استاد حدائق روز یکشنبه 9 مردادماه 1401 مصادف با شب سوم محرم در مسجدالنبی(ص) شیراز به ادامه سلسله مباحث « درس های نهضت سیدالشهدا(ع)» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال الله الحکيم فی کتابه الکريم: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»[1]
صدق الله العلی العظيم
سخن در اين شبهای گذشته پيرامون يکی از مهمترين درسها در نهضت سيدالشهداء درس آزادگی از همه تعلقات دنيائی و تسليم و انقياد محض در برابر ذات مقدس ربوبی بود، آيهای را شب گذشته از سوره مبارکه البقره آيه 21 در تکميل مطالب ذکر شد که خداوند خطاب به بشريت میفرمايد اي انسانها پرستش کنيد خدايي خود را: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»[2] عرض کرديم سيدالشهداء در روز عاشورا رمز آزادگی و حريت خود را در پنج اصل نامبرد، يکی از مهمترين شاخصهای آزادگی امام حسين بندگی خدا بود، آقا در ذيل خطبهای که تلاوت نمودند: «أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ»[3] حضرت فرمودند ما را مخير کردند بين دو کار: «بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ»[4] بين شمشير، کشته شدن، ذلت تسليم شدن و سازش: «وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»[5] حسين ابن علی زيربار ذلت ظالمان و منحرفان نخواهد رفت به پنج دليل يکی نقش بندگی خدا بود: «يَأْبَى اللَّهُ»[6] هرچه شما در بندگی قویتر بشويد حريتتان بيشتر است هرچه به خدا نزديکتر بشويد عظمت شما بيشتر است خدا ترسی شما وقتی بيشتر شد، امام صادق عليهالسلام فرمود: «مَنْ خَافَ اللَّهَ أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ كُلَّ شَيْءٍ»[7]از خدا اگر ترسيديد همه از شما حساب میبرند اما اگر از خدا نترسيديد از همه میترسيد: «وَ مَنْ لَمْ يَخَفِ اللَّهَ أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ»[8] اگر کسی حرمت خدا نزدش شکسته شد حرمت او نزد مردم شکسته میشود ديديد بعضیها هراسی ندارد وحشتی ندارد جان را حاضر است بگذرد:
از جان بگذر جانان بطلب، آنگاه ز جانان جان بطلب
نهايت سرمايهای که دشمن میتواند از يک نفر بگيرد جان اوست آن کسی که برای خدا حرکت میکند از تقديم جان هراسی ندارد اين نتيجه خدا نگری است و نتيجه بندگی است و اشاره هم کردم حالا عزيزان گاهی اوقات مخاطب اين سؤال هستيم آقا خدا بپرستيم به کجا برسيم؟ خدا را بپرست تا بزرگ بشوی تا زندگیات زندگی خوبی باشد تا اگر سرطان آمد سراغت زندگی را پايان يافته نبينی، مشکلات اقتصادی بهمت نريزد فراز و نشيب روزگار تغييرت ندهد با ثبات باشي در همه مراحل زندگی در اواج سختیها آرامش داشته باشی و اين اطمينان قلبی خود را از دست ندهی، میبينی مرحوم حضرت امام وقتی به امام خبر فوت مرحوم آيتالله حاج آقا مصطفی داده شد امام فرمودند مرگ مصطفی از الطاف خفيه حق بود روز تشييع پيکر حاج آقا مصطفی امام درس را تعطيل نکرد چقدر وقتی خدا نزدت بزرگ شد دنيا نزدت کوچک میشود اينکه دنيا نزد ما بزرگ است پول خيلی اهميت دارد ملک و مال برايمان خيلی ارزش پيدا کرده چون آن چيزی که بايد ارزش پيدا کند ارزش پيدا نکرده آن حقيقتی که بايد نقش آفرينی کند لذا آزادگی را میخواهيد در زندگی اجرا کنيد بندگی خدا.
من امشب روايتی را يادداشت کردم از کتاب شريف ارشاد القلوب يکی از سخنان پروردگار در حديث معراج به پيغمبر حالا اين را ما روی خودمان ارزيابی کنيم اينکه امام حسين فرمود بندگی خدا من را به اينجا رسانده تسليم دربرابر خدا بودن اصلاً مسلمان را مسلمان میگويند يعنی تسليم خداست، تسليم خدا شديد از شيطان آسوده شديد و رها شديد بعضیها با کمال تأسف سالها چهار دهه از انقلاب میگذرد هنوز معنای آزادی را نفهميدند تا میگوييد آزادی، فکر میکند آزادی يعنی لجام گسيختگی، آزادی يعنی هر کاری بخواهی بکنی، آزادی يعنی هرج و مرج آزادی در دين به چه معنايي است آزاد از که؟ تسليم در برابر که؟ مسلمان را که میگويند مسلمان يعنی تسليم در برابر خدا آزاد از شيطان، ما امروز اسارت شيطان را بعضیها اسمش را میگذارند آزادی، طرف تسخير شده شيطان است، میگويند آزاد است، تو اسيری، علي عليهالسلام میفرمايد: «عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَذَلُّ مِنْ عَبْدِ الرِّقِّ.»[9] آن کسی که بنده شهوت و هوی و هوس است ذليلتر از آن کسی که بنده رق است غلام حلقه به گوش است اين غلام پيکرش اسير است آن عبد شهوت روحش اسير است، لذا امروز بعضیها میگويند آزاد هستيم، اينکه آزادی نيست اين اسارت است، آزاد از که هستی؟ تو آزاد از خدا شدی آزاد از بندگی الهی شدی، به دام سيطره شيطان افتادی اينکه در روايات هم داريم خدا شما را حر آفريده، بندگی غير خدا را نکنيد يعنی حواستان باشد تسليم شيطان نشويد بشر زيريفی خودت را خرج نکن.
در واقع عاشورا حالا ببينيد فراز و فرودهای در جريان عاشورا بعضیها کربلا آمدند برای شهادت امام حسينبه طمع گرفتن يک من گندم، يک من گندم امروز سقف قيمتش پنجا هزار تومن است، مردم مجلس عزای سيدالشهداست، در دام شيطان افتادی برای پنجا هزار تومن در قتل امامت شرکتت میدهد، بعضیها مثل عمر سعد طمع حکومت ری داشتند حالا قيمتها فرق میکند ديگر نرخها فرق میکند من اين کلام حکيمانه اميرالمؤمنين را هم اشاره کنم محضر شما آقا اميرالمؤمنين میفرمايد: «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُه»[10]قيمت هر کسی در گرو آن چيزی است که برايش ارزش قائل است ببينيد در زندگی شما چه برايتان مهم است قيمتتان همان است هدف غاييتان در زندگی چيست؟ يک آقايي میگفت آقا اين خانه نيم ساختهمان ساخته بشود ديگر من غمی ندارم، از خدا میخواهم کمک، قيمت هم همين يک خانه ساخته شده است، يکی قيمتش يک من گندم است يکش قيمت حکومت ری است، يکی قيمتش خداست چون خدا برای او هدف است نمیشود به قيمت آورد او را: «الهی رضاً بقضائک تسليماً لامرک لا معبود سواک»[11]، آخرين مناجاتهای سيدالشهداء در لحظه شهادت، من يک کدهای را از بندگی امشب در ذيل اين حديث معراج تقديم کنم که مرحوم صاحب ارشاد القلوب نقل میکند ما اگر بندگی خدا کرديم بايد به اين آثار برسيم ببينيد عزيزان اين نماز خواندن شما، روزه رفتنتان، خمس دادنتان حج بهجا آوردن تان اگر شما را به اينها نزديک کرده مقام مقام عبوديت است اگر فقط عادت است يک نماز میخوانيم کارهايمان را از سر میگيريم اين عادت است عبادت نيست امام حسين عبادت میکرد عادت نداشت در حديث قدسی خداوند به پيامبر فرمود: «يَا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِي مَتَى يَكُونُ لِيَ الْعَبْدُ عَابِداً»[12] خدا به پيغمبر فرمود پيامبر من میدانی يک بنده کی میشود بنده عابد؟ ديگر عابد شدی شيطان و شيطان صفتان حريفت نيستند اينها کدهای بندگی است، پيامبر عرض کرد: «قَالَ لَا يَا رَبِّ»[13]پيغمبر عرض کرد، خدايا نمیدانم بفرماييد کدهای اين بندگی را بدانيم خطاب آمد: «إِذَا اجْتَمَعَ فِيهِ سَبْعُ خِصَالٍ»[14] هفت ويژگی اگر در کسی جمع شد اين میشود همان بندهای که میبردش در سرحد آزادگی ديگر دنيا با همه گستردگیاش بر او غلبه پيدا نمیکند شيطان اينجا زانو زمين میزند حالا اين روايت را من میخوانم انشاءالله که در عزيزان است هر کجا در ما نيست بپاس اين ادب به امام حسين برويم دنبالش در اين باقی مانده زندگی اينها را به دست بياوريم، نشانه اول بندگی: «وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ»[15]انسانهای بنده الهی اينها يک ورعی دارند که اين ورع اينها را باز میدارد از کارهای حرام، حرام میتواند انجام بدهند ولی انجام نمیدهد زبان دارد غيبت نمیکند، چشم دارد به حرام نگاه نمیکند، میگويند به يک حکيمی گفتند آق تا بهشت چقدر راه است؟ گفت دوم قدم، ولی به آن شرطی که من میگويم قدم اولت را بردار، گفت قدم اول را بردار بگذار روی هوای نفس، قدم دوم بهشتی ما مشکلمان اين است که نماز شب میخوانيم غيبت هم میکنيم بنده در مسجدالحرام شاهد بودم طرف در لباس احرام داشت فحش میداد، صحرای عرفات در لباس احرام وقتی وقوف رکعنی عرفه دارد غيبت میکند اثری ندارد، مناسک زمانی ارزش دارد که ما را به معارف برساند اين نماز تنها عن الفحشاء و المنکر بايد دنبالش باشد، راوی از امام صادق سؤال کرد ما از کجا بفهميم نماز ما قبول است؟ امام فرمود اگر حالت بعد از نماز شما با حالت قبل از نما شما متفاوت است اين نماز نماز مقبول است، قبل از نماز دل شکستی سلام نماز را که دادی برو دلجويي کن قبل از نماز زير دين بودی بعد از نماز برو دينت را اداء کن، يعنی بفهمند نماز خوانی بفهمند به خدا نزديک شدی اين نماز اثر بگذارد بر ما، ساير واجبات هم همين است، خداوند به پيامبر فرمود نشانه اول بندگان ما و عابد بودن انسانها در اين است که اينها ورعی را به دست میآورند که اينها را از حرام باز میدارد اگر خدای ناخواسته قرآن خوب میخوانيم حرام هم انجام میدهيم نماز میخوانيم، هنوز به خانه نرسيده نماز را میگذاريم و میرويم هنوز از مسجد خارج نشده: «أن السيئات يذهبن الحسنات»[16]، در روايت داريم که گناهان هم حسنات را از بين میبرد کما اينکه حسنات گناهان را اين نکته اول ورع.
نکته دوم خداوند فرمود: «وَ صَمْتٌ يَكُفُّهُ عَمَّا لَا يَعْنِيهِ»[17] نشانه بندگان عابد خدا اينها سکوتی را پيشه میکنند از سخنانی که فايده در آنها نيست، اينکه شاعر میگويد:
کم گويي و گزيده گويي، چون درّ تا زندک تو جهان شود پر
پور حرفی من اين نکته را اضافه کنم هيچ عضوی از عضای بدنتان عزيزان خطرناکتر از زبان نيست آن قدری که زبان دائره گناه برايش گسترده است برای اعضای ديگر شما نيست علمای علم اخلاق تا صد و هشتاد گناه را برای زبان ثبت کردند، دستت اين قدر گناه نمیکند، دستت اين قدر گناه نمیکند، پايت اين قدر تنوع در گناه ندارد، زبان عضوی است که محدود به مکان نيست الآن اين مکان مکان مقدسی است خيلی از گناهان اينجا اتفاق نمیافتد شما تا حالا شنيديد در مسجد شرابخوری کنند، تا حالا شنيديد در مسجد زنا کسی کرده باشد در مسجد شنيدهايد قمار بازی کرده باشند، ولی در مسجد غيبت شنيده شده، در مسجد دروغ در مسجد تهمت، اين زبان است، مؤمن مراقب باش محدود به مکان نيست، محدود به زمان نيست، در مقدسترين زمانها غافل شدی زبان کار دستت میدهند، ليلة القدر جزء مقدسترين زمانهاست گاهی اوقات میبينيد طرف در شب ليلة القدر غافل میشود روز عرفه جزء مقدسترين زمانهاست، شب عيدقربان سرزمين مشعر جزء مقدسترين زمانهاست بعضیها خوب استفاده میکند بعضیها از اين اوقات ارزشمند با غفلت استفاده میکنند، شخصی آمد محضر حضرت زين العابدين گفت آقا سکوت بهتر است يا سخن گفتن؟ امام فرمودند قابل مقايسه نيست اينها سخن گفتن خيلی مقامات بالاتری دارد تا سکوت انبياء مأمور به حرف زدن بودند انبياء مأمور به تبليغ بودند: «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ»[18]، «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ»[19]همه انبياء حرف میزدند، عرض کرد يابن رسولالله پس چرا شما در روايات مردم را دعوت به سکوت میکنيد؟ به مردم میگوييد ساکت باشيد، در روايات داريم اميرالمؤمنين میفرمايد: «مَنْ صَمَتَ سَلِمَ»[20]صمت پيشه کنيد تا نجايت پيدا کنيد امام رضا در نامهای که به عبدالعظيم برای عموم شيعيان ابلاغ میکند حضرت میفرمايد به شيعيان ما بگوييد: «وَ مُرْهُمْ بِالسُّكُوتِ»[21]خودتان را عادت به سکوت بدهيد اين آقا از امام عليهالسلام سؤال کرد، آقا چرا پس شما به مردم میگوييد ساکت باشيد؟ آقا فرمود چون ما از شما اطمينان نداريم، چون اطمينان نداريم میگوييم ساکت باشيد هر آينه اگر مطمئن بوديم در حرف زدن سر از وادی گناه در نمیآوريد میگفتيم لحظهای ساکت ننشينيد امام صادق به زرارة ابن اعين میفرمايد پيوسته سخن بگو، پويسته تبليغ کن، امام فرمودند ما اطمينانی به شما نداريم چون نداريم میگوييم سکوت کنيد، لذا اين زبان عزيزان نه محدود به زمان نه محدود به مکان، زبان عضوی است که از آغاز تکليف تا نفس آخر میتواند کار دستتان بدهد، طرف دم دم مردنش غافل بشود کار را خراب میکند، همين زبان را میبينيد يک جمله، و لذا سنگينترين مجازاتها را برای گناهان زبانی ياد کردند عمل منافی عفت با همه زشتیهايش رسولالله میفرمايد: «الْغِيبَةُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا»[22] رباء با همه بديهايش علی عليهالسلام میفرمايد: «أَرْبَى الرِّبَا الْكَذِبُ»[23]، آقا امام باقر عليهالسلام در روايتی که حضرت امام اعلی الله مقامه در اربعين حديث اين روايت را نقل کردند امام میفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالًا وَ جَعَلَ مَفَاتِيحَ تِلْكَ الْأَقْفَالِ الشَّرَابَ»[24] خدا برای همه کارها ناپسند قفلهائی قرار داده، و هر کار خلافی کليد خاصی دارد ولی شاه کليد همه خلافها شراب خوروی است گاهی اوقات ديديد يک کليدی روی همه قفلها میافتد همه را باز میکند کسی اگر سر از وادی شرابخور به در آورد، يعنی در هر جنايت و فسادی داخل میشود تا اينجا حديث را بشنويد، امام باقر فرمود« «و الکذب شر من الشراب»[25] دروغ از شراب بدتر است متدينين افتخار میکنيم که در عمرمان يک قطره شراب نخورديم، میتوانيم افتخار کنيم در عمر مان يک دروغ نگفتيم دروغ که بدتر از شراب است، امام در اربعين حديث بعد از اينکه اين حديث را نقل میکند، میفرمايند ما که نمیدانيم دروغ چه فسادی ايجاد میکند که شراب نمیکند اما سخن سخن امام باقر است پر جرمترين گناهان گناهان لسانی است بنده کسی است که خدا می فرمايد: «وَ صَمْتٌ يَكُفُّهُ عَمَّا لَا يَعْنِيهِ»»[26] زبانش را مديريت میکند از آن چيزهای که بیفاده است، از آن چيزهای که اثری درش نيست نمیگويد اينها را:
کم گويي و گزيده گويي، چون درّ تا زندک تو جهان شود پور
يا به قول شاعر ديگر:
دادند تو را دو گوش ز آغاز، يعنی که تو بشنو و يک بيش مگو
نکته سوم از نشانههای بندگی در اين حديث شريف حديث قدوسی: «وَ خَوْفٌ يَزْدَادُ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ بُكَائِهِ»[27] نشانه بنده اين است که بنده هرچه به سمت رفتن نزديکتر میشود خوفش بيشتر میشود روزهای پايانی عمر حضرت زينالعابدين بود راوی میگويد ديدم امام خيلی نگران است، گفتم آقا چرا اين قدر نگران هستيد؟ امام فرمود جايي میخواهند ما را ببرند که تا کنون نرفتيم کدام يکی از ما منزلگاه تجربه کرديم، کدام يکی از ما عالم برزخ را قبلاً تجربه کرديم ما مطمئن هستيم که اين اعمال مرضی الهی است کارهای ما مقبول حق است، برای خود طلبکار ايجاد نکردی، مديون به مردم نيستی مديون به خدا و اولياء نيستيم خيلیها بعضها دل گندگی میکنند بنده کسی است: «وَ خَوْفٌ يَزْدَادُ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ بُكَائِهِ»[28] اين خوف سبب میشود هر روز بکاء او در پيشگاه خدا افزوده میشود مقام معظم رهبری در خاطراتشان دارند، شهيد مطهری آمد مشهد مهمان ما بود، داستان مال قبل از انقلاب است، ايشان آمد در يکی از اتاقهای منزل شب مهمان ما بود گفتند نيمههای شب از شدت صدای گريه شهيدمطهری خانواده و ما بيدار شديم، گفتند خانواده، گفتم شايد برای ايشان اتفاقی افتاده کسالتی پيدا کردی مشکلی ايجاد شده گفتند سراسيمه آمدم ديدم ايشان روی سجده نشسته در پيشگاه خدا مشغول بکاء است، اين نشانه بندگی است، روز به روز مؤمن به سنت افزوده میشود به معرفتت بايد افزوده بشود به خدا شناسیات بايد افزوده بشود، بنده هرچه به رفتن نزديکتر میشود خدا رحمت کند مرحوم جد ما را مرحوم آيتالله آقای حاج شيخ ابوالحسن حدائق ابوی ما میفرمودند آن ماههای آخر عمر ايشان خيلی بکاء بود، گريه میکرد و حال آنکه اين را من خدمت جوانها عرض کنم در آن سال آخر عمرشان ايشان نماز شب دوبار میخواندند بندگی يعنی اين، حالا آقا هرچه سنش میرود بالاتر ول میشود در عبادت، سست میشود در عبادت، بشر هرچه به مردن نزديکتر میشوی جدیتر در بندگی بشو، بندههای خوب خدا هرچه به رفتن نزديکتر میشوند ساعیتر میشوند کوشاتر میشوند حاج آقا میگفتند ايشان بعد از نماز عشايشان قبل از خواب يک نماز شب میخواندند، آن دو سالی که ديگر توانايي رفتن مسجد نداشتند در خانه بودند حاج آقا میفرمودند سحر که میخواستم بروم مسجد میديدم دوباره ايشان رو سجاده قبل از آذان صبح مشغول به نافله شب، گفتند يک وقت از ايشان سؤال کردم گفتم آقا شما اين شبها دوبار نماز شب میخوانيد يکبار سر شب يکبار وقت سحر، گفتند بابای من ديگر به خودم اطمينان ندارم حالم حال ماندن نيست دلم میخواهد اگر امشب شب آخر عمر من است، نماز شب نخوانده به محضر خدا نروم اين جوری بايد بود، حالا آقا میآيد در جوانی نماز شب میخوانديم حالا نماز واجبمان يک خط در ميان شده، شيطان دست اندازی کرده در زندگی تو هر روز که میگذرد در بندگی بايد جدیتر بشوی، گفتند طبيبی آورديم طبيب گفت آقای حاج شيخ گريه نکنيد سنتان بالاست، روی بينايي چشمتان اثر میگذارد گفتند به دکتر گفتند من دوست دارم اگر اين چشم را میخواهم از دست بدهيم در راه کسی از او به دست آوردم اگر بناست برود بگذار در راه صاحبش برود: «وَ خَوْفٌ يَزْدَادُ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ بُكَائِهِ»[29].
ويژگی ديگر بندگان که انسانها را سرافراز میکند: «وَ حَيَاءٌ يَسْتَحِي مِنِّي فِي الْخَلَاءِ»[30] بنده در خلوتش از خدا خجالت میکشد در خلوت آنجای که دوربين مدار بسته نيست، آنجای که خودش است و کسی نيست خجالت میکشد از خدا، خوف: «حَيَاءٌ يَسْتَحِي مِنِّي فِي الْخَلَاءِ»[31] يوسف در خلوتش از خدا حياء کرد به ذليخا گفت شما از يک بت آمون خجالت میکشی از خدا نبايد خجالت کشيد ما از يک دوربين مدار بسته حياء میکنيم، يکجايي که دارند فيلممان را میگيرند زير نظر دوربين هستيم رعايت میکنيم، مردم دوربين خدا اينجاست: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد»[32] ما از رگ گردن به شماها نزديکتر هستيم مردم دوربين خدا اينجاست: «يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»[33] در سلول سلول وجود شما هستيم مردم دوربين خدا اينجاست: «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُور»[34] خيانت چشمهايتان را میفهمد ما میدانيم با چه قصدی نگاه کردی، هدفت چه بود؟ مردم دوربين خدا اينجاست: «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»[35] هرجا هستيد هستيم، از اين خدا حياء کنيد از اين ناظر محترم شرم کنيد اين هم يک نشانه ديگر در خلوتها اينها حياء میکنند حالا در جلوت که ما رعايت حرمت يکديگر.
جمع بندی کنيم عرايض را: «وَ أَكْلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ»[36] بندهگان خدا خوردنشان به حد ضرورت است، اينها آنچه که چارهای نيست برای خوردن استفاده میکنند، اولاً اهل تن پروری و پرخوری نيستند و اهل حرام خوری نيستند.
و نشانه ديگر: «وَ يُبْغِضُ الدُّنْيَا لِبُغْضِي لَهَا»[37] اينها دلبستهای دنيا نيستند شيفته دنيا نيستند بغض دنيا را دارند، خدا میفرمايد بغض دنيا دارند به خاطر بغضی که خدا دارد: «وَ يُبْغِضُ الدُّنْيَا لِبُغْضِي لَهَا»[38] به خاطر بغضی که خدا برای دنيا، دنيا گذرگاه خطرناکی است دنيا پلی است که بعضیها از اين پل به سلامت عبور نکردند لذا بندگان خوب خدا دلبسته به دنيا نيستند، وابسته به دنيا نيستند.
و نکته پايانی: «وَ يُحِبُّ الْأَخْيَارَ لِحُبِّي إِيَّاهُم»[39] بنده خوبها را دوست میدارد چون خدا اينها را دوست میدارد يکی از نشانههای بندگی اين است که ببيني در زندگی کهها را دوست میداري، دشمنان خدا يا دوستان خدا، دوستان خدا را دوست میداری به خاطر خدا بنده هستی، آنی که با دوستان خدا همتراز نيست اين بايد در خودش انديشه کند يکی از عظمتهای امام حسين بندگی بود که اين بندگی آزادگی میآورد و نشانههای اين بندگی در اين حديث قدسی امشب تقديم شد.
خب شب سوم ماه محرم است، جناب آقای مؤمنی امشب توسلتان کجا میرويد خب شب سوم هست و دست توسل به ذيل عنايت آن دخت خرد سال سيدالشهداء و باب الحوائج در شام حضرت رقيه بنت الحسين، يک جريانی را من يادم میآيد سال شصت و نه، سی و دو سال قبل، خدا رحمت کند آيتالله والد و مرحوم آيتالله طوبائي و جمعی مشرف شديم سوريه حرم حضرت رقيه هنوز اين بازسازی امروز نشده بود، بار اول من هم بود در خدمت آيتالله والد ما سوريه مشرف شديم ورودی به آن حرم قديم من ديدم يک قفسهای است پر از اسباب بازیهای دخترانه بود اين قفسه پر بود، برای من ايجاد سؤال کرد؟ گفتم اين اسباببازی در حرم در اين قفسه چيدن برای چه؟ خدا رحمت مرحوم آيتالله آقای حاج شيخ عباس طوبايي گفت اين پيام دارد، پيامش اين است که يزيد خدا عذابت را زياد کند، يک دختر بچه وقتی بهانه میگيرد با اسباب بازی آرامش میکنن نه با سر بريده اين دخت خردسال سيدالشهداء نيمه شب حالا عزيزی گفتند مريضها را دعا کنيد ديشب هم گفتند امشب هم گفتند، مشب در خانه باب الحوائج سيدالشهداء رقيه بنت الحسين اين دختر خردسال امام حسين رفتيم، باز يک جريانی در يکی از سفرهای بعد دوباره در سوره بعد توسعه حرم ديدم يک سحری بود قبل از آذان صبح، جمعيت پشت در صحن تجمع کرده بودند که برای آذان در را باز کنند، من ديدم يک هفت هشت نفری خانمهای بیحجاب با يک وضع نامناسب، دامن تنشان بود لباسهای آستين کوتاه موهای آشفته بیحجاب پشت در حرم حضرت رقيه در اين جمعيت ايستاده بودند اينها هم بيايند داخل، برای من تعجب بود اينها چه مسلمانهای هستند؟ کجا دارند میآيند رقيه را نمیشناسند؟ امام حسين را نمیشناسند؟ در باز شد وارد که شدند اين خانمها رفتند در آن اتاق نگهبانی و خادم حرم اين خادم يک پالتوهای بلندی بود که کلاه دار بود میداد به اين خانمها اينها میپوشيدند اينها پالتوها کاملاً اينها را پوشيده میکرد تا پشت پای اينها سر اينها هم پوشيده میشد میرفتند داخل حرم، من رفتم سراغ اين خادم از خادم سؤال کردم گفتم: «هن من نساءالله المسلمات» اينها از زنهای مسلمان اند گفت: لا، هن من نساءاليهود، اينها زنهای يهودیها شام اند، بعد توضيح داد، گفت يهودیهای شام وقتی گره به کارشان میافتد يک سحری میآيد خدمت دختر امام حسين، يک عرض سلام میکنند حاجت را میگيرند، من عرضم اين است رقيه بنت الحسن جواب زنهای يهودی شام را میدهد جواب شيعيان حسين را نمیدهد؟ جواب ارادتمندان پدرش را نمیدهد امشب بخواهيد رفع گرفتاریها شفای بيمارها تعجيل در فرج امام عصر، نيمههای شب وقتی بهانه پدر گرفت سر بريده را آوردند پارچه را کنار زد سر را ديد با آن دستان کوچولو سر را در آغوش گرفت:
عمه بيا گمشده پيدا شده، از طبق نور هويدا شده
آن سر خونين که تو خواندی هلال، ماه رخش بين که چه پيدا شده
پدر به قربان سر خونیات، سنگ جفا که زد به پيشانیات
بابا جان بس که دويدم عقب قافله، پای مرا بين شده پور آبله
رو کرد به سر بريده «يا ابتا من الذی ايتمنی علی صغر سنی»[40]، بابا چه کسی من را در اين کودکی يتيم کرد، «من الذی قطع وردک»[41]، بابا چه کسی رگهای گلوي تو را بريد، «من الذی خضبک رأسک بدمائک»[42]، بابا چه کسی محاسنت را به خون سرت رنگين کرد، يک وقت ديدند صدا به گوش نمیرسد آمدند نزديک ديدند سر يک طرف رقيه هم يک طرف، همه بگوييم غريب حسين.
[1] بقره 21.
[2] بقره 21.
[3] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.
[4] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.
[5] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.
[6] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص98.
[7] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص68.
[8] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ص68.
[9] عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص341.
[10] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص482.
[11] مقتل الحسین مقرم ص753
[12] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[13] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[14] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[15] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[16] بحارالانوار ج5 ص333
[17] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[18] مائده 99.
[19] احزاب 39.
[20] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص217.
[21] الإختصاص النص ص247.
[22] علل الشرائع ج2 ص557.
[23] وسائل الشيعة ج12 ص246: منسوب به پيامبر است.
[24] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ض339.
[25] الكافي (ط - الإسلامية) ج2 ض339.
[26] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[27] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[28] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[29] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[30] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[31] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[32] ق 16.
[33] انفال 24.
[34] غافر 19.
[35] حديد 4.
[36] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[37] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[38] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[39] إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ج1 ص205.
[40] نفس المهموم ص456
[41] نفس المهموم ص456
[42] نفس المهموم ص456