استاد حدائق روز دوشنبه 10 مردادماه 1401 مصادف با شب چهارم محرم در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث « درس های نهضت سیدالشهدا(ع)» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سخن مجلس پیرامون یکی از درس‌‌های بزرگ نهضت عاشورا درس آزادگی بود که این حلقه‌ی اتصال بشر به همه‌ی کمالات همین رسیدگی به آزادگی و منش آزادگی را در زندگی داشتن که رسالت همه‌ی انبیاء را هم عرض کردیم در همین جهت و در همین راستاست «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ»[1] یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر برای همین آمدند، به بشر بگویند که بشر همه چیز از خداست، بشر تو مربوط به خدا هستی، پول، مقام، زور بازو، خانه و زندگی می‌‌دهند خودت را گم نکن. «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ»[2] این درس آزادی و عبودیت، بندگی است به استناد همین سرفصل سخنی از فرمایشات امام حسین زینت‌بخش مجلس شد که سیدالشهداء رمز آزادگی خود را در 5 اصل کلی نام برد یکی اصل بندگی است، مردم هر چه بندگی خدا بیشتر کنید زندگی دنیا برای شما شیرین‌تر است گاهی اوقات ما از زاویه‌ی خودمان نگاه می‌کنیم، بنده سرطانی‌هایی را دیدم که در سرطان خود لذت می‌برند، بنده است!

در همین مسجد آقایی بود که سرطان کبد داشت خدا رحمتش کند خیلی از اصحاب نمی‌دانستند داستان مال 25 سال قبل است و بعد به رحمت خدا رفت، با همان حالت بیماری و زحمت به نماز می‌آمد، یک وقت به ایشان گفتم که آقا شما سختتان نیست مسجد می‌آیید، گفت: آقای حدائق تا می‌توانم می‌آیم و شرکت می‌کنم  استفاده می‌کنم، این بدن مال خداست یک روز خدا می‌خواسته کبدت سالم باشد، یک وقت می‌خواسته کبدت چرب بشود، یک روز چشم بینا و یک روز چشم نابینا، چرا خدا چنین؟ چرا خدا چنان؟ بنده باش بشر؟! مثل زینب، مثل سیدالشهداء، مثل شهدای کربلا. از این شهداء باید درس گرفت، سر جوانش را می‌برند به طرف این مادر می‌اندازند و دل مادر را آتش بزنند، «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ»[3] ام وهب می‌داند که وهب مال خداست حالا که برای خدایی این بچه را خرج کرد و هزینه کرد چه کرد؟ خانم‌ها مادرها راحت می‌شنوید. آسمان آسمان سختی بود جلوی پای یک مادر سر آغشته به خون فرزندش را بیاندازند بگویند دل مادر را آتش بزنیم، خم شد سر بریده‌ی فرزند را برداشت بوسه‌ای به پیشانی فرزندش زد پسرم ممنونم مارا در محضر زهرای مرضیه روسفید کردی، سر بریده را پرتاب کرد به طرف دشمن و گفت: ما چیزی را که در راه خدا دادیم پس نمی‌گیریم.

