استاد حدائق روز سه شنبه 11 مردادماه 1401 مصادف با روز چهارم محرم در مهدیه بزرگ شیراز به بیان «ویژگی های صالحین» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
در روزهای گذشته پيرامون حکومت صالحان و اوصاف صالحان از نگاه امام صالحان اميرالمؤمنين بود، بحثی که به حسب پيشنهاد بعضی از دوستان گفتند در مهديه عصر است هم بحث جهت مهدوی داشته باشد هم ارشادی نسبت به وضع اجتماعی داشته باشد، يکی از برجستهترين شخصيتهای در نظام اسلامی زمان اميرالمؤمنين مالک اشتر بود به همين مناسبت نامه 54 نهج البلاغه آئين نامه و دستورالعمل اميرالمؤمنين خطاب به مالک مورد بحث قرار گرفت، تا به اينجا رسيد که حضرت چهار برنامه کلی و اساسی را برای مالک به عنوان رئوس مطالب تبيين نمودند که رسالت تو در دريافت مالياتهای که بايد اخذ کنی، که اين بحثش گذشت چرا و چگونه، و نکته ديگر حضرت اشاره به اينکه جناب مالک در پاسداری از مرزهای اسلامی و مبارزه با دشمنان جامعه اسلامی را بايد تقويت کنی از ناحيه دشمنها هم آسيب نمیبينی، سومين نکته «اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا»[1] بپرداز به صلاح و رستگاری و تربيت جامعه خودت و مردم اين «اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا»[2]هم اشاره به مسائل اقتصادی و مادی هم مسائل تربيتی و معنوی، و چهارم هم حضرت فرمودند: «وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا»»[3] شهرها را هم آباد کن اين نگاه دين است اقتصاد را ببين رفاه مردم را بنگر دشمن را در نظر داشته باش، مسائل تربيتی فرهنگی فراموش نشود، در اخذ درآمدها از آنهای که بايد بستانی بستانی، بالاخره در يک جامعه اسلامی از بر اين جامعه و قبل اين جامعه اين آقا دارد سرمايه کسب میکند، حق اين است که به خاطر امنيت اعتبار جامعهای که در او زندگی میکند حق را بپردازد و اين را هم من يک وقت خدا رحمت کند مرحوم آيتالله حائری، رضوانالله تعالی عليه گفتند اسلامی میفرمايد پول را از پولدار بگير بده به فقير، ذکات را از آن متمکن بگير بده به آن نيازمند، يک وقتی من همين حرف را در جمع از شهردارهای کلانشهرهای کشور گفتم جلسهای بود در شيراز سال نود از کل کشور اينها دعوت شده بودند يک سخنرانی برای ما گذاشتند گفتم شهردارهای محترم از خدا ياد بگيريد خداوند از غنی میفرمايد بگيريد خرج فقير کنيد، درآمدهای هم که شما اخذ میکنيد جامعه را بياوريد به سمت تراز يکسان شدن شما میگوييد پول بالا شهر خرج بالا شهر پول پايين شهر خرج پايين شهر يعنی روز به روز تفاوت طبقاتی بيشتر میشود آنی که دارد برج میسازد خدا بيشتر به او بدهد، پاساژ میسازد خدا افزايش ثروت حلال بهش بدهد، از او بگيريد خرج آن نيازمند مستمند بیچاره کن، که يکی از آقايان شهردارها گله کرد گفت آقا ما پول اينها را گرفتيم بايد همان منطقه خرج کنیم! گفتم اين میشود تبعيض طبقاتی، مثلی که شما بگوييد ما خمس را بگيريم خرج خود اغنياء بکنيم اين خلاف سيره انبياست و خلاف سيره دينی است اسلام میفرمايد اين را بگيريد صرف کنيد برای نيازمندها خب اين چهار نگاهی که اميرالمؤمنين برای مالک به عنوان تبيين رسالت او بعد امام وارد میشود به دستورات فردی و جزئی دادن به مالک که همينها برای ما درس است ما هم بالنسبه مسئوليت و مديريت داريم يک وقت يکجايي صحبت میکردم، يک آقايي گفت من مسئوليتی ندارم گفتم مسئوليت خودت را داری، تو در قبال خودت مسئول نيستي در قبال چشمت وقتت زبانت دستت پايت، در همين حد تو هم مسئولی حالا مسئوليتها دائرهاش فرق میکند بعضیها مسئوليت بيشتر، يک کسی مادر چهار فرزند است يکی مادر دو فرزند است يکی اصلاً مادر نيست خودش است مسئول در برابر خودش است، اميرالمؤمنين.
