استاد حدائق روز دوشنبه 10 مردادماه 1401 مصادف با روز سوم محرم در مهدیه بزرگ شیراز به بیان  «ویژگی های صالحین» پرداختند.

 

دانلود

جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم­الله الرحمن الرحيم

قال رسول­الله صلّی­الله عليه و آله و سلّم: «لا تصلح عوامّ امّتي إلّا بخواصّها»[1]

سخن با محوريت حکومت صالحان و ويژگی­های ضروری صالحان از نگاه امام صالحان اميرالمؤمنين با موضوعيت عهدنامه اميرالمؤمنين به مالک اشتر بود که عرض کرديم مفصل­ترين نامه­ای که حضرت تدوين نمودند نامه­ای بود که به مالک نوشته شد و انصافاً بايد اين عهدنامه همه ولو يک دور ترجمه مخصوصاً کسانی که کار دست­شان است، کسانی که خداوند به اين­ها يک امکاناتی عنايت کرده يا امکانات اجرائی يا اقتصادی يا اجتماعی آن نگاهی که اميرالمؤمنين دارد و توصيه­های که حضرت می­فرمايد بشود دستور کار، بحث روز گذشته ما به اين­جا رسيد در مقدمه عهدنامه امام چهارتا برنامه کلی را برای مالک تنظيم می­کند، يکی اخذ ماليات يعنی اصلاح امور اقتصادی، اقتصاد را بايد سر و سامان داد و راه اداره اقتصاد هم اين است که کسانی که به لطف خدا در يک جامعه اسلامی دارند بهره می­برند آثار اين بهره­وری را هم به جامعه برگردانند اين اشکالی ندارد شما از امنيت يک جامعه داريد استفاده می­کنيد از موقعيت يک منطقه داريد استفاده می­کنيد خب همين­که حالا داريد استفاده می­کنيد آن چيزی هم که بايد ما بازاء اين استفاده­تان بپردازيد بپردازيد اول سامان­دهی به مسائل اقتصادی اين نکته اول که حضرت به مالک اشاره نمودند، دوم امام جهاد با دشمنان را يعنی تقويت مسائل نظامی، مسائل نظامی، رويارويي با دشمن، تقويت مرزها يکی از نکاتی است که امام به مالک ذکر می­کند: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» يک کشور اسلامی در برابر دشمنانش بايد قوی باشد قاطع باشد جازم باشد اين هم نکته­ دومی که امام برون از مرزها را تذکر می­دهد غفلت از اين اصل نکنيد، سوم حضرت استصلاح اهلها مسائل تربيتی، ما به تربيت و رستگاری و صلاح و رشد جامعه بپردازيم يکی از رسالت مسئولين همين است فقط بسنده نبايد بشود، در رفاه و چهارتا بزرگراه، زيرگذر و روگذر اين­ها خوب است، اما مقدم بر آن حضرت می­فرمايد تربيت مردم، استصلاح اهل، ببينيد عزيزان در سوره مبارکه يس خداوند انطاکيه را در دو جايي سوره يس ياد می­کند، يک­جا به عنوان دهات روستا يک­جا با عنوان شهر مدينه: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُون‏»[2]اين انطاکيه است، انطاکيه آن زمانی که قرآن دارد ياد از او می­کند شهری بود بالغ بر يک مليون جمعيت، شهری آباد پر رونق در همه جهات معيارهای شهری موفق، اما چرا خدا می­فرمايد دهات، چون کار فرهنگی نشده مردم همه چيز داشتند انسانيت در حاشيه بود، هوی بود، هوس بود، خوش­گذرانی بود، همين دنيای ظاهری بود،  فضيلت، اخلاق، معنويت در حاشيه بود، خدا می­فرمايد روستا، انبياء رفتند کار را شروع کردند در انطاکيه: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُون‏»[3] انبياء رفتند به سمت اين قريه چندتا آيه­ بعد می­بينيد خدا تعبير را عوض می­کند: «وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدينَةِ رَجُلٌ يَسْعى‏»[4]‏ می­گويند چه اتفاقی افتاده دهات شد شهر و حال آن­که ماهيت يک ماهيت بود، می­گويند کار فرهنگی نشده بود دهات بود، کار فرهنگی صورت گرفت شد شهر بعضی از کلان­ شهرهای ما دهات است، بعضی از دهات­های ما شهر است، در يک روستايي رفتم هزار نفر جمعيت داشت، چهل و چهار حافظ قرآن وقاری قرآن داشت، در همان روستا گفتم روستای شما نزد خدا شهر است، افتخار يک شهر به اين نيست که آقا اين قدر امکانات شهری داريم اين­ها را نفی نمی­کنيم اين­ها بايد باشد اما مقدم بر تربيت جامعه، مسائل معنوی و استصلاح اهل است، اين جزء رسالت هرکسی است که کار دستش است ولذا تمام مدير کل­های ما، تمام مسئولين ما تمام وزراء ما همت­شان بايد در تربيت انسان­­ها باشد اين تربيت اگر درست اتفاق افتاد از امکانات و فرصت­ها هم درست استفاده می­کنند خوب بهره­برداری می­کنند، اين نکته سوم مسائل تربيتی.