سردار اسکندری که الان گفتند جسدشان را برگردانند، من یادم هست زمانی که سردار اسکندری شهید شد در سوریه دیدید بعضی از تصاویر سرش را بالای یک سرنیزه‌ای کرده بودند و در فضای مجازی پخش کرده بودند، خود بنده با یکی از بزرگان علماء کشور اسم نمی‌آورم و سردار سپاه استان آن زمان که خبر شهادت ایشان آمد به منزل سردار اسکندری رفتیم، خانواده‌ی ایشان نشسته بودند، فرزندانشان هم بودند، آن آقایی که از شخصیت‌های کشوری روحانیت بود آمده بود بحث شد و گفتند بدن سردار اسکندری داعشی‌ها گفتند به شرطی می‌دهیم که یک تعداد از این اسراء داعشی را آزاد کنید و ما در صدد هستیم یک تعداد از این اسیرها را آزاد کنیم که جسد را تحویل بگیریم، درود خدا بر این ایمان‌ها و باورها، همسر این شهید گفت: ما حاضر نیستیم دشمنان خدا واهل‌البیت بخواهند آزاد بشوند که جسد شوهر ما برگردد. ما شوهرمان را در راه خدا دادیم و جسدش را نمی‌خواهیم، دشمنان خدا و اهل‌البیت را آزاد نکنید و شهید هم راضی نیست، این اتفاق متوقف شد و الان این بدن دارد برمی‌گردد. این همان نگاه «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ»[4] مال خدا هستیم و بچه‌‌ی من! خانه‌ی من! زندگی من! به این منیت‌ها وابسته شدی ضربه می‌خوری، به خدا وابسته بشوید، درس عاشورا درس آزادگی است، این آزادگی راهکارش این است 1ـ بندگی خدا امام حسین فرمود: بندگی خدا ما را اینجا آورد و در این مسیر و با این قاطعیت قرار دارد، حسین بن علی تهدید می‌کنند و آقا می‌داند چه جریان‌هایی اتفاق می‌افتد ولی امام در صحنه می‌آید، یک وقتی نقل می‌کند شخصی محضر ولی عصر یکی از علماء مشرف شدند از حضرت سؤال کرد که آقا چرا این عزت فوق‌العاده خدا به امام حسین عطا کرد گرچه در روایات هم داریم امام صادق می‌فرماید: سفینه‌ی امام حسین از سفینه‌ی بقیه‌ی ائمه وسعتش بیشتر است یک امتیازاتی در حسین بن علی است که منحصر به فرد است، شب‌های جمعه مادرش، پدرش و معصومین و انبیاء و اولیاء اقتداء به رسول الله می‌کنند و به کربلا می‌آیند، دعای تحت قبه‌ی این سیدالشهداء مستجاب است، تربتش شفاء است، شما تربت قبر پیغمبر را بخورید حرام است، خاک قبر امام علی حرام است، ولی شفاء است این تربت امام حسین و نص کلام رسول الله است، سؤال کردند این عزتی که خدا به امام حسین داده شده مثلا ببینید این مجالس سیدالشهداء راببینید آیا برای پیغمبر هم این جور مجالس می‌گیرید؟ دو ماه بلکه در طول سال این همه هزینه، این همه ارادت!؟ سؤال کرد چرا؟ حضرت فرمود: آیه‌ی قرآن را خواندید. «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»[5] گفت: بله حضرت فرمود: جد ما سیدالشهداء هر چه داشت در راه خدا هزینه کرد، آبرو، ثروت، خانواده، بچه‌ها، برادرها، دوستان، مردم با آبروی امام حسین هم بازی کردند و امام آبرو را هم هزینه کرد؟! این جمله را در یک مجلسی عرض کردم و جمله‌ی تکان‌دهنده‌ای هست. امام سجاد می‌فرماید: تمام این‌هایی که کربلا آمدند در قتل امام حسین شرکت کردند قربة الی الله آمدند، امروز یک خانمی زنگ زده به من که فرزندم 18 ساله است فحش به پیغمبر می‌دهد، فحش به مقدسات دینی می‌دهد، این گذشته هم بوده است حالا می‌گویم علتش چیست؟ کار نمی‌کنید، تبیین نمی‌کنید، الگو معرفی نمی‌کنید فطرت همه‌ی مردم پاک است خدا کسی را خبیث نیافریده است «کل مولود یولد علی الفطره»[6] پیغمبر فرمود: هر کسی متولد می‌شود با یک فطرت پاک متولد می‌شود اگر بد شد باید علت را پیدا کرد پدر، مادر، خانواده، تغذیه، محیط، رفیق، اراده‌ی خود فرد این‌ها عواملی است که یک فرد را سعادت‌مند یا شقاومت‌مند می‌کند. حضرت فرمودند: جد ما سیدالشهداء همه چیزش را داد آبرویش را هم داد، زین العابدین فرمود: اینهایی کربلا آمدند قربة الی الله به خدا نزدیک بشوند در کشتن امام حسین، این خیلی حرف است، یعنی خدایا حسین را می‌کشیم که به شما نزدیک بشویم، چه کرده بودن بنی امیه، چه تبلیغات مسمومی ایجاد کرده بودند، مردم از تبلیغات غافل نشوید، تبلیغاتی که سال 60 و 61 هجری کاری با مسلمانان کرد که مسلمان‌هایی که خود از امام دعوت کرده بودند خود در قتل امام شرکت کردند، حالا می‌گویی جوان ما اینجور گفت، خب تو هم کار نکردی، او تهاجم کرده است و شما هم آن دفاع واقعی را نکردید.

