استاد حدائق روز دوشنبه 17مردادماه 1401 مصادف با روز دهم محرم در مهدیه بزرگ شیراز به بیان  «ویژگی های صالحین» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم ­الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي‏ وَ ادْخُلي‏ جَنَّتي‏»[1]

صدق الله العلی العظيم

روز بسيار با عظمتی است روز عاشورای حسينی است آياتی که تلاوت شد آيات پايانی سوره مبارکه فجر تجلی واقعی اين آيات در خود سيدالشهداست، در روايات فراوانی از معصومين داريم که سورة الفجر سورة الحسين عليه­السلام، سوره فجر سوره سيدالشهداء امام حسين است، و در حديثی امام صادق عليه­السلام می­فرمايد: اقرؤوا سورة الفجر في فرائضكم و نوافلكم»[2] سوره فجر را تا می­توانيد در نمازهای واجب و مستحبی­تان بخوانيد: «فانها سورة الحسين بن على عليهما السلام»[3] امام صادق عليه­السلام می­فرمايد اين سوره سوره حسين عليه­السلام است.

بحثی که ما در محضر جمع محترم داشتيم ويژگی صالحان از نگاه امام صالحان در عهدنامه اميرالمؤمنين به مالک اشتر بود فراز ديگری از توصيه­ای که آقا اميرالمؤمنين به مالک می­فرمايد که برای همه ما درس زندگی است و رعايت اين زمينه­ساز رشد و تعالی و سعادت انسان­هاست امام به مالک می­فرمايد: «أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ [مِنْ نَفْسِهِ عِنْدَ] نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ»[4] علی مالک را امر می­کند که نفس خود را در برابر شهوات خرد کند بشکند: «وَ [يَنْزَعَهَا] يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ»[5] علی به مالک توصيه می­نمايد که نفس خود را از سرکشی­ها باز دارد: «فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّه‏»[6] نفس انسان­ها در مسير سرکشی است و طغيانگری است مگر اين­که لطف خدا عنايت کند و بشر از اين سرکشی نفس اماره به سلامت خارج شود، خب توصيه اين­جا که امروز هم من آيات پايانی سوره فجر را برای بيان بهتر و رساتر اين مطلب تقديم کردم که حسن تقارن هم با عاشورا شد اين نکته است که برادران عزيز خواهران محترمه در اين توصيه امام می­فرمايد مراقب شهوترانی­ها باشد شهوت چيزی بدی نيست شهوترانی بد است، طغيانگری در شهوت بد است، علمای علم اخلاق می­گويند که سه چيز تعادل انسان­ها اگر رعايت بشود انسان­ به فضائل اخلاقی می­رسد. يکی عقل افراطی در عقل زياده‌روی و سوء استفاده می­شود شيطنت همانی که در معاويه بود جنگ شکست خورده را با يک شيطنت قرآن بالای نيزه کردن و از يک سو حماقت کوفی­ها سبب شکست شد که امام صادق وقتی طرف به حضرت گفت عقل چيست؟ امام صادق فرمود خروجی عقل بندگی خداست ما می­خواهيم به خودمان نمره بدهيم چقدر در مسير عقلی ببينيم چقدر در مسير اطاعت خدا داريم حرکت می­کنيم به همان اندازه که رضايت خدا برای شما مهم است به همان اندازه عقلانيت شما کامل است اينی که امروز بعضی­ها اسمش را عقل می­گذارند امام صادق فرمود همان شيطنتی بود که در معاويه بود به هر نحوی پول در آوردند به هر سبکی زندگی کردن به هر طريقی گذران زندگی کردن و حق ديگران را ضايع کردن اين اسمش شيطنت است اين همان افراط است طرف با يک تسويلاتی با يک شيطنت­های کارهای را می­کند که به مقاصد خودش برسد ولو خدا راضی نيست امام صادق فرمود اين نکری است، اين شينطت است شبيه به عقل است و عقل نيست افراط در اين قوه خرد و انديشه سوء استفاده می­شود همان کلاهبرداری و تدليس تفريط در اين قوه خرد می­شود حماقت بعضی­ها خدا به ايشان عقل داده درست استفاده نمی­کنند درست بهره­برداری نمی­کنند. يک بخشی از اين مردم کوفه هم گرفتار حماقت شده بودند آمدند کربلا در برابر سيدالشهداء و حال آنکه حضرت از صبح امروز، روز عاشورا که نماز را خواندند تا شهادت در گودی قتلگاه تقريباً قريب به چهل سخنرانی امام حسين کرد و اتمام حجت کرد بر اين مردم، اين يک  مطلب که از نگاه علمای علم اخلاق عقل بايد درست مديريت بشود سوء استفاده از اين عقل خطاست تفريط هم خطاست.

دوم قوه غضبيه است، که می­گويند: «الاخلاق هو الاعتدال بين القوة العقلية و الغضبية و الشهوية» ، اين را مرحوم نراقی بزرگ نقل می­کند، غضب نعمت است به شرطی که درست استفاده کنيم غضب اگر درست استفاده شد می­شود شجاعت انسان­های که شجاعند غضب دارند خشم دارند به جا استفاده می­کنند اميرالمؤمنين غضب داشت اما در جاي خودش در برابر دشمنان کافرين نه در برابر مؤمنين ضعفاء سوء استفاده از اين غضب می­شود انسان­های خشمگين تندخو، تفريط در غضب می­شود انسان­های ترسوی جبون، هردو بد است اعتدال شجاعت، و شهوت هم اگر درست ازش استفاده کرديد می­شود عفت انسان­های با عفت شهوت دارند اما شهوترانی نمی­کنند اين طور نيست که اين هيچ تمايلی درش نيست آن­هم دارای شهوت است اما اين شهوت را در مسير خدا ازش بهره­برداری می­کند اين می­شود عفت، سوء استفاده از شهوت می­شود شهوترانی، بد استفاده کردن از اين شهوت و خمود کردن می­شود خمود بودن و انسان­های سرخورده­ی پژمرده­ی منزوی، اين را هم اسلام نمی­خواهد اسلام می­فرمايد اين ظرفيتی که ما به شما داديم درست استفاده کنيد اين مقدمه بود برای اين کلام اميرالمؤمنين حضرت يک تبيينی دارد از وضعيت انسان­ها من شما و همه حضرت می­فرمايد: «الْعَقْلُ صَاحِبُ جَيْشِ الرَّحْمَنِ»[7] اين­که می­گويند اگر خودت را شناختی خدا را شناختی بشر اول خودت را بشناس بشر ببين چه ظرفيت­های در تو نهفته خدا چه ظرفيت­های برای تو مهيا کرده از اين­ها خوب استفاده کن:

«النَّبِيُّ ص مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[8] خود را شناختی خدا را يافتی: «من لم يعرف نفسه لم يعرف ربّه» ، خودت را نشناختی خدا را هم نشناختی. اين­هایی که در توحيدشان ضعيف­ است در خودشناسی­شان ضعيفند. جای ديگر حضرت می­فرمايد: «من عجز عن معرفة نفسه فهو عن معرفة خالقه أعجز»[9] آنی که در خودش مانده و خودش را نشناخته يقيناً خدا را نمی­تواند بشناسد چون شماها جلوه­ای از خدا هستيد شعبه­ای از عظمت او هستيد من وقتی اين شعبه را نشناختم سر چشمه را چطور می­توانم بشناسم اين سخن نورانی حضرت را دقت کنيد امام تبيين می­کند وضع انسان­ها را در وجود همه ما دو نيروی متضاد خدا قرار داده، اين­ها را بايد مديريتش کرد، حضرت می­فرمايد: «الْعَقْلُ صَاحِبُ جَيْشِ الرَّحْمَنِ»[10]فرمانده جنود و لشکر خدا در وجود شما عقل شماست اين يک: «وَ الْهَوَى قَائِدُ جَيْشِ الشَّيْطَانِ»[11]فرمانده لشکريان شيطان در وجود انسان­ها هواپرستی است: «الشَّيْطَانِ وَ النَّفْسُ مُتَجَاذِبَةٌ بَيْنَهُمَا»[12]نفس بين اين دو نيرو در حال رفت و آمد است در حال تجاذب است حضرت می­فرمايد: «فَأَيُّهُمَا غَلَبَ كَانَتْ فِي حَيِّزِهِ.»[13]در اين نزاع درونی هرکدام از اين دو نيرو قدرت پيدا کرد عقل قدرت پيدا کرد نفس شما می­رود تحت فرمان او، چشمت برای خدا می­بيند زبانت برای خدا حرف می­زند رفتارت الهی می­شود باورها و عملکردها رنگ الهی پيدا می­کند يعنی همه کارهايت رنگ الهی پيدا می­کند اين زمانی است که عقل مملکت وجود شما را فرماندهی کند اگر هوا غالب شود هوا اگر غلبه پيدا کرد می­شود نفس اماره، نگاه می­شود شيطانی، حرف می­شود شيطانی، تصميمات می­شود شيطانی، تجارت می­شود شيطان پسند، معاشرت­ها می­شود مرضی شيطان، حالا بايد ديد کدام از اين دو نيرو را شما حمايت می­کنيد و تقويت می­کنيد.

 من اين جمله را هم اضافه کنم محضر عزيزان در همين تقابل درونی تفاوت ما با ملائکه­ها و تفاوت ما با حيوانات در همين­جاست، اميرالمؤمنين می­فرمايد خدا فرشتگان را آفريد فقط در اين­ها عقل قرار داد، فرشتگان نقطه مقابل و نيرو متضاد در وجودشان نيست آن­ها فقط مرکب از عقل­اند و در بندگی خدا ساعی و کوشا هستند منحصراً در فرشته­ها عقل قرار داده شده و منحصراً در حيوانات و بهائم شهوت قرار داده شده يعنی در حيوانات عقلانيت نيست آن­ها شهوت است و حس حيوانی است بشر مرکب از دو هست هم از ملائکه عقل هم از حيوانات شهوت و آن تمايلات شهوانی اميرالمؤمنين می­فرمايد اگر انسانی عقلش غالب بر شهوتش شد از ملائکه می­رود بالاتر چرا؟ چون ملائکه نيروی متضاد درش نيست شما با بودن نيروی متضاد که آن شهوت است مسير عقل را طی کرديد، امام صادق فرمود: «ان الملائکه لخدامنا و خدام محبینا»[14]، فرشته­ها می­شوند خادمان ما و خدمتگذاران محبین ماست. بشر با داشتن نيروی متضاد عقل اگر مسير عقلانيت را طی کرد: «اعلی من الملائکة»[15]، اميرالمؤمنين می­فرمايد از فرشته برتر هستيد اما اين روی قضيه را هم ببينيد بشر اگر با داشتن عقل مسير حيوانيت را طی کرد: «ادنی من البهائم»[16]، از حيوانات پست­تر است حيوانات عقل درشان نيست حيوان­اند، بشر تو خدا بهت عقل داده لذا قرآن می­فرمايد: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[17] اشاره به همين است بعضی از انسان­ها مثل حيوانات بلکه پست­تر از حيوانات اند گرگ و ببر و پلنگ و حيوانات موذی خدا به اين­ها عقل نداده اين­ها طبيعت حيوانيت­شان همين است که شما می­بينيد اگر کسی در مسير حيوانات حرکت کرد يقيناً از حيوانات پست­تر است چون آن­ها عقل نداشتن و اين­گونه بودند بشر تو خدا بهت عقل داده بود چرا اين طوری شدی؟ و کار اين بشر در سقوطش به جايي می­رسد که قرآن می­فرمايد: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُون‏»[18]بدترين جانور روی زمين می­شود همين بشر دوپا اين تعبير قرآن است خدا می­فرمايد من به تو عقل دادم تو چرا از حيوانات بدتر شدی؟ حيوان که عقل نداشت شدی بدترين جانور روی زمين اين­های که امروز به اين جنايت سخيف در عاشورا دست زدند سال شصت و يک اين­ها شردواب بودند اين داعشی­ها اين جنايت پيشه­ها قرآن اين هشدار را داده بشر اگر از حال خودش غافل شد می­شود بدترين موجود روی زمين بارها من عرض کردم بعضی­ها را اگر شما تشبيه به حيوانات بکنيد بترسيد قيامت حيوانات شاکی بشود شما مثلاً بگوييد شمر مثل گرگ بود شرف دارد گرگ بر شمر، بگوييم آقا اين­های که در عاشورا جنايت کردند مثل حيوانات درنده بودند کجا حيوانات درنده چنين می­کنند، صدام را شما تشبيه کنيد به حيوانات وحشی شرف دارد حيوان وحشی بر صدام من يک جريآن عرض کنم حالا امروز تشييع جنازه سردار شهيد اسکندری هم هست و حقاً ما در برابر شهداء مديون هستيم عزيزان اهتمام کنند در مراسم تشييع کار حداقلی ما اين است که در تشييع شرکت کنيم حالا نرفتيم دفاع نکردم جبهه نبوديم آن­ها رفتند از همه چيزشان گذشتند برای بقاء ارزش­های دينی.

من کراراً عرض کردم آقایی است ميخائيل رمضان کتابی دارد به نام شبيه صدام اخيراً هم من ديدم چاپ مجدد شده يکی از بدل­های صدام بوده در عراق قريب به بيست و يک سال جای صدام زمان صدام نقش آفرينی می­کرد در عراق اين جريانی را اين ميخائيل رمضان نقل می­کند من دوتا جريان از اين آدم نقل کنم ببينيد واقعاً به صدام می­شود گفت حيوان.

می­گويد در يکی از بازديدهای که به جای صدام رفته بودم زندان اجتماعی بود جمعی بود خانم­ها را زندان کرده بودند در بغداد، می­گويد يک زندان سالنی بود من رفتم برای بازديد رئيس زندان نمی­دانيست من صدا نيستم بدل صدام بود ولی فکر کردند صدام آمد گفت ما را برد برای نشان دادن کارهای که دارند می­کنند اين را ميخائيل رمضان می­نويسد می­گويد در يک سالن عمومی چهار هزار زن مسلمان لخت مادرزاد، خانم­ها شهداء يادتان نرود، آقايون ناموس­تان مديون شهداء هستيد شرف امروز شما عزت امروز شما، امنيت امروز شما، صدامی که به زن عرب رحم نمی­کرد به زن عراقی رحم نمی­کرد ميخائيل رمضان می­گويد رفتم در اين سلول اجتماعی ديدم چهار هزار زن عريان جلوی هم! می­گويد آمدم از آن سالن بيرون به رئيس زندان گفتم چرا اين­ها را لخت کرديد؟ گفت جناب رئيس جمهور دستور خود شما بود! شما گفتيد برای خرد کردن روحيه اين­ها اين­ها را لخت جلوی همديگر قرار بدهيد به صدام می­شود گفت حيوان، صدام را تشبيه به حيوان بکنيد مقام حيوانيت را پايين نياورديد. اين يکی از جرياناتی است که نقل می­کند بعد می­گويد ديدم که گفت اتاق آماده است، رفتم در آن اتاق ديدم يکی از خانم­های زندانی آوردند ديدم بلی صدام برنامه­اش اين بود که در هر بازديدی با يکی از اين زن­های زندانی به ظلم و زور عمل منافی عفت می­کرد بعد آن زن را اعدام می­کردند. می­گويد در يک بازديد ديگری سيدی را از حزب الدعوه گرفته بودند طلبه­ای جوانی سيدی خود صدام هم حضور داشت گفتند هرچه می­خواهيم از اين اعتراف بگيريم اين اعتراف نمی­کند گفت صدام آمد گفت من خودم اعتراف می­گيرم! گفت يک حوضچه­ای از اسيد آماده کردند اين سيد جوان را بستند بردند بالای اين حوضچه تيزآب و اسيد، معذرت می­خواهم گفت ديدند يک پسر سید چهار پنج ساله دارد، خانمش را هم گرفتيم، پسرش هم اسير دست ماست صدام گفت پسر را بياوريد، سيد را نگه داشته بودند کنار اول صدام گفت دوستانت را همکارهايت را بگو اعتراف نکرد، گفت اين بچه اين سيد را ببنديد به طناب ببريد بالای اين حوضچه اسيد آهسته آهسته بياوردش پايين، گفت پای اين بچه رفت در اين اسيد فرياد اين بچه بلند شد گفت فقط سيد می­گفت لا حول و لا قوة الا بالله العظيم، گفت بچه جلو چشمان پدر ذوب شد در اين حوضچه اسيد گفت صدام گفت ديگر اين پدر اعتراف نمی­کند اعدامش کنيد! شما يک همچون جانوری را می­گوييد جانور اين شرّ دواب است بايد تعبير قرآنی به کار برد بدترين جانور روی زمين، صعود کرديم عقلانيت حاکم شد نکته­­ای که آقا اميرالمؤمنين به مالک فرمود آقای مالک نفست را در برابر شهوات خرد کن، شهوترانی نکنی، دلم می­خواهد! به کسی مربوط نيست! دارنده و برازندگی! ديديد به بعضی­ها حرف می­زنی چطور جبهه می­گيرد شما نکن شما نخور شما نيا، اين چه حرف غلطی است! بابا نفست را بشکن در برابر نافرمانی­های الهی در برابر سرکشی­ها کنترلش کن. اين نفس امارة بالسوء است.

اين­ها را من گفتم حالا برای اين آيه­ای که تجلی­اش خود سيدالشهداء است: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة»[19]اسوه نفس مطمئنه امام حسين است در اين تقابل نيروی درونی بين عقل و بين هوا و هوس سه مرحله برای انسان­ها شکل می­گيرد اگر با استعانت از الهی عقل بر مملکت وجودتان مستولی شد و حاکم وجود شما می­شود صاحب نفس مطمئنه صاحبان نفس مطمئنه کسانی هستند که خشم دارد مديريت می­کند شهوت دارد مديريت می­کند ثروت دارد در حرام خرج نمی­کند گرسنه است اما دست به مال حرام دراز نمی­کند، اين­ها کسانی اند که عقل غلبه پيدا کرده می­شوند صاحب نفس مطمئنه، آن سوی قضيه اگر هوی و هوس حاکم شد می­شود نفس اماره: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي »[20]دلم می­خواهد دوست دارم به کسی مربوط نيست جوانی کن خوشی­کن اسلام کجا با خوشی مخالف است اين کاری که تو داری می­کنی ناخوشی است اين کار داری به خودت ظلم می­کنی، من با جرأت عرض کنم محضر عزيزان برويد و شما هم بپرسيد اين سؤال را يک نفر را پيدا کنيد بگويد يکی از دستورات اسلام و مسلمات احکام اسلامی چه در قرآن چه در روايات يک کسی بياورد ارائه کند بگويد آقا اين دستوری که پيغمبر اهل‌البيت قرآن فرموده اين امروز به صلاح جامعه ما و خانواده­های ما نيست يکی را ارائه کنيد بگوييد اگر اين نبود مردم بهتر زندگی می­کردند آرامش بهتر داشتند آسايش بهتر داشتند تمام اين دستورها در راستای تعالی و خوشبختی و سعادت بشريت است.

گاهی اوقات اين نفس بين اين­ها متحير است: «وَ النَّفْسُ مُتَجَاذِبَةٌ»[21]اميرالمؤمنين می­فرمايد نفس­تان در حالت تجاذب است هرکدام قدرت پيدا کرد می­رود تحت فرمان او، گاهی اوقات می­بيند عقل غلبه پيدا می­کند رو به خدا می­آيد، يک سفر می­رود اروپا نماز يادش می­رود بر می­گرده الهی العفو، خدايا توبه، دوباره گناه پا می­کرد يک آقايي می­گفت آقا تا آن روی من را بالا نياوردند از من خوش اخلاق­تر کسی پيدا نمی­شود ولی آن رويم اگر بالا آمد از خودم هم بد اخلاق­تر اين همان نفس اماره است، گفت آن رويت را که بالا می­آوردند بايد خودت را مديريت کنی، در اين فراز و فرودها بايد مراقب خودت باشی البته نفس لوامه که خدا به نفس لوامه سوگند ياد نموده: « وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَة»[22]نفس لوامه زمينه­ساز رشد انسان­هاست يعنی اگر کسی باورش بشود که اشتباه کرد اين مفيد است ولی بايد از اين مرحله رشد کرد رسيد به نفس مطمئنه.

خب امام حسين اسوه نفس مطمئنه است: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة»[23] من يکی دوتا جمله از مرحوم امام بگويم رضوان الله تعالی عليه­ مرحوم امام فرمودند اين آيه بشارتی است برای آن­های که در دنيا خوب کار کردند ببينيد لحظه مردن لحظه سختی است آقا زين­العابدين می­فرمايد سه ساعت همه پيش رو داريد که هيچکدام­ تان هنوز بهش نرسيديد لحظه مردن، لحظه آمدن در صحرای محشر، حضور در عرصات و لحظه حضور پای ميزان اعمال می­خواهند بهت بگويند حاج­آقا هشتاد سال هفتاد سال زندگی مقبول است يا مردود است ديديد دوره دانش آموزی را تجربه کرده بوديد روزی که می­خواهند اعلان نتيجه کنند طرف يک اضطرابی دارد، روزی که می­خواهند اين برگه آزمون تصحيح شده را بدهند دست دانش آموز يک وحشتی دارد نکنند نمره مطلوب برای من رقم خورده نشود قيامت ديگر فرصت جبران هم نيست حالا اين­جا نهايتاً اين دانش آموز تجديد می­شود نهايتش مردود می­شود جبران می­کند قيامت اگر کسی مردود شد: «أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون‏»[24]ديگر قابل جبران نيست، اين­ سه­تا ساعت سخت همه پيشرو داريم که هنوز هم ما به اين مواقف سخت رو به رو نشديم لحظه مردن شيطان تمام امکاناتش را بسيج می­کند، دنبالتان هست سعی کرده ضربه فنی­تان کند نتوانسته لحظه مردن تلاش می­کند که با يک سخن کفرآميز شما را از دنيا ببرد، بودند کسانی اين جوری رفتند.

اين را آيت­الله مظاهری نقل می­فرمودند که يک وقتی امام قبل از سال چهل و دو در قم به امام گفتند آقا يکی از همدرس­هایتان و دوستان­تان دارد فوت می­کند امام رفته بودند خانه آن طرف کنار بستر آن آقا که درس حوزه خوانده بود، امام فرموده بودند من ديدم هرچه دارند به او می­گويند بگويد اشهد ان لا اله الا الله، اين زبانش بسته حرف نمی­زند. امام با يک عتابی می­گويند آقا بگو اشهد ان لا اله الا الله داری می­روی داری می­ميری، يک نگاهی به امام می­کند می­گويد حاج آقا روح الله حالا فهميدم که خدای ظالمی داريم! نعوذ بالله! دعای ابوحمزه خوانديد امام سجاد وقتی می­رسد به تقاضاهايش اول چيزی که می­خواهد عاقبت بخيری است: «وَ اخْتِمْ لِي بِخَيْرٍ»[25]خدايا ختم کار ما را به خير پايان برسان نشود يک عمر بدويم در مجالس و سينه بزنيم و يا حسين بگوييم لحظه مردن کفر تحويل بدهيم: «هَباءً مَنْثُورا»[26]شيطان بهره­بردای کند اين­که می­گويد لحظه مردن سخت است شيطان هم با تمام امکاناتش کار می­کند امام فرموده بودند من بهش گفتم آقا چه داری می­گويي؟ کفر داری می­گويي؟ گفتند استدلال کرد و مرد، گفت دليل بر ظلم خدا همين بس که خدا دارد بين من و بچه­هايم را فاصله می­اندازد گفتند گفت و تمام، لحظه سختی است لحظه مردن داريم ميت در آن لحظه تمام چيزهای که برايش عزيز اند می­آيد جلوش چشماش خانه برادر همسر اولاد پدر مادر رفيق آن­های که هست ديگر با اين­ها دلبسته می­بيند تمام بستگان و خويشاوندانش يک طرف­اند و دارند او را می­برند تا می­آيد حزن به سراغش باييد البته اين­جا هم خدا ياری می­کند نفس مطمئنه را پرده می­رود کنار آن سمت را هم می­بيند پيغمبر را، اميرالمؤمنين را سيدالشهداء را می­گويند بابا اگر اين رفيق و اولاد و همسايه و دوست داری جدا می­شوی با اين­ها می­خواهی همنشين بشوی: «راضِيَةً مَرْضِيَّة‏»[27]راضی می­شود به رفتن، خواهرم اگر از دوختر و خواهر و مادر داری جدا می­شوی با زهرای مرضيه همنشين می­شوی اين­جاست که به رضايت می­رسد راضی می­شود به رفتن، خدا هم خوشنود از اين صاحب نفس مطمئنه مرحوم امام اين­جا دو تا نکته داشتند من اشاره کنم از حضرت امام، می­فرمودند خدا می­فرمايد: «فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي»[28]«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي»[29]امام می­فرمودند خداوند همه هستی در بين بندگان بندگان خدا هستند اما در اين آيه خدا با يای نسبت دارد نسبت می­دهد بياييد بين بندگان من، مگر بقيه بندگان خدا نيستند می­فرمودند بعضی­ها در اثر بندگی و اطاعت اوامر الهی آن قدر عزت پيدا می­کنند آن قدر عزيز می­شوند که خدا به اين­ها می­ فرمايد بنده من، ديديد در اين روابط­مان گاهی به يک کسی که علاقه داريم می­گوييم رفيق من، می­گويند آقا شما همين يک رفيق را داری می­گوييد ده­ها رفيق دارم ولی اين ويژه است گاهی اوقات می­گويد فرزند من می­گويند بقيه هم فرزندت هستند، شما فرموديد اين يکی يک چيز ديگر است، می­گويد خودکار من را بده می­گويند آقا خودکار که زياد است می­گویي اين يک چيز ديگر است. خدا عزتی می­دهد آبرویی می­دهد به اين بنده که می­گويد بنده من.

اين­که نقل می­کنند خواجه عبدالله انصاری می­گويد الهی اگر يکبار بگويي بنده من، از عرش بگذرد خنده من! يکبار اين خطاب بشويم خدا بگويد بنده من، خدا به که­ها می­فرمايد بنده من، صاحبان نفس مطمئنه در رأس آن­ها سيدالشهداء: «وَ ادْخُلي‏ جَنَّتي‏»[30]بياييد در بهشت باز اين­جا امام می­فرمودند بهشت که يک بهشت نيست اين­جا مفرد آمده با يای نسبت آمده، در آيات ديگر داريم: «جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»[31]بحث يک بهشت و دو بهشت نيست به ازای هر بهشتی خدا بهشت خلق کرده چرا خدا می­فرمايد بهشت من، مرحوم امام می­فرمودند بعضی­ها اين قدر عزت پيدا می­کنند که خدا می­فرمايد بياييد تقرب مقامی با خدا داشته باشيد سوره واقعه را خوانديد: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُون‏أُولئِكَ الْمُقَرَّبُون‏»[32]خدا اول پاداشی را که برای سابقون بيان می­فرمايد تقرب است بعد نعمت­های ديگر است: «‏أُولئِكَ الْمُقَرَّبُون‏»[33]خدا می­فرمايد شما را ما مقرب خودمان قرار می­دهيم اين نعمت تقرب مقامی ما فوق همه نعمت­هاست مافوق همه تکريم­هاست: «عَلى‏ سُرُرٍ مَوْضُونَة مُتَّكِئينَ عَلَيْها مُتَقابِلين‏»[34]اين­ها نعمت­های که خدا بيان می­فرمايد اين­ها در حاشيه است اصل نعمت تقرب است لذا: «وَ ادْخُلي‏ جَنَّتي‏»[35]بياييد در بهشت من اين بهشت من راستی شاعر زيبا می­گويد:

راستی مردان جانباز خدا، می­نخواهند از خدا جان را جدا

انبياء را تن بود زندان جان، جان نخواهند جز بهشت جاويدان

آن بهشت جاويدان قرب حق است، در بهشت هست هرکه با حق ملحق است

«وَ ادْخُلي‏ جَنَّتي‏»[36] خب عرض کردم تصوير جامعی از اين آيه­ای که تلاوت شد و از آن توصيه­ای که اميرالمؤمنين به مالک در اوصاف صالحان از کلام اسوه صالحان اميرالمؤمنين ذکر شد برای شکستن شهوترانی راه همين است که حضرت فرمودند خود را بشناسی از ظرفيت­ها خوب استفاده کنی و مديريت کنی خودت را.

روز عاشورای حسينی است اين چه عظمتی است در امام حسين که همه چيز را هزينه می­کند برای خدا يکی از مؤرخين بزرگ مصری می­گويد اگر پيامبر اکرم به جای توصيه­ای مسلمان­ها به مودت فی القربی، که خدا می­فرمايد رسول­ما به مردم بگو: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»[37] ما مودت را از شما می­خواهيم مزد رسالت نمی­خواهيم فقط به فرزندان پيغمبر به قربات رسول­الله مودت داشته باشيد، تکريم اين­ها دوستی اين­ها ادب نسبت به اين­ها فراموش نشود آن عالم مصری می­گويد اگر پيغمبر بر عکس گفته بود، می­فرمود مردم بعد از من پيغمبر هرچه از دست شما بر می­آيد ظلم کنيد به قربات منف اين قدری که بنی اميه در جريان سيدالشهداء ستم کردند بيش از اين ديگر نمی­توانستند کاری هم بود که از اين­ها بر آمد و نکردند جنايتی بود که از اين­ها ساخته باشد و اين­ها کوتاهی کرده باشند. شما ببينيد امروز تشييع جنازه سردار شهيد اسکندری است من زمانی که اين سردار عزيز شهيد شد سر سردار اسکندری در اين فضاهای مجازی نشان دادند چندتا داعشی ايستاده بودند آن خنجر سر اسلحه را سر سردار اسکندری يکی از اين داعشی­ها زده بود روی اين خنجر که روی اسلحه­اش بود گرفته بود عکس گرفته بود، اما عزيزان ببينيد «لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[38] آن سردار سر از بدن جدا شد اما به ناموسش جسارت نشد به عزيزانش توهين نشد مردم امروز به ناموس سيدالشهداء جسارت شد غروب امروز هشت دختر بچه و پسر بچه زير سم اسب­ها جاندادند خواهرها اين را بشنويد يکی از دختر بچه­های امام حسين فاطمه بنت الحسين بود در يورش به خيمه­ها اين­ها تهديد کردند خيمه­ها را تخيله کنيد بياييد بيرون اين زن و بچه­ها در خيمه­ها پناه گرفته­ بودند در برابر اين نامردمانی دور از انسانيتی که به ولی­خدا رحم نکردند يک وقتی آتش انداختند در خيمه­ها حضرت زينب به امام سجاد گفت عزيز برادر خيمه­ها آتش گرفته بچه­ها می­سوزند در آتش آقا فرمودند: «عليكنّ‌ بالفرار»[39] بگوييد همه از خيمه­ها فرار کننداين گوشه درس عاشورا روضه امروز را من عرض کنم يکی از اين دختر بچه­ها با کعب نی به کمر اين دختر زدند با صورت نقش زمين شد اين دختر از هوش رفت گوشواره را از گوش بيرون کشيدند ارباب مقاتل نويشتند حضرت زينب مسئوليت اين بچه­ها را قبول کرده اين­ها امانات شهداء هستند امانات سيدالشهداء هشتند عقيله بنی هاشم سر اين دختر را در دامن گرفته بود تا اين دختر به هوش آمد، حالا ببينيد يک دختر خردسال بايد بگويد عمه گوشم عمه گوشواره­­ام عمه بابام عمه برادرهايم عمه آتش کشيدند خيمه­ها را بايد از اين­ها حرف بزند، خواهرها برادرها ببينيد اين دختر خردسال حسين از عمه­اش چه خواست: «هل خرقة أستر بها رأسي»[40] عمه پارچه­ای هست سرم را بپوشم، اين حجاب زن امروز مرهون تلاش ديروز بانوان عاشورايي است اين عزت امروز من و شما مديون تلاش­های ديروز سيدالشهداست يک چيزی بگويم بيشتر آماده روضه بشويد می­دانيد حضرت زينب چه جواب داد صدا زد: «يا بنتاه!و عمّتك مثلك»[41]يعنی چادر از سر زينب هم بردند، اين نامردمانی که به ولی­الله اعظم امام حسين رحم نکردند به اين خانم­ها رحم می­کردند، يکی از گله­های حضرت زينب اين بود من در تاريخ اسارت اسراء نديدم جايي حضرت زينب از گرسنگی، از تشنگی از شلاق خوردن از زندان رفتن لب به شکايت گشوده باشد اما دو جا شکايت کرد هردو جا برای حجاب بود يکی در مجلس ابن زياد يکی در مجلس يزيد هردو جا گفت حياء نمیکنيد ناموس خودتان را پشت پرده نشانديد ما را در مرآی و منظر نامحرمان قرار داديد.

صلّی الله عليک يا اباعبدالله عجب روزی است امروز يکی يکی اصحاب رفتند نوبت به بنی هاشم رسيد، علی اکبر رفت، قاسم ابن الحسن رفت، فرزندان اميرالمؤمنين، فرزندان عقيل،فرزندن عبدالله ابن جعفر، علی اصغر هم رفت آقا تنهای تنهاست، آقا آمد در آن وداع آخر به خانم­ها فرمود تا من زنده هستم از خيمه بيرون نياييد، بزرگان می­گويند اين توصيه امام حسين: «امرهن بحفظ الحجاب» يعنی تا حسين زنده است خانم­ها دشمن شما را نبيند اين­ها در خيمه­ها پناه گرفتند آقا حمله می­کرد به دشمن بر می­گشت پشت خيمه­ها بلند صدا می­زد: «و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلىّ‌ العظيم»[42]اين زن و بچه­ها آرام می­گرفتند حسين زنده است آرامش پيدا می­کردند حضرت زينب می­فرمايد من از زين­العابدين داشتم پرستاری می­کردم يک وقت امام سجاد گفت عمه دامن خيمه را بالا بزن، می­گويد دامن خيمه را بالا زدم ديدم باد مخالف وزيدن گرفت زمين کربلا به لرزش در آمده، آقا فرمود عمه شمشيرم را بياور عمه من را بلند کن، گفتم عزيز برادر چه شده؟ آقا فرمود مگر صدای ناله مظلومانه پدرم را؟ گرفتاری حاجت داری، به اين ساعت خدا، زينب مضطر شد، از خيمه بيرون، اين روضه امروز است:

کاندم بريدم من از حسين دل، آمد به ميدان شمر سيه­دل

او می­دويد و من می­دويدم، او رو به مقتل من رو به قاتل

او می­کشيد و من می­کشيدم، او خنجر از کين من آهی از دل

او می­نشست و من می­نشستم، او روی سينه من در مقابل

اگر عاشورا نبود نمی­خواندم اين بيت را يا بقية الله معذرت می­خواهم:

او می­بريد و من می­بريدم، او از حسين سر من از حسين دل

همه بشويد امروز ذاکر سيدالشهداء مظلوم حسينم مظلوم حسينم، مظلوم حسينم مظلوم حسينم

به ياد همه اسيران خاک مظلوم حسينم

يک وقت ديدند زينب مضطر شد رو تله زينب صدازد: «يابن سعد أ يقتل ابوعبدالله» ، عمر سعد حسين را دارند می­کشند شما داريد نگاه می­کنيد کسی جواب زينب را نداد، يک وقت ديدند اين خاتون بنی‌هاشم رو کرد به سمت مدينه دست­ها را رو سرش گذاشت، صدای پيغمبر زد صدا زد: «وامحمداه و اعلياه واحسيناه» ، چه ديد زينب؟ ديد شمر بر روی سينه حسين، همه بگوييم غريب حسين.

اين کشته فتاده به هامون يا رسول­الله حسين توست، اين صيد دست و پا زده در خون حسين توست

يک خاطره­ای هم ياد زينب آمد به اين بدن چاک چاک خطاب کرد برادر يک روز روی سينه پيغمبر جای تو بود، اف بر اين دنيا و اين مردم امروز روی خاک تفتيده کربلا جا گرفتی، خدايا به اضطرار عليا مجلله زينب به مظلوميت سيدالشهداء و شهدا فرج امام زمان ما را برسان.

 

[1] فجر 27- 30.

[2] تفسير نور الثقلين ج‏5 ص571.

[3] تفسير نور الثقلين ج‏5 ص571.

[4] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.

[5] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.

[6] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.

[7] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص64.

[8] مصباح الشريعة ص13.

[9] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج‏20 ص292.

[10] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص64.

[11] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص64.

[12] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص64.

[13] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص64.

[14] علل الشرائع ج1 ص5

[15] فضائل الشیعه ص8

[16] بحارالانوار ج57 ص294

[17] اعراف 179.

[18] انفال 22.

[19] فجر 27.

[20] يوسف 53.

[21] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص64.

[22] قيامت 2.

[23] فجر 27- 28.

[24] بقره 39.

[25] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج‏2 ص587.

[26] فرقان 23.

[27] فجر 28.

[28] فجر 29.

[29] فجر 27- 29.

[30] فجر 30.

[31] بقره 25.

[32] واقعه 10- 11.

[33] واقعه 10- 11.

[34] واقعه 15- 16.

[35] فجر 30.

[36] فجر 30.

[37] شوری 23.

[38]  الأمالي( للصدوق) النص ص116.

[39] تاريخ امام حسين عليه السلام= موسوعه الامام الحسین علیه السلام ج5 ص213.

[40] تاريخ امام حسين عليه السلام= موسوعه الامام الحسین علیه السلام ج5 ص180.

[41] تاريخ امام حسين عليه السلام= موسوعه الامام الحسین علیه السلام ج5 ص180.

[42] ترجمه لهوف ص152.

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه