استاد حدائق روز جمعه 14 مردادماه 1401 مصادف با شب هشتم محرم در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث « درس های نهضت سیدالشهدا(ع)» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
خب هشتم ماه محرم و همهجا در شب هشتم روز هشتم، توسل و توجه به ذيل عنايت جوان برازنده هاشمی حضرت علیاکبر است، علیاکبر در نگاه امام حسين شبيهترين مردم از نظر اخلاق رفتار و سخن به پيغمبر بود جوانها الگویتان علیاکبر است زمانی که علیاکبر از امام حسين اجازه نبرد گرفت حضرت بدرقه کردند علی را و اين جمله را با خدا راز و نياز کردند: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَى هَؤُلَاء الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ»[1] جوانی به سوی اين اينها رفت که: «أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ»[2] از نظر گرفتار از نظر رفتار و از نظر قيافه و چهره به پيغمبر شبيهترين مردم بود و دنباله مطلب حضرت به خدا عرض کرد، هرگاه دل ما هوای پيغمبر را میکرد به اين جوان نگاه میکرديم حالا در پايان عرايضم میکنم يکی از سختترين امتحانات فقدان چنين جوانهای است خصوصاً برای والدين که قرآن هم میفرمايد که ما به پنج نوع انسانها را میآزماييم يکی از آن امتحانات ثمرات است.
خب بحث مجلس ما بحث آزادگی و حريت در سيره سيدالشهداء بود و با استناد به کلام امام حسين گفتيم انسان اگر بخواهد به مقام حريت و آزادگی برسد ويژگی اول بندگی خداست، که هرچه شما در بندگی به خدا نزديکتر بشويد از وابستگیها نجات پيدا میکنيد گاهی اوقات دستت هم خالی است اما دنيا با همه زيباييهايش هم نزدت کوچک است به نظر نمیآوری دنيا را اين نتيجه بندگی است، انسان اگر بنده شد و فهميد که «لايملک شيئاً» چيزی مال او نيست نه به خودش وابسته میشود نه به امکاناتش نه به اطرافيانش، ارادت و محبت دارد برای خدا دارد وقتی که در راه خدا از او گرفته میشود صبور است و شکيباست اين نکته اول.
نکته دوم الگوپذيری از پيغمبر بود که امام حسين روز عاشورا فرمود يکی از اسرار آزادگی من اسوه قرار دادن رسولالله بود به همين مناسبت از سوره مبارکه توبه يکی از آياتی که مربوط به صفات پيغمبر بود ذکر شد که خداوند پنج ويژگی را برای رسولالله در اين آيه ذکر میفرمايد، مردمی بودن پيغمبر، نکته دوم سخت بودن مشکلات جامعه بر پيغمبر، پيغمبر مشکلات اقتصادی رنجش میداد گرفتاریهای مردم او را نگران میکرد، اگر يک وقتی ديديم مشکلات مردم برای ما علی السويه است عين خيالمان نيست ما از آن مسير پيغمبر فاصله داريم رسولالله: «عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ»[3] سخت بود بر او مشکلات مردم، چه مشکلات اقتصادی چه مشکلات اخلاقی چه مشکلات خانوادگی من بدانم کسی مشکلی دارد، در کانون خانوادهاش در مسائل مالاش در مسائل اجتماعیاش بیتفاوت باشم و اين واژه غلطی که سر زبان بعضیهاست راحت میگويند مشکل خودت است خودت میداني، اين اخلاق پيغمبری نيست اين مسلمانی با آن اسلامی که پيغمبر الگوست انطباق ندارد.
از نکات ديگر رسولالله حريص در خدمتگذاری بود، من به همين مناسبت يک اشارهای رو به بحث حرص کنيم، حرص در مال اندوزی صفت بدی است لذا امام مجتبی امام حسن میفرمايد سهتا صفت هست اينها سر منشأ همه صفات بد است، تکبر، حرص، حسد اينها مادر تمام صفتهای خطاست، تکبر اول کسی که در عالم ضربهاش را خورد شيطان بود، شيطان در برابر سجده حضرت آدم تکبر کرد شيطان سجده خدا را میکرد گفت خدايا آدم را سجده نمیکنم:
شيطان که رانده گشت به جز يک خطا نکرد، خود را برای سجده آدم رضا نکرد
شيطان در بعضی از روايات دارد سی و شش هزار سال خدا را پرستيد چند سال زندگی کردی، چند سال عبادت کردی به گرد شيطان هم نمیرسی اما زد خراب کرد، سی و شش هزار عبادت رفت در صف کروبيين يعنی عبادت جنی که از آتش بود را اين قدر عزت داد و صعود کرد که آمد در تراز ملائکههای کروبيين قرار گرفت، و لذا وقتی که خدا میفرمايد: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا»[4] خدا به ملائکهها فرمود آدم را سجده کنيد، شيطان جن بود از آتش بود همين سؤال هست شيطان اينجا چه کار میکرد شيطان در اثر عبادت مداوم آن قدر ترقی کرد که آمد در صف فرشتگان و کروبيين قرار گرفت خدا امر فرمود آدم را سجده کنيد: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ»[5] وقتی ما گفتيم آدم را سجده کنيد، همه سجده کردند: «إِلاَّ إِبْليسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ»[6] شيطان استکبار کرد و گفت خدايا شما را سجده میکنم آدم را سجده نمیکنم، چرا؟ چون من شيطان را از آتش آفريدی آدم را از خاک، آتش از خاک بهتر است، تکبر کرد: «أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرين»[7] اين صفت تکبر صفت بدی است حالا تکبر البته عواملی دارد در اين وادی من نمیخواهم وارد بشوم، گاهی اوقات پول آدمها را متکبر میکند نو کيسه است تازه به دوران رسيده است، میگويد طائفهات را میخريم، عجب يک دفعه در صبح تا ظهر خدا فتيلهات را میکشد پايين، زندان عادل آباد رفته بود يکدفعه ديدم يک ثروتمندان مطرح شيراز در جمع زندانيان نشسته بود بعد هم نيامد نزديک، از يک کسی پرسيدم گفتم فلانی نشسته بود در جمع زندان گفت حاجآقا ورشکست شد، پولهايتان را از کجا آورديد روزی که از مادر متولد شديد با پول متولد شديد و روزی که از دنيا میرويد با ثروت میرويد اينها يک فرصتی است در دنيا دادند دستتان به يکی يک مقدار پول دادند به يکی سواد دادند به يکی مقام دادند به يکی امکانات دادند بعد هم يک همچون میتکاندتان در سنگ غسالخانه لخت لخت يک دست کفنی میآورند دورتان دفنتان میکند بشر عبرت بگير حواست باشد پول متکبرت نکند، حواست باشد چهارتا مدرک غافلت نکند، آقای دکتر آقای مهندس، پرفسور بابا يک دفعه با يک آلزايمری اسم خودت هم يادت میرود علم اگر انسان تربيت نشده بود موجب تکبر میشود میشود بلعم باعورا گاهی اوقات بعضیها با قيافه متکبر میشوند ما قيافهمان چنين، تو زشتی ما زيبا، ما خوشکل تو بدگل گاهی اوقات به خاطر حسب و نسب متکر میشوند ما از فلان طائفه هستيم شما از فلان طائفه، يک جوانی يک وقت آمد به من گفت حاجآقا رفتم خواستگاری خانم دختری که همکلاس من در دانشگاه است هردو دانشجو هستيم گفت تنها ايرادی که به من گرفتند اين است که میگويند داماد خانهات گُدرگون، ما خانهمان مالیآباد است ما در کلاس هم نيستيم! ای وای میگوييم مسلمان هستيم، گاهی اوقات اين قدر متکبر میشويم، ظرفيت نداريم خانهمان گودرگون آن خانهاش مالیآباد، ما واحدمان سه خوابه، شما سويت ای بشر کم ظرفيت بعضیها میبينی مثل اين ليوان است بيشتر از حجم ليوان درش بريزی، سر میکند، بعضیها مثل دريا هستند هرچه بريزی احساس نمیشود اين ظرفيت دست خودتان است اين ظرفيت را شما هستيد که میتوانيد گسترش بدهيد و محدود کنيد شما هستيد که میتوانيد رشد بدهيد خودتان را اينها جزء عوامل تکبر است گاهی اوقات حسب و نسب، قيافه ثروت سواد زور بازو آقا من پهلوان هستم مرحوم آيتالله زنجانی آقای حاج سيد احمد زنجانی اعلیالله مقام مینويسد يک پهلوانی بود اين قدر مغرور شده بود با هر پهلوانی که کشتی میگرفت زمينش میزد، يک روز غرور گرفتش سر به آسمان بلند کرد گفت خدايا پهلوانهای زمين را زمين زدم جبرئيل را بفرست يک کشتی هم با جبرئيل بگيرم، ای گردن کلفت، حالا با جبرئيل میخواهی کشتی بگيری حالا شايد روش نشد که خدايا خودتان تشريف بياوريد با يک درجه تخفيف گفت جبرئيل حالا نشانت میدهيم آيتالله زنجانی مینويسد اين پهلوان يک درد بيدرمانی گرفت روز به روز قدرتش ذوب شد ذوب شد من بارها اين را عرض کردم اطباء محترم به اندازه سوادشان کار میکنند خدا به اندازه توانش اطباء در درمانش ماندند شد مثل يک چوب خشک افتاد در بستر همان پهلوان همانی که میخواست با جبرئيل کشتی بگيرد، مرحوم آيتالله مینويسد يکی از دوستان ما رفت ديدن اين پهلوان میگويد همين طور که در بستر افتاده بود دستش کنار بستر بود يک موشی آمده بود اين انگشت کوچک پهلوان را کرده بود در دهان داشت میجويد اين قدرت بيرون کشيدن انگشت را از دهان موش نداشت، با جبرئيل میخواهی کشتی بگيری ما يک موش میفرستيم ضربه فنیات کند، بشر هرچه داری از خداست، يک وقت نکند دادههای خدا جلو خدا قرارت بدهد، امکاناتی که خدا بهت داده، اگر خواستی در مبارزه با خدا باش، خواهرم قيافه زيبا بهت دادند به جنگ خدا نرو، با يک سکته فک پايينت را میرود مشرق، فک بالايت میرود مغرب، خجالت میکشی در آيينه خودت را ببينی يک لکهای میاندازند رو صورتت ديگر بايگانی میشوی خانه نشين میشوی همه هم میمانند در کار امام حسن فرمود تکبر يکی از سر منشأهای لغزشهاست.
حرص يکی از صفات بسيار زشت و ناپسند است که متأسفانه پدر و مادر همه ما حضرت آدم و حوی به خاطر حالا همان شجره منهيه گندم بود يا سيب بود پدرم روضه رضوان به دو گندم، امام حسن فرمود اول کسی که در عالم چوب حرص را خورد آدم بود و حوی و سوم هم حسادت که آتشش شعلهور شد برادر برادر میکشد: «قاتل قابل هابل» يافت نشد، حالا رو حرص من يک نکته تکميلی را يادداشت کردم در مال اندوزی و دنيا طلبی بسيار صفت بدی است اما چندجا حرص خوب است يکش همينجای که خدا در همين آيه 128 سوره توبه میفرمايد پيامبر حريص بود در هدايت مردم اين خيلی خوب است مردم خسته نشويد ملول نشويد تا میتوانيد کار ازتان میآيد در هدايت مردم تلاش کنيد با زبانتان باقلمتان با فکرتان با پولتان پيغمبر اين طور بود: «حَريصٌ عَلَيْكُمْ»[8] يعنی در هدايت مردم حريص بود اين نکته اول، از دين از حق دفاع کنيد ببينيد در شهدای کربلا اين را هم اضافه کنم پير مردهای مجلس دوتا پيره مرد کربلا بودند اينها از نوجوانی باهم رفيق بودند حبيب ابن مظاهر مسلم ابن عوسجه باهم هم آمدند کربلا اينها نامه امام حسين که به حبيب رسيد امام حسين وقتی آمدند کربلا يک نامهای برای حبيب نوشتند آقای حبيب ما کربلا هستيم، نامه به دست حبيب که رسيد خب کوفه خفقان بود ابن زياد آمده بود کنترل میکردند حبيب گشت آن نخبههای ولائی را پيدا کند با خودش ببرد کربلا، يکی از آنها مسلمبن عوسجه بود. رسيد به مسلم گفت مسلم کجا داری میروی؟ گفت میخواهم بروم حمام، گفت حمام برای چه؟ گفت میخواهم بروم محاسنم را رنگ کنم گفت آقای مسلمبن عوسجه سيدالشهداء کربلاست بيا محاسنت را با خون عشق رنگ آميزی کن، و مسلم ابن عوسجه آمد با حبيب شبانه با جمعی خودشان را رساندند به امام حسين کربلا، اين دوتا رفيق صميمی با هم عهد بسته بودند که هرکدام زودتر خواست از دنيا برود آن رفيق ديگر بيايد بالای سرش که اگر وصيتی کاری دارد بگويد مسلمبن عوسجه زودتر شهيد شد وقتی به زمين افتاد، امام حسين با حبيب آمدند بالای سر مسلمبن عوسجه! اینکه میگويم تا میتوانيد از حق دفاع کنيد تا میتوانيد در هدايت مردم قدم برداريد ولو نفس آخر زندگیات، آقا امام حسين آمدند بالای سر مسلمبن عوسجه حبيب هم آمد، امام يک دعای کردند به مسلم ابن عوسجه: «رحمك اللّه يا مسلمبن عوسجة»[9] خدا رحمتت کند پير با وفای بودی، يار صادقی بود، حبيب هم آمد جلو گفت آقای مسلمبن عوسجه اگر نبود اينکه من دارم میآيم به دنبالت دلم میخواست بگويم اگر وصيتی داري بگو تا وصيتت را انجام بدهم، اين را گفت اين جزء آخرين سخنانی است که تاريخ از مسلمبن عوسجه ثبت کرده، میگويند اين پيره مرد عاشورايي داشت جان میداد تا حبيب اين را گفت با انگشت سبابه دست راستش دست را از روی زمين بلند کرد به زحمت برد بالا طرف امام حسين، بعد رو کرد به حبيب گفت: «أوصيك بهذا، رحمك اللّه»[10]دستش افتاد و شهيد شد، برای امام حسين سينه میزنی مثل مسلم نفس آخر اشارهای آخر در دفاع امام است اين آخرين سخنی بود که اين پير عاشورايي گفت ما يکجاهای نشستيم حرف هم بلد هستيم نمیزنيم نه زبانمان کار میکند نه دستمان کار میکند، حرص در هدايت در خدمت به مردم از جاهای که عزيزان حرص توصيه شده حريص باشيد در انجام واجباتتان سعی کنيد حريص باشيد در انجام واجباتها در نماز خواندن، در روزه رفتن در به جا آوردن حج، در پرداخت خمس، در اداء ذکات، در صلهی رحم حريص باشيد عليهالسلام میفرمايد: «إِنْ كُنْتَ حَرِيصاً عَلَى طَلَبِ الْمَضْمُونِ لَكَ»[11]اگر همان طور که حريص هستی برای به دست آوردن چيزی که خدا ضمانت کرده بهت میدهم الآن ببينيد شربتهای که شما داريد میخوريد، آنهای که میخوريد رزقتان است آنهای هم که نمیخوريد رزقتان نيست بدون تعارف حالا بهانه است، میگويند قند دارند ميل ندارند:
بر سر هر لقمه بنويشته عيان لفلان ابن فلان ابن فلان.
رزق را خدا تضمين کرده ببينيد اين لباسی که امشب تن تمام شماهاست اين رزق امشبتان است، شما لباسهای ديگر هم داشتيد چرا اين لباسها را امشب پوشيديد رزق هم دو نوع است مادی و معنوی حضور امشب در اين مجلس رزق معنوی شما از قبل از تولد شما خدا میداند و رقم زده اين رزق را که شما ايجاد میکنيد با لياقت خودتان در ارزاق مادی آنچه مقدر شده بيش از آن نمیتوانيد استفاده کنيد، آقای در دارالرحمه آوردند برای غسل دادن، گفتند در حال غذا خوردن تمام کرد، غسال دست کرد در دهان متوفی لقمه غذايش را آورد بيرون انداخت کنار، در دهن است پايين نمیرود رزقش نيست، غسلش که دادند بعد که کفن کردند آمدند ببرند ديدند کنار محوطه غسالخانه همان لقمه غذا که افتاده بود انبوهی از مورچهها جمع شده بودند رو آن غذا گفتم مردم توحيد را ببينيد اين لقمه غذا در دهن اين بايد بماند رو سنگ غسالخانه بيايد بيندازند در اين گوشه غسالخانه رزق مورچههاست بيايند بخورند اين قدر پول دادی، چقدرش را استفاده میکنی، ديديد بعضیها رحمت خدا میروند لباسهای نپوشيدهاش را میدهند میگوين خدا رحمتش کند میگويند خريد نپوشيد مرد، ديد بعضیها وسائل استفاده نشدههای او میگويند آقا اين کوزه مال ده نسل قبل ماست، خب دست به دست چرخيده رسيده به شما شما هم رزقت در همين حد است که میبينش استفاده هم ازش نمیکنی تا برسد به دست ديگران علی عليهسلام میفرمايد مردم اين نکته اخلاقی حضرت را بشنويد همان طوری که در امال اندوزی و مسائل دنيايي که خدا تأمين کرده به شما میدهد رزقتان را حريص هستيد در انجام واجباتتان هم حريص باشيد، خب اين رزق را که خدا میدهد به شما امشب شام چه میخوريد خدا میداند، فردا هستيم غذای ما چه است؟ خدا تضمين کرده به قول شاعر:
گر نصيبت هست آيد از يمن، گر نصيبت نيست افتد از دهن
يک وقت سر سفره غذا نشستيد توحيد است يک از جاهای که خدا در سوره واقعه میفرمايد خدا را بفهمد و بشناسيد پای سفره غذاست همين غذايي که داريد میخوريد کجا به عمل آمد کجا توليد شد؟ کجا آماده شد؟ اين مقدار آمده شما داريد استفاده میکنيد به همان اندازه اين بهانه است میگويي ميل ندارم، نصف غذا را میگذارند کنار اين نصفه رزق تو نيست ولذا در دعای ابوحمزه شبهای قدر حضرت زينالعابدين از خدا پول زياد نمیخواهد از خدا رزق زياد میخواهد: «وَ ارْزُقْنِي رِزْقاً وَاسِعاً مِنْ فَضْلِكَ الْوَاسِعِ اصْرِفْ عَنِّي يَا سَيِّدِي الْأَسْوَاءَ»[12]بگوييد خدا رزق مان را زياد کن خدايا تا هستيم استفاده کنيم يکجايي يکی از ملياردرهای شيراز سفره پهن کرده بود دويست نفر نشسته بودند پای سفرهاش داشتند چلو کباب میخوردند اين را من خودم ديدم ديدم آن آقای حاجی ملياردر يک بشقاب در دستش بود يک کدوی آبپز بدون هيچ چيزی يک کدوی آبپز در ظرف بود اين داشت دور سفره میگشت رسيدگی میکرد که کسی غذا کم نباشد به همه داده باشند هی با اين چنگالی که بود تکه تکه میکرد اين کدوی آبپز را میخورد آمد طرف ما ديدم کدوی آبپز دارد میخورد گفتم حاجی چلو کباب از گلوی تو پايين نمیرود، خب همه دارند چلو کباب میخورند تو کدوی آبپز میخوری، گفت حاجی آقا نمیتوانم بخورم، هی پول پول پول:
اسکناس اسکناس اسکناس، برده از مرد و زنان هوش و حواس
گفت نمیتوانم بخورم گفت قند خون دارم فشار خون دارم چربی خون دارم خوراک من همين کدوی ساده آبپز است از اين موارد من زياد سراغ دارم شيراز مال شما نتوانی استفاده کنی چه ارزشی دارد؟ از خدا رزق زياد بخواه اميرالمؤمنين میفرمايد همين طور که برای مال دنيا حرص دنيا میزنی برای کارهای واجبت هم حريص باشد برای معنوياتت هم حريص باش، پس حرص در انجام واجبات هم کار ممدوح حرص در فهم دين جوانها حريص باشيد در فهميدن معارف دين بپرسيد سؤال کنيد، علیعليهالسلام علم حاصل نمیشود مگر به چند طريق يکش کثرت سؤال، زياد بپرسيد اگر چيزی نمیدانيد حديث را بشنويد امام صادق فرمود: «لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ ... وَ حِرْصاً فِي عِلْمٍ»[13]مؤمن نشانهاش اين است در دينش قوی است در دينش محکم است و در فهميدن دين حريص است اگر چيزی نمیداند امروز و فردا نمیکند میپرسد تا بداند تا گار کسی سؤال کرد جواب بدهد ما گاهی اوقات يک سری معارف دينی را از اصلاً بلد نيستيم نمیرويم هم بپرسيم دنبال نمیکنيم حرص در فهميدن، در حالات آقای ابوريحان بيرونی نقل میکنند صاحب آثار الباقيه اين دانشمند بزرگ که معاصر ابوعلیسينا بود میگويند آقای ابوريحان بيرونی آن لحظات آخر مردن، جاندادانش که حالش سخت شد اطرافيانش اطراف بسترش بود به يکی از اطرافيانش گفت کنار منزل ما خانه يک عالم دينی است يک فقيه است، برويد به او بگوييد بيايد من کارش دارم، همه فکر کردند که مثلاً اين آقای ابوريحان میخواهد آن فقيه بيايد ايشان وصيتی بکند که نظارتی داشته باشد بر مسائل تجهيز او، آن فقيه که آمد گفت آقای ابوريحان چه کار داری؟ گفت من الآن يک مسأله فقهی شرعی در ذهنم آمد جوابش را نمیدانم به شما زحمت دادم جواب اين مسأله را بگوييد آن فقيه دين گفت آقای ابوريحان داری میميری اطرافيانت با چشم اشک آلود دارند نگاهت میکنند در اين نفسهای آخر هنوز به دنبال فهميدن يک مسأله ديگر است، ابوريحان يک سؤال کرد گفت آقا اين مسأله را من بدانم بميرم بهتر است يا ندانم و بميرم يک مسأله آگاهتر به محضر خدا رفتن بهتر است يا يک مسأله جاهلتر گفت مسلماً بدانی و بميری بهتر است گفت جواب مسأله را بگو، آن فقيه میگويد جواب مسأله را گفتم هنوز از خانه ابوريحان خارج نشده بودم صدای اهل منزل بلند شد و روح ابوريحان به ملکوت اعلی پيوست، مردم در فهم دين در دفاع از ارزشهای دينی فقيه باشيد بپرسيد يک کسی دوتا شبهه سؤال کرد طرف حاج واج میشود میماند مسلمان از دينت بتوانی دفاع کنی از ارزشهای دينی بتوانيم دفاع کنيم اينجا هم حريص باشيم اين مواردی که در روايات ذکر شده است و خب پيغمبر حريص بود در هدايت مردم، اسوه بود در تربيت مردم.
«بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم»[14]از ويژگیهای ديگر پيغمبر رؤف و رحيم بود نسبت به مؤمنين اين هم نکته پايانی مطلب تمام خدا میفرمايد به مؤمنين پيغمبر رئوف و رحيم است رئوف و رحيم دوتا از صفات الهی است تنها پيغمبری که خدا در قرآن دوتا از صفات خودش را به او استناد نموده رسولالله است رئوف يعنی محبت و رأفت به افراد مطيع و فرمانبردار رحيم يعنی رأفت و محبت نسبت به گنهکاران پيامبر هم نسبت به خوبان مسلمان رئوف بود هم نسبت به مسلمانهای خاطی رحيم بود اما نسبت به کفار چه؟ سخن پايانیام با هرکه با خدا زاويه دارد زاويه پيدا کنيم، ببينيد ياران پيغمبر را خدا در قرآن اين گونه توصيف میفرمايد: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ»[15]آنهای که با رسولالله هستند با دشمنان خدا شديد اند من اگر همکاسه بشوم با دشمن خدا دروغ میگويم در بندگی خدا، آنی که میگويد من بنده خدا هستم با آن کسی که دشمن خداست پای يک سفره نمینشيند: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ»[16]بلی با مؤمنين رحيم باشيم و پيامبر با مؤمنين رئوف و رحيم بود حالا مؤمنين بعضیها مؤمن خلص پاک رئوف، بعض مؤمنين و مسلمانها هم گاهی اوقات اشتباه میکنند خطا میکند گناه میکند بیراهه میرود پيغمبر رحم بود اينها را دلگرمی میداد اينها را هدايت میکرد راهنمايي میکرد.
صلّی الله عليک يا اباعبدالله، در زمان امام حسين يک فرد مسيحی آمد مدينه در دورانی که علیاکبر دوران طفوليتش بود حالا هم زمان امامت امام مجتبی يا آغاز امامت امام مجتبی اين فرد مسيحی در عالم خواب خدمت پيامبر رسيده بود حضرت مسيح در عالم خواب اسلام آورده بود بعد پيامبر فرموده بودند، در بيداری هم برو اسلامت را عرضه کن اين آمد مدينه و محضرت امام رسيد وقتی خواب را تعريف کرد که من در عالم خواب شب گذشته عيسی مسيح را خواب ديدم مسيح به من توصيه کرد اسلام بياورم و در محضر رسولخدا در عالم خواب که با حضرت مسيح بود من شهادتين را به زبان جاری کردم پيغمبر فرمودند در بيداری هم من بيايم اسلامم را عرضه کنم، آقا سيدالشهداء در مسجد نشسته بودند وقتی شهادتينش را تکرار کرد امام حسين فرمودند پيغمبر را ديشب در خواب ديديد چهرهای پيغمبر در خاطرت مانده گفت بلی، فرمودند برويد علیاکبر را بياوريد البته يک پارچهای را دور صورت علیاکبر افکندند وقتی علیاکبر آمد پارچه را امام کنار زدند تا اين شخص نصرانی چهره علیاکبر را ديد فرياد زد افتاد روی زمين از هوش رفت بعد که به هوش آمد آقا فرمودند چه شد؟ گفت آقا اين چهره با آن چهرهای که در خواب از پيغمبر ديدم يکسان است شبيه بهم اند، امام حسين فرمودند اگر تو همچو جوانی داشتی چه میکردی؟ گفت جانم را فدايش میکردم، حضرت فرمودند روزگاری بر من خواهد گذشت که همين جوان را در برابر ديدگان من به شهادت میرساند اين جوانی که قيافه او تداعی ياد و خاطرهای پيغمبر میکرد يعنی هرکه رسولالله را ديده بود علیاکبر را میديد ياد پيغمبر میافتاد اصلاً لحن سخن گفتنش انسان را ياد طنين سخن رسولالله میانداخت، رفتارش انسان را ياد پيغمبر میانداخت خيلی سخت اين فقدان چنين جوانی اول شهيد از بنی هاشم، وقتی که نوبت جهاد به بنی هاشم رسيد علیاکبر گفت تا من هستم اجازه به کسی نمیدهم آمد محضر پدر اجازه گرفت آقا شمشير به دست علی دادند علی را سوار کردند يک مقداری هم بدرقه کردند علی را و فرمودند خدايا تو شاهد باش، جوانی را فرستادم که شبيهترين کس به پيغمبر بود رفت ميدان جمعی را به خاک افکند علمای مقتل نويس نوشتند بعد از شخص امام حسين هيچ کدام از شهداء به اندازه علیاکبر کفار را به زمين نيفکند، در يک حمله به قلب دشمن دويست نفر را به خاک افکند اين جوان علوی، و اين سيد هاشمی دويست نفر را به خاک افکند برگشت آمد سمت خيمهها مقابل امام تشنگی او را اذيت میکرد: «يا أبة! العطش قتلني»[17]تشنگی دارد من را از پا در میآورد سنگينی آهن دارد من را رنج میدهد اين را هم حالا بعضیها بد بررسی میکنند میگويند چرا علیاکبر از امام حسين آب خواست؟ علیاکبر برای رفع عطش خودش آب نخواست، ببينيد دنباله کلام را عرض کرد پدر جان اگر آبی میبود و مینوشيدم بهتر از شما دفاع میکردم آب را برای خودش نخواست برای دفاع از ولايت خواست، آقا فرمودند علی انشاءالله از دست جدت سيراب میشوی يعنی مصلحت در عطش توست، اين جوان هاشمی دوباره به مصاف دشمن رفت درگير جنگ شد ظالمی با عمودی به فرق علیاکبر زد حضرت میخواست از اسب به زمين بيفتد دست را دور گردن اسب گرفت اسب رفت طرف دشمن هرکسی میرسيد يک ضربت شمشير میزد اين عبارت را برای علیاکبر مقتل نويسها نقل کردند: «فقطّعوه بسيوفهم إرباً إرباً»[18]با شمشيرهاشان علی را قطعه قطعه کردند انشاءالله استفاده کامل خواهيم برد عزيزمان مداح اهلالبيت جناب حاج آقای مؤمنی و ساير عزيزان به فيض کاملتر خواهند رساند مرحوم آيتالله شوشتری مینويسد وقتی علی اکبر از اسب به زمين افتاد سه فرياد به آسمان بلند شد، اول صدای علیاکبر بود اين جوان با ادب ببينيد وقتی ميدان میرود با اجازه میرود و وقتی هم از دنيا میخواهد برود خدا حافظی میکند صدا زد: «يا أبتاه! عليك منّي السّلام»[19]بابا من هم رفتم خدا حافظ: « هذا جدّي رسول اللّه (ص) يقرئك السلام، و يقول: عجّل القدوم إلينا»[20]صدا زد بابا پيغمبر آمده، صدايت میزند میفرمايد حسين به جانب ما بشتاب میداند سيدالشهداء نگران تشنگی اوست صدا زد بابا ديگر فکر تشنگیام نباش رسولالله سيرابم کرد، اين صدای اول بود، اما يک صدا از درون خيمه بلند شد صدای عمهاش زينب بود صدا زد: «وامحمداه واعلياه واحسيناه» يافت نشد، يک صدای سومی هم بلند شد تا قبل از شهادت علیاکبر صدای گريه بلند امام حسين را کسی نشنيده بود، حسينيها دوجا امام حسين کربلا بلند بلند گريه کرد يکی کنار پيغمبر علی بود يکی هم کنار پيکر عباس، آقا خودش را رساند وسط ميدان از اسب پايين آمد امام رو کاسه زانو حرکت کرد به طرف پيکر قطعه قطعه علی هفت بار صدا زد: «ولدی علی»[21]، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، صدای دريافت نشد آقا آمد بالای اين بدن غرقه بخون چاک چاک سر علی را به دامن گرفت، «على الدّنيا بعدك العفاء»[22]، بابا ديگر بعد از تو خاک بر اين دنيا باد بابا رفتی از هم و غم دنيا آسوده شدی اما پدرت را تنها گذاشتی چه کرد آقا؟ ديدند خم شد صورت به صورت علی، همه بگوييم غريب حسين.
[1] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص43.
[2] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج45 ص43.
[3] توبه 128.
[4] بقره 34.
[5] بقره 34.
[6] بقره 34.
[7] بقره 34.
[8] توبه 128.
[9] تاریخ امام حسین علیه السلام = موسوعة الإمام الحسین علیه السلام جلد۱۷ ص۲۱۲.
[10] تاریخ امام حسین علیه السلام = موسوعة الإمام الحسین علیه السلام جلد۱۷ ص۲۱۲.
[11] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص162.
[12] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص595.
[13] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص305.
[14] توبه 128.
[15] فتح 29.
[16] فتح 29.
[17] تاريخ امام حسين عليهالسلام- موسوعه الامام الحسین عليهالسلام ج4 ص22.
[18] تاريخ امام حسين عليهالسلام- موسوعه الامام الحسین عليهالسلام ج4 ص61.
[19] تاريخ امام حسين عليهالسلام- موسوعه الامام الحسین عليهالسلام ج4 ص61.
[20] مقاتل الطالبيين ص116.
[21] منتهی الآمال ج1 ص357
[22] تاريخ امام حسين عليهالسلام- موسوعه الامام الحسین عليهالسلام ج4 ص4.