امام سجاد فرمود: «کل یتقرب إلی الله عز وجل بدمه»[7] این‌ها آمدند کربلا که حسین بن علی را می‌کشیم که به  خدا نزدیک بشویم نگفتند که برویم جهنم تحول این مردم بعد از شهادت بود، خطبه‌ی حضرت زینب کوفه را منقلب کرد خطبه‌ی زین العابدین مبنای قیام ادبیون و فاطمیون و تحول در شام شد تبلیغات کارش را کرده بود، آقا امام زمان به آن فرد فرمودند: جد ما سیدالشهداء هر چه داشت داد، من از شما عزیزان سؤال می‌کنم آیا امام حسین چیزی در کربلا داشت و هزینه نکرد؟ حتی وجودش را تکه تکه کردند، من تا الان که اینجا هستم روی منبر خدمت شما، بعضی از روضه‌های عاشورا و کربلا جرأت خواندنش را ندارم و نخواندم چرا؟ چون اعتقادم این است که این روضه اگر خوانده شد باید پای این روضه جان داد، نه اینکه دست روی پیشانی بگذاری و تظاهر به گریه کنی باید بمیری، با این پاره‌ی تن رسول الله چه کردند این نامردمان نمی‌توان آن مقتل را خواند!؟ ادبش جان سپردن است،ادبش انقلاب روحی و درونی است با امام حسین کم نگذاشتند در جنایت.

راوی به امام صادق عرض کرد: این جریاناتی که در عاشورا نقل می‌کنند چجوری است؟ امام فرمود: این‌ها هر کاری از دست‌شان بر می‌آمد کردند کم نگذاشتند، خب امام حسین همه چیز را داد، خدا می‌‌فرماید کار کردی ده برابر به شما می‌دهم، حضرت فرمود: هر چه خدا به سیدالشهداء داده است در دنیا یک به یک است، نه تای دیگر در آخرت است، سلطنت امام حسین قیامت باید دید، بخشودگی اهل گناه در صف محشر وابسته‌ به یک گردش چشمان حسین است یکی از روحانیون متدین و مؤمن یک تصادفی کرد حدود یک سال قبل سه روز در کما بود بعد از کما برگشت به زندگی، زندگی پس از مرگ برنامه‌اش در تلویزیون پخش کردند.

این آقا گفت: آقای حدائق حکومت عالم برزخ دست سیدالشهداء، دست امام حسین است یک جریاناتی این آقا نقل می‌کرد از عظمتی که خدا به امام حسین داده است و مشاهداتی که این فرد آنجا دیده بود، حالا همه چیز را نمی‌توان روی منبر گفت وقت عزیزان را هم من نگیرم و برگردم به اصل بحث.

امام حسین اسوه‌ی بندگی است، امام حسین نماز ظهر عاشورای اول وقتش وسط میدان تعطیل نشد ما سینه خوب می‌زنیم، نمازمان را هر وقت شد می‌خوانیم، ادارات، بازار و شهرمان را ببینید. یک آقایی می‌گفت یک سالی سحر عاشورا بود در صحن احمد بن موسی اذان ظهر گفتند، همه‌ی عزاداران به احترام اذان سکوت کردند و اذان تمام شد دوباره حسین حسین گفتند. مؤمن درس این جلسات، بندگی است. آقای ابوثمامه خدمت حضرت آمد و گفت: آقا ظهر داخل شد امام یک نگاهی به آسمان کردند و فرمودند: «ذکرت الصلاة جعلک الله من المصلین و الذاکرین»[8] ابوتمامه یادی از نماز کردی خدا تو را از نمازگزاران ذاکر قرار بدهد آقا فرمودند: به عمر سعد بگویید جنگ را متوقف کنید و نماز بخوانیم و جنگ را ادامه دهیم.

