوا الله سبحانه رغبةً»[6] اینها دنبال عبادت هستند و آدمهای خوبی هستند ولی هدف این است که بعد از مردن و آخرت به بهشت بروند این بد نیست پاک زندگی کرده است و وظایفش را انجام داده است ولی امیرالمؤمنین میفرماید «فتلک عبادة التجّار»[7] این عبادت تاجرانه است یعنی دنبال منفعت است یعنی اگر بهشت در کار نبود اینها اهل عبادت نبودند دیدید تجار دنبال منفعت هستند، یک تاجری اگر بداند معاملهای اگر وارد بشود سودی ندارد وارد آن نمیشود، نوع تجار و کسبه این داد و ستدها دنبال منفعت هستند البته بد هم نیست انسان باید به دنبال رشد و ترقی باشد بعد اجحاف و احتکار و ظلم است حالا دنبال منفعت بودن انسان کمالطلب است و چیز بدی نیست حرامخوری بد است.
یک دستهی دیگر امیرالمؤمنین میفرماید خدا را از ترس جهنم عبادت میکنند یعنی ما از جهنم میترسیم، جهنم جای بدی است خیلی هم دنبال بهشت نیستند اگر نماز قضا ندارد اگر ظلم نمیکند و واجباتش را انجام میدهد هدفش این است جهنمی نشود. «فتلک العبادة العبید»[8] این عبادت بردگان است، برده وقتی که امر مولا را اجرا نمیکند مجازات میشود و اگر اطاعت میکند بخاطر این است که مجازات نشود، حضرت میفرماید: جماعتی پیدا میشود که اینها میگویند «ما عبدتک طمعا فی جنتک»[9] ما شما را برای رسیدن به بهشت عبادت نمیکنیم «و لاخوفاً من نارک»[10] شما را به خاطر ترس از دوزخ پرستش نمیکنیم «ولکن وجدتک أهلا للعبادة فعبدتک»[11] ما شما را شایستهی پرستش دیدیم و میپرستیم این اوج اخلاص در عبادت است.
ببینید آقایان و خانمها مردم در ارادتشان از سه دسته بیرون نیستند این هم واقعیت در روابط اجتماعی است بعضیها به خاطر موقعیت ارادت دارند حالا موقعیت شما اجتماعی یا اقتصادی است و یا قدرت یا پولی یا جایگاهی دارد و اظهار ارادت دارند، این طمعکارانه است، البته احترام هم خوب است ها ولی خالص نیست. بعضیها ارادتشان از ترس است مثلا این ارادت را به این آقا داشته باشیم اگر این کار را نکنیم برایمان خطرناک است، ولی بعضیها ارادتشان عاشقانه است مثلا طرف کاری به ثروت، موقعیت و جایگاهش ندارد و به خاطر خودش دوست دارد لذا یکی از عواملی که در روایات داریم ایجاد ذلت میکند دلبستگی به دنیاست، لذا این دلبستگیها عمر سعد را ذلیل کرد، ابن زیاد را ذلیل کرد اینهایی که در تاریخ اهل البیت زمین خوردند، آقا امام حسن فرمانده معین میکند با هزار سکه معاویه اینها را میخرید. به واسطهی این دلبستگی به دنیا اینها مسیر ذلت را پیمودند و به بیراهه رفتند.