خب اين آيه 21 سوره مبارکه البقره را هم يک اشارهای کنم، که حضرت مقدمه ورود در آن دستورهای فردی به مالک قرآن میفرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ»[4] ای انسانها خدا را بپرستيد خدايي که شما را آفريد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»[5]پيشينيان شما را هم نسلهای قبل از شما راه هم خدا آفريد بندگی کنيد نسبت به خدا تا به کجا برسيد: «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[6] همينجا من يک سؤال را جواب بدهم، بعضیها میگويند آقا میخواهيم با تقوی بشويم چکونيم؟ میگويند آقا نمازت را بخوان آقا میخواهيم به مقامات متقين برسيم بابا واجبات را انجام بده، خدا را بپرست، خدا را اطاعت میکنندت با تقوی يکی از رهکارهای رسيدن به تقوی بندگی خدا است نسبت به روزه: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»[7] روزه برويد تا به تقوی برسيد راه رسيدن به تقوی عزيزان به اين نيست که حالا طرف بگويند کرامتی کردند ما میخواهيم با تقوی بشويم چکونيم؟ میگويند آقا وظيفه بندگیات را به نحو شايسته انجام بده: البته اين: «لَعَلَّكُمْ»[8] يک هشدار است، برای متدينين آقای محترم نماز شب میخوانی معلوم نيست با تقوی باشی: «لَعَلَّكُمْ»[9] اميد اين است که به تقوی برسی، قطعی نمیگويند با تقوی شدی عبادت هم شرط دارد بايد حفظش بايد نگهش داری نبايد خرابش کنی، نافله شب میخوانی روز ضايعش نکن، عبادت میکنی تباهش نکن، به قول يکی از اساتيد علم اخلاق میگفت بعضی از متدينين ولخرج در معنويات هستند میگفت زحمت میکشند، کار میکنند تلاش میکنند ذکر میگويند قرآن میخوانند هنوز از مجلس خارج نشده، میگذاردش زمين و میرود هنوز در مکه است مکه را در مکه میگذارد هنوز از منی خارج نشده ضايع کرده منی را حفظ نکرده، اينکه امام باقر فرمود: «الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ»[10]نگهداشتن کار از انجام سختتر است، نگهداشتنش انجام کار يک زمان خاصی میبرد و تمام میشود اين را میتوانيم حفظش کنيم تا لحظه آخر اين را میتوانيد با سيئات خرابش نکني، لذا يکی از روشهای که خود قرآن میفرمايد شما را با تقوی میکند انجام عبادات است.
حالا آقا اميرالمؤمنين در ادامه توصيه به مالک وارد توصيههای فرمودی میشود، حضرت میفرمايد: «أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِيْثَارِ طَاعَتِهِ»[11]آقای علی تو را امر به تقوای الهی میکند در اين تکاليف فردی، مالک نور چشمی اميرالمؤمنين است مورد اعتماد کامل حضرت بود، اول توصيهای که حضرت به مالک میکند میفرمايد توصيه به تقوی بهت میکنم، اين را هم يک نکته بگويم، آقايون بدمان نيايد اگر بهمان گفتند رعايت تقوی کن، شما بالاتر هستيد يا مالک اميرالمؤمنين در اين نامه میفرمايد مالک علی تو را امر به تقوی میکند آقا که میداند مالک انسان با تقوای است اما: «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنين»[12]بدمان نيايد يادآوری کنيم علی مالک را ای امام متقين امر به تقوی میکنی، اين تقوی همينجا من مطالبی را عرض کردم نوع وعدههای الهی در قرآن به محوريت تقوی است، و تنها معيار برتری در پيشگاه خدا تقواست خدا میفرمايد: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[13]خدا نمیفرمايد: «ان اکرمکم عند الله اجمکم» هرکه قيافه زيباتری دارد نزد ما محبوبتر است، «أَتْقاكُمْ»[14]خدا نمیفرمايد: «ان اکرمکم عندالله اغناکم» هرکه ثروت بيشتری دارد، «ان اکرمکم عندالله اشهرکم»، «ان اکرمکم عندالله اعلمکم» هرکه سواد بيشتری دارد اينها هيچ کدام ملاک نست، ملاک تقوی است تراز تقوی است و به اعتبار اين تقوی هم خدا وعده داده خدا میفرمايد رشد اجتماعی میخواهد، ترقی و تعالی میخواهی: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»[15]:
تو بندگی چون گدايان به شرط مزد مکن، که خواجه خود روش بنده پروری داند
مثل امروز روزی بود که امام را از يک زندانهای تهران به يک زندان ديگر تبديل کرد اينها برای خدا آمد در صحنه برای خدا حرف زد، ببين خدا با امام چه کرد؟ «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»[16]امام دنبال رياست نبود دنبال مقام نبود، من خودم از آيتالله آقای حاج شيخ ابراهيم امينی شنيدم ايشان نقل میکردند زمانی که آيتالله العظمی بروجردی فوت کرد، بعضی از علمای که در معرض مرجعيت بودند و مطرح بودند اينها هر کدام سه شب مجلس فاتحه در مسجد اعظم گرفتند برای حضرت آيتالله العظمی بروجردی گفت هرچه به امام اصرار کرديم آقا يک سه شبی هم شما فاتحه اعلان کنيد امام فرمودند نياز نيست ديگران دارند ما هم شرکت میکنيم ايشان فرمود تا شب بيست و پنجم بعد از فوت آيتالله بروجردی همه مجلس گرفتند امام هم شرکت میکردند، گفت يک وقت عدهای شديم رفتيم خدمت امام گفتيم اماما مردم دارند يک حرفهای میزنند گفتند چه حرفهايي؟ گفتند شايد امام با آيتالله العظمی بروجردی ميانهای نداشت بينشان شکرآب بود که ايشان مجلس فاتحه نمیگيرد وحال آنکه امام نمیگرفتند تا اين سوء ظن نيايد که امام میخواهد خودش را مطرح کند برای مرجعيت نگاه امام آن بود گفت تا اين را به امام گفتيم، امام فرمودند عجب مردم يک چنین تصوری دارند میکنند، گفتيم بلی، گفتند پس سه شب هم از طرف من فاتحه اعلان کنيد ايشان گفتند شلوغترين مجالس آيتالله العظمی بروجردی آن سه شبی که بعد از گذشت بيست و پنج روز امام مجلس فاتحه گرفت اين تقوی است، با تقوی شدی، قرآن میفرمايد جامعهتان اصلاح میشود: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[17]ما يکی از مشکلات اجتماعیمان هم همين است حالا مسئولين محترم در مجلس اند برادر عزيزم جناب آقای محبیپور معاونت محترم سياسی امنيتی استانداری، جناب حجةالاسلام و المسلمين آقای استوار و ساير عزيزانی که در محضرشان جناب آقای سرهنگ علیپور و همکاران محترم و همه اعزه روحانيت خواهران محترمه عزيزان گره کور همه مشکلات