استاد حدائق روز یکشنبه 9 مردادماه 1401 مصادف با روز دوم محرم در مهدیه بزرگ شیراز به بیان ادامه سلسله مباحث «ویژگی های اصحاب الحسین(ع)» پرداختند.
جهت مشاهده ویدئو اینجا کلیک کنید
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
قال اميرالمؤمنين: «هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ»[1]
سخن با محوريت آيه شريفه قرآن و وعده حکومت صالحان به بشريت در آينده تاريخ انسانها بود، و به همين اعتبار بحثی مطرح شد که ويژگی حکومت صالحان چيست؟ ما الحمدلله خدا را سپاسگذاريم که در عصر و زمانی زندگی میکنيم که نظام نظام اسلامی است، حکومت حکومت اسلامی است در رأس نظام فقيه عادل دلسوز شما مقايسهای کنيد جامعه اسلامی را با جوامع اسلامی ديگر، عربستان را ببينيد ما همين امسال بحث بود تنزل معنوی که دارد در سعودی اتفاق میافتد و اين صحبتی که يک قمارخانه بين المللی را در مکه میخواهند تأسيس کنند، بزرگترين مرکز عياشی را در جده اين هم يک کشور اسلامی است، در رأس سلمان بن سعود، در رأس بعضی از اين کشورهای اسلامی ببينيد آنهای که حج مشرف شديد در روز عرفه صحرای عرفات در دعای عرفه يک از شکرگذاریهای امام حسين است که اين را خيلیهای ما يادمان نرود، آقا سيدالشهداء روز عرفه در دعای عرفه به خدا عرض میکند خدايا تو را سپاس میگويم که من را در دولت ائمه کفر به دنيا نياوری، اين الحمدلله ندارد ما چقدر در روز میگوييم الحمدلله ربّ العالمين در نظام جمهوری اسلامی هستيم، بلی کاستی هست، مشکلات هست، اينها هم همه بايد کار کنند از گزاران گرفته تا عامه مردم همه بايد تلاش کنند اما در نگاه اوليه يک جامعه اسلامی قطعاً انسان بايد شکر کند اين شکرگذاری را سيدالشهدا اينکه ما در دولت ائمه کفر نيستيم در نظام کفر زندگی نمیکنيم شکری که من و شما بايد بکنيم اين شکر را شايد از آنهای که قطعاً در اروپا، آمريکا کشورهای که اداره آنها و سياستمداران و مجريان مسيحی و يهودی اند انتظار نمیرود اين نعمت است، در دولت ائمه کفر خدايا ما را خلق نکردی الآن شما شيعيان در ايران به اين راحتی مجلس عزای امام حسين برگزار میکنيد همين امسال در مدينه حسينيه مرحوم آيتالله عمری را پلمب کرده بودند فرزند آيتالله عمری زندان بود بچههايش را تبعيد قتيل کرده بودند شيعيان مدينه جرئت نداشتند به سمت شيعيان ايران بيايند علمای را که سالهای گذشته اينها ارتباط داشتند میآمدند دعوت میکردند در جلسات خودشان میرفتيم خدا رحمت کند آيتالله والد در آن حج هشتاد و سه و يکی دو عمره بعد از آن ما مدينه میرفتيم اينها دعوت میکردند در حسينيه شيعيان در باغهای مدينه که متعلق به شيعيان بود دوتا حسينيه مردانه و زنانه بود، وسعت هر حسينيهای بيش از اين فضای مهديه بود يک حسينيه مردانه يک حسينيه زنانه، جمعيت شيعيان میآمدند مینشستند استفاده میکردند الآن همه اينها را جمع کردند خب اين شکر ندارد شما آزادنه میآييد شرکت میکنيد استفاده میکنيد آنها محروماند، خب اين بودن در نظام اسلامی قطعاً بايد انسان سپاسگذاری کند شکرگزاری کند امام برای حاکم اسلامی که معين میکند که مالک اشتر است، چهارتا دستور کلی را امام برای حکومت داری بيان میکند مسئولين ما از رئيس جمهور گرفته وزراء استاندارها فرماندارها هرکسی که کار دستش است نگاهشان بايد نگاه اميرالمؤمنين باشد بايد اين چهار برنامه کلی بيايد در ساختار کار، تلاش برای ايجاد اينها باشد، امام يک نگاه کلی برای مسئول منصوب خود معين میکند و برای يک جامعه صالح برنامه میدهد و بعد امام يک دستورات فردی را به خود مالک میدهد مسئولين ما آنجا هم بايد به خودشان نمره بدهند ببينند اين چيزهای که اميرالمؤمنين به مالک میفرمايد بايد داشته باشی، داری عمل میکنی، در انتصابهايمان بايد اينها را ببينيم هرکسی را که نبايد انتصاب کرد بايد اين معيارها درش باشد که در مالک بود و اميرالمؤمنين انتخاب کرد.
نگاه حضرت در خدمت يک مسئول به جامعه اسلامی چهارتا برنامه اساسی را امام نام میبرد حضرت فرمود: «جِبَايَةَ خَرَاجِهَا»[2] مالک تو را فرستادم که اول مالياتها را جمع آوری کنی، خب دولت بايد دستش پور باشد، حالا من رو خود ماليات هم صحبتی داريم ما متأسفانه ساختار مالياتیمان هم غلط است، يکی از مسئولين بازرسیها و تخلفات به خود بنده گفت، گفت آقای حدائق يک کسی آمد هشتصد هزار تومن برايش ماليات بسته بودند شکايت کرد که اين ماليات زياد است حالا من نمیگويم شغلش چه بود و کجا کار میکرد گفت رفت در سازمان بازرسی بررسی شد دقت شد هشتصد هزار تومن او شد بيست و پنج مليون، گفت شکايت ديگر گذاشت که آقا من گفتم هشتصد تومن زياد است بيست و پنج مليون، با دقت بيشتر نگاه کردند گفت بالغ بر پانصد مليون شد ماليات سالش، آقا داری از قبل حکومت اسلامی میخوری بايد پولش را بدهی، شما الآن در همين عربستان طرف خريد میکند به مجرد خريد پول جنس را گفتند اين قدر است وقتی که میخواهد پول را بپردازد ماليات را همانجا ازش کم میکنند اضافه بر قيمت جنس پول را از او میگيرند، میگويد آقا من گفتم ده ريال قبض را میزنم سيزده ريال اين بقيهاش ماليات است، ببينيد آقايون اين مفت خوری دولت نيست نگاه اميرالمؤمنين است، جامعه را اگر میخواهيد اصلاح کنيد کسانی که در همين جامعه درآمد دارند حق آن آقايونی که در سطلهای زباله خم میشوند و زباله و کارتون جمع میکنند در اموال آن ملياردرهای است که روز به روز ثروتهايشان دارد افزوده میشود، پيغمبر فرمود اگر فقيری ديديد گرسنه ماند، فقيری ديديد برهنه ماند، فقيری ديد آخرتش را به دنيايش فرمود: «فبمنعهم الاغنياء» يافت نشد، چون ثروتمندان نقش خودشان را به خوبی ايفاء نمیکنند ما در بين ثروتمندها الحمدلله متدينين مؤمن اهل خدمت هستند بحمدالله اما اين گسترش عمومی دارد همه اين جوری هستند، ولی خب يک جايي که بنده از قبل يک حکومت اسلامی، و امنيت نظام اسلامی دارم استفاده میکنم درآمد گيرم میآيد کار میکنم آقا در اين جامعه داری کار میکنی، الآن يکی عزيزان ما همينجا هستند آقازاده ايشان آلمان است چند روز قبل بحث بود با ايشان، گفت آقا فرزند ما میگويد من هرچه ماهانه گيرم میآيد نصفش را يکجا دولت بر میدارد، اينجا که اين کارها نمیکنند، اينجا کدام کارمند کدام کارخانهدار يکجا ماهانه نصف درآمدش را ورداشتند در آلمان دارند اين کار را میکنند، به آن شدت اسلام قبول ندارد ولی به اين شل و ويلی هم اسلام قبول ندارد بلی ساختار مالياتی بايد اصلاح بشود آن کسی که درآمد دارد حقاً بايد پرداخت کند، يک ضرب المثلی عربها دارد: «من له الغنم فعليه الغرم» هرکسی غنيمتی به او میرسد بلی مالياتش را هم بايد بدهد شما منفعت گيرت آمده آقا خمس کهها بايد بدهد؟ همه بايد خمس بدهند؟ خمس مربوط به کسانی است که سال خمسی دارند سال خمسیشان میرسد اضافه آوردند میگويند خمس را بده، پول داری بفرما، ذکات را همه بايد بدهند؟ ذکات اگر زراعتت دامداری، طلا، نقره به نصاب رسيد ذکات بدهد، حج همه بايد همه بروند، حج: «مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً»[3] مستطيع شدی بايد بروی، بعضیها میبينی اصلاً به استطاعت نمیرسند خدا هم از اينها حج نمیخواهد روزه را همه بايد بروند روزه اگر بدن سالمی داری، توانايي داری، برايت ضرر ندارد میتوانی بروی بايد بروی، ولی اگر کسی بيمار است خدا از او انتظار روزه ندارد، نماز توانايي ايستاده خواندن داری ايستاده بخوان نمیتوانی نشسته بخوان، میتوانی وضوء بگير، آب نيست يا براي تو ضرر دارد تيمم کن، اين دين اسلام است اين طور هم نيست که همه را يک سر و يک دم يک نگاه کنند اميرالمؤمنين به مالک اول نکتهای که در نگاه کلی و برنامه چهارگانه حکومتی نام میبرد دريافت صحيح ماليات است: «جِبَايَةَ خَرَاجِهَا»[4] اينهای که بحمدالله منفعت دارند درآمد دارند خدا لطف کرده دارد در اين نظام اسلامی زندگیاش میچرخد شکرانه اين توفيقاتی که خدا به او داده کمک کردن به ضعفاء است به جامعه است به حکومت است اين برنامه اول ببينيد مسأله اقتصادی مسأله مهمی است بعد امام ساختارهای ديگر حکومت را نام میبرد اول: «جِبَايَةَ خَرَاجِهَا»[5].
دومين وظيفه را از آن وظايف چهارگانه، میفرمايد آقای مالک تو مسئول هستی و تو را منصوب کردم به مصر با دشمنان بايد جهاد کنی، ببينيد بلی کسی که میخواهد خب با دشمن بستيزد بايد پشتوانه اقتصادی داشته باشد بايد حمايت مالی بشود لذا حضرت از آغاز میفرمايد مسائل مالی را مديريت کن، ماليات را به جا بگير تا بتوانی در اين کارها موفق باشی، کجا دشمن ستيزی کاری با دشمن جنگ با دشمن هزينه بردار است حداقلش جنگ تبليغاتی دشمن دارد امروز کار میکند در اين فضاهای مجازی و در اين شبکهها و در اين سايتها بيداد دارند میکنند، من يک وقتی در حج يکی از آقايون علماء بود اين هر سال میرفت لندن برای تبليغ گفت آقای حدائق در خود لندن روزی هزار نشريه منتشر میشود در اين نشريهها يک بخشش عقايد اسلامی ارزشهای اسلامی را اينها به چالش میکشند به سخره میکشند به دورغ به غلط دشمن دارد کار میکند جهاد با عدو حمايت میخواهد حمايت مالی میخواهد اين حمايت مالی را دولت بايد دستش پور باشد برای اين کار، آن ماليت اگر آمد يک بخشش در برابر دشمن است چه دشمن در برابر او، رويا روی با او در ميدان جنگ چه جهاد با دشمن در عرصه فرهنگی حضرت فرمود و جهاد عدوها من تو را منصوب کردم، دشمن ستيز باشيد حواست باشد جامعه را مملکت را از مضار و زيان دشمنها حفظ کن، اين يک رسالت است امروز مسئولين ما مراقب بايد باشند به شيطنت دشمنان آن طرف مرزها دشمن يک وقت دور نزند اين برنامه دومی است که امام برای مالک تنظيم میکند و اين همه مقام معظم رهبری تأکيد دارد به اينکه بصيرت داشته باشيد نسبت به شيطنتهای دشمنان، شما ببينيد بحث حجاب راه میافتد چه میکند اينها در سراسر دنيا، مصاحبهها مطبوعات فيلمها نسبت به پيغمبر نسبت به عقايد دين نسبت به احکام دين، کم نمیگذارند در شيطنت خب اينجا هم بايد با اينها مبارزه کرد، قطعاً کار ضد فرهنگی میکنند بايد کار فرهنگی کرد کار اقتصادی میکنند بايد کار اقتصادی کرد خدا رحمت کند مرحوم آيتالله العظمی سيدمحسن امين ايشان وقتی بعد از سالها تدريس و تحقيق و مقام اجتهاد برگشت لبنان اهل جبلالعامل لبنان بود ديدند ايشان پرداخت به تأسيس مجتمعهای آموزشی از پيش دبستانی تا دبيرستان گفتند شما يک آيتالله العظمی هستيد بايد برويد حوزه تأسيس کنيد طلبه تربيت کنيد آمديد مدرسه درست کرديد دانش آموز نظارت بر مدرسه ايشان يک جمله عالمانه فرمود امروز آمريکائيها دارند در بيروت لبنان با ايجاد مجتمعهای آموزشی بچههای مسلمان را میبرند سمت آئين مسيحيت، استادش مسيحی است، مسئولش مسيحی است خدمت کار در مدرسه مسيحی است، دانش آموز مسلمان اين بچه پاک را میديد دست اينها معلم سر کلاسش مسيحی است دارد شبهه القاء میکند اين بچه را سپرديد دست آنها مسيحی بار میآيد بعد ايشان فرموده بود: «لاتنشر الهداية الا من حيث تنتشر الضلاله» اين جمله حکيمانه را خوب عنايت کنيد، هدايت در جامعه گسترش پيدا نمیکند مگر از همان مسيری که گمراهی دارد گسترش پيدا میکند آقا جواب کتاب منحرف کتاب منحرف است، جواب فيلم انحراف کننده فيلم هدايت کننده است.
من از پيغمبرتان يک خاطره بگويم جنگ احد شد سران کفر ابوسفيان اينها بت هبل را آورده بودند در صحنه جنگ، و بت عزی، برای تقويت قلوب مشرکين دو لشکر جلو هم صفآرايي کردند تقريباً در آستانه شروع جنگ بود ابوسفيان آمد يک کار روانی بکند، به کفار گفت شعار بدهيد بگوييد: «اعْلُ هُبَلُ»[6] هبل برتر است يک خرده دل مسلمانها را خالی کند ما هبل را آورديم در صحنه، کفار شروع کردند شعار دادن: «اعْلُ هُبَلُ»[7] پيغمبر ديد مسلمانها ساکتاند، مردم اين پيغمبر را خدا میفرمايد الگوست از پيغمبر ياد بگيريد، رسولالله فرمود مسلمانها چرا ساکت هستيد؟ شما هم شعار بدهيد بگوييد: «اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ»[8] آن طرف لشکر شعار میدادند: «اعْلُ هُبَلُ»[9]، «اعْلُ هُبَلُ»[10] اين طرف لشکر شعار میدادند: «اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ»[11] چه زيبا، آنها میگفتن هبل برتر است مسلمانها میگفتند خدا برتر است يعنی در قافيه، در سجع در رديف شعار کفر پيغمبر شعار توحيدی میدادند اين هنر است دشمن دارد چگونه کار میکنيد شما نقطه مقابلش اسلامی کار کنيد، ابوسفيان ديد شعار مسلمانها آبدارتر است: «اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ»[12]دل کفار را خالی کرد ابوسفيان گفت ديگر شعار ندهيد گفت شعار را عوض کنيد بگوييد: «إن لنا العزى و لا عزى لكم»[13] مابت عزی آورديم شما بت عزی نداريد، مسلمانها ديگر ساکت شدند، ديگر «اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ»[14]جواب«إن لنا العزى و لا عزى لكم»[15] نبود ديگر باهم نمیآمد، تا مسلمانها ساکت شدند پيغمبر فرمود مسلمانها شما هم جواب بدهيد بگوييد: «الله مولانا و لا مولى لكم»[16] آنها میگفتند: «إن لنا العزى و لا عزى لكم»[17] اين طرف لشکر اسلام شعار میداد: «الله مولانا و لا مولى لكم»[18]ابوسفيان ديد شعار دوم هم جا ماند گفت شعار ندهيد حمله کنيد پيغمبر هم فرمود حالا هم شما حمله کنيد، جواب سخن سخن است، جواب شعار شعار است، جواب شمشير است، اين پيغمبری است که خدا میفرمايد: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[19] اميرالمؤمنين دومين شاخصه کلی يک حکومت اسلامی را دشمن ستيزی نام میبرد دشمن دورمان نزند دشمن فريبمان ندهد گاهی اوقات دشمن را نگاه دوستی نکنيد: «جِهَادَ عَدُوِّهَا»[20] اين برنامه دوم، دوتا برنامه ديگر هم حضرت میگويند من اين را اشارهای کنيم تفصيل وظايف فردی را انشاءالله برای مجری صالح که اميرالمؤمنين نام میبرد انشاءالله روزهای آينده: «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا»[21] آقا فرمود آقای مالک وظيفه سوم تو استصلاح اهل مصر است يعنی حال مردم را وضع جامعه را خوب کنيد رسالت يک مسئول اصلاح امور اجتماعی است، تربيت مردم پرداختن به کارهای فرهنگی تربيتی معنوی، گاهی اوقات ما فکر میکنيم فقط رسالتمان همين است ببينيد اينجا چهارتا برنامه را امام نام میبرد دريافت درآمدها و مالياتها، مبارزه با دشمنان دشمن ستيزی، غفلت نکردن از خطرات آسيبها دشمن داريد شما، سوم به داد مردم رسيدن: «اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا»[22]هم بعد اقتصادی دارد هم بعد معنوی آقا صلاح و رستگاری معنوی مردم و صلاح و رستگاری مادی مردم اين استصلاح است هم مسائل اقتصادی مردم را برسيد به دادشان، هم مسائل تربيتی و دينی مردم را درست کنيد به طور کلی هر چيزی که در زمينه استصلاح هست، يک حاکم اسلامی و يک کارگزار اسلامی وظيفه دارد در يک اداره مدير کل وظيفهاش است «اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا»[23]بیتفاوت نباشد، بیتوجه نباشد، يک مسئول وظيفه اوست نسبت به زير مجموعه خودش استصلاح اهل د هم در زمينه مسائل تربيتی هم در زمينه مسائل اقتصادی، و اين هم آقايون دو دوتا چهارتاست، يک کارمند در يک اداره از مدير کل بهتر حرف میشنود تا يک کسی خارج از آن مجموعه، اين اهل آنجاست، قطعاً در يک خانه فرزند خانه بهتر پذيرايي سخن پدر است تا سخن همسايه ما وظيفه استصلاح اهل داريم هم بعد اقتصادی و مادی هم بعدی معنوی و تربيتی.
و چهارمين نکته امام فرمود: «وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا»[24] آقای مالک وظيفهای تو اين است که در عمران شهرها بلاد کار کنی، کجا اسلام فقط دين آخرت است، عزيزان در قرآن 115 مرتبه خدا از دنيا ياد نموده 115 مرتبه از آخرت خيلی عجيب است، نه کم نه زياد، به همان اندازه که خدا در قرآن از دنيا ياد کرده از آخرت ياد کرده، و خدا به همه ما آموخته از ما اينگونه بخواهيد: «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً»[25] اصلاً دنيا اسلام آمده اول دنيای حسنه را رقم بزند يک کسی آمد گفت اسلام چه گل به سری ما زد، اين اوضاع اين وضعيت اين گرانی، گفتم اينها مربوط به اسلام نيست، اينها مربوط به تقلب و سوء استفاده افرادی است که به وظايف اسلامی عمل نمیکند اينها را چرا پای اسلام میگذاری، اين يکی دارد ظلم میکند که به اسلام عمل نمیکند چرا خطای اين را پايي حساب اسلام میگذاريد اسلام يعنی پيغمبر اسلام يعنی اميرالمؤمنين، اسلام يعنی اولوا الامر اسلام يعنی رسولالله که خدا میفرمايد اسوه است از او ياد بگيريد: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[26] اسلام يعنی پيغمبری که: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[27]هرچه میگويد بپذيريد و هرچه ترک کرده ترک کنيد اين اسلام است بنده اسلام نيستم، من در اين لباس شايد خطا کردم خطای من را پای اسلام نگذاريد شايد آن آقای مسئول آن مذهبی آن هيئتی آن خواهر آن برادر يک اشتباهی هم کرد من بد مسلمانی هستم ولی اسلام خراب نمیشود، به يک آقايي که ايراد میگرفت گفتم اگر شما توانيستيد يک ايراد به شخص پيغمبر يا اميرالمؤمنين يا اهلالبيت و ائمه معصومين بگيريد من حرفشما را قبول میکنيم، خارج از اينها همه ما در محل اشتباه هستيم در محل سهو و خطا هستيم معصوم نيستيم لذا نگاه کارگزاران اسلامی اميرالمؤمنين دستور چهارم میفرمايد آبادی شهرهاست، بايد شهرها رونق پيدا کند اقتصاد رونق پيدا کند، اصلاً اسلام آمده که مردم در رفاه باشند در زحمت نباشند از برکت اين دين، من اين را بگويم عرايض را جمعبندی کنم شخصی آمد خدمت حضرت صادق عليهالسلام از حضرت سؤال کرد گفت آقا چرا خدا نصاب ذکات را بيشتر از اين بيان نکرده، گفت بيشتر ذکر میکردند حد نصاب ذکات را يا مثلاً خمس میگفتند به جاي يک پنجم، يک سوم بدهيد حالا همين يک پنجمش را هم دور از جان شماها خيلیها نمیدهند، آقا هفتاد و هفت سالش بود در سفر عمر در مسجد شجره آمده میگويد آقای حدائق آقای حدائق، خمس خمس گفتم چه شده؟ خمس پيدا کردی؟ گفت من خمس نمیدادم گفتم حالا میخواهی چه کار کنی؟ حالا کمکم کنيد الآن میخواهم محرم بشوم، گفتم اينجا ياد خمس بايد بيفتی، هفتاد و هفت سال از عمرت گذشت، خدا رحمت کرد، اگر قبل از عمره مرده بودی جواب خدا را چه میدادی؟ اينجا جای حساب خمس است، گوشهای مسجد شجره نشستيم حساب خمسش را بکنيم ترس از اين دارد که الآن بگويد: لبيک اللهم لبيک با لباس خمس نداداده محرم بشود، محرم میشود از احرام بيرون نمیآيد من يک سالی به آيتالله والد گفتم بعضی از اين حاجیها محرم میشوند محل نمیشوند آن را ديگر خدا میدانيد با اين پولی که با اين لباسی که غصبی است احرامت درست است ولی اعمالت نادرست است، با لباس غصبی نماز خواندی با لباس غصبی طواف کردی، از احرام خارج نشدی، خيلی ساده میگيريم، به امام صادق گفت آقا چرا نصاب اينها بيشتر ذکر نشد فقراء تأمين بشوند، امام صادق فرمود: به همين اندازهای که خدا فرموده بدهيد، اگر آنهای که بايد میدادند میدادند فقير روی زمين باقی نمیماند شما در خود متدينين ببينيد چند درصد خمس میدهند من متدينين را میگويم نه مسلمانها نه شيعيان، تو متديني، آقا میگويد حاج آقا ما وصيت کرديم انشاءالله اگر چه شد؟ آن ملک را بفروشند خمس را بدهند خب چرا خودت اين کار را نمیکنی، چند درصد ذکات میدهند کشاورزان ما، بعد میشود اين بارانهای که دارد میآيد، روايت داريم رسولالله فرمود وقتی بارانها در تابستان میبارد و در جای خودش نمیبارد اينها يک تهديد خداست بلی نزول رحمت رحمت است، وقتی باران دعا کنيد اميرالمؤمنين میفرمايد خدايا تابستان ما را تابستان زمستان ما را زمستان قرار بده، اين تغييرات را میبينيد، به قول ترکها: عملينگين، پا پيچينگين، کارهامان گرفتتمان، اينها نتيجه عملکردهاست يک دفعه سيل راه میافتد زندگیها را بهم میزند تغيير ساختار در طبيعت اينها کارها ماهاست دعای کميل شبهای جمعه کدش را بدهم تمام: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلَاءَ»[28] خدايا به ما ببخش خطاهای که مرتکب شديم و آن خطاها دارد بلا نازل میکند آن خطاها دارد میشود اينها، بلی خوبهای هم مثل شماها آسيب میبيند ديگر قاعده بلاء اين است وقتی آمد ديگر تر و خشک را میبرد، خدا به بعضی از انبياء وقتی بلاء میخواست بيايد میگفتند هجرت کنيد برويد که باشيد شما را هم دربر میگيرد زلزله آمد نمازشب خوان میرود زير آوار تارک الصلاتش هم میرود زير آوار، سيل آمد خوب را میبرد، بد را هم میبرد خب بسنده کنيم اين چهار دستور کلی حضرت برای حکومت صالحان، ادامه بحث انشاءالله فرصت آينده روز دوم محرم روز حضور اهل البيت کاروان عشق به سرزمين عشق کربلاست.
حر در شراف با امام حسين رو به رو شد، مأمور هم بود که امام حسين را تحت الحفظ ببرد کوفه، وقتی به حضرت گفت من مأمورم شما را به کوفه ببرم، امام فرمودند مادرت به عزايت بنشيند ما را تهديد میکني، يکی از امتيازات مهم حر که سبب نجاتش شد ادب حرّ بود، ادب سرمايه بزرگ است گفت آقا هرکسی نام مادرم را میبرد نام مادرش را میبردم اما به خودم اجازه نمیدهم نام مادر شما را، بعد گفت آقا من مأمورم شما را ببرم حالا نمیآييد پس من مراقب شما هستم تا دستور بعدی برسد، ديگر همراه حضرت میآمد سايه به سايه کاروان میآمد تا رسيد امروز کربلا دوتا اتفاق همزمان افتاد وارد کربلا که شدند مرکب امام حسين علامه مجلسی میفرمايد ديگر حرکت نکرد اسب هم فهميد چه خبر است اين حيوان هم میداند که اينجا سرزمين عشق است اينجا بهشت روی زمين است مرکبهای ديگری هم آوردند آن مرکبها هم حرکت نکردند، همزمان حر آمد گفت آقا نامهای به من رسيده ابن زياد گفته جلو حرکت را بگيريم و ديگر اجازه حرکت به شما ندهيم ضمن اينکه ابلاغ شده که شما جای بايد خيمههايتان را برپا کنيد که کنار آب نباشد با فاصله باشد، لذا عزيزانی کربلا مشرف شديد، خيمهگاه تا فرات و شريعه فاصله دارد امام هم قبول کردند گفت بلی آقا هرچه میخواهيد آب برداريد برداريد ولی من مأمور هستم که شما نزديک آب خيمهها را برپا نکنيد، لذا حضرت هم با فاصله خيمهها را برپا کردند امام از مرکب پياده شدند سؤال کردند نام اين سرزمين، استفهام استفهام اقراری است امام حسين که کربلا را میشناسد امام حسين در جريان جنگ صفين، از زبان پدرش شنيده اينجا چه خبر است، آقا سؤال کردند که بگويند ديگران من و شما امروز استفاده کنيم آقا فرمودند اين سرزمين نامش چيست؟ يکی آمد گفت آقا به اين سرزمين شاطی الفرات میگويند، فرمودند نام ديگری هم دارد؟ گفتند قاذريات هم گفته میشود، آقا فرمودند نام ديگری هم دارد گفتند سرزمين عقر هم گفته شده، يکی ديگری گفت آقا نينوا، اسامی متعددی گفتند يک پيرمردی آمد گفت آقا من از گذشتگان و نياکانم سينه به سينه شنيدم که به اين سرزمين کرب و بلاء هم میگويند، آقا يک مقداری از خاک را برداشتند بوئيدند فرمودند: «واهاً لک يا هذه التربه»[29]، خاک را روی زمين ريختند، فرمودند چه عطری؟ چه بويي؟ بار بگشاييد اينجا کربلاست، آب و خاکش با دل و جان آشناست
بعد حضرت فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاء»[30] خدايا به تو پناه میبرم از هر رنج و سختی و مشقتی، آقا فرمودند پياده کني خانمها را، بچهها را خيمهها را برپا کنيد من يک گوشهای از تاريخ را بخوانم، راوی میگويد امروز فراموش نمیکنم زينب را دختر اميرالمؤمنين وقتی میخواست پياده بشود در طول سفر عباس میآمد، برادرها میآمد علی اکبر میآمد، فرزندان زينب میآمد خاتون بنیهاشم میخواهد پياده بشود به نام محرمها میگفتند برويد کنار دور زينب را میگرفتند زينب با عزت پياده میشد، امروز خواهرها دختر اميرالمؤمنين: «نزلت مع کل عز و وقار» يافت نشد، با تمام عزت و عظمت زينب بر خاک کربلا قدم گذاشت زينب وقتی پياده شد شتابان آمد سمت امام حسين گفت برادر چرا اينجا اجازه توقف دادی؟ اين سرزمين يک خرده دلگير است، جای ديگری امر به توقف میدادی، آقا بايد اين خواهر را آماده کنند برای عاشورا آماده کنند برای اسارت برای روز يازدهم برای خيام آتش گرفته، آقا يک چندتا مطلب به حضرت زينب فرمودند: «هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا»[31] اينجا جايي است که بايد خيمهها برپا شود: «وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا»[32] خواهرم در اين صحری خون ما را روی زمين میريزند: «وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا»[33] مردهای ما را به شهادت میرسانند: «و ذبحت اطفالنا»[34]، بچههاي ما را سر میبرند خواهرم خودت را آماده کن، گوئيا امام میخواهد بفرمايد اين صحری صحرايي است که حنجر علی اصغر هدف تير قرار میگيرد در اين صحری سر عزيزان خودت را میبرند در اين صحری سر عبدالله ابن الحسن و قاسمابن الحسن را میبرند: «و ذبحت اطفالنا»[35]، امام فرمود تا رسيد به اينجا زينبم اين خيمههای که دارند الآن برپا میکنند در روزهای آينده به آتش کشيده خواهد شد: «وحرقت خيامنا»[36]، خواهرم خودت را آماده کن برای اسارت: «و سبيت نسائنا»[37] از همين صحري شماها را به اسارت ميبرند اسراء را سوار كرد زينب بر مركب حريم آلالله را سوار كرد خواهرش ام گلثوم بعد از ظهر روز يازدهم سوار كرد زينب ديد تنها تنهاست هرگاه ميخواست سوار شود پياده شود، عباس ميآمد علياكبر ميآمد، يك وقت يك نگاهي كنار علقمه انداخت، يك نگاهي دشت كربلا صدا زد برادر:
اي همسر زينب رفتيم و خدا حافظ، اي تاج سر زينب رفتيم و خدا حافظ
برادر گر مانده تو را پيكر در كرببلا بي سر، ما با سر بيمعجر رفتيم و خدا حافظ
عرض آخرم حال خوشي پيدا كرديد دعا كنيد فرج امام زمان را سربلندي نظام اسلامي را شفاء بيماران را، ترفيع گذشتگان مان را چگونه اين خواهر را از كربلا بردند يك وقت يكي از عزيزان امام حسين از روي مركب صدا زد بابا برخيز، دارند عمهام را با تازيانه كتك ميزنند:
مزنيدم مبريدم كه در اين دشت مرا كاري هست، گرچه گل نيست ولي صفحه گلذاري هست
نسئلک و ندعوک باسمک العظيم الاعظم الاعز الاجل الاکرم
پروردگارا به مظلوميت عليا مجلله زينب کبری عواقب امور ما را ختم بخير بفرما
فرج مولايمان صاحب الزمان را نزديک بگردان.
[1] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[2] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[3] آلعمران 97.
[4] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[5] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[6] تفسير القمي ج1 ص117.
[7] تفسير القمي ج1 ص117.
[8] تفسير القمي ج1 ص117.
[9] تفسير القمي ج1 ص117.
[10] تفسير القمي ج1 ص117.
[11] تفسير القمي ج1 ص117.
[12] تفسير القمي ج1 ص117.
[13] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج15 ص31.
[14] تفسير القمي ج1 ص117.
[15] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج15 ص31.
[16] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج15 ص31.
[17] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج15 ص31.
[18] شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ج15 ص31.
[19] احزاب 21.
[20] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[21] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[22] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[23] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[24] نهج البلاغة (للصبحي صالح) ص427.
[25] بقره 201.
[26] احزاب 21.
[27] حشر 7.
[28] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ج2 ص844.
[29] اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ج3 ص453
[30] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص 81.
[31] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص81.
[32] اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى النص ص81.
[33] مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ج4 ص97.
[34] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص360.
[35] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص360.
[36] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص360.
[37] در سوگ امير آزادى ( ترجمه مثير الأحزان ) ص360.