از عوامل دیگری توفیق و سبب ذلت میشود اهانت به اسلام است توهین به اسلام خروجیاش ذلت است حالا شما گاهی اوقات میبینید بعضیها در رفتارها و کردارها ارزشهای دینی را اهانت میکنند، این خروجیاش ذلتافرین است، اوامر خدا را اگر کسی توهین کرد و نماز را اگر کسی توهین کرد، حج را اگر کسی توهین کرد، حجاب را اگر کسی توهین کرد شما رصد کنید ببینید پایان زندگی این فرد چگونه خواهد بود آقا رسول الله میفرماید: «أذل الله من أهان فی اسلام»[12] خدا ذلیل میکند کسانی را که به اسلام توهین کنند، اصلا توهین به اسلام خروجیاش ذلت است زیرا مدافع دین خداست، لذا به اینهایی یک خورده زاویه گرفتند و حالا یک جایی بنده خدایی حرف میزد و گفتم: آقا نماز نمیخوانی توهین نکن، یک امری است بین تو و خدا، دیگر نماز را زیر سؤال نبر. در روایات داریم این انکار و توهین به ارزشهای اسلامی مکافات سنگینی دارد، در رفتار و اعمالمان دین را اهانت کنیم آقا، انکار ارزشهای دینی به مراتب گناهش از انجام ندادنش بدتر است ببینید یک کسی خمس نمیدهد این یک خطاست یک کسی انکار میکند، یک کسی حجاب ندارد یک کسی انکار حجاب میکند، یک کسی نماز نمیخواند و یک کسی انکار نماز میکند آن انکار مکافات است و مجازاتش به مراتب سنگینتر است، اهانت به اسلام موجب ذلت میشود که شما در تاریخ اهلالبیت میبینید اینهایی که به اسلام اهانت کردند و اهانت به اهلالبیت روایت داریم رسول الله میفرماید: «أذلَّ الله من أهان أهلالبیت»[13] خدا زلیل میکند کسانی که به اهل البیت اهانت کردند شما یک نفر از معاصرین اهلالبیت را که به اهل البیت اهانت کردند نام ببرید که اینها با عزت رفتند یا امروز نگاه انسانهای باوجدان نسبت به اینها نگاه مجرمانه است تمام اینهایی که حقوق اهلالبیت را نادیده گرفتند و توهین کردند، در حالات خلیفهی دوم دارد موقع مردم حسرت میخورد که ای کاش این کارها را نکرده بودم یکی از آنها یورش به بیت ولایت بود، یکی از آنها تصدّی در امر ولایت جامعهی اسلامی بود، بالاخره اینها آثار دارد شما معاویه را ببینید، یزید را بنگرید، معاصرین اهلالبیت اینهایی که به اهلالبیت توهین کردند و منصور دوانیقی و هارون الرشید و مأمون و متوکل عباسی نوع این خلفای ظالم اینها به ذلّت افتادند، پیغمبر میفرماید هر کسی به اهلالبیت توهین کند، ذلیل میشود عظمت امام حسین را در این اربعین دیدید چه عظمتی است؟ میلیونها انسان از نقاط مختلف دنیا با عشق، با شوق کوچک و بزرگ و پیر و جوان اینها عاشقانه میآیند شما این حرکت را برای چه کسی دیدید در عالم؟ این عشق و ارادت؟ مردم از جان خودشان مایه گذاشتند و با عشق و ارادت حرکت میکنند این عزتی است که خدا به سیدالشهداء داده است و آن روی سکه ذلتی است که خدا به غاصبین حقوق اهلالبیت و دشمنان سیدالشهداء عطا کرده است.
نکتهی دیگری که موجب ذلت میشود بداخلاقی است امیرالمؤمنین میفرماید: «ربّ عزیز أزَلَّهُ خُلُقُه و ذلیل أعزَّه خُلُقُه»[14] چه بسیار هستند انسانهایی که عزیز بودند بداخلاقی ذلیلشان کرد و چه بسیار آدمهایی گمنام بودند کسی نبودند اخلاق اینها را عزیز کرد شما اهل البیت را اسوهی اخلاق میدانید رسول الله را خدادر قرآن میفرماید: «إنّک لعلی خلق عزیز» رسول الله تو اخلاق عظیم داری اینها علت اینکه اینطور خدا عزت به اینها عطا کرده است یک جهت هم اخلاق عظیم اینها بوده است، آن بزرگواری و آن روش و منش اینها که حتی با بدان هم بدی نکردند و کریمان با بدان هم بد نکردند، کسی را از در خود رد نکردند
لذا این سوء خلق هم ذلت میآورد، یک وقتی پدر خانواده بداخلاق است بچههایش قبولش ندارند و همه ولش کردند، تک و تنهاست ما یک وقتی آقایی از مسجدالرسول ما را به منزل میآورد، در راه گفت: آقای حدائق ما پدرمان دنبال یک خانهای هست اگر کسی از مؤمنین خانهای اجاره بدهد به ما خبربدهید، گفت: آقا اجازه میدهید این پدربزرگ را باید به منزل خودمان ببریم در مسیر این را باید سوار کنیم و به دنبال پدربزرگش رفت و خبر داد و بعد که داخل ماشین آمد گفتم: پدربزرگتان کسی با او زندگی میکند گفت: نه این خانهی دو طبقه متعلق به پدربزرگ ماست و مادربزرگ ما به رحمت خدا رفته است، طبقهی بالا خالی است و طبقهی پایین هم پدربزرگمان در یک اتاق هست گفتم: شما دنبال خانهی اجارهای میگردید خب پدرتان همین جا بیاید حالا اگر میخواهد اجاره بدهد به پدرش بدهد خب کنار پدرش هست. این پدر پیر شما کنار این باشید خب جای دیگر بروید این بیچاره تنهاست و پولی که به غریبه بدهید به این پدر بدهید، گفت: حاج آقا اصلا حرفش را نزن! اینقدر این پدربزرگ بداخلاق است که ما رنج مستأجر بودن و آواره بودن این خانه و آن خانه به جان میخریم ولی تحمل اخلاق این برای ما رنجآور است.
چرا باید اینجوری باشیم؟! خب اخلاقت را درست کن مسلمان بااخلاق باش. ما متأسفانه سوء خلق داریم در خانهی خودش هم غریب است پیر شده است و تنهاست ولی کسی قبولش ندارد و این بداخلاقی من صبح در مجلسی عرض کردم پیغمبر میفرماید: علت اینکه عبادت متدینین کارهای خوب بعضی از مؤمنین برایشان نمیماند و از بین میرود سه چیز را پیغمبر یاد میکند که اینها سبب میشود و نمازهایتان هوا میبرد، عبادتهایتان از بین میرود، قرآن خواندنها از بین میرود یکی از آن سه چیز بداخلاقی است آدم بداخلاق برایش نماز نمیماند، بعد از نماز با یک توهین و تندی آتش میگیرد، حج آمده است در خود مکه، مکه را میگذارد و برمیگردد اخلاق مهم است، این سوء خلق برای انسان چیزی نمیگذارد لذا پیغمبر فرمود: اگر کسی آدم بداخلاقی شد برایش چیزی نمیماند، طرف میگوید ما این همه زیارت عاشورا خواندیم و نتیجه نگرفتیم خب اخلاق هم داری؟ بااخلاقی؟ زبانت پاک است و نگاهت سالم است و رفتارت درست است، برخوردت مؤدبانه است؟ سالم زندگی کردی؟ نتیجه ندیدی؟ هیچ اتفاقی اتفاقی نیست؟! آقا امام حسین مظهر اخلاق میدانیم اینها اگر عزیز تاریخ هستند اسوهی اخلاق هستند امروز خوش اخلاقترین انسان روی کرهی زمین امام زمان است، امام صادق فرمود: میخواهی منتظر امام زمان باشی دو چیز را در خودت ایجاد کن «ولیعمل بالورع»[15] دوری از گناه «محاسن الاخلاق»[16] منتظر کسی است که پاک زندگی میکند و منتظر کسی است اخلاق شایسته دارد، امروز پاک ترین انسان ولی عصر است و بااخلاقترین هم صاحبالزمان است، این هم بحث اخلاق حالا آن روایت را هم بگویم بارها گفتم یک مشکل جلسات ما این دهها بار گفتم حرف خوب میشنویم و خوب هم از یاد میبریم الان خروجی مسجدالنبی بگوید آقای حدائق کدام روایت را گفتند، یادمان نیست.
خوشاخلاقی هم راه دارد، محاسبه و مراقبه میخواهد و باید انسان روی خودش کار کند و از خودمان غافل نشویم و حدیث نفسی در عرفا است و در لسان امیرالمؤمنین است و همین روایت امام صادق را عمل کنید ایشان فرمودند: هر کسی خودش را شیعهی ما میداند در روز باید دو بار خودش را محاسبه کند، پایان شب و آغاز روز چه تعدادی خدا را خشنود کرد و چه تعدادی خدارا ناراحت کرد، حضرت فرمود: آقای ابن جُنده اگر کار خوبی امروز از تو سرزده است فردا هم تکرار کن، اگر دیدی امروز خطایی از تو سرزده است شب قبل از خواب توبه کن و مراقب باش دیگر فردا مبتلا به این کار نشوی. صبح هم که بلندی شدی ببینید شب تا صبحت چگونه گذشت اگر شب تا صبحت با موفقیت بود توفیق نماز شب پیدا کردی و توفیق دعایی پیدا کردی خدا رو شکر کن شبهای دیگرت هم همین باشد، اگر شب تا به صبح به لغزش و گناه سپری شد صبح استغفار کن و حواست باشد شبهای دیگرت اینگونه نباشد.
خب ما همین را اگر محاسبه کنیم یک کسی بگوید میخواهم من سالم باشد چه باید کرد؟ باید مراقبت کنی مثلا چربی و قندت بالا نرود پای سفره نشستی حواست باشد، خوراک قندی نباید بخوری، خوراک چربی برایت بد است، شما فلان غذا برایت ضرر دارد، اگر مراقبت کردی سالم میمانی و غافل شدی بیماری تو را از پا در میآورد.
رسول الله فرمود: سه چیز است اگر در شما نباشد عملهایتان برایتان نمیماند، 70 سال زحمت کشیدی نماز میخوانی 1ـ «ولیعمل بالورع»[17] ورعی که انسان را از حرام باز دارد آنهایی که ورع ندارند، ورع یعنی دوری از گناه آنچه که خوبیهای ما را نابود میکند گناه است به مسجد آمدیم و دعا هم میخوانیم و نماز جماعت هم میخوانیم ولی هنوز از مسجد بیرون نشدیم با دو تا غیبت تمام میشود، مجلس عزای امام حسین آمدیم و گریه کردیم و اشک جاری شد خارج از مجلس با یک نگاه به حرام تمام شد، حج آمدیم و هزینه کردیم و پول دادیم هنوز در مناسک حج هستیم با یک جمله و با یک حرکت و با یک رفتار حج را از خودمان ساقط کردیم.
یکی از علتهایی که خوبیهای ما از چنگ میرود بی ورعی است یعنی حفظ نمیکنیم امام باقر فرمود: مردم نگه داشتن عمل از انجام دادن عمل سختتر است. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی رضوان الله تعالی و علیه درحالات ایشان کتابهایی نوشته شده است و اهل کرامت بوده است عجیب بوده است نان خشک را دعایی میخواند و به سرطانی میداد و خوب میشد. دکترها در درمان ماندهاند ایشان با یک تکه نان خشک و دعا درمان میکرد.من از همین شیراز با دو واسطه از شیخ حسن علی جریان دارم که حاج شیخ در مشهد پیام میدهد در نخودک و اینجا کار اجرایی میشود.
مریض هم دارو میخورد و اینها چکار کردند؟ تا شب نروی روز به جایی نرسی
حاج حسن علی چه کار میکرد؟ آیا این شدنی هست؟ در سورهی یاسین این آیهی شریفه « إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»[18] خدا میفرماید تو بندهای باش که من میخواهم قدرت خودم را به تو میدهم، خدا میتواند مرده را زنده کند همین قدرت را به حضرت عیسی میدهد، خدا میتواند شق القمر کند ماه را در یک لحظه به دو نیم کرهی مساوی تقسیم کند؟! این قدرت را به پیغمبر میدهد، خدا میتواند از یک زن بیشوهر بچه به دنیا بیاورد این قدرت را به مریم میدهد برای خدا کار نشد ندارد بنده شدی خدا قدرت خدایی میدهد این ولایت تکوینی است، آقای شیخ حسن نخودکی چنین آدمی بود. هم طیّ الارض داشت هم طی الارض با خودش میبرد و هم میفرستاد خیلی حرف است؟! بعضیها خیلی هنر کنند خودشان طی الارض داشته باشند که میلیاردها دلار میارزد. اگر شما طی الارض داشتید از همین در مسجد یک قدم در حرم امام حسین میزدید و یک سلام میدادید و یک قدم برمیداشتید در حرم امام علی و بعد حرم رسول الله بعد خانه، در نیم ساعت یا یک ساعت این چقدر میارزد؟ بدون گذرنامه، بدون پول، اتلاف وقت! در حالات حاج شیخ نقل میکنند چون روستای نخودک که نزدیک مشهد بود و تابستانها میرفت، یک کدخدایی نخودک داشت که مرید این حاج شیخ بود، کدخدا از ایشان سؤال کرد که من حکومت میخواهد حکمم را تنفیذ کنم چه کارکنم؟ آیا در منصب کدخدایی بمانم؟ حاج شیخ فرمود: بکش کنار و استغفار کن تو مأمورظلمه میشوی و بعد یک دفعه امرت به کاری میکنند نمیتوانی انجام ندهی و در گناه ظالم شریک میشوی و آخرتت را به دنیا نفروش، اینکه از کدخدایی استعفا داد و پسر کدخدا در شهربانی مشهد بود و این فهمید پدرش استعفا داد و گفت: عجب پدر نادانی! مردم دست و پا میزنند یک حکمی از رضاخان دستش باشد و بابای ما که خودش کدخدا بود چرا آن را رها کرد و به نخودک آمد و گفت: چرا استعفا دادی؟ وقتی قضیه را فهمد که حاج شیخ حسن علی گفت که استعفا بدهد، گفت: من این حاج شیخ را میکشم، شبها آقای حسن علی از نخودک میآمد به مشهد تابستانها، این یک شب در کمین نشست و با خودش گفت: وقتی نخودک از خانه بیرون آمد و به صحرا آمد من او را هدف تیر قرار میدهم و بعد میکشم و کسی هم نمیفهمه (خدا نکند کسی حبّ دنیا در دلش ریشه کند) دنیا اینجوری آدم را زمین میزند، یک شب در کمین نشست آقای حاج شیخ حسن نخودکی طبق عادت هر شب از منزل بیرون آمد به سمت مشهد، در بیابان و صحرا که رفت یک مقدار که فاصله گرفت این جوان میخواستند از روستا دور شوند که صدای شلیک گلوله مردم را از روستا بیرون نکشد، یک مقداری که فاصله گرفتند این میخواست آماده بشود برای زدن حاج شیخ از پشت سر، یک وقت دید حاج شیخ حسن نخودکی همینطور که میرود و بدون اینکه عقب را نگاه کند طرف را صدا زد به اسم، یک دفعه این ترسید و دوید جلوی حاج شیخ در حالی که اسلحه دستش بود یک دستش را حاج شیخ گرفت و گفت: این وقت شب در صحرا چه میکنی؟ این پسر گفت: آمدهام مراقب شما باشم. دروغ گفت و حاج شیخ یک پرده برداری کرد همهش در این دنیا این دو روزه نیست و یک چیزهای دیگر هم هست، حاج شیخ گفت: دلت میخواهد یک سری به نجف بروی؟ آن مرد گفت: خیلی مشتاقم. حاج شیخ گفت: برویم. تا آقا این حرف را زد هر دو در ایوان امیرالمؤمنین بودند، داخل حرم رفتیم و سلام کردیم و زیارت کردیم و آمدیم بیرون، اقا فرمود: دوست داری کربلا یک سر بزنی؟ نخودک کجا؟ کربلا کجا؟ تا آقا گفت بریم کربلا ناگهان در کربلا رسیدند و یک زیارت در حرم امام حسین کردیم و بیرون آمدیم و آقا گفت: برویم نخودک زن و بچهت نگران میشوند ناگهان دم درخانهی خودم در نخودک بودم، همهی اینها به یک ساعت نرسید و وقتی خواستم به خانه بروم حاج شیخ گفت: این چیزی که امشب دیدی نشانت دادم که بدانی و بفهمی پشت این ظاهر یک واقعیتهایی هست، آخرت را برای دنیا خراب نکنید و این جریانی که امشب نشانت دادم تا زندهام اگر برای کسی نقل کردی مرگت فرا میرسد تا من هستم برای کسی نقل نکن که این پسر کدخدا از فداییهای حاج شیخ شد. حالا سؤالم اینجاست این حاج شیخ حسن علی نخودکی چه کار کرده بود اینجوری شد؟ شما دوست ندارید طی الارض داشته باشید بله؟! فردا شب، شب اربعین است برویم کربلا و برگردیم بده؟ چرا به من و شما نمیدهند؟ مشکل ما کجاست؟ آنها چه میکردند که ما نکردیم و حالا بشنوید.
خدا رحمت کند حجة الاسلام و المسلمین آقای فاطمینیا که اخیراً به رحمت خدا رفتند یک وقت جلسهای بود من از خود ایشان شنیدم گفت: من یک کسی را دیدم 6 ماه شب و روز با حاج شیخ حسن علی نخودکی مأنوس بود، شب و روز از علماء بودند گفتم: از ایشان پرسیدم که این حاج شیخ حسن نخودکی چه کار کرد که خدا این همه به او قدرت داد؟ طی الارض و نفس شفا و اصلا گاهی اوقات به طرف میگفت این دعا را خودت بخوان و درد پایت خوب میشود خیلی عجیب است.
برای مثال این آقا دعا کرد و دمید و یک وقت اینقدر نفسش گیراست که میگوید خودت بخوان خوب خواهی شد. خلاصه آن آقا گفت: حاج شیخ از اسماء استفاده میکرد و آثارش را نگه میداشت یعنی اگر نماز میخواند خرابش نمیکرد ما شبمان به صبح نرسیده نماز را شوهرش دادیم. من در منا دیدم حجش را زمین گذاشت، گاهی در فرودگاه برمیگردند و هنوز در عربستان هست سر ساک دعوا دارند توهین میکند و فحش میدهد، خب تو میخواهی نتیجهی حج را ببینی خب نمیبینی؟! آقا بیرون مسجدالحرام به خانمش توهین نمیکند خب نباید هم آثار حج را ببیند. بنده خودم دیدم صحرای عرفات وقت موقوف رکنی عرفه در لباس احرام برای یک دانه پرتقال غیبت و تهمت و دشنام به رئیس کاروان میداد. اگر ما حج رفتیم و حج هم چیزی ندیدیم نباید هم ببیند تو ورع نداری، یکی از چیزهایی که پیغمبر فرمود: کارهایتان را باثبات میکند اگر رعایت کردید و اگر رعایت نکردید اعمال برای شما نمیماند بی ورعی است یعنی گناه، گناه اعمال شما را نابود میکند، نداشتن اخلاق اعمالتان را از بین میبرد و آدم خوبی است ولی اخلاقی خوبی ندارد، آدم تندخویی است. دریا وقتی موج برمیدارد باید بتوانی موج سواری کنی و الا دریای آرام که هنر نیست در عصبانیتها باید مدیرت کنی. پیغمبر فرمود: «حلمٌ یَملک به غَضَبَه»[19] اگر کسی حلم نداشته باشد که غضبش را مدیریت نکند این بیحلمی و نداشتن حلم اعمال را نابودمیکند. این سه چیز را اگر کسی داشت نتیجهی اعمالش را میبیند دوری از گناه و رعایت اخلاق و بردبار بودن و حلیم بودن در امور.
من به همین قدر بسنده کنم از خود بداخلاقی هم در روایت داریم امیرالمؤمنین میفرماید: چه بسیار کسانی هستند جایگاههای خوبی دارند ولی اخلاق بد اینها را ذلیل میکند و بعضیها جایگاه و پستی ندارند ولی اخلاق خوب اینها را عزیز میکند و اینها را بزرگ میکند.
من یک خاطرهای عرض کنم و توسل کنیم به محضر سیدالشهداء، در این دانشکدهی دریایی در بلوار شهید چمران سالها قبل صبحهای دوشنبه ما یک جلسه داریم برای پرسنل و کارمندانشان و برنامهی زیارت عاشورایی داشند، یک صبحی که آمدیم دیدیم از دم در این دانشکدهی دریایی نگهبانی، مأمور انتظامات، کارمندها عزادار و گریان بودند، اساتید همه ناراحت بودند و گفتیم چه خبراست؟ گفتند: باغبان مجموعه از دنیا رفته است آقا یک باغبان از دنیا رفته بود یک دانشکده عزادار شدند، یک دانشکده؟! مردم اینجوری زندگی کنید. گفتند: امروز روز تشییع ایشان است از مدیر عامل گریه میکرد تا آن نگهبان دم در، تشییعی اینجوری ندیده بودم تمام اینهایی که آمده بودند همه عزادار بودند، همه ناراحت؟! یک باغبان.
یکی از مهندسین گفت: درست است باغبان و بیسواد ولی استاد اخلاق بود، ما گاهی اوقات در کارهای زندگیمان که میماندیم با این حرف میزدیم حرفهای این برایمان درس بود، مدیر مجموعه میگفت: این یک نفر بود این مجموعه را اداره میکرد ولی حالا که رفته است باید سه نفر را به کار بگیریم.
از شمار نظر یکی کمتر و از شمار خرد هزاران بیشتر
صلی الله علیک یا اباعبدالله، صل الله علیک یابن رسول الله،
ای که به عشقت اسیر خیر بنی آدم است
باخبران قمر بیخبرند از عالمند
حسین جان هر که غمت را خرید
عشرت عالم فروخت
سوختگان قمر با غم دل خرمند
خاک شهیدان توست تاج سر ابوالبشر
کین شهدا تا ابد فخر بنی آدماند
بگوییم یااباعبدالله اگر ما در زمرهی جاماندگانیم توفیق نشد این ایام و لیالی قدم بزنیم مسیر زیارت شما را، گرچه دوریم ولی از شما سخن میگوییم، بعد منزل نبود در سفر روحانی، از همین جا نفسها را آزاد کن و همنوا شو با زائران حسین در مسیر کربلا جانم حسین جانم حسین
شب زیارتی سیدالشهداء و در آستانهی ورود به اربعین حسینی هستیم کاروان عشق به کربلا میآیند جابر به کربلا آمده و کنار قبر سیدالشهداء رسید گفت: حبیبی یا حسین، حبیبی یا حسین، حبیبی یا حسین.
از شدت شوق از هوش رفت وقتی به هوش آمد آب به سروروی جابر پاشیدند و به هوش آمد و عرض کرد «لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه»[20]، آقا ما با شما شریک هستیم چون ما دوست داشتیم شما را همراهی کنیم فرصت برای ما رقم نخورد با هم بگوییم یا اباعبدالله این دلها برای کربلا پر میزند و برای حرم باصفایت، برای زیارت شهدائت، اما گرچه دوریم همه میگوییم یا حسین
[1] مجموعه ورام ج1 ص183
[2] منهاج البرائة فی شرح نهجالبلاغه ج14 ص114
[3] مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول ج8 ص281
[4] الخصال ج1 ص120
[5] روضة الواعظین و بصیرة المتعظین ج2 ص282
[6] غررالحکم ص239
[7] غررالحکم ص239
[8] غررالحکم ص239
[9] بحارالانوار ج69 ص278
[10] بحارالانوار ج69 ص278
[11] بحارالانوار ج69 ص278
[12] مستدرک الوسائل ج13 ص126
[13] مستدرک الوسائل ج13 ص126
[14] کنزالفوائد ج1 ص320
[15] الغیبة نُعمانی ص200
[16] الغیبة نُعمانی ص200
[17] الغیبة نُعمانی ص200
[18]. سوره یس، 82
[19] الکافی ج1 ص407
[20] بحارالانوار ج65 ص131