در خد گريزی است بارها من اين را عرض کردم تمام دوائر دولتی ما در هر بخش میخواهند موفق شوند بايد تلاش کنند در آشنا کردن مردم با خدا، مردم اگر با خدا آشنا شدند ظرفيتها و امکاناتی که در اختيارشان هست سوء استفاده نمیکنند ثروت را میگويد امانت است، مقام را میگويد فرصتی است و امانتی است دنيا را وديعه الهی میبيند طغيانگری نمیکند با دادههای الهی و لذا ببينيد قرآن چه زيبا و رسا میفرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»[18] اگر مردم شهرها بلاد ايمان میآوردند تقوی پيشه میگزيدند: «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[19]ما برکاتمان را از آسمان و زمين بر اينها ساری و جاری میکرديم الآن اين بارانهای غير موسم ما در روايات هم داريم باران در تابستان يک نوع ادب است يک نوع هشدار است، درست است رحمت است میگويند وقتی باران میآيد دعا کنيد نزول باران زمان استجابت دعاست، اما روايات متعدد داريم از معصومين که وقتی باران در غير فصل خودش دارد میآيد اينکه اميرالمؤمنين به خدا عرض میکند خدايا تابستان زمستان ما را زمستان قرار بده، اين يک هشدار است بشر چه کردهای: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلَاء»[20] کار دست بشر است بشر اگر زندگیاش سازماندهی بکند قرآن میفرمايد: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون»[21] اين انسان تکذيب میکند حقيقتها را و مجازات میشود به خاطر کارهای که خودش کرده، خود بشر از خودش دارد انتقام میگيرد نتيجه عملکرد او او را گرفتار کرده لذا تقوی ساماندهی میکند اوضاع اقتصادی را ما در عصر ظهور که انسانها با تقوی هستند مردم میگردند دنبال آدم نيازمند اين آقا میرسد به او میگويد کسی سراغ نداری کمک بخواهد پول بخواهد شما اين صحنه را الآن میبينيد؟ خيلی کم، محدود خيلیهای دارند زحمت میکشند بار زمينمانده ديگران اينها دارند بلند میکنند آنها دارند میآيند سمت مردم، حالا شما الحمدلله موفق هستيد ولی اين نگاه خدمت به مردم به عنوان سابق در کار خير خيلی معدود است در عصر ظهور اين اتفاق میافتد چون تقواست و آيات ديگر، قرآن میفرمايد با تقوی باشد ما میشويم معلمتان: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ»[22] با تقوی شدی خدا میشود معلم اين تعليم از ناحيه الهی اتفاق میافتد نسبت به پيامبران الهی همين بود:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد
لذا اولين توصيه اميرالمؤمنين به مالک توصيه به تقوی است قرآن اين کتاب آسمانی شريف بر همه کس اثر نمیگذارد ما روايت داريم: «رُبَّ تَالِ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَلْعَنُهُ»[23] چه بسا کسانی که قرآن تلاوت میکنند قرآن لعنتشان میکند قرآن میخواهيد بر سلول سلول وجودتان تأثير بگذارد: «الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقين»[24] اين قرآن متقين را هدايت میکند نهروانیها قرآن میخواندند جلو اميرالمؤمنين، حجاج ابن يوسف ثقفی ملعون بيست سال استاندار کوفه بود حافظ کل قرآن بود در اين بيست سال صد هزار شيعه اميرالمؤمنين را اعدام کرد، حالات قرآن را بخوانيد، قرآن میخواند حکم اعدام میداد، من يک فيلمی را از صدام ديدم در زمان جنگ تحميلی در يکی از محورهای عملياتی صدام آمده بود، اين بی سيم را دادند دست صدام میخواست فرمان جنگ بدهد، صدام ديکتاتور گفت الله اکبر الله اکبر و الله اکبر، «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبينا»[25]اول تکبير گفت، بعداً آيه خواند بعد فرمان حمله داد اين تأثير دارد، قرآن میفرمايد: «هُدىً لِلْمُتَّقين»[26]چرا بعضیها قرآن هم میخوانند کارهای خودشان را هم انجام میدهند چون تقوی نيست.
من يک تعريفی از تقوی گذرا عرض کنم و اين قسمت از بحث را جمعبندی کنم، تقوی را من سهتا تعريف از سهتا شخصيت بزرگ عالم اسلام کنم، يکی از رسولخدا يادم میآيد يک وقتی طلبهای به آيتالله بهجت نامهای نوشته بود که ما را نصيحت کنيد آيتالله بهجت همين روايت را زير نامه آن طلبه مکتوب کرده بودند که: «سئل رسولالله عن التقوی» يافت نشد، از پيغمبر سؤال شد تقوی چيست؟ پيامبر در پاسخ فرمودند: «تمام التقوی ان تعمل بما تعلم» يافت نشد، تمام تقوی به اين است که آنچه که میدانی به آن عمل کن، اين تقواست، ما چقدر از دين يادگرفتيم از بايدها نبايدهای دينی به همان عمل کنيم، عمل کرديم با تقوا هستيم به آنچه از دين و ارزشهای اخلاقی مطلع هستيم و پايبند نيستيم بیتقوا هستيم، بعد ادامه حديث رسولالله فرمودند اگر کسی عمل کرد به آنچه از دينش ياد گرفته خداون آنچه را نمیداند هم به او خواهد آموخت، بعض درها به روی ما باز نشده، چون آن دری که باز هست را هم نگذشتيم عبور نکرديم اين يک تعريف تقوی ما در جامعه امروز خيلی چيزها مردم میدانند، بیانصافی را میدانند مطلوب نيست، ظلم را ما میدانيم کار قبيحی است از نگاه اسلام، غيبت را میدانيم حرام است دروغ را میدانيم حرام است اينها جزء باورهای ماست به همان اندازه که به اين باورها داريم عمل میکنيم با تقوی هستيم و به همان اندازه که به اين باورها عمل نمیکنيم بیتقوا هستيم اين يک تعريف.
يک تعريف هم آقا اميرالمؤمنين در بيانشان دارند که شخصی از حضرت نسبت به تقوی وقتی سؤال کرد، آقا يک مثالی زدند فرمودند: «ولو ان عملک علی طبق واحد و لم يجعل له قطاعاً و طيف به علی اهل الارض لما تستحيي منه» يافت نشد، آقا فرمودند اگر همه کارهايت را بگذارند روی طبقه، حجاب را هم از روی اعمالت بر دارند يعنی مردم بفهمند چه کاره هستي، نشان بدهند کارهايت را دور عالم بچرخانند خجالت نکشی، اگر کسی گفت آقا مسائل من را به ديگران هم بگوييد بازگو کنيد من مشکلی ندارم اين نشانه تقواست اين حرمت خدا را در خلوت رعايت کرده جلوت هم مردم بفهمند تازه خلوت او را به قول يکی از بزرگان میفرمود متقين خلوت بهتر از جلوت دارند اينها خلوتشان را اگر مردم بفهمند ارادت فوقالعادهتری پيدا میکنند اين در جلوتاند برای اينکه خدای ناکرده شائبه ريا نيايد ملاحظاتی دارند، متقين حال درونی و نهانی آنها يک حال بهتری است اينکه اميرالمؤمنين میفرمايد انسانهای با تقوی: «وَ الْخُمُولُ أَشْهَى إِلَيْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ»[27] گمنامی برای اينها از شهرت بهتر است، خيلی هم دوست ندارند که تمام مسائل اينها را ديگران بفهمند، میگويند در خانه اگر کس است يک حرف بس است.
يک تعريف ديگر هم از رئيس مذهب آقا امام صادق کنم، شخصی محضر حضرت رسيد گفت آقا تقوی چيست؟ ببينيد اين کدهایی را که معصومين دارند میفرمايند تماماً در اصحاب الحسين جمع است، کسانی دور امام حسين جمع شدند و ماندند و به شهادت رسيدند که همه اسوه همين اصول بودند آقا امام صادق وقتی از تقوی پرسيدند حضرت فرمودند: «لَا يَرَاكَ اللَّهُ حَيْثُ نَهَاكَ»[28] تقوی يعنی اينکه خدا تو را نبيند در کاری که تو را نهی کردند: «وَ لَا يَفْقِدُكَ حَيْثُ أَمَرَكَ»[29] آن واجبی هم که از تو انتظار میرود از تو فوت نشود، آدم با تقواست کسی است که واجباتش تعطيل نمیشود آدم با تقوی کسی است حرام مرتکب نمیشود همين حالا مستحبات شرط تقوی نيست زيارت عاشورا يک فضيلت است نماز شب خواندن يک امتياز است اما نماز واجب خواندن نشانه تقواست حرام مرتکب نشدن نشانه تقواست، امام فرمود آدم با تقوی خدا او را در گناهی که نهيش کردند نمیبينند واجبی که از او انتظار میرود از او فوت نمیشود يعنی تراز او خداست، اميرالمؤمنين میفرمايد آقای مالک ما تو را امر به تقوی میکنيم: « أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِيْثَارِ طَاعَتِهِ»[30] در طاعت الهی هم ايثار کن کم نگذار در بندگی خدا کوشا باش اطاعت الهی خدا رحمت کند مرحوم علامه نائينی اعلیالله مقامه میگويند ايشان وقتی رحمت خدا رفت، شخصيت بزرگی بود مراجع در مکتب او تربيت شدند مثل آيتالله العظمی خويي را ايشان تربيت کرد، آيتالله العظمی حاج شيخ بهاءالدين محلاتی که از مفاخر روحانيت شيعه بود، که همين مکان مقدس در آغاز انقلاب به امر ايشان وقف بر امام زمان شد اينها تربيت يافتگان مرحوم نائينی بودند آيتالله العظمی نائينی فوت کرد میگويند يکی از علما خواب ايشان را ديد گفت آقا از برزخ چه خبر؟ میگويند ايشان يک بيت شعر خواند فرمود:
کس نمیداند در اين بحر عميق، سنگريزه قرب دارد يا عقيق
آن قسمت که رفتيد آن وقت تقواها روشن میشود کهها هستند که سرخط اند، لذا در يک کلامی اميرالمؤمنين میفرمايد چهار چيز را خدا چهار جا پنهان کرده خيلی مراقب باشيد اشتباه نکنيد يکش را حضرت میفرمايد: «وَ أَخْفَى وَلِيَّهُ فِي عِبَادِهِ»[31]چون ما از تقوای يکديگر بیاطلاع هستيم تقوی يک امر درونی باطنی است گرچه آثار ظاهری پيدا میکند چون بیاطلاع هستی میگويند به هيچ به ديد حقارت نگاه نکنيد حضرت میفرمايد: «وَ أَخْفَى وَلِيَّهُ فِي عِبَادِهِ»[32]خدا اوليائش را بين مردم پنهان کرده: «فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَبْداً مِنْ عَبِيدِ اللَّهِ»[33]هيچ بندهای از بندگان خدا را به ديد سبکی نگاه نکنيد: «فَرُبَّمَا يَكُونُ وَلِيَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ»[34] يک وقت میبينی همانی که به نظرت کوچک میآيد، همان کارگر سادهای شهرداری بايد بهش بگويي التماس دعا، يک وقت همان فرد بیسواد روستايي سرخط است علامه کاشف الغطاء را میفرستند را میفرستند به کوفه، آقا اميرالمؤمنين میآيد به خواب کاشفالغطاء به آن پيره مرد قهوهچی کوفی بگوييد دعا کند تا باران بيايد، يعنی يک وقت پردهبرداریهایی میکند لذا ما در روابط اجتماعیمان هم بايد رعايت کنيم، يک جمله هم از آقا امام هشتم عرضم را جمعبندی کنم، آقای علیبن موسی الرضا هم در روابط اجتماعی میفرمايند مؤمن واقعی کسی است که اين نشانه تقواست، نشانه ايمان است بايد چنين باشيم در اصول کافی است: «لَا يَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي»[35] امام رضا میفرمايد شما هرکه را میبينيد بگوييد از من بهتر است خيلی حرف است اين حديث، بعد امام میفرمايد مردم از دو حال خارج نيستند يا ظاهراً از شما بهترند بگوييد خدايا ما را هم مثل اينها قرار بده، اين آدم موفقتری است کوشاتری است خدمتگذارتری است ما هم بشويم مثل اين، يا ظاهرشان از شما ضعيفتر است از نظر ايمان خواهرم تو با حجابی آن خانم بد حجاب امام رضا میفرمايد نگويي من بهتر هستم آقای محترم شما اهل هيئت هستيد، کسی را میشناسيد که پای در هيئت هم نمیگذارد، اينجا هم رو خودت کار کن نگو من بهتر هستم امام میفرمايد اين جوری خودت را تربيت کن، بگو شايد اين ظاهر آشفته دارد باطنی آراسته داشته باشد که آن باطن او ظاهرش را هم درست کند، و من ظاهرم آراستگی دارد يک عيب باطنی داشته باشم که آن عيب باطنی من آراستگی ظاهری من را تباه کند، اين معيارهای است که اولياء ذکر کردند که در رساندن انسانها به کمالات و معنويات کمک میکند انسانها را، دو نکته فردی که امام به مالک توصيه فرمودند رعايت تقوای الهی که در حد حوصله مجلس اشارتاً عرض شد: وَ إِيْثَارِ طَاعَتِهِ»[36] در مسير طاعت خدا اهل ايثار باشيم کم نگذاريم در بندگی خدا و در عبوديت خدا خدا رحمت کند مرحوم آيتالله والد ما را در: «إِيْثَارِ طَاعَتِهِ»[37] اين را بگويم و تمام ابوی ما میفرمودند مرحوم جدما آن دو سال آخر عمرشان که کسالت داشتند ديگر نماز جماعت نمیرفتند توانايي رفتن بيرون نداشتند در خانه يک نماز جماعتی میخواندند و معدود افرادی از متدينين میآمدند به ايشان اقتداء میکردند حاج آقای میگفتند آن دو سال آخر که ديگر ايشان حال جسمیشان هم خيلی تحليل رفته بود دوبار نماز شب میخواند، يکی نماز عشاء را که میخواندند قبل از خواب وضوء میگرفتند نماز شب را میخواندند میخوابيدند بعد حاج آقا میگفتند سحر میخواستم بروم برای نماز جماعت صبح مسجد علمدار میگويد ايشان روی سجاده تسبيح به دست دارند نافله شب میخواندند گفتند يک وقت از ايشان سؤال کردم گفتم آقا شما اين شبها شما دوبار نماز شب میخوانيد يکبار سر شب يکبار وقت سحر گفت ايشان اين جمله فرمودند اين: «إِيْثَارِ طَاعَتِهِ»[38]را میخواهم بگويم، برای خدا کم نگذاريد هرچه از دستتان میآيد بکنيد، در بندگی در اطاعت الهی گفتند بابای من من ديگر حالم حال مساعدی نيست، اميدی به زنده ماندن با اين وضع هم ندارم دلم میخواهد اگر امشب شب آخر زندگی من است نماز شب نخوانده به محضر خدا نروم لذا سر شب قبل از خواب يک نماز شب میخوانم سحر میبينم خدا لطف کرده هنوز زندهام پا میشوم يک نماز شب هم در آن وقت سحر میخوانم: «إِيْثَارِ طَاعَتِهِ»[39] گاهی اوقات ما برای همه چيز وقت داريم برای بندگی خدا و مسير اطاعت الهی کم میگذاريم شخصی به پيغمبر عرض کردم يا رسولالله میخواهم خدا رحمم کند، پيغمبر فرمود به خودت رحم کن.
صلّی الله عليک يا اباعبدالله، بعد از واقعه عاشورا وقتی که حضرت زينب به مدينه بازگشت اين بانوی که در بين بانوانی که در کاروان همراهی با ولايت بودند و بعد هم دوره اسارت هيچ خانمی به اندازه حضرت زينب مصيبت نديد مادر دو شهيد خواهر چند شهيد، خود دختر شهيد، عمه شهيد حضرت زينب مرکز اصلی اين مصيبتها بود وقتی که اين بانوی بزرگ به مدينه برگشت، عبدالله ابن جعفر شوهر حضرت زينب که پسر عموم دختر عمو بودند در يک جلسهای که با حضرت زينب زن و شوهر نشسته بودند سؤالاتی را از کربلا پرسيد، گفت خانم به من خبر رسيده که شما وقتی که شهدای بنی هاشم را میآوردند شما از خيمه به استقبال امام حسين میرفتی پيکر قاسم را میآوردند پيکر برادرانش را میآوردند فرزندان مسلم را میآورد فرزندان عقيل میآوردند حضرت زينب به استقبال سيدالشهداء میرفت، حضرت زينب فرمود درست است، گفت اما شنيدم بچههای خودت را وقتی میآوردند به استقبال برادر نرفتی فرمود عبدالله ابن جعفر من خوف از اين داشتم که وقتی بچههاي من را گفتند شهيد شدند دارند میآوردند به استقبال برادر بروم يک وقتی آقا امام حسين ببييند مادر شهيد دارد میآيد و به استقبال فرزندش میآيد آثار شرمندگی در چهره امامم ببينم از خيمه خارج نشدم که در آن آوردن پيکر فرزندم با امام رو به رو نشوم، گفت اما من شنيدم برای علی اکبر شما تا وسط ميدان رفتيد، فرمود عبدالله ابن جعفر کربلا نبودی حسين خيلی تنها شد، وقتی که علی اکبر از اسب به زمين افتاد و سيدالشهداء صورت به صورت علی گذاشت من ترس از اين داشتم که حسين کنار پيکر علی جان بدهد، و لذا مرحوم آيتالله شوشتری اين جمله را میفرمايد میگويد امام حسين يک موت داشت يک شهادت، میگويد موت امام حسين کنار پيکر اکبر بود شهادت در گودی قتلگاه بود، اينجا بود که زينب صدا زد: وا اخاه واحسيناه، واعلياه:
شتابان آمد سمت ميدان، گفت عبدالله ابن جعفر حسين خيلی تنها شده بود آمدم همدردی با برادر کنم.
الا لعنة الله علی القوم الظالمين
و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظيم
اللهم تقبل منا و من اهل مجلسنا
اللهم عجل لوليک الفرج و سهل له المخرج و اوسع له المنهج.
[1] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[2] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[3] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[4] بقره 21.
[5] بقره 21.
[6] بقره 21.
[7] بقره 183.
[8] بقره 183.
[9] بقره 183.
[10] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص296.
[11] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[12] ذاريات 55.
[13] حجرات 13.
[14] حجرات 13.
[15] انفال 29.
[16] انفال 29.
[17] اعراف 96.
[18] اعراف 96.
[19] اعراف 96.
[20] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص844 .
[21] اعراف 96.
[22] بقره 282.
[23] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج89 ص184.
[24] بقره 1-2.
[25] فتح 1.
[26] بقره 1-2.
[27] تحف العقول النص ص443.
[28] مجموعة ورام ج2 ص246.
[29] مجموعة ورام ج2 ص246.
[30] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[31] وسائل الشيعة ج1 ص117.
[32] وسائل الشيعة ج1 ص117.
[33] وسائل الشيعة ج1 ص117.
[34] وسائل الشيعة ج1 ص117.
[35] بحار الأنوار (ط - بيروت) ج75 ص336.
[36] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[37] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[38] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[39] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.