نکته چهارم اميرالمؤمنين به مالک می­فرمايد: «وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا»[5] مسائل عمرانی، بلی خانه­ها و بلاد را هم عمران کن اسلام آمده به دنيای ما سر و سامان ببخشد اين نگاه اسلام هم اين است که دنيای حسنه داشته باشيم اين چهار نکته دستور کلی حضرت برای برنامه مالک در مصر است مسائل اقتصادی مسائل نظامی، مسائل تربيتی و مسائل عمرانی، من اين­جا در استصلاح اهل و مسائل عمرانی يک روايت را می­خواهم از پيامبر تکميل عرايضم قرار بدهم، چه زمانی جامعه می­شود جامعه ايده­آل، چه کسانی بايد خوب نقش آفرينی کنند، با اين نگاه که اولاً همه مسئول هستيم: «كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيّته‏»[6] بلی همان کارگر ساده هم مسئول است در حد خودش يک جوان آمد گفت آقا من چکار می­توانم بکنم برای ظهور امام زمان من يک جوان بي­کاری، نه شغل دارم نه پول دارم نه موقعيت دارم، من هيچ کاری از من نمی­آيد، گفتم چرا کار از تو می­آيد، گفت چه کاری از من می­آيد، گفتم خودت آدم باش، خودت سالم زندگی کن، هيچی دستت نيست دستت خالی است مقام نداری زير دست نداری کسی حرفت را نمی­شنود خودت يک عنصر مفيد باش، به عنوان يک فرد از افراد جامعه صالح زندگی کن کمک می­کنی به ظهور حضرت، گفت آقا با يک گل که بهار نمی­آيد، گفتم با يک گل بهار نمی­آيد، ولی يک گل عطر يک گل را با خودش همراه می­آورد شما يک گل دست­تان است اين گل به اندازه خودش معطر می­کند فضای اطراف را، بعضی­هايمان نشستيم می­گوييم آقا ديگران هم اين کار می­کنند فايده ندارد ما هم خوب بشويم اثر ندارد، يک وقت خدمت يکی از مراجع بزرگ بوديم گفتند يکی از مظلوميت­های امام زمان همين است ديديد بعضی­ها می­گويد آقا امام زمان بايد بيايد درستش کند، يعنی همه بی­کار نشستيم آقا فقط بيايد اين فرش را امام بلند کند، اين کار زمين مانده را او اصلاح کند پس ما چه کاره هستيم؟ می­گويد حضرت، مگر حضرت بيايد درست کند شما با زبانت نمی­تواني کار کنی؟ با قلمت نمی­توانی، با حضورت نمی­توانی، در حد خودت نمی­توانی کار کنی، خودت را هم باختی رفتی عقب می­گويي حضرت بيايد درست کند، برای اين استصلاح اهل مسائل تربيتی، و برای مسائل عمرانی، مسائل فرهنگی چه کسانی مخصوصاً بايد نقش آفرينی کنند، ما می­گوييم حکومت صالحان، دولت صالحان که تجلی واقعی­اش در عصر ظهور است و ما هم انشاءالله زمينه­سازان ظهور باشيم، ما چه نقشی می­توانيم ايفا کنيم؟ پيغمبر چهار گروه را می­فرمايد اين­ها ارکان اصلاح جامعه هستند، اين­ها بايد بيايند سر خط تا جامعه بشود جامعه، و امروز بدون تعارف به همه­تان عرض کنم ما مشکل­مان در هر چهار قسمت است، اين­ها بايد درست بشود:

يک، پيغمبر فرمود مسئولين، دو ثروتمندان، سه علماء و دانشمندان، چهار مذهبی­ها و متدينين و هيئتی­ها اين­ها ارکان اصلاح جامعه هستند، اين­ها بايد بيايند سر خط اولاً همه مردم بايد کار کنند اما اين­ها ليدرهای اصلاح هستند الگوهای اصلاح هستند مردم نگاهی به اين­ها می­کنند، يک ظرفيت­های دست اين­هاست که دست بقيه نيست، اين­ها دقيقاً مثل همين صندلی­های است که شماها رويش جلوس کرديد، اين صندلی­ها الآن چهار پايه دارد، شما که همين صندلی که الآن درش نشستيد يک پايه­اش را قطع کنند، ديگر ثبات ندارد، اعتماد نمی­شود بهش کرد، هر آينه امکان دارد يله بشود اگر همين صندلی دو پايه نداشته باشد ديگر رويش نمی­شود نشست سه پايه را قطع کنيد ديگر اصلاً صندلی نيست، و واسفا اگر چهار پايه آسيب ديده باشد.

پيغمبر فرمود امراء و مسئولين اين­ها به منزله چوپان­های امت­اند يعنی نگهبان اند، مراقبند، حافظند، مسئول است که بايد مراقبت کند اين­ها به منزله چوپان برای امت­اند، چوپان ديديد مراقبت می­کند از گله گوسفند از گزند از آسيب­ها از گرگ از دشمن از آن طرف هدايت می­کند در استفاده بهتر اين حيوانات از مراتع امکانات آب سبزه، هم از اين طرف دلجويي است هم از آن طرف آسيب­زدايي است پيغمبر می­فرمايد مسئول بايد اين جوری نقش آفرينی کند، نگهبان امت باشد مراقب امت باشد مسئولی اگر خودش گرگ شد چه کسی به حال مردم رحم کند؟ لذا اميرالمؤمنين با مسئولين متخلف اصلاً مماشات نمی­کرد، شما می­بينيد اصل نزاع اميرالمؤمنين با معاويه همين بود، آغاز خلافت اميرالمؤمنين معاويه را عزلش کرد، حالا بعضی­ها همين را خرده می­گيرند به اميرالمؤمنين آقا با سياست عمل می­کردی يک چند سالی می­گذاشتی بگذرد رفته رفته معاويه را تدريجی کنار می­گذاشتيد يا معاويه را حذف فيزيکی می­کرديد به يک نحوی، شروع خلافت دست به قلم می­شوی معاويةبن ابی­سفيان که در تاريخ خلفاء آن­جا ريشه دوانيده کار کرده در قلمرو شام يک دفعه شما می­گذاريد کنار که فردا سر بلند کند جنگ صفين راه بيندازد، يک وقتی کسی زمزمه­ای کرده بود اشتباهات علی يکی از همين حرف­ها همين بود، که آقا از نگاه سياستمداری اين کاری مثلاً به جای نبود که معاويه را لدی الورود به خلافت عزل کند اما اميرالمؤمنين چنين شخصيتی نيست اميرالمؤمنين فرصت نمی­دهد به يک آدم ظالم فاسد لحظه­ای بر مسند خلافت و حکومت بنيشيند و مسئوليت او متوجه اميرالمؤمنين باشد، به آقا گفتند استاندار اهواز اختلاس کرده چنين کرده آقا فرمود برويد اين عزلنامه، از منصب استانداری بگيردش بياوریدش در بازار اهواز بچرخانيد او را يک منادی هم ندا بدهد سزای خيانت به بيت­المال چنين است در مرآی منظر مردم تعذيرش کنيد و تازيانه بزنيد آقا اميرالمؤمنين زيربار اين چيزها نمی­رود تخلف کرده، سزای تخلف را تحمل کند و بپذيرد خانمی از يکی از مناطقی يمن آمد حضرت نماز ظهر را خوانده بود اين آمد کنار دست حضرت نشست گفت آقا اين استانداری که شما آن­جا معين کرديد والی دارد به ما ظلم می­کند اين والی يک توضيحاتی داد امام فرمودند يک پوستی و کتف و استخوان و مرکبی بياوريد همينطور که آقا نشسته بود، بين نماز ظهر و عصر حکم عزل آن والی را نوشت و به دست آن خانم داد و فرمود خودت ببر و اين عزل­نامه را به دستش بده، پيغمبر فرمود: «الملوك رعاة الخلق؛ فإذا كان الرّاعي ذئبا فمن يرعى الغنم؟»[7] مسئول اگر شد دزد اگر شد گرگ که به حال مردم رحم کند؟ اين­جا يک قاطعيت می­خواهد در برخورد با متخلف حضار محترم يکی از شيعيان خوب اميرالمؤمنين ابوالاسود دوئلی است، ابوالاسود کسی بود که بعد از شهادت اميرالمؤمنين هزار سکه طلای معاويه را رد کرد، خيگه­های عسل و مشک­های عسلی که معاويه فرستاده بود که با چندتا مشک پر از عسل و سکه­های طلا فقط ابوالاسود را ساکت کنند زيربار نرفت يعنی وجه السکوت بود، ابوالاسود را در يک مقطعی اميرالمؤمنين کردنش قاضی، خيلی هم به حضرت ارادت داشت آدم با سوادی هم بود در حوزه­های علميه هم مشهور است می­گويند مبتکر علم نحو اميرالمؤمنين است و توصيه­های که حضرت به ابوالاسود کردند و ابوالاسود نحو را تدوين کرد، يک روز اميرالمؤمنين حکم عزل ابوالاسود را نوشتند گفتند ابوالاسود از قضاوت معزول است، به ابوالاسود گفتند آقا اميرالمؤمنين عزلت کرد، ببينيد والی بايد اين جوری باشد قاضی خلاف کرد بايد برخورد بشود، ملاحظه نکند، رفيق ماست يار ديرينه ماست، دوستان ماست، خدا مهم­تر است يا شما؟ ما گاهی اوقات در اين رفتارها خدا در حاشيه است رفاقت در متن است، برادر را از خدا بيشتر اولاد را از خدا بيشتر رعايت می­کنيم، اما نگاه اميرالمؤمنين اين نبود، وقتی به ابوالاسود گفتند عزل شدی ابوالاسود آمد خدمت حضرت، نه به عنوان اعتراف به عنوان استفهام که بفهمد مشکلش چه بود؟ حالا ما بگويند امام زمانت گفتند ديگر تو اين کار را نبايد بکنی، ما می­گوييم اصلاً دست از امام زمان بر می­داريم، يک آقايي به من گفت ديگر مشهد نمی­روم گفتم چرا؟ گفت يک حاجتی داشتم رفتم امام رضا جواب نداد ديگر پام را مشهد نمی­گذارم، گفتم به درک که نروی، تو هم مثل يکی بقيه، تو امام رضا را برای خودت می­خواهی معرفتت همين اندازه است اولياء آموختند خودتان را برای حق بخواهيد امام رضا خودش را برای خدا می­خواست، تو امام رضا را می­خواهی يک ابزار باشد برای مقاصد خودت امام رضا را تهديد می­کنی ديگر نمی­آيم امامی که از روی مصلحت جوابت را نمی­دهد و خودت نمی­فهمی، ببينيد ايمان ابوالاسود را آمد خدمت اميرالمؤمنين عرض کرد: «انا لا احيف و لا اجور» يافت نشد، آقا ما نه حيف ميل کرديم نه ظلم کرديم، می­خواهم فقط بدانيم علتی که من را گذاشتيد از قضاوت کنار چه بود؟ خودم را بشناسيم چقدر زيباست؟ من بدانيم اين عدم لياقت من کجا بود، خودم را اصلاح کنم، آقا فرمودند آقای ابوالاسود شنيده­ام در مسند قضاوت صدايت را بالاتر از صدای متداعيين می­بری قاضی در محکمه قضا نبايد صدايش را بالاتر از صدای طرفين دعوی ببرد، حالا بعض قضات يک وقت ببينيد فرياد نعره سر می­دهد، برو بيرون اين اميرالمؤمنين بود يک لحظه نمی­گذاشت قضاوت کند يک لحظه، صدايت را نبايد ببری بالا، متداعيين نشستند دارند حرف می­زنند تو يک درجه صدايت را پايين­تر بياور، تو به درد اين کار نمی­خوری برو به يک کار ديگر بپرداز يکی از ارکان اصلاحات مسئولين اند مسئول اگر دلسوزی کرد مثل چوپان برای تحت شعاع خودش و گوسفندهای خودش، مسئول يک نگاه دلسوزانه داشت بلی جامعه روی اصلاح را می­بيند.

دوم پيغمبر فرمود، نقش دوم تربيتی ثروتمندها دارد پول، حالا دست دزدها را حاجی­­­آقا می­فرمايند چرا دست دزد قطع نمی­شود و حال آن­که قرآن می­فرمايد: «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما‏»[8] دست­هايشان چهار انگشت­شان را قطع کنيد، اين ما در فقه داريم شرائط دارد، اين شرائط اگر حاصل شد بايد قطع کنند، شايد ده پانزده­تا شرط بايد ديده شود تا اين انگشت بريده بشود، درست است دزدی کرده اما اين­که دزدی کرد چه اندازه دزدی کرد؟ اختلاس­گران يک وقت خدا رحمت کند آيت­الله حائری می­فرمودند اين­هایی که اختلاس­های کلان می­کنند اين­ها محارب­اند با نظام اسلامی محارب­اند با اسلام، برخورد بايد شديداً بشود دست­ اندازی به اموال عمومی بيت­المال بايد جلوش گرفته بشود و نمی­شود که اين می­شود، بلی حالا نسبت به قطع يد! قطع يد شرائط دارد شرط­هایی را اسلام ديده که اين يک فرد دفعه اولش است يا تکرار کرده، پول داشت و رفت دزدی کرد يا برای سير کردن شکمی، اگر يک کسی از شدت گرسنگی و ضعف دارد تلف می­شود می­گويد زن و بچه­ام دارند تلف می­شوند رفت دزدی کرد ديگر نمی­آيند انگشتش را قطع کند می­گويند اين در آستانه مردن بود اين برای سد جوع بود اين بايد ديگران تأمينش می­کردند نکردند ايمانش هم ضعيف بود برای نمردن رفت دزدی کرد حالا اين­ها يک شرائطی دارد که اسلام می­فرمايد اين­ها را بايد ملاحظات را ديد، ثروتمندها هم نقش دوم تربيتی هستند آن پايه دوم نظام ما اصلاح جامعه اگر می­خواهيم يک وقتی يک آقايي از ثروتمندها آمد گفت آقا اين چه وضعی است در جامعه اين چه اوضاعی است! از نظر اخلاقی اجتماعی تربيتی نظام جمهوری اسلامی انقلاب کرديم شد اين، هی شروع کرد گفتن گفتم آقا شما برای اصلاح جامعه چه کار کرديد؟ گفت به من چه ربطی دارد؟ من که نه مسئول هستم نه وکيل هستم نه مدير هستم، کار دست کسانی ديگر، گفتم کار دست تو هم هست، گفت چه کاری دست من است؟ گفتم خدا ثروت سپرده دستت و قيامت ازت حساب می­خواهند حالا آقايون من به شما بگويم قيامت به اندازه آنچه خدا به شما داده، نگه­تان می­دارد خواهيد ديد، سليمان ابن داود را بعد از همه پيغمبرها می­برند بهشت می­کشندش به حساب، می­گويند قدرت بهت داده بوديم، باد تحت فرمانت بود، حسابی که از سليمان می­خواهند از يحيي نمی­خواهند از الياس نمی­خواهند، حسابی که از سليمان می­خواهند از ساير پيغمبرها نمی­خواهند می­گويند تو يک قدرت عظيمی دستت بود، بايد بيايي تصفيه حساب آقا مدير بودی بيا جواب مديريتت را بده، آبدارچی به اندازه آبدارچی هرکه بامش بيش، حاجی­آقا چند سال زندگی کرد، نود سال جواب برای نود سالت آماده کن، حسابی که از يک نود ساله می­خواهند غير از حسابی است که از يک پنجا ساله می­خواهند حسابی که از يک ثروتمند می­خواهند غير از حسابی است که از يک فقيه حسابی که از يک آيت­الله می­خواهند غير از حسابی است که از يک طلبه، حسابی که از يک استاد دانشگاه می­خواهند غير از حسابی است که از يک دانشجو به تناسب داده­های خدا جواب آماده کنيد، می­کشند شما را به حساب به آن آقا گفتم شما در اصلاح جامعه نقش داری، گفت چه نقشی؟ گفتم خدا ثروت بهت داده، ثروت در راستای جلوگيری از فساد خيلی می­تواند نقش آفرينی کند، ما بعضی­ها هستند نمی­خواهند بد باشند شرائط زمانه ايمان ضعيف اين­ها را می­کشد به سمت انحراف يک وقت می­بينی يک جوان با يک سرکار رفتن، با يک تشکيل زندگی دادن، با يک حمايت مالی اصلاً مسير زندگی­اش عوض می­شود با يک قرض دادن، يک زندگی از نابودی نجات پيدا می­کند اين­ها نقش ثروت است، پيغمبر فرمودد ثروتمندان امين خدا روی زمين اند، مردم اموالتان امانت­ است، روزی که آمديد لخت آمديد اميرالمؤمنين می­فرمايد روزی هم که می­رود شانس بياوريد يک دست کفن می­بريد شانس­تان بزند، کفی ببريد بعضی­ها نبردند، بعضی­ها همان کفنی هم قسمتشان نشد، من در يک جلسه­ای يک وقت عرض کردم يک آقايي بود، مهندسی دوتا شرکت داشت يک شيراز يکی چابهار اين آقا وقتی رحمت خدا رفت، استخوان­هايش را کردند در يک کيسه پلاستيکی در دارالرحمه شيراز دفنش کردند، کفنی هم نداشت مهندسی، شرکت داری املاک داری سرمايه تو از اين جهان يک کفن است آن­هم به گمانم ببری يا نبری؟ ثروت نقش دارد در اصلاح جامعه، نقش دارد در تربيت جامعه، اين­که می­گويند: «کَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً»[9] فقر يک وقت انسان را کافر می­کند، آن­های که خدا به­شان سپرده جلو اين کفر را بايد بگيرند، رسول­الله فرمود اگر فقيری ديديد گرسنه ماند، فقيری ديديد برهنه ماند فقيری ديديد آخرتش را از دست داد، به خاطر اين­که بعضی از ثروتمندها به وظايف عمل نمی­کند الحمدلله ما داريم ثروتمندان متدين دلسوزی خدومی کارکن اما بنسبت نيستند ثروت دارد می­گويد آقا به من چه؟ نداری برو بسوز و بساز امانت خدا دستش است اين امانت را هزينه نمی­کند، اين گروه دوم در اصلاح.

گروه سوم، دانشمندان علماء روحانيت دانشگاهی­ها آموزش و پرورشی­ها، هرکه با دانش و علم سر و کار دارد پيامبر می­فرمايد اين­ها راهنمايان، اين­ها: «و العلماء أطبّاء الخلق»[10]اين­ها طبيب­های مردم اند، پزشک­های مردم­اند از نظر روحی اين طبيب اگر خودش مريض شد که می­تواند مريض را درمان کند خب اين آقای که با سواد است، اين کسی که دارای علم است حالا چه علوم حوزوی چه علوم دانشگاهی اين وقتی خودش دارد بی­راهه می­رود اين شاگرد چطور می­تواند هدايت کند، منی که خودم سرکلاس دارم القاء شبهه می­کنم چطور می­توانم شاگردان خوبی تربيت کنم، نقش جدی دانشمندان در جامعه، اين هم گروه سوم.

عرضم تمام در اصلاحی که اميرالمؤمنين می­فرمايد چارت کاری­ات اين باشد دقت در اصلاح جامعه هم بکن، متدينين هستند آقايون شماها، خانم­ها شماها، حالا شايد در جمع حاضر ما آن گروه­های ديگر هم که گفتم هستيد يک وقت يک کسی امکان دارد هم مسئول هست هم متدين است هم عالم است هم خدا بهش ثروت داده، چهارتایش درش جمع است، بعضی­ها امکان دارد دوتا ويژگی­اش را دارند حداقل اين است که ما بگوييم به عنوان متدين، بگوييم آقا ما مسئوليتی نداريم عالم هم در زمره علماء نيستيم ثروت هم به آن حدی که بتوانيم نقش آفرينی کنيم نداريم متدين که هستيم، مردم زير ذره­بين نگاه ديگران هستيد، خواهرم ديگران دارند به شما نگاه الگويي می­کنند برادرها ديگران دارند به شما نگاه الگويي می­کنند، چه کسانی نگاه می­کنند اول از داخل خانواده بچه­هايمان خانواده­مان عزيزان­مان فاميل­مان دوستان­مان همسايگان­مان، می­گويند اين­ هم آقای حاجی­ فلانی اين­هم خانم فلانی اين­هم متدين مان اين هم مؤمن و مؤمنه مان، پيغمبر فرمود: «و العبّاد دليل الخلق؛ فإذا كان الدليل ضالّا فمن يهدي السّالك؟»[11]انسان­های متدين و زاهد اين­ها راهنما هستند برای جامعه راهنما اگر خودش راه را گم کرد چه کسی می­تواند اين راهنما را هدايت کند، لذا ماها زير نگاه ديگران هستيم ماها الگو هستيم برای ديگران، اين­ها سبب می­شود که بلی جامعه می­آيد سرخط، اين ارکانند مسئولين يک، ثروتمندان دو، دانشمندان سه، متدينين چهار، اين­ها اگر آمدند به وظايف عمل کردند عامه مردم می­آيند سرخط عامه مردم به وظايف عمل می­کنند جامعه همان می­شود که نگاه دين است:  «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون‏»[12] و اميرالمؤمنين همان را دنبال می­کند: «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا»[13]

خب بسنده کنم، انشاءالله از فردا در آن مواردی توصيه­های شخصی حضرت به مالک می­پردازيم که امام نکاتی را کليدی برای سلامت روح و فکر مالک و درست کاری او توصيه می­کنند که انشاءالله اين­ها برای ما بشود درس زندگی.

روز سوم از ماه محرم است و مرسوم و معمول اين است که دست توسل به ذيل عنايت آن دخت باب الحوائج سيدالشهداء باب الحوائجه حضرت رقيه بنت الحسين همه دراز می­کنند و همه متوسل می­شوند من در جلسه­ای شب گذشته عرض کردم يک سالی من مشرف بودم سوريه زمستان سردی بود، صبح قبل از آذان صبح رفتيم برای زيارت حرم مطهر حضرت رقيه در هنوز باز نشده بود، در ورودی حرم، جمعيت در آن فضای بيرون حرم در کوچه ايستاده بودند، من يک وقت ديدم در بين اين جمعيت شش، هفت­تا خانمی بی­حجاب با وضع نامناسب سر برهنه لباس­ها تا حدودی بدن­نما اصلاً من تعجب کردم اين­ها حرم حضرت رقيه هيچ سنخيتی ندارد اين­ها چه مسلمان­های هستند که از حجاب به گوش اين­ها نرسيده، خب در که باز شد اين­ها رفتند وارد صحن شدند آن ورودی صحن اتاق نگهبان و خادم حرم خودشان رفتند در آن اتاق خادم به اين­ها يک پالتوهای بلندی می­داد کلاهدار بود کلاه را سر می­کردند پالتو تا پشت پای اين­ها را می­پوشاند لباس­های بلند پوشيده اين­ها پوشيده شدند رفتند داخل حرم من اين صحنه را که ديدم رفتم سراغ آن خادم حضرت رقيه، سؤال کردم: «هن من نساءالمسلمات» گفت: «لا، هن من نساء اليهود» اين­ها زن­های يهودی شام اند، سؤال کردم زن­های يهودی شام اين­جا چه می­کنند؟ گفت يهودی­های شام وقتی در کارهايشان درمانده می­شوند و می­مانند يک سری می­آيند سحرگاهان حرم حضرت رقيه مشکل­شان را حل می­کنند و بر می­گردند:

کريمان با بدان هم بد نکردند، کسی را از در خود رد نکردند

آن عزيزی که امروز رفتيد درخانه­اش جواب يهودی را می­دهد جواب شيعه بابايش را نمی­دهد، اين­ها نگاه به دشمنان دارند تا چه برسد به دوستان و شيعيان پدرشان.

نيمه­های شب وقتی که از خواب بيدار شد و صدا را به گريه بلند کرد، هر کاری کردند آرام نشد خواب پدر ديده بهانه پدر گرفت، به او گفتند پدر به مسافرت رفته، هی صدا زد ابتا، ابتا، ابتا، آن قدر منقلبانه گريه کرد همه را به گريه انداخت، زينب را ام کلثوم را زين­العابدين را خرابه غوغا شد روضه­خوان نيمه شب رقيه بابا بابا بابا، به يزيد گفتند يکی از نازدانه­های حسينی خواب پدر ديده بيدار شده گريه می­کند خرابه را بهم ريخته، اين نانجيب گفت سر بريده بابايش را برايش ببريد، خدا بر عذاب­تان بيفزايد، يک دختر بچه کوچک را با سر بريده آرام می­کنند آن­هایی که شام مشرف شديد، دیده‌اید اين زن­های عرب وقتی می­آيند عروسک پرتاب می­کند روی ضريح، عروسک می­آوردند برای رقيه نذر می­کنند، اين پيام دارد يعنی يزيد خدا عذابت را زياد کند، يک دختر سه ساله را با سر بريده آرام نمی­کنند يک دختر سه ساله را بايد با يک اسباب‌بازی بچه­گانه آرامش کرد، عده­ای آمدند در خرابه طبقی آوردند به حضرت زينب گفتند که بهانه بابا را گرفته، من نمی­دانم بر حضرت زينب چه گذشت؟ چه وضعيتی در خرابه بود که اين بزرگ بانو اجازه داد اين کار صورت بگيرد يعنی ديگر رقيه آرام نمی­شد جز ديدن سر پدر، صدا زد عمه­جان من غذا نمی­خواستم من بابايم را می­خواستم، حضرت زينب فرمود پارچه را کنار بزن آنچه تو می­خواهی در ميانه طبق است پارچه را کنار زد سر آغشته به خون پدر را در ميانه طبق ديد با آن دستان کوچولويش سر را به سينه گرفت: عمه بيا گمشده پيدا شده، امروز در باب الحوائج امام حسين رفتيم، در واقعه عاشورا چندتا از اين باب الحوائج ابالفضل، علی اصغر رقيه خيلی­ها هم حاجت خواستند در اين روزها، مريض دارند گرفتارند در رأس همه حوائج فرج امام زمان را بخواهيد.

عمه بيا گم شده پيدا شد، از طبق نور هويدا شده

آن سر خونين که تو خواندی هلال، ماه رخش بين که چه پيدا شده

پدر به قربان سر خونيت، سنگ جفا که زد به پيشانيت

بابا بسکه دويدم عقب قافله، پای من را بين شده پر آبله

عمه به دادم برس، خرابه غوغا شده

ببين که گم گشته­ام، چگونه پيدا شده

چند جمله سخن گفت: «يا ابتا من الذی قطع وریدیک»[14]، بابا چه کسی رگ­های گلويت را بريد؟ «من الذی خضب رأسک بدمائک»[15]، بابا چه کسی محاسنت را با خون سرت رنگين کرد؟ «من الذی ايتمنی علی صغر سنی»[16]، بابا چه کسی من را در اين کودکی يتيم کرد؟ حسينی­ها يک وقت ديدند صدا ديگر به گوش نمی­رسد، آمدند نزديک ديدند سر يک طرف رقيه هم يک طرف، همه بگوييم غريب حسين.

الا لعنة الله علی القوم الظالمين

و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظيم

پروردگارا به مظلوميت و عظمت حضرت رقيه معضلات مشکلات نظام اسلامی را اصلاح بخير بفرما.

 

[1] تحرير المواعظ العددية ص336.

[2] يس 13.

[3] يس 13.

[4] يس 20.

[5] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.

[6] نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله) ص611.

[7] تحرير المواعظ العددية ص336.

[8] مائده 38.

[9] الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 ص307.

[10] تحرير المواعظ العددية ص336.

[11] تحرير المواعظ العددية ص336.

[12] انبياء 105.

[13] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.

[14] نفس المهموم ص456

[15] نفس المهموم ص456

[16] نفس المهموم ص456

 

نظرات (0)

هیچ نظری در اینجا وجود ندارد

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ارسال نظر بعنوان یک مهمان ثبت نام یا ورود به حساب کاربری خود.
0 کاراکتر ها
پیوست ها (0 / 3)
مکان خود را به اشتراک بگذارید
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟
طراحی و پشتیبانی توسط گروه نرم افزاری رسانه