این نامردمان جنگ را تعطیل نکردند، حسین بن علی بهانه می‌آورد این نماز بهانه است و فرسایشی کند تا جنگ به شب بکشد، گفتند: جنگ تعطیل نمی‌شود. آقا از اسب پایین امد وسط میدان و من بارها این را عرض کرده بودم ولی دو سه سال است بیانم عوض شده است، سابق می‌گفتم: مردم بترسید از اینکه این نماز ظهر عاشورای امام حسین خدا قیامت روی مانیتور محشر قرار دهد، حاجی مشتری واجب‌تر از نماز است، آقای مدیر جلسه مهم‌تر از نماز است، گرفتاری‌ات بیشتر بود؟! سیدالشهداء گرفتارتر بود یا تو؟ چه جوابی داریم برای نمازهای به تأخیر افتاده!. آن وقت از اقتصادمان می‌نالیم، آیا در بندگی موفق هستیم، بندگی کردیم و خدا خدایی نکرد؟! پرداخت کردیم و دریافت نداشتیم؟! اوضاع را ببینید ما در بندگی آسیب می‌بینیم چون بندگی نمی‌کنیم.

سابق می‌گفتم این نماز امام حسین را اگر نشان دادند خیلی‌ها قیامت سر خجالت پایین می‌اندازند، امام حسین ظهر عاشورا زیر تیرباران دشمن، وضعیت حضرت را من یک اشاره‌ی تاریخی کنم جمعی از یاران شهید شدند صدای العطش از خیمه‌ها بلند، حلقه‌ی محاصره تنگ شده و امام در آن فشار شدید ظهر عاشورا تا وقت نماز می‌شود از مرکب پایین آمد و وسط میدان الله اکبر اقامه‌ی نماز کرد جمعی از یاران حضرت جلو حضرت سپر برافراشتند و یک عده‌ای پشت حضرت اقتداء کرد، امام دورکعت نماز ظهر می‌خواست بخواند، نماز خوف بود این نامردمان فرصت همین را هم نداده بودند، نماز با همین وضع اقامه شد. ما چقدر خدا برایمان مهم است؟

«لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ»[9] ما چقدر خدا برای‌مان مهم است؟! این امام حسین است، برنامه‌ی شب عاشورای امام حسین چهار چیز بود: حضرت برای چهارچیز وقت گرفت و فرصت داد: نماز، قرآن، دعا، استغفار، بندگی خدا!

یک شب امام حسین فرمود: فرصت بدهید که با خدا عشق‌بازی کنیم و بندگی کنیم، ما می‌گوییم یک فرصت بدهید دنبال یک کارای دیگر هستیم، درس محرم درس بندگی است، درس خدامحوری است. من بارها گفتم یک هفته با خدا تنظیم بشوید خدا عالم را با شما تنظیم می‌کند، هر جا گیر هستی در خودمان گیر هستیم، بندگی کردید خدا شما را مدیریت می‌کند و زیر بار منت شما قرار نمی‌گیرد. حسین برای من نماز اول وقت می‌خوانی، دل‌های عالمیان را متوجه تو می‌کنم، کربلایت قبله‌گاه می‌کنم، در این اربعین‌ها ببینید، یهودی‌‌ها، مسیحی‌ها وسنی‌ها می‌آیند چه عظمتی دارد این زیارت امام حسین، امام حسین فرمود: بندگی خدا ما را عزیز کرد و آزادی من حسین در پرتو بندگی خداست، احزاب آیه‌ی 21 نکاتی دارد و شب آینده اشاره می‌کنم.

دومین نکته که امام حسین در رمز آزادی می‌پردازد تبعیت از پیغمبر است یعنی الگوشناسی، پدرها و مادرها الگوها را به بچه‌ها بشناسید، ما یک مشکلی که امروز داریم مسلمانیم ولی یک کتاب از تولد تا وفات پیغمبر بعضی‌هایمان نخواندیم، یک جوانی نشسته بود و نظرات فلاسفه‌ی شرق و غرب را ردیف کرد و اصطلاحات را تعریف می‌کرد، گفتم: 5 جمله از امام علی برایم بگو، دیدم چشمانش گشاد شد یک نگاهی کرد و گفت بلد نیستم، الگویی که باید بشناسید ولی آن را نمی‌شناسیم، دخترهای جوان ما فاطمه‌ی زهرا را چقدر می‌شناسند، بحث حجاب و بدحجابی و بی‌حجابی مطرح است و ریشه در ضعف تربیت و ضعف شناخت است، الگو را نشناختی والا من اعتقادم این است که فطرت همه پاک است، همان‌هایی که تظاهر به بی‌حجابی و بدحجابی می‌کنند طینت خراب نیست بلکه بلد نیست و نمی‌شناسد، من یک خاطره‌ی را از سال‌ها قبل عرض کنم و عرائضم را جمع‌بندی کنم و ترجمه‌ی آیه و ادامه‌ی بحث بماند.

 میلاد حضرت زهرای مرضیه بود حدود شاید چهارده یا پانزده سال قبل زندان عادل‌آباد از ما دعوت کردند روز زن برای خانم‌های زندانی سخنرانی کنیم، در یک سالن آنفی تئاتر و 200 خانم زندانی آمده بودند مدیر کل زندان، رئیس بند بانوان ومسئولین زندان هم نشسته بودند و یک نیم ساعت وقت صحبت ما بود من گفتم بسم الله الرحمن الرحیم، ضمن تبریک میلاد باسعادت حضرت زهرا و تبریک روز زن به شما خانم‌های محترمه‌ی حاضر در مجلس من یک سؤال از شما دارم، فاطمه‌ی زهرا کیست؟ از فاطمه چه می‌دانید؟ دیدم یک خانم زندانی دست بلند کرد و گفت: فاطمه‌ی زهرا دختر رسول خدا بود گفتم: دیگر از این خانم چه می‌دانید، یک خانم دیگری دست بلند کرد و گفت: همسر علی مرتضی بود، گفتم: دیگر چه اطلاعاتی دارید، دیگر چه اطلاعاتی دارد، بانویی دیگر گفت: مادر حسنین بود امام حسن و امام حسین، یک خانم دیگری هم گفت: در 18 سالگی به شهادت رسید، گفتم: دیگر چه می‌دانید دیدم همه ساکت شدند، گفتم: فاطمه‌ی زهرایی که پیغمبر فرمود: «أنت سیدة نساء العالمین من الأولین و الآخرین»[10] فاطمه تو برجسته‌ترین بانوی تاریخ از آغاز عالم تا پایان عالم هستی، گفتم: خانم‌ها افتخار حضرت زهرا دختر پیغمبر بودن بود؟! حضرت زهرا هم خواهران دیگری هم داشت مدینه رفته‌ها و بقیع رفته‌ها زیارت می‌کنید در بقیع دختران پیغمبر، خواهران حضرت زینب، خواهران حضرت زهرا زینب، رقیه و ام کلثوم این‌ها دختران خدیجه و دختران پیغمبر بودند، مدفونین در بقیع هستند و بنات رسول الله در بقیع است، اگر دختری پیغمبر کسی را سید نساءالعالمین می‌کند چرا آنها نشدند؟ اگر مادر امام بودن کسی را می‌کند برجسته‌ترین زن تاریخ چرا بقیه‌ی مادران ائمه نشدند، اگر همسری علی مرتضی کسی را به این مقامات می‌رساند خب بعد از شهادت حضرت زهرا امیرالمؤمنین همسرانی اختیار کرد چرا آن‌ها نشدند؟ گفتم: من می‌خواهم در این حد وقت مختصر تلگرافی یک نکاتی از این بزرگ‌بانو بگویم، در علم و تاریخ بشریت فاطمه‌ی زهرا حرف اول است این خانم جوان با همان دست‌های آسیب‌دیده‌ی از آسیاب کردن جو وگندم در منزل که سلمان می‌گوید: در دست حضرت زهرا نقش بست و پینه بست و با همان دست‌ها قلم به دست می‌گیرد کتابی را تدوین می‌کند به نام کتاب جعف که امام صادق فرمود: هفتاد ذرع طول این کتاب و موضوع کتاب «فیها کل ما یحتاج الناس الیه»[11] هر چه مردم نیاز دارند حضرت زهرا جمع‌آوری کرده است، یعنی یک دائرة المعارف اخلاقی و حقوقی و اجتماعی و سیاسی، اقتصادی و تربیتی بشر به چه چیزی نیاز دارد، این از همان گنجینه‌هایی است که از امامی به امام دیگر و امروز نزد صاحب‌الزمان است شما کدام خانم را در تاریخ سراغ دارد کتابی بنویسد که پاسخگوی همه‌ی نیازهای جامعه در همه‌ی اعصار تاریخ باشد، در علم،شجاعت، سخاوت، کدام خانم را سراغ دارید که شب عروسی‌اش جامه‌ی عروسی خود را تبدیل کند و جامه‌ی منزل بپوشد و آن را در راه خدا بدهد ما گاهی اوقات بعضی لباس‌هایمان را کاور بکشیم که کسی نگاه چپم به آن نکند این لباس مال دوران جوانی ماست، دست کسی نمی‌دهیم.

در سخاوت و تربیت کدام مادر را سراغ دارید که خروج تربیتش دو امام باشد، دو بانو زینب و ام کلثوم، در شوهرداری خانم‌ها شوهرداری را باید از حضرت زینی یاد گرفت. آقایان همسرداری را از امیرالمؤمنین یاد بگیرید. در آن روزهای آخر عمر حضرت زهرا یک وقت به امیرالمؤمنین وصیت کرد و یک جمله گفت اشک از چشمان امیرالمؤمنین جاری شد و عرض کرد یا علی در این دوران زندگی مشترک اگر از من رفتاری دیدی که شما را مکدر کرده است حلال کنید، می‌گوین امیرالؤمنین شروع به گریه کرد و گفت: دختر رسول خدا شأن تو بالاتر از آن است که از من حلالیت بطلبی.

در حضور اجتماعی اسلام نمی‌گوید زن مسلمان در خانه بنشیند، اسلام می‌گوید زن مسلمان مثل فاطمه‌ی زهرا باش، بیا سخنرانی بکن و دفاع از امام بکن اما با عفاف و باایمان باش. بیا پشت جبهه‌ی احد حضور پیدا کن، پشت جبهه‌ی خندق حضور پیدا کن ولی با عفاف و حجاب. فاطمه‌ی زهرا در عرصه‌ی اجتماعی حضور جدی داشته است من مواردی را گفتم در باب شخصیت این بزرگ‌بانو

جلسه تمام شد دیدم بعضی از خانم‌های زندانی اشک از چشمانشان جاری شد، از آن سالن آمدیم بیرون و در راهرو زندان مدیر کل زندان گفت: آقای حدائق دیدید بعضی از خانم‌ها گریه می‌کردند، روز عید بود روضه نمی‌خواندیم ، ملامت و سرزنش نبود، حضرت زهرا را معرفی می‌کردیم. گفتم: بله اشک‌ها را دیدم، آقای مدیر کل پیام این اشک‌ها را گرفتی؟ این‌ها پیام داشته

گفت: نه، گفتم: پیام این‌ اشک‌ها این بود که اگر ما فاطمه‌ی زهرا قبل از این شناخته بودیم امروز زندان جای ما نبود و گریه می‌کنیم بر اینکه باید الگوی خود را در زندان بشناسیم، این کم‌کاری چه کسانی است، من پدر، من مادر، من معلم، من مربی، من روحانی، من عمو، من پدربزرگ، من رفیق، من شهروند و مسئول که آن الگویی که باید معرفی می‌شد معرفی نشد عظمت امام حسین در پیغمبر شناسی است، آیه‌ی 21 سوره‌ی احزاب فقط ترجمه کنم« لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآَخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»[12] پیغمبر الگی شماست و هر کاری پیغمبر کرد شما هم انجام دهید ببینید پیغمبر چگونه زندگی می‌کرد چگونه رفتارش و گفتارش و معاشرتش تأثیر داشت و چگونه الگویی بود. هرکسی به خدا ایمان دارد کسانی که روز جزائ معتقدند وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»[13] آن‌هایی که اهل ذکر هستند باید از پیغمبر تبعیت کنند، این آیه نکاتی دارد و روایتی از رسول خدا ذیل این آیه من تقدیم کنم این بحث فردا شب ماست ما مشکل در بی‌معرفتی است و نشناختن آن‌هاست، یکی از کارهایی که امام حسین می‌کردند همین ائمه الگو را معرفی می‌کردند.

در مسیر حرکت سیدالشهداء امام رسیدند به منزلگاهی به نام ثعلبیه، خب هوا، هوای مناسب نبود هوای گرم بود و روزها توقف می‌کردند و شب‌ها حرکت می‌کردند، در ثعلبیه امام وقتی خیمه‌ها را برپا کردند در دوردست صحرا خیمه‌ای دیدند رفتند سمت آن خیمه خانمی مسیحی در خیمه تنها بود به نام قمر، آقا جویای حال شدند که خانم در این صحرا خیمه زدیم چیزی لازم داریم برا‌ی‌تان بدهیم، اخلاق امام حسین این است، مسلمان از همسایه‌ات غافل نباش، فامیل از فامیلت غافل مباش.

در این جلسات یک جاههایی کار واجب‌مان زمین مانده است نباید بی‌خیال باشیم، امام حسینی که عزادارش هستید. به این خانم مسیحی فرمودند: چه می‌کنید؟ گفت: من با پسرم و عروسم در این صحرا هستیم، این‌ها هفت روز ازدواج کردند و دوران ماه عسل‌شان است و گوسفند داریم این‌ها را به چراگاه می‌برند و عصرها برمی‌گردند، مشکل‌مان کم آبی است. آقا آمدند پشت خیمه نوک عصایشان زیر یک سنگ کردند و حرکت دادند آب جوشید و بالا آمد حضرت فرمودند این آب. این خانم خیلی تعجب کردگفت: اقا شما چه کسی هستید؟ حضرت فرمود: من حسین بن علی هستم نوه‌ی رسول خدا به کوفه می‌روم. پسرت که آمد از طرف من او را دعوت کن که به ما بپیوندد. امام از چه کسی دعوت می‌کند؟ از یک جوان مسیحی. حواس‌مان باشد این شب‌ها دست رد به سینه‌ی جوان مسلمان نزنیم، نگوییم برو قیافه‌ات را درست کن، خجالت بکش با این وضع به مجلس امام حسین می‌آیی؟! نکن این کار رو این جمعیت به جاذبه‌ی امام حسین آمده‌اند.

حضرت رفتند و غروب بود و خیمه را جمع می‌کردند، ان جوان مسیحی وهب و خانمش حانیه رسیدند تا رسیدند دیدند آب پشت خیمه حرکت می‌کند گفت: مادر این چشمه از کجا آمده است؟ مادر گفت: چه بگویم که چه کسی آمد شخصیتی به نام حسین بن علی امد و جویای حال ما شد و من از کم آبی و بی‌آبی شکایت کردم و نوک عصا را زیر سنگ کرد و آب جوشید و بالا آمد و ضمناً از شما دعوت کرد که به او بپیوندید.

 همین جا یک شبهه را جواب بدهم، شاید در ذهن بعضی‌ها این سؤال بیاید که حسین بن علی که در ثعلبیه برای یک خانواده‌ی مسیحی آب ایجاد کرد چرا گذاشت علی اکبر تشنه شهید بشود، چرا علی اصغر روی دست حسین بن علی تشنه به شهادت رسید، چرا برای بچه‌های خودش آب ایجاد نکرد، چرا در خیمه ولایت تکوینی نکردی که آب بجوشد.

جواب: امام حسین ولی الله به اعظم است، امام حسین عبد صالح خداست این‌که می‌گویم بندگی، یعنی ببین خدا چه می‌خواهد نه خودت چه می‌خواهی؟

یک امکاناتی که به ما می‌دهند هر جوری دوست داریم خرج می‌کنیم ولی اولیاء خدا هر جور خدا بخواهد استفاده می‌کنند، امام حسین می‌بیند در ثعلبیه خلق آب رضایت خداست و در کربلا عطش رضایت خداست. لذا به علی اکبر فرمود: بابا انشاءالله از دست جدت سیراب می‌شوی وقتی علی اکبر تقاضای آب کرد، یعنی تشنه باید شهید بشوی رضای الهی در این است، این یک آزمون است.

این جوان گفت: مادر تا نرفتند برویم به این‌ها ملحق شویم، غروب ثعلبیه خودشان را به امام حسین رساندند، یک نوعروس 17 ساله، نوداماد 25 ساله، یک مادر یک روز مانده به محرم به محضر امام حسین رسیدند و «اشهدأن لا إله إلا الله، اشهد أن محمداً رسول الله» هر سه مسلمان شدند و این‌ها ده روز مسلمان بودند.

گاهی اوقات فکر می‌کنم قیامت به ما بگویند یک عمر مسلمان بودی و غبطه‌ی مقام وهب را بخوری که ده روز مسلمان بود. ما ادعا داریم که امام حسین را دوست داریم ولی خمس و زکات نمی‌دهیم و نیستیم آن گونه باید باشیم، این‌ها زن و شوهر جوان یک خیمه‌ی جداگانه داشتند. صبح عاشورا رسید مادر پشت خیمه را زد و گفت: پسرم بیا بیرون،مادر گفت: امروز روزی است که آبروی ما را در نزد زهرای مرضیه حفظ کنی و من را روسفید کنی، خانمش دنبالش آمد گفت: من نمی‌گذارم به جبهه بروی مگر اینکه در محضر امام حسین دو حرف دارم اگر ایشان تضمین کند می‌گذارم، این زن و شوهر جوان آمدند محضر امام حسین به یک دختر 17 ساله گفت: یا اباعبدالله من دو مطلب دارم مطلب اول من در این صحرا تنها هستم و محرم من شوهرم است، شوهر من شهید شد دیگر کسی را ندارم شما اجازه می‌دهید من در بیت ولایت و کانون ولایت شما در جمع دختران‌تان حاضر بشوم؟ آقا فرمودند: بله اجازه می‌دهم.

این خانم گفت: حرف دوم من این است که اگر شوهرم شهید بشود هراس من از این است که قیامت با شماست و من را فراموش کند، قول می‌دهد قیامت من را فراموش نکند. آقا فرمود: تضمین می‌کنم شوهرت فراموشت نکند. رو کرد به شوهرش گفت: برو به میدان.

معرفت‌ها را ببینید این شناخت وقتی آمد شوهرت را می‌گویی برو و مانع نمی‌شوی و مؤید می‌شوی. این جوان رفت و خیلی مردانه جنگید پیاده می‌جنگید ولی خیلی‌ها نقش بر زمین کرد. عمر سعد صحنه‌ی جنگ را می‌دید و گفت: زنده‌اش را می‌خواهم و اسیرش کنید و طرف خیمه‌ها آمد و مادر و خانمش نگاهش می‌کردند، مادر عرق صورت پسر را پاک کرد، گفت: مادر منتظرم جانت را فدای دین کنی. این‌ها ده روز مسلمان شده بودند.

دوباره این پسر وسط میدان رفت و نامردمان از دور سنگ‌باران و تیرباران کردند و این جوان زمین افتاد، حمله کردند به بدنش و خانمش دوید و کنار پیکر نیمه جان شوهر رفت و عمودی را می‌جنگید و از شوهر دور می‌کرد و مجروح شد و هر دو به شهادت رسیدند، یکی از اصحاب الحسین این دختر 17 ساله است، سر این جوان را بریدند و سمت خیمه پرتاب کرد و این مادر داغ دیده سر آغشته به خون را برداشت و بوسه به جوانش زد و گفت: ممنونم من را نزد فاطمه‌ی زهرا روسفید کرد، سر بریده را پرتاب کرد سمت دشمن، گفت: ما سری که در راه حسین دادیم پس نمی‌گیریم. مادرها بچه‌ها که اینطوری دوست بدارید، مادرها الگوی شما ام وهب در کربلا است، خود این مادر می‌خواست به میدان برود که امام حسین گفت: دو داغ برایت کافی است من راضی نیستم.

ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدم‌اند

 با خبران غمت بی‌خبر از عالم است

هر که غمت را خرید عشرت عالم فروخت

سوختگان غمت با غم دل خرمند

خاک شهیدان توست تاج سر گل بشر

کین شهداء تا ابد فخر بنی آدم‌اند

نفس‌هایتان را از این مجلس در عالم معنا به کربلا برسان

جانم حسین، جانم حسین، ای جان جانانم حسین

به یاد شهدا و امام شهداء جانم حسین، جانم حسین

 

[1] انبیاء، آیه25

[2] انبیاء، آیه25

[3] انبیاء، آیه25

[4] انبیاء، آیه25

[5] انعام آیه160

[6] الکافی ج2 ص13

[7] بحارالانوار ج22 ص274

[8] بحارالانوار ج45 ص21

[9] انبیاء، آیه25

[10] معانی الاخبار ص107

[11] الکافی ج1 ص241

[12] احزاب، آیه21.

[13] احزاب، آیه